11 Flashcards
stammen
کلمه “stammen” به زبان آلمانی به معنای “سرچشمه گرفتن” یا “منشاء گرفتن” است. این فعل برای توصیف منشأ یا اصل چیزی یا کسی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه جغرافیا:
“Er stammt aus einer kleinen Stadt in Bayern.”
او اهل یک شهر کوچک در بایرن است.
در زمینه تاریخ:
“Diese Tradition stammt aus dem Mittelalter.”
این سنت از قرون وسطی سرچشمه میگیرد.
در زمینه علم:
“Die Theorie stammt von einem bekannten Physiker.”
این نظریه از یک فیزیکدان معروف منشاء گرفته است.
در زمینه خانواده:
“Sie stammt aus einer Künstlerfamilie.”
او از یک خانواده هنرمند منشاء گرفته است.
در زمینه هنر:
“Das Gemälde stammt aus dem 19. Jahrhundert.”
این نقاشی از قرن نوزدهم منشاء گرفته است.
در زمینه زبان:
“Viele Wörter in der deutschen Sprache stammen aus dem Lateinischen.”
بسیاری از واژهها در زبان آلمانی از لاتین منشاء گرفتهاند.
der Angehörige
کلمه “der Angehörige” به زبان آلمانی به معنای “عضو خانواده” یا “خویشاوند” است.
این کلمه برای توصیف فردی استفاده میشود که به یک خانواده یا گروه خاصی تعلق دارد.
“Angehörige” میتواند به افراد فامیل، اعضای سازمانها یا گروههای خاص اشاره داشته باشد.
در زمینه خانواده:
“Die Angehörigen der Verstorbenen wurden über den Unfall informiert.”
خویشاوندان متوفیان درباره حادثه مطلع شدند.
————————
در زمینه نظامی:
“Die Angehörigen der Soldaten wurden bei der Zeremonie geehrt.”
اعضای خانواده سربازان در مراسم مورد تجلیل قرار گرفتند.
ehren: تقدیر کردن
————————
در زمینه بیمارستان:
“Angehörige dürfen die Patienten nur zu bestimmten Zeiten besuchen.”
خویشاوندان تنها در زمانهای مشخصی میتوانند بیماران را ملاقات کنند.
در زمینه حقوقی:
“Angehörige haben das Recht, bei der Verhandlung anwesend zu sein.”
خویشاوندان حق دارند در محاکمه حضور داشته باشند.
die Verhandlung جلسه دادگاه
————————
در زمینه اضطراری:
“Im Notfall werden die nächsten Angehörigen benachrichtigt.”
در مواقع اضطراری، نزدیکترین خویشاوندان مطلع میشوند.
در زمینه کار:
————————
“Angehörige der Firma sind zur Weihnachtsfeier eingeladen.”
اعضای شرکت به جشن کریسمس دعوت شدهاند.
aufbringen
کلمه “aufbringen” به زبان آلمانی به معنای “فراهم کردن”، “تامین کردن”، “تحریک کردن” یا “به کار بردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مالی:
“Es war schwer, das Geld für das neue Projekt aufzubringen.”
تأمین پول برای پروژه جدید دشوار بود.
در زمینه تلاش:
“Sie musste all ihren Mut aufbringen, um die Prüfung zu bestehen.”
او باید تمام شجاعت خود را به کار میبرد تا امتحان را بگذراند.
در زمینه توانایی
“Er konnte die Energie nicht aufbringen, um weiterzumachen.”
او نتوانست انرژی لازم برای ادامه دادن را فراهم کند.
در زمینه تحمل:
“Sie konnte nicht die Geduld aufbringen, um das lange Warten zu ertragen.”
او نتوانست صبر لازم برای تحمل انتظار طولانی را به کار ببرد.
در زمینه حقوقی:
“Die Polizei brachte die Verdächtigen zur Vernehmung auf.”
پلیس مظنونان را برای بازجویی احضار کرد.
در زمینه خشم
“Die ungerechte Behandlung brachte ihn in Rage auf.”
رفتار ناعادلانه او را به خشم آورد.
در زمینه نگرانی:
“Die plötzlichen Veränderungen brachten große Besorgnis auf.”
تغییرات ناگهانی نگرانی زیادی ایجاد کردند.
در زمینه همدردی
“Sie brachte viel Mitgefühl für die Opfer auf.”
او همدردی زیادی برای قربانیان نشان داد.
در زمینه اضطراب
“Die unerwarteten Nachrichten brachten große Unruhe auf.”
اخبار غیرمنتظره اضطراب زیادی ایجاد کردند.
جمع کردن (مالی یا منابع)
“Er musste viel Geld aufbringen, um das Haus zu renovieren.”
او باید پول زیادی جمع میکرد تا خانه را بازسازی کند.
تحریک کردن یا عصبانی کردن
“Sein Verhalten hat mich sehr aufgebracht.”
رفتار او من را بسیار عصبانی کرد.
پیدا کردن یا به دست آوردن (نیرو یا انرژی)
“Er konnte nicht den Mut aufbringen, ihr die Wahrheit zu sagen.”
او نتوانست شجاعت لازم برای گفتن حقیقت به او را پیدا کند.
استفاده کردن (در سطح فیزیکی یا مواد)
“Die Salbe sollte dünn auf die Haut aufgebracht werden.”
پماد باید نازک روی پوست اعمال شود.
در زمینه مالی:
“Wir müssen eine große Summe Geld aufbringen, um das Projekt zu finanzieren.”
ما باید مبلغ زیادی پول جمع کنیم تا پروژه را تأمین مالی کنیم.
در زمینه تحریک یا عصبانیت
“Die laute Musik hat die Nachbarn aufgebracht.”
موسیقی بلند همسایهها را عصبانی کرد.
در زمینه شجاعت یا نیرو
“Sie konnte die Kraft nicht aufbringen, weiterzugehen.”
او نتوانست نیرو لازم برای ادامه راه را پیدا کند.
در زمینه فیزیکی یا مواد
“Die Farbe muss gleichmäßig auf die Oberfläche aufgebracht werden.”
رنگ باید به صورت یکنواخت روی سطح اعمال شود.
این مثالها نشان میدهند که “aufbringen” چگونه برای توصیف تحریک کردن یا ایجاد واکنشهای احساسی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
aufkommen
کلمه “aufkommen” به زبان آلمانی به معنای “به وجود آمدن”، “تحمل هزینهها”، “بهبود یافتن” یا “ظهور احساسات” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده میتواند به معنای ظهور یا بروز چیزی، قبول مسئولیت مالی، بهبود یافتن پس از بیماری یا بروز احساسات و افکار باشد.
به وجود آمدن یا پدیدار شدن
“Ein Sturm kam plötzlich auf.”
ناگهان طوفانی به وجود آمد.
تحمل هزینهها
“Die Versicherung wird für den Schaden aufkommen.”
بیمه هزینه خسارت را پرداخت خواهد کرد.
بهبود یافتن
“Er ist nach der Operation schnell wieder aufgekommen.”
او پس از عمل جراحی سریعاً بهبود یافت.
ظهور احساسات یا افکار
“Es kam plötzlich ein Gefühl der Unsicherheit auf.”
ناگهان یک حس ناامنی به وجود آمد.
پدیدار شدن (احوال طبیعی)
“Als die Sonne unterging, kam eine kühle Brise auf.”
وقتی خورشید غروب کرد، نسیمی خنک به وجود آمد.
مسئولیت پذیری مالی
“Wer wird für die Reparaturkosten aufkommen?”
چه کسی هزینههای تعمیر را پرداخت خواهد کرد؟
ظهور ایدهها در بحث
“In der Diskussion kamen viele neue Ideen auf.”
در بحث، ایدههای جدید زیادی به وجود آمدند.
der Nachwuchs
کلمه “der Nachwuchs” به زبان آلمانی به معنای “نسل جوان” یا “فرزندان” است. این اسم برای توصیف افراد جوانتر در یک خانواده، گروه، سازمان یا حتی گونههای حیوانی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه خانواده
“Der Nachwuchs wird liebevoll von den Eltern betreut.”
فرزندان با محبت توسط والدین مراقبت میشوند.
در زمینه ورزش
“Der Verein investiert viel in den Nachwuchs, um zukünftige Talente zu fördern.”
باشگاه در نسل جوان سرمایهگذاری زیادی میکند تا استعدادهای آینده را پرورش دهد.
در زمینه حیوانات
“Der Nachwuchs der Löwen im Zoo zieht viele Besucher an.”
نسل جوان شیرها در باغ وحش بازدیدکنندگان زیادی را جذب میکند.
در زمینه کار و شغل
“Das Unternehmen sucht nach Nachwuchs, der die Firma in Zukunft leiten kann.”
شرکت به دنبال نسل جوانی است که بتواند در آینده شرکت را هدایت کند.
در زمینه آموزش
“Die Universität fördert den wissenschaftlichen Nachwuchs durch Stipendien und Forschungsprojekte.”
دانشگاه نسل جوان علمی را از طریق بورسهای تحصیلی و پروژههای تحقیقاتی حمایت میکند.
در زمینه هنر
“Der Nachwuchs in der Musikszene zeigt großes Potenzial.”
نسل جوان در صحنه موسیقی پتانسیل بزرگی نشان میدهد.
die Gestalt
کلمه “die Gestalt” به زبان آلمانی به معنای “شکل”، “پیکر”، “هیبت” یا “شخصیت” است. این اسم برای توصیف ظاهر فیزیکی یا شخصیت در داستانها و هنرها استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ادبیات
“Die Gestalt des Helden in diesem Roman ist sehr beeindruckend.”
شخصیت قهرمان در این رمان بسیار تاثیرگذار است.
در زمینه هنر
“Die Künstler haben eine mystische Gestalt in ihrem Gemälde dargestellt.”
هنرمندان یک پیکر اسرارآمیز را در نقاشی خود به تصویر کشیدهاند.
در زمینه مجسمهسازی
“Die Gestalt der Statue zeigt eine alte Göttin.”
پیکر مجسمه یک الهه قدیمی را نشان میدهد.
در زمینه داستانهای تخیلی
“In der Dunkelheit erschien eine unheimliche Gestalt.”
در تاریکی یک هیبت ترسناک ظاهر شد.
در زمینه تاریخ
“Die Gestalt Napoleons hat die europäische Geschichte stark beeinflusst.”
شخصیت ناپلئون تاثیر زیادی بر تاریخ اروپا داشته است.
auffällig
کلمه “auffällig” به زبان آلمانی به معنای “جلب توجه کننده”، “برجسته” یا “چشمگیر” است. این صفت برای توصیف چیزی استفاده میشود که بهطور خاص جلب توجه میکند یا به راحتی دیده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مد و ظاهر
“Sie trug ein auffälliges rotes Kleid.”
او یک لباس قرمز چشمگیر پوشیده بود.
در زمینه رفتار
“Sein auffälliges Verhalten machte alle neugierig.”
رفتار جلب توجه کننده او همه را کنجکاو کرد.
در زمینه طراحی
“Das Gebäude hat eine auffällige Architektur.”
ساختمان دارای معماری برجستهای است.
در زمینه طبیعت
“Der Vogel hat ein auffälliges Gefieder.”
پرنده دارای پرهای چشمگیری است.
در زمینه بازار
“Das neue Produkt hat ein auffälliges Verpackungsdesign.”
محصول جدید دارای طراحی بستهبندی جلب توجه کنندهای است.
در زمینه آمار
“Die auffällige Zunahme der Kriminalität beunruhigt die Bevölkerung.”
افزایش چشمگیر جرم و جنایت مردم را نگران کرده است.
die Erscheinung
کلمه “die Erscheinung” به زبان آلمانی به معنای “ظهور”، “پدیده”، “چهره” یا “ظاهر” است. این اسم برای توصیف موارد مختلفی از جمله ظاهر فیزیکی، بروز یک پدیده، یا تجلی چیزی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ظاهر فیزیکی
“Ihre elegante Erscheinung beeindruckte alle auf der Party.”
چهرهی شیک او همه را در مهمانی تحت تأثیر قرار داد.
در زمینه پدیدهها
“Die Erscheinung eines neuen Sterns am Himmel faszinierte die Astronomen.”
ظهور یک ستاره جدید در آسمان، ستارهشناسان را مجذوب کرد.
در زمینه کتابها و نشریات
“Die Erscheinung des neuen Romans ist für nächsten Monat geplant.”
انتشار رمان جدید برای ماه آینده برنامهریزی شده است.
در زمینه رویدادهای غیرعادی
“Es gibt Berichte über die Erscheinung eines Geistes in diesem alten Haus.”
گزارشهایی درباره ظهور یک روح در این خانه قدیمی وجود دارد.
در زمینه طبیعت
“Die Erscheinung des Regenbogens nach dem Sturm war atemberaubend.”
پدیدهی رنگینکمان پس از طوفان خیرهکننده بود.
در زمینه روانشناسی
“Die Erscheinung von Symptomen kann auf eine zugrunde liegende Krankheit hinweisen.”
ظهور علائم میتواند به یک بیماری پنهان اشاره داشته باشد.
bescheiden (ADJ)
کلمه “bescheiden” به زبان آلمانی به عنوان صفت به معنای “فروتن”، “متواضع” یا “ساده” است. این صفت برای توصیف فردی استفاده میشود که بدون تظاهر یا خودستایی است و همچنین برای توصیف چیزی که ساده و بدون تجمل است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Er ist ein sehr bescheidener Mensch, der nie über seine Erfolge spricht.”
او فرد بسیار متواضعی است که هرگز درباره موفقیتهایش صحبت نمیکند.
در زمینه زندگی ساده
“Sie lebt in einem bescheidenen Haus am Stadtrand.”
او در یک خانه ساده در حومه شهر زندگی میکند.
در زمینه رفتار
“Trotz ihres Reichtums bleibt sie immer bescheiden und freundlich.”
با وجود ثروتش، همیشه فروتن و مهربان باقی میماند.
در زمینه انتظارات
“Er hat nur bescheidene Ansprüche und ist mit wenig zufrieden.”
او فقط توقعات کمی دارد و با کم قانع است.
در زمینه ظاهر
“Das Kleid ist schlicht und bescheiden, aber sehr elegant.”
لباس ساده و متواضع است، اما بسیار شیک.
در زمینه موفقیتها
“Sein Erfolg ist beeindruckend, aber er bleibt immer bescheiden.”
موفقیت او تاثیرگذار است، اما او همیشه فروتن باقی میماند.
diskret
(adj)
کلمه “diskret” به زبان آلمانی به عنوان صفت به معنای “محتاط”، “با احتیاط”، “پنهانکار” یا “محرمانه” است. این صفت برای توصیف فرد یا رفتاری استفاده میشود که با دقت و بدون جلب توجه عمل میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه رفتار محتاطانه
“Er hat die Angelegenheit sehr diskret behandelt, ohne viel Aufsehen zu erregen.”
او این موضوع را بسیار محتاطانه و بدون ایجاد جنجال بررسی کرد.
در زمینه راز نگهداشتن
“Sie ist eine diskrete Person und kann gut Geheimnisse bewahren.”
او فردی پنهانکار است و میتواند به خوبی رازها را نگه دارد.
در زمینه مراقبتهای بهداشتی
“Das medizinische Personal ging diskret mit den sensiblen Informationen um.”
کادر پزشکی به طور محتاطانه با اطلاعات حساس برخورد کرد.
در زمینه خدمات
“Das Hotel bietet einen diskreten Service für prominente Gäste an.”
هتل خدمات محرمانهای برای مهمانان مشهور ارائه میدهد.
در زمینه مشاوره
“Der Anwalt gab ihm diskrete Ratschläge, um mögliche Probleme zu vermeiden.”
وکیل به او مشاورههای محتاطانه داد تا از مشکلات احتمالی جلوگیری کند.
در زمینه طراحی و مد
“Das Kleid hat ein diskretes Muster, das dennoch sehr stilvoll ist.”
لباس دارای طرحی محتاطانه است که با این حال بسیار شیک است.
charakterisieren
کلمه “charakterisieren” به زبان آلمانی به معنای “توصیف کردن” یا “مشخص کردن” است. این فعل برای توضیح ویژگیها و خصوصیات خاص یک شخص، شیء، یا وضعیت استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Wie würdest du ihn charakterisieren?”
او را چگونه توصیف میکنی؟
در زمینه ادبیات
“Der Autor charakterisiert die Hauptfigur als mutig und entschlossen.”
نویسنده شخصیت اصلی را به عنوان فردی شجاع و مصمم توصیف میکند.
در زمینه علمی
“Die Forscher charakterisieren die neuen Materialien anhand ihrer chemischen Eigenschaften.”
محققان مواد جدید را بر اساس خواص شیمیاییشان توصیف میکنند.
در زمینه هنر
“Das Kunstwerk wird durch seine leuchtenden Farben und dynamischen Formen charakterisiert.”
اثر هنری با رنگهای درخشان و اشکال پویا مشخص میشود.
در زمینه روابط
“Unsere Freundschaft ist durch Vertrauen und Ehrlichkeit charakterisiert.”
دوستی ما با اعتماد و صداقت مشخص میشود.
در زمینه محیط زیست
“Das Klima dieser Region wird durch heiße Sommer und milde Winter charakterisiert.”
اقلیم این منطقه با تابستانهای گرم و زمستانهای ملایم مشخص میشود.
charakteristisch
کلمه “charakteristisch” به زبان آلمانی به معنای “ویژگی”، “مشخصه”، یا “خاص” است. این صفت برای توصیف ویژگیها یا خصوصیات خاصی که بهطور متمایز یک شخص، شیء، یا وضعیت را تعریف میکند، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Seine Geduld ist eine seiner charakteristischen Eigenschaften.”
صبر او یکی از ویژگیهای خاص او است.
در زمینه ادبیات
“Der Schreibstil des Autors ist durch lange, detaillierte Beschreibungen charakteristisch.”
سبک نوشتاری نویسنده با توصیفات طولانی و دقیق مشخص میشود.
در زمینه علمی
“Die charakteristischen Merkmale dieser Pflanzenart sind ihre großen Blüten und langen Blätter.”
ویژگیهای خاص این گونه گیاهی، گلهای بزرگ و برگهای بلند آن هستند.
در زمینه هنر
“Die leuchtenden Farben sind charakteristisch für seine Gemälde.”
رنگهای درخشان برای نقاشیهای او مشخصه هستند.
در زمینه فرهنگ
“Die traditionelle Musik ist charakteristisch für diese Region.”
موسیقی سنتی برای این منطقه مشخصه است.
در زمینه غذا
“Der Geschmack von frischen Kräutern ist charakteristisch für die mediterrane Küche.”
طعم گیاهان تازه برای آشپزی مدیترانهای مشخصه است.
die Fassung
کلمه “die Fassung” به زبان آلمانی به معنای “نسخه”، “قاب”، “قابلیت کنترل احساسات” یا “درک و فهم” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
در زمینه نسخه (کتاب یا فیلم)
“Es gibt mehrere Fassungen dieses Romans.”
چندین نسخه از این رمان وجود دارد.
در زمینه قاب یا فریم
“Die Brille hat eine silberne Fassung.”
عینک یک قاب نقرهای دارد.
در زمینه کنترل احساسات
“Nach dem Schock verlor er kurzzeitig die Fassung.”
پس از شوک، او برای مدتی کنترل خود را از دست داد.
در زمینه درک و فهم
“Seine Fassung der Ereignisse weicht von der offiziellen Version ab.”
درک او از وقایع با نسخه رسمی متفاوت است.
در زمینه لامپ یا چراغ
“Die Fassung der Glühbirne ist beschädigt.”
قاب لامپ خراب است.
در زمینه جواهرات
“Der Diamant wurde in eine goldene Fassung eingesetzt.”
الماس در یک قاب طلایی قرار داده شد.
nachdenklich
کلمه “nachdenklich” به زبان آلمانی به معنای “متفکر”، “فکور”، یا “اندیشمند” است. این صفت برای توصیف حالتی استفاده میشود که فرد به شدت در فکر فرو رفته یا به چیزی عمیقاً فکر میکند.
در زمینه رفتار
“Er saß nachdenklich am Fenster und starrte hinaus.”
او متفکرانه کنار پنجره نشسته بود و به بیرون خیره شده بود.
در زمینه پاسخها
“Sie gab eine nachdenkliche Antwort auf die schwierige Frage.”
او پاسخی متفکرانه به سوال سخت داد.
در زمینه حالت چهره
“Sein nachdenklicher Blick verriet, dass er über etwas Wichtiges nachdachte.”
نگاه متفکرانهاش نشان میداد که درباره چیزی مهم فکر میکرد.
در زمینه توصیف شخصیت
“Er ist ein sehr nachdenklicher Mensch, der oft über die Welt nachdenkt.”
او فردی بسیار فکور است که اغلب درباره جهان فکر میکند.
در زمینه ادبیات
“Das Buch hat viele nachdenkliche Passagen, die den Leser zum Nachdenken anregen.”
کتاب حاوی بخشهای بسیاری است که خواننده را به تفکر وامیدارد.
در زمینه تصمیمگیری
“Nach langem Nachdenken traf er eine nachdenkliche Entscheidung.”
پس از مدتها فکر کردن، تصمیمی متفکرانه گرفت.
konsequent
کلمه “konsequent” به زبان آلمانی به معنای “مستمر”، “پیوسته” یا “ثابتقدم” است. این صفت برای توصیف رفتاری استفاده میشود که بدون انحراف و با ثبات ادامه دارد و با اصول یا قواعد مشخصی همخوانی دارد.
در زمینه تحصیل
“Er lernte konsequent jeden Tag, um sich auf die Prüfungen vorzubereiten.”
او هر روز مستمر درس میخواند تا برای امتحانات آماده شود.
در زمینه کار
“Sie verfolgt ihre beruflichen Ziele sehr konsequent.”
او اهداف حرفهای خود را بسیار مستمر دنبال میکند.
در زمینه تربیت کودکان
“Eltern sollten konsequent in der Erziehung ihrer Kinder sein.”
والدین باید در تربیت فرزندان خود ثابتقدم باشند.
در زمینه ورزش
“Um fit zu bleiben, trainiert er konsequent dreimal pro Woche.”
برای حفظ آمادگی جسمانی، او هر هفته سه بار مستمر تمرین میکند.
در زمینه سیاست
“Die Regierung verfolgt eine konsequente Umweltpolitik.”
دولت یک سیاست محیطزیستی پیوسته را دنبال میکند.
در زمینه اخلاق
“Er ist bekannt dafür, konsequent nach seinen Prinzipien zu leben.”
او به خاطر زندگی مستمر و پیوسته بر اساس اصول خود مشهور است.
übertreiben
کلمه “übertreiben” به زبان آلمانی به معنای “اغراق کردن” یا “بزرگنمایی کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد چیزی را بیش از حد واقعی یا بیش از آنچه که هست، نشان میدهد.
در زمینه توصیف
“Er neigt dazu, seine Geschichten zu übertreiben.”
او تمایل دارد داستانهایش را اغراق کند.
در زمینه احساسات
“Sie übertreibt immer, wenn sie von ihren Problemen erzählt.”
او همیشه وقتی از مشکلاتش صحبت میکند، اغراق میکند.
در زمینه نگرانی
“Du brauchst nicht zu übertreiben, die Situation ist nicht so schlimm.”
نیازی نیست اغراق کنی، وضعیت آنقدرها هم بد نیست.
در زمینه مصرف
“Er übertreibt es mit dem Sport und trainiert jeden Tag stundenlang.”
او با ورزش اغراق میکند و هر روز ساعتها تمرین میکند.
در زمینه هزینهها
“Manchmal übertreiben die Leute bei Hochzeiten mit den Ausgaben.”
گاهی مردم در مراسم عروسی با هزینهها اغراق میکنند.
در زمینه تعریف و تمجید
“Die Kritiker haben die Qualität des Films übertrieben gelobt.”
منتقدان کیفیت فیلم را بیش از حد ستایش کردهاند.
sorgfältig
کلمه “sorgfältig” به زبان آلمانی به معنای “با دقت” یا “با احتیاط” است. این صفت برای توصیف عملی استفاده میشود که با دقت، توجه به جزئیات و دقت کامل انجام میشود.
در زمینه کار
“Er hat die Aufgabe sehr sorgfältig erledigt.”
او کار را بسیار با دقت انجام داد.
در زمینه تحصیل
“Die Studenten müssen ihre Hausaufgaben sorgfältig bearbeiten.”
دانشجویان باید تکالیف خود را با دقت انجام دهند.
در زمینه آشپزی
“Die Zutaten müssen sorgfältig abgewogen werden, um das beste Ergebnis zu erzielen.”
مواد باید با دقت اندازهگیری شوند تا بهترین نتیجه به دست آید.
در زمینه هنر
“Der Künstler hat das Gemälde mit sorgfältiger Präzision gemalt.”
هنرمند نقاشی را با دقت دقیق کشیده است.
در زمینه رانندگی
“Beim Fahren in der Stadt muss man besonders sorgfältig sein.”
در رانندگی در شهر باید بهویژه با دقت باشید.
در زمینه پژوهش
“Die Wissenschaftler haben die Daten sorgfältig analysiert.”
دانشمندان دادهها را با دقت تحلیل کردهاند.
در زمینه بستهبندی
“Die Geschenke wurden sorgfältig verpackt.”
هدایا با دقت بستهبندی شدند.
verlegen
کلمه “verlegen” به زبان آلمانی بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد. این کلمه میتواند به معنای “انتقال دادن”، “شرمنده شدن”، “نشر دادن” یا “جابجا کردن” باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
انتقال دادن (مکان یا زمان)
“Wir mussten das Treffen auf nächste Woche verlegen.”
ما مجبور شدیم جلسه را به هفته آینده موکول کنیم.
شرمنده شدن
“Er wurde verlegen, als er das Kompliment hörte.”
او وقتی که تعریف و تمجید را شنید، شرمنده شد.
نشر دادن (کتاب یا مجله)
“Der Verlag wird das neue Buch nächsten Monat verlegen.”
ناشر کتاب جدید را ماه آینده منتشر خواهد کرد.
جابجا کردن (کابلها، لولهها، کفپوش)
“Die Handwerker haben die neuen Leitungen unter dem Boden verlegt.”
کارگران لولههای جدید را زیر زمین جابجا کردند.
گم کردن
“Ich habe meine Schlüssel verlegt und kann sie nicht finden.”
من کلیدهایم را گم کردهام و نمیتوانم آنها را پیدا کنم.
“Ich habe meine Brille verlegt und kann sie nicht finden.”
من عینکم را گم کردهام و نمیتوانم آن را پیدا کنم.
نصب کردن (مثلاً کفپوش)
“Der Bodenbelag wurde im gesamten Haus neu verlegt.”
کفپوش در تمام خانه بهطور جدید نصب شد.
die verhaltenweise
کلمه “Verhaltensweise” به زبان آلمانی به معنای “روش رفتار” یا “شیوه رفتار” است. این اسم برای توصیف الگوهای خاص رفتار یا شیوههای معمولی که افراد یا حیوانات در موقعیتهای مختلف از خود نشان میدهند، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه روانشناسی
“Die Verhaltensweisen von Kindern können durch Erziehung und Umgebung beeinflusst werden.”
روشهای رفتار کودکان میتوانند تحت تأثیر تربیت و محیط قرار گیرند.
در زمینه زیستشناسی
“Die Verhaltensweisen von Tieren in freier Wildbahn sind oft sehr unterschiedlich zu denen in Gefangenschaft.”
روشهای رفتار حیوانات در طبیعت اغلب بسیار متفاوت از رفتار آنها در اسارت است.
در زمینه اجتماعی
“Es ist wichtig, die Verhaltensweisen in verschiedenen Kulturen zu verstehen und zu respektieren.”
مهم است که روشهای رفتار در فرهنگهای مختلف را درک کرده و به آنها احترام بگذاریم.
در زمینه کار
“Effektive Führungskräfte zeigen positive Verhaltensweisen, die ihre Teams motivieren und inspirieren.”
رهبران مؤثر، روشهای رفتار مثبتی را نشان میدهند که تیمهایشان را انگیزه میدهد و الهامبخش میشود.
در زمینه آموزش
“Lehrer sollten auf die verschiedenen Verhaltensweisen ihrer Schüler achten und darauf entsprechend reagieren.”
معلمان باید به روشهای رفتار مختلف دانشآموزان خود توجه کرده و به آنها پاسخ مناسب دهند.
در زمینه فناوری
“Das Verständnis der Verhaltensweisen von Nutzern ist für die Entwicklung benutzerfreundlicher Software entscheidend.”
درک روشهای رفتار کاربران برای توسعه نرمافزارهای کاربرپسند بسیار مهم است.
این مثالها نشان میدهند که “Verhaltensweise” چگونه برای توصیف الگوهای رفتار و شیوههای معمولی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sanft
کلمه “sanft” به زبان آلمانی به معنای “ملایم”، “نرم” یا “آرام” است. این صفت برای توصیف چیزی استفاده میشود که لطیف، ملایم یا بدون خشونت است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت
“Der sanfte Wind streichelte ihre Wangen.”
باد ملایم گونههایش را نوازش میکرد.
در زمینه رفتار
“Er sprach mit sanfter Stimme zu dem Kind.”
او با صدای ملایم با کودک صحبت کرد.
در زمینه موسیقی
“Die sanften Klänge der Harfe beruhigten die Zuhörer.”
آهنگهای ملایم چنگ، شنوندگان را آرام کرد.
در زمینه احساسات
“Sie hatte ein sanftes Lächeln auf den Lippen.”
او لبخندی ملایم بر لب داشت.
در زمینه لمس
“Die Decke war sanft und weich.”
پتو نرم و لطیف بود.
در زمینه مراقبت
“Er behandelte das verletzte Tier sehr sanft.”
او با حیوان زخمی بسیار ملایم رفتار کرد.
در زمینه آب و هوا
“Das sanfte Licht der Morgensonne erfüllte den Raum.”
نور ملایم آفتاب صبحگاهی اتاق را پر کرد.
zutrauen
کلمه “zutrauen” به زبان آلمانی به معنای “اعتماد داشتن به توانایی کسی” یا “توانایی انجام کاری را در کسی دیدن” است. این فعل برای توصیف اعتقاد یا اعتماد به اینکه کسی توانایی یا قابلیت انجام کاری را دارد، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تحصیلات
“Ich traue ihm zu, die Prüfung mit Bravour zu bestehen.”
من به او اعتماد دارم که امتحان را با موفقیت بگذراند.
در زمینه کار
“Der Chef traut ihr zu, das Projekt erfolgreich zu leiten.”
رئیس به او اعتماد دارد که پروژه را با موفقیت رهبری کند.
در زمینه ورزش
“Ich traue ihm zu, den Marathon zu laufen.”
من به او اعتماد دارم که ماراتن را بدود.
در زمینه هنر
“Sie traute sich zu, das schwierige Musikstück zu spielen.”
او به توانایی خود اعتماد داشت که قطعه موسیقی دشوار را بنوازد.
در زمینه نوآوری
“Die Lehrer trauten ihm zu, innovative Lösungen für das Problem zu finden.”
معلمان به او اعتماد داشتند که راهحلهای نوآورانهای برای مشکل پیدا کند.
در زمینه روابط
“Ich traue ihm zu, ein guter Vater zu sein.”
من به او اعتماد دارم که پدر خوبی باشد.
در زمینه خودباوری
“Sie traute sich zu, die neue Herausforderung anzunehmen.”
او به خود اعتماد داشت که چالش جدید را بپذیرد.
این مثالها نشان میدهند که “zutrauen” چگونه برای توصیف اعتماد به تواناییها و قابلیتهای کسی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
das Wesen
کلمه “das Wesen” به زبان آلمانی به معنای “ماهیت”، “ذات”، “شخصیت” یا “موجود” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، میتواند به معانی مختلفی اشاره کند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ماهیت یا ذات
“Das Wesen der Demokratie ist die Freiheit.”
ماهیت دموکراسی آزادی است.
در زمینه شخصیت
“Ihr freundliches Wesen macht sie bei allen beliebt.”
شخصیت دوستانهاش او را نزد همه محبوب کرده است.
در زمینه موجود
“Ein unbekanntes Wesen wurde im Wald entdeckt.”
یک موجود ناشناخته در جنگل کشف شد.
در زمینه فلسفه
“Die Philosophen diskutierten über das Wesen der menschlichen Existenz.”
فلاسفه درباره ماهیت وجود انسانی بحث کردند.
در زمینه ادبیات
“Das Buch beschreibt das geheimnisvolle Wesen eines alten Schlosses.”
کتاب، موجود مرموز یک قلعه قدیمی را توصیف میکند.
در زمینه علم
“Die Wissenschaftler erforschen das Wesen von Viren und Bakterien.”
دانشمندان ماهیت ویروسها و باکتریها را بررسی میکنند.
در زمینه اخلاق
“Das gute Wesen eines Menschen zeigt sich in seinen Taten.”
ماهیت خوب یک انسان در اعمال او نمایان میشود.
erfüllen
کلمه “erfüllen” به زبان آلمانی به معنای “برآورده کردن”، “تحقق بخشیدن” یا “پر کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به واقعیت میپیوندد، انتظارات برآورده میشوند یا چیزی کامل میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه برآورده کردن انتظارات
“Er hat alle Anforderungen für die Stelle erfüllt.”
او تمام شرایط مورد نیاز برای آن شغل را برآورده کرده است.
در زمینه تحقق بخشیدن آرزوها
“Sie hat sich ihren Traum, in Paris zu leben, erfüllt.”
او رویای زندگی در پاریس را تحقق بخشیده است.
در زمینه قراردادها
“Das Unternehmen hat die Bedingungen des Vertrags erfüllt.”
شرکت شرایط قرارداد را برآورده کرده است.
در زمینه احساسات
“Der Erfolg hat ihn mit Stolz erfüllt.”
موفقیت او را با افتخار پر کرده است.
در زمینه تکمیل کردن
“Das Glas wurde mit Wasser erfüllt.”
لیوان با آب پر شد.
در زمینه تعهدات
“Erfüllen Sie bitte alle erforderlichen Formalitäten.”
لطفاً تمامی مراحل مورد نیاز را انجام دهید.
در زمینه محیط
“Die Musik erfüllte den Raum mit einer angenehmen Atmosphäre.”
موسیقی اتاق را با جوی دلپذیر پر کرد.
این مثالها نشان میدهند که “erfüllen” چگونه برای توصیف برآورده کردن انتظارات، تحقق بخشیدن آرزوها، پر کردن فضا یا تکمیل کردن چیزی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
erfreuen
کلمه “erfreuen” به زبان آلمانی به معنای “خوشحال کردن” یا “شاد کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی باعث شادی یا خوشحالی فرد دیگری میشود.
در زمینه خوشحال کردن افراد
“Die Überraschung hat sie sehr erfreut.”
این سورپرایز او را بسیار خوشحال کرد.
در زمینه هدایا
“Das Geschenk hat ihn sehr erfreut.”
هدیه او را بسیار خوشحال کرد.
در زمینه موفقیتها
“Erfreuen Sie sich an Ihrem Erfolg!”
از موفقیت خود لذت ببرید!
در زمینه طبیعت
“Der Anblick der blühenden Blumen erfreute die Spaziergänger.”
دیدن گلهای شکوفا، پیادهروها را خوشحال کرد.
در زمینه هنر
“Die Musik des Orchesters erfreute das Publikum.”
موسیقی ارکستر، مخاطبان را خوشحال کرد.
در زمینه مهمانیها
“Die Gäste erfreuten sich an der festlichen Atmosphäre.”
مهمانان از جو جشن لذت بردند.
در زمینه دوستان
“Seine Besuche erfreuen uns immer.”
بازدیدهای او همیشه ما را خوشحال میکند.
freuen
freuen به معنای “خوشحال شدن” یا “خوشحال بودن” است و اغلب به صورت بازتابی (reflexive) استفاده میشود. این فعل بر احساس خوشحالی فرد متمرکز است.
خوشحال شدن:
“Ich freue mich über die guten Nachrichten.”
من از خبرهای خوب خوشحال شدم.
خوشحال بودن:
“Er freut sich auf die Ferien.”
او برای تعطیلات خوشحال است.
خوشحال شدن از چیزی که خواهد آمد:
“Wir freuen uns auf deinen Besuch.”
ما برای دیدار تو خوشحالیم.
erfreuen
erfreuen به معنای “خوشحال کردن” یا “شاد کردن” است و اغلب به صورت غیر بازتابی استفاده میشود. این فعل بر ایجاد خوشحالی در دیگران متمرکز است.
خوشحال کردن:
“Die Überraschung hat sie sehr erfreut.”
این سورپرایز او را بسیار خوشحال کرد.
خوشحال کردن دیگران:
“Die Musik des Orchesters erfreute das Publikum.”
موسیقی ارکستر، مخاطبان را خوشحال کرد.
مقایسه
freuen بیشتر برای بیان احساسات شخصی و حالتهای بازتابی استفاده میشود و نشاندهنده خوشحالی فرد است.
erfreuen بیشتر برای بیان تاثیرات بیرونی بر خوشحالی دیگران استفاده میشود و نشاندهنده ایجاد خوشحالی در دیگران است.
ausprobieren
کلمه “ausprobieren” به زبان آلمانی به معنای “امتحان کردن” یا “آزمایش کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد چیزی جدید را امتحان میکند یا آزمایش میکند تا ببیند چگونه کار میکند یا چه نتیجهای خواهد داشت.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه آشپزی
“Ich möchte ein neues Rezept ausprobieren.”
من میخواهم یک دستور پخت جدید را امتحان کنم.
در زمینه فناوری
“Er hat die neue Software ausprobiert, um ihre Funktionen zu testen.”
او نرمافزار جدید را امتحان کرد تا عملکردهای آن را بسنجد.
در زمینه فعالیتهای تفریحی
“Wir sollten mal Fallschirmspringen ausprobieren.”
باید یک بار پرش با چتر نجات را امتحان کنیم.
در زمینه مد
“Sie hat verschiedene Stile ausprobiert, bevor sie sich für dieses Kleid entschied.”
او سبکهای مختلف را امتحان کرد قبل از اینکه این لباس را انتخاب کند.
در زمینه ورزش
“Ich habe beschlossen, Yoga auszuprobieren.”
من تصمیم گرفتهام یوگا را امتحان کنم.
در زمینه یادگیری زبان
“Er probierte verschiedene Lernmethoden aus, um die effektivste zu finden.”
او روشهای مختلف یادگیری را امتحان کرد تا مؤثرترین آنها را پیدا کند.
die Erfüllung
کلمه “die Erfüllung” به زبان آلمانی به معنای “تحقق”، “برآورده شدن” یا “رضایت” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن انتظارات، آرزوها یا نیازها به واقعیت تبدیل میشوند یا به نتیجه میرسند.
در زمینه آرزوها و اهداف
“Die Erfüllung seines Traums, ein eigenes Unternehmen zu gründen, machte ihn sehr glücklich.”
تحقق رویای او برای تأسیس یک شرکت خودش، او را بسیار خوشحال کرد.
در زمینه شغل
“Die Arbeit in diesem Bereich gibt ihm das Gefühl der Erfüllung.”
کار در این زمینه به او احساس رضایت و تحقق میدهد.
در زمینه وعدهها و تعهدات
“Die Erfüllung der Vertragsbedingungen ist für beide Parteien wichtig.”
برآورده شدن شرایط قرارداد برای هر دو طرف مهم است.
در زمینه معنوی
“Viele Menschen suchen nach der Erfüllung in ihrem Leben.”
بسیاری از مردم در زندگی خود به دنبال رضایت معنوی هستند.
در زمینه فعالیتهای روزمره
“Die Pflege ihres Gartens bringt ihr große Erfüllung.”
نگهداری از باغ او به او رضایت بسیاری میدهد.
در زمینه عشق و روابط
“Die Liebe zu ihrer Familie ist für sie die größte Erfüllung.”
عشق به خانوادهاش برای او بزرگترین رضایت است.
این مثالها نشان میدهند که “die Erfüllung” چگونه برای توصیف تحقق، برآورده شدن و رضایت در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Begeisterung
کلمه “die Begeisterung” به زبان آلمانی به معنای “اشتیاق”، “شور و شوق” یا “هیجان” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن فرد با انرژی و علاقه زیادی نسبت به چیزی یا کسی احساس میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ورزش
“Die Begeisterung der Fans für das Spiel war überwältigend.”
اشتیاق طرفداران برای بازی خیرهکننده بود.
در زمینه تحصیل
“Seine Begeisterung für die Wissenschaft motivierte ihn, weiterzuforschen.”
اشتیاق او برای علم، او را به ادامه تحقیق تشویق کرد.
در زمینه هنر
“Die Begeisterung der Zuschauer für das Konzert war deutlich spürbar.”
شور و شوق تماشاگران برای کنسرت به وضوح قابل احساس بود.
در زمینه کار
“Sie arbeitet mit großer Begeisterung an ihrem neuen Projekt.”
او با اشتیاق فراوان روی پروژه جدیدش کار میکند.
در زمینه سفر
“Die Begeisterung der Kinder für den Ausflug war nicht zu übersehen.”
هیجان کودکان برای سفر نادیدهگرفتنی نبود.
در زمینه عشق و روابط
“Die Begeisterung, mit der er von seiner neuen Freundin erzählte, war ansteckend.”
شور و شوقی که او با آن از دوستدختر جدیدش صحبت میکرد، مسری بود.
در زمینه یادگیری زبان
“Seine Begeisterung für das Erlernen neuer Sprachen kennt keine Grenzen.”
اشتیاق او برای یادگیری زبانهای جدید حد و مرزی ندارد.
der Ausgleich
کلمه “der Ausgleich” به زبان آلمانی به معنای “تعادل”، “جبران”، “مصالحه” یا “تعدیل” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن چیزی متعادل، متوازن یا جبران میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ورزش
“Das Spiel endete mit einem Ausgleich von 2:2.”
بازی با نتیجه مساوی 2:2 به پایان رسید.
در زمینه کار و زندگی
“Ein gesunder Ausgleich zwischen Arbeit und Freizeit ist wichtig.”
تعادل سالم بین کار و تفریح مهم است.
در زمینه مالی
“Der Ausgleich der Schulden dauerte mehrere Jahre.”
تسویه بدهیها چندین سال طول کشید.
در زمینه روابط
“Nach einem Streit fanden sie einen Ausgleich und versöhnten sich.”
بعد از یک مشاجره، آنها به یک مصالحه رسیدند و آشتی کردند.
در زمینه فیزیولوژیکی
“Yoga hilft, den Ausgleich von Körper und Geist zu fördern.”
یوگا به تعادل جسم و ذهن کمک میکند.
در زمینه عدالت اجتماعی
“Der Ausgleich sozialer Ungleichheiten ist ein Ziel der Regierung.”
تعدیل نابرابریهای اجتماعی یکی از اهداف دولت است.
در زمینه بازی و مسابقات
“Er erzielte den Ausgleichstreffer kurz vor Ende des Spiels.”
او گل تساوی را کمی قبل از پایان بازی به ثمر رساند.
این مثالها نشان میدهند که “der Ausgleich” چگونه برای توصیف تعادل، جبران، مصالحه و تعدیل در زمینههای مختلف استفاده میشود.
abspielen
کلمه “abspielen” به زبان آلمانی به معنای “پخش کردن”، “اتفاق افتادن” یا “اجرا کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
پخش کردن (موسیقی، ویدیو)
“Er spielte das Lied auf seinem Handy ab.”
او آهنگ را روی گوشیاش پخش کرد.
اتفاق افتادن (رخ دادن رویدادها)
“Was hat sich während meiner Abwesenheit hier abgespielt?”
چه چیزی در غیاب من اینجا اتفاق افتاده است؟
اجرا کردن (ورزش، بازی)
“Die Spieler haben den Ball gut abgespielt.”
بازیکنان توپ را به خوبی پاس دادند.
تمرین کردن (نقش یا صحنهای در تئاتر)
“Wir müssen die Szene noch einmal abspielen.”
باید دوباره صحنه را تمرین کنیم.
در زمینه استفاده از وسایل
“Er spielte die Videoaufnahme auf dem Computer ab.”
او ویدیو را روی کامپیوتر پخش کرد.
در زمینه نرمافزار
“Das Programm kann Audiodateien in verschiedenen Formaten abspielen.”
این برنامه میتواند فایلهای صوتی در فرمتهای مختلف را پخش کند.
این مثالها نشان میدهند که “abspielen” چگونه برای توصیف پخش کردن، اتفاق افتادن، اجرا کردن و تمرین کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
formen
کلمه “formen” به زبان آلمانی به معنای “شکل دادن”، “فرم دادن” یا “تشکیل دادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به شکل یا فرم خاصی در میآید یا ایجاد میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه هنر و مجسمهسازی
“Der Künstler formte die Skulptur aus Ton.”
هنرمند مجسمه را از خاک رس شکل داد.
در زمینه پخت و پز
“Sie formte den Teig zu kleinen Kugeln.”
او خمیر را به شکل توپهای کوچک درآورد.
در زمینه آموزش و تربیت
“Erfahrungen und Erziehung formen den Charakter eines Menschen.”
تجربیات و تربیت، شخصیت یک انسان را شکل میدهند.
در زمینه ساخت و تولید
“Die Fabrik formt Plastikteile für Autos.”
کارخانه قطعات پلاستیکی برای خودروها تولید میکند.
در زمینه طبیعت
“Der Wind formt die Dünen in der Wüste.”
باد تپههای شنی را در بیابان شکل میدهد.
در زمینه ورزش
“Regelmäßiges Training formt die Muskeln.”
تمرین منظم عضلات را شکل میدهد.
در زمینه زبان و ادبیات
“Der Dichter formt seine Gedanken in Worte.”
شاعر افکارش را به کلمات شکل میدهد.
این مثالها نشان میدهند که “formen” چگونه برای توصیف عمل شکل دادن، فرم دادن و تشکیل دادن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
verwirklichen
کلمه “verwirklichen” به زبان آلمانی به معنای “تحقق بخشیدن” یا “به واقعیت تبدیل کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی که قبلاً فقط یک ایده، برنامه یا آرزو بوده، به واقعیت تبدیل میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه اهداف و آرزوها
“Er hat seinen Traum, ein eigenes Unternehmen zu gründen, verwirklicht.”
او رویای خود برای تأسیس یک شرکت را تحقق بخشید.
در زمینه پروژهها
“Das Team hat das Projekt erfolgreich verwirklicht.”
تیم پروژه را با موفقیت به واقعیت تبدیل کرد.
در زمینه هنر
“Die Künstlerin hat ihre Vision in diesem Gemälde verwirklicht.”
هنرمند چشمانداز خود را در این نقاشی به واقعیت تبدیل کرد.
در زمینه شخصی
“Sie hat sich den Wunsch verwirklicht, um die Welt zu reisen.”
او آرزوی خود برای سفر به دور دنیا را محقق کرد.
در زمینه نوآوری
“Der Erfinder hat seine Idee in ein marktfähiges Produkt verwirklicht.”
مخترع ایده خود را به یک محصول قابل فروش تبدیل کرد.
در زمینه علمی
“Die Wissenschaftler haben eine neue Methode zur Bekämpfung von Krankheiten verwirklicht.”
دانشمندان یک روش جدید برای مبارزه با بیماریها را به واقعیت تبدیل کردهاند.
در زمینه توسعه فردی
“Er hat sich selbst verwirklicht und seine Fähigkeiten voll ausgeschöpft.”
او خود را تحقق بخشید و از تمام تواناییهایش استفاده کرد.
این مثالها نشان میدهند که “verwirklichen” چگونه برای توصیف تحقق بخشیدن به ایدهها، آرزوها و برنامهها در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Unternehmung
کلمه “die Unternehmung” به زبان آلمانی به معنای “شرکت”، “موسسه”، “پروژه” یا “فعالیت” است. این اسم برای توصیف یک سازمان تجاری، یک پروژه خاص یا یک فعالیت بزرگ استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه کسبوکار
“Die Unternehmung hat ihren Sitz in Berlin und beschäftigt über 500 Mitarbeiter.”
شرکت در برلین واقع شده و بیش از 500 کارمند دارد.
در زمینه پروژهها
“Die Unternehmung eines Forschungsprojekts kann viel Zeit und Ressourcen erfordern.”
انجام یک پروژه تحقیقاتی میتواند زمان و منابع زیادی را نیاز داشته باشد.
در زمینه فعالیتهای ماجراجویانه
“Die Unternehmung einer Bergbesteigung erfordert viel Vorbereitung und Erfahrung.”
صعود به کوه نیاز به آمادگی و تجربه زیادی دارد.
در زمینه سفر
“Unsere Unternehmung durch die Wüste war voller Herausforderungen.”
سفر ما از میان صحرا پر از چالش بود.
در زمینه همکاری
“Die beiden Firmen haben eine gemeinsame Unternehmung gestartet, um neue Technologien zu entwickeln.”
این دو شرکت یک پروژه مشترک را برای توسعه فناوریهای جدید آغاز کردهاند.
در زمینه شخصی
“Die Unternehmung, ein Buch zu schreiben, kann eine lebensverändernde Erfahrung sein.”
نوشتن یک کتاب میتواند تجربهای تغییر دهنده زندگی باشد.
این مثالها نشان میدهند که “die Unternehmung” چگونه برای توصیف شرکتها، پروژهها و فعالیتهای بزرگ در زمینههای مختلف استفاده میشود.
vorziehen
کلمه “vorziehen” به زبان آلمانی به معنای “ترجیح دادن”، “جلو انداختن” یا “مقدم دانستن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده میتواند معانی مختلفی داشته باشد.
ترجیح دادن
“Ich ziehe es vor, zu Hause zu bleiben, anstatt auszugehen.”
من ترجیح میدهم در خانه بمانم تا اینکه بیرون بروم.
جلو انداختن (زمان)
“Wir müssen das Meeting vorziehen, da der Chef früher gehen muss.”
ما باید جلسه را جلو بیندازیم چون رئیس باید زودتر برود.
مقدم دانستن (افراد یا چیزها)
“Der Lehrer zieht fleißige Schüler vor.”
معلم دانشآموزان سختکوش را مقدم میداند.
انتخاب کردن بین گزینهها
“Sie zieht Rotwein dem Weißwein vor.”
او شراب قرمز را به شراب سفید ترجیح میدهد.
تغییر در برنامهریزی
“Das Konzert wurde vorgezogen und findet jetzt eine Woche früher statt.”
کنسرت جلو انداخته شده و حالا یک هفته زودتر برگزار میشود.
در زمینه اولویتها
“Er zieht es vor, morgens zu arbeiten, weil er sich dann am produktivsten fühlt.”
او ترجیح میدهد صبحها کار کند، چون در آن زمان بیشترین بهرهوری را دارد.
این مثالها نشان میدهند که “vorziehen” چگونه برای توصیف ترجیح دادن، جلو انداختن و مقدم دانستن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
erwecken
کلمه “erwecken” به زبان آلمانی به معنای “بیدار کردن”، “برانگیختن” یا “زنده کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن احساسات، توجه یا علاقه کسی برانگیخته یا چیزی به زندگی برگردانده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
بیدار کردن
“Der laute Wecker hat ihn aus dem Schlaf erweckt.”
ساعت زنگدار بلند او را از خواب بیدار کرد.
برانگیختن (احساسات یا علاقه)
“Das Buch erweckte großes Interesse bei den Lesern.”
کتاب علاقه زیادی را در خوانندگان برانگیخت.
زنده کردن (خاطرات یا تصاویر)
“Das alte Foto erweckte viele Erinnerungen an ihre Kindheit.”
عکس قدیمی بسیاری از خاطرات کودکیاش را زنده کرد.
بیدار کردن (در زمینه افکار یا ایدهها)
“Seine Rede erweckte neue Ideen in den Zuhörern.”
سخنرانی او ایدههای جدیدی را در شنوندگان برانگیخت.
در زمینه روحانی یا مذهبی
“Die Predigt erweckte einen tiefen Glauben in der Gemeinde.”
موعظه ایمان عمیقی را در جماعت برانگیخت.
برانگیختن (توجه یا اشتیاق)
“Das Projekt erweckte das Interesse der Investoren.”
پروژه توجه سرمایهگذاران را برانگیخت.
زنده کردن (مفهوم یا احساس)
“Die Geschichte erweckte Hoffnung in den Herzen der Menschen.”
داستان امید را در دلهای مردم زنده کرد.
این مثالها نشان میدهند که “erwecken” چگونه برای توصیف بیدار کردن، برانگیختن احساسات، توجه یا علاقه، و زنده کردن خاطرات یا احساسات در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Mauer vs. die Wand
کلمات “die Mauer” و “die Wand” هر دو به معنای “دیوار” هستند، اما در زمینهها و کاربردهای مختلف استفاده میشوند و تفاوتهایی دارند.
die Mauer
“die Mauer” به معنای دیوار یا حصار بیرونی است که معمولاً در فضای باز قرار دارد و برای جداسازی یا محافظت از یک منطقه استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
دیوار بیرونی:
“Die Berliner Mauer trennte Ost- und West-Berlin.”
دیوار برلین، برلین شرقی و غربی را از هم جدا میکرد.
دیوار باغ یا حیاط:
“Die Mauer um den Garten bietet Schutz vor Eindringlingen.”
دیوار دور باغ از ورود متجاوزان جلوگیری میکند.
دیوار قلعه:
“Die alte Mauer der Burg ist sehr beeindruckend.”
دیوار قدیمی قلعه بسیار چشمگیر است.
die Wand
“die Wand” به معنای دیوار داخلی یک ساختمان یا اتاق است که برای تقسیم فضاهای داخلی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
دیوار داخلی:
“Die Bilder hängen an der Wand im Wohnzimmer.”
تابلوها به دیوار اتاق نشیمن آویزان هستند.
دیوار اتاق:
“Die Wand zwischen den beiden Zimmern ist sehr dünn.”
دیوار بین دو اتاق بسیار نازک است.
دیوار حمام یا آشپزخانه:
“Die Fliesen an der Wand in der Küche sind neu.”
کاشیهای دیوار در آشپزخانه جدید هستند.
خلاصه تفاوتها
die Mauer: دیوار بیرونی، حصار یا دیوار محافظ که معمولاً در فضای باز قرار دارد.
die Wand: دیوار داخلی ساختمان یا اتاق که برای تقسیم فضاهای داخلی استفاده میشود.
این تفاوتها نشان میدهند که چگونه “die Mauer” و “die Wand” در زمینهها و کاربردهای مختلف استفاده میشوند.
eintreten
کلمه “eintreten” به زبان آلمانی به معنای “وارد شدن”، “رخ دادن”، “پیوستن” یا “حمایت کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
وارد شدن
“Bitte treten Sie ein!”
لطفاً وارد شوید!
رخ دادن (وقوع)
“Falls ein Notfall eintritt, rufen Sie bitte diese Nummer an.”
اگر وضعیت اضطراری رخ داد، لطفاً با این شماره تماس بگیرید.
پیوستن (به یک سازمان یا گروه)
“Er ist in den Verein eingetreten, um neue Leute kennenzulernen.”
او به انجمن پیوست تا با افراد جدید آشنا شود.
حمایت کردن (از یک عقیده یا هدف)
“Sie tritt für die Rechte der Frauen ein.”
او از حقوق زنان حمایت میکند.
در زمینه کارکرد (فعال شدن)
“Wenn das Alarmsystem eintritt, wird die Polizei automatisch benachrichtigt.”
وقتی سیستم هشدار فعال شود، پلیس بهطور خودکار مطلع میشود.
در زمینه شروع شدن (یک دوره یا وضعیت)
“Der Winter ist dieses Jahr früh eingetreten.”
زمستان امسال زود شروع شد.
در زمینه دفاع از چیزی
“Er tritt energisch für den Umweltschutz ein.”
او با انرژی از حفاظت از محیط زیست حمایت میکند.
این مثالها نشان میدهند که “eintreten” چگونه برای توصیف وارد شدن، رخ دادن، پیوستن و حمایت کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
herauskommen
کلمه “herauskommen” به زبان آلمانی به معنای “بیرون آمدن”، “منتشر شدن”، “آشکار شدن” یا “نتیجه دادن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
بیرون آمدن
“Er kam aus dem Haus heraus.”
او از خانه بیرون آمد.
منتشر شدن (کتاب، آلبوم موسیقی و غیره)
“Das neue Buch wird nächsten Monat herauskommen.”
کتاب جدید ماه آینده منتشر خواهد شد.
آشکار شدن (حقایق یا اطلاعات)
“Es kam heraus, dass er die Wahrheit nicht gesagt hatte.”
مشخص شد که او حقیقت را نگفته بود.
نتیجه دادن
“Ich bin gespannt, was bei dem Experiment herauskommt.”
منتظرم ببینم از این آزمایش چه نتیجهای به دست میآید.
بیرون آمدن (محصول نهایی)
“Nach langem Arbeiten ist ein großartiges Kunstwerk herausgekommen.”
پس از کار طولانی، یک اثر هنری عالی پدید آمد.
بیرون آمدن از یک وضعیت
“Wie ist er aus dieser schwierigen Situation herausgekommen?”
او چگونه از این وضعیت دشوار بیرون آمد؟
این مثالها نشان میدهند که “herauskommen” چگونه برای توصیف بیرون آمدن، منتشر شدن، آشکار شدن، نتیجه دادن و بیرون آمدن از یک وضعیت در زمینههای مختلف استفاده میشود.
streichen
کلمه “streichen” به زبان آلمانی به معنای “رنگ کردن”، “خط زدن”، “حذف کردن” یا “مالیدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
رنگ کردن
“Er streicht die Wände seines Zimmers blau.”
او دیوارهای اتاقش را آبی رنگ میکند.
خط زدن یا حذف کردن
“Bitte streichen Sie diesen Satz im Dokument.”
لطفاً این جمله را از سند خط بزنید.
مالیدن یا پخش کردن (روی سطح)
“Sie streicht Butter auf das Brot.”
او کره را روی نان میمالد.
حذف کردن از برنامه یا لیست
“Der Flug wurde gestrichen.”
پرواز لغو شد.
نوازش کردن یا لمس کردن
“Er streicht sanft über das Fell der Katze.”
او به آرامی موهای گربه را نوازش میکند.
در زمینه موسیقی (نواختن سازهای زهی)
“Der Geiger streicht mit dem Bogen über die Saiten.”
ویولونیست با کمان روی تارها مینوازد.
این مثالها نشان میدهند که “streichen” چگونه برای توصیف رنگ کردن، خط زدن، مالیدن، حذف کردن و نوازش کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
aufbauen
کلمه “aufbauen” به زبان آلمانی به معنای “ساختن”، “برپا کردن”، “توسعه دادن” یا “تقویت کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
ساختن یا برپا کردن
“Sie haben ein neues Haus auf dem Land aufgebaut.”
آنها یک خانه جدید در روستا ساختهاند.
توسعه دادن یا ایجاد کردن
“Er hat eine erfolgreiche Firma aufgebaut.”
او یک شرکت موفق ایجاد کرده است.
تقویت کردن (احساسات یا روحیه)
“Seine Worte haben sie sehr aufgebaut.”
حرفهای او به او خیلی قوت قلب داد.
نصب کردن یا مونتاژ کردن
“Die Arbeiter haben das Gerüst aufgebaut.”
کارگران داربست را نصب کردند.
ایجاد کردن (سیستم یا ساختار)
“Wir müssen ein starkes Team aufbauen.”
ما باید یک تیم قوی بسازیم.
شروع کردن (از ابتدا)
“Nach dem Krieg musste das Land wieder aufgebaut werden.”
بعد از جنگ، کشور باید دوباره ساخته میشد.
ایجاد و تقویت روابط
“Es ist wichtig, Vertrauen in einer Beziehung aufzubauen.”
مهم است که در یک رابطه اعتماد ایجاد کنید.
این مثالها نشان میدهند که “aufbauen” چگونه برای توصیف ساختن، برپا کردن، توسعه دادن، تقویت کردن و ایجاد کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
ausbauen
کلمه “ausbauen” به زبان آلمانی به معنای “گسترش دادن”، “توسعه دادن”، “نوسازی کردن” یا “پیاده کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
گسترش دادن یا توسعه دادن
“Das Unternehmen plant, seine internationalen Aktivitäten auszubauen.”
شرکت قصد دارد فعالیتهای بینالمللی خود را گسترش دهد.
نوسازی کردن
“Wir wollen den Dachboden zu einem Wohnraum ausbauen.”
ما میخواهیم زیرشیروانی را به یک فضای مسکونی نوسازی کنیم.
پیاده کردن یا جدا کردن (یک بخش یا قطعه)
“Der Mechaniker hat den Motor aus dem Auto ausgebaut.”
مکانیک موتور را از ماشین پیاده کرد.
بهبود بخشیدن
“Sie möchten ihre Sprachkenntnisse weiter ausbauen.”
آنها میخواهند مهارتهای زبانی خود را بیشتر بهبود بخشند.
تقویت کردن یا افزایش دادن
“Die Stadt plant, das öffentliche Verkehrsnetz auszubauen.”
شهر قصد دارد شبکه حملونقل عمومی را توسعه دهد.
کامل کردن یا ارتقا دادن
“Er hat seine Sammlung alter Münzen weiter ausgebaut.”
او مجموعه سکههای قدیمی خود را بیشتر کامل کرد.
این مثالها نشان میدهند که “ausbauen” چگونه برای توصیف گسترش دادن، نوسازی کردن، پیاده کردن، بهبود بخشیدن، تقویت کردن و ارتقا دادن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
ausbauen vs. aufbauen
کلمات “ausbauen” و “aufbauen” هر دو به معنای “ساختن” و “توسعه دادن” استفاده میشوند، اما کاربردها و معانی آنها تفاوتهایی دارند.
aufbauen
معانی و کاربردها:
ساختن یا برپا کردن از ابتدا:
این فعل برای توصیف ساختن یا برپا کردن چیزی از ابتدا استفاده میشود.
“Sie haben ein neues Haus auf dem Land aufgebaut.”
آنها یک خانه جدید در روستا ساختهاند.
توسعه دادن یا ایجاد کردن
: برای توصیف ایجاد یا توسعه یک ساختار، سازمان یا سیستم.
“Er hat eine erfolgreiche Firma aufgebaut.”
او یک شرکت موفق ایجاد کرده است.
تقویت کردن (احساسات یا روحیه):
برای تقویت کردن روحیه یا احساسات کسی.
“Seine Worte haben sie sehr aufgebaut.”
حرفهای او به او خیلی قوت قلب داد.
نصب کردن یا مونتاژ کردن:
برای نصب کردن یا مونتاژ یک سازه یا وسیله.
“Die Arbeiter haben das Gerüst aufgebaut.”
کارگران داربست را نصب کردند.
ausbauen
معانی و کاربردها:
گسترش دادن یا توسعه دادن:
برای توصیف گسترش یا توسعه بیشتر یک ساختار، سیستم یا فعالیت.
“Das Unternehmen plant, seine internationalen Aktivitäten auszubauen.”
شرکت قصد دارد فعالیتهای بینالمللی خود را گسترش دهد.
نوسازی کردن:
برای نوسازی یا تبدیل یک مکان به استفادهای دیگر.
“Wir wollen den Dachboden zu einem Wohnraum ausbauen.”
ما میخواهیم زیرشیروانی را به یک فضای مسکونی نوسازی کنیم.
پیاده کردن یا جدا کردن:
برای توصیف جدا کردن یا پیاده کردن یک بخش یا قطعه از چیزی.
مثال: “Der Mechaniker hat den Motor aus dem Auto ausgebaut.”
مکانیک موتور را از ماشین پیاده کرد.
بهبود بخشیدن یا تقویت کردن:
برای بهبود بخشیدن یا تقویت مهارتها، قابلیتها یا منابع.
“Sie möchten ihre Sprachkenntnisse weiter ausbauen.”
آنها میخواهند مهارتهای زبانی خود را بیشتر بهبود بخشند.
افزایش دادن یا کامل کردن:
برای افزایش یا کامل کردن یک مجموعه یا چیزی مشابه.
“Er hat seine Sammlung alter Münzen weiter ausgebaut.”
او مجموعه سکههای قدیمی خود را بیشتر کامل کرد.
خلاصه تفاوتها
aufbauen: به معنای ساختن یا ایجاد کردن چیزی از ابتدا، نصب کردن، برپا کردن یا تقویت روحیه.
ausbauen: به معنای گسترش دادن، توسعه دادن، نوسازی کردن، پیاده کردن، بهبود بخشیدن، افزایش دادن یا کامل کردن چیزی که از قبل وجود دارد.
abreißen
کلمه “abreißen” به زبان آلمانی به معنای “تخریب کردن”، “پاره کردن” یا “قطع کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
تخریب کردن
“Das alte Gebäude wird nächste Woche abgerissen.”
ساختمان قدیمی هفته آینده تخریب خواهد شد.
پاره کردن
“Er hat das Papier versehentlich abgerissen.”
او کاغذ را به طور اتفاقی پاره کرد.
قطع کردن (رابطه یا تماس)
“Wir dürfen den Kontakt zu unseren alten Freunden nicht abreißen lassen.”
ما نباید ارتباط خود را با دوستان قدیمیمان قطع کنیم.
پایان یافتن (ناگهانی)
“Das Gespräch riss plötzlich ab.”
مکالمه ناگهان قطع شد.
در زمینه فیزیکی (قطع شدن چیزی)
“Das Seil ist während des Kletterns abgerissen.”
طناب در حین کوهنوردی پاره شد.
متوقف شدن
“Die Bauarbeiten wurden wegen des schlechten Wetters abgerissen.”
کارهای ساختمانی به دلیل بدی هوا متوقف شدند.
این مثالها نشان میدهند که “abreißen” چگونه برای توصیف تخریب کردن، پاره کردن، قطع کردن و پایان یافتن ناگهانی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
ausziehen
کلمه “ausziehen” به زبان آلمانی به معنای “نقل مکان کردن”، “لباس درآوردن” یا “بیرون کشیدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
نقل مکان کردن
“Er zieht nächsten Monat aus seiner Wohnung aus.”
او ماه آینده از آپارتمانش نقل مکان میکند.
لباس درآوردن
“Bitte ziehen Sie Ihre Schuhe aus, bevor Sie eintreten.”
لطفاً قبل از ورود کفشهای خود را دربیاورید.
بیرون کشیدن (مثلاً کشو یا چیزی از داخل چیزی دیگر)
“Er zog das Buch aus der Tasche aus.”
او کتاب را از کیف بیرون کشید.
در زمینه افراد (رفتن از خانه)
“Die Kinder sind schon aus dem Elternhaus ausgezogen.”
بچهها از خانه والدین نقل مکان کردهاند.
در زمینه اثاثیه (حمل و نقل)
“Wir helfen ihnen, die Möbel aus dem Haus auszuziehen.”
ما به آنها کمک میکنیم تا اثاثیه را از خانه بیرون ببرند.
ترک کردن (محل یا موقعیت)
“Die Truppen wurden aus dem Gebiet ausgezogen.”
نیروها از منطقه خارج شدند.
در زمینه پزشکی (کشیدن دندان)
“Der Zahn muss leider ausgezogen werden.”
متأسفانه دندان باید کشیده شود.
این مثالها نشان میدهند که “ausziehen” چگونه برای توصیف نقل مکان کردن، لباس درآوردن، بیرون کشیدن و ترک کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
einziehen
کلمه “einziehen” به زبان آلمانی به معنای “نقل مکان کردن”، “جمعآوری کردن”، “وارد کردن” یا “ضبط کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
نقل مکان کردن (به خانه یا آپارتمان جدید)
“Wir werden nächste Woche in unsere neue Wohnung einziehen.”
ما هفته آینده به آپارتمان جدیدمان نقل مکان میکنیم.
جمعآوری کردن (پول، اطلاعات و غیره)
“Die Stadtverwaltung zieht Steuern von den Bürgern ein.”
شهرداری از شهروندان مالیات جمعآوری میکند.
وارد کردن (چیزی به داخل چیزی)
“Er zog das Schwert wieder in die Scheide ein.”
او شمشیر را دوباره در غلاف قرار داد.
ضبط کردن (اموال یا دارایی)
“Die Polizei hat das gestohlene Gut eingezogen.”
پلیس اموال دزدیدهشده را ضبط کرد.
در زمینه سازمانها (پیوستن به یک گروه یا تیم)
“Der neue Spieler wird nächste Woche in die Mannschaft einziehen.”
بازیکن جدید هفته آینده به تیم میپیوندد.
در زمینه حقوقی (دادخواست و موارد قانونی)
“Das Gericht hat entschieden, den Führerschein einzuziehen.”
دادگاه تصمیم گرفت گواهینامه را ضبط کند.
در زمینه پرچمها (پایین آوردن پرچم)
“Die Flagge wird bei Sonnenuntergang eingezogen.”
پرچم در غروب آفتاب پایین آورده میشود.
این مثالها نشان میدهند که “einziehen” چگونه برای توصیف نقل مکان کردن، جمعآوری کردن، وارد کردن، ضبط کردن و پیوستن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
einschließen
کلمه “einschließen” به زبان آلمانی به معنای “قفل کردن”، “در بر گرفتن”، “محصور کردن” یا “شامل شدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
قفل کردن
“Er hat die Wertsachen im Safe eingeschlossen.”
او وسایل قیمتی را در گاوصندوق قفل کرد.
در بر گرفتن یا محصور کردن
“Die Mauern schließen den Garten vollständig ein.”
دیوارها باغ را کاملاً محصور کردهاند.
شامل شدن
“Das Paket schließt alle notwendigen Werkzeuge ein.”
این بسته شامل همه ابزارهای لازم است.
حبس کردن
“Der Gefangene wurde in seiner Zelle eingeschlossen.”
زندانی در سلول خود حبس شد.
محصور کردن (در یک موقعیت یا مکان)
“Das Haus ist von einem großen Grundstück eingeschlossen.”
خانه توسط یک ملک بزرگ محصور شده است.
به دام انداختن
“Der Sturm hat uns im Haus eingeschlossen.”
طوفان ما را در خانه به دام انداخت.
daheim (adj)
کلمه “daheim” به زبان آلمانی به معنای “در خانه” یا “در وطن” است. این کلمه به عنوان قید و صفت استفاده میشود و حالتی از بودن در محل زندگی یا وطن را توصیف میکند.
به عنوان قید
مثالهایی به زبان آلمانی:
بودن در خانه:
“Ich bleibe heute daheim.”
من امروز در خانه میمانم.
برگشتن به خانه:
“Wann kommst du daheim an?”
کی به خانه میرسی؟
به عنوان صفت
مثالهایی به زبان آلمانی:
محل زندگی:
“Er fühlt sich daheim sehr wohl.”
او در خانهاش احساس راحتی میکند.
در وطن:
“Nach vielen Jahren im Ausland fühlt er sich wieder daheim.”
پس از سالها زندگی در خارج از کشور، او دوباره در وطنش احساس راحتی میکند.
در زمینههای مختلف
توصیف وضعیت اقامت:
“Es ist schön, wieder daheim zu sein.”
خوب است که دوباره در خانه هستم.
بیان احساس تعلق:
“Sie fühlt sich nur daheim wirklich geborgen.”
او فقط در خانه واقعاً احساس امنیت میکند.
در مکالمات روزمره:
“Bist du schon daheim?”
آیا به خانه رسیدهای؟
Eigentümer
کلمه “der Eigentümer” به زبان آلمانی به معنای “مالک” یا “صاحب” است. این اسم برای توصیف فرد یا نهادی استفاده میشود که مالکیت قانونی یک ملک، دارایی یا شیء را دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه املاک و مستغلات
“Der Eigentümer des Hauses lebt im Ausland.”
مالک خانه در خارج از کشور زندگی میکند.
در زمینه کسب و کار
“Der Eigentümer des Geschäfts plant, es zu verkaufen.”
مالک کسب و کار قصد دارد آن را بفروشد.
در زمینه خودرو
“Der Eigentümer des Autos hat es erst vor einem Jahr gekauft.”
مالک خودرو آن را فقط یک سال پیش خریداری کرده است.
در زمینه حیوانات خانگی
“Der Eigentümer des Hundes sorgt gut für ihn.”
مالک سگ به خوبی از او مراقبت میکند.
در زمینه اموال شخصی
“Der Eigentümer der verlorenen Brieftasche wurde gefunden.”
مالک کیف پول گمشده پیدا شد.
در زمینه کشاورزی
“Der Eigentümer des Bauernhofs plant, auf biologische Landwirtschaft umzusteigen.”
مالک مزرعه قصد دارد به کشاورزی ارگانیک روی آورد.
die Fassade
کلمه “die Fassade” به زبان آلمانی به معنای “نما” یا “ظاهر” است. این اسم برای توصیف بخش بیرونی یک ساختمان یا ظاهر و جلوهای که چیزی یا کسی به نمایش میگذارد، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه معماری
“Die Fassade des alten Gebäudes wurde renoviert.”
نمای ساختمان قدیمی بازسازی شد.
در زمینه ظاهر و جلوه
“Die glänzende Fassade des Unternehmens verbirgt seine internen Probleme.”
ظاهر درخشان شرکت مشکلات داخلی آن را پنهان میکند.
در زمینه شخصی (ظاهر فریبنده)
“Seine freundliche Fassade täuscht über seine wahren Absichten hinweg.”
ظاهر دوستانهاش نیتهای واقعی او را پنهان میکند.
در زمینه طراحی شهری
“Die moderne Fassade des neuen Museums zieht viele Besucher an.”
نمای مدرن موزه جدید بازدیدکنندگان زیادی را جذب میکند.
در زمینه سینما و تلویزیون (ظاهر بیرونی)
“Die Fassade des Filmsets sieht aus wie eine echte Stadt.”
نمای بیرونی صحنه فیلمبرداری شبیه یک شهر واقعی است.
در زمینه روانشناسی (ظاهر شخصیتی)
“Er hat eine fröhliche Fassade, obwohl er innerlich traurig ist.”
او ظاهر شادی دارد، هرچند در درون ناراحت است.
این مثالها نشان میدهند که “die Fassade” چگونه برای توصیف نمای بیرونی یک ساختمان یا ظاهر و جلوهای که چیزی یا کسی به نمایش میگذارد، در زمینههای مختلف استفاده میشود.
das Grundstück
کلمه “das Grundstück” به زبان آلمانی به معنای “قطعه زمین” یا “ملک” است. این اسم برای توصیف یک تکه زمین که ممکن است برای ساخت و ساز، کشاورزی یا اهداف دیگر مورد استفاده قرار گیرد، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه املاک و مستغلات
“Wir haben ein Grundstück am Stadtrand gekauft.”
ما یک قطعه زمین در حومه شهر خریدهایم.
در زمینه ساخت و ساز
“Das Grundstück ist ideal für den Bau eines Einfamilienhauses.”
این قطعه زمین برای ساخت یک خانهی تک خانواری ایدهآل است.
در زمینه کشاورزی
“Das Grundstück wird für den Anbau von Gemüse genutzt.”
این قطعه زمین برای کشت سبزیجات استفاده میشود.
در زمینه سرمایهگذاری
“Viele Menschen investieren in Grundstücke als sichere Kapitalanlage.”
بسیاری از مردم در زمینها به عنوان یک سرمایهگذاری امن سرمایهگذاری میکنند.
در زمینه قانونی
“Die Grenzen des Grundstücks sind im Katasteramt eingetragen.”
مرزهای زمین در دفتر ثبت زمینها ثبت شده است.
در زمینه اجاره و فروش
“Das Grundstück steht zum Verkauf.”
این قطعه زمین برای فروش است.
در زمینه محوطهسازی
“Das Grundstück wurde schön gestaltet und bepflanzt.”
این قطعه زمین به زیبایی طراحی و کاشته شده است.
این مثالها نشان میدهند که “das Grundstück” چگونه برای توصیف یک قطعه زمین یا ملک در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Siedlung
کلمه “die Siedlung” به زبان آلمانی به معنای “شهرک”، “محله” یا “مسکن” است. این اسم برای توصیف یک منطقه مسکونی که معمولاً شامل تعدادی خانه یا آپارتمان است، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شهرکهای مسکونی
“Die neue Siedlung am Stadtrand bietet modernen Wohnraum für Familien.”
شهرک جدید در حومه شهر فضای مسکونی مدرنی برای خانوادهها فراهم میکند.
در زمینه توسعه شهری
“Die Regierung plant den Bau einer nachhaltigen Siedlung.”
دولت برنامهریزی کرده است که یک شهرک پایدار بسازد.
در زمینه تاریخ
“Die Siedlung stammt aus dem 19. Jahrhundert und hat eine lange Geschichte.”
این شهرک از قرن نوزدهم به وجود آمده و تاریخ طولانیای دارد.
در زمینه مهاجرت
“Nach dem Krieg entstanden viele neue Siedlungen für die Flüchtlinge.”
پس از جنگ، بسیاری از شهرکهای جدید برای پناهندگان ایجاد شد.
در زمینه معماری
“Die Siedlung ist bekannt für ihre einzigartigen Architekturstile.”
این شهرک به خاطر سبکهای معماری منحصر به فردش معروف است.
در زمینه اجتماعی
“Die Bewohner der Siedlung organisieren regelmäßig Gemeinschaftsveranstaltungen.”
ساکنان شهرک به طور منظم رویدادهای اجتماعی سازماندهی میکنند.
در زمینه محلههای حومهای
“Die Siedlung liegt in einer ruhigen und grünen Umgebung.”
شهرک در یک محیط آرام و سرسبز واقع شده است.
این مثالها نشان میدهند که “die Siedlung” چگونه برای توصیف مناطق مسکونی، شهرکها و محلهها در زمینههای مختلف استفاده میشود.
umgeben
کلمه “umgeben” به زبان آلمانی به معنای “محاصره کردن”، “احاطه کردن” یا “دور چیزی بودن” است. این فعل برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی توسط چیزهای دیگری در اطراف خود احاطه شده است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه جغرافیا
“Die Stadt ist von Bergen umgeben.”
شهر توسط کوهها احاطه شده است.
در زمینه طبیعت
“Der Garten ist von hohen Hecken umgeben.”
باغ توسط پرچینهای بلند محاصره شده است.
در زمینه املاک و مستغلات
“Das Grundstück ist von einem Zaun umgeben.”
ملک توسط یک حصار احاطه شده است.
در زمینه زندگی شخصی
“Er ist von einer liebevollen Familie umgeben.”
او توسط یک خانواده دوستداشتنی احاطه شده است.
در زمینه توصیف موقعیتها
“Das Haus ist von einem großen Wald umgeben.”
خانه توسط یک جنگل بزرگ احاطه شده است.
در زمینه اجتماعی
“Sie ist immer von vielen Freunden umgeben.”
او همیشه توسط دوستان زیادی احاطه شده است.
در زمینه امنیت
“Das Gebäude ist von Sicherheitskräften umgeben.”
ساختمان توسط نیروهای امنیتی محاصره شده است.
در زمینه آب و هوا
“Die Insel ist von kristallklarem Wasser umgeben.”
جزیره توسط آبهای شفاف کریستالی احاطه شده است.
این مثالها نشان میدهند که “umgeben” چگونه برای توصیف محاصره کردن، احاطه کردن و دور چیزی بودن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
umziehen
کلمه “umziehen” به زبان آلمانی به معنای “نقل مکان کردن” یا “اسبابکشی کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد یا خانواده از یک مکان به مکان دیگری نقل مکان میکنند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه نقل مکان
“Wir werden nächste Woche in eine größere Wohnung umziehen.”
ما هفته آینده به یک آپارتمان بزرگتر نقل مکان میکنیم.
در زمینه تغییر محل زندگی
“Nach zehn Jahren in der Stadt haben sie beschlossen, aufs Land umzuziehen.”
پس از ده سال زندگی در شهر، آنها تصمیم گرفتند به حومه شهر نقل مکان کنند.
در زمینه شغلی
“Er musste wegen seines neuen Jobs nach München umziehen.”
او به خاطر شغل جدیدش مجبور شد به مونیخ نقل مکان کند.
در زمینه تحصیل
“Die Familie zieht um, damit die Kinder eine bessere Schule besuchen können.”
خانواده نقل مکان میکند تا بچهها بتوانند به مدرسه بهتری بروند.
در زمینه نظامی
“Die Soldaten wurden in eine andere Kaserne umgezogen.”
سربازان به یک پادگان دیگر منتقل شدند.
در زمینه داخلی (اسبابکشی)
“Wir müssen die Möbel umziehen, bevor die Renovierung beginnt.”
ما باید اسباب و اثاثیه را جابجا کنیم قبل از اینکه بازسازی شروع شود.
در زمینه رویدادها
“Die Konferenz wird wegen Bauarbeiten in ein anderes Gebäude umgezogen.”
کنفرانس به دلیل ساخت و ساز به یک ساختمان دیگر منتقل خواهد شد.
این مثالها نشان میدهند که “umziehen” چگونه برای توصیف نقل مکان کردن و اسبابکشی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
unterstellen
کلمه “unterstellen” به زبان آلمانی بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد، از جمله “اتهام زدن”، “زیر چیزی قرار دادن” یا “پناه دادن”. در اینجا چند معنی و مثال برای “unterstellen” آمده است:
اتهام زدن
معنی: به معنای اتهام زدن یا فرض کردن چیزی بدونه شواهد کافی.
مثال:
“Du kannst mir nicht einfach unterstellen, dass ich gelogen habe.”
نمیتوانی به سادگی به من اتهام بزنی که دروغ گفتهام.
زیر چیزی قرار دادن
معنی: قرار دادن چیزی زیر چیزی دیگر برای محافظت یا ذخیره.
مثال:
“Wir sollten das Fahrrad in der Garage unterstellen, damit es nicht nass wird.”
باید دوچرخه را در گاراژ قرار دهیم تا خیس نشود.
پناه دادن
معنی: به معنای پناه دادن یا زیر سرپناه قرار دادن.
مثال:
“Der Bauer hat die Kühe während des Sturms in der Scheune untergestellt.”
کشاورز گاوها را در زمان طوفان در انبار پناه داد.
تابع کردن یا قرار دادن زیر نظر
معنی: به معنای قرار دادن کسی یا چیزی تحت نظارت یا کنترل.
مثال:
“Der neue Abteilungsleiter unterstellt alle Mitarbeiter seiner Abteilung.”
مدیر جدید بخش همه کارمندان بخش خود را تحت نظارت قرار میدهد.
این مثالها نشان میدهند که “unterstellen” چگونه بسته به زمینه برای توصیف اتهام زدن، زیر چیزی قرار دادن، پناه دادن و تحت نظارت قرار دادن استفاده میشود.
der Gegenstand
کلمه “der Gegenstand” به زبان آلمانی به معنای “شیء”، “موضوع” یا “مورد” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، میتواند به اشیاء فیزیکی یا موضوعات انتزاعی اشاره داشته باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
به معنای شیء فیزیکی
معنی: شیء یا چیزی که میتوان آن را لمس کرد.
مثال:
“Der Tisch ist ein nützlicher Gegenstand im Wohnzimmer.”
میز یک شیء مفید در اتاق نشیمن است.
به معنای موضوع
معنی: موضوع یا مسئلهای که در مورد آن بحث میشود.
مثال:
“Das ist der Gegenstand unserer Diskussion.”
این موضوع بحث ما است.
به معنای مورد
معنی: چیزی که مورد توجه یا مطالعه قرار میگیرد.
مثال:
“Die Kunstwerke sind Gegenstand der Ausstellung.”
آثار هنری موضوع نمایشگاه هستند.
در زمینه آموزش
معنی: درس یا واحد درسی.
مثال:
“Mathematik ist ein wichtiger Gegenstand in der Schule.”
ریاضی یک درس مهم در مدرسه است.
در زمینه قانون
معنی: موضوع یا موردی که در قوانین و مقررات ذکر شده است.
مثال:
“Der Vertrag wurde zum Gegenstand rechtlicher Auseinandersetzungen.”
قرارداد به موضوع درگیریهای قانونی تبدیل شد.
این مثالها نشان میدهند که “der Gegenstand” چگونه برای توصیف اشیاء فیزیکی، موضوعات بحث، موارد توجه و دروس در زمینههای مختلف استفاده میشود.
der Abfall
کلمه “der Abfall” به زبان آلمانی به معنای “زباله” یا “پسماند” است. این اسم برای توصیف مواد یا اشیائی استفاده میشود که دیگر مفید نیستند و دور ریخته میشوند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
به معنای زباله
معنی: مواد یا اشیاء بیارزش که دور ریخته میشوند.
مثال:
“Bitte werfen Sie den Abfall in den Mülleimer.”
لطفاً زباله را در سطل زباله بیندازید.
به معنای پسماند
معنی: باقیماندهها یا مواد زاید تولید شده توسط انسان یا فرآیندهای طبیعی.
مثال:
“Die Küche war nach dem Kochen voller Abfall.”
آشپزخانه پس از پخت و پز پر از پسماند بود.
در زمینه بازیافت
معنی: موادی که میتوانند بازیافت شوند.
مثال:
“Trennen Sie den Abfall bitte nach Papier, Plastik und Glas.”
لطفاً زبالهها را به دستههای کاغذ، پلاستیک و شیشه جدا کنید.
در زمینه صنعتی
معنی: ضایعات تولید شده در فرآیندهای صنعتی.
مثال:
“Die Fabrik produziert viel Abfall, der entsorgt werden muss.”
کارخانه مقدار زیادی ضایعات تولید میکند که باید دفع شود.
در زمینه محیط زیست
معنی: زبالههایی که به محیط زیست آسیب میرسانند.
مثال:
“Der Abfall im Meer stellt eine große Bedrohung für die Meeresbewohner dar.”
زبالهها در دریا تهدید بزرگی برای ساکنان دریایی هستند.
در زمینه آلی
معنی: مواد زاید طبیعی که قابل تجزیه هستند.
مثال:
“Kompostieren Sie den organischen Abfall, um natürlichen Dünger zu erhalten.”
پسماند آلی را کمپوست کنید تا کود طبیعی به دست آورید.
این مثالها نشان میدهند که “der Abfall” چگونه برای توصیف زبالهها، پسماندها و مواد زاید در زمینههای مختلف استفاده میشود.
abschalten vs. ausschalten
کلمات “abschalten” و “ausschalten” به زبان آلمانی هر دو به معنای “خاموش کردن” هستند، اما در زمینههای مختلفی استفاده میشوند و تفاوتهایی دارند.
abschalten
معانی و کاربردها:
خاموش کردن (ماشینآلات یا دستگاهها):
به معنای متوقف کردن عملکرد یک دستگاه یا سیستم.
“Bitte schalten Sie die Maschine ab, bevor Sie sie reinigen.”
لطفاً قبل از تمیز کردن دستگاه را خاموش کنید.
استراحت کردن یا آرام شدن (ذهن):
به معنای متوقف کردن فعالیتهای ذهنی و آرامش گرفتن.
“Ich muss mal abschalten und mich entspannen.”
باید استراحت کنم و آرامش پیدا کنم.
قطع کردن ارتباط:
به معنای متوقف کردن ارتباط یا تماس.
“Während des Meetings sollten wir unsere Handys abschalten.”
در طول جلسه باید تلفنهای همراه خود را خاموش کنیم.
ausschalten
معانی و کاربردها:
خاموش کردن (برق یا دستگاههای الکتریکی):
به معنای قطع کردن منبع برق یا خاموش کردن یک دستگاه الکتریکی.
“Vergessen Sie nicht, das Licht auszuschalten, wenn Sie den Raum verlassen.”
فراموش نکنید هنگام ترک اتاق چراغ را خاموش کنید.
غیرفعال کردن (سیستمها یا برنامهها):
به معنای متوقف کردن عملکرد یک سیستم یا برنامه.
“Du kannst die Alarmeinstellungen in der App ausschalten.”
میتوانی تنظیمات هشدار را در برنامه غیرفعال کنی.
متوقف کردن یک فرآیند:
به معنای قطع کردن یا متوقف کردن یک فرآیند.
“Der Fernseher schaltet sich automatisch aus, wenn er nicht benutzt wird.”
تلویزیون به طور خودکار خاموش میشود اگر استفاده نشود.
خلاصه تفاوتها
abschalten: بیشتر در مورد متوقف کردن عملکرد دستگاهها، استراحت کردن ذهن و قطع کردن ارتباط استفاده میشود.
ausschalten: بیشتر در مورد قطع کردن منبع برق یا خاموش کردن دستگاههای الکتریکی و غیرفعال کردن سیستمها و برنامهها استفاده میشود.
تفاوت اصلی
abschalten:
برای توقف عملکرد یک دستگاه یا سیستم استفاده میشود.
میتواند به معنای آرامش ذهنی و استراحت نیز باشد.
تمرکز بر روی فرآیند توقف و متوقف کردن عملکرد است.
ausschalten:
برای قطع کردن منبع برق یا خاموش کردن دستگاههای الکتریکی استفاده میشود.
تمرکز بر روی خاموش کردن و قطع برق دستگاه است.
بیشتر به معنای فیزیکی خاموش کردن دستگاهها است.
به طور خلاصه، “abschalten” بیشتر بر متوقف کردن فعالیت یا عملکرد (چه ذهنی و چه دستگاهی) تمرکز دارد، در حالی که “ausschalten” بیشتر به خاموش کردن فیزیکی دستگاههای الکتریکی و قطع منبع برق اشاره دارد.
anbringen
کلمه “anbringen” به زبان آلمانی به معنای “نصب کردن”، “وصل کردن”، “اضافه کردن” یا “بیان کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
نصب کردن یا وصل کردن
معنی: نصب کردن یا وصل کردن چیزی به یک سطح یا مکان.
مثال:
“Er hat das Regal an der Wand angebracht.”
او قفسه را به دیوار نصب کرد.
اضافه کردن
معنی: اضافه کردن چیزی به یک مجموعه یا گروه.
مثال:
“Sie hat noch einige Kommentare zu dem Bericht angebracht.”
او چند نظر دیگر به گزارش اضافه کرد.
بیان کردن
معنی: مطرح کردن یا بیان کردن یک نظر، شکایت یا پیشنهاد.
مثال:
“Er brachte seine Bedenken während des Meetings an.”
او نگرانیهایش را در طول جلسه بیان کرد.
جایگذاری
معنی: قرار دادن یا جایگذاری چیزی در یک محل خاص.
مثال:
“Bitte bringen Sie das Schild gut sichtbar an.”
لطفاً علامت را در جایی که به خوبی دیده شود، قرار دهید.
در زمینه تکنیک و ساختوساز
معنی: نصب یا اتصال قطعات در فرآیندهای ساختوساز.
مثال:
“Die Handwerker brachten die neuen Fenster an.”
کارگران پنجرههای جدید را نصب کردند.
خلاصه
نصب کردن یا وصل کردن: بیشتر برای توصیف فرآیند نصب یا وصل کردن اشیاء به یک سطح استفاده میشود.
اضافه کردن: به معنای اضافه کردن نظرات یا موارد دیگر به یک مجموعه.
بیان کردن: به معنای مطرح کردن یا بیان کردن نظرات، پیشنهادات یا نگرانیها.
جایگذاری: قرار دادن چیزی در یک محل خاص به نحوی که قابل دیدن باشد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که “anbringen” چگونه برای توصیف نصب کردن، وصل کردن، اضافه کردن، بیان کردن و جایگذاری در زمینههای مختلف استفاده میشود.
aufbewahren
کلمه “aufbewahren” به زبان آلمانی به معنای “نگهداری کردن”، “ذخیره کردن” یا “محفوظ نگه داشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به صورت امن و منظم نگهداری یا ذخیره میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
نگهداری کردن
معنی: نگهداری کردن چیزی در جایی برای مدت زمان طولانی.
“Bitte bewahren Sie die Dokumente an einem sicheren Ort auf.”
لطفاً اسناد را در جای امنی نگهداری کنید.
ذخیره کردن مواد غذایی
معنی: ذخیره کردن یا حفظ مواد غذایی به نحوی که فاسد نشوند.
“Frisches Obst sollte im Kühlschrank aufbewahrt werden.”
میوه تازه باید در یخچال نگهداری شود.
محفوظ نگه داشتن
معنی: نگهداری کردن چیزی به منظور حفظ آن برای آینده.
“Er bewahrt seine alten Briefe in einer Schachtel auf.”
او نامههای قدیمی خود را در یک جعبه نگهداری میکند.
در زمینه اشیاء ارزشمند
معنی: نگهداری کردن اشیاء ارزشمند یا گرانبها به صورت امن.
“Die Schmuckstücke werden im Safe aufbewahrt.”
جواهرات در گاوصندوق نگهداری میشوند.
در زمینه اسناد و مدارک
معنی: نگهداری کردن اسناد و مدارک به منظور دسترسی آسان و حفظ آنها.
“Wichtige Unterlagen sollten ordentlich aufbewahrt werden.”
مدارک مهم باید به طور منظم نگهداری شوند.
در زمینه دارو
معنی: نگهداری کردن داروها به منظور حفظ اثربخشی و جلوگیری از فاسد شدن.
“Medikamente müssen an einem kühlen und trockenen Ort aufbewahrt werden.”
داروها باید در جای خنک و خشک نگهداری شوند.
die Auflösung
کلمه “die Auflösung” به زبان آلمانی به معنای “حل کردن”، “انحلال”، “تفکیکپذیری” یا “وضوح” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
حل کردن
“Die Auflösung des Rätsels war sehr überraschend.”
حل معما بسیار غافلگیرکننده بود.
انحلال
“Die Auflösung der Firma war unvermeidlich.”
انحلال شرکت اجتنابناپذیر بود.
تفکیکپذیری (رزولوشن)
“Die Auflösung dieses Bildschirms ist sehr hoch.”
رزولوشن این صفحهنمایش بسیار بالاست.
وضوح
“Die Auflösung des Bildes ist erstaunlich.”
وضوح تصویر حیرتانگیز است.
تجزیه (شیمیایی)
“Die Auflösung des Salzes im Wasser erfolgt schnell.”
حل شدن نمک در آب به سرعت انجام میشود.
لغو یا فسخ
“Die Auflösung des Vertrags wurde von beiden Parteien akzeptiert.”
لغو قرارداد توسط هر دو طرف پذیرفته شد.
پایان (داستان یا رویداد)
“Die Auflösung des Films war sehr unerwartet.”
پایان فیلم بسیار غیرمنتظره بود.
aufräumen
کلمه “aufräumen” به زبان آلمانی به معنای “تمیز کردن” یا “مرتب کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فضایی از بهمریختگی و آشفتگی پاک و مرتب میشود.
مرتب کردن
“Ich muss mein Zimmer aufräumen.”
باید اتاقم را مرتب کنم.
تمیز کردن
“Wir sollten nach der Party die Küche aufräumen.”
بعد از مهمانی باید آشپزخانه را تمیز کنیم.
سازماندهی
“Er hat seinen Schreibtisch aufgeräumt.”
او میز کارش را مرتب کرد.
جمع کردن
“Die Kinder räumen ihre Spielsachen auf.”
بچهها اسباببازیهایشان را جمع میکنند.
ساماندهی پس از یک رویداد
“Nach dem Flohmarkt haben alle Verkäufer ihre Stände aufgeräumt.”
بعد از بازارچه همه فروشندگان غرفههایشان را تمیز کردند.
das Zeug
کلمه “das Zeug” به زبان آلمانی به معنای “چیز”، “وسایل” یا “اشیاء” است. این اسم برای توصیف مجموعهای از اشیاء یا مواردی که به طور خاص نامگذاری نشدهاند، استفاده میشود.
وسایل عمومی
“Räum dein Zeug aus dem Wohnzimmer!”
وسایلت را از اتاق نشیمن جمع کن!
ابزار و لوازم
“Ich brauche neues Zeug für meine Werkstatt.”
من ابزار و لوازم جدیدی برای کارگاهم نیاز دارم.
اشیاء بیارزش
“Das ganze alte Zeug kann weggeworfen werden.”
تمام این اشیاء قدیمی را میتوان دور انداخت.
مواد و لوازم
“Er hat viel Zeug für die Schule gekauft.”
او وسایل زیادی برای مدرسه خرید.
به عنوان ترکیب با دیگر کلمات (مثلاً Flugzeug، Spielzeug)
“Das neue Spielzeug ist sehr beliebt bei Kindern.”
اسباببازی جدید بین بچهها بسیار محبوب است.
در زمینه مهارت یا توانایی
“Er hat das Zeug dazu, ein guter Musiker zu werden.”
او توانایی این را دارد که یک موسیقیدان خوب شود.
hereinkommen vs reinkommen
هر دو کلمه “hereinkommen” و “reinkommen” در زبان آلمانی به معنای “وارد شدن” یا “داخل آمدن” هستند. این دو کلمه در کاربرد و سطح رسمی بودن تفاوتهایی دارند.
hereinkommen
سطح رسمیتر: این کلمه رسمیتر و در محیطهای رسمیتر و نوشتاری بیشتر استفاده میشود.
استفاده در جملات:
“Bitte kommen Sie herein.”
لطفاً وارد شوید.
“Er kam ins Zimmer herein.”
او وارد اتاق شد.
reinkommen
سطح غیررسمی: این کلمه غیررسمیتر است و در مکالمات روزمره و غیررسمی استفاده میشود.
استفاده در جملات:
“Komm rein!”
بیا داخل!
“Er ist gerade reingekommen.”
او همین الان وارد شد.
خلاصه
hereinkommen: رسمیتر و در محیطهای رسمی و نوشتاری استفاده میشود.
reinkommen: غیررسمیتر و در مکالمات روزمره و غیررسمی استفاده میشود.
einrichten
کلمه “einrichten” به زبان آلمانی به معنای “مبله کردن”، “تجهیز کردن” یا “راهاندازی کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فضایی آماده، تجهیز یا سازماندهی میشود.
مبله کردن
“Wir haben unser neues Wohnzimmer gemütlich eingerichtet.”
ما اتاق نشیمن جدیدمان را بهطور دلپذیری مبله کردهایم.
تجهیز کردن
“Die Küche wurde mit modernen Geräten eingerichtet.”
آشپزخانه با وسایل مدرن تجهیز شده است.
راهاندازی کردن
“Er hat ein neues Büro für seine Firma eingerichtet.”
او یک دفتر جدید برای شرکتش راهاندازی کرده است.
تنظیم کردن (در زمینه تکنولوژی)
“Ich habe mein neues Smartphone eingerichtet.”
من گوشی هوشمند جدیدم را تنظیم کردم.
آمادهسازی برای یک هدف خاص
“Der Raum wurde für das Meeting eingerichtet.”
اتاق برای جلسه آماده شد.
ایجاد یک حساب یا پروفایل
“Sie hat ein neues Benutzerkonto eingerichtet.”
او یک حساب کاربری جدید ایجاد کرد.
فراهم کردن امکانات
“Die Stadt hat ein neues Kulturzentrum eingerichtet.”
شهر یک مرکز فرهنگی جدید را راهاندازی کرده است.
سازماندهی
“Wir müssen das System so einrichten, dass es effizienter arbeitet.”
ما باید سیستم را به گونهای سازماندهی کنیم که کارآمدتر عمل کند.
betreten
کلمه “betreten” به زبان آلمانی به معنای “وارد شدن” یا “پا گذاشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد یا چیزی به داخل یک مکان یا روی یک سطح وارد میشود.
وارد شدن به یک مکان
“Bitte betreten Sie den Raum leise.”
لطفاً به آرامی وارد اتاق شوید.
پا گذاشتن روی سطح
“Er betrat den frisch gemähten Rasen.”
او روی چمن تازه کوتاه شده پا گذاشت.
ورود به یک ساختمان یا فضای بسته
“Die Besucher betraten das Museum um 10 Uhr.”
بازدیدکنندگان ساعت ۱۰ وارد موزه شدند.
ورود به یک وضعیت یا شرایط
“Sie betrat ein neues Kapitel in ihrem Leben.”
او وارد فصل جدیدی از زندگیاش شد.
ورود به صحنه یا مکان خاص
“Der Schauspieler betrat die Bühne und begann zu sprechen.”
بازیگر وارد صحنه شد و شروع به صحبت کرد.
ورود به ملک خصوصی
“Das Betreten des Grundstücks ist verboten.”
ورود به ملک خصوصی ممنوع است.
aufgehen
کلمه “aufgehen” به زبان آلمانی به معنای “طلوع کردن”، “باز شدن”، “موفق شدن” یا “جذب شدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
طلوع کردن
“Die Sonne geht jeden Morgen im Osten auf.”
خورشید هر صبح از سمت شرق طلوع میکند.
باز شدن
“Die Tür ging plötzlich auf.”
در به طور ناگهانی باز شد.
موفق شدن (تحقق یافتن)
“Sein Plan ging auf und er wurde reich.”
طرح او موفق شد و او ثروتمند شد.
جذب شدن (در چیزی غرق شدن)
“Er geht völlig in seiner Arbeit auf.”
او کاملاً در کارش غرق شده است.
تخمیر شدن و ور آمدن (در زمینه پخت و پز)
“Der Teig ist gut aufgegangen.”
خمیر به خوبی ور آمده است.
پایان یافتن یا تمام شدن
“Die Rechnung geht nicht auf, wir müssen etwas ändern.”
حسابها درست در نمیآید، باید چیزی را تغییر دهیم.
رشد کردن (در زمینه گیاهان)
“Die Samen sind schnell aufgegangen.”
دانهها به سرعت رشد کردند.
این مثالها نشان میدهند که “aufgehen” چگونه برای توصیف طلوع کردن، باز شدن، موفق شدن، جذب شدن، تخمیر شدن، پایان یافتن و رشد کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
einbauen
کلمه “einbauen” به زبان آلمانی به معنای “نصب کردن”، “جا دادن” یا “ادغام کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به طور دائمی در یک ساختار یا سیستم قرار داده میشود.
نصب کردن
“Wir haben eine neue Heizung in unser Haus eingebaut.”
ما یک سیستم گرمایش جدید در خانهمان نصب کردهایم.
جا دادن (قراردادن یک وسیله در جای خاص)
“Er hat eine neue Batterie in die Fernbedienung eingebaut.”
او یک باتری جدید در کنترل از راه دور قرار داده است.
ادغام کردن
“Das Unternehmen hat die neue Software in ihr bestehendes System eingebaut.”
شرکت نرمافزار جدید را در سیستم موجود خود ادغام کرده است.
نصب تجهیزات در خودرو
“Sie haben ein Navigationsgerät in das Auto eingebaut.”
آنها یک دستگاه ناوبری در خودرو نصب کردهاند.
ساختن یا ایجاد کردن (ساختن بخشی از یک سازه)
“Die Architekten haben eine zusätzliche Etage in das Gebäude eingebaut.”
معماران یک طبقه اضافی به ساختمان اضافه کردهاند.
ترکیب کردن (در یک پروژه یا برنامه)
“Wir haben die neuen Ideen in unser Projekt eingebaut.”
ما ایدههای جدید را در پروژهمان ترکیب کردهایم.
به عنوان بخشی از برنامه
“Die Lehrer haben interaktive Übungen in den Unterricht eingebaut.”
معلمان تمرینات تعاملی را در درس گنجاندهاند.
این مثالها نشان میدهند که “einbauen” چگونه برای توصیف نصب کردن، جا دادن، ادغام کردن، و ترکیب کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
einräumen
کلمه “einräumen” به زبان آلمانی به معنای “چیدن”، “اعتراف کردن” یا “واگذار کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
چیدن یا مرتب کردن (درون چیزی قرار دادن)
“Ich muss die Geschirrspülmaschine einräumen.”
باید ظرفها را در ماشین ظرفشویی بچینم.
اعتراف کردن (پذیرفتن یک اشتباه یا واقعیت)
“Er hat seinen Fehler eingeräumt.”
او به اشتباهش اعتراف کرد.
واگذار کردن (دادن چیزی به کسی)
“Die Bank hat ihm einen Kredit eingeräumt.”
بانک به او وام اعطا کرد.
تخصیص دادن (فضا یا زمان)
“Wir müssen Platz für die neuen Bücher einräumen.”
باید برای کتابهای جدید فضا تخصیص دهیم.
در زمینه قانونی (اعطا کردن حقوق یا امتیازات)
“Das Gericht hat ihm Besuchsrechte eingeräumt.”
دادگاه حقوق ملاقات را به او اعطا کرد.
تنظیم کردن (داخل کمد یا کابینت)
“Sie räumte die Kleidung ordentlich in den Schrank ein.”
او لباسها را به طور منظم در کمد قرار داد.
این مثالها نشان میدهند که “einräumen” چگونه برای توصیف چیدن، اعتراف کردن، واگذار کردن و تخصیص دادن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
der Flur
کلمه “der Flur” به زبان آلمانی به معنای “راهرو” یا “دالان” است. این اسم برای توصیف فضایی استفاده میشود که اتاقها یا بخشهای مختلف یک ساختمان را به هم متصل میکند.
راهرو در ساختمان مسکونی
“Der Flur in unserem Haus ist sehr breit und hell.”
راهرو در خانه ما بسیار عریض و روشن است.
راهرو در مدرسه
“Die Schüler warten im Flur vor dem Klassenzimmer.”
دانشآموزان در راهرو مقابل کلاس درس منتظر هستند.
دالان در هتل
“Unser Zimmer befindet sich am Ende des Flurs.”
اتاق ما در انتهای راهرو قرار دارد.
راهرو در اداره
“Bitte warten Sie im Flur, bis Sie aufgerufen werden.”
لطفاً در راهرو منتظر بمانید تا شما را صدا کنند.
دالان در بیمارستان
“Die Krankenschwestern liefen eilig durch den Flur.”
پرستاران با عجله از راهرو عبور کردند.
دالان در آپارتمان
“Die Wohnung hat einen langen, schmalen Flur.”
این آپارتمان یک راهروی بلند و باریک دارد.
راهرو در موزه
“Die Ausstellung erstreckt sich über mehrere Flure.”
نمایشگاه در چندین راهرو گسترش یافته است.
این مثالها نشان میدهند که “der Flur” چگونه برای توصیف راهروها و دالانها در ساختمانهای مختلف استفاده میشود
hinausgehen
کلمه “hinausgehen” به زبان آلمانی به معنای “بیرون رفتن” یا “فراتر رفتن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
بیرون رفتن (از یک مکان)
“Ich muss kurz hinausgehen, um frische Luft zu schnappen.”
باید کمی بیرون بروم تا هوای تازه بخورم.
ترک کردن (محیط داخلی)
“Bitte gehen Sie hinaus und warten Sie draußen.”
لطفاً بیرون بروید و منتظر بمانید.
فراتر رفتن (از یک حد یا مرز)
“Das Projekt geht über meine Erwartungen hinaus.”
این پروژه فراتر از انتظارات من است.
پایان یافتن (زمان)
“Die Besprechung ging über die geplante Zeit hinaus.”
جلسه فراتر از زمان برنامهریزی شده طول کشید.
در زمینه فضای باز
“Die Kinder spielen gern im Garten und gehen oft hinaus.”
بچهها دوست دارند در باغ بازی کنند و اغلب به بیرون میروند.
ترک کردن یک محل خاص
“Er ging aus dem Büro hinaus, ohne ein Wort zu sagen.”
او بدون اینکه حرفی بزند، از دفتر بیرون رفت.
این مثالها نشان میدهند که “hinausgehen” چگونه برای توصیف بیرون رفتن، فراتر رفتن و ترک کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Kammer vs. der Raum
کلمات “die Kammer” و “der Raum” هر دو به معنای “اتاق” هستند، اما تفاوتهایی در کاربرد و معنای آنها وجود دارد.
die Kammer
معنی و کاربردها:
اتاق کوچک: به اتاقهای کوچکتر، اغلب برای ذخیرهسازی یا اهداف خاص اشاره دارد.
“Er bewahrt seine Werkzeuge in einer kleinen Kammer auf.”
او ابزارهایش را در یک اتاق کوچک نگهداری میکند.
انبار یا اتاق ذخیره:
به اتاقهایی که برای ذخیرهسازی مواد غذایی، ابزارها یا اشیاء استفاده میشود.
“Die Kammer hinter der Küche dient als Vorratsraum.”
اتاق پشت آشپزخانه به عنوان انبار مواد غذایی استفاده میشود.
اتاق خواب قدیمی: در زبانهای قدیمیتر یا در متون ادبی، ممکن است به اتاق خواب اشاره داشته باشد.
“Sie ruhte sich in ihrer Kammer aus.”
او در اتاق خواب خود استراحت کرد.
اتاق خاص در خانههای قدیمی:
در خانههای قدیمی، ممکن است به اتاقهایی که برای اهداف خاصی مثل نگهداری مواد غذایی استفاده میشد، اشاره داشته باشد.
“Die Kammer im Keller ist voll mit eingemachten Früchten.”
اتاق در زیرزمین پر از میوههای کنسرو شده است.
der Raum
معنی و کاربردها:
اتاق عمومی:
به هر نوع اتاق در ساختمان اشاره دارد، بدون توجه به اندازه یا کاربرد خاص.
“Der Raum ist groß und hell.”
اتاق بزرگ و روشن است.
فضا:
به فضا به طور کلی اشاره دارد، میتواند فیزیکی یا انتزاعی باشد.
“Es gibt genug Raum für alle.”
فضای کافی برای همه وجود دارد.
اتاقهای مختلف در یک ساختمان:
به اتاقهای مختلف در یک ساختمان اشاره دارد.
“Das Haus hat mehrere Räume, darunter ein Wohnzimmer und ein Esszimmer.”
این خانه چندین اتاق دارد، از جمله یک اتاق نشیمن و یک اتاق غذاخوری.
فضای قابل استفاده:
به معنای فضای قابل استفاده در یک مکان است.
“Wir brauchen mehr Raum für die neuen Möbel.”
ما به فضای بیشتری برای مبلمان جدید نیاز داریم.
خلاصه تفاوتها
die Kammer: به اتاقهای کوچکتر و خاص اشاره دارد که معمولاً برای ذخیرهسازی یا اهداف خاص استفاده میشوند.
der Raum: به هر نوع اتاق یا فضای کلی اشاره دارد، میتواند فیزیکی یا انتزاعی باشد.
این تفاوتها نشان میدهند که چگونه “die Kammer” و “der Raum” در زمینههای مختلف استفاده میشوند.
die Einrichtung
کلمه “die Einrichtung” به زبان آلمانی به معنای “مبلمان”، “تجهیزات” یا “موسسه” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
مبلمان و دکوراسیون
معنی: تمام اشیاء و وسایلی که برای تزئین و مبله کردن یک فضا استفاده میشوند.
“Die Einrichtung des Wohnzimmers ist sehr modern.”
مبلمان اتاق نشیمن بسیار مدرن است.
“Er hat viel Geld für die Einrichtung seines neuen Hauses ausgegeben.”
او برای مبلمان خانه جدیدش پول زیادی خرج کرده است.
تجهیزات
معنی: ابزارها و وسایلی که برای انجام کارهای خاص استفاده میشوند.
“Die Einrichtung der Küche umfasst einen Herd, einen Kühlschrank und eine Spülmaschine.”
تجهیزات آشپزخانه شامل یک اجاق گاز، یک یخچال و یک ماشین ظرفشویی است.
“Die Laboreinrichtung ist sehr fortschrittlich.”
تجهیزات آزمایشگاه بسیار پیشرفته است.
موسسه یا سازمان
معنی: یک نهاد یا سازمانی که خدمات خاصی ارائه میدهد.
“Die soziale Einrichtung hilft bedürftigen Menschen.”
این موسسه اجتماعی به افراد نیازمند کمک میکند.
“Er arbeitet in einer medizinischen Einrichtung.”
او در یک موسسه پزشکی کار میکند.
راهاندازی و تاسیس
معنی: فرآیند راهاندازی یا تاسیس یک سیستم یا سازمان.
“Die Einrichtung der neuen IT-Abteilung dauert noch an.”
راهاندازی بخش جدید فناوری اطلاعات هنوز ادامه دارد.
“Die Einrichtung eines neuen Systems kann Zeit in Anspruch nehmen.”
راهاندازی یک سیستم جدید ممکن است زمانبر باشد.
تنظیم و ترتیب دادن
معنی: فرآیند سازماندهی و مرتب کردن یک فضا.
“Die Einrichtung des Büros war eine große Herausforderung.”
تنظیم و ترتیب دادن دفتر کار چالش بزرگی بود.
این مثالها نشان میدهند که “die Einrichtung” چگونه برای توصیف مبلمان و دکوراسیون، تجهیزات، موسسات و سازمانها، و فرآیند راهاندازی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
umstellen
کلمه “umstellen” به زبان آلمانی به معنای “جابجا کردن”، “تغییر دادن”، “محاصره کردن” یا “تبدیل کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
جابجا کردن
“Ich habe die Möbel im Wohnzimmer umgestellt.”
من مبلمان را در اتاق نشیمن جابجا کردم.
تغییر دادن
“Er hat seine Ernährung komplett umgestellt.”
او رژیم غذایی خود را کاملاً تغییر داد.
محاصره کردن
“Die Polizei hat das Gebäude umstellt.”
پلیس ساختمان را محاصره کرد.
تبدیل کردن
“Wir haben die Produktion auf umweltfreundliche Verfahren umgestellt.”
ما تولید را به روشهای دوستدار محیط زیست تغییر دادیم.
تنظیم کردن (در ماشینها و دستگاهها)
“Du kannst den Fernseher auf einen anderen Kanal umstellen.”
میتوانی تلویزیون را به کانال دیگری تنظیم کنی.
تغییر دادن عادتها یا روالها
“Sie hat ihren Tagesablauf umgestellt, um mehr Zeit für Sport zu haben.”
او روال روزانهاش را تغییر داد تا زمان بیشتری برای ورزش داشته باشد.
ترجمه به یک سیستم جدید
“Das Unternehmen hat seine Buchhaltung auf ein digitales System umgestellt.”
شرکت حسابداری خود را به یک سیستم دیجیتال تبدیل کرده است.
این مثالها نشان میدهند که “umstellen” چگونه برای توصیف جابجا کردن، تغییر دادن، محاصره کردن، تبدیل کردن و تنظیم کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
verschließen
کلمه “verschließen” به زبان آلمانی به معنای “قفل کردن”، “بستن” یا “مهر و موم کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به طور محکم بسته یا قفل میشود تا از دسترسی به آن جلوگیری شود.
قفل کردن
معنی: بستن چیزی با استفاده از قفل یا کلید.
“Er hat die Tür verschlossen, bevor er das Haus verließ.”
او در را قفل کرد قبل از اینکه خانه را ترک کند.
“Bitte verschließen Sie das Auto, wenn Sie es verlassen.”
لطفاً وقتی از ماشین پیاده میشوید، آن را قفل کنید.
بستن محکم
معنی: بستن چیزی به طور محکم به طوری که باز نشود.
“Sie hat die Kiste fest verschlossen.”
او جعبه را محکم بست.
“Er verschloss die Flasche, um den Inhalt frisch zu halten.”
او بطری را بست تا محتویات آن تازه بماند.
مهر و موم کردن
معنی: بستن چیزی به طوری که هوا یا مایعات به داخل آن نفوذ نکند.
“Die Briefe wurden in Umschläge gesteckt und verschlossen.”
نامهها در پاکتها قرار داده شده و مهر و موم شدند.
“Die Konservendosen sind fest verschlossen, um die Lebensmittel zu schützen.”
قوطیهای کنسرو محکم بسته شدهاند تا مواد غذایی محافظت شوند.
بستن احساسات یا افکار
معنی: پنهان کردن یا بستن احساسات یا افکار به طوری که دیگران متوجه نشوند.
“Nach dem Vorfall verschloss er sich und sprach mit niemandem darüber.”
پس از حادثه، او خود را بست و با کسی درباره آن صحبت نکرد.
“Sie verschloss ihre Gefühle, um stark zu wirken.”
او احساساتش را پنهان کرد تا قوی به نظر برسد.
بستن ورودیها
معنی: بستن ورودیها یا خروجیها برای جلوگیری از ورود یا خروج چیزی.
“Die Fenster wurden verschlossen, um den Lärm draußen zu halten.”
پنجرهها بسته شدند تا صدا بیرون بماند.
“Der Zugang zum Keller war verschlossen.”
دسترسی به زیرزمین بسته بود.
این مثالها نشان میدهند که “verschließen” چگونه برای توصیف قفل کردن، بستن محکم، مهر و موم کردن، پنهان کردن احساسات و بستن ورودیها در زمینههای مختلف استفاده میشود.
zugehen
نزدیک شدن
“Das Kind geht auf seinen Vater zu.”
کودک به سمت پدرش میرود.
“Wir müssen aufeinander zugehen, um das Problem zu lösen.”
ما باید به سمت یکدیگر بیاییم تا مشکل را حل کنیم.
بسته شدن
“Die Tür geht automatisch zu.”
در به طور خودکار بسته میشود.
“Das Fenster ging schwer zu.”
پنجره به سختی بسته شد.
اتفاق افتادن (به نوع خاصی)
“Es geht hier sehr lebhaft zu.”
اینجا خیلی پرجنب و جوش است.
“Auf der Party ging es wild zu.”
در مهمانی خیلی شلوغ بود.
دریافت کردن (نامه یا پیام)
“Der Brief ging ihm gestern zu.”
نامه دیروز به او رسید.
به سمت پایان رفتن
“Das Jahr geht langsam zu Ende.”
سال به آرامی به پایان میرسد.
تعامل و برخورد
“Sie ging offen auf die neuen Kollegen zu.”
او با روی باز به سمت همکاران جدید رفت.
durchziehen
rauschen
verwandeln
anhalten
aufsteigen vs. ansteigen
schweben
übergehen vs. untergehen
wehen
aufziehen
ansiedeln
aussetzen
blühen
entfalten
locken
zuordnen
befinden
hinauf vs. hinaus
begeben
hierher
hinfahren
hinüber
nähern
vorbeigehen
weisen
nähe
erleben
unternehmen
zurückkehren
der Anblick
die Aussicht
beabsichtigen
beihalten
unterbringen
vorangehen
ankommen
ausweichen
einholen
entgegenkommen
fort
verkehren
ersetzen
der Anhänger
beseitigen
lenken
schalten
überholen
enthalten
reichen
ausnehmen
die Kneipe
die Nahrung
reichlich
rühren
zusammensetzen
anbieten vs bieten
erwerben
mitnehmen
anstehen
aussuchen
beschaffen
besorgen
entnehmen
verhandeln
gewährleisten
vertreiben
angemessen