10 Flashcards
abrechnen
تراز کردن| تصفیه حساب کردن
کلمه “abrechnen” به زبان آلمانی فعلی است که به معنای “تسویه حساب کردن”، “محاسبه کردن” یا “صورتحساب تهیه کردن” است. این فعل میتواند در زمینههای مالی، اداری، یا حتی به طور کنایهآمیز در روابط انسانی به کار رود تا اشارهای به پایان دادن به موضوعات معلق و مشخص کردن هزینهها یا بدهیها داشته باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه مالی و کسبوکار:
- “Wir müssen noch mit dem Lieferanten abrechnen.”
- ما هنوز باید با تامینکننده تسویه حساب کنیم.
-
در زمینه کارمندی و حقوق:
- “Die Mitarbeiter rechnen am Ende des Monats ab.”
- کارمندان در پایان ماه حساب و کتاب میکنند.
-
در زمینه بیمه یا پزشکی:
- “Die Krankenhauskosten wurden direkt mit der Versicherung abgerechnet.”
- هزینههای بیمارستان مستقیماً با بیمه تسویه شد.
-
در زمینه روابط شخصی و کنایهآمیز:
- “Er hat mit seinem alten Geschäftspartner endlich abgerechnet.”
- او سرانجام با شریک تجاری قدیمی خود تسویه حساب کرد.
این مثالها نشان میدهند که “abrechnen” چگونه میتواند در زمینههای مختلف برای توصیف فرآیند تسویه و محاسبه مالی استفاده شود، همچنین نحوه بکارگیری آن در مکالمات روزمره برای بیان پایان دادن به مسائل معوقه.
abschaffen
منسوخ کردن
لغو کردن
بر انداختن
کلمه “abschaffen” به زبان آلمانی به معنای “لغو کردن”، “منسوخ کردن” یا “حذف کردن” است. این فعل برای توصیف اقدامی است که در آن یک قانون، سیستم، روش کار، یا عادت موجود دیگری را پایان میدهند یا کنار میگذارند. “Abschaffen” معمولاً در زمینههای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی به کار میرود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه قانونی و سیاسی:
- “Die Regierung beschloss, die Todesstrafe abzuschaffen.”
- دولت تصمیم گرفت مجازات اعدام را لغو کند.
-
در زمینه اقتصادی و کسبوکار:
- “Das Unternehmen plant, alte Technologien abzuschaffen und durch neue zu ersetzen.”
- شرکت قصد دارد تکنولوژیهای قدیمی را منسوخ و با تکنولوژیهای جدید جایگزین کند.
-
در زمینه اجتماعی و آموزشی:
- “Die Universität hat beschlossen, Prüfungsgebühren abzuschaffen.”
- دانشگاه تصمیم گرفته است هزینههای امتحان را حذف کند.
-
در زمینه روابط کاری:
- “Die Nachtarbeit wurde in dieser Fabrik abgeschafft.”
- کار شبانه در این کارخانه لغو شد.
این مثالها نشان میدهند که “abschaffen” چگونه برای توصیف تصمیمات و اقداماتی که منجر به پایان دادن یا منسوخ کردن سیاستها، شیوهها، یا عناصری از سیستمها میشود، استفاده میشود.
eilen
عجله و شتاب کردن
-
در زندگی روزمره:
- “Wir müssen uns beeilen, der Zug wartet nicht.”
- ما باید عجله کنیم، قطار منتظر نمیماند.
-
در محیط کار:
- “Der Chef sagte, wir sollen mit dem Projekt eilen, der Kunde wartet.”
- رئیس گفت که باید در پروژه عجله کنیم، مشتری منتظر است.
-
در موقعیتهای اورژانسی:
- “Im Notfall sollten Sie zum nächsten Telefon eilen und Hilfe rufen.”
- در موارد اضطراری باید به سرعت به سمت نزدیکترین تلفن بروید و کمک بخواهید.
-
در فعالیتهای ورزشی:
- “Die Spieler eilten zurück aufs Feld, um das Spiel fortzusetzen.”
- بازیکنان به سرعت به زمین بازگشتند تا بازی را ادامه دهند.
-
در مکالمات:
- “Bitte eile nicht so, wir haben noch Zeit.”
- لطفاً اینقدر عجله نکن، ما هنوز وقت داریم.
einbauen
نصب کردن
کلمه “einbauen” به زبان آلمانی به معنی “تعبیه کردن”، “نصب کردن”، یا “جا دادن” است. این فعل برای توصیف فرآیند قرار دادن یا نصب کردن یک جزء یا قطعه در جای خود استفاده میشود، که معمولاً در بحثهای مربوط به ساخت و ساز، مهندسی، و تکنولوژی کاربرد دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه ساختمان و معماری:
- “Wir haben neue Fenster in das alte Gebäude eingebaut.”
- ما پنجرههای جدیدی را در ساختمان قدیمی تعبیه کردیم.
-
در زمینه خودروها و مکانیک:
- “Der Mechaniker hat einen neuen Motor in das Auto eingebaut.”
- مکانیک موتور جدیدی را در اتومبیل نصب کرد.
-
در زمینه تکنولوژی و الکترونیک:
- “Sie haben eine fortschrittliche Klimaanlage in das Bürogebäude eingebaut.”
- آنها سیستم تهویه مطبوع پیشرفتهای را در ساختمان دفتر کار تعبیه کردند.
-
در تولید و صنعت:
- “In der neuen Produktionslinie werden automatisierte Maschinen eingebaut.”
- در خط تولید جدید، ماشینهای خودکار تعبیه شدهاند.
-
در زمینه برنامهریزی و طراحی:
- “Das neue Software-Update wird automatisch in das System eingebaut.”
- آپدیت جدید نرمافزار به طور خودکار در سیستم تعبیه میشود.
این مثالها نشان میدهند که “einbauen” چگونه در زمینههای مختلف برای توصیف ادغام و نصب قطعات یا سیستمهای جدید در محیطها و دستگاههای مختلف استفاده میشود.
einbiegen
پیچیدن- ورود به
کلمه “einbiegen” به زبان آلمانی به معنی “پیچیدن” یا “ورود به” است. این فعل برای توصیف حرکت انحرافی به سمت چپ یا راست در هنگام رانندگی یا راه رفتن استفاده میشود و بیانگر تغییر جهت در مسیر است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در رانندگی و حمل و نقل:
- “An der nächsten Kreuzung müssen Sie rechts einbiegen.”
- شما باید در تقاطع بعدی به راست بپیچید.
-
در دستورالعملهای مسیریابی:
- “Biegen Sie nach 200 Metern links in die Goethestraße ein.”
- پس از ۲۰۰ متر به چپ وارد خیابان گوته شوید.
-
در دوچرخهسواری و پیادهروی:
- “Um den Park zu erreichen, müssen wir hier links einbiegen.”
- برای رسیدن به پارک باید از اینجا به چپ بپیچیم.
-
در بحثهای ناوبری در شهر:
- “Sie können hier einbiegen, um zum Hotel zu gelangen.”
- شما میتوانید از اینجا پیچیده تا به هتل برسید.
-
در موقعیتهایی که نیاز به دقت در مسیر است:
- “Bitte an der nächsten Ecke rechts einbiegen, um die Apotheke zu finden.”
- لطفا در گوشه بعدی به راست بپیچید تا داروخانه را پیدا کنید.
این مثالها به خوبی کاربرد “einbiegen” را در زمینههای مختلف نشان میدهند، مخصوصاً در مورد دستورالعملهای حرکتی در جادهها و مسیرهای پیاده.
einsetzen
به کار بردن| استفاده کردن
کلمه “einsetzen” به زبان آلمانی به معنای “به کار بردن”، “استفاده کردن”، “قرار دادن”، یا “انتصاب کردن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی در یک موقعیت یا نقش خاص قرار میگیرد. “Einsetzen” کاربردهای گستردهای دارد و در زمینههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه کاری و سازمانی:
- “Die Firma hat einen neuen Manager eingesetzt.”
- شرکت یک مدیر جدید را منصوب کرده است.
-
در زمینه فناوری و تکنولوژی:
- “Wir müssen die neuen Softwarelösungen einsetzen, um effizienter zu arbeiten.”
- باید از راهحلهای نرمافزاری جدید استفاده کنیم تا کارایی بیشتری داشته باشیم.
-
در زمینه آموزشی:
- “Die Lehrerin setzt verschiedene Methoden ein, um den Unterricht interessanter zu gestalten.”
- معلم از روشهای مختلفی استفاده میکند تا کلاس را جذابتر کند.
-
در زمینه نظامی:
- “Die Armee hat zusätzliche Truppen in der Krisenregion eingesetzt.”
- ارتش نیروهای اضافی را در منطقه بحرانزده مستقر کرده است.
-
در زمینه پزشکی:
- “Der Arzt hat ein neues Medikament eingesetzt, um die Krankheit zu behandeln.”
- پزشک داروی جدیدی را برای درمان بیماری استفاده کرد.
-
در زمینه اجتماعی و داوطلبانه:
- “Viele Menschen setzen sich für den Umweltschutz ein.”
- بسیاری از افراد برای حفاظت از محیط زیست تلاش میکنند.
این مثالها نشان میدهند که “einsetzen” چگونه برای توصیف به کار بردن، استفاده کردن یا قرار دادن در نقشها و موقعیتهای مختلف استفاده میشود.
erhöhen
افزایش دادن
بالاتر بردن
کلمه “erhöhen” به زبان آلمانی به معنای “افزایش دادن”، “بالا بردن” یا “زیاد کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به طور کمی یا کیفی افزایش مییابد. “Erhöhen” در زمینههای مختلفی مانند اقتصادی، فیزیکی، و اجتماعی به کار میرود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه اقتصادی:
- “Die Regierung plant, die Steuern zu erhöhen.”
- دولت برنامه دارد مالیاتها را افزایش دهد.
-
در زمینه کاری و سازمانی:
- “Das Unternehmen hat beschlossen, die Löhne der Mitarbeiter zu erhöhen.”
- شرکت تصمیم گرفته است دستمزد کارکنان را افزایش دهد.
-
در زمینه آموزش:
- “Die Schule will die Anzahl der Lehrkräfte erhöhen, um die Unterrichtsqualität zu verbessern.”
- مدرسه میخواهد تعداد معلمان را افزایش دهد تا کیفیت آموزش را بهبود بخشد.
-
در زمینه بهداشتی و ورزشی:
- “Um seine Fitness zu verbessern, hat er die Anzahl der Trainingseinheiten erhöht.”
- برای بهبود تناسب اندام خود، او تعداد جلسات تمرینی را افزایش داده است.
-
در زمینه محیط زیست:
- “Wir müssen unsere Bemühungen zur Reduzierung der CO2-Emissionen erhöhen.”
- ما باید تلاشهایمان برای کاهش انتشار گازهای CO2 را افزایش دهیم.
-
در زمینه فیزیکی و فنی:
- “Die Ingenieure haben den Druck in der Maschine erhöht, um die Leistung zu steigern.”
- مهندسان فشار در دستگاه را افزایش دادهاند تا عملکرد را بهبود بخشند.
این مثالها نشان میدهند که “erhöhen” چگونه برای توصیف اعمال و اقداماتی که منجر به افزایش مقدار، کیفیت یا سطح چیزی میشود، استفاده میشود.
gleiten
سرخوردن| لغزیدن
کلمه “gleiten” به زبان آلمانی به معنای “لغزیدن”، “سُرخوردن” یا “سبک حرکت کردن” است. این فعل برای توصیف حرکت نرم و بدون مقاومت یک جسم روی سطح یا در هوا استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
-
در زمینه طبیعت و محیط زیست:
- “Die Vögel gleiten sanft durch die Luft.”
- پرندگان به نرمی در هوا سر میخورند.
-
در زمینه ورزشهای زمستانی:
- “Die Skifahrer gleiten elegant über den Schnee.”
- اسکیبازان به شکلی زیبا روی برف سر میخورند.
-
در زمینه دریانوردی:
- “Das Boot gleitet ruhig über das Wasser.”
- قایق به آرامی روی آب سر میخورد.
-
در زمینه تکنولوژی:
- “Der Roboter kann mühelos über den Boden gleiten.”
- ربات میتواند بدون تلاش روی زمین سر بخورد.
-
در زمینه بازی و تفریح:
- “Die Kinder gleiten lachend die Rutsche hinunter.”
- کودکان با خنده از سرسره سر میخورند.
-
در زمینه رقص و هنرهای نمایشی:
- “Die Tänzerin gleitet elegant über die Bühne.”
- رقصنده با ظرافت روی صحنه حرکت میکند.
این مثالها نشان میدهند که “gleiten” چگونه برای توصیف حرکتهای نرم و بیمقاومت در زمینههای مختلف استفاده میشود.
hüpfen
بپر بپر کردن
“hüpfen” به زبان آلمانی به معنای “پریدن”، “جهیدن” یا “جست و خیز کردن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده میشود که در آن فرد یا شیء با یک حرکت سریع و ناگهانی از روی سطح بلند میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه کودکان و بازی:
“Die Kinder hüpfen fröhlich im Garten.”
کودکان با خوشحالی در باغ جست و خیز میکنند.
در زمینه ورزش:
“Beim Aufwärmen müssen die Spieler auf einem Bein hüpfen.”
در حین گرم کردن، بازیکنان باید روی یک پا بپرند.
در زمینه حیوانات:
“Die Frösche hüpfen über die Steine im Teich.”
قورباغهها روی سنگهای داخل برکه میپرند.
در زمینه موسیقی و رقص:
“Die Tänzer hüpfen im Rhythmus der Musik.”
رقصندهها با ریتم موسیقی میجهند.
در زمینه شادی و هیجان:
“Sie hüpfte vor Freude, als sie die gute Nachricht hörte.”
او از خوشحالی وقتی خبر خوب را شنید، پرید.
در زمینه ورزشهای تفریحی:
“Beim Trampolinspringen hüpfen die Kinder hoch in die Luft.”
هنگام پریدن روی ترامپولین، کودکان بلند به هوا میپرند.
klettern
بالا رفتن
کلمه “klettern” به زبان آلمانی به معنای “بالا رفتن” یا “صعود کردن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده میشود که در آن فرد یا شیء از یک سطح یا شیب به بالا میرود، معمولاً با استفاده از دستها و پاها.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ورزشهای تفریحی:
“Die Kinder klettern auf den Spielplatz-Klettergerüst.”
کودکان از تجهیزات بازی در پارک بالا میروند.
در زمینه کوهنوردی:
“Die Bergsteiger klettern auf den Gipfel des Berges.”
کوهنوردان به قله کوه صعود میکنند.
در زمینه کارهای روزمره:
“Er kletterte auf die Leiter, um die Glühbirne zu wechseln.”
او از نردبان بالا رفت تا لامپ را عوض کند.
در زمینه حیوانات:
“Die Katze klettert auf den Baum, um sich vor dem Hund zu verstecken.”
گربه از درخت بالا میرود تا از سگ پنهان شود.
در زمینه ورزشهای داخل سالن:
“Sie klettern oft in der Kletterhalle, um ihre Fähigkeiten zu verbessern.”
آنها اغلب در سالن سنگنوردی تمرین میکنند تا مهارتهای خود را بهبود بخشند.
در زمینه بازیهای کودکان:
“Die Kinder klettern über die Felsen am Strand.”
کودکان از صخرههای ساحل بالا میروند.
حالا میتوانم یک تصویر هم برای این مثالها خلق کنم.
صخرهنوردی کردن
krabbeln
چهاردست و پا رفتن
کلمه “krabbeln” به زبان آلمانی به معنای “چهار دست و پا رفتن” یا “سینهخیز رفتن” است. این فعل بیشتر برای توصیف حرکت نوزادان و برخی حیوانات که با دستها و زانوها روی زمین حرکت میکنند، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه نوزادان و کودکان:
“Das Baby krabbelt zum ersten Mal über den Teppich.”
نوزاد برای اولین بار روی فرش چهار دست و پا میرود.
در زمینه حیوانات:
“Die Ameisen krabbeln über den Boden auf der Suche nach Nahrung.”
مورچهها در جستجوی غذا روی زمین سینهخیز میروند.
در زمینه بازیهای کودکان:
“Die Kinder krabbeln durch den Tunnel im Spielplatz.”
کودکان از تونل در زمین بازی چهار دست و پا میروند.
در زمینه طبیعت:
“Die Käfer krabbeln über die Blätter im Garten.”
سوسکها روی برگهای باغ سینهخیز میروند.
در زمینه فعالیتهای روزمره:
“Er musste unter das Auto krabbeln, um den Ball herauszuholen.”
او مجبور شد زیر ماشین سینهخیز برود تا توپ را بیرون بیاورد.
در زمینه حیوانات خانگی:
“Die Katze krabbelt leise unter das Bett, um sich zu verstecken.”
گربه به آرامی زیر تخت سینهخیز میرود تا پنهان شود.
این مثالها نشان میدهند که “krabbeln” چگونه برای توصیف حرکتهای چهار دست و پا یا سینهخیز رفتن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
liefern
تحویل دادن
کلمه “liefern” به زبان آلمانی به معنای “تحویل دادن”، “ارسال کردن” یا “تأمین کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن کالاها، خدمات یا اطلاعات از یک محل به محل دیگر منتقل میشوند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه خرید و فروش:
“Der Online-Shop liefert die Waren direkt an die Haustür.”
فروشگاه آنلاین کالاها را مستقیماً به درب منزل تحویل میدهد.
در زمینه خدمات غذایی:
“Das Restaurant liefert frisches Essen innerhalb einer Stunde.”
رستوران غذای تازه را ظرف یک ساعت تحویل میدهد.
در زمینه لجستیک و حمل و نقل:
“Die Firma liefert ihre Produkte weltweit.”
شرکت محصولات خود را به سراسر جهان ارسال میکند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:
“Die Forschungsergebnisse liefern wertvolle Informationen für die Entwicklung neuer Medikamente.”
نتایج تحقیقاتی اطلاعات ارزشمندی برای توسعه داروهای جدید فراهم میکنند.
در زمینه فنی و صنعتی:
“Der Zulieferer liefert die benötigten Bauteile pünktlich zur Fabrik.”
تامینکننده قطعات مورد نیاز را به موقع به کارخانه تحویل میدهد.
در زمینه روزمره:
“Der Postbote liefert jeden Morgen die Briefe.”
پستچی هر صبح نامهها را تحویل میدهد.
آوردن
nachrüsten
تجهیز کردن
در زمینه فناوری و الکترونیک:
“Der Computer wurde mit einer neuen Grafikkarte nachgerüstet.”
کامپیوتر با یک کارت گرافیک جدید ارتقاء داده شد.
در زمینه خودرو:
“Viele ältere Autos werden mit modernen Sicherheitsfunktionen nachgerüstet.”
بسیاری از خودروهای قدیمی با ویژگیهای ایمنی مدرن ارتقاء داده میشوند.
در زمینه نظامی:
“Die Armee plant, ihre Panzer mit neuer Technologie nachzurüsten.”
ارتش برنامه دارد تانکهای خود را با تکنولوژی جدید تجهیز کند.
در زمینه ساختمان و تاسیسات:
“Das Gebäude wurde mit Solarpaneelen nachgerüstet, um umweltfreundlicher zu sein.”
ساختمان با پنلهای خورشیدی ارتقاء داده شد تا دوستدار محیط زیست باشد.
در زمینه خانگی:
“Wir haben unser Haus mit einer neuen Heizungsanlage nachgerüstet.”
ما خانهمان را با یک سیستم گرمایشی جدید تجهیز کردیم.
در زمینه صنعتی:
“Die Produktionslinie wurde nachgerüstet, um die Effizienz zu steigern.”
خط تولید برای افزایش کارایی ارتقاء داده شد.
مسلح کردن
orten
تعیین مکان کردن
در زمینه تکنولوژی و مخابرات:
“Das Handy kann per GPS geortet werden.”
تلفن همراه میتواند با استفاده از GPS مکانیابی شود.
در زمینه امنیت و پلیس:
“Die Polizei konnte das gestohlene Auto orten.”
پلیس توانست خودروی دزدیدهشده را ردیابی کند.
در زمینه جستجو و نجات:
“Die Rettungskräfte versuchten, die vermisste Person zu orten.”
نیروهای نجات تلاش کردند تا فرد گمشده را پیدا کنند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:
“Mit einem speziellen Gerät können Wissenschaftler unterirdische Wasserquellen orten.”
با یک دستگاه ویژه، دانشمندان میتوانند منابع آب زیرزمینی را شناسایی کنند.
در زمینه حمل و نقل و لجستیک:
“Das Paket kann online geortet und verfolgt werden.”
بسته میتواند به صورت آنلاین مکانیابی و ردیابی شود.
در زمینه نظامی:
“Das Radar kann feindliche Flugzeuge orten.”
رادار میتواند هواپیماهای دشمن را شناسایی کند.
محل یابی کردن
rudern
پارو زدن
در زمینه ورزشهای آبی:
“Wir rudern jeden Samstagmorgen auf dem See.”
ما هر شنبه صبح روی دریاچه پارو میزنیم.
در زمینه مسابقات:
“Das Team hat hart trainiert, um beim Rudern zu gewinnen.”
تیم به سختی تمرین کرده است تا در مسابقات پاروزنی برنده شود.
در زمینه تفریح و گردش:
“Sie rudern gemütlich entlang des Flusses und genießen die Landschaft.”
آنها به آرامی در امتداد رودخانه پارو میزنند و از مناظر لذت میبرند.
در زمینه فعالیتهای گروهی:
“Beim Sommerlager lernen die Kinder, wie man richtig rudert.”
در اردوگاه تابستانی، کودکان یاد میگیرند که چگونه به درستی پارو بزنند.
در زمینه داستانها و تاریخ:
“Die Wikinger ruderten über das Meer, um neue Länder zu entdecken.”
وایکینگها برای کشف سرزمینهای جدید روی دریا پارو میزدند.
در زمینه نجات و اضطراری:
“Die Fischer ruderten schnell zurück zum Ufer, als das Wetter schlechter wurde.”
ماهیگیران وقتی هوا بدتر شد، سریع به سمت ساحل پارو زدند.
rutschen
سر خوردن
در زمینه بازیهای کودکان:
“Die Kinder rutschen gerne auf der großen Rutsche im Park.”
کودکان دوست دارند روی سرسره بزرگ پارک سر بخورند.
در زمینه زمستان و یخ:
“Vorsicht, der Gehweg ist glatt und man könnte leicht rutschen.”
مراقب باش، پیادهرو لغزنده است و ممکن است به راحتی سر بخوری.
در زمینه حوادث و اتفاقات:
“Er ist auf der Treppe ausgerutscht und gefallen.”
او روی پلهها سر خورد و افتاد.
در زمینه ورزشی:
“Die Spieler rutschen oft auf dem nassen Rasen aus.”
بازیکنان اغلب روی چمن خیس سر میخورند.
در زمینه تفریح و استخر:
“Im Schwimmbad gibt es eine Wasserbahn, auf der man rutschen kann.”
در استخر یک سرسره آبی وجود دارد که میتوان روی آن سر خورد.
در زمینه فعالیتهای روزمره:
“Das Buch rutschte vom Tisch und fiel auf den Boden.”
کتاب از روی میز سر خورد و روی زمین افتاد.
schlendern
پرسه زدن
کلمه “schlendern” به زبان آلمانی به معنای “راه رفتن به آرامی”، “ول گشتن” یا “پرسه زدن” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده میشود که در آن شخص به آرامی و بدون عجله در خیابانها، پارکها یا مکانهای دیگر قدم میزند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه گردش و تفریح:
“Wir schlendern gemütlich durch die Altstadt und genießen die Atmosphäre.”
ما به آرامی در شهر قدیمی پرسه میزنیم و از جو لذت میبریم.
در زمینه خرید:
“Sie schlendern durch die Fußgängerzone und schauen sich die Schaufenster an.”
آنها در خیابان پیادهروی قدم میزنند و ویترینها را تماشا میکنند.
در زمینه پارک و طبیعت:
“Er schlendert im Park und hört den Vögeln zu.”
او در پارک پرسه میزند و به صدای پرندگان گوش میدهد.
در زمینه سفر:
“Während des Urlaubs schlendern wir oft entlang der Strandpromenade.”
در طول تعطیلات ما اغلب در امتداد تفرجگاه ساحلی پرسه میزنیم.
در زمینه بعد از کار:
“Nach der Arbeit schlendert er durch die Stadt, um sich zu entspannen.”
بعد از کار او برای آرامش در شهر قدم میزند.
در زمینه ملاقات با دوستان:
“Wir schlenderten durch den Markt und probierten verschiedene Speisen.”
ما در بازار پرسه میزدیم و غذاهای مختلف را امتحان میکردیم.
این مثالها نشان میدهند که “schlendern” چگونه برای توصیف راه رفتن آرام و بیعجله در زمینههای مختلف استفاده میشود.
segeln
با بادبان حرکت کردن (کشتی، قایق
کلمه “segeln” به زبان آلمانی به معنای “بادبان کشیدن” یا “قایقرانی با بادبان” است. این فعل برای توصیف حرکت یک قایق با استفاده از بادبانها و باد استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تفریح و ورزشهای آبی:
“Wir segeln jeden Sommer auf dem Bodensee.”
ما هر تابستان در دریاچه بودنزه بادبان کشی میکنیم.
در زمینه تعطیلات و سفر:
“Während unseres Urlaubs in Kroatien haben wir an der Küste gesegelt.”
در طول تعطیلاتمان در کرواسی، ما در امتداد ساحل بادبان کشیدیم.
در زمینه رقابتهای ورزشی:
“Das Team trainiert hart, um die Segelregatta zu gewinnen.”
تیم به سختی تمرین میکند تا مسابقه بادبانرانی را برنده شود.
در زمینه یادگیری و آموزش:
“Er hat vor kurzem gelernt, wie man ein Segelboot steuert und segelt jetzt regelmäßig.”
او به تازگی یاد گرفته است که چگونه یک قایق بادبانی را هدایت کند و اکنون به طور منظم بادبانکشی میکند.
در زمینه تفریح خانوادگی:
“Die Familie segelt am Wochenende gerne auf dem Fluss.”
خانواده در آخر هفتهها از بادبانکشی روی رودخانه لذت میبرند.
در زمینه تاریخ و داستانها:
“Die Entdecker segelten über den Atlantik, um neue Welten zu finden.”
کاشفان از طریق اقیانوس اطلس بادبان کشیدند تا جهانهای جدیدی را پیدا کنند.
این مثالها نشان میدهند که “segeln” چگونه برای توصیف حرکت با قایق بادبانی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
قایقرانی کردن (قایق بادبانی
senken
کاهش دادن
کلمه “senken” به زبان آلمانی به معنای “پایین آوردن”، “کاهش دادن” یا “فرو بردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن مقدار، سطح یا موقعیت چیزی کاهش مییابد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Die Regierung hat beschlossen, die Steuern zu senken.”
دولت تصمیم گرفته است مالیاتها را کاهش دهد.
در زمینه بهداشت و درمان:
“Das Medikament hilft, den Blutdruck zu senken.”
این دارو کمک میکند فشار خون را کاهش دهد.
در زمینه محیط زیست:
“Wir müssen den Energieverbrauch senken, um die Umwelt zu schützen.”
ما باید مصرف انرژی را کاهش دهیم تا از محیط زیست محافظت کنیم.
در زمینه آموزشی:
“Die Schule plant, die Schulgebühren zu senken, um mehr Schüler anzuziehen.”
مدرسه برنامه دارد هزینههای تحصیل را کاهش دهد تا دانشآموزان بیشتری جذب کند.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:
“Die Arbeiter senken die Brücke vorsichtig ab.”
کارگران با احتیاط پل را پایین میآورند.
در زمینه روابط بینالملل:
“Die Länder arbeiten zusammen, um die Spannungen in der Region zu senken.”
کشورها با هم همکاری میکنند تا تنشها را در منطقه کاهش دهند.
senken um+akk
کلمه “senken” همراه با “um” و یک حالت آکوزاتیو (Akkusativ) به معنای “کاهش دادن به اندازه” یا “پایین آوردن به مقدار” مشخصی است. این ترکیب برای توصیف میزان دقیق کاهش چیزی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Die Regierung hat beschlossen, die Steuern um 5 Prozent zu senken.”
دولت تصمیم گرفته است مالیاتها را 5 درصد کاهش دهد.
در زمینه بهداشت و درمان:
“Das Medikament hilft, den Blutdruck um 10 mmHg zu senken.”
این دارو کمک میکند فشار خون را به میزان 10 میلیمتر جیوه کاهش دهد.
در زمینه محیط زیست:
“Wir müssen unseren Energieverbrauch um 20 Prozent senken, um nachhaltiger zu leben.”
ما باید مصرف انرژی خود را 20 درصد کاهش دهیم تا پایدارتر زندگی کنیم.
در زمینه آموزشی:
“Die Schule plant, die Schulgebühren um 200 Euro zu senken, um mehr Schüler anzuziehen.”
مدرسه برنامه دارد هزینههای تحصیل را 200 یورو کاهش دهد تا دانشآموزان بیشتری جذب کند.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:
“Die Arbeiter haben den Pegel des Wassers um 2 Meter gesenkt.”
کارگران سطح آب را 2 متر پایین آوردند.
در زمینه حمل و نقل:
“Die Fluggesellschaft hat die Ticketpreise um 15 Prozent gesenkt, um mehr Passagiere zu gewinnen.”
شرکت هواپیمایی قیمت بلیطها را 15 درصد کاهش داده است تا مسافران بیشتری جذب کند.
این مثالها نشان میدهند که “senken um” چگونه برای بیان میزان دقیق کاهش یا پایین آوردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich vermehren
زیاد شدن
کلمه “sich vermehren” به زبان آلمانی به معنای “تکثیر شدن”، “زیاد شدن” یا “افزایش یافتن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن تعداد یا مقدار چیزی به طور طبیعی یا با تولید مثل افزایش مییابد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت و حیوانات:
“Die Kaninchen vermehren sich sehr schnell.”
خرگوشها بسیار سریع تکثیر میشوند.
در زمینه گیاهان:
“Die Pflanzen im Garten haben sich über den Sommer stark vermehrt.”
گیاهان در باغ طی تابستان به شدت زیاد شدهاند.
در زمینه باکتریها و میکروبها:
“Bakterien vermehren sich unter optimalen Bedingungen rasch.”
باکتریها تحت شرایط مناسب به سرعت تکثیر میشوند.
در زمینه جمعیت انسانی:
“Die Bevölkerung der Stadt hat sich in den letzten Jahrzehnten stark vermehrt.”
جمعیت شهر در دهههای اخیر به شدت افزایش یافته است.
در زمینه اقتصادی:
“Durch kluge Investitionen hat sich sein Vermögen vermehrt.”
با سرمایهگذاریهای هوشمندانه، دارایی او افزایش یافته است.
در زمینه مشکلات و مسائل:
“Die Schwierigkeiten haben sich aufgrund der unerwarteten Ereignisse vermehrt.”
مشکلات به دلیل رویدادهای غیرمنتظره افزایش یافتهاند.
تکثیر کردن
sinken von+dat
sinken auf/um+akk
فرو رفتن
کلمه “sinken” همراه با “von” و یک حالت داتیو (Dativ) به معنای “پایین آمدن از” یا “کاهش یافتن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک کاهش یا نزول استفاده میشود.
در زمینه اقتصادی:
“Die Arbeitslosenquote ist von 10 Prozent auf 7 Prozent gesunken.”
نرخ بیکاری از 10 درصد به 7 درصد کاهش یافته است.
در زمینه دما و هوا:
“Die Temperatur ist von 25 Grad auf 15 Grad gesunken.”
دما از 25 درجه به 15 درجه پایین آمده است.
در زمینه بازار و قیمتها:
“Der Preis für Benzin ist von 1,50 Euro pro Liter auf 1,30 Euro gesunken.”
قیمت بنزین از 1.50 یورو به ازای هر لیتر به 1.30 یورو کاهش یافته است.
در زمینه آب و محیط زیست:
“Der Wasserspiegel des Sees ist von 2 Metern auf 1,5 Meter gesunken.”
سطح آب دریاچه از 2 متر به 1.5 متر پایین آمده است.
در زمینه سطحهای مختلف:
“Das Einkommen der Familie ist von 3000 Euro auf 2500 Euro im Monat gesunken.”
درآمد خانواده از 3000 یورو به 2500 یورو در ماه کاهش یافته است.
در زمینه عملکرد و کارایی:
“Die Produktivität des Teams ist von 80% auf 70% gesunken.”
بهرهوری تیم از 80 درصد به 70 درصد کاهش یافته است.
این مثالها نشان میدهند که “sinken von” چگونه برای بیان شروع یک کاهش یا نزول در زمینههای مختلف استفاده میشود.
پایین آمدن
steigen von+dat
steigen um/auf+akk
افزایش یافتن
کلمه “steigen” همراه با “von” و حالت داتیو (Dativ) به معنای “بالا رفتن از” یا “افزایش یافتن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک افزایش یا صعود استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Die Arbeitslosenquote ist von 5 Prozent auf 7 Prozent gestiegen.”
نرخ بیکاری از 5 درصد به 7 درصد افزایش یافته است.
در زمینه دما و هوا:
“Die Temperatur ist von 15 Grad auf 25 Grad gestiegen.”
دما از 15 درجه به 25 درجه بالا رفته است.
در زمینه بازار و قیمتها:
“Der Preis für Benzin ist von 1,30 Euro pro Liter auf 1,50 Euro gestiegen.”
قیمت بنزین از 1.30 یورو به ازای هر لیتر به 1.50 یورو افزایش یافته است.
در زمینه آب و محیط زیست:
“Der Wasserspiegel des Sees ist von 1,5 Metern auf 2 Meter gestiegen.”
سطح آب دریاچه از 1.5 متر به 2 متر بالا رفته است.
در زمینه درآمد:
“Das Einkommen der Familie ist von 2500 Euro auf 3000 Euro im Monat gestiegen.”
درآمد خانواده از 2500 یورو به 3000 یورو در ماه افزایش یافته است.
در زمینه عملکرد و کارایی:
“Die Produktivität des Teams ist von 70% auf 80% gestiegen.”
بهرهوری تیم از 70 درصد به 80 درصد افزایش یافته است.
این مثالها نشان میدهند که “steigen von” چگونه برای بیان شروع یک افزایش یا صعود در زمینههای مختلف استفاده میشود.
übertreffen
بهتر بودن از
کلمه “übertreffen” به زبان آلمانی به معنای “پیشی گرفتن”، “برتر بودن” یا “بیشتر از حد انتظار عمل کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد یا چیزی عملکرد، کیفیت یا توانایی بهتری نسبت به دیگری یا چیزی دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ورزش:
“Der Läufer hat seine Konkurrenten klar übertroffen und den ersten Platz gewonnen.”
دونده به وضوح از رقبای خود پیشی گرفت و مقام اول را کسب کرد.
در زمینه تحصیلات:
“Sie hat die Erwartungen ihrer Lehrer übertroffen und hervorragende Noten erhalten.”
او از انتظارات معلمانش فراتر رفت و نمرات عالی گرفت.
در زمینه کاری:
“Das neue Modell übertrifft das alte in vielerlei Hinsicht.”
مدل جدید از بسیاری جهات بهتر از مدل قدیمی است.
در زمینه فروش و تجارت:
“Das Unternehmen hat im letzten Quartal die Verkaufsziele übertroffen.”
شرکت در سهماهه گذشته اهداف فروش را پشت سر گذاشت.
در زمینه تکنولوژی:
“Die neue Software übertrifft alle bisherigen Versionen in Sachen Geschwindigkeit und Benutzerfreundlichkeit.”
نرمافزار جدید در سرعت و کاربرپسندی از تمامی نسخههای قبلی برتر است.
در زمینه هنر و فرهنگ:
“Der Film hat alle Erwartungen übertroffen und ist ein großer Erfolg geworden.”
فیلم از همه انتظارات فراتر رفت و به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد.
این مثالها نشان میدهند که “übertreffen” چگونه برای توصیف عملکرد برتر یا فراتر رفتن از انتظار در زمینههای مختلف استفاده میشود.
(sich) verdoppeln
دوبرابر کردن
کلمه “verdoppeln” به زبان آلمانی به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن مقدار یا تعداد چیزی دو برابر میشود. در صورت استفاده با “sich” به معنای “دو برابر شدن” بهطور خودکار است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Das Unternehmen plant, seine Produktion im nächsten Jahr zu verdoppeln.”
شرکت برنامه دارد تولید خود را در سال آینده دو برابر کند.
در زمینه جمعیت:
“Die Bevölkerung der Stadt hat sich in den letzten zehn Jahren verdoppelt.”
جمعیت شهر در ده سال گذشته دو برابر شده است.
در زمینه علمی:
“Die Menge an Daten, die täglich erzeugt wird, hat sich in den letzten fünf Jahren verdoppelt.”
مقدار دادههایی که روزانه تولید میشود، در پنج سال گذشته دو برابر شده است.
در زمینه ورزش:
“Er hat es geschafft, seine Laufdistanz in nur einem Jahr zu verdoppeln.”
او توانسته است مسافت دویدن خود را در تنها یک سال دو برابر کند.
در زمینه فروش:
“Dank der neuen Marketingstrategie haben sich die Verkaufszahlen verdoppelt.”
به لطف استراتژی بازاریابی جدید، ارقام فروش دو برابر شده است.
در زمینه فناوری:
“Die Rechenleistung der neuen Prozessoren hat sich im Vergleich zu den alten Modellen verdoppelt.”
قدرت محاسباتی پردازندههای جدید در مقایسه با مدلهای قدیمی دو برابر شده است.
این مثالها نشان میدهند که “verdoppeln” و “sich verdoppeln” چگونه برای توصیف فرآیند دو برابر کردن یا دو برابر شدن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
versinken
غرق شدن
کلمه “versinken” به زبان آلمانی به معنای “فرو رفتن”، “غرق شدن” یا “فرورفتن در چیزی” است. این فعل برای توصیف حرکتی استفاده میشود که در آن چیزی به طور تدریجی و کامل در آب یا هر مادهای فرو میرود یا غرق میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت:
“Das Schiff ist im Sturm versunken.”
کشتی در طوفان غرق شد.
در زمینه احساسات:
“Er versank in tiefer Trauer nach dem Verlust seines Freundes.”
او پس از از دست دادن دوستش در اندوه عمیقی فرو رفت.
در زمینه کار و فعالیت:
“Sie versinkt oft in ihre Arbeit und vergisst die Zeit.”
او اغلب در کار خود فرو میرود و زمان را فراموش میکند.
در زمینه تفریح و بازی:
“Die Kinder bauten eine Sandburg, die dann im Regen versank.”
کودکان یک قلعه شنی ساختند که بعد در باران فرو رفت.
در زمینه محیط زیست:
“Teile des Waldes sind nach dem schweren Regen im Schlamm versunken.”
بخشهایی از جنگل پس از باران شدید در گل و لای فرو رفتند.
در زمینه خیالات و تخیلات:
“Er versank in seine Gedanken und bemerkte nicht, dass jemand hereinkam.”
او در افکارش غرق شد و متوجه نشد که کسی وارد شد.
این مثالها نشان میدهند که “versinken” چگونه برای توصیف فرایند غرق شدن یا فرو رفتن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
فرو رفتن
(sich) verzögern
به تاخیر افتادن
کلمه “verzögern” به زبان آلمانی به معنای “به تأخیر انداختن” یا “کند کردن” است. هنگامی که با “sich” استفاده میشود، به معنای “به تأخیر افتادن” یا “کند شدن” به طور خودکار است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه حمل و نقل:
“Der Zug hat sich aufgrund technischer Probleme verzögert.”
قطار به دلیل مشکلات فنی به تأخیر افتاد.
در زمینه پروژهها و کارها:
“Die Bauarbeiten haben sich wegen des schlechten Wetters verzögert.”
عملیات ساختوساز به خاطر بدی هوا به تأخیر افتاده است.
در زمینه تحویل کالا:
“Die Lieferung hat sich um zwei Wochen verzögert.”
تحویل کالا به مدت دو هفته به تأخیر افتاده است.
در زمینه رویدادها و ملاقاتها:
“Das Meeting hat sich um 30 Minuten verzögert.”
جلسه 30 دقیقه به تأخیر افتاده است.
در زمینه پاسخها:
“Die Antwort auf meine Anfrage hat sich verzögert.”
پاسخ به درخواست من به تأخیر افتاده است.
در زمینه فناوری و نرمافزار:
“Die Veröffentlichung der neuen Software hat sich wegen unerwarteter Fehler verzögert.”
انتشار نرمافزار جدید به دلیل خطاهای غیرمنتظره به تأخیر افتاده است.
این مثالها نشان میدهند که “verzögern” و “sich verzögern” چگونه برای توصیف تأخیرها و کندیها در زمینههای مختلف استفاده میشود.
به عقب افتادن
wahrnehmen
درک کردن
متوجه شدن
فهمیدن
لمه “wahrnehmen” به زبان آلمانی به معنای “درک کردن”، “احساس کردن”، “متوجه شدن” یا “مشاهده کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد با حواس خود چیزی را متوجه میشود یا درک میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه حواس و احساسات:
“Er nahm den Duft der Blumen wahr.”
او بوی گلها را احساس کرد.
در زمینه بصری:
“Sie nahm eine Bewegung im Augenwinkel wahr.”
او حرکتی را از گوشه چشم متوجه شد.
در زمینه شنیداری:
“Ich konnte die leisen Geräusche im Hintergrund wahrnehmen.”
من میتوانستم صداهای ضعیف در پسزمینه را بشنوم.
در زمینه فکری و عقلانی:
“Er nahm die Bedeutung ihrer Worte nicht sofort wahr.”
او بلافاصله معنای حرفهای او را درک نکرد.
در زمینه اجتماعی:
“Die Schüler nahmen die Anwesenheit des neuen Lehrers sofort wahr.”
دانشآموزان بلافاصله حضور معلم جدید را متوجه شدند.
در زمینه احساسات دیگران:
“Sie nahm seine Unsicherheit wahr und versuchte, ihm zu helfen.”
او عدم اطمینان او را احساس کرد و سعی کرد به او کمک کند.
این مثالها نشان میدهند که “wahrnehmen” چگونه برای توصیف درک و مشاهده در زمینههای مختلف استفاده میشود.
zunehmen von+dat
zunehmen um/auf+akk
افزایش یافتن
بیشتر شدن
چاق شدن
کلمه “zunehmen” به معنای “افزایش یافتن”، “اضافه کردن” یا “چاق شدن” است و وقتی با “von” و حالت داتیو (Dativ) استفاده میشود، به معنای “افزایش یافتن از” یا “بیشتر شدن از” است. این ترکیب برای توصیف نقطه شروع یک افزایش استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه وزن و سلامت:
“Er hat von 70 kg auf 80 kg zugenommen.”
وزن او از 70 کیلوگرم به 80 کیلوگرم افزایش یافته است.
در زمینه جمعیت:
“Die Bevölkerung der Stadt hat von 50.000 auf 60.000 zugenommen.”
جمعیت شهر از 50,000 به 60,000 نفر افزایش یافته است.
در زمینه فروش و تجارت:
“Der Umsatz des Unternehmens ist von 1 Million Euro auf 1,5 Millionen Euro zugenommen.”
فروش شرکت از 1 میلیون یورو به 1.5 میلیون یورو افزایش یافته است.
در زمینه دما:
“Die Temperatur hat von 10 Grad auf 15 Grad zugenommen.”
دما از 10 درجه به 15 درجه افزایش یافته است.
در زمینه آب و هوا:
“Der Niederschlag hat von 50 mm auf 100 mm zugenommen.”
میزان بارش از 50 میلیمتر به 100 میلیمتر افزایش یافته است.
در زمینه تولید:
“Die Produktion hat von 500 auf 700 Einheiten pro Tag zugenommen.”
تولید از 500 به 700 واحد در روز افزایش یافته است.
این مثالها نشان میدهند که “zunehmen von” چگونه برای بیان شروع یک افزایش یا رشد در زمینههای مختلف استفاده میشود.
der Anfahrtsweg
جهت رانندگی
کلمه “der Anfahrtsweg” به زبان آلمانی به معنای “مسیر رسیدن” یا “مسیر رفتوآمد” است. این عبارت برای توصیف مسیری استفاده میشود که شخص یا وسیله نقلیه از آن برای رسیدن به مقصد استفاده میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه روزمره و کاری:
“Der Anfahrtsweg zur Arbeit dauert etwa 30 Minuten.”
مسیر رسیدن به محل کار حدود 30 دقیقه طول میکشد.
در زمینه راهنمایی و نقشه:
“Könnten Sie mir den Anfahrtsweg zur nächsten Tankstelle erklären?”
میتوانید مسیر رسیدن به نزدیکترین پمپ بنزین را برایم توضیح دهید؟
در زمینه مراسم و رویدادها:
“Bitte beachten Sie den Anfahrtsweg zur Hochzeit in der beigelegten Einladung.”
لطفاً مسیر رسیدن به مراسم عروسی را در دعوتنامه پیوست مشاهده کنید.
در زمینه تحصیلات و مدرسه:
“Der Anfahrtsweg zur Schule ist sicher und gut beleuchtet.”
مسیر رسیدن به مدرسه امن و خوب روشن شده است.
در زمینه توریسم و بازدید:
“Der Anfahrtsweg zum Schloss bietet wunderschöne Aussichten auf die Landschaft.”
مسیر رسیدن به قلعه مناظر زیبایی از طبیعت را ارائه میدهد.
در زمینه تحویل و خدمات:
“Der Anfahrtsweg für den Lieferdienst wurde im GPS-System gespeichert.”
مسیر رسیدن برای خدمات تحویل در سیستم GPS ذخیره شده است.
این مثالها نشان میدهند که “der Anfahrtsweg” چگونه برای توصیف مسیرها و راههای رسیدن به مقصدهای مختلف استفاده میشود.
der Anstieg
رشد و افزایش
کلمه “der Anstieg” به زبان آلمانی به معنای “افزایش”، “صعود” یا “شیب” است. این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن چیزی بالا میرود یا افزایش مییابد. همچنین میتواند به یک مسیر یا جاده شیبدار اشاره کند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Der Anstieg der Preise hat die Konsumenten beunruhigt.”
افزایش قیمتها مصرفکنندگان را نگران کرده است.
در زمینه جمعیت:
“Der Anstieg der Bevölkerung in den letzten Jahren war bemerkenswert.”
افزایش جمعیت در سالهای اخیر چشمگیر بوده است.
در زمینه دما:
“Der Anstieg der Temperaturen im Sommer war ungewöhnlich hoch.”
افزایش دما در تابستان غیرعادی بالا بود.
در زمینه ورزش:
“Der steile Anstieg beim Marathon war eine große Herausforderung für die Läufer.”
شیب تند در ماراتن یک چالش بزرگ برای دوندهها بود.
در زمینه پزشکی:
“Der Anstieg der Infektionszahlen hat zu neuen Maßnahmen geführt.”
افزایش تعداد عفونتها منجر به اقدامات جدیدی شده است.
در زمینه تحصیلات:
“Der Anstieg der Studierendenzahlen zeigt das wachsende Interesse an der Universität.”
افزایش تعداد دانشجویان نشاندهنده علاقهمندی رو به رشد به دانشگاه است.
der Antrieb
انگیزه
کلمه “der Antrieb” به زبان آلمانی به معنای “محرک”، “انگیزه”، یا “سیستم محرک” است. این اسم برای توصیف نیرویی استفاده میشود که چیزی را به حرکت در میآورد یا انگیزهای که شخصی را به انجام کاری ترغیب میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مکانیکی و فناوری:
“Der Antrieb des Autos funktioniert mit einem Elektromotor.”
سیستم محرک خودرو با یک موتور الکتریکی کار میکند.
در زمینه هوافضا:
“Der Antrieb der Rakete ist entscheidend für ihren erfolgreichen Start.”
سیستم محرک موشک برای پرتاب موفق آن حیاتی است.
در زمینه انگیزه شخصی:
“Sein starker Antrieb half ihm, seine Ziele zu erreichen.”
انگیزه قوی او به او کمک کرد تا به اهدافش برسد.
در زمینه صنعتی:
“Der Antrieb der Maschine benötigt regelmäßige Wartung.”
سیستم محرک ماشین نیاز به نگهداری منظم دارد.
در زمینه رباتیک:
“Der Antrieb des Roboters ermöglicht ihm, sich in alle Richtungen zu bewegen.”
سیستم محرک ربات به او امکان میدهد که به همه جهات حرکت کند.
در زمینه علمی و تحقیقاتی:
“Der Antrieb hinter dieser Forschung ist die Suche nach nachhaltigen Energiequellen.”
انگیزه پشت این پژوهش جستجو برای منابع انرژی پایدار است.
این مثالها نشان میدهند که “der Antrieb” چگونه برای توصیف نیروها یا انگیزههای مختلف در زمینههای مختلف استفاده میشود.
نیروی محرکه
der Aufschwung
رشد اقتصادی
ترقی
صعود
کلمه “der Aufschwung” به زبان آلمانی به معنای “رونق”، “بهبود”، “پیشرفت” یا “دورهی رشد” است. این اسم برای توصیف یک دوره یا حالتی استفاده میشود که در آن شرایط به طور کلی بهبود مییابد یا پیشرفت میکند، به ویژه در زمینههای اقتصادی و اجتماعی.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Nach der Rezession erlebte die Wirtschaft einen starken Aufschwung.”
پس از رکود، اقتصاد یک رونق قوی را تجربه کرد.
در زمینه بازار کار:
“Der Aufschwung auf dem Arbeitsmarkt hat zu einer niedrigen Arbeitslosenquote geführt.”
رونق در بازار کار به کاهش نرخ بیکاری منجر شده است.
در زمینه فناوری:
“Die Einführung neuer Technologien hat einen Aufschwung in der Industrie bewirkt.”
معرفی فناوریهای جدید باعث رونق در صنعت شده است.
در زمینه املاک و مستغلات:
“Der Aufschwung im Immobilienmarkt hat die Preise für Häuser steigen lassen.”
رونق در بازار املاک و مستغلات باعث افزایش قیمت خانهها شده است.
در زمینه اجتماعی:
“Der kulturelle Aufschwung in der Stadt hat viele Touristen angezogen.”
رونق فرهنگی در شهر گردشگران زیادی را جذب کرده است.
در زمینه سلامت و بهداشت:
“Ein gesünderer Lebensstil hat zu einem allgemeinen Aufschwung des Wohlbefindens geführt.”
سبک زندگی سالمتر به بهبود کلی رفاه منجر شده است.
این مثالها نشان میدهند که
“der Aufschwung” چگونه برای توصیف دورههای رشد و
بهبود در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Ausstattung
تجهیزات
کلمه “die Ausstattung” به زبان آلمانی به معنای “تجهیزات”، “امکانات”، “تجهیزات داخلی” یا “مبلمان” است. این اسم برای توصیف مجموعهای از وسایل و امکاناتی استفاده میشود که در یک مکان یا برای یک هدف خاص به کار میروند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه هتل و مهماننوازی:
“Das Hotel bietet eine luxuriöse Ausstattung mit Pool und Spa.”
هتل دارای امکانات لوکسی از جمله استخر و اسپا است.
در زمینه تحصیلات:
“Die Schule verfügt über eine moderne Ausstattung mit Computern und Smartboards.”
مدرسه دارای امکانات مدرنی از جمله کامپیوترها و تختههای هوشمند است.
در زمینه مسکونی:
“Die Wohnung hat eine hochwertige Ausstattung mit Einbauküche und Parkettboden.”
آپارتمان دارای تجهیزات با کیفیتی از جمله آشپزخانه تجهیز شده و کفپوش پارکت است.
در زمینه پزشکی:
“Das Krankenhaus ist mit neuester medizinischer Ausstattung ausgerüstet.”
بیمارستان به جدیدترین تجهیزات پزشکی مجهز شده است.
در زمینه خودرو:
“Das Auto kommt mit einer umfassenden Ausstattung inklusive Klimaanlage und Navigationssystem.”
خودرو با تجهیزات کامل از جمله سیستم تهویه مطبوع و سیستم ناوبری ارائه میشود.
در زمینه فعالیتهای تفریحی:
“Die Sporthalle hat eine gute Ausstattung mit verschiedenen Sportgeräten.”
سالن ورزشی دارای تجهیزات خوبی از جمله وسایل ورزشی مختلف است.
der Beifahrer
die Beifahrerin
مسافر بغل دست راننده
کلمه “der Beifahrer” به زبان آلمانی به معنای “سرنشین” یا “مسافر” است و به فردی اشاره دارد که در کنار راننده در یک وسیله نقلیه نشسته است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه خودرو:
“Der Beifahrer schnallte sich an, bevor das Auto losfuhr.”
سرنشین کمربند ایمنی خود را بست قبل از اینکه خودرو حرکت کند.
در زمینه ایمنی:
“Es ist wichtig, dass auch der Beifahrer den Sicherheitsgurt anlegt.”
مهم است که سرنشین هم کمربند ایمنی خود را ببندد.
در زمینه سفرهای جادهای:
“Der Beifahrer half dem Fahrer, die richtige Route zu finden.”
سرنشین به راننده کمک کرد تا مسیر درست را پیدا کند.
در زمینه تاکسی و خدمات حمل و نقل:
“Der Beifahrer unterhielt sich mit dem Taxifahrer während der Fahrt.”
سرنشین در طول مسیر با راننده تاکسی صحبت میکرد.
در زمینه تجربه رانندگی:
“Beim Fahrunterricht übernimmt der Fahrlehrer oft die Rolle des Beifahrers.”
در درسهای رانندگی، مربی اغلب نقش سرنشین را ایفا میکند.
در زمینه حوادث:
“Der Beifahrer wurde bei dem Unfall leicht verletzt.”
سرنشین در حادثه کمی زخمی شد.
die Beruhigung
آرامش
کلمه “die Beruhigung” به زبان آلمانی به معنای “آرامش”، “تسکین” یا “آرام کردن” است. این اسم برای توصیف فرآیند یا حالتی استفاده میشود که در آن شخص یا چیزی به آرامش میرسد یا تسکین پیدا میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه سلامت و روان:
“Die Beruhigung des Patienten war nach der Operation sehr wichtig.”
آرامش بیمار بعد از عمل جراحی بسیار مهم بود.
در زمینه والدین و کودکان:
“Die Mutter sang ein Schlaflied zur Beruhigung des weinenden Babys.”
مادر برای آرام کردن نوزاد گریهکنان یک لالایی خواند.
در زمینه اضطراب و استرس:
“Die tiefe Atmung half ihm bei der Beruhigung seiner Nerven.”
تنفس عمیق به او کمک کرد تا اعصابش را آرام کند.
در زمینه موقعیتهای بحرانی:
“Die Beruhigung der Menschenmenge war nach dem Vorfall notwendig.”
آرام کردن جمعیت پس از حادثه ضروری بود.
در زمینه محیط کار:
“Musik kann zur Beruhigung und Konzentration der Mitarbeiter beitragen.”
موسیقی میتواند به آرامش و تمرکز کارکنان کمک کند.
در زمینه طبیعت:
“Der ruhige Fluss trug zur allgemeinen Beruhigung der Umgebung bei.”
رودخانه آرام به آرامش کلی محیط اطراف کمک میکرد.
تسکین
das Blech
حلبی
در زمینه ساختوساز:
“Das Dach wurde mit Blech gedeckt, um es wetterfest zu machen.”
سقف با ورق فلزی پوشیده شد تا در برابر هوا مقاوم شود.
در زمینه خودروسازی:
“Die Karosserie des Autos besteht aus robustem Blech.”
بدنه خودرو از ورق فلزی مقاوم ساخته شده است.
در زمینه آشپزی و پختوپز:
“Die Kekse wurden auf einem Blech im Ofen gebacken.”
بیسکوییتها روی یک سینی در فر پخته شدند.
در زمینه موسیقی:
“Die Blechbläsergruppe spielte eine beeindruckende Melodie.”
گروه نوازندگان سازهای بادی فلزی یک ملودی چشمگیر نواختند.
در زمینه صنایع دستی:
“Er schnitt das Blech mit einer Schere, um ein Kunstwerk zu schaffen.”
او ورق فلزی را با قیچی برید تا یک اثر هنری خلق کند.
در زمینه نگهداری مواد غذایی:
“Der Kuchen wurde auf einem Blech abgekühlt, bevor er serviert wurde.”
کیک روی یک سینی خنک شد قبل از اینکه سرو شود.
der Einbruch
کلمه “der Einbruch” به زبان آلمانی به معنای “سرقت از خانه”، “ورود غیرمجاز” یا “افت شدید” است. این اسم میتواند به انواع مختلفی از ورود غیرقانونی یا کاهش ناگهانی اشاره داشته باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه جرم و جنایت:
“Der Einbruch in das Haus geschah mitten in der Nacht.”
سرقت از خانه در نیمه شب اتفاق افتاد.
در زمینه بازار و اقتصاد:
“Der Einbruch der Aktienkurse hat viele Anleger beunruhigt.”
افت شدید قیمت سهام بسیاری از سرمایهگذاران را نگران کرده است.
در زمینه امنیت:
“Nach dem Einbruch installierten sie ein neues Alarmsystem.”
بعد از سرقت، یک سیستم هشدار جدید نصب کردند.
در زمینه ورزش:
“Der plötzliche Einbruch in der Leistung des Teams war überraschend.”
افت ناگهانی در عملکرد تیم شگفتانگیز بود.
در زمینه آب و هوا:
“Mit dem Einbruch des Winters fielen die Temperaturen drastisch.”
با فرا رسیدن زمستان، دما به طور چشمگیری کاهش یافت.
در زمینه پزشکی:
“Der Einbruch seines Gesundheitszustands erfordert sofortige Aufmerksamkeit.”
افت شدید وضعیت سلامت او نیاز به توجه فوری دارد.
die Einbuße
کلمه “die Einbuße” به زبان آلمانی به معنای “زیان”، “ضرر” یا “کاهش” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن چیزی از دست میرود یا دچار کاهش میشود، چه از نظر مالی، چه از نظر کیفیت یا ارزش.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مالی:
“Die Firma erlitt erhebliche Einbußen durch den Wirtschaftseinbruch.”
شرکت به دلیل رکود اقتصادی دچار زیانهای قابلتوجهی شد.
در زمینه تجارت:
“Durch den starken Wettbewerb haben wir Marktanteile verloren, was zu Einbußen im Umsatz führte.”
به دلیل رقابت شدید، سهم بازار از دست دادیم که منجر به کاهش درآمد شد.
در زمینه کیفیت:
“Die Einbußen in der Produktqualität wurden von den Kunden schnell bemerkt.”
کاهش کیفیت محصول به سرعت توسط مشتریان متوجه شد.
در زمینه سلامت:
“Nach der Krankheit hatte er mit Einbußen an körperlicher Leistungsfähigkeit zu kämpfen.”
پس از بیماری، او با کاهش توانایی جسمانی مواجه بود.
در زمینه تحصیلات:
“Die Schließung der Schule führte zu erheblichen Einbußen im Lernfortschritt der Schüler.”
تعطیلی مدرسه منجر به کاهش چشمگیر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان شد.
در زمینه ورزشی:
“Das Team musste Einbußen bei der Kaderstärke hinnehmen, nachdem mehrere Spieler verletzt wurden.”
تیم پس از مصدومیت چندین بازیکن، دچار کاهش قدرت ترکیب شد.
ضرر و زیان
der Abnehmer
کلمه “der Abnehmer” به زبان آلمانی به معنای “مصرفکننده”، “خریدار” یا “مشتری” است. این اسم برای توصیف شخص یا شرکتی استفاده میشود که کالاها یا خدمات را خریداری یا مصرف میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تجارت:
“Der Abnehmer dieser Produkte ist hauptsächlich die Industrie.”
خریدار اصلی این محصولات، صنعت است.
در زمینه بازار:
“Unser größter Abnehmer hat die Bestellung verdoppelt.”
بزرگترین مشتری ما سفارش خود را دو برابر کرده است.
در زمینه فروش:
“Der Abnehmer war mit der Qualität der Ware sehr zufrieden.”
مشتری از کیفیت کالا بسیار راضی بود.
در زمینه توزیع:
“Wir suchen neue Abnehmer für unsere neuesten Technologien.”
ما به دنبال مشتریان جدید برای فناوریهای جدید خود هستیم.
در زمینه کشاورزی:
“Die Bauern finden in den lokalen Märkten viele Abnehmer für ihre Produkte.”
کشاورزان در بازارهای محلی بسیاری از مصرفکنندگان برای محصولات خود پیدا میکنند.
در زمینه تولید:
“Der Abnehmer dieses Bauteils ist ein großer Automobilhersteller.”
خریدار این قطعه یک تولیدکننده بزرگ خودرو است.
der Absatz
فروش
پاشنه کفش
پاراگراف
کلمه “der Absatz” به زبان آلمانی به معنای “فروش”، “پاشنه” (در کفش) یا “بخش” (در متن) است. در زمینه تجارت و فروش، “Absatz” به معنای میزان فروش یا تعداد واحدهای فروختهشده استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تجارت و فروش:
“Der Absatz unserer Produkte ist im letzten Quartal deutlich gestiegen.”
فروش محصولات ما در سهماهه گذشته به طور قابلتوجهی افزایش یافته است.
در زمینه کفش:
“Diese Schuhe haben sehr hohe Absätze.”
این کفشها پاشنههای بسیار بلندی دارند.
در زمینه نگارش و متن:
“Der erste Absatz dieses Artikels ist sehr interessant.”
اولین بخش این مقاله بسیار جالب است.
در زمینه اقتصاد:
“Der Absatz neuer Autos hat sich in diesem Jahr verdoppelt.”
فروش خودروهای جدید در سال جاری دو برابر شده است.
در زمینه بازاریابی:
“Eine gute Werbestrategie kann den Absatz erheblich steigern.”
یک استراتژی تبلیغاتی خوب میتواند فروش را به طور قابلتوجهی افزایش دهد.
در زمینه تولید:
“Der Absatz der neuen Kollektion übertraf alle Erwartungen.”
فروش مجموعه جدید از تمامی انتظارات فراتر رفت.
das Einzelhandel
فروشندگی (مستقیم به مصرفکننده
کلمه “der Einzelhandel” به زبان آلمانی به معنای “خردهفروشی” است. این اصطلاح برای توصیف فرآیند فروش کالاها به مشتریان نهایی یا مصرفکنندگان به کار میرود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه کسبوکار:
“Der Einzelhandel spielt eine wichtige Rolle in der Wirtschaft.”
خردهفروشی نقش مهمی در اقتصاد دارد.
در زمینه شغل و حرفه:
“Er arbeitet im Einzelhandel und verkauft Kleidung.”
او در خردهفروشی کار میکند و لباس میفروشد.
در زمینه تغییرات بازار:
“Der Einzelhandel hat sich in den letzten Jahren stark verändert, insbesondere durch den Online-Handel.”
خردهفروشی در سالهای اخیر به ویژه با ظهور تجارت آنلاین به شدت تغییر کرده است.
در زمینه آموزش و تحصیلات:
“Viele junge Leute entscheiden sich für eine Ausbildung im Einzelhandel.”
بسیاری از جوانان تصمیم میگیرند در رشته خردهفروشی آموزش ببینند.
در زمینه بازاریابی:
“Gute Kundenbetreuung ist im Einzelhandel entscheidend.”
خدمات خوب به مشتریان در خردهفروشی بسیار مهم است.
در زمینه فروشگاهها:
“Kleine Läden im Einzelhandel kämpfen oft gegen große Kaufhäuser.”
فروشگاههای کوچک خردهفروشی اغلب با فروشگاههای بزرگ رقابت میکنند.
die Entfremdung
بیگانگی
کلمه “die Entfremdung” به زبان آلمانی به معنای “از خودبیگانگی”، “بیگانگی” یا “جدایی” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن فرد یا چیزی از دیگری جدا میشود یا احساس بیگانگی و عدم تعلق میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اجتماعی:
“Die Entfremdung zwischen den Generationen ist ein häufig diskutiertes Thema.”
از خودبیگانگی بین نسلها یک موضوع پر بحث است.
در زمینه روابط شخصی:
“Die ständige Abwesenheit führte zur Entfremdung des Paares.”
غیبت مداوم منجر به بیگانگی بین زوج شد.
در زمینه کار و حرفه:
“Die monotone Arbeit verursachte bei vielen Arbeitern ein Gefühl der Entfremdung.”
کار یکنواخت در بسیاری از کارگران احساس از خودبیگانگی ایجاد کرد.
در زمینه فلسفه:
“Karl Marx sprach oft von der Entfremdung des Arbeiters von seinem Produkt.”
کارل مارکس اغلب از بیگانگی کارگر از محصولش صحبت میکرد.
در زمینه هنر و ادبیات:
“Der Roman behandelt die Entfremdung des Individuums in der modernen Gesellschaft.”
رمان به بیگانگی فرد در جامعه مدرن میپردازد.
در زمینه فناوری:
“Die zunehmende Nutzung digitaler Medien kann zu einer Entfremdung zwischen Menschen führen.”
استفاده روزافزون از رسانههای دیجیتال میتواند به بیگانگی بین انسانها منجر شود.
این مثالها نشان میدهند که “die Entfremdung” چگونه برای توصیف حالتهای بیگانگی و جدایی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
das Exemplar
نسخه
کلمه “das Exemplar” به زبان آلمانی به معنای “نسخه”، “نمونه” یا “کپی” است. این اسم برای توصیف یک واحد یا نسخه از یک شیء خاص استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه کتابها و نشریات:
“Ich habe das letzte Exemplar dieses Buches gekauft.”
من آخرین نسخه این کتاب را خریدم.
در زمینه مجموعهها:
“Dieses Exemplar einer seltenen Münze ist sehr wertvoll.”
این نمونه یک سکه نادر بسیار ارزشمند است.
در زمینه طبیعت و حیوانات:
“Ein Exemplar dieser Vogelart wurde kürzlich im Wald entdeckt.”
یک نمونه از این گونه پرنده اخیراً در جنگل کشف شده است.
در زمینه تولید و کالاها:
“Jedes Exemplar dieser limitierten Edition ist nummeriert.”
هر نسخه از این نسخه محدود شمارهگذاری شده است.
در زمینه هنر و موزهها:
“Ein einzigartiges Exemplar dieses Gemäldes hängt im Museum.”
یک نمونه منحصر به فرد از این نقاشی در موزه آویزان است.
در زمینه چاپ و انتشارات:
“Die erste Auflage wurde in einer kleinen Anzahl von Exemplaren gedruckt.”
اولین چاپ در تعداد کمی نسخه چاپ شد.
مثال
die Fernbeziehung
ارتباط از راه دور
لمه “die Fernbeziehung” به زبان آلمانی به معنای “رابطه از راه دور” است. این اسم برای توصیف نوعی رابطه عاشقانه استفاده میشود که در آن دو نفر در مکانهای جغرافیایی مختلف زندگی میکنند و به دلیل فاصله زیاد نمیتوانند به طور منظم یکدیگر را ببینند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه روابط شخصی:
“Trotz der Herausforderungen führen sie eine glückliche Fernbeziehung.”
علیرغم چالشها، آنها یک رابطه از راه دور خوشبخت دارند.
در زمینه برنامهریزی و ملاقاتها:
“Sie planen, sich jedes Wochenende zu sehen, um ihre Fernbeziehung aufrechtzuerhalten.”
آنها برنامهریزی میکنند که هر آخر هفته یکدیگر را ببینند تا رابطه از راه دور خود را حفظ کنند.
در زمینه ارتباطات:
“Dank moderner Technologien wie Videoanrufen können Fernbeziehungen heutzutage einfacher gepflegt werden.”
با تشکر از تکنولوژیهای مدرن مانند تماسهای ویدئویی، روابط از راه دور امروزه به راحتی قابل نگهداری هستند.
در زمینه احساسات:
“Die Fernbeziehung erfordert viel Vertrauen und Kommunikation.”
رابطه از راه دور نیازمند اعتماد و ارتباط زیاد است.
در زمینه تصمیمات زندگی:
“Nach zwei Jahren in einer Fernbeziehung haben sie beschlossen, zusammenzuziehen.”
پس از دو سال در یک رابطه از راه دور، آنها تصمیم گرفتند با هم زندگی کنند.
در زمینه مشکلات و چالشها:
“Eine Fernbeziehung kann manchmal sehr einsam sein.”
یک رابطه از راه دور گاهی میتواند بسیار تنها کننده باشد.
این مثالها نشان میدهند که “die Fernbeziehung” چگونه برای توصیف روابط عاشقانه از راه دور در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Flaute
رکود
کلمه “die Flaute” به زبان آلمانی به معنای “رکود”، “آرامش”، “وقفه”است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن فعالیتها یا حرکات به طور چشمگیری کاهش مییابد یا متوقف میشود. این اصطلاح میتواند در زمینههای مختلفی مانند اقتصاد، تجارت، و حتی دریا و باد استفاده شود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصادی:
“Die Wirtschaft erlebte eine lange Flaute nach der Finanzkrise.”
اقتصاد پس از بحران مالی دچار رکود طولانی شد.
در زمینه تجارت:
“In der Nebensaison herrscht in vielen Geschäften eine Flaute.”
در فصل خلوتی، بسیاری از فروشگاهها با رکود مواجه هستند.
در زمینه دریا و باد:
“Das Segelboot konnte wegen der Flaute nicht weiterfahren.”
قایق بادبانی به دلیل آرامش دریا قادر به ادامه حرکت نبود.
در زمینه ورزش و رقابتها:
“Nach einer Erfolgsserie erlebte das Team eine Flaute.”
پس از یک دوره موفقیت، تیم دچار رکود شد.
در زمینه احساسات و انگیزه:
“Er durchlebte eine kreative Flaute und konnte keine neuen Ideen entwickeln.”
او دوران رکود خلاقانهای را پشت سر گذاشت و نتوانست ایدههای جدیدی ایجاد کند.
در زمینه بازار و فروش:
“Die Verkaufszahlen zeigen eine Flaute im letzten Quartal.”
ارقام فروش در سهماهه گذشته نشاندهنده رکود است.
کسادی بازار
die Fortbewegung
جابجایی
کلمه “die Fortbewegung” به زبان آلمانی به معنای “حرکت”، “جابجایی” یا “پیشروی” است. این اسم برای توصیف فرآیند حرکت از یک مکان به مکان دیگر استفاده میشود و میتواند به روشها و وسایل مختلفی از جابجایی اشاره داشته باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه حمل و نقل:
“Die Fortbewegung in der Stadt ist dank der öffentlichen Verkehrsmittel sehr bequem.”
حرکت در شهر به لطف وسایل حمل و نقل عمومی بسیار راحت است.
در زمینه تکنولوژی:
“Elektroautos bieten eine umweltfreundliche Fortbewegung.”
خودروهای الکتریکی یک روش جابجایی دوستدار محیط زیست ارائه میدهند.
در زمینه زیستشناسی:
“Die Fortbewegung der Schnecken erfolgt durch Muskelkontraktionen und Schleimproduktion.”
حرکت حلزونها از طریق انقباضات عضلانی و تولید مخاط صورت میگیرد.
در زمینه ورزش:
“Laufen ist eine natürliche Form der Fortbewegung für den Menschen.”
دویدن یک شکل طبیعی از جابجایی برای انسان است.
در زمینه رباتیک:
“Die Forscher arbeiten an neuen Methoden der Fortbewegung für Roboter.”
محققان روی روشهای جدید حرکت برای رباتها کار میکنند.
در زمینه تاریخ:
“Die Erfindung des Rades revolutionierte die menschliche Fortbewegung.”
اختراع چرخ انقلاب بزرگی در جابجایی انسان ایجاد کرد.
این مثالها نشان میدهند که “die Fortbewegung” چگونه برای توصیف روشها و فرآیندهای مختلف حرکت و جابجایی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
تحرک
der Führerschein
گواهینامه رانندگی
در زمینه آموزش رانندگی:
“Er hat den Führerschein im Alter von 18 Jahren gemacht.”
او در سن 18 سالگی گواهینامه رانندگی گرفت.
در زمینه مدارک و مستندات:
“Vergiss nicht, deinen Führerschein mitzunehmen, wenn du Auto fährst.”
فراموش نکن گواهینامه رانندگیات را هنگام رانندگی با خودت ببری.
در زمینه جریمه و تخلفات:
“Bei zu schnellem Fahren kann der Führerschein entzogen werden.”
در صورت رانندگی با سرعت بالا، گواهینامه ممکن است ضبط شود.
در زمینه تمدید و تجدید:
“Mein Führerschein muss nächstes Jahr erneuert werden.”
گواهینامه رانندگی من باید سال آینده تمدید شود.
در زمینه انواع گواهینامهها:
“Für das Fahren eines Lastwagens benötigt man einen speziellen Führerschein.”
برای رانندگی یک کامیون نیاز به گواهینامه خاصی است.
در زمینه امتحان رانندگی:
“Der praktische Teil der Führerscheinprüfung war sehr anspruchsvoll.”
بخش عملی آزمون گواهینامه رانندگی بسیار چالشبرانگیز بود.
die Funktionsweise
شرح کار
کلمه “die Funktionsweise” به زبان آلمانی به معنای “نحوه عملکرد”، “روش کار” یا “طرز کار” است. این اسم برای توصیف چگونگی کار کردن یا عملکرد یک سیستم، دستگاه یا فرآیند استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تکنولوژی:
“Die Funktionsweise des neuen Smartphones ist beeindruckend.”
نحوه عملکرد گوشی هوشمند جدید چشمگیر است.
در زمینه علمی:
“Die Funktionsweise des menschlichen Gehirns ist sehr komplex.”
نحوه عملکرد مغز انسان بسیار پیچیده است.
در زمینه آموزشی:
“Der Lehrer erklärte die Funktionsweise der Maschine im Detail.”
معلم طرز کار دستگاه را بهطور مفصل توضیح داد.
در زمینه مهندسی:
“Die Funktionsweise des Motors basiert auf einem einfachen Prinzip.”
نحوه عملکرد موتور بر یک اصل ساده استوار است.
در زمینه پزشکی:
“Die Funktionsweise des neuen Medikaments wurde gründlich getestet.”
نحوه عملکرد داروی جدید بهطور کامل آزمایش شده است.
در زمینه نرمافزار:
“Die Funktionsweise der neuen App ist benutzerfreundlich und intuitiv.”
نحوه عملکرد اپلیکیشن جدید کاربرپسند و شهودی است.
die Geschwindigkeit
سرعت
در زمینه رانندگی:
“Die Geschwindigkeit auf der Autobahn ist auf 130 km/h begrenzt.”
سرعت در بزرگراه به 130 کیلومتر در ساعت محدود شده است.
در زمینه ورزش:
“Der Läufer erreichte eine beeindruckende Geschwindigkeit im 100-Meter-Lauf.”
دونده در دوی 100 متر به سرعت چشمگیری دست یافت.
در زمینه تکنولوژی:
“Die Geschwindigkeit des neuen Prozessors ist viel höher als die der alten Modelle.”
سرعت پردازنده جدید بسیار بالاتر از مدلهای قدیمی است.
در زمینه فیزیک:
“Die Lichtgeschwindigkeit ist eine Konstante im Universum.”
سرعت نور یک ثابت در جهان است.
در زمینه اینترنت و شبکه:
“Die Geschwindigkeit der Internetverbindung hat sich in den letzten Jahren deutlich verbessert.”
سرعت اتصال به اینترنت در سالهای اخیر به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
در زمینه حمل و نقل:
“Die Geschwindigkeit des Zuges beträgt 300 km/h.”
سرعت قطار 300 کیلومتر در ساعت است.
das Gewissen
وجدان
در زمینه اخلاق و رفتار:
“Er hatte ein schlechtes Gewissen, weil er gelogen hatte.”
او به خاطر دروغ گفتن وجدان ناراحتی داشت.
در زمینه تصمیمگیری:
“Ihr Gewissen sagte ihr, dass sie die richtige Entscheidung getroffen hatte.”
وجدانش به او گفت که تصمیم درستی گرفته است.
در زمینه تعاملات اجتماعی:
“Sein Gewissen ließ es nicht zu, dass er ungerecht handelte.”
وجدانش اجازه نداد که ناعادلانه رفتار کند.
در زمینه پشیمانی:
“Sie konnte vor lauter schlechtem Gewissen nicht schlafen.”
او به خاطر وجدان ناراحت نتوانست بخوابد.
در زمینه تربیت و آموزش:
“Eltern sollten ihren Kindern helfen, ein starkes Gewissen zu entwickeln.”
والدین باید به فرزندانشان کمک کنند تا یک وجدان قوی پرورش دهند.
در زمینه فلسفه و دین:
“Das Gewissen wird oft als innere Stimme beschrieben, die uns leitet.”
وجدان اغلب به عنوان صدای درونی توصیف میشود که ما را هدایت میکند.
این مثالها نشان میدهند که “das Gewissen” چگونه برای توصیف حس درونی و اخلاقی فرد در زمینههای مختلف استفاده میشود.
der Gütertransport
حمل و نقل کالا
کلمه “der Gütertransport” به زبان آلمانی به معنای “حمل و نقل کالا” یا “ترابری بار” است. این اصطلاح برای توصیف فرآیند حمل و نقل کالاها از یک مکان به مکان دیگر استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه لجستیک:
“Der Gütertransport erfolgt hauptsächlich per LKW.”
حمل و نقل کالا عمدتاً با کامیون انجام میشود.
در زمینه حمل و نقل بینالمللی:
“Der Gütertransport per Schiff ist für den internationalen Handel unerlässlich.”
حمل و نقل کالا با کشتی برای تجارت بینالمللی ضروری است.
در زمینه راهآهن:
“Der Gütertransport auf der Schiene ist umweltfreundlicher als auf der Straße.”
حمل و نقل کالا از طریق راهآهن محیط زیستیتر از جاده است.
در زمینه حمل و نقل هوایی:
“Für den schnellen Gütertransport ist das Flugzeug die beste Wahl.”
برای حمل و نقل سریع کالا، هواپیما بهترین انتخاب است.
در زمینه اقتصاد:
“Effizienter Gütertransport ist entscheidend für eine starke Wirtschaft.”
حمل و نقل کارآمد کالا برای یک اقتصاد قوی حیاتی است.
در زمینه خدمات پستی:
“Der Gütertransport von Paketen wird oft durch Kurierdienste abgewickelt.”
حمل و نقل کالاهای بستهبندی شده اغلب توسط خدمات پیک انجام میشود.
der Hersteller
سازنده
تولید کننده
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه صنعت و تولید:
“Der Hersteller hat die neuesten Modelle seiner Produkte vorgestellt.”
تولیدکننده جدیدترین مدلهای محصولات خود را معرفی کرد.
در زمینه کیفیت محصولات:
“Dieser Hersteller ist für seine hochwertigen Elektronikgeräte bekannt.”
این تولیدکننده برای دستگاههای الکترونیکی با کیفیت بالای خود معروف است.
در زمینه خودرو:
“Der deutsche Hersteller hat einen neuen umweltfreundlichen Wagen auf den Markt gebracht.”
تولیدکننده آلمانی یک خودروی جدید دوستدار محیط زیست به بازار عرضه کرده است.
در زمینه پوشاک:
“Der Hersteller bietet eine breite Palette an modischen Kleidungsstücken an.”
تولیدکننده مجموعه گستردهای از لباسهای مد روز را ارائه میدهد.
در زمینه مسئولیت اجتماعی:
“Der Hersteller engagiert sich für nachhaltige Produktion und faire Arbeitsbedingungen.”
تولیدکننده به تولید پایدار و شرایط کاری منصفانه متعهد است.
در زمینه لوازم خانگی:
“Dieser Hersteller produziert langlebige und energieeffiziente Haushaltsgeräte.”
این تولیدکننده لوازم خانگی بادوام و کممصرف تولید میکند.
der Individualverkehr
حمل و نقل خصوصی
کلمه “der Individualverkehr” به زبان آلمانی به معنای “حمل و نقل فردی” یا “ترافیک شخصی” است. این اصطلاح برای توصیف وسایل نقلیه شخصی مانند خودروها، موتورسیکلتها و دوچرخهها که برای حمل و نقل افراد به صورت فردی استفاده میشوند، به کار میرود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه محیط زیست:
“Der Individualverkehr trägt erheblich zur Luftverschmutzung in Städten bei.”
حمل و نقل فردی به طور قابل توجهی به آلودگی هوا در شهرها کمک میکند.
در زمینه ترافیک:
“Der zunehmende Individualverkehr führt zu Staus auf den Straßen.”
افزایش حمل و نقل فردی منجر به ترافیک سنگین در جادهها میشود.
در زمینه حمل و نقل شهری:
“Die Stadt plant Maßnahmen zur Reduzierung des Individualverkehrs und Förderung des öffentlichen Nahverkehrs.”
شهر در حال برنامهریزی اقداماتی برای کاهش حمل و نقل فردی و ترویج حمل و نقل عمومی است.
در زمینه اقتصاد:
“Der Individualverkehr verursacht hohe Kosten für Infrastruktur und Instandhaltung.”
حمل و نقل فردی هزینههای زیادی برای زیرساختها و نگهداری به همراه دارد.
در زمینه انرژی:
“Elektrofahrzeuge könnten die Umweltauswirkungen des Individualverkehrs verringern.”
خودروهای الکتریکی میتوانند اثرات زیستمحیطی حمل و نقل فردی را کاهش دهند.
در زمینه زندگی روزمره:
“Viele Menschen bevorzugen den Individualverkehr, weil er Flexibilität bietet.”
بسیاری از افراد حمل و نقل فردی را ترجیح میدهند زیرا انعطافپذیری را فراهم میکند.
این مثالها نشان میدهند که “der Individualverkehr” چگونه برای توصیف حمل و نقل شخصی و تأثیرات آن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
der Kickboard
der Roller
اسکوتر
در زمینه تفریح و ورزش:
“Kinder und Jugendliche fahren gerne mit dem Kickboard im Park.”
کودکان و نوجوانان دوست دارند با اسکوتر در پارک سواری کنند.
در زمینه حمل و نقل شهری:
“Das Kickboard ist eine praktische Lösung für kurze Strecken in der Stadt.”
اسکوتر یک راهحل عملی برای مسافتهای کوتاه در شهر است.
در زمینه سلامت و تناسب اندام:
“Das Fahren mit dem Kickboard ist eine gute Übung für das Gleichgewicht und die Koordination.”
سواری با اسکوتر تمرین خوبی برای تعادل و هماهنگی است.
در زمینه ایمنی:
“Beim Fahren mit dem Kickboard sollte man immer einen Helm tragen.”
هنگام سواری با اسکوتر باید همیشه کلاه ایمنی بپوشید.
در زمینه مدرسه و آموزش:
“Viele Schüler kommen mit dem Kickboard zur Schule.”
بسیاری از دانشآموزان با اسکوتر به مدرسه میآیند.
در زمینه نوآوری:
“Moderne Kickboards sind oft mit elektrischen Motoren ausgestattet.”
اسکوترهای مدرن اغلب به موتورهای الکتریکی مجهز هستند.
der Kofferraum
صندوق عقب
در زمینه سفر:
“Wir haben unser Gepäck im Kofferraum verstaut und sind losgefahren.”
ما چمدانهایمان را در صندوق عقب گذاشتیم و حرکت کردیم.
در زمینه خرید:
“Nach dem Einkauf haben wir die Tüten in den Kofferraum gelegt.”
بعد از خرید، کیسهها را در صندوق عقب گذاشتیم.
در زمینه خودرو:
“Der Kofferraum dieses Autos ist sehr geräumig.”
صندوق عقب این خودرو بسیار جادار است.
در زمینه حمل و نقل:
“Er hat das Fahrrad im Kofferraum transportiert.”
او دوچرخه را در صندوق عقب حمل کرد.
در زمینه ایمنی:
“Bitte stellen Sie sicher, dass der Kofferraum richtig geschlossen ist.”
لطفاً مطمئن شوید که صندوق عقب به درستی بسته شده است.
در زمینه بستهبندی:
“Die Werkzeuge liegen sicher im Kofferraum.”
ابزارها بهطور امنی در صندوق عقب قرار دارند.
die Mobilität
قابلیت تحرک
کلمه “die Mobilität” به زبان آلمانی به معنای “تحرک” یا “قابلیت جابجایی” است. این اسم برای توصیف توانایی فرد، گروه یا وسیله برای حرکت یا جابجایی از یک مکان به مکان دیگر استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه حمل و نقل شهری:
“Die Stadt arbeitet an Projekten zur Verbesserung der Mobilität für alle Bürger.”
شهر در حال کار روی پروژههایی برای بهبود تحرک برای همه شهروندان است.
در زمینه سلامت و پزشکی:
“Nach der Operation hat sich seine Mobilität deutlich verbessert.”
بعد از عمل جراحی، تحرک او بهطور قابلتوجهی بهبود یافت.
در زمینه تکنولوژی:
“Elektrofahrzeuge spielen eine wichtige Rolle in der zukünftigen Mobilität.”
خودروهای الکتریکی نقش مهمی در تحرک آینده ایفا میکنند.
در زمینه شغل و حرفه:
“Die berufliche Mobilität ist heutzutage wichtiger denn je.”
تحرک شغلی امروزه مهمتر از همیشه است.
در زمینه اجتماعی:
“Mobilität ist ein wesentlicher Faktor für die Integration in die Gesellschaft.”
تحرک یک عامل اساسی برای ادغام در جامعه است.
در زمینه آموزش:
“Internationale Austauschprogramme fördern die Mobilität von Studierenden.”
برنامههای تبادل بینالمللی تحرک دانشجویان را ترویج میدهند.
این مثالها نشان میدهند که “die Mobilität” چگونه برای توصیف توانایی حرکت و جابجایی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
جابجایی
die Nachfrage
تقاضا
کلمه “die Nachfrage” به زبان آلمانی به معنای “تقاضا” است. این اسم برای توصیف مقدار یا سطح علاقه و نیاز مصرفکنندگان یا بازار به یک محصول یا خدمات خاص استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصاد:
“Die Nachfrage nach Elektroautos steigt stetig.”
تقاضا برای خودروهای الکتریکی به طور مداوم در حال افزایش است.
در زمینه بازار:
“Die hohe Nachfrage nach Smartphones führt zu Lieferengpässen.”
تقاضای زیاد برای گوشیهای هوشمند منجر به کمبود عرضه میشود.
در زمینه مسکن:
“In großen Städten ist die Nachfrage nach Wohnungen sehr hoch.”
در شهرهای بزرگ تقاضا برای آپارتمانها بسیار بالا است.
در زمینه آموزش:
“Die Nachfrage nach Online-Kursen hat während der Pandemie stark zugenommen.”
تقاضا برای دورههای آنلاین در طول همهگیری به شدت افزایش یافته است.
در زمینه گردشگری:
“Die Nachfrage nach Urlaubsreisen ins Ausland ist dieses Jahr gesunken.”
تقاضا برای سفرهای تفریحی به خارج از کشور امسال کاهش یافته است.
در زمینه محصولات فصلی:
“Die Nachfrage nach Heizgeräten steigt im Winter deutlich an.”
تقاضا برای دستگاههای گرمایشی در زمستان به طور قابل توجهی افزایش مییابد.
پرس و جو
Angebot und Nachfrage
عرضه و تقاضا
این اصطلاح برای توصیف یکی از اصول اساسی اقتصاد استفاده میشود که بیان میکند قیمت و مقدار کالاها و خدمات در بازار توسط تعادل بین مقدار عرضه شده توسط تولیدکنندگان و مقدار تقاضا شده توسط مصرفکنندگان تعیین میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اقتصاد:
“Angebot und Nachfrage bestimmen den Preis eines Produkts.”
عرضه و تقاضا قیمت یک محصول را تعیین میکنند.
در زمینه مسکن:
“Die hohen Mietpreise in der Stadt sind auf das Ungleichgewicht zwischen Angebot und Nachfrage zurückzuführen.”
اجارههای بالا در شهر به دلیل عدم تعادل بین عرضه و تقاضا است.
در زمینه بازار کار:
“Das Gehalt eines Berufes wird oft durch Angebot und Nachfrage beeinflusst.”
حقوق یک شغل اغلب تحت تأثیر عرضه و تقاضا قرار میگیرد.
در زمینه تولید:
“Die Produktionsmengen werden an die Nachfrage angepasst, um Überproduktion zu vermeiden.”
مقادیر تولید بر اساس تقاضا تنظیم میشوند تا از تولید بیش از حد جلوگیری شود.
در زمینه خدمات:
“In der Hochsaison steigen die Preise für Hotels aufgrund der gestiegenen Nachfrage.”
در فصل اوج، قیمت هتلها به دلیل افزایش تقاضا بالا میرود.
در زمینه محصولات فصلی:
“Das Angebot an frischem Obst ist im Sommer höher, was die Preise senkt.”
عرضه میوههای تازه در تابستان بیشتر است که باعث کاهش قیمتها میشود.
der Naturschutz
حفظ منابع طبیعی
در زمینه فعالیتهای زیستمحیطی:
“Der Naturschutz spielt eine wichtige Rolle im Kampf gegen den Klimawandel.”
حفاظت از محیط زیست نقش مهمی در مبارزه با تغییرات اقلیمی دارد.
در زمینه قانونگذاری:
“Es gibt strenge Gesetze zum Naturschutz, um gefährdete Arten zu schützen.”
قوانین سختی برای حفاظت از محیط زیست وجود دارد تا گونههای در معرض خطر را حفظ کند.
در زمینه آموزش و آگاهی:
“Schulen bieten Programme zum Naturschutz an, um Schüler über die Bedeutung der Umwelt zu informieren.”
مدارس برنامههایی در زمینه حفاظت از محیط زیست ارائه میدهند تا دانشآموزان را از اهمیت محیط زیست آگاه کنند.
در زمینه سازمانهای غیر دولتی:
“Viele Naturschutzorganisationen setzen sich für den Erhalt der Wälder ein.”
بسیاری از سازمانهای حفاظت از محیط زیست برای حفظ جنگلها تلاش میکنند.
در زمینه پارکهای ملی و مناطق حفاظتشده:
“Nationalparks sind wichtige Gebiete für den Naturschutz.”
پارکهای ملی مناطق مهمی برای حفاظت از طبیعت هستند.
در زمینه کشاورزی:
“Nachhaltige Landwirtschaft trägt zum Naturschutz bei, indem sie die Bodenqualität erhält.”
کشاورزی پایدار با حفظ کیفیت خاک به حفاظت از طبیعت کمک میکند.
das Navigationssystem
سیستم ناوربری
در زمینه خودرو:
“Das Navigationssystem im Auto hilft, den schnellsten Weg zum Ziel zu finden.”
سیستم ناوبری در خودرو کمک میکند تا سریعترین مسیر به مقصد پیدا شود.
در زمینه سفر:
“Dank des Navigationssystems konnten wir problemlos durch die fremde Stadt fahren.”
به لطف سیستم ناوبری توانستیم بدون مشکل در شهر غریبه رانندگی کنیم.
در زمینه تکنولوژی:
“Moderne Smartphones sind oft mit einem integrierten Navigationssystem ausgestattet.”
گوشیهای هوشمند مدرن اغلب به یک سیستم ناوبری داخلی مجهز هستند.
در زمینه دریانوردی:
“Das Navigationssystem des Schiffes sorgt für eine sichere Reise über den Ozean.”
سیستم ناوبری کشتی یک سفر امن در اقیانوس را تضمین میکند.
در زمینه پیادهروی و دوچرخهسواری:
“Ein tragbares Navigationssystem ist ideal für Wanderungen und Radtouren.”
یک سیستم ناوبری قابل حمل برای پیادهروی و دوچرخهسواری ایدهآل است.
در زمینه حمل و نقل هوایی:
“Das Navigationssystem des Flugzeugs ermöglicht präzise Flugrouten.”
سیستم ناوبری هواپیما مسیرهای پروازی دقیقی را امکانپذیر میکند.
der Pendler
die Pendlerin
رفت و آمد کننده
مسافر روزانه
کلمه “der Pendler” به زبان آلمانی به معنای “مسافر روزانه” یا “رفت و آمد کننده” است. این اصطلاح برای توصیف افرادی استفاده میشود که به طور مرتب بین محل کار یا تحصیل و محل سکونت خود رفت و آمد میکنند، معمولاً با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی یا خودرو.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه زندگی روزمره:
“Viele Pendler verbringen täglich mehrere Stunden im Zug.”
بسیاری از مسافران روزانه چندین ساعت را در قطار میگذرانند.
در زمینه ترافیک:
“Die Straßen sind während der Stoßzeiten voller Pendler.”
جادهها در ساعات اوج ترافیک پر از مسافران روزانه است.
در زمینه حمل و نقل عمومی:
“Pendler bevorzugen oft den Zug, um Staus zu vermeiden.”
مسافران روزانه اغلب قطار را ترجیح میدهند تا از ترافیک جلوگیری کنند.
در زمینه کار و شغل:
“Als Pendler muss er jeden Tag eine Stunde zur Arbeit fahren.”
به عنوان یک مسافر روزانه، او باید هر روز یک ساعت تا محل کار رانندگی کند.
در زمینه تاثیرات اقتصادی:
“Pendler tragen zur wirtschaftlichen Entwicklung der Städte bei.”
مسافران روزانه به توسعه اقتصادی شهرها کمک میکنند.
در زمینه محیط زیست:
“Carpooling kann die Umweltbelastung durch Pendler reduzieren.”
استفاده مشترک از خودرو میتواند بار محیطی ناشی از رفت و آمد کنندگان را کاهش دهد.
die Reichweite
دامنه
برد
لمه “die Reichweite” به زبان آلمانی به معنای “برد”، “دامنه”، یا “محدوده دسترسی” است. این اسم برای توصیف فاصله یا ناحیهای استفاده میشود که یک وسیله، سیگنال یا توانایی به آن دسترسی دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه خودروهای الکتریکی:
“Die Reichweite dieses Elektroautos beträgt 300 Kilometer.”
برد این خودروی الکتریکی 300 کیلومتر است.
در زمینه ارتباطات:
“Das WLAN-Signal hat eine Reichweite von etwa 50 Metern.”
سیگنال وایفای حدود 50 متر برد دارد.
در زمینه رسانهها و تبلیغات:
“Die Reichweite der Werbekampagne war beeindruckend.”
دامنه دسترسی کمپین تبلیغاتی چشمگیر بود.
در زمینه سلاحها:
“Die Reichweite des Bogens beträgt bis zu 200 Meter.”
برد تیرکمان تا 200 متر است.
در زمینه تاثیر و نفوذ:
“Die Reichweite seiner Ideen erstreckte sich weit über seine Heimatstadt hinaus.”
دامنه تاثیر ایدههای او فراتر از شهر زادگاهش بود.
در زمینه اقتصاد:
“Die Reichweite des Unternehmens hat sich international erweitert.”
دامنه فعالیت شرکت به سطح بینالمللی گسترش یافته است.
das Schaubild
نمودار
کلمه “das Schaubild” به زبان آلمانی به معنای “نمودار” یا “گراف” است. این اسم برای توصیف یک نمایش بصری از دادهها یا اطلاعات استفاده میشود که به درک بهتر و تجزیه و تحلیل آنها کمک میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه آموزش:
“Das Schaubild zeigt die Entwicklung der Bevölkerungszahlen über die letzten zehn Jahre.”
نمودار نشان میدهد که چگونه جمعیت در ده سال گذشته تغییر کرده است.
در زمینه کسب و کار:
“In der Präsentation wurde ein Schaubild zur Umsatzentwicklung des Unternehmens gezeigt.”
در ارائه یک نمودار از رشد فروش شرکت نشان داده شد.
در زمینه تحقیقات:
“Das Schaubild veranschaulicht die Ergebnisse der Umfrage.”
نمودار نتایج نظرسنجی را به تصویر میکشد.
در زمینه مالی:
“Das Schaubild hilft dabei, die Finanzdaten besser zu verstehen.”
نمودار به درک بهتر دادههای مالی کمک میکند.
در زمینه تکنولوژی:
“Ein Schaubild der Netzwerkstruktur erleichtert die Fehlersuche.”
نمودار ساختار شبکه به عیبیابی کمک میکند.
در زمینه محیط زیست:
“Das Schaubild zeigt den Anstieg der globalen Temperaturen.”
نمودار افزایش دمای جهانی را نشان میدهد.
die Schwebebahn
ترن معلق . مونوریل
در زمینه حمل و نقل شهری:
“Die Schwebebahn in Wuppertal ist eine der bekanntesten in Deutschland.”
مونوریل ووپرتال یکی از معروفترینها در آلمان است.
در زمینه گردشگری:
“Touristen genießen die Fahrt mit der Schwebebahn, um die Stadt von oben zu sehen.”
گردشگران از سواری با ترن معلق لذت میبرند تا شهر را از بالا ببینند.
در زمینه فناوری و نوآوری:
“Moderne Schwebebahnen sind oft mit umweltfreundlicher Technologie ausgestattet.”
مونوریل مدرن اغلب به تکنولوژی دوستدار محیط زیست مجهز هستند.
در زمینه حمل و نقل عمومی:
“Die Schwebebahn bietet eine schnelle und bequeme Möglichkeit, sich in der Stadt fortzubewegen.”
ترن معلق یک راه سریع و راحت برای جابجایی در شهر ارائه میدهد.
در زمینه مهندسی و ساخت و ساز:
“Der Bau einer Schwebebahn erfordert präzise Planung und hochwertige Materialien.”
ساخت یک مونوریل نیاز به برنامهریزی دقیق و مواد با کیفیت دارد.
در زمینه تاریخ:
“Die erste Schwebebahn wurde im 19. Jahrhundert eröffnet und war eine technische Meisterleistung.”
اولین ترن معلق در قرن نوزدهم افتتاح شد و یک شاهکار فنی بود.
Spuren hinterlassen
اثر گذاشتن
عبارت “Spuren hinterlassen” به زبان آلمانی به معنای “رد پا به جا گذاشتن” یا “اثر گذاشتن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی اثری پایدار یا رد پایی قابل مشاهده بر جا میگذارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت:
“Die Tiere haben Spuren im Schnee hinterlassen.”
حیوانات رد پاهایی در برف به جا گذاشتهاند.
در زمینه تاریخ:
“Große Ereignisse hinterlassen oft tiefe Spuren in der Geschichte.”
رویدادهای بزرگ اغلب رد پاهای عمیقی در تاریخ به جا میگذارند.
در زمینه روابط شخصی:
“Seine Worte haben einen bleibenden Eindruck bei ihr hinterlassen.”
حرفهای او اثری ماندگار بر او به جا گذاشت.
در زمینه هنر و فرهنگ:
“Der Künstler hat mit seinen Werken Spuren in der Kunstwelt hinterlassen.”
هنرمند با آثارش رد پاهایی در دنیای هنر به جا گذاشته است.
در زمینه محیط زیست:
“Industrielle Aktivitäten hinterlassen oft schädliche Spuren in der Natur.”
فعالیتهای صنعتی اغلب رد پاهای مخربی در طبیعت به جا میگذارند.
در زمینه زندگی شخصی:
“Die Erlebnisse seiner Kindheit haben tiefe Spuren in seinem Leben hinterlassen.”
تجربههای دوران کودکی او رد پاهای عمیقی در زندگیاش به جا گذاشتهاند.
die Spur
اثر
کلمه “die Spur” به زبان آلمانی به معنای “رد”، “مسیر”، “خط” یا “مسیر” است. این اسم برای توصیف اثری که چیزی یا کسی بر جا میگذارد، یا مسیر و خطی که برای حرکت استفاده میشود، به کار میرود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت:
“Die Spuren der Tiere im Schnee waren deutlich sichtbar.”
رد پای حیوانات در برف به وضوح قابل مشاهده بود.
در زمینه ترافیک:
“Bitte bleiben Sie auf Ihrer Spur.”
لطفاً در مسیر خود بمانید.
در زمینه تحقیقات:
“Die Polizei verfolgt jede Spur, um den Täter zu finden.”
پلیس هر ردی را دنبال میکند تا مجرم را پیدا کند.
در زمینه ورزش:
“Die Läufer folgten der Spur auf der Rennstrecke.”
دوندگان مسیر را در پیست دو دنبال کردند.
در زمینه موسیقی:
“Die Spur der Gitarrensolos in diesem Lied ist beeindruckend.”
خط سولوهای گیتار در این آهنگ چشمگیر است.
در زمینه تاریخ و فرهنگ:
“Die alten Gebäude hinterlassen Spuren der Vergangenheit.”
ساختمانهای قدیمی ردهایی از گذشته به جا میگذارند.
ردپا
der Traktor
تراکتور
در زمینه کشاورزی:
“Der Bauer verwendet den Traktor, um das Feld zu pflügen.”
کشاورز از تراکتور برای شخم زدن زمین استفاده میکند.
در زمینه حمل و نقل:
“Mit dem Traktor können schwere Lasten leicht transportiert werden.”
با تراکتور میتوان بارهای سنگین را به راحتی حمل کرد.
در زمینه تجهیزات:
“Der neue Traktor ist mit modernster Technik ausgestattet.”
تراکتور جدید به آخرین فناوری مجهز شده است.
در زمینه ساخت و ساز:
“Auch auf Baustellen wird oft ein Traktor eingesetzt, um Materialien zu bewegen.”
حتی در محلهای ساختوساز نیز اغلب از تراکتور برای جابجایی مواد استفاده میشود.
در زمینه محیط زیست:
“Einige Traktoren werden jetzt mit umweltfreundlichen Motoren betrieben.”
برخی از تراکتورها اکنون با موتورهای دوستدار محیط زیست کار میکنند.
در زمینه آموزش:
“In der landwirtschaftlichen Schule lernen die Schüler, wie man einen Traktor bedient.”
در مدرسه کشاورزی، دانشآموزان یاد میگیرند که چگونه یک تراکتور را هدایت کنند.
das Transportmittel
وسیله نقلیه
در زمینه حمل و نقل عمومی:
“Busse und Bahnen sind wichtige Transportmittel in der Stadt.”
اتوبوسها و قطارها وسایل حمل و نقل مهمی در شهر هستند.
در زمینه توریسم:
“Fahrräder sind umweltfreundliche Transportmittel für Touristen.”
دوچرخهها وسایل حمل و نقل دوستدار محیط زیستی برای گردشگران هستند.
در زمینه حمل و نقل شخصی:
“Das Auto ist das bevorzugte Transportmittel vieler Menschen.”
خودرو وسیله نقلیه مورد ترجیح بسیاری از مردم است.
در زمینه تجارت و حمل و نقل کالا:
“LKWs sind essenzielle Transportmittel für den Güterverkehr.”
کامیونها وسایل حمل و نقل ضروری برای جابجایی کالا هستند.
در زمینه نوآوری و تکنولوژی:
“Elektrofahrzeuge gewinnen als nachhaltige Transportmittel zunehmend an Bedeutung.”
خودروهای الکتریکی به عنوان وسایل حمل و نقل پایدار به طور فزایندهای اهمیت پیدا میکنند.
در زمینه حمل و نقل هوایی:
“Flugzeuge sind die schnellsten Transportmittel für lange Strecken.”
هواپیماها سریعترین وسایل حمل و نقل برای مسافتهای طولانی هستند.
der Umsatz
درآمد
کلمه “der Umsatz” به زبان آلمانی به معنای “درآمد” یا “فروش” است. این اسم برای توصیف مقدار پولی استفاده میشود که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست میآید.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تجارت:
“Der Umsatz des Unternehmens ist im letzten Jahr um 20% gestiegen.”
درآمد شرکت در سال گذشته 20 درصد افزایش یافته است.
در زمینه فروش:
“Die neuen Produkte haben den Umsatz erheblich gesteigert.”
محصولات جدید درآمد را به طور قابل توجهی افزایش دادهاند.
در زمینه فصلی:
“In der Weihnachtszeit erreicht der Einzelhandel seinen höchsten Umsatz.”
در زمان کریسمس، خردهفروشی بالاترین درآمد خود را دارد.
در زمینه گزارشهای مالی:
“Der monatliche Umsatzbericht zeigt eine positive Entwicklung.”
گزارش درآمد ماهانه یک توسعه مثبت را نشان میدهد.
در زمینه رستورانها:
“Der Umsatz des Restaurants hat sich nach der Renovierung verdoppelt.”
درآمد رستوران پس از نوسازی دو برابر شده است.
در زمینه اهداف کسبوکار:
“Unser Ziel ist es, den Umsatz in den nächsten fünf Jahren zu verdreifachen.”
هدف ما این است که درآمد را در پنج سال آینده سه برابر کنیم.
دخل