2 Flashcards
ablesen
کلمه “ablesen” در زبان آلمانی
کلمه “ablesen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثالهایی میپردازم:
معانی و استفادهها
خواندن و ثبت کردن (از روی نمایشگر یا ابزار)
Er liest die Zahlen vom Zähler ab.
او اعداد را از روی شمارشگر میخواند و ثبت میکند.
Ich muss den Stromverbrauch ablesen.
باید مصرف برق را بخوانم و ثبت کنم.
خواندن حالات چهره یا زبان بدن
Man konnte die Nervosität von seinem Gesicht ablesen.
میشد از روی چهرهاش عصبی بودنش را خواند.
Sie kann gut Emotionen von den Augen der Menschen ablesen.
او میتواند احساسات را از چشمهای مردم بخواند.
استنباط یا نتیجهگیری کردن از دادهها
Wir können die Ergebnisse von den Diagrammen ablesen.
میتوانیم نتایج را از روی نمودارها استنباط کنیم.
Aus den Daten lässt sich ein Trend ablesen.
میتوان از دادهها یک روند را استنباط کرد.
————————————–
ساختار جمله
خواندن و ثبت کردن
Ich lese die Temperatur vom Thermometer ab.
من دما را از روی دماسنج میخوانم و ثبت میکنم.
Er liest die Wasseruhr ab und notiert die Werte.
او ساعت آب را میخواند و مقادیر را یادداشت میکند.
————————————–
خواندن حالات چهره یا زبان بدن
Sie kann Unsicherheit von den Bewegungen der Hände ablesen.
او میتواند عدم اطمینان را از حرکات دستها بخواند.
Er konnte Freude von ihrem Lächeln ablesen.
او میتوانست شادی را از لبخندش بخواند.
استنباط یا نتیجهگیری کردن
Man kann viel über den Zustand der Wirtschaft aus den Statistiken ablesen.
میتوان از آمارها چیزهای زیادی درباره وضعیت اقتصادی فهمید.
Die Klimaveränderungen lassen sich von den Wetterdaten ablesen.
تغییرات آب و هوایی را میتوان از دادههای هواشناسی استنباط کرد.
————————————–
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich
Ich kann die Zufriedenheit der Kunden aus ihren Kommentaren ablesen.
میتوانم رضایت مشتریان را از نظراتشان بخوانم.
Ich lese die Uhrzeit von meiner Armbanduhr ab.
من ساعت را از روی ساعت مچیام میخوانم.
sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie liest den Füllstand des Tanks ab.
او سطح پر بودن مخزن را میخواند.
Sie konnte die Überraschung von seinem Gesicht ablesen.
او میتوانست تعجب را از چهرهاش بخواند.
sie (سوم شخص جمع)
Sie lesen die Daten von den Sensoren ab.
آنها دادهها را از روی حسگرها میخوانند.
Sie können die Motivation der Mitarbeiter aus ihrer Arbeitsweise ablesen.
آنها میتوانند انگیزه کارمندان را از روش کارشان بخوانند.
تلفظ
ablesen: /ˈapˌleːzən/
تلفظ به فارسی: آپلِزِن
خلاصه
کلمه “ablesen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که میتواند به معنای خواندن و ثبت کردن، خواندن حالات چهره یا زبان بدن، و استنباط یا نتیجهگیری کردن از دادهها باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه میتواند به خواندن از روی نمایشگر، استنباط حالات روحی، یا تحلیل دادهها اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “ablesen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل میکند.
achten auf + akk
عبارت “achten auf + Akkusativ” به معنای “توجه کردن به” یا “مراقب بودن از” است. این ساختار اغلب برای بیان توجه یا مراقبت نسبت به چیزی یا کسی به کار میرود.
معانی و استفادهها
توجه کردن به چیزی یا کسی
Du musst auf den Verkehr achten.
باید به ترافیک توجه کنی.
Er achtet auf seine Gesundheit.
او به سلامتیاش توجه میکند.
مراقب بودن از چیزی یا کسی
Bitte achte auf die Kinder.
لطفاً مراقب بچهها باش.
Sie achtet immer auf die Details.
او همیشه به جزئیات توجه میکند.
ساختار جمله
توجه کردن به چیزی یا کسی
Ich achte darauf, pünktlich zu sein.
من به اینکه سر وقت باشم توجه میکنم.
Achte auf die Straße, während du fährst.
در حالی که رانندگی میکنی به جاده توجه کن.
مراقب بودن از چیزی یا کسی
Achte auf deine Sachen, damit du nichts verlierst.
مراقب وسایلت باش تا چیزی را گم نکنی.
Er achtet darauf, genug Wasser zu trinken.
او مراقب است که به اندازه کافی آب بنوشد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich
Ich achte immer auf meine Ernährung.
من همیشه به رژیم غذاییم توجه میکنم.
Ich muss darauf achten, genug Schlaf zu bekommen.
باید به این توجه کنم که به اندازه کافی بخوابم.
sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie achtet darauf, höflich zu sein.
او به مؤدب بودن توجه میکند.
Sie achtet auf ihre Haustiere.
او به حیوانات خانگیاش توجه میکند.
sie (سوم شخص جمع)
Sie achten auf die Umwelt.
آنها به محیط زیست توجه میکنند.
Sie achten darauf, die Regeln einzuhalten.
آنها به رعایت قوانین توجه میکنند.
تلفظ
achten: /ˈaxtən/
تلفظ به فارسی: آختِن
خلاصه
عبارت “achten auf + Akkusativ” در زبان آلمانی به معنای “توجه کردن به” یا “مراقب بودن از” است. این ساختار برای بیان توجه یا مراقبت نسبت به چیزی یا کسی به کار میرود. توجه به جزئیات، رعایت قوانین، مراقبت از دیگران و محیط از جمله کاربردهای رایج این عبارت هستند.
analysieren
کلمه “analysieren” در زبان آلمانی
کلمه “analysieren” به معنای “تحلیل کردن” یا “تجزیه و تحلیل کردن” است. این کلمه در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند بررسی دقیق و سیستماتیک اجزاء یک موضوع به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★ تحلیل کردن دادهها یا اطلاعات
Er analysiert die Verkaufszahlen.
او اعداد فروش را تحلیل میکند.
Wir müssen die Testergebnisse analysieren.
باید نتایج آزمایش را تحلیل کنیم.
★★★ تحلیل کردن رفتار یا روند
Sie analysiert das Verhalten der Kunden.
او رفتار مشتریان را تحلیل میکند.
Die Experten analysieren die Wirtschaftstrends.
کارشناسان روندهای اقتصادی را تحلیل میکنند.
★★★ تحلیل کردن متون یا اسناد
Er analysiert den Vertrag sehr genau.
او قرارداد را با دقت زیادی تحلیل میکند.
Wir haben den Artikel ausführlich analysiert.
ما مقاله را به طور کامل تحلیل کردیم.
ساختار جمله
★★★ تحلیل کردن دادهها یا اطلاعات
Ich werde die Daten analysieren, um Muster zu erkennen.
من دادهها را تحلیل میکنم تا الگوها را شناسایی کنم.
Wir sollten die Umfrageergebnisse analysieren.
باید نتایج نظرسنجی را تحلیل کنیم.
★★★ تحلیل کردن رفتار یا روند
Sie analysiert die Marktbewegungen.
او حرکات بازار را تحلیل میکند.
Er analysiert das Kommunikationsverhalten im Team.
او رفتارهای ارتباطی در تیم را تحلیل میکند.
★★★ تحلیل کردن متون یا اسناد
Wir müssen das Dokument genau analysieren.
باید سند را با دقت تحلیل کنیم.
Er hat den Roman aus literarischer Perspektive analysiert.
او رمان را از دیدگاه ادبی تحلیل کرده است.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ ich
Ich analysiere die Daten, um bessere Entscheidungen zu treffen.
من دادهها را تحلیل میکنم تا تصمیمات بهتری بگیرم.
Ich habe die Situation gründlich analysiert.
من وضعیت را به طور کامل تحلیل کردم.
★★★ sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie analysiert die finanziellen Berichte.
او گزارشهای مالی را تحلیل میکند.
Sie hat das Verhalten ihrer Kollegen analysiert.
او رفتار همکارانش را تحلیل کرده است.
★★★ sie (سوم شخص جمع)
Sie analysieren die Ergebnisse der Studie.
آنها نتایج مطالعه را تحلیل میکنند.
Sie haben den Plan detailliert analysiert.
آنها طرح را به طور مفصل تحلیل کردهاند.
تلفظ
analysieren: /ˌanalyˈziːʁən/
تلفظ به فارسی: آنالیزیرن
خلاصه
کلمه “analysieren” در زبان آلمانی به معنای تحلیل کردن یا تجزیه و تحلیل کردن است. این فعل میتواند در زمینههای مختلف از جمله دادهها، رفتار، روندها، متون و اسناد به کار رود. تحلیل دقیق و سیستماتیک اجزاء یک موضوع از جمله کاربردهای رایج این کلمه است.
aufnehmen
کلمه “aufnehmen” در زبان آلمانی
کلمه “aufnehmen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثالهایی میپردازم:
معانی و استفادهها
★★★ ضبط کردن (صوت یا تصویر)
Wir nehmen das Gespräch auf.
ما مکالمه را ضبط میکنیم.
Sie hat das Konzert mit ihrer Kamera aufgenommen.
او کنسرت را با دوربینش ضبط کرد.
★★★ پذیرفتن (شخص یا چیزی)
Das Hotel nimmt neue Gäste auf.
هتل مهمانان جدید را میپذیرد.
Er wurde in die Gruppe aufgenommen.
او به گروه پذیرفته شد.
★★★ جذب کردن (مایعات یا اطلاعات)
Der Schwamm nimmt das Wasser auf.
اسفنج آب را جذب میکند.
Das Kind nimmt schnell neue Informationen auf.
کودک به سرعت اطلاعات جدید را جذب میکند.
★★★ شروع کردن (فعالیت یا ارتباط)
Wir müssen Verhandlungen aufnehmen.
ما باید مذاکرات را شروع کنیم.
Sie haben den Kontakt wieder aufgenommen.
آنها دوباره ارتباط را برقرار کردند.
ساختار جمله
★★★ ضبط کردن (صوت یا تصویر)
Ich möchte das Interview aufnehmen.
میخواهم مصاحبه را ضبط کنم.
Er hat das Video auf seinem Handy aufgenommen.
او ویدیو را با گوشیاش ضبط کرد.
★★★ پذیرفتن (شخص یا چیزی)
Das Tierheim nimmt verlassene Tiere auf.
پناهگاه حیوانات حیوانات بیسرپرست را میپذیرد.
Sie wurde als Mitglied aufgenommen.
او به عنوان عضو پذیرفته شد.
★★★ جذب کردن (مایعات یا اطلاعات)
Die Pflanze nimmt Nährstoffe aus dem Boden auf.
گیاه مواد مغذی را از خاک جذب میکند.
Er nimmt die Anweisungen gut auf.
او دستورات را خوب جذب میکند.
★★★ شروع کردن (فعالیت یا ارتباط)
Wir sollten das Projekt so schnell wie möglich aufnehmen.
باید پروژه را هر چه سریعتر شروع کنیم.
Sie haben Gespräche über eine mögliche Zusammenarbeit aufgenommen.
آنها گفتگوها را درباره یک همکاری احتمالی آغاز کردهاند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ ich
Ich nehme gerne neue Herausforderungen auf.
من به راحتی چالشهای جدید را میپذیرم.
Ich habe das Lied mit meinem Mikrofon aufgenommen.
من آهنگ را با میکروفونم ضبط کردم.
★★★ sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie nimmt schnell neue Konzepte auf.
او مفاهیم جدید را سریع جذب میکند.
Sie hat das Gespräch auf ihrem Diktiergerät aufgenommen.
او مکالمه را روی ضبطکنندهاش ضبط کرده است.
★★★ sie (سوم شخص جمع)
Sie nehmen jedes Jahr viele Touristen auf.
آنها هر سال بسیاری از گردشگران را میپذیرند.
Sie haben die Diskussion wieder aufgenommen.
آنها دوباره بحث را شروع کردند.
تلفظ
aufnehmen: /ˈaʊfˌneːmən/
تلفظ به فارسی: آوفنِمِن
خلاصه
کلمه “aufnehmen” در زبان آلمانی به معنای ضبط کردن، پذیرفتن، جذب کردن، یا شروع کردن است. بسته به بافت جمله، این کلمه میتواند به ضبط صدا یا تصویر، پذیرش افراد یا اشیا، جذب مایعات یا اطلاعات، و شروع فعالیتها یا ارتباطات اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “aufnehmen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل میکند.
ظبط کردن فیلم یا عکس گرفتن
ausgehen von + dat
★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Wir gehen davon aus, dass er kommt.
ما فرض میکنیم که او میآید.
★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Ich gehe davon aus, dass du die Wahrheit sagst.
من فرض میکنم که تو حقیقت را میگویی.
★★★نتیجهگیری کردن (بر اساس دادهها یا شواهد)
Die Polizei geht von einem Unfall aus.
پلیس نتیجهگیری میکند که این یک حادثه بوده است.
★★★نتیجهگیری کردن (بر اساس دادهها یا شواهد)
Man kann davon ausgehen, dass die Kosten steigen werden.
میتوان نتیجهگیری کرد که هزینهها افزایش خواهند یافت.
ساختار جمله
★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Er geht davon aus, dass alles gut läuft.
او فرض میکند که همه چیز به خوبی پیش میرود.
★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Wir gehen von einer positiven Entwicklung aus.
ما فرض میکنیم که توسعه مثبت خواهد بود.
★★★نتیجهگیری کردن (بر اساس دادهها یا شواهد)
Die Experten gehen von einer Rezession aus.
کارشناسان نتیجهگیری میکنند که رکود اقتصادی خواهد بود.
★★★نتیجهگیری کردن (بر اساس دادهها یا شواهد)
Ich gehe davon aus, dass er die Prüfung bestehen wird.
من نتیجهگیری میکنم که او امتحان را قبول خواهد شد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich gehe davon aus, dass es heute regnet.
من فرض میکنم که امروز باران میبارد.
★★★ich
Ich gehe davon aus، dass wir pünktlich ankommen.
من فرض میکنم که ما به موقع میرسیم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie geht davon aus, dass die Kinder spielen wollen.
او فرض میکند که کودکان میخواهند بازی کنند.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie geht von einer langen Reise aus.
او فرض میکند که این یک سفر طولانی خواهد بود.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie gehen davon aus, dass das Projekt erfolgreich sein wird.
آنها فرض میکنند که پروژه موفقیتآمیز خواهد بود.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie gehen von einem Missverständnis aus.
آنها نتیجهگیری میکنند که این یک سوءتفاهم بوده است.
تلفظ
ausgehen von: /ˈaʊsˌɡeːən fɔn/
تلفظ به فارسی: آوسگِهِن فون
خلاصه
عبارت “ausgehen von + Dativ” در زبان آلمانی به معنای فرض کردن یا نتیجهگیری بر اساس چیزی است. این ساختار برای بیان فرضها، مبانی نتیجهگیریها و پیشبینیها استفاده میشود. توجه به بافت جمله برای درک صحیح این عبارت مهم است.
äußern
کلمه “äußern” در زبان آلمانی
کلمه “äußern” به معنای “اظهار کردن” یا “بیان کردن” است. این کلمه در موارد مختلفی برای اشاره به بیان نظرات، احساسات یا افکار به کار میرود.
★★★اظهار نظر کردن
Er hat seine Meinung deutlich geäußert.
او نظر خود را به وضوح اظهار کرد.
Er äußerte seine Bedenken.
او نگرانیهای خود را بیان کرد.
★★★ابراز احساسات
Sie äußerte ihre Freude über die Nachricht.
او خوشحالی خود را نسبت به خبر ابراز کرد.
Er hat seine Enttäuschung geäußert.
او ناامیدی خود را بیان کرد.
★★★بیان کردن افکار
Er äußerte seine Gedanken zu dem Thema.
او افکار خود را در مورد موضوع بیان کرد.
Sie hat sich zu der Situation geäußert.
او در مورد وضعیت اظهار نظر کرد.
ساختار جمله
★★★اظهار نظر کردن
Ich möchte meine Meinung äußern.
میخواهم نظر خود را بیان کنم.
Er hat sich kritisch geäußert.
او به طور انتقادی اظهار نظر کرد.
★★★ابراز احساسات
Sie äußerte ihre Dankbarkeit.
او سپاسگزاری خود را ابراز کرد.
Ich habe meine Zufriedenheit geäußert.
من رضایت خود را بیان کردم.
★★★بیان کردن افکار
Wir haben unsere Ideen geäußert.
ما ایدههای خود را بیان کردیم.
Er äußerte seine Zweifel.
او شک و تردیدهای خود را بیان کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich äußere meine Meinung immer offen.
من همیشه نظرم را به صورت باز اظهار میکنم.
Ich habe meine Sorge geäußert.
من نگرانی خود را بیان کردم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie äußert oft ihre Gedanken.
او اغلب افکار خود را بیان میکند.
Sie hat ihre Freude geäußert.
او خوشحالی خود را بیان کرد.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie äußern ihre Meinung zu politischen Themen.
آنها نظرات خود را در مورد موضوعات سیاسی بیان میکنند.
Sie haben ihre Unterstützung geäußert.
آنها حمایت خود را ابراز کردند.
تلفظ
äußern: /ˈɔɪ̯sɐn/
تلفظ به فارسی: اُیسِرن
خلاصه
کلمه “äußern” در زبان آلمانی به معنای اظهار کردن یا بیان کردن است. این فعل میتواند در زمینههای مختلف از جمله بیان نظرات، احساسات و افکار به کار رود. بیان صریح و روشن افکار و احساسات از جمله کاربردهای رایج این کلمه است.
basieren auf + dat
عبارت “basieren auf + Dativ” به معنای “مبتنی بودن بر” یا “پایه داشتن بر” است. این ساختار اغلب برای بیان اینکه چیزی بر اساس چیزی دیگر استوار است، به کار میرود.
★★★مبتنی بودن بر حقایق
Die Studie basiert auf aktuellen Daten.
این مطالعه مبتنی بر دادههای فعلی است.
Die Theorie basiert auf wissenschaftlichen Erkenntnissen.
این نظریه مبتنی بر یافتههای علمی است.
★★★پایه داشتن بر تجربه
Ihre Argumente basieren auf persönlichen Erfahrungen.
دلایل او بر اساس تجربیات شخصی است.
Sein Erfolg basiert auf harter Arbeit.
موفقیت او بر اساس کار سخت است.
★★★استوار بودن بر اصول
Die Entscheidung basiert auf rechtlichen Grundlagen.
این تصمیم بر اساس اصول قانونی استوار است.
Unser Plan basiert auf klaren Zielen.
طرح ما بر اهداف واضح استوار است.
ساختار جمله
★★★مبتنی بودن بر حقایق
Der Bericht basiert auf verlässlichen Informationen.
گزارش مبتنی بر اطلاعات قابل اعتماد است.
Die Ergebnisse basieren auf umfangreichen Forschungen.
نتایج بر اساس تحقیقات گسترده است.
★★★پایه داشتن بر تجربه
Meine Einschätzung basiert auf langjähriger Erfahrung.
ارزیابی من بر اساس تجربه چندین ساله است.
Das Urteil basiert auf konkreten Beweisen.
حکم بر اساس شواهد مشخص است.
★★★استوار بودن بر اصول
Unser Ansatz basiert auf ethischen Überlegungen.
رویکرد ما بر ملاحظات اخلاقی استوار است.
Der Vertrag basiert auf gegenseitigem Vertrauen.
قرارداد بر اساس اعتماد متقابل است.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Meine Analyse basiert auf den verfügbaren Daten.
تحلیل من بر اساس دادههای موجود است.
Mein Vorschlag basiert auf fundierten Fakten.
پیشنهاد من بر اساس حقایق محکم است.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Ihre Schlussfolgerung basiert auf logischen Überlegungen.
نتیجهگیری او بر اساس ملاحظات منطقی است.
Ihre Meinung basiert auf fundierten Kenntnissen.
نظر او بر اساس دانش معتبر است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Ihre Argumente basieren auf fundierten Studien.
دلایل آنها بر اساس مطالعات معتبر است.
Ihre Strategie basiert auf bewährten Methoden.
استراتژی آنها بر اساس روشهای آزموده شده است.
تلفظ
basieren auf: /baˈziːʁən aʊf/
تلفظ به فارسی: بازیرِن آوف
خلاصه
عبارت “basieren auf + Dativ” در زبان آلمانی به معنای مبتنی بودن بر یا پایه داشتن بر است. این ساختار برای بیان اینکه چیزی بر اساس چیزی دیگر استوار است، استفاده میشود. این عبارت میتواند در زمینههای مختلف از جمله حقایق، تجربیات و اصول به کار رود.
bauen auf + akk/ dat
عبارت “bauen auf + Akkusativ/Dativ”
به معنای “ساختن بر پایه” یا “اعتماد کردن بر” است. این ساختار در دو حالت به کار میرود: با حالت مفعولی (Akkusativ) برای اشاره به ساختن و ایجاد کردن بر پایه چیزی، و با حالت مفعولی غیر مستقیم (Dativ) برای اشاره به اعتماد کردن بر چیزی.
★★★ساختن بر پایه (Akkusativ)
Wir bauen unser Haus auf einem soliden Fundament.
ما خانهمان را بر روی یک پایه محکم میسازیم.
Er baut seine Theorie auf empirischen Daten auf.
او نظریهاش را بر پایه دادههای تجربی بنا میکند.
★★★اعتماد کردن بر (Dativ)
Ich baue auf deine Unterstützung.
من به حمایت تو اعتماد دارم.
Sie baut auf ihre langjährige Erfahrung.
او به تجربه چندین سالهاش اعتماد میکند.
ساختار جمله
★★★ساختن بر پایه (Akkusativ)
Das Unternehmen baut seine Strategie auf den neuesten Marktanalysen auf.
شرکت استراتژی خود را بر اساس جدیدترین تحلیلهای بازار بنا میکند.
Sie baut ihr Vertrauen auf klare Kommunikation.
او اعتمادش را بر اساس ارتباطات شفاف میسازد.
★★★اعتماد کردن بر (Dativ)
Wir bauen auf die Kooperation unserer Partner.
ما به همکاری شرکایمان اعتماد داریم.
Er baut auf die Loyalität seiner Mitarbeiter.
او به وفاداری کارکنانش اعتماد دارد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich baue auf eine starke Basis für meine Argumente.
من بر پایهای قوی برای دلایلم بنا میکنم.
Ich baue auf die Ehrlichkeit meiner Freunde.
من به صداقت دوستانم اعتماد دارم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie baut ihre Karriere auf harter Arbeit auf.
او کارنامه کاریاش را بر اساس کار سخت میسازد.
Sie baut auf ihre Intuition in schwierigen Situationen.
او در موقعیتهای دشوار به حس ششم خود اعتماد میکند.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie bauen auf innovative Technologien, um ihre Produkte zu verbessern.
آنها برای بهبود محصولاتشان بر تکنولوژیهای نوآورانه بنا میکنند.
Sie bauen auf eine enge Zusammenarbeit mit ihren Kunden.
آنها به همکاری نزدیک با مشتریانشان اعتماد دارند.
تلفظ
bauen auf: /ˈbaʊən aʊf/
تلفظ به فارسی: باوئن آوف
خلاصه
عبارت “bauen auf + Akkusativ/Dativ” در زبان آلمانی به معنای ساختن بر پایه چیزی یا اعتماد کردن بر چیزی است. این ساختار میتواند در زمینههای مختلف از جمله ساختن استراتژی، ایجاد اعتماد، و پایهگذاری بر تجربیات و تحلیلها به کار رود. توجه به بافت جمله برای انتخاب حالت مفعولی مناسب ضروری است.
beginnen mit + dat
عبارت “beginnen mit + Dativ” به معنای “شروع کردن با” است. این ساختار برای بیان شروع یک فعالیت یا فرآیند با یک چیز یا اقدام خاص به کار میرود.
★★★شروع کردن با فعالیت خاص
Wir beginnen mit dem Unterricht um 9 Uhr.
ما کلاس را ساعت 9 شروع میکنیم.
Sie beginnt mit der Arbeit an ihrem neuen Projekt.
او کار روی پروژه جدیدش را شروع میکند.
★★★شروع کردن با موضوع خاص
Er begann mit einer Erklärung der Regeln.
او با توضیح قوانین شروع کرد.
Die Sitzung begann mit einer Diskussion über das Budget.
جلسه با بحثی درباره بودجه شروع شد.
★★★شروع کردن با چیزی
Ich beginne mit dem Lesen des Buches.
من شروع به خواندن کتاب کردم.
Wir haben mit der Planung der Reise begonnen.
ما برنامهریزی سفر را شروع کردهایم.
ساختار جمله
★★★شروع کردن با فعالیت خاص
Sie beginnt mit dem Training um 7 Uhr.
او تمرین را ساعت 7 شروع میکند.
Ich beginne jeden Tag mit einem Spaziergang.
من هر روز را با یک پیادهروی شروع میکنم.
★★★شروع کردن با موضوع خاص
Die Präsentation begann mit einer Einführung.
ارائه با یک مقدمه شروع شد.
Er begann das Gespräch mit einer Frage.
او مکالمه را با یک سوال شروع کرد.
★★★شروع کردن با چیزی
Wir beginnen mit dem Bau des Hauses im nächsten Monat.
ما ساخت خانه را از ماه آینده شروع میکنیم.
Ich habe mit dem Schreiben eines neuen Buches begonnen.
من نوشتن یک کتاب جدید را شروع کردهام.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich beginne meinen Tag mit einem Kaffee.
من روزم را با یک قهوه شروع میکنم.
Ich habe mit dem Lernen für die Prüfung begonnen.
من شروع به مطالعه برای امتحان کردهام.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie beginnt immer mit einem Lächeln.
او همیشه با یک لبخند شروع میکند.
Sie hat mit dem Singen im Chor begonnen.
او شروع به خواندن در گروه کر کرده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie beginnen die Veranstaltung mit einer Rede.
آنها مراسم را با یک سخنرانی شروع میکنند.
Sie haben mit der Vorbereitung für das Fest begonnen.
آنها با آمادهسازی برای جشن شروع کردهاند.
تلفظ
beginnen mit: /bəˈɡɪnən mɪt/
تلفظ به فارسی: بگینِن میت
خلاصه
عبارت “beginnen mit + Dativ” در زبان آلمانی به معنای شروع کردن با چیزی یا فعالیتی است. این ساختار برای بیان آغاز یک فرآیند یا فعالیت با یک موضوع خاص، یک اقدام، یا چیزی به کار میرود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.
beibringen + dat/ akk
عبارت “beibringen + Dativ/Akkusativ” به معنای “یاد دادن به” یا “آموزش دادن به” است. این ساختار برای بیان فرآیند یاد دادن یا آموزش دادن یک مهارت یا دانش به کسی استفاده میشود.
★★★یاد دادن (آموزش دادن) به کسی (Dativ) + چیزی (Akkusativ)
Sie bringt ihrem Sohn das Lesen bei.
او به پسرش خواندن یاد میدهد.
Der Lehrer bringt den Schülern Mathematik bei.
معلم به دانشآموزان ریاضی یاد میدهد.
★★★آموزش دادن یک مهارت یا دانش
Er bringt seiner Tochter das Fahrradfahren bei.
او به دخترش دوچرخهسواری یاد میدهد.
Ich bringe dir bei, wie man kocht.
من به تو یاد میدهم که چگونه آشپزی کنی.
ساختار جمله
★★★یاد دادن (آموزش دادن) به کسی (Dativ) + چیزی (Akkusativ)
Die Mutter bringt ihrer Tochter das Stricken bei.
مادر به دخترش بافتنی یاد میدهد.
Der Trainer bringt den Spielern neue Techniken bei.
مربی به بازیکنان تکنیکهای جدید یاد میدهد.
★★★آموزش دادن یک مهارت یا دانش
Ich bringe meinem Freund Deutsch bei.
من به دوستم آلمانی یاد میدهم.
Er bringt seinem Hund Tricks bei.
او به سگش ترفندهایی یاد میدهد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich bringe meinem kleinen Bruder das Schwimmen bei.
من به برادر کوچکم شنا یاد میدهم.
Ich habe dir beigebracht, wie man dieses Spiel spielt.
من به تو یاد دادم که چگونه این بازی را بازی کنی.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie bringt ihren Schülern Kunst bei.
او به دانشآموزانش هنر یاد میدهد.
Sie hat ihrer Freundin das Tanzen beigebracht.
او به دوستش رقصیدن یاد داده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie bringen den Kindern gute Manieren bei.
آنها به بچهها آداب خوب را یاد میدهند.
Sie haben uns beigebracht, wie man zusammenarbeitet.
آنها به ما یاد دادهاند که چگونه با هم کار کنیم.
تلفظ
beibringen: /ˈbaɪ̯ˌbʁɪŋən/
تلفظ به فارسی: بایبْرینگِن
خلاصه
عبارت “beibringen + Dativ/Akkusativ” در زبان آلمانی به معنای یاد دادن یا آموزش دادن به کسی است. این ساختار برای بیان فرآیند یاد دادن یک مهارت یا دانش به کسی استفاده میشود. داتیو برای شخصی که چیزی به او یاد داده میشود و آکوزاتیو برای چیزی که یاد داده میشود، به کار میرود.
benachrichtigen
کلمه “benachrichtigen” به معنای “اطلاع دادن” یا “خبر دادن” است. این کلمه برای اشاره به عمل خبر رساندن یا مطلع کردن کسی از چیزی به کار میرود.
★★★اطلاع دادن
Er benachrichtigte die Polizei über den Unfall.
او پلیس را از حادثه مطلع کرد.
Die Schule benachrichtigte die Eltern über den Vorfall.
مدرسه والدین را از اتفاق مطلع کرد.
★★★خبر دادن
Sie benachrichtigte ihren Chef über die Änderungen.
او رئیسش را از تغییرات مطلع کرد.
Er hat mich über seine Verspätung benachrichtigt.
او من را از تأخیرش مطلع کرد.
ساختار جمله
★★★اطلاع دادن
Wir müssen die Behörden benachrichtigen.
باید مقامات را مطلع کنیم.
Sie benachrichtigten uns rechtzeitig über die Änderung.
آنها ما را به موقع از تغییر مطلع کردند.
★★★خبر دادن
Bitte benachrichtige mich, wenn du angekommen bist.
لطفاً وقتی رسیدی من را مطلع کن.
Er hat seine Familie über seine sichere Ankunft benachrichtigt.
او خانوادهاش را از رسیدن ایمن خود مطلع کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich benachrichtige dich, sobald ich mehr weiß.
به تو اطلاع میدهم به محض اینکه بیشتر بدانم.
Ich habe die Nachbarn über das geplante Fest benachrichtigt.
من همسایهها را از جشن برنامهریزی شده مطلع کردم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie benachrichtigt ihre Freunde immer über wichtige Neuigkeiten.
او همیشه دوستانش را از اخبار مهم مطلع میکند.
Sie hat ihre Kollegen über die neuen Richtlinien benachrichtigt.
او همکارانش را از دستورالعملهای جدید مطلع کرده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie benachrichtigen die Kunden über Lieferverzögerungen.
آنها مشتریان را از تأخیر در تحویل مطلع میکنند.
Sie haben die Teilnehmer über die Änderungen im Zeitplan benachrichtigt.
آنها شرکتکنندگان را از تغییرات در برنامه زمانی مطلع کردند.
تلفظ
benachrichtigen: /bəˈnaːxʁɪçtɪɡən/
تلفظ به فارسی: بِنَاخریشْتِگِن
خلاصه
کلمه “benachrichtigen” در زبان آلمانی به معنای اطلاع دادن یا خبر دادن است. این فعل برای بیان عمل خبر رساندن یا مطلع کردن کسی از چیزی به کار میرود. در جملهها، این کلمه به عنوان فعلی برای بیان رساندن اطلاعات یا خبر به دیگران استفاده میشود.
berichten
کلمه “berichten” به معنای “گزارش دادن” یا “خبردادن” است. این فعل برای اشاره به عمل اطلاعرسانی یا شرح دادن وقایع و اطلاعات به کار میرود.
★★★گزارش دادن
Die Journalisten berichten über das Ereignis.
روزنامهنگاران درباره رویداد گزارش میدهند.
Er hat der Polizei alles berichtet, was er gesehen hat.
او به پلیس همه چیز را که دیده بود گزارش داد.
★★★خبردادن
Sie berichtet ihren Eltern von ihrem Tag.
او به والدینش از روزش خبر میدهد.
Er hat mir von seinen Erlebnissen berichtet.
او به من از تجربیاتش خبر داد.
ساختار جمله
★★★گزارش دادن
Die Zeugin berichtet dem Richter über den Unfall.
شاهد به قاضی درباره تصادف گزارش میدهد.
Er berichtet regelmäßig über seine Fortschritte.
او به طور منظم درباره پیشرفتهایش گزارش میدهد.
★★★خبردادن
Wir müssen den Chef über die Änderungen berichten.
باید به رئیس درباره تغییرات خبر بدهیم.
Sie berichtet mir oft von ihren Reisen.
او اغلب به من از سفرهایش خبر میدهد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich berichte dir, sobald ich mehr weiß.
به تو گزارش میدهم به محض اینکه بیشتر بدانم.
Ich habe meinem Freund über das Konzert berichtet.
من به دوستم درباره کنسرت خبر دادم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie berichtet ihrer Lehrerin über das Projekt.
او به معلمش درباره پروژه گزارش میدهد.
Sie hat ihrem Arzt über die Symptome berichtet.
او به پزشکش درباره علائم خبر داده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie berichten den Medien über die Neuigkeiten.
آنها به رسانهها درباره اخبار گزارش میدهند.
Sie haben den Eltern über die Schulveranstaltung berichtet.
آنها به والدین درباره رویداد مدرسه خبر دادند.
تلفظ
berichten: /bəˈʁɪçtn̩/
تلفظ به فارسی: بریکْتِن
خلاصه
کلمه “berichten” در زبان آلمانی به معنای گزارش دادن یا خبردادن است. این فعل برای بیان عمل اطلاعرسانی یا شرح دادن وقایع و اطلاعات به دیگران به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند گزارشدهی، اطلاعرسانی و خبر دادن استفاده کرد.
خبر دادن
beschreiben
کلمه “beschreiben” به معنای “توصیف کردن” یا “شرح دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل بیان جزئیات یا ویژگیهای چیزی یا کسی به کار میرود.
★★★توصیف کردن
Er beschreibt das Bild sehr detailliert.
او تصویر را با جزئیات فراوان توصیف میکند.
Sie hat mir den Weg zum Bahnhof beschrieben.
او مسیر ایستگاه راهآهن را برای من توصیف کرد.
★★★شرح دادن
Der Lehrer beschreibt das Experiment.
معلم آزمایش را شرح میدهد.
Er beschreibt seine Erfahrungen im Ausland.
او تجربیاتش در خارج از کشور را شرح میدهد.
ساختار جمله
★★★توصیف کردن
Kannst du mir den Geschmack dieser Frucht beschreiben?
میتوانی طعم این میوه را برایم توصیف کنی؟
Er beschreibt die Landschaft in seinem Roman sehr anschaulich.
او مناظر را در رمانش بسیار زنده و واقعی توصیف میکند.
★★★شرح دادن
Sie beschreibt genau, wie man das Gerät benutzt.
او دقیقاً توضیح میدهد که چگونه از دستگاه استفاده کنیم.
Er hat die Situation ausführlich beschrieben.
او وضعیت را به طور کامل شرح داد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich beschreibe dir, was ich gesehen habe.
برای تو توضیح میدهم که چه چیزی دیدم.
Ich habe meinen Freunden die Sehenswürdigkeiten der Stadt beschrieben.
من جاذبههای گردشگری شهر را برای دوستانم شرح دادم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie beschreibt ihren Traum in ihrem Tagebuch.
او رویای خود را در دفتر خاطراتش توصیف میکند.
Sie hat die Symptome ihrem Arzt beschrieben.
او علائم را برای پزشکش شرح داد.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie beschreiben die Regeln des Spiels.
آنها قوانین بازی را توضیح میدهند.
Sie haben die Veränderungen in der Firma beschrieben.
آنها تغییرات در شرکت را شرح دادند.
تلفظ
beschreiben: /bəˈʃʁaɪ̯bən/
تلفظ به فارسی: بِشْرایْبِن
خلاصه
کلمه “beschreiben” در زبان آلمانی به معنای توصیف کردن یا شرح دادن است. این فعل برای بیان جزئیات یا ویژگیهای چیزی یا کسی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند توصیف مکانها، شرح وقایع و توضیح روشها استفاده کرد.
bestehen auf + dat
عبارت “bestehen auf + Dativ”
به معنای “اصرار کردن بر” یا “پافشاری کردن بر” است.
این ساختار برای بیان اصرار یا تأکید بر چیزی به کار میرود.
★★★اصرار کردن بر چیزی
Er besteht auf seinem Recht.
او بر حق خود اصرار میورزد.
Sie besteht darauf, dass wir pünktlich sind.
او اصرار دارد که ما به موقع باشیم.
★★★پافشاری کردن بر موضوعی
Der Kunde besteht auf eine Rückerstattung.
مشتری بر بازپرداخت پافشاری میکند.
Sie besteht darauf, die Wahrheit zu erfahren.
او پافشاری میکند که حقیقت را بداند.
ساختار جمله
★★★اصرار کردن بر چیزی
Ich bestehe auf meiner Meinung.
من بر نظرم اصرار دارم.
Er besteht auf einer Erklärung.
او بر یک توضیح اصرار میکند.
★★★پافشاری کردن بر موضوعی
Sie besteht auf ihrer Entscheidung.
او بر تصمیم خود پافشاری میکند.
Er besteht darauf, die Bedingungen zu ändern.
او پافشاری میکند که شرایط را تغییر دهد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich bestehe auf meinem Recht, gehört zu werden.
من بر حق خود برای شنیده شدن اصرار میورزم.
Ich habe darauf bestanden, dass wir die Regeln einhalten.
من اصرار داشتم که ما قوانین را رعایت کنیم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie besteht darauf, die Rechnung sofort zu bezahlen.
او اصرار دارد که فوراً صورتحساب را پرداخت کند.
Sie hat darauf bestanden, dass alle anwesend sind.
او پافشاری کرد که همه حاضر باشند.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie bestehen auf ihren Forderungen.
آنها بر خواستههای خود پافشاری میکنند.
Sie haben darauf bestanden, dass die Änderungen durchgeführt werden.
آنها اصرار داشتند که تغییرات انجام شوند.
تلفظ
bestehen auf: /bəˈʃteːən aʊf/
تلفظ به فارسی: بِشتِئِن آوف
خلاصه
عبارت “bestehen auf + Dativ” در زبان آلمانی به معنای اصرار کردن یا پافشاری کردن بر چیزی است. این ساختار برای بیان اصرار یا تأکید بر یک موضوع یا حق استفاده میشود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.
bestehen aus + dat
عبارت “bestehen aus + Dativ” به معنای “تشکیل شدن از” یا “ساخته شدن از” است. این ساختار برای بیان اجزاء یا موادی که چیزی از آنها تشکیل شده، به کار میرود.
★★★تشکیل شدن از اجزاء
Das Team besteht aus fünf Mitgliedern.
تیم از پنج عضو تشکیل شده است.
Das Buch besteht aus zehn Kapiteln.
کتاب از ده فصل تشکیل شده است.
★★★ساخته شدن از مواد
Der Tisch besteht aus Holz.
میز از چوب ساخته شده است.
Die Kette besteht aus Gold.
زنجیر از طلا ساخته شده است.
ساختار جمله
★★★تشکیل شدن از اجزاء
Die Prüfung besteht aus schriftlichen und mündlichen Teilen.
آزمون از بخشهای کتبی و شفاهی تشکیل شده است.
Der Kurs besteht aus mehreren Modulen.
دوره از چندین بخش تشکیل شده است.
★★★ساخته شدن از مواد
Das Haus besteht aus Ziegeln und Beton.
خانه از آجر و بتن ساخته شده است.
Das Kleid besteht aus Seide.
لباس از ابریشم ساخته شده است.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Meine Sammlung besteht aus seltenen Münzen.
مجموعه من از سکههای نادر تشکیل شده است.
Meine Diät besteht aus viel Obst und Gemüse.
رژیم غذایی من از مقدار زیادی میوه و سبزیجات تشکیل شده است.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Ihr Frühstück besteht aus Kaffee und Toast.
صبحانه او از قهوه و نان تست تشکیل شده است.
Ihre Aufgabe besteht aus drei Teilen.
وظیفه او از سه بخش تشکیل شده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Ihre Wohnung besteht aus drei Zimmern.
آپارتمان آنها از سه اتاق تشکیل شده است.
Ihre Arbeit besteht aus Forschung und Lehre.
کار آنها از پژوهش و تدریس تشکیل شده است.
تلفظ
bestehen aus: /bəˈʃteːən aʊs/
تلفظ به فارسی: بِشتِئِن آوس
خلاصه
عبارت “bestehen aus + Dativ” در زبان آلمانی به معنای تشکیل شدن از یا ساخته شدن از چیزی است. این ساختار برای بیان اجزاء یا موادی که چیزی از آنها تشکیل شده، به کار میرود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.
bilden
کلمه “bilden” به معنای “تشکیل دادن”، “ساختن” یا “شکل دادن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند ایجاد یا شکلگیری چیزی به کار میرود.
★★★تشکیل دادن
Die Schüler bilden eine Gruppe.
دانشآموزان یک گروه تشکیل میدهند.
Diese Moleküle bilden eine chemische Verbindung.
این مولکولها یک ترکیب شیمیایی تشکیل میدهند.
★★★ساختن
Die Künstler bilden ein beeindruckendes Kunstwerk.
هنرمندان یک اثر هنری چشمگیر میسازند.
Die Steine bilden einen Turm.
سنگها یک برج میسازند.
★★★شکل دادن
Wissen und Erfahrung bilden den Charakter eines Menschen.
دانش و تجربه شخصیت یک انسان را شکل میدهند.
Diese Ereignisse haben ihre Meinung gebildet.
این وقایع نظر او را شکل دادهاند.
ساختار جمله
★★★تشکیل دادن
Wir müssen einen Plan bilden.
باید یک طرح تشکیل دهیم.
Sie bilden einen Kreis.
آنها یک دایره تشکیل میدهند.
★★★ساختن
Er will ein Team aus Experten bilden.
او میخواهد یک تیم از کارشناسان بسازد.
Diese Wörter bilden einen Satz.
این کلمات یک جمله میسازند.
★★★شکل دادن
Die Erfahrungen haben ihre Karriere gebildet.
تجربیاتش حرفه او را شکل دادهاند.
Diese Ideen bilden die Grundlage unserer Philosophie.
این ایدهها پایه فلسفه ما را شکل میدهند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich möchte ein Netzwerk von Fachleuten bilden.
من میخواهم یک شبکه از متخصصان تشکیل دهم.
Ich habe ein starkes Team gebildet.
من یک تیم قوی تشکیل دادهام.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie bildet eine wichtige Verbindung zwischen den Abteilungen.
او یک ارتباط مهم بین بخشها تشکیل میدهد.
Sie hat ihre Meinung durch Lesen und Diskutieren gebildet.
او نظرش را از طریق خواندن و بحث کردن شکل داده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie bilden eine neue Organisation.
آنها یک سازمان جدید تشکیل میدهند.
Sie haben einen Plan für die Zukunft gebildet.
آنها یک طرح برای آینده ساختهاند.
تلفظ
bilden: /ˈbɪldən/
تلفظ به فارسی: بیلدِن
خلاصه
کلمه “bilden” در زبان آلمانی به معنای تشکیل دادن، ساختن یا شکل دادن است. این فعل برای بیان فرآیند ایجاد یا شکلگیری چیزی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند تشکیل گروهها، ساختن اشیا یا شکل دادن به ایدهها و نظرات استفاده کرد.
deuten
کلمه “deuten” به معنای “تعبیر کردن”، “اشاره کردن” یا “معنی کردن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند تفسیر یا اشاره به چیزی به کار میرود.
★★★تعبیر کردن
Sie deutet seine Worte falsch.
او کلمات او را اشتباه تعبیر میکند.
Der Traumdeuter deutet den Traum.
تعبیرکننده خواب، خواب را تعبیر میکند.
★★★اشاره کردن
Er deutet auf das Bild an der Wand.
او به تصویر روی دیوار اشاره میکند.
Sie deutete auf die Uhr und sagte, dass es spät sei.
او به ساعت اشاره کرد و گفت که دیر است.
★★★معنی کردن
Wie deutest du dieses Zeichen?
این علامت را چگونه تعبیر میکنی؟
Er deutet ihre Reaktion als Zustimmung.
او واکنش او را به عنوان موافقت تعبیر میکند.
ساختار جمله
★★★تعبیر کردن
Kannst du mir helfen, diesen Text zu deuten?
میتوانی به من کمک کنی این متن را تعبیر کنم؟
Sie deuten das Verhalten des Tieres.
آنها رفتار حیوان را تعبیر میکنند.
★★★اشاره کردن
Er deutete mit dem Finger auf die Karte.
او با انگشت به نقشه اشاره کرد.
Sie deutet auf das Gebäude und erklärte seine Geschichte.
او به ساختمان اشاره کرد و تاریخچه آن را توضیح داد.
★★★معنی کردن
Wie soll ich diese Geste deuten?
چگونه باید این حرکت را معنی کنم؟
Er deutet ihre Worte als Zeichen der Unterstützung.
او کلمات او را به عنوان نشانهای از حمایت تعبیر میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich deute seine Stille als Zustimmung.
من سکوت او را به عنوان موافقت تعبیر میکنم.
Ich habe auf das Problem hingewiesen, aber niemand hat es bemerkt.
من به مشکل اشاره کردم، اما هیچکس متوجه نشد.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie deutet oft auf interessante Details hin.
او اغلب به جزئیات جالب اشاره میکند.
Sie hat seine Reaktion als Interesse gedeutet.
او واکنش او را به عنوان علاقه تعبیر کرده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie deuten die Zeichen am Himmel.
آنها نشانههای آسمان را تعبیر میکنند.
Sie haben auf die wichtigen Punkte im Bericht hingewiesen.
آنها به نکات مهم در گزارش اشاره کردهاند.
تلفظ
deuten: /ˈdɔɪ̯tn̩/
تلفظ به فارسی: دویتِن
خلاصه
کلمه “deuten” در زبان آلمانی به معنای تعبیر کردن، اشاره کردن یا معنی کردن است. این فعل برای بیان فرآیند تفسیر یا اشاره به چیزی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند تعبیر متنها، اشاره به اشیا یا معنی کردن حرکات و واکنشها استفاده کرد.
dienen zu + dat
عبارت “dienen zu + Dativ” به معنای “به کار بردن برای” یا “خدمت کردن برای” است. این ساختار برای بیان هدف یا استفاده از چیزی به کار میرود.
★★★به کار بردن برای
Das Gerät dient zur Messung der Temperatur.
این دستگاه برای اندازهگیری دما به کار برده میشود.
Die Werkzeuge dienen zum Schneiden von Holz.
این ابزارها برای بریدن چوب به کار برده میشوند.
★★★خدمت کردن برای
Der Raum dient zur Aufbewahrung von Akten.
این اتاق برای نگهداری پروندهها به کار میرود.
Die Medikamente dienen zur Behandlung von Krankheiten.
این داروها برای درمان بیماریها استفاده میشوند.
ساختار جمله
★★★به کار بردن برای
Diese Software dient zur Bearbeitung von Bildern.
این نرمافزار برای ویرایش تصاویر استفاده میشود.
Das Buch dient zum Lernen der deutschen Sprache.
این کتاب برای یادگیری زبان آلمانی به کار برده میشود.
★★★خدمت کردن برای
Der neue Anbau dient zur Erweiterung des Büros.
ساخت جدید برای گسترش دفتر به کار میرود.
Die Übung dient zur Verbesserung der Fähigkeiten.
این تمرین برای بهبود مهارتها استفاده میشود.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich benutze diese App, die zur Organisation meiner Aufgaben dient.
من از این اپلیکیشن که برای سازماندهی وظایفم به کار میرود استفاده میکنم.
Meine Notizen dienen zur Vorbereitung auf die Prüfung.
یادداشتهایم برای آمادهسازی برای امتحان به کار میروند.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Das Medikament, das sie nimmt, dient zur Linderung ihrer Schmerzen.
دارویی که او مصرف میکند برای کاهش دردش به کار میرود.
Ihre Ersparnisse dienen zum Kauf eines neuen Autos.
پساندازهایش برای خرید یک ماشین جدید به کار میرود.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Diese Räume dienen zur Unterbringung der Gäste.
این اتاقها برای اسکان مهمانان به کار میروند.
Die Maschinen dienen zur Herstellung von Kleidung.
این ماشینها برای تولید لباس به کار میروند.
تلفظ
dienen zu: /ˈdiːnən t͡su/
تلفظ به فارسی: دینِن تسو
خلاصه
عبارت “dienen zu + Dativ” در زبان آلمانی به معنای به کار بردن برای یا خدمت کردن برای چیزی است. این ساختار برای بیان هدف یا استفاده از چیزی به کار میرود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.
feststellen
کلمه “feststellen” به معنای “مشخص کردن”، “تعیین کردن” یا “تشخیص دادن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند کشف یا تعیین چیزی به کار میرود.
★★★مشخص کردن
Die Polizei konnte den Täter schnell feststellen.
پلیس توانست سریعاً مجرم را مشخص کند.
Die Untersuchung hat die Ursache des Problems festgestellt.
تحقیق علت مشکل را مشخص کرد.
★★★تعیین کردن
Wir müssen den genauen Zeitpunkt des Treffens feststellen.
باید زمان دقیق ملاقات را تعیین کنیم.
Er stellte fest, dass die Zahlen falsch waren.
او تعیین کرد که اعداد اشتباه بودند.
★★★تشخیص دادن
Der Arzt hat eine Infektion festgestellt.
پزشک عفونت را تشخیص داد.
Sie stellte fest, dass ihr Schlüssel fehlt.
او متوجه شد که کلیدش گم شده است.
ساختار جمله
★★★مشخص کردن
Die Forscher haben festgestellt, dass das neue Medikament wirksam ist.
محققان مشخص کردهاند که داروی جدید موثر است.
Er konnte den Fehler in der Berechnung feststellen.
او توانست خطا در محاسبه را مشخص کند.
★★★تعیین کردن
Der Richter stellte fest, dass der Angeklagte unschuldig ist.
قاضی تعیین کرد که متهم بیگناه است.
Wir haben den genauen Ort des Unfalls festgestellt.
ما محل دقیق حادثه را تعیین کردیم.
★★★تشخیص دادن
Sie hat festgestellt, dass sie ihre Brieftasche verloren hat.
او تشخیص داد که کیف پولش را گم کرده است.
Der Techniker stellte fest, dass die Maschine defekt ist.
تکنسین تشخیص داد که ماشین خراب است.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich habe festgestellt, dass das Licht kaputt ist.
من متوجه شدم که چراغ خراب است.
Ich konnte den Grund für das Problem feststellen.
من توانستم علت مشکل را مشخص کنم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie stellte fest, dass das Essen zu salzig ist.
او تشخیص داد که غذا بیش از حد شور است.
Sie hat festgestellt, dass der Bericht unvollständig ist.
او تشخیص داد که گزارش ناقص است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie haben festgestellt, dass die Pläne geändert werden müssen.
آنها مشخص کردند که باید نقشهها تغییر کنند.
Sie stellten fest, dass der Vertrag ungültig ist.
آنها تشخیص دادند که قرارداد نامعتبر است.
تلفظ
feststellen: /ˈfɛstʃtɛlən/
تلفظ به فارسی: فِستشْتِلِن
خلاصه
کلمه “feststellen” در زبان آلمانی به معنای مشخص کردن، تعیین کردن یا تشخیص دادن است. این فعل برای بیان فرآیند کشف یا تعیین چیزی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند تشخیص پزشکی، تعیین زمان و مکان، و مشخص کردن دلایل و علتها استفاده کرد.
führen
کلمه “führen” به معنای “رهبری کردن”، “هدایت کردن” یا “مدیریت کردن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند رهبری، هدایت یا مدیریت به کار میرود.
★★★رهبری کردن
Er führt das Team zu Erfolg.
او تیم را به سوی موفقیت رهبری میکند.
Sie führt die Abteilung seit fünf Jahren.
او بخش را از پنج سال پیش رهبری میکند.
★★★هدایت کردن
Der Lehrer führt die Schüler durch das Museum.
معلم دانشآموزان را در موزه هدایت میکند.
Er führte die Gäste zu ihren Plätzen.
او مهمانان را به سمت صندلیهایشان هدایت کرد.
★★★مدیریت کردن
Sie führt ein erfolgreiches Unternehmen.
او یک شرکت موفق را مدیریت میکند.
Er führt die Verhandlungen mit den Partnern.
او مذاکرات با شرکا را مدیریت میکند.
ساختار جمله
★★★رهبری کردن
Der Kapitän führt die Mannschaft zum Sieg.
کاپیتان تیم را به سوی پیروزی رهبری میکند.
Sie führte die Gruppe durch das Projekt.
او گروه را از طریق پروژه رهبری کرد.
★★★هدایت کردن
Er führt die Besucher durch die Ausstellung.
او بازدیدکنندگان را در نمایشگاه هدایت میکند.
Der Reiseführer führt uns durch die Stadt.
راهنمای تور ما را در شهر هدایت میکند.
★★★مدیریت کردن
Sie führt das Geschäft mit viel Geschick.
او کسب و کار را با مهارت زیاد مدیریت میکند.
Er führt das Gespräch mit großer Sorgfalt.
او مکالمه را با دقت زیاد مدیریت میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich führe das Team bei diesem Projekt.
من تیم را در این پروژه رهبری میکنم.
Ich habe die Gruppe durch den Wald geführt.
من گروه را در جنگل هدایت کردم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie führt die Firma seit zehn Jahren.
او شرکت را از ده سال پیش مدیریت میکند.
Sie hat die Schüler durch das Experiment geführt.
او دانشآموزان را از طریق آزمایش هدایت کرد.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie führen die Diskussion über die zukünftigen Pläne.
آنها بحث در مورد برنامههای آینده را مدیریت میکنند.
Sie haben die Teilnehmer durch die Veranstaltung geführt.
آنها شرکتکنندگان را در رویداد هدایت کردند.
تلفظ
führen: /ˈfyːʁən/
تلفظ به فارسی: فیورن
خلاصه
کلمه “führen” در زبان آلمانی به معنای رهبری کردن، هدایت کردن یا مدیریت کردن است. این فعل برای بیان فرآیند رهبری، هدایت یا مدیریت به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند رهبری تیم، هدایت افراد یا مدیریت یک کسب و کار استفاده کرد.
fürchten
کلمه “fürchten” به معنای “ترسیدن” یا “واهمه داشتن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به احساس ترس یا نگرانی به کار میرود. همچنین، این فعل اغلب با حرف اضافه “vor” استفاده میشود.
معانی و استفادهها
★★★ترسیدن از چیزی (mit “vor + Dativ”)
Sie fürchtet sich vor Spinnen.
او از عنکبوتها میترسد.
Er fürchtet sich vor der Dunkelheit.
او از تاریکی میترسد.
★★★واهمه داشتن
Ich fürchte, dass wir zu spät kommen.
من نگرانم که دیر برسیم.
Sie fürchtet, ihre Arbeit zu verlieren.
او نگران است که کارش را از دست بدهد.
ساختار جمله
★★★ترسیدن از چیزی (mit “vor + Dativ”)
Kinder fürchten sich oft vor Gespenstern.
بچهها اغلب از ارواح میترسند.
Er fürchtet sich vor dem Zahnarzt.
او از دندانپزشک میترسد.
★★★واهمه داشتن
Ich fürchte, es wird regnen.
من نگرانم که باران ببارد.
Sie fürchtet, die Prüfung nicht zu bestehen.
او نگران است که امتحان را قبول نشود.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich fürchte mich vor großen Hunden.
من از سگهای بزرگ میترسم.
Ich fürchte, dass wir den Zug verpassen.
من نگرانم که قطار را از دست بدهیم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie fürchtet sich vor hohen Gebäuden.
او از ساختمانهای بلند میترسد.
Sie fürchtet, dass das Projekt scheitern könnte.
او نگران است که پروژه شکست بخورد.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie fürchten sich vor lauten Geräuschen.
آنها از صداهای بلند میترسند.
Sie fürchten, dass die Kosten steigen könnten.
آنها نگرانند که هزینهها افزایش یابد.
تلفظ
fürchten: /ˈfʏʁçtən/
تلفظ به فارسی: فیرشْتِن
خلاصه
کلمه “fürchten” در زبان آلمانی به معنای ترسیدن یا واهمه داشتن است. این فعل اغلب با حرف اضافه “vor” برای بیان ترس از چیزی به کار میرود. از این فعل میتوان در زمینههای مختلفی مانند ترسیدن از اشیا، موقعیتها یا نگرانیهای عمومی استفاده کرد.
imitieren
کلمه “imitieren” به معنای “تقلید کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل کپی کردن یا شبیهسازی رفتار، صدا یا ظاهر کسی یا چیزی به کار میرود.
★★★تقلید کردن رفتار یا حرکات
Er imitiert seinen Lieblingsschauspieler.
او بازیگر مورد علاقهاش را تقلید میکند.
Das Kind imitiert die Bewegungen seiner Mutter.
کودک حرکات مادرش را تقلید میکند.
★★★تقلید کردن صدا
Der Papagei imitiert die Stimme seines Besitzers.
طوطی صدای صاحبش را تقلید میکند.
Er kann die Geräusche von verschiedenen Tieren imitieren.
او میتواند صدای حیوانات مختلف را تقلید کند.
★★★تقلید کردن ظاهر
Sie imitiert den Stil berühmter Künstler.
او سبک هنرمندان معروف را تقلید میکند.
Er hat versucht, das Design des Originalprodukts zu imitieren.
او سعی کرد طراحی محصول اصلی را تقلید کند.
ساختار جمله
★★★تقلید کردن رفتار یا حرکات
Sie imitiert die Tanzbewegungen des Lehrers.
او حرکات رقص معلم را تقلید میکند.
Er imitiert die Gesten seiner Freunde.
او حرکات دوستانش را تقلید میکند.
★★★تقلید کردن صدا
Der Komiker imitiert berühmte Persönlichkeiten.
کمدین افراد مشهور را تقلید میکند.
Sie kann den Klang eines Flugzeugs perfekt imitieren.
او میتواند صدای یک هواپیما را به طور کامل تقلید کند.
★★★تقلید کردن ظاهر
Die Firma imitiert das Design eines bekannten Markenprodukts.
شرکت طراحی یک محصول معروف را تقلید میکند.
Er hat die Maltechnik von Van Gogh imitiert.
او تکنیک نقاشی ون گوگ را تقلید کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich imitiere oft die Stimmen meiner Freunde zum Spaß.
من اغلب برای تفریح صدای دوستانم را تقلید میکنم.
Ich habe den Stil eines berühmten Künstlers imitiert.
من سبک یک هنرمند معروف را تقلید کردم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie imitiert die Manierismen ihrer Lieblingssängerin.
او حرکات خواننده مورد علاقهاش را تقلید میکند.
Sie hat den Klang der Geige perfekt imitiert.
او صدای ویولن را به طور کامل تقلید کرد.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie imitieren die Verhaltensweisen ihrer Lehrer.
آنها رفتارهای معلمانشان را تقلید میکنند.
Sie haben den Stil der antiken Skulpturen imitiert.
آنها سبک مجسمههای باستانی را تقلید کردند.
تلفظ
imitieren: /ˌimiˈtiːʁən/
تلفظ به فارسی: ایمیتیرِن
خلاصه
کلمه “imitieren” در زبان آلمانی به معنای تقلید کردن است. این فعل برای بیان عمل کپی کردن یا شبیهسازی رفتار، صدا یا ظاهر کسی یا چیزی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند تقلید حرکات، صداها و ظاهر استفاده کرد.
interviewen
کلمه “interviewen” به معنای “مصاحبه کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل پرسش و پاسخ با فردی به منظور جمعآوری اطلاعات یا نظر او به کار میرود.
★★★مصاحبه کردن با کسی
Der Reporter interviewt den Schauspieler.
خبرنگار با بازیگر مصاحبه میکند.
Sie hat den Präsidenten der Firma interviewt.
او با رئیس شرکت مصاحبه کرده است.
★★★پرسش و پاسخ برای جمعآوری اطلاعات
Wir interviewen die Bewerber für die Stelle.
ما با متقاضیان شغل مصاحبه میکنیم.
Er wurde von einem bekannten Magazin interviewt.
او توسط یک مجله معروف مصاحبه شد.
ساختار جمله
★★★مصاحبه کردن با کسی
Die Journalistin interviewt den Politiker über aktuelle Themen.
روزنامهنگار با سیاستمدار درباره موضوعات روز مصاحبه میکند.
Er hat den Autor des Buches interviewt.
او با نویسنده کتاب مصاحبه کرده است.
★★★پرسش و پاسخ برای جمعآوری اطلاعات
Sie interviewen Zeugen des Unfalls.
آنها با شاهدان حادثه مصاحبه میکنند.
Wir haben mehrere Experten interviewt.
ما با چندین کارشناس مصاحبه کردهایم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich interviewe heute einen berühmten Wissenschaftler.
من امروز با یک دانشمند معروف مصاحبه میکنم.
Ich habe viele Menschen für mein Projekt interviewt.
من برای پروژهام با بسیاری از افراد مصاحبه کردهام.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie interviewt regelmäßig Künstler und Musiker.
او به طور منظم با هنرمندان و موسیقیدانان مصاحبه میکند.
Sie hat den CEO der Firma interviewt.
او با مدیرعامل شرکت مصاحبه کرده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie interviewen Kandidaten für die neue Position.
آنها با نامزدهای شغل جدید مصاحبه میکنند.
Sie haben die Zeugen der Veranstaltung interviewt.
آنها با شاهدان رویداد مصاحبه کردهاند.
تلفظ
interviewen: /ˌɪntɐˈvjuːən/
تلفظ به فارسی: اینتِرویوْاِن
خلاصه
کلمه “interviewen” در زبان آلمانی به معنای مصاحبه کردن است. این فعل برای بیان عمل پرسش و پاسخ با فردی به منظور جمعآوری اطلاعات یا نظر او به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند مصاحبه با افراد معروف، نامزدهای شغلی و شاهدان حوادث استفاده کرد.
kommentieren
کلمه “kommentieren” به معنای “نظر دادن” یا “توضیح دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل بیان نظرات یا توضیحات در مورد یک موضوع خاص به کار میرود.
★★★نظر دادن
Der Journalist kommentiert die aktuellen Ereignisse.
خبرنگار در مورد وقایع جاری نظر میدهد.
Sie kommentiert oft auf sozialen Medien.
او اغلب در شبکههای اجتماعی نظر میدهد.
★★★توضیح دادن
Der Lehrer kommentiert die Hausaufgaben der Schüler.
معلم تکالیف دانشآموزان را توضیح میدهد.
Er kommentiert die Ergebnisse der Studie.
او نتایج مطالعه را توضیح میدهد.
ساختار جمله
★★★نظر دادن
Er kommentiert das Fußballspiel live.
او به صورت زنده مسابقه فوتبال را نظر میدهد.
Sie hat den Artikel in der Zeitung kommentiert.
او مقاله را در روزنامه نظر داده است.
★★★توضیح دادن
Der Experte kommentiert die politischen Entwicklungen.
کارشناس تحولات سیاسی را توضیح میدهد.
Sie kommentiert die Bilder in ihrer Ausstellung.
او تصاویر را در نمایشگاهش توضیح میدهد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich kommentiere gerne Filme auf meinem Blog.
من دوست دارم در وبلاگم در مورد فیلمها نظر بدهم.
Ich habe die Präsentation meines Kollegen kommentiert.
من ارائه همکارم را توضیح دادم.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie kommentiert oft Nachrichtenartikel.
او اغلب مقالات خبری را نظر میدهد.
Sie hat die Arbeit ihrer Studenten kommentiert.
او کار دانشجویانش را توضیح داده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie kommentieren die sportlichen Ereignisse.
آنها رویدادهای ورزشی را نظر میدهند.
Sie haben die Untersuchungsergebnisse kommentiert.
آنها نتایج تحقیقات را توضیح دادهاند.
تلفظ
kommentieren: /kɔmɛnˈtiːʁən/
تلفظ به فارسی: کومِنتیرِن
خلاصه
کلمه “kommentieren” در زبان آلمانی به معنای نظر دادن یا توضیح دادن است. این فعل برای بیان نظرات یا توضیحات در مورد یک موضوع خاص به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند نظر دادن در رسانهها، شبکههای اجتماعی و توضیح دادن مسائل علمی یا آموزشی استفاده کرد.
meinen
کلمه “meinen” به معنای “منظور داشتن”، “فکر کردن” یا “نظر داشتن” است. این فعل برای بیان نظرات، افکار یا مقاصد به کار میرود.
★★★منظور داشتن
Was meinst du damit?
منظورت از این چیست؟
Er meinte, dass er später kommt.
او منظورش این بود که بعداً میآید.
★★★فکر کردن
Ich meine, dass das eine gute Idee ist.
من فکر میکنم که این یک ایده خوب است.
Sie meinte, dass das Wetter besser wird.
او فکر میکرد که هوا بهتر میشود.
★★★نظر داشتن
Was meinen Sie zu diesem Vorschlag?
نظر شما در مورد این پیشنهاد چیست؟
Ich meine, dass wir pünktlich sein sollten.
نظر من این است که ما باید به موقع باشیم.
ساختار جمله
★★★منظور داشتن
Er meinte es gut mit dir.
او نیت خوبی نسبت به تو داشت.
Ich meinte, du solltest kommen.
منظورم این بود که تو باید بیایی.
★★★فکر کردن
Ich meine, dass wir mehr Zeit brauchen.
من فکر میکنم که ما به زمان بیشتری نیاز داریم.
Sie meint, dass sie die Prüfung besteht.
او فکر میکند که امتحان را قبول میشود.
★★★نظر داشتن
Was meinst du, sollten wir jetzt gehen?
نظرت چیست، باید الآن برویم؟
Ich meine, dass es richtig ist.
من فکر میکنم که این درست است.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich meine, dass wir vorsichtig sein sollten.
من فکر میکنم که باید محتاط باشیم.
Ich habe gemeint, du magst keine Schokolade.
من فکر میکردم که تو شکلات دوست نداری.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie meint, dass sie recht hat.
او فکر میکند که حق با اوست.
Sie meinte, dass es zu spät ist.
او منظورش این بود که خیلی دیر شده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie meinen, dass das Projekt erfolgreich sein wird.
آنها فکر میکنند که پروژه موفق خواهد بود.
Sie meinten, dass sie morgen kommen.
آنها فکر میکردند که فردا میآیند.
تلفظ
meinen: /ˈmaɪ̯nən/
تلفظ به فارسی: ماینِن
خلاصه
کلمه “meinen” در زبان آلمانی به معنای منظور داشتن، فکر کردن یا نظر داشتن است. این فعل برای بیان نظرات، افکار یا مقاصد به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند بیان نظرات، مقاصد یا افکار استفاده کرد.
merken
کلمه “merken” به معنای “متوجه شدن”، “به خاطر سپردن” یا “درک کردن” است. این فعل برای اشاره به فرآیند توجه کردن به چیزی یا به یاد داشتن چیزی به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★متوجه شدن
Ich merke, dass du müde bist.
من متوجه میشوم که تو خستهای.
Hast du gemerkt, dass es angefangen hat zu regnen?
آیا متوجه شدی که باران شروع شده است؟
★★★به خاطر سپردن
Kannst du dir meine Telefonnummer merken?
میتوانی شماره تلفنم را به خاطر بسپاری؟
Ich habe mir den Termin gemerkt.
من قرار ملاقات را به خاطر سپردهام.
★★★درک کردن
Er merkt, dass er einen Fehler gemacht hat.
او درک میکند که اشتباه کرده است.
Sie merkte, dass sie den Schlüssel vergessen hatte.
او متوجه شد که کلید را فراموش کرده است.
ساختار جمله
★★★متوجه شدن
Ich merke die Veränderung in deinem Verhalten.
من تغییر در رفتار تو را متوجه میشوم.
Er hat nicht gemerkt, dass der Hund weggelaufen ist.
او متوجه نشد که سگ فرار کرده است.
★★★به خاطر سپردن
Bitte merke dir diese Informationen.
لطفاً این اطلاعات را به خاطر بسپار.
Sie hat sich die Namen aller Teilnehmer gemerkt.
او نامهای همه شرکتکنندگان را به خاطر سپرده است.
★★★درک کردن
Wir merken, dass wir mehr Zeit brauchen.
ما درک میکنیم که به زمان بیشتری نیاز داریم.
Sie hat sofort gemerkt, dass etwas nicht stimmt.
او بلافاصله متوجه شد که چیزی درست نیست.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich merke, dass du glücklich bist.
من متوجه میشوم که تو خوشحال هستی.
Ich habe mir das Passwort gemerkt.
من رمز عبور را به خاطر سپردهام.
★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie merkt, dass es kalt wird.
او متوجه میشود که هوا سرد میشود.
Sie hat sich die Adresse gemerkt.
او آدرس را به خاطر سپرده است.
★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie merken, dass das Projekt schwieriger ist als gedacht.
آنها متوجه میشوند که پروژه سختتر از آن چیزی است که فکر میکردند.
Sie haben sich die Anweisungen gemerkt.
آنها دستورات را به خاطر سپردهاند.
تلفظ
merken: /ˈmɛʁkən/
تلفظ به فارسی: مِرکِن
خلاصه
کلمه “merken” در زبان آلمانی به معنای متوجه شدن، به خاطر سپردن یا درک کردن است. این فعل برای بیان فرآیند توجه کردن به چیزی، به یاد داشتن چیزی یا درک کردن چیزی به کار میرود. از این کلمه میتوان در زمینههای مختلفی مانند متوجه شدن تغییرات، به خاطر سپردن اطلاعات یا درک موقعیتها استفاده کرد.
mitteilen
کلمه “mitteilen” به معنای “اطلاع دادن” یا “مطلع کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل دادن اطلاعات یا خبر به کسی استفاده میشود.
معانی و استفادهها
★★★اطلاع دادن
Sie hat mir die Neuigkeiten mitgeteilt.
او به من اخبار را اطلاع داد.
★★★مطلع کردن
Bitte teilen Sie uns Ihre Entscheidung mit.
لطفاً تصمیم خود را به ما اطلاع دهید.
جنسیت و جمع اسم “Mitteilung”
Die Mitteilung (مونث)
Die Mitteilungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★اطلاعیه
Ich habe eine schriftliche Mitteilung erhalten.
من یک اطلاعیه کتبی دریافت کردم.
★★★خبر
Die Mitteilungen wurden per E-Mail verschickt.
اطلاعیهها از طریق ایمیل ارسال شدند.
مثالها
Der Chef hat uns die Änderungen mitgeteilt.
رئیس به ما تغییرات را اطلاع داد.
Sie hat ihm ihre Adresse mitgeteilt.
او آدرس خود را به او اطلاع داد.
Wir werden Ihnen den Termin rechtzeitig mitteilen.
ما تاریخ ملاقات را به موقع به شما اطلاع خواهیم داد.
Die Mitteilungen werden im Büro ausgehängt.
اطلاعیهها در دفتر نصب خواهند شد.
Ich habe eine wichtige Mitteilung für Sie.
من یک اطلاعیه مهم برای شما دارم.
Die Mitteilungen über die neuen Richtlinien wurden gestern versendet.
اطلاعیهها در مورد دستورالعملهای جدید دیروز ارسال شدند.
reagieren
لمه “reagieren” به معنای “واکنش نشان دادن” یا “پاسخ دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل نشان دادن واکنش یا پاسخ به چیزی به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★واکنش نشان دادن
Er hat schnell auf die Frage reagiert.
او به سرعت به سؤال واکنش نشان داد.
★★★پاسخ دادن
Wie wirst du auf die Neuigkeiten reagieren?
چگونه به این اخبار واکنش نشان خواهی داد؟
جنسیت و جمع اسم “Reaktion”
Die Reaktion (مونث)
Die Reaktionen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★واکنش
Seine Reaktion auf die Überraschung war unbezahlbar.
واکنش او به سورپرایز بینظیر بود.
★★★پاسخ
Die Reaktionen der Zuschauer waren positiv.
واکنشهای تماشاگران مثبت بود.
مثالها
Er reagierte sofort auf die E-Mail.
او فوراً به ایمیل واکنش نشان داد.
Die Polizei reagierte schnell auf den Notruf.
پلیس به سرعت به تماس اضطراری واکنش نشان داد.
Wie hat sie auf die Nachricht reagiert?
او چگونه به خبر واکنش نشان داد؟
Seine Reaktion war völlig unerwartet.
واکنش او کاملاً غیرمنتظره بود.
Wir müssen auf die Beschwerden der Kunden reagieren.
ما باید به شکایات مشتریان واکنش نشان دهیم.
Die Reaktionen auf das neue Produkt waren überwältigend.
واکنشها به محصول جدید بسیار چشمگیر بود.
sich beschäftigen mit + dat
عبارت “sich beschäftigen mit” به معنای “مشغول شدن با” یا “پرداختن به” است. این فعل به همراه حالت داتیو برای اشاره به عمل مشغول بودن یا پرداختن به یک فعالیت یا موضوع خاص به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★مشغول شدن با
Er beschäftigt sich viel mit seinem Hobby.
او زیاد با سرگرمیاش مشغول است.
★★★پرداختن به
Sie beschäftigt sich gerne mit Literatur.
او دوست دارد به ادبیات بپردازد.
❤️️ مثالها
Ich beschäftige mich momentan viel mit meiner Abschlussarbeit.
در حال حاضر زیاد به پایاننامهام میپردازم.
Er beschäftigt sich intensiv mit der Vorbereitung auf die Prüfung.
او به شدت مشغول آمادهسازی برای امتحان است.
Wir beschäftigen uns seit Wochen mit diesem Projekt.
ما هفتههاست که به این پروژه میپردازیم.
Sie beschäftigt sich gerne mit Gartenarbeit.
او دوست دارد به کارهای باغبانی بپردازد.
Das Unternehmen beschäftigt sich mit der Entwicklung neuer Technologien.
شرکت مشغول توسعه فناوریهای جدید است.
❤️️ نکات گرامری
فعل “sich beschäftigen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار میرود. همچنین، حرف اضافه “mit” باعث میشود که اسم بعد از آن در حالت داتیو باشد.
مثال:
Ich beschäftige mich mit dem Buch. (من با کتاب مشغول هستم.)
Er beschäftigt sich mit seiner Arbeit. (او به کارش مشغول است.)
sich eignen für + akk
عبارت “sich eignen für + Akk” در زبان آلمانی
عبارت “sich eignen für” به معنای “مناسب بودن برای” یا “شایستگی داشتن برای” است.
این فعل به همراه حالت آکوزاتیو برای اشاره به مناسب بودن چیزی یا کسی برای یک هدف خاص به کار میرود.
📌معانی و استفادهها
★★★مناسب بودن برای
Dieses Buch eignet sich für Anfänger.
این کتاب برای مبتدیان مناسب است.
★★★شایستگی داشتن برای
Er eignet sich gut für die Position des Teamleiters.
او برای موقعیت سرپرست تیم شایستگی دارد.
📌 مثالها
Dieser Kurs eignet sich besonders für Fortgeschrittene.
این دوره بهویژه برای پیشرفتهها مناسب است.
Die Wohnung eignet sich für eine Familie mit zwei Kindern.
این آپارتمان برای یک خانواده با دو کودک مناسب است.
Der Film eignet sich nicht für Kinder.
این فیلم برای کودکان مناسب نیست.
Das neue System eignet sich hervorragend für kleine Unternehmen.
سیستم جدید برای شرکتهای کوچک بسیار مناسب است.
Sie eignet sich gut für die Arbeit in einem internationalen Umfeld.
او برای کار در یک محیط بینالمللی بسیار مناسب است.
نکات گرامری
فعل “sich eignen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار میرود. همچنین، حرف اضافه “für” باعث میشود که اسم بعد از آن در حالت آکوزاتیو باشد.
مثال:
Diese App eignet sich für Studenten. (این اپلیکیشن برای دانشجویان مناسب است.)
Der Raum eignet sich für Konferenzen. (این اتاق برای کنفرانسها مناسب است.)
sich entscheiden für + akk
عبارت “sich entscheiden für”
به معنای “تصمیم گرفتن برای” یا “انتخاب کردن” است. این فعل به همراه حالت آکوزاتیو برای اشاره به عمل تصمیمگیری یا انتخاب چیزی به کار میرود.
📍معانی و استفادهها
★★★تصمیم گرفتن برای
Er hat sich für das rote Auto entschieden.
او برای خرید ماشین قرمز تصمیم گرفت.
★★★انتخاب کردن
Wir haben uns für ein Hotel am Strand entschieden.
ما یک هتل کنار ساحل را انتخاب کردیم.
مثالها
Sie hat sich für ein Studium im Ausland entschieden.
او برای تحصیل در خارج تصمیم گرفته است.
Ich entscheide mich für das günstigere Angebot.
من پیشنهاد ارزانتر را انتخاب میکنم.
Wir haben uns für ein neues Haus entschieden.
ما برای خرید یک خانه جدید تصمیم گرفتیم.
Nach langem Überlegen hat er sich für diesen Job entschieden.
پس از بررسی طولانی، او برای این شغل تصمیم گرفت.
Die Mehrheit der Wähler hat sich für den Kandidaten der Grünen entschieden.
اکثریت رأیدهندگان کاندیدای سبزها را انتخاب کردند.
Er konnte sich nicht für eine Farbe entscheiden.
او نتوانست برای یک رنگ تصمیم بگیرد.
📍نکات گرامری
فعل “sich entscheiden” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار میرود. همچنین، حرف اضافه “für” باعث میشود که اسم بعد از آن در حالت آکوزاتیو باشد.
مثال:
Sie hat sich für das Kleid entschieden. (او برای این لباس تصمیم گرفت.)
Wir entscheiden uns für das kleinere Zimmer. (ما اتاق کوچکتر را انتخاب میکنیم.)
sich etwas einprägen
به خاطر سپردن چیزی
عبارت “sich etwas einprägen” به معنای “چیزی را به خاطر سپردن” یا “چیزی را به یاد سپردن” است. این فعل برای اشاره به عمل به خاطر سپردن یا حفظ کردن چیزی به کار میرود.
📌معانی و استفادهها
★★★چیزی را به خاطر سپردن
Ich muss mir diese Telefonnummer einprägen.
باید این شماره تلفن را به خاطر بسپارم.
★★★چیزی را به یاد سپردن
Prägen Sie sich diese Wörter ein.
این کلمات را به یاد بسپارید.
📌مثالها
Es ist wichtig, sich die wichtigsten Formeln einzuprägen.
مهم است که مهمترین فرمولها را به خاطر بسپاریم.
Er hat sich den Namen der Straße eingeprägt.
او نام خیابان را به خاطر سپرده است.
Sie versucht, sich die neuen Vokabeln einzuprägen.
او سعی میکند واژگان جدید را به خاطر بسپارد.
Präge dir die Regeln gut ein, bevor du das Spiel spielst.
قوانین را خوب به خاطر بسپار قبل از اینکه بازی کنی.
Wir sollten uns die Bedeutung dieser historischen Ereignisse einprägen.
ما باید معنای این وقایع تاریخی را به خاطر بسپاریم.
📌نکات گرامری
فعل “sich einprägen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت آکوزاتیو به کار میرود. ضمیر “sich” به فاعل جمله باز میگردد و “etwas” به معنای “چیزی” در حالت آکوزاتیو به کار میرود.
مثال:
Ich präge mir die Telefonnummer ein. (من شماره تلفن را به خاطر میسپارم.)
Sie prägt sich die neuen Vokabeln ein. (او واژگان جدید را به خاطر میسپارد.)
speichern
کلمه “speichern” به معنای “ذخیره کردن” یا “ذخیرهسازی” است. این فعل برای اشاره به عمل ذخیره کردن اطلاعات، دادهها یا چیزهای دیگر به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★ذخیره کردن
Bitte speichern Sie Ihre Arbeit regelmäßig.
لطفاً کار خود را به طور مرتب ذخیره کنید.
★★★ذخیرهسازی
Sie hat alle ihre Fotos auf dem Computer gespeichert.
او همه عکسهایش را روی کامپیوتر ذخیره کرده است.
جنسیت و جمع اسم “Speicherung”
Die Speicherung (مونث)
Die Speicherungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★ذخیرهسازی
Die Speicherung der Daten erfolgt automatisch.
ذخیرهسازی دادهها به صورت خودکار انجام میشود.
★★★ذخیره
Die Speicherungen auf der Festplatte sind gesichert.
ذخیرهها روی هارد دیسک ایمن شدهاند.
مثالها
Vergiss nicht, das Dokument zu speichern, bevor du den Computer ausschaltest.
فراموش نکن سند را ذخیره کنی قبل از اینکه کامپیوتر را خاموش کنی.
Der Computer speichert die Dateien auf der Festplatte.
کامپیوتر فایلها را روی هارد دیسک ذخیره میکند.
Sie hat die Telefonnummern in ihrem Handy gespeichert.
او شماره تلفنها را در موبایلش ذخیره کرده است.
Die Speicherung von Energie ist für die Zukunft wichtig.
ذخیرهسازی انرژی برای آینده مهم است.
Er hat die E-Mails in einem Ordner gespeichert.
او ایمیلها را در یک پوشه ذخیره کرده است.
Die Speicherung großer Datenmengen erfordert viel Platz.
ذخیرهسازی حجم زیادی از دادهها به فضای زیادی نیاز دارد.
stützen
تکیه کردن- پشتبانی (حمایت) کردن
کلمه “stützen” به معنای “حمایت کردن”، “پشتیبانی کردن” یا “تکیه دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل حمایت فیزیکی یا معنوی از کسی یا چیزی به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★حمایت کردن
Er stützt seine Freundin in schwierigen Zeiten.
او در زمانهای سخت از دوستدخترش حمایت میکند.
★★★پشتیبانی کردن
Die Brücke wird von starken Säulen gestützt.
پل توسط ستونهای قوی پشتیبانی میشود.
★★★تکیه دادن
Sie stützte sich auf ihren Stock, als sie ging.
او هنگام راه رفتن به عصایش تکیه داد.
جنسیت و جمع اسم “Stütze”
Die Stütze (مونث)
Die Stützen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★حمایت
Die Stütze der Familie war der Vater.
پدر حمایت خانواده بود.
★★★پایه
Die Stützen des Gebäudes sind aus Stahl.
پایههای ساختمان از فولاد هستند.
مثالها
Er stützt seine Argumente mit Fakten.
او استدلالهایش را با حقایق پشتیبانی میکند.
Sie stützte den verletzten Mann, als er aufstand.
او به مرد مجروح کمک کرد تا بلند شود.
Das neue Gesetz wird von vielen Politikern gestützt.
قانون جدید توسط بسیاری از سیاستمداران حمایت میشود.
Die Brücke wird von starken Stützen getragen.
پل توسط پایههای قوی نگه داشته میشود.
Er fand eine Stütze in seinen Freunden.
او در دوستانش حمایت یافت.
Die alte Frau stützte sich auf ihre Enkelin, als sie ging.
زن پیر هنگام راه رفتن به نوهاش تکیه داد.
Die Stützen des Dachs müssen überprüft werden.
پایههای سقف باید بررسی شوند.
die Bibliothek -en
کتابخانه
★★★کتابخانه
Ich gehe in die Bibliothek, um ein Buch auszuleihen.
من به کتابخانه میروم تا یک کتاب قرض بگیرم.
★★★کتابخانهها
Die Bibliotheken in dieser Stadt sind sehr gut ausgestattet.
کتابخانههای این شهر بسیار خوب مجهز هستند.
مثالها
Die Bibliothek ist bis 20:00 Uhr geöffnet.
کتابخانه تا ساعت ۲۰ باز است.
In der Bibliothek kann man in Ruhe lesen und lernen.
در کتابخانه میتوان به آرامی مطالعه و یادگیری کرد.
Die Universität hat eine große Bibliothek mit vielen Büchern.
دانشگاه یک کتابخانه بزرگ با کتابهای زیادی دارد.
Sie arbeitet als Bibliothekarin in der Bibliothek.
او به عنوان کتابدار در کتابخانه کار میکند.
Die Bibliotheken bieten auch digitale Ressourcen an.
کتابخانهها منابع دیجیتالی نیز ارائه میدهند.
Er verbringt viel Zeit in der Bibliothek, um zu lernen.
او زمان زیادی را در کتابخانه میگذراند تا مطالعه کند.
Die neue Bibliothek wurde letzte Woche eröffnet.
کتابخانه جدید هفته گذشته افتتاح شد.
der Dialekt -e
کلمه “Dialekt” به معنای “لهجه” یا “گویش” است. این اسم برای اشاره به نوعی زبان که در یک منطقه خاص صحبت میشود و دارای ویژگیهای خاص خودش است، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Dialekt”
Der Dialekt (مذکر)
Die Dialekte (جمع)
معانی و استفادهها
★★★لهجه
Er spricht einen bayrischen Dialekt.
او با لهجه باواریایی صحبت میکند.
★★★گویش
Die verschiedenen Dialekte in Deutschland sind sehr interessant.
گویشهای مختلف در آلمان بسیار جالب هستند.
مثالها
Jeder Dialekt hat seine eigenen Besonderheiten.
هر لهجه ویژگیهای خاص خودش را دارد.
Der Dialekt dieser Region ist schwer zu verstehen.
لهجه این منطقه سخت فهمیده میشود.
Sie spricht sowohl Hochdeutsch als auch Dialekt.
او هم به زبان آلمانی استاندارد و هم به گویش محلی صحبت میکند.
Viele ältere Menschen sprechen noch den traditionellen Dialekt.
بسیاری از افراد مسن هنوز گویش سنتی را صحبت میکنند.
Die Dialekte in der Schweiz unterscheiden sich stark voneinander.
گویشها در سوئیس تفاوت زیادی با هم دارند.
Es ist faszinierend, wie unterschiedlich die Dialekte sein können.
جالب است که چقدر گویشها میتوانند متفاوت باشند.
der Dozent -en
کلمه “Dozent”
به معنای “مدرس” یا “استاد” است. این اسم برای اشاره به کسی که در دانشگاه یا مؤسسات آموزشی عالی تدریس میکند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Dozent”
Der Dozent (مذکر)
Die Dozentin (مؤنث)
Die Dozenten (جمع)
Die Dozentinnen (جمع مؤنث)
معانی و استفادهها
★★★مدرس
Der Dozent hält heute eine Vorlesung über Geschichte.
مدرس امروز یک سخنرانی درباره تاریخ دارد.
★★★استاد
Die Dozentin hat viele Jahre Erfahrung im Bereich der Physik.
استاد زن سالها تجربه در زمینه فیزیک دارد.
مثالها
Der Dozent erklärt die komplexen Themen sehr gut.
مدرس موضوعات پیچیده را به خوبی توضیح میدهد.
Die Dozentin ist bei den Studierenden sehr beliebt.
استاد زن بین دانشجویان بسیار محبوب است.
Viele Dozenten sind auch in der Forschung tätig.
بسیاری از مدرسین نیز در پژوهش فعالیت دارند.
Die neuen Dozenten wurden herzlich willkommen geheißen.
مدرسین جدید به گرمی استقبال شدند.
Er arbeitet als Dozent an der Universität.
او به عنوان مدرس در دانشگاه کار میکند.
Die Dozentin hat ein Buch über ihre Forschung veröffentlicht.
استاد زن یک کتاب درباره پژوهش خود منتشر کرده است.
Die Dozenten treffen sich regelmäßig zu Besprechungen.
مدرسین به طور منظم برای جلسات ملاقات میکنند.
der Erwachsene -n
بزرگسال
Der Erwachsene (مذکر)
Die Erwachsene (مونث)
Die Erwachsenen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★بزرگسال
Der Erwachsene ist verantwortlich für seine Handlungen.
بزرگسال مسئول اعمال خود است.
★★★فرد بالغ
Die Erwachsenen sind eingeladen, an der Veranstaltung teilzunehmen.
بزرگسالان دعوت شدهاند تا در این رویداد شرکت کنند.
مثالها
Kinder und Erwachsene haben unterschiedliche Bedürfnisse.
کودکان و بزرگسالان نیازهای متفاوتی دارند.
Nur Erwachsene dürfen diesen Film sehen.
فقط بزرگسالان اجازه دارند این فیلم را ببینند.
Die Erwachsenen haben sich in einem separaten Raum getroffen.
بزرگسالان در یک اتاق جداگانه ملاقات کردند.
Für viele Aktivitäten gibt es spezielle Preise für Kinder und Erwachsene.
برای بسیاری از فعالیتها قیمتهای ویژهای برای کودکان و بزرگسالان وجود دارد.
Erwachsene müssen oft mehr Verantwortung übernehmen.
بزرگسالان باید اغلب مسئولیتهای بیشتری را بر عهده بگیرند.
der Erwerb
کلمه “Erwerb” به معنای “کسب”، “تحصیل”، “خرید” یا “به دست آوردن” است. این اسم برای اشاره به عمل کسب کردن یا به دست آوردن چیزی به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Erwerb”
Der Erwerb (مذکر)
Die Erwerbe (جمع)
معانی و استفادهها
★★★کسب
Der Erwerb neuer Fähigkeiten ist wichtig für die persönliche Entwicklung.
کسب مهارتهای جدید برای توسعه فردی مهم است.
★★★تحصیل
Der Erwerb eines Diploms erfordert viel Arbeit und Hingabe.
تحصیل یک دیپلم نیازمند کار و تعهد زیاد است.
★★★خرید
Der Erwerb eines Hauses ist eine große Investition.
خرید یک خانه یک سرمایهگذاری بزرگ است.
★★★به دست آوردن
Der Erwerb von Wissen ist ein lebenslanger Prozess.
به دست آوردن دانش یک فرآیند مادامالعمر است.
مثالها
Der Erwerb dieser Antiquitäten hat viel Zeit und Geld gekostet.
کسب این عتیقهها زمان و پول زیادی برده است.
Sie freut sich über den Erwerb eines neuen Autos.
او از خرید یک ماشین جدید خوشحال است.
Der Erwerb von Fremdsprachenkenntnissen kann die Berufschancen erhöhen.
کسب مهارتهای زبان خارجی میتواند شانسهای شغلی را افزایش دهد.
Nach dem Erwerb des Unternehmens plant er große Veränderungen.
پس از خرید شرکت، او برنامهریزی برای تغییرات بزرگ دارد.
Der Erwerb einer Immobilie in dieser Stadt ist sehr teuer.
خرید یک ملک در این شهر بسیار گران است.
Der Erwerb von Büchern und anderen Lehrmaterialien ist für die Ausbildung unerlässlich.
کسب کتابها و مواد آموزشی دیگر برای آموزش ضروری است.
بدست آوردن و کسب کردن-
der Experte -n
متخصص
Der Experte (مذکر)
Die Expertin (مونث)
Die Experten (جمع)
Die Expertinnen (جمع مونث)
معانی و استفادهها
★★★کارشناس
Der Experte hat das Problem schnell gelöst.
کارشناس مشکل را به سرعت حل کرد.
★★★متخصص
Die Expertin für Umweltfragen hält heute einen Vortrag.
متخصص مسائل زیستمحیطی امروز سخنرانی دارد.
مثالها
Wir brauchen einen Experten, um dieses technische Problem zu lösen.
ما به یک کارشناس نیاز داریم تا این مشکل فنی را حل کند.
Die Experten haben unterschiedliche Meinungen zu diesem Thema.
کارشناسان نظرات متفاوتی در مورد این موضوع دارند.
Sie ist eine anerkannte Expertin auf dem Gebiet der Medizin.
او یک متخصص شناخته شده در زمینه پزشکی است.
Die Experten wurden eingeladen, um ihre Einschätzungen zu teilen.
کارشناسان دعوت شدهاند تا ارزیابیهای خود را به اشتراک بگذارند.
Er arbeitet als IT-Experte in einer großen Firma.
او به عنوان کارشناس فناوری اطلاعات در یک شرکت بزرگ کار میکند.
Die Expertinnen diskutieren die neuesten Entwicklungen in der Wissenschaft.
کارشناسان زن در حال بحث در مورد آخرین تحولات در علم هستند.
die Fachliteratur
کلمه “Fachliteratur” به معنای “ادبیات تخصصی” یا “کتابهای تخصصی” است. این اسم برای اشاره به مطالب یا کتابهایی که به یک موضوع یا رشته خاص علمی، فنی یا حرفهای میپردازند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Fachliteratur”
Die Fachliteratur (مونث)
Die Fachliteraturen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★ادبیات تخصصی
Die Fachliteratur zu diesem Thema ist sehr umfangreich.
ادبیات تخصصی در این موضوع بسیار گسترده است.
★★★کتابهای تخصصی
Um die Prüfung zu bestehen, muss man viel Fachliteratur lesen.
برای موفقیت در امتحان، باید کتابهای تخصصی زیادی خواند.
مثالها
Er hat viele Stunden in der Bibliothek mit Fachliteratur verbracht.
او ساعتهای زیادی را در کتابخانه با کتابهای تخصصی گذرانده است.
Die Fachliteratur hilft dabei, ein tieferes Verständnis des Themas zu bekommen.
ادبیات تخصصی کمک میکند تا درک عمیقتری از موضوع پیدا کنید.
Sie hat mehrere Artikel in der Fachliteratur veröffentlicht.
او چندین مقاله در ادبیات تخصصی منتشر کرده است.
Die neuesten Forschungsergebnisse werden in der Fachliteratur veröffentlicht.
جدیدترین نتایج پژوهشها در ادبیات تخصصی منتشر میشوند.
Der Professor empfahl den Studierenden, regelmäßig die Fachliteratur zu lesen.
استاد به دانشجویان توصیه کرد که به طور منظم ادبیات تخصصی را بخوانند.
Die Fachliteratur bietet eine wertvolle Ressource für Wissenschaftler und Fachleute.
ادبیات تخصصی یک منبع ارزشمند برای دانشمندان و کارشناسان ارائه میدهد.
der Faktor -en
عامل
کلمه “Faktor” به معنای “عامل” یا “فاکتور” است. این اسم برای اشاره به چیزی که بر یک نتیجه یا وضعیت تأثیر میگذارد، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Faktor”
Der Faktor (مذکر)
Die Faktoren (جمع)
معانی و استفادهها
★★★عامل
Der wichtigste Faktor für den Erfolg ist harte Arbeit.
مهمترین عامل برای موفقیت سختکوشی است.
★★★فاکتور
Viele Faktoren beeinflussen das Klima.
عوامل زیادی بر آب و هوا تأثیر میگذارند.
مثالها
Die wirtschaftlichen Faktoren spielen eine große Rolle in dieser Entscheidung.
عوامل اقتصادی نقش بزرگی در این تصمیم دارند.
Stress ist ein entscheidender Faktor für die Gesundheit.
استرس یک عامل مهم برای سلامتی است.
Erfolg hängt von vielen Faktoren ab.
موفقیت به عوامل زیادی بستگی دارد.
Die Faktoren, die das Wachstum der Pflanzen beeinflussen, sind vielfältig.
عواملی که بر رشد گیاهان تأثیر میگذارند، متعدد هستند.
In der Analyse wurden verschiedene Faktoren berücksichtigt.
در تحلیل، عوامل مختلفی در نظر گرفته شدند.
Ein weiterer Faktor, der berücksichtigt werden muss, ist die Zeit.
یک عامل دیگر که باید در نظر گرفته شود، زمان است.
der Flüchtling -e
جنسیت و جمع اسم “Flüchtling”
Der Flüchtling (مذکر)
Die Flüchtlinge (جمع)
معانی و استفادهها
★★★پناهنده
Der Flüchtling suchte Schutz in einem Nachbarland.
پناهنده در یک کشور همسایه به دنبال پناه بود.
★★★آواره
Viele Flüchtlinge haben ihre Heimat aufgrund von Krieg verlassen.
بسیاری از آوارگان به دلیل جنگ کشور خود را ترک کردهاند.
مثالها
Die Flüchtlinge wurden in einem Lager untergebracht.
پناهندگان در یک اردوگاه اسکان داده شدند.
Er arbeitet als Freiwilliger, um den Flüchtlingen zu helfen.
او به عنوان داوطلب کار میکند تا به پناهندگان کمک کند.
Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die Situation der Flüchtlinge zu verbessern.
دولت اقداماتی را برای بهبود وضعیت پناهندگان انجام داده است.
Die Kinder der Flüchtlinge besuchen die örtliche Schule.
فرزندان پناهندگان به مدرسه محلی میروند.
Viele Flüchtlinge hoffen auf eine bessere Zukunft in ihrem neuen Land.
بسیاری از پناهندگان امیدوارند که آینده بهتری در کشور جدید خود داشته باشند.
Die internationale Gemeinschaft unterstützt die Flüchtlinge mit humanitärer Hilfe.
جامعه بینالمللی با کمکهای بشردوستانه از پناهندگان حمایت میکند.
der Forscher
کلمه “Forscher” به معنای “پژوهشگر” یا “محقق” است. این اسم برای اشاره به فردی که به تحقیق و پژوهش در زمینههای علمی، دانشگاهی یا تخصصی میپردازد، به کار میرود.
Der Forscher (مذکر)
Die Forscherin (مونث)
Die Forscher (جمع)
Die Forscherinnen (جمع مونث)
معانی و استفادهها
★★★پژوهشگر
Der Forscher hat eine bahnbrechende Entdeckung gemacht.
پژوهشگر یک کشف مهم انجام داده است.
★★★محقق
Die Forscherin arbeitet an einem Projekt über Klimawandel.
محقق زن روی یک پروژه درباره تغییرات آب و هوا کار میکند.
مثالها
Die Forscher haben neue Beweise für ihre Theorie gefunden.
پژوهشگران شواهد جدیدی برای نظریه خود پیدا کردهاند.
Der Forscher erhielt einen Preis für seine Arbeit.
پژوهشگر به خاطر کار خود جایزهای دریافت کرد.
Die Forscherin veröffentlichte ihre Ergebnisse in einer renommierten Zeitschrift.
محقق زن نتایج خود را در یک مجله معتبر منتشر کرد.
Viele Forscher arbeiten in internationalen Teams.
بسیاری از پژوهشگران در تیمهای بینالمللی کار میکنند.
Die Arbeit der Forscher ist entscheidend für den wissenschaftlichen Fortschritt.
کار پژوهشگران برای پیشرفت علمی حیاتی است.
Die Forscherinnen diskutierten die neuesten Entwicklungen in ihrem Fachgebiet.
پژوهشگران زن آخرین تحولات در زمینه تخصصی خود را مورد بحث قرار دادند.
die Forscherin -nen
پژوهشگر زن
das Gehirn -e
Das Gehirn (خنثی)
Die Gehirne (جمع)
معانی و استفادهها
★★★مغز
Das Gehirn ist das komplexeste Organ im menschlichen Körper.
مغز پیچیدهترین عضو در بدن انسان است.
★★★مغزها
Die Gehirne verschiedener Tiere haben unterschiedliche Strukturen.
مغزهای حیوانات مختلف ساختارهای متفاوتی دارند.
مثالها
Das Gehirn steuert alle Körperfunktionen.
مغز همه عملکردهای بدن را کنترل میکند.
Er hat ein großes Interesse an der Forschung über das Gehirn.
او علاقه زیادی به پژوهش درباره مغز دارد.
Die Wissenschaftler untersuchen, wie das Gehirn Informationen verarbeitet.
دانشمندان بررسی میکنند که چگونه مغز اطلاعات را پردازش میکند.
Das Gehirn benötigt viel Energie, um richtig zu funktionieren.
مغز برای عملکرد صحیح به انرژی زیادی نیاز دارد.
Eine Verletzung am Gehirn kann schwere Folgen haben.
آسیب به مغز میتواند عواقب جدی داشته باشد.
Die Gehirne von Kindern entwickeln sich sehr schnell.
مغزهای کودکان به سرعت رشد میکنند.
die Geisteswissenschaft -en
علم انسانی- جمع: علوم انسانی
کلمه “Geisteswissenschaft” به معنای “علوم انسانی” است. این اسم برای اشاره به رشتههای دانشگاهی و مطالعاتی که به فهم جنبههای مختلف انسان، فرهنگ، جامعه و تاریخ میپردازند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Geisteswissenschaft”
Die Geisteswissenschaft (مونث)
Die Geisteswissenschaften (جمع)
معانی و استفادهها
★★★علوم انسانی
Er studiert Geisteswissenschaften an der Universität.
او علوم انسانی را در دانشگاه میخواند.
★★★رشتههای علوم انسانی
Die Geisteswissenschaften umfassen Fächer wie Geschichte, Philosophie und Literatur.
علوم انسانی شامل رشتههایی مانند تاریخ، فلسفه و ادبیات است.
مثالها
Die Geisteswissenschaften spielen eine wichtige Rolle im Verständnis der menschlichen Kultur.
علوم انسانی نقش مهمی در فهم فرهنگ انسانی دارند.
Sie hat ihren Doktortitel in einer Geisteswissenschaft erhalten.
او دکترای خود را در یکی از رشتههای علوم انسانی دریافت کرده است.
In den Geisteswissenschaften wird viel über soziale und kulturelle Themen geforscht.
در علوم انسانی تحقیقات زیادی درباره موضوعات اجتماعی و فرهنگی انجام میشود.
Die Bedeutung der Geisteswissenschaften wird oft unterschätzt.
اهمیت علوم انسانی اغلب دست کم گرفته میشود.
Er hat sich für ein Studium der Geisteswissenschaften entschieden.
او تصمیم گرفته است که علوم انسانی را مطالعه کند.
Die Geisteswissenschaften tragen zur Entwicklung kritischen Denkens bei.
علوم انسانی به توسعه تفکر انتقادی کمک میکنند.
die Germanistik
کلمه “Germanistik” به معنای “زبان و ادبیات آلمانی” است. این اسم برای اشاره به رشته دانشگاهی که به مطالعه زبان، ادبیات، فرهنگ و تاریخ آلمان و کشورهای آلمانیزبان میپردازد، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Germanistik”
Die Germanistik (مونث)
(این کلمه بهطور معمول به صورت جمع استفاده نمیشود)
معانی و استفادهها
★★★زبان و ادبیات آلمانی
Sie studiert Germanistik an der Universität.
او زبان و ادبیات آلمانی را در دانشگاه میخواند.
★★★مطالعات آلمانی
Die Germanistik umfasst die Analyse von Literatur, Sprache und Kultur Deutschlands.
مطالعات آلمانی شامل تحلیل ادبیات، زبان و فرهنگ آلمان است.
مثالها
Er hat einen Abschluss in Germanistik.
او مدرکی در رشته زبان و ادبیات آلمانی دارد.
Die Fakultät für Germanistik bietet eine Vielzahl von Kursen an.
دانشکده زبان و ادبیات آلمانی دورههای متنوعی ارائه میدهد.
In der Germanistik wird nicht nur Literatur, sondern auch Linguistik untersucht.
در رشته زبان و ادبیات آلمانی، نه تنها ادبیات، بلکه زبانشناسی نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
Die Germanistik hat eine lange Tradition an dieser Universität.
مطالعات آلمانی در این دانشگاه دارای سابقه طولانی است.
Er möchte in der Zukunft als Professor der Germanistik arbeiten.
او میخواهد در آینده به عنوان استاد زبان و ادبیات آلمانی کار کند.
Die Germanistik spielt eine wichtige Rolle im Verständnis der deutschen Kultur und Geschichte.
مطالعات آلمانی نقش مهمی در فهم فرهنگ و تاریخ آلمان دارد.
die Hochschule -n
کلمه “Hochschule” در زبان آلمانی
کلمه “Hochschule” به معنای “دانشگاه” یا “مؤسسه آموزش عالی” است. این اسم برای اشاره به مؤسساتی که تحصیلات عالی و آموزشهای تخصصی ارائه میدهند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Hochschule”
Die Hochschule (مونث)
Die Hochschulen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★دانشگاه
Sie studiert an einer Hochschule in Berlin.
او در یکی از دانشگاههای برلین تحصیل میکند.
★★★مؤسسه آموزش عالی
Die Hochschule bietet eine Vielzahl von Studiengängen an.
این مؤسسه آموزش عالی دورههای تحصیلی متنوعی ارائه میدهد.
مثالها
Die Hochschule hat einen guten Ruf für ihre Ingenieurprogramme.
این دانشگاه برای برنامههای مهندسی خود شهرت خوبی دارد.
Viele Hochschulen in Deutschland sind international anerkannt.
بسیاری از دانشگاههای آلمان در سطح بینالمللی شناخته شدهاند.
Er hat seinen Masterabschluss an einer Hochschule gemacht.
او مدرک کارشناسی ارشد خود را از یک دانشگاه گرفته است.
Die Hochschule bietet sowohl Bachelor- als auch Masterstudiengänge an.
این مؤسسه آموزش عالی دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد را ارائه میدهد.
Sie hat ein Stipendium für eine Hochschule in München erhalten.
او بورسیهای برای یکی از دانشگاههای مونیخ دریافت کرده است.
Die Hochschulen arbeiten oft eng mit der Industrie zusammen.
دانشگاهها اغلب با صنعت همکاری نزدیکی دارند.
die Hochsprache -n
کلمه “Hochsprache” به معنای “زبان معیار” یا “زبان رسمی” است. این اسم برای اشاره به گونهای از زبان که به عنوان استاندارد یا زبان رسمی در نوشتار و گفتار به کار میرود، استفاده میشود.
جنسیت و جمع اسم “Hochsprache”
Die Hochsprache (مونث)
Die Hochsprachen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★زبان معیار
Die Hochsprache wird in offiziellen Dokumenten verwendet.
زبان معیار در اسناد رسمی استفاده میشود.
★★★زبان رسمی
In der Schule lernen die Kinder die Hochsprache.
در مدرسه کودکان زبان رسمی را یاد میگیرند.
مثالها
Die Hochsprache unterscheidet sich oft von den Dialekten.
زبان معیار اغلب با گویشها متفاوت است.
Viele Menschen sprechen zu Hause einen Dialekt und verwenden die Hochsprache bei der Arbeit.
بسیاری از مردم در خانه یک گویش صحبت میکنند و در محل کار از زبان معیار استفاده میکنند.
Die Hochsprache ist wichtig für die schriftliche Kommunikation.
زبان معیار برای ارتباطات کتبی مهم است.
In den Nachrichten wird immer die Hochsprache verwendet.
در اخبار همیشه از زبان معیار استفاده میشود.
Es ist wichtig, die Hochsprache gut zu beherrschen, um erfolgreich zu sein.
مهم است که زبان معیار را خوب بلد باشید تا موفق شوید.
Die Unterschiede zwischen Hochsprache und Dialekt können manchmal groß sein.
تفاوتهای بین زبان معیار و گویش میتوانند گاهی بزرگ باشند.
der Hörsaal - säle
کلمه “Hörsaal” در زبان آلمانی
کلمه “Hörsaal” به معنای “سالن سخنرانی” یا “آمفیتئاتر” است. این اسم برای اشاره به سالنی که در دانشگاهها و مؤسسات آموزشی برای برگزاری کلاسهای بزرگ و سخنرانیها استفاده میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Hörsaal”
Der Hörsaal (مذکر)
Die Hörsäle (جمع)
معانی و استفادهها
★★★سالن سخنرانی
Der Hörsaal ist für 200 Personen ausgelegt.
سالن سخنرانی برای ۲۰۰ نفر ظرفیت دارد.
★★★آمفیتئاتر
Die Vorlesung findet im großen Hörsaal statt.
سخنرانی در آمفیتئاتر بزرگ برگزار میشود.
مثالها
Die Studierenden versammelten sich im Hörsaal für die Vorlesung.
دانشجویان برای سخنرانی در سالن سخنرانی جمع شدند.
Im Hörsaal gibt es moderne audiovisuelle Ausstattung.
در سالن سخنرانی تجهیزات سمعی و بصری مدرن وجود دارد.
Der Professor betrat den Hörsaal und begann mit der Vorlesung.
استاد وارد سالن سخنرانی شد و سخنرانی خود را آغاز کرد.
Der Hörsaal war bis auf den letzten Platz gefüllt.
سالن سخنرانی تا آخرین جا پر بود.
Nach der Vorlesung diskutierten die Studierenden im Hörsaal.
پس از سخنرانی، دانشجویان در سالن سخنرانی بحث کردند.
Die Universität hat mehrere große Hörsäle für unterschiedliche Veranstaltungen.
دانشگاه چندین سالن سخنرانی بزرگ برای رویدادهای مختلف دارد.
die Imitation -en
کلمه “Imitation” در زبان آلمانی
کلمه “Imitation” به معنای “تقلید” یا “شبیهسازی” است. این اسم برای اشاره به عمل یا فرآیند تقلید کردن چیزی یا کسی به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Imitation”
Die Imitation (مونث)
Die Imitationen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★تقلید
Die Imitation des Lehrers war sehr lustig.
تقلید معلم بسیار خندهدار بود.
★★★شبیهسازی
Die Imitation des Gemäldes war erstaunlich gut.
شبیهسازی نقاشی بسیار خوب بود.
مثالها
Kinder lernen oft durch Imitation ihrer Eltern.
کودکان اغلب از طریق تقلید والدین خود یاد میگیرند.
Die Imitation bekannter Markenprodukte ist illegal.
تقلید محصولات برندهای معروف غیرقانونی است.
Seine Imitation des Schauspielers war sehr realistisch.
تقلید او از بازیگر بسیار واقعی بود.
Künstler verwenden Imitationstechniken, um alte Meisterwerke nachzubilden.
هنرمندان از تکنیکهای تقلید برای بازسازی آثار قدیمی استفاده میکنند.
Die Imitation von Vogelgesängen ist eine faszinierende Fähigkeit.
تقلید آواز پرندگان یک مهارت شگفتانگیز است.
In der Modewelt gibt es viele Imitationen von Designer-Kleidung.
در دنیای مد، تقلیدهای زیادی از لباسهای طراحان معروف وجود دارد.
das Institut -e
موسسه
Das Institut (خنثی)
Die Institute (جمع)
معانی و استفادهها
★★★مؤسسه
Das Institut für Physik bietet viele Forschungsmöglichkeiten.
مؤسسه فیزیک امکانات تحقیقاتی زیادی ارائه میدهد.
★★★انستیتو
Er arbeitet in einem renommierten Institut für Biotechnologie.
او در یک انستیتوی معتبر بیوتکنولوژی کار میکند.
مثالها
Das Institut hat eine neue Studie veröffentlicht.
مؤسسه یک مطالعه جدید منتشر کرده است.
Viele Institute in Deutschland sind international anerkannt.
بسیاری از مؤسسات در آلمان در سطح بینالمللی شناخته شدهاند.
Sie ist Direktorin eines bekannten Instituts für Wirtschaftsforschung.
او مدیر یک مؤسسه معروف تحقیقاتی اقتصادی است.
Das Institut bietet zahlreiche Weiterbildungskurse an.
مؤسسه دورههای آموزشی زیادی ارائه میدهد.
Die Zusammenarbeit zwischen den Instituten fördert den wissenschaftlichen Austausch.
همکاری بین مؤسسات تبادل علمی را تقویت میکند.
Das Institut hat eine lange Tradition in der medizinischen Forschung.
این مؤسسه سابقه طولانی در تحقیقات پزشکی دارد.
Die Studenten haben Zugang zu den Ressourcen des Instituts.
دانشجویان به منابع مؤسسه دسترسی دارند.
die Integration
کلمه “Integration” به معنای “ادغام” یا “یکپارچهسازی” است. این اسم برای اشاره به فرآیند ادغام افراد یا گروهها در یک جامعه یا سیستم به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Integration”
Die Integration (مونث)
Die Integrationen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★ادغام
Die Integration von Flüchtlingen ist eine große Herausforderung.
ادغام پناهندگان یک چالش بزرگ است.
★★★یکپارچهسازی
Die Integration neuer Technologien in den Arbeitsprozess ist wichtig.
یکپارچهسازی فناوریهای جدید در فرآیند کاری مهم است.
مثالها
Die Integration von Migranten in die Gesellschaft erfordert Zeit und Geduld.
ادغام مهاجران در جامعه نیاز به زمان و صبر دارد.
Er arbeitet in einem Programm zur Integration von Jugendlichen.
او در یک برنامه برای ادغام نوجوانان کار میکند.
Die Integration verschiedener Systeme kann die Effizienz erhöhen.
یکپارچهسازی سیستمهای مختلف میتواند کارایی را افزایش دهد.
Schulen spielen eine wichtige Rolle bei der Integration von Kindern.
مدارس نقش مهمی در ادغام کودکان دارند.
Die soziale Integration ist entscheidend für den Zusammenhalt der Gesellschaft.
ادغام اجتماعی برای همبستگی جامعه حیاتی است.
Eine erfolgreiche Integration erfordert die Zusammenarbeit aller Beteiligten.
یک ادغام موفق نیازمند همکاری همه طرفها است.
das Internet
Das Internet bietet Zugang zu einer Vielzahl von Informationen.
اینترنت دسترسی به مجموعه وسیعی از اطلاعات را فراهم میکند.
Viele Menschen nutzen das Internet täglich.
بسیاری از مردم روزانه از اینترنت استفاده میکنند.
Über das Internet kann man weltweit kommunizieren.
از طریق اینترنت میتوان در سراسر جهان ارتباط برقرار کرد.
Die Schüler recherchieren für ihre Projekte im Internet.
دانشآموزان برای پروژههای خود در اینترنت تحقیق میکنند.
Das Internet hat die Art und Weise, wie wir arbeiten und lernen, verändert.
اینترنت نحوه کار و یادگیری ما را تغییر داده است.
Online-Shopping ist dank des Internets möglich geworden.
خرید آنلاین به لطف اینترنت ممکن شده است.
Die Sicherheit im Internet ist ein wichtiges Thema.
امنیت در اینترنت یک موضوع مهم است.
Viele Unternehmen bieten ihre Dienstleistungen über das Internet an.
بسیاری از شرکتها خدمات خود را از طریق اینترنت ارائه میدهند.
der Klang -¨e
کلمه “Klang” به معنای “صدا” یا “آوا” است. این اسم برای اشاره به صوت یا آوایی که توسط اشیا، سازها یا موجودات زنده تولید میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Klang”
Der Klang (مذکر)
Die Klänge (جمع)
معانی و استفادهها
★★★صدا
Der Klang der Glocke ist sehr klar.
صدای زنگ بسیار واضح است.
★★★آوا
Die Klänge der Natur sind beruhigend.
آواهای طبیعت آرامشبخش هستند.
مثالها
Der Klang des Klaviers füllte den Raum.
صدای پیانو اتاق را پر کرد.
Ich liebe den Klang des Regens auf dem Dach.
من صدای باران روی سقف را دوست دارم.
Die verschiedenen Klänge der Instrumente harmonieren gut miteinander.
صداهای مختلف سازها به خوبی با هم هماهنگ هستند.
Der Klang ihrer Stimme ist sehr angenehm.
آوای صدای او بسیار دلپذیر است.
Er hat einen guten Klang aus seiner Gitarre herausgeholt.
او صدای خوبی از گیتارش بیرون آورده است.
Die Klänge der Stadt sind vielfältig und lebendig.
آواهای شهر متنوع و زنده هستند.
der Kursleiter
کلمه “Kursleiter” به معنای “مدرس دوره” یا “مربی دوره” است. این اسم برای اشاره به فردی که یک دوره آموزشی یا کلاس را هدایت و مدیریت میکند، به کار میرود.
Der Kursleiter (مذکر)
Die Kursleiterin (مونث)
Die Kursleiter (جمع)
Die Kursleiterinnen (جمع مونث)
معانی و استفادهها
★★★مدرس دوره
Der Kursleiter hat viele Jahre Erfahrung im Unterrichten.
مدرس دوره سالها تجربه در تدریس دارد.
★★★مربی دوره
Die Kursleiterin hilft den Teilnehmern bei ihren Fragen.
مربی دوره به شرکتکنندگان در پاسخ به سؤالاتشان کمک میکند.
مثالها
Der Kursleiter erklärt den Stoff sehr gut.
مدرس دوره مطالب را بسیار خوب توضیح میدهد.
Die Kursleiterin hat einen strukturierten Lehrplan vorbereitet.
مربی دوره یک برنامه درسی منظم آماده کرده است.
Alle Kursleiter treffen sich regelmäßig, um die Fortschritte der Teilnehmer zu besprechen.
همه مربیان دوره به طور منظم ملاقات میکنند تا پیشرفتهای شرکتکنندگان را بررسی کنند.
Der Kursleiter motiviert die Teilnehmer, aktiv am Unterricht teilzunehmen.
مدرس دوره شرکتکنندگان را تشویق میکند تا به طور فعال در کلاس شرکت کنند.
Die Kursleiterin verwendet moderne Lehrmethoden, um den Unterricht interessanter zu gestalten.
مربی دوره از روشهای تدریس مدرن استفاده میکند تا کلاس را جذابتر کند.
Er hat als Kursleiter an vielen internationalen Schulen gearbeitet.
او به عنوان مدرس دوره در بسیاری از مدارس بینالمللی کار کرده است.
die Kursleiterin -nen
معلم زن
das Lehrwerk -e
کلمه “Lehrwerk” به معنای “کتاب درسی” یا “مجموعه آموزشی” است. این اسم برای اشاره به کتابها یا مجموعههایی که برای آموزش یک موضوع خاص طراحی شدهاند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Lehrwerk”
Das Lehrwerk (خنثی)
Die Lehrwerke (جمع)
معانی و استفادهها
★★★کتاب درسی
Das Lehrwerk für den Deutschkurs ist sehr umfassend.
کتاب درسی برای دوره آلمانی بسیار جامع است.
★★★مجموعه آموزشی
Die Lehrwerke der neuen Serie sind interaktiv und benutzerfreundlich.
مجموعههای آموزشی سری جدید تعاملی و کاربرپسند هستند.
مثالها
Das Lehrwerk enthält viele Übungen zur Grammatik.
کتاب درسی شامل تمرینات زیادی برای گرامر است.
Die Lehrwerke wurden von erfahrenen Lehrern entwickelt.
مجموعههای آموزشی توسط معلمان باتجربه طراحی شدهاند.
Er hat ein neues Lehrwerk für den Mathematikunterricht geschrieben.
او یک کتاب درسی جدید برای کلاس ریاضی نوشته است.
Die Schüler nutzen das Lehrwerk im Unterricht und zu Hause.
دانشآموزان از کتاب درسی در کلاس و در خانه استفاده میکنند.
Die Lehrwerke sind in verschiedenen Sprachen verfügbar.
مجموعههای آموزشی به زبانهای مختلف در دسترس هستند.
Das Lehrwerk bietet eine gute Grundlage für das Selbststudium.
کتاب درسی یک پایه خوب برای خودآموزی فراهم میکند.
der Lernstoff
کلمه “Lernstoff” به معنای “مطالب درسی” یا “محتوای آموزشی” است. این اسم برای اشاره به مطالب و موضوعاتی که در یک دوره آموزشی یا کلاس تدریس میشوند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Lernstoff”
Der Lernstoff (مذکر)
Die Lernstoffe (جمع)
معانی و استفادهها
★★★مطالب درسی
Der Lernstoff für die Prüfung ist sehr umfangreich.
مطالب درسی برای امتحان بسیار گسترده است.
★★★محتوای آموزشی
Die Lehrerin hat den Lernstoff gut strukturiert.
معلم محتوای آموزشی را به خوبی سازماندهی کرده است.
مثالها
Der Lernstoff muss bis zum Ende des Semesters behandelt werden.
مطالب درسی باید تا پایان ترم مورد بررسی قرار گیرد.
Es ist wichtig, den Lernstoff regelmäßig zu wiederholen.
مهم است که مطالب درسی را به طور منظم مرور کنید.
Die Schüler fanden den Lernstoff schwierig, aber interessant.
دانشآموزان مطالب درسی را سخت اما جالب یافتند.
Der Lernstoff deckt alle wichtigen Themen des Kurses ab.
مطالب درسی همه موضوعات مهم دوره را پوشش میدهد.
Sie hat den gesamten Lernstoff für die Prüfung gelernt.
او تمام مطالب درسی برای امتحان را یاد گرفته است.
Der Lernstoff wird in kleinen, leicht verständlichen Einheiten präsentiert.
مطالب درسی در واحدهای کوچک و قابل فهم ارائه میشود.
die Motivation -en
انگیزه
Die Motivationen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★انگیزه
Ihre Motivation, Deutsch zu lernen, ist sehr hoch.
انگیزه او برای یادگیری زبان آلمانی بسیار بالاست.
★★★تشویق
Die Motivation der Mitarbeiter ist entscheidend für den Erfolg des Unternehmens.
انگیزه کارکنان برای موفقیت شرکت بسیار مهم است.
مثالها
Der Lehrer versucht, die Motivation der Schüler zu steigern.
معلم سعی میکند انگیزه دانشآموزان را افزایش دهد.
Die richtige Motivation kann Wunder wirken.
انگیزه صحیح میتواند معجزه کند.
Ohne Motivation ist es schwer, Ziele zu erreichen.
بدون انگیزه، دستیابی به اهداف سخت است.
Seine Motivation für das Projekt ist bewundernswert.
انگیزه او برای پروژه قابل تحسین است.
Die Motivation kommt oft von innen, aber auch von äußeren Einflüssen.
انگیزه اغلب از درون میآید، اما همچنین از تأثیرات خارجی.
Motivation spielt eine große Rolle im Lernprozess.
انگیزه نقش بزرگی در فرآیند یادگیری دارد.
das Muster
مدل - الگو
کلمه “Muster” به معنای “الگو” یا “نمونه” است. این اسم برای اشاره به یک طرح یا نمونه که به عنوان راهنما یا مدل برای تولید یا تقلید استفاده میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Muster”
Das Muster (خنثی)
Die Muster (جمع)
معانی و استفادهها
★★★الگو
Das Kleid hat ein schönes Muster.
لباس یک الگوی زیبا دارد.
★★★نمونه
Wir haben verschiedene Muster der neuen Stoffe erhalten.
ما نمونههای مختلفی از پارچههای جدید دریافت کردهایم.
مثالها
Er hat das Muster für das neue Design erstellt.
او الگو برای طرح جدید را ایجاد کرده است.
Die Firma hat mehrere Muster zur Auswahl geschickt.
شرکت چندین نمونه برای انتخاب ارسال کرده است.
Das Muster auf dem Teppich ist sehr kompliziert.
الگو روی فرش بسیار پیچیده است.
Wir haben das Muster sorgfältig geprüft, bevor wir die Bestellung aufgegeben haben.
ما نمونه را به دقت بررسی کردیم قبل از اینکه سفارش را بدهیم.
Die Tapete hat ein florales Muster.
کاغذ دیواری یک الگوی گلدار دارد.
Jedes Stück ist nach demselben Muster gefertigt.
هر قطعه بر اساس همان الگو ساخته شده است.
die Naturwissenschaft -en
کلمه “Naturwissenschaft” به معنای “علوم طبیعی” است. این اسم برای اشاره به رشتههای علمی که به مطالعه پدیدههای طبیعی و قوانین طبیعت میپردازند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Naturwissenschaft”
Die Naturwissenschaft (مونث)
Die Naturwissenschaften (جمع)
معانی و استفادهها
★★★علوم طبیعی
Die Naturwissenschaft umfasst Fächer wie Physik, Chemie und Biologie.
علوم طبیعی شامل رشتههایی مانند فیزیک، شیمی و زیستشناسی است.
★★★رشتههای علمی
Er hat sich entschieden, Naturwissenschaften an der Universität zu studieren.
او تصمیم گرفته است علوم طبیعی را در دانشگاه بخواند.
مثالها
Die Naturwissenschaften spielen eine wichtige Rolle in der modernen Forschung.
علوم طبیعی نقش مهمی در پژوهشهای مدرن دارند.
Sie hat eine Leidenschaft für die Naturwissenschaften und möchte Chemikerin werden.
او به علوم طبیعی علاقه دارد و میخواهد شیمیدان شود.
Die Schüler lernen in der Schule die Grundlagen der Naturwissenschaften.
دانشآموزان در مدرسه مبانی علوم طبیعی را میآموزند.
Die Fortschritte in den Naturwissenschaften haben unser Verständnis der Welt erweitert.
پیشرفتها در علوم طبیعی درک ما از جهان را گسترش داده است.
Die Naturwissenschaften bieten viele Karrieremöglichkeiten.
علوم طبیعی فرصتهای شغلی زیادی ارائه میدهند.
Die Naturwissenschaft ist die Basis für viele technologische Entwicklungen.
علوم طبیعی پایه بسیاری از پیشرفتهای تکنولوژیکی است.
das Niveau -s
کلمه “Niveau” به معنای “سطح” یا “رتبه” است. این اسم برای اشاره به درجه، کیفیت، یا میزان چیزی به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Niveau”
Das Niveau (خنثی)
Die Niveaus (جمع)
معانی و استفادهها
★★★سطح
Das Niveau des Kurses ist sehr hoch.
سطح دوره بسیار بالا است.
★★★رتبه
Er hat ein hohes sprachliches Niveau erreicht.
او به سطح بالایی از زبان دست یافته است.
مثالها
Das Niveau der Schüler in dieser Klasse ist beeindruckend.
سطح دانشآموزان در این کلاس چشمگیر است.
Sie versucht, ihr Niveau in Mathematik zu verbessern.
او تلاش میکند سطح خود را در ریاضیات بهبود بخشد.
Die Diskussion war auf einem sehr hohen Niveau.
بحث در سطح بسیار بالایی بود.
Er hat das Niveau der Prüfungen erfolgreich bestanden.
او سطح امتحانات را با موفقیت گذراند.
Das Niveau der Anforderungen ist gestiegen.
سطح الزامات افزایش یافته است.
Sie spricht Deutsch auf einem fortgeschrittenen Niveau.
او به زبان آلمانی در سطح پیشرفته صحبت میکند.
das Projekt -e
کلمه “Projekt” در زبان آلمانی
کلمه “Projekt” به معنای “پروژه” است. این اسم برای اشاره به یک طرح یا فعالیت خاص که با هدفی مشخص و در یک دوره زمانی معین انجام میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Projekt”
Das Projekt (خنثی)
Die Projekte (جمع)
معانی و استفادهها
★★★پروژه
Das Projekt wird nächste Woche abgeschlossen.
پروژه هفته آینده به پایان میرسد.
★★★طرح
Wir arbeiten an einem neuen Projekt zur Verbesserung der Infrastruktur.
ما روی یک پروژه جدید برای بهبود زیرساختها کار میکنیم.
مثالها
Das Projekt hat ein großes Budget und eine strenge Zeitplanung.
پروژه بودجه زیادی دارد و زمانبندی دقیقی دارد.
Sie ist die Leiterin des Projekts und verantwortlich für alle wichtigen Entscheidungen.
او مدیر پروژه است و مسئول همه تصمیمات مهم است.
Das Team hat intensiv an dem Projekt gearbeitet, um die Frist einzuhalten.
تیم به طور فشرده روی پروژه کار کرده است تا مهلت را رعایت کند.
Das Projektziel ist die Entwicklung einer neuen Software.
هدف پروژه توسعه یک نرمافزار جدید است.
Wir müssen die Ressourcen effizient nutzen, um das Projekt erfolgreich abzuschließen.
ما باید منابع را به طور کارآمد استفاده کنیم تا پروژه را با موفقیت به پایان برسانیم.
Die Projekte des letzten Jahres waren sehr erfolgreich.
پروژههای سال گذشته بسیار موفق بودند.
der Prozess -e
کلمه “Prozess” به معنای “فرآیند” یا “روند” است. این اسم برای اشاره به مجموعهای از اقدامات یا مراحل که به منظور دستیابی به یک نتیجه خاص انجام میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Prozess”
Der Prozess (مذکر)
Die Prozesse (جمع)
معانی و استفادهها
★★★فرآیند
Der Prozess der Datenverarbeitung ist sehr komplex.
فرآیند پردازش دادهها بسیار پیچیده است.
★★★روند
Der Heilungsprozess dauert mehrere Wochen.
روند بهبودی چندین هفته طول میکشد.
مثالها
Der Herstellungsprozess dieses Produkts ist sehr aufwendig.
فرآیند تولید این محصول بسیار پرهزینه است.
Der Prozess der Entscheidungsfindung war lang und schwierig.
روند تصمیمگیری طولانی و دشوار بود.
Es ist wichtig, den Prozess kontinuierlich zu überwachen.
مهم است که فرآیند را به طور مداوم نظارت کنید.
Die Prozesse in der Firma wurden optimiert, um effizienter zu arbeiten.
فرآیندها در شرکت بهینهسازی شدهاند تا کارآمدتر عمل کنند.
Der Lernprozess kann durch regelmäßige Übung verbessert werden.
روند یادگیری میتواند با تمرین منظم بهبود یابد.
Der rechtliche Prozess gegen den Angeklagten wird nächste Woche beginnen.
روند قانونی علیه متهم هفته آینده آغاز خواهد شد.
die Regel -n
کلمه “Regel” در زبان آلمانی
کلمه “Regel”
به معنای “قانون” یا “قاعده” است. این اسم برای اشاره به دستورالعملها، هنجارها یا استانداردهایی که رفتار یا عملکرد را هدایت میکنند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Regel”
Die Regel (مونث)
Die Regeln (جمع)
معانی و استفادهها
★★★قانون
Die Regel besagt, dass man hier nicht rauchen darf.
قانون میگوید که اینجا نباید سیگار کشید.
★★★قاعده
In der Mathematik gibt es viele Regeln, die man lernen muss.
در ریاضیات قواعد زیادی وجود دارد که باید یاد گرفت.
مثالها
Die Regeln des Spiels sind einfach zu verstehen.
قواعد بازی به راحتی قابل فهم هستند.
Jede Schule hat ihre eigenen Regeln und Vorschriften.
هر مدرسه قوانین و مقررات خود را دارد.
Es ist wichtig, sich an die Regeln zu halten.
مهم است که به قوانین پایبند باشید.
Er hat die Regel gebrochen und wurde bestraft.
او قانون را شکسته و مجازات شد.
Die neuen Regeln wurden gestern angekündigt.
قوانین جدید دیروز اعلام شد.
Sie hat eine Ausnahme von der Regel gemacht.
او استثنایی از قانون قائل شده است.
Im Straßenverkehr gibt es viele Regeln, die beachtet werden müssen.
در ترافیک جادهای قوانین زیادی وجود دارد که باید رعایت شوند.
das Repertoire -s
کلمه “Repertoire”
به معنای “مجموعه” یا “فهرست” است.
این اسم برای اشاره به مجموعهای از مهارتها، تکنیکها، آثار هنری، یا فعالیتهایی که یک فرد یا گروه قادر به انجام یا ارائه آنها است، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Repertoire”
Das Repertoire (خنثی)
Die Repertoires (جمع)
معانی و استفادهها
★★★مجموعه
Das Repertoire des Pianisten umfasst Werke von Bach bis Beethoven.
مجموعه آثار پیانیست شامل آثار باخ تا بتهوون است.
★★★فهرست
Das Theater hat ein umfangreiches Repertoire an Stücken.
تئاتر دارای فهرستی گسترده از نمایشها است.
مثالها
Sie hat ein breites Repertoire an Kochrezepten.
او مجموعه گستردهای از دستورپختها دارد.
Das Orchester erweiterte sein Repertoire um moderne Stücke.
ارکستر مجموعه خود را با قطعات مدرن گسترش داد.
Er hat viele Lieder in seinem Repertoire.
او آهنگهای زیادی در مجموعه خود دارد.
Die Schauspielerin beeindruckte das Publikum mit ihrem vielseitigen Repertoire.
بازیگر با مجموعه متنوع خود تماشاگران را تحت تأثیر قرار داد.
Das Repertoire des Chors umfasst traditionelle und zeitgenössische Musik.
مجموعه آثار گروه کر شامل موسیقی سنتی و معاصر است.
Die Tänzerin zeigte ihr gesamtes Repertoire in der Aufführung.
رقاص تمام مجموعه خود را در اجرا به نمایش گذاشت.
die Sekundärliteratur
کلمه “Sekundärliteratur”
به معنای “ادبیات ثانویه” یا “منابع ثانویه” است.
این اسم برای اشاره به متونی که درباره یک موضوع اصلی نوشته شدهاند و به تحلیل، تفسیر، یا نقد آن میپردازند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Sekundärliteratur”
Die Sekundärliteratur (مونث)
Die Sekundärliteraturen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★ادبیات ثانویه
Die Sekundärliteratur bietet wichtige Einblicke in die Interpretation des Werkes.
ادبیات ثانویه بینشهای مهمی در تفسیر اثر ارائه میدهد.
★★★منابع ثانویه
Für die Hausarbeit habe ich viele Sekundärliteraturen verwendet.
برای تحقیق از منابع ثانویه زیادی استفاده کردم.
مثالها
Die Sekundärliteratur zu diesem Autor ist sehr umfangreich.
ادبیات ثانویه در مورد این نویسنده بسیار گسترده است.
In der Bibliothek findet man viele Bücher, die als Sekundärliteratur dienen.
در کتابخانه کتابهای زیادی پیدا میشود که به عنوان ادبیات ثانویه استفاده میشوند.
Die Sekundärliteratur hilft dabei, ein tieferes Verständnis des historischen Kontextes zu gewinnen.
ادبیات ثانویه کمک میکند تا درک عمیقتری از زمینه تاریخی به دست آورید.
Die Studierenden sollten sowohl Primär- als auch Sekundärliteratur in ihre Arbeiten einbeziehen.
دانشجویان باید هم از منابع اولیه و هم از منابع ثانویه در کارهای خود استفاده کنند.
Sekundärliteratur ist unerlässlich für die wissenschaftliche Forschung und Analyse.
ادبیات ثانویه برای پژوهش و تحلیل علمی ضروری است.
Der Professor hat uns eine Liste mit empfohlener Sekundärliteratur gegeben.
استاد لیستی از منابع ثانویه توصیه شده به ما داده است.
das Talent -e
Das Talent (خنثی)
Die Talente (جمع)
معانی و استفادهها
★★★استعداد
Sie hat ein großes Talent für Musik.
او استعداد زیادی در موسیقی دارد.
★★★توانایی
Er zeigt sein Talent im Zeichnen schon seit seiner Kindheit.
او از دوران کودکی استعداد خود را در نقاشی نشان داده است.
مثالها
Das Talent des Künstlers wurde früh erkannt.
استعداد هنرمند به زودی شناسایی شد.
Viele Talente bleiben unentdeckt, wenn sie nicht gefördert werden.
بسیاری از استعدادها ناشناخته میمانند اگر حمایت نشوند.
Sie hat ihr Talent durch jahrelanges Üben perfektioniert.
او استعداد خود را با سالها تمرین به کمال رسانده است.
Er hat viele Talente, darunter das Singen und Tanzen.
او استعدادهای زیادی دارد، از جمله خواندن و رقصیدن.
Talente wie seines sind selten.
استعدادهایی مانند او نادر هستند.
Die Schule fördert die Talente ihrer Schüler durch verschiedene Programme.
مدرسه از طریق برنامههای مختلف استعدادهای دانشآموزان خود را تقویت میکند.
die Umgangssprache
کلمه “Umgangssprache” به معنای “زبان محاوره” یا “زبان عامیانه” است. این اسم برای اشاره به شیوهای از صحبت کردن که در مکالمات روزمره و غیررسمی استفاده میشود، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Umgangssprache”
Die Umgangssprache (مونث)
Die Umgangssprachen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★زبان محاوره
In der Umgangssprache verwenden die Leute oft Abkürzungen.
در زبان محاوره، مردم اغلب از اختصارات استفاده میکنند.
★★★زبان عامیانه
Die Jugendlichen sprechen meistens in ihrer eigenen Umgangssprache.
جوانان بیشتر به زبان عامیانه خود صحبت میکنند.
مثالها
Die Umgangssprache unterscheidet sich stark von der Hochsprache.
زبان محاوره با زبان رسمی تفاوت زیادی دارد.
Viele Ausdrücke in der Umgangssprache sind regional unterschiedlich.
بسیاری از عبارات در زبان محاورهای منطقهای متفاوت هستند.
Er benutzt in formellen Situationen keine Umgangssprache.
او در موقعیتهای رسمی از زبان محاوره استفاده نمیکند.
Umgangssprache kann schwierig zu verstehen sein, wenn man eine Sprache lernt.
زبان محاوره میتواند هنگام یادگیری یک زبان سخت فهمیده شود.
Die Lehrer erklären den Schülern die Unterschiede zwischen Hochsprache und Umgangssprache.
معلمان به دانشآموزان تفاوتهای بین زبان رسمی و زبان محاوره را توضیح میدهند.
In der Umgangssprache werden oft neue Wörter und Redewendungen geprägt.
در زبان محاورهای اغلب کلمات و اصطلاحات جدید ابداع میشود.
die Umgebung -en
کلمه “Umgebung” به معنای “محیط” یا “اطراف” است. این اسم برای اشاره به محیط یا مناطقی که در نزدیکی یک مکان خاص قرار دارند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Umgebung”
Die Umgebung (مونث)
Die Umgebungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★محیط
Die Umgebung der Stadt ist sehr schön.
محیط شهر بسیار زیبا است.
★★★اطراف
Erkundet die Umgebung eures Hotels.
اطراف هتل خود را بررسی کنید.
مثالها
In der Umgebung gibt es viele Sehenswürdigkeiten.
در اطراف جاذبههای دیدنی زیادی وجود دارد.
Die Kinder spielen gerne in der Umgebung ihres Hauses.
کودکان دوست دارند در اطراف خانهشان بازی کنند.
Die Umgebung des Parks ist ruhig und friedlich.
محیط پارک آرام و صلحآمیز است.
Wir haben die Umgebung des Dorfes erkundet.
ما محیط روستا را بررسی کردیم.
Die Umgebung bietet viele Freizeitmöglichkeiten.
محیط فرصتهای زیادی برای تفریح ارائه میدهد.
Die Umweltverschmutzung hat negative Auswirkungen auf die Umgebung.
آلودگی محیطزیست تأثیرات منفی بر محیط اطراف دارد.
die Untersuchung -en
کلمه “Untersuchung” به معنای “تحقیق”، “معاینه”، “بررسی” یا “آزمایش” است. این اسم برای اشاره به فرآیند بررسی دقیق یک موضوع، وضعیت یا پدیده به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Untersuchung”
Die Untersuchung (مونث)
Die Untersuchungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★تحقیق
Die Untersuchung hat neue Erkenntnisse gebracht.
تحقیق نتایج جدیدی به همراه داشت.
★★★معاینه
Der Arzt führte eine gründliche Untersuchung durch.
پزشک یک معاینه کامل انجام داد.
★★★بررسی
Die Polizei hat eine Untersuchung des Vorfalls eingeleitet.
پلیس بررسی حادثه را آغاز کرده است.
★★★آزمایش
Die Laboruntersuchung bestätigte die Diagnose.
آزمایشهای آزمایشگاهی تشخیص را تأیید کرد.
مثالها
Die Untersuchung der Proben dauert mehrere Tage.
بررسی نمونهها چندین روز طول میکشد.
Die Wissenschaftler haben eine umfangreiche Untersuchung durchgeführt.
دانشمندان یک تحقیق گسترده انجام دادهاند.
Die Untersuchung des Patienten zeigte keine Auffälligkeiten.
معاینه بیمار هیچ مورد غیرعادی را نشان نداد.
Die Untersuchungsergebnisse werden nächste Woche veröffentlicht.
نتایج تحقیقات هفته آینده منتشر خواهند شد.
Die Untersuchung der Ursachen des Unfalls ist noch nicht abgeschlossen.
بررسی علل حادثه هنوز به پایان نرسیده است.
Die Untersuchung der Daten ergab interessante Muster.
بررسی دادهها الگوهای جالبی را نشان داد.
die Verbindung -en
کلمه “Verbindung”
به معنای “ارتباط”، “اتصال” یا “رابطه” است. این اسم برای اشاره به فرآیند یا وضعیت مرتبط بودن یا متصل شدن به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Verbindung”
Die Verbindung (مونث)
Die Verbindungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★ارتباط
Die Verbindung zwischen den beiden Städten ist sehr gut.
ارتباط بین این دو شهر بسیار خوب است.
★★★اتصال
Die Internetverbindung ist heute sehr langsam.
اتصال اینترنت امروز بسیار کند است.
★★★رابطه
Die beiden Unternehmen haben eine enge Verbindung.
این دو شرکت رابطه نزدیکی با هم دارند.
مثالها
Die Verbindung wurde plötzlich unterbrochen.
ارتباط به طور ناگهانی قطع شد.
Wir haben eine direkte Verbindung nach Berlin.
ما یک ارتباط مستقیم به برلین داریم.
Die Verbindung zwischen den Teilen ist stark und stabil.
اتصال بین قطعات قوی و پایدار است.
Er hat eine gute Verbindung zu den lokalen Behörden.
او رابطه خوبی با مقامات محلی دارد.
Die Flugverbindungen sind in letzter Zeit besser geworden.
ارتباطات هوایی اخیراً بهتر شدهاند.
Es gibt keine direkte Verbindung zwischen diesen Ereignissen.
هیچ ارتباط مستقیمی بین این رویدادها وجود ندارد.
die Voraussetzung -en
کلمه “Voraussetzung” به معنای “پیششرط” یا “شرط لازم” است.
این اسم برای اشاره به شرایط یا معیارهایی که باید قبل از انجام یک کار یا رسیدن به یک هدف فراهم شوند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Voraussetzung”
Die Voraussetzung (مونث)
Die Voraussetzungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★پیششرط
Eine gute Vorbereitung ist die Voraussetzung für den Erfolg.
آمادگی خوب پیششرط موفقیت است.
★★★شرط لازم
Die Voraussetzung für die Teilnahme am Kurs ist ein Grundkenntnis der Sprache.
شرط لازم برای شرکت در دوره، داشتن دانش پایهای از زبان است.
مثالها
Du musst die Voraussetzungen erfüllen, um dich zu bewerben.
باید شرایط لازم را داشته باشی تا بتوانی درخواست بدهی.
Die Voraussetzungen für die Zulassung sind streng.
شرایط لازم برای پذیرش سختگیرانه هستند.
Kenntnisse in Mathematik sind eine Voraussetzung für dieses Studium.
دانش در ریاضیات پیششرط این رشته تحصیلی است.
Ohne die notwendigen Voraussetzungen kannst du den Kurs nicht absolvieren.
بدون داشتن شرایط لازم نمیتوانی دوره را به پایان برسانی.
Die Voraussetzungen für diesen Job sind ein Hochschulabschluss und Berufserfahrung.
شرایط لازم برای این شغل داشتن مدرک دانشگاهی و تجربه کاری است.
Er hat alle Voraussetzungen erfüllt und wurde angenommen.
او همه شرایط لازم را برآورده کرد و پذیرفته شد.
der Vorgang -¨e
کلمه “Vorgang”
به معنای “فرآیند”، “رویداد” یا “رویه” یا “روند”است. این اسم برای اشاره به توالی یا مجموعهای از اقدامات که برای دستیابی به یک نتیجه یا در جریان یک رویداد رخ میدهند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Vorgang”
Der Vorgang (مذکر)
Die Vorgänge (جمع)
معانی و استفادهها
★★★فرآیند
Der Vorgang der Datenverarbeitung dauert einige Minuten.
فرآیند پردازش دادهها چند دقیقه طول میکشد.
★★★رویداد
Der Unfall war ein tragischer Vorgang.
حادثه یک رویداد تراژیک بود.
★★★رویه
Der bürokratische Vorgang ist sehr kompliziert.
رویه بوروکراتیک بسیار پیچیده است.
مثالها
Der chemische Vorgang erzeugt Wärme.
فرآیند شیمیایی گرما تولید میکند.
Der gesamte Vorgang wurde dokumentiert.
تمام رویداد مستند شده است.
Die Untersuchung des Vorgangs dauert an.
بررسی این رویداد ادامه دارد.
Im nächsten Schritt des Vorgangs müssen Sie das Formular ausfüllen.
در مرحله بعدی فرآیند باید فرم را پر کنید.
Der Vorgang der Bewerbung ist online verfügbar.
فرآیند درخواست به صورت آنلاین در دسترس است.
Es ist wichtig, den Vorgang genau zu beobachten.
مهم است که فرآیند را دقیقاً مشاهده کنید.
die Vorlesung -en
کلاس دانشگاهی
کلمه “Vorlesung”
به معنای “سخنرانی” یا “کلاس درس” است. این اسم برای اشاره به جلسهای که در آن یک استاد یا مدرس در مورد موضوعی خاص صحبت میکند و دانشجویان به آن گوش میدهند، به کار میرود.
جنسیت و جمع اسم “Vorlesung”
Die Vorlesung (مونث)
Die Vorlesungen (جمع)
معانی و استفادهها
★★★سخنرانی
Die Vorlesung über Geschichte war sehr interessant.
سخنرانی در مورد تاریخ بسیار جالب بود.
★★★کلاس درس
Die Studenten haben die Vorlesung im großen Hörsaal besucht.
دانشجویان در کلاس درس در سالن بزرگ شرکت کردند.
مثالها
Die Vorlesung beginnt um 10 Uhr morgens.
سخنرانی ساعت ۱۰ صبح آغاز میشود.
Professor Müller hält heute eine Vorlesung über Philosophie.
پروفسور مولر امروز یک سخنرانی درباره فلسفه دارد.
Die Vorlesungen finden normalerweise von Montag bis Freitag statt.
سخنرانیها معمولاً از دوشنبه تا جمعه برگزار میشوند.
Die Vorlesung wurde aufgrund technischer Probleme abgesagt.
سخنرانی به دلیل مشکلات فنی لغو شد.
Die Vorlesungen dieses Semesters sind sehr anspruchsvoll.
سخنرانیهای این ترم بسیار چالشبرانگیز هستند.
Die Studenten müssen regelmäßig an den Vorlesungen teilnehmen.
دانشجویان باید به طور منظم در سخنرانیها شرکت کنند.
der Zugang -¨e
کلمه “Zugang” به معنای “دسترسی” یا “ورود” است. این اسم برای اشاره به امکان ورود یا دسترسی به یک مکان، اطلاعات یا منابع استفاده میشود.
جنسیت و جمع اسم “Zugang”
Der Zugang (مذکر)
Die Zugänge (جمع)
معانی و استفادهها
★★★دسترسی
Der Zugang zum Internet ist in dieser Bibliothek kostenlos.
دسترسی به اینترنت در این کتابخانه رایگان است.
★★★ورود
Der Zugang zum Gebäude ist nur für autorisierte Personen erlaubt.
ورود به ساختمان فقط برای افراد مجاز مجاز است.
مثالها
Er hat keinen Zugang zu den vertraulichen Informationen.
او به اطلاعات محرمانه دسترسی ندارد.
Der Zugang zur Datenbank ist durch ein Passwort geschützt.
دسترسی به پایگاه داده با یک رمز عبور محافظت میشود.
Der Zugang zum Garten erfolgt über eine kleine Tür.
ورود به باغ از طریق یک درب کوچک صورت میگیرد.
Die Schule bietet allen Schülern Zugang zu modernen Lernressourcen.
مدرسه به همه دانشآموزان دسترسی به منابع آموزشی مدرن را ارائه میدهد.
Der Zugang zu dieser Datei ist eingeschränkt.
دسترسی به این فایل محدود شده است.
Sie hat Zugang zu den besten medizinischen Einrichtungen.
او به بهترین امکانات پزشکی دسترسی دارد.
Der Zugang zur Veranstaltung war nur mit einer Einladung möglich.
ورود به رویداد فقط با دعوتنامه ممکن بود.
der Zweig -e
کلمه “Zweig”
به معنای “شاخه” یا “بخش” است. این اسم میتواند به شاخههای درخت یا بخشهای مختلف یک سازمان یا رشته اشاره داشته باشد.
جنسیت و جمع اسم “Zweig”
Der Zweig (مذکر)
Die Zweige (جمع)
معانی و استفادهها
★★★شاخه
Der Vogel sitzt auf einem Zweig des Baumes.
پرنده روی شاخهای از درخت نشسته است.
★★★بخش
Der wissenschaftliche Zweig der Universität ist sehr angesehen.
بخش علمی دانشگاه بسیار معتبر است.
مثالها
Ein starker Wind hat viele Zweige vom Baum gebrochen.
باد شدید بسیاری از شاخهها را از درخت شکسته است.
Der medizinische Zweig der Forschung hat große Fortschritte gemacht.
بخش پزشکی پژوهش پیشرفتهای بزرگی کرده است.
Die Firma hat mehrere Zweige weltweit.
این شرکت دارای چندین بخش در سراسر جهان است.
Ein kleiner Zweig wurde vom Baum abgeschnitten.
یک شاخه کوچک از درخت قطع شده است.
Die Zweige des Unternehmens umfassen Technologie, Finanzen und Gesundheit.
بخشهای شرکت شامل فناوری، مالی و بهداشت هستند.
Der Zweig der Mathematik, den sie studiert, ist sehr anspruchsvoll.
شاخه ریاضی که او مطالعه میکند، بسیار چالشبرانگیز است.
auswendig
کلمه “auswendig” به معنای “حفظی” یا “از بر” است. این قید برای اشاره به یادگیری یا به خاطر سپردن چیزی به صورت حفظی و بدون نیاز به دیدن متن یا راهنما استفاده میشود.
معانی و استفادهها
★★★حفظی
Sie kann das Gedicht auswendig aufsagen.
او میتواند شعر را از حفظ بخواند.
★★★از بر
Er hat die Telefonnummer auswendig gelernt.
او شماره تلفن را از بر کرده است.
مثالها
Ich kenne den Text auswendig.
من متن را از حفظ میدانم.
Die Schüler mussten das Gedicht auswendig lernen.
دانشآموزان باید شعر را از بر یاد میگرفتند.
Er hat das ganze Buch auswendig gelernt.
او کل کتاب را حفظ کرده است.
Sie können die Passwörter auswendig?
شما پسوردها را حفظ کردهاید؟
Es ist hilfreich, wichtige Telefonnummern auswendig zu können.
مفید است که شمارههای تلفن مهم را از بر بدانید.
Die Schauspielerin konnte ihre Zeilen auswendig.
بازیگر دیالوگهایش را از حفظ میدانست.
Ich musste alle Formeln für die Prüfung auswendig lernen.
من باید تمام فرمولها را برای امتحان حفظ میکردم.
begabt (un-)
کلمه “begabt” به معنای “با استعداد” است. این صفت برای اشاره به فردی که دارای تواناییها یا مهارتهای ویژه و طبیعی در یک یا چند زمینه است، به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★با استعداد
Sie ist eine sehr begabte Musikerin.
او یک موسیقیدان بسیار با استعداد است.
★★★توانا
Der Junge ist in Mathematik besonders begabt.
این پسر در ریاضیات به طور ویژهای با استعداد است.
مثالها
Er ist ein begabter Künstler und hat viele Preise gewonnen.
او یک هنرمند با استعداد است و جوایز زیادی برده است.
Die Schülerin ist sprachlich sehr begabt und lernt schnell neue Sprachen.
این دانشآموز در زبانها بسیار با استعداد است و سریع زبانهای جدید را یاد میگیرد.
Sie gilt als eine der begabtesten Schriftstellerinnen ihrer Generation.
او به عنوان یکی از با استعدادترین نویسندگان نسل خود شناخته میشود.
Der begabte Sportler hat das Potenzial, ein Olympiasieger zu werden.
این ورزشکار با استعداد پتانسیل تبدیل شدن به یک قهرمان المپیک را دارد.
Die Lehrerin erkannte früh, dass das Kind begabt ist.
معلم زود تشخیص داد که کودک با استعداد است.
Er ist nicht nur intellektuell, sondern auch künstlerisch begabt.
او نه تنها از لحاظ فکری، بلکه از نظر هنری نیز با استعداد است.
berufsspezifisch
@spezifisch@
کلمه “berufsspezifisch”
به معنای “مخصوص به شغل” یا “مرتبط با حرفه” است. این صفت برای اشاره به ویژگیها، مهارتها یا دانشهایی که خاص یک شغل یا حرفه معین هستند، به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★مخصوص به شغل
Die Ausbildung umfasst viele berufsspezifische Fähigkeiten.
آموزش شامل بسیاری از مهارتهای مخصوص به شغل است.
★★★مرتبط با حرفه
Berufsspezifische Kenntnisse sind für diesen Job unerlässlich.
دانشهای مرتبط با حرفه برای این شغل ضروری هستند.
مثالها
Die berufsspezifischen Anforderungen variieren je nach Branche.
نیازهای مخصوص به شغل بسته به صنعت متفاوت هستند.
Er hat viele berufsspezifische Kurse besucht, um sich weiterzubilden.
او بسیاری از دورههای مخصوص به شغل را گذرانده است تا آموزش بیشتری ببیند.
Die berufsspezifischen Aufgaben erfordern besondere Fähigkeiten.
وظایف مخصوص به شغل نیازمند مهارتهای ویژهای هستند.
Berufsspezifische Schulungen helfen den Mitarbeitern, ihre Aufgaben effizienter zu erledigen.
آموزشهای مرتبط با حرفه به کارکنان کمک میکند تا وظایف خود را کارآمدتر انجام دهند.
Die Universität bietet viele berufsspezifische Studiengänge an.
دانشگاه دورههای تحصیلی زیادی مرتبط با حرفه ارائه میدهد.
@مخصوص و ویژه@
eifrig
کلمه “eifrig”
به معنای “مشتاق” یا “پرتلاش” است.
این صفت برای اشاره به کسی که با اشتیاق و جدیت به کاری مشغول است، به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★مشتاق
Die eifrigen Schüler lernten den ganzen Tag.
دانشآموزان مشتاق تمام روز را به یادگیری گذراندند.
★★★پرتلاش
Er arbeitet eifrig an seinem neuen Projekt.
او با جدیت روی پروژه جدیدش کار میکند.
مثالها
Sie ist eine eifrige Leserin und verbringt viel Zeit mit Büchern.
او یک خواننده مشتاق است و زمان زیادی را با کتابها میگذراند.
Die eifrigen Freiwilligen halfen bei der Organisation der Veranstaltung.
داوطلبان پرتلاش در سازماندهی رویداد کمک کردند.
Er war immer eifrig, neue Dinge zu lernen.
او همیشه مشتاق یادگیری چیزهای جدید بود.
Die Kinder malten eifrig Bilder für den Wettbewerb.
کودکان با اشتیاق برای مسابقه نقاشی میکشیدند.
Ihr eifriger Einsatz wurde von allen sehr geschätzt.
تلاش جدی او مورد تقدیر همه قرار گرفت.
Er hat eifrig an der Lösung des Problems gearbeitet.
او با جدیت روی حل مشکل کار کرد.
intensiv
★★★شدید
Das Training war sehr intensiv und anstrengend.
تمرین بسیار شدید و طاقتفرسا بود.
★★★فشرده
Er hat einen intensiven Sprachkurs gemacht, um schnell Deutsch zu lernen.
او یک دوره فشرده زبان گذراند تا به سرعت آلمانی یاد بگیرد.
مثالها
Die Diskussion war intensiv und leidenschaftlich.
بحث شدید و پرشور بود.
Nach einer intensiven Woche brauchen wir alle eine Pause.
بعد از یک هفته فشرده همه ما به استراحت نیاز داریم.
Die intensive Pflege hat dem Patienten sehr geholfen.
مراقبتهای شدید به بیمار بسیار کمک کرده است.
Er hat sich intensiv auf die Prüfung vorbereitet.
او به شدت برای امتحان آماده شده است.
Das intensive Studium der Thematik hat neue Erkenntnisse gebracht.
مطالعه فشرده موضوع، یافتههای جدیدی به همراه داشته است.
Die Beziehung zwischen den beiden war von Anfang an intensiv.
رابطه بین آن دو از ابتدا شدید بود.
Sie arbeiteten intensiv daran, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.
آنها به شدت کار کردند تا پروژه را به موقع به پایان برسانند.
praxisorientiert
کلمه “praxisorientiert”
به معنای “عملی” یا “مبتنی بر عمل” است.
این صفت برای اشاره به روشها، برنامهها یا دورههایی به کار میرود که بیشتر بر کاربردهای عملی و تجربی تمرکز دارند تا تئوریهای محض.
معانی و استفادهها
★★★عملی
Die Ausbildung ist sehr praxisorientiert und bereitet die Studierenden auf den Beruf vor.
آموزش بسیار عملی است و دانشجویان را برای شغل آماده میکند.
★★★مبتنی بر عمل
Der Kurs ist praxisorientiert und beinhaltet viele praktische Übungen.
دوره مبتنی بر عمل است و شامل تمرینات عملی زیادی میشود.
مثالها
Unsere Lehrmethoden sind praxisorientiert und beinhalten viele reale Beispiele.
روشهای تدریس ما عملی هستند و شامل بسیاری از مثالهای واقعی میشوند.
Die praxisorientierte Schulung hilft den Teilnehmern, die gelernten Fähigkeiten sofort anzuwenden.
آموزش مبتنی بر عمل به شرکتکنندگان کمک میکند تا مهارتهای یادگرفته شده را فوراً به کار ببرند.
Die praxisorientierten Projekte ermöglichen den Studierenden, praktische Erfahrungen zu sammeln.
پروژههای عملی به دانشجویان امکان میدهد تجربیات عملی کسب کنند.
Er bevorzugt praxisorientierte Studiengänge, da sie ihn besser auf den Arbeitsmarkt vorbereiten.
او دورههای تحصیلی عملی را ترجیح میدهد زیرا آنها او را بهتر برای بازار کار آماده میکنند.
Die praxisorientierten Ansätze fördern das Verständnis und die Anwendung des Gelernten.
رویکردهای عملی، فهم و کاربرد مطالب آموخته شده را تقویت میکنند.
Das praxisorientierte Training war sehr effektiv und hat die Teilnehmer gut vorbereitet.
آموزش عملی بسیار مؤثر بود و شرکتکنندگان را به خوبی آماده کرد.
systematisch (un-)
کلمه “systematisch”
به معنای “سیستماتیک” یا “نظاممند” است.
این صفت برای اشاره به انجام کاری به روشی منظم، سازمانیافته و بر اساس یک سیستم یا طرح خاص به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★سیستماتیک
Er geht die Aufgabe sehr systematisch an.
او به طور سیستماتیک به کار میپردازد.
★★★نظاممند
Die Daten wurden systematisch analysiert.
دادهها به صورت نظاممند تحلیل شدند.
مثالها
Die Forschung wurde systematisch durchgeführt.
تحقیقات به طور سیستماتیک انجام شد.
Sie hat ihre Notizen systematisch geordnet.
او یادداشتهای خود را به طور سیستماتیک مرتب کرد.
Das Unternehmen verfolgt einen systematischen Ansatz zur Qualitätskontrolle.
شرکت یک رویکرد سیستماتیک برای کنترل کیفیت دارد.
Er arbeitet systematisch, um seine Ziele zu erreichen.
او به طور نظاممند کار میکند تا به اهدافش برسد.
Die Untersuchung folgte einem systematischen Plan.
بررسی بر اساس یک طرح سیستماتیک انجام شد.
Systematische Studien sind wichtig, um verlässliche Ergebnisse zu erzielen.
مطالعات سیستماتیک برای دستیابی به نتایج قابل اعتماد مهم هستند.
Sie hat das Problem systematisch gelöst.
او مشکل را به طور سیستماتیک حل کرد.
unerlässlich
کلمه “unerlässlich”
به معنای “ضروری” یا “حیاتی” است. این صفت برای اشاره به چیزی که برای دستیابی به یک هدف یا انجام یک کار کاملاً لازم و اجتنابناپذیر است، به کار میرود.
★★★ضروری
Es ist unerlässlich, regelmäßig Sport zu treiben, um fit zu bleiben.
ورزش منظم برای حفظ تناسب اندام ضروری است.
★★★حیاتی
Eine gute Kommunikation ist unerlässlich für den Erfolg eines Projekts.
ارتباط خوب برای موفقیت یک پروژه حیاتی است.
مثالها
Für die Teilnahme an dem Kurs ist eine Anmeldung unerlässlich.
برای شرکت در دوره ثبتنام ضروری است.
Es ist unerlässlich, dass alle Teammitglieder pünktlich erscheinen.
ضروری است که همه اعضای تیم به موقع حاضر شوند.
Der Zugang zu sauberem Wasser ist unerlässlich für die Gesundheit.
دسترسی به آب تمیز برای سلامتی حیاتی است.
Grundkenntnisse in Mathematik sind für dieses Studium unerlässlich.
دانش پایهای در ریاضیات برای این رشته تحصیلی ضروری است.
Regelmäßige Wartung der Maschinen ist unerlässlich, um Ausfälle zu vermeiden.
نگهداری منظم از ماشینها برای جلوگیری از خرابی ضروری است.
Für eine erfolgreiche Karriere ist Weiterbildung unerlässlich.
برای یک حرفه موفق، آموزش مداوم حیاتی است.
(an) Bedeutung gewinnen
عبارت “Bedeutung gewinnen”
به معنای “اهمیت پیدا کردن” یا “بااهمیت شدن” است.
این عبارت برای اشاره به چیزی که با گذشت زمان اهمیت یا ارزش بیشتری پیدا میکند، به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★اهمیت پیدا کردن
Nachhaltigkeit gewinnt in der modernen Gesellschaft zunehmend an Bedeutung.
پایداری در جامعه مدرن اهمیت بیشتری پیدا میکند.
★★★بااهمیت شدن
Mit der Digitalisierung gewinnt die IT-Branche immer mehr an Bedeutung.
با دیجیتالی شدن، صنعت فناوری اطلاعات بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا میکند.
مثالها
Die Umweltfragen gewinnen weltweit immer mehr an Bedeutung.
مسائل زیستمحیطی در سراسر جهان اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
Bildung und Ausbildung gewinnen in einer sich schnell verändernden Welt an Bedeutung.
تحصیلات و آموزش در یک دنیای در حال تغییر سریع اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
Die Rolle der erneuerbaren Energien gewinnt an Bedeutung.
نقش انرژیهای تجدیدپذیر اهمیت بیشتری پیدا میکند.
Mit der Zeit gewinnt die Forschung in diesem Bereich an Bedeutung.
با گذشت زمان، پژوهش در این زمینه اهمیت بیشتری پیدا میکند.
Kulturelle Vielfalt gewinnt in vielen Unternehmen an Bedeutung.
تنوع فرهنگی در بسیاری از شرکتها اهمیت بیشتری پیدا میکند.
Die Stimme der Jugend gewinnt in politischen Diskussionen an Bedeutung.
صدای جوانان در بحثهای سیاسی اهمیت بیشتری پیدا میکند.
to become more important
ein Gespräch führen
عبارت “Gespräch führen”
به معنای “گفتگو کردن” یا “مکالمه داشتن” است.
این عبارت برای اشاره به برقراری و مدیریت یک گفتگو یا بحث به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★گفتگو کردن
Wir sollten ein offenes Gespräch führen, um das Problem zu lösen.
باید یک گفتگوی صریح داشته باشیم تا مشکل را حل کنیم.
★★★مکالمه داشتن
Er führte ein langes Gespräch mit seinem Chef über die zukünftigen Projekte.
او یک مکالمه طولانی با رئیسش درباره پروژههای آینده داشت.
مثالها
Sie führen regelmäßig Gespräche über ihre Fortschritte.
آنها به طور منظم درباره پیشرفتهایشان گفتگو میکنند.
Es ist wichtig, ein ehrliches Gespräch zu führen, wenn es Missverständnisse gibt.
مهم است که یک گفتگوی صادقانه داشته باشید، وقتی سوءتفاهمهایی وجود دارد.
Wir haben ein interessantes Gespräch über Umweltprobleme geführt.
ما یک گفتگوی جالب درباره مشکلات محیطزیستی داشتیم.
Die Politiker führen Gespräche, um eine Lösung für die Krise zu finden.
سیاستمداران گفتگو میکنند تا راهحلی برای بحران پیدا کنند.
Bei dem Treffen führten sie ein intensives Gespräch über die aktuellen Herausforderungen.
در جلسه، آنها یک گفتگوی فشرده درباره چالشهای فعلی داشتند.
Wir müssen ein klärendes Gespräch führen, um Missverständnisse zu vermeiden.
باید یک گفتگوی روشنکننده داشته باشیم تا از سوءتفاهمها جلوگیری کنیم.
Die Lehrer führen regelmäßig Gespräche mit den Eltern der Schüler.
معلمان به طور منظم با والدین دانشآموزان گفتگو میکنند.
Er führte ein tiefgehendes Gespräch mit seinem Freund über persönliche Themen.
او یک گفتگوی عمیق با دوستش درباره مسائل شخصی داشت.
ein Referat halten
عبارت “ein Referat halten”
به معنای “ارائه یک کنفرانس” یا “ارائه یک سخنرانی” است.
این عبارت برای اشاره به ارائهی یک موضوع تحقیقاتی یا اطلاعاتی به صورت شفاهی در جمع به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★ارائه یک کنفرانس
Sie muss morgen ein Referat über Klimawandel halten.
او باید فردا یک کنفرانس درباره تغییرات آبوهوا ارائه دهد.
★★★ارائه یک سخنرانی
Er hat ein sehr interessantes Referat über die Geschichte der Kunst gehalten.
او یک سخنرانی بسیار جالب درباره تاریخ هنر ارائه داد.
مثالها
Die Studierenden müssen im Laufe des Semesters mehrere Referate halten.
دانشجویان باید در طول ترم چندین کنفرانس ارائه دهند.
Er bereitete sich mehrere Wochen vor, um ein gutes Referat zu halten.
او چندین هفته آماده شد تا یک کنفرانس خوب ارائه دهد.
Sie hat ihr Referat mit vielen Bildern und Diagrammen unterstützt.
او سخنرانی خود را با تصاویر و نمودارهای زیادی پشتیبانی کرد.
Nach dem Referat gab es eine lebhafte Diskussion.
بعد از کنفرانس، یک بحث زنده برگزار شد.
Die Lehrerin erklärte, wie man ein erfolgreiches Referat hält.
معلم توضیح داد که چگونه یک کنفرانس موفق ارائه دهیم.
Er hielt ein Referat über die neuesten Entwicklungen in der Wissenschaft.
او یک سخنرانی درباره جدیدترین تحولات علمی ارائه داد.
Die Schüler waren nervös, als sie ihr erstes Referat halten mussten.
دانشآموزان وقتی مجبور شدند اولین کنفرانس خود را ارائه دهند، عصبی بودند.
ein Thema anschneiden
عبارت “ein Thema anschneiden”
به معنای “اشاره کردن به یک موضوع” یا “باز کردن یک بحث” است.
این عبارت برای اشاره به آغاز کردن صحبت یا بحث درباره یک موضوع خاص به کار میرود.
معانی و استفادهها
★★★اشاره کردن به یک موضوع
Er hat während des Meetings ein wichtiges Thema angeschnitten.
او در طول جلسه به یک موضوع مهم اشاره کرد.
★★★باز کردن یک بحث
Die Lehrerin schnitt ein schwieriges Thema an, das die Schüler zum Nachdenken brachte.
معلم یک بحث دشوار را باز کرد که دانشآموزان را به فکر فرو برد.
مثالها
Es ist oft schwierig, persönliche Themen anzuschneiden.
اغلب دشوار است که به موضوعات شخصی اشاره کنیم.
Sie hat während des Abendessens ein heikles Thema angeschnitten.
او در طول شام به یک موضوع حساس اشاره کرد.
Er schnitt das Thema der Umweltverschmutzung an, um das Bewusstsein zu schärfen.
او موضوع آلودگی محیط زیست را برای افزایش آگاهی مطرح کرد.
Wir sollten dieses Thema in der nächsten Besprechung anschneiden.
باید این موضوع را در جلسه بعدی مطرح کنیم.
Die Politikerin schnitt in ihrer Rede viele soziale Themen an.
سیاستمدار در سخنرانی خود به بسیاری از موضوعات اجتماعی اشاره کرد.
Er zögerte, das kontroverse Thema anzuschneiden.
او تردید داشت که به موضوع جنجالی اشاره کند.
Die Diskussion verlief gut, nachdem das Thema angeschnitten wurde.
بحث خوب پیش رفت پس از اینکه موضوع مطرح شد.