10 Flashcards

1
Q

abrechnen

A

تراز کردن| تصفیه حساب کردن

کلمه “abrechnen” به زبان آلمانی فعلی است که به معنای “تسویه حساب کردن”، “محاسبه کردن” یا “صورت‌حساب تهیه کردن” است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مالی، اداری، یا حتی به طور کنایه‌آمیز در روابط انسانی به کار رود تا اشاره‌ای به پایان دادن به موضوعات معلق و مشخص کردن هزینه‌ها یا بدهی‌ها داشته باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه مالی و کسب‌وکار:
    • “Wir müssen noch mit dem Lieferanten abrechnen.”
    • ما هنوز باید با تامین‌کننده تسویه حساب کنیم.
  2. در زمینه کارمندی و حقوق:
    • “Die Mitarbeiter rechnen am Ende des Monats ab.”
    • کارمندان در پایان ماه حساب و کتاب می‌کنند.
  3. در زمینه بیمه یا پزشکی:
    • “Die Krankenhauskosten wurden direkt mit der Versicherung abgerechnet.”
    • هزینه‌های بیمارستان مستقیماً با بیمه تسویه شد.
  4. در زمینه روابط شخصی و کنایه‌آمیز:
    • “Er hat mit seinem alten Geschäftspartner endlich abgerechnet.”
    • او سرانجام با شریک تجاری قدیمی خود تسویه حساب کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “abrechnen” چگونه می‌تواند در زمینه‌های مختلف برای توصیف فرآیند تسویه و محاسبه مالی استفاده شود، همچنین نحوه بکارگیری آن در مکالمات روزمره برای بیان پایان دادن به مسائل معوقه.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

abschaffen

A

منسوخ کردن
لغو کردن
بر انداختن

کلمه “abschaffen” به زبان آلمانی به معنای “لغو کردن”، “منسوخ کردن” یا “حذف کردن” است. این فعل برای توصیف اقدامی است که در آن یک قانون، سیستم، روش کار، یا عادت موجود دیگری را پایان می‌دهند یا کنار می‌گذارند. “Abschaffen” معمولاً در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه قانونی و سیاسی:
    • “Die Regierung beschloss, die Todesstrafe abzuschaffen.”
    • دولت تصمیم گرفت مجازات اعدام را لغو کند.
  2. در زمینه اقتصادی و کسب‌وکار:
    • “Das Unternehmen plant, alte Technologien abzuschaffen und durch neue zu ersetzen.”
    • شرکت قصد دارد تکنولوژی‌های قدیمی را منسوخ و با تکنولوژی‌های جدید جایگزین کند.
  3. در زمینه اجتماعی و آموزشی:
    • “Die Universität hat beschlossen, Prüfungsgebühren abzuschaffen.”
    • دانشگاه تصمیم گرفته است هزینه‌های امتحان را حذف کند.
  4. در زمینه روابط کاری:
    • “Die Nachtarbeit wurde in dieser Fabrik abgeschafft.”
    • کار شبانه در این کارخانه لغو شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “abschaffen” چگونه برای توصیف تصمیمات و اقداماتی که منجر به پایان دادن یا منسوخ کردن سیاست‌ها، شیوه‌ها، یا عناصری از سیستم‌ها می‌شود، استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

eilen

A

عجله و شتاب کردن

  1. در زندگی روزمره:
    • “Wir müssen uns beeilen, der Zug wartet nicht.”
    • ما باید عجله کنیم، قطار منتظر نمی‌ماند.
  2. در محیط کار:
    • “Der Chef sagte, wir sollen mit dem Projekt eilen, der Kunde wartet.”
    • رئیس گفت که باید در پروژه عجله کنیم، مشتری منتظر است.
  3. در موقعیت‌های اورژانسی:
    • “Im Notfall sollten Sie zum nächsten Telefon eilen und Hilfe rufen.”
    • در موارد اضطراری باید به سرعت به سمت نزدیک‌ترین تلفن بروید و کمک بخواهید.
  4. در فعالیت‌های ورزشی:
    • “Die Spieler eilten zurück aufs Feld, um das Spiel fortzusetzen.”
    • بازیکنان به سرعت به زمین بازگشتند تا بازی را ادامه دهند.
  5. در مکالمات:
    • “Bitte eile nicht so, wir haben noch Zeit.”
    • لطفاً اینقدر عجله نکن، ما هنوز وقت داریم.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

einbauen

A

نصب کردن

کلمه “einbauen” به زبان آلمانی به معنی “تعبیه کردن”، “نصب کردن”، یا “جا دادن” است. این فعل برای توصیف فرآیند قرار دادن یا نصب کردن یک جزء یا قطعه در جای خود استفاده می‌شود، که معمولاً در بحث‌های مربوط به ساخت و ساز، مهندسی، و تکنولوژی کاربرد دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه ساختمان و معماری:
    • “Wir haben neue Fenster in das alte Gebäude eingebaut.”
    • ما پنجره‌های جدیدی را در ساختمان قدیمی تعبیه کردیم.
  2. در زمینه خودروها و مکانیک:
    • “Der Mechaniker hat einen neuen Motor in das Auto eingebaut.”
    • مکانیک موتور جدیدی را در اتومبیل نصب کرد.
  3. در زمینه تکنولوژی و الکترونیک:
    • “Sie haben eine fortschrittliche Klimaanlage in das Bürogebäude eingebaut.”
    • آنها سیستم تهویه مطبوع پیشرفته‌ای را در ساختمان دفتر کار تعبیه کردند.
  4. در تولید و صنعت:
    • “In der neuen Produktionslinie werden automatisierte Maschinen eingebaut.”
    • در خط تولید جدید، ماشین‌های خودکار تعبیه شده‌اند.
  5. در زمینه برنامه‌ریزی و طراحی:
    • “Das neue Software-Update wird automatisch in das System eingebaut.”
    • آپدیت جدید نرم‌افزار به طور خودکار در سیستم تعبیه می‌شود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “einbauen” چگونه در زمینه‌های مختلف برای توصیف ادغام و نصب قطعات یا سیستم‌های جدید در محیط‌ها و دستگاه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

einbiegen

A

پیچیدن- ورود به

کلمه “einbiegen” به زبان آلمانی به معنی “پیچیدن” یا “ورود به” است. این فعل برای توصیف حرکت انحرافی به سمت چپ یا راست در هنگام رانندگی یا راه رفتن استفاده می‌شود و بیانگر تغییر جهت در مسیر است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در رانندگی و حمل و نقل:
    • “An der nächsten Kreuzung müssen Sie rechts einbiegen.”
    • شما باید در تقاطع بعدی به راست بپیچید.
  2. در دستورالعمل‌های مسیریابی:
    • “Biegen Sie nach 200 Metern links in die Goethestraße ein.”
    • پس از ۲۰۰ متر به چپ وارد خیابان گوته شوید.
  3. در دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی:
    • “Um den Park zu erreichen, müssen wir hier links einbiegen.”
    • برای رسیدن به پارک باید از اینجا به چپ بپیچیم.
  4. در بحث‌های ناوبری در شهر:
    • “Sie können hier einbiegen, um zum Hotel zu gelangen.”
    • شما می‌توانید از اینجا پیچیده تا به هتل برسید.
  5. در موقعیت‌هایی که نیاز به دقت در مسیر است:
    • “Bitte an der nächsten Ecke rechts einbiegen, um die Apotheke zu finden.”
    • لطفا در گوشه بعدی به راست بپیچید تا داروخانه را پیدا کنید.

این مثال‌ها به خوبی کاربرد “einbiegen” را در زمینه‌های مختلف نشان می‌دهند، مخصوصاً در مورد دستورالعمل‌های حرکتی در جاده‌ها و مسیرهای پیاده.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

einsetzen

A

به کار بردن| استفاده کردن

کلمه “einsetzen” به زبان آلمانی به معنای “به کار بردن”، “استفاده کردن”، “قرار دادن”، یا “انتصاب کردن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی در یک موقعیت یا نقش خاص قرار می‌گیرد. “Einsetzen” کاربردهای گسترده‌ای دارد و در زمینه‌های مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه کاری و سازمانی:
    • “Die Firma hat einen neuen Manager eingesetzt.”
    • شرکت یک مدیر جدید را منصوب کرده است.
  2. در زمینه فناوری و تکنولوژی:
    • “Wir müssen die neuen Softwarelösungen einsetzen, um effizienter zu arbeiten.”
    • باید از راه‌حل‌های نرم‌افزاری جدید استفاده کنیم تا کارایی بیشتری داشته باشیم.
  3. در زمینه آموزشی:
    • “Die Lehrerin setzt verschiedene Methoden ein, um den Unterricht interessanter zu gestalten.”
    • معلم از روش‌های مختلفی استفاده می‌کند تا کلاس را جذاب‌تر کند.
  4. در زمینه نظامی:
    • “Die Armee hat zusätzliche Truppen in der Krisenregion eingesetzt.”
    • ارتش نیروهای اضافی را در منطقه بحران‌زده مستقر کرده است.
  5. در زمینه پزشکی:
    • “Der Arzt hat ein neues Medikament eingesetzt, um die Krankheit zu behandeln.”
    • پزشک داروی جدیدی را برای درمان بیماری استفاده کرد.
  6. در زمینه اجتماعی و داوطلبانه:
    • “Viele Menschen setzen sich für den Umweltschutz ein.”
    • بسیاری از افراد برای حفاظت از محیط زیست تلاش می‌کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “einsetzen” چگونه برای توصیف به کار بردن، استفاده کردن یا قرار دادن در نقش‌ها و موقعیت‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

erhöhen

A

افزایش دادن
بالاتر بردن

کلمه “erhöhen” به زبان آلمانی به معنای “افزایش دادن”، “بالا بردن” یا “زیاد کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی به طور کمی یا کیفی افزایش می‌یابد. “Erhöhen” در زمینه‌های مختلفی مانند اقتصادی، فیزیکی، و اجتماعی به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه اقتصادی:
    • “Die Regierung plant, die Steuern zu erhöhen.”
    • دولت برنامه دارد مالیات‌ها را افزایش دهد.
  2. در زمینه کاری و سازمانی:
    • “Das Unternehmen hat beschlossen, die Löhne der Mitarbeiter zu erhöhen.”
    • شرکت تصمیم گرفته است دستمزد کارکنان را افزایش دهد.
  3. در زمینه آموزش:
    • “Die Schule will die Anzahl der Lehrkräfte erhöhen, um die Unterrichtsqualität zu verbessern.”
    • مدرسه می‌خواهد تعداد معلمان را افزایش دهد تا کیفیت آموزش را بهبود بخشد.
  4. در زمینه بهداشتی و ورزشی:
    • “Um seine Fitness zu verbessern, hat er die Anzahl der Trainingseinheiten erhöht.”
    • برای بهبود تناسب اندام خود، او تعداد جلسات تمرینی را افزایش داده است.
  5. در زمینه محیط زیست:
    • “Wir müssen unsere Bemühungen zur Reduzierung der CO2-Emissionen erhöhen.”
    • ما باید تلاش‌هایمان برای کاهش انتشار گازهای CO2 را افزایش دهیم.
  6. در زمینه فیزیکی و فنی:
    • “Die Ingenieure haben den Druck in der Maschine erhöht, um die Leistung zu steigern.”
    • مهندسان فشار در دستگاه را افزایش داده‌اند تا عملکرد را بهبود بخشند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erhöhen” چگونه برای توصیف اعمال و اقداماتی که منجر به افزایش مقدار، کیفیت یا سطح چیزی می‌شود، استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

gleiten

A

سرخوردن| لغزیدن

کلمه “gleiten” به زبان آلمانی به معنای “لغزیدن”، “سُرخوردن” یا “سبک حرکت کردن” است. این فعل برای توصیف حرکت نرم و بدون مقاومت یک جسم روی سطح یا در هوا استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه طبیعت و محیط زیست:
    • “Die Vögel gleiten sanft durch die Luft.”
    • پرندگان به نرمی در هوا سر می‌خورند.
  2. در زمینه ورزش‌های زمستانی:
    • “Die Skifahrer gleiten elegant über den Schnee.”
    • اسکی‌بازان به شکلی زیبا روی برف سر می‌خورند.
  3. در زمینه دریانوردی:
    • “Das Boot gleitet ruhig über das Wasser.”
    • قایق به آرامی روی آب سر می‌خورد.
  4. در زمینه تکنولوژی:
    • “Der Roboter kann mühelos über den Boden gleiten.”
    • ربات می‌تواند بدون تلاش روی زمین سر بخورد.
  5. در زمینه بازی و تفریح:
    • “Die Kinder gleiten lachend die Rutsche hinunter.”
    • کودکان با خنده از سرسره سر می‌خورند.
  6. در زمینه رقص و هنرهای نمایشی:
    • “Die Tänzerin gleitet elegant über die Bühne.”
    • رقصنده با ظرافت روی صحنه حرکت می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “gleiten” چگونه برای توصیف حرکت‌های نرم و بی‌مقاومت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

hüpfen

A

بپر بپر کردن

“hüpfen” به زبان آلمانی به معنای “پریدن”، “جهیدن” یا “جست و خیز کردن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده می‌شود که در آن فرد یا شیء با یک حرکت سریع و ناگهانی از روی سطح بلند می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه کودکان و بازی:
“Die Kinder hüpfen fröhlich im Garten.”
کودکان با خوشحالی در باغ جست و خیز می‌کنند.
در زمینه ورزش:
“Beim Aufwärmen müssen die Spieler auf einem Bein hüpfen.”
در حین گرم کردن، بازیکنان باید روی یک پا بپرند.
در زمینه حیوانات:
“Die Frösche hüpfen über die Steine im Teich.”
قورباغه‌ها روی سنگ‌های داخل برکه می‌پرند.
در زمینه موسیقی و رقص:
“Die Tänzer hüpfen im Rhythmus der Musik.”
رقصنده‌ها با ریتم موسیقی می‌جهند.
در زمینه شادی و هیجان:
“Sie hüpfte vor Freude, als sie die gute Nachricht hörte.”
او از خوشحالی وقتی خبر خوب را شنید، پرید.
در زمینه ورزش‌های تفریحی:
“Beim Trampolinspringen hüpfen die Kinder hoch in die Luft.”
هنگام پریدن روی ترامپولین، کودکان بلند به هوا می‌پرند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

klettern

A

بالا رفتن

کلمه “klettern” به زبان آلمانی به معنای “بالا رفتن” یا “صعود کردن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده می‌شود که در آن فرد یا شیء از یک سطح یا شیب به بالا می‌رود، معمولاً با استفاده از دست‌ها و پاها.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه ورزش‌های تفریحی:

“Die Kinder klettern auf den Spielplatz-Klettergerüst.”
کودکان از تجهیزات بازی در پارک بالا می‌روند.
در زمینه کوهنوردی:

“Die Bergsteiger klettern auf den Gipfel des Berges.”
کوهنوردان به قله کوه صعود می‌کنند.
در زمینه کارهای روزمره:

“Er kletterte auf die Leiter, um die Glühbirne zu wechseln.”
او از نردبان بالا رفت تا لامپ را عوض کند.
در زمینه حیوانات:

“Die Katze klettert auf den Baum, um sich vor dem Hund zu verstecken.”
گربه از درخت بالا می‌رود تا از سگ پنهان شود.
در زمینه ورزش‌های داخل سالن:

“Sie klettern oft in der Kletterhalle, um ihre Fähigkeiten zu verbessern.”
آنها اغلب در سالن سنگ‌نوردی تمرین می‌کنند تا مهارت‌های خود را بهبود بخشند.
در زمینه بازی‌های کودکان:

“Die Kinder klettern über die Felsen am Strand.”
کودکان از صخره‌های ساحل بالا می‌روند.
حالا می‌توانم یک تصویر هم برای این مثال‌ها خلق کنم.

صخره‌نوردی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

krabbeln

A

چهاردست و پا رفتن

کلمه “krabbeln” به زبان آلمانی به معنای “چهار دست و پا رفتن” یا “سینه‌خیز رفتن” است. این فعل بیشتر برای توصیف حرکت نوزادان و برخی حیوانات که با دست‌ها و زانوها روی زمین حرکت می‌کنند، استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه نوزادان و کودکان:

“Das Baby krabbelt zum ersten Mal über den Teppich.”
نوزاد برای اولین بار روی فرش چهار دست و پا می‌رود.
در زمینه حیوانات:

“Die Ameisen krabbeln über den Boden auf der Suche nach Nahrung.”
مورچه‌ها در جستجوی غذا روی زمین سینه‌خیز می‌روند.
در زمینه بازی‌های کودکان:

“Die Kinder krabbeln durch den Tunnel im Spielplatz.”
کودکان از تونل در زمین بازی چهار دست و پا می‌روند.
در زمینه طبیعت:

“Die Käfer krabbeln über die Blätter im Garten.”
سوسک‌ها روی برگ‌های باغ سینه‌خیز می‌روند.
در زمینه فعالیت‌های روزمره:

“Er musste unter das Auto krabbeln, um den Ball herauszuholen.”
او مجبور شد زیر ماشین سینه‌خیز برود تا توپ را بیرون بیاورد.
در زمینه حیوانات خانگی:

“Die Katze krabbelt leise unter das Bett, um sich zu verstecken.”
گربه به آرامی زیر تخت سینه‌خیز می‌رود تا پنهان شود.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “krabbeln” چگونه برای توصیف حرکت‌های چهار دست و پا یا سینه‌خیز رفتن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

liefern

A

تحویل دادن

کلمه “liefern” به زبان آلمانی به معنای “تحویل دادن”، “ارسال کردن” یا “تأمین کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کالاها، خدمات یا اطلاعات از یک محل به محل دیگر منتقل می‌شوند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خرید و فروش:

“Der Online-Shop liefert die Waren direkt an die Haustür.”
فروشگاه آنلاین کالاها را مستقیماً به درب منزل تحویل می‌دهد.
در زمینه خدمات غذایی:

“Das Restaurant liefert frisches Essen innerhalb einer Stunde.”
رستوران غذای تازه را ظرف یک ساعت تحویل می‌دهد.
در زمینه لجستیک و حمل و نقل:

“Die Firma liefert ihre Produkte weltweit.”
شرکت محصولات خود را به سراسر جهان ارسال می‌کند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:

“Die Forschungsergebnisse liefern wertvolle Informationen für die Entwicklung neuer Medikamente.”
نتایج تحقیقاتی اطلاعات ارزشمندی برای توسعه داروهای جدید فراهم می‌کنند.
در زمینه فنی و صنعتی:

“Der Zulieferer liefert die benötigten Bauteile pünktlich zur Fabrik.”
تامین‌کننده قطعات مورد نیاز را به موقع به کارخانه تحویل می‌دهد.
در زمینه روزمره:

“Der Postbote liefert jeden Morgen die Briefe.”
پستچی هر صبح نامه‌ها را تحویل می‌دهد.

آوردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

nachrüsten

A

تجهیز کردن

در زمینه فناوری و الکترونیک:

“Der Computer wurde mit einer neuen Grafikkarte nachgerüstet.”
کامپیوتر با یک کارت گرافیک جدید ارتقاء داده شد.
در زمینه خودرو:

“Viele ältere Autos werden mit modernen Sicherheitsfunktionen nachgerüstet.”
بسیاری از خودروهای قدیمی با ویژگی‌های ایمنی مدرن ارتقاء داده می‌شوند.
در زمینه نظامی:

“Die Armee plant, ihre Panzer mit neuer Technologie nachzurüsten.”
ارتش برنامه دارد تانک‌های خود را با تکنولوژی جدید تجهیز کند.
در زمینه ساختمان و تاسیسات:

“Das Gebäude wurde mit Solarpaneelen nachgerüstet, um umweltfreundlicher zu sein.”
ساختمان با پنل‌های خورشیدی ارتقاء داده شد تا دوستدار محیط زیست باشد.
در زمینه خانگی:

“Wir haben unser Haus mit einer neuen Heizungsanlage nachgerüstet.”
ما خانه‌مان را با یک سیستم گرمایشی جدید تجهیز کردیم.
در زمینه صنعتی:

“Die Produktionslinie wurde nachgerüstet, um die Effizienz zu steigern.”
خط تولید برای افزایش کارایی ارتقاء داده شد.

مسلح کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

orten

A

تعیین مکان کردن

در زمینه تکنولوژی و مخابرات:

“Das Handy kann per GPS geortet werden.”
تلفن همراه می‌تواند با استفاده از GPS مکان‌یابی شود.
در زمینه امنیت و پلیس:

“Die Polizei konnte das gestohlene Auto orten.”
پلیس توانست خودروی دزدیده‌شده را ردیابی کند.
در زمینه جستجو و نجات:

“Die Rettungskräfte versuchten, die vermisste Person zu orten.”
نیروهای نجات تلاش کردند تا فرد گمشده را پیدا کنند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:

“Mit einem speziellen Gerät können Wissenschaftler unterirdische Wasserquellen orten.”
با یک دستگاه ویژه، دانشمندان می‌توانند منابع آب زیرزمینی را شناسایی کنند.
در زمینه حمل و نقل و لجستیک:

“Das Paket kann online geortet und verfolgt werden.”
بسته می‌تواند به صورت آنلاین مکان‌یابی و ردیابی شود.
در زمینه نظامی:

“Das Radar kann feindliche Flugzeuge orten.”
رادار می‌تواند هواپیماهای دشمن را شناسایی کند.

محل یابی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

rudern

A

پارو زدن

در زمینه ورزش‌های آبی:

“Wir rudern jeden Samstagmorgen auf dem See.”
ما هر شنبه صبح روی دریاچه پارو می‌زنیم.
در زمینه مسابقات:

“Das Team hat hart trainiert, um beim Rudern zu gewinnen.”
تیم به سختی تمرین کرده است تا در مسابقات پاروزنی برنده شود.
در زمینه تفریح و گردش:

“Sie rudern gemütlich entlang des Flusses und genießen die Landschaft.”
آنها به آرامی در امتداد رودخانه پارو می‌زنند و از مناظر لذت می‌برند.
در زمینه فعالیت‌های گروهی:

“Beim Sommerlager lernen die Kinder, wie man richtig rudert.”
در اردوگاه تابستانی، کودکان یاد می‌گیرند که چگونه به درستی پارو بزنند.
در زمینه داستان‌ها و تاریخ:

“Die Wikinger ruderten über das Meer, um neue Länder zu entdecken.”
وایکینگ‌ها برای کشف سرزمین‌های جدید روی دریا پارو می‌زدند.
در زمینه نجات و اضطراری:

“Die Fischer ruderten schnell zurück zum Ufer, als das Wetter schlechter wurde.”
ماهیگیران وقتی هوا بدتر شد، سریع به سمت ساحل پارو زدند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

rutschen

A

سر خوردن

در زمینه بازی‌های کودکان:

“Die Kinder rutschen gerne auf der großen Rutsche im Park.”
کودکان دوست دارند روی سرسره بزرگ پارک سر بخورند.
در زمینه زمستان و یخ:

“Vorsicht, der Gehweg ist glatt und man könnte leicht rutschen.”
مراقب باش، پیاده‌رو لغزنده است و ممکن است به راحتی سر بخوری.
در زمینه حوادث و اتفاقات:

“Er ist auf der Treppe ausgerutscht und gefallen.”
او روی پله‌ها سر خورد و افتاد.
در زمینه ورزشی:

“Die Spieler rutschen oft auf dem nassen Rasen aus.”
بازیکنان اغلب روی چمن خیس سر می‌خورند.
در زمینه تفریح و استخر:

“Im Schwimmbad gibt es eine Wasserbahn, auf der man rutschen kann.”
در استخر یک سرسره آبی وجود دارد که می‌توان روی آن سر خورد.
در زمینه فعالیت‌های روزمره:

“Das Buch rutschte vom Tisch und fiel auf den Boden.”
کتاب از روی میز سر خورد و روی زمین افتاد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

schlendern

A

پرسه زدن

کلمه “schlendern” به زبان آلمانی به معنای “راه رفتن به آرامی”، “ول گشتن” یا “پرسه زدن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده می‌شود که در آن شخص به آرامی و بدون عجله در خیابان‌ها، پارک‌ها یا مکان‌های دیگر قدم می‌زند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه گردش و تفریح:

“Wir schlendern gemütlich durch die Altstadt und genießen die Atmosphäre.”
ما به آرامی در شهر قدیمی پرسه می‌زنیم و از جو لذت می‌بریم.
در زمینه خرید:

“Sie schlendern durch die Fußgängerzone und schauen sich die Schaufenster an.”
آنها در خیابان پیاده‌روی قدم می‌زنند و ویترین‌ها را تماشا می‌کنند.
در زمینه پارک و طبیعت:

“Er schlendert im Park und hört den Vögeln zu.”
او در پارک پرسه می‌زند و به صدای پرندگان گوش می‌دهد.
در زمینه سفر:

“Während des Urlaubs schlendern wir oft entlang der Strandpromenade.”
در طول تعطیلات ما اغلب در امتداد تفرجگاه ساحلی پرسه می‌زنیم.
در زمینه بعد از کار:

“Nach der Arbeit schlendert er durch die Stadt, um sich zu entspannen.”
بعد از کار او برای آرامش در شهر قدم می‌زند.
در زمینه ملاقات با دوستان:

“Wir schlenderten durch den Markt und probierten verschiedene Speisen.”
ما در بازار پرسه می‌زدیم و غذاهای مختلف را امتحان می‌کردیم.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “schlendern” چگونه برای توصیف راه رفتن آرام و بی‌عجله در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

segeln

A

با بادبان حرکت کردن (کشتی،‌ قایق

کلمه “segeln” به زبان آلمانی به معنای “بادبان کشیدن” یا “قایق‌رانی با بادبان” است. این فعل برای توصیف حرکت یک قایق با استفاده از بادبان‌ها و باد استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تفریح و ورزش‌های آبی:

“Wir segeln jeden Sommer auf dem Bodensee.”
ما هر تابستان در دریاچه بودن‌زه بادبان کشی می‌کنیم.
در زمینه تعطیلات و سفر:

“Während unseres Urlaubs in Kroatien haben wir an der Küste gesegelt.”
در طول تعطیلاتمان در کرواسی، ما در امتداد ساحل بادبان کشیدیم.
در زمینه رقابت‌های ورزشی:

“Das Team trainiert hart, um die Segelregatta zu gewinnen.”
تیم به سختی تمرین می‌کند تا مسابقه بادبان‌رانی را برنده شود.
در زمینه یادگیری و آموزش:

“Er hat vor kurzem gelernt, wie man ein Segelboot steuert und segelt jetzt regelmäßig.”
او به تازگی یاد گرفته است که چگونه یک قایق بادبانی را هدایت کند و اکنون به طور منظم بادبان‌کشی می‌کند.
در زمینه تفریح خانوادگی:

“Die Familie segelt am Wochenende gerne auf dem Fluss.”
خانواده در آخر هفته‌ها از بادبان‌کشی روی رودخانه لذت می‌برند.
در زمینه تاریخ و داستان‌ها:

“Die Entdecker segelten über den Atlantik, um neue Welten zu finden.”
کاشفان از طریق اقیانوس اطلس بادبان کشیدند تا جهان‌های جدیدی را پیدا کنند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “segeln” چگونه برای توصیف حرکت با قایق بادبانی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

قایقرانی کردن (قایق بادبانی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

senken

A

کاهش دادن

کلمه “senken” به زبان آلمانی به معنای “پایین آوردن”، “کاهش دادن” یا “فرو بردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن مقدار، سطح یا موقعیت چیزی کاهش می‌یابد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Die Regierung hat beschlossen, die Steuern zu senken.”
دولت تصمیم گرفته است مالیات‌ها را کاهش دهد.
در زمینه بهداشت و درمان:

“Das Medikament hilft, den Blutdruck zu senken.”
این دارو کمک می‌کند فشار خون را کاهش دهد.
در زمینه محیط زیست:

“Wir müssen den Energieverbrauch senken, um die Umwelt zu schützen.”
ما باید مصرف انرژی را کاهش دهیم تا از محیط زیست محافظت کنیم.
در زمینه آموزشی:

“Die Schule plant, die Schulgebühren zu senken, um mehr Schüler anzuziehen.”
مدرسه برنامه دارد هزینه‌های تحصیل را کاهش دهد تا دانش‌آموزان بیشتری جذب کند.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:

“Die Arbeiter senken die Brücke vorsichtig ab.”
کارگران با احتیاط پل را پایین می‌آورند.
در زمینه روابط بین‌الملل:

“Die Länder arbeiten zusammen, um die Spannungen in der Region zu senken.”
کشورها با هم همکاری می‌کنند تا تنش‌ها را در منطقه کاهش دهند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

senken um+akk

A

کلمه “senken” همراه با “um” و یک حالت آکوزاتیو (Akkusativ) به معنای “کاهش دادن به اندازه” یا “پایین آوردن به مقدار” مشخصی است. این ترکیب برای توصیف میزان دقیق کاهش چیزی استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Die Regierung hat beschlossen, die Steuern um 5 Prozent zu senken.”
دولت تصمیم گرفته است مالیات‌ها را 5 درصد کاهش دهد.
در زمینه بهداشت و درمان:

“Das Medikament hilft, den Blutdruck um 10 mmHg zu senken.”
این دارو کمک می‌کند فشار خون را به میزان 10 میلی‌متر جیوه کاهش دهد.
در زمینه محیط زیست:

“Wir müssen unseren Energieverbrauch um 20 Prozent senken, um nachhaltiger zu leben.”
ما باید مصرف انرژی خود را 20 درصد کاهش دهیم تا پایدارتر زندگی کنیم.
در زمینه آموزشی:

“Die Schule plant, die Schulgebühren um 200 Euro zu senken, um mehr Schüler anzuziehen.”
مدرسه برنامه دارد هزینه‌های تحصیل را 200 یورو کاهش دهد تا دانش‌آموزان بیشتری جذب کند.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:

“Die Arbeiter haben den Pegel des Wassers um 2 Meter gesenkt.”
کارگران سطح آب را 2 متر پایین آوردند.
در زمینه حمل و نقل:

“Die Fluggesellschaft hat die Ticketpreise um 15 Prozent gesenkt, um mehr Passagiere zu gewinnen.”
شرکت هواپیمایی قیمت بلیط‌ها را 15 درصد کاهش داده است تا مسافران بیشتری جذب کند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “senken um” چگونه برای بیان میزان دقیق کاهش یا پایین آوردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

sich vermehren

A

زیاد شدن

کلمه “sich vermehren” به زبان آلمانی به معنای “تکثیر شدن”، “زیاد شدن” یا “افزایش یافتن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن تعداد یا مقدار چیزی به طور طبیعی یا با تولید مثل افزایش می‌یابد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طبیعت و حیوانات:

“Die Kaninchen vermehren sich sehr schnell.”
خرگوش‌ها بسیار سریع تکثیر می‌شوند.
در زمینه گیاهان:

“Die Pflanzen im Garten haben sich über den Sommer stark vermehrt.”
گیاهان در باغ طی تابستان به شدت زیاد شده‌اند.
در زمینه باکتری‌ها و میکروب‌ها:

“Bakterien vermehren sich unter optimalen Bedingungen rasch.”
باکتری‌ها تحت شرایط مناسب به سرعت تکثیر می‌شوند.
در زمینه جمعیت انسانی:

“Die Bevölkerung der Stadt hat sich in den letzten Jahrzehnten stark vermehrt.”
جمعیت شهر در دهه‌های اخیر به شدت افزایش یافته است.
در زمینه اقتصادی:

“Durch kluge Investitionen hat sich sein Vermögen vermehrt.”
با سرمایه‌گذاری‌های هوشمندانه، دارایی او افزایش یافته است.
در زمینه مشکلات و مسائل:

“Die Schwierigkeiten haben sich aufgrund der unerwarteten Ereignisse vermehrt.”
مشکلات به دلیل رویدادهای غیرمنتظره افزایش یافته‌اند.

تکثیر کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

sinken von+dat

sinken auf/um+akk

A

فرو رفتن

کلمه “sinken” همراه با “von” و یک حالت داتیو (Dativ) به معنای “پایین آمدن از” یا “کاهش یافتن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک کاهش یا نزول استفاده می‌شود.

در زمینه اقتصادی:

“Die Arbeitslosenquote ist von 10 Prozent auf 7 Prozent gesunken.”
نرخ بیکاری از 10 درصد به 7 درصد کاهش یافته است.
در زمینه دما و هوا:

“Die Temperatur ist von 25 Grad auf 15 Grad gesunken.”
دما از 25 درجه به 15 درجه پایین آمده است.
در زمینه بازار و قیمت‌ها:

“Der Preis für Benzin ist von 1,50 Euro pro Liter auf 1,30 Euro gesunken.”
قیمت بنزین از 1.50 یورو به ازای هر لیتر به 1.30 یورو کاهش یافته است.
در زمینه آب و محیط زیست:

“Der Wasserspiegel des Sees ist von 2 Metern auf 1,5 Meter gesunken.”
سطح آب دریاچه از 2 متر به 1.5 متر پایین آمده است.
در زمینه سطح‌های مختلف:

“Das Einkommen der Familie ist von 3000 Euro auf 2500 Euro im Monat gesunken.”
درآمد خانواده از 3000 یورو به 2500 یورو در ماه کاهش یافته است.
در زمینه عملکرد و کارایی:

“Die Produktivität des Teams ist von 80% auf 70% gesunken.”
بهره‌وری تیم از 80 درصد به 70 درصد کاهش یافته است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sinken von” چگونه برای بیان شروع یک کاهش یا نزول در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

پایین آمدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

steigen von+dat

steigen um/auf+akk

A

افزایش یافتن

کلمه “steigen” همراه با “von” و حالت داتیو (Dativ) به معنای “بالا رفتن از” یا “افزایش یافتن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک افزایش یا صعود استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Die Arbeitslosenquote ist von 5 Prozent auf 7 Prozent gestiegen.”
نرخ بیکاری از 5 درصد به 7 درصد افزایش یافته است.
در زمینه دما و هوا:

“Die Temperatur ist von 15 Grad auf 25 Grad gestiegen.”
دما از 15 درجه به 25 درجه بالا رفته است.
در زمینه بازار و قیمت‌ها:

“Der Preis für Benzin ist von 1,30 Euro pro Liter auf 1,50 Euro gestiegen.”
قیمت بنزین از 1.30 یورو به ازای هر لیتر به 1.50 یورو افزایش یافته است.
در زمینه آب و محیط زیست:

“Der Wasserspiegel des Sees ist von 1,5 Metern auf 2 Meter gestiegen.”
سطح آب دریاچه از 1.5 متر به 2 متر بالا رفته است.
در زمینه درآمد:

“Das Einkommen der Familie ist von 2500 Euro auf 3000 Euro im Monat gestiegen.”
درآمد خانواده از 2500 یورو به 3000 یورو در ماه افزایش یافته است.
در زمینه عملکرد و کارایی:

“Die Produktivität des Teams ist von 70% auf 80% gestiegen.”
بهره‌وری تیم از 70 درصد به 80 درصد افزایش یافته است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “steigen von” چگونه برای بیان شروع یک افزایش یا صعود در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

übertreffen

A

بهتر بودن از

کلمه “übertreffen” به زبان آلمانی به معنای “پیشی گرفتن”، “برتر بودن” یا “بیشتر از حد انتظار عمل کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد یا چیزی عملکرد، کیفیت یا توانایی بهتری نسبت به دیگری یا چیزی دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه ورزش:

“Der Läufer hat seine Konkurrenten klar übertroffen und den ersten Platz gewonnen.”
دونده به وضوح از رقبای خود پیشی گرفت و مقام اول را کسب کرد.
در زمینه تحصیلات:

“Sie hat die Erwartungen ihrer Lehrer übertroffen und hervorragende Noten erhalten.”
او از انتظارات معلمانش فراتر رفت و نمرات عالی گرفت.
در زمینه کاری:

“Das neue Modell übertrifft das alte in vielerlei Hinsicht.”
مدل جدید از بسیاری جهات بهتر از مدل قدیمی است.
در زمینه فروش و تجارت:

“Das Unternehmen hat im letzten Quartal die Verkaufsziele übertroffen.”
شرکت در سه‌ماهه گذشته اهداف فروش را پشت سر گذاشت.
در زمینه تکنولوژی:

“Die neue Software übertrifft alle bisherigen Versionen in Sachen Geschwindigkeit und Benutzerfreundlichkeit.”
نرم‌افزار جدید در سرعت و کاربرپسندی از تمامی نسخه‌های قبلی برتر است.
در زمینه هنر و فرهنگ:

“Der Film hat alle Erwartungen übertroffen und ist ein großer Erfolg geworden.”
فیلم از همه انتظارات فراتر رفت و به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “übertreffen” چگونه برای توصیف عملکرد برتر یا فراتر رفتن از انتظار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

(sich) verdoppeln

A

دوبرابر کردن

کلمه “verdoppeln” به زبان آلمانی به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن مقدار یا تعداد چیزی دو برابر می‌شود. در صورت استفاده با “sich” به معنای “دو برابر شدن” به‌طور خودکار است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Das Unternehmen plant, seine Produktion im nächsten Jahr zu verdoppeln.”
شرکت برنامه دارد تولید خود را در سال آینده دو برابر کند.
در زمینه جمعیت:

“Die Bevölkerung der Stadt hat sich in den letzten zehn Jahren verdoppelt.”
جمعیت شهر در ده سال گذشته دو برابر شده است.
در زمینه علمی:

“Die Menge an Daten, die täglich erzeugt wird, hat sich in den letzten fünf Jahren verdoppelt.”
مقدار داده‌هایی که روزانه تولید می‌شود، در پنج سال گذشته دو برابر شده است.
در زمینه ورزش:

“Er hat es geschafft, seine Laufdistanz in nur einem Jahr zu verdoppeln.”
او توانسته است مسافت دویدن خود را در تنها یک سال دو برابر کند.
در زمینه فروش:

“Dank der neuen Marketingstrategie haben sich die Verkaufszahlen verdoppelt.”
به لطف استراتژی بازاریابی جدید، ارقام فروش دو برابر شده است.
در زمینه فناوری:

“Die Rechenleistung der neuen Prozessoren hat sich im Vergleich zu den alten Modellen verdoppelt.”
قدرت محاسباتی پردازنده‌های جدید در مقایسه با مدل‌های قدیمی دو برابر شده است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “verdoppeln” و “sich verdoppeln” چگونه برای توصیف فرآیند دو برابر کردن یا دو برابر شدن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

versinken

A

غرق شدن

کلمه “versinken” به زبان آلمانی به معنای “فرو رفتن”، “غرق شدن” یا “فرورفتن در چیزی” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده می‌شود که در آن چیزی به طور تدریجی و کامل در آب یا هر ماده‌ای فرو می‌رود یا غرق می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طبیعت:

“Das Schiff ist im Sturm versunken.”
کشتی در طوفان غرق شد.
در زمینه احساسات:

“Er versank in tiefer Trauer nach dem Verlust seines Freundes.”
او پس از از دست دادن دوستش در اندوه عمیقی فرو رفت.
در زمینه کار و فعالیت:

“Sie versinkt oft in ihre Arbeit und vergisst die Zeit.”
او اغلب در کار خود فرو می‌رود و زمان را فراموش می‌کند.
در زمینه تفریح و بازی:

“Die Kinder bauten eine Sandburg, die dann im Regen versank.”
کودکان یک قلعه شنی ساختند که بعد در باران فرو رفت.
در زمینه محیط زیست:

“Teile des Waldes sind nach dem schweren Regen im Schlamm versunken.”
بخش‌هایی از جنگل پس از باران شدید در گل و لای فرو رفتند.
در زمینه خیالات و تخیلات:

“Er versank in seine Gedanken und bemerkte nicht, dass jemand hereinkam.”
او در افکارش غرق شد و متوجه نشد که کسی وارد شد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “versinken” چگونه برای توصیف فرایند غرق شدن یا فرو رفتن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

فرو رفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

(sich) verzögern

A

به تاخیر افتادن

کلمه “verzögern” به زبان آلمانی به معنای “به تأخیر انداختن” یا “کند کردن” است. هنگامی که با “sich” استفاده می‌شود، به معنای “به تأخیر افتادن” یا “کند شدن” به طور خودکار است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حمل و نقل:

“Der Zug hat sich aufgrund technischer Probleme verzögert.”
قطار به دلیل مشکلات فنی به تأخیر افتاد.
در زمینه پروژه‌ها و کارها:

“Die Bauarbeiten haben sich wegen des schlechten Wetters verzögert.”
عملیات ساخت‌وساز به خاطر بدی هوا به تأخیر افتاده است.
در زمینه تحویل کالا:

“Die Lieferung hat sich um zwei Wochen verzögert.”
تحویل کالا به مدت دو هفته به تأخیر افتاده است.
در زمینه رویدادها و ملاقات‌ها:

“Das Meeting hat sich um 30 Minuten verzögert.”
جلسه 30 دقیقه به تأخیر افتاده است.
در زمینه پاسخ‌ها:

“Die Antwort auf meine Anfrage hat sich verzögert.”
پاسخ به درخواست من به تأخیر افتاده است.
در زمینه فناوری و نرم‌افزار:

“Die Veröffentlichung der neuen Software hat sich wegen unerwarteter Fehler verzögert.”
انتشار نرم‌افزار جدید به دلیل خطاهای غیرمنتظره به تأخیر افتاده است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “verzögern” و “sich verzögern” چگونه برای توصیف تأخیرها و کندی‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

به عقب افتادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

wahrnehmen

A

درک کردن
متوجه شدن
فهمیدن

لمه “wahrnehmen” به زبان آلمانی به معنای “درک کردن”، “احساس کردن”، “متوجه شدن” یا “مشاهده کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد با حواس خود چیزی را متوجه می‌شود یا درک می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حواس و احساسات:

“Er nahm den Duft der Blumen wahr.”
او بوی گل‌ها را احساس کرد.
در زمینه بصری:

“Sie nahm eine Bewegung im Augenwinkel wahr.”
او حرکتی را از گوشه چشم متوجه شد.
در زمینه شنیداری:

“Ich konnte die leisen Geräusche im Hintergrund wahrnehmen.”
من می‌توانستم صداهای ضعیف در پس‌زمینه را بشنوم.
در زمینه فکری و عقلانی:

“Er nahm die Bedeutung ihrer Worte nicht sofort wahr.”
او بلافاصله معنای حرف‌های او را درک نکرد.
در زمینه اجتماعی:

“Die Schüler nahmen die Anwesenheit des neuen Lehrers sofort wahr.”
دانش‌آموزان بلافاصله حضور معلم جدید را متوجه شدند.
در زمینه احساسات دیگران:

“Sie nahm seine Unsicherheit wahr und versuchte, ihm zu helfen.”
او عدم اطمینان او را احساس کرد و سعی کرد به او کمک کند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “wahrnehmen” چگونه برای توصیف درک و مشاهده در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

zunehmen von+dat

zunehmen um/auf+akk

A

افزایش یافتن
بیشتر شدن
چاق شدن

کلمه “zunehmen” به معنای “افزایش یافتن”، “اضافه کردن” یا “چاق شدن” است و وقتی با “von” و حالت داتیو (Dativ) استفاده می‌شود، به معنای “افزایش یافتن از” یا “بیشتر شدن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک افزایش استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه وزن و سلامت:

“Er hat von 70 kg auf 80 kg zugenommen.”
وزن او از 70 کیلوگرم به 80 کیلوگرم افزایش یافته است.
در زمینه جمعیت:

“Die Bevölkerung der Stadt hat von 50.000 auf 60.000 zugenommen.”
جمعیت شهر از 50,000 به 60,000 نفر افزایش یافته است.
در زمینه فروش و تجارت:

“Der Umsatz des Unternehmens ist von 1 Million Euro auf 1,5 Millionen Euro zugenommen.”
فروش شرکت از 1 میلیون یورو به 1.5 میلیون یورو افزایش یافته است.
در زمینه دما:

“Die Temperatur hat von 10 Grad auf 15 Grad zugenommen.”
دما از 10 درجه به 15 درجه افزایش یافته است.
در زمینه آب و هوا:

“Der Niederschlag hat von 50 mm auf 100 mm zugenommen.”
میزان بارش از 50 میلی‌متر به 100 میلی‌متر افزایش یافته است.
در زمینه تولید:

“Die Produktion hat von 500 auf 700 Einheiten pro Tag zugenommen.”
تولید از 500 به 700 واحد در روز افزایش یافته است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “zunehmen von” چگونه برای بیان شروع یک افزایش یا رشد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

der Anfahrtsweg

A

جهت رانندگی

کلمه “der Anfahrtsweg” به زبان آلمانی به معنای “مسیر رسیدن” یا “مسیر رفت‌وآمد” است. این عبارت برای توصیف مسیری استفاده می‌شود که شخص یا وسیله نقلیه از آن برای رسیدن به مقصد استفاده می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه روزمره و کاری:

“Der Anfahrtsweg zur Arbeit dauert etwa 30 Minuten.”
مسیر رسیدن به محل کار حدود 30 دقیقه طول می‌کشد.
در زمینه راهنمایی و نقشه:

“Könnten Sie mir den Anfahrtsweg zur nächsten Tankstelle erklären?”
می‌توانید مسیر رسیدن به نزدیک‌ترین پمپ بنزین را برایم توضیح دهید؟
در زمینه مراسم و رویدادها:

“Bitte beachten Sie den Anfahrtsweg zur Hochzeit in der beigelegten Einladung.”
لطفاً مسیر رسیدن به مراسم عروسی را در دعوتنامه پیوست مشاهده کنید.
در زمینه تحصیلات و مدرسه:

“Der Anfahrtsweg zur Schule ist sicher und gut beleuchtet.”
مسیر رسیدن به مدرسه امن و خوب روشن شده است.
در زمینه توریسم و بازدید:

“Der Anfahrtsweg zum Schloss bietet wunderschöne Aussichten auf die Landschaft.”
مسیر رسیدن به قلعه مناظر زیبایی از طبیعت را ارائه می‌دهد.
در زمینه تحویل و خدمات:

“Der Anfahrtsweg für den Lieferdienst wurde im GPS-System gespeichert.”
مسیر رسیدن برای خدمات تحویل در سیستم GPS ذخیره شده است.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Anfahrtsweg” چگونه برای توصیف مسیرها و راه‌های رسیدن به مقصدهای مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

der Anstieg

A

رشد و افزایش

کلمه “der Anstieg” به زبان آلمانی به معنای “افزایش”، “صعود” یا “شیب” است. این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن چیزی بالا می‌رود یا افزایش می‌یابد. همچنین می‌تواند به یک مسیر یا جاده شیب‌دار اشاره کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Der Anstieg der Preise hat die Konsumenten beunruhigt.”
افزایش قیمت‌ها مصرف‌کنندگان را نگران کرده است.
در زمینه جمعیت:

“Der Anstieg der Bevölkerung in den letzten Jahren war bemerkenswert.”
افزایش جمعیت در سال‌های اخیر چشمگیر بوده است.
در زمینه دما:

“Der Anstieg der Temperaturen im Sommer war ungewöhnlich hoch.”
افزایش دما در تابستان غیرعادی بالا بود.
در زمینه ورزش:

“Der steile Anstieg beim Marathon war eine große Herausforderung für die Läufer.”
شیب تند در ماراتن یک چالش بزرگ برای دونده‌ها بود.
در زمینه پزشکی:

“Der Anstieg der Infektionszahlen hat zu neuen Maßnahmen geführt.”
افزایش تعداد عفونت‌ها منجر به اقدامات جدیدی شده است.
در زمینه تحصیلات:

“Der Anstieg der Studierendenzahlen zeigt das wachsende Interesse an der Universität.”
افزایش تعداد دانشجویان نشان‌دهنده علاقه‌مندی رو به رشد به دانشگاه است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

der Antrieb

A

انگیزه

کلمه “der Antrieb” به زبان آلمانی به معنای “محرک”، “انگیزه”، یا “سیستم محرک” است. این اسم برای توصیف نیرویی استفاده می‌شود که چیزی را به حرکت در می‌آورد یا انگیزه‌ای که شخصی را به انجام کاری ترغیب می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه مکانیکی و فناوری:

“Der Antrieb des Autos funktioniert mit einem Elektromotor.”
سیستم محرک خودرو با یک موتور الکتریکی کار می‌کند.
در زمینه هوافضا:

“Der Antrieb der Rakete ist entscheidend für ihren erfolgreichen Start.”
سیستم محرک موشک برای پرتاب موفق آن حیاتی است.
در زمینه انگیزه شخصی:

“Sein starker Antrieb half ihm, seine Ziele zu erreichen.”
انگیزه قوی او به او کمک کرد تا به اهدافش برسد.
در زمینه صنعتی:

“Der Antrieb der Maschine benötigt regelmäßige Wartung.”
سیستم محرک ماشین نیاز به نگهداری منظم دارد.
در زمینه رباتیک:

“Der Antrieb des Roboters ermöglicht ihm, sich in alle Richtungen zu bewegen.”
سیستم محرک ربات به او امکان می‌دهد که به همه جهات حرکت کند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:

“Der Antrieb hinter dieser Forschung ist die Suche nach nachhaltigen Energiequellen.”
انگیزه پشت این پژوهش جستجو برای منابع انرژی پایدار است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Antrieb” چگونه برای توصیف نیروها یا انگیزه‌های مختلف در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

نیروی محرکه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

der Aufschwung

A

رشد اقتصادی
ترقی
صعود

کلمه “der Aufschwung” به زبان آلمانی به معنای “رونق”، “بهبود”، “پیشرفت” یا “دوره‌ی رشد” است. این اسم برای توصیف یک دوره یا حالتی استفاده می‌شود که در آن شرایط به طور کلی بهبود می‌یابد یا پیشرفت می‌کند، به ویژه در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Nach der Rezession erlebte die Wirtschaft einen starken Aufschwung.”
پس از رکود، اقتصاد یک رونق قوی را تجربه کرد.
در زمینه بازار کار:

“Der Aufschwung auf dem Arbeitsmarkt hat zu einer niedrigen Arbeitslosenquote geführt.”
رونق در بازار کار به کاهش نرخ بیکاری منجر شده است.
در زمینه فناوری:

“Die Einführung neuer Technologien hat einen Aufschwung in der Industrie bewirkt.”
معرفی فناوری‌های جدید باعث رونق در صنعت شده است.
در زمینه املاک و مستغلات:

“Der Aufschwung im Immobilienmarkt hat die Preise für Häuser steigen lassen.”
رونق در بازار املاک و مستغلات باعث افزایش قیمت خانه‌ها شده است.
در زمینه اجتماعی:

“Der kulturelle Aufschwung in der Stadt hat viele Touristen angezogen.”
رونق فرهنگی در شهر گردشگران زیادی را جذب کرده است.
در زمینه سلامت و بهداشت:

“Ein gesünderer Lebensstil hat zu einem allgemeinen Aufschwung des Wohlbefindens geführt.”
سبک زندگی سالم‌تر به بهبود کلی رفاه منجر شده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که
“der Aufschwung” چگونه برای توصیف دوره‌های رشد و
بهبود در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

die Ausstattung

A

تجهیزات

کلمه “die Ausstattung” به زبان آلمانی به معنای “تجهیزات”، “امکانات”، “تجهیزات داخلی” یا “مبلمان” است. این اسم برای توصیف مجموعه‌ای از وسایل و امکاناتی استفاده می‌شود که در یک مکان یا برای یک هدف خاص به کار می‌روند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه هتل و مهمان‌نوازی:

“Das Hotel bietet eine luxuriöse Ausstattung mit Pool und Spa.”
هتل دارای امکانات لوکسی از جمله استخر و اسپا است.
در زمینه تحصیلات:

“Die Schule verfügt über eine moderne Ausstattung mit Computern und Smartboards.”
مدرسه دارای امکانات مدرنی از جمله کامپیوترها و تخته‌های هوشمند است.
در زمینه مسکونی:

“Die Wohnung hat eine hochwertige Ausstattung mit Einbauküche und Parkettboden.”
آپارتمان دارای تجهیزات با کیفیتی از جمله آشپزخانه تجهیز شده و کف‌پوش پارکت است.
در زمینه پزشکی:

“Das Krankenhaus ist mit neuester medizinischer Ausstattung ausgerüstet.”
بیمارستان به جدیدترین تجهیزات پزشکی مجهز شده است.
در زمینه خودرو:

“Das Auto kommt mit einer umfassenden Ausstattung inklusive Klimaanlage und Navigationssystem.”
خودرو با تجهیزات کامل از جمله سیستم تهویه مطبوع و سیستم ناوبری ارائه می‌شود.
در زمینه فعالیت‌های تفریحی:

“Die Sporthalle hat eine gute Ausstattung mit verschiedenen Sportgeräten.”
سالن ورزشی دارای تجهیزات خوبی از جمله وسایل ورزشی مختلف است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

der Beifahrer

die Beifahrerin

A

مسافر بغل دست راننده

کلمه “der Beifahrer” به زبان آلمانی به معنای “سرنشین” یا “مسافر” است و به فردی اشاره دارد که در کنار راننده در یک وسیله نقلیه نشسته است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خودرو:

“Der Beifahrer schnallte sich an, bevor das Auto losfuhr.”
سرنشین کمربند ایمنی خود را بست قبل از اینکه خودرو حرکت کند.
در زمینه ایمنی:

“Es ist wichtig, dass auch der Beifahrer den Sicherheitsgurt anlegt.”
مهم است که سرنشین هم کمربند ایمنی خود را ببندد.
در زمینه سفرهای جاده‌ای:

“Der Beifahrer half dem Fahrer, die richtige Route zu finden.”
سرنشین به راننده کمک کرد تا مسیر درست را پیدا کند.
در زمینه تاکسی و خدمات حمل و نقل:

“Der Beifahrer unterhielt sich mit dem Taxifahrer während der Fahrt.”
سرنشین در طول مسیر با راننده تاکسی صحبت می‌کرد.
در زمینه تجربه رانندگی:

“Beim Fahrunterricht übernimmt der Fahrlehrer oft die Rolle des Beifahrers.”
در درس‌های رانندگی، مربی اغلب نقش سرنشین را ایفا می‌کند.
در زمینه حوادث:

“Der Beifahrer wurde bei dem Unfall leicht verletzt.”
سرنشین در حادثه کمی زخمی شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

die Beruhigung

A

آرامش

کلمه “die Beruhigung” به زبان آلمانی به معنای “آرامش”، “تسکین” یا “آرام کردن” است. این اسم برای توصیف فرآیند یا حالتی استفاده می‌شود که در آن شخص یا چیزی به آرامش می‌رسد یا تسکین پیدا می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه سلامت و روان:

“Die Beruhigung des Patienten war nach der Operation sehr wichtig.”
آرامش بیمار بعد از عمل جراحی بسیار مهم بود.
در زمینه والدین و کودکان:

“Die Mutter sang ein Schlaflied zur Beruhigung des weinenden Babys.”
مادر برای آرام کردن نوزاد گریه‌کنان یک لالایی خواند.
در زمینه اضطراب و استرس:

“Die tiefe Atmung half ihm bei der Beruhigung seiner Nerven.”
تنفس عمیق به او کمک کرد تا اعصابش را آرام کند.
در زمینه موقعیت‌های بحرانی:

“Die Beruhigung der Menschenmenge war nach dem Vorfall notwendig.”
آرام کردن جمعیت پس از حادثه ضروری بود.
در زمینه محیط کار:

“Musik kann zur Beruhigung und Konzentration der Mitarbeiter beitragen.”
موسیقی می‌تواند به آرامش و تمرکز کارکنان کمک کند.
در زمینه طبیعت:

“Der ruhige Fluss trug zur allgemeinen Beruhigung der Umgebung bei.”
رودخانه آرام به آرامش کلی محیط اطراف کمک می‌کرد.

تسکین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

das Blech

A

حلبی

در زمینه ساخت‌وساز:

“Das Dach wurde mit Blech gedeckt, um es wetterfest zu machen.”
سقف با ورق فلزی پوشیده شد تا در برابر هوا مقاوم شود.
در زمینه خودروسازی:

“Die Karosserie des Autos besteht aus robustem Blech.”
بدنه خودرو از ورق فلزی مقاوم ساخته شده است.
در زمینه آشپزی و پخت‌وپز:

“Die Kekse wurden auf einem Blech im Ofen gebacken.”
بیسکوییت‌ها روی یک سینی در فر پخته شدند.
در زمینه موسیقی:

“Die Blechbläsergruppe spielte eine beeindruckende Melodie.”
گروه نوازندگان سازهای بادی فلزی یک ملودی چشمگیر نواختند.
در زمینه صنایع دستی:

“Er schnitt das Blech mit einer Schere, um ein Kunstwerk zu schaffen.”
او ورق فلزی را با قیچی برید تا یک اثر هنری خلق کند.
در زمینه نگهداری مواد غذایی:

“Der Kuchen wurde auf einem Blech abgekühlt, bevor er serviert wurde.”
کیک روی یک سینی خنک شد قبل از اینکه سرو شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

der Einbruch

A

کلمه “der Einbruch” به زبان آلمانی به معنای “سرقت از خانه”، “ورود غیرمجاز” یا “افت شدید” است. این اسم می‌تواند به انواع مختلفی از ورود غیرقانونی یا کاهش ناگهانی اشاره داشته باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه جرم و جنایت:

“Der Einbruch in das Haus geschah mitten in der Nacht.”
سرقت از خانه در نیمه شب اتفاق افتاد.
در زمینه بازار و اقتصاد:

“Der Einbruch der Aktienkurse hat viele Anleger beunruhigt.”
افت شدید قیمت سهام بسیاری از سرمایه‌گذاران را نگران کرده است.
در زمینه امنیت:

“Nach dem Einbruch installierten sie ein neues Alarmsystem.”
بعد از سرقت، یک سیستم هشدار جدید نصب کردند.
در زمینه ورزش:

“Der plötzliche Einbruch in der Leistung des Teams war überraschend.”
افت ناگهانی در عملکرد تیم شگفت‌انگیز بود.

در زمینه آب و هوا:

“Mit dem Einbruch des Winters fielen die Temperaturen drastisch.”
با فرا رسیدن زمستان، دما به طور چشمگیری کاهش یافت.
در زمینه پزشکی:

“Der Einbruch seines Gesundheitszustands erfordert sofortige Aufmerksamkeit.”
افت شدید وضعیت سلامت او نیاز به توجه فوری دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

die Einbuße

A

کلمه “die Einbuße” به زبان آلمانی به معنای “زیان”، “ضرر” یا “کاهش” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن چیزی از دست می‌رود یا دچار کاهش می‌شود، چه از نظر مالی، چه از نظر کیفیت یا ارزش.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه مالی:

“Die Firma erlitt erhebliche Einbußen durch den Wirtschaftseinbruch.”
شرکت به دلیل رکود اقتصادی دچار زیان‌های قابل‌توجهی شد.
در زمینه تجارت:

“Durch den starken Wettbewerb haben wir Marktanteile verloren, was zu Einbußen im Umsatz führte.”
به دلیل رقابت شدید، سهم بازار از دست دادیم که منجر به کاهش درآمد شد.
در زمینه کیفیت:

“Die Einbußen in der Produktqualität wurden von den Kunden schnell bemerkt.”
کاهش کیفیت محصول به سرعت توسط مشتریان متوجه شد.
در زمینه سلامت:

“Nach der Krankheit hatte er mit Einbußen an körperlicher Leistungsfähigkeit zu kämpfen.”
پس از بیماری، او با کاهش توانایی جسمانی مواجه بود.
در زمینه تحصیلات:

“Die Schließung der Schule führte zu erheblichen Einbußen im Lernfortschritt der Schüler.”
تعطیلی مدرسه منجر به کاهش چشمگیر پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان شد.
در زمینه ورزشی:

“Das Team musste Einbußen bei der Kaderstärke hinnehmen, nachdem mehrere Spieler verletzt wurden.”
تیم پس از مصدومیت چندین بازیکن، دچار کاهش قدرت ترکیب شد.

ضرر و زیان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

der Abnehmer

A

کلمه “der Abnehmer” به زبان آلمانی به معنای “مصرف‌کننده”، “خریدار” یا “مشتری” است. این اسم برای توصیف شخص یا شرکتی استفاده می‌شود که کالاها یا خدمات را خریداری یا مصرف می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تجارت:

“Der Abnehmer dieser Produkte ist hauptsächlich die Industrie.”
خریدار اصلی این محصولات، صنعت است.
در زمینه بازار:

“Unser größter Abnehmer hat die Bestellung verdoppelt.”
بزرگترین مشتری ما سفارش خود را دو برابر کرده است.
در زمینه فروش:

“Der Abnehmer war mit der Qualität der Ware sehr zufrieden.”
مشتری از کیفیت کالا بسیار راضی بود.
در زمینه توزیع:

“Wir suchen neue Abnehmer für unsere neuesten Technologien.”
ما به دنبال مشتریان جدید برای فناوری‌های جدید خود هستیم.
در زمینه کشاورزی:

“Die Bauern finden in den lokalen Märkten viele Abnehmer für ihre Produkte.”
کشاورزان در بازارهای محلی بسیاری از مصرف‌کنندگان برای محصولات خود پیدا می‌کنند.
در زمینه تولید:

“Der Abnehmer dieses Bauteils ist ein großer Automobilhersteller.”
خریدار این قطعه یک تولیدکننده بزرگ خودرو است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

der Absatz

A

فروش
پاشنه کفش
پاراگراف

کلمه “der Absatz” به زبان آلمانی به معنای “فروش”، “پاشنه” (در کفش) یا “بخش” (در متن) است. در زمینه تجارت و فروش، “Absatz” به معنای میزان فروش یا تعداد واحدهای فروخته‌شده استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تجارت و فروش:

“Der Absatz unserer Produkte ist im letzten Quartal deutlich gestiegen.”
فروش محصولات ما در سه‌ماهه گذشته به طور قابل‌توجهی افزایش یافته است.
در زمینه کفش:

“Diese Schuhe haben sehr hohe Absätze.”
این کفش‌ها پاشنه‌های بسیار بلندی دارند.
در زمینه نگارش و متن:

“Der erste Absatz dieses Artikels ist sehr interessant.”
اولین بخش این مقاله بسیار جالب است.
در زمینه اقتصاد:

“Der Absatz neuer Autos hat sich in diesem Jahr verdoppelt.”
فروش خودروهای جدید در سال جاری دو برابر شده است.
در زمینه بازاریابی:

“Eine gute Werbestrategie kann den Absatz erheblich steigern.”
یک استراتژی تبلیغاتی خوب می‌تواند فروش را به طور قابل‌توجهی افزایش دهد.
در زمینه تولید:

“Der Absatz der neuen Kollektion übertraf alle Erwartungen.”
فروش مجموعه جدید از تمامی انتظارات فراتر رفت.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

das Einzelhandel

A

فروشندگی (مستقیم به مصرف‌کننده

کلمه “der Einzelhandel” به زبان آلمانی به معنای “خرده‌فروشی” است. این اصطلاح برای توصیف فرآیند فروش کالاها به مشتریان نهایی یا مصرف‌کنندگان به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه کسب‌وکار:

“Der Einzelhandel spielt eine wichtige Rolle in der Wirtschaft.”
خرده‌فروشی نقش مهمی در اقتصاد دارد.
در زمینه شغل و حرفه:

“Er arbeitet im Einzelhandel und verkauft Kleidung.”
او در خرده‌فروشی کار می‌کند و لباس می‌فروشد.
در زمینه تغییرات بازار:

“Der Einzelhandel hat sich in den letzten Jahren stark verändert, insbesondere durch den Online-Handel.”
خرده‌فروشی در سال‌های اخیر به ویژه با ظهور تجارت آنلاین به شدت تغییر کرده است.
در زمینه آموزش و تحصیلات:

“Viele junge Leute entscheiden sich für eine Ausbildung im Einzelhandel.”
بسیاری از جوانان تصمیم می‌گیرند در رشته خرده‌فروشی آموزش ببینند.
در زمینه بازاریابی:

“Gute Kundenbetreuung ist im Einzelhandel entscheidend.”
خدمات خوب به مشتریان در خرده‌فروشی بسیار مهم است.
در زمینه فروشگاه‌ها:

“Kleine Läden im Einzelhandel kämpfen oft gegen große Kaufhäuser.”
فروشگاه‌های کوچک خرده‌فروشی اغلب با فروشگاه‌های بزرگ رقابت می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

die Entfremdung

A

بیگانگی

کلمه “die Entfremdung” به زبان آلمانی به معنای “از خودبیگانگی”، “بیگانگی” یا “جدایی” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فرد یا چیزی از دیگری جدا می‌شود یا احساس بیگانگی و عدم تعلق می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اجتماعی:

“Die Entfremdung zwischen den Generationen ist ein häufig diskutiertes Thema.”
از خودبیگانگی بین نسل‌ها یک موضوع پر بحث است.
در زمینه روابط شخصی:

“Die ständige Abwesenheit führte zur Entfremdung des Paares.”
غیبت مداوم منجر به بیگانگی بین زوج شد.
در زمینه کار و حرفه:

“Die monotone Arbeit verursachte bei vielen Arbeitern ein Gefühl der Entfremdung.”
کار یکنواخت در بسیاری از کارگران احساس از خودبیگانگی ایجاد کرد.
در زمینه فلسفه:

“Karl Marx sprach oft von der Entfremdung des Arbeiters von seinem Produkt.”
کارل مارکس اغلب از بیگانگی کارگر از محصولش صحبت می‌کرد.
در زمینه هنر و ادبیات:

“Der Roman behandelt die Entfremdung des Individuums in der modernen Gesellschaft.”
رمان به بیگانگی فرد در جامعه مدرن می‌پردازد.
در زمینه فناوری:

“Die zunehmende Nutzung digitaler Medien kann zu einer Entfremdung zwischen Menschen führen.”
استفاده روزافزون از رسانه‌های دیجیتال می‌تواند به بیگانگی بین انسان‌ها منجر شود.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Entfremdung” چگونه برای توصیف حالت‌های بیگانگی و جدایی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

das Exemplar

A

نسخه

کلمه “das Exemplar” به زبان آلمانی به معنای “نسخه”، “نمونه” یا “کپی” است. این اسم برای توصیف یک واحد یا نسخه از یک شیء خاص استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه کتاب‌ها و نشریات:

“Ich habe das letzte Exemplar dieses Buches gekauft.”
من آخرین نسخه این کتاب را خریدم.
در زمینه مجموعه‌ها:

“Dieses Exemplar einer seltenen Münze ist sehr wertvoll.”
این نمونه یک سکه نادر بسیار ارزشمند است.
در زمینه طبیعت و حیوانات:

“Ein Exemplar dieser Vogelart wurde kürzlich im Wald entdeckt.”
یک نمونه از این گونه پرنده اخیراً در جنگل کشف شده است.
در زمینه تولید و کالاها:

“Jedes Exemplar dieser limitierten Edition ist nummeriert.”
هر نسخه از این نسخه محدود شماره‌گذاری شده است.
در زمینه هنر و موزه‌ها:

“Ein einzigartiges Exemplar dieses Gemäldes hängt im Museum.”
یک نمونه منحصر به فرد از این نقاشی در موزه آویزان است.
در زمینه چاپ و انتشارات:

“Die erste Auflage wurde in einer kleinen Anzahl von Exemplaren gedruckt.”
اولین چاپ در تعداد کمی نسخه چاپ شد.

مثال

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Fernbeziehung

A

ارتباط از راه دور

لمه “die Fernbeziehung” به زبان آلمانی به معنای “رابطه از راه دور” است. این اسم برای توصیف نوعی رابطه عاشقانه استفاده می‌شود که در آن دو نفر در مکان‌های جغرافیایی مختلف زندگی می‌کنند و به دلیل فاصله زیاد نمی‌توانند به طور منظم یکدیگر را ببینند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه روابط شخصی:

“Trotz der Herausforderungen führen sie eine glückliche Fernbeziehung.”
علیرغم چالش‌ها، آن‌ها یک رابطه از راه دور خوشبخت دارند.
در زمینه برنامه‌ریزی و ملاقات‌ها:

“Sie planen, sich jedes Wochenende zu sehen, um ihre Fernbeziehung aufrechtzuerhalten.”
آن‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند که هر آخر هفته یکدیگر را ببینند تا رابطه از راه دور خود را حفظ کنند.
در زمینه ارتباطات:

“Dank moderner Technologien wie Videoanrufen können Fernbeziehungen heutzutage einfacher gepflegt werden.”
با تشکر از تکنولوژی‌های مدرن مانند تماس‌های ویدئویی، روابط از راه دور امروزه به راحتی قابل نگهداری هستند.
در زمینه احساسات:

“Die Fernbeziehung erfordert viel Vertrauen und Kommunikation.”
رابطه از راه دور نیازمند اعتماد و ارتباط زیاد است.
در زمینه تصمیمات زندگی:

“Nach zwei Jahren in einer Fernbeziehung haben sie beschlossen, zusammenzuziehen.”
پس از دو سال در یک رابطه از راه دور، آن‌ها تصمیم گرفتند با هم زندگی کنند.
در زمینه مشکلات و چالش‌ها:

“Eine Fernbeziehung kann manchmal sehr einsam sein.”
یک رابطه از راه دور گاهی می‌تواند بسیار تنها کننده باشد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Fernbeziehung” چگونه برای توصیف روابط عاشقانه از راه دور در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

die Flaute

A

رکود

کلمه “die Flaute” به زبان آلمانی به معنای “رکود”، “آرامش”، “وقفه”است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فعالیت‌ها یا حرکات به طور چشمگیری کاهش می‌یابد یا متوقف می‌شود. این اصطلاح می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند اقتصاد، تجارت، و حتی دریا و باد استفاده شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصادی:

“Die Wirtschaft erlebte eine lange Flaute nach der Finanzkrise.”
اقتصاد پس از بحران مالی دچار رکود طولانی شد.
در زمینه تجارت:

“In der Nebensaison herrscht in vielen Geschäften eine Flaute.”
در فصل خلوتی، بسیاری از فروشگاه‌ها با رکود مواجه هستند.
در زمینه دریا و باد:

“Das Segelboot konnte wegen der Flaute nicht weiterfahren.”
قایق بادبانی به دلیل آرامش دریا قادر به ادامه حرکت نبود.
در زمینه ورزش و رقابت‌ها:

“Nach einer Erfolgsserie erlebte das Team eine Flaute.”
پس از یک دوره موفقیت، تیم دچار رکود شد.
در زمینه احساسات و انگیزه:

“Er durchlebte eine kreative Flaute und konnte keine neuen Ideen entwickeln.”
او دوران رکود خلاقانه‌ای را پشت سر گذاشت و نتوانست ایده‌های جدیدی ایجاد کند.
در زمینه بازار و فروش:

“Die Verkaufszahlen zeigen eine Flaute im letzten Quartal.”
ارقام فروش در سه‌ماهه گذشته نشان‌دهنده رکود است.

کسادی بازار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

die Fortbewegung

A

جابجایی

کلمه “die Fortbewegung” به زبان آلمانی به معنای “حرکت”، “جابجایی” یا “پیشروی” است. این اسم برای توصیف فرآیند حرکت از یک مکان به مکان دیگر استفاده می‌شود و می‌تواند به روش‌ها و وسایل مختلفی از جابجایی اشاره داشته باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حمل و نقل:

“Die Fortbewegung in der Stadt ist dank der öffentlichen Verkehrsmittel sehr bequem.”
حرکت در شهر به لطف وسایل حمل و نقل عمومی بسیار راحت است.
در زمینه تکنولوژی:

“Elektroautos bieten eine umweltfreundliche Fortbewegung.”
خودروهای الکتریکی یک روش جابجایی دوستدار محیط زیست ارائه می‌دهند.
در زمینه زیست‌شناسی:

“Die Fortbewegung der Schnecken erfolgt durch Muskelkontraktionen und Schleimproduktion.”
حرکت حلزون‌ها از طریق انقباضات عضلانی و تولید مخاط صورت می‌گیرد.
در زمینه ورزش:

“Laufen ist eine natürliche Form der Fortbewegung für den Menschen.”
دویدن یک شکل طبیعی از جابجایی برای انسان است.
در زمینه رباتیک:

“Die Forscher arbeiten an neuen Methoden der Fortbewegung für Roboter.”
محققان روی روش‌های جدید حرکت برای ربات‌ها کار می‌کنند.
در زمینه تاریخ:

“Die Erfindung des Rades revolutionierte die menschliche Fortbewegung.”
اختراع چرخ انقلاب بزرگی در جابجایی انسان ایجاد کرد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Fortbewegung” چگونه برای توصیف روش‌ها و فرآیندهای مختلف حرکت و جابجایی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

تحرک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

der Führerschein

A

گواهینامه رانندگی

در زمینه آموزش رانندگی:

“Er hat den Führerschein im Alter von 18 Jahren gemacht.”
او در سن 18 سالگی گواهینامه رانندگی گرفت.
در زمینه مدارک و مستندات:

“Vergiss nicht, deinen Führerschein mitzunehmen, wenn du Auto fährst.”
فراموش نکن گواهینامه رانندگی‌ات را هنگام رانندگی با خودت ببری.
در زمینه جریمه و تخلفات:

“Bei zu schnellem Fahren kann der Führerschein entzogen werden.”
در صورت رانندگی با سرعت بالا، گواهینامه ممکن است ضبط شود.
در زمینه تمدید و تجدید:

“Mein Führerschein muss nächstes Jahr erneuert werden.”
گواهینامه رانندگی من باید سال آینده تمدید شود.
در زمینه انواع گواهینامه‌ها:

“Für das Fahren eines Lastwagens benötigt man einen speziellen Führerschein.”
برای رانندگی یک کامیون نیاز به گواهینامه خاصی است.
در زمینه امتحان رانندگی:

“Der praktische Teil der Führerscheinprüfung war sehr anspruchsvoll.”
بخش عملی آزمون گواهینامه رانندگی بسیار چالش‌برانگیز بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Funktionsweise

A

شرح کار

کلمه “die Funktionsweise” به زبان آلمانی به معنای “نحوه عملکرد”، “روش کار” یا “طرز کار” است. این اسم برای توصیف چگونگی کار کردن یا عملکرد یک سیستم، دستگاه یا فرآیند استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تکنولوژی:

“Die Funktionsweise des neuen Smartphones ist beeindruckend.”
نحوه عملکرد گوشی هوشمند جدید چشمگیر است.
در زمینه علمی:

“Die Funktionsweise des menschlichen Gehirns ist sehr komplex.”
نحوه عملکرد مغز انسان بسیار پیچیده است.
در زمینه آموزشی:

“Der Lehrer erklärte die Funktionsweise der Maschine im Detail.”
معلم طرز کار دستگاه را به‌طور مفصل توضیح داد.
در زمینه مهندسی:

“Die Funktionsweise des Motors basiert auf einem einfachen Prinzip.”
نحوه عملکرد موتور بر یک اصل ساده استوار است.
در زمینه پزشکی:

“Die Funktionsweise des neuen Medikaments wurde gründlich getestet.”
نحوه عملکرد داروی جدید به‌طور کامل آزمایش شده است.
در زمینه نرم‌افزار:

“Die Funktionsweise der neuen App ist benutzerfreundlich und intuitiv.”
نحوه عملکرد اپلیکیشن جدید کاربرپسند و شهودی است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

die Geschwindigkeit

A

سرعت

در زمینه رانندگی:

“Die Geschwindigkeit auf der Autobahn ist auf 130 km/h begrenzt.”
سرعت در بزرگراه به 130 کیلومتر در ساعت محدود شده است.
در زمینه ورزش:

“Der Läufer erreichte eine beeindruckende Geschwindigkeit im 100-Meter-Lauf.”
دونده در دوی 100 متر به سرعت چشمگیری دست یافت.
در زمینه تکنولوژی:

“Die Geschwindigkeit des neuen Prozessors ist viel höher als die der alten Modelle.”
سرعت پردازنده جدید بسیار بالاتر از مدل‌های قدیمی است.
در زمینه فیزیک:

“Die Lichtgeschwindigkeit ist eine Konstante im Universum.”
سرعت نور یک ثابت در جهان است.
در زمینه اینترنت و شبکه:

“Die Geschwindigkeit der Internetverbindung hat sich in den letzten Jahren deutlich verbessert.”
سرعت اتصال به اینترنت در سال‌های اخیر به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
در زمینه حمل و نقل:

“Die Geschwindigkeit des Zuges beträgt 300 km/h.”
سرعت قطار 300 کیلومتر در ساعت است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

das Gewissen

A

وجدان

در زمینه اخلاق و رفتار:

“Er hatte ein schlechtes Gewissen, weil er gelogen hatte.”
او به خاطر دروغ گفتن وجدان ناراحتی داشت.
در زمینه تصمیم‌گیری:

“Ihr Gewissen sagte ihr, dass sie die richtige Entscheidung getroffen hatte.”
وجدانش به او گفت که تصمیم درستی گرفته است.
در زمینه تعاملات اجتماعی:

“Sein Gewissen ließ es nicht zu, dass er ungerecht handelte.”
وجدانش اجازه نداد که ناعادلانه رفتار کند.
در زمینه پشیمانی:

“Sie konnte vor lauter schlechtem Gewissen nicht schlafen.”
او به خاطر وجدان ناراحت نتوانست بخوابد.
در زمینه تربیت و آموزش:

“Eltern sollten ihren Kindern helfen, ein starkes Gewissen zu entwickeln.”
والدین باید به فرزندانشان کمک کنند تا یک وجدان قوی پرورش دهند.
در زمینه فلسفه و دین:

“Das Gewissen wird oft als innere Stimme beschrieben, die uns leitet.”
وجدان اغلب به عنوان صدای درونی توصیف می‌شود که ما را هدایت می‌کند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Gewissen” چگونه برای توصیف حس درونی و اخلاقی فرد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

der Gütertransport

A

حمل و نقل کالا

کلمه “der Gütertransport” به زبان آلمانی به معنای “حمل و نقل کالا” یا “ترابری بار” است. این اصطلاح برای توصیف فرآیند حمل و نقل کالاها از یک مکان به مکان دیگر استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه لجستیک:

“Der Gütertransport erfolgt hauptsächlich per LKW.”
حمل و نقل کالا عمدتاً با کامیون انجام می‌شود.
در زمینه حمل و نقل بین‌المللی:

“Der Gütertransport per Schiff ist für den internationalen Handel unerlässlich.”
حمل و نقل کالا با کشتی برای تجارت بین‌المللی ضروری است.
در زمینه راه‌آهن:

“Der Gütertransport auf der Schiene ist umweltfreundlicher als auf der Straße.”
حمل و نقل کالا از طریق راه‌آهن محیط زیستی‌تر از جاده است.
در زمینه حمل و نقل هوایی:

“Für den schnellen Gütertransport ist das Flugzeug die beste Wahl.”
برای حمل و نقل سریع کالا، هواپیما بهترین انتخاب است.
در زمینه اقتصاد:

“Effizienter Gütertransport ist entscheidend für eine starke Wirtschaft.”
حمل و نقل کارآمد کالا برای یک اقتصاد قوی حیاتی است.
در زمینه خدمات پستی:

“Der Gütertransport von Paketen wird oft durch Kurierdienste abgewickelt.”
حمل و نقل کالاهای بسته‌بندی شده اغلب توسط خدمات پیک انجام می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

der Hersteller

A

سازنده
تولید کننده

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه صنعت و تولید:

“Der Hersteller hat die neuesten Modelle seiner Produkte vorgestellt.”
تولیدکننده جدیدترین مدل‌های محصولات خود را معرفی کرد.
در زمینه کیفیت محصولات:

“Dieser Hersteller ist für seine hochwertigen Elektronikgeräte bekannt.”
این تولیدکننده برای دستگاه‌های الکترونیکی با کیفیت بالای خود معروف است.
در زمینه خودرو:

“Der deutsche Hersteller hat einen neuen umweltfreundlichen Wagen auf den Markt gebracht.”
تولیدکننده آلمانی یک خودروی جدید دوستدار محیط زیست به بازار عرضه کرده است.
در زمینه پوشاک:

“Der Hersteller bietet eine breite Palette an modischen Kleidungsstücken an.”
تولیدکننده مجموعه گسترده‌ای از لباس‌های مد روز را ارائه می‌دهد.
در زمینه مسئولیت اجتماعی:

“Der Hersteller engagiert sich für nachhaltige Produktion und faire Arbeitsbedingungen.”
تولیدکننده به تولید پایدار و شرایط کاری منصفانه متعهد است.
در زمینه لوازم خانگی:

“Dieser Hersteller produziert langlebige und energieeffiziente Haushaltsgeräte.”
این تولیدکننده لوازم خانگی بادوام و کم‌مصرف تولید می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

der Individualverkehr

A

حمل و نقل خصوصی

کلمه “der Individualverkehr” به زبان آلمانی به معنای “حمل و نقل فردی” یا “ترافیک شخصی” است. این اصطلاح برای توصیف وسایل نقلیه شخصی مانند خودروها، موتورسیکلت‌ها و دوچرخه‌ها که برای حمل و نقل افراد به صورت فردی استفاده می‌شوند، به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه محیط زیست:

“Der Individualverkehr trägt erheblich zur Luftverschmutzung in Städten bei.”
حمل و نقل فردی به طور قابل توجهی به آلودگی هوا در شهرها کمک می‌کند.
در زمینه ترافیک:

“Der zunehmende Individualverkehr führt zu Staus auf den Straßen.”
افزایش حمل و نقل فردی منجر به ترافیک سنگین در جاده‌ها می‌شود.
در زمینه حمل و نقل شهری:

“Die Stadt plant Maßnahmen zur Reduzierung des Individualverkehrs und Förderung des öffentlichen Nahverkehrs.”
شهر در حال برنامه‌ریزی اقداماتی برای کاهش حمل و نقل فردی و ترویج حمل و نقل عمومی است.
در زمینه اقتصاد:

“Der Individualverkehr verursacht hohe Kosten für Infrastruktur und Instandhaltung.”
حمل و نقل فردی هزینه‌های زیادی برای زیرساخت‌ها و نگهداری به همراه دارد.
در زمینه انرژی:

“Elektrofahrzeuge könnten die Umweltauswirkungen des Individualverkehrs verringern.”
خودروهای الکتریکی می‌توانند اثرات زیست‌محیطی حمل و نقل فردی را کاهش دهند.
در زمینه زندگی روزمره:

“Viele Menschen bevorzugen den Individualverkehr, weil er Flexibilität bietet.”
بسیاری از افراد حمل و نقل فردی را ترجیح می‌دهند زیرا انعطاف‌پذیری را فراهم می‌کند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Individualverkehr” چگونه برای توصیف حمل و نقل شخصی و تأثیرات آن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

der Kickboard

der Roller

A

اسکوتر

در زمینه تفریح و ورزش:

“Kinder und Jugendliche fahren gerne mit dem Kickboard im Park.”
کودکان و نوجوانان دوست دارند با اسکوتر در پارک سواری کنند.
در زمینه حمل و نقل شهری:

“Das Kickboard ist eine praktische Lösung für kurze Strecken in der Stadt.”
اسکوتر یک راه‌حل عملی برای مسافت‌های کوتاه در شهر است.
در زمینه سلامت و تناسب اندام:

“Das Fahren mit dem Kickboard ist eine gute Übung für das Gleichgewicht und die Koordination.”
سواری با اسکوتر تمرین خوبی برای تعادل و هماهنگی است.
در زمینه ایمنی:

“Beim Fahren mit dem Kickboard sollte man immer einen Helm tragen.”
هنگام سواری با اسکوتر باید همیشه کلاه ایمنی بپوشید.
در زمینه مدرسه و آموزش:

“Viele Schüler kommen mit dem Kickboard zur Schule.”
بسیاری از دانش‌آموزان با اسکوتر به مدرسه می‌آیند.
در زمینه نوآوری:

“Moderne Kickboards sind oft mit elektrischen Motoren ausgestattet.”
اسکوترهای مدرن اغلب به موتورهای الکتریکی مجهز هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

der Kofferraum

A

صندوق عقب

در زمینه سفر:

“Wir haben unser Gepäck im Kofferraum verstaut und sind losgefahren.”
ما چمدان‌هایمان را در صندوق عقب گذاشتیم و حرکت کردیم.
در زمینه خرید:

“Nach dem Einkauf haben wir die Tüten in den Kofferraum gelegt.”
بعد از خرید، کیسه‌ها را در صندوق عقب گذاشتیم.
در زمینه خودرو:

“Der Kofferraum dieses Autos ist sehr geräumig.”
صندوق عقب این خودرو بسیار جادار است.
در زمینه حمل و نقل:

“Er hat das Fahrrad im Kofferraum transportiert.”
او دوچرخه را در صندوق عقب حمل کرد.
در زمینه ایمنی:

“Bitte stellen Sie sicher, dass der Kofferraum richtig geschlossen ist.”
لطفاً مطمئن شوید که صندوق عقب به درستی بسته شده است.
در زمینه بسته‌بندی:

“Die Werkzeuge liegen sicher im Kofferraum.”
ابزارها به‌طور امنی در صندوق عقب قرار دارند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
57
Q

die Mobilität

A

قابلیت تحرک

کلمه “die Mobilität” به زبان آلمانی به معنای “تحرک” یا “قابلیت جابجایی” است. این اسم برای توصیف توانایی فرد، گروه یا وسیله برای حرکت یا جابجایی از یک مکان به مکان دیگر استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حمل و نقل شهری:

“Die Stadt arbeitet an Projekten zur Verbesserung der Mobilität für alle Bürger.”
شهر در حال کار روی پروژه‌هایی برای بهبود تحرک برای همه شهروندان است.
در زمینه سلامت و پزشکی:

“Nach der Operation hat sich seine Mobilität deutlich verbessert.”
بعد از عمل جراحی، تحرک او به‌طور قابل‌توجهی بهبود یافت.
در زمینه تکنولوژی:

“Elektrofahrzeuge spielen eine wichtige Rolle in der zukünftigen Mobilität.”
خودروهای الکتریکی نقش مهمی در تحرک آینده ایفا می‌کنند.
در زمینه شغل و حرفه:

“Die berufliche Mobilität ist heutzutage wichtiger denn je.”
تحرک شغلی امروزه مهم‌تر از همیشه است.
در زمینه اجتماعی:

“Mobilität ist ein wesentlicher Faktor für die Integration in die Gesellschaft.”
تحرک یک عامل اساسی برای ادغام در جامعه است.
در زمینه آموزش:

“Internationale Austauschprogramme fördern die Mobilität von Studierenden.”
برنامه‌های تبادل بین‌المللی تحرک دانشجویان را ترویج می‌دهند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Mobilität” چگونه برای توصیف توانایی حرکت و جابجایی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

جابجایی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
58
Q

die Nachfrage

A

تقاضا

کلمه “die Nachfrage” به زبان آلمانی به معنای “تقاضا” است. این اسم برای توصیف مقدار یا سطح علاقه و نیاز مصرف‌کنندگان یا بازار به یک محصول یا خدمات خاص استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصاد:

“Die Nachfrage nach Elektroautos steigt stetig.”
تقاضا برای خودروهای الکتریکی به طور مداوم در حال افزایش است.
در زمینه بازار:

“Die hohe Nachfrage nach Smartphones führt zu Lieferengpässen.”
تقاضای زیاد برای گوشی‌های هوشمند منجر به کمبود عرضه می‌شود.
در زمینه مسکن:

“In großen Städten ist die Nachfrage nach Wohnungen sehr hoch.”
در شهرهای بزرگ تقاضا برای آپارتمان‌ها بسیار بالا است.
در زمینه آموزش:

“Die Nachfrage nach Online-Kursen hat während der Pandemie stark zugenommen.”
تقاضا برای دوره‌های آنلاین در طول همه‌گیری به شدت افزایش یافته است.
در زمینه گردشگری:

“Die Nachfrage nach Urlaubsreisen ins Ausland ist dieses Jahr gesunken.”
تقاضا برای سفرهای تفریحی به خارج از کشور امسال کاهش یافته است.
در زمینه محصولات فصلی:

“Die Nachfrage nach Heizgeräten steigt im Winter deutlich an.”
تقاضا برای دستگاه‌های گرمایشی در زمستان به طور قابل توجهی افزایش می‌یابد.

پرس و جو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

Angebot und Nachfrage

A

عرضه و تقاضا

این اصطلاح برای توصیف یکی از اصول اساسی اقتصاد استفاده می‌شود که بیان می‌کند قیمت و مقدار کالاها و خدمات در بازار توسط تعادل بین مقدار عرضه شده توسط تولیدکنندگان و مقدار تقاضا شده توسط مصرف‌کنندگان تعیین می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصاد:

“Angebot und Nachfrage bestimmen den Preis eines Produkts.”
عرضه و تقاضا قیمت یک محصول را تعیین می‌کنند.
در زمینه مسکن:

“Die hohen Mietpreise in der Stadt sind auf das Ungleichgewicht zwischen Angebot und Nachfrage zurückzuführen.”
اجاره‌های بالا در شهر به دلیل عدم تعادل بین عرضه و تقاضا است.
در زمینه بازار کار:

“Das Gehalt eines Berufes wird oft durch Angebot und Nachfrage beeinflusst.”
حقوق یک شغل اغلب تحت تأثیر عرضه و تقاضا قرار می‌گیرد.
در زمینه تولید:

“Die Produktionsmengen werden an die Nachfrage angepasst, um Überproduktion zu vermeiden.”
مقادیر تولید بر اساس تقاضا تنظیم می‌شوند تا از تولید بیش از حد جلوگیری شود.
در زمینه خدمات:

“In der Hochsaison steigen die Preise für Hotels aufgrund der gestiegenen Nachfrage.”
در فصل اوج، قیمت هتل‌ها به دلیل افزایش تقاضا بالا می‌رود.
در زمینه محصولات فصلی:

“Das Angebot an frischem Obst ist im Sommer höher, was die Preise senkt.”
عرضه میوه‌های تازه در تابستان بیشتر است که باعث کاهش قیمت‌ها می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
60
Q

der Naturschutz

A

حفظ منابع طبیعی

در زمینه فعالیت‌های زیست‌محیطی:

“Der Naturschutz spielt eine wichtige Rolle im Kampf gegen den Klimawandel.”
حفاظت از محیط زیست نقش مهمی در مبارزه با تغییرات اقلیمی دارد.
در زمینه قانون‌گذاری:

“Es gibt strenge Gesetze zum Naturschutz, um gefährdete Arten zu schützen.”
قوانین سختی برای حفاظت از محیط زیست وجود دارد تا گونه‌های در معرض خطر را حفظ کند.
در زمینه آموزش و آگاهی:

“Schulen bieten Programme zum Naturschutz an, um Schüler über die Bedeutung der Umwelt zu informieren.”
مدارس برنامه‌هایی در زمینه حفاظت از محیط زیست ارائه می‌دهند تا دانش‌آموزان را از اهمیت محیط زیست آگاه کنند.
در زمینه سازمان‌های غیر دولتی:

“Viele Naturschutzorganisationen setzen sich für den Erhalt der Wälder ein.”
بسیاری از سازمان‌های حفاظت از محیط زیست برای حفظ جنگل‌ها تلاش می‌کنند.
در زمینه پارک‌های ملی و مناطق حفاظت‌شده:

“Nationalparks sind wichtige Gebiete für den Naturschutz.”
پارک‌های ملی مناطق مهمی برای حفاظت از طبیعت هستند.
در زمینه کشاورزی:

“Nachhaltige Landwirtschaft trägt zum Naturschutz bei, indem sie die Bodenqualität erhält.”
کشاورزی پایدار با حفظ کیفیت خاک به حفاظت از طبیعت کمک می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
61
Q

das Navigationssystem

A

سیستم ناوربری

در زمینه خودرو:

“Das Navigationssystem im Auto hilft, den schnellsten Weg zum Ziel zu finden.”
سیستم ناوبری در خودرو کمک می‌کند تا سریع‌ترین مسیر به مقصد پیدا شود.
در زمینه سفر:

“Dank des Navigationssystems konnten wir problemlos durch die fremde Stadt fahren.”
به لطف سیستم ناوبری توانستیم بدون مشکل در شهر غریبه رانندگی کنیم.
در زمینه تکنولوژی:

“Moderne Smartphones sind oft mit einem integrierten Navigationssystem ausgestattet.”
گوشی‌های هوشمند مدرن اغلب به یک سیستم ناوبری داخلی مجهز هستند.
در زمینه دریانوردی:

“Das Navigationssystem des Schiffes sorgt für eine sichere Reise über den Ozean.”
سیستم ناوبری کشتی یک سفر امن در اقیانوس را تضمین می‌کند.
در زمینه پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری:

“Ein tragbares Navigationssystem ist ideal für Wanderungen und Radtouren.”
یک سیستم ناوبری قابل حمل برای پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری ایده‌آل است.
در زمینه حمل و نقل هوایی:

“Das Navigationssystem des Flugzeugs ermöglicht präzise Flugrouten.”
سیستم ناوبری هواپیما مسیرهای پروازی دقیقی را امکان‌پذیر می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
62
Q

der Pendler

die Pendlerin

A

رفت و آمد کننده
مسافر روزانه

کلمه “der Pendler” به زبان آلمانی به معنای “مسافر روزانه” یا “رفت و آمد کننده” است. این اصطلاح برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که به طور مرتب بین محل کار یا تحصیل و محل سکونت خود رفت و آمد می‌کنند، معمولاً با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی یا خودرو.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه زندگی روزمره:

“Viele Pendler verbringen täglich mehrere Stunden im Zug.”
بسیاری از مسافران روزانه چندین ساعت را در قطار می‌گذرانند.
در زمینه ترافیک:

“Die Straßen sind während der Stoßzeiten voller Pendler.”
جاده‌ها در ساعات اوج ترافیک پر از مسافران روزانه است.
در زمینه حمل و نقل عمومی:

“Pendler bevorzugen oft den Zug, um Staus zu vermeiden.”
مسافران روزانه اغلب قطار را ترجیح می‌دهند تا از ترافیک جلوگیری کنند.
در زمینه کار و شغل:

“Als Pendler muss er jeden Tag eine Stunde zur Arbeit fahren.”
به عنوان یک مسافر روزانه، او باید هر روز یک ساعت تا محل کار رانندگی کند.
در زمینه تاثیرات اقتصادی:

“Pendler tragen zur wirtschaftlichen Entwicklung der Städte bei.”
مسافران روزانه به توسعه اقتصادی شهرها کمک می‌کنند.
در زمینه محیط زیست:

“Carpooling kann die Umweltbelastung durch Pendler reduzieren.”
استفاده مشترک از خودرو می‌تواند بار محیطی ناشی از رفت و آمد کنندگان را کاهش دهد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
63
Q

die Reichweite

A

دامنه
برد

لمه “die Reichweite” به زبان آلمانی به معنای “برد”، “دامنه”، یا “محدوده دسترسی” است. این اسم برای توصیف فاصله یا ناحیه‌ای استفاده می‌شود که یک وسیله، سیگنال یا توانایی به آن دسترسی دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خودروهای الکتریکی:

“Die Reichweite dieses Elektroautos beträgt 300 Kilometer.”
برد این خودروی الکتریکی 300 کیلومتر است.
در زمینه ارتباطات:

“Das WLAN-Signal hat eine Reichweite von etwa 50 Metern.”
سیگنال وای‌فای حدود 50 متر برد دارد.
در زمینه رسانه‌ها و تبلیغات:

“Die Reichweite der Werbekampagne war beeindruckend.”
دامنه دسترسی کمپین تبلیغاتی چشمگیر بود.
در زمینه سلاح‌ها:

“Die Reichweite des Bogens beträgt bis zu 200 Meter.”
برد تیرکمان تا 200 متر است.
در زمینه تاثیر و نفوذ:

“Die Reichweite seiner Ideen erstreckte sich weit über seine Heimatstadt hinaus.”
دامنه تاثیر ایده‌های او فراتر از شهر زادگاهش بود.
در زمینه اقتصاد:

“Die Reichweite des Unternehmens hat sich international erweitert.”
دامنه فعالیت شرکت به سطح بین‌المللی گسترش یافته است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
64
Q

das Schaubild

A

نمودار

کلمه “das Schaubild” به زبان آلمانی به معنای “نمودار” یا “گراف” است. این اسم برای توصیف یک نمایش بصری از داده‌ها یا اطلاعات استفاده می‌شود که به درک بهتر و تجزیه و تحلیل آن‌ها کمک می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه آموزش:

“Das Schaubild zeigt die Entwicklung der Bevölkerungszahlen über die letzten zehn Jahre.”
نمودار نشان می‌دهد که چگونه جمعیت در ده سال گذشته تغییر کرده است.
در زمینه کسب و کار:

“In der Präsentation wurde ein Schaubild zur Umsatzentwicklung des Unternehmens gezeigt.”
در ارائه یک نمودار از رشد فروش شرکت نشان داده شد.
در زمینه تحقیقات:

“Das Schaubild veranschaulicht die Ergebnisse der Umfrage.”
نمودار نتایج نظرسنجی را به تصویر می‌کشد.
در زمینه مالی:

“Das Schaubild hilft dabei, die Finanzdaten besser zu verstehen.”
نمودار به درک بهتر داده‌های مالی کمک می‌کند.
در زمینه تکنولوژی:

“Ein Schaubild der Netzwerkstruktur erleichtert die Fehlersuche.”
نمودار ساختار شبکه به عیب‌یابی کمک می‌کند.
در زمینه محیط زیست:

“Das Schaubild zeigt den Anstieg der globalen Temperaturen.”
نمودار افزایش دمای جهانی را نشان می‌دهد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
65
Q

die Schwebebahn

A

ترن معلق . مونوریل

در زمینه حمل و نقل شهری:

“Die Schwebebahn in Wuppertal ist eine der bekanntesten in Deutschland.”
مونوریل ووپرتال یکی از معروف‌ترین‌ها در آلمان است.
در زمینه گردشگری:

“Touristen genießen die Fahrt mit der Schwebebahn, um die Stadt von oben zu sehen.”
گردشگران از سواری با ترن معلق لذت می‌برند تا شهر را از بالا ببینند.
در زمینه فناوری و نوآوری:

“Moderne Schwebebahnen sind oft mit umweltfreundlicher Technologie ausgestattet.”
مونوریل مدرن اغلب به تکنولوژی دوستدار محیط زیست مجهز هستند.
در زمینه حمل و نقل عمومی:

“Die Schwebebahn bietet eine schnelle und bequeme Möglichkeit, sich in der Stadt fortzubewegen.”
ترن معلق یک راه سریع و راحت برای جابجایی در شهر ارائه می‌دهد.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:

“Der Bau einer Schwebebahn erfordert präzise Planung und hochwertige Materialien.”
ساخت یک مونوریل نیاز به برنامه‌ریزی دقیق و مواد با کیفیت دارد.
در زمینه تاریخ:

“Die erste Schwebebahn wurde im 19. Jahrhundert eröffnet und war eine technische Meisterleistung.”
اولین ترن معلق در قرن نوزدهم افتتاح شد و یک شاهکار فنی بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
66
Q

Spuren hinterlassen

A

اثر گذاشتن

عبارت “Spuren hinterlassen” به زبان آلمانی به معنای “رد پا به جا گذاشتن” یا “اثر گذاشتن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی اثری پایدار یا رد پایی قابل مشاهده بر جا می‌گذارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طبیعت:

“Die Tiere haben Spuren im Schnee hinterlassen.”
حیوانات رد پاهایی در برف به جا گذاشته‌اند.
در زمینه تاریخ:

“Große Ereignisse hinterlassen oft tiefe Spuren in der Geschichte.”
رویدادهای بزرگ اغلب رد پاهای عمیقی در تاریخ به جا می‌گذارند.
در زمینه روابط شخصی:

“Seine Worte haben einen bleibenden Eindruck bei ihr hinterlassen.”
حرف‌های او اثری ماندگار بر او به جا گذاشت.
در زمینه هنر و فرهنگ:

“Der Künstler hat mit seinen Werken Spuren in der Kunstwelt hinterlassen.”
هنرمند با آثارش رد پاهایی در دنیای هنر به جا گذاشته است.
در زمینه محیط زیست:

“Industrielle Aktivitäten hinterlassen oft schädliche Spuren in der Natur.”
فعالیت‌های صنعتی اغلب رد پاهای مخربی در طبیعت به جا می‌گذارند.
در زمینه زندگی شخصی:

“Die Erlebnisse seiner Kindheit haben tiefe Spuren in seinem Leben hinterlassen.”
تجربه‌های دوران کودکی او رد پاهای عمیقی در زندگی‌اش به جا گذاشته‌اند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
67
Q

die Spur

A

اثر

کلمه “die Spur” به زبان آلمانی به معنای “رد”، “مسیر”، “خط” یا “مسیر” است. این اسم برای توصیف اثری که چیزی یا کسی بر جا می‌گذارد، یا مسیر و خطی که برای حرکت استفاده می‌شود، به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طبیعت:

“Die Spuren der Tiere im Schnee waren deutlich sichtbar.”
رد پای حیوانات در برف به وضوح قابل مشاهده بود.
در زمینه ترافیک:

“Bitte bleiben Sie auf Ihrer Spur.”
لطفاً در مسیر خود بمانید.
در زمینه تحقیقات:

“Die Polizei verfolgt jede Spur, um den Täter zu finden.”
پلیس هر ردی را دنبال می‌کند تا مجرم را پیدا کند.
در زمینه ورزش:

“Die Läufer folgten der Spur auf der Rennstrecke.”
دوندگان مسیر را در پیست دو دنبال کردند.
در زمینه موسیقی:

“Die Spur der Gitarrensolos in diesem Lied ist beeindruckend.”
خط سولوهای گیتار در این آهنگ چشمگیر است.
در زمینه تاریخ و فرهنگ:

“Die alten Gebäude hinterlassen Spuren der Vergangenheit.”
ساختمان‌های قدیمی ردهایی از گذشته به جا می‌گذارند.

ردپا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
68
Q

der Traktor

A

تراکتور

در زمینه کشاورزی:

“Der Bauer verwendet den Traktor, um das Feld zu pflügen.”
کشاورز از تراکتور برای شخم زدن زمین استفاده می‌کند.
در زمینه حمل و نقل:

“Mit dem Traktor können schwere Lasten leicht transportiert werden.”
با تراکتور می‌توان بارهای سنگین را به راحتی حمل کرد.
در زمینه تجهیزات:

“Der neue Traktor ist mit modernster Technik ausgestattet.”
تراکتور جدید به آخرین فناوری مجهز شده است.
در زمینه ساخت و ساز:

“Auch auf Baustellen wird oft ein Traktor eingesetzt, um Materialien zu bewegen.”
حتی در محل‌های ساخت‌وساز نیز اغلب از تراکتور برای جابجایی مواد استفاده می‌شود.
در زمینه محیط زیست:

“Einige Traktoren werden jetzt mit umweltfreundlichen Motoren betrieben.”
برخی از تراکتورها اکنون با موتورهای دوستدار محیط زیست کار می‌کنند.
در زمینه آموزش:

“In der landwirtschaftlichen Schule lernen die Schüler, wie man einen Traktor bedient.”
در مدرسه کشاورزی، دانش‌آموزان یاد می‌گیرند که چگونه یک تراکتور را هدایت کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
69
Q

das Transportmittel

A

وسیله نقلیه

در زمینه حمل و نقل عمومی:

“Busse und Bahnen sind wichtige Transportmittel in der Stadt.”
اتوبوس‌ها و قطارها وسایل حمل و نقل مهمی در شهر هستند.
در زمینه توریسم:

“Fahrräder sind umweltfreundliche Transportmittel für Touristen.”
دوچرخه‌ها وسایل حمل و نقل دوستدار محیط زیستی برای گردشگران هستند.
در زمینه حمل و نقل شخصی:

“Das Auto ist das bevorzugte Transportmittel vieler Menschen.”
خودرو وسیله نقلیه مورد ترجیح بسیاری از مردم است.
در زمینه تجارت و حمل و نقل کالا:

“LKWs sind essenzielle Transportmittel für den Güterverkehr.”
کامیون‌ها وسایل حمل و نقل ضروری برای جابجایی کالا هستند.
در زمینه نوآوری و تکنولوژی:

“Elektrofahrzeuge gewinnen als nachhaltige Transportmittel zunehmend an Bedeutung.”
خودروهای الکتریکی به عنوان وسایل حمل و نقل پایدار به طور فزاینده‌ای اهمیت پیدا می‌کنند.
در زمینه حمل و نقل هوایی:

“Flugzeuge sind die schnellsten Transportmittel für lange Strecken.”
هواپیماها سریع‌ترین وسایل حمل و نقل برای مسافت‌های طولانی هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
70
Q

der Umsatz

A

درآمد

کلمه “der Umsatz” به زبان آلمانی به معنای “درآمد” یا “فروش” است. این اسم برای توصیف مقدار پولی استفاده می‌شود که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست می‌آید.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تجارت:

“Der Umsatz des Unternehmens ist im letzten Jahr um 20% gestiegen.”
درآمد شرکت در سال گذشته 20 درصد افزایش یافته است.
در زمینه فروش:

“Die neuen Produkte haben den Umsatz erheblich gesteigert.”
محصولات جدید درآمد را به طور قابل توجهی افزایش داده‌اند.
در زمینه فصلی:

“In der Weihnachtszeit erreicht der Einzelhandel seinen höchsten Umsatz.”
در زمان کریسمس، خرده‌فروشی بالاترین درآمد خود را دارد.
در زمینه گزارش‌های مالی:

“Der monatliche Umsatzbericht zeigt eine positive Entwicklung.”
گزارش درآمد ماهانه یک توسعه مثبت را نشان می‌دهد.
در زمینه رستوران‌ها:

“Der Umsatz des Restaurants hat sich nach der Renovierung verdoppelt.”
درآمد رستوران پس از نوسازی دو برابر شده است.
در زمینه اهداف کسب‌وکار:

“Unser Ziel ist es, den Umsatz in den nächsten fünf Jahren zu verdreifachen.”
هدف ما این است که درآمد را در پنج سال آینده سه برابر کنیم.

دخل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
71
Q

die Umwelt

A

محیط زیست

در زمینه حفاظت از محیط زیست:

“Wir müssen Maßnahmen ergreifen, um die Umwelt zu schützen.”
ما باید اقداماتی برای حفاظت از محیط زیست انجام دهیم.
در زمینه آلودگی:

“Die Industrie muss ihre Emissionen reduzieren, um die Umwelt zu schonen.”
صنعت باید میزان انتشار گازهای خود را کاهش دهد تا به محیط زیست آسیب نرساند.
در زمینه آموزش و آگاهی:

“Kinder lernen in der Schule viel über die Umwelt und den Klimawandel.”
کودکان در مدرسه چیزهای زیادی درباره محیط زیست و تغییرات اقلیمی می‌آموزند.
در زمینه انرژی:

“Erneuerbare Energien sind besser für die Umwelt als fossile Brennstoffe.”
انرژی‌های تجدیدپذیر برای محیط زیست بهتر از سوخت‌های فسیلی هستند.
در زمینه سیاست:

“Die Regierung hat neue Gesetze zum Schutz der Umwelt verabschiedet.”
دولت قوانین جدیدی برای حفاظت از محیط زیست تصویب کرده است.
در زمینه کشاورزی:

“Biologische Landwirtschaft ist nachhaltiger und weniger schädlich für die Umwelt.”
کشاورزی ارگانیک پایدارتر است و آسیب کمتری به محیط زیست وارد می‌کند.

72
Q

der Verbrauch

A

مصرف

کلمه “der Verbrauch” به زبان آلمانی به معنای “مصرف” است. این اسم برای توصیف مقدار استفاده یا مصرف منابع، انرژی، کالاها و خدمات در یک دوره زمانی مشخص به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه انرژی:

“Der Verbrauch von Strom ist in den letzten Jahren gestiegen.”
مصرف برق در سال‌های اخیر افزایش یافته است.
در زمینه خودرو:

“Dieses Auto hat einen niedrigen Benzinverbrauch.”
این خودرو مصرف بنزین کمی دارد.
در زمینه مواد غذایی:

“Der Verbrauch von frischem Obst und Gemüse wird empfohlen.”
مصرف میوه و سبزیجات تازه توصیه می‌شود.
در زمینه منابع طبیعی:

“Der Verbrauch von Wasser sollte reduziert werden, um die Umwelt zu schützen.”
مصرف آب باید کاهش یابد تا محیط زیست محافظت شود.
در زمینه محصولات صنعتی:

“Der Verbrauch von Plastik muss dringend verringert werden.”
مصرف پلاستیک باید فوراً کاهش یابد.
در زمینه خانگی:

“Der tägliche Verbrauch an Haushaltswaren ist gestiegen.”
مصرف روزانه کالاهای خانگی افزایش یافته است.

استعمال

73
Q

der verbraucher

A

مصرف کننده

کلمه “der Verbraucher” به زبان آلمانی به معنای “مصرف‌کننده” است. این اسم برای توصیف فرد یا نهادی به کار می‌رود که کالاها یا خدمات را برای استفاده شخصی یا خانگی خریداری و مصرف می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حقوق مصرف‌کننده:

“Die Rechte der Verbraucher müssen geschützt werden.”
حقوق مصرف‌کنندگان باید محافظت شود.
در زمینه انرژی:

“Verbraucher suchen nach Möglichkeiten, ihren Energieverbrauch zu senken.”
مصرف‌کنندگان به دنبال راه‌هایی برای کاهش مصرف انرژی خود هستند.
در زمینه بازاریابی:

“Das Unternehmen hat eine neue Strategie entwickelt, um Verbraucher anzusprechen.”
شرکت یک استراتژی جدید برای جذب مصرف‌کنندگان توسعه داده است.
در زمینه سلامت و تغذیه:

“Verbraucher legen zunehmend Wert auf gesunde und biologische Lebensmittel.”
مصرف‌کنندگان به طور فزاینده‌ای به غذاهای سالم و ارگانیک اهمیت می‌دهند.
در زمینه اقتصاد:

“Das Vertrauen der Verbraucher ist ein wichtiger Indikator für die wirtschaftliche Stabilität.”
اعتماد مصرف‌کنندگان یک شاخص مهم برای ثبات اقتصادی است.
در زمینه تکنولوژی:

“Neue Technologien bieten Verbrauchern mehr Komfort und Effizienz.”
تکنولوژی‌های جدید به مصرف‌کنندگان راحتی و کارایی بیشتری ارائه می‌دهند.

74
Q

das Wachstum

A

افزایش

کلمه “das Wachstum” به زبان آلمانی به معنای “رشد” یا “افزایش” است. این اسم برای توصیف فرآیند یا حالتی استفاده می‌شود که در آن چیزی بزرگ‌تر، قوی‌تر یا مهم‌تر می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اقتصاد:

“Das Wirtschaftswachstum des Landes hat sich in den letzten Jahren beschleunigt.”
رشد اقتصادی کشور در سال‌های اخیر سرعت گرفته است.
در زمینه کسب‌وکار:

“Das Unternehmen verzeichnet ein kontinuierliches Wachstum in den Umsätzen.”
شرکت یک رشد مداوم در درآمدها را ثبت کرده است.
در زمینه جمعیت:

“Das Bevölkerungswachstum in städtischen Gebieten ist bemerkenswert.”
رشد جمعیت در مناطق شهری چشمگیر است.
در زمینه زیست‌شناسی:

“Das Wachstum der Pflanzen hängt von vielen Faktoren wie Licht und Wasser ab.”
رشد گیاهان به عوامل زیادی مانند نور و آب بستگی دارد.
در زمینه شخصی:

“Persönliches Wachstum erfordert ständige Weiterbildung und Reflexion.”
رشد شخصی نیازمند آموزش مداوم و بازتاب است.
در زمینه تکنولوژی:

“Das Wachstum der Technologiebranche hat die Art und Weise, wie wir leben und arbeiten, revolutioniert.”
رشد بخش فناوری نحوه زندگی و کار ما را متحول کرده است.

رشد

75
Q

der Warenaustausch

A

تعویض کالاها

کلمه “der Warenaustausch” به زبان آلمانی به معنای “تبادل کالا” یا “مبادله کالا” است. این اصطلاح برای توصیف فرآیند جابجایی کالاها بین افراد، شرکت‌ها یا کشورها استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تجارت بین‌المللی:

“Der Warenaustausch zwischen den beiden Ländern hat zugenommen.”
تبادل کالا بین دو کشور افزایش یافته است.
در زمینه بازار محلی:

“Auf dem Wochenmarkt findet ein reger Warenaustausch statt.”
در بازار هفتگی تبادل کالای زیادی صورت می‌گیرد.
در بازار هفتگی تبادل کالاهای پر جنب و جوش وجود دارد.

در زمینه اقتصاد

“Der Warenaustausch ist ein wichtiger Faktor für das Wirtschaftswachstum.”
تبادل کالا یک عامل مهم برای رشد اقتصادی است.
در زمینه تاریخ:

“Der Warenaustausch entlang der Seidenstraße förderte den kulturellen Austausch.”
تبادل کالا در طول جاده ابریشم به تبادل فرهنگی کمک کرد.
در زمینه تجارت الکترونیک:

“Online-Plattformen erleichtern den internationalen Warenaustausch.”
پلتفرم‌های آنلاین تبادل کالای بین‌المللی را آسان‌تر می‌کنند.
در زمینه محیط زیست:

“Ein nachhaltiger Warenaustausch kann dazu beitragen, die Umweltbelastung zu reduzieren.”
تبادل کالای پایدار می‌تواند به کاهش بار محیطی کمک کند.

76
Q

die Wartung

A

نگهداری

کلمه “die Wartung” به زبان آلمانی به معنای “نگهداری” یا “تعمیر و نگهداری” است. این اسم برای توصیف فرآیندهایی استفاده می‌شود که به منظور حفظ عملکرد صحیح و طول عمر تجهیزات، ماشین‌آلات یا سیستم‌ها انجام می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خودرو:

“Die regelmäßige Wartung des Autos ist wichtig, um Pannen zu vermeiden.”
نگهداری منظم خودرو برای جلوگیری از خرابی‌ها مهم است.
در زمینه هواپیما:

“Flugzeuge müssen strenge Wartungsprotokolle einhalten.”
هواپیماها باید پروتکل‌های نگهداری سخت‌گیرانه‌ای را رعایت کنند.
در زمینه ساختمان‌ها:

“Die Wartung der Heizungsanlage erfolgt jährlich.”
نگهداری سیستم گرمایشی هر سال انجام می‌شود.
در زمینه کامپیوتر و فناوری:

“Software-Updates sind ein wichtiger Teil der Wartung von Computersystemen.”
به‌روزرسانی‌های نرم‌افزار بخش مهمی از نگهداری سیستم‌های کامپیوتری هستند.
در زمینه ماشین‌آلات صنعتی:

“Die Wartung der Maschinen gewährleistet eine hohe Produktionsqualität.”
نگهداری ماشین‌آلات کیفیت بالای تولید را تضمین می‌کند.
در زمینه تجهیزات پزشکی:

“Medizinische Geräte erfordern regelmäßige Wartung zur Sicherstellung ihrer Funktionsfähigkeit.”
تجهیزات پزشکی نیاز به نگهداری منظم برای اطمینان از عملکرد صحیح دارند.

77
Q

der Weltraum

A

کیهان

در زمینه علوم فضایی:

“Astronauten verbringen Monate im Weltraum, um Forschungen durchzuführen.”
فضانوردان ماه‌ها را در فضا می‌گذرانند تا تحقیقات انجام دهند.
در زمینه اکتشافات فضایی:

“Die Erforschung des Weltraums ist eine der größten Herausforderungen der Menschheit.”
اکتشاف فضا یکی از بزرگترین چالش‌های بشریت است.
در زمینه فیلم و ادبیات:

“Viele Science-Fiction-Filme spielen im Weltraum.”
بسیاری از فیلم‌های علمی تخیلی در فضا اتفاق می‌افتند.
در زمینه فناوری:

“Satelliten werden in den Weltraum geschickt, um Kommunikation und Wettervorhersagen zu ermöglichen.”
ماهواره‌ها به فضا ارسال می‌شوند تا ارتباطات و پیش‌بینی‌های هواشناسی را ممکن کنند.
در زمینه تاریخ:

“Der erste Mensch im Weltraum war Juri Gagarin im Jahr 1961.”
اولین انسان در فضا یوری گاگارین در سال 1961 بود.
در زمینه آموزش:

“Schüler lernen im Unterricht über die verschiedenen Planeten im Weltraum.”
دانش‌آموزان در کلاس درباره سیارات مختلف در فضا می‌آموزند.

فضا

78
Q

der Zuwachs

A

ازدیاد

کلمه “der Zuwachs” به زبان آلمانی به معنای “رشد”، “افزایش” یا “افزودن” است. این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن چیزی به مقدار، اندازه یا تعداد بیشتری افزایش می‌یابد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه جمعیت:

“Die Stadt verzeichnete einen Zuwachs der Bevölkerung um 5% im letzten Jahr.”
شهر در سال گذشته رشد جمعیت 5 درصدی را ثبت کرد.
در زمینه اقتصاد:

“Das Unternehmen freut sich über einen deutlichen Zuwachs im Umsatz.”
شرکت از افزایش قابل توجه درآمد خوشحال است.
در زمینه کشاورزی:

“Der Zuwachs an Ernteerträgen war in diesem Jahr besonders hoch.”
افزایش محصول برداشت امسال به‌ویژه زیاد بود.
در زمینه آموزش:

“Die Schule hat einen Zuwachs an neuen Schülern erlebt.”
مدرسه رشد تعداد دانش‌آموزان جدیدی را تجربه کرده است.
در زمینه سرمایه‌گذاری:

“Der Zuwachs im Wert des Portfolios hat die Erwartungen übertroffen.”
افزایش ارزش پرتفوی از انتظارات فراتر رفته است.
در زمینه شغلی:

“Der Zuwachs an neuen Arbeitsplätzen ist ein positives Zeichen für die Wirtschaft.”
افزایش مشاغل جدید نشانه مثبتی برای اقتصاد است.

رشد تصاعدی

79
Q

nachträglich

A

بعدا

کلمه “nachträglich” به زبان آلمانی به معنای “بعداً”، “پس از وقوع”، “متعاقباً” یا “با تأخیر” است. این واژه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که بعد از زمان اصلی یا مورد انتظار اتفاق می‌افتد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تبریک:

“Herzlichen Glückwunsch nachträglich zum Geburtstag!”
تولدت را با تأخیر تبریک می‌گویم!
در زمینه اصلاحات:

“Der Fehler wurde nachträglich korrigiert.”
اشتباه بعداً اصلاح شد.
در زمینه ارسال مدارک:

“Bitte reichen Sie die fehlenden Dokumente nachträglich ein.”
لطفاً مدارک ناقص را بعداً ارسال کنید.
در زمینه تصمیمات:

“Die Entscheidung wurde nachträglich geändert.”
تصمیم بعداً تغییر یافت.
در زمینه تشکر:

“Ich möchte mich nachträglich für Ihre Hilfe bedanken.”
می‌خواهم بعداً از کمک شما تشکر کنم.
در زمینه جشن‌ها و مراسم:

“Wir haben das Jubiläum nachträglich gefeiert.”
ما سالگرد را با تأخیر جشن گرفتیم.

متعاقبا

80
Q

preisgünstig

A

ارزان

کلمه “preisgünstig” به زبان آلمانی به معنای “مقرون به صرفه” یا “ارزان” است. این واژه برای توصیف کالاها یا خدماتی استفاده می‌شود که با قیمتی مناسب و قابل قبول عرضه می‌شوند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خرید:

“Dieses Geschäft bietet preisgünstige Kleidung an.”
این فروشگاه لباس‌های مقرون به صرفه عرضه می‌کند.
در زمینه سفر:

“Wir haben ein preisgünstiges Hotel gefunden.”
ما یک هتل مقرون به صرفه پیدا کردیم.
در زمینه الکترونیک:

“Der neue Laptop ist sehr preisgünstig und hat gute Bewertungen.”
لپ‌تاپ جدید بسیار مقرون به صرفه است و نظرات خوبی دارد.
در زمینه غذا و رستوران:

“Das Restaurant bietet preisgünstige Menüs für Studenten an.”
رستوران منوهای مقرون به صرفه برای دانشجویان ارائه می‌دهد.
در زمینه خدمات:

“Die Firma bietet preisgünstige Reparaturdienste an.”
شرکت خدمات تعمیراتی مقرون به صرفه ارائه می‌دهد.
در زمینه مسکن:

“Wir suchen eine preisgünstige Wohnung in der Stadt.”
ما به دنبال یک آپارتمان مقرون به صرفه در شهر هستیم.

81
Q

raffiniert

A

زیرکانه

کلمه “raffiniert” به زبان آلمانی به معنای “ماهرانه”، “زیرکانه”، “پیچیده” یا “پالایش‌شده” است. این واژه برای توصیف چیزی یا کسی استفاده می‌شود که دارای جزئیات دقیق، طراحی یا اجرای ماهرانه است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طراحی:

“Das Design des neuen Autos ist wirklich raffiniert.”
طراحی خودروی جدید واقعاً ماهرانه است.
در زمینه غذا و آشپزی:

“Der Koch hat ein raffiniertes Gericht kreiert, das alle Gäste begeistert hat.”
آشپز یک غذای پیچیده و ماهرانه خلق کرد که همه مهمانان را شگفت‌زده کرد.
در زمینه مد و لباس:

“Ihr Kleid war raffiniert geschnitten und zog alle Blicke auf sich.”
لباس او به شکلی ماهرانه بریده شده بود و همه نگاه‌ها را به خود جلب کرد.
در زمینه استراتژی:

“Seine raffinierten Taktiken haben ihm zum Erfolg verholfen.”
تاکتیک‌های زیرکانه او به موفقیتش کمک کردند.
در زمینه هنر:

“Das Gemälde zeigt eine raffinierte Kombination von Farben und Formen.”
نقاشی ترکیبی ماهرانه از رنگ‌ها و شکل‌ها را نشان می‌دهد.
در زمینه تکنولوژی:

“Die neue Software hat einige raffinierte Funktionen, die die Benutzerfreundlichkeit verbessern.”
نرم‌افزار جدید دارای برخی ویژگی‌های ماهرانه است که کاربرپسندی را بهبود می‌بخشد.

ماهرانه

82
Q

überflüssig

A

زائد

کلمه “überflüssig” به زبان آلمانی به معنای “زائد”، “غیرضروری” یا “اضافی” است. این واژه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که لازم یا مفید نیست و می‌تواند حذف شود بدون اینکه تأثیر منفی داشته باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه کار و فرآیندها:

“Diese Schritte sind überflüssig und können weggelassen werden.”
این مراحل زائد هستند و می‌توانند حذف شوند.
در زمینه نظرات:

“Deine Bemerkung war überflüssig und hat niemandem geholfen.”
اظهار نظر تو غیرضروری بود و به کسی کمک نکرد.
در زمینه بسته‌بندی:

“Die überflüssige Verpackung verursacht nur mehr Müll.”
بسته‌بندی زائد فقط زباله بیشتری تولید می‌کند.
در زمینه زمان:

“Es ist überflüssig, so viel Zeit mit unwichtigen Aufgaben zu verbringen.”
صرف این همه وقت برای وظایف بی‌اهمیت غیرضروری است.
در زمینه لباس و مد:

“In der warmen Jahreszeit sind dicke Jacken überflüssig.”
در فصل گرم، کت‌های ضخیم زائد هستند.
در زمینه منابع مالی:

“Überflüssige Ausgaben sollten vermieden werden, um Geld zu sparen.”
هزینه‌های غیرضروری باید برای صرفه‌جویی در پول اجتناب شود.

83
Q

unendlich

A

بینهایت

در زمینه ریاضیات:

“Die Zahl π hat unendlich viele Dezimalstellen.”
عدد π دارای بی‌نهایت رقم اعشاری است.
در زمینه فضا:

“Das Universum ist unendlich groß.”
جهان بی‌نهایت بزرگ است.
در زمینه زمان:

“Sie wartete unendlich lange auf seine Rückkehr.”
او بی‌نهایت مدت طولانی برای بازگشت او منتظر ماند.
در زمینه عشق و احساسات:

“Meine Liebe zu dir ist unendlich.”
عشق من به تو بی‌نهایت است.
در زمینه منابع و امکانات:

“Mit unendlichen Möglichkeiten konnte er alles erreichen.”
با امکانات بی‌نهایت، او می‌توانست به هر چیزی دست یابد.
در زمینه انرژی:

“Die Energie der Sonne scheint unendlich zu sein.”
انرژی خورشید به نظر می‌رسد که بی‌نهایت است.

84
Q

Aufmerksamkeit erregen

A

جلب توجه کردن

عبارت “Aufmerksamkeit erregen” به زبان آلمانی به معنای “جلب توجه کردن” یا “توجه را جلب کردن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که باعث می‌شود دیگران به چیزی یا کسی توجه کنند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تبلیغات:

“Die auffällige Werbekampagne hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
کمپین تبلیغاتی چشمگیر توجه زیادی را جلب کرد.
در زمینه مد و لباس:

“Ihr extravagantes Kleid erregte die Aufmerksamkeit aller auf der Party.”
لباس فوق‌العاده او توجه همه را در مهمانی جلب کرد.
در زمینه رفتار:

“Sein ungewöhnliches Verhalten erregte die Aufmerksamkeit der Lehrer.”
رفتار غیرمعمول او توجه معلمان را جلب کرد.
در زمینه رسانه‌ها:

“Die Schlagzeile erregte sofort die Aufmerksamkeit der Leser.”
تیتر فوری توجه خوانندگان را جلب کرد.
در زمینه هنر و نمایش:

“Die beeindruckende Performance des Künstlers erregte die Aufmerksamkeit des Publikums.”
اجرای چشمگیر هنرمند توجه مخاطبان را جلب کرد.
در زمینه نوآوری و فناوری:

“Das innovative Design des Produkts erregte die Aufmerksamkeit der Branche.”
طراحی نوآورانه محصول توجه صنعت را جلب کرد.

85
Q

Schaden anrichten

A

عبارت “Schaden anrichten” به زبان آلمانی به معنای “ایجاد خسارت” یا “آسیب رساندن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که منجر به خسارت یا آسیب به چیزی یا کسی می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه طبیعت و محیط زیست:

“Der Sturm hat in der Stadt großen Schaden angerichtet.”
طوفان خسارت زیادی در شهر ایجاد کرده است.
در زمینه حوادث و بلایای طبیعی:

“Das Erdbeben richtete schweren Schaden an den Gebäuden an.”
زلزله خسارت شدیدی به ساختمان‌ها وارد کرد.
در زمینه جنگ و درگیری:

“Der Krieg hat unermesslichen Schaden in der Region angerichtet.”
جنگ خسارت غیرقابل اندازه‌گیری در منطقه ایجاد کرده است.
در زمینه تصادفات:

“Der Autounfall hat erheblichen Schaden am Fahrzeug angerichtet.”
تصادف خودرو خسارت قابل توجهی به وسیله نقلیه وارد کرده است.
در زمینه حملات سایبری:

“Der Hackerangriff hat großen Schaden an den Datenbanken angerichtet.”
حمله هکری خسارت زیادی به پایگاه‌های داده وارد کرده است.
در زمینه روابط:

“Seine Lügen haben viel Schaden in ihrer Beziehung angerichtet.”
دروغ‌های او خسارت زیادی به رابطه‌شان وارد کرده است.

86
Q

Bungee-Springen

A

بانجی جامپینگ

در زمینه ورزش و تفریح:

“Bungee-Springen ist eine der aufregendsten Extremsportarten.”
بانجی جامپینگ یکی از هیجان‌انگیزترین ورزش‌های ماجراجویانه است.
در زمینه تجربیات شخصی:

“Sein erstes Bungee-Springen war ein unvergessliches Erlebnis.”
اولین بانجی جامپینگ او یک تجربه فراموش‌نشدنی بود.
در زمینه سفر و توریسم:

“Viele Touristen kommen hierher, um Bungee-Springen auszuprobieren.”
بسیاری از گردشگران به اینجا می‌آیند تا بانجی جامپینگ را امتحان کنند.
در زمینه امنیت:

“Beim Bungee-Springen ist die Sicherheitsausrüstung von größter Bedeutung.”
در بانجی جامپینگ، تجهیزات ایمنی بسیار مهم است.
در زمینه ماجراجویی:

“Er liebt den Adrenalinkick beim Bungee-Springen.”
او عاشق هیجان آدرنالین هنگام بانجی جامپینگ است.
در زمینه محل‌ها و مکان‌ها:

“Die Brücke ist ein beliebter Ort für Bungee-Springen.”
این پل یک مکان محبوب برای بانجی جامپینگ است.

87
Q

Stellung nehmen

A

اظهار نظر کردن

عبارت “Stellung nehmen” به زبان آلمانی به معنای “موضع گرفتن” یا “اظهار نظر کردن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد یا سازمان دیدگاه یا نظر خود را درباره یک موضوع خاص بیان می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه سیاست:

“Der Politiker nahm Stellung zu den neuesten Reformen.”
سیاستمدار درباره اصلاحات جدید موضع گرفت.
در زمینه مباحث عمومی:

“Die Bürgerinitiative nahm Stellung zu den geplanten Bauprojekten.”
ابتکار شهروندان در مورد پروژه‌های ساختمانی برنامه‌ریزی شده موضع‌گیری کرد.
در زمینه رسانه‌ها:

“Der Journalist nahm in seinem Artikel Stellung zu den aktuellen Ereignissen.”
روزنامه‌نگار در مقاله خود درباره رویدادهای جاری اظهار نظر کرد.
در زمینه سازمان‌ها:

“Das Unternehmen nahm Stellung zu den Vorwürfen der Umweltverschmutzung.”
شرکت درباره اتهامات مربوط به آلودگی محیط زیست موضع گرفت.
در زمینه آموزش:

“Die Lehrerin nahm Stellung zur Diskussion im Klassenzimmer.”
معلم در بحث کلاس درس موضع‌گیری کرد.
در زمینه اجتماعی:

“Er nahm Stellung gegen Rassismus und Diskriminierung.”
او علیه نژادپرستی و تبعیض موضع گرفت.

جبهه گرفتن

88
Q

zerstören

A

تخریب کردن

در زمینه جنگ و درگیری:

“Der Krieg hat viele Städte und Dörfer zerstört.”
جنگ بسیاری از شهرها و روستاها را نابود کرده است.
در زمینه طبیعت:

“Der Sturm hat den Wald komplett zerstört.”
طوفان جنگل را کاملاً ویران کرده است.
در زمینه روابط شخصی:

“Ihre Lügen haben das Vertrauen in der Beziehung zerstört.”
دروغ‌های او اعتماد در رابطه را نابود کرده است.
در زمینه فناوری:

“Ein Virus hat alle Daten auf dem Computer zerstört.”
یک ویروس تمام داده‌ها روی کامپیوتر را نابود کرده است.
در زمینه ساختمان‌ها:

“Das Erdbeben hat viele Gebäude in der Stadt zerstört.”
زلزله بسیاری از ساختمان‌های شهر را ویران کرده است.
در زمینه محیط زیست:

“Die Abholzung zerstört den Lebensraum vieler Tierarten.”
قطع درختان زیستگاه بسیاری از گونه‌های جانوری را نابود می‌کند.

89
Q

dürsten

A

تشنه بودن

در زمینه فیزیولوژی:

“Nach der langen Wanderung dürstete es ihn nach Wasser.”
پس از پیاده‌روی طولانی، او تشنه آب شد.
در زمینه اشتیاق و نیاز:

“Er dürstete nach Wissen und las viele Bücher.”
او به شدت مشتاق دانستن بود و کتاب‌های زیادی خواند.
در زمینه روانشناسی:

“Sie dürstete nach Anerkennung und Lob.”
او به شدت نیازمند تقدیر و تحسین بود.
در زمینه عشق و احساسات:

“Ihr Herz dürstete nach Liebe und Zuneigung.”
قلب او تشنه عشق و محبت بود.
در زمینه روحانی:

“Die Menschen dürsten nach spiritueller Erfüllung.”
مردم تشنه تکامل روحی هستند.

90
Q

die Direktion

A

مدیریت و سرپرستی

کلمه “die Direktion” به زبان آلمانی به معنای “مدیریت” یا “اداره” است. این اسم برای توصیف بخشی از یک سازمان یا موسسه استفاده می‌شود که وظیفه نظارت و هدایت عملیات را بر عهده دارد. همچنین می‌تواند به گروه یا افرادی اشاره کند که مسئولیت تصمیم‌گیری و راهبری را دارند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه آموزش:

“Die Direktion der Schule entschied, neue Lehrbücher anzuschaffen.”
مدیریت مدرسه تصمیم گرفت کتاب‌های درسی جدیدی تهیه کند.
در زمینه شرکت‌ها:

“Die Direktion des Unternehmens hat eine neue Geschäftsstrategie eingeführt.”
مدیریت شرکت یک استراتژی تجاری جدید معرفی کرد.
در زمینه هتل‌داری:

“Die Direktion des Hotels kümmert sich um die Zufriedenheit der Gäste.”
مدیریت هتل به رضایت مهمانان رسیدگی می‌کند.
در زمینه هنر و فرهنگ:

“Die Direktion des Theaters plant eine neue Saison mit spannenden Aufführungen.”
مدیریت تئاتر فصل جدیدی با نمایش‌های هیجان‌انگیز برنامه‌ریزی می‌کند.
در زمینه مالی:

“Die Direktion der Bank beschloss, die Zinssätze zu senken.”
مدیریت بانک تصمیم گرفت نرخ بهره را کاهش دهد.
در زمینه بیمارستان‌ها:

“Die Direktion des Krankenhauses hat neue Richtlinien für die Patientenversorgung eingeführt.”
مدیریت بیمارستان دستورالعمل‌های جدیدی برای مراقبت از بیماران معرفی کرد.

91
Q

dreißigste

A

سی امین

92
Q

überprüfen

A

بررسی کردن

کلمه “überprüfen” به زبان آلمانی به معنای “بررسی کردن”، “کنترل کردن” یا “چک کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی به دقت مورد ارزیابی یا بررسی قرار می‌گیرد تا از صحت و درستی آن اطمینان حاصل شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اسناد و مدارک:

“Bitte überprüfen Sie die Angaben auf dem Formular.”
لطفاً اطلاعات موجود در فرم را بررسی کنید.
در زمینه امنیت:

“Die Sicherheitsmaßnahmen müssen regelmäßig überprüft werden.”
اقدامات امنیتی باید به طور منظم بررسی شوند.
در زمینه فناوری:

“Der Techniker überprüft die Funktionstüchtigkeit der Maschinen.”
تکنسین عملکرد ماشین‌ها را بررسی می‌کند.
در زمینه مالی:

“Es ist wichtig, die Abrechnungen gründlich zu überprüfen.”
مهم است که صورت‌حساب‌ها به دقت بررسی شوند.
در زمینه آموزش:

“Der Lehrer überprüft die Hausaufgaben der Schüler.”
معلم تکالیف دانش‌آموزان را بررسی می‌کند.
در زمینه بهداشت و پزشکی:

“Der Arzt überprüft die Testergebnisse, bevor er eine Diagnose stellt.”
پزشک نتایج آزمایش را بررسی می‌کند قبل از اینکه تشخیص بدهد.

93
Q

die Durchsicht

A

بازبینی

کلمه “die Durchsicht” به زبان آلمانی به معنای “بررسی” یا “مرور” است. این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن چیزی به دقت بررسی یا بازبینی می‌شود تا از صحت و درستی آن اطمینان حاصل شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اسناد و مدارک:

“Die Durchsicht der Dokumente dauerte mehrere Stunden.”
بررسی مدارک چندین ساعت طول کشید.
در زمینه پروژه‌ها:

“Vor der Abgabe des Projekts ist eine gründliche Durchsicht notwendig.”
قبل از تحویل پروژه، یک بررسی دقیق ضروری است.
در زمینه تحصیلات:

“Der Lehrer führte eine Durchsicht der Prüfungsarbeiten durch.”
معلم یک بررسی از برگه‌های امتحانی انجام داد.
در زمینه خودرو:

“Eine regelmäßige Durchsicht des Autos kann teure Reparaturen verhindern.”
بررسی منظم خودرو می‌تواند از تعمیرات پرهزینه جلوگیری کند.
در زمینه بهداشت و پزشکی:

“Der Arzt empfahl eine jährliche Durchsicht, um Gesundheitsprobleme frühzeitig zu erkennen.”
پزشک یک بررسی سالانه را توصیه کرد تا مشکلات بهداشتی زود تشخیص داده شوند.
در زمینه املاک و مستغلات:

“Vor dem Kauf des Hauses sollte eine gründliche Durchsicht durchgeführt werden.”
قبل از خرید خانه، باید یک بررسی دقیق انجام شود.

94
Q

die Revision

A

بازبینی- تجدید نظر

کلمه “die Revision” به زبان آلمانی به معنای “بازبینی”، “بازنگری” یا “ممیزی” است. این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن اسناد، رویه‌ها، یا سیستم‌ها به دقت بررسی و بازبینی می‌شوند تا از صحت، دقت و سازگاری آن‌ها اطمینان حاصل شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه مالی:

“Die Revision der Jahresabschlüsse ergab keine Unregelmäßigkeiten.”
بازبینی صورت‌های مالی سالانه هیچ ناهماهنگی‌ای را نشان نداد.
در زمینه حسابرسی:

“Eine externe Revision wird alle zwei Jahre durchgeführt.”
یک بازبینی خارجی هر دو سال یک‌بار انجام می‌شود.
در زمینه حقوقی:

“Die Anwälte forderten eine Revision des Urteils.”
وکلا خواستار بازنگری در حکم شدند.
در زمینه آموزش:

“Die Revision der Lehrpläne ist notwendig, um sie an aktuelle Anforderungen anzupassen.”
بازنگری در برنامه‌های درسی ضروری است تا آن‌ها را با نیازهای کنونی هماهنگ کند.
در زمینه پزشکی:

“Die Revision der Operationsmethode führte zu besseren Ergebnissen.”
بازنگری در روش جراحی منجر به نتایج بهتری شد.
در زمینه صنعت:

“Die Revision der Produktionsprozesse erhöhte die Effizienz erheblich.”
بازبینی در فرآیندهای تولید به طور قابل توجهی کارایی را افزایش داد.

95
Q

meiner Ansicht nach

A

به نظر من

عبارت “meiner Ansicht nach” به زبان آلمانی به معنای “به نظر من” است. این عبارت برای بیان دیدگاه یا نظر شخصی گوینده درباره موضوعی خاص استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه گفتگوهای روزمره:

“Meiner Ansicht nach ist das ein guter Plan.”
به نظر من این یک طرح خوب است.
در زمینه مباحث علمی:

“Meiner Ansicht nach sollte mehr Forschung in diesem Bereich betrieben werden.”
به نظر من باید تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام شود.
در زمینه مباحث سیاسی:

“Meiner Ansicht nach ist die neue Politik nicht effektiv.”
به نظر من سیاست جدید مؤثر نیست.
در زمینه نقد فیلم:

“Meiner Ansicht nach war der Film spannend und gut gemacht.”
به نظر من فیلم هیجان‌انگیز و خوب ساخته شده بود.
در زمینه آموزش:

“Meiner Ansicht nach brauchen wir bessere Lehrmethoden.”
به نظر من ما به روش‌های آموزشی بهتری نیاز داریم.
در زمینه محیط زیست:

“Meiner Ansicht nach müssen wir mehr für den Klimaschutz tun.”
به نظر من ما باید بیشتر برای حفاظت از آب‌وهوا انجام دهیم.

96
Q

die Ansicht

A

عقیده و دیدگاه

کلمه “die Ansicht” به زبان آلمانی به معنای “نظر”، “دیدگاه” یا “چشم‌انداز” است. این اسم برای توصیف نگرش یا برداشت فرد درباره موضوعی خاص استفاده می‌شود. همچنین می‌تواند به معنای “نمای” یا “چشم‌انداز” در زمینه‌های بصری باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه ابراز نظر:

“Seine Ansicht über das Projekt war sehr positiv.”
نظر او درباره پروژه بسیار مثبت بود.
در زمینه اختلاف نظر:

“Wir haben unterschiedliche Ansichten zu diesem Thema.”
ما درباره این موضوع نظرات متفاوتی داریم.
در زمینه فلسفه:

“Die philosophischen Ansichten dieses Autors sind sehr einflussreich.”
دیدگاه‌های فلسفی این نویسنده بسیار تأثیرگذار هستند.
در زمینه معماری:

“Von der Terrasse hat man eine wunderschöne Ansicht der Stadt.”
از تراس نمای زیبایی از شهر دیده می‌شود.
در زمینه هنر:

“Die Ansicht des Künstlers wird in seinen Gemälden deutlich.”
دیدگاه هنرمند در نقاشی‌هایش آشکار است.
در زمینه نقشه‌کشی و طراحی:

“Die Ansicht des Gebäudes von der Vorderseite zeigt die detaillierte Architektur.”
نمای ساختمان از جلو معماری دقیق را نشان می‌دهد.

97
Q

geheim

A

محرمانه

در زمینه اطلاعات محرمانه:

“Die Dokumente sind geheim und dürfen nicht an die Öffentlichkeit gelangen.”
اسناد محرمانه هستند و نباید به دست عموم برسند.
در زمینه جلسات و ملاقات‌ها:

“Das Treffen fand an einem geheimen Ort statt.”
ملاقات در یک مکان مخفی برگزار شد.
در زمینه دولت و سیاست:

“Die Regierung hat geheime Verhandlungen mit anderen Ländern geführt.”
دولت مذاکرات محرمانه‌ای با دیگر کشورها انجام داده است.
در زمینه روابط شخصی:

“Sie haben eine geheime Beziehung.”
آن‌ها یک رابطه مخفیانه دارند.
در زمینه تحقیقات:

“Das Labor arbeitet an einem geheimen Projekt.”
آزمایشگاه روی یک پروژه محرمانه کار می‌کند.
در زمینه رمز و کد:

“Er musste den geheimen Code eingeben, um Zugang zu erhalten.”
او باید کد محرمانه را وارد می‌کرد تا دسترسی پیدا کند.

98
Q

geheim gehalten

A

مخفی نگاه داشتن

عبارت “geheim gehalten” به زبان آلمانی به معنای “مخفی نگه داشته شده” یا “محرمانه نگه داشته شده” است. این عبارت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که عمداً از دیگران پنهان یا مخفی نگه داشته شده است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اطلاعات محرمانه:

“Die Details des Vertrags wurden geheim gehalten.”
جزئیات قرارداد محرمانه نگه داشته شد.
در زمینه جلسات و ملاقات‌ها:

“Der Ort des Treffens wurde bis zuletzt geheim gehalten.”
مکان ملاقات تا آخرین لحظه مخفی نگه داشته شد.
در زمینه دولت و سیاست:

“Die Verhandlungen zwischen den Ländern wurden geheim gehalten.”
مذاکرات بین کشورها مخفی نگه داشته شد.
در زمینه پروژه‌ها:

“Das neue Projekt wurde bis zur offiziellen Ankündigung geheim gehalten.”
پروژه جدید تا اعلام رسمی مخفی نگه داشته شد.
در زمینه روابط شخصی:

“Ihre Beziehung wurde vor den Kollegen geheim gehalten.”
رابطه آن‌ها از همکاران مخفی نگه داشته شد.
در زمینه تحقیقات:

“Die Ergebnisse der Studie wurden aus Sicherheitsgründen geheim gehalten.”
نتایج مطالعه به دلایل امنیتی مخفی نگه داشته شد.

99
Q

die Schreibweise

A

طرز نوشتن

کلمه “die Schreibweise” به زبان آلمانی به معنای “شیوه نگارش” یا “طرز نوشتن” است. این اسم برای توصیف روشی استفاده می‌شود که کلمات، عبارات یا متن نوشته می‌شوند. این می‌تواند به املاء، قالب‌بندی، و سبک نوشتن اشاره داشته باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه زبان و گرامر:

“Die deutsche Schreibweise kann manchmal kompliziert sein.”
شیوه نگارش زبان آلمانی گاهی می‌تواند پیچیده باشد.
در زمینه املاء:

“Es gibt verschiedene Schreibweisen für manche Wörter im Englischen und Amerikanischen.”
برای برخی از کلمات در انگلیسی و آمریکایی شیوه‌های نگارش مختلفی وجود دارد.
در زمینه سبک نوشتن:

“Ihre Schreibweise ist sehr formell und präzise.”
سبک نگارش او بسیار رسمی و دقیق است.
در زمینه قالب‌بندی:

“Die Schreibweise des Berichts sollte einheitlich und klar sein.”
شیوه نگارش گزارش باید یکدست و واضح باشد.
در زمینه تطابق فرهنگی:

“Die Schreibweise von Namen kann je nach Kultur unterschiedlich sein.”
شیوه نگارش نام‌ها می‌تواند بسته به فرهنگ متفاوت باشد.
در زمینه تحصیلات:

“Die Lehrerin betonte die korrekte Schreibweise der Wörter.”
معلم بر شیوه صحیح نگارش کلمات تأکید کرد.

100
Q

Schaden verursachen

A

عبارت “Schaden verursachen” به زبان آلمانی به معنای “ایجاد خسارت” یا “آسیب رساندن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که منجر به خسارت یا آسیب به چیزی یا کسی می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حوادث و بلایای طبیعی:

“Der Sturm hat in der Stadt großen Schaden verursacht.”
طوفان خسارت زیادی در شهر ایجاد کرده است.
در زمینه تصادفات:

“Der Unfall hat erheblichen Schaden an den Fahrzeugen verursacht.”
تصادف خسارت قابل توجهی به وسایل نقلیه وارد کرده است.
در زمینه جنگ و درگیری:

“Der Angriff hat großen Schaden in der Region verursacht.”
حمله خسارت زیادی در منطقه ایجاد کرده است.
در زمینه محیط زیست:

“Die Verschmutzung verursacht langfristigen Schaden an der Natur.”
آلودگی خسارت بلندمدتی به طبیعت وارد می‌کند.
در زمینه روابط شخصی:

“Ihre Worte haben viel emotionalen Schaden verursacht.”
حرف‌های او آسیب احساسی زیادی ایجاد کرده است.
در زمینه مالی:

“Die schlechte Investition hat erheblichen finanziellen Schaden verursacht.”
سرمایه‌گذاری بد خسارت مالی قابل توجهی ایجاد کرده است.

101
Q

verursachen

A

باعث شدن

کلمه “verursachen” به زبان آلمانی به معنای “باعث شدن” یا “ایجاد کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که منجر به وقوع چیزی می‌شود، به ویژه چیزی ناخوشایند یا نامطلوب.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حوادث:

“Der starke Regen hat Überschwemmungen verursacht.”
باران شدید باعث سیل شده است.
در زمینه سلامت:

“Rauchen kann Lungenkrebs verursachen.”
سیگار کشیدن می‌تواند باعث سرطان ریه شود.
در زمینه محیط زیست:

“Industrieabfälle verursachen schwere Umweltverschmutzung.”
زباله‌های صنعتی باعث آلودگی شدید محیط زیست می‌شوند.
در زمینه ترافیک:

“Ein Unfall auf der Autobahn hat einen langen Stau verursacht.”
یک تصادف در بزرگراه باعث ترافیک سنگین شده است.
در زمینه مالی:

“Die schlechte Wirtschaftslage hat viele finanzielle Probleme verursacht.”
وضعیت بد اقتصادی مشکلات مالی زیادی ایجاد کرده است.
در زمینه روانشناسی:

“Ständiger Stress kann ernsthafte Gesundheitsprobleme verursachen.”
استرس مداوم می‌تواند مشکلات جدی سلامتی ایجاد کند.

102
Q

jds. Vertrauen gewinnen

A

جلب اعتماد کردن کسی

عبارت “jds. Vertrauen gewinnen” به زبان آلمانی به معنای “جلب اعتماد کسی” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد یا سازمانی موفق می‌شود اعتماد یا اطمینان دیگری را به دست آورد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه روابط شخصی:

“Es dauerte lange, bis er ihr Vertrauen gewinnen konnte.”
مدت زیادی طول کشید تا توانست اعتماد او را جلب کند.
در زمینه کسب‌وکار:

“Durch gute Kundenbetreuung konnte das Unternehmen das Vertrauen der Kunden gewinnen.”
شرکت از طریق ارائه خدمات خوب به مشتریان توانست اعتماد آن‌ها را جلب کند.
در زمینه سیاست:

“Der Politiker musste hart arbeiten, um das Vertrauen der Wähler zu gewinnen.”
سیاستمدار باید سخت کار می‌کرد تا اعتماد رای‌دهندگان را جلب کند.
در زمینه آموزش:

“Der Lehrer hat durch seine Geduld das Vertrauen der Schüler gewonnen.”
معلم از طریق صبر و شکیبایی خود توانست اعتماد دانش‌آموزان را جلب کند.
در زمینه پزشکی:

“Der Arzt gewann das Vertrauen seiner Patienten durch seine einfühlsame Art.”
پزشک از طریق رفتار همدلانه خود توانست اعتماد بیمارانش را جلب کند.
در زمینه تیم‌سازی:

“Ein guter Teamleiter muss das Vertrauen seiner Teammitglieder gewinnen.”
یک رهبر تیم خوب باید اعتماد اعضای تیم خود را جلب کند.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “jds. Vertrauen gewinnen” چگونه برای توصیف جلب اعتماد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

to gain sb.’s trust

103
Q

vertrauen

A

اعتماد کردن

در زمینه روابط شخصی:

“Ich vertraue dir mit meinem Geheimnis.”
من راز خود را به تو اعتماد می‌کنم.
در زمینه کسب‌وکار:

“Kunden vertrauen auf die Qualität unserer Produkte.”
مشتریان به کیفیت محصولات ما اعتماد دارند.
در زمینه پزشکی:

“Die Patienten vertrauen ihrem Arzt.”
بیماران به پزشک خود اعتماد دارند.
در زمینه دوستی:

“Freunde sollten einander vertrauen können.”
دوستان باید بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند.
در زمینه سیاست:

“Viele Menschen vertrauen der Regierung nicht mehr.”
بسیاری از مردم دیگر به دولت اعتماد ندارند.
در زمینه خودباوری:

“Man muss auf seine eigenen Fähigkeiten vertrauen.”
آدم باید به توانایی‌های خود اعتماد کند.

104
Q

verteilen

A

پخش کردن- توزیع و قسمت کردن

کلمه “verteilen” به زبان آلمانی به معنای “توزیع کردن” یا “پخش کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی به بخش‌های مختلف تقسیم می‌شود یا در مکان‌ها یا بین افراد مختلف پخش می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تحصیلات:

“Die Lehrerin verteilt die Arbeitsblätter an die Schüler.”
معلم برگه‌های کاری را بین دانش‌آموزان توزیع می‌کند.
در زمینه غذا:

“Wir haben das Essen an die Obdachlosen verteilt.”
ما غذا را بین بی‌خانمان‌ها توزیع کردیم.
در زمینه بسته‌بندی:

“Die Pakete werden von einem zentralen Lager aus verteilt.”
بسته‌ها از یک انبار مرکزی توزیع می‌شوند.
در زمینه اطلاع‌رسانی:

“Er hat Flugblätter in der ganzen Stadt verteilt.”
او بروشورها را در سراسر شهر پخش کرد.
در زمینه هدایا:

“Zu Weihnachten verteilt der Weihnachtsmann Geschenke an die Kinder.”
در کریسمس، بابا نوئل هدایایی را بین کودکان توزیع می‌کند.
در زمینه مالی:

“Die Gewinne werden unter den Aktionären verteilt.”
سودها بین سهامداران تقسیم می‌شود.

105
Q

Du hast den Kuchen gerecht verteilt.

A

تو کیک را منصفانه قسمت کردی.

106
Q

verstecken

A

پنهان کردن

در زمینه بازی کودکان:

“Die Kinder verstecken sich hinter den Bäumen.”
کودکان پشت درختان پنهان می‌شوند.
در زمینه اشیاء:

“Er hat das Geschenk unter dem Bett versteckt.”
او هدیه را زیر تخت پنهان کرد.
در زمینه احساسات:

“Sie versucht, ihre Traurigkeit zu verstecken.”
او سعی می‌کند غم خود را پنهان کند.
در زمینه اطلاعات:

“Der Spion versteckte die geheimen Dokumente.”
جاسوس اسناد محرمانه را پنهان کرد.
در زمینه امنیت:

“Wichtige Wertgegenstände sollten gut versteckt werden.”
اشیای قیمتی باید به خوبی پنهان شوند.
در زمینه حیوانات:

“Das Eichhörnchen versteckt seine Nüsse für den Winter.”
سنجاب گردوهای خود را برای زمستان پنهان می‌کند.

107
Q

der Weihnachtsmann

A

بابانوئل

108
Q

versichern

A

بیمه کردن

در زمینه بیمه:

“Er hat sein Auto gegen Diebstahl versichert.”
او خودروی خود را در برابر سرقت بیمه کرده است.
در زمینه اطمینان دادن:

“Ich kann dir versichern, dass alles gut gehen wird.”
می‌توانم به تو اطمینان دهم که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.
در زمینه بیمه سلامت:

“Sie ist bei einer privaten Krankenversicherung versichert.”
او تحت پوشش بیمه سلامت خصوصی است.
در زمینه ملک و دارایی:

“Wir haben unser Haus gegen Feuer und Hochwasser versichert.”
ما خانه‌مان را در برابر آتش‌سوزی و سیل بیمه کرده‌ایم.
در زمینه احساسات و روابط:

“Er versicherte ihr, dass er immer für sie da sein wird.”
او به او اطمینان داد که همیشه کنار او خواهد بود.
در زمینه مسئولیت:

“Jedes Unternehmen sollte sich gegen Haftungsrisiken versichern.”
هر شرکتی باید خود را در برابر ریسک‌های مسئولیت بیمه کند.

109
Q

verschreiben

A

نسخه نوشتن- تجویز کردن-اشتباه نوشتن

کلمه “verschreiben” به زبان آلمانی به معنای “نسخه نوشتن” یا “تجویز کردن” است. این فعل معمولاً در زمینه پزشکی استفاده می‌شود، جایی که پزشک دارویی را برای بیمار تجویز می‌کند. همچنین می‌تواند به معنای “اشتباه نوشتن” باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه پزشکی:

“Der Arzt hat ihr ein Antibiotikum verschrieben.”
پزشک برای او یک آنتی‌بیوتیک تجویز کرد.
در زمینه درمان:

“Der Psychiater hat ihm eine Therapie verschrieben.”
روانپزشک برای او یک درمان تجویز کرد.
در زمینه دارو:

“Das Medikament wurde vom Hausarzt verschrieben.”
دارو توسط پزشک خانوادگی تجویز شد.
در زمینه اشتباه نوشتن:

“Ich habe mich in der Adresse verschrieben.”
من آدرس را اشتباه نوشتم.
در زمینه آموزش:

“Der Lehrer hat die Aufgabe klar verschrieben.”
معلم وظیفه را به وضوح تعیین کرده است.
در زمینه نسخه الکترونیکی:

“Er hat das Rezept elektronisch verschrieben.”
او نسخه را به صورت الکترونیکی تجویز کرد.

110
Q

jdm etw [gegen etw akk] verschreiben

A

برای کسی در برابر چیز نسخه نوشتن

عبارت “jdm etw [gegen etw akk] verschreiben” به زبان آلمانی به معنای “برای کسی چیزی [در برابر چیزی] تجویز کردن” است. این عبارت معمولاً در زمینه پزشکی استفاده می‌شود، جایی که پزشک دارویی یا درمانی را برای بیمار در برابر یک بیماری یا مشکل خاص تجویز می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه پزشکی:

“Der Arzt hat ihr ein Antibiotikum gegen die Infektion verschrieben.”
پزشک برای او یک آنتی‌بیوتیک در برابر عفونت تجویز کرد.
در زمینه آلرژی:

“Die Allergologin hat ihm ein Medikament gegen seine Pollenallergie verschrieben.”
متخصص آلرژی برای او دارویی در برابر آلرژی به گرده تجویز کرد.
در زمینه درد:

“Der Hausarzt hat ihm Schmerzmittel gegen die Kopfschmerzen verschrieben.”
پزشک خانوادگی برای او داروی مسکن در برابر سردرد تجویز کرد.
در زمینه اضطراب:

“Der Psychiater hat ihr Beruhigungsmittel gegen ihre Angstzustände verschrieben.”
روانپزشک برای او داروی آرامبخش در برابر اضطراب تجویز کرد.
در زمینه التهاب:

“Der Orthopäde hat ihm eine Salbe gegen die Entzündung verschrieben.”
ارتوپد برای او یک پماد در برابر التهاب تجویز کرد.
در زمینه عفونت‌های پوستی:

“Die Hautärztin hat ihm eine Creme gegen die Hautinfektion verschrieben.”
متخصص پوست برای او یک کرم در برابر عفونت پوستی تجویز کرد.

111
Q

zählen

A

شمردن

کلمه “zählen” به زبان آلمانی به معنای “شمردن” یا “محسوب کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده می‌تواند به معنای شمارش عددی، محاسبه یا در نظر گرفتن چیزی به عنوان مهم یا مربوط باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه شمارش عددی:

“Er kann bis hundert zählen.”
او می‌تواند تا صد بشمارد.
در زمینه محاسبه:

“Wir müssen die Stimmen genau zählen, um das Ergebnis zu ermitteln.”
ما باید دقیقاً آرا را بشماریم تا نتیجه را تعیین کنیم.
در زمینه اهمیت:

“Jeder Punkt zählt im Wettbewerb.”
هر امتیاز در مسابقه مهم است.
در زمینه تعداد:

“Wie viele Leute zählen zu deiner Familie?”
چند نفر به خانواده تو محسوب می‌شوند؟
در زمینه زمان:

“Jede Sekunde zählt, wenn es um Rettung geht.”
هر ثانیه مهم است وقتی صحبت از نجات است.
در زمینه قابل اعتماد بودن:

“Ich kann auf dich zählen.”
من می‌توانم روی تو حساب کنم.

112
Q

Bescheid wissen

A

خبر داشتن-واقف بودن

عبارت “Bescheid wissen” به زبان آلمانی به معنای “اطلاع داشتن” یا “آگاه بودن” است. این عبارت برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن فرد درباره موضوعی خاص آگاهی یا اطلاعات کافی دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اطلاعات عمومی:

“Ich weiß über die neuen Richtlinien Bescheid.”
من درباره دستورالعمل‌های جدید اطلاع دارم.
در زمینه برنامه‌ریزی:

“Weißt du schon Bescheid über das Treffen morgen?”
آیا درباره جلسه فردا اطلاع داری؟
در زمینه آگاهی از وضعیت:

“Sie wissen Bescheid über die aktuellen Ereignisse.”
آن‌ها درباره رویدادهای کنونی اطلاع دارند.
در زمینه درخواست اطلاعات:

“Könnten Sie mir Bescheid sagen, wenn Sie mehr wissen?”
آیا می‌توانید به من اطلاع دهید وقتی بیشتر بدانید؟
در زمینه کار و شغل:

“Er weiß genau Bescheid über seine Aufgaben.”
او کاملاً درباره وظایف خود اطلاع دارد.
در زمینه تحصیلات:

“Die Schüler wissen Bescheid über die Prüfungstermine.”
دانش‌آموزان درباره تاریخ‌های امتحان اطلاع دارند.

113
Q

wiegen

A

وزن کردن-وزن شدن

کلمه “wiegen” به زبان آلمانی به معنای “وزن کردن” یا “وزن داشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن وزن چیزی با استفاده از یک ترازو یا وسیله مشابه اندازه‌گیری می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اندازه‌گیری وزن:

“Ich möchte die Äpfel wiegen, um zu sehen, wie schwer sie sind.”
من می‌خواهم سیب‌ها را وزن کنم تا ببینم چقدر سنگین هستند.
در زمینه آشپزی:

“Bevor du den Kuchen backst, musst du das Mehl wiegen.”
قبل از اینکه کیک را بپزی، باید آرد را وزن کنی.
در زمینه پزشکی:

“Der Arzt wiegt das Baby bei jedem Besuch.”
پزشک در هر ویزیت، نوزاد را وزن می‌کند.
در زمینه تجارت:

“Die Verkäuferin wiegt das Gemüse, bevor sie den Preis berechnet.”
فروشنده سبزیجات را وزن می‌کند قبل از اینکه قیمت را محاسبه کند.
در زمینه ورزش:

“Er wiegt sich jeden Morgen, um sein Gewicht zu kontrollieren.”
او هر صبح وزن خود را اندازه‌گیری می‌کند تا وزنش را کنترل کند.
در زمینه حمل و نقل:

“Die Lastwagen müssen an der Grenze gewogen werden.”
کامیون‌ها باید در مرز وزن‌کشی شوند.

114
Q

verraten

A

-لو دادن-خیانت کردن-فاش کردن

در زمینه افشای اطلاعات:

“Sie hat das Geheimnis verraten.”
او راز را فاش کرد.
در زمینه خیانت:

“Er hat seine Freunde verraten, indem er ihre Pläne dem Feind mitteilte.”
او به دوستانش خیانت کرد و برنامه‌هایشان را به دشمن گفت.
در زمینه نشانه‌ها:

“Seine Augen verraten seine wahren Gefühle.”
چشمان او احساسات واقعی‌اش را نشان می‌دهند.
در زمینه داستان‌ها و فیلم‌ها:

“Bitte verrate mir nicht das Ende des Films!”
لطفاً پایان فیلم را برای من فاش نکن!
در زمینه وفاداری:

“Er hat seine Ideale verraten, um Geld zu verdienen.”
او برای پول درآوردن به ایده‌آل‌های خود خیانت کرد.
در زمینه روابط شخصی:

“Sie fühlte sich verraten, als sie von seiner Lüge erfuhr.”
او احساس خیانت کرد وقتی که از دروغ او مطلع شد.

115
Q

das Geheimnis

A

راز

در زمینه دوستان و خانواده:

“Kannst du ein Geheimnis für dich behalten?”
آیا می‌توانی یک راز را برای خودت نگه داری؟
در زمینه داستان‌ها و فیلم‌ها:

“Die Hauptfigur des Romans hat ein dunkles Geheimnis.”
شخصیت اصلی رمان یک راز تاریک دارد.
در زمینه تجارت:

“Die Rezeptur der Soße ist ein streng gehütetes Geheimnis.”
دستور تهیه سس یک راز بسیار محافظت‌شده است.
در زمینه تاریخ:

“Das Geheimnis der Pyramiden fasziniert die Menschen seit Jahrhunderten.”
راز اهرام مصر قرن‌هاست که مردم را مجذوب خود کرده است.
در زمینه علم و فناوری:

“Das Geheimnis des Erfolgs liegt in harter Arbeit und Ausdauer.”
راز موفقیت در کار سخت و استقامت نهفته است.
در زمینه احساسات شخصی:

“Sie trägt ein Geheimnis in ihrem Herzen.”
او رازی در قلب خود دارد.

116
Q

Hände waschen gehen

A

دستشویی رفتن
رفتن برای شستن دست‌ها

در زمینه روزمره:

“Vor dem Essen sollten wir immer Hände waschen gehen.”
قبل از غذا خوردن، همیشه باید دست‌هایمان را بشوییم.
در زمینه بهداشت و سلامت:

“Nach dem Spielen draußen, geh bitte Hände waschen.”
بعد از بازی در بیرون، لطفاً برو دست‌هایت را بشوی.
در زمینه آشپزی:

“Bevor du mit dem Kochen anfängst, solltest du Hände waschen gehen.”
قبل از شروع به آشپزی، باید بروی دست‌هایت را بشویی.
در زمینه مدرسه:

“Die Kinder gehen nach der Pause Hände waschen, bevor sie wieder in die Klasse kommen.”
کودکان بعد از زنگ تفریح می‌روند دست‌هایشان را بشویند قبل از اینکه به کلاس برگردند.
در زمینه محیط کار:

“Nach dem Umgang mit Chemikalien ist es wichtig, Hände waschen zu gehen.”
بعد از کار با مواد شیمیایی، مهم است که بروید دست‌هایتان را بشویید.
در زمینه مراقبت‌های بهداشتی:

“Ärzte und Krankenschwestern gehen regelmäßig Hände waschen, um die Ausbreitung von Keimen zu verhindern.”
پزشکان و پرستاران به طور منظم می‌روند دست‌هایشان را بشویند تا از گسترش میکروب‌ها جلوگیری کنند.

117
Q

Wäsche waschen

A

رخت شستن
شستن لباسها

در زمینه روزمره:

“Ich muss heute die Wäsche waschen.”
من امروز باید لباس‌ها را بشویم.
در زمینه خانواده:

“Meine Mutter wäscht die Wäsche jeden Samstag.”
مادرم هر شنبه لباس‌ها را می‌شوید.
در زمینه زندگی مشترک:

“Wir teilen uns die Hausarbeit, und ich bin für das Wäsche waschen zuständig.”
ما کارهای خانه را تقسیم کرده‌ایم و من مسئول شستن لباس‌ها هستم.
در زمینه امکانات:

“Im Keller gibt es eine Waschmaschine, wo wir die Wäsche waschen können.”
در زیرزمین یک ماشین لباسشویی وجود دارد که می‌توانیم لباس‌ها را در آن بشوییم.
در زمینه دانشجویی:

“In der Studentenwohnheim gibt es einen Waschraum, wo man die Wäsche waschen kann.”
در خوابگاه دانشجویی یک اتاق شستشو وجود دارد که می‌توان لباس‌ها را در آن شست.
در زمینه سفر:

“Ich muss einen Waschsalon finden, um meine Wäsche zu waschen.”
من باید یک خشک‌شویی پیدا کنم تا لباس‌هایم را بشویم.

118
Q

verpassen

A

از دست دادن- نرسیدن به-

در زمینه وسایل نقلیه:

“Ich habe den Zug verpasst und muss jetzt auf den nächsten warten.”
من قطار را از دست دادم و حالا باید منتظر قطار بعدی بمانم.
در زمینه رویدادها:

“Er hat das Konzert verpasst, weil er im Stau stecken geblieben ist.”
او به خاطر ماندن در ترافیک کنسرت را از دست داد.
در زمینه فرصت‌ها:

“Sie hat die Chance verpasst, an dem Wettbewerb teilzunehmen.”
او فرصت شرکت در مسابقه را از دست داد.
در زمینه زمان‌بندی:

“Wenn du dich nicht beeilst, wirst du den Anfang des Films verpassen.”
اگر عجله نکنی، شروع فیلم را از دست خواهی داد.
در زمینه ملاقات‌ها:

“Ich habe das Meeting verpasst, weil ich den Termin vergessen habe.”
من جلسه را از دست دادم چون زمان آن را فراموش کرده بودم.
در زمینه ارتباطات:

“Er hat den Anruf verpasst, weil sein Handy lautlos war.”
او تماس را از دست داد چون گوشی‌اش در حالت بی‌صدا بود.

119
Q

Wir haben den Bus verpasst.

A

ما به اتوبوس نرسیدیم.

120
Q

Wir müssen uns beeilen, sonst verpassen wir den Bus.

A

ما باید عجله کنیم وگرنه اتوبوس را از دست می‌دهیم.

121
Q

vermieten

A

اجاره یا کرایه دادن

در زمینه املاک و مستغلات:

“Wir vermieten unsere Wohnung an ein nettes junges Paar.”
ما آپارتمان خود را به یک زوج جوان مهربان اجاره می‌دهیم.
در زمینه خودرو:

“Er vermietet sein Auto an Touristen.”
او ماشین خود را به گردشگران اجاره می‌دهد.
در زمینه تجهیزات:

“Die Firma vermietet Baumaschinen an Bauunternehmen.”
شرکت ماشین‌آلات ساختمانی را به شرکت‌های ساختمانی اجاره می‌دهد.
در زمینه دفاتر کاری:

“Sie vermieten Büroräume in der Innenstadt.”
آن‌ها دفاتر کاری در مرکز شهر را اجاره می‌دهند.
در زمینه تعطیلات:

“Wir vermieten unser Ferienhaus am See.”
ما خانه تعطیلاتی خود را کنار دریاچه اجاره می‌دهیم.
در زمینه رویدادها:

“Die Halle wird für Veranstaltungen vermietet.”
سالن برای رویدادها اجاره داده می‌شود.

122
Q

das Gesicht verlieren

A

وجهه از دست دادن

عبارت “das Gesicht verlieren” به زبان آلمانی به معنای “آبرو یا حیثیت خود را از دست دادن” است. این اصطلاح برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن فرد اعتبار، احترام یا جایگاه خود را در نظر دیگران از دست می‌دهد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اجتماعی:

“Er hat sein Gesicht verloren, als seine Lüge aufgedeckt wurde.”
او آبروی خود را از دست داد وقتی که دروغش فاش شد.
در زمینه حرفه‌ای:

“Die Firma hat ihr Gesicht verloren, weil sie ihre Versprechen nicht gehalten hat.”
شرکت آبروی خود را از دست داد زیرا به وعده‌هایش عمل نکرد.
در زمینه سیاسی:

“Der Politiker hat sein Gesicht verloren, nachdem der Skandal ans Licht kam.”
سیاستمدار بعد از فاش شدن رسوایی آبروی خود را از دست داد.
در زمینه خانوادگی:

“Sie hatte Angst, ihr Gesicht vor ihrer Familie zu verlieren.”
او می‌ترسید آبروی خود را نزد خانواده‌اش از دست بدهد.
در زمینه روابط:

“Er wollte nicht zugeben, dass er einen Fehler gemacht hat, weil er sein Gesicht nicht verlieren wollte.”
او نمی‌خواست اعتراف کند که اشتباه کرده است زیرا نمی‌خواست آبروی خود را از دست بدهد.
در زمینه فرهنگی:

“In einigen Kulturen ist es besonders wichtig, das Gesicht nicht zu verlieren.”
در برخی فرهنگ‌ها، از دست ندادن آبرو بسیار مهم است.

123
Q

Leben verlieren

A

جان خود را از دست دادن

در زمینه حوادث:

“Bei dem schweren Verkehrsunfall haben mehrere Menschen ihr Leben verloren.”
در تصادف شدید چندین نفر جان باختند.
در زمینه جنگ:

“Viele Soldaten haben im Krieg ihr Leben verloren.”
بسیاری از سربازان در جنگ جان باختند.
در زمینه بیماری:

“Er hat seinen Kampf gegen den Krebs verloren und sein Leben verloren.”
او نبرد خود با سرطان را باخت و جان خود را از دست داد.
در زمینه بلایای طبیعی:

“Durch das Erdbeben haben viele Menschen ihr Leben verloren.”
بسیاری از مردم بر اثر زلزله جان خود را از دست دادند.
در زمینه حوادث کاری:

“Ein Arbeiter hat bei dem Unfall in der Fabrik sein Leben verloren.”
یک کارگر در حادثه‌ای در کارخانه جان باخت.
در زمینه قهرمانانه:

“Er hat sein Leben verloren, als er versuchte, jemanden vor dem Ertrinken zu retten.”
او جان خود را از دست داد وقتی که تلاش کرد کسی را از غرق شدن نجات دهد.

124
Q

verlassen

A

اعتماد کردن- ترک کردن

ترک کردن مکان:

“Er hat das Haus um acht Uhr morgens verlassen.”
او خانه را ساعت هشت صبح ترک کرد.
رها کردن شخص:

“Sie hat ihn wegen seiner Untreue verlassen.”
او به دلیل بی‌وفایی‌اش او را ترک کرد.
خارج شدن از موقعیت:

“Ich habe das Unternehmen nach fünf Jahren verlassen.”
من بعد از پنج سال شرکت را ترک کردم.
پایان دادن به یک رابطه:

“Er hat seine Freundin verlassen, weil sie sich ständig gestritten haben.”
او دوست دخترش را ترک کرد چون دائماً با هم دعوا می‌کردند.
خروج از یک گروه:

“Er hat die Band verlassen, um eine Solokarriere zu starten.”
او گروه موسیقی را ترک کرد تا یک کارنامه انفرادی شروع کند.
رها کردن حیوانات:

“Es ist grausam, Haustiere einfach zu verlassen.”
رها کردن حیوانات خانگی به این صورت بی‌رحمانه است.

125
Q

verlängern

A

تمدید کردن

در زمینه زمان و مدت:

“Wir möchten unseren Urlaub um eine Woche verlängern.”
ما می‌خواهیم تعطیلات خود را یک هفته تمدید کنیم.
در زمینه قرارداد:

“Der Mietvertrag wurde um ein weiteres Jahr verlängert.”
قرارداد اجاره برای یک سال دیگر تمدید شد.
در زمینه کتابخانه:

“Kann ich die Leihfrist für dieses Buch verlängern?”
آیا می‌توانم مهلت امانت این کتاب را تمدید کنم؟
در زمینه ورزشی:

“Der Trainer hat seinen Vertrag mit dem Verein verlängert.”
مربی قرارداد خود را با باشگاه تمدید کرده است.
در زمینه مدارک:

“Ich muss meinen Reisepass verlängern lassen.”
من باید پاسپورت خود را تمدید کنم.
در زمینه زمان جلسات:

“Die Besprechung wurde um 30 Minuten verlängert.”
جلسه به مدت 30 دقیقه تمدید شد.

126
Q

verkaufen

A

فروختن

در زمینه تجارت:

“Er verkauft seine Produkte online.”
او محصولاتش را به صورت آنلاین می‌فروشد.
در زمینه املاک و مستغلات:

“Sie haben ihr Haus verkauft und sind in eine Wohnung gezogen.”
آن‌ها خانه‌شان را فروختند و به یک آپارتمان نقل مکان کردند.
در زمینه خودرو:

“Ich möchte mein altes Auto verkaufen und ein neues kaufen.”
من می‌خواهم خودروی قدیمی‌ام را بفروشم و یک خودروی جدید بخرم.
در زمینه بازار:

“Der Bauer verkauft frisches Gemüse auf dem Markt.”
کشاورز سبزیجات تازه را در بازار می‌فروشد.
در زمینه کسب‌وکار:

“Das Unternehmen verkauft Softwarelösungen an große Firmen.”
شرکت راه‌حل‌های نرم‌افزاری را به شرکت‌های بزرگ می‌فروشد.
در زمینه هنر:

“Der Künstler hat sein Gemälde für einen hohen Preis verkauft.”
هنرمند نقاشی خود را به قیمت بالایی فروخت.

127
Q

verhindern

A

ممانعت کردن - جلوگیری کردن

در زمینه حوادث:

“Sicherheitsgurte können schwere Verletzungen bei Unfällen verhindern.”
کمربندهای ایمنی می‌توانند از جراحات شدید در حوادث جلوگیری کنند.
در زمینه بیماری‌ها:

“Regelmäßiges Händewaschen kann die Ausbreitung von Krankheiten verhindern.”
شستن منظم دست‌ها می‌تواند از انتشار بیماری‌ها جلوگیری کند.
در زمینه محیط زیست:

“Wir müssen Maßnahmen ergreifen, um die Umweltverschmutzung zu verhindern.”
ما باید اقداماتی انجام دهیم تا از آلودگی محیط زیست جلوگیری کنیم.
در زمینه برنامه‌ریزی:

“Gute Planung kann viele Probleme verhindern.”
برنامه‌ریزی خوب می‌تواند از بسیاری از مشکلات جلوگیری کند.
در زمینه فناوری:

“Ein Firewall kann verhindern, dass Hacker auf das Netzwerk zugreifen.”
یک فایروال می‌تواند از دسترسی هکرها به شبکه جلوگیری کند.
در زمینه رفتار:

“Eltern sollten Maßnahmen ergreifen, um Mobbing in der Schule zu verhindern.”
والدین باید اقداماتی انجام دهند تا از زورگویی در مدرسه جلوگیری کنند.

128
Q

verheimlichen

A

پنهان کردن

در زمینه روابط شخصی:

“Er hat ihr seine wahren Gefühle verheimlicht.”
او احساسات واقعی‌اش را از او پنهان کرد.
در زمینه امور مالی:

“Sie hat versucht, ihre Schulden vor ihrer Familie zu verheimlichen.”
او سعی کرد بدهی‌هایش را از خانواده‌اش پنهان کند.
در زمینه سلامت:

“Der Patient hat dem Arzt seine Symptome verheimlicht.”
بیمار علائمش را از پزشک پنهان کرد.
در زمینه شغلی:

“Der Mitarbeiter hat einen Fehler gemacht und ihn vor dem Chef verheimlicht.”
کارمند اشتباهی کرد و آن را از رئیس پنهان کرد.
در زمینه جنایی:

“Der Verdächtige hat versucht, wichtige Beweise zu verheimlichen.”
مظنون سعی کرد شواهد مهم را پنهان کند.
در زمینه تحصیلات:

“Der Schüler hat seine schlechten Noten vor seinen Eltern verheimlicht.”
دانش‌آموز نمرات بد خود را از والدینش پنهان کرد.

129
Q

trocknenخشک کردن

A

trockenخشک

130
Q

das Treffen

A

ملاقات-جلسه

در زمینه کاری:

“Wir haben heute Nachmittag ein wichtiges Treffen mit dem neuen Kunden.”
ما امروز بعد از ظهر یک ملاقات مهم با مشتری جدید داریم.
در زمینه دوستانه:

“Das Treffen mit alten Schulfreunden war sehr schön.”
دیدار با دوستان قدیمی مدرسه بسیار خوب بود.
در زمینه رسمی:

“Das Treffen der Staatsoberhäupter fand in Berlin statt.”
ملاقات رهبران کشورها در برلین برگزار شد.
در زمینه خانواده:

“Wir haben ein Familien-Treffen am Wochenende geplant.”
ما یک دیدار خانوادگی برای آخر هفته برنامه‌ریزی کرده‌ایم.
در زمینه اجتماعی:

“Das Treffen der Buchklub-Mitglieder ist jeden Mittwoch.”
ملاقات اعضای باشگاه کتاب هر چهارشنبه برگزار می‌شود.
در زمینه آموزشی:

“Das erste Treffen des Seminars findet nächste Woche statt.”
اولین جلسه سمینار هفته آینده برگزار می‌شود.

131
Q

die Bierkiste

A

جعبه آبجو

در زمینه خرید:

“Er hat eine Bierkiste für die Party gekauft.”
او یک جعبه آبجو برای مهمانی خرید.
در زمینه حمل و نقل:

“Die Bierkisten wurden zur Bar geliefert.”
جعبه‌های آبجو به بار تحویل داده شدند.
در زمینه انبارداری:

“Die Bierkisten stehen im Keller.”
جعبه‌های آبجو در زیرزمین قرار دارند.
در زمینه تفریح و جشن:

“Jeder brachte eine Bierkiste zum Grillabend mit.”
هر کسی یک جعبه آبجو به شب کباب‌پزی آورد.
در زمینه بازگشت بطری‌ها:

“Leere Bierkisten können im Supermarkt zurückgegeben werden.”
جعبه‌های آبجوی خالی را می‌توان به سوپرمارکت بازگرداند.
در زمینه جمع‌آوری:

“Er hat alle Bierkisten nach dem Fest aufgeräumt.”
او بعد از جشن همه جعبه‌های آبجو را جمع کرد.

132
Q

die Spinne

A

عنکبوت

در زمینه طبیعت:

“Die Spinne hat ein großes Netz im Garten gesponnen.”
عنکبوت یک تار بزرگ در باغ تنیده است.

در زمینه ترس:

“Viele Menschen haben Angst vor Spinnen.”
بسیاری از مردم از عنکبوت‌ها می‌ترسند.

در زمینه خانه:

“Ich habe eine Spinne in der Ecke des Zimmers entdeckt.”
من یک عنکبوت را در گوشه اتاق پیدا کردم.

در زمینه زیست‌شناسی:

“Spinnen sind nützliche Tiere, weil sie Insekten fangen.”
عنکبوت‌ها حیوانات مفیدی هستند زیرا حشرات را شکار می‌کنند.

در زمینه افسانه‌ها و داستان‌ها:

“In vielen Geschichten spielen Spinnen eine mysteriöse Rolle.”
در بسیاری از داستان‌ها عنکبوت‌ها نقش مرموزی ایفا می‌کنند.

در زمینه باغبانی:

“Die Spinne hat ihr Netz zwischen den Pflanzen gesponnen.”
عنکبوت تار خود را بین گیاهان تنیده است.

133
Q

teilen

A

قسمت کردن یا شیرکردن

در زمینه غذا:

“Wir teilen uns eine Pizza.”
ما یک پیتزا را با هم تقسیم می‌کنیم.
در زمینه اطلاعات:

“Kannst du die Präsentation mit mir teilen?”
آیا می‌توانی ارائه را با من به اشتراک بگذاری؟
در زمینه کار:

“Sie teilen die Aufgaben untereinander auf.”
آن‌ها وظایف را بین خودشان تقسیم می‌کنند.
در زمینه فضای زندگی:

“Wir teilen uns eine Wohnung.”
ما یک آپارتمان را با هم مشترک داریم.
در زمینه احساسات:

“Er teilt seine Sorgen mit seiner besten Freundin.”
او نگرانی‌هایش را با بهترین دوستش در میان می‌گذارد.
در زمینه تجربیات:

“Sie teilen ihre Reiseerlebnisse auf ihrem Blog.”
آن‌ها تجربیات سفرشان را در وبلاگ خود به اشتراک می‌گذارند.

134
Q

Karten spielen

A

ورق بازی کردن

در زمینه تفریح و سرگرمی:

“Wir treffen uns jeden Freitagabend, um Karten zu spielen.”
ما هر جمعه شب دور هم جمع می‌شویم تا ورق بازی کنیم.
در زمینه خانواده:

“Die ganze Familie spielt gerne Karten am Wochenende.”
تمام خانواده آخر هفته‌ها دوست دارند ورق بازی کنند.
در زمینه دوستان:

“Er hat seine Freunde eingeladen, um eine Runde Karten zu spielen.”
او دوستانش را دعوت کرد تا یک دور ورق بازی کنند.
در زمینه رقابت:

“Bei dem Turnier haben viele Spieler Karten gespielt.”
در مسابقات، بسیاری از بازیکنان ورق بازی کردند.
در زمینه آموزش:

“Karten spielen kann helfen, strategisches Denken zu verbessern.”
ورق بازی کردن می‌تواند به بهبود تفکر استراتژیک کمک کند.
در زمینه تاریخ:

“Karten spielen hat eine lange Tradition in vielen Kulturen.”
ورق بازی کردن در بسیاری از فرهنگ‌ها تاریخچه‌ای طولانی دارد.

135
Q

Musik spielen

A

ساز زدن

در زمینه نواختن موسیقی:

“Er kann viele Instrumente spielen, aber am liebsten spielt er Klavier.”
او می‌تواند بسیاری از سازها را بنوازد، اما بیشتر دوست دارد پیانو بنوازد.

در زمینه گروه موسیقی:

“Die Band spielt jeden Freitagabend Live-Musik in der Bar.”
گروه موسیقی هر جمعه شب در بار موسیقی زنده می‌نوازد.

در زمینه آموزش موسیقی:

“Kinder, die Musik spielen lernen, entwickeln oft bessere kognitive Fähigkeiten.”
کودکانی که یاد می‌گیرند موسیقی بنوازند، اغلب توانایی‌های شناختی بهتری پیدا می‌کنند.

در زمینه پخش موسیقی:

“Das Radio spielt den ganzen Tag Musik.”
رادیو تمام روز موسیقی پخش می‌کند.

در زمینه رویدادها:

“Auf der Hochzeit spielte ein DJ Musik für die Gäste.”
در عروسی یک دی‌جی برای مهمانان موسیقی پخش می‌کرد.

در زمینه تمرین:

“Er übt jeden Tag, um besser Musik spielen zu können.”
او هر روز تمرین می‌کند تا بتواند بهتر موسیقی بنوازد.

136
Q

eine Rolle spielen

A

نقشی بازی کردن- کاره ای بودن- نقش داشتن

در زمینه تاثیرات محیطی:

“Das Wetter spielt eine wichtige Rolle bei der Planung unseres Urlaubs.”
هوا نقش مهمی در برنامه‌ریزی تعطیلات ما دارد.

در زمینه تحصیلات:

“Gute Noten spielen eine große Rolle bei der Zulassung zur Universität.”
نمرات خوب نقش بزرگی در پذیرش دانشگاه دارند.

در زمینه اقتصاد:

“Die Nachfrage spielt eine entscheidende Rolle für den Marktpreis.”
تقاضا نقش تعیین‌کننده‌ای در قیمت بازار دارد.

در زمینه تیم ورزشی:

“Er spielt eine zentrale Rolle in der Mannschaft.”
او نقش مرکزی در تیم دارد.

در زمینه فناوری:

“Innovationen spielen eine Schlüsselrolle in der Entwicklung der Industrie.”
نوآوری‌ها نقش کلیدی در توسعه صنعت دارند.

در زمینه سلامت:

“Ernährung spielt eine wesentliche Rolle für unsere Gesundheit.”
تغذیه نقش اساسی در سلامتی ما دارد.

137
Q

lesen und schreiben können

A

سواد داشتن

در زمینه آموزش:

“In der Grundschule lernen Kinder, wie sie lesen und schreiben können.”
در دبستان کودکان یاد می‌گیرند که چگونه بخوانند و بنویسند.

در زمینه توانمندی‌های پایه:

“Lesen und schreiben können sind grundlegende Fähigkeiten für das tägliche Leben.”
توانایی خواندن و نوشتن مهارت‌های اساسی برای زندگی روزمره هستند.

در زمینه شغلی:

“Viele Berufe erfordern, dass man lesen und schreiben können muss.”
بسیاری از مشاغل نیاز دارند که فرد بتواند بخواند و بنویسد.

در زمینه یادگیری زبان:

“Wenn du eine neue Sprache lernst, ist es wichtig, lesen und schreiben können zu üben.”
وقتی که یک زبان جدید یاد می‌گیری، مهم است که توانایی خواندن و نوشتن را تمرین کنی.

در زمینه فناوری:

“Auch in der digitalen Welt ist es wichtig, lesen und schreiben können zu beherrschen.”
حتی در دنیای دیجیتال هم مهم است که توانایی خواندن و نوشتن را بلد باشی.

در زمینه تاریخ:

“Früher konnten nur wenige Menschen lesen und schreiben.”
در گذشته تنها تعداد کمی از مردم توانایی خواندن و نوشتن داشتند.

138
Q

Nägel schneiden

A

ناخن گرفتن

در زمینه بهداشت شخصی:

“Es ist wichtig, regelmäßig die Nägel zu schneiden, um sie sauber und gepflegt zu halten.”
مهم است که به طور منظم ناخن‌ها را کوتاه کنید تا تمیز و مرتب بمانند.
در زمینه کودکان:

“Die Mutter schneidet ihrem Kind die Nägel, damit es sich nicht kratzt.”
مادر ناخن‌های کودک خود را کوتاه می‌کند تا او خودش را نخاراند.
در زمینه مانیکور:

“Bevor du deine Nägel lackierst, solltest du sie schneiden und feilen.”
قبل از لاک زدن ناخن‌هایت، باید آن‌ها را کوتاه و سوهان بکشی.
در زمینه پدیکور:

“Ich gehe regelmäßig zum Fußpfleger, um meine Zehennägel schneiden zu lassen.”
من به طور منظم به پدیکوریست می‌روم تا ناخن‌های پایم را کوتاه کنم.
در زمینه مراقبت از حیوانات:

“Der Tierarzt zeigt, wie man die Nägel des Hundes richtig schneidet.”
دامپزشک نشان می‌دهد که چگونه ناخن‌های سگ را به درستی کوتاه کنید.
در زمینه سالمندان:

“Manchmal brauchen ältere Menschen Hilfe, um ihre Nägel zu schneiden.”
گاهی اوقات افراد مسن نیاز به کمک دارند تا ناخن‌های خود را کوتاه کنند.

139
Q

klein schneiden

A

خرد کردن

در زمینه آشپزی:

“Die Zwiebeln müssen klein geschnitten werden, bevor sie in die Pfanne kommen.”
پیازها باید ریز شوند قبل از اینکه به ماهیتابه اضافه شوند.
در زمینه آماده‌سازی سالاد:

“Bitte schneide die Tomaten klein für den Salat.”
لطفاً گوجه‌فرنگی‌ها را برای سالاد ریز کن.
در زمینه خوراکی‌ها:

“Schneide das Gemüse klein, damit es schneller kocht.”
سبزیجات را ریز کن تا سریع‌تر پخته شوند.
در زمینه میوه‌ها:

“Für den Obstsalat müssen die Früchte klein geschnitten werden.”
برای سالاد میوه، باید میوه‌ها ریز شوند.
در زمینه پخت‌وپز:

“Die Kräuter sollen klein geschnitten und über das Gericht gestreut werden.”
باید گیاهان دارویی ریز شده و روی غذا پاشیده شوند.
در زمینه آماده‌سازی مواد غذایی:

“Er hat das Fleisch klein geschnitten, bevor er es in die Suppe gegeben hat.”
او گوشت را ریز کرد قبل از اینکه آن را به سوپ اضافه کند.

140
Q

Schneide bitte die Gurke für den Salat klein!

A

لطفا خیار را برای سالاد خرد کن!

141
Q

riechen

A

بوییدن

در زمینه آشپزی:

“Riech mal, wie gut das Essen duftet!”
بو کن، ببین غذا چقدر خوب بو می‌دهد!

در زمینه گل‌ها:

“Die Rosen im Garten riechen wunderbar.”
رزهای باغ بوی فوق‌العاده‌ای دارند.

در زمینه حساسیت:

“Er kann den Rauch von weitem riechen.”
او می‌تواند دود را از فاصله دور بو کند.

در زمینه عطر:

“Sie trägt einen neuen Duft, der sehr angenehm riecht.”
او عطری جدید استفاده کرده که بوی بسیار دلپذیری دارد.

در زمینه بهداشت:

“Wenn die Milch schlecht ist, kannst du es sofort riechen.”
اگر شیر خراب باشد، می‌توانی فوراً بویش را تشخیص بدهی.

در زمینه حیوانات:

“Hunde können Dinge riechen, die Menschen nicht wahrnehmen können.”
سگ‌ها می‌توانند چیزهایی را بو کنند که انسان‌ها قادر به تشخیص آن‌ها نیستند.

142
Q

der Rauch

A

دود

در زمینه آتش‌سوزی:

“Der Rauch vom Feuer war von weitem zu sehen.”
دود آتش از دور دیده می‌شد.
در زمینه سیگار:

“Der Rauch von Zigaretten ist schädlich für die Gesundheit.”
دود سیگار برای سلامتی مضر است.
در زمینه آشپزی:

“Beim Grillen entstand viel Rauch.”
هنگام کباب کردن، دود زیادی تولید شد.
در زمینه صنعتی:

“Die Fabrik stößt schwarzen Rauch aus den Schornsteinen aus.”
کارخانه از دودکش‌های خود دود سیاه خارج می‌کند.
در زمینه محیط زیست:

“Der Rauch von Autos trägt zur Luftverschmutzung bei.”
دود خودروها به آلودگی هوا کمک می‌کند.
در زمینه بویایی:

“Man konnte den Rauch im ganzen Haus riechen.”
می‌شد بوی دود را در تمام خانه حس کرد.

143
Q

das Gesetz

A

قانون

در زمینه حقوقی:

“Jeder Bürger muss das Gesetz respektieren.”
هر شهروند باید به قانون احترام بگذارد.
در زمینه تصویب قوانین:

“Das neue Gesetz wurde gestern im Parlament verabschiedet.”
قانون جدید دیروز در پارلمان تصویب شد.
در زمینه اجرای قوانین:

“Die Polizei sorgt dafür, dass das Gesetz eingehalten wird.”
پلیس اطمینان می‌دهد که قانون رعایت می‌شود.
در زمینه حقوق بشر:

“Das Gesetz schützt die Rechte aller Bürger.”
قانون از حقوق همه شهروندان محافظت می‌کند.
در زمینه مشکلات قانونی:

“Er hat gegen das Gesetz verstoßen und wurde verhaftet.”
او قانون را نقض کرد و دستگیر شد.
در زمینه قوانین محیط زیست:

“Es gibt strenge Gesetze zum Schutz der Umwelt.”
قوانین سخت‌گیرانه‌ای برای حفاظت از محیط زیست وجود دارد.

144
Q

merken lassen

A

فهماندن

در زمینه احساسات:

“Er ließ sich seine Enttäuschung nicht merken.”
او ناامیدی خود را نشان نداد.

در زمینه افکار:

“Sie ließ sich nicht merken, was sie wirklich dachte.”
او افکار واقعی خود را بروز نداد.

در زمینه نگرانی:

“Trotz der Schwierigkeiten ließ er sich nichts merken.”
با وجود مشکلات، او نگرانی خود را نشان نداد.

در زمینه شادی:

“Sie konnte ihre Freude kaum verbergen und ließ es sich merken.”
او به سختی می‌توانست شادی خود را پنهان کند و آن را نشان داد.

در زمینه ناامنی:

“Obwohl er nervös war, ließ er es sich nicht merken.”
با اینکه عصبی بود، آن را بروز نداد.

در زمینه حرفه‌ای:

“In der Verhandlung ließ sie ihren Zweifel nicht erkennen.”
او در مذاکره تردید خود را نشان نداد.

145
Q

dieses Mal

A

اینبار این دفعه

در زمینه تکرار رویدادها:

“Dieses Mal werde ich pünktlich sein.”
این بار به موقع خواهم بود.
در زمینه تصحیح اشتباهات گذشته:

“Ich werde es dieses Mal besser machen.”
این دفعه بهتر عمل خواهم کرد.
در زمینه برنامه‌ریزی:

“Wir gehen dieses Mal ins Kino.”
این بار به سینما می‌رویم.
در زمینه تجربه‌های جدید:

“Dieses Mal probiere ich ein neues Rezept aus.”
این دفعه یک دستور پخت جدید را امتحان می‌کنم.
در زمینه ورزش:

“Dieses Mal gewinnen wir das Spiel.”
این بار بازی را می‌بریم.
در زمینه ملاقات‌ها:

“Dieses Mal treffen wir uns bei mir zu Hause.”
این دفعه در خانه‌ی من همدیگر را می‌بینیم.

146
Q

erst mal

A

در درجه اول- در وهله اول

در زمینه برنامه‌ریزی:

“Wir sollten erst mal frühstücken, bevor wir losfahren.”
ما باید اول از همه صبحانه بخوریم، قبل از اینکه حرکت کنیم.

در زمینه تصمیم‌گیری:

“Lass uns erst mal alle Optionen prüfen, bevor wir eine Entscheidung treffen.”
بیایید اول از همه همه گزینه‌ها را بررسی کنیم، قبل از اینکه تصمیم بگیریم.

در زمینه مشکلات:

“Wir müssen das Problem erst mal analysieren, um eine Lösung zu finden.”
ما باید اول از همه مشکل را تحلیل کنیم تا راه حلی پیدا کنیم.

در زمینه ملاقات‌ها:

“Ich werde erst mal meinen Chef fragen, ob ich früher gehen kann.”
من اول از همه از رئیس خود می‌پرسم که آیا می‌توانم زودتر بروم.

در زمینه یادگیری:

“Du solltest erst mal die Grundlagen verstehen, bevor du weitergehst.”
تو باید اول از همه مبانی را بفهمی، قبل از اینکه جلوتر بروی.

در زمینه پروژه‌ها:

“Wir werden erst mal die wichtigsten Aufgaben erledigen.”
ما اول از همه وظایف مهم را انجام خواهیم داد.

147
Q

etliche Mal

A

چندین بار

در زمینه تجربه:

“Ich habe diesen Film etliche Mal gesehen.”
من این فیلم را چندین بار دیده‌ام.
در زمینه مشکلات:

“Er hat etliche Mal versucht, das Problem zu lösen.”
او چندین بار سعی کرد مشکل را حل کند.
در زمینه ملاقات‌ها:

“Wir haben uns etliche Mal getroffen, um das Projekt zu besprechen.”
ما چندین بار برای بحث در مورد پروژه ملاقات کردیم.
در زمینه سفر:

“Sie ist etliche Mal nach Paris gereist.”
او چندین بار به پاریس سفر کرده است.
در زمینه آموزش:

“Der Lehrer hat die Regeln etliche Mal erklärt.”
معلم چندین بار قوانین را توضیح داده است.
در زمینه ورزش:

“Er hat etliche Mal im Wettbewerb gewonnen.”
او چندین بار در مسابقه پیروز شده است.

148
Q

Pipi machen

A

جیش کردن

در زمینه کودکان:

“Möchtest du Pipi machen, bevor wir losfahren?”
می‌خواهی جیش کنی قبل از اینکه حرکت کنیم؟
در زمینه آموزش:

“Die Erzieherin fragte die Kinder, ob jemand Pipi machen muss.”
مربی از کودکان پرسید که آیا کسی نیاز دارد جیش کند؟
در زمینه خانه:

“Er sagte seiner Mutter, dass er Pipi machen muss.”
او به مادرش گفت که نیاز دارد جیش کند.
در زمینه مسافرت:

“Wir halten an der nächsten Raststätte, damit die Kinder Pipi machen können.”
ما در ایستگاه بعدی توقف می‌کنیم تا کودکان بتوانند جیش کنند.
در زمینه بهداشت:

“Nach dem Pipi machen sollten die Kinder immer ihre Hände waschen.”
بعد از جیش کردن، کودکان همیشه باید دست‌هایشان را بشویند.
در زمینه عادت‌های روزمره:

“Bevor sie ins Bett geht, geht sie noch schnell Pipi machen.”
قبل از اینکه به تخت خواب برود، سریع می‌رود جیش کند.

149
Q

etliche

A

چندین

کلمه “etliche” به زبان آلمانی به معنای “چندین” یا “تعداد زیادی” است. این کلمه برای توصیف مقدار یا تعداد نسبتاً زیادی از چیزی استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه زمان:

“Wir haben etliche Stunden im Stau verbracht.”
ما چندین ساعت در ترافیک گذراندیم.
در زمینه افراد:

“Etliche Leute kamen zur Party.”
تعداد زیادی از مردم به مهمانی آمدند.
در زمینه کتاب‌ها:

“Er hat etliche Bücher über dieses Thema gelesen.”
او چندین کتاب درباره این موضوع خوانده است.
در زمینه مشکلات:

“Wir mussten etliche Hindernisse überwinden.”
ما مجبور شدیم چندین مانع را پشت سر بگذاریم.
در زمینه سفر:

“Sie hat etliche Länder bereist.”
او به چندین کشور سفر کرده است.
در زمینه تلاش‌ها:

“Nach etlichen Versuchen gelang es ihm endlich.”
بعد از چندین تلاش، او بالاخره موفق شد.

150
Q

Tee kochen

A

چای دم کردن

در زمینه روزمره:

“Ich werde gleich Tee kochen, möchtest du auch eine Tasse?”
من همین الان چای درست می‌کنم، تو هم یک فنجان می‌خواهی؟
در زمینه مهمان‌داری:

“Wenn Gäste kommen, koche ich immer frischen Tee.”
وقتی مهمان‌ها می‌آیند، همیشه چای تازه درست می‌کنم.
در زمینه ریلکسیشن:

“Nach einem langen Tag koche ich mir gerne eine Tasse Tee, um zu entspannen.”
بعد از یک روز طولانی، دوست دارم یک فنجان چای درست کنم تا آرام شوم.
در زمینه خانواده:

“Meine Mutter kocht jeden Nachmittag eine Kanne Tee.”
مادرم هر بعد از ظهر یک قوری چای درست می‌کند.
در زمینه صبحانه:

“Zum Frühstück koche ich mir oft eine Tasse grünen Tee.”
برای صبحانه اغلب یک فنجان چای سبز درست می‌کنم.
در زمینه کار:

“Im Büro kochen wir meistens gegen zehn Uhr Tee.”
در دفتر معمولاً حدود ساعت ده چای درست می‌کنیم.

151
Q

mit Dampf kochen

A

بخارپز کردن

در زمینه پخت و پز روزمره:

“Wir haben beschlossen, das Gemüse mit Dampf zu kochen, um die Nährstoffe zu erhalten.”
ما تصمیم گرفتیم سبزیجات را با بخار بپزیم تا مواد مغذی آن‌ها حفظ شود.

در زمینه تغذیه سالم:

“Mit Dampf zu kochen ist eine gesunde Alternative zum Braten.”
پختن با بخار یک جایگزین سالم برای سرخ کردن است.

در زمینه آشپزی حرفه‌ای:

“Der Chefkoch empfiehlt, den Fisch mit Dampf zu kochen, um den Geschmack zu bewahren.”
سرآشپز توصیه می‌کند ماهی را با بخار بپزید تا طعم آن حفظ شود.

در زمینه آشپزخانه:

“Wir haben einen neuen Dampfgarer gekauft, um mehr mit Dampf zu kochen.”
ما یک بخارپز جدید خریدیم تا بیشتر با بخار بپزیم.

در زمینه دستور پخت‌ها:

“Viele asiatische Gerichte werden traditionell mit Dampf gekocht.”
بسیاری از غذاهای آسیایی به‌طور سنتی با بخار پخته می‌شوند.

در زمینه آماده‌سازی غذا:

“Mit Dampf zu kochen hilft, die natürliche Farbe und den Geschmack der Lebensmittel zu bewahren.”
پختن با بخار به حفظ رنگ طبیعی و طعم مواد غذایی کمک می‌کند.

152
Q

das Kochen آشپزی

A

der Kuchenکیک

153
Q

der Koch

A

آشپز

در زمینه رستوران:

“Der Koch in diesem Restaurant ist sehr talentiert.”
آشپز این رستوران بسیار با استعداد است.
در زمینه آموزش آشپزی:

“Mein Bruder möchte ein professioneller Koch werden.”
برادرم می‌خواهد یک آشپز حرفه‌ای شود.
در زمینه تلویزیون:

“Der bekannte Fernsehkoch hat ein neues Kochbuch veröffentlicht.”
آشپز معروف تلویزیونی یک کتاب آشپزی جدید منتشر کرده است.
در زمینه مهمانی:

“Wir haben einen Koch engagiert, um für die Hochzeit zu kochen.”
ما یک آشپز استخدام کرده‌ایم تا برای عروسی غذا بپزد.
در زمینه هتل:

“Der Koch des Hotels bereitet jeden Morgen ein großes Frühstücksbuffet vor.”
آشپز هتل هر صبح یک بوفه صبحانه بزرگ آماده می‌کند.
در زمینه داستان‌ها:

“In dem Märchen ist der Koch ein wichtiger Charakter, der dem König dient.”
در آن داستان، آشپز شخصیتی مهم است که به پادشاه خدمت می‌کند.

154
Q

holen

A

رفتن و آوردن

کلمه “holen” به زبان آلمانی به معنای “آوردن”، “بردن” یا “دریافت کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد چیزی را از جایی می‌گیرد و به مکانی دیگر می‌آورد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خرید:

“Ich gehe Brot holen.”
من می‌روم نان بخرم.
در زمینه روزمره:

“Kannst du bitte die Zeitung holen?”
آیا می‌توانی لطفاً روزنامه را بیاوری؟
در زمینه مدرسه:

“Die Kinder holen ihre Bücher aus den Schließfächern.”
کودکان کتاب‌های خود را از قفسه‌ها می‌آورند.
در زمینه کمک:

“Ich werde Hilfe holen.”
من می‌روم کمک بیاورم.
در زمینه ملاقات:

“Er holt seine Freundin vom Bahnhof ab.”
او دوست دخترش را از ایستگاه قطار برمی‌دارد.
در زمینه پیک نیک:

“Wir holen das Essen aus dem Auto.”
ما غذا را از ماشین می‌آوریم.

155
Q

heizen

A

گرم کردن

کلمه “heizen” به زبان آلمانی به معنای “گرم کردن” یا “حرارت دادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فضا یا چیزی با استفاده از یک منبع حرارتی گرم می‌شود.

در زمینه خانه:

“Im Winter müssen wir das Haus gut heizen.”
در زمستان باید خانه را خوب گرم کنیم.

در زمینه انرژی:

“Wir verwenden Gas, um unser Haus zu heizen.”
ما از گاز برای گرم کردن خانه‌مان استفاده می‌کنیم.

در زمینه محیط کاری:

“Das Büro wird täglich von 7 bis 19 Uhr geheizt.”
دفتر روزانه از ساعت 7 تا 19 گرم می‌شود.

در زمینه خودرو:

“Er hat das Auto vor der Fahrt geheizt, damit es innen warm ist.”
او قبل از رانندگی ماشین را گرم کرده تا داخل آن گرم باشد.

در زمینه آشپزی:

“Du musst den Ofen auf 180 Grad heizen, bevor du den Kuchen hineinlegst.”
باید فر را به 180 درجه گرم کنی قبل از اینکه کیک را داخل آن بگذاری.

در زمینه مدیریت انرژی:

“Um Energie zu sparen, sollten wir nur die Räume heizen, die wir nutzen.”
برای صرفه‌جویی در انرژی باید فقط اتاق‌هایی که استفاده می‌کنیم را گرم کنیم.

156
Q

geschehen

A

اتفاق افتادن

در زمینه حوادث:

“Ein Unfall ist auf der Autobahn geschehen.”
یک تصادف در بزرگراه رخ داده است.

در زمینه تاریخ:

“Was in der Vergangenheit geschehen ist, kann nicht geändert werden.”
آنچه در گذشته اتفاق افتاده است، نمی‌تواند تغییر کند.

در زمینه روزمره:

“Es ist nichts Besonderes geschehen, als du weg warst.”
وقتی که نبودی، هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.

در زمینه اخبار:

“Was ist gestern Abend in der Stadt geschehen?”
دیشب در شهر چه اتفاقی افتاد؟

در زمینه برنامه‌ریزی:

“Wir müssen sicherstellen, dass nichts Unvorhergesehenes geschieht.”
باید مطمئن شویم که هیچ اتفاق غیرمنتظره‌ای نیفتد.

در زمینه تعجب:

“Ich konnte nicht glauben, was geschehen war.”
نمی‌توانستم باور کنم چه اتفاقی افتاده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “geschehen” چگونه برای توصیف وقوع رویدادها و حوادث در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

157
Q

das Geschehen

A

اتفاق

کلمه “das Geschehen” به زبان آلمانی به معنای “رویداد” یا “اتفاقات” است. این اسم برای توصیف مجموعه‌ای از وقایع یا حوادثی که در یک زمان و مکان خاص رخ می‌دهند، استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه اخبار:

“Das aktuelle Geschehen in der Politik ist sehr spannend.”
رویدادهای جاری در سیاست بسیار هیجان‌انگیز است.

در زمینه تاریخ:

“Das Geschehen des Zweiten Weltkriegs hat die Welt verändert.”
رویدادهای جنگ جهانی دوم جهان را تغییر داد.

در زمینه روزمره:

“Ich verfolge das Geschehen in meiner Heimatstadt über die Zeitung.”
من از طریق روزنامه رویدادهای شهر زادگاهم را دنبال می‌کنم.

در زمینه فرهنگی:

“Das Geschehen auf dem Festival war faszinierend.”
اتفاقات در جشنواره بسیار جذاب بودند.

در زمینه داستان‌ها:

“Das Geschehen in diesem Buch ist sehr fesselnd.”
رویدادهای این کتاب بسیار جذاب هستند.

در زمینه ورزش:

“Das Geschehen auf dem Spielfeld war intensiv und aufregend.”
رویدادهای در زمین بازی شدید و هیجان‌انگیز بودند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Geschehen” چگونه برای توصیف مجموعه‌ای از وقایع و اتفاقات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

158
Q

gelingen

A

موفق شدن- به نتیجه رسیدن

در زمینه آشپزی:

“Der Kuchen ist mir dieses Mal wirklich gut gelungen.”
این بار کیک واقعاً خوب از آب درآمده است.
در زمینه پروژه‌ها:

“Es ist uns gelungen, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.”
ما موفق شدیم پروژه را به‌موقع به پایان برسانیم.
در زمینه امتحانات:

“Ihr ist es gelungen, die Prüfung mit Auszeichnung zu bestehen.”
او موفق شد امتحان را با نمره عالی بگذراند.
در زمینه ورزش:

“Dem Team ist ein wichtiger Sieg gelungen.”
تیم موفق به کسب یک پیروزی مهم شد.
در زمینه کارهای دستی:

“Das Bastelprojekt ist den Kindern sehr gut gelungen.”
پروژه کاردستی برای بچه‌ها بسیار خوب انجام شد.
در زمینه روزمره:

“Es gelang ihm, das Auto zu reparieren.”
او موفق شد ماشین را تعمیر کند.

159
Q

gehorchen

A

اطاعت کردن- حرف شنوی کردن

کلمه “gehorchen” به زبان آلمانی به معنای “اطاعت کردن” یا “فرمان بردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد دستورات یا قوانین را پیروی می‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تربیت کودکان:

“Kinder sollten ihren Eltern gehorchen.”
کودکان باید از والدین خود اطاعت کنند.
در زمینه آموزش:

“Die Schüler müssen den Anweisungen des Lehrers gehorchen.”
دانش‌آموزان باید از دستورات معلم پیروی کنند.
در زمینه حیوانات خانگی:

“Der Hund gehorcht seinem Besitzer gut.”
سگ به صاحب خود به خوبی فرمان می‌برد.
در زمینه نظامی:

“Soldaten müssen den Befehlen ihrer Vorgesetzten gehorchen.”
سربازان باید از دستورات فرماندهان خود اطاعت کنند.
در زمینه قوانین و مقررات:

“Alle Bürger müssen den Gesetzen des Landes gehorchen.”
همه شهروندان باید از قوانین کشور پیروی کنند.
در زمینه کار:

“Die Mitarbeiter gehorchen den Richtlinien der Firma.”
کارمندان از دستورالعمل‌های شرکت پیروی می‌کنند.

160
Q

einen Gefallen tun

A

لطف کردن

در زمینه دوستان:

“Kannst du mir einen Gefallen tun und mich zum Flughafen fahren?”
آیا می‌توانی لطفی بکنی و من را به فرودگاه ببری؟

در زمینه خانواده:

“Meine Schwester hat mir einen großen Gefallen getan, indem sie auf meine Kinder aufgepasst hat.”
خواهرم لطف بزرگی به من کرد و از بچه‌هایم مراقبت کرد.
در زمینه همکاران:

“Er hat seinem Kollegen einen Gefallen getan und ihm bei der Präsentation geholfen.”
او لطفی به همکارش کرد و به او در ارائه کمک کرد.

در زمینه همسایگان:

“Könnten Sie mir einen Gefallen tun und meine Post holen, während ich im Urlaub bin?”
آیا می‌توانید لطفی بکنید و در زمانی که من در تعطیلات هستم، پستم را بگیرید؟

در زمینه کمک‌های کوچک:

“Sie hat ihm einen kleinen Gefallen getan, indem sie seinen Hund ausgeführt hat.”
او لطف کوچکی به او کرد و سگش را به گردش برد.

در زمینه درخواست کمک:

“Ich brauche deine Hilfe. Kannst du mir einen Gefallen tun?”
من به کمک تو نیاز دارم. آیا می‌توانی لطفی به من بکنی؟

161
Q

in Ohnmacht fallen

A

عبارت “in Ohnmacht fallen” به زبان آلمانی به معنای “بیهوش شدن” یا “از حال رفتن” است. این عبارت برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن فرد به دلیل ضعف، ترس، درد یا سایر عوامل ناگهان هوشیاری خود را از دست می‌دهد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه پزشکی:

“Er ist während der Untersuchung in Ohnmacht gefallen.”
او در حین معاینه بیهوش شد.
در زمینه ترس:

“Sie ist vor Angst in Ohnmacht gefallen, als sie die Spinne sah.”
او از ترس بیهوش شد وقتی عنکبوت را دید.
در زمینه خستگی:

“Nach dem Marathon ist er vor Erschöpfung in Ohnmacht gefallen.”
پس از ماراتن، او از خستگی بیهوش شد.
در زمینه درد:

“Die Schmerzen waren so stark, dass sie in Ohnmacht gefallen ist.”
درد آن‌قدر شدید بود که او بیهوش شد.
در زمینه شوک:

“Er ist vor Schock in Ohnmacht gefallen, als er die Nachricht hörte.”
او از شوک بیهوش شد وقتی خبر را شنید.
در زمینه گرما:

“Bei der Hitze ist es wichtig, genug zu trinken, sonst könnte man in Ohnmacht fallen.”
در گرما مهم است که به اندازه کافی آب بنوشید، وگرنه ممکن است بیهوش شوید.

162
Q

die Folgeنتیجه

A

der Erfolg موفقیت

163
Q

Erfolg haben

A

موفقیت داشتن

در زمینه تحصیلات:

“Er hat in der Prüfung großen Erfolg gehabt.”
او در امتحان موفقیت زیادی کسب کرد.

در زمینه کسب‌وکار:

“Das Unternehmen hat mit seinem neuen Produkt großen Erfolg gehabt.”
شرکت با محصول جدیدش موفقیت زیادی کسب کرده است.

در زمینه ورزش:

“Die Mannschaft hat in der Meisterschaft Erfolg gehabt.”
تیم در مسابقات قهرمانی موفق بوده است.

در زمینه پروژه‌ها:

“Unser Projekt hat mehr Erfolg gehabt, als wir erwartet haben.”
پروژه ما بیشتر از آنچه انتظار داشتیم موفقیت داشت.

در زمینه هنر:

“Die Künstlerin hat mit ihrer Ausstellung großen Erfolg gehabt.”
هنرمند با نمایشگاه خود موفقیت بزرگی کسب کرده است.

در زمینه موسیقی:

“Die Band hat mit ihrem neuen Album Erfolg gehabt.”
گروه موسیقی با آلبوم جدید خود موفقیت کسب کرده است.

164
Q

Erfolg zeigen

A

نتیجه دادن

عبارت “Erfolg zeigen” به زبان آلمانی به معنای “نشان دادن موفقیت” است. این عبارت برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن نتایج یا دستاوردهای موفقیت‌آمیز به وضوح دیده می‌شوند یا به نمایش گذاشته می‌شوند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه تحصیلات:

“Die neuen Lehrmethoden zeigen bereits Erfolg.”
روش‌های تدریس جدید از هم‌اکنون موفقیت خود را نشان می‌دهند.
در زمینه کسب‌وکار:

“Die Marketingstrategie zeigt deutlich Erfolg.”
استراتژی بازاریابی به وضوح موفقیت خود را نشان می‌دهد.
در زمینه ورزش:

“Das harte Training zeigt endlich Erfolg.”
تمرین سخت بالاخره موفقیت خود را نشان می‌دهد.
در زمینه پروژه‌ها:

“Unsere Bemühungen zeigen ersten Erfolg.”
تلاش‌های ما اولین موفقیت‌ها را نشان می‌دهد.
در زمینه درمان:

“Die neue Therapie zeigt positive Erfolge bei den Patienten.”
درمان جدید در بیماران نتایج مثبت را نشان می‌دهد.
در زمینه نوآوری:

“Die Forschung zeigt vielversprechenden Erfolg.”
پژوهش موفقیت امیدوارکننده‌ای را نشان می‌دهد.

165
Q

erfolgen انجام شدن

A

folgenپیروی کردن

166
Q

zahlen

A

در زمینه خرید:

“Ich muss an der Kasse zahlen.”
من باید در صندوق پرداخت کنم.
در زمینه خدمات:

“Wie viel muss ich für den Service zahlen?”
چقدر باید برای این خدمات پرداخت کنم؟
در زمینه صورت‌حساب:

“Wir haben die Rechnung im Restaurant bezahlt.”
ما صورت‌حساب را در رستوران پرداخت کردیم.
در زمینه اجاره:

“Ich zahle jeden Monat Miete für meine Wohnung.”
من هر ماه اجاره برای آپارتمانم پرداخت می‌کنم.
در زمینه حقوق:

“Der Arbeitgeber zahlt die Gehälter der Mitarbeiter.”
کارفرما حقوق کارکنان را پرداخت می‌کند.
در زمینه آنلاین:

“Kann ich die Bestellung online zahlen?”
آیا می‌توانم سفارش را به صورت آنلاین پرداخت کنم؟

167
Q

zahlen vs bezehlen

A

کلمات “zahlen” و “bezahlen” هر دو به معنای “پرداخت کردن” هستند، اما تفاوت‌های ظریفی در استفاده و کاربرد آن‌ها وجود دارد.

Zahlen
“Zahlen” به طور کلی به عمل پرداخت کردن اشاره دارد و معمولاً بدون جزئیات اضافه‌ای به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

عمومی:
“Ich muss die Miete zahlen.”
من باید اجاره را پرداخت کنم.
بدون موضوع مشخص:
“Er hat noch nicht gezahlt.”
او هنوز پرداخت نکرده است.
Bezahlen
“Bezahlen” نیز به معنای پرداخت کردن است، اما معمولاً به عمل پرداخت یک مبلغ مشخص یا هزینه مشخص اشاره دارد و بیشتر با جزئیات اضافه‌ای همراه است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

موضوع مشخص:

“Ich muss die Rechnung bezahlen.”
من باید صورت‌حساب را پرداخت کنم.
جزئیات بیشتر:

“Wir haben das Essen bezahlt.”
ما هزینه غذا را پرداخت کردیم.
مقایسه و کاربرد
“Zahlen” بیشتر به عمل پرداخت کردن به طور کلی اشاره دارد و معمولاً بدون جزئیات استفاده می‌شود.
“Bezahlen” بیشتر برای پرداخت یک مبلغ مشخص یا برای یک مورد خاص استفاده می‌شود و معمولاً با جزئیات همراه است.
مثال‌های مقایسه‌ای:
Zahlen:

“Ich muss noch zahlen.”
من هنوز باید پرداخت کنم.
Bezahlen:

“Ich muss die Rechnung bezahlen.”
من باید صورت‌حساب را پرداخت کنم.

168
Q

zugeben

A

کلمه “zugeben” به زبان آلمانی به معنای “اعتراف کردن”، “اذعان کردن” یا “اضافه کردن” است. این فعل بسته به زمینه می‌تواند به معنای پذیرش یک حقیقت، اعتراف به چیزی یا اضافه کردن چیزی به یک مخلوط باشد.

در زمینه اعتراف کردن:

“Er musste schließlich zugeben, dass er einen Fehler gemacht hatte.”
او در نهایت مجبور شد اعتراف کند که اشتباه کرده است.
در زمینه اذعان کردن:

“Sie gab zu, dass sie die Wahrheit nicht kannte.”
او اذعان کرد که حقیقت را نمی‌دانست.

در زمینه آشپزی (اضافه کردن مواد):

“Fügen Sie eine Prise Salz zum Teig hinzu und gut umrühren.”
یک پینچ نمک به خمیر اضافه کنید و خوب هم بزنید.

در زمینه بازی و مسابقات:

“Er gab zu, dass der Gegner besser gespielt hatte.”
او اعتراف کرد که حریف بهتر بازی کرده بود.

در زمینه روابط شخصی:

“Er gab zu, dass er ihre Gefühle verletzt hatte.”
او اعتراف کرد که به احساسات او آسیب رسانده بود.

در زمینه قانون:

“Der Angeklagte gab seine Schuld vor Gericht zu.”
متهم در دادگاه به گناه خود اعتراف کرد.

169
Q

Angeklagte

A

کلمه “der/die Angeklagte” به زبان آلمانی به معنای “متهم” است. این اسم برای توصیف فردی استفاده می‌شود که در یک دادگاه به جرمی متهم شده است و باید در برابر اتهامات پاسخگو باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه حقوقی:

“Der Angeklagte erschien vor Gericht, um seine Verteidigung zu präsentieren.”
متهم در دادگاه حاضر شد تا از خود دفاع کند.
در زمینه محاکمه:

“Die Angeklagte plädierte auf unschuldig.”
متهمه ادعای بی‌گناهی کرد.
در زمینه جرم و جنایت:

“Der Angeklagte wurde wegen Diebstahls angeklagt.”
متهم به سرقت متهم شد.
در زمینه شواهد:

“Es gab genügend Beweise gegen den Angeklagten.”
شواهد کافی علیه متهم وجود داشت.
در زمینه حقوق بشر:

“Der Anwalt des Angeklagten argumentierte, dass die Rechte seines Mandanten verletzt wurden.”
وکیل متهم استدلال کرد که حقوق موکلش نقض شده است.
در زمینه رسانه‌ها:

“Die Medien berichteten ausführlich über den Prozess des Angeklagten.”
رسانه‌ها به طور گسترده‌ای درباره محاکمه متهم گزارش دادند.

170
Q

einkaufen vs kaufen

A

Einkaufen
“Einkaufen” به معنای “خرید کردن” یا “خرید رفتن” است و به طور کلی برای خرید مواد غذایی و ملزومات روزانه استفاده می‌شود. این فعل معمولاً به فعالیت خرید به عنوان یک فرآیند اشاره دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خرید روزانه:

“Ich gehe jeden Samstag einkaufen.”
من هر شنبه برای خرید می‌روم.
در زمینه خرید مواد غذایی:

“Wir müssen noch Brot und Milch einkaufen.”
ما هنوز باید نان و شیر بخریم.
در زمینه خرید از فروشگاه:

“Sie geht im Supermarkt einkaufen.”
او در سوپرمارکت خرید می‌کند.
Kaufen
“Kaufen” به معنای “خریدن” است و می‌تواند به خرید هر نوع کالا یا خدمات اشاره داشته باشد. این فعل به خود عمل خرید اشاره می‌کند و می‌تواند به طور گسترده‌تری استفاده شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه خرید کالا:

“Ich möchte ein neues Auto kaufen.”
من می‌خواهم یک خودروی جدید بخرم.
در زمینه خرید آنلاین:

“Er hat die Tickets online gekauft.”
او بلیط‌ها را آنلاین خرید.
در زمینه خرید هدیه:

“Sie hat ein Geschenk für ihre Freundin gekauft.”
او یک هدیه برای دوستش خرید.
مقایسه و کاربرد
“Einkaufen” بیشتر به فرآیند خرید رفتن یا خرید کردن به عنوان یک فعالیت اشاره دارد و معمولاً برای خریدهای روزمره و مواد غذایی استفاده می‌شود.
“Kaufen” به خود عمل خرید اشاره دارد و می‌تواند برای خرید هر نوع کالا یا خدمات استفاده شود.
مثال‌های مقایسه‌ای:
Einkaufen:

“Ich gehe heute Nachmittag einkaufen.”
من امروز بعد از ظهر برای خرید می‌روم.
Kaufen:

“Ich werde heute Nachmittag ein Buch kaufen.”
من امروز بعد از ظهر یک کتاب خواهم خرید.

171
Q

grausam

A

در زمینه حیوانات:

“Es ist grausam, Tiere zu misshandeln.”
بدرفتاری با حیوانات بی‌رحمانه است.

172
Q

trocken vs trocknen

A

کلمات “trocken” و “trocknen” هر دو به مفهوم “خشک” و “خشک کردن” مرتبط هستند، اما تفاوت‌های مهمی در استفاده و کاربرد آن‌ها وجود دارد.

Trocken
“Trocken” یک صفت است و به معنای “خشک” یا “بی‌رطوبت” است. این واژه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که رطوبت ندارد یا کاملاً خشک است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه هوا:

“Heute ist das Wetter sehr trocken.”
امروز هوا بسیار خشک است.
در زمینه مواد غذایی:

“Das Brot ist schon trocken geworden.”
نان دیگر خشک شده است.
در زمینه محیط زیست:

“Die Wüste ist ein sehr trockener Ort.”
بیابان یک مکان بسیار خشک است.
در زمینه لباس:

“Die Wäsche ist jetzt trocken und kann weggeräumt werden.”
لباس‌ها الان خشک هستند و می‌توان آن‌ها را جمع کرد.
Trocknen
“Trocknen” یک فعل است و به معنای “خشک کردن” یا “خشک شدن” است. این فعل برای توصیف فرایند حذف رطوبت از چیزی استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه لباس:

“Ich muss die Wäsche trocknen, bevor ich sie bügeln kann.”
من باید لباس‌ها را خشک کنم قبل از اینکه بتوانم آن‌ها را اتو کنم.
در زمینه مو:

“Sie benutzt einen Föhn, um ihre Haare zu trocknen.”
او از یک سشوار برای خشک کردن موهایش استفاده می‌کند.
در زمینه رنگ:

“Die Farbe muss trocknen, bevor du die nächste Schicht auftragen kannst.”
رنگ باید خشک شود قبل از اینکه بتوانی لایه بعدی را اعمال کنی.
در زمینه طبیعت:

“Nach dem Regen trocknet die Straße schnell.”
بعد از باران، جاده به سرعت خشک می‌شود.
مقایسه و کاربرد
“Trocken” یک صفت است که برای توصیف چیزی که رطوبت ندارد یا خشک است، استفاده می‌شود.
“Trocknen” یک فعل است که برای توصیف فرایند خشک کردن یا خشک شدن چیزی استفاده می‌شود.
مثال‌های مقایسه‌ای:
Trocken:

“Die Kleidung ist jetzt trocken.”
لباس‌ها الان خشک هستند.
Trocknen:

“Ich muss die Kleidung trocknen.”
من باید لباس‌ها را خشک کنم.

173
Q

erfolgen

A

کلمه “erfolgen” به زبان آلمانی به معنای “رخ دادن”، “انجام شدن” یا “اتفاق افتادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که به دنبال یک علت یا شرایط خاص رخ می‌دهد یا انجام می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

در زمینه قانونی:

“Die Auszahlung der Gelder wird nächste Woche erfolgen.”
پرداخت پول‌ها هفته آینده انجام خواهد شد.
در زمینه اداری:

“Die Bestätigung Ihrer Anmeldung erfolgt per E-Mail.”
تأیید ثبت‌نام شما از طریق ایمیل انجام خواهد شد.
در زمینه پزشکی:

“Die Operation sollte ohne Komplikationen erfolgen.”
عمل جراحی باید بدون عوارض انجام شود.
در زمینه آموزش:

“Die Bewertung der Prüfungen erfolgt durch die Lehrer.”
ارزیابی امتحانات توسط معلمان انجام می‌شود.
در زمینه کسب‌وکار:

“Die Lieferung der Waren erfolgt innerhalb von drei Tagen.”
تحویل کالاها در عرض سه روز انجام می‌شود.
در زمینه برنامه‌ریزی:

“Die Durchführung des Projekts erfolgt in mehreren Phasen.”
اجرای پروژه در چندین مرحله انجام می‌شود.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erfolgen” چگونه برای توصیف انجام شدن یا رخ دادن رویدادها و فعالیت‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

174
Q

die Zehennägel

A

ناخن های پا

کلمه “Zehennägel” به زبان آلمانی به معنای “ناخن‌های پا” است. این کلمه برای توصیف ناخن‌های انگشتان پا استفاده می‌شود.

“Er hat Probleme mit seinen Zehennägeln und muss zum Arzt gehen.”
او مشکلاتی با ناخن‌های پایش دارد و باید به پزشک مراجعه کند.

در زمینه ورزش:

“Viele Läufer achten besonders auf ihre Zehennägel, um Verletzungen zu vermeiden.”
بسیاری از دوندگان به‌ویژه به ناخن‌های پایشان توجه می‌کنند تا از آسیب جلوگیری کنند.

در زمینه مراقبت روزمره:

“Nach dem Duschen feile ich meine Zehennägel, damit sie glatt bleiben.”
بعد از دوش گرفتن ناخن‌های پایم را سوهان می‌زنم تا صاف بمانند.

در زمینه زیبایی:

“Sie hat ihre Zehennägel in einer hellen Farbe lackiert.”
او ناخن‌های پایش را به رنگ روشنی لاک زده است.

175
Q

die Folge

A

کلمه “die Folge” به زبان آلمانی به معنای “عاقبت”، “نتیجه”، “پیامد” یا “قسمت” است. این کلمه بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد.

در زمینه عاقبت یا نتیجه:

“Als Folge des Unfalls gab es mehrere Verletzte.”
به عنوان نتیجه‌ای از تصادف، چندین نفر مجروح شدند.

در زمینه پیامدها:

“Die Folgen der Entscheidung waren weitreichend.”
پیامدهای تصمیم گسترده بودند.

در زمینه سریال‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی:

“Hast du die neueste Folge unserer Lieblingsserie gesehen?”
آیا قسمت جدید سریال مورد علاقه‌مان را دیده‌ای؟

در زمینه علت و معلول:

“Jede Handlung hat ihre Folgen.”
هر عملی عواقب خود را دارد.

در زمینه ترتیبی:

“Die Folgen der Zahlenreihe sind schwer zu berechnen.”
دنباله اعداد دشوار است محاسبه شود.

در زمینه ریاضی:

“Die arithmetische Folge hat eine konstante Differenz zwischen den Gliedern.”
دنباله حسابی دارای اختلاف ثابت بین اعضا است.