2 Flashcards

1
Q

ablesen

A

کلمه “ablesen” در زبان آلمانی
کلمه “ablesen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

معانی و استفاده‌ها
خواندن و ثبت کردن (از روی نمایشگر یا ابزار)

Er liest die Zahlen vom Zähler ab.
او اعداد را از روی شمارشگر می‌خواند و ثبت می‌کند.

Ich muss den Stromverbrauch ablesen.
باید مصرف برق را بخوانم و ثبت کنم.

خواندن حالات چهره یا زبان بدن

Man konnte die Nervosität von seinem Gesicht ablesen.
می‌شد از روی چهره‌اش عصبی بودنش را خواند.

Sie kann gut Emotionen von den Augen der Menschen ablesen.
او می‌تواند احساسات را از چشم‌های مردم بخواند.

استنباط یا نتیجه‌گیری کردن از داده‌ها

Wir können die Ergebnisse von den Diagrammen ablesen.
می‌توانیم نتایج را از روی نمودارها استنباط کنیم.

Aus den Daten lässt sich ein Trend ablesen.
می‌توان از داده‌ها یک روند را استنباط کرد.
————————————–

ساختار جمله
خواندن و ثبت کردن

Ich lese die Temperatur vom Thermometer ab.
من دما را از روی دماسنج می‌خوانم و ثبت می‌کنم.

Er liest die Wasseruhr ab und notiert die Werte.
او ساعت آب را می‌خواند و مقادیر را یادداشت می‌کند.
————————————–

خواندن حالات چهره یا زبان بدن

Sie kann Unsicherheit von den Bewegungen der Hände ablesen.
او می‌تواند عدم اطمینان را از حرکات دست‌ها بخواند.

Er konnte Freude von ihrem Lächeln ablesen.
او می‌توانست شادی را از لبخندش بخواند.

استنباط یا نتیجه‌گیری کردن

Man kann viel über den Zustand der Wirtschaft aus den Statistiken ablesen.
می‌توان از آمارها چیزهای زیادی درباره وضعیت اقتصادی فهمید.

Die Klimaveränderungen lassen sich von den Wetterdaten ablesen.
تغییرات آب و هوایی را می‌توان از داده‌های هواشناسی استنباط کرد.
————————————–
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich kann die Zufriedenheit der Kunden aus ihren Kommentaren ablesen.
می‌توانم رضایت مشتریان را از نظراتشان بخوانم.

Ich lese die Uhrzeit von meiner Armbanduhr ab.
من ساعت را از روی ساعت مچی‌ام می‌خوانم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie liest den Füllstand des Tanks ab.
او سطح پر بودن مخزن را می‌خواند.

Sie konnte die Überraschung von seinem Gesicht ablesen.
او می‌توانست تعجب را از چهره‌اش بخواند.

sie (سوم شخص جمع)

Sie lesen die Daten von den Sensoren ab.
آن‌ها داده‌ها را از روی حسگرها می‌خوانند.

Sie können die Motivation der Mitarbeiter aus ihrer Arbeitsweise ablesen.
آن‌ها می‌توانند انگیزه کارمندان را از روش کارشان بخوانند.

تلفظ
ablesen: /ˈapˌleːzən/

تلفظ به فارسی: آپ‌لِزِن

خلاصه
کلمه “ablesen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که می‌تواند به معنای خواندن و ثبت کردن، خواندن حالات چهره یا زبان بدن، و استنباط یا نتیجه‌گیری کردن از داده‌ها باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند به خواندن از روی نمایشگر، استنباط حالات روحی، یا تحلیل داده‌ها اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “ablesen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

achten auf + akk

A

عبارت “achten auf + Akkusativ” به معنای “توجه کردن به” یا “مراقب بودن از” است. این ساختار اغلب برای بیان توجه یا مراقبت نسبت به چیزی یا کسی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
توجه کردن به چیزی یا کسی

Du musst auf den Verkehr achten.
باید به ترافیک توجه کنی.

Er achtet auf seine Gesundheit.
او به سلامتی‌اش توجه می‌کند.

مراقب بودن از چیزی یا کسی

Bitte achte auf die Kinder.
لطفاً مراقب بچه‌ها باش.

Sie achtet immer auf die Details.
او همیشه به جزئیات توجه می‌کند.

ساختار جمله
توجه کردن به چیزی یا کسی

Ich achte darauf, pünktlich zu sein.
من به اینکه سر وقت باشم توجه می‌کنم.

Achte auf die Straße, während du fährst.
در حالی که رانندگی می‌کنی به جاده توجه کن.

مراقب بودن از چیزی یا کسی

Achte auf deine Sachen, damit du nichts verlierst.
مراقب وسایلت باش تا چیزی را گم نکنی.

Er achtet darauf, genug Wasser zu trinken.
او مراقب است که به اندازه کافی آب بنوشد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich achte immer auf meine Ernährung.
من همیشه به رژیم غذاییم توجه می‌کنم.

Ich muss darauf achten, genug Schlaf zu bekommen.
باید به این توجه کنم که به اندازه کافی بخوابم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie achtet darauf, höflich zu sein.
او به مؤدب بودن توجه می‌کند.

Sie achtet auf ihre Haustiere.
او به حیوانات خانگی‌اش توجه می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

Sie achten auf die Umwelt.
آن‌ها به محیط زیست توجه می‌کنند.

Sie achten darauf, die Regeln einzuhalten.
آن‌ها به رعایت قوانین توجه می‌کنند.

تلفظ
achten: /ˈaxtən/

تلفظ به فارسی: آختِن

خلاصه
عبارت “achten auf + Akkusativ” در زبان آلمانی به معنای “توجه کردن به” یا “مراقب بودن از” است. این ساختار برای بیان توجه یا مراقبت نسبت به چیزی یا کسی به کار می‌رود. توجه به جزئیات، رعایت قوانین، مراقبت از دیگران و محیط از جمله کاربردهای رایج این عبارت هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

analysieren

A

کلمه “analysieren” در زبان آلمانی
کلمه “analysieren” به معنای “تحلیل کردن” یا “تجزیه و تحلیل کردن” است. این کلمه در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند بررسی دقیق و سیستماتیک اجزاء یک موضوع به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★ تحلیل کردن داده‌ها یا اطلاعات

Er analysiert die Verkaufszahlen.
او اعداد فروش را تحلیل می‌کند.

Wir müssen die Testergebnisse analysieren.
باید نتایج آزمایش را تحلیل کنیم.

★★★ تحلیل کردن رفتار یا روند

Sie analysiert das Verhalten der Kunden.
او رفتار مشتریان را تحلیل می‌کند.

Die Experten analysieren die Wirtschaftstrends.
کارشناسان روندهای اقتصادی را تحلیل می‌کنند.

★★★ تحلیل کردن متون یا اسناد

Er analysiert den Vertrag sehr genau.
او قرارداد را با دقت زیادی تحلیل می‌کند.

Wir haben den Artikel ausführlich analysiert.
ما مقاله را به طور کامل تحلیل کردیم.

ساختار جمله
★★★ تحلیل کردن داده‌ها یا اطلاعات

Ich werde die Daten analysieren, um Muster zu erkennen.
من داده‌ها را تحلیل می‌کنم تا الگوها را شناسایی کنم.

Wir sollten die Umfrageergebnisse analysieren.
باید نتایج نظرسنجی را تحلیل کنیم.

★★★ تحلیل کردن رفتار یا روند

Sie analysiert die Marktbewegungen.
او حرکات بازار را تحلیل می‌کند.

Er analysiert das Kommunikationsverhalten im Team.
او رفتارهای ارتباطی در تیم را تحلیل می‌کند.

★★★ تحلیل کردن متون یا اسناد

Wir müssen das Dokument genau analysieren.
باید سند را با دقت تحلیل کنیم.

Er hat den Roman aus literarischer Perspektive analysiert.
او رمان را از دیدگاه ادبی تحلیل کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ ich

Ich analysiere die Daten, um bessere Entscheidungen zu treffen.
من داده‌ها را تحلیل می‌کنم تا تصمیمات بهتری بگیرم.

Ich habe die Situation gründlich analysiert.
من وضعیت را به طور کامل تحلیل کردم.

★★★ sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie analysiert die finanziellen Berichte.
او گزارش‌های مالی را تحلیل می‌کند.

Sie hat das Verhalten ihrer Kollegen analysiert.
او رفتار همکارانش را تحلیل کرده است.

★★★ sie (سوم شخص جمع)

Sie analysieren die Ergebnisse der Studie.
آن‌ها نتایج مطالعه را تحلیل می‌کنند.

Sie haben den Plan detailliert analysiert.
آن‌ها طرح را به طور مفصل تحلیل کرده‌اند.

تلفظ
analysieren: /ˌanalyˈziːʁən/

تلفظ به فارسی: آنالی‌زی‌رن

خلاصه
کلمه “analysieren” در زبان آلمانی به معنای تحلیل کردن یا تجزیه و تحلیل کردن است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله داده‌ها، رفتار، روندها، متون و اسناد به کار رود. تحلیل دقیق و سیستماتیک اجزاء یک موضوع از جمله کاربردهای رایج این کلمه است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

aufnehmen

A

کلمه “aufnehmen” در زبان آلمانی
کلمه “aufnehmen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

معانی و استفاده‌ها
★★★ ضبط کردن (صوت یا تصویر)

Wir nehmen das Gespräch auf.
ما مکالمه را ضبط می‌کنیم.

Sie hat das Konzert mit ihrer Kamera aufgenommen.
او کنسرت را با دوربینش ضبط کرد.

★★★ پذیرفتن (شخص یا چیزی)

Das Hotel nimmt neue Gäste auf.
هتل مهمانان جدید را می‌پذیرد.

Er wurde in die Gruppe aufgenommen.
او به گروه پذیرفته شد.

★★★ جذب کردن (مایعات یا اطلاعات)

Der Schwamm nimmt das Wasser auf.
اسفنج آب را جذب می‌کند.

Das Kind nimmt schnell neue Informationen auf.
کودک به سرعت اطلاعات جدید را جذب می‌کند.

★★★ شروع کردن (فعالیت یا ارتباط)

Wir müssen Verhandlungen aufnehmen.
ما باید مذاکرات را شروع کنیم.

Sie haben den Kontakt wieder aufgenommen.
آن‌ها دوباره ارتباط را برقرار کردند.

ساختار جمله
★★★ ضبط کردن (صوت یا تصویر)

Ich möchte das Interview aufnehmen.
می‌خواهم مصاحبه را ضبط کنم.

Er hat das Video auf seinem Handy aufgenommen.
او ویدیو را با گوشی‌اش ضبط کرد.

★★★ پذیرفتن (شخص یا چیزی)

Das Tierheim nimmt verlassene Tiere auf.
پناهگاه حیوانات حیوانات بی‌سرپرست را می‌پذیرد.

Sie wurde als Mitglied aufgenommen.
او به عنوان عضو پذیرفته شد.

★★★ جذب کردن (مایعات یا اطلاعات)

Die Pflanze nimmt Nährstoffe aus dem Boden auf.
گیاه مواد مغذی را از خاک جذب می‌کند.

Er nimmt die Anweisungen gut auf.
او دستورات را خوب جذب می‌کند.

★★★ شروع کردن (فعالیت یا ارتباط)

Wir sollten das Projekt so schnell wie möglich aufnehmen.
باید پروژه را هر چه سریع‌تر شروع کنیم.

Sie haben Gespräche über eine mögliche Zusammenarbeit aufgenommen.
آن‌ها گفتگوها را درباره یک همکاری احتمالی آغاز کرده‌اند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ ich

Ich nehme gerne neue Herausforderungen auf.
من به راحتی چالش‌های جدید را می‌پذیرم.

Ich habe das Lied mit meinem Mikrofon aufgenommen.
من آهنگ را با میکروفونم ضبط کردم.

★★★ sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie nimmt schnell neue Konzepte auf.
او مفاهیم جدید را سریع جذب می‌کند.

Sie hat das Gespräch auf ihrem Diktiergerät aufgenommen.
او مکالمه را روی ضبط‌کننده‌اش ضبط کرده است.

★★★ sie (سوم شخص جمع)

Sie nehmen jedes Jahr viele Touristen auf.
آن‌ها هر سال بسیاری از گردشگران را می‌پذیرند.

Sie haben die Diskussion wieder aufgenommen.
آن‌ها دوباره بحث را شروع کردند.

تلفظ
aufnehmen: /ˈaʊfˌneːmən/

تلفظ به فارسی: آوف‌نِمِن

خلاصه
کلمه “aufnehmen” در زبان آلمانی به معنای ضبط کردن، پذیرفتن، جذب کردن، یا شروع کردن است. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند به ضبط صدا یا تصویر، پذیرش افراد یا اشیا، جذب مایعات یا اطلاعات، و شروع فعالیت‌ها یا ارتباطات اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “aufnehmen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل می‌کند.

ظبط کردن فیلم یا عکس گرفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

ausgehen von + dat

A

★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Wir gehen davon aus, dass er kommt.
ما فرض می‌کنیم که او می‌آید.

★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Ich gehe davon aus, dass du die Wahrheit sagst.
من فرض می‌کنم که تو حقیقت را می‌گویی.

★★★نتیجه‌گیری کردن (بر اساس داده‌ها یا شواهد)
Die Polizei geht von einem Unfall aus.
پلیس نتیجه‌گیری می‌کند که این یک حادثه بوده است.

★★★نتیجه‌گیری کردن (بر اساس داده‌ها یا شواهد)
Man kann davon ausgehen, dass die Kosten steigen werden.
می‌توان نتیجه‌گیری کرد که هزینه‌ها افزایش خواهند یافت.

ساختار جمله

★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Er geht davon aus, dass alles gut läuft.
او فرض می‌کند که همه چیز به خوبی پیش می‌رود.

★★★فرض کردن (بر اساس چیزی)
Wir gehen von einer positiven Entwicklung aus.
ما فرض می‌کنیم که توسعه مثبت خواهد بود.

★★★نتیجه‌گیری کردن (بر اساس داده‌ها یا شواهد)
Die Experten gehen von einer Rezession aus.
کارشناسان نتیجه‌گیری می‌کنند که رکود اقتصادی خواهد بود.

★★★نتیجه‌گیری کردن (بر اساس داده‌ها یا شواهد)
Ich gehe davon aus, dass er die Prüfung bestehen wird.
من نتیجه‌گیری می‌کنم که او امتحان را قبول خواهد شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich
Ich gehe davon aus, dass es heute regnet.
من فرض می‌کنم که امروز باران می‌بارد.

★★★ich
Ich gehe davon aus، dass wir pünktlich ankommen.
من فرض می‌کنم که ما به موقع می‌رسیم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie geht davon aus, dass die Kinder spielen wollen.
او فرض می‌کند که کودکان می‌خواهند بازی کنند.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)
Sie geht von einer langen Reise aus.
او فرض می‌کند که این یک سفر طولانی خواهد بود.

★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie gehen davon aus, dass das Projekt erfolgreich sein wird.
آن‌ها فرض می‌کنند که پروژه موفقیت‌آمیز خواهد بود.

★★★sie (سوم شخص جمع)
Sie gehen von einem Missverständnis aus.
آن‌ها نتیجه‌گیری می‌کنند که این یک سوءتفاهم بوده است.

تلفظ
ausgehen von: /ˈaʊsˌɡeːən fɔn/

تلفظ به فارسی: آوس‌گِهِن فون

خلاصه
عبارت “ausgehen von + Dativ” در زبان آلمانی به معنای فرض کردن یا نتیجه‌گیری بر اساس چیزی است. این ساختار برای بیان فرض‌ها، مبانی نتیجه‌گیری‌ها و پیش‌بینی‌ها استفاده می‌شود. توجه به بافت جمله برای درک صحیح این عبارت مهم است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

äußern

A

کلمه “äußern” در زبان آلمانی
کلمه “äußern” به معنای “اظهار کردن” یا “بیان کردن” است. این کلمه در موارد مختلفی برای اشاره به بیان نظرات، احساسات یا افکار به کار می‌رود.

★★★اظهار نظر کردن

Er hat seine Meinung deutlich geäußert.
او نظر خود را به وضوح اظهار کرد.

Er äußerte seine Bedenken.
او نگرانی‌های خود را بیان کرد.

★★★ابراز احساسات

Sie äußerte ihre Freude über die Nachricht.
او خوشحالی خود را نسبت به خبر ابراز کرد.

Er hat seine Enttäuschung geäußert.
او ناامیدی خود را بیان کرد.

★★★بیان کردن افکار

Er äußerte seine Gedanken zu dem Thema.
او افکار خود را در مورد موضوع بیان کرد.

Sie hat sich zu der Situation geäußert.
او در مورد وضعیت اظهار نظر کرد.

ساختار جمله
★★★اظهار نظر کردن

Ich möchte meine Meinung äußern.
می‌خواهم نظر خود را بیان کنم.

Er hat sich kritisch geäußert.
او به طور انتقادی اظهار نظر کرد.

★★★ابراز احساسات

Sie äußerte ihre Dankbarkeit.
او سپاسگزاری خود را ابراز کرد.

Ich habe meine Zufriedenheit geäußert.
من رضایت خود را بیان کردم.

★★★بیان کردن افکار

Wir haben unsere Ideen geäußert.
ما ایده‌های خود را بیان کردیم.

Er äußerte seine Zweifel.
او شک و تردیدهای خود را بیان کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich äußere meine Meinung immer offen.
من همیشه نظرم را به صورت باز اظهار می‌کنم.

Ich habe meine Sorge geäußert.
من نگرانی خود را بیان کردم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie äußert oft ihre Gedanken.
او اغلب افکار خود را بیان می‌کند.

Sie hat ihre Freude geäußert.
او خوشحالی خود را بیان کرد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie äußern ihre Meinung zu politischen Themen.
آن‌ها نظرات خود را در مورد موضوعات سیاسی بیان می‌کنند.

Sie haben ihre Unterstützung geäußert.
آن‌ها حمایت خود را ابراز کردند.

تلفظ
äußern: /ˈɔɪ̯sɐn/

تلفظ به فارسی: اُیسِرن

خلاصه
کلمه “äußern” در زبان آلمانی به معنای اظهار کردن یا بیان کردن است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله بیان نظرات، احساسات و افکار به کار رود. بیان صریح و روشن افکار و احساسات از جمله کاربردهای رایج این کلمه است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

basieren auf + dat

A

عبارت “basieren auf + Dativ” به معنای “مبتنی بودن بر” یا “پایه داشتن بر” است. این ساختار اغلب برای بیان اینکه چیزی بر اساس چیزی دیگر استوار است، به کار می‌رود.

★★★مبتنی بودن بر حقایق

Die Studie basiert auf aktuellen Daten.
این مطالعه مبتنی بر داده‌های فعلی است.

Die Theorie basiert auf wissenschaftlichen Erkenntnissen.
این نظریه مبتنی بر یافته‌های علمی است.

★★★پایه داشتن بر تجربه

Ihre Argumente basieren auf persönlichen Erfahrungen.
دلایل او بر اساس تجربیات شخصی است.

Sein Erfolg basiert auf harter Arbeit.
موفقیت او بر اساس کار سخت است.

★★★استوار بودن بر اصول

Die Entscheidung basiert auf rechtlichen Grundlagen.
این تصمیم بر اساس اصول قانونی استوار است.

Unser Plan basiert auf klaren Zielen.
طرح ما بر اهداف واضح استوار است.

ساختار جمله
★★★مبتنی بودن بر حقایق

Der Bericht basiert auf verlässlichen Informationen.
گزارش مبتنی بر اطلاعات قابل اعتماد است.

Die Ergebnisse basieren auf umfangreichen Forschungen.
نتایج بر اساس تحقیقات گسترده است.

★★★پایه داشتن بر تجربه

Meine Einschätzung basiert auf langjähriger Erfahrung.
ارزیابی من بر اساس تجربه چندین ساله است.

Das Urteil basiert auf konkreten Beweisen.
حکم بر اساس شواهد مشخص است.

★★★استوار بودن بر اصول

Unser Ansatz basiert auf ethischen Überlegungen.
رویکرد ما بر ملاحظات اخلاقی استوار است.

Der Vertrag basiert auf gegenseitigem Vertrauen.
قرارداد بر اساس اعتماد متقابل است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Meine Analyse basiert auf den verfügbaren Daten.
تحلیل من بر اساس داده‌های موجود است.

Mein Vorschlag basiert auf fundierten Fakten.
پیشنهاد من بر اساس حقایق محکم است.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Ihre Schlussfolgerung basiert auf logischen Überlegungen.
نتیجه‌گیری او بر اساس ملاحظات منطقی است.

Ihre Meinung basiert auf fundierten Kenntnissen.
نظر او بر اساس دانش معتبر است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Ihre Argumente basieren auf fundierten Studien.
دلایل آن‌ها بر اساس مطالعات معتبر است.

Ihre Strategie basiert auf bewährten Methoden.
استراتژی آن‌ها بر اساس روش‌های آزموده شده است.

تلفظ
basieren auf: /baˈziːʁən aʊf/

تلفظ به فارسی: بازی‌رِن آوف

خلاصه
عبارت “basieren auf + Dativ” در زبان آلمانی به معنای مبتنی بودن بر یا پایه داشتن بر است. این ساختار برای بیان اینکه چیزی بر اساس چیزی دیگر استوار است، استفاده می‌شود. این عبارت می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله حقایق، تجربیات و اصول به کار رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

bauen auf + akk/ dat

A

عبارت “bauen auf + Akkusativ/Dativ”
به معنای “ساختن بر پایه” یا “اعتماد کردن بر” است. این ساختار در دو حالت به کار می‌رود: با حالت مفعولی (Akkusativ) برای اشاره به ساختن و ایجاد کردن بر پایه چیزی، و با حالت مفعولی غیر مستقیم (Dativ) برای اشاره به اعتماد کردن بر چیزی.

★★★ساختن بر پایه (Akkusativ)

Wir bauen unser Haus auf einem soliden Fundament.
ما خانه‌مان را بر روی یک پایه محکم می‌سازیم.

Er baut seine Theorie auf empirischen Daten auf.
او نظریه‌اش را بر پایه داده‌های تجربی بنا می‌کند.

★★★اعتماد کردن بر (Dativ)

Ich baue auf deine Unterstützung.
من به حمایت تو اعتماد دارم.

Sie baut auf ihre langjährige Erfahrung.
او به تجربه چندین ساله‌اش اعتماد می‌کند.

ساختار جمله
★★★ساختن بر پایه (Akkusativ)

Das Unternehmen baut seine Strategie auf den neuesten Marktanalysen auf.
شرکت استراتژی خود را بر اساس جدیدترین تحلیل‌های بازار بنا می‌کند.

Sie baut ihr Vertrauen auf klare Kommunikation.
او اعتمادش را بر اساس ارتباطات شفاف می‌سازد.

★★★اعتماد کردن بر (Dativ)

Wir bauen auf die Kooperation unserer Partner.
ما به همکاری شرکایمان اعتماد داریم.

Er baut auf die Loyalität seiner Mitarbeiter.
او به وفاداری کارکنانش اعتماد دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich baue auf eine starke Basis für meine Argumente.
من بر پایه‌ای قوی برای دلایلم بنا می‌کنم.

Ich baue auf die Ehrlichkeit meiner Freunde.
من به صداقت دوستانم اعتماد دارم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie baut ihre Karriere auf harter Arbeit auf.
او کارنامه کاری‌اش را بر اساس کار سخت می‌سازد.

Sie baut auf ihre Intuition in schwierigen Situationen.
او در موقعیت‌های دشوار به حس ششم خود اعتماد می‌کند.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie bauen auf innovative Technologien, um ihre Produkte zu verbessern.
آن‌ها برای بهبود محصولاتشان بر تکنولوژی‌های نوآورانه بنا می‌کنند.

Sie bauen auf eine enge Zusammenarbeit mit ihren Kunden.
آن‌ها به همکاری نزدیک با مشتریانشان اعتماد دارند.

تلفظ
bauen auf: /ˈbaʊən aʊf/

تلفظ به فارسی: باوئن آوف

خلاصه
عبارت “bauen auf + Akkusativ/Dativ” در زبان آلمانی به معنای ساختن بر پایه چیزی یا اعتماد کردن بر چیزی است. این ساختار می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله ساختن استراتژی، ایجاد اعتماد، و پایه‌گذاری بر تجربیات و تحلیل‌ها به کار رود. توجه به بافت جمله برای انتخاب حالت مفعولی مناسب ضروری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

beginnen mit + dat

A

عبارت “beginnen mit + Dativ” به معنای “شروع کردن با” است. این ساختار برای بیان شروع یک فعالیت یا فرآیند با یک چیز یا اقدام خاص به کار می‌رود.

★★★شروع کردن با فعالیت خاص

Wir beginnen mit dem Unterricht um 9 Uhr.
ما کلاس را ساعت 9 شروع می‌کنیم.

Sie beginnt mit der Arbeit an ihrem neuen Projekt.
او کار روی پروژه جدیدش را شروع می‌کند.

★★★شروع کردن با موضوع خاص

Er begann mit einer Erklärung der Regeln.
او با توضیح قوانین شروع کرد.

Die Sitzung begann mit einer Diskussion über das Budget.
جلسه با بحثی درباره بودجه شروع شد.

★★★شروع کردن با چیزی

Ich beginne mit dem Lesen des Buches.
من شروع به خواندن کتاب کردم.

Wir haben mit der Planung der Reise begonnen.
ما برنامه‌ریزی سفر را شروع کرده‌ایم.

ساختار جمله
★★★شروع کردن با فعالیت خاص

Sie beginnt mit dem Training um 7 Uhr.
او تمرین را ساعت 7 شروع می‌کند.

Ich beginne jeden Tag mit einem Spaziergang.
من هر روز را با یک پیاده‌روی شروع می‌کنم.

★★★شروع کردن با موضوع خاص

Die Präsentation begann mit einer Einführung.
ارائه با یک مقدمه شروع شد.

Er begann das Gespräch mit einer Frage.
او مکالمه را با یک سوال شروع کرد.

★★★شروع کردن با چیزی

Wir beginnen mit dem Bau des Hauses im nächsten Monat.
ما ساخت خانه را از ماه آینده شروع می‌کنیم.

Ich habe mit dem Schreiben eines neuen Buches begonnen.
من نوشتن یک کتاب جدید را شروع کرده‌ام.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich beginne meinen Tag mit einem Kaffee.
من روزم را با یک قهوه شروع می‌کنم.

Ich habe mit dem Lernen für die Prüfung begonnen.
من شروع به مطالعه برای امتحان کرده‌ام.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie beginnt immer mit einem Lächeln.
او همیشه با یک لبخند شروع می‌کند.

Sie hat mit dem Singen im Chor begonnen.
او شروع به خواندن در گروه کر کرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie beginnen die Veranstaltung mit einer Rede.
آن‌ها مراسم را با یک سخنرانی شروع می‌کنند.

Sie haben mit der Vorbereitung für das Fest begonnen.
آن‌ها با آماده‌سازی برای جشن شروع کرده‌اند.

تلفظ
beginnen mit: /bəˈɡɪnən mɪt/

تلفظ به فارسی: بگینِن میت

خلاصه
عبارت “beginnen mit + Dativ” در زبان آلمانی به معنای شروع کردن با چیزی یا فعالیتی است. این ساختار برای بیان آغاز یک فرآیند یا فعالیت با یک موضوع خاص، یک اقدام، یا چیزی به کار می‌رود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

beibringen + dat/ akk

A

عبارت “beibringen + Dativ/Akkusativ” به معنای “یاد دادن به” یا “آموزش دادن به” است. این ساختار برای بیان فرآیند یاد دادن یا آموزش دادن یک مهارت یا دانش به کسی استفاده می‌شود.

★★★یاد دادن (آموزش دادن) به کسی (Dativ) + چیزی (Akkusativ)

Sie bringt ihrem Sohn das Lesen bei.
او به پسرش خواندن یاد می‌دهد.

Der Lehrer bringt den Schülern Mathematik bei.
معلم به دانش‌آموزان ریاضی یاد می‌دهد.

★★★آموزش دادن یک مهارت یا دانش

Er bringt seiner Tochter das Fahrradfahren bei.
او به دخترش دوچرخه‌سواری یاد می‌دهد.

Ich bringe dir bei, wie man kocht.
من به تو یاد می‌دهم که چگونه آشپزی کنی.

ساختار جمله
★★★یاد دادن (آموزش دادن) به کسی (Dativ) + چیزی (Akkusativ)

Die Mutter bringt ihrer Tochter das Stricken bei.
مادر به دخترش بافتنی یاد می‌دهد.

Der Trainer bringt den Spielern neue Techniken bei.
مربی به بازیکنان تکنیک‌های جدید یاد می‌دهد.

★★★آموزش دادن یک مهارت یا دانش

Ich bringe meinem Freund Deutsch bei.
من به دوستم آلمانی یاد می‌دهم.

Er bringt seinem Hund Tricks bei.
او به سگش ترفندهایی یاد می‌دهد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich bringe meinem kleinen Bruder das Schwimmen bei.
من به برادر کوچکم شنا یاد می‌دهم.

Ich habe dir beigebracht, wie man dieses Spiel spielt.
من به تو یاد دادم که چگونه این بازی را بازی کنی.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie bringt ihren Schülern Kunst bei.
او به دانش‌آموزانش هنر یاد می‌دهد.

Sie hat ihrer Freundin das Tanzen beigebracht.
او به دوستش رقصیدن یاد داده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie bringen den Kindern gute Manieren bei.
آن‌ها به بچه‌ها آداب خوب را یاد می‌دهند.

Sie haben uns beigebracht, wie man zusammenarbeitet.
آن‌ها به ما یاد داده‌اند که چگونه با هم کار کنیم.

تلفظ
beibringen: /ˈbaɪ̯ˌbʁɪŋən/

تلفظ به فارسی: بای‌بْرینگِن

خلاصه
عبارت “beibringen + Dativ/Akkusativ” در زبان آلمانی به معنای یاد دادن یا آموزش دادن به کسی است. این ساختار برای بیان فرآیند یاد دادن یک مهارت یا دانش به کسی استفاده می‌شود. داتیو برای شخصی که چیزی به او یاد داده می‌شود و آکوزاتیو برای چیزی که یاد داده می‌شود، به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

benachrichtigen

A

کلمه “benachrichtigen” به معنای “اطلاع دادن” یا “خبر دادن” است. این کلمه برای اشاره به عمل خبر رساندن یا مطلع کردن کسی از چیزی به کار می‌رود.

★★★اطلاع دادن

Er benachrichtigte die Polizei über den Unfall.
او پلیس را از حادثه مطلع کرد.

Die Schule benachrichtigte die Eltern über den Vorfall.
مدرسه والدین را از اتفاق مطلع کرد.

★★★خبر دادن

Sie benachrichtigte ihren Chef über die Änderungen.
او رئیسش را از تغییرات مطلع کرد.

Er hat mich über seine Verspätung benachrichtigt.
او من را از تأخیرش مطلع کرد.

ساختار جمله
★★★اطلاع دادن

Wir müssen die Behörden benachrichtigen.
باید مقامات را مطلع کنیم.

Sie benachrichtigten uns rechtzeitig über die Änderung.
آن‌ها ما را به موقع از تغییر مطلع کردند.

★★★خبر دادن

Bitte benachrichtige mich, wenn du angekommen bist.
لطفاً وقتی رسیدی من را مطلع کن.

Er hat seine Familie über seine sichere Ankunft benachrichtigt.
او خانواده‌اش را از رسیدن ایمن خود مطلع کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich benachrichtige dich, sobald ich mehr weiß.
به تو اطلاع می‌دهم به محض اینکه بیشتر بدانم.

Ich habe die Nachbarn über das geplante Fest benachrichtigt.
من همسایه‌ها را از جشن برنامه‌ریزی شده مطلع کردم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie benachrichtigt ihre Freunde immer über wichtige Neuigkeiten.
او همیشه دوستانش را از اخبار مهم مطلع می‌کند.

Sie hat ihre Kollegen über die neuen Richtlinien benachrichtigt.
او همکارانش را از دستورالعمل‌های جدید مطلع کرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie benachrichtigen die Kunden über Lieferverzögerungen.
آن‌ها مشتریان را از تأخیر در تحویل مطلع می‌کنند.

Sie haben die Teilnehmer über die Änderungen im Zeitplan benachrichtigt.
آن‌ها شرکت‌کنندگان را از تغییرات در برنامه زمانی مطلع کردند.

تلفظ
benachrichtigen: /bəˈnaːxʁɪçtɪɡən/

تلفظ به فارسی: بِنَاخریشْتِگِن

خلاصه
کلمه “benachrichtigen” در زبان آلمانی به معنای اطلاع دادن یا خبر دادن است. این فعل برای بیان عمل خبر رساندن یا مطلع کردن کسی از چیزی به کار می‌رود. در جمله‌ها، این کلمه به عنوان فعلی برای بیان رساندن اطلاعات یا خبر به دیگران استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

berichten

A

کلمه “berichten” به معنای “گزارش دادن” یا “خبردادن” است. این فعل برای اشاره به عمل اطلاع‌رسانی یا شرح دادن وقایع و اطلاعات به کار می‌رود.

★★★گزارش دادن

Die Journalisten berichten über das Ereignis.
روزنامه‌نگاران درباره رویداد گزارش می‌دهند.

Er hat der Polizei alles berichtet, was er gesehen hat.
او به پلیس همه چیز را که دیده بود گزارش داد.

★★★خبردادن

Sie berichtet ihren Eltern von ihrem Tag.
او به والدینش از روزش خبر می‌دهد.

Er hat mir von seinen Erlebnissen berichtet.
او به من از تجربیاتش خبر داد.

ساختار جمله
★★★گزارش دادن

Die Zeugin berichtet dem Richter über den Unfall.
شاهد به قاضی درباره تصادف گزارش می‌دهد.

Er berichtet regelmäßig über seine Fortschritte.
او به طور منظم درباره پیشرفت‌هایش گزارش می‌دهد.

★★★خبردادن

Wir müssen den Chef über die Änderungen berichten.
باید به رئیس درباره تغییرات خبر بدهیم.

Sie berichtet mir oft von ihren Reisen.
او اغلب به من از سفرهایش خبر می‌دهد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich berichte dir, sobald ich mehr weiß.
به تو گزارش می‌دهم به محض اینکه بیشتر بدانم.

Ich habe meinem Freund über das Konzert berichtet.
من به دوستم درباره کنسرت خبر دادم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie berichtet ihrer Lehrerin über das Projekt.
او به معلمش درباره پروژه گزارش می‌دهد.

Sie hat ihrem Arzt über die Symptome berichtet.
او به پزشکش درباره علائم خبر داده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie berichten den Medien über die Neuigkeiten.
آن‌ها به رسانه‌ها درباره اخبار گزارش می‌دهند.

Sie haben den Eltern über die Schulveranstaltung berichtet.
آن‌ها به والدین درباره رویداد مدرسه خبر دادند.

تلفظ
berichten: /bəˈʁɪçtn̩/

تلفظ به فارسی: بریکْتِن

خلاصه
کلمه “berichten” در زبان آلمانی به معنای گزارش دادن یا خبردادن است. این فعل برای بیان عمل اطلاع‌رسانی یا شرح دادن وقایع و اطلاعات به دیگران به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند گزارش‌دهی، اطلاع‌رسانی و خبر دادن استفاده کرد.

خبر دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

beschreiben

A

کلمه “beschreiben” به معنای “توصیف کردن” یا “شرح دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل بیان جزئیات یا ویژگی‌های چیزی یا کسی به کار می‌رود.

★★★توصیف کردن

Er beschreibt das Bild sehr detailliert.
او تصویر را با جزئیات فراوان توصیف می‌کند.

Sie hat mir den Weg zum Bahnhof beschrieben.
او مسیر ایستگاه راه‌آهن را برای من توصیف کرد.

★★★شرح دادن

Der Lehrer beschreibt das Experiment.
معلم آزمایش را شرح می‌دهد.

Er beschreibt seine Erfahrungen im Ausland.
او تجربیاتش در خارج از کشور را شرح می‌دهد.

ساختار جمله
★★★توصیف کردن

Kannst du mir den Geschmack dieser Frucht beschreiben?
می‌توانی طعم این میوه را برایم توصیف کنی؟

Er beschreibt die Landschaft in seinem Roman sehr anschaulich.
او مناظر را در رمانش بسیار زنده و واقعی توصیف می‌کند.

★★★شرح دادن

Sie beschreibt genau, wie man das Gerät benutzt.
او دقیقاً توضیح می‌دهد که چگونه از دستگاه استفاده کنیم.

Er hat die Situation ausführlich beschrieben.
او وضعیت را به طور کامل شرح داد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich beschreibe dir, was ich gesehen habe.
برای تو توضیح می‌دهم که چه چیزی دیدم.

Ich habe meinen Freunden die Sehenswürdigkeiten der Stadt beschrieben.
من جاذبه‌های گردشگری شهر را برای دوستانم شرح دادم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie beschreibt ihren Traum in ihrem Tagebuch.
او رویای خود را در دفتر خاطراتش توصیف می‌کند.

Sie hat die Symptome ihrem Arzt beschrieben.
او علائم را برای پزشکش شرح داد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie beschreiben die Regeln des Spiels.
آن‌ها قوانین بازی را توضیح می‌دهند.

Sie haben die Veränderungen in der Firma beschrieben.
آن‌ها تغییرات در شرکت را شرح دادند.

تلفظ
beschreiben: /bəˈʃʁaɪ̯bən/

تلفظ به فارسی: بِشْرایْبِن

خلاصه
کلمه “beschreiben” در زبان آلمانی به معنای توصیف کردن یا شرح دادن است. این فعل برای بیان جزئیات یا ویژگی‌های چیزی یا کسی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند توصیف مکان‌ها، شرح وقایع و توضیح روش‌ها استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

bestehen auf + dat

A

عبارت “bestehen auf + Dativ”
به معنای “اصرار کردن بر” یا “پافشاری کردن بر” است.
این ساختار برای بیان اصرار یا تأکید بر چیزی به کار می‌رود.

★★★اصرار کردن بر چیزی

Er besteht auf seinem Recht.
او بر حق خود اصرار می‌ورزد.

Sie besteht darauf, dass wir pünktlich sind.
او اصرار دارد که ما به موقع باشیم.

★★★پافشاری کردن بر موضوعی

Der Kunde besteht auf eine Rückerstattung.
مشتری بر بازپرداخت پافشاری می‌کند.

Sie besteht darauf, die Wahrheit zu erfahren.
او پافشاری می‌کند که حقیقت را بداند.

ساختار جمله
★★★اصرار کردن بر چیزی

Ich bestehe auf meiner Meinung.
من بر نظرم اصرار دارم.

Er besteht auf einer Erklärung.
او بر یک توضیح اصرار می‌کند.

★★★پافشاری کردن بر موضوعی

Sie besteht auf ihrer Entscheidung.
او بر تصمیم خود پافشاری می‌کند.

Er besteht darauf, die Bedingungen zu ändern.
او پافشاری می‌کند که شرایط را تغییر دهد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich bestehe auf meinem Recht, gehört zu werden.
من بر حق خود برای شنیده شدن اصرار می‌ورزم.

Ich habe darauf bestanden, dass wir die Regeln einhalten.
من اصرار داشتم که ما قوانین را رعایت کنیم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie besteht darauf, die Rechnung sofort zu bezahlen.
او اصرار دارد که فوراً صورتحساب را پرداخت کند.

Sie hat darauf bestanden, dass alle anwesend sind.
او پافشاری کرد که همه حاضر باشند.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie bestehen auf ihren Forderungen.
آن‌ها بر خواسته‌های خود پافشاری می‌کنند.

Sie haben darauf bestanden, dass die Änderungen durchgeführt werden.
آن‌ها اصرار داشتند که تغییرات انجام شوند.

تلفظ
bestehen auf: /bəˈʃteːən aʊf/

تلفظ به فارسی: بِشتِئِن آوف

خلاصه
عبارت “bestehen auf + Dativ” در زبان آلمانی به معنای اصرار کردن یا پافشاری کردن بر چیزی است. این ساختار برای بیان اصرار یا تأکید بر یک موضوع یا حق استفاده می‌شود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

bestehen aus + dat

A

عبارت “bestehen aus + Dativ” به معنای “تشکیل شدن از” یا “ساخته شدن از” است. این ساختار برای بیان اجزاء یا موادی که چیزی از آن‌ها تشکیل شده، به کار می‌رود.

★★★تشکیل شدن از اجزاء

Das Team besteht aus fünf Mitgliedern.
تیم از پنج عضو تشکیل شده است.

Das Buch besteht aus zehn Kapiteln.
کتاب از ده فصل تشکیل شده است.

★★★ساخته شدن از مواد

Der Tisch besteht aus Holz.
میز از چوب ساخته شده است.

Die Kette besteht aus Gold.
زنجیر از طلا ساخته شده است.

ساختار جمله
★★★تشکیل شدن از اجزاء

Die Prüfung besteht aus schriftlichen und mündlichen Teilen.
آزمون از بخش‌های کتبی و شفاهی تشکیل شده است.

Der Kurs besteht aus mehreren Modulen.
دوره از چندین بخش تشکیل شده است.

★★★ساخته شدن از مواد

Das Haus besteht aus Ziegeln und Beton.
خانه از آجر و بتن ساخته شده است.

Das Kleid besteht aus Seide.
لباس از ابریشم ساخته شده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Meine Sammlung besteht aus seltenen Münzen.
مجموعه من از سکه‌های نادر تشکیل شده است.

Meine Diät besteht aus viel Obst und Gemüse.
رژیم غذایی من از مقدار زیادی میوه و سبزیجات تشکیل شده است.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Ihr Frühstück besteht aus Kaffee und Toast.
صبحانه او از قهوه و نان تست تشکیل شده است.

Ihre Aufgabe besteht aus drei Teilen.
وظیفه او از سه بخش تشکیل شده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Ihre Wohnung besteht aus drei Zimmern.
آپارتمان آن‌ها از سه اتاق تشکیل شده است.

Ihre Arbeit besteht aus Forschung und Lehre.
کار آن‌ها از پژوهش و تدریس تشکیل شده است.

تلفظ
bestehen aus: /bəˈʃteːən aʊs/

تلفظ به فارسی: بِشتِئِن آوس

خلاصه
عبارت “bestehen aus + Dativ” در زبان آلمانی به معنای تشکیل شدن از یا ساخته شدن از چیزی است. این ساختار برای بیان اجزاء یا موادی که چیزی از آن‌ها تشکیل شده، به کار می‌رود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

bilden

A

کلمه “bilden” به معنای “تشکیل دادن”، “ساختن” یا “شکل دادن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند ایجاد یا شکل‌گیری چیزی به کار می‌رود.

★★★تشکیل دادن

Die Schüler bilden eine Gruppe.
دانش‌آموزان یک گروه تشکیل می‌دهند.

Diese Moleküle bilden eine chemische Verbindung.
این مولکول‌ها یک ترکیب شیمیایی تشکیل می‌دهند.

★★★ساختن

Die Künstler bilden ein beeindruckendes Kunstwerk.
هنرمندان یک اثر هنری چشمگیر می‌سازند.

Die Steine bilden einen Turm.
سنگ‌ها یک برج می‌سازند.

★★★شکل دادن

Wissen und Erfahrung bilden den Charakter eines Menschen.
دانش و تجربه شخصیت یک انسان را شکل می‌دهند.

Diese Ereignisse haben ihre Meinung gebildet.
این وقایع نظر او را شکل داده‌اند.

ساختار جمله
★★★تشکیل دادن

Wir müssen einen Plan bilden.
باید یک طرح تشکیل دهیم.

Sie bilden einen Kreis.
آن‌ها یک دایره تشکیل می‌دهند.

★★★ساختن

Er will ein Team aus Experten bilden.
او می‌خواهد یک تیم از کارشناسان بسازد.

Diese Wörter bilden einen Satz.
این کلمات یک جمله می‌سازند.

★★★شکل دادن

Die Erfahrungen haben ihre Karriere gebildet.
تجربیاتش حرفه او را شکل داده‌اند.

Diese Ideen bilden die Grundlage unserer Philosophie.
این ایده‌ها پایه فلسفه ما را شکل می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich möchte ein Netzwerk von Fachleuten bilden.
من می‌خواهم یک شبکه از متخصصان تشکیل دهم.

Ich habe ein starkes Team gebildet.
من یک تیم قوی تشکیل داده‌ام.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie bildet eine wichtige Verbindung zwischen den Abteilungen.
او یک ارتباط مهم بین بخش‌ها تشکیل می‌دهد.

Sie hat ihre Meinung durch Lesen und Diskutieren gebildet.
او نظرش را از طریق خواندن و بحث کردن شکل داده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie bilden eine neue Organisation.
آن‌ها یک سازمان جدید تشکیل می‌دهند.

Sie haben einen Plan für die Zukunft gebildet.
آن‌ها یک طرح برای آینده ساخته‌اند.

تلفظ
bilden: /ˈbɪldən/

تلفظ به فارسی: بیلدِن

خلاصه
کلمه “bilden” در زبان آلمانی به معنای تشکیل دادن، ساختن یا شکل دادن است. این فعل برای بیان فرآیند ایجاد یا شکل‌گیری چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند تشکیل گروه‌ها، ساختن اشیا یا شکل دادن به ایده‌ها و نظرات استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

deuten

A

کلمه “deuten” به معنای “تعبیر کردن”، “اشاره کردن” یا “معنی کردن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند تفسیر یا اشاره به چیزی به کار می‌رود.

★★★تعبیر کردن

Sie deutet seine Worte falsch.
او کلمات او را اشتباه تعبیر می‌کند.

Der Traumdeuter deutet den Traum.
تعبیرکننده خواب، خواب را تعبیر می‌کند.

★★★اشاره کردن

Er deutet auf das Bild an der Wand.
او به تصویر روی دیوار اشاره می‌کند.

Sie deutete auf die Uhr und sagte, dass es spät sei.
او به ساعت اشاره کرد و گفت که دیر است.

★★★معنی کردن

Wie deutest du dieses Zeichen?
این علامت را چگونه تعبیر می‌کنی؟

Er deutet ihre Reaktion als Zustimmung.
او واکنش او را به عنوان موافقت تعبیر می‌کند.

ساختار جمله
★★★تعبیر کردن

Kannst du mir helfen, diesen Text zu deuten?
می‌توانی به من کمک کنی این متن را تعبیر کنم؟

Sie deuten das Verhalten des Tieres.
آن‌ها رفتار حیوان را تعبیر می‌کنند.

★★★اشاره کردن

Er deutete mit dem Finger auf die Karte.
او با انگشت به نقشه اشاره کرد.

Sie deutet auf das Gebäude und erklärte seine Geschichte.
او به ساختمان اشاره کرد و تاریخچه آن را توضیح داد.

★★★معنی کردن

Wie soll ich diese Geste deuten?
چگونه باید این حرکت را معنی کنم؟

Er deutet ihre Worte als Zeichen der Unterstützung.
او کلمات او را به عنوان نشانه‌ای از حمایت تعبیر می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich deute seine Stille als Zustimmung.
من سکوت او را به عنوان موافقت تعبیر می‌کنم.

Ich habe auf das Problem hingewiesen, aber niemand hat es bemerkt.
من به مشکل اشاره کردم، اما هیچ‌کس متوجه نشد.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie deutet oft auf interessante Details hin.
او اغلب به جزئیات جالب اشاره می‌کند.

Sie hat seine Reaktion als Interesse gedeutet.
او واکنش او را به عنوان علاقه تعبیر کرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie deuten die Zeichen am Himmel.
آن‌ها نشانه‌های آسمان را تعبیر می‌کنند.

Sie haben auf die wichtigen Punkte im Bericht hingewiesen.
آن‌ها به نکات مهم در گزارش اشاره کرده‌اند.

تلفظ
deuten: /ˈdɔɪ̯tn̩/

تلفظ به فارسی: دویتِن

خلاصه
کلمه “deuten” در زبان آلمانی به معنای تعبیر کردن، اشاره کردن یا معنی کردن است. این فعل برای بیان فرآیند تفسیر یا اشاره به چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند تعبیر متن‌ها، اشاره به اشیا یا معنی کردن حرکات و واکنش‌ها استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

dienen zu + dat

A

عبارت “dienen zu + Dativ” به معنای “به کار بردن برای” یا “خدمت کردن برای” است. این ساختار برای بیان هدف یا استفاده از چیزی به کار می‌رود.

★★★به کار بردن برای

Das Gerät dient zur Messung der Temperatur.
این دستگاه برای اندازه‌گیری دما به کار برده می‌شود.

Die Werkzeuge dienen zum Schneiden von Holz.
این ابزارها برای بریدن چوب به کار برده می‌شوند.

★★★خدمت کردن برای

Der Raum dient zur Aufbewahrung von Akten.
این اتاق برای نگهداری پرونده‌ها به کار می‌رود.

Die Medikamente dienen zur Behandlung von Krankheiten.
این داروها برای درمان بیماری‌ها استفاده می‌شوند.

ساختار جمله
★★★به کار بردن برای

Diese Software dient zur Bearbeitung von Bildern.
این نرم‌افزار برای ویرایش تصاویر استفاده می‌شود.

Das Buch dient zum Lernen der deutschen Sprache.
این کتاب برای یادگیری زبان آلمانی به کار برده می‌شود.

★★★خدمت کردن برای

Der neue Anbau dient zur Erweiterung des Büros.
ساخت جدید برای گسترش دفتر به کار می‌رود.

Die Übung dient zur Verbesserung der Fähigkeiten.
این تمرین برای بهبود مهارت‌ها استفاده می‌شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich benutze diese App, die zur Organisation meiner Aufgaben dient.
من از این اپلیکیشن که برای سازماندهی وظایفم به کار می‌رود استفاده می‌کنم.

Meine Notizen dienen zur Vorbereitung auf die Prüfung.
یادداشت‌هایم برای آماده‌سازی برای امتحان به کار می‌روند.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Das Medikament, das sie nimmt, dient zur Linderung ihrer Schmerzen.
دارویی که او مصرف می‌کند برای کاهش دردش به کار می‌رود.

Ihre Ersparnisse dienen zum Kauf eines neuen Autos.
پس‌اندازهایش برای خرید یک ماشین جدید به کار می‌رود.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Diese Räume dienen zur Unterbringung der Gäste.
این اتاق‌ها برای اسکان مهمانان به کار می‌روند.

Die Maschinen dienen zur Herstellung von Kleidung.
این ماشین‌ها برای تولید لباس به کار می‌روند.

تلفظ
dienen zu: /ˈdiːnən t͡su/

تلفظ به فارسی: دینِن تسو

خلاصه
عبارت “dienen zu + Dativ” در زبان آلمانی به معنای به کار بردن برای یا خدمت کردن برای چیزی است. این ساختار برای بیان هدف یا استفاده از چیزی به کار می‌رود. توجه به بافت جمله برای استفاده صحیح از این عبارت ضروری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

feststellen

A

کلمه “feststellen” به معنای “مشخص کردن”، “تعیین کردن” یا “تشخیص دادن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند کشف یا تعیین چیزی به کار می‌رود.

★★★مشخص کردن

Die Polizei konnte den Täter schnell feststellen.
پلیس توانست سریعاً مجرم را مشخص کند.

Die Untersuchung hat die Ursache des Problems festgestellt.
تحقیق علت مشکل را مشخص کرد.

★★★تعیین کردن

Wir müssen den genauen Zeitpunkt des Treffens feststellen.
باید زمان دقیق ملاقات را تعیین کنیم.

Er stellte fest, dass die Zahlen falsch waren.
او تعیین کرد که اعداد اشتباه بودند.

★★★تشخیص دادن

Der Arzt hat eine Infektion festgestellt.
پزشک عفونت را تشخیص داد.

Sie stellte fest, dass ihr Schlüssel fehlt.
او متوجه شد که کلیدش گم شده است.

ساختار جمله
★★★مشخص کردن

Die Forscher haben festgestellt, dass das neue Medikament wirksam ist.
محققان مشخص کرده‌اند که داروی جدید موثر است.

Er konnte den Fehler in der Berechnung feststellen.
او توانست خطا در محاسبه را مشخص کند.

★★★تعیین کردن

Der Richter stellte fest, dass der Angeklagte unschuldig ist.
قاضی تعیین کرد که متهم بی‌گناه است.

Wir haben den genauen Ort des Unfalls festgestellt.
ما محل دقیق حادثه را تعیین کردیم.

★★★تشخیص دادن

Sie hat festgestellt, dass sie ihre Brieftasche verloren hat.
او تشخیص داد که کیف پولش را گم کرده است.

Der Techniker stellte fest, dass die Maschine defekt ist.
تکنسین تشخیص داد که ماشین خراب است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich habe festgestellt, dass das Licht kaputt ist.
من متوجه شدم که چراغ خراب است.

Ich konnte den Grund für das Problem feststellen.
من توانستم علت مشکل را مشخص کنم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie stellte fest, dass das Essen zu salzig ist.
او تشخیص داد که غذا بیش از حد شور است.

Sie hat festgestellt, dass der Bericht unvollständig ist.
او تشخیص داد که گزارش ناقص است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie haben festgestellt, dass die Pläne geändert werden müssen.
آن‌ها مشخص کردند که باید نقشه‌ها تغییر کنند.

Sie stellten fest, dass der Vertrag ungültig ist.
آن‌ها تشخیص دادند که قرارداد نامعتبر است.

تلفظ
feststellen: /ˈfɛstʃtɛlən/

تلفظ به فارسی: فِست‌شْتِلِن

خلاصه
کلمه “feststellen” در زبان آلمانی به معنای مشخص کردن، تعیین کردن یا تشخیص دادن است. این فعل برای بیان فرآیند کشف یا تعیین چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند تشخیص پزشکی، تعیین زمان و مکان، و مشخص کردن دلایل و علت‌ها استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

führen

A

کلمه “führen” به معنای “رهبری کردن”، “هدایت کردن” یا “مدیریت کردن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به فرآیند رهبری، هدایت یا مدیریت به کار می‌رود.

★★★رهبری کردن

Er führt das Team zu Erfolg.
او تیم را به سوی موفقیت رهبری می‌کند.

Sie führt die Abteilung seit fünf Jahren.
او بخش را از پنج سال پیش رهبری می‌کند.

★★★هدایت کردن

Der Lehrer führt die Schüler durch das Museum.
معلم دانش‌آموزان را در موزه هدایت می‌کند.

Er führte die Gäste zu ihren Plätzen.
او مهمانان را به سمت صندلی‌هایشان هدایت کرد.

★★★مدیریت کردن

Sie führt ein erfolgreiches Unternehmen.
او یک شرکت موفق را مدیریت می‌کند.

Er führt die Verhandlungen mit den Partnern.
او مذاکرات با شرکا را مدیریت می‌کند.

ساختار جمله
★★★رهبری کردن

Der Kapitän führt die Mannschaft zum Sieg.
کاپیتان تیم را به سوی پیروزی رهبری می‌کند.

Sie führte die Gruppe durch das Projekt.
او گروه را از طریق پروژه رهبری کرد.

★★★هدایت کردن

Er führt die Besucher durch die Ausstellung.
او بازدیدکنندگان را در نمایشگاه هدایت می‌کند.

Der Reiseführer führt uns durch die Stadt.
راهنمای تور ما را در شهر هدایت می‌کند.

★★★مدیریت کردن

Sie führt das Geschäft mit viel Geschick.
او کسب و کار را با مهارت زیاد مدیریت می‌کند.

Er führt das Gespräch mit großer Sorgfalt.
او مکالمه را با دقت زیاد مدیریت می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich führe das Team bei diesem Projekt.
من تیم را در این پروژه رهبری می‌کنم.

Ich habe die Gruppe durch den Wald geführt.
من گروه را در جنگل هدایت کردم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie führt die Firma seit zehn Jahren.
او شرکت را از ده سال پیش مدیریت می‌کند.

Sie hat die Schüler durch das Experiment geführt.
او دانش‌آموزان را از طریق آزمایش هدایت کرد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie führen die Diskussion über die zukünftigen Pläne.
آن‌ها بحث در مورد برنامه‌های آینده را مدیریت می‌کنند.

Sie haben die Teilnehmer durch die Veranstaltung geführt.
آن‌ها شرکت‌کنندگان را در رویداد هدایت کردند.

تلفظ
führen: /ˈfyːʁən/

تلفظ به فارسی: فیورن

خلاصه
کلمه “führen” در زبان آلمانی به معنای رهبری کردن، هدایت کردن یا مدیریت کردن است. این فعل برای بیان فرآیند رهبری، هدایت یا مدیریت به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند رهبری تیم، هدایت افراد یا مدیریت یک کسب و کار استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

fürchten

A

کلمه “fürchten” به معنای “ترسیدن” یا “واهمه داشتن” است. این فعل در موارد مختلفی برای اشاره به احساس ترس یا نگرانی به کار می‌رود. همچنین، این فعل اغلب با حرف اضافه “vor” استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★ترسیدن از چیزی (mit “vor + Dativ”)

Sie fürchtet sich vor Spinnen.
او از عنکبوت‌ها می‌ترسد.

Er fürchtet sich vor der Dunkelheit.
او از تاریکی می‌ترسد.

★★★واهمه داشتن

Ich fürchte, dass wir zu spät kommen.
من نگرانم که دیر برسیم.

Sie fürchtet, ihre Arbeit zu verlieren.
او نگران است که کارش را از دست بدهد.

ساختار جمله
★★★ترسیدن از چیزی (mit “vor + Dativ”)

Kinder fürchten sich oft vor Gespenstern.
بچه‌ها اغلب از ارواح می‌ترسند.

Er fürchtet sich vor dem Zahnarzt.
او از دندانپزشک می‌ترسد.

★★★واهمه داشتن

Ich fürchte, es wird regnen.
من نگرانم که باران ببارد.

Sie fürchtet, die Prüfung nicht zu bestehen.
او نگران است که امتحان را قبول نشود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich fürchte mich vor großen Hunden.
من از سگ‌های بزرگ می‌ترسم.

Ich fürchte, dass wir den Zug verpassen.
من نگرانم که قطار را از دست بدهیم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie fürchtet sich vor hohen Gebäuden.
او از ساختمان‌های بلند می‌ترسد.

Sie fürchtet, dass das Projekt scheitern könnte.
او نگران است که پروژه شکست بخورد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie fürchten sich vor lauten Geräuschen.
آن‌ها از صداهای بلند می‌ترسند.

Sie fürchten, dass die Kosten steigen könnten.
آن‌ها نگرانند که هزینه‌ها افزایش یابد.

تلفظ
fürchten: /ˈfʏʁçtən/

تلفظ به فارسی: فیرشْتِن

خلاصه
کلمه “fürchten” در زبان آلمانی به معنای ترسیدن یا واهمه داشتن است. این فعل اغلب با حرف اضافه “vor” برای بیان ترس از چیزی به کار می‌رود. از این فعل می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند ترسیدن از اشیا، موقعیت‌ها یا نگرانی‌های عمومی استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

imitieren

A

کلمه “imitieren” به معنای “تقلید کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل کپی کردن یا شبیه‌سازی رفتار، صدا یا ظاهر کسی یا چیزی به کار می‌رود.

★★★تقلید کردن رفتار یا حرکات

Er imitiert seinen Lieblingsschauspieler.
او بازیگر مورد علاقه‌اش را تقلید می‌کند.

Das Kind imitiert die Bewegungen seiner Mutter.
کودک حرکات مادرش را تقلید می‌کند.

★★★تقلید کردن صدا

Der Papagei imitiert die Stimme seines Besitzers.
طوطی صدای صاحبش را تقلید می‌کند.

Er kann die Geräusche von verschiedenen Tieren imitieren.
او می‌تواند صدای حیوانات مختلف را تقلید کند.

★★★تقلید کردن ظاهر

Sie imitiert den Stil berühmter Künstler.
او سبک هنرمندان معروف را تقلید می‌کند.

Er hat versucht, das Design des Originalprodukts zu imitieren.
او سعی کرد طراحی محصول اصلی را تقلید کند.

ساختار جمله
★★★تقلید کردن رفتار یا حرکات

Sie imitiert die Tanzbewegungen des Lehrers.
او حرکات رقص معلم را تقلید می‌کند.

Er imitiert die Gesten seiner Freunde.
او حرکات دوستانش را تقلید می‌کند.

★★★تقلید کردن صدا

Der Komiker imitiert berühmte Persönlichkeiten.
کمدین افراد مشهور را تقلید می‌کند.

Sie kann den Klang eines Flugzeugs perfekt imitieren.
او می‌تواند صدای یک هواپیما را به طور کامل تقلید کند.

★★★تقلید کردن ظاهر

Die Firma imitiert das Design eines bekannten Markenprodukts.
شرکت طراحی یک محصول معروف را تقلید می‌کند.

Er hat die Maltechnik von Van Gogh imitiert.
او تکنیک نقاشی ون گوگ را تقلید کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich imitiere oft die Stimmen meiner Freunde zum Spaß.
من اغلب برای تفریح صدای دوستانم را تقلید می‌کنم.

Ich habe den Stil eines berühmten Künstlers imitiert.
من سبک یک هنرمند معروف را تقلید کردم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie imitiert die Manierismen ihrer Lieblingssängerin.
او حرکات خواننده مورد علاقه‌اش را تقلید می‌کند.

Sie hat den Klang der Geige perfekt imitiert.
او صدای ویولن را به طور کامل تقلید کرد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie imitieren die Verhaltensweisen ihrer Lehrer.
آن‌ها رفتارهای معلمانشان را تقلید می‌کنند.

Sie haben den Stil der antiken Skulpturen imitiert.
آن‌ها سبک مجسمه‌های باستانی را تقلید کردند.

تلفظ
imitieren: /ˌimiˈtiːʁən/

تلفظ به فارسی: ایمی‌تیرِن

خلاصه
کلمه “imitieren” در زبان آلمانی به معنای تقلید کردن است. این فعل برای بیان عمل کپی کردن یا شبیه‌سازی رفتار، صدا یا ظاهر کسی یا چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند تقلید حرکات، صداها و ظاهر استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

interviewen

A

کلمه “interviewen” به معنای “مصاحبه کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل پرسش و پاسخ با فردی به منظور جمع‌آوری اطلاعات یا نظر او به کار می‌رود.

★★★مصاحبه کردن با کسی

Der Reporter interviewt den Schauspieler.
خبرنگار با بازیگر مصاحبه می‌کند.

Sie hat den Präsidenten der Firma interviewt.
او با رئیس شرکت مصاحبه کرده است.

★★★پرسش و پاسخ برای جمع‌آوری اطلاعات

Wir interviewen die Bewerber für die Stelle.
ما با متقاضیان شغل مصاحبه می‌کنیم.

Er wurde von einem bekannten Magazin interviewt.
او توسط یک مجله معروف مصاحبه شد.

ساختار جمله
★★★مصاحبه کردن با کسی

Die Journalistin interviewt den Politiker über aktuelle Themen.
روزنامه‌نگار با سیاستمدار درباره موضوعات روز مصاحبه می‌کند.

Er hat den Autor des Buches interviewt.
او با نویسنده کتاب مصاحبه کرده است.

★★★پرسش و پاسخ برای جمع‌آوری اطلاعات

Sie interviewen Zeugen des Unfalls.
آن‌ها با شاهدان حادثه مصاحبه می‌کنند.

Wir haben mehrere Experten interviewt.
ما با چندین کارشناس مصاحبه کرده‌ایم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich interviewe heute einen berühmten Wissenschaftler.
من امروز با یک دانشمند معروف مصاحبه می‌کنم.

Ich habe viele Menschen für mein Projekt interviewt.
من برای پروژه‌ام با بسیاری از افراد مصاحبه کرده‌ام.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie interviewt regelmäßig Künstler und Musiker.
او به طور منظم با هنرمندان و موسیقی‌دانان مصاحبه می‌کند.

Sie hat den CEO der Firma interviewt.
او با مدیرعامل شرکت مصاحبه کرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie interviewen Kandidaten für die neue Position.
آن‌ها با نامزدهای شغل جدید مصاحبه می‌کنند.

Sie haben die Zeugen der Veranstaltung interviewt.
آن‌ها با شاهدان رویداد مصاحبه کرده‌اند.

تلفظ
interviewen: /ˌɪntɐˈvjuːən/

تلفظ به فارسی: اینتِرویوْ‌اِن

خلاصه
کلمه “interviewen” در زبان آلمانی به معنای مصاحبه کردن است. این فعل برای بیان عمل پرسش و پاسخ با فردی به منظور جمع‌آوری اطلاعات یا نظر او به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند مصاحبه با افراد معروف، نامزدهای شغلی و شاهدان حوادث استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

kommentieren

A

کلمه “kommentieren” به معنای “نظر دادن” یا “توضیح دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل بیان نظرات یا توضیحات در مورد یک موضوع خاص به کار می‌رود.

★★★نظر دادن

Der Journalist kommentiert die aktuellen Ereignisse.
خبرنگار در مورد وقایع جاری نظر می‌دهد.

Sie kommentiert oft auf sozialen Medien.
او اغلب در شبکه‌های اجتماعی نظر می‌دهد.

★★★توضیح دادن

Der Lehrer kommentiert die Hausaufgaben der Schüler.
معلم تکالیف دانش‌آموزان را توضیح می‌دهد.

Er kommentiert die Ergebnisse der Studie.
او نتایج مطالعه را توضیح می‌دهد.

ساختار جمله
★★★نظر دادن

Er kommentiert das Fußballspiel live.
او به صورت زنده مسابقه فوتبال را نظر می‌دهد.

Sie hat den Artikel in der Zeitung kommentiert.
او مقاله را در روزنامه نظر داده است.

★★★توضیح دادن

Der Experte kommentiert die politischen Entwicklungen.
کارشناس تحولات سیاسی را توضیح می‌دهد.

Sie kommentiert die Bilder in ihrer Ausstellung.
او تصاویر را در نمایشگاهش توضیح می‌دهد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich kommentiere gerne Filme auf meinem Blog.
من دوست دارم در وبلاگم در مورد فیلم‌ها نظر بدهم.

Ich habe die Präsentation meines Kollegen kommentiert.
من ارائه همکارم را توضیح دادم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie kommentiert oft Nachrichtenartikel.
او اغلب مقالات خبری را نظر می‌دهد.

Sie hat die Arbeit ihrer Studenten kommentiert.
او کار دانشجویانش را توضیح داده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie kommentieren die sportlichen Ereignisse.
آن‌ها رویدادهای ورزشی را نظر می‌دهند.

Sie haben die Untersuchungsergebnisse kommentiert.
آن‌ها نتایج تحقیقات را توضیح داده‌اند.

تلفظ
kommentieren: /kɔmɛnˈtiːʁən/

تلفظ به فارسی: کومِنتیرِن

خلاصه
کلمه “kommentieren” در زبان آلمانی به معنای نظر دادن یا توضیح دادن است. این فعل برای بیان نظرات یا توضیحات در مورد یک موضوع خاص به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند نظر دادن در رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و توضیح دادن مسائل علمی یا آموزشی استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

meinen

A

کلمه “meinen” به معنای “منظور داشتن”، “فکر کردن” یا “نظر داشتن” است. این فعل برای بیان نظرات، افکار یا مقاصد به کار می‌رود.

★★★منظور داشتن

Was meinst du damit?
منظورت از این چیست؟

Er meinte, dass er später kommt.
او منظورش این بود که بعداً می‌آید.

★★★فکر کردن

Ich meine, dass das eine gute Idee ist.
من فکر می‌کنم که این یک ایده خوب است.

Sie meinte, dass das Wetter besser wird.
او فکر می‌کرد که هوا بهتر می‌شود.

★★★نظر داشتن

Was meinen Sie zu diesem Vorschlag?
نظر شما در مورد این پیشنهاد چیست؟

Ich meine, dass wir pünktlich sein sollten.
نظر من این است که ما باید به موقع باشیم.

ساختار جمله
★★★منظور داشتن

Er meinte es gut mit dir.
او نیت خوبی نسبت به تو داشت.

Ich meinte, du solltest kommen.
منظورم این بود که تو باید بیایی.

★★★فکر کردن

Ich meine, dass wir mehr Zeit brauchen.
من فکر می‌کنم که ما به زمان بیشتری نیاز داریم.

Sie meint, dass sie die Prüfung besteht.
او فکر می‌کند که امتحان را قبول می‌شود.

★★★نظر داشتن

Was meinst du, sollten wir jetzt gehen?
نظرت چیست، باید الآن برویم؟

Ich meine, dass es richtig ist.
من فکر می‌کنم که این درست است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich meine, dass wir vorsichtig sein sollten.
من فکر می‌کنم که باید محتاط باشیم.

Ich habe gemeint, du magst keine Schokolade.
من فکر می‌کردم که تو شکلات دوست نداری.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie meint, dass sie recht hat.
او فکر می‌کند که حق با اوست.

Sie meinte, dass es zu spät ist.
او منظورش این بود که خیلی دیر شده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie meinen, dass das Projekt erfolgreich sein wird.
آن‌ها فکر می‌کنند که پروژه موفق خواهد بود.

Sie meinten, dass sie morgen kommen.
آن‌ها فکر می‌کردند که فردا می‌آیند.

تلفظ
meinen: /ˈmaɪ̯nən/

تلفظ به فارسی: ماینِن

خلاصه
کلمه “meinen” در زبان آلمانی به معنای منظور داشتن، فکر کردن یا نظر داشتن است. این فعل برای بیان نظرات، افکار یا مقاصد به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند بیان نظرات، مقاصد یا افکار استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

merken

A

کلمه “merken” به معنای “متوجه شدن”، “به خاطر سپردن” یا “درک کردن” است. این فعل برای اشاره به فرآیند توجه کردن به چیزی یا به یاد داشتن چیزی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★متوجه شدن

Ich merke, dass du müde bist.
من متوجه می‌شوم که تو خسته‌ای.

Hast du gemerkt, dass es angefangen hat zu regnen?
آیا متوجه شدی که باران شروع شده است؟

★★★به خاطر سپردن

Kannst du dir meine Telefonnummer merken?
می‌توانی شماره تلفنم را به خاطر بسپاری؟

Ich habe mir den Termin gemerkt.
من قرار ملاقات را به خاطر سپرده‌ام.

★★★درک کردن

Er merkt, dass er einen Fehler gemacht hat.
او درک می‌کند که اشتباه کرده است.

Sie merkte, dass sie den Schlüssel vergessen hatte.
او متوجه شد که کلید را فراموش کرده است.

ساختار جمله
★★★متوجه شدن

Ich merke die Veränderung in deinem Verhalten.
من تغییر در رفتار تو را متوجه می‌شوم.

Er hat nicht gemerkt, dass der Hund weggelaufen ist.
او متوجه نشد که سگ فرار کرده است.

★★★به خاطر سپردن

Bitte merke dir diese Informationen.
لطفاً این اطلاعات را به خاطر بسپار.

Sie hat sich die Namen aller Teilnehmer gemerkt.
او نام‌های همه شرکت‌کنندگان را به خاطر سپرده است.

★★★درک کردن

Wir merken, dass wir mehr Zeit brauchen.
ما درک می‌کنیم که به زمان بیشتری نیاز داریم.

Sie hat sofort gemerkt, dass etwas nicht stimmt.
او بلافاصله متوجه شد که چیزی درست نیست.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich merke, dass du glücklich bist.
من متوجه می‌شوم که تو خوشحال هستی.

Ich habe mir das Passwort gemerkt.
من رمز عبور را به خاطر سپرده‌ام.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie merkt, dass es kalt wird.
او متوجه می‌شود که هوا سرد می‌شود.

Sie hat sich die Adresse gemerkt.
او آدرس را به خاطر سپرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie merken, dass das Projekt schwieriger ist als gedacht.
آن‌ها متوجه می‌شوند که پروژه سخت‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کردند.

Sie haben sich die Anweisungen gemerkt.
آن‌ها دستورات را به خاطر سپرده‌اند.

تلفظ
merken: /ˈmɛʁkən/

تلفظ به فارسی: مِرکِن

خلاصه
کلمه “merken” در زبان آلمانی به معنای متوجه شدن، به خاطر سپردن یا درک کردن است. این فعل برای بیان فرآیند توجه کردن به چیزی، به یاد داشتن چیزی یا درک کردن چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند متوجه شدن تغییرات، به خاطر سپردن اطلاعات یا درک موقعیت‌ها استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

mitteilen

A

کلمه “mitteilen” به معنای “اطلاع دادن” یا “مطلع کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل دادن اطلاعات یا خبر به کسی استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اطلاع دادن

Sie hat mir die Neuigkeiten mitgeteilt.
او به من اخبار را اطلاع داد.

★★★مطلع کردن

Bitte teilen Sie uns Ihre Entscheidung mit.
لطفاً تصمیم خود را به ما اطلاع دهید.

جنسیت و جمع اسم “Mitteilung”
Die Mitteilung (مونث)
Die Mitteilungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★اطلاعیه

Ich habe eine schriftliche Mitteilung erhalten.
من یک اطلاعیه کتبی دریافت کردم.

★★★خبر

Die Mitteilungen wurden per E-Mail verschickt.
اطلاعیه‌ها از طریق ایمیل ارسال شدند.

مثال‌ها
Der Chef hat uns die Änderungen mitgeteilt.
رئیس به ما تغییرات را اطلاع داد.

Sie hat ihm ihre Adresse mitgeteilt.
او آدرس خود را به او اطلاع داد.

Wir werden Ihnen den Termin rechtzeitig mitteilen.
ما تاریخ ملاقات را به موقع به شما اطلاع خواهیم داد.

Die Mitteilungen werden im Büro ausgehängt.
اطلاعیه‌ها در دفتر نصب خواهند شد.

Ich habe eine wichtige Mitteilung für Sie.
من یک اطلاعیه مهم برای شما دارم.

Die Mitteilungen über die neuen Richtlinien wurden gestern versendet.
اطلاعیه‌ها در مورد دستورالعمل‌های جدید دیروز ارسال شدند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

reagieren

A

لمه “reagieren” به معنای “واکنش نشان دادن” یا “پاسخ دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل نشان دادن واکنش یا پاسخ به چیزی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★واکنش نشان دادن

Er hat schnell auf die Frage reagiert.
او به سرعت به سؤال واکنش نشان داد.

★★★پاسخ دادن

Wie wirst du auf die Neuigkeiten reagieren?
چگونه به این اخبار واکنش نشان خواهی داد؟

جنسیت و جمع اسم “Reaktion”
Die Reaktion (مونث)
Die Reaktionen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★واکنش

Seine Reaktion auf die Überraschung war unbezahlbar.
واکنش او به سورپرایز بی‌نظیر بود.

★★★پاسخ

Die Reaktionen der Zuschauer waren positiv.
واکنش‌های تماشاگران مثبت بود.

مثال‌ها
Er reagierte sofort auf die E-Mail.
او فوراً به ایمیل واکنش نشان داد.

Die Polizei reagierte schnell auf den Notruf.
پلیس به سرعت به تماس اضطراری واکنش نشان داد.

Wie hat sie auf die Nachricht reagiert?
او چگونه به خبر واکنش نشان داد؟

Seine Reaktion war völlig unerwartet.
واکنش او کاملاً غیرمنتظره بود.

Wir müssen auf die Beschwerden der Kunden reagieren.
ما باید به شکایات مشتریان واکنش نشان دهیم.

Die Reaktionen auf das neue Produkt waren überwältigend.
واکنش‌ها به محصول جدید بسیار چشمگیر بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

sich beschäftigen mit + dat

A

عبارت “sich beschäftigen mit” به معنای “مشغول شدن با” یا “پرداختن به” است. این فعل به همراه حالت داتیو برای اشاره به عمل مشغول بودن یا پرداختن به یک فعالیت یا موضوع خاص به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★مشغول شدن با

Er beschäftigt sich viel mit seinem Hobby.
او زیاد با سرگرمی‌اش مشغول است.

★★★پرداختن به

Sie beschäftigt sich gerne mit Literatur.
او دوست دارد به ادبیات بپردازد.

❤️️ مثال‌ها
Ich beschäftige mich momentan viel mit meiner Abschlussarbeit.
در حال حاضر زیاد به پایان‌نامه‌ام می‌پردازم.

Er beschäftigt sich intensiv mit der Vorbereitung auf die Prüfung.
او به شدت مشغول آماده‌سازی برای امتحان است.

Wir beschäftigen uns seit Wochen mit diesem Projekt.
ما هفته‌هاست که به این پروژه می‌پردازیم.

Sie beschäftigt sich gerne mit Gartenarbeit.
او دوست دارد به کارهای باغبانی بپردازد.

Das Unternehmen beschäftigt sich mit der Entwicklung neuer Technologien.
شرکت مشغول توسعه فناوری‌های جدید است.

❤️️ نکات گرامری
فعل “sich beschäftigen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار می‌رود. همچنین، حرف اضافه “mit” باعث می‌شود که اسم بعد از آن در حالت داتیو باشد.

مثال:

Ich beschäftige mich mit dem Buch. (من با کتاب مشغول هستم.)
Er beschäftigt sich mit seiner Arbeit. (او به کارش مشغول است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

sich eignen für + akk

A

عبارت “sich eignen für + Akk” در زبان آلمانی
عبارت “sich eignen für” به معنای “مناسب بودن برای” یا “شایستگی داشتن برای” است.
این فعل به همراه حالت آکوزاتیو برای اشاره به مناسب بودن چیزی یا کسی برای یک هدف خاص به کار می‌رود.

📌معانی و استفاده‌ها
★★★مناسب بودن برای

Dieses Buch eignet sich für Anfänger.
این کتاب برای مبتدیان مناسب است.

★★★شایستگی داشتن برای

Er eignet sich gut für die Position des Teamleiters.
او برای موقعیت سرپرست تیم شایستگی دارد.

📌 مثال‌ها
Dieser Kurs eignet sich besonders für Fortgeschrittene.
این دوره به‌ویژه برای پیشرفته‌ها مناسب است.

Die Wohnung eignet sich für eine Familie mit zwei Kindern.
این آپارتمان برای یک خانواده با دو کودک مناسب است.

Der Film eignet sich nicht für Kinder.
این فیلم برای کودکان مناسب نیست.

Das neue System eignet sich hervorragend für kleine Unternehmen.
سیستم جدید برای شرکت‌های کوچک بسیار مناسب است.

Sie eignet sich gut für die Arbeit in einem internationalen Umfeld.
او برای کار در یک محیط بین‌المللی بسیار مناسب است.

نکات گرامری
فعل “sich eignen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار می‌رود. همچنین، حرف اضافه “für” باعث می‌شود که اسم بعد از آن در حالت آکوزاتیو باشد.

مثال:

Diese App eignet sich für Studenten. (این اپلیکیشن برای دانشجویان مناسب است.)
Der Raum eignet sich für Konferenzen. (این اتاق برای کنفرانس‌ها مناسب است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

sich entscheiden für + akk

A

عبارت “sich entscheiden für”
به معنای “تصمیم گرفتن برای” یا “انتخاب کردن” است. این فعل به همراه حالت آکوزاتیو برای اشاره به عمل تصمیم‌گیری یا انتخاب چیزی به کار می‌رود.

📍معانی و استفاده‌ها
★★★تصمیم گرفتن برای

Er hat sich für das rote Auto entschieden.
او برای خرید ماشین قرمز تصمیم گرفت.

★★★انتخاب کردن

Wir haben uns für ein Hotel am Strand entschieden.
ما یک هتل کنار ساحل را انتخاب کردیم.

مثال‌ها
Sie hat sich für ein Studium im Ausland entschieden.
او برای تحصیل در خارج تصمیم گرفته است.

Ich entscheide mich für das günstigere Angebot.
من پیشنهاد ارزان‌تر را انتخاب می‌کنم.

Wir haben uns für ein neues Haus entschieden.
ما برای خرید یک خانه جدید تصمیم گرفتیم.

Nach langem Überlegen hat er sich für diesen Job entschieden.
پس از بررسی طولانی، او برای این شغل تصمیم گرفت.

Die Mehrheit der Wähler hat sich für den Kandidaten der Grünen entschieden.
اکثریت رأی‌دهندگان کاندیدای سبزها را انتخاب کردند.

Er konnte sich nicht für eine Farbe entscheiden.
او نتوانست برای یک رنگ تصمیم بگیرد.

📍نکات گرامری
فعل “sich entscheiden” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت مناسب (در اینجا حالت آکوزاتیو) به کار می‌رود. همچنین، حرف اضافه “für” باعث می‌شود که اسم بعد از آن در حالت آکوزاتیو باشد.

مثال:

Sie hat sich für das Kleid entschieden. (او برای این لباس تصمیم گرفت.)
Wir entscheiden uns für das kleinere Zimmer. (ما اتاق کوچک‌تر را انتخاب می‌کنیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

sich etwas einprägen

A

به خاطر سپردن چیزی

عبارت “sich etwas einprägen” به معنای “چیزی را به خاطر سپردن” یا “چیزی را به یاد سپردن” است. این فعل برای اشاره به عمل به خاطر سپردن یا حفظ کردن چیزی به کار می‌رود.

📌معانی و استفاده‌ها
★★★چیزی را به خاطر سپردن

Ich muss mir diese Telefonnummer einprägen.
باید این شماره تلفن را به خاطر بسپارم.

★★★چیزی را به یاد سپردن

Prägen Sie sich diese Wörter ein.
این کلمات را به یاد بسپارید.

📌مثال‌ها
Es ist wichtig, sich die wichtigsten Formeln einzuprägen.
مهم است که مهم‌ترین فرمول‌ها را به خاطر بسپاریم.

Er hat sich den Namen der Straße eingeprägt.
او نام خیابان را به خاطر سپرده است.

Sie versucht, sich die neuen Vokabeln einzuprägen.
او سعی می‌کند واژگان جدید را به خاطر بسپارد.

Präge dir die Regeln gut ein, bevor du das Spiel spielst.
قوانین را خوب به خاطر بسپار قبل از اینکه بازی کنی.

Wir sollten uns die Bedeutung dieser historischen Ereignisse einprägen.
ما باید معنای این وقایع تاریخی را به خاطر بسپاریم.

📌نکات گرامری
فعل “sich einprägen” یک فعل بازتابی است و با ضمیر بازتابی “sich” در حالت آکوزاتیو به کار می‌رود. ضمیر “sich” به فاعل جمله باز می‌گردد و “etwas” به معنای “چیزی” در حالت آکوزاتیو به کار می‌رود.

مثال:

Ich präge mir die Telefonnummer ein. (من شماره تلفن را به خاطر می‌سپارم.)
Sie prägt sich die neuen Vokabeln ein. (او واژگان جدید را به خاطر می‌سپارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

speichern

A

کلمه “speichern” به معنای “ذخیره کردن” یا “ذخیره‌سازی” است. این فعل برای اشاره به عمل ذخیره کردن اطلاعات، داده‌ها یا چیزهای دیگر به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★ذخیره کردن

Bitte speichern Sie Ihre Arbeit regelmäßig.
لطفاً کار خود را به طور مرتب ذخیره کنید.

★★★ذخیره‌سازی

Sie hat alle ihre Fotos auf dem Computer gespeichert.
او همه عکس‌هایش را روی کامپیوتر ذخیره کرده است.

جنسیت و جمع اسم “Speicherung”
Die Speicherung (مونث)
Die Speicherungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★ذخیره‌سازی

Die Speicherung der Daten erfolgt automatisch.
ذخیره‌سازی داده‌ها به صورت خودکار انجام می‌شود.

★★★ذخیره

Die Speicherungen auf der Festplatte sind gesichert.
ذخیره‌ها روی هارد دیسک ایمن شده‌اند.

مثال‌ها
Vergiss nicht, das Dokument zu speichern, bevor du den Computer ausschaltest.
فراموش نکن سند را ذخیره کنی قبل از اینکه کامپیوتر را خاموش کنی.

Der Computer speichert die Dateien auf der Festplatte.
کامپیوتر فایل‌ها را روی هارد دیسک ذخیره می‌کند.

Sie hat die Telefonnummern in ihrem Handy gespeichert.
او شماره تلفن‌ها را در موبایلش ذخیره کرده است.

Die Speicherung von Energie ist für die Zukunft wichtig.
ذخیره‌سازی انرژی برای آینده مهم است.

Er hat die E-Mails in einem Ordner gespeichert.
او ایمیل‌ها را در یک پوشه ذخیره کرده است.

Die Speicherung großer Datenmengen erfordert viel Platz.
ذخیره‌سازی حجم زیادی از داده‌ها به فضای زیادی نیاز دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

stützen

A

تکیه کردن- پشتبانی (حمایت) کردن

کلمه “stützen” به معنای “حمایت کردن”، “پشتیبانی کردن” یا “تکیه دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل حمایت فیزیکی یا معنوی از کسی یا چیزی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★حمایت کردن

Er stützt seine Freundin in schwierigen Zeiten.
او در زمان‌های سخت از دوست‌دخترش حمایت می‌کند.

★★★پشتیبانی کردن

Die Brücke wird von starken Säulen gestützt.
پل توسط ستون‌های قوی پشتیبانی می‌شود.

★★★تکیه دادن

Sie stützte sich auf ihren Stock, als sie ging.
او هنگام راه رفتن به عصایش تکیه داد.

جنسیت و جمع اسم “Stütze”
Die Stütze (مونث)
Die Stützen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★حمایت

Die Stütze der Familie war der Vater.
پدر حمایت خانواده بود.

★★★پایه

Die Stützen des Gebäudes sind aus Stahl.
پایه‌های ساختمان از فولاد هستند.

مثال‌ها
Er stützt seine Argumente mit Fakten.
او استدلال‌هایش را با حقایق پشتیبانی می‌کند.

Sie stützte den verletzten Mann, als er aufstand.
او به مرد مجروح کمک کرد تا بلند شود.

Das neue Gesetz wird von vielen Politikern gestützt.
قانون جدید توسط بسیاری از سیاستمداران حمایت می‌شود.

Die Brücke wird von starken Stützen getragen.
پل توسط پایه‌های قوی نگه داشته می‌شود.

Er fand eine Stütze in seinen Freunden.
او در دوستانش حمایت یافت.

Die alte Frau stützte sich auf ihre Enkelin, als sie ging.
زن پیر هنگام راه رفتن به نوه‌اش تکیه داد.

Die Stützen des Dachs müssen überprüft werden.
پایه‌های سقف باید بررسی شوند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

die Bibliothek -en

A

کتابخانه

★★★کتابخانه

Ich gehe in die Bibliothek, um ein Buch auszuleihen.
من به کتابخانه می‌روم تا یک کتاب قرض بگیرم.

★★★کتابخانه‌ها

Die Bibliotheken in dieser Stadt sind sehr gut ausgestattet.
کتابخانه‌های این شهر بسیار خوب مجهز هستند.

مثال‌ها
Die Bibliothek ist bis 20:00 Uhr geöffnet.
کتابخانه تا ساعت ۲۰ باز است.

In der Bibliothek kann man in Ruhe lesen und lernen.
در کتابخانه می‌توان به آرامی مطالعه و یادگیری کرد.

Die Universität hat eine große Bibliothek mit vielen Büchern.
دانشگاه یک کتابخانه بزرگ با کتاب‌های زیادی دارد.

Sie arbeitet als Bibliothekarin in der Bibliothek.
او به عنوان کتابدار در کتابخانه کار می‌کند.

Die Bibliotheken bieten auch digitale Ressourcen an.
کتابخانه‌ها منابع دیجیتالی نیز ارائه می‌دهند.

Er verbringt viel Zeit in der Bibliothek, um zu lernen.
او زمان زیادی را در کتابخانه می‌گذراند تا مطالعه کند.

Die neue Bibliothek wurde letzte Woche eröffnet.
کتابخانه جدید هفته گذشته افتتاح شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

der Dialekt -e

A

کلمه “Dialekt” به معنای “لهجه” یا “گویش” است. این اسم برای اشاره به نوعی زبان که در یک منطقه خاص صحبت می‌شود و دارای ویژگی‌های خاص خودش است، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Dialekt”
Der Dialekt (مذکر)
Die Dialekte (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★لهجه

Er spricht einen bayrischen Dialekt.
او با لهجه باواریایی صحبت می‌کند.

★★★گویش

Die verschiedenen Dialekte in Deutschland sind sehr interessant.
گویش‌های مختلف در آلمان بسیار جالب هستند.

مثال‌ها
Jeder Dialekt hat seine eigenen Besonderheiten.
هر لهجه ویژگی‌های خاص خودش را دارد.

Der Dialekt dieser Region ist schwer zu verstehen.
لهجه این منطقه سخت فهمیده می‌شود.

Sie spricht sowohl Hochdeutsch als auch Dialekt.
او هم به زبان آلمانی استاندارد و هم به گویش محلی صحبت می‌کند.

Viele ältere Menschen sprechen noch den traditionellen Dialekt.
بسیاری از افراد مسن هنوز گویش سنتی را صحبت می‌کنند.

Die Dialekte in der Schweiz unterscheiden sich stark voneinander.
گویش‌ها در سوئیس تفاوت زیادی با هم دارند.

Es ist faszinierend, wie unterschiedlich die Dialekte sein können.
جالب است که چقدر گویش‌ها می‌توانند متفاوت باشند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

der Dozent -en

A

کلمه “Dozent”
به معنای “مدرس” یا “استاد” است. این اسم برای اشاره به کسی که در دانشگاه یا مؤسسات آموزشی عالی تدریس می‌کند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Dozent”
Der Dozent (مذکر)
Die Dozentin (مؤنث)
Die Dozenten (جمع)
Die Dozentinnen (جمع مؤنث)

معانی و استفاده‌ها
★★★مدرس

Der Dozent hält heute eine Vorlesung über Geschichte.
مدرس امروز یک سخنرانی درباره تاریخ دارد.

★★★استاد

Die Dozentin hat viele Jahre Erfahrung im Bereich der Physik.
استاد زن سال‌ها تجربه در زمینه فیزیک دارد.

مثال‌ها
Der Dozent erklärt die komplexen Themen sehr gut.
مدرس موضوعات پیچیده را به خوبی توضیح می‌دهد.

Die Dozentin ist bei den Studierenden sehr beliebt.
استاد زن بین دانشجویان بسیار محبوب است.

Viele Dozenten sind auch in der Forschung tätig.
بسیاری از مدرسین نیز در پژوهش فعالیت دارند.

Die neuen Dozenten wurden herzlich willkommen geheißen.
مدرسین جدید به گرمی استقبال شدند.

Er arbeitet als Dozent an der Universität.
او به عنوان مدرس در دانشگاه کار می‌کند.

Die Dozentin hat ein Buch über ihre Forschung veröffentlicht.
استاد زن یک کتاب درباره پژوهش خود منتشر کرده است.

Die Dozenten treffen sich regelmäßig zu Besprechungen.
مدرسین به طور منظم برای جلسات ملاقات می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

der Erwachsene -n

A

بزرگسال

Der Erwachsene (مذکر)
Die Erwachsene (مونث)
Die Erwachsenen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★بزرگسال

Der Erwachsene ist verantwortlich für seine Handlungen.
بزرگسال مسئول اعمال خود است.

★★★فرد بالغ

Die Erwachsenen sind eingeladen, an der Veranstaltung teilzunehmen.
بزرگسالان دعوت شده‌اند تا در این رویداد شرکت کنند.

مثال‌ها
Kinder und Erwachsene haben unterschiedliche Bedürfnisse.
کودکان و بزرگسالان نیازهای متفاوتی دارند.

Nur Erwachsene dürfen diesen Film sehen.
فقط بزرگسالان اجازه دارند این فیلم را ببینند.

Die Erwachsenen haben sich in einem separaten Raum getroffen.
بزرگسالان در یک اتاق جداگانه ملاقات کردند.

Für viele Aktivitäten gibt es spezielle Preise für Kinder und Erwachsene.
برای بسیاری از فعالیت‌ها قیمت‌های ویژه‌ای برای کودکان و بزرگسالان وجود دارد.

Erwachsene müssen oft mehr Verantwortung übernehmen.
بزرگسالان باید اغلب مسئولیت‌های بیشتری را بر عهده بگیرند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

der Erwerb

A

کلمه “Erwerb” به معنای “کسب”، “تحصیل”، “خرید” یا “به دست آوردن” است. این اسم برای اشاره به عمل کسب کردن یا به دست آوردن چیزی به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Erwerb”
Der Erwerb (مذکر)
Die Erwerbe (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★کسب

Der Erwerb neuer Fähigkeiten ist wichtig für die persönliche Entwicklung.
کسب مهارت‌های جدید برای توسعه فردی مهم است.

★★★تحصیل

Der Erwerb eines Diploms erfordert viel Arbeit und Hingabe.
تحصیل یک دیپلم نیازمند کار و تعهد زیاد است.

★★★خرید

Der Erwerb eines Hauses ist eine große Investition.
خرید یک خانه یک سرمایه‌گذاری بزرگ است.

★★★به دست آوردن

Der Erwerb von Wissen ist ein lebenslanger Prozess.
به دست آوردن دانش یک فرآیند مادام‌العمر است.

مثال‌ها
Der Erwerb dieser Antiquitäten hat viel Zeit und Geld gekostet.
کسب این عتیقه‌ها زمان و پول زیادی برده است.

Sie freut sich über den Erwerb eines neuen Autos.
او از خرید یک ماشین جدید خوشحال است.

Der Erwerb von Fremdsprachenkenntnissen kann die Berufschancen erhöhen.
کسب مهارت‌های زبان خارجی می‌تواند شانس‌های شغلی را افزایش دهد.

Nach dem Erwerb des Unternehmens plant er große Veränderungen.
پس از خرید شرکت، او برنامه‌ریزی برای تغییرات بزرگ دارد.

Der Erwerb einer Immobilie in dieser Stadt ist sehr teuer.
خرید یک ملک در این شهر بسیار گران است.

Der Erwerb von Büchern und anderen Lehrmaterialien ist für die Ausbildung unerlässlich.
کسب کتاب‌ها و مواد آموزشی دیگر برای آموزش ضروری است.

بدست آوردن و کسب کردن-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

der Experte -n

A

متخصص

Der Experte (مذکر)
Die Expertin (مونث)
Die Experten (جمع)
Die Expertinnen (جمع مونث)

معانی و استفاده‌ها
★★★کارشناس

Der Experte hat das Problem schnell gelöst.
کارشناس مشکل را به سرعت حل کرد.

★★★متخصص

Die Expertin für Umweltfragen hält heute einen Vortrag.
متخصص مسائل زیست‌محیطی امروز سخنرانی دارد.

مثال‌ها
Wir brauchen einen Experten, um dieses technische Problem zu lösen.
ما به یک کارشناس نیاز داریم تا این مشکل فنی را حل کند.

Die Experten haben unterschiedliche Meinungen zu diesem Thema.
کارشناسان نظرات متفاوتی در مورد این موضوع دارند.

Sie ist eine anerkannte Expertin auf dem Gebiet der Medizin.
او یک متخصص شناخته شده در زمینه پزشکی است.

Die Experten wurden eingeladen, um ihre Einschätzungen zu teilen.
کارشناسان دعوت شده‌اند تا ارزیابی‌های خود را به اشتراک بگذارند.

Er arbeitet als IT-Experte in einer großen Firma.
او به عنوان کارشناس فناوری اطلاعات در یک شرکت بزرگ کار می‌کند.

Die Expertinnen diskutieren die neuesten Entwicklungen in der Wissenschaft.
کارشناسان زن در حال بحث در مورد آخرین تحولات در علم هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

die Fachliteratur

A

کلمه “Fachliteratur” به معنای “ادبیات تخصصی” یا “کتاب‌های تخصصی” است. این اسم برای اشاره به مطالب یا کتاب‌هایی که به یک موضوع یا رشته خاص علمی، فنی یا حرفه‌ای می‌پردازند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Fachliteratur”
Die Fachliteratur (مونث)
Die Fachliteraturen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★ادبیات تخصصی

Die Fachliteratur zu diesem Thema ist sehr umfangreich.
ادبیات تخصصی در این موضوع بسیار گسترده است.

★★★کتاب‌های تخصصی

Um die Prüfung zu bestehen, muss man viel Fachliteratur lesen.
برای موفقیت در امتحان، باید کتاب‌های تخصصی زیادی خواند.

مثال‌ها
Er hat viele Stunden in der Bibliothek mit Fachliteratur verbracht.
او ساعت‌های زیادی را در کتابخانه با کتاب‌های تخصصی گذرانده است.

Die Fachliteratur hilft dabei, ein tieferes Verständnis des Themas zu bekommen.
ادبیات تخصصی کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از موضوع پیدا کنید.

Sie hat mehrere Artikel in der Fachliteratur veröffentlicht.
او چندین مقاله در ادبیات تخصصی منتشر کرده است.

Die neuesten Forschungsergebnisse werden in der Fachliteratur veröffentlicht.
جدیدترین نتایج پژوهش‌ها در ادبیات تخصصی منتشر می‌شوند.

Der Professor empfahl den Studierenden, regelmäßig die Fachliteratur zu lesen.
استاد به دانشجویان توصیه کرد که به طور منظم ادبیات تخصصی را بخوانند.

Die Fachliteratur bietet eine wertvolle Ressource für Wissenschaftler und Fachleute.
ادبیات تخصصی یک منبع ارزشمند برای دانشمندان و کارشناسان ارائه می‌دهد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

der Faktor -en

A

عامل

کلمه “Faktor” به معنای “عامل” یا “فاکتور” است. این اسم برای اشاره به چیزی که بر یک نتیجه یا وضعیت تأثیر می‌گذارد، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Faktor”
Der Faktor (مذکر)
Die Faktoren (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★عامل

Der wichtigste Faktor für den Erfolg ist harte Arbeit.
مهم‌ترین عامل برای موفقیت سخت‌کوشی است.

★★★فاکتور

Viele Faktoren beeinflussen das Klima.
عوامل زیادی بر آب و هوا تأثیر می‌گذارند.

مثال‌ها
Die wirtschaftlichen Faktoren spielen eine große Rolle in dieser Entscheidung.
عوامل اقتصادی نقش بزرگی در این تصمیم دارند.

Stress ist ein entscheidender Faktor für die Gesundheit.
استرس یک عامل مهم برای سلامتی است.

Erfolg hängt von vielen Faktoren ab.
موفقیت به عوامل زیادی بستگی دارد.

Die Faktoren, die das Wachstum der Pflanzen beeinflussen, sind vielfältig.
عواملی که بر رشد گیاهان تأثیر می‌گذارند، متعدد هستند.

In der Analyse wurden verschiedene Faktoren berücksichtigt.
در تحلیل، عوامل مختلفی در نظر گرفته شدند.

Ein weiterer Faktor, der berücksichtigt werden muss, ist die Zeit.
یک عامل دیگر که باید در نظر گرفته شود، زمان است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

der Flüchtling -e

A

جنسیت و جمع اسم “Flüchtling”
Der Flüchtling (مذکر)
Die Flüchtlinge (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★پناهنده

Der Flüchtling suchte Schutz in einem Nachbarland.
پناهنده در یک کشور همسایه به دنبال پناه بود.

★★★آواره

Viele Flüchtlinge haben ihre Heimat aufgrund von Krieg verlassen.
بسیاری از آوارگان به دلیل جنگ کشور خود را ترک کرده‌اند.

مثال‌ها
Die Flüchtlinge wurden in einem Lager untergebracht.
پناهندگان در یک اردوگاه اسکان داده شدند.

Er arbeitet als Freiwilliger, um den Flüchtlingen zu helfen.
او به عنوان داوطلب کار می‌کند تا به پناهندگان کمک کند.

Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die Situation der Flüchtlinge zu verbessern.
دولت اقداماتی را برای بهبود وضعیت پناهندگان انجام داده است.

Die Kinder der Flüchtlinge besuchen die örtliche Schule.
فرزندان پناهندگان به مدرسه محلی می‌روند.

Viele Flüchtlinge hoffen auf eine bessere Zukunft in ihrem neuen Land.
بسیاری از پناهندگان امیدوارند که آینده بهتری در کشور جدید خود داشته باشند.

Die internationale Gemeinschaft unterstützt die Flüchtlinge mit humanitärer Hilfe.
جامعه بین‌المللی با کمک‌های بشردوستانه از پناهندگان حمایت می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

der Forscher

A

کلمه “Forscher” به معنای “پژوهشگر” یا “محقق” است. این اسم برای اشاره به فردی که به تحقیق و پژوهش در زمینه‌های علمی، دانشگاهی یا تخصصی می‌پردازد، به کار می‌رود.

Der Forscher (مذکر)
Die Forscherin (مونث)
Die Forscher (جمع)
Die Forscherinnen (جمع مونث)

معانی و استفاده‌ها
★★★پژوهشگر

Der Forscher hat eine bahnbrechende Entdeckung gemacht.
پژوهشگر یک کشف مهم انجام داده است.

★★★محقق

Die Forscherin arbeitet an einem Projekt über Klimawandel.
محقق زن روی یک پروژه درباره تغییرات آب و هوا کار می‌کند.

مثال‌ها
Die Forscher haben neue Beweise für ihre Theorie gefunden.
پژوهشگران شواهد جدیدی برای نظریه خود پیدا کرده‌اند.

Der Forscher erhielt einen Preis für seine Arbeit.
پژوهشگر به خاطر کار خود جایزه‌ای دریافت کرد.

Die Forscherin veröffentlichte ihre Ergebnisse in einer renommierten Zeitschrift.
محقق زن نتایج خود را در یک مجله معتبر منتشر کرد.

Viele Forscher arbeiten in internationalen Teams.
بسیاری از پژوهشگران در تیم‌های بین‌المللی کار می‌کنند.

Die Arbeit der Forscher ist entscheidend für den wissenschaftlichen Fortschritt.
کار پژوهشگران برای پیشرفت علمی حیاتی است.

Die Forscherinnen diskutierten die neuesten Entwicklungen in ihrem Fachgebiet.
پژوهشگران زن آخرین تحولات در زمینه تخصصی خود را مورد بحث قرار دادند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Forscherin -nen

A

پژوهشگر زن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

das Gehirn -e

A

Das Gehirn (خنثی)
Die Gehirne (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★مغز

Das Gehirn ist das komplexeste Organ im menschlichen Körper.
مغز پیچیده‌ترین عضو در بدن انسان است.

★★★مغزها

Die Gehirne verschiedener Tiere haben unterschiedliche Strukturen.
مغزهای حیوانات مختلف ساختارهای متفاوتی دارند.

مثال‌ها
Das Gehirn steuert alle Körperfunktionen.
مغز همه عملکردهای بدن را کنترل می‌کند.

Er hat ein großes Interesse an der Forschung über das Gehirn.
او علاقه زیادی به پژوهش درباره مغز دارد.

Die Wissenschaftler untersuchen, wie das Gehirn Informationen verarbeitet.
دانشمندان بررسی می‌کنند که چگونه مغز اطلاعات را پردازش می‌کند.

Das Gehirn benötigt viel Energie, um richtig zu funktionieren.
مغز برای عملکرد صحیح به انرژی زیادی نیاز دارد.

Eine Verletzung am Gehirn kann schwere Folgen haben.
آسیب به مغز می‌تواند عواقب جدی داشته باشد.

Die Gehirne von Kindern entwickeln sich sehr schnell.
مغزهای کودکان به سرعت رشد می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

die Geisteswissenschaft -en

A

علم انسانی- جمع: علوم انسانی

کلمه “Geisteswissenschaft” به معنای “علوم انسانی” است. این اسم برای اشاره به رشته‌های دانشگاهی و مطالعاتی که به فهم جنبه‌های مختلف انسان، فرهنگ، جامعه و تاریخ می‌پردازند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Geisteswissenschaft”
Die Geisteswissenschaft (مونث)
Die Geisteswissenschaften (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★علوم انسانی

Er studiert Geisteswissenschaften an der Universität.
او علوم انسانی را در دانشگاه می‌خواند.

★★★رشته‌های علوم انسانی

Die Geisteswissenschaften umfassen Fächer wie Geschichte, Philosophie und Literatur.
علوم انسانی شامل رشته‌هایی مانند تاریخ، فلسفه و ادبیات است.

مثال‌ها
Die Geisteswissenschaften spielen eine wichtige Rolle im Verständnis der menschlichen Kultur.
علوم انسانی نقش مهمی در فهم فرهنگ انسانی دارند.

Sie hat ihren Doktortitel in einer Geisteswissenschaft erhalten.
او دکترای خود را در یکی از رشته‌های علوم انسانی دریافت کرده است.

In den Geisteswissenschaften wird viel über soziale und kulturelle Themen geforscht.
در علوم انسانی تحقیقات زیادی درباره موضوعات اجتماعی و فرهنگی انجام می‌شود.

Die Bedeutung der Geisteswissenschaften wird oft unterschätzt.
اهمیت علوم انسانی اغلب دست کم گرفته می‌شود.

Er hat sich für ein Studium der Geisteswissenschaften entschieden.
او تصمیم گرفته است که علوم انسانی را مطالعه کند.

Die Geisteswissenschaften tragen zur Entwicklung kritischen Denkens bei.
علوم انسانی به توسعه تفکر انتقادی کمک می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

die Germanistik

A

کلمه “Germanistik” به معنای “زبان و ادبیات آلمانی” است. این اسم برای اشاره به رشته دانشگاهی که به مطالعه زبان، ادبیات، فرهنگ و تاریخ آلمان و کشورهای آلمانی‌زبان می‌پردازد، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Germanistik”
Die Germanistik (مونث)
(این کلمه به‌طور معمول به صورت جمع استفاده نمی‌شود)

معانی و استفاده‌ها
★★★زبان و ادبیات آلمانی

Sie studiert Germanistik an der Universität.
او زبان و ادبیات آلمانی را در دانشگاه می‌خواند.

★★★مطالعات آلمانی

Die Germanistik umfasst die Analyse von Literatur, Sprache und Kultur Deutschlands.
مطالعات آلمانی شامل تحلیل ادبیات، زبان و فرهنگ آلمان است.

مثال‌ها
Er hat einen Abschluss in Germanistik.
او مدرکی در رشته زبان و ادبیات آلمانی دارد.

Die Fakultät für Germanistik bietet eine Vielzahl von Kursen an.
دانشکده زبان و ادبیات آلمانی دوره‌های متنوعی ارائه می‌دهد.

In der Germanistik wird nicht nur Literatur, sondern auch Linguistik untersucht.
در رشته زبان و ادبیات آلمانی، نه تنها ادبیات، بلکه زبان‌شناسی نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد.

Die Germanistik hat eine lange Tradition an dieser Universität.
مطالعات آلمانی در این دانشگاه دارای سابقه طولانی است.

Er möchte in der Zukunft als Professor der Germanistik arbeiten.
او می‌خواهد در آینده به عنوان استاد زبان و ادبیات آلمانی کار کند.

Die Germanistik spielt eine wichtige Rolle im Verständnis der deutschen Kultur und Geschichte.
مطالعات آلمانی نقش مهمی در فهم فرهنگ و تاریخ آلمان دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Hochschule -n

A

کلمه “Hochschule” در زبان آلمانی
کلمه “Hochschule” به معنای “دانشگاه” یا “مؤسسه آموزش عالی” است. این اسم برای اشاره به مؤسساتی که تحصیلات عالی و آموزش‌های تخصصی ارائه می‌دهند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Hochschule”
Die Hochschule (مونث)
Die Hochschulen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★دانشگاه

Sie studiert an einer Hochschule in Berlin.
او در یکی از دانشگاه‌های برلین تحصیل می‌کند.

★★★مؤسسه آموزش عالی

Die Hochschule bietet eine Vielzahl von Studiengängen an.
این مؤسسه آموزش عالی دوره‌های تحصیلی متنوعی ارائه می‌دهد.

مثال‌ها
Die Hochschule hat einen guten Ruf für ihre Ingenieurprogramme.
این دانشگاه برای برنامه‌های مهندسی خود شهرت خوبی دارد.

Viele Hochschulen in Deutschland sind international anerkannt.
بسیاری از دانشگاه‌های آلمان در سطح بین‌المللی شناخته شده‌اند.

Er hat seinen Masterabschluss an einer Hochschule gemacht.
او مدرک کارشناسی ارشد خود را از یک دانشگاه گرفته است.

Die Hochschule bietet sowohl Bachelor- als auch Masterstudiengänge an.
این مؤسسه آموزش عالی دوره‌های کارشناسی و کارشناسی ارشد را ارائه می‌دهد.

Sie hat ein Stipendium für eine Hochschule in München erhalten.
او بورسیه‌ای برای یکی از دانشگاه‌های مونیخ دریافت کرده است.

Die Hochschulen arbeiten oft eng mit der Industrie zusammen.
دانشگاه‌ها اغلب با صنعت همکاری نزدیکی دارند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

die Hochsprache -n

A

کلمه “Hochsprache” به معنای “زبان معیار” یا “زبان رسمی” است. این اسم برای اشاره به گونه‌ای از زبان که به عنوان استاندارد یا زبان رسمی در نوشتار و گفتار به کار می‌رود، استفاده می‌شود.

جنسیت و جمع اسم “Hochsprache”
Die Hochsprache (مونث)
Die Hochsprachen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★زبان معیار

Die Hochsprache wird in offiziellen Dokumenten verwendet.
زبان معیار در اسناد رسمی استفاده می‌شود.

★★★زبان رسمی

In der Schule lernen die Kinder die Hochsprache.
در مدرسه کودکان زبان رسمی را یاد می‌گیرند.

مثال‌ها
Die Hochsprache unterscheidet sich oft von den Dialekten.
زبان معیار اغلب با گویش‌ها متفاوت است.

Viele Menschen sprechen zu Hause einen Dialekt und verwenden die Hochsprache bei der Arbeit.
بسیاری از مردم در خانه یک گویش صحبت می‌کنند و در محل کار از زبان معیار استفاده می‌کنند.

Die Hochsprache ist wichtig für die schriftliche Kommunikation.
زبان معیار برای ارتباطات کتبی مهم است.

In den Nachrichten wird immer die Hochsprache verwendet.
در اخبار همیشه از زبان معیار استفاده می‌شود.

Es ist wichtig, die Hochsprache gut zu beherrschen, um erfolgreich zu sein.
مهم است که زبان معیار را خوب بلد باشید تا موفق شوید.

Die Unterschiede zwischen Hochsprache und Dialekt können manchmal groß sein.
تفاوت‌های بین زبان معیار و گویش می‌توانند گاهی بزرگ باشند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

der Hörsaal - säle

A

کلمه “Hörsaal” در زبان آلمانی
کلمه “Hörsaal” به معنای “سالن سخنرانی” یا “آمفی‌تئاتر” است. این اسم برای اشاره به سالنی که در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی برای برگزاری کلاس‌های بزرگ و سخنرانی‌ها استفاده می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Hörsaal”
Der Hörsaal (مذکر)
Die Hörsäle (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★سالن سخنرانی

Der Hörsaal ist für 200 Personen ausgelegt.
سالن سخنرانی برای ۲۰۰ نفر ظرفیت دارد.

★★★آمفی‌تئاتر

Die Vorlesung findet im großen Hörsaal statt.
سخنرانی در آمفی‌تئاتر بزرگ برگزار می‌شود.

مثال‌ها
Die Studierenden versammelten sich im Hörsaal für die Vorlesung.
دانشجویان برای سخنرانی در سالن سخنرانی جمع شدند.

Im Hörsaal gibt es moderne audiovisuelle Ausstattung.
در سالن سخنرانی تجهیزات سمعی و بصری مدرن وجود دارد.

Der Professor betrat den Hörsaal und begann mit der Vorlesung.
استاد وارد سالن سخنرانی شد و سخنرانی خود را آغاز کرد.

Der Hörsaal war bis auf den letzten Platz gefüllt.
سالن سخنرانی تا آخرین جا پر بود.

Nach der Vorlesung diskutierten die Studierenden im Hörsaal.
پس از سخنرانی، دانشجویان در سالن سخنرانی بحث کردند.

Die Universität hat mehrere große Hörsäle für unterschiedliche Veranstaltungen.
دانشگاه چندین سالن سخنرانی بزرگ برای رویدادهای مختلف دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

die Imitation -en

A

کلمه “Imitation” در زبان آلمانی
کلمه “Imitation” به معنای “تقلید” یا “شبیه‌سازی” است. این اسم برای اشاره به عمل یا فرآیند تقلید کردن چیزی یا کسی به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Imitation”
Die Imitation (مونث)
Die Imitationen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★تقلید

Die Imitation des Lehrers war sehr lustig.
تقلید معلم بسیار خنده‌دار بود.

★★★شبیه‌سازی

Die Imitation des Gemäldes war erstaunlich gut.
شبیه‌سازی نقاشی بسیار خوب بود.

مثال‌ها
Kinder lernen oft durch Imitation ihrer Eltern.
کودکان اغلب از طریق تقلید والدین خود یاد می‌گیرند.

Die Imitation bekannter Markenprodukte ist illegal.
تقلید محصولات برندهای معروف غیرقانونی است.

Seine Imitation des Schauspielers war sehr realistisch.
تقلید او از بازیگر بسیار واقعی بود.

Künstler verwenden Imitationstechniken, um alte Meisterwerke nachzubilden.
هنرمندان از تکنیک‌های تقلید برای بازسازی آثار قدیمی استفاده می‌کنند.

Die Imitation von Vogelgesängen ist eine faszinierende Fähigkeit.
تقلید آواز پرندگان یک مهارت شگفت‌انگیز است.

In der Modewelt gibt es viele Imitationen von Designer-Kleidung.
در دنیای مد، تقلیدهای زیادی از لباس‌های طراحان معروف وجود دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

das Institut -e

A

موسسه

Das Institut (خنثی)
Die Institute (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★مؤسسه

Das Institut für Physik bietet viele Forschungsmöglichkeiten.
مؤسسه فیزیک امکانات تحقیقاتی زیادی ارائه می‌دهد.

★★★انستیتو

Er arbeitet in einem renommierten Institut für Biotechnologie.
او در یک انستیتوی معتبر بیوتکنولوژی کار می‌کند.

مثال‌ها
Das Institut hat eine neue Studie veröffentlicht.
مؤسسه یک مطالعه جدید منتشر کرده است.

Viele Institute in Deutschland sind international anerkannt.
بسیاری از مؤسسات در آلمان در سطح بین‌المللی شناخته شده‌اند.

Sie ist Direktorin eines bekannten Instituts für Wirtschaftsforschung.
او مدیر یک مؤسسه معروف تحقیقاتی اقتصادی است.

Das Institut bietet zahlreiche Weiterbildungskurse an.
مؤسسه دوره‌های آموزشی زیادی ارائه می‌دهد.

Die Zusammenarbeit zwischen den Instituten fördert den wissenschaftlichen Austausch.
همکاری بین مؤسسات تبادل علمی را تقویت می‌کند.

Das Institut hat eine lange Tradition in der medizinischen Forschung.
این مؤسسه سابقه طولانی در تحقیقات پزشکی دارد.

Die Studenten haben Zugang zu den Ressourcen des Instituts.
دانشجویان به منابع مؤسسه دسترسی دارند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

die Integration

A

کلمه “Integration” به معنای “ادغام” یا “یکپارچه‌سازی” است. این اسم برای اشاره به فرآیند ادغام افراد یا گروه‌ها در یک جامعه یا سیستم به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Integration”
Die Integration (مونث)
Die Integrationen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★ادغام

Die Integration von Flüchtlingen ist eine große Herausforderung.
ادغام پناهندگان یک چالش بزرگ است.

★★★یکپارچه‌سازی

Die Integration neuer Technologien in den Arbeitsprozess ist wichtig.
یکپارچه‌سازی فناوری‌های جدید در فرآیند کاری مهم است.

مثال‌ها
Die Integration von Migranten in die Gesellschaft erfordert Zeit und Geduld.
ادغام مهاجران در جامعه نیاز به زمان و صبر دارد.

Er arbeitet in einem Programm zur Integration von Jugendlichen.
او در یک برنامه برای ادغام نوجوانان کار می‌کند.

Die Integration verschiedener Systeme kann die Effizienz erhöhen.
یکپارچه‌سازی سیستم‌های مختلف می‌تواند کارایی را افزایش دهد.

Schulen spielen eine wichtige Rolle bei der Integration von Kindern.
مدارس نقش مهمی در ادغام کودکان دارند.

Die soziale Integration ist entscheidend für den Zusammenhalt der Gesellschaft.
ادغام اجتماعی برای همبستگی جامعه حیاتی است.

Eine erfolgreiche Integration erfordert die Zusammenarbeit aller Beteiligten.
یک ادغام موفق نیازمند همکاری همه طرف‌ها است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

das Internet

A

Das Internet bietet Zugang zu einer Vielzahl von Informationen.
اینترنت دسترسی به مجموعه وسیعی از اطلاعات را فراهم می‌کند.

Viele Menschen nutzen das Internet täglich.
بسیاری از مردم روزانه از اینترنت استفاده می‌کنند.

Über das Internet kann man weltweit kommunizieren.
از طریق اینترنت می‌توان در سراسر جهان ارتباط برقرار کرد.

Die Schüler recherchieren für ihre Projekte im Internet.
دانش‌آموزان برای پروژه‌های خود در اینترنت تحقیق می‌کنند.

Das Internet hat die Art und Weise, wie wir arbeiten und lernen, verändert.
اینترنت نحوه کار و یادگیری ما را تغییر داده است.

Online-Shopping ist dank des Internets möglich geworden.
خرید آنلاین به لطف اینترنت ممکن شده است.

Die Sicherheit im Internet ist ein wichtiges Thema.
امنیت در اینترنت یک موضوع مهم است.

Viele Unternehmen bieten ihre Dienstleistungen über das Internet an.
بسیاری از شرکت‌ها خدمات خود را از طریق اینترنت ارائه می‌دهند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

der Klang -¨e

A

کلمه “Klang” به معنای “صدا” یا “آوا” است. این اسم برای اشاره به صوت یا آوایی که توسط اشیا، سازها یا موجودات زنده تولید می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Klang”
Der Klang (مذکر)
Die Klänge (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★صدا

Der Klang der Glocke ist sehr klar.
صدای زنگ بسیار واضح است.

★★★آوا

Die Klänge der Natur sind beruhigend.
آواهای طبیعت آرامش‌بخش هستند.

مثال‌ها
Der Klang des Klaviers füllte den Raum.
صدای پیانو اتاق را پر کرد.

Ich liebe den Klang des Regens auf dem Dach.
من صدای باران روی سقف را دوست دارم.

Die verschiedenen Klänge der Instrumente harmonieren gut miteinander.
صداهای مختلف سازها به خوبی با هم هماهنگ هستند.

Der Klang ihrer Stimme ist sehr angenehm.
آوای صدای او بسیار دلپذیر است.

Er hat einen guten Klang aus seiner Gitarre herausgeholt.
او صدای خوبی از گیتارش بیرون آورده است.

Die Klänge der Stadt sind vielfältig und lebendig.
آواهای شهر متنوع و زنده هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
57
Q

der Kursleiter

A

کلمه “Kursleiter” به معنای “مدرس دوره” یا “مربی دوره” است. این اسم برای اشاره به فردی که یک دوره آموزشی یا کلاس را هدایت و مدیریت می‌کند، به کار می‌رود.

Der Kursleiter (مذکر)
Die Kursleiterin (مونث)
Die Kursleiter (جمع)
Die Kursleiterinnen (جمع مونث)

معانی و استفاده‌ها
★★★مدرس دوره

Der Kursleiter hat viele Jahre Erfahrung im Unterrichten.
مدرس دوره سال‌ها تجربه در تدریس دارد.

★★★مربی دوره

Die Kursleiterin hilft den Teilnehmern bei ihren Fragen.
مربی دوره به شرکت‌کنندگان در پاسخ به سؤالاتشان کمک می‌کند.

مثال‌ها
Der Kursleiter erklärt den Stoff sehr gut.
مدرس دوره مطالب را بسیار خوب توضیح می‌دهد.

Die Kursleiterin hat einen strukturierten Lehrplan vorbereitet.
مربی دوره یک برنامه درسی منظم آماده کرده است.

Alle Kursleiter treffen sich regelmäßig, um die Fortschritte der Teilnehmer zu besprechen.
همه مربیان دوره به طور منظم ملاقات می‌کنند تا پیشرفت‌های شرکت‌کنندگان را بررسی کنند.

Der Kursleiter motiviert die Teilnehmer, aktiv am Unterricht teilzunehmen.
مدرس دوره شرکت‌کنندگان را تشویق می‌کند تا به طور فعال در کلاس شرکت کنند.

Die Kursleiterin verwendet moderne Lehrmethoden, um den Unterricht interessanter zu gestalten.
مربی دوره از روش‌های تدریس مدرن استفاده می‌کند تا کلاس را جذاب‌تر کند.

Er hat als Kursleiter an vielen internationalen Schulen gearbeitet.
او به عنوان مدرس دوره در بسیاری از مدارس بین‌المللی کار کرده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
58
Q

die Kursleiterin -nen

A

معلم زن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

das Lehrwerk -e

A

کلمه “Lehrwerk” به معنای “کتاب درسی” یا “مجموعه آموزشی” است. این اسم برای اشاره به کتاب‌ها یا مجموعه‌هایی که برای آموزش یک موضوع خاص طراحی شده‌اند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Lehrwerk”
Das Lehrwerk (خنثی)
Die Lehrwerke (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★کتاب درسی

Das Lehrwerk für den Deutschkurs ist sehr umfassend.
کتاب درسی برای دوره آلمانی بسیار جامع است.

★★★مجموعه آموزشی

Die Lehrwerke der neuen Serie sind interaktiv und benutzerfreundlich.
مجموعه‌های آموزشی سری جدید تعاملی و کاربرپسند هستند.

مثال‌ها
Das Lehrwerk enthält viele Übungen zur Grammatik.
کتاب درسی شامل تمرینات زیادی برای گرامر است.

Die Lehrwerke wurden von erfahrenen Lehrern entwickelt.
مجموعه‌های آموزشی توسط معلمان باتجربه طراحی شده‌اند.

Er hat ein neues Lehrwerk für den Mathematikunterricht geschrieben.
او یک کتاب درسی جدید برای کلاس ریاضی نوشته است.

Die Schüler nutzen das Lehrwerk im Unterricht und zu Hause.
دانش‌آموزان از کتاب درسی در کلاس و در خانه استفاده می‌کنند.

Die Lehrwerke sind in verschiedenen Sprachen verfügbar.
مجموعه‌های آموزشی به زبان‌های مختلف در دسترس هستند.

Das Lehrwerk bietet eine gute Grundlage für das Selbststudium.
کتاب درسی یک پایه خوب برای خودآموزی فراهم می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
60
Q

der Lernstoff

A

کلمه “Lernstoff” به معنای “مطالب درسی” یا “محتوای آموزشی” است. این اسم برای اشاره به مطالب و موضوعاتی که در یک دوره آموزشی یا کلاس تدریس می‌شوند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Lernstoff”
Der Lernstoff (مذکر)
Die Lernstoffe (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★مطالب درسی

Der Lernstoff für die Prüfung ist sehr umfangreich.
مطالب درسی برای امتحان بسیار گسترده است.

★★★محتوای آموزشی

Die Lehrerin hat den Lernstoff gut strukturiert.
معلم محتوای آموزشی را به خوبی سازماندهی کرده است.

مثال‌ها
Der Lernstoff muss bis zum Ende des Semesters behandelt werden.
مطالب درسی باید تا پایان ترم مورد بررسی قرار گیرد.

Es ist wichtig, den Lernstoff regelmäßig zu wiederholen.
مهم است که مطالب درسی را به طور منظم مرور کنید.

Die Schüler fanden den Lernstoff schwierig, aber interessant.
دانش‌آموزان مطالب درسی را سخت اما جالب یافتند.

Der Lernstoff deckt alle wichtigen Themen des Kurses ab.
مطالب درسی همه موضوعات مهم دوره را پوشش می‌دهد.

Sie hat den gesamten Lernstoff für die Prüfung gelernt.
او تمام مطالب درسی برای امتحان را یاد گرفته است.

Der Lernstoff wird in kleinen, leicht verständlichen Einheiten präsentiert.
مطالب درسی در واحدهای کوچک و قابل فهم ارائه می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
61
Q

die Motivation -en

A

انگیزه

Die Motivationen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★انگیزه

Ihre Motivation, Deutsch zu lernen, ist sehr hoch.
انگیزه او برای یادگیری زبان آلمانی بسیار بالاست.

★★★تشویق

Die Motivation der Mitarbeiter ist entscheidend für den Erfolg des Unternehmens.
انگیزه کارکنان برای موفقیت شرکت بسیار مهم است.

مثال‌ها
Der Lehrer versucht, die Motivation der Schüler zu steigern.
معلم سعی می‌کند انگیزه دانش‌آموزان را افزایش دهد.

Die richtige Motivation kann Wunder wirken.
انگیزه صحیح می‌تواند معجزه کند.

Ohne Motivation ist es schwer, Ziele zu erreichen.
بدون انگیزه، دستیابی به اهداف سخت است.

Seine Motivation für das Projekt ist bewundernswert.
انگیزه او برای پروژه قابل تحسین است.

Die Motivation kommt oft von innen, aber auch von äußeren Einflüssen.
انگیزه اغلب از درون می‌آید، اما همچنین از تأثیرات خارجی.

Motivation spielt eine große Rolle im Lernprozess.
انگیزه نقش بزرگی در فرآیند یادگیری دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
62
Q

das Muster

A

مدل - الگو

کلمه “Muster” به معنای “الگو” یا “نمونه” است. این اسم برای اشاره به یک طرح یا نمونه که به عنوان راهنما یا مدل برای تولید یا تقلید استفاده می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Muster”
Das Muster (خنثی)
Die Muster (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★الگو

Das Kleid hat ein schönes Muster.
لباس یک الگوی زیبا دارد.

★★★نمونه

Wir haben verschiedene Muster der neuen Stoffe erhalten.
ما نمونه‌های مختلفی از پارچه‌های جدید دریافت کرده‌ایم.

مثال‌ها
Er hat das Muster für das neue Design erstellt.
او الگو برای طرح جدید را ایجاد کرده است.

Die Firma hat mehrere Muster zur Auswahl geschickt.
شرکت چندین نمونه برای انتخاب ارسال کرده است.

Das Muster auf dem Teppich ist sehr kompliziert.
الگو روی فرش بسیار پیچیده است.

Wir haben das Muster sorgfältig geprüft, bevor wir die Bestellung aufgegeben haben.
ما نمونه را به دقت بررسی کردیم قبل از اینکه سفارش را بدهیم.

Die Tapete hat ein florales Muster.
کاغذ دیواری یک الگوی گل‌دار دارد.

Jedes Stück ist nach demselben Muster gefertigt.
هر قطعه بر اساس همان الگو ساخته شده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
63
Q

die Naturwissenschaft -en

A

کلمه “Naturwissenschaft” به معنای “علوم طبیعی” است. این اسم برای اشاره به رشته‌های علمی که به مطالعه پدیده‌های طبیعی و قوانین طبیعت می‌پردازند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Naturwissenschaft”
Die Naturwissenschaft (مونث)
Die Naturwissenschaften (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★علوم طبیعی

Die Naturwissenschaft umfasst Fächer wie Physik, Chemie und Biologie.
علوم طبیعی شامل رشته‌هایی مانند فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی است.

★★★رشته‌های علمی

Er hat sich entschieden, Naturwissenschaften an der Universität zu studieren.
او تصمیم گرفته است علوم طبیعی را در دانشگاه بخواند.

مثال‌ها
Die Naturwissenschaften spielen eine wichtige Rolle in der modernen Forschung.
علوم طبیعی نقش مهمی در پژوهش‌های مدرن دارند.

Sie hat eine Leidenschaft für die Naturwissenschaften und möchte Chemikerin werden.
او به علوم طبیعی علاقه دارد و می‌خواهد شیمیدان شود.

Die Schüler lernen in der Schule die Grundlagen der Naturwissenschaften.
دانش‌آموزان در مدرسه مبانی علوم طبیعی را می‌آموزند.

Die Fortschritte in den Naturwissenschaften haben unser Verständnis der Welt erweitert.
پیشرفت‌ها در علوم طبیعی درک ما از جهان را گسترش داده است.

Die Naturwissenschaften bieten viele Karrieremöglichkeiten.
علوم طبیعی فرصت‌های شغلی زیادی ارائه می‌دهند.

Die Naturwissenschaft ist die Basis für viele technologische Entwicklungen.
علوم طبیعی پایه بسیاری از پیشرفت‌های تکنولوژیکی است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
64
Q

das Niveau -s

A

کلمه “Niveau” به معنای “سطح” یا “رتبه” است. این اسم برای اشاره به درجه، کیفیت، یا میزان چیزی به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Niveau”
Das Niveau (خنثی)
Die Niveaus (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★سطح

Das Niveau des Kurses ist sehr hoch.
سطح دوره بسیار بالا است.

★★★رتبه

Er hat ein hohes sprachliches Niveau erreicht.
او به سطح بالایی از زبان دست یافته است.

مثال‌ها
Das Niveau der Schüler in dieser Klasse ist beeindruckend.
سطح دانش‌آموزان در این کلاس چشمگیر است.

Sie versucht, ihr Niveau in Mathematik zu verbessern.
او تلاش می‌کند سطح خود را در ریاضیات بهبود بخشد.

Die Diskussion war auf einem sehr hohen Niveau.
بحث در سطح بسیار بالایی بود.

Er hat das Niveau der Prüfungen erfolgreich bestanden.
او سطح امتحانات را با موفقیت گذراند.

Das Niveau der Anforderungen ist gestiegen.
سطح الزامات افزایش یافته است.

Sie spricht Deutsch auf einem fortgeschrittenen Niveau.
او به زبان آلمانی در سطح پیشرفته صحبت می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
65
Q

das Projekt -e

A

کلمه “Projekt” در زبان آلمانی
کلمه “Projekt” به معنای “پروژه” است. این اسم برای اشاره به یک طرح یا فعالیت خاص که با هدفی مشخص و در یک دوره زمانی معین انجام می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Projekt”
Das Projekt (خنثی)
Die Projekte (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★پروژه

Das Projekt wird nächste Woche abgeschlossen.
پروژه هفته آینده به پایان می‌رسد.

★★★طرح

Wir arbeiten an einem neuen Projekt zur Verbesserung der Infrastruktur.
ما روی یک پروژه جدید برای بهبود زیرساخت‌ها کار می‌کنیم.

مثال‌ها
Das Projekt hat ein großes Budget und eine strenge Zeitplanung.
پروژه بودجه زیادی دارد و زمان‌بندی دقیقی دارد.

Sie ist die Leiterin des Projekts und verantwortlich für alle wichtigen Entscheidungen.
او مدیر پروژه است و مسئول همه تصمیمات مهم است.

Das Team hat intensiv an dem Projekt gearbeitet, um die Frist einzuhalten.
تیم به طور فشرده روی پروژه کار کرده است تا مهلت را رعایت کند.

Das Projektziel ist die Entwicklung einer neuen Software.
هدف پروژه توسعه یک نرم‌افزار جدید است.

Wir müssen die Ressourcen effizient nutzen, um das Projekt erfolgreich abzuschließen.
ما باید منابع را به طور کارآمد استفاده کنیم تا پروژه را با موفقیت به پایان برسانیم.

Die Projekte des letzten Jahres waren sehr erfolgreich.
پروژه‌های سال گذشته بسیار موفق بودند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
66
Q

der Prozess -e

A

کلمه “Prozess” به معنای “فرآیند” یا “روند” است. این اسم برای اشاره به مجموعه‌ای از اقدامات یا مراحل که به منظور دستیابی به یک نتیجه خاص انجام می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Prozess”
Der Prozess (مذکر)
Die Prozesse (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★فرآیند

Der Prozess der Datenverarbeitung ist sehr komplex.
فرآیند پردازش داده‌ها بسیار پیچیده است.

★★★روند

Der Heilungsprozess dauert mehrere Wochen.
روند بهبودی چندین هفته طول می‌کشد.

مثال‌ها
Der Herstellungsprozess dieses Produkts ist sehr aufwendig.
فرآیند تولید این محصول بسیار پرهزینه است.

Der Prozess der Entscheidungsfindung war lang und schwierig.
روند تصمیم‌گیری طولانی و دشوار بود.

Es ist wichtig, den Prozess kontinuierlich zu überwachen.
مهم است که فرآیند را به طور مداوم نظارت کنید.

Die Prozesse in der Firma wurden optimiert, um effizienter zu arbeiten.
فرآیندها در شرکت بهینه‌سازی شده‌اند تا کارآمدتر عمل کنند.

Der Lernprozess kann durch regelmäßige Übung verbessert werden.
روند یادگیری می‌تواند با تمرین منظم بهبود یابد.

Der rechtliche Prozess gegen den Angeklagten wird nächste Woche beginnen.
روند قانونی علیه متهم هفته آینده آغاز خواهد شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
67
Q

die Regel -n

A

کلمه “Regel” در زبان آلمانی
کلمه “Regel”
به معنای “قانون” یا “قاعده” است. این اسم برای اشاره به دستورالعمل‌ها، هنجارها یا استانداردهایی که رفتار یا عملکرد را هدایت می‌کنند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Regel”
Die Regel (مونث)
Die Regeln (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★قانون

Die Regel besagt, dass man hier nicht rauchen darf.
قانون می‌گوید که اینجا نباید سیگار کشید.

★★★قاعده

In der Mathematik gibt es viele Regeln, die man lernen muss.
در ریاضیات قواعد زیادی وجود دارد که باید یاد گرفت.

مثال‌ها
Die Regeln des Spiels sind einfach zu verstehen.
قواعد بازی به راحتی قابل فهم هستند.

Jede Schule hat ihre eigenen Regeln und Vorschriften.
هر مدرسه قوانین و مقررات خود را دارد.

Es ist wichtig, sich an die Regeln zu halten.
مهم است که به قوانین پایبند باشید.

Er hat die Regel gebrochen und wurde bestraft.
او قانون را شکسته و مجازات شد.

Die neuen Regeln wurden gestern angekündigt.
قوانین جدید دیروز اعلام شد.

Sie hat eine Ausnahme von der Regel gemacht.
او استثنایی از قانون قائل شده است.

Im Straßenverkehr gibt es viele Regeln, die beachtet werden müssen.
در ترافیک جاده‌ای قوانین زیادی وجود دارد که باید رعایت شوند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
68
Q

das Repertoire -s

A

کلمه “Repertoire”
به معنای “مجموعه” یا “فهرست” است.
این اسم برای اشاره به مجموعه‌ای از مهارت‌ها، تکنیک‌ها، آثار هنری، یا فعالیت‌هایی که یک فرد یا گروه قادر به انجام یا ارائه آن‌ها است، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Repertoire”
Das Repertoire (خنثی)
Die Repertoires (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★مجموعه

Das Repertoire des Pianisten umfasst Werke von Bach bis Beethoven.
مجموعه آثار پیانیست شامل آثار باخ تا بتهوون است.

★★★فهرست

Das Theater hat ein umfangreiches Repertoire an Stücken.
تئاتر دارای فهرستی گسترده از نمایش‌ها است.

مثال‌ها
Sie hat ein breites Repertoire an Kochrezepten.
او مجموعه گسترده‌ای از دستورپخت‌ها دارد.

Das Orchester erweiterte sein Repertoire um moderne Stücke.
ارکستر مجموعه خود را با قطعات مدرن گسترش داد.

Er hat viele Lieder in seinem Repertoire.
او آهنگ‌های زیادی در مجموعه خود دارد.

Die Schauspielerin beeindruckte das Publikum mit ihrem vielseitigen Repertoire.
بازیگر با مجموعه متنوع خود تماشاگران را تحت تأثیر قرار داد.

Das Repertoire des Chors umfasst traditionelle und zeitgenössische Musik.
مجموعه آثار گروه کر شامل موسیقی سنتی و معاصر است.

Die Tänzerin zeigte ihr gesamtes Repertoire in der Aufführung.
رقاص تمام مجموعه خود را در اجرا به نمایش گذاشت.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
69
Q

die Sekundärliteratur

A

کلمه “Sekundärliteratur”
به معنای “ادبیات ثانویه” یا “منابع ثانویه” است.
این اسم برای اشاره به متونی که درباره یک موضوع اصلی نوشته شده‌اند و به تحلیل، تفسیر، یا نقد آن می‌پردازند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Sekundärliteratur”
Die Sekundärliteratur (مونث)
Die Sekundärliteraturen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★ادبیات ثانویه

Die Sekundärliteratur bietet wichtige Einblicke in die Interpretation des Werkes.
ادبیات ثانویه بینش‌های مهمی در تفسیر اثر ارائه می‌دهد.

★★★منابع ثانویه

Für die Hausarbeit habe ich viele Sekundärliteraturen verwendet.
برای تحقیق از منابع ثانویه زیادی استفاده کردم.

مثال‌ها
Die Sekundärliteratur zu diesem Autor ist sehr umfangreich.
ادبیات ثانویه در مورد این نویسنده بسیار گسترده است.

In der Bibliothek findet man viele Bücher, die als Sekundärliteratur dienen.
در کتابخانه کتاب‌های زیادی پیدا می‌شود که به عنوان ادبیات ثانویه استفاده می‌شوند.

Die Sekundärliteratur hilft dabei, ein tieferes Verständnis des historischen Kontextes zu gewinnen.
ادبیات ثانویه کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از زمینه تاریخی به دست آورید.

Die Studierenden sollten sowohl Primär- als auch Sekundärliteratur in ihre Arbeiten einbeziehen.
دانشجویان باید هم از منابع اولیه و هم از منابع ثانویه در کارهای خود استفاده کنند.

Sekundärliteratur ist unerlässlich für die wissenschaftliche Forschung und Analyse.
ادبیات ثانویه برای پژوهش و تحلیل علمی ضروری است.

Der Professor hat uns eine Liste mit empfohlener Sekundärliteratur gegeben.
استاد لیستی از منابع ثانویه توصیه شده به ما داده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
70
Q

das Talent -e

A

Das Talent (خنثی)
Die Talente (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★استعداد

Sie hat ein großes Talent für Musik.
او استعداد زیادی در موسیقی دارد.

★★★توانایی

Er zeigt sein Talent im Zeichnen schon seit seiner Kindheit.
او از دوران کودکی استعداد خود را در نقاشی نشان داده است.

مثال‌ها
Das Talent des Künstlers wurde früh erkannt.
استعداد هنرمند به زودی شناسایی شد.

Viele Talente bleiben unentdeckt, wenn sie nicht gefördert werden.
بسیاری از استعدادها ناشناخته می‌مانند اگر حمایت نشوند.

Sie hat ihr Talent durch jahrelanges Üben perfektioniert.
او استعداد خود را با سال‌ها تمرین به کمال رسانده است.

Er hat viele Talente, darunter das Singen und Tanzen.
او استعدادهای زیادی دارد، از جمله خواندن و رقصیدن.

Talente wie seines sind selten.
استعدادهایی مانند او نادر هستند.

Die Schule fördert die Talente ihrer Schüler durch verschiedene Programme.
مدرسه از طریق برنامه‌های مختلف استعدادهای دانش‌آموزان خود را تقویت می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
71
Q

die Umgangssprache

A

کلمه “Umgangssprache” به معنای “زبان محاوره” یا “زبان عامیانه” است. این اسم برای اشاره به شیوه‌ای از صحبت کردن که در مکالمات روزمره و غیررسمی استفاده می‌شود، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Umgangssprache”
Die Umgangssprache (مونث)
Die Umgangssprachen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★زبان محاوره

In der Umgangssprache verwenden die Leute oft Abkürzungen.
در زبان محاوره، مردم اغلب از اختصارات استفاده می‌کنند.

★★★زبان عامیانه

Die Jugendlichen sprechen meistens in ihrer eigenen Umgangssprache.
جوانان بیشتر به زبان عامیانه خود صحبت می‌کنند.

مثال‌ها
Die Umgangssprache unterscheidet sich stark von der Hochsprache.
زبان محاوره با زبان رسمی تفاوت زیادی دارد.

Viele Ausdrücke in der Umgangssprache sind regional unterschiedlich.
بسیاری از عبارات در زبان محاوره‌ای منطقه‌ای متفاوت هستند.

Er benutzt in formellen Situationen keine Umgangssprache.
او در موقعیت‌های رسمی از زبان محاوره استفاده نمی‌کند.

Umgangssprache kann schwierig zu verstehen sein, wenn man eine Sprache lernt.
زبان محاوره می‌تواند هنگام یادگیری یک زبان سخت فهمیده شود.

Die Lehrer erklären den Schülern die Unterschiede zwischen Hochsprache und Umgangssprache.
معلمان به دانش‌آموزان تفاوت‌های بین زبان رسمی و زبان محاوره را توضیح می‌دهند.

In der Umgangssprache werden oft neue Wörter und Redewendungen geprägt.
در زبان محاوره‌ای اغلب کلمات و اصطلاحات جدید ابداع می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
72
Q

die Umgebung -en

A

کلمه “Umgebung” به معنای “محیط” یا “اطراف” است. این اسم برای اشاره به محیط یا مناطقی که در نزدیکی یک مکان خاص قرار دارند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Umgebung”
Die Umgebung (مونث)
Die Umgebungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★محیط

Die Umgebung der Stadt ist sehr schön.
محیط شهر بسیار زیبا است.

★★★اطراف

Erkundet die Umgebung eures Hotels.
اطراف هتل خود را بررسی کنید.

مثال‌ها
In der Umgebung gibt es viele Sehenswürdigkeiten.
در اطراف جاذبه‌های دیدنی زیادی وجود دارد.

Die Kinder spielen gerne in der Umgebung ihres Hauses.
کودکان دوست دارند در اطراف خانه‌شان بازی کنند.

Die Umgebung des Parks ist ruhig und friedlich.
محیط پارک آرام و صلح‌آمیز است.

Wir haben die Umgebung des Dorfes erkundet.
ما محیط روستا را بررسی کردیم.

Die Umgebung bietet viele Freizeitmöglichkeiten.
محیط فرصت‌های زیادی برای تفریح ارائه می‌دهد.

Die Umweltverschmutzung hat negative Auswirkungen auf die Umgebung.
آلودگی محیط‌زیست تأثیرات منفی بر محیط اطراف دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
73
Q

die Untersuchung -en

A

کلمه “Untersuchung” به معنای “تحقیق”، “معاینه”، “بررسی” یا “آزمایش” است. این اسم برای اشاره به فرآیند بررسی دقیق یک موضوع، وضعیت یا پدیده به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Untersuchung”
Die Untersuchung (مونث)
Die Untersuchungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★تحقیق

Die Untersuchung hat neue Erkenntnisse gebracht.
تحقیق نتایج جدیدی به همراه داشت.

★★★معاینه

Der Arzt führte eine gründliche Untersuchung durch.
پزشک یک معاینه کامل انجام داد.

★★★بررسی

Die Polizei hat eine Untersuchung des Vorfalls eingeleitet.
پلیس بررسی حادثه را آغاز کرده است.

★★★آزمایش

Die Laboruntersuchung bestätigte die Diagnose.
آزمایش‌های آزمایشگاهی تشخیص را تأیید کرد.

مثال‌ها
Die Untersuchung der Proben dauert mehrere Tage.
بررسی نمونه‌ها چندین روز طول می‌کشد.

Die Wissenschaftler haben eine umfangreiche Untersuchung durchgeführt.
دانشمندان یک تحقیق گسترده انجام داده‌اند.

Die Untersuchung des Patienten zeigte keine Auffälligkeiten.
معاینه بیمار هیچ مورد غیرعادی را نشان نداد.

Die Untersuchungsergebnisse werden nächste Woche veröffentlicht.
نتایج تحقیقات هفته آینده منتشر خواهند شد.

Die Untersuchung der Ursachen des Unfalls ist noch nicht abgeschlossen.
بررسی علل حادثه هنوز به پایان نرسیده است.

Die Untersuchung der Daten ergab interessante Muster.
بررسی داده‌ها الگوهای جالبی را نشان داد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
74
Q

die Verbindung -en

A

کلمه “Verbindung”
به معنای “ارتباط”، “اتصال” یا “رابطه” است. این اسم برای اشاره به فرآیند یا وضعیت مرتبط بودن یا متصل شدن به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Verbindung”
Die Verbindung (مونث)
Die Verbindungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★ارتباط

Die Verbindung zwischen den beiden Städten ist sehr gut.
ارتباط بین این دو شهر بسیار خوب است.

★★★اتصال

Die Internetverbindung ist heute sehr langsam.
اتصال اینترنت امروز بسیار کند است.

★★★رابطه

Die beiden Unternehmen haben eine enge Verbindung.
این دو شرکت رابطه نزدیکی با هم دارند.

مثال‌ها
Die Verbindung wurde plötzlich unterbrochen.
ارتباط به طور ناگهانی قطع شد.

Wir haben eine direkte Verbindung nach Berlin.
ما یک ارتباط مستقیم به برلین داریم.

Die Verbindung zwischen den Teilen ist stark und stabil.
اتصال بین قطعات قوی و پایدار است.

Er hat eine gute Verbindung zu den lokalen Behörden.
او رابطه خوبی با مقامات محلی دارد.

Die Flugverbindungen sind in letzter Zeit besser geworden.
ارتباطات هوایی اخیراً بهتر شده‌اند.

Es gibt keine direkte Verbindung zwischen diesen Ereignissen.
هیچ ارتباط مستقیمی بین این رویدادها وجود ندارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
75
Q

die Voraussetzung -en

A

کلمه “Voraussetzung” به معنای “پیش‌شرط” یا “شرط لازم” است.
این اسم برای اشاره به شرایط یا معیارهایی که باید قبل از انجام یک کار یا رسیدن به یک هدف فراهم شوند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Voraussetzung”
Die Voraussetzung (مونث)
Die Voraussetzungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★پیش‌شرط

Eine gute Vorbereitung ist die Voraussetzung für den Erfolg.
آمادگی خوب پیش‌شرط موفقیت است.

★★★شرط لازم

Die Voraussetzung für die Teilnahme am Kurs ist ein Grundkenntnis der Sprache.
شرط لازم برای شرکت در دوره، داشتن دانش پایه‌ای از زبان است.

مثال‌ها
Du musst die Voraussetzungen erfüllen, um dich zu bewerben.
باید شرایط لازم را داشته باشی تا بتوانی درخواست بدهی.

Die Voraussetzungen für die Zulassung sind streng.
شرایط لازم برای پذیرش سختگیرانه هستند.

Kenntnisse in Mathematik sind eine Voraussetzung für dieses Studium.
دانش در ریاضیات پیش‌شرط این رشته تحصیلی است.

Ohne die notwendigen Voraussetzungen kannst du den Kurs nicht absolvieren.
بدون داشتن شرایط لازم نمی‌توانی دوره را به پایان برسانی.

Die Voraussetzungen für diesen Job sind ein Hochschulabschluss und Berufserfahrung.
شرایط لازم برای این شغل داشتن مدرک دانشگاهی و تجربه کاری است.

Er hat alle Voraussetzungen erfüllt und wurde angenommen.
او همه شرایط لازم را برآورده کرد و پذیرفته شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
76
Q

der Vorgang -¨e

A

کلمه “Vorgang”
به معنای “فرآیند”، “رویداد” یا “رویه” یا “روند”است. این اسم برای اشاره به توالی یا مجموعه‌ای از اقدامات که برای دستیابی به یک نتیجه یا در جریان یک رویداد رخ می‌دهند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Vorgang”
Der Vorgang (مذکر)
Die Vorgänge (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★فرآیند

Der Vorgang der Datenverarbeitung dauert einige Minuten.
فرآیند پردازش داده‌ها چند دقیقه طول می‌کشد.

★★★رویداد

Der Unfall war ein tragischer Vorgang.
حادثه یک رویداد تراژیک بود.

★★★رویه

Der bürokratische Vorgang ist sehr kompliziert.
رویه بوروکراتیک بسیار پیچیده است.

مثال‌ها
Der chemische Vorgang erzeugt Wärme.
فرآیند شیمیایی گرما تولید می‌کند.

Der gesamte Vorgang wurde dokumentiert.
تمام رویداد مستند شده است.

Die Untersuchung des Vorgangs dauert an.
بررسی این رویداد ادامه دارد.

Im nächsten Schritt des Vorgangs müssen Sie das Formular ausfüllen.
در مرحله بعدی فرآیند باید فرم را پر کنید.

Der Vorgang der Bewerbung ist online verfügbar.
فرآیند درخواست به صورت آنلاین در دسترس است.

Es ist wichtig, den Vorgang genau zu beobachten.
مهم است که فرآیند را دقیقاً مشاهده کنید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
77
Q

die Vorlesung -en

A

کلاس دانشگاهی

کلمه “Vorlesung”
به معنای “سخنرانی” یا “کلاس درس” است. این اسم برای اشاره به جلسه‌ای که در آن یک استاد یا مدرس در مورد موضوعی خاص صحبت می‌کند و دانشجویان به آن گوش می‌دهند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Vorlesung”
Die Vorlesung (مونث)
Die Vorlesungen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★سخنرانی

Die Vorlesung über Geschichte war sehr interessant.
سخنرانی در مورد تاریخ بسیار جالب بود.

★★★کلاس درس

Die Studenten haben die Vorlesung im großen Hörsaal besucht.
دانشجویان در کلاس درس در سالن بزرگ شرکت کردند.

مثال‌ها
Die Vorlesung beginnt um 10 Uhr morgens.
سخنرانی ساعت ۱۰ صبح آغاز می‌شود.

Professor Müller hält heute eine Vorlesung über Philosophie.
پروفسور مولر امروز یک سخنرانی درباره فلسفه دارد.

Die Vorlesungen finden normalerweise von Montag bis Freitag statt.
سخنرانی‌ها معمولاً از دوشنبه تا جمعه برگزار می‌شوند.

Die Vorlesung wurde aufgrund technischer Probleme abgesagt.
سخنرانی به دلیل مشکلات فنی لغو شد.

Die Vorlesungen dieses Semesters sind sehr anspruchsvoll.
سخنرانی‌های این ترم بسیار چالش‌برانگیز هستند.

Die Studenten müssen regelmäßig an den Vorlesungen teilnehmen.
دانشجویان باید به طور منظم در سخنرانی‌ها شرکت کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
78
Q

der Zugang -¨e

A

کلمه “Zugang” به معنای “دسترسی” یا “ورود” است. این اسم برای اشاره به امکان ورود یا دسترسی به یک مکان، اطلاعات یا منابع استفاده می‌شود.

جنسیت و جمع اسم “Zugang”
Der Zugang (مذکر)
Die Zugänge (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★دسترسی

Der Zugang zum Internet ist in dieser Bibliothek kostenlos.
دسترسی به اینترنت در این کتابخانه رایگان است.

★★★ورود

Der Zugang zum Gebäude ist nur für autorisierte Personen erlaubt.
ورود به ساختمان فقط برای افراد مجاز مجاز است.

مثال‌ها
Er hat keinen Zugang zu den vertraulichen Informationen.
او به اطلاعات محرمانه دسترسی ندارد.

Der Zugang zur Datenbank ist durch ein Passwort geschützt.
دسترسی به پایگاه داده با یک رمز عبور محافظت می‌شود.

Der Zugang zum Garten erfolgt über eine kleine Tür.
ورود به باغ از طریق یک درب کوچک صورت می‌گیرد.

Die Schule bietet allen Schülern Zugang zu modernen Lernressourcen.
مدرسه به همه دانش‌آموزان دسترسی به منابع آموزشی مدرن را ارائه می‌دهد.

Der Zugang zu dieser Datei ist eingeschränkt.
دسترسی به این فایل محدود شده است.

Sie hat Zugang zu den besten medizinischen Einrichtungen.
او به بهترین امکانات پزشکی دسترسی دارد.

Der Zugang zur Veranstaltung war nur mit einer Einladung möglich.
ورود به رویداد فقط با دعوت‌نامه ممکن بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
79
Q

der Zweig -e

A

کلمه “Zweig”
به معنای “شاخه” یا “بخش” است. این اسم می‌تواند به شاخه‌های درخت یا بخش‌های مختلف یک سازمان یا رشته اشاره داشته باشد.

جنسیت و جمع اسم “Zweig”
Der Zweig (مذکر)
Die Zweige (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★شاخه

Der Vogel sitzt auf einem Zweig des Baumes.
پرنده روی شاخه‌ای از درخت نشسته است.

★★★بخش

Der wissenschaftliche Zweig der Universität ist sehr angesehen.
بخش علمی دانشگاه بسیار معتبر است.

مثال‌ها
Ein starker Wind hat viele Zweige vom Baum gebrochen.
باد شدید بسیاری از شاخه‌ها را از درخت شکسته است.

Der medizinische Zweig der Forschung hat große Fortschritte gemacht.
بخش پزشکی پژوهش پیشرفت‌های بزرگی کرده است.

Die Firma hat mehrere Zweige weltweit.
این شرکت دارای چندین بخش در سراسر جهان است.

Ein kleiner Zweig wurde vom Baum abgeschnitten.
یک شاخه کوچک از درخت قطع شده است.

Die Zweige des Unternehmens umfassen Technologie, Finanzen und Gesundheit.
بخش‌های شرکت شامل فناوری، مالی و بهداشت هستند.

Der Zweig der Mathematik, den sie studiert, ist sehr anspruchsvoll.
شاخه ریاضی که او مطالعه می‌کند، بسیار چالش‌برانگیز است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
80
Q

auswendig

A

کلمه “auswendig” به معنای “حفظی” یا “از بر” است. این قید برای اشاره به یادگیری یا به خاطر سپردن چیزی به صورت حفظی و بدون نیاز به دیدن متن یا راهنما استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★حفظی

Sie kann das Gedicht auswendig aufsagen.
او می‌تواند شعر را از حفظ بخواند.

★★★از بر

Er hat die Telefonnummer auswendig gelernt.
او شماره تلفن را از بر کرده است.

مثال‌ها
Ich kenne den Text auswendig.
من متن را از حفظ می‌دانم.

Die Schüler mussten das Gedicht auswendig lernen.
دانش‌آموزان باید شعر را از بر یاد می‌گرفتند.

Er hat das ganze Buch auswendig gelernt.
او کل کتاب را حفظ کرده است.

Sie können die Passwörter auswendig?
شما پسوردها را حفظ کرده‌اید؟

Es ist hilfreich, wichtige Telefonnummern auswendig zu können.
مفید است که شماره‌های تلفن مهم را از بر بدانید.

Die Schauspielerin konnte ihre Zeilen auswendig.
بازیگر دیالوگ‌هایش را از حفظ می‌دانست.

Ich musste alle Formeln für die Prüfung auswendig lernen.
من باید تمام فرمول‌ها را برای امتحان حفظ می‌کردم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
81
Q

begabt (un-)

A

کلمه “begabt” به معنای “با استعداد” است. این صفت برای اشاره به فردی که دارای توانایی‌ها یا مهارت‌های ویژه و طبیعی در یک یا چند زمینه است، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★با استعداد

Sie ist eine sehr begabte Musikerin.
او یک موسیقی‌دان بسیار با استعداد است.

★★★توانا

Der Junge ist in Mathematik besonders begabt.
این پسر در ریاضیات به طور ویژه‌ای با استعداد است.

مثال‌ها
Er ist ein begabter Künstler und hat viele Preise gewonnen.
او یک هنرمند با استعداد است و جوایز زیادی برده است.

Die Schülerin ist sprachlich sehr begabt und lernt schnell neue Sprachen.
این دانش‌آموز در زبان‌ها بسیار با استعداد است و سریع زبان‌های جدید را یاد می‌گیرد.

Sie gilt als eine der begabtesten Schriftstellerinnen ihrer Generation.
او به عنوان یکی از با استعدادترین نویسندگان نسل خود شناخته می‌شود.

Der begabte Sportler hat das Potenzial, ein Olympiasieger zu werden.
این ورزشکار با استعداد پتانسیل تبدیل شدن به یک قهرمان المپیک را دارد.

Die Lehrerin erkannte früh, dass das Kind begabt ist.
معلم زود تشخیص داد که کودک با استعداد است.

Er ist nicht nur intellektuell, sondern auch künstlerisch begabt.
او نه تنها از لحاظ فکری، بلکه از نظر هنری نیز با استعداد است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
82
Q

berufsspezifisch

@spezifisch@

A

کلمه “berufsspezifisch”
به معنای “مخصوص به شغل” یا “مرتبط با حرفه” است. این صفت برای اشاره به ویژگی‌ها، مهارت‌ها یا دانش‌هایی که خاص یک شغل یا حرفه معین هستند، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★مخصوص به شغل

Die Ausbildung umfasst viele berufsspezifische Fähigkeiten.
آموزش شامل بسیاری از مهارت‌های مخصوص به شغل است.

★★★مرتبط با حرفه

Berufsspezifische Kenntnisse sind für diesen Job unerlässlich.
دانش‌های مرتبط با حرفه برای این شغل ضروری هستند.

مثال‌ها
Die berufsspezifischen Anforderungen variieren je nach Branche.
نیازهای مخصوص به شغل بسته به صنعت متفاوت هستند.

Er hat viele berufsspezifische Kurse besucht, um sich weiterzubilden.
او بسیاری از دوره‌های مخصوص به شغل را گذرانده است تا آموزش بیشتری ببیند.

Die berufsspezifischen Aufgaben erfordern besondere Fähigkeiten.
وظایف مخصوص به شغل نیازمند مهارت‌های ویژه‌ای هستند.

Berufsspezifische Schulungen helfen den Mitarbeitern, ihre Aufgaben effizienter zu erledigen.
آموزش‌های مرتبط با حرفه به کارکنان کمک می‌کند تا وظایف خود را کارآمدتر انجام دهند.

Die Universität bietet viele berufsspezifische Studiengänge an.
دانشگاه دوره‌های تحصیلی زیادی مرتبط با حرفه ارائه می‌دهد.

@مخصوص و ویژه@

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
83
Q

eifrig

A

کلمه “eifrig”
به معنای “مشتاق” یا “پرتلاش” است.
این صفت برای اشاره به کسی که با اشتیاق و جدیت به کاری مشغول است، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★مشتاق

Die eifrigen Schüler lernten den ganzen Tag.
دانش‌آموزان مشتاق تمام روز را به یادگیری گذراندند.

★★★پرتلاش

Er arbeitet eifrig an seinem neuen Projekt.
او با جدیت روی پروژه جدیدش کار می‌کند.

مثال‌ها
Sie ist eine eifrige Leserin und verbringt viel Zeit mit Büchern.
او یک خواننده مشتاق است و زمان زیادی را با کتاب‌ها می‌گذراند.

Die eifrigen Freiwilligen halfen bei der Organisation der Veranstaltung.
داوطلبان پرتلاش در سازماندهی رویداد کمک کردند.

Er war immer eifrig, neue Dinge zu lernen.
او همیشه مشتاق یادگیری چیزهای جدید بود.

Die Kinder malten eifrig Bilder für den Wettbewerb.
کودکان با اشتیاق برای مسابقه نقاشی می‌کشیدند.

Ihr eifriger Einsatz wurde von allen sehr geschätzt.
تلاش جدی او مورد تقدیر همه قرار گرفت.

Er hat eifrig an der Lösung des Problems gearbeitet.
او با جدیت روی حل مشکل کار کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
84
Q

intensiv

A

★★★شدید

Das Training war sehr intensiv und anstrengend.
تمرین بسیار شدید و طاقت‌فرسا بود.

★★★فشرده

Er hat einen intensiven Sprachkurs gemacht, um schnell Deutsch zu lernen.
او یک دوره فشرده زبان گذراند تا به سرعت آلمانی یاد بگیرد.

مثال‌ها
Die Diskussion war intensiv und leidenschaftlich.
بحث شدید و پرشور بود.

Nach einer intensiven Woche brauchen wir alle eine Pause.
بعد از یک هفته فشرده همه ما به استراحت نیاز داریم.

Die intensive Pflege hat dem Patienten sehr geholfen.
مراقبت‌های شدید به بیمار بسیار کمک کرده است.

Er hat sich intensiv auf die Prüfung vorbereitet.
او به شدت برای امتحان آماده شده است.

Das intensive Studium der Thematik hat neue Erkenntnisse gebracht.
مطالعه فشرده موضوع، یافته‌های جدیدی به همراه داشته است.

Die Beziehung zwischen den beiden war von Anfang an intensiv.
رابطه بین آن دو از ابتدا شدید بود.

Sie arbeiteten intensiv daran, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.
آن‌ها به شدت کار کردند تا پروژه را به موقع به پایان برسانند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
85
Q

praxisorientiert

A

کلمه “praxisorientiert”
به معنای “عملی” یا “مبتنی بر عمل” است.
این صفت برای اشاره به روش‌ها، برنامه‌ها یا دوره‌هایی به کار می‌رود که بیشتر بر کاربردهای عملی و تجربی تمرکز دارند تا تئوری‌های محض.

معانی و استفاده‌ها
★★★عملی

Die Ausbildung ist sehr praxisorientiert und bereitet die Studierenden auf den Beruf vor.
آموزش بسیار عملی است و دانشجویان را برای شغل آماده می‌کند.

★★★مبتنی بر عمل

Der Kurs ist praxisorientiert und beinhaltet viele praktische Übungen.
دوره مبتنی بر عمل است و شامل تمرینات عملی زیادی می‌شود.

مثال‌ها
Unsere Lehrmethoden sind praxisorientiert und beinhalten viele reale Beispiele.
روش‌های تدریس ما عملی هستند و شامل بسیاری از مثال‌های واقعی می‌شوند.

Die praxisorientierte Schulung hilft den Teilnehmern, die gelernten Fähigkeiten sofort anzuwenden.
آموزش مبتنی بر عمل به شرکت‌کنندگان کمک می‌کند تا مهارت‌های یادگرفته شده را فوراً به کار ببرند.

Die praxisorientierten Projekte ermöglichen den Studierenden, praktische Erfahrungen zu sammeln.
پروژه‌های عملی به دانشجویان امکان می‌دهد تجربیات عملی کسب کنند.

Er bevorzugt praxisorientierte Studiengänge, da sie ihn besser auf den Arbeitsmarkt vorbereiten.
او دوره‌های تحصیلی عملی را ترجیح می‌دهد زیرا آن‌ها او را بهتر برای بازار کار آماده می‌کنند.

Die praxisorientierten Ansätze fördern das Verständnis und die Anwendung des Gelernten.
رویکردهای عملی، فهم و کاربرد مطالب آموخته شده را تقویت می‌کنند.

Das praxisorientierte Training war sehr effektiv und hat die Teilnehmer gut vorbereitet.
آموزش عملی بسیار مؤثر بود و شرکت‌کنندگان را به خوبی آماده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
86
Q

systematisch (un-)

A

کلمه “systematisch”
به معنای “سیستماتیک” یا “نظام‌مند” است.
این صفت برای اشاره به انجام کاری به روشی منظم، سازمان‌یافته و بر اساس یک سیستم یا طرح خاص به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★سیستماتیک

Er geht die Aufgabe sehr systematisch an.
او به طور سیستماتیک به کار می‌پردازد.

★★★نظام‌مند

Die Daten wurden systematisch analysiert.
داده‌ها به صورت نظام‌مند تحلیل شدند.

مثال‌ها
Die Forschung wurde systematisch durchgeführt.
تحقیقات به طور سیستماتیک انجام شد.

Sie hat ihre Notizen systematisch geordnet.
او یادداشت‌های خود را به طور سیستماتیک مرتب کرد.

Das Unternehmen verfolgt einen systematischen Ansatz zur Qualitätskontrolle.
شرکت یک رویکرد سیستماتیک برای کنترل کیفیت دارد.

Er arbeitet systematisch, um seine Ziele zu erreichen.
او به طور نظام‌مند کار می‌کند تا به اهدافش برسد.

Die Untersuchung folgte einem systematischen Plan.
بررسی بر اساس یک طرح سیستماتیک انجام شد.

Systematische Studien sind wichtig, um verlässliche Ergebnisse zu erzielen.
مطالعات سیستماتیک برای دستیابی به نتایج قابل اعتماد مهم هستند.

Sie hat das Problem systematisch gelöst.
او مشکل را به طور سیستماتیک حل کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
87
Q

unerlässlich

A

کلمه “unerlässlich”
به معنای “ضروری” یا “حیاتی” است. این صفت برای اشاره به چیزی که برای دستیابی به یک هدف یا انجام یک کار کاملاً لازم و اجتناب‌ناپذیر است، به کار می‌رود.

★★★ضروری

Es ist unerlässlich, regelmäßig Sport zu treiben, um fit zu bleiben.
ورزش منظم برای حفظ تناسب اندام ضروری است.

★★★حیاتی

Eine gute Kommunikation ist unerlässlich für den Erfolg eines Projekts.
ارتباط خوب برای موفقیت یک پروژه حیاتی است.

مثال‌ها
Für die Teilnahme an dem Kurs ist eine Anmeldung unerlässlich.
برای شرکت در دوره ثبت‌نام ضروری است.

Es ist unerlässlich, dass alle Teammitglieder pünktlich erscheinen.
ضروری است که همه اعضای تیم به موقع حاضر شوند.

Der Zugang zu sauberem Wasser ist unerlässlich für die Gesundheit.
دسترسی به آب تمیز برای سلامتی حیاتی است.

Grundkenntnisse in Mathematik sind für dieses Studium unerlässlich.
دانش پایه‌ای در ریاضیات برای این رشته تحصیلی ضروری است.

Regelmäßige Wartung der Maschinen ist unerlässlich, um Ausfälle zu vermeiden.
نگهداری منظم از ماشین‌ها برای جلوگیری از خرابی ضروری است.

Für eine erfolgreiche Karriere ist Weiterbildung unerlässlich.
برای یک حرفه موفق، آموزش مداوم حیاتی است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
88
Q

(an) Bedeutung gewinnen

A

عبارت “Bedeutung gewinnen”
به معنای “اهمیت پیدا کردن” یا “بااهمیت شدن” است.
این عبارت برای اشاره به چیزی که با گذشت زمان اهمیت یا ارزش بیشتری پیدا می‌کند، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اهمیت پیدا کردن

Nachhaltigkeit gewinnt in der modernen Gesellschaft zunehmend an Bedeutung.
پایداری در جامعه مدرن اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

★★★بااهمیت شدن

Mit der Digitalisierung gewinnt die IT-Branche immer mehr an Bedeutung.
با دیجیتالی شدن، صنعت فناوری اطلاعات بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا می‌کند.

مثال‌ها
Die Umweltfragen gewinnen weltweit immer mehr an Bedeutung.
مسائل زیست‌محیطی در سراسر جهان اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند.

Bildung und Ausbildung gewinnen in einer sich schnell verändernden Welt an Bedeutung.
تحصیلات و آموزش در یک دنیای در حال تغییر سریع اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند.

Die Rolle der erneuerbaren Energien gewinnt an Bedeutung.
نقش انرژی‌های تجدیدپذیر اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

Mit der Zeit gewinnt die Forschung in diesem Bereich an Bedeutung.
با گذشت زمان، پژوهش در این زمینه اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

Kulturelle Vielfalt gewinnt in vielen Unternehmen an Bedeutung.
تنوع فرهنگی در بسیاری از شرکت‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

Die Stimme der Jugend gewinnt in politischen Diskussionen an Bedeutung.
صدای جوانان در بحث‌های سیاسی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

to become more important

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
89
Q

ein Gespräch führen

A

عبارت “Gespräch führen”
به معنای “گفتگو کردن” یا “مکالمه داشتن” است.
این عبارت برای اشاره به برقراری و مدیریت یک گفتگو یا بحث به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★گفتگو کردن

Wir sollten ein offenes Gespräch führen, um das Problem zu lösen.
باید یک گفتگوی صریح داشته باشیم تا مشکل را حل کنیم.

★★★مکالمه داشتن

Er führte ein langes Gespräch mit seinem Chef über die zukünftigen Projekte.
او یک مکالمه طولانی با رئیسش درباره پروژه‌های آینده داشت.

مثال‌ها
Sie führen regelmäßig Gespräche über ihre Fortschritte.
آن‌ها به طور منظم درباره پیشرفت‌هایشان گفتگو می‌کنند.

Es ist wichtig, ein ehrliches Gespräch zu führen, wenn es Missverständnisse gibt.
مهم است که یک گفتگوی صادقانه داشته باشید، وقتی سوءتفاهم‌هایی وجود دارد.

Wir haben ein interessantes Gespräch über Umweltprobleme geführt.
ما یک گفتگوی جالب درباره مشکلات محیط‌زیستی داشتیم.

Die Politiker führen Gespräche, um eine Lösung für die Krise zu finden.
سیاستمداران گفتگو می‌کنند تا راه‌حلی برای بحران پیدا کنند.

Bei dem Treffen führten sie ein intensives Gespräch über die aktuellen Herausforderungen.
در جلسه، آن‌ها یک گفتگوی فشرده درباره چالش‌های فعلی داشتند.

Wir müssen ein klärendes Gespräch führen, um Missverständnisse zu vermeiden.
باید یک گفتگوی روشن‌کننده داشته باشیم تا از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کنیم.

Die Lehrer führen regelmäßig Gespräche mit den Eltern der Schüler.
معلمان به طور منظم با والدین دانش‌آموزان گفتگو می‌کنند.

Er führte ein tiefgehendes Gespräch mit seinem Freund über persönliche Themen.
او یک گفتگوی عمیق با دوستش درباره مسائل شخصی داشت.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
90
Q

ein Referat halten

A

عبارت “ein Referat halten”
به معنای “ارائه یک کنفرانس” یا “ارائه یک سخنرانی” است.
این عبارت برای اشاره به ارائه‌ی یک موضوع تحقیقاتی یا اطلاعاتی به صورت شفاهی در جمع به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★ارائه یک کنفرانس

Sie muss morgen ein Referat über Klimawandel halten.
او باید فردا یک کنفرانس درباره تغییرات آب‌و‌هوا ارائه دهد.

★★★ارائه یک سخنرانی

Er hat ein sehr interessantes Referat über die Geschichte der Kunst gehalten.
او یک سخنرانی بسیار جالب درباره تاریخ هنر ارائه داد.

مثال‌ها
Die Studierenden müssen im Laufe des Semesters mehrere Referate halten.
دانشجویان باید در طول ترم چندین کنفرانس ارائه دهند.

Er bereitete sich mehrere Wochen vor, um ein gutes Referat zu halten.
او چندین هفته آماده شد تا یک کنفرانس خوب ارائه دهد.

Sie hat ihr Referat mit vielen Bildern und Diagrammen unterstützt.
او سخنرانی خود را با تصاویر و نمودارهای زیادی پشتیبانی کرد.

Nach dem Referat gab es eine lebhafte Diskussion.
بعد از کنفرانس، یک بحث زنده برگزار شد.

Die Lehrerin erklärte, wie man ein erfolgreiches Referat hält.
معلم توضیح داد که چگونه یک کنفرانس موفق ارائه دهیم.

Er hielt ein Referat über die neuesten Entwicklungen in der Wissenschaft.
او یک سخنرانی درباره جدیدترین تحولات علمی ارائه داد.

Die Schüler waren nervös, als sie ihr erstes Referat halten mussten.
دانش‌آموزان وقتی مجبور شدند اولین کنفرانس خود را ارائه دهند، عصبی بودند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
91
Q

ein Thema anschneiden

A

عبارت “ein Thema anschneiden”
به معنای “اشاره کردن به یک موضوع” یا “باز کردن یک بحث” است.
این عبارت برای اشاره به آغاز کردن صحبت یا بحث درباره یک موضوع خاص به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اشاره کردن به یک موضوع

Er hat während des Meetings ein wichtiges Thema angeschnitten.
او در طول جلسه به یک موضوع مهم اشاره کرد.

★★★باز کردن یک بحث

Die Lehrerin schnitt ein schwieriges Thema an, das die Schüler zum Nachdenken brachte.
معلم یک بحث دشوار را باز کرد که دانش‌آموزان را به فکر فرو برد.

مثال‌ها
Es ist oft schwierig, persönliche Themen anzuschneiden.
اغلب دشوار است که به موضوعات شخصی اشاره کنیم.

Sie hat während des Abendessens ein heikles Thema angeschnitten.
او در طول شام به یک موضوع حساس اشاره کرد.

Er schnitt das Thema der Umweltverschmutzung an, um das Bewusstsein zu schärfen.
او موضوع آلودگی محیط زیست را برای افزایش آگاهی مطرح کرد.

Wir sollten dieses Thema in der nächsten Besprechung anschneiden.
باید این موضوع را در جلسه بعدی مطرح کنیم.

Die Politikerin schnitt in ihrer Rede viele soziale Themen an.
سیاستمدار در سخنرانی خود به بسیاری از موضوعات اجتماعی اشاره کرد.

Er zögerte, das kontroverse Thema anzuschneiden.
او تردید داشت که به موضوع جنجالی اشاره کند.

Die Diskussion verlief gut, nachdem das Thema angeschnitten wurde.
بحث خوب پیش رفت پس از اینکه موضوع مطرح شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
92
Q

eine Antwort geben

A

عبارت “eine Antwort geben” به معنای “پاسخ دادن” است. این عبارت برای اشاره به ارائه‌ی پاسخی به یک سوال یا درخواست استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★پاسخ دادن

Bitte geben Sie mir eine klare Antwort auf meine Frage.
لطفاً یک پاسخ روشن به سوال من بدهید.

★★★جواب دادن

Er hat mir eine ausführliche Antwort auf meine E-Mail gegeben.
او یک پاسخ مفصل به ایمیل من داده است.

مثال‌ها
Ich hoffe, dass er mir bald eine Antwort gibt.
امیدوارم که او به زودی به من پاسخ بدهد.

Sie konnte ihm keine zufriedenstellende Antwort geben.
او نتوانست یک پاسخ رضایت‌بخش به او بدهد.

Der Lehrer gab dem Schüler eine detaillierte Antwort auf seine Frage.
معلم یک پاسخ دقیق به سوال دانش‌آموز داد.

Er gab keine Antwort auf meine Einladung.
او به دعوت من پاسخ نداد.

Bitte geben Sie mir eine Antwort, sobald Sie können.
لطفاً به محض اینکه توانستید به من پاسخ بدهید.

Die Expertin gab eine fundierte Antwort auf die komplexe Frage.
کارشناس یک پاسخ مستند به سوال پیچیده داد.

Er hat mir eine klare Antwort auf meine Zweifel gegeben.
او یک پاسخ روشن به تردیدهای من داد.

93
Q

eine Auskunft erteilen

A

عبارت “eine Auskunft erteilen” به معنای “اطلاعات دادن” یا “اطلاع‌رسانی کردن” است. این عبارت برای اشاره به ارائه اطلاعات یا پاسخ به یک سوال استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اطلاعات دادن

Die Rezeptionistin kann Ihnen eine Auskunft über die Öffnungszeiten erteilen.
مسئول پذیرش می‌تواند به شما اطلاعاتی درباره ساعات کار بدهد.

★★★اطلاع‌رسانی کردن

Der Kundendienst wird Ihnen gerne eine Auskunft erteilen.
خدمات مشتری به شما خوشحالانه اطلاعاتی ارائه خواهد داد.

مثال‌ها
Der Beamte erteilte mir eine Auskunft über den Status meines Antrags.
کارمند به من اطلاعاتی درباره وضعیت درخواست من داد.

Könnten Sie mir bitte eine Auskunft über die Zugverbindungen erteilen?
آیا می‌توانید به من اطلاعاتی درباره ارتباطات قطار بدهید؟

Das Touristenbüro hat mir eine hilfreiche Auskunft erteilt.
دفتر گردشگری به من اطلاعات مفیدی داده است.

Die Polizei hat eine Auskunft über den Unfall erteilt.
پلیس اطلاعاتی درباره تصادف ارائه داد.

Er kann Ihnen eine genaue Auskunft über die Regelungen erteilen.
او می‌تواند به شما اطلاعات دقیقی درباره مقررات بدهد.

Ich habe um eine Auskunft über die neuen Richtlinien gebeten.
من درخواست اطلاعاتی درباره دستورالعمل‌های جدید کرده‌ام.

Die Lehrerin erteilte den Eltern eine Auskunft über den Fortschritt ihrer Kinder.
معلم به والدین اطلاعاتی درباره پیشرفت فرزندانشان داد.

94
Q

eine Frage stellen

A

عبارت “eine Frage stellen”
به معنای “پرسیدن یک سوال” است. این عبارت برای اشاره به عمل پرسیدن سوال به کار می‌رود.

★★★پرسیدن یک سوال

Der Schüler stellte dem Lehrer eine Frage.
دانش‌آموز از معلم یک سوال پرسید.

★★★مطرح کردن یک سوال

Sie hat während der Besprechung eine wichtige Frage gestellt.
او در طول جلسه یک سوال مهم مطرح کرد.

مثال‌ها
Darf ich Ihnen eine Frage stellen?
آیا می‌توانم از شما یک سوال بپرسم؟

Er stellte eine Frage zum Thema der Präsentation.
او درباره موضوع ارائه یک سوال پرسید.

Sie hat mehrere Fragen zur neuen Regelung gestellt.
او چندین سوال درباره قانون جدید مطرح کرده است.

Ich möchte Ihnen eine Frage zu Ihrem Projekt stellen.
می‌خواهم از شما یک سوال درباره پروژه‌تان بپرسم.

Die Journalistin stellte dem Politiker eine kritische Frage.
خبرنگار از سیاستمدار یک سوال انتقادی پرسید.

Die Kinder stellten viele Fragen über die Natur.
کودکان سوالات زیادی درباره طبیعت پرسیدند.

Während der Vorlesung hatte niemand den Mut, eine Frage zu stellen.
در طول سخنرانی، هیچ‌کس جرات پرسیدن سوالی را نداشت.

95
Q

eine Rede halten

A

عبارت “eine Rede halten” به معنای “سخنرانی کردن” است.
این عبارت برای اشاره به ارائه یک سخنرانی رسمی یا عمومی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★سخنرانی کردن

Der Präsident hält heute Abend eine Rede.
رئیس‌جمهور امشب یک سخنرانی می‌کند.

★★★بیان کردن یک نطق

Sie hat bei der Abschlussfeier eine bewegende Rede gehalten.
او در مراسم فارغ‌التحصیلی یک نطق تأثیرگذار بیان کرد.

مثال‌ها
Er musste vor einer großen Menge eine Rede halten.
او باید جلوی جمعیت زیادی سخنرانی می‌کرد.

Die Politikerin hielt eine inspirierende Rede über Umweltprobleme.
سیاستمدار یک سخنرانی الهام‌بخش درباره مشکلات محیط‌زیستی ارائه داد.

Während der Konferenz hat er eine Rede über Innovationen gehalten.
در طول کنفرانس، او یک سخنرانی درباره نوآوری‌ها ارائه داد.

Die Schülerin hielt bei der Schulversammlung eine kurze Rede.
دانش‌آموز در جلسه مدرسه یک سخنرانی کوتاه کرد.

Der CEO hat eine Rede zur Eröffnung des neuen Büros gehalten.
مدیرعامل یک سخنرانی برای افتتاح دفتر جدید انجام داد.

Bei der Hochzeit hielt der Vater der Braut eine rührende Rede.
در مراسم عروسی، پدر عروس یک سخنرانی احساسی کرد.

Die Professorin hielt eine Rede zur Ehrung der Absolventen.
استاد یک سخنرانی برای تجلیل از فارغ‌التحصیلان ارائه داد.

96
Q

einen Hinweis geben

A

عبارت “einen Hinweis geben”
به معنای “اشاره کردن” یا “نکته‌ای را بیان کردن” است. این عبارت برای اشاره به ارائه‌ی اطلاعات یا نکته‌ای که می‌تواند به دیگران کمک کند یا راهنمایی باشد، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اشاره کردن

Der Lehrer gab einen Hinweis auf die Prüfungsfragen.
معلم به سوالات امتحانی اشاره کرد.

★★★نکته‌ای را بیان کردن

Sie gab ihm einen Hinweis, wie er das Problem lösen könnte.
او به او نکته‌ای را بیان کرد که چگونه می‌تواند مشکل را حل کند.

مثال‌ها
Der Detektiv gab der Polizei einen wichtigen Hinweis.
کارآگاه یک اشاره مهم به پلیس کرد.

Können Sie mir einen Hinweis geben, wo ich den nächsten Bahnhof finde?
آیا می‌توانید به من اشاره کنید که ایستگاه قطار بعدی کجاست؟

Der Trainer gab den Spielern einen Hinweis auf ihre Taktik.
مربی به بازیکنان درباره تاکتیک‌هایشان نکته‌ای بیان کرد.

Ich habe einen Hinweis auf die richtige Antwort gegeben.
من به پاسخ درست اشاره کردم.

Der Zeuge konnte der Polizei einen entscheidenden Hinweis geben.
شاهد توانست به پلیس یک نکته کلیدی ارائه دهد.

Die Lehrerin gab den Schülern einen Hinweis, wie sie die Aufgabe lösen könnten.
معلم به دانش‌آموزان نکته‌ای بیان کرد که چگونه می‌توانند وظیفه را انجام دهند.

Er gab mir einen Hinweis, wo ich weitere Informationen finden kann.
او به من اشاره کرد که کجا می‌توانم اطلاعات بیشتری پیدا کنم.

97
Q

einen Rat geben

A

عبارت “einen Rat geben”
به معنای “توصیه کردن” یا “مشاوره دادن” است.
این عبارت برای اشاره به ارائه پیشنهاد یا راهنمایی به کسی برای کمک به تصمیم‌گیری یا حل یک مشکل به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★توصیه کردن

Er gab mir einen wertvollen Rat, wie ich meine Arbeit verbessern kann.
او به من توصیه ارزشمندی کرد که چگونه می‌توانم کارم را بهبود دهم.

★★★مشاوره دادن

Die Lehrerin gab den Schülern einen Rat, wie sie besser lernen können.
معلم به دانش‌آموزان مشاوره داد که چگونه بهتر یاد بگیرند.

مثال‌ها
Meine Freundin gab mir den Rat, mich um diesen Job zu bewerben.
دوستم به من توصیه کرد که برای این شغل درخواست بدهم.

Kannst du mir einen Rat geben, wie ich dieses Problem lösen kann?
آیا می‌توانی به من توصیه‌ای بدهی که چگونه این مشکل را حل کنم؟

Der Arzt gab ihm den Rat, mehr Sport zu treiben.
پزشک به او توصیه کرد که بیشتر ورزش کند.

Ich habe meinem Bruder den Rat gegeben, frühzeitig mit dem Lernen zu beginnen.
من به برادرم توصیه کردم که زودتر یادگیری را شروع کند.

Die Mutter gab ihrer Tochter den Rat, immer ehrlich zu sein.
مادر به دخترش توصیه کرد که همیشه صادق باشد.

Er nahm den Rat seines Mentors an und änderte seine Strategie.
او توصیه مشاورش را پذیرفت و استراتژی‌اش را تغییر داد.

Die Expertin gab den Teilnehmern wertvolle Ratschläge während des Seminars.
کارشناس در طول سمینار به شرکت‌کنندگان توصیه‌های ارزشمندی ارائه داد.

98
Q

ins Gespräch kommen

A

عبارت “ins Gespräch kommen”
به معنای “وارد گفتگو شدن” یا “شروع به صحبت کردن” است. این عبارت برای اشاره به آغاز یک گفتگو یا مکالمه با شخص یا اشخاص دیگر به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★وارد گفتگو شدن

Wir kamen während der Party schnell ins Gespräch.
ما در طول مهمانی سریع وارد گفتگو شدیم.

★★★شروع به صحبت کردن

Sie kamen ins Gespräch und fanden viele gemeinsame Interessen.
آن‌ها شروع به صحبت کردند و علایق مشترک زیادی پیدا کردند.

مثال‌ها
Auf der Konferenz kam ich mit vielen neuen Leuten ins Gespräch.
در کنفرانس با افراد جدید زیادی وارد گفتگو شدم.

Es ist wichtig, mit Kollegen ins Gespräch zu kommen, um ein gutes Arbeitsumfeld zu schaffen.
مهم است که با همکاران وارد گفتگو شویم تا محیط کاری خوبی ایجاد کنیم.

Bei dem Treffen kamen sie schnell ins Gespräch über ihre Projekte.
در جلسه، آن‌ها سریع وارد گفتگو درباره پروژه‌هایشان شدند.

Wir kamen ins Gespräch und tauschten unsere Erfahrungen aus.
ما وارد گفتگو شدیم و تجربیاتمان را به اشتراک گذاشتیم.

In der Pause kamen die Teilnehmer ins Gespräch und knüpften neue Kontakte.
در زمان استراحت، شرکت‌کنندگان وارد گفتگو شدند و ارتباطات جدیدی برقرار کردند.

Es fiel ihm leicht, mit Fremden ins Gespräch zu kommen.
برای او آسان بود که با افراد ناشناس وارد گفتگو شود.

با کسی شروع به مکالمه کردن

99
Q

zum Ausdruck bringen

A

عبارت “zum Ausdruck bringen”
به معنای “بیان کردن” یا “ابراز کردن” است.
این عبارت برای اشاره به ابراز یا اظهار کردن افکار، احساسات یا نظرات به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★بیان کردن

Sie brachte ihre Dankbarkeit zum Ausdruck.
او قدردانی خود را بیان کرد.

★★★ابراز کردن

Er brachte seine Besorgnis zum Ausdruck.
او نگرانی خود را ابراز کرد.

مثال‌ها
Die Schüler brachten ihre Meinung zum Ausdruck.
دانش‌آموزان نظر خود را بیان کردند.

Er brachte seine Freude über die guten Nachrichten zum Ausdruck.
او خوشحالی خود را از اخبار خوب ابراز کرد.

Der Künstler brachte seine Emotionen durch seine Kunstwerke zum Ausdruck.
هنرمند احساسات خود را از طریق آثار هنری‌اش بیان کرد.

Sie brachte ihre Enttäuschung deutlich zum Ausdruck.
او ناامیدی خود را به وضوح بیان کرد.

Er brachte seine Bewunderung für die Arbeit seines Kollegen zum Ausdruck.
او تحسین خود را نسبت به کار همکارش ابراز کرد.

Die Teilnehmer der Versammlung brachten ihre Bedenken zum Ausdruck.
شرکت‌کنندگان در جلسه نگرانی‌های خود را بیان کردند.

Sie brachte zum Ausdruck, wie wichtig ihr diese Angelegenheit ist.
او بیان کرد که این موضوع چقدر برایش مهم است.

to express

100
Q

zur Diskussion stellen

A

عبارت “zur Diskussion stellen”
به معنای “به بحث گذاشتن” یا “مطرح کردن برای بحث” است.
این عبارت برای اشاره به ارائه یک موضوع یا مسئله به منظور بحث و بررسی توسط دیگران به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★به بحث گذاشتن

Er stellte seinen Vorschlag zur Diskussion.
او پیشنهاد خود را به بحث گذاشت.

★★★مطرح کردن برای بحث

Das neue Projekt wurde zur Diskussion gestellt.
پروژه جدید برای بحث مطرح شد.

مثال‌ها
Die Regierung hat die neuen Gesetzesvorschläge zur Diskussion gestellt.
دولت پیشنهادات جدید قانونی را به بحث گذاشت.

Wir sollten diese Idee zur Diskussion stellen, um verschiedene Meinungen zu hören.
باید این ایده را به بحث بگذاریم تا نظرات مختلف را بشنویم.

Der Lehrer stellte das Thema zur Diskussion, um die Schüler zum Nachdenken zu bringen.
معلم موضوع را به بحث گذاشت تا دانش‌آموزان را به فکر وادارد.

Das Management stellte die geplanten Änderungen zur Diskussion, bevor sie umgesetzt wurden.
مدیریت تغییرات برنامه‌ریزی شده را قبل از اجرا به بحث گذاشت.

Sie stellte ihre Forschungsergebnisse zur Diskussion, um Feedback zu erhalten.
او نتایج پژوهش‌های خود را به بحث گذاشت تا بازخورد دریافت کند.

Wir haben das Problem zur Diskussion gestellt, um eine Lösung zu finden.
ما مسئله را به بحث گذاشتیم تا راه‌حلی پیدا کنیم.

101
Q

zur Sprache bringen

A

عبارت “zur Sprache bringen”
به معنای “مطرح کردن” یا “بیان کردن” است.
این عبارت برای اشاره به بیان یا ذکر کردن یک موضوع یا مسئله در یک گفتگو یا بحث به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★مطرح کردن

Sie brachte das Problem zur Sprache.
او مشکل را مطرح کرد.

★★★بیان کردن

Er brachte seine Bedenken zur Sprache.
او نگرانی‌های خود را بیان کرد.

مثال‌ها
Der Mitarbeiter brachte während des Meetings einen wichtigen Punkt zur Sprache.
کارمند در طول جلسه یک نکته مهم را مطرح کرد.

Wir müssen diese Angelegenheit zur Sprache bringen, bevor wir fortfahren.
ما باید این مسئله را مطرح کنیم قبل از اینکه ادامه دهیم.

Sie hat ihre Ideen zur Verbesserung des Projekts zur Sprache gebracht.
او ایده‌های خود را برای بهبود پروژه بیان کرد.

Er brachte zur Sprache, dass die aktuellen Arbeitsbedingungen verbessert werden sollten.
او مطرح کرد که شرایط کاری فعلی باید بهبود یابد.

Die Lehrerin brachte das Thema Mobbing zur Sprache, um das Bewusstsein der Schüler zu schärfen.
معلم موضوع قلدری را مطرح کرد تا آگاهی دانش‌آموزان را افزایش دهد.

Der Vorstandsvorsitzende brachte die zukünftigen Herausforderungen des Unternehmens zur Sprache.
رئیس هیئت مدیره چالش‌های آینده شرکت را بیان کرد.

Sie hat ihre Sorgen über die finanzielle Lage zur Sprache gebracht.
او نگرانی‌های خود را درباره وضعیت مالی بیان کرد.

102
Q

womit kann ich Ihnen dienen?

A

چه خدمتی میتوانم به شما بکنم؟

Der Kellner kam an den Tisch und fragte: “Womit kann ich Ihnen dienen?”
پیشخدمت به میز آمد و پرسید: “چطور می‌توانم به شما کمک کنم؟”

Im Geschäft wurde ich freundlich gefragt: “Womit kann ich Ihnen dienen?”
در فروشگاه از من مودبانه پرسیده شد: “چطور می‌توانم به شما کمک کنم؟”

Die Rezeptionistin sagte lächelnd: “Womit kann ich Ihnen dienen?”
مسئول پذیرش با لبخند گفت: “چطور می‌توانم به شما کمک کنم؟”

Beim Eintritt ins Büro wurde ich mit den Worten begrüßt: “Womit kann ich Ihnen dienen?”
هنگام ورود به دفتر با این کلمات مورد استقبال قرار گرفتم: “چطور می‌توانم به شما کمک کنم؟”

Der Assistent fragte seinen Chef: “Womit kann ich Ihnen noch dienen?”
دستیار از رئیس خود پرسید: “چه خدمتی می‌توانم بیشتر به شما بکنم؟”

103
Q

krieg fuhren

A

عبارت “Krieg führen” به معنای “جنگیدن” یا “جنگ راه انداختن” است. این عبارت برای اشاره به درگیری نظامی بین کشورها یا گروه‌ها به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★جنگیدن

Die beiden Länder führten jahrelang Krieg.
این دو کشور سال‌ها جنگیدند.

★★★جنگ راه انداختن

Erklärte den Feinden den Krieg und führte ihn mit Entschlossenheit.
او به دشمنان اعلان جنگ کرد و با قاطعیت جنگید.

مثال‌ها
Im Mittelalter führten viele Königreiche Krieg miteinander.
در قرون وسطی، بسیاری از پادشاهی‌ها با یکدیگر جنگیدند.

Die Nationen beschlossen, keinen Krieg mehr zu führen und Frieden zu schließen.
ملت‌ها تصمیم گرفتند دیگر جنگ نکنند و صلح کنند.

Die Generäle planten, wie sie den Krieg führen sollten.
ژنرال‌ها برنامه‌ریزی کردند که چگونه جنگ را هدایت کنند.

Nach Jahren des Friedens begannen die Länder wieder, Krieg zu führen.
پس از سال‌ها صلح، کشورها دوباره شروع به جنگ کردند.

Er führte einen erbitterten Krieg gegen die Eindringlinge.
او جنگی سخت علیه مهاجمان به راه انداخت.

Die Soldaten bereiteten sich darauf vor, in den Krieg zu ziehen und ihn zu führen.
سربازان برای رفتن به جنگ و جنگیدن آماده شدند.

Die Führer der Rebellion führten einen langen und blutigen Krieg gegen das Regime.
رهبران شورش یک جنگ طولانی و خونین علیه رژیم به راه انداختند.

104
Q

wovor furchtest du dich am meisten?

A

از چه چیزی بیشتر از هر چیزی ترس داری

105
Q

wovor

A

کلمه “wovor” به معنای “از چه چیزی” یا “از چه” است. این ضمیر پرسشی برای پرسیدن در مورد دلیل یا موضوعی که چیزی از آن مورد نگرانی، ترس یا احتیاط است، به کار می‌رود.

★★★از چه چیزی

Wovor hast du Angst?
از چه چیزی می‌ترسی؟

★★★از چه

Wovor musst du dich in Acht nehmen?
از چه باید احتیاط کنی؟

مثال‌ها
Wovor hast du gewarnt?
از چه چیزی هشدار داده‌ای؟

Wovor schützt du dich?
از چه چیزی خود را محافظت می‌کنی؟

Wovor fliehen die Leute?
مردم از چه چیزی فرار می‌کنند؟

Wovor sollte ich mich hüten?
از چه باید حذر کنم؟

Wovor bist du geflohen?
از چه چیزی فرار کرده‌ای؟

Wovor hat sie sich versteckt?
او از چه چیزی پنهان شده بود؟

Wovor bist du so besorgt?
از چه چیزی اینقدر نگران هستی؟

106
Q

Woran

A

کلمه “woran”
به معنای “به چه چیزی” یا “به چه” است.
این ضمیر پرسشی برای پرسیدن در مورد موضوع یا چیزی که به آن فکر می‌کنید، توجه دارید یا مربوط است، به کار می‌رود.

★★★به چه چیزی

Woran denkst du?
به چه چیزی فکر می‌کنی؟

★★★به چه

Woran arbeitest du gerade?
روی چه چیزی کار می‌کنی؟

مثال‌ها
Woran erinnerst du dich?
به چه چیزی یاد می‌آوری؟

Woran erkennst du das?
از کجا این را تشخیص می‌دهی؟

Woran liegt es, dass du so müde bist?
علت این که اینقدر خسته‌ای چیست؟

Woran hast du erkannt, dass er lügt?
چطور متوجه شدی که او دروغ می‌گوید؟

Woran misst du den Erfolg?
موفقیت را بر چه اساسی می‌سنجی؟

Woran kann ich das Problem erkennen?
چطور می‌توانم مشکل را تشخیص دهم؟

Woran glaubst du?
به چه چیزی اعتقاد داری؟

Woran arbeitest du gerade?
روی چه چیزی کار می‌کنی؟

Woran liegt es, dass du so glücklich bist?
علت اینکه اینقدر خوشحال هستی چیست؟

Woran kann ich dich erkennen?
چطور می‌توانم تو را تشخیص دهم؟

Woran denkst du die ganze Zeit?
تمام مدت به چه فکر می‌کنی؟

Woran hat er sich verletzt?
چطور مجروح شده است؟

Woran soll ich mich erinnern?
به چه چیزی باید یادآوری شوم؟

107
Q

Meinung mitteilen

A

عبارت “Meinung mitteilen”
به معنای “بیان کردن نظر” یا “اشتراک گذاری نظر” است. این عبارت برای اشاره به ارائه نظر یا دیدگاه شخصی به دیگران به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★بیان کردن نظر

Sie hat ihre Meinung zu dem Thema mitgeteilt.
او نظر خود را درباره موضوع بیان کرد.

★★★اشتراک گذاری نظر

Er teilte seine Meinung in der Diskussion mit.
او نظر خود را در بحث به اشتراک گذاشت.

مثال‌ها
Ich möchte meine Meinung zu diesem Vorschlag mitteilen.
می‌خواهم نظر خود را درباره این پیشنهاد بیان کنم.

Kannst du mir deine Meinung zu diesem Buch mitteilen?
آیا می‌توانی نظر خود را درباره این کتاب به من بگویی؟

Sie teilte ihre Meinung offen mit der Gruppe.
او نظر خود را به صورت آزادانه با گروه به اشتراک گذاشت.

Er hat seine Meinung klar und deutlich mitgeteilt.
او نظر خود را به وضوح بیان کرد.

In der Besprechung hat jeder die Möglichkeit, seine Meinung mitzuteilen.
در جلسه، هر کسی فرصت دارد نظر خود را بیان کند.

Die Lehrerin ermutigte die Schüler, ihre Meinungen mitzuteilen.
معلم دانش‌آموزان را تشویق کرد که نظرات خود را بیان کنند.

Es ist wichtig, seine Meinung mitzuteilen, um Missverständnisse zu vermeiden.
مهم است که نظر خود را بیان کنید تا از سوءتفاهم‌ها جلوگیری شود.

108
Q

auswendig lernen

A

عبارت “auswendig lernen”
به معنای “حفظ کردن” یا “از بر کردن” است.
این عبارت برای اشاره به فرآیند به خاطر سپردن اطلاعات بدون نیاز به مشاهده متن اصلی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★حفظ کردن

Ich muss dieses Gedicht für die Schule auswendig lernen.
باید این شعر را برای مدرسه حفظ کنم.

★★★از بر کردن

Er hat alle Vokabeln auswendig gelernt.
او تمام واژگان را از بر کرده است.

مثال‌ها
Die Schauspielerin hat ihren Text für das Theaterstück auswendig gelernt.
بازیگر متن خود را برای نمایش حفظ کرده است.

Es ist einfacher, sich Telefonnummern auswendig zu lernen, wenn man sie oft benutzt.
یادگیری حفظ کردن شماره‌های تلفن آسان‌تر است وقتی که آن‌ها را زیاد استفاده می‌کنید.

Er hat die mathematischen Formeln auswendig gelernt.
او فرمول‌های ریاضی را حفظ کرده است.

Sie haben die wichtigsten Daten auswendig gelernt.
آن‌ها مهم‌ترین تاریخ‌ها را از بر کرده‌اند.

Ich finde es schwierig, lange Passagen auswendig zu lernen.
برای من دشوار است که متن‌های طولانی را حفظ کنم.

Die Schüler müssen die Vokabeln für den Test auswendig lernen.
دانش‌آموزان باید واژگان را برای امتحان حفظ کنند.

Er hat die Rede auswendig gelernt und perfekt vorgetragen.
او سخنرانی را حفظ کرده و به طور کامل ارائه داد.

109
Q

merken lassen

A

عبارت “merken lassen”
به معنای “نشان دادن” یا “آشکار کردن” است.
این عبارت برای اشاره به ابراز یا نشان دادن احساسات، افکار یا واکنش‌های خود به دیگران به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★نشان دادن

Er ließ sich seine Enttäuschung nicht merken.
او ناامیدی خود را نشان نداد.

★★★آشکار کردن

Sie ließ sich ihre Freude deutlich merken.
او شادی خود را به وضوح نشان داد.

مثال‌ها
Er ließ sich seine Angst nicht merken und blieb ruhig.
او ترس خود را نشان نداد و آرام باقی ماند.

Sie ließ sich ihre Wut nicht merken und lächelte freundlich.
او عصبانیت خود را نشان نداد و دوستانه لبخند زد.

Obwohl er nervös war, ließ er es sich nicht merken.
با اینکه عصبی بود، اما آن را نشان نداد.

Sie ließ sich ihre Überraschung deutlich merken.
او شگفتی خود را به وضوح نشان داد.

Er ließ sich seine Unsicherheit nicht merken und sprach selbstbewusst.
او ناامنی خود را نشان نداد و با اعتماد به نفس صحبت کرد.

Trotz der schlechten Nachrichten ließ sie sich ihre Trauer nicht merken.
با وجود اخبار بد، او غم خود را نشان نداد.

Er ließ sich seine Müdigkeit nicht merken und arbeitete weiter.
او خستگی خود را نشان نداد و به کار ادامه داد.

110
Q

der Datenschutz

A

کلمه “Datenschutz”
به معنای “حفاظت از داده‌ها” یا “حریم خصوصی اطلاعات” است.
این اسم برای اشاره به اقدامات و مقرراتی که به منظور حفاظت از اطلاعات شخصی و جلوگیری از سوءاستفاده از آن‌ها به کار می‌رود، استفاده می‌شود.

جنسیت و جمع اسم “Datenschutz”
Der Datenschutz
(این کلمه به‌طور معمول به صورت جمع استفاده نمی‌شود)

معانی و استفاده‌ها
★★★حفاظت از داده‌ها

Der Datenschutz ist in vielen Unternehmen ein wichtiges Thema.
حفاظت از داده‌ها در بسیاری از شرکت‌ها یک موضوع مهم است.

★★★حریم خصوصی اطلاعات

Die neuen Gesetze zum Datenschutz sollen die Privatsphäre der Bürger schützen.
قوانین جدید حفاظت از داده‌ها برای حفاظت از حریم خصوصی شهروندان است.

مثال‌ها
Die Firma hat strenge Richtlinien zum Datenschutz eingeführt.
شرکت دستورالعمل‌های سختگیرانه‌ای برای حفاظت از داده‌ها معرفی کرده است.

Beim Umgang mit persönlichen Daten ist Datenschutz oberstes Gebot.
در برخورد با اطلاعات شخصی، حفاظت از داده‌ها اولویت اصلی است.

Der Datenschutzbeauftragte ist für die Einhaltung der Datenschutzgesetze verantwortlich.
مسئول حفاظت از داده‌ها برای رعایت قوانین حفاظت از داده‌ها مسئول است.

Im Internet spielt der Datenschutz eine immer größere Rolle.
حفاظت از داده‌ها در اینترنت نقش روزافزونی دارد.

Die Datenschutzrichtlinien erklären, wie persönliche Informationen verwendet werden.
دستورالعمل‌های حفاظت از داده‌ها توضیح می‌دهند که چگونه اطلاعات شخصی استفاده می‌شوند.

Die Einhaltung des Datenschutzes ist für Unternehmen von großer Bedeutung.
رعایت حفاظت از داده‌ها برای شرکت‌ها اهمیت زیادی دارد.

Die Datenschutzbestimmungen wurden aktualisiert, um den neuen Anforderungen gerecht zu werden.
مقررات حفاظت از داده‌ها به‌روزرسانی شدند تا به نیازهای جدید پاسخ دهند.

111
Q

der Zugriff

A

کلمه “Zugriff”
به معنای “دسترسی” یا “امکان دسترسی” است.
این اسم برای اشاره به امکان دسترسی یا توانایی دسترسی به اطلاعات، منابع یا سیستم‌ها به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Zugriff”
Der Zugriff
Die Zugriffe

معانی و استفاده‌ها
★★★دسترسی

Nur autorisierte Personen haben Zugriff auf diese Daten.
فقط افراد مجاز به این اطلاعات دسترسی دارند.

★★★امکان دسترسی

Der Zugriff auf das Netzwerk ist passwortgeschützt.
امکان دسترسی به شبکه با رمز عبور محافظت می‌شود.

مثال‌ها
Der Administrator hat vollen Zugriff auf alle Systeme.
مدیر سیستم به تمامی سیستم‌ها دسترسی کامل دارد.

Bitte gewähren Sie mir Zugriff auf die Datei.
لطفاً به من امکان دسترسی به فایل را بدهید.

Der Zugriff auf die Webseite war zeitweise nicht möglich.
دسترسی به وبسایت موقتاً امکان‌پذیر نبود.

Mit dieser App haben Sie Zugriff auf Ihre Bankkonten.
با این اپلیکیشن به حساب‌های بانکی خود دسترسی دارید.

Der Zugriff auf die persönlichen Daten ist streng geregelt.
دسترسی به داده‌های شخصی به شدت تنظیم شده است.

Die Polizei hat Zugriff auf die Überwachungskameras.
پلیس به دوربین‌های نظارتی دسترسی دارد.

Er hat keinen Zugriff auf die vertraulichen Dokumente.
او به اسناد محرمانه دسترسی ندارد.

112
Q

einwandfrei

A

کلمه “einwandfrei” به معنای “بی‌نقص”، “بی‌عیب” یا “بدون اشکال” است. این صفت برای اشاره به چیزی که کاملاً درست و بدون هیچ نقص یا اشتباهی است، به کار می‌رود.

★★★بی‌نقص

Das Produkt ist einwandfrei und funktioniert perfekt.
محصول بی‌نقص است و به‌طور کامل کار می‌کند.

★★★بی‌عیب

Seine Arbeit war einwandfrei und wurde von allen gelobt.
کار او بی‌عیب بود و توسط همه تحسین شد.

مثال‌ها
Die Qualität der Ware ist einwandfrei.
کیفیت کالا بی‌نقص است.

Das Auto ist in einwandfreiem Zustand.
خودرو در وضعیت بی‌عیب و نقصی قرار دارد.

Der Service im Hotel war einwandfrei.
خدمات هتل بی‌نقص بود.

Er hat den Auftrag einwandfrei erledigt.
او وظیفه را بی‌نقص انجام داد.

Das Dokument wurde einwandfrei erstellt und enthält keine Fehler.
سند بی‌عیب تهیه شده و هیچ خطایی ندارد.

Die Verbindung war einwandfrei und es gab keine Störungen.
ارتباط بی‌نقص بود و هیچ اختلالی نداشت.

Ihr Verhalten war immer einwandfrei.
رفتار او همیشه بی‌عیب بود.

113
Q

die Erkennung

A

کلمه “Erkennung” به معنای “تشخیص” یا “شناسایی” است. این اسم برای اشاره به فرآیند یا توانایی شناسایی، تشخیص یا درک چیزی به کار می‌رود.

Die Erkennung
Die Erkennungen

معانی و استفاده‌ها
★★★تشخیص

Die frühzeitige Erkennung von Krankheiten kann Leben retten.
تشخیص زودهنگام بیماری‌ها می‌تواند جان انسان‌ها را نجات دهد.

★★★شناسایی

Die Erkennung von Mustern ist eine wichtige Fähigkeit in der Datenanalyse.
شناسایی الگوها یک مهارت مهم در تحلیل داده‌ها است.

مثال‌ها
Die Gesichtserkennungstechnologie wird immer weiterentwickelt.
فناوری تشخیص چهره به‌طور مداوم در حال توسعه است.

Die Erkennung von Fehlern im System ist entscheidend für die Wartung.
تشخیص خطاها در سیستم برای نگهداری حیاتی است.

Die Erkennung von Risiken ist ein wichtiger Teil des Sicherheitsmanagements.
شناسایی ریسک‌ها بخش مهمی از مدیریت ایمنی است.

Die automatische Erkennung von Kennzeichen erleichtert die Arbeit der Polizei.
تشخیص خودکار پلاک‌ها کار پلیس را آسان‌تر می‌کند.

Die Erkennung von Anomalien im Verhalten kann auf Sicherheitsprobleme hinweisen.
تشخیص ناهنجاری‌ها در رفتار می‌تواند به مشکلات امنیتی اشاره کند.

Die Erkennung von Betrug ist eine Herausforderung für Banken.
تشخیص تقلب یک چالش برای بانک‌ها است.

Die Erkennung von Allergien kann durch spezielle Tests erfolgen.
تشخیص آلرژی‌ها می‌تواند از طریق آزمایش‌های خاص انجام شود.

114
Q

vorhanden

A

کلمه “vorhanden”
به معنای “موجود” یا “در دسترس” است.
این صفت برای اشاره به چیزی که در حال حاضر موجود، در دسترس یا قابل استفاده است، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★موجود

Es sind noch Plätze im Kurs vorhanden.
هنوز جاهایی در دوره موجود است.

★★★در دسترس

Die benötigten Materialien sind vorhanden.
مواد مورد نیاز در دسترس هستند.

مثال‌ها
Sind alle erforderlichen Dokumente vorhanden?
آیا همه اسناد لازم موجود هستند؟

Die Informationen sind auf der Webseite vorhanden.
اطلاعات در وبسایت موجود است.

Es sind genügend Ressourcen für das Projekt vorhanden.
منابع کافی برای پروژه در دسترس است.

Ist ein Parkplatz für Gäste vorhanden?
آیا پارکینگی برای مهمانان موجود است؟

Alle notwendigen Werkzeuge sind vorhanden.
همه ابزارهای ضروری در دسترس هستند.

Die vorhandenen Daten wurden gründlich analysiert.
داده‌های موجود به‌طور کامل تحلیل شدند.

Es gibt keine weiteren Fragen, die zu diesem Thema vorhanden sind.
هیچ سوال دیگری در این زمینه موجود نیست.

115
Q

bzw.

A

مخفف “bzw.”
به معنای “bzw.” یا “به ترتیب” است.
این مخفف از کلمات “beziehungsweise”گرفته شده است و
برای مشخص کردن دو یا چند مورد که به هم مرتبط هستند
برای روشن کردن معنای دقیق تر یک جمله به کار می‌رود.

★★★به ترتیب

Die Konferenz findet in Berlin bzw. München statt.
کنفرانس به ترتیب در برلین و مونیخ برگزار می‌شود.

★★★یا

Bitte bringen Sie Ihren Personalausweis bzw. Reisepass mit.
لطفاً کارت شناسایی یا پاسپورت خود را همراه داشته باشید.

مثال‌ها
Die Veranstaltung ist für Kinder bzw. Erwachsene geeignet.
این رویداد برای کودکان و یا بزرگسالان مناسب است.

Er studiert Mathematik bzw. Physik an der Universität.
او ریاضیات یا فیزیک را در دانشگاه می‌خواند.

Die Lieferung erfolgt am Montag bzw. Dienstag.
تحویل به ترتیب در روز دوشنبه یا سه‌شنبه انجام می‌شود.

Bitte füllen Sie das Formular mit Ihrem Vor- bzw. Nachnamen aus.
لطفاً فرم را با نام و یا نام خانوادگی خود پر کنید.

Die Abfahrt ist um 10:00 Uhr bzw. um 10:30 Uhr.
حرکت به ترتیب ساعت ۱۰:۰۰ و یا ۱۰:۳۰ است.

Sie können per E-Mail bzw. telefonisch Kontakt aufnehmen.
می‌توانید از طریق ایمیل یا تلفن تماس بگیرید.

116
Q

eben

A

کلمه “eben”
در زبان آلمانی چندین معنی و استفاده دارد، از جمله “همین الان”، “صاف” یا “دقیقاً”.
این کلمه به عنوان یک قید و یک صفت به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★همین الان (قید)

Ich habe ihn eben gesehen.
همین الان او را دیدم.

★★★صاف (صفت)

Der Boden ist eben.
کف صاف است.

★★★دقیقاً (قید)

Das ist eben das Problem.
این دقیقاً همان مشکل است.

مثال‌ها
Eben war er noch hier.
همین الان اینجا بود.

Wir müssen eine ebene Fläche finden, um das Zelt aufzubauen.
باید یک سطح صاف پیدا کنیم تا چادر را برپا کنیم.

Das ist eben nicht so einfach, wie es aussieht.
این دقیقاً به آن سادگی که به نظر می‌رسد نیست.

Ich habe es dir eben gesagt.
همین الان به تو گفتم.

Die Straße ist hier sehr eben und gut zu fahren.
جاده اینجا خیلی صاف است و رانندگی در آن راحت است.

117
Q

ebnen

A

کلمه “ebnen”
به معنای “صاف کردن” یا “هموار کردن” است.
این فعل برای اشاره به عمل صاف یا هموار کردن یک سطح یا راه به کار می‌رود.

★★★صاف کردن

Er ebnete den Weg für seine Nachfolger.
او راه را برای جانشینان خود هموار کرد.

★★★هموار کردن

Die Arbeiter ebneten die Straße.
کارگران جاده را صاف کردند.

مثال‌ها
Sie haben den Boden vor dem Haus geebnet.
آن‌ها زمین جلوی خانه را صاف کرده‌اند.

Die Straße muss neu geebnet werden.
جاده باید دوباره هموار شود.

Er ebnet den Weg für eine bessere Zukunft.
او راه را برای آینده‌ای بهتر هموار می‌کند.

Die Maschine kann den Boden schnell ebnen.
ماشین می‌تواند زمین را به سرعت صاف کند.

Sie ebnete das Spielfeld, damit das Spiel beginnen kann.
او زمین بازی را هموار کرد تا بازی شروع شود.

Es ist wichtig, Hindernisse aus dem Weg zu räumen und den Pfad zu ebnen.
مهم است که موانع را از مسیر برداریم و راه را هموار کنیم.

118
Q

hüsteln

A

کلمه “hüsteln” به معنای “سرفه کوچک کردن” یا “خفیف سرفه کردن” است. این فعل برای اشاره به سرفه‌های خفیف و کوتاه که معمولاً برای جلب توجه یا به دلیل تحریک خفیف گلو انجام می‌شود، به کار می‌رود.

★★★سرفه کوچک کردن

Er hüstelte, um die Aufmerksamkeit der Leute zu erregen.
او سرفه کوچکی کرد تا توجه مردم را جلب کند.

★★★خفیف سرفه کردن

Sie hüstelte leicht, weil ihr Hals trocken war.
او به طور خفیفی سرفه کرد چون گلویش خشک بود.

مثال‌ها
Der Lehrer hüstelte, um die Klasse zu beruhigen.
معلم سرفه کوچکی کرد تا کلاس را آرام کند.

Sie hüstelte ein paar Mal, bevor sie zu sprechen begann.
او چند بار سرفه کوچکی کرد قبل از اینکه شروع به صحبت کند.

Er hüstelte nervös, als er auf die Bühne trat.
او هنگام ورود به صحنه عصبی سرفه کوچکی کرد.

Ich hörte ihn hinter mir hüsteln und drehte mich um.
شنیدم که پشت سرم سرفه کوچکی کرد و برگشتم.

Sie hüstelte, um ihre Anwesenheit zu zeigen.
او سرفه کوچکی کرد تا حضورش را نشان دهد.

Er hüstelte, weil er erkältet war.
او سرفه کوچکی کرد چون سرما خورده بود.

119
Q

einwilligen

A

کلمه “einwilligen”
به معنای “موافقت کردن” یا “رضایت دادن” است.
این فعل برای اشاره به قبول کردن یا رضایت دادن به یک پیشنهاد، درخواست یا شرایط به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★موافقت کردن

Sie willigte in den Plan ein.
او با طرح موافقت کرد.

★★★رضایت دادن

Er hat in die Bedingungen eingewilligt.
او به شرایط رضایت داده است.

مثال‌ها
Der Vorstand hat in die vorgeschlagenen Änderungen eingewilligt.
هیئت مدیره با تغییرات پیشنهادی موافقت کرد.

Nach langem Überlegen willigte sie schließlich ein.
پس از مدتی طولانی فکر کردن، سرانجام او موافقت کرد.

Die Eltern willigten ein, dass ihre Kinder an der Exkursion teilnehmen dürfen.
والدین رضایت دادند که فرزندانشان در اردوی علمی شرکت کنند.

Er hat in den Vertrag eingewilligt, obwohl er einige Zweifel hatte.
او با قرارداد موافقت کرد، اگرچه برخی تردیدها داشت.

Sie hat bereitwillig eingewilligt, ihm zu helfen.
او با رغبت موافقت کرد که به او کمک کند.

Der Mieter willigte ein, die zusätzlichen Kosten zu übernehmen.
مستاجر موافقت کرد که هزینه‌های اضافی را بپردازد.

Die Regierung willigte in die Forderungen der Demonstranten ein.
دولت با خواسته‌های معترضان موافقت کرد.

120
Q

sämtlich

A

کلمه “sämtlich”
به معنای “تمام” یا “همه” است.
این صفت برای اشاره به همه افراد یا اشیا در یک گروه به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★تمام

Sämtliche Dokumente müssen unterschrieben werden.
تمام اسناد باید امضا شوند.

★★★همه

Sämtliche Mitarbeiter sind zu der Besprechung eingeladen.
همه کارکنان به جلسه دعوت شده‌اند.

مثال‌ها
Sämtliche Teilnehmer der Konferenz müssen sich registrieren.
تمام شرکت‌کنندگان در کنفرانس باید ثبت‌نام کنند.

Sämtliche Informationen zu dem Projekt sind auf der Webseite verfügbar.
تمام اطلاعات مربوط به پروژه در وبسایت موجود است.

Sämtliche Türen und Fenster wurden überprüft.
همه درها و پنجره‌ها بررسی شده‌اند.

Sämtliche Fragen wurden ausführlich beantwortet.
همه سوالات به طور کامل پاسخ داده شدند.

Der Manager hat sämtliche Unterlagen für das Meeting vorbereitet.
مدیر تمام مدارک لازم برای جلسه را آماده کرده است.

Sämtliche Bemühungen haben zu einem positiven Ergebnis geführt.
همه تلاش‌ها به یک نتیجه مثبت منجر شده است.

Sämtliche Produkte dieser Marke sind von hoher Qualität.
تمام محصولات این برند از کیفیت بالایی برخوردارند.

121
Q

übertragen

A

کلمه “übertragen”
به معنای “انتقال دادن”، “منتقل کردن” یا “پخش کردن” است.
این فعل می‌تواند به چندین معنا و استفاده داشته باشد، از
جمله انتقال داده‌ها، مسئولیت‌ها، بیماری‌ها یا پخش برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی.

معانی و استفاده‌ها
★★★انتقال دادن (داده‌ها، مسئولیت‌ها)

Die Daten werden auf den neuen Server übertragen.
داده‌ها به سرور جدید منتقل می‌شوند.

★★★منتقل کردن (بیماری‌ها)

Das Virus kann durch direkten Kontakt übertragen werden.
ویروس می‌تواند از طریق تماس مستقیم منتقل شود.

★★★پخش کردن (برنامه‌ها)

Das Fußballspiel wird live im Fernsehen übertragen.
بازی فوتبال به صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شود.

مثال‌ها
Der Chef hat die Verantwortung auf seinen Stellvertreter übertragen.
رئیس مسئولیت را به معاون خود منتقل کرد.

Die Datei wurde erfolgreich auf den USB-Stick übertragen.
فایل با موفقیت به فلش درایو منتقل شد.

Die Krankheit wurde durch infizierte Mücken übertragen.
بیماری از طریق پشه‌های آلوده منتقل شد.

Die Pressekonferenz wurde im Radio und Fernsehen übertragen.
کنفرانس مطبوعاتی از رادیو و تلویزیون پخش شد.

Er hat seine Erfahrungen auf die nächste Generation übertragen.
او تجربیات خود را به نسل بعدی منتقل کرد.

Die Ergebnisse der Studie werden in einem wissenschaftlichen Journal veröffentlicht und übertragen.
نتایج مطالعه در یک مجله علمی منتشر و منتقل می‌شوند.

Die Software kann Daten drahtlos übertragen.
نرم‌افزار می‌تواند داده‌ها را به صورت بی‌سیم منتقل کند.

122
Q

hinweis

A

کلمه “Hinweis”
به معنای “نکته”، “اشاره” یا “راهنمایی” است. این اسم برای اشاره
به اطلاعات یا راهنمایی‌هایی که به فرد کمک می‌کند چیزی را درک یا پیدا کند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Hinweis”
Der Hinweis (مذکر)
Die Hinweise (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★نکته

Ein wichtiger Hinweis wurde in der Besprechung erwähnt.
یک نکته مهم در جلسه مطرح شد.

★★★اشاره

Der Hinweis auf das Problem war sehr hilfreich.
اشاره به مشکل بسیار مفید بود.

★★★راهنمایی

Die Hinweise auf der Webseite helfen den Benutzern, sich zurechtzufinden.
راهنمایی‌های موجود در وبسایت به کاربران کمک می‌کنند که راه خود را پیدا کنند.

مثال‌ها
Die Polizei bat um Hinweise aus der Bevölkerung.
پلیس از مردم درخواست اطلاعات کرد.

Er gab mir einen nützlichen Hinweis, wie ich das Problem lösen kann.
او به من یک نکته مفید داد که چگونه می‌توانم مشکل را حل کنم.

Der Lehrer gab den Schülern Hinweise zur Vorbereitung auf die Prüfung.
معلم به دانش‌آموزان نکاتی برای آمادگی در امتحان داد.

Auf dem Schild stand ein Hinweis zum Parken.
روی تابلو یک راهنمایی برای پارک کردن نوشته شده بود.

Die Hinweise im Handbuch sind sehr ausführlich.
راهنمایی‌های موجود در دفترچه راهنما بسیار مفصل هستند.

Ich habe den Hinweis auf der Website gelesen.
من نکته‌ای را در وبسایت خواندم.

Jeder Hinweis könnte bei der Lösung des Falls helfen.
هر اشاره‌ای می‌تواند به حل پرونده کمک کند.

123
Q

anzeigen

A

کلمه “anzeigen”
به معنای “اعلام کردن”، “گزارش دادن” یا “نمایش دادن” است.
این فعل در زمینه‌های مختلفی مانند اطلاع‌رسانی، گزارش به مقامات، و نمایش اطلاعات بر روی صفحه نمایش به کار می‌رود.

Er hat seinen Umzug bei der Behörde angezeigt.
او نقل مکان خود را به اداره مربوطه اعلام کرد.

★★★گزارش دادن

Sie hat den Diebstahl der Polizei angezeigt.
او سرقت را به پلیس گزارش داد.

★★★نمایش دادن

Das Thermometer zeigt die Temperatur an.
دماسنج دما را نشان می‌دهد.

مثال‌ها
Er wollte den Vorfall der Schule anzeigen.
او می‌خواست حادثه را به مدرسه گزارش دهد.

Das Gerät zeigt den aktuellen Ladezustand der Batterie an.
دستگاه وضعیت فعلی شارژ باتری را نشان می‌دهد.

Sie hat ihren Arbeitgeber wegen Diskriminierung angezeigt.
او کارفرمایش را به دلیل تبعیض گزارش داد.

Die Uhr zeigt die genaue Zeit an.
ساعت زمان دقیق را نشان می‌دهد.

Er hat die Veränderung in den Daten angezeigt.
او تغییر در داده‌ها را اعلام کرد.

Die Webseite zeigt alle verfügbaren Optionen an.
وبسایت همه گزینه‌های موجود را نمایش می‌دهد.

Das Dashboard zeigt die Leistung des Systems an.
داشبورد عملکرد سیستم را نشان می‌دهد.

124
Q

im Rahmen

A

عبارت “im Rahmen”
به معنای “در چارچوب” یا “در محدوده” است.
این عبارت برای اشاره به چیزی که در محدوده یا تحت شرایط خاصی قرار دارد، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★در چارچوب

Im Rahmen des Projekts werden verschiedene Untersuchungen durchgeführt.
در چارچوب پروژه، تحقیقات مختلفی انجام می‌شود.

★★★در محدوده

Im Rahmen seiner Möglichkeiten hat er sein Bestes gegeben.
در محدوده توانایی‌هایش، او بهترین کارش را انجام داد.

مثال‌ها
Im Rahmen der Konferenz wurden viele interessante Vorträge gehalten.
در چارچوب کنفرانس، سخنرانی‌های جالب زیادی برگزار شد.

Die Maßnahmen wurden im Rahmen des Gesetzes ergriffen.
اقدامات در چارچوب قانون اتخاذ شد.

Im Rahmen ihrer Ausbildung müssen die Studenten ein Praktikum absolvieren.
در چارچوب تحصیلاتشان، دانشجویان باید یک دوره کارآموزی را بگذرانند.

Das Treffen fand im Rahmen der jährlichen Firmenversammlung statt.
جلسه در چارچوب مجمع سالانه شرکت برگزار شد.

Im Rahmen des Budgets konnten wir alle notwendigen Ausgaben decken.
در محدوده بودجه، ما توانستیم همه هزینه‌های ضروری را پوشش دهیم.

Im Rahmen des Kurses lernen die Teilnehmer, wie man effektiv kommuniziert.
در چارچوب دوره، شرکت‌کنندگان یاد می‌گیرند که چگونه به طور موثر ارتباط برقرار کنند.

Im Rahmen ihrer Möglichkeiten hat sie viel erreicht.
در محدوده توانایی‌هایش، او چیزهای زیادی به دست آورده است.

125
Q

der Rahmen

A

کلمه “Rahmen”
به معنای “چارچوب”، “قاب” یا “محدوده” است.
این اسم می‌تواند به چارچوب یک عکس یا نقاشی، چارچوب
یک پروژه یا برنامه، و حتی محدوده کلی یک فعالیت یا موضوع اشاره داشته باشد.

جنسیت و جمع اسم “Rahmen”
Der Rahmen (مذکر)
Die Rahmen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★چارچوب (قاب)

Das Bild hängt in einem schönen Rahmen an der Wand.
تصویر در یک قاب زیبا به دیوار آویزان است.

★★★چارچوب (محدوده)

Im Rahmen des Projekts werden viele Experimente durchgeführt.
در چارچوب پروژه، آزمایش‌های زیادی انجام می‌شود.

★★★محدوده (زمینه)

Im Rahmen der Veranstaltung gab es viele Aktivitäten.
در محدوده رویداد، فعالیت‌های زیادی وجود داشت.

مثال‌ها
Der Rahmen des Fensters ist aus Holz.
چارچوب پنجره از چوب است.

Das Fahrrad hat einen stabilen Rahmen.
دوچرخه دارای یک چارچوب مقاوم است.

Die Diskussion fand im Rahmen eines Seminars statt.
بحث در چارچوب یک سمینار برگزار شد.

Der Rahmen der Tür ist beschädigt.
چارچوب درب آسیب دیده است.

Im Rahmen der Untersuchung wurden viele Daten gesammelt.
در چارچوب تحقیق، داده‌های زیادی جمع‌آوری شد.

Das Projekt muss innerhalb des vorgegebenen Rahmens bleiben.
پروژه باید در محدوده تعیین شده باقی بماند.

Der Rahmen der Vorschriften erlaubt keine Ausnahmen.
چارچوب مقررات اجازه هیچ استثنایی را نمی‌دهد.

126
Q

Halbpension

A

کلمه “Halbpension” به معنای “نیمه‌پانسیون” یا “اقامت با صبحانه و یک وعده غذای اصلی” است. این اصطلاح معمولاً در صنعت هتلداری برای اشاره به نوعی از خدمات اقامتی به کار می‌رود که شامل اقامت، صبحانه و یک وعده غذای اصلی (معمولاً شام) می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★نیمه‌پانسیون

Das Hotel bietet Halbpension an.
هتل خدمات نیمه‌پانسیون ارائه می‌دهد.

Wir haben eine Woche Halbpension gebucht.
ما یک هفته نیمه‌پانسیون رزرو کرده‌ایم.

ساختار جمله
★★★نیمه‌پانسیون

Wir bevorzugen Halbpension, da wir tagsüber unterwegs sind.
ما نیمه‌پانسیون را ترجیح می‌دهیم، چون روزها در حال گشت و گذار هستیم.

Mit Halbpension sind Frühstück und Abendessen inklusive.
با نیمه‌پانسیون، صبحانه و شام شامل می‌شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich habe Halbpension im Hotel gebucht.
من در هتل نیمه‌پانسیون رزرو کرده‌ام.

Ich finde Halbpension praktisch, weil es flexibler ist.
من نیمه‌پانسیون را عملی می‌دانم، چون انعطاف‌پذیرتر است.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie hat sich für Halbpension entschieden.
او تصمیم به نیمه‌پانسیون گرفت.

Sie genießt das Frühstück und Abendessen in ihrer Halbpension.
او از صبحانه و شام در نیمه‌پانسیونش لذت می‌برد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie haben Halbpension gebucht, um Geld zu sparen.
آن‌ها نیمه‌پانسیون رزرو کرده‌اند تا پول صرفه‌جویی کنند.

Sie bevorzugen Halbpension, da sie tagsüber unterwegs sind.
آن‌ها نیمه‌پانسیون را ترجیح می‌دهند، چون روزها در حال گشت و گذار هستند.

تلفظ
Halbpension: /ˈhalpˌpɛnzjoːn/

تلفظ به فارسی: هالپ‌پِنزیون

خلاصه
کلمه “Halbpension” در زبان آلمانی به معنای نیمه‌پانسیون یا اقامت با صبحانه و یک وعده غذای اصلی است. این اصطلاح معمولاً در هتل‌ها و محل‌های اقامتی به کار می‌رود و شامل اقامت، صبحانه و یک وعده غذای اصلی (معمولاً شام) می‌شود. از این کلمه می‌توان برای توضیح نوع اقامت و خدمات ارائه شده در هتل‌ها استفاده کرد.

127
Q

Vollpension

A

کلمه “Vollpension” به معنای “پانسیون کامل” یا “اقامت با سه وعده غذا” است. این اصطلاح معمولاً در صنعت هتلداری برای اشاره به نوعی از خدمات اقامتی به کار می‌رود که شامل اقامت، صبحانه، ناهار و شام می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★پانسیون کامل

Das Hotel bietet Vollpension an.
هتل خدمات پانسیون کامل ارائه می‌دهد.

Wir haben eine Woche Vollpension gebucht.
ما یک هفته پانسیون کامل رزرو کرده‌ایم.

ساختار جمله
★★★پانسیون کامل

Wir bevorzugen Vollpension, da wir alle Mahlzeiten im Hotel haben möchten.
ما پانسیون کامل را ترجیح می‌دهیم، چون می‌خواهیم تمام وعده‌های غذایی را در هتل داشته باشیم.

Mit Vollpension sind Frühstück, Mittagessen und Abendessen inklusive.
با پانسیون کامل، صبحانه، ناهار و شام شامل می‌شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich habe Vollpension im Hotel gebucht.
من در هتل پانسیون کامل رزرو کرده‌ام.

Ich finde Vollpension praktisch, weil es alles beinhaltet.
من پانسیون کامل را عملی می‌دانم، چون همه چیز را شامل می‌شود.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie hat sich für Vollpension entschieden.
او تصمیم به پانسیون کامل گرفت.

Sie genießt alle Mahlzeiten in ihrer Vollpension.
او از تمام وعده‌های غذایی در پانسیون کاملش لذت می‌برد.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie haben Vollpension gebucht, um sich um nichts kümmern zu müssen.
آن‌ها پانسیون کامل رزرو کرده‌اند تا نگران هیچ چیز نباشند.

Sie bevorzugen Vollpension, da sie den ganzen Tag im Hotel bleiben.
آن‌ها پانسیون کامل را ترجیح می‌دهند، چون تمام روز را در هتل می‌مانند.

تلفظ
Vollpension: /ˈfɔlpɛnzi̯oːn/

تلفظ به فارسی: فول‌پِنزیون

خلاصه
کلمه “Vollpension” در زبان آلمانی به معنای پانسیون کامل یا اقامت با سه وعده غذا است. این اصطلاح معمولاً در هتل‌ها و محل‌های اقامتی به کار می‌رود و شامل اقامت، صبحانه، ناهار و شام می‌شود. از این کلمه می‌توان برای توضیح نوع اقامت و خدمات ارائه شده در هتل‌ها استفاده کرد

128
Q

Empfangshalle

A

کلمه “Empfangshalle” به معنای “سالن پذیرش” یا “لابی” است. این اصطلاح معمولاً در هتل‌ها، ساختمان‌های اداری و مکان‌های عمومی برای اشاره به فضایی به کار می‌رود که برای استقبال و پذیرش مهمانان یا مراجعین استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★سالن پذیرش

Die Empfangshalle des Hotels ist sehr groß und luxuriös.
سالن پذیرش هتل بسیار بزرگ و لوکس است.

Wir treffen uns in der Empfangshalle um 9 Uhr.
ما ساعت 9 در سالن پذیرش ملاقات می‌کنیم.

★★★لابی

In der Empfangshalle gibt es bequeme Sitzgelegenheiten.
در لابی صندلی‌های راحتی وجود دارد.

Die Empfangshalle ist der erste Ort, den die Gäste sehen.
لابی اولین جایی است که مهمانان می‌بینند.

ساختار جمله
★★★سالن پذیرش

Bitte warten Sie in der Empfangshalle, bis Ihr Zimmer bereit ist.
لطفاً در سالن پذیرش منتظر بمانید تا اتاقتان آماده شود.

Die Empfangshalle des Büros ist im Erdgeschoss.
سالن پذیرش دفتر در طبقه همکف است.

★★★لابی

Die Empfangshalle ist rund um die Uhr geöffnet.
لابی به صورت شبانه‌روزی باز است.

In der Empfangshalle befindet sich ein Informationsschalter.
در لابی یک میز اطلاعات قرار دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich warte in der Empfangshalle auf dich.
من در سالن پذیرش منتظر تو هستم.

Ich habe mein Handy in der Empfangshalle verloren.
من گوشیم را در سالن پذیرش گم کردم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie sitzt in der Empfangshalle und liest ein Buch.
او در سالن پذیرش نشسته و کتاب می‌خواند.

Sie hat die Gäste in der Empfangshalle begrüßt.
او مهمانان را در سالن پذیرش خوشامد گفت.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie treffen sich in der Empfangshalle vor dem Meeting.
آن‌ها قبل از جلسه در سالن پذیرش ملاقات می‌کنند.

Sie haben in der Empfangshalle auf den Manager gewartet.
آن‌ها در سالن پذیرش منتظر مدیر بودند.

تلفظ
Empfangshalle: /ɛmˈpfɑŋsˌhalə/

تلفظ به فارسی: اِمپفانگْس‌هالِه

خلاصه
کلمه “Empfangshalle” در زبان آلمانی به معنای سالن پذیرش یا لابی است. این اصطلاح معمولاً در هتل‌ها، ساختمان‌های اداری و مکان‌های عمومی برای اشاره به فضایی به کار می‌رود که برای استقبال و پذیرش مهمانان یا مراجعین استفاده می‌شود. از این کلمه می‌توان برای توضیح مکان‌هایی که برای استقبال و پذیرش افراد به کار می‌روند استفاده کرد.

129
Q

das Gewässer

A

کلمه “Gewässer” به معنای “آب‌های سطحی” یا “منابع آبی” است. این اصطلاح برای اشاره به انواع مختلف آب‌های طبیعی یا مصنوعی به کار می‌رود که شامل رودخانه‌ها، دریاچه‌ها، دریاها و سایر منابع آبی می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★آب‌های سطحی

Die Gewässer in dieser Region sind sehr sauber.
آب‌های سطحی در این منطقه بسیار تمیز هستند.

Die Verschmutzung der Gewässer ist ein großes Problem.
آلودگی آب‌های سطحی یک مشکل بزرگ است.

★★★منابع آبی

Es gibt viele verschiedene Arten von Gewässern, wie Flüsse, Seen und Meere.
انواع مختلفی از منابع آبی وجود دارد، مانند رودخانه‌ها، دریاچه‌ها و دریاها.

Die Gewässer sind Lebensraum für viele Tierarten.
منابع آبی زیستگاه بسیاری از گونه‌های حیوانی هستند.

ساختار جمله
★★★آب‌های سطحی

Wir dürfen die Gewässer nicht verschmutzen.
ما نباید آب‌های سطحی را آلوده کنیم.

Die Gewässer in der Nähe sind ideal zum Schwimmen.
آب‌های سطحی نزدیک به ما برای شنا ایده‌آل هستند.

★★★منابع آبی

Die Stadt hat Maßnahmen zum Schutz der Gewässer ergriffen.
شهر اقداماتی برای حفاظت از منابع آبی انجام داده است.

Gewässer sind wichtig für das ökologische Gleichgewicht.
منابع آبی برای تعادل اکولوژیکی مهم هستند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
★★★ich

Ich liebe es, an den Gewässern zu spazieren.
من دوست دارم در کنار آب‌های سطحی قدم بزنم.

Ich habe viele Fische in den Gewässern gesehen.
من ماهی‌های زیادی در منابع آبی دیده‌ام.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie genießt die Ruhe der Gewässer.
او از آرامش آب‌های سطحی لذت می‌برد.

Sie hat die Schönheit der Gewässer fotografiert.
او زیبایی منابع آبی را عکاسی کرده است.

★★★sie (سوم شخص جمع)

Sie schützen die Gewässer vor Verschmutzung.
آن‌ها از آب‌های سطحی در برابر آلودگی محافظت می‌کنند.

Sie haben in den Gewässern gefischt.
آن‌ها در منابع آبی ماهیگیری کرده‌اند.

تلفظ
Gewässer: /ɡəˈvɛsɐ/

تلفظ به فارسی: گِوِسِر

خلاصه
کلمه “Gewässer” در زبان آلمانی به معنای آب‌های سطحی یا منابع آبی است. این اصطلاح برای اشاره به انواع مختلف آب‌های طبیعی یا مصنوعی به کار می‌رود که شامل رودخانه‌ها، دریاچه‌ها، دریاها و سایر منابع آبی می‌شود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند حفاظت از محیط زیست، فعالیت‌های تفریحی و علمی استفاده کرد.

130
Q

Der Bach
Der Fluss
Der Strom
Das Meer

A

Bach (جویبار)
Der Bach

Der Bach fließt durch das Dorf.
جویبار از میان دهکده جریان دارد.

Fluss (رودخانه)
Der Fluss

Der Fluss hat klares und sauberes Wasser.
رودخانه آب زلال و تمیزی دارد.

Strom (رودخانه بزرگ، جریان، برق)
Der Strom

Der Strom fließt durch mehrere Länder.
رودخانه بزرگ از چندین کشور عبور می‌کند.

Meer (دریا)
Das Meer

Das Meer ist ruhig heute.
دریا امروز آرام است.

کلمه “Fluss” به معنای “رودخانه” است. این کلمه برای اشاره به جریان‌های آب طبیعی که در سطح زمین جاری می‌شوند، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★رودخانه

Der Fluss fließt durch die Stadt.
رودخانه از میان شهر جاری است.

Wir haben den Fluss mit einem Boot überquert.
ما رودخانه را با یک قایق عبور کردیم.

ساختار جمله
★★★رودخانه

Der Fluss hat klares und sauberes Wasser.
رودخانه آب زلال و تمیزی دارد.

Es gibt viele Fische im Fluss.
در رودخانه ماهی‌های زیادی وجود دارد.

کلمه “Strom” در زبان آلمانی به معنای “رودخانه بزرگ”، “جریان” و “برق” است. بسته به زمینه، این کلمه می‌تواند به جریان آب یا جریان الکتریسیته اشاره داشته باشد.

معانی و استفاده‌ها
★★★رودخانه بزرگ

Der Strom fließt durch mehrere Länder.
رودخانه بزرگ از چندین کشور عبور می‌کند.

Der Rhein ist ein bekannter Strom in Europa.
راین یک رودخانه بزرگ معروف در اروپا است.

★★★جریان

Es gibt einen starken Strom im Meer.
جریان قوی در دریا وجود دارد.

Der Strom der Menschen auf der Straße war unaufhaltsam.
جریان مردم در خیابان غیرقابل توقف بود.

★★★برق

Der Strom ist ausgefallen.
برق قطع شده است.

Wir brauchen mehr erneuerbare Energiequellen für unseren Strom.
ما به منابع انرژی تجدیدپذیر بیشتری برای برق خود نیاز داریم.

ساختار جمله
★★★رودخانه بزرگ

Der Strom ist bekannt für seine gefährlichen Strömungen.
رودخانه بزرگ به جریان‌های خطرناکش معروف است.

Viele Städte liegen am Ufer dieses Stroms.
بسیاری از شهرها در ساحل این رودخانه بزرگ قرار دارند.

★★★جریان

Der Strom trieb das Boot stromabwärts.
جریان قایق را به سمت پایین دست راند.

Der Strom von Autos auf der Autobahn war sehr dicht.
جریان خودروها در بزرگراه بسیار فشرده بود.

★★★برق

Bitte schalte den Strom aus, bevor du die Lampe reparierst.
لطفاً برق را قبل از تعمیر لامپ قطع کن.

Der Stromverbrauch steigt im Sommer.
مصرف برق در تابستان افزایش می‌یابد.

کلمه “Bach” به معنای “جویبار” یا “نهر” است. این اصطلاح برای اشاره به جریان‌های کوچک آب که معمولاً در طبیعت و بین کوه‌ها یا دشت‌ها جریان دارند، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★جویبار

Der Bach fließt durch das Dorf.
جویبار از میان دهکده جریان دارد.

Wir haben den Bach beim Wandern überquert.
ما هنگام پیاده‌روی از جویبار عبور کردیم.

★★★نهر

Ein kleiner Bach fließt hinter unserem Haus.
یک نهر کوچک پشت خانه ما جریان دارد.

Die Kinder spielen gerne am Bach.
بچه‌ها دوست دارند کنار نهر بازی کنند.

ساختار جمله
★★★جویبار

Der Bach führt klares Wasser.
جویبار آب زلال دارد.

Es gibt viele Fische im Bach.
در جویبار ماهی‌های زیادی وجود دارد.

★★★نهر

Wir haben ein Picknick am Bach gemacht.
ما در کنار نهر پیک‌نیک کردیم.

Der Bach schlängelt sich durch die Wiesen.
نهر از میان چمنزارها می‌پیچد.

131
Q

Die Kajüte

A

کلمه “Kajüte”
به معنای “کابین” یا “اتاقک” است.
این کلمه برای اشاره به اتاق کوچک یا کابین کشتی، قایق یا وسیله نقلیه دیگر به کار می‌رود.

★★★کابین

Die Kajüte auf dem Boot ist sehr gemütlich.
کابین روی قایق بسیار راحت است.

Wir haben die Nacht in der Kajüte verbracht.
ما شب را در کابین گذراندیم.

★★★اتاقک

Die Kajüte des Kapitäns ist gut ausgestattet.
اتاقک کاپیتان به خوبی تجهیز شده است.

Es gibt zwei Kajüten auf diesem Schiff.
در این کشتی دو کابین وجود دارد.

ساختار جمله
★★★کابین

Die Kajüte bietet Platz für vier Personen.
کابین برای چهار نفر جا دارد.

Wir haben die Kajüte für unsere Reise gebucht.
ما کابین را برای سفرمان رزرو کردیم.

★★★اتاقک

Die Kajüte ist mit einem kleinen Bett und einem Schreibtisch ausgestattet.
اتاقک با یک تخت کوچک و یک میز تحریر تجهیز شده است.

Er hat die Kajüte gründlich gereinigt.
او اتاقک را به طور کامل تمیز کرده است.

132
Q

Die Kreuzfahrt

A

کلمه “Kreuzfahrt”
به معنای “کشتی کروز” یا “سفر دریایی” است.
این اصطلاح برای اشاره به سفری تفریحی یا تجاری با کشتی کروز به کار می‌رود که شامل بازدید از چندین مقصد می‌شود.

★★★کشتی کروز

Wir haben eine Kreuzfahrt durch das Mittelmeer gebucht.
ما یک کشتی کروز از طریق دریای مدیترانه رزرو کرده‌ایم.

Die Kreuzfahrt bietet viele Unterhaltungsmöglichkeiten an Bord.
کشتی کروز امکانات تفریحی زیادی را در بردارد.

★★★سفر دریایی

Die Kreuzfahrt dauerte zwei Wochen.
سفر دریایی دو هفته طول کشید.

Wir haben auf unserer Kreuzfahrt viele schöne Orte besucht.
ما در سفر دریایی خود از مکان‌های زیبای زیادی بازدید کردیم.

ساختار جمله
★★★کشتی کروز

Die Kreuzfahrt startet in Hamburg und endet in Barcelona.
کشتی کروز از هامبورگ شروع می‌شود و در بارسلونا به پایان می‌رسد.

Auf der Kreuzfahrt gibt es jeden Abend ein anderes Unterhaltungsprogramm.
در کشتی کروز هر شب برنامه تفریحی متفاوتی وجود دارد.

★★★سفر دریایی

Die Kreuzfahrt war ein unvergessliches Erlebnis.
سفر دریایی یک تجربه فراموش‌نشدنی بود.

Wir haben die Kreuzfahrt sehr genossen.
ما از سفر دریایی بسیار لذت بردیم.

133
Q

Der Reeder

A

کلمه “Reeder”
به معنای “مالک کشتی” یا “کشتی‌دار” است. این اصطلاح برای اشاره به کسی که مالک یا مدیر یک یا چند کشتی تجاری است، به کار می‌رود.

★★★مالک کشتی

Der Reeder besitzt eine Flotte von Frachtschiffen.
مالک کشتی یک ناوگان از کشتی‌های باری دارد.

Der Reeder plant, neue Schiffe zu kaufen.
مالک کشتی قصد دارد کشتی‌های جدیدی بخرد.

★★★کشتی‌دار

Der Reeder ist verantwortlich für die Verwaltung der Schiffe.
کشتی‌دار مسئول مدیریت کشتی‌ها است.

Der Reeder hat jahrelange Erfahrung in der Schifffahrtsbranche.
کشتی‌دار سال‌ها تجربه در صنعت کشتیرانی دارد.

134
Q

Die Ausarbeitung

A

کلمه “Ausarbeitung” به معنای “تدوین”، “تهیه” یا “طرح‌ریزی” است. این اصطلاح برای اشاره به فرآیند تهیه و تدوین یک سند، برنامه، پروژه یا طرح به کار می‌رود.

★★★تدوین

Die Ausarbeitung des Berichts hat viel Zeit in Anspruch genommen.
تدوین گزارش زمان زیادی برده است.

Die Ausarbeitung des Plans ist abgeschlossen.
تدوین طرح به پایان رسیده است.

★★★تهیه

Die Ausarbeitung eines neuen Konzepts ist notwendig.
تهیه یک مفهوم جدید ضروری است.

Er hat die Ausarbeitung der Präsentation übernommen.
او تهیه ارائه را بر عهده گرفته است.

★★★طرح‌ریزی

Die Ausarbeitung einer Strategie erfordert sorgfältige Überlegung.
طرح‌ریزی یک استراتژی نیاز به دقت فراوان دارد.

Die Ausarbeitung der Details ist entscheidend für den Erfolg des Projekts.
طرح‌ریزی جزئیات برای موفقیت پروژه حیاتی است.

135
Q

Das Referat

A

کلمه “Referat” به معنای “گزارش”، “ارائه” یا “سخنرانی” است. این اصطلاح معمولاً برای اشاره به یک گزارش کتبی یا شفاهی که در مورد یک موضوع خاص تهیه و ارائه می‌شود، به کار می‌رود.

★★★گزارش

Ich muss ein Referat über Klimawandel schreiben.
باید یک گزارش درباره تغییرات اقلیمی بنویسم.

Das Referat wurde gut recherchiert und geschrieben.
گزارش به خوبی تحقیق و نوشته شده است.

★★★ارائه

Er hat ein Referat über die Geschichte Deutschlands gehalten.
او یک ارائه درباره تاریخ آلمان انجام داد.

Das Referat war sehr informativ und gut strukturiert.
ارائه بسیار آموزنده و خوب ساختاربندی شده بود.

★★★سخنرانی

Die Studentin hat ein beeindruckendes Referat über Umweltschutz gehalten.
دانشجو یک سخنرانی تاثیرگذار درباره حفاظت از محیط زیست ارائه کرد.

Das Referat des Professors dauerte eine Stunde.
سخنرانی استاد یک ساعت طول کشید.

136
Q

Die Seekrankheit

A

کلمه “Seekrankheit” به معنای “دریازدگی” است. این اصطلاح برای اشاره به حالتی به کار می‌رود که فرد به دلیل حرکات کشتی یا قایق دچار حالت تهوع و سرگیجه می‌شود.

★★★دریازدگی

Er leidet unter Seekrankheit und kann nicht lange auf dem Boot bleiben.
او از دریازدگی رنج می‌برد و نمی‌تواند مدت زیادی روی قایق بماند.

Die Seekrankheit hat ihren Urlaub auf dem Schiff beeinträchtigt.
دریازدگی تعطیلاتش روی کشتی را تحت تاثیر قرار داد.

137
Q

Der Leuchtturm

A

★★★فانوس دریایی

Der Leuchtturm weist den Schiffen den Weg.
فانوس دریایی به کشتی‌ها راه را نشان می‌دهد.

Wir haben den Leuchtturm bei Sonnenuntergang besucht.
ما فانوس دریایی را در هنگام غروب آفتاب بازدید کردیم.

138
Q

Der Passagier

A

★★★مسافر

Der Passagier wartet auf den nächsten Zug.
مسافر منتظر قطار بعدی است.

Die Passagiere wurden sicher zum Flughafen gebracht.
مسافران با ایمنی به فرودگاه منتقل شدند.

Der Passagier hat seinen Sitzplatz reserviert.
مسافر جایگاه خود را رزرو کرده است.

Es gibt viele Passagiere auf diesem Schiff.
بسیاری از مسافران در این کشتی هستند.

Ich bin ein Passagier auf diesem Flug.
من مسافر این پرواز هستم.

Ich habe mit einem anderen Passagier gesprochen.
من با یک مسافر دیگر صحبت کردم.

Sie ist eine Passagierin auf der Fähre.
او یک مسافر در کشتی است.

Sie hat den anderen Passagieren geholfen.
او به مسافران دیگر کمک کرد.

Sie sind Passagiere auf der Kreuzfahrt.
آن‌ها مسافران سفر دریایی هستند.

Sie haben die Passagiere informiert.
آن‌ها مسافران را مطلع کردند.

139
Q

Die Gerade

A

★★★خط راست

Eine Gerade ist die kürzeste Verbindung zwischen zwei Punkten.
یک خط راست کوتاه‌ترین فاصله بین دو نقطه است.

Die Gerade im Diagramm zeigt den Trend.
خط راست در نمودار روند را نشان می‌دهد.

★★★مستقیم

Gehe geradeaus bis zur Kreuzung.
تا چهارراه مستقیم برو.

Er sprach gerade und offen.
او مستقیم و صادقانه صحبت کرد.

★★★همین حالا

Ich komme gerade aus dem Büro.
من همین حالا از دفتر آمدم.

Sie hat gerade angerufen.
او همین حالا زنگ زد.

★★★درست

Das ist gerade das, was ich wollte.
این دقیقاً همان چیزی است که می‌خواستم.

Er kam gerade rechtzeitig an.
او درست به موقع رسید.

★★★خط راست

Zeichne eine Gerade zwischen den beiden Punkten.
بین دو نقطه یک خط راست رسم کن.

Die Gerade schneidet den Kreis in zwei Punkten.
خط راست دایره را در دو نقطه قطع می‌کند.

★★★مستقیم

Fahren Sie geradeaus, bis Sie das Hotel sehen.
مستقیم رانندگی کنید تا هتل را ببینید.

Er ging geradewegs auf das Ziel zu.
او مستقیم به سمت هدف رفت.

★★★همین حالا

Ich habe gerade Mittag gegessen.
من همین حالا ناهار خوردم.

Sie hat gerade ihre Arbeit beendet.
او همین حالا کارش را تمام کرد.

★★★درست

Das ist gerade die Information, die wir brauchen.
این دقیقاً اطلاعاتی است که ما نیاز داریم.

Sie kam gerade zur richtigen Zeit.
او درست در زمان مناسب رسید.

Ich zeichne eine Gerade auf das Papier.
من یک خط راست روی کاغذ رسم می‌کنم.

Ich bin gerade nach Hause gekommen.
من همین حالا به خانه رسیدم.

Sie ging geradeaus und bog nicht ab.
او مستقیم رفت و نپیچید.

Sie hat gerade eine Nachricht erhalten.
او همین حالا یک پیام دریافت کرد.

Sie zeichnen Geraden auf ihre Diagramme.
آن‌ها خطوط راست را روی نمودارهای خود رسم می‌کنند.

Sie sind gerade angekommen.
آن‌ها همین حالا رسیده‌اند.

140
Q

anlegen

A

کلمه “anlegen” در زبان آلمانی
کلمه “anlegen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. برخی از معانی رایج این فعل شامل “سرمایه‌گذاری کردن”، “پوشیدن”، “ایجاد کردن”، “پهلو گرفتن” و “درگیر شدن” هستند.

★★★سرمایه‌گذاری کردن

Er möchte sein Geld sicher anlegen.
او می‌خواهد پولش را به صورت امن سرمایه‌گذاری کند.

Sie hat ihr Vermögen in Immobilien angelegt.
او دارایی‌اش را در املاک سرمایه‌گذاری کرده است.

★★★پوشیدن

Er hat seine Uniform angelegt.
او یونیفرم خود را پوشید.

Bitte legen Sie den Sicherheitsgurt an.
لطفاً کمربند ایمنی خود را ببندید.

★★★ایجاد کردن

Wir müssen einen neuen Ordner anlegen.
باید یک پوشه جدید ایجاد کنیم.

Sie haben einen Garten angelegt.
آن‌ها یک باغ ایجاد کردند.

★★★پهلو گرفتن

Das Schiff hat im Hafen angelegt.
کشتی در بندر پهلو گرفت.

Der Kapitän ordnete an, dass das Boot anlegen sollte.
کاپیتان دستور داد که قایق پهلو بگیرد.

★★★درگیر شدن (در یک نزاع یا مشاجره)

Er legt sich oft mit seinen Kollegen an.
او اغلب با همکارانش درگیر می‌شود.

Sie hat sich mit dem Chef angelegt.
او با رئیس درگیر شد.

★★★سرمایه‌گذاری کردن

Er plant, sein Erspartes in Aktien anzulegen.
او قصد دارد پس‌اندازش را در سهام سرمایه‌گذاری کند.

Wir haben unser Geld langfristig angelegt.
ما پولمان را به صورت بلندمدت سرمایه‌گذاری کرده‌ایم.

★★★پوشیدن

Sie hat die Schwimmweste angelegt.
او جلیقه نجات را پوشید.

Bitte legen Sie den Helm an.
لطفاً کلاه ایمنی خود را بپوشید.

★★★ایجاد کردن

Er hat ein Konto bei der Bank angelegt.
او یک حساب در بانک ایجاد کرد.

Sie haben einen neuen Park in der Stadt angelegt.
آن‌ها یک پارک جدید در شهر ایجاد کردند.

★★★پهلو گرفتن

Das Boot wird in wenigen Minuten anlegen.
قایق در چند دقیقه دیگر پهلو خواهد گرفت.

Wir haben im nächsten Hafen angelegt.
ما در بندر بعدی پهلو گرفتیم.

★★★درگیر شدن

Er legt sich immer mit anderen an.
او همیشه با دیگران درگیر می‌شود.

Sie hat sich mit ihrem Bruder angelegt.
او با برادرش درگیر شد.

Ich möchte mein Geld sicher anlegen.
من می‌خواهم پولم را به صورت امن سرمایه‌گذاری کنم.

Ich habe die Schutzbrille angelegt.
من عینک ایمنی را پوشیدم.

Sie hat ihr Geld in Aktien angelegt.
او پولش را در سهام سرمایه‌گذاری کرده است.

Sie legt sich oft mit ihrer Schwester an.
او اغلب با خواهرش درگیر می‌شود.

Sie haben einen neuen Spielplatz angelegt.
آن‌ها یک زمین بازی جدید ایجاد کرده‌اند.

Sie legen am Pier an.
آن‌ها در اسکله پهلو می‌گیرند.

کلمه “anlegen” در زبان آلمانی یک فعل چند معنایی است که می‌تواند به معنای سرمایه‌گذاری کردن، پوشیدن، ایجاد کردن، پهلو گرفتن یا درگیر شدن باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند امور مالی، پوشاک، ایجاد اشیا، ناوبری و روابط بین فردی به کار رود. توجه به بافت جمله برای درک صحیح این کلمه ضروری است.

141
Q

überfallen

A

کلمه “überfallen”
به معنای “حمله کردن” یا “مورد حمله قرار دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل حمله ناگهانی و خشونت‌آمیز به کسی یا چیزی به کار می‌رود.

★★★حمله کردن

Die Räuber haben die Bank überfallen.
دزدان به بانک حمله کردند.

Er wurde auf dem Heimweg überfallen.
او در راه خانه مورد حمله قرار گرفت.

★★★مورد حمله قرار دادن

Die Piraten haben das Schiff überfallen.
دزدان دریایی به کشتی حمله کردند.

Eine Bande hat das Dorf überfallen.
یک باند به روستا حمله کرد.

★★★حمله کردن

Die Soldaten haben das feindliche Lager überfallen.
سربازان به اردوگاه دشمن حمله کردند.

Ein maskierter Mann hat das Geschäft überfallen.
یک مرد نقاب‌دار به مغازه حمله کرد.

★★★مورد حمله قرار دادن

Die Touristen wurden von wilden Tieren überfallen.
گردشگران توسط حیوانات وحشی مورد حمله قرار گرفتند.

Der Fahrer wurde an der Tankstelle überfallen.
راننده در پمپ بنزین مورد حمله قرار گرفت.

Ich habe gelesen, dass jemand in meiner Nachbarschaft überfallen wurde.
خوانده‌ام که کسی در همسایگی من مورد حمله قرار گرفته است.

Ich wurde letzte Nacht überfallen.
من دیشب مورد حمله قرار گرفتم.

★★★sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie wurde auf dem Weg zur Arbeit überfallen.
او در راه به کار مورد حمله قرار گرفت.

Sie hat Angst, erneut überfallen zu werden.
او از اینکه دوباره مورد حمله قرار گیرد، می‌ترسد.

Sie haben das Museum überfallen und wertvolle Gemälde gestohlen.
آن‌ها به موزه حمله کردند و نقاشی‌های باارزش را دزدیدند.

Sie wurden in der Nacht überfallen.
آن‌ها شب مورد حمله قرار گرفتند.

کلمه “überfallen” در زبان آلمانی به معنای حمله کردن یا مورد حمله قرار دادن است. این فعل برای اشاره به عمل حمله ناگهانی و خشونت‌آمیز به کسی یا چیزی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند حوادث جنایی، حملات نظامی و حملات حیوانات استفاده کرد.

142
Q

ausrauben

A

★★★غارت کردن

Die Räuber haben das Haus ausgeraubt.
دزدان خانه را غارت کردند.

Das Museum wurde in der Nacht ausgeraubt.
موزه در شب مورد سرقت قرار گرفت.

★★★دزدی کردن

Er wurde auf offener Straße ausgeraubt.
او در خیابان دزدی شد.

Die Bank wurde gestern ausgeraubt.
بانک دیروز مورد سرقت قرار گرفت.

★★★غارت کردن

Die Einbrecher haben das ganze Haus ausgeraubt.
دزدان همه خانه را غارت کردند.

Die Bande hat mehrere Geschäfte ausgeraubt.
باند چندین مغازه را غارت کرد.

★★★دزدی کردن

Er wurde im Park ausgeraubt.
او در پارک دزدی شد.

Sie haben den Juwelierladen ausgeraubt.
آن‌ها مغازه جواهر فروشی را دزدی کردند.

Ich habe gelesen, dass jemand in meiner Nachbarschaft ausgeraubt wurde.
خوانده‌ام که کسی در همسایگی من دزدی شده است.

Ich wurde letzte Woche ausgeraubt.
من هفته گذشته دزدی شدم.

Sie wurde auf dem Weg zur Arbeit ausgeraubt.
او در راه به کار دزدی شد.

Sie hat Angst, erneut ausgeraubt zu werden.
او از اینکه دوباره دزدی شود، می‌ترسد.

Sie haben das Kaufhaus ausgeraubt und sind geflüchtet.
آن‌ها فروشگاه را دزدی کرده و فرار کردند.

Sie wurden mitten in der Nacht ausgeraubt.
آن‌ها نیمه‌شب دزدی شدند.

تلفظ
ausrauben: /ˈaʊ̯sˌʁaʊ̯bən/

تلفظ به فارسی: آئوس‌رائوبِن

خلاصه
کلمه “ausrauben” در زبان آلمانی به معنای غارت کردن یا دزدی کردن است. این فعل برای اشاره به عمل سرقت همه دارایی‌ها یا اشیاء ارزشمند از مکانی یا فردی به کار می‌رود. از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند حوادث جنایی، سرقت‌ها و دزدی‌های خیابانی استفاده کرد.

143
Q

Die Küste

A

★★★ساحل

Die Küste ist ein beliebtes Urlaubsziel.
ساحل یک مقصد محبوب برای تعطیلات است.

Wir sind entlang der Küste spazieren gegangen.
ما در امتداد ساحل قدم زدیم.

★★★کرانه

Die Küste des Mittelmeers ist wunderschön.
کرانه دریای مدیترانه بسیار زیباست.

Es gibt viele kleine Dörfer entlang der Küste.
در امتداد کرانه روستاهای کوچک زیادی وجود دارد.

★★★ساحل

Die Küste ist voller Leben und Aktivitäten.
ساحل پر از زندگی و فعالیت است.

Wir haben den Tag an der Küste verbracht.
ما روز را در ساحل گذراندیم.

★★★کرانه

Die Küste ist von hohen Klippen und Stränden geprägt.
کرانه دارای صخره‌های بلند و سواحل است.

Viele Tiere leben an der Küste.
بسیاری از حیوانات در کرانه زندگی می‌کنند.

Ich liebe es, an der Küste entlang zu laufen.
من دوست دارم در امتداد ساحل بدوم.

Ich habe viele schöne Erinnerungen an die Küste.
من خاطرات زیبایی از ساحل دارم.

Sie verbringt ihre Ferien gerne an der Küste.
او دوست دارد تعطیلاتش را در ساحل بگذراند.

Sie hat viele Fotos von der Küste gemacht.
او عکس‌های زیادی از ساحل گرفته است.

Sie wohnen in einem Haus an der Küste.
آن‌ها در خانه‌ای در ساحل زندگی می‌کنند.

Sie haben die Küste gereinigt und den Müll entfernt.
آن‌ها ساحل را تمیز کردند و زباله‌ها را برداشتند.

تلفظ
Küste: /ˈkʏstə/

تلفظ به فارسی: کوستِه

خلاصه
کلمه “Küste” در زبان آلمانی به معنای ساحل یا کرانه است. این اصطلاح برای اشاره به منطقه‌ای که خشکی با دریا، اقیانوس یا دریاچه بزرگ هم‌مرز است، به کار می‌رود. جنسیت این اسم مؤنث است (Die Küste). از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند طبیعت، گردشگری و محیط زیست استفاده کرد.

144
Q

Das Bauwerk

A

کلمه “Bauwerk” به معنای “ساختمان” یا “سازه” است. این اصطلاح برای اشاره به هر گونه ساختار ساخته شده توسط انسان به کار می‌رود که شامل ساختمان‌ها، پل‌ها، برج‌ها و سایر سازه‌ها می‌شود.

★★★ساختمان

Das Bauwerk ist ein Meisterwerk der Architektur.
این ساختمان یک شاهکار معماری است.

Viele historische Bauwerke befinden sich in dieser Stadt.
بسیاری از ساختمان‌های تاریخی در این شهر قرار دارند.

★★★سازه

Die Brücke ist ein beeindruckendes Bauwerk.
پل یک سازه چشمگیر است.

Das neue Bauwerk wurde innerhalb von zwei Jahren fertiggestellt.
سازه جدید در عرض دو سال تکمیل شد.

★★★ساختمان

Das Bauwerk wurde im 19. Jahrhundert erbaut.
این ساختمان در قرن نوزدهم ساخته شد.

Es gibt viele moderne Bauwerke in der Stadt.
ساختمان‌های مدرن زیادی در این شهر وجود دارد.

★★★سازه

Das Bauwerk ist aus Stahl und Glas gebaut.
این سازه از فولاد و شیشه ساخته شده است.

Das Bauwerk hat mehrere Auszeichnungen gewonnen.
این سازه چندین جایزه برده است.

Ich bewundere die alten Bauwerke in Rom.
من به ساختمان‌های قدیمی در رم احترام می‌گذارم.

Ich habe ein Bauwerk entworfen, das umweltfreundlich ist.
من یک سازه طراحی کرده‌ام که دوستدار محیط زیست است.

Sie arbeitet an der Renovierung eines historischen Bauwerks.
او در حال کار روی بازسازی یک ساختمان تاریخی است.

Sie hat viele Fotos von Bauwerken auf ihren Reisen gemacht.
او عکس‌های زیادی از سازه‌ها در سفرهایش گرفته است.

Sie haben ein neues Bauwerk in der Innenstadt errichtet.
آن‌ها یک سازه جدید در مرکز شهر ساخته‌اند.

Sie besuchen oft berühmte Bauwerke auf ihren Reisen.
آن‌ها اغلب در سفرهایشان از ساختمان‌های معروف بازدید می‌کنند.

تلفظ
Bauwerk: /ˈbaʊ̯vɛʁk/

تلفظ به فارسی: باوْوِرک

خلاصه
کلمه “Bauwerk” در زبان آلمانی به معنای ساختمان یا سازه است. این اصطلاح برای اشاره به هر گونه ساختار ساخته شده توسط انسان به کار می‌رود که شامل ساختمان‌ها، پل‌ها، برج‌ها و سایر سازه‌ها می‌شود. جنسیت این اسم خنثی است (Das Bauwerk). از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند معماری، مهندسی و تاریخ استفاده کرد.

145
Q

dirigieren

A

کلمه “dirigieren” در زبان آلمانی عمدتاً برای رهبری و هدایت گروه‌های موسیقی به کار می‌رود. اما در زبان محاوره‌ای، گاهی اوقات ممکن است به صورت استعاری برای هدایت و مدیریت موقعیت‌های دیگر هم استفاده شود. برای هدایت هواپیما از فعل “fliegen” یا “steuern” استفاده می‌شود.

★★★رهبری و هدایت گروه موسیقی

Der Maestro dirigiert das Orchester mit großer Leidenschaft.
ماestro ارکستر را با شور و شوق زیاد رهبری می‌کند.

Sie dirigiert den Chor seit vielen Jahren.
او از سال‌ها پیش گروه کُر را رهبری می‌کند.

★★★مدیریت و هدایت پروژه یا تیم

Er dirigiert das Projekt mit großem Geschick.
او پروژه را با مهارت زیاد هدایت می‌کند.

Die Managerin dirigiert das Team erfolgreich durch die Krise.
مدیر تیم را با موفقیت از بحران عبور می‌دهد.

★★★هدایت کردن ترافیک (به ندرت استفاده می‌شود)

Der Polizist dirigiert den Verkehr während der Stoßzeit.
پلیس در زمان اوج ترافیک هدایت می‌کند.

★★★هدایت کردن تولید فیلم یا تئاتر

Der Regisseur dirigiert die Schauspieler bei den Proben.
کارگردان بازیگران را در تمرینات هدایت می‌کند.

Sie dirigiert die Dreharbeiten mit viel Präzision.
او فیلم‌برداری را با دقت زیاد هدایت می‌کند.

★★★رهبری و هدایت گروه موسیقی

Der Dirigent dirigiert das Orchester bei der Aufführung.
رهبر ارکستر ارکستر را در اجرا رهبری می‌کند.

★★★مدیریت و هدایت پروژه یا تیم

Sie dirigiert das Projektteam und sorgt für eine reibungslose Zusammenarbeit.
او تیم پروژه را هدایت می‌کند و از همکاری بدون مشکل اطمینان می‌دهد.

★★★هدایت کردن ترافیک

Der Beamte dirigiert den Verkehr nach dem Unfall.
افسر ترافیک را پس از تصادف هدایت می‌کند.

★★★هدایت کردن تولید فیلم یا تئاتر

Der Regisseur dirigiert die Szene mit viel Kreativität.
کارگردان صحنه را با خلاقیت زیاد هدایت می‌کند.

Ich dirigierte das Team während des wichtigen Meetings.
من تیم را در طول جلسه مهم هدایت کردم.

Ich habe den Verkehr bei der Veranstaltung dirigiert.
من ترافیک را در رویداد هدایت کردم.

Sie dirigiert die Produktionsarbeiten am Set.
او کارهای تولید را در صحنه هدایت می‌کند.

Sie hat das neue IT-Projekt erfolgreich dirigiert.
او پروژه جدید فناوری اطلاعات را با موفقیت هدایت کرد.

Sie dirigieren den Aufbau der neuen Ausstellung.
آن‌ها نصب نمایشگاه جدید را هدایت می‌کنند.

Sie haben die Arbeiten an der Baustelle dirigiert.
آن‌ها کارها را در محل ساخت‌وساز هدایت کردند.

تلفظ
dirigieren: /diʁiˈɡiːʁən/

تلفظ به فارسی: دیریگی‌رن

146
Q

Der Pförtner

A

کلمه “Pförtner” به معنای “دروازه‌بان” یا “نگهبان” است. این اصطلاح برای اشاره به کسی که مسئول کنترل ورود و خروج افراد و وسایل نقلیه در یک ساختمان، سازمان یا محل خاصی است، به کار می‌رود.

★★★دروازه‌بان

Der Pförtner überprüft die Ausweise der Besucher.
دروازه‌بان کارت‌های شناسایی بازدیدکنندگان را بررسی می‌کند.

Der Pförtner hat den Eingang rund um die Uhr im Blick.
دروازه‌بان ورودی را به صورت ۲۴ ساعته زیر نظر دارد.

★★★نگهبان

Der Pförtner ist für die Sicherheit des Gebäudes verantwortlich.
نگهبان مسئول امنیت ساختمان است.

Der Pförtner hilft den Besuchern bei Fragen und Anweisungen.
نگهبان به بازدیدکنندگان در پاسخ به سوالات و ارائه راهنمایی کمک می‌کند.

★★★دروازه‌بان

Der Pförtner öffnet das Tor für die Lieferanten.
دروازه‌بان دروازه را برای تامین‌کنندگان باز می‌کند.

Die Besucher müssen sich beim Pförtner anmelden.
بازدیدکنندگان باید نزد دروازه‌بان ثبت نام کنند.

★★★نگهبان

Der Pförtner sorgt dafür, dass nur befugte Personen Zutritt haben.
نگهبان اطمینان حاصل می‌کند که فقط افراد مجاز وارد شوند.

Der Pförtner hat das Paket für den Chef entgegengenommen.
نگهبان بسته را برای رئیس تحویل گرفت.

Ich habe den Pförtner nach dem Weg gefragt.
من از دروازه‌بان راه را پرسیدم.

Ich musste meinen Ausweis beim Pförtner zeigen.
باید کارت شناسایی خود را به نگهبان نشان می‌دادم.

Sie arbeitet als Pförtnerin in einem großen Bürogebäude.
او به عنوان نگهبان در یک ساختمان اداری بزرگ کار می‌کند.

Sie hat dem Pförtner ihren Ausweis gezeigt.
او کارت شناسایی خود را به دروازه‌بان نشان داد.

Sie haben den Pförtner um Hilfe gebeten.
آن‌ها از نگهبان کمک خواستند.

Sie sind mit dem Pförtner befreundet.
آن‌ها با نگهبان دوست هستند.

تلفظ
Pförtner: /ˈpfœrt.nər/

تلفظ به فارسی: پفِرتنِر

خلاصه
کلمه “Pförtner” در زبان آلمانی به معنای دروازه‌بان یا نگهبان است. این اصطلاح برای اشاره به کسی که مسئول کنترل ورود و خروج افراد و وسایل نقلیه در یک ساختمان، سازمان یا محل خاصی است، به کار می‌رود. جنسیت این اسم مذکر است (Der Pförtner). از این کلمه می‌توان در زمینه‌های مختلفی مانند امنیت، مدیریت ورود و خروج و خدمات نگهبانی استفاده کرد.

147
Q

Der Portier

A

کلمه “Portier” به معنای “دربان” یا “نگهبان” است. این اصطلاح معمولاً برای اشاره به کسی که مسئول استقبال از مهمانان و ارائه خدمات در ورودی هتل، ساختمان‌های اداری یا مجتمع‌های مسکونی است، به کار می‌رود.

★★★دربان

Der Portier öffnet die Tür für die Gäste.
دربان در را برای مهمانان باز می‌کند.

Der Portier hat dem Gast mit dem Gepäck geholfen.
دربان به مهمان با چمدان کمک کرد.

★★★نگهبان

Der Portier sorgt dafür, dass nur berechtigte Personen Zutritt haben.
نگهبان اطمینان حاصل می‌کند که فقط افراد مجاز وارد شوند.

Der Portier hat die Besucher in die Lobby geleitet.
نگهبان بازدیدکنندگان را به لابی هدایت کرد.

★★★دربان

Der Portier begrüßt die Gäste freundlich.
دربان مهمانان را با مهربانی خوشامد می‌گوید.

Der Portier hat den Gästen den Weg zum Zimmer gezeigt.
دربان راه اتاق را به مهمانان نشان داد.

★★★نگهبان

Der Portier ist für die Sicherheit im Gebäude verantwortlich.
نگهبان مسئول امنیت در ساختمان است.

Der Portier überprüft die Identität der Besucher.
نگهبان هویت بازدیدکنندگان را بررسی می‌کند.

Ich habe den Portier nach dem nächsten Restaurant gefragt.
من از دربان درباره نزدیک‌ترین رستوران پرسیدم.

Ich musste meinen Ausweis dem Portier zeigen.
باید کارت شناسایی خود را به نگهبان نشان می‌دادم.

Sie arbeitet als Portier in einem großen Hotel.
او به عنوان دربان در یک هتل بزرگ کار می‌کند.

Sie hat dem Portier ihren Ausweis gezeigt.
او کارت شناسایی خود را به نگهبان نشان داد.

Sie haben den Portier um Hilfe gebeten.
آن‌ها از دربان کمک خواستند.

Sie sind mit dem Portier befreundet.
آن‌ها با نگهبان دوست هستند.

148
Q

Das Zimmermädchen

A

خدمتکار اتاق (در هتل)

Das Zimmermädchen reinigt die Zimmer jeden Tag.
خدمتکار اتاق هر روز اتاق‌ها را تمیز می‌کند.

149
Q

Die Zugbegleiterin

A

مهماندار قطار (زن)

Die Zugbegleiterin hilft den Passagieren beim Einsteigen.
مهماندار قطار به مسافران در سوار شدن کمک می‌کند.

150
Q

Die Stewardess

A

مهماندار هواپیما (زن)

Die Stewardess serviert Getränke und Essen im Flugzeug.
مهماندار هواپیما نوشیدنی و غذا در هواپیما سرو می‌کند.

Die Stewardess begrüßt die Passagiere an Bord.
مهماندار هواپیما به مسافران خوشامد می‌گوید.

Die Stewardess serviert Getränke und Mahlzeiten während des Flugs.
مهماندار هواپیما در طول پرواز نوشیدنی‌ها و غذاها را سرو می‌کند.

★★★مهماندار هواپیما (زن)

Die Stewardess gibt den Passagieren Sicherheitshinweise.
مهماندار هواپیما به مسافران نکات ایمنی را ارائه می‌دهد.

Die Stewardess hilft den Passagieren, ihre Sitze zu finden.
مهماندار هواپیما به مسافران کمک می‌کند تا صندلی‌هایشان را پیدا کنند.

Ich habe die Stewardess nach einer Decke gefragt.
من از مهماندار هواپیما یک پتو خواستم.

Ich habe gesehen, wie die Stewardess einem Passagier geholfen hat.
من دیدم که مهماندار هواپیما به یک مسافر کمک کرد.

Sie arbeitet seit fünf Jahren als Stewardess.
او پنج سال است که به عنوان مهماندار هواپیما کار می‌کند.

Sie hat der Stewardess für den guten Service gedankt.
او از مهماندار هواپیما برای خدمات خوب تشکر کرد.

Sie sind Stewardessen bei einer großen Fluggesellschaft.
آن‌ها مهمانداران هواپیما در یک شرکت هواپیمایی بزرگ هستند.

151
Q

Der Matrose

A

ملوان

Der Matrose arbeitet auf einem Frachtschiff.
ملوان در یک کشتی باری کار می‌کند.

152
Q

Der Hotelpage

A

پادوی هتل

Der Hotelpage hilft den Gästen mit ihrem Gepäck.
پادوی هتل به مهمانان با چمدان‌هایشان کمک می‌کند.

153
Q

Der Steward

A

مهماندار هواپیما (مرد)

Der Steward sorgt für das Wohl der Passagiere.
مهماندار هواپیما برای راحتی مسافران تلاش می‌کند.

154
Q

Der Fluglotse

A

کنترل کننده ترافیک هوایی

Der Fluglotse leitet die Flugzeuge sicher zum Landen.
کنترل کننده ترافیک هوایی هواپیماها را به طور ایمن برای فرود هدایت می‌کند.

155
Q

Das Bodenpersonal

A

کارکنان زمینی (فرودگاه)

Das Bodenpersonal hilft den Passagieren beim Einchecken.
کارکنان زمینی به مسافران در هنگام چک‌این کمک می‌کنند.

156
Q

تفاوت بین “Pförtner” و “Portier”

A

★★★ Pförtner
Pförtner به معنای “دروازه‌بان” یا “نگهبان” است و معمولاً به کسی اطلاق می‌شود که در ورودی یک ساختمان، کارخانه، مدرسه یا مؤسسه دیگر کار می‌کند و وظیفه‌اش کنترل ورود و خروج افراد و وسایل نقلیه است.

وظایف:
کنترل ورود و خروج افراد و وسایل نقلیه
بررسی هویت بازدیدکنندگان
امنیت محوطه

مثال‌ها:
Der Pförtner überprüft die Ausweise der Besucher.
دروازه‌بان کارت‌های شناسایی بازدیدکنندگان را بررسی می‌کند.
Der Pförtner öffnet das Tor für die Lieferanten.
دروازه‌بان دروازه را برای تامین‌کنندگان باز می‌کند.

★★★ Portier
Portier به معنای “دربان” یا “نگهبان” است و بیشتر در محیط‌های لوکس و رسمی مانند هتل‌ها، ساختمان‌های اداری یا مجتمع‌های مسکونی استفاده می‌شود. وظایف Portier شامل استقبال از مهمانان، کمک به آن‌ها با چمدان‌ها و ارائه اطلاعات و راهنمایی است.

وظایف:
استقبال از مهمانان
کمک به مهمانان با چمدان‌ها
ارائه اطلاعات و راهنمایی

مثال‌ها:
Der Portier öffnet die Tür für die Gäste.
دربان در را برای مهمانان باز می‌کند.

Der Portier hat dem Gast mit dem Gepäck geholfen.
دربان به مهمان با چمدان کمک کرد.

★★★ تفاوت‌ها

محیط کار:
Pförtner: معمولاً در ورودی ساختمان‌های عمومی، کارخانه‌ها، مدارس و مؤسسات کار می‌کند.
Portier: بیشتر در محیط‌های لوکس و رسمی مانند هتل‌ها و مجتمع‌های مسکونی فعالیت دارد.

وظایف:
Pförtner: بیشتر بر کنترل ورود و خروج و امنیت متمرکز است.
Portier: بیشتر بر ارائه خدمات به مهمانان و کمک به آن‌ها متمرکز است.

157
Q

تفاوت بین “ausreisen” و “einreisen”

A

کلمات “ausreisen” و “einreisen” هر دو به اعمال ورود و خروج به یک کشور یا منطقه اشاره دارند، اما در جهت‌های مخالف.

★★★ ausreisen
ausreisen به معنای “خارج شدن از یک کشور” است. این فعل برای اشاره به عمل ترک کردن یک کشور و سفر به خارج از آن به کار می‌رود.

Er plant, nächste Woche aus Deutschland auszureisen.
او برنامه دارد هفته آینده از آلمان خارج شود.

Sie mussten ihre Pässe zeigen, bevor sie ausreisen durften.
آن‌ها باید گذرنامه‌هایشان را نشان می‌دادند قبل از اینکه اجازه خروج بگیرند.

Viele Menschen entschieden sich während der Krise auszureisen.
بسیاری از مردم تصمیم گرفتند در طول بحران از کشور خارج شوند.

★★★ einreisen
einreisen به معنای “وارد شدن به یک کشور” است. این فعل برای اشاره به عمل ورود به یک کشور و عبور از مرزهای آن به کار می‌رود.

Sie müssen ein Visum haben, um in dieses Land einzureisen.
شما باید ویزا داشته باشید تا بتوانید به این کشور وارد شوید.

Er durfte wegen fehlender Dokumente nicht einreisen.
او به دلیل نداشتن مدارک اجازه ورود نداشت.
Sie sind gestern aus den USA eingereist.
آن‌ها دیروز از ایالات متحده وارد شدند.

★★★ تفاوت‌ها

جهت حرکت:
ausreisen: خروج از یک کشور به سمت کشور دیگری.
einreisen: ورود به یک کشور از کشور دیگری.

زمینه استفاده:
ausreisen: معمولاً وقتی صحبت از ترک یک کشور است به کار می‌رود.
einreisen: وقتی صحبت از ورود به یک کشور است استفاده می‌شود.

★★★ausreisen

Er plant, nächste Woche aus Deutschland auszureisen.
او برنامه دارد هفته آینده از آلمان خارج شود.

Sie mussten ihre Pässe zeigen, bevor sie ausreisen durften.
آن‌ها باید گذرنامه‌هایشان را نشان می‌دادند قبل از اینکه اجازه خروج بگیرند.

★★★einreisen

Sie müssen ein Visum haben, um in dieses Land einzureisen.
شما باید ویزا داشته باشید تا بتوانید به این کشور وارد شوید.

Er durfte wegen fehlender Dokumente nicht einreisen.
او به دلیل نداشتن مدارک اجازه ورود نداشت.

خلاصه
کلمات “ausreisen” و “einreisen” به ترتیب به معنای خارج شدن از یک کشور و وارد شدن به یک کشور هستند. “ausreisen” برای ترک یک کشور به کار می‌رود و “einreisen” برای ورود به یک کشور استفاده می‌شود. این دو فعل بسته به جهت حرکت (خروج یا ورود) به کار می‌روند.

158
Q

ausstellen

A

کلمه “ausstellen” به معنای “نمایش دادن”، “صادر کردن” یا “ارائه دادن” است. این فعل در زمینه‌های مختلفی از جمله هنر، اسناد رسمی و امور مالی به کار می‌رود.

★★★نمایش دادن

Das Museum stellt eine neue Sammlung aus.
موزه یک مجموعه جدید را به نمایش می‌گذارد.

Die Künstler stellen ihre Werke in der Galerie aus.
هنرمندان آثار خود را در گالری به نمایش می‌گذارند.

★★★صادر کردن (مدارک و اسناد)

Die Behörde stellt einen neuen Pass aus.
اداره یک گذرنامه جدید صادر می‌کند.

Die Bank hat mir eine neue Kreditkarte ausgestellt.
بانک یک کارت اعتباری جدید برای من صادر کرده است.

★★★ارائه دادن (رسید، فاکتور)

Der Händler stellt eine Rechnung aus.
فروشنده یک فاکتور ارائه می‌دهد.

Die Apotheke stellt das Rezept aus.
داروخانه نسخه را صادر می‌کند.

★★★نمایش دادن

Das Museum stellt wertvolle Gemälde aus.
موزه نقاشی‌های با ارزش را به نمایش می‌گذارد.

Sie haben ihre Fotografien in der Ausstellung ausgestellt.
آن‌ها عکس‌های خود را در نمایشگاه به نمایش گذاشته‌اند.

★★★صادر کردن (مدارک و اسناد)

Die Botschaft stellt Visa für die Reisenden aus.
سفارت برای مسافران ویزا صادر می‌کند.

Die Universität stellt Abschlusszeugnisse aus.
دانشگاه مدارک فارغ‌التحصیلی صادر می‌کند.

★★★ارائه دادن (رسید، فاکتور)

Der Arzt stellt ein Rezept für die Medikamente aus.
پزشک نسخه‌ای برای داروها ارائه می‌دهد.

Das Geschäft stellt einen Kaufbeleg aus.
فروشگاه یک رسید خرید ارائه می‌دهد.

Ich habe meine Bilder in der Galerie ausgestellt.
من عکس‌هایم را در گالری به نمایش گذاشته‌ام.

Ich musste meinen Ausweis ausstellen lassen.
من مجبور شدم کارت شناسایی خود را صادر کنم.

Sie stellt ihre Gemälde in einer bekannten Galerie aus.
او نقاشی‌هایش را در یک گالری معروف به نمایش می‌گذارد.

Sie hat eine Bescheinigung ausstellen lassen.
او یک گواهی صادر کرده است.

Sie stellen ihre Skulpturen im Park aus.
آن‌ها مجسمه‌هایشان را در پارک به نمایش می‌گذارند.

Sie haben die Visa für die Reise ausgestellt.
آن‌ها ویزاها را برای سفر صادر کرده‌اند.

159
Q

Die Aufenthaltserlaubnis

A

★★★مجوز اقامت

Er hat eine Aufenthaltserlaubnis für Deutschland erhalten.
او مجوز اقامت برای آلمان را دریافت کرده است.

Die Aufenthaltserlaubnis muss jährlich verlängert werden.
مجوز اقامت باید سالانه تمدید شود.

★★★مجوز اقامت

Sie hat ihre Aufenthaltserlaubnis vor drei Monaten beantragt.
او سه ماه پیش درخواست مجوز اقامت داده است.

Die Aufenthaltserlaubnis erlaubt ihm, in Deutschland zu arbeiten.
مجوز اقامت به او اجازه می‌دهد که در آلمان کار کند.

Ich habe meine Aufenthaltserlaubnis für zwei Jahre bekommen.
من مجوز اقامت خود را برای دو سال دریافت کرده‌ام.

Ich muss meine Aufenthaltserlaubnis in sechs Monaten verlängern.
من باید مجوز اقامت خود را در شش ماه تمدید کنم.

Sie hat ihre Aufenthaltserlaubnis gestern abgeholt.
او دیروز مجوز اقامت خود را دریافت کرد.

Sie beantragt eine Aufenthaltserlaubnis, um in Deutschland zu studieren.
او برای تحصیل در آلمان درخواست مجوز اقامت می‌دهد.

Sie haben ihre Aufenthaltserlaubnis erfolgreich verlängert.
آن‌ها مجوز اقامت خود را با موفقیت تمدید کردند.

Sie müssen ihre Aufenthaltserlaubnis jedes Jahr erneuern.
آن‌ها باید هر سال مجوز اقامت خود را تمدید کنند.

160
Q

erteilen

A

کلمه “erteilen” به معنای “دادن”، “اعطا کردن” یا “صادر کردن” است. این فعل معمولاً در زمینه‌های رسمی و اداری به کار می‌رود، زمانی که یک مجوز، دستور یا اجازه‌ای به کسی داده می‌شود.

★★★دادن (مجوز، دستور)

Die Behörde hat ihm die Erlaubnis erteilt.
اداره به او مجوز داد.

Der Lehrer hat den Schülern eine Aufgabe erteilt.
معلم به دانش‌آموزان یک تکلیف داد.

★★★اعطا کردن (جوایز، مقام)

Der Präsident hat ihm den Orden erteilt.
رئیس‌جمهور به او نشان اعطا کرد.

Die Jury hat den Preis an den besten Film erteilt.
هیئت داوران جایزه را به بهترین فیلم اعطا کردند.

★★★صادر کردن (ویزا، سند)

Das Konsulat hat ihm das Visum erteilt.
کنسولگری به او ویزا صادر کرد.

Die Universität hat ihm das Abschlusszeugnis erteilt.
دانشگاه به او مدرک فارغ‌التحصیلی را صادر کرد.

★★★دادن (مجوز، دستور)

Die Polizei hat ihm eine Verwarnung erteilt.
پلیس به او یک تذکر داد.

Die Firma hat dem Mitarbeiter neue Aufgaben erteilt.
شرکت به کارمند وظایف جدیدی داد.

★★★اعطا کردن (جوایز، مقام)

Die Stiftung hat dem Wissenschaftler ein Stipendium erteilt.
بنیاد به دانشمند یک بورس تحصیلی اعطا کرد.

Die Regierung hat der Organisation eine Auszeichnung erteilt.
دولت به سازمان یک جایزه اعطا کرد.

★★★صادر کردن (ویزا، سند)

Die Botschaft hat ihm das Dokument erteilt.
سفارت به او سند را صادر کرد.

Die Behörde hat dem Antragsteller die Genehmigung erteilt.
اداره به درخواست‌کننده مجوز را صادر کرد.

Ich habe die Erlaubnis erteilt, das Gebäude zu betreten.
من مجوز ورود به ساختمان را صادر کردم.

Ich habe den Auftrag erteilt, das Projekt zu beginnen.
من دستور شروع پروژه را صادر کردم.

Sie hat den Schülern Hausaufgaben erteilt.
او به دانش‌آموزان تکلیف خانگی داد.

Sie hat dem Mitarbeiter eine Beförderung erteilt.
او به کارمند یک ارتقاء داد.

Sie haben ihm die Erlaubnis erteilt, das Land zu verlassen.
آن‌ها به او مجوز خروج از کشور را دادند.

Sie haben den Preis für herausragende Leistungen erteilt.
آن‌ها جایزه برای عملکرد برجسته را اعطا کردند.

161
Q

Halt machen

A

عبارت “Halt machen” به معنای “توقف کردن” یا “ایست کردن” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به متوقف شدن یا ایستادن در یک مکان خاص، به‌خصوص در سفر یا حرکت به کار می‌رود.

★★★توقف کردن

Wir haben unterwegs mehrere Male Halt gemacht.
ما در راه چندین بار توقف کردیم.

Der Bus machte an jeder Haltestelle Halt.
اتوبوس در هر ایستگاه توقف کرد.

★★★ایست کردن

Die Wanderer machten auf dem Gipfel Halt, um die Aussicht zu genießen.
کوهنوردان بر فراز قله ایستادند تا از منظره لذت ببرند.

Die Gruppe machte Halt, um eine Pause zu machen.
گروه ایستاد تا استراحت کند.

★★★توقف کردن

Wir machten auf halbem Weg Halt, um etwas zu essen.
ما در میانه راه توقف کردیم تا چیزی بخوریم.

Der Zug machte Halt an der Endstation.
قطار در ایستگاه پایانی توقف کرد.

★★★ایست کردن

Sie machten Halt vor dem Schloss und bewunderten die Architektur.
آن‌ها در مقابل قلعه ایستادند و به معماری آن تحسین کردند.

Die Reisenden machten Halt, um Fotos zu machen.
مسافران ایستادند تا عکس بگیرند.

Ich machte Halt, um die Landschaft zu fotografieren.
من ایستادم تا از مناظر عکس بگیرم.

Ich musste Halt machen, weil mein Auto eine Panne hatte.
من مجبور شدم توقف کنم چون ماشینم خراب شده بود.

Sie machte Halt, um sich auszuruhen.
او توقف کرد تا استراحت کند.

Sie hat auf dem Weg zur Arbeit Halt gemacht, um einen Kaffee zu kaufen.
او در راه به سر کار توقف کرد تا یک قهوه بخرد.

Sie machten Halt, um die Karte zu studieren.
آن‌ها توقف کردند تا نقشه را بررسی کنند.

Sie haben an der Tankstelle Halt gemacht, um zu tanken.
آن‌ها در پمپ بنزین توقف کردند تا سوخت‌گیری کنند.

162
Q

verzollen

A

کلمه “verzollen” به معنای “گمرک کردن” یا “اظهار کردن در گمرک” است. این فعل برای اشاره به عمل اعلام کردن کالاها در گمرک و پرداخت عوارض و مالیات‌های مربوطه به کار می‌رود.

★★★گمرک کردن

Er musste die Waren beim Zoll verzollen.
او باید کالاها را در گمرک اظهار می‌کرد.

Haben Sie etwas zu verzollen?
آیا چیزی برای گمرک کردن دارید؟

★★★اظهار کردن در گمرک

Sie hat ihre Einkäufe beim Zoll verzollen lassen.
او خریدهایش را در گمرک اظهار کرد.

Die Reisenden mussten ihre Gegenstände verzollen.
مسافران باید اشیای خود را در گمرک اظهار می‌کردند.

★★★گمرک کردن

Er hat die importierten Waren korrekt verzollt.
او کالاهای وارداتی را به درستی گمرک کرد.

Die Firma musste die Maschinen verzollen, bevor sie verkauft werden konnten.
شرکت باید ماشین‌ها را گمرک می‌کرد قبل از اینکه بتوانند فروخته شوند.

★★★اظهار کردن در گمرک

Sie haben ihre persönlichen Gegenstände beim Zoll verzollt.
آن‌ها اشیای شخصی خود را در گمرک اظهار کردند.

★★★گمرک کردن

Er musste die Waren beim Zoll verzollen.
او باید کالاها را در گمرک اظهار می‌کرد.

Haben Sie etwas zu verzollen?
آیا چیزی برای گمرک کردن دارید؟

★★★اظهار کردن در گمرک

Sie hat ihre Einkäufe beim Zoll verzollen lassen.
او خریدهایش را در گمرک اظهار کرد.

Die Reisenden mussten ihre Gegenstände verzollen.
مسافران باید اشیای خود را در گمرک اظهار می‌کردند.

Ich musste meine elektronischen Geräte verzollen.
من باید دستگاه‌های الکترونیکی خود را در گمرک اظهار می‌کردم.

Ich habe die Waren beim Zoll verzollen lassen.
من کالاها را در گمرک اظهار کردم.

Sie hat ihre Einkäufe korrekt verzollt.
او خریدهایش را به درستی گمرک کرد.

Sie musste den Schmuck beim Zoll verzollen.
او باید جواهرات را در گمرک اظهار می‌کرد.

Sie haben ihre Souvenirs beim Zoll verzollen lassen.
آن‌ها سوغاتی‌های خود را در گمرک اظهار کردند.

163
Q

schmuggeln

A

کلمه “schmuggeln” به معنای “قاچاق کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل وارد کردن یا خارج کردن کالاها به‌صورت غیرقانونی از یک کشور یا منطقه به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★قاچاق کردن

Er wurde beim Versuch erwischt, Drogen zu schmuggeln.
او هنگام تلاش برای قاچاق مواد مخدر دستگیر شد.

Sie haben versucht, Zigaretten über die Grenze zu schmuggeln.
آن‌ها سعی کردند سیگارها را از مرز قاچاق کنند.

مثال‌ها
Die Bande schmuggelte wertvolle Antiquitäten ins Land.
باند، عتیقه‌های ارزشمند را به کشور قاچاق کرد.

Er hat versucht, Tiere illegal zu schmuggeln.
او تلاش کرد حیوانات را به صورت غیرقانونی قاچاق کند.

Sie wurden dabei erwischt, wie sie Alkohol ins Land schmuggelten.
آن‌ها هنگام قاچاق مشروب به کشور دستگیر شدند.

Die Polizei hat einen großen Schmuggelring aufgedeckt.
پلیس یک باند بزرگ قاچاق را کشف کرد.

Er hat zugegeben, dass er jahrelang Waren geschmuggelt hat.
او اعتراف کرد که سال‌ها کالاها را قاچاق کرده است.

تلفظ
schmuggeln: /ˈʃmʊɡl̩n/

تلفظ به فارسی: شمُگلن

164
Q

Einreisegenehmigung

A

کلمه “Einreisegenehmigung” به معنای “مجوز ورود” است. این اصطلاح برای اشاره به مدرکی به کار می‌رود که به فرد اجازه می‌دهد وارد یک کشور شود.

★★★مجوز ورود

Er hat eine Einreisegenehmigung für die USA erhalten.
او مجوز ورود به ایالات متحده را دریافت کرده است.

Die Einreisegenehmigung muss vor der Reise beantragt werden.
مجوز ورود باید قبل از سفر درخواست شود.

مثال‌ها
Sie benötigt eine Einreisegenehmigung, um in das Land einzureisen.
او برای ورود به کشور به مجوز ورود نیاز دارد.

Die Botschaft stellt Einreisegenehmigungen für Touristen aus.
سفارت برای گردشگران مجوز ورود صادر می‌کند.

Die Einreisegenehmigung wurde ihm verweigert.
مجوز ورود به او داده نشد.

Er hat alle notwendigen Dokumente für die Einreisegenehmigung eingereicht.
او همه مدارک لازم برای مجوز ورود را ارائه کرده است.

Ohne Einreisegenehmigung dürfen Sie nicht einreisen.
بدون مجوز ورود، شما اجازه ورود ندارید.

165
Q

ausländisch, inländisch

A

Ausländisch
“Ausländisch” به معنای “خارجی” است. این صفت برای اشاره به چیزی که متعلق به خارج از کشور یا مربوط به کشورهای دیگر است، به کار می‌رود.

★★★خارجی

Er spricht mehrere ausländische Sprachen.
او به چندین زبان خارجی صحبت می‌کند.

Das Restaurant bietet ausländische Gerichte an.
رستوران غذاهای خارجی ارائه می‌دهد.

Sie interessieren sich für ausländische Kulturen.
آن‌ها به فرهنگ‌های خارجی علاقه‌مند هستند.

Viele ausländische Studenten studieren an dieser Universität.
دانشجویان خارجی زیادی در این دانشگاه تحصیل می‌کنند.

Die Firma importiert ausländische Waren.
شرکت کالاهای خارجی را وارد می‌کند.

Inländisch
“Inländisch” به معنای “داخلی” است. این صفت برای اشاره به چیزی که متعلق به داخل کشور یا مربوط به کشور خود است، به کار می‌رود.

★★★داخلی

Das Unternehmen verkauft hauptsächlich inländische Produkte.
شرکت عمدتاً محصولات داخلی می‌فروشد.

Inländische Touristen bevorzugen diesen Ort.
گردشگران داخلی این مکان را ترجیح می‌دهند.

Er arbeitet für eine inländische Firma.
او برای یک شرکت داخلی کار می‌کند.

Die Regierung fördert den Kauf von inländischen Waren.
دولت خرید کالاهای داخلی را تشویق می‌کند.

Inländische Flüge sind oft günstiger als internationale Flüge.
پروازهای داخلی اغلب ارزان‌تر از پروازهای بین‌المللی هستند.

166
Q

trauern

A

کلمه “trauern” به معنای “سوگواری کردن” یا “عزاداری کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل ابراز غم و اندوه پس از از دست دادن کسی یا چیزی به کار می‌رود.

★★★سوگواری کردن

Er trauert um seinen verstorbenen Freund.
او برای دوست مرحومش سوگواری می‌کند.

Die Familie trauerte tief nach dem Verlust.
خانواده پس از این فقدان عمیقاً سوگواری کردند.

Sie trauert um ihre Mutter.
او برای مادرش سوگواری می‌کند.

Viele Menschen trauerten um den berühmten Schauspieler.
بسیاری از مردم برای بازیگر مشهور سوگواری کردند.

Nach dem Unglück trauert die ganze Stadt.
پس از حادثه، تمام شهر در سوگ بود.

Er trauert noch immer um seinen verlorenen Job.
او هنوز هم برای شغل از دست رفته‌اش عزادار است.

Die Nation trauert um die Opfer des Anschlags.
ملت برای قربانیان حمله سوگواری می‌کند.

167
Q

das Inland

A

کلمه “Inland” به معنای “داخل کشور” یا “سرزمین داخلی” است. این اسم برای اشاره به منطقه یا قلمرو داخلی یک کشور به کار می‌رود، به‌ویژه در مقابل “Ausland” که به معنای “خارج از کشور” است.

★★★داخل کشور

Die Firma verkauft ihre Produkte sowohl im Inland als auch im Ausland.
شرکت محصولات خود را هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور می‌فروشد.

Im Inland gibt es viele schöne Reiseziele.
در داخل کشور مکان‌های گردشگری زیبای زیادی وجود دارد.

Die Wirtschaft im Inland wächst stetig.
اقتصاد داخل کشور به طور پیوسته در حال رشد است.

Er lebt im Inland, aber arbeitet oft im Ausland.
او در داخل کشور زندگی می‌کند، اما اغلب در خارج از کشور کار می‌کند.

Die Regierung hat neue Gesetze für den Handel im Inland verabschiedet.
دولت قوانین جدیدی برای تجارت داخلی تصویب کرده است.

Im Inland gibt es viele verschiedene Kulturen und Traditionen.
در داخل کشور فرهنگ‌ها و سنت‌های مختلف زیادی وجود دارد.

Der Tourismus im Inland hat in den letzten Jahren zugenommen.
گردشگری در داخل کشور در سال‌های اخیر افزایش یافته است.

168
Q

Mitbürger

A

کلمه “Mitbürger” به معنای “هم‌وطن” یا “همشهری” است. این اسم برای اشاره به کسی به کار می‌رود که با فرد دیگر در یک کشور یا شهر زندگی می‌کند و تابعیت یا اقامت مشترک دارد.

Der Mitbürger (مذکر)
Die Mitbürgerin (مؤنث)

★★★هم‌وطن

Er setzt sich für die Rechte seiner Mitbürger ein.
او برای حقوق هم‌وطنانش تلاش می‌کند.

Die Mitbürger sind eingeladen, an der Diskussion teilzunehmen.
هم‌وطنان دعوت شده‌اند که در بحث شرکت کنند.

★★★همشهری

Viele Mitbürger engagieren sich ehrenamtlich in der Gemeinde.
بسیاری از همشهریان به صورت داوطلبانه در جامعه فعالیت می‌کنند.

Die Mitbürgerinnen und Mitbürger wurden über die neuen Regelungen informiert.
همشهریان درباره مقررات جدید مطلع شدند.

Er ist ein geschätzter Mitbürger in unserer Stadt.
او یک همشهری مورد احترام در شهر ما است.

Die Mitbürgerin hat sich in vielen sozialen Projekten engagiert.
این همشهری در پروژه‌های اجتماعی زیادی شرکت کرده است.

Wir müssen unsere Mitbürger unterstützen und ihnen helfen.
ما باید از هم‌وطنان خود حمایت کرده و به آن‌ها کمک کنیم.

Die Mitbürger haben an der Demonstration teilgenommen.
هم‌وطنان در تظاهرات شرکت کردند.

Viele Mitbürger feiern gemeinsam traditionelle Feste.
بسیاری از هم‌وطنان به‌طور مشترک جشن‌های سنتی را برگزار می‌کنند.

169
Q

verabschieden

A

کلمه “verabschieden” به معنای “خداحافظی کردن” یا “تصویب کردن” است. این فعل در زمینه‌های مختلفی مانند خداحافظی با کسی یا تصویب قوانین و مقررات به کار می‌رود.

★★★خداحافظی کردن

Er musste sich von seinen Freunden verabschieden.
او باید از دوستانش خداحافظی می‌کرد.

Sie haben sich am Bahnhof verabschiedet.
آن‌ها در ایستگاه راه‌آهن خداحافظی کردند.

★★★تصویب کردن (قوانین و مقررات)

Das Parlament hat ein neues Gesetz verabschiedet.
پارلمان یک قانون جدید را تصویب کرده است.

Die Regierung hat neue Maßnahmen verabschiedet.
دولت تدابیر جدیدی را تصویب کرده است.

Er verabschiedete sich herzlich von seiner Familie.
او با گرمی از خانواده‌اش خداحافظی کرد.

Die Kollegen haben sich nach der Besprechung verabschiedet.
همکاران پس از جلسه خداحافظی کردند.

Der Stadtrat hat den Haushaltsplan für das kommende Jahr verabschiedet.
شورای شهر بودجه سال آینده را تصویب کرد.

Der Präsident hat ein wichtiges Dekret verabschiedet.
رئیس‌جمهور یک فرمان مهم را تصویب کرد.

Sie verabschiedete sich tränenreich von ihren Freunden.
او با اشک از دوستانش خداحافظی کرد.

Das Parlament verabschiedete eine neue Verordnung zum Umweltschutz.
پارلمان یک مقررات جدید برای حفاظت از محیط زیست را تصویب کرد.

170
Q

einreichen

A

کلمه “einreichen” به معنای “ارسال کردن”، “تحویل دادن” یا “تقدیم کردن” است. این فعل معمولاً در زمینه‌های رسمی و اداری به کار می‌رود، زمانی که اسناد، درخواست‌ها یا مدارک به یک مرجع تحویل داده می‌شوند.

★★★ارسال کردن

Er muss seinen Antrag bis Ende des Monats einreichen.
او باید درخواست خود را تا پایان ماه ارسال کند.

Sie hat ihre Hausarbeit beim Professor eingereicht.
او مقاله خود را به استاد تحویل داده است.

★★★تحویل دادن

Bitte reichen Sie die erforderlichen Dokumente ein.
لطفاً مدارک مورد نیاز را تحویل دهید.

Der Künstler hat seine Werke für die Ausstellung eingereicht.
هنرمند آثار خود را برای نمایشگاه تقدیم کرده است.

★★★تقدیم کردن

Der Mitarbeiter reichte seinen Bericht bei der Geschäftsleitung ein.
کارمند گزارش خود را به مدیریت تقدیم کرد.

Die Studierenden müssen ihre Dissertationen einreichen.
دانشجویان باید پایان‌نامه‌های خود را تقدیم کنند.

Er hat seinen Lebenslauf und das Anschreiben bei der Firma eingereicht.
او رزومه و نامه پوششی خود را به شرکت ارسال کرده است.

Die Teilnehmer müssen ihre Beiträge bis zum Stichtag einreichen.
شرکت‌کنندگان باید مطالب خود را تا تاریخ مقرر تحویل دهند.

Sie hat den Vorschlag zur Verbesserung des Projekts eingereicht.
او پیشنهاد بهبود پروژه را تقدیم کرده است.

Die Bürger können ihre Beschwerden online einreichen.
شهروندان می‌توانند شکایات خود را به صورت آنلاین ارسال کنند.

Er hat einen Antrag auf Verlängerung der Frist eingereicht.
او درخواست تمدید مهلت را تقدیم کرده است.

171
Q

verweigern

A

کلمه “verweigern”
به معنای “رد کردن”، “امتناع کردن” یا “نپذیرفتن” است. این فعل برای اشاره به عمل نپذیرفتن یا رد کردن درخواست، پیشنهاد یا انجام کاری به کار می‌رود.

★★★رد کردن

Die Behörde hat seinen Antrag auf Visum verweigert.
اداره درخواست ویزای او را رد کرد.

Sie verweigerte die Annahme des Pakets.
او از پذیرش بسته امتناع کرد.

★★★امتناع کردن

Er verweigerte die Aussage vor Gericht.
او از دادن شهادت در دادگاه امتناع کرد.

Die Mitarbeiter verweigerten die Arbeit unter den gegebenen Bedingungen.
کارمندان از کار کردن تحت شرایط موجود امتناع کردند.

★★★نپذیرفتن

Der Schüler verweigerte die Hausaufgaben zu machen.
دانش‌آموز از انجام تکالیف خودداری کرد.

Der Soldat verweigerte den Befehl.
سرباز از اجرای دستور امتناع کرد.

Die Regierung verweigerte die Genehmigung für das Projekt.
دولت مجوز پروژه را رد کرد.

Er hat sich geweigert, an der Diskussion teilzunehmen.
او از شرکت در بحث امتناع کرد.

Sie verweigerte ihm den Zutritt zum Gebäude.
او از ورود او به ساختمان جلوگیری کرد.

Der Kunde verweigerte die Zahlung, weil er mit dem Service unzufrieden war.
مشتری از پرداخت امتناع کرد زیرا از خدمات راضی نبود.

Die Polizei verweigerte den Zugang zur abgesperrten Zone.
پلیس از ورود به منطقه محاصره شده جلوگیری کرد.

Er hat die Zusammenarbeit mit den Behörden verweigert.
او از همکاری با مقامات امتناع کرد.

172
Q

“einführen” و “ausführen”

A

▶▶ Einführen◀◀
“Einführen” به معنای “وارد کردن”، “معرفی کردن” یا “راه‌اندازی کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل وارد کردن کالاها به یک کشور، معرفی یک سیستم یا ایده جدید، یا آغاز یک فرایند به کار می‌رود.

★★★وارد کردن

Die Firma plant, neue Produkte aus Japan einzuführen.
شرکت قصد دارد محصولات جدیدی از ژاپن وارد کند.

★★★معرفی کردن

Die Schule hat ein neues Lehrprogramm eingeführt.
مدرسه یک برنامه آموزشی جدید معرفی کرده است.

★★★راه‌اندازی کردن

Das Unternehmen hat ein neues Computersystem eingeführt.
شرکت یک سیستم کامپیوتری جدید راه‌اندازی کرده است.

Die Regierung hat neue Regeln zur Einfuhr von Waren eingeführt.
دولت قوانین جدیدی برای واردات کالاها معرفی کرده است.

Er hat die Gäste in die Kunst des Weinverkostens eingeführt.
او مهمانان را به هنر چشیدن شراب معرفی کرد.

Die Firma hat eine neue Technologie eingeführt, um die Produktion zu verbessern.
شرکت یک فناوری جدید برای بهبود تولید معرفی کرده است.

▶▶Ausführen◀◀
“Ausführen” به معنای “صادر کردن”، “انجام دادن” یا “توضیح دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل صادر کردن کالاها به یک کشور دیگر، انجام یک وظیفه یا پروژه، یا توضیح جزئیات به کار می‌رود.

★★★صادر کردن

Die Firma exportiert viele Produkte ins Ausland.
شرکت محصولات زیادی را به خارج صادر می‌کند.

★★★انجام دادن

Er hat die Anweisungen genau ausgeführt.
او دستورالعمل‌ها را دقیقاً اجرا کرد.

★★★توضیح دادن

Der Lehrer hat die Aufgabe ausführlich erklärt.
معلم وظیفه را به طور کامل توضیح داد.

Die Regierung hat Maßnahmen zur Förderung des Exports eingeführt.
دولت اقدامات تشویقی برای صادرات معرفی کرده است.

Er hat die Arbeiten pünktlich ausgeführt.
او کارها را به موقع انجام داد.

Sie hat den Plan bis ins Detail ausgeführt.
او برنامه را به طور کامل توضیح داد.

173
Q

Der Einwanderer
Die Einwanderin

A

★★★مهاجر

Der Einwanderer hat ein neues Leben in Deutschland begonnen.
مهاجر یک زندگی جدید را در آلمان آغاز کرده است.

Die Einwanderin hat schnell Deutsch gelernt und einen Job gefunden.
مهاجر (زن) به سرعت آلمانی یاد گرفت و شغلی پیدا کرد.

Viele Einwanderer kommen nach Europa auf der Suche nach besseren Lebensbedingungen.
بسیاری از مهاجران به دنبال شرایط زندگی بهتر به اروپا می‌آیند.

Die Regierung unterstützt Einwanderer bei der Integration in die Gesellschaft.
دولت به مهاجران در ادغام در جامعه کمک می‌کند.

Einwanderer bringen oft neue Kulturen und Perspektiven mit.
مهاجران اغلب فرهنگ‌ها و دیدگاه‌های جدیدی را به همراه می‌آورند.

Die Einwandererin arbeitet jetzt als Ärztin in einem Krankenhaus.
مهاجر (زن) اکنون به عنوان پزشک در یک بیمارستان کار می‌کند.

Viele Einwanderer haben erfolgreiche Unternehmen gegründet.
بسیاری از مهاجران شرکت‌های موفقی را تأسیس کرده‌اند.

174
Q

تفاوت بین “Einwanderer” و “Auswanderer

A

Einwanderer
“Einwanderer” به معنای “مهاجر” است. این اصطلاح به کسی اشاره دارد که به یک کشور جدید مهاجرت کرده و در آنجا سکونت گزیده است.

★★★مهاجر

Der Einwanderer hat ein neues Leben in Deutschland begonnen.
مهاجر یک زندگی جدید را در آلمان آغاز کرده است.

Die Einwanderin hat schnell Deutsch gelernt und einen Job gefunden.
مهاجر (زن) به سرعت آلمانی یاد گرفت و شغلی پیدا کرد.

مثال‌ها

Viele Einwanderer kommen nach Europa auf der Suche nach besseren Lebensbedingungen.
بسیاری از مهاجران به دنبال شرایط زندگی بهتر به اروپا می‌آیند.

Die Regierung unterstützt Einwanderer bei der Integration in die Gesellschaft.
دولت به مهاجران در ادغام در جامعه کمک می‌کند.

Auswanderer
“Auswanderer” به معنای “مهاجر” یا “کسی که از کشور خود مهاجرت می‌کند” است. این اصطلاح به کسی اشاره دارد که کشور خود را ترک می‌کند تا در یک کشور دیگر زندگی کند.

★★★مهاجر (کسی که از کشور خود مهاجرت می‌کند)

Der Auswanderer hat Deutschland verlassen, um in Kanada zu leben.
مهاجر آلمان را ترک کرده است تا در کانادا زندگی کند.

Die Auswanderin hat ihre Heimat verlassen, um in Australien ein neues Leben zu beginnen.
مهاجر (زن) وطن خود را ترک کرده است تا در استرالیا زندگی جدیدی آغاز کند.

Viele Auswanderer suchen bessere Arbeitsmöglichkeiten im Ausland.
بسیاری از مهاجران به دنبال فرصت‌های شغلی بهتر در خارج از کشور هستند.

Die Auswanderer haben ihre Heimat aus wirtschaftlichen Gründen verlassen.
مهاجران به دلایل اقتصادی وطن خود را ترک کرده‌اند.

★★★خلاصه تفاوت‌ها
Einwanderer:
کسی که به یک کشور جدید مهاجرت کرده و در آنجا سکونت گزیده است. تمرکز بر ورود به کشور جدید است.

مثال: Einwanderer in Deutschland (مهاجر در آلمان).

Auswanderer:
کسی که کشور خود را ترک می‌کند تا در یک کشور دیگر زندگی کند. تمرکز بر خروج از کشور مبدا است.

مثال: Auswanderer aus Deutschland (مهاجر از آلمان).

175
Q

die Waren (pl)
die Ware

A

★★★کالاها

Die Firma importiert verschiedene Waren aus China.
شرکت انواع مختلفی از کالاها را از چین وارد می‌کند.

Die Waren sind im Lagerhaus gelagert.
کالاها در انبار ذخیره شده‌اند.

★★★محصولات

Der Supermarkt bietet eine breite Palette von Waren an.
سوپرمارکت مجموعه وسیعی از محصولات را ارائه می‌دهد.

Die Qualität der Waren ist sehr hoch.
کیفیت کالاها بسیار بالا است.

Die Kunden können die Waren online bestellen.
مشتریان می‌توانند کالاها را به صورت آنلاین سفارش دهند.

Die neuen Waren sind heute angekommen.
کالاهای جدید امروز رسیده‌اند.

Wir müssen die Waren vor dem Verkauf überprüfen.
ما باید کالاها را قبل از فروش بررسی کنیم.

Die Waren wurden in verschiedenen Ländern hergestellt.
کالاها در کشورهای مختلف تولید شده‌اند.

Der Händler bietet eine große Auswahl an Waren an.
فروشنده انتخاب گسترده‌ای از کالاها را ارائه می‌دهد.

176
Q

bummeln

A

کلمه “bummeln” به معنای “گردش کردن” یا “پرسه زدن” است. این فعل برای اشاره به عمل آرام و بدون عجله قدم زدن در خیابان‌ها، فروشگاه‌ها یا پارک‌ها به کار می‌رود.

★★★گردش کردن

Wir sind den ganzen Nachmittag durch die Stadt gebummelt.
ما تمام بعدازظهر را در شهر گردش کردیم.

★★★پرسه زدن

Sie bummelt gerne durch die Geschäfte.
او دوست دارد در فروشگاه‌ها پرسه بزند.

Am Wochenende bummeln wir oft durch den Park.
ما آخر هفته‌ها اغلب در پارک گردش می‌کنیم.

Er hat den Tag damit verbracht, durch die Altstadt zu bummeln.
او روز را به گردش در شهر قدیمی گذراند.

Nach dem Abendessen sind sie noch ein bisschen durch die Straßen gebummelt.
پس از شام، آن‌ها کمی در خیابان‌ها پرسه زدند.

Wir haben uns entschieden, nach dem Einkaufen noch durch die Stadt zu bummeln.
ما تصمیم گرفتیم پس از خرید، در شهر گردش کنیم.

Die Touristen bummeln durch die Fußgängerzone und genießen die Atmosphäre.
گردشگران در پیاده‌راه پرسه می‌زنند و از جو لذت می‌برند.

177
Q

hasten

A

کلمه “hasten”
به معنای “عجله کردن” یا “شتاب کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل سریع حرکت کردن یا با عجله کاری را انجام دادن به کار می‌رود.

★★★عجله کردن

Er musste hasten, um den Zug zu erwischen.
او باید عجله می‌کرد تا به قطار برسد.

★★★شتاب کردن

Sie hasteten durch die Straßen, um rechtzeitig anzukommen.
آن‌ها از خیابان‌ها شتاب کردند تا به موقع برسند.

Ich musste hasten, um pünktlich zur Arbeit zu kommen.
من باید عجله می‌کردم تا به موقع به کار برسم.

Er hastete die Treppe hinauf, weil er spät dran war.
او از پله‌ها شتابان بالا رفت، زیرا دیر کرده بود.

Wir haben durch den Flughafen gehaste, um unseren Flug zu erwischen.
ما از فرودگاه با عجله گذشتیم تا پروازمان را بگیریم.

Sie hasteten, um die letzten Tickets zu kaufen.
آن‌ها عجله کردند تا بلیت‌های آخر را بخرند.

Der Schüler hastete zur Schule, weil er verschlafen hatte.
دانش‌آموز به مدرسه شتاب کرد، زیرا خواب مانده بود.

178
Q

humpeln

A

کلمه “humpeln”
به معنای “لنگیدن” یا “لنگ‌لنگان راه رفتن” است. این فعل برای اشاره به عمل حرکت کردن با دشواری و ناهماهنگی به دلیل آسیب دیدگی یا مشکل در پاها به کار می‌رود.

★★★لنگیدن

Nach dem Unfall humpelte er auf einem Bein.
پس از حادثه، او با یک پا لنگید.

★★★لنگ‌لنگان راه رفتن

Sie humpelte zur Tür, weil ihr Fuß weh tat.
او به خاطر درد پا لنگ‌لنگان به سمت در رفت.

Der Hund humpelte, weil er sich die Pfote verletzt hatte.
سگ لنگید زیرا پایش آسیب دیده بود.

Er humpelte durch die Straße, nachdem er gefallen war.
او پس از افتادن، از خیابان لنگ‌لنگان عبور کرد.

Sie humpelte die Treppe hinunter, um Hilfe zu holen.
او لنگ‌لنگان از پله‌ها پایین رفت تا کمک بیاورد.

Nach dem langen Lauf humpelte er wegen eines Krampfes im Bein.
پس از دویدن طولانی، او به دلیل گرفتگی عضله در پا لنگید.

Das Kind humpelte nach dem Sturz und weinte vor Schmerz.
کودک پس از افتادن لنگید و از درد گریه کرد.

179
Q

schlendern

A

کلمه “schlendern”
به معنای “آرام قدم زدن” یا “پرسه زدن” است. این فعل برای اشاره به حرکت کردن با آرامش و بدون هدف خاصی به کار می‌رود.

★★★آرام قدم زدن

Wir haben den Nachmittag damit verbracht, durch die Stadt zu schlendern.
ما بعدازظهر را با آرام قدم زدن در شهر گذراندیم.

★★★پرسه زدن

Sie schlenderten durch den Park und genossen das schöne Wetter.
آن‌ها در پارک پرسه زدند و از هوای خوب لذت بردند.

Nach dem Abendessen sind wir noch ein wenig durch die Altstadt geschlendert.
بعد از شام کمی در شهر قدیمی پرسه زدیم.

Er schlenderte entlang des Flusses und dachte über das Leben nach.
او در امتداد رودخانه آرام قدم می‌زد و به زندگی فکر می‌کرد.

Die Touristen schlenderten durch die engen Gassen und entdeckten versteckte Cafés.
گردشگران در کوچه‌های باریک پرسه زدند و کافه‌های پنهان را کشف کردند.

Sie hat den ganzen Vormittag im Einkaufszentrum geschlendert.
او تمام صبح را در مرکز خرید پرسه زد.

Wir schlenderten Hand in Hand durch den Park.
ما دست در دست در پارک قدم می‌زدیم.

180
Q

کلمات “hetzen” و “sich abhetzen”

A

❤️️❤️️ Hetzen
“Hetzen” به معنای “عجله کردن”، “تعقیب کردن” یا “برانگیختن” است. این فعل در زمینه‌های مختلفی مانند سریع حرکت کردن یا تعقیب کردن کسی به کار می‌رود.

★★★عجله کردن

Er musste hetzen, um den Bus zu erwischen.
او باید عجله می‌کرد تا به اتوبوس برسد.

★★★تعقیب کردن

Die Hunde hetzten das Wildschwein durch den Wald.
سگ‌ها گراز وحشی را از میان جنگل تعقیب کردند.

★★★برانگیختن

Die Gruppe hetzte die Menge zu Gewalt auf.
گروه، جمعیت را به خشونت برانگیخت.

Sie hetzte den ganzen Tag von einem Meeting zum nächsten.
او تمام روز از یک جلسه به جلسه دیگر عجله کرد.

Er hat sich beeilt und gehetzt, um pünktlich zu sein.
او تلاش کرد و عجله کرد تا به موقع باشد.

Die Polizei hetzte den Verdächtigen durch die Straßen.
پلیس مظنون را از خیابان‌ها تعقیب کرد.

❤️️❤️️ Sich abhetzen
“Sich abhetzen” به معنای “خود را خسته کردن” یا “از شدت کار زیاد خسته شدن” است.
این فعل برای اشاره به عمل بیش از حد کار کردن یا با عجله و استرس کاری را انجام دادن به کار می‌رود.

★★★خود را خسته کردن

Er hat sich abgehhetzt, um das Projekt rechtzeitig fertigzustellen.
او خود را خسته کرد تا پروژه را به موقع تمام کند.

★★★از شدت کار زیاد خسته شدن

Sie hetzte sich ab, um alle Aufgaben zu erledigen.
او خود را خسته کرد تا همه وظایف را انجام دهد.

Er hat sich den ganzen Tag abgehhetzt und ist jetzt völlig erschöpft.
او تمام روز خود را خسته کرده و اکنون کاملاً خسته است.

Sie hetzte sich ab, um die Präsentation vorzubereiten.
او خود را خسته کرد تا ارائه را آماده کند.

Nach einer Woche Abhetzen brauchte er dringend eine Pause.
پس از یک هفته خسته کردن خود، او به شدت نیاز به استراحت داشت.

181
Q

schlurfen

A

کلمه “schlurfen” به معنای “کشیدن پاها روی زمین” یا “جرعه‌جرعه نوشیدن” است. این فعل برای اشاره به حرکت کردن با کشیدن پاها روی زمین یا نوشیدن با صدای جرعه جرعه به کار می‌رود.

★★★کشیدن پاها روی زمین

Der alte Mann schlurfte über den Flur.
مرد پیر پاهایش را روی زمین می‌کشید و در راهرو حرکت می‌کرد.

★★★جرعه‌جرعه نوشیدن

Er schlurfte seine Suppe laut.
او سوپش را با صدای جرعه‌جرعه می‌نوشید.

Sie schlurfte müde durch das Haus.
او خسته پاهایش را روی زمین می‌کشید و در خانه حرکت می‌کرد.

Die Kinder schlurften ihre Getränke und lachten.
کودکان نوشیدنی‌هایشان را جرعه‌جرعه می‌نوشیدند و می‌خندیدند.

Er schlurfte in seinen Hausschuhen zur Tür.
او با کشیدن پاهایش در دمپایی‌هایش به سمت در حرکت کرد.

Beim Frühstück schlurfte er seinen Kaffee.
او هنگام صبحانه قهوه‌اش را با صدای جرعه‌جرعه می‌نوشید.

Die Katze schlurfte leise über den Teppich.
گربه به آرامی پاهایش را روی فرش می‌کشید و حرکت می‌کرد.

182
Q

rasen

A

کلمه “rasen” به معنای “با سرعت زیاد حرکت کردن” یا “با عجله و شدت حرکت کردن” است. این فعل برای اشاره به حرکت سریع و گاهی خطرناک به کار می‌رود.

★★★با سرعت زیاد حرکت کردن

Das Auto raste die Autobahn entlang.
ماشین با سرعت زیاد در بزرگراه حرکت می‌کرد.

★★★با عجله و شدت حرکت کردن

Er raste zum Bahnhof, um den Zug nicht zu verpassen.
او با عجله به سمت ایستگاه قطار رفت تا قطار را از دست ندهد.

Die Kinder rasten durch den Park.
کودکان با سرعت زیاد از میان پارک دویدند.

Sie rast, wenn sie spät dran ist.
او وقتی دیر کرده باشد با عجله حرکت می‌کند.

Der Krankenwagen raste zum Unfallort.
آمبولانس با سرعت زیاد به محل حادثه رفت.

Er raste die Straße hinunter, um rechtzeitig anzukommen.
او با سرعت زیاد از خیابان پایین رفت تا به موقع برسد.

Die Fahrer wurden wegen Rasen auf der Autobahn bestraft.
رانندگان به دلیل حرکت با سرعت زیاد در بزرگراه جریمه شدند.

183
Q

torkeln

A

کلمه “torkeln” به معنای “تلوتلو خوردن” یا “نامتعادل راه رفتن” است. این فعل برای اشاره به حرکت ناپایدار و نامتعادل به دلیل مستی، ضعف یا عدم تعادل به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★تلوتلو خوردن

Der betrunkene Mann torkelte die Straße entlang.
مرد مست تلوتلو خوران در امتداد خیابان حرکت می‌کرد.

★★★نامتعادل راه رفتن

Sie torkelte, weil sie sich schwindlig fühlte.
او به دلیل سرگیجه نامتعادل راه می‌رفت.

مثال‌ها
Nach dem Sturz torkelte er und konnte kaum auf den Beinen stehen.
پس از سقوط، او تلوتلو خوران حرکت کرد و به سختی می‌توانست روی پاهایش بایستد.

Die Kinder torkelten, als ob sie betrunken wären, während sie spielten.
کودکان در حین بازی مانند افراد مست تلوتلو می‌خوردند.

Er torkelte aus dem Club und musste sich an der Wand festhalten.
او تلوتلو خوران از کلوب بیرون آمد و مجبور بود به دیوار تکیه کند.

Sie torkelte, weil sie zu schnell aufgestanden war.
او به دلیل بلند شدن سریع تلوتلو خورد.

Der alte Mann torkelte ein wenig, bevor er sich hinsetzte.
مرد پیر کمی تلوتلو خورد قبل از اینکه بنشیند.

184
Q

sausen

A

کلمه “sausen” به معنای “با سرعت زیاد حرکت کردن” یا “با صدای سوت حرکت کردن” است. این فعل برای اشاره به حرکت سریع و گاهی با صدای بلند به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★با سرعت زیاد حرکت کردن

Die Kinder sausten den Hügel hinunter.
کودکان با سرعت زیاد از تپه پایین رفتند.

★★★با صدای سوت حرکت کردن

Der Wind sauste durch die Bäume.
باد با صدای سوت از میان درختان عبور می‌کرد.

مثال‌ها
Das Auto sauste an uns vorbei.
ماشین با سرعت زیاد از کنار ما عبور کرد.

Er sauste auf seinem Fahrrad die Straße entlang.
او با دوچرخه‌اش با سرعت زیاد در امتداد خیابان حرکت کرد.

Der Ball sauste durch die Luft und traf das Tor.
توپ با سرعت زیاد در هوا حرکت کرد و به دروازه برخورد کرد.

Sie sauste die Treppe hinunter, um das Telefon zu beantworten.
او با سرعت زیاد از پله‌ها پایین رفت تا به تلفن جواب دهد.

Der Zug sauste durch den Tunnel.
قطار با سرعت زیاد از تونل عبور کرد.

185
Q

waten

A

کلمه “waten” به معنای “در آب یا گل حرکت کردن” است. این فعل برای اشاره به حرکت کردن با سختی در آب، گل یا هر محیطی که حرکت در آن دشوار باشد، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★در آب حرکت کردن

Wir wateten durch den Fluss.
ما در رودخانه حرکت کردیم.

★★★در گل حرکت کردن

Er watete durch den tiefen Schlamm.
او در گل عمیق حرکت می‌کرد.

مثال‌ها
Die Kinder wateten durch die Pfützen nach dem Regen.
بچه‌ها بعد از باران در گودال‌های آب حرکت می‌کردند.

Sie mussten durch den Schnee waten, um zur Hütte zu gelangen.
آن‌ها باید از میان برف حرکت می‌کردند تا به کلبه برسند.

Er watete langsam durch das seichte Wasser.
او به آرامی در آب کم‌عمق حرکت می‌کرد.

Nach dem Sturm wateten sie durch die überschwemmten Straßen.
بعد از طوفان آن‌ها از میان خیابان‌های سیلاب‌زده حرکت کردند.

Die Wanderer mussten einen Bach überqueren und wateten durch das kalte Wasser.
پیاده‌روها مجبور بودند از یک جوی عبور کنند و در آب سرد حرکت کردند.

186
Q

watscheln

A

کلمه “watscheln” به معنای “تلوتلو خوردن” یا “لق‌لق راه رفتن” است. این فعل برای اشاره به راه رفتن به شکل ناپایدار و تلوتلو خوردن، مانند حرکت اردک‌ها، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★تلوتلو خوردن

Die Ente watschelte über den Hof.
اردک از میان حیاط تلوتلو خورد.

★★★لق‌لق راه رفتن

Das kleine Kind watschelte hinter seiner Mutter her.
کودک کوچک با لق‌لق راه رفتن به دنبال مادرش رفت.

مثال‌ها
Die Pinguine watscheln über das Eis.
پنگوئن‌ها روی یخ تلوتلو می‌خورند.

Nach dem Essen watschelte er zurück zu seinem Platz.
بعد از غذا او به سمت جای خود تلوتلو خورد.

Die dicken Gänse watscheln durch den Garten.
غازهای چاق از میان باغ تلوتلو می‌خورند.

Sie watschelte wie ein kleines Kind, das gerade laufen lernt.
او مانند یک کودک کوچک که تازه راه رفتن یاد گرفته است، تلوتلو می‌خورد.

Die Enten watscheln zum Teich.
اردک‌ها به سمت برکه تلوتلو می‌خورند.

187
Q

flitzen

A

کلمه “flitzen” به معنای “با سرعت زیاد دویدن” یا “سریع حرکت کردن” است. این فعل برای اشاره به حرکت سریع و ناگهانی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★با سرعت زیاد دویدن

Die Kinder flitzten über den Spielplatz.
کودکان با سرعت زیاد در زمین بازی دویدند.

★★★سریع حرکت کردن

Das Auto flitzte an uns vorbei.
ماشین با سرعت زیاد از کنار ما گذشت.

مثال‌ها
Er musste flitzen, um den Bus zu erwischen.
او باید با سرعت زیاد می‌دوید تا به اتوبوس برسد.

Sie flitzte die Treppe hinunter, um das Telefon zu beantworten.
او با سرعت زیاد از پله‌ها پایین رفت تا به تلفن جواب دهد.

Die Katze flitzte durchs Zimmer, als sie das Spielzeug sah.
گربه با سرعت زیاد از اتاق عبور کرد وقتی که اسباب‌بازی را دید.

Wir flitzten über die Straße, um den Zug zu erreichen.
ما با سرعت زیاد از خیابان عبور کردیم تا به قطار برسیم.

Der Ball flitzte durch die Luft und traf das Tor.
توپ با سرعت زیاد در هوا حرکت کرد و به دروازه برخورد کرد.

188
Q

stürmen

A

کلمه “stürmen” به معنای “یورش بردن”، “حمله کردن”، یا “با سرعت زیاد حرکت کردن” است. این فعل برای اشاره به حرکت ناگهانی و شدید، مانند حمله به یک مکان یا یورش ناگهانی، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★یورش بردن

Die Soldaten stürmten die Festung.
سربازان به قلعه یورش بردند.

★★★حمله کردن

Die Fans stürmten das Spielfeld nach dem Sieg.
طرفداران پس از پیروزی به زمین بازی حمله کردند.

★★★با سرعت زیاد حرکت کردن

Die Kinder stürmten aus dem Haus, als es zu regnen begann.
کودکان با سرعت زیاد از خانه بیرون دویدند وقتی باران شروع شد.

مثال‌ها
Die Demonstranten stürmten das Regierungsgebäude.
معترضان به ساختمان دولت یورش بردند.

Nach der Ankündigung stürmten die Käufer in den Laden.
پس از اعلام، خریداران به مغازه یورش بردند.

Die Polizei stürmte das Versteck der Kriminellen.
پلیس به مخفیگاه مجرمان یورش برد.

Er stürmte ins Büro, um die Neuigkeiten zu verkünden.
او به دفتر یورش برد تا اخبار را اعلام کند.

Die Mannschaft stürmte in den letzten Minuten des Spiels zum Tor.
تیم در دقایق آخر بازی به سمت دروازه یورش برد.

189
Q

تفاوت بین “joggen” و “rennen”

A

Joggen
“Joggen” به معنای “دویدن آهسته” یا “جاگینگ” است. این فعل برای اشاره به نوعی ورزش که در آن فرد با سرعت متوسط و ثابت می‌دود به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★دویدن آهسته

Er geht jeden Morgen im Park joggen.
او هر روز صبح در پارک جاگینگ می‌کند.

★★★ورزش کردن

Sie joggt, um fit zu bleiben.
او برای حفظ تناسب اندام جاگینگ می‌کند.

مثال‌ها

Wir haben beschlossen, am Wochenende zusammen zu joggen.
ما تصمیم گرفتیم آخر هفته با هم جاگینگ کنیم.

Er joggt gerne am Strand entlang.
او دوست دارد در امتداد ساحل جاگینگ کند.

Nach der Arbeit jogge ich oft eine Runde im Park.
بعد از کار، اغلب یک دور در پارک جاگینگ می‌کنم.

Rennen
“Rennen” به معنای “دویدن سریع” یا “مسابقه دادن” است. این فعل برای اشاره به دویدن با سرعت بالا یا شرکت در یک مسابقه به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★دویدن سریع

Er rannte so schnell er konnte, um den Bus zu erwischen.
او به سرعت دوید تا به اتوبوس برسد.

★★★مسابقه دادن

Sie rennen um die Wette.
آن‌ها با هم مسابقه می‌دهند.

مثال‌ها

Die Kinder rennen auf dem Spielplatz umher.
بچه‌ها در زمین بازی این طرف و آن طرف می‌دوند.

Er rannte die Straße entlang, um rechtzeitig zur Arbeit zu kommen.
او در امتداد خیابان دوید تا به موقع به کار برسد.

Wir haben den ganzen Nachmittag im Park gerannt.
ما تمام بعدازظهر را در پارک دویدیم.

▶ Joggen: به معنای دویدن آهسته یا جاگینگ است و به نوعی ورزش با سرعت متوسط و ثابت اشاره دارد.

مثال: Er joggt jeden Morgen im Park. (او هر روز صبح در پارک جاگینگ می‌کند.)

▶ Rennen: به معنای دویدن سریع یا مسابقه دادن است و به دویدن با سرعت بالا یا شرکت در یک مسابقه اشاره دارد.

مثال: Die Kinder rennen auf dem Spielplatz umher. (بچه‌ها در زمین بازی این طرف و آن طرف می‌دوند.)

190
Q

Überschwemmen

A

“Überschwemmen” به معنای “سیل گرفتن” یا “غرق کردن” است. این فعل برای اشاره به پر شدن یک منطقه با آب یا غرق کردن چیزی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★سیل گرفتن

Der Fluss hat das Umland überschwemmt.
رودخانه مناطق اطراف را سیل گرفت.

★★★غرق کردن

Der heftige Regen hat die Straßen überschwemmt.
باران شدید خیابان‌ها را غرق کرد.

مثال‌ها

Nach dem starken Regen wurde die Stadt überschwemmt.
بعد از باران شدید، شهر سیل گرفت.

Das Wasser hat den Keller überschwemmt.
آب زیرزمین را غرق کرد.

Die Küste wurde von der Flut überschwemmt.
ساحل توسط سیلاب غرق شد.

191
Q

Barfuß

A

“Barfuß” به معنای “پابرهنه” است. این صفت و قید برای اشاره به راه رفتن یا بودن بدون کفش به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★پابرهنه

Sie ging barfuß am Strand entlang.
او پابرهنه در امتداد ساحل قدم زد.

★★★بدون کفش

Die Kinder spielten barfuß im Garten.
کودکان پابرهنه در باغ بازی می‌کردند.

مثال‌ها

Er liebt es, barfuß durch das Gras zu laufen.
او دوست دارد پابرهنه در چمن بدود.

Barfuß laufen soll gesund sein.
گفته می‌شود که پابرهنه راه رفتن برای سلامتی مفید است.

Nach dem Schwimmen gingen sie barfuß nach Hause.
بعد از شنا، پابرهنه به خانه رفتند.

192
Q

die Pfützen (pl)
die Pfütze

A

“Pfützen” جمع کلمه “Pfütze” به معنای “گودال آب” است. این اسم برای اشاره به تجمع آب در سطح زمین پس از باران به کار می‌رود.

die Pfütze
معانی و استفاده‌ها

★★★گودال آب

Nach dem Regen gab es viele Pfützen auf der Straße.
پس از باران، گودال‌های آب زیادی در خیابان وجود داشت.

★★★تجمع آب

Die Kinder sprangen in die Pfützen.
کودکان در گودال‌های آب پریدند.

مثال‌ها

Er versuchte, den Pfützen auszuweichen, als er die Straße überquerte.
او سعی کرد از گودال‌های آب دوری کند وقتی که از خیابان عبور می‌کرد.

Die Pfützen reflektierten den blauen Himmel.
گودال‌های آب آسمان آبی را منعکس می‌کردند.

Nach dem Regen waren die Felder voller Pfützen.
بعد از باران، مزارع پر از گودال‌های آب شده بودند.

193
Q

schwerfällig

A

کلمه “schwerfällig” به معنای “سنگین‌حرکت” یا “کند” است. این صفت برای اشاره به حرکت یا عملکرد کند و سنگین، به خصوص به دلیل وزن یا خستگی، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★سنگین‌حرکت

Der schwere Mann bewegte sich schwerfällig.
مرد سنگین‌وزن به سختی حرکت می‌کرد.

★★★کند

Der alte Computer arbeitet sehr schwerfällig.
کامپیوتر قدیمی بسیار کند کار می‌کند.

مثال‌ها
Nach dem langen Arbeitstag war er schwerfällig und müde.
پس از روز کاری طولانی، او سنگین‌حرکت و خسته بود.

Der Elefant bewegte sich schwerfällig durch den Dschungel.
فیل به کندی از میان جنگل حرکت می‌کرد.

Sie fühlte sich nach dem großen Essen schwerfällig.
او پس از غذای سنگین احساس سنگینی می‌کرد.

Die Diskussion verlief schwerfällig und ohne Fortschritt.
بحث به کندی و بدون پیشرفت ادامه یافت.

Der alte Lkw fuhr schwerfällig die Straße hinauf.
کامیون قدیمی به سختی از خیابان بالا می‌رفت.

194
Q

Pantoffeln

A

کلمه “Pantoffeln” به معنای “دمپایی” است. این اسم برای اشاره به نوعی کفش راحتی که معمولاً در خانه پوشیده می‌شود به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Pantoffeln”
Die Pantoffeln (جمع)
Der Pantoffel (مفرد)

معانی و استفاده‌ها
★★★دمپایی

Ich ziehe meine Pantoffeln an, sobald ich nach Hause komme.
به محض رسیدن به خانه دمپایی‌هایم را می‌پوشم.

★★★کفش راحتی خانگی

Sie trägt ihre warmen Pantoffeln an kalten Wintertagen.
او در روزهای سرد زمستانی دمپایی‌های گرم خود را می‌پوشد.

مثال‌ها
Er hat neue Pantoffeln zum Geburtstag bekommen.
او برای تولدش دمپایی‌های جدیدی دریافت کرده است.

Die Pantoffeln liegen neben dem Bett.
دمپایی‌ها کنار تخت قرار دارند.

Ich habe meine Pantoffeln unter dem Sofa gefunden.
دمپایی‌هایم را زیر کاناپه پیدا کردم.

Nach dem Duschen zieht sie ihre Pantoffeln an.
او پس از دوش گرفتن دمپایی‌هایش را می‌پوشد.

Die alten Pantoffeln sind sehr bequem.
دمپایی‌های قدیمی بسیار راحت هستند.

تلفظ
Pantoffeln: /panˈtɔfl̩n/

تلفظ به فارسی: پانتوفلْن

195
Q

gemächlich

A

کلمه “gemächlich” به معنای “آهسته و با آرامش” یا “بی‌عجله” است. این صفت برای اشاره به حرکت یا فعالیتی که به آرامی و بدون عجله انجام می‌شود، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★آهسته و با آرامش

Er ging gemächlich durch den Park.
او به آرامی و با آرامش در پارک قدم می‌زد.

★★★بی‌عجله

Sie erledigte ihre Arbeit gemächlich.
او کارش را بدون عجله انجام داد.

مثال‌ها
Nach dem Frühstück spazierten sie gemächlich am Fluss entlang.
بعد از صبحانه، آن‌ها به آرامی در امتداد رودخانه قدم زدند.

Die Katze streckte sich gemächlich in der Sonne.
گربه به آرامی در آفتاب کشیده شد.

Er trank seinen Kaffee gemächlich und las die Zeitung.
او قهوه‌اش را به آرامی نوشید و روزنامه خواند.

Die gemächliche Atmosphäre des Dorfes war sehr entspannend.
فضای آرام و بی‌عجله روستا بسیار آرامش‌بخش بود.

Sie fuhren gemächlich durch die Landschaft und genossen die Aussicht.
آن‌ها به آرامی از میان منظره رانندگی کردند و از چشم‌انداز لذت بردند.

196
Q

der Aufenthalt

A

کلمه “Aufenthalt” به معنای “اقامت” یا “توقف” است. این اسم برای اشاره به مدت زمانی که فرد در یک مکان می‌ماند یا به توقف در یک محل خاص به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اقامت

Er genießt seinen Aufenthalt in der Schweiz.
او از اقامتش در سوئیس لذت می‌برد.

★★★توقف

Der Zug hat einen kurzen Aufenthalt in München.
قطار یک توقف کوتاه در مونیخ دارد.

مثال‌ها
Sie plant einen längeren Aufenthalt im Ausland.
او برنامه‌ریزی کرده است تا مدت طولانی‌تری در خارج از کشور اقامت کند.

Während unseres Aufenthalts in Berlin besuchten wir viele Sehenswürdigkeiten.
در طول اقامت‌مان در برلین، از بسیاری از دیدنی‌ها بازدید کردیم.

Der Aufenthalt im Krankenhaus dauerte zwei Wochen.
اقامت در بیمارستان دو هفته طول کشید.

Bitte bleiben Sie während des Aufenthalts im Wartebereich.
لطفاً در طول توقف در منطقه انتظار بمانید.

Er hat seinen Aufenthalt in einem Fünf-Sterne-Hotel gebucht.
او اقامت خود را در یک هتل پنج ستاره رزرو کرده است.

Die Touristen hatten einen angenehmen Aufenthalt in der Stadt.
گردشگران اقامت خوشایندی در شهر داشتند.

197
Q

der Schaffner

A

کلمه “Schaffner” به معنای “مسئول بلیت” یا “کنترل‌کننده بلیت” است. این اسم برای اشاره به کسی که در قطارها یا وسایل نقلیه عمومی وظیفه کنترل بلیت‌های مسافران را دارد، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Schaffner”
Der Schaffner (مذکر)
Die Schaffnerin (مؤنث)

معانی و استفاده‌ها
★★★مسئول بلیت

Der Schaffner überprüft die Fahrkarten der Passagiere.
مسئول بلیت بلیت‌های مسافران را بررسی می‌کند.

★★★کنترل‌کننده بلیت

Die Schaffnerin half einem älteren Fahrgast beim Einsteigen.
کنترل‌کننده بلیت به یک مسافر مسن در سوار شدن کمک کرد.

مثال‌ها
Der Schaffner ging durch den Zug und kontrollierte die Tickets.
مسئول بلیت از میان قطار عبور کرد و بلیت‌ها را کنترل کرد.

Die Schaffnerin beantwortete Fragen der Reisenden.
کنترل‌کننده بلیت به سوالات مسافران پاسخ داد.

Er zeigte dem Schaffner sein Ticket.
او بلیت خود را به مسئول بلیت نشان داد.

Der Schaffner war freundlich und hilfsbereit.
مسئول بلیت دوستانه و کمک‌کننده بود.

Die Schaffnerin überprüfte die Gültigkeit der Fahrkarten.
کنترل‌کننده بلیت اعتبار بلیت‌ها را بررسی کرد.

Nach der Kontrolle der Fahrkarten setzte sich der Schaffner.
پس از کنترل بلیت‌ها، مسئول بلیت نشست.

198
Q

der Wartesaal

A

کلمه “Wartesaal” به معنای “اتاق انتظار” است. این اسم برای اشاره به مکانی که مسافران یا بازدیدکنندگان در آنجا منتظر می‌مانند تا نوبت یا وسیله نقلیه‌شان برسد، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اتاق انتظار

Die Passagiere warteten im Wartesaal auf ihren Zug.
مسافران در اتاق انتظار منتظر قطارشان بودند.

Der Wartesaal war voll mit Leuten.
اتاق انتظار پر از مردم بود.

مثال‌ها
Im Wartesaal des Bahnhofs war es sehr laut.
در اتاق انتظار ایستگاه راه‌آهن بسیار شلوغ بود.

Sie saßen stundenlang im Wartesaal des Flughafens.
آن‌ها ساعت‌ها در اتاق انتظار فرودگاه نشسته بودند.

Der Wartesaal ist mit bequemen Stühlen ausgestattet.
اتاق انتظار با صندلی‌های راحت مجهز شده است.

Er las ein Buch, während er im Wartesaal wartete.
او در حالی که در اتاق انتظار منتظر بود، کتابی می‌خواند.

Die Kinder spielten im Wartesaal, um sich die Zeit zu vertreiben.
کودکان در اتاق انتظار بازی می‌کردند تا وقت بگذرانند.

Der Arzt rief sie aus dem Wartesaal auf.
پزشک آن‌ها را از اتاق انتظار صدا زد.

تلفظ
Wartesaal: /ˈvaʁtəˌzaːl/

تلفظ به فارسی: وارْتِزال

199
Q

Dies liegt daran

A

عبارت “Dies liegt daran” به معنای “این به دلیل …” است. این عبارت برای اشاره به علت یا دلیل چیزی استفاده می‌شود.

معانی و استفاده‌ها
★★★این به دلیل …

Dies liegt daran, dass er viel gelernt hat.
این به دلیل آن است که او خیلی مطالعه کرده است.

★★★دلیل این …

Dies liegt daran, dass das Wetter schlecht ist.
دلیل این، هوای بد است.

مثال‌ها
Er hat die Prüfung bestanden. Dies liegt daran, dass er viel gelernt hat.
او امتحان را قبول شده است. این به دلیل آن است که او خیلی مطالعه کرده است.

Das Projekt war erfolgreich. Dies liegt daran, dass das Team gut zusammengearbeitet hat.
پروژه موفق بود. این به دلیل آن است که تیم خوب با هم همکاری کرد.

Wir sind zu spät gekommen. Dies liegt daran, dass der Verkehr sehr dicht war.
ما دیر رسیدیم. این به دلیل آن است که ترافیک بسیار سنگین بود.

Sie ist sehr müde. Dies liegt daran, dass sie nicht genug geschlafen hat.
او بسیار خسته است. این به دلیل آن است که او به اندازه کافی نخوابیده است.

Das Restaurant ist beliebt. Dies liegt daran, dass das Essen dort sehr gut ist.
رستوران محبوب است. این به دلیل آن است که غذا در آنجا بسیار خوب است.

تلفظ
Dies liegt daran: /diːs liːkt daːʁan/

تلفظ به فارسی: دیس لیگت داران

200
Q

ersuchen

A

کلمه “ersuchen” به معنای “درخواست کردن” یا “تقاضا کردن” است. این فعل بیشتر در زمینه‌های رسمی و اداری به کار می‌رود، زمانی که فردی به طور رسمی از کسی چیزی می‌خواهد.

معانی و استفاده‌ها
★★★درخواست کردن

Er hat die Behörde ersucht, ihm die benötigten Dokumente zu schicken.
او از اداره درخواست کرده است که مدارک مورد نیاز را برای او ارسال کنند.

★★★تقاضا کردن

Die Bürger ersuchen die Regierung um Unterstützung.
شهروندان از دولت تقاضای حمایت می‌کنند.

مثال‌ها
Wir ersuchen Sie, uns Ihre Antwort bis Ende der Woche zu schicken.
ما از شما درخواست می‌کنیم که پاسخ خود را تا پایان هفته برای ما ارسال کنید.

Der Anwalt hat das Gericht ersucht, den Fall erneut zu prüfen.
وکیل از دادگاه درخواست کرده است که پرونده را دوباره بررسی کند.

Die Bewohner ersuchten den Bürgermeister um eine Erklärung.
ساکنان از شهردار درخواست یک توضیح کردند.

Er hat die Firma ersucht, ihm weitere Informationen zu geben.
او از شرکت درخواست کرد که اطلاعات بیشتری به او بدهند.

Die Schüler ersuchten den Lehrer, den Test zu verschieben.
دانش‌آموزان از معلم درخواست کردند که آزمون را به تعویق بیندازد.

201
Q

die Prognose

A

کلمه “Prognose” به معنای “پیش‌بینی” یا “پیش‌گویی” است. این اسم برای اشاره به تخمین یا پیش‌بینی وضعیت آینده بر اساس داده‌ها و تحلیل‌ها به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Prognose”
Die Prognose

معانی و استفاده‌ها
★★★پیش‌بینی

Die Wetterprognose sagt Regen für morgen voraus.
پیش‌بینی هواشناسی برای فردا باران را پیش‌بینی می‌کند.

★★★پیش‌گویی

Die wirtschaftliche Prognose für das nächste Jahr ist positiv.
پیش‌بینی اقتصادی برای سال آینده مثبت است.

مثال‌ها
Die Ärzte haben eine positive Prognose für seine Genesung abgegeben.
پزشکان پیش‌بینی مثبتی برای بهبود او ارائه داده‌اند.

Laut Prognose wird die Bevölkerung in den nächsten Jahren wachsen.
بر اساس پیش‌بینی، جمعیت در سال‌های آینده افزایش خواهد یافت.

Die Prognose für den Aktienmarkt ist unsicher.
پیش‌بینی برای بازار سهام نامشخص است.

Die langfristige Prognose zeigt eine Verbesserung der wirtschaftlichen Lage.
پیش‌بینی بلندمدت نشان‌دهنده بهبود وضعیت اقتصادی است.

Die Klimaprognose warnt vor extremen Wetterbedingungen.
پیش‌بینی آب و هوا نسبت به شرایط آب و هوایی شدید هشدار می‌دهد.

Die Wahlprognosen deuten auf einen klaren Sieg der Regierungspartei hin.
پیش‌بینی‌های انتخابات نشان‌دهنده پیروزی واضح حزب حاکم است.

تلفظ
Prognose: /pʁoˈɡnoːzə/

تلفظ به فارسی: پروگنوزِ

202
Q

der Kofferkuli

A

کلمه “Kofferkuli” به معنای “چرخ‌دستی حمل چمدان” است. این اسم برای اشاره به چرخ‌دستی‌های کوچک که معمولاً در فرودگاه‌ها، ایستگاه‌های قطار یا هتل‌ها برای حمل چمدان‌ها و وسایل سنگین به کار می‌رود، استفاده می‌شود.

جنسیت اسم “Kofferkuli”
Der Kofferkuli

معانی و استفاده‌ها
★★★چرخ‌دستی حمل چمدان

Der Kofferkuli hilft dabei, schwere Gepäckstücke zu transportieren.
چرخ‌دستی حمل چمدان در حمل و نقل چمدان‌های سنگین کمک می‌کند.

★★★وسیله حمل چمدان

Am Flughafen stehen viele Kofferkulis für die Passagiere bereit.
در فرودگاه چرخ‌دستی‌های زیادی برای مسافران آماده است.

مثال‌ها
Wir haben einen Kofferkuli genommen, um unsere Taschen zu transportieren.
ما یک چرخ‌دستی حمل چمدان گرفتیم تا کیف‌های خود را حمل کنیم.

Bitte stellen Sie den Kofferkuli nach Gebrauch zurück.
لطفاً پس از استفاده، چرخ‌دستی حمل چمدان را برگردانید.

Der Kofferkuli war sehr nützlich beim Einladen des Gepäcks ins Auto.
چرخ‌دستی حمل چمدان هنگام بارگیری چمدان‌ها در ماشین بسیار مفید بود.

Die Kofferkulis befinden sich am Eingang des Bahnhofs.
چرخ‌دستی‌های حمل چمدان در ورودی ایستگاه قطار قرار دارند.

Er hatte Schwierigkeiten, den Kofferkuli mit all seinen Gepäckstücken zu manövrieren.
او در هدایت چرخ‌دستی حمل چمدان با تمام وسایلش دچار مشکل بود.

تلفظ
Kofferkuli: /ˈkɔfɐˌkuːli/

تلفظ به فارسی: کوفِرکولی

203
Q

die Gepäckaufbewahrung

A

کلمه “Gepäckaufbewahrung” به معنای “نگهداری چمدان” یا “امانت چمدان” است. این اسم برای اشاره به مکانی که مسافران می‌توانند چمدان‌ها و وسایل خود را موقتاً نگهداری کنند، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Gepäckaufbewahrung”
Die Gepäckaufbewahrung

معانی و استفاده‌ها
★★★نگهداری چمدان

Die Gepäckaufbewahrung am Bahnhof ist rund um die Uhr geöffnet.
امانت چمدان در ایستگاه قطار ۲۴ ساعته باز است.

★★★امانت چمدان

Wir haben unsere Koffer in der Gepäckaufbewahrung abgegeben.
ما چمدان‌های خود را در امانت چمدان قرار دادیم.

مثال‌ها
Die Gebühr für die Gepäckaufbewahrung beträgt fünf Euro pro Tag.
هزینه نگهداری چمدان پنج یورو در روز است.

Bitte holen Sie Ihr Gepäck bis 22:00 Uhr aus der Gepäckaufbewahrung ab.
لطفاً چمدان خود را تا ساعت ۲۲:۰۰ از امانت چمدان تحویل بگیرید.

Die Gepäckaufbewahrung befindet sich neben dem Eingang.
امانت چمدان در کنار ورودی قرار دارد.

Nach dem Check-out können Sie Ihr Gepäck in der Gepäckaufbewahrung lassen.
پس از تحویل اتاق، می‌توانید چمدان خود را در امانت چمدان بگذارید.

Die Gepäckaufbewahrung bietet sichere Schließfächer für Ihre Wertsachen.
امانت چمدان قفسه‌های امنی برای وسایل ارزشمند شما ارائه می‌دهد.

Wir haben unsere Taschen in der Gepäckaufbewahrung gelassen, während wir die Stadt besichtigt haben.
ما کیف‌های خود را در امانت چمدان گذاشتیم در حالی که شهر را بازدید می‌کردیم.

204
Q

das Fundbüro

A

کلمه “Fundbüro” به معنای “دفتر اشیاء گمشده” است. این اسم برای اشاره به مکانی که اشیاء گمشده و پیدا شده در آنجا نگهداری و ثبت می‌شوند و صاحبان آن‌ها می‌توانند برای پس‌گرفتن وسایل خود مراجعه کنند، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Fundbüro”
Das Fundbüro

معانی و استفاده‌ها
★★★دفتر اشیاء گمشده

Das Fundbüro befindet sich im Hauptbahnhof.
دفتر اشیاء گمشده در ایستگاه اصلی قطار قرار دارد.

★★★مکان نگهداری اشیاء گمشده

Sie sollten im Fundbüro nachfragen, ob jemand Ihre Tasche gefunden hat.
شما باید در دفتر اشیاء گمشده بپرسید که آیا کسی کیف شما را پیدا کرده است.

مثال‌ها
Ich habe mein Handy verloren. Ich werde im Fundbüro nachfragen.
من موبایلم را گم کرده‌ام. می‌خواهم در دفتر اشیاء گمشده بپرسم.

Das Fundbüro hat viele Gegenstände, die von Reisenden vergessen wurden.
دفتر اشیاء گمشده دارای اشیاء زیادی است که توسط مسافران فراموش شده‌اند.

Nach dem Konzert habe ich meinen Regenschirm im Fundbüro abgeholt.
بعد از کنسرت، چترم را از دفتر اشیاء گمشده تحویل گرفتم.

Bitte geben Sie gefundene Gegenstände im Fundbüro ab.
لطفاً اشیاء پیدا شده را در دفتر اشیاء گمشده تحویل دهید.

Das Fundbüro ist von Montag bis Freitag geöffnet.
دفتر اشیاء گمشده از دوشنبه تا جمعه باز است.

Viele verlorene Gegenstände werden schließlich im Fundbüro abgegeben.
بسیاری از اشیاء گمشده نهایتاً به دفتر اشیاء گمشده تحویل داده می‌شوند.

تلفظ
Fundbüro: /ˈfʊntˌbyːʁoː/

تلفظ به فارسی: فوندبیرو

205
Q

herumtragen

A

کلمه “herumtragen” به معنای “با خود حمل کردن” یا “اینجا و آنجا بردن” است. این فعل برای اشاره به عمل حمل کردن چیزی یا کسی به صورت مکرر یا در مکان‌های مختلف به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★با خود حمل کردن

Er trägt immer ein Buch mit sich herum.
او همیشه یک کتاب با خود حمل می‌کند.

★★★اینجا و آنجا بردن

Sie trug den schweren Koffer den ganzen Tag herum.
او تمام روز چمدان سنگین را اینجا و آنجا برد.

مثال‌ها
Er trug den ganzen Tag seinen Laptop herum.
او تمام روز لپ‌تاپ خود را با خود حمل می‌کرد.

Sie trug das Baby im Arm herum, um es zu beruhigen.
او نوزاد را در آغوش خود اینجا و آنجا برد تا آن را آرام کند.

Die Schüler trugen ihre schweren Rucksäcke durch die Schule herum.
دانش‌آموزان کوله‌پشتی‌های سنگین خود را در مدرسه اینجا و آنجا بردند.

Er trug den Karton mit den Büchern von einem Raum zum anderen herum.
او جعبه کتاب‌ها را از یک اتاق به اتاق دیگر برد.

Nach dem Einkaufen trug sie die Einkaufstaschen den ganzen Nachmittag herum.
بعد از خرید، او تمام بعدازظهر کیف‌های خرید را با خود حمل می‌کرد.

206
Q

das Schließfach

A

کلمه “Schließfach” به معنای “قفسه قفل‌دار” یا “کمد امانات” است. این اسم برای اشاره به جعبه‌ها یا کمدهایی که معمولاً در ایستگاه‌های قطار، فرودگاه‌ها، مدارس و مکان‌های عمومی قرار دارند و افراد می‌توانند وسایل خود را در آن‌ها به‌طور موقت و امن نگهداری کنند، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Schließfach”
Das Schließfach

معانی و استفاده‌ها
★★★قفسه قفل‌دار

Er hat sein Gepäck im Schließfach am Bahnhof aufbewahrt.
او چمدان خود را در قفسه قفل‌دار ایستگاه قطار نگه داشت.

★★★کمد امانات

Bitte verwenden Sie ein Schließfach, um Ihre Wertsachen sicher aufzubewahren.
لطفاً از یک کمد امانات استفاده کنید تا وسایل ارزشمند خود را به‌طور امن نگه دارید.

مثال‌ها
Die Schule hat neue Schließfächer für die Schüler installiert.
مدرسه قفسه‌های قفل‌دار جدیدی برای دانش‌آموزان نصب کرده است.

Ich habe meinen Laptop im Schließfach gelassen, während ich einkaufen war.
من لپ‌تاپ خود را در قفسه قفل‌دار گذاشتم در حالی که مشغول خرید بودم.

Die Schließfächer im Schwimmbad sind sehr praktisch.
قفسه‌های قفل‌دار در استخر بسیار کاربردی هستند.

Er hat das Schließfach mit einem sicheren Zahlenschloss verschlossen.
او قفسه قفل‌دار را با یک قفل رمزدار امن قفل کرد.

Vergessen Sie nicht, den Schlüssel für Ihr Schließfach mitzunehmen.
فراموش نکنید که کلید قفسه قفل‌دار خود را همراه داشته باشید.

207
Q

abfahren

A

کلمه “abfahren” به معنای “حرکت کردن” یا “ترک کردن” است. این فعل معمولاً برای اشاره به حرکت وسایل نقلیه از یک مکان به مکان دیگر، مانند قطار، اتوبوس، یا ماشین به کار می‌رود.

★★★حرکت کردن

Der Zug fährt um 18:00 Uhr ab.
قطار ساعت ۱۸:۰۰ حرکت می‌کند.

★★★ترک کردن

Wir müssen früh abfahren, um den Verkehr zu vermeiden.
ما باید زودتر حرکت کنیم تا از ترافیک جلوگیری کنیم.

مثال‌ها
Der Bus fährt in zehn Minuten ab.
اتوبوس ده دقیقه دیگر حرکت می‌کند.

Sie sind gestern Abend nach Hamburg abgefahren.
آن‌ها دیشب به هامبورگ حرکت کردند.

Wann fährt das nächste Schiff ab?
کشتی بعدی کی حرکت می‌کند؟

Bitte steigen Sie ein, wir fahren gleich ab.
لطفاً سوار شوید، ما به زودی حرکت خواهیم کرد.

Das Auto fährt in Richtung Süden ab.
ماشین به سمت جنوب حرکت می‌کند.

208
Q

Dieser Zug ist abgefahren

A

عبارت “Dieser Zug ist abgefahren” به معنای “این قطار حرکت کرده است” است. اما به صورت اصطلاحی، این عبارت به معنای “فرصت از دست رفته است” نیز به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★این قطار حرکت کرده است

Dieser Zug ist bereits abgefahren.
این قطار قبلاً حرکت کرده است.

★★★فرصت از دست رفته است

Wir können nichts mehr tun, dieser Zug ist abgefahren.
ما دیگر نمی‌توانیم کاری انجام دهیم، فرصت از دست رفته است.

مثال‌ها
Er wollte sich bewerben, aber dieser Zug ist abgefahren.
او می‌خواست درخواست دهد، اما فرصت از دست رفته است.

Du solltest früher kommen, jetzt ist dieser Zug abgefahren.
باید زودتر می‌آمدی، حالا فرصت از دست رفته است.

Sie hat die Chance verpasst, jetzt ist dieser Zug abgefahren.
او فرصت را از دست داده، حالا فرصت از دست رفته است.

Wir haben die Deadline verpasst, dieser Zug ist abgefahren.
ما ضرب‌الاجل را از دست داده‌ایم، فرصت از دست رفته است.

209
Q

Kein schöner Zug von jemandem sein

A

عبارت “Kein schöner Zug von jemandem sein” به معنای “کار خوبی از کسی نبودن” است. این عبارت برای بیان انتقاد یا نارضایتی از رفتار یا عمل کسی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★کار خوبی نبودن

Das war kein schöner Zug von ihm, uns so lange warten zu lassen.
این کار خوبی از طرف او نبود که ما را این‌قدر منتظر گذاشت.

★★★رفتار نامناسب

Es ist kein schöner Zug von dir, so etwas zu sagen.
این رفتار خوبی از طرف تو نیست که چنین چیزی بگویی.

مثال‌ها
Es war kein schöner Zug von ihr, das Geheimnis zu verraten.
این کار خوبی از طرف او نبود که راز را فاش کند.

Das ist kein schöner Zug von euch, einfach ohne Erklärung zu verschwinden.
این رفتار خوبی از طرف شما نیست که بدون توضیح ناپدید شوید.

Kein schöner Zug von ihm, so über andere zu sprechen.
این کار خوبی از طرف او نیست که این‌طور درباره دیگران صحبت کند.

Es war kein schöner Zug von dir, mir nicht Bescheid zu sagen.
این رفتار خوبی از طرف تو نبود که به من اطلاع ندهی.

Kein schöner Zug von ihnen, die Arbeit einfach liegen zu lassen.
این کار خوبی از طرف آن‌ها نبود که کار را همین‌طور رها کنند.

غیررسمی و صمیمانه:

❤️️در مکالمات دوستانه یا خانوادگی برای اشاره به رفتار نامناسب.
مثال: “Es war kein schöner Zug von dir, mir nicht Bescheid zu sagen.” (این رفتار خوبی از طرف تو نبود که به من اطلاع ندهی.)
نسبتاً مودبانه:

❤️️در مکالمات با همکاران یا افراد آشنا که رابطه غیررسمی دارید.
مثال: “Kein schöner Zug von ihm, so über andere zu sprechen.” (این کار خوبی از طرف او نیست که این‌طور درباره دیگران صحبت کند.)
رسمی

❤️️❤️️ در موقعیت‌های رسمی‌تر، ممکن است از عبارات دیگر استفاده شود که کمی رسمی‌تر و مودبانه‌تر هستند. مثلاً:

“Das war nicht sehr höflich von Ihnen.” (این از شما بسیار مودبانه نبود.)
“Ihr Verhalten war nicht angemessen.” (رفتار شما مناسب نبود.)
خلاصه
عبارت “Kein schöner Zug von jemandem sein” بیشتر در مکالمات غیررسمی و صمیمانه به کار می‌رود و به نسبت مودبانه و غیرتوهین‌آمیز است. برای موقعیت‌های رسمی‌تر، استفاده از عبارات مودبانه‌تر و رسمی‌تر توصیه می‌شود.

210
Q

Zug um Zug

A

عبارت “Zug um Zug” به معنای “گام به گام” یا “مرحله به مرحله” است. این عبارت برای اشاره به انجام تدریجی کارها یا پیشرفت در مراحل مختلف به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★گام به گام

Wir werden das Projekt Zug um Zug abschließen.
ما پروژه را گام به گام به پایان خواهیم رساند.

★★★مرحله به مرحله

Die Verhandlungen werden Zug um Zug geführt.
مذاکرات مرحله به مرحله انجام می‌شود.

مثال‌ها
Die Renovierung des Hauses erfolgt Zug um Zug.
نوسازی خانه گام به گام انجام می‌شود.

Wir sollten das Problem Zug um Zug angehen.
ما باید به تدریج به این مشکل بپردازیم.

Die Umsetzung des Plans erfolgt Zug um Zug.
اجرای طرح به صورت مرحله به مرحله انجام می‌شود.

Er lernte Zug um Zug die neuen Arbeitsprozesse kennen.
او به تدریج با فرآیندهای کاری جدید آشنا شد.

Das Unternehmen erweitert seine Dienstleistungen Zug um Zug.
شرکت به تدریج خدمات خود را گسترش می‌دهد.

211
Q

Auf den fahrenden Zug aufspringen

A

عبارت “Auf den fahrenden Zug aufspringen” به معنای “سوار شدن به قطار در حال حرکت” است. به صورت استعاری، این عبارت برای اشاره به پیوستن به یک روند یا فرصت که در حال حاضر موفقیت‌آمیز است یا برای بهره‌برداری از موقعیتی که در حال حاضر محبوب یا موفق است، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★سوار شدن به قطار در حال حرکت

Er wollte auf den fahrenden Zug aufspringen und auch von dem Erfolg profitieren.
او می‌خواست به قطار در حال حرکت بپیوندد و از موفقیت بهره‌برداری کند.

★★★پیوستن به یک روند موفقیت‌آمیز

Viele Firmen versuchen jetzt auf den fahrenden Zug aufzuspringen und ähnliche Produkte zu entwickeln.
بسیاری از شرکت‌ها اکنون سعی می‌کنند به قطار در حال حرکت بپیوندند و محصولات مشابهی را توسعه دهند.

مثال‌ها
Nach dem Erfolg des neuen Smartphones versuchen viele Hersteller, auf den fahrenden Zug aufzuspringen.
پس از موفقیت گوشی هوشمند جدید، بسیاری از تولیدکنندگان سعی می‌کنند به این روند موفقیت‌آمیز بپیوندند.

Er hat erst später bemerkt, dass es sich lohnen würde, auf den fahrenden Zug aufzuspringen.
او فقط بعداً متوجه شد که ارزشش را دارد که به این فرصت موفق بپیوندد.

Es ist nie zu spät, auf den fahrenden Zug aufzuspringen, solange die Gelegenheit noch besteht.
هرگز برای پیوستن به قطار در حال حرکت دیر نیست، تا زمانی که فرصت هنوز وجود دارد.

Die Politiker versuchten, auf den fahrenden Zug aufzuspringen und die populäre Meinung zu unterstützen.
سیاستمداران سعی کردند به این روند موفق بپیوندند و از نظر محبوب حمایت کنند.

Viele Unternehmen springen auf den fahrenden Zug auf, wenn sie sehen, dass eine neue Technologie erfolgreich ist.
بسیاری از شرکت‌ها وقتی می‌بینند که یک فناوری جدید موفق است، به این روند می‌پیوندند.

212
Q

etwas in vollen Zügen genießen

A

عبارت “etwas in vollen Zügen genießen” به معنای “چیزی را به‌طور کامل لذت بردن” یا “از چیزی به‌طور کامل لذت بردن” است. این عبارت برای اشاره به لذت بردن کامل و بدون محدودیت از یک تجربه، فعالیت یا لحظه به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★به‌طور کامل لذت بردن

Sie haben ihren Urlaub in vollen Zügen genossen.
آن‌ها از تعطیلاتشان به‌طور کامل لذت بردند.

★★★لذت بردن کامل

Er genießt das Leben in vollen Zügen.
او از زندگی به‌طور کامل لذت می‌برد.

مثال‌ها
Die Kinder haben den Tag im Freizeitpark in vollen Zügen genossen.
کودکان از روز در پارک تفریحی به‌طور کامل لذت بردند.

Nach dem langen Arbeitstag genoss sie das Abendessen in vollen Zügen.
پس از روز طولانی کار، او از شام به‌طور کامل لذت برد.

Wir haben die Aussicht auf die Berge in vollen Zügen genossen.
ما از منظره کوه‌ها به‌طور کامل لذت بردیم.

Er genießt seinen Ruhestand in vollen Zügen.
او از بازنشستگی‌اش به‌طور کامل لذت می‌برد.

Die Zuschauer haben das Konzert in vollen Zügen genossen.
تماشاگران از کنسرت به‌طور کامل لذت بردند.

213
Q

in den letzten Zügen liegen

A

عبارت “in den letzten Zügen liegen” به معنای “در مراحل نهایی بودن” یا “در حال اتمام بودن” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به وضعیت یا فرایندی به کار می‌رود که به پایان خود نزدیک شده است. همچنین می‌تواند به معنای “در حال مرگ بودن” به کار رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★در مراحل نهایی بودن

Das Projekt liegt in den letzten Zügen und wird bald abgeschlossen sein.
پروژه در مراحل نهایی است و به زودی به پایان خواهد رسید.

★★★در حال مرگ بودن

Der Patient liegt in den letzten Zügen.
بیمار در حال مرگ است.

مثال‌ها
Die Verhandlungen liegen in den letzten Zügen und ein Vertrag wird bald unterzeichnet.
مذاکرات در مراحل نهایی است و به زودی یک قرارداد امضا خواهد شد.

Das Buch liegt in den letzten Zügen und wird nächste Woche veröffentlicht.
کتاب در مراحل نهایی است و هفته آینده منتشر خواهد شد.

Nach Monaten harter Arbeit liegt das Bauprojekt endlich in den letzten Zügen.
پس از ماه‌ها کار سخت، پروژه ساختمانی بالاخره در مراحل نهایی است.

Er liegt in den letzten Zügen und die Familie ist um sein Bett versammelt.
او در حال مرگ است و خانواده دور تخت او جمع شده‌اند.

Der Film liegt in den letzten Zügen der Postproduktion und wird bald im Kino zu sehen sein.
فیلم در مراحل نهایی پس‌تولید است و به زودی در سینما اکران خواهد شد.

214
Q

in falschen Zug sitzen

A

عبارت “in falschen Zug sitzen” به معنای “در قطار اشتباه نشستن” است. این عبارت به صورت استعاری برای اشاره به تصمیم‌گیری نادرست یا انتخاب مسیر اشتباه در زندگی یا کار به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★در قطار اشتباه بودن

Er hat gemerkt, dass er in falschen Zug sitzt, als der Zug in die falsche Richtung fuhr.
او متوجه شد که در قطار اشتباه نشسته است، وقتی که قطار به سمت اشتباه حرکت کرد.

★★★انتخاب مسیر اشتباه

Wenn du dich bei dieser Firma bewirbst, sitzt du vielleicht im falschen Zug.
اگر در این شرکت درخواست کار بدهی، شاید مسیر اشتباهی را انتخاب کرده باشی.

مثال‌ها
Er hat erst nach einigen Jahren erkannt, dass er beruflich in falschen Zug saß.
او تازه بعد از چند سال متوجه شد که در مسیر شغلی اشتباهی قرار دارد.

Sie fühlte sich, als ob sie in falschen Zug säße, als ihr Projekt scheiterte.
او احساس کرد که در مسیر اشتباهی است، وقتی پروژه‌اش شکست خورد.

Manchmal merkt man erst spät, dass man in falschen Zug sitzt.
گاهی اوقات تازه دیر متوجه می‌شوی که در مسیر اشتباهی قرار داری.

Nachdem die Firma pleiteging, wurde ihm klar, dass er die ganze Zeit in falschen Zug saß.
بعد از اینکه شرکت ورشکست شد، او فهمید که تمام مدت در مسیر اشتباهی قرار داشته است.

Es ist wichtig, frühzeitig zu erkennen, ob man in falschen Zug sitzt.
مهم است که زود متوجه شویم آیا در مسیر اشتباهی قرار داریم یا نه.

215
Q

zum Zuge kommen

A

عبارت “zum Zuge kommen” در زبان آلمانی به معنای “به نوبت رسیدن” یا “قادر به اقدام فعالانه و مؤثر شدن” است. هر دو ترجمه به نوعی درست هستند و بستگی به زمینه استفاده دارند. در ادامه تفاوت‌های معنایی را توضیح می‌دهم:

به نوبت رسیدن:

معنی: به معنای رسیدن به مرحله‌ای که نوبت شما است تا اقدام کنید یا دخالت کنید.

Nach einer langen Wartezeit kam er endlich zum Zuge.
پس از یک انتظار طولانی، او بالاخره نوبتش رسید.

قادر به اقدام فعالانه و مؤثر شدن:

معنی: به معنای رسیدن به نقطه‌ای که می‌توانید فعالانه و مؤثر عمل کنید یا نقشی را ایفا کنید.

Nachdem die Verhandlungen abgeschlossen waren, konnte die neue Strategie endlich zum Zuge kommen.
پس از اتمام مذاکرات، استراتژی جدید نهایتاً می‌توانست به طور فعال به کار گرفته شود.

به نوبت رسیدن:

Bei der letzten Besprechung kam ich nicht zum Zuge, aber diesmal hoffe ich, meine Ideen präsentieren zu können.
در جلسه قبلی نوبتم نرسید، اما این بار امیدوارم بتوانم ایده‌هایم را ارائه دهم.
قادر به اقدام فعالانه و مؤثر شدن:

Die neuen Richtlinien kamen erst nach langen Diskussionen zum Zuge.
دستورالعمل‌های جدید تنها پس از بحث‌های طولانی می‌توانستند به طور فعال اجرایی شوند.
تلفظ

خلاصه
عبارت “zum Zuge kommen” بسته به زمینه می‌تواند به معنای “به نوبت رسیدن” یا “قادر به اقدام فعالانه و مؤثر شدن” باشد. درک درست از معنای آن بستگی به موقعیت و استفاده در جمله دارد.

216
Q

ausgiebig

A

کلمه “ausgiebig” به معنای “مفصل”، “به طور کامل” یا “وسیع” است. این صفت برای اشاره به انجام کاری به طور گسترده، مفصل و کامل به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★مفصل

Wir haben ein ausgiebiges Frühstück genossen.
ما یک صبحانه مفصل خوردیم.

★★★به طور کامل

Er hat das Thema ausgiebig recherchiert.
او موضوع را به طور کامل تحقیق کرده است.

★★★وسیع

Nach dem Training hat er sich ausgiebig ausgeruht.
پس از تمرین، او به طور گسترده استراحت کرد.

مثال‌ها
Wir haben den ganzen Tag ausgiebig über das Projekt diskutiert.
ما تمام روز به طور مفصل در مورد پروژه بحث کردیم.

Sie hat sich ausgiebig auf die Prüfung vorbereitet.
او به طور کامل برای امتحان آماده شده است.

Die Gäste haben das ausgiebige Buffet genossen.
مهمانان از بوفه وسیع لذت بردند.

Nach der Wanderung haben wir uns ausgiebig erholt.
پس از پیاده‌روی، به طور کامل استراحت کردیم.

Er hat seine Ferien ausgiebig genutzt, um neue Energie zu tanken.
او تعطیلات خود را به طور کامل برای به دست آوردن انرژی جدید استفاده کرد.

217
Q

durchsetzen

A

کلمه “durchsetzen” به معنای “پیش بردن”، “به کرسی نشاندن”، یا “به اجرا درآوردن” است. این فعل برای اشاره به اعمال کردن نظر، تصمیم یا سیاست به صورت موفقیت‌آمیز به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★پیش بردن

Er konnte seine Ideen im Team durchsetzen.
او توانست ایده‌هایش را در تیم به کرسی بنشاند.

★★★به اجرا درآوردن

Die Regierung hat neue Maßnahmen durchgesetzt.
دولت اقدامات جدیدی را به اجرا درآورد.

★★★تحقق بخشیدن

Sie hat sich in der Firma durchgesetzt und ist jetzt Abteilungsleiterin.
او در شرکت موفق شد و اکنون مدیر بخش است.

مثال‌ها
Nach langen Diskussionen konnte er seine Vorschläge durchsetzen.
پس از بحث‌های طولانی، او توانست پیشنهاداتش را به کرسی بنشاند.

Die Eltern setzen strenge Regeln für ihre Kinder durch.
والدین قوانین سختی را برای فرزندانشان اعمال کردند.

Die neue Technologie hat sich schnell auf dem Markt durchgesetzt.
فناوری جدید به سرعت در بازار رواج یافت.

Er hat sich gegen die Widerstände durchgesetzt und das Projekt erfolgreich abgeschlossen.
او با وجود مقاومت‌ها توانست پروژه را با موفقیت به پایان برساند.

Die Lehrer setzen strikte Disziplin in der Klasse durch.
معلمان در کلاس نظم سختی را اعمال می‌کنند.

218
Q

sobald

A

کلمه “sobald” به معنای “به محض اینکه” یا “همین که” است. این کلمه برای نشان دادن اتفاق یا عملی که بلافاصله پس از یک اتفاق دیگر رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★به محض اینکه

Sobald er ankommt, rufe ich dich an.
به محض اینکه او برسد، به تو زنگ می‌زنم.

★★★همین که

Sobald die Sonne untergeht, wird es kälter.
همین که خورشید غروب کند، هوا سردتر می‌شود.

مثال‌ها
Sobald du fertig bist, können wir gehen.
به محض اینکه تو آماده شوی، می‌توانیم برویم.

Ich werde dich informieren, sobald ich mehr weiß.
به تو اطلاع خواهم داد، به محض اینکه بیشتر بدانم.

Sobald das Meeting vorbei ist, machen wir eine Pause.
به محض اینکه جلسه تمام شود، استراحت می‌کنیم.

Sobald der Regen aufhört, gehen wir spazieren.
به محض اینکه باران بند بیاید، به پیاده‌روی می‌رویم.

Sobald sie das Zimmer betrat, wurde es still.
به محض اینکه او وارد اتاق شد، سکوت برقرار شد.

Er wird kommen, sobald er kann.
او خواهد آمد، به محض اینکه بتواند.

219
Q

der Anleger

A

کلمه “Anleger” به معنای “سرمایه‌گذار” است. این اسم برای اشاره به کسی که پول خود را در دارایی‌ها، سهام، اوراق قرضه یا سایر ابزارهای مالی سرمایه‌گذاری می‌کند، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Anleger”
Der Anleger (مذکر)
Die Anlegerin (مؤنث)

معانی و استفاده‌ها
★★★سرمایه‌گذار

Der Anleger hat sein Geld in Immobilien investiert.
سرمایه‌گذار پول خود را در املاک سرمایه‌گذاری کرده است.

★★★سرمایه‌گذار مؤنث

Die Anlegerin hat erfolgreich in Aktien investiert.
سرمایه‌گذار زن به طور موفقیت‌آمیزی در سهام سرمایه‌گذاری کرده است.

مثال‌ها
Viele Anleger suchen sichere Anlagemöglichkeiten.
بسیاری از سرمایه‌گذاران به دنبال فرصت‌های سرمایه‌گذاری مطمئن هستند.

Die Anlegerin war sehr zufrieden mit ihrer Rendite.
سرمایه‌گذار زن از بازدهی خود بسیار راضی بود.

Kleine Anleger haben oft weniger Zugang zu Informationen als große Investoren.
سرمایه‌گذاران کوچک اغلب دسترسی کمتری به اطلاعات نسبت به سرمایه‌گذاران بزرگ دارند.

Der erfahrene Anleger konnte den Markt gut einschätzen.
سرمایه‌گذار باتجربه توانست بازار را به خوبی ارزیابی کند.

Die Anleger sollten sich gut informieren, bevor sie investieren.
سرمایه‌گذاران باید قبل از سرمایه‌گذاری به خوبی تحقیق کنند.

220
Q

der Aufpreis

A

کلمه “Aufpreis” به معنای “هزینه اضافی” یا “افزایش قیمت” است. این اسم برای اشاره به مبلغ اضافی که باید برای یک خدمت یا کالا پرداخت شود، به کار می‌رود.

جنسیت اسم “Aufpreis”
Der Aufpreis

معانی و استفاده‌ها
★★★هزینه اضافی

Für den Fensterplatz müssen Sie einen Aufpreis zahlen.
برای صندلی کنار پنجره باید هزینه اضافی پرداخت کنید.

★★★افزایش قیمت

Es gibt einen Aufpreis für das Frühstücksbuffet.
برای بوفه صبحانه یک افزایش قیمت وجود دارد.

مثال‌ها
Wenn Sie ein größeres Zimmer möchten, müssen Sie einen Aufpreis zahlen.
اگر یک اتاق بزرگتر بخواهید، باید هزینه اضافی پرداخت کنید.

Für die Expresslieferung wird ein Aufpreis von 10 Euro berechnet.
برای تحویل فوری، هزینه اضافی ۱۰ یورو محاسبه می‌شود.

Der Aufpreis für die Premium-Mitgliedschaft beträgt 50 Euro pro Jahr.
افزایش قیمت برای عضویت پریمیوم ۵۰ یورو در سال است.

Es gibt einen Aufpreis für Sonderleistungen wie Massage oder Sauna.
برای خدمات ویژه مانند ماساژ یا سونا یک هزینه اضافی وجود دارد.

Der Aufpreis für die Luxusversion des Autos beträgt 3000 Euro.
افزایش قیمت برای نسخه لوکس خودرو ۳۰۰۰ یورو است.

221
Q

das Handgepäck

A

کلمه “Handgepäck” به معنای “چمدان دستی” یا “بار دستی” است. این اسم برای اشاره به باری که مسافران می‌توانند با خود به داخل کابین هواپیما، قطار یا اتوبوس ببرند، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Handgepäck”
Das Handgepäck (خنثی)
Die Handgepäcke (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★چمدان دستی

Bitte legen Sie Ihr Handgepäck in die Gepäckfächer über den Sitzen.
لطفاً چمدان دستی خود را در قفسه‌های بالای صندلی‌ها قرار دهید.

★★★بار دستی

Im Handgepäck dürfen keine Flüssigkeiten über 100 ml mitgeführt werden.
در چمدان دستی نباید مایعات بیش از ۱۰۰ میلی‌لیتر حمل شود.

مثال‌ها
Das Handgepäck muss unter den Sitz oder in das Gepäckfach passen.
چمدان دستی باید زیر صندلی یا در قفسه بار جا بگیرد.

Jeder Passagier darf nur ein Handgepäckstück mitnehmen.
هر مسافر فقط می‌تواند یک چمدان دستی همراه داشته باشد.

Die Sicherheitsbestimmungen für Handgepäck sind sehr streng.
مقررات امنیتی برای چمدان دستی بسیار سختگیرانه است.

Vergessen Sie nicht, wichtige Dokumente im Handgepäck zu haben.
فراموش نکنید که مدارک مهم را در چمدان دستی داشته باشید.

Das Handgepäck darf ein bestimmtes Gewicht nicht überschreiten.
چمدان دستی نباید از وزن معینی تجاوز کند.

Sie sollten Ihre Wertgegenstände im Handgepäck aufbewahren.
شما باید وسایل ارزشمند خود را در چمدان دستی نگه دارید.

222
Q

das Übergepäck

A

کلمه “Übergepäck” به معنای “بار اضافی” یا “چمدان اضافی” است. این اسم برای اشاره به باری که بیش از حد مجاز تعیین شده توسط خطوط هوایی یا وسایل نقلیه دیگر است و معمولاً نیاز به پرداخت هزینه اضافی دارد، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Übergepäck”
Das Übergepäck (خنثی)
Die Übergepäcke (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★بار اضافی

Für Übergepäck wird eine zusätzliche Gebühr erhoben.
برای بار اضافی هزینه اضافی دریافت می‌شود.

★★★چمدان اضافی

Das Übergepäck muss am Schalter angemeldet werden.
چمدان اضافی باید در کانتر اعلام شود.

مثال‌ها
Sie mussten 50 Euro für Übergepäck zahlen.
آن‌ها باید ۵۰ یورو برای بار اضافی پرداخت می‌کردند.

Das Flugzeug hat eine strenge Übergepäckregelung.
هواپیما مقررات سختگیرانه‌ای برای بار اضافی دارد.

Das Übergepäck wurde gewogen und es war 10 kg zu viel.
بار اضافی وزن شد و ۱۰ کیلوگرم بیشتر از حد مجاز بود.

Er hat vergessen, das Übergepäck vorher anzumelden.
او فراموش کرد که چمدان اضافی را از قبل اعلام کند.

Die Gebühren für Übergepäck können sehr hoch sein.
هزینه‌های بار اضافی می‌تواند بسیار بالا باشد.

Wir mussten lange warten, bis das Übergepäck abgefertigt wurde.
ما باید مدت زیادی صبر می‌کردیم تا بار اضافی تخلیه شود.

223
Q

Abfliegen

A

کلمه “abfliegen” به معنای “پرواز کردن” یا “عزیمت کردن (با هواپیما)” است. این فعل برای اشاره به حرکت هواپیما از فرودگاه به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★پرواز کردن

Das Flugzeug fliegt um 18:00 Uhr ab.
هواپیما ساعت ۱۸:۰۰ پرواز می‌کند.

★★★عزیمت کردن

Wir fliegen morgen früh nach Paris ab.
ما فردا صبح به پاریس پرواز می‌کنیم.

مثال‌ها

Das Flugzeug ist pünktlich abgeflogen.
هواپیما به موقع پرواز کرد.

Die Maschine fliegt von Terminal 1 ab.
هواپیما از ترمینال ۱ پرواز می‌کند.

Wir sollten zwei Stunden vor Abflug am Flughafen sein.
باید دو ساعت قبل از پرواز در فرودگاه باشیم.

224
Q

Ankommen

A

کلمه “ankommen” به معنای “رسیدن” یا “ورود کردن” است. این فعل برای اشاره به رسیدن به مقصد به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها

★★★رسیدن

Der Zug kommt um 15:30 Uhr an.
قطار ساعت ۱۵:۳۰ می‌رسد.

★★★ورود کردن

Wir kommen morgen früh in Berlin an.
ما فردا صبح به برلین می‌رسیم.

مثال‌ها

Das Flugzeug ist pünktlich angekommen.
هواپیما به موقع رسید.

Sie sind gestern Abend am Bahnhof angekommen.
آن‌ها دیشب به ایستگاه قطار رسیدند.

Wann kommen die Gäste an?
مهمان‌ها کی می‌رسند؟

225
Q

der Abflug

A

کلمه “Abflug” به معنای “پرواز” یا “عزیمت (با هواپیما)” است. این اسم برای اشاره به زمان یا عمل پرواز کردن هواپیما از فرودگاه به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Abflug”
Der Abflug (مذکر)
Die Abflüge (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★پرواز

Der Abflug ist für 18:00 Uhr geplant.
پرواز برای ساعت ۱۸:۰۰ برنامه‌ریزی شده است.

★★★عزیمت

Bitte seien Sie zwei Stunden vor Abflug am Flughafen.
لطفاً دو ساعت قبل از پرواز در فرودگاه باشید.

مثال‌ها
Der Abflug verzögert sich um eine Stunde.
پرواز یک ساعت به تأخیر افتاده است.

Die Abflüge und Ankünfte werden auf der Anzeigetafel angezeigt.
پروازها و ورودها در تابلو نمایش داده می‌شوند.

Wir müssen den Check-in vor dem Abflug erledigen.
باید قبل از پرواز چک-این را انجام دهیم.

Der Abflugort ist der Internationale Flughafen Frankfurt.
مکان پرواز، فرودگاه بین‌المللی فرانکفورت است.

Die Passagiere wurden über den Abflug informiert.
مسافران از پرواز مطلع شدند.

Es gibt einen Warteraum für internationale Abflüge.
یک سالن انتظار برای پروازهای بین‌المللی وجود دارد.

226
Q

Abfahren

A

کلمه “abfahren” به معنای “حرکت کردن” یا “عزیمت کردن (با وسیله نقلیه)” است. این فعل برای اشاره به حرکت وسایل نقلیه مانند قطار، اتوبوس یا کشتی از یک مکان به مکان دیگر به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★حرکت کردن

Der Zug fährt um 18:00 Uhr ab.
قطار ساعت ۱۸:۰۰ حرکت می‌کند.

★★★عزیمت کردن

Wir müssen früh abfahren, um den Verkehr zu vermeiden.
ما باید زودتر حرکت کنیم تا از ترافیک جلوگیری کنیم.

جنسیت و جمع اسم “Abfahrt”
Die Abfahrt (مونث)
Die Abfahrten (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★حرکت

Die Abfahrt des Zuges ist um 18:00 Uhr.
حرکت قطار ساعت ۱۸:۰۰ است.

★★★عزیمت

Die Abfahrt des Busses wurde um eine Stunde verschoben.
عزیمت اتوبوس یک ساعت به تأخیر افتاده است.

مثال‌ها
Der Bus fährt in zehn Minuten ab.
اتوبوس ده دقیقه دیگر حرکت می‌کند.

Sie sind gestern Abend nach Hamburg abgefahren.
آن‌ها دیشب به هامبورگ حرکت کردند.

Wann fährt das nächste Schiff ab?
کشتی بعدی کی حرکت می‌کند؟

Bitte steigen Sie ein, wir fahren gleich ab.
لطفاً سوار شوید، ما به زودی حرکت خواهیم کرد.

Das Auto fährt in Richtung Süden ab.
ماشین به سمت جنوب حرکت می‌کند.

Die Abfahrt des Zuges verzögert sich um eine Stunde.
حرکت قطار یک ساعت به تأخیر افتاده است.

Die Abfahrten werden auf dem Bildschirm angezeigt.
حرکت‌ها بر روی صفحه نمایش نشان داده می‌شوند.

Wir müssen die Abfahrt verpassen.
ما نباید حرکت را از دست بدهیم.

227
Q

Ansagen

A

کلمه “ansagen” به معنای “اعلام کردن” یا “اطلاع دادن” است. این فعل برای اشاره به عمل اعلام یا اطلاع‌رسانی درباره یک موضوع یا رویداد به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★اعلام کردن

Der Moderator hat das nächste Lied angesagt.
مجری آهنگ بعدی را اعلام کرد.

★★★اطلاع دادن

Die Lehrerin hat den Testtermin angesagt.
معلم تاریخ امتحان را اطلاع داد.

جنسیت و جمع اسم “Ansage”
Die Ansage (مونث)
Die Ansagen (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★اعلام

Die Ansage am Bahnhof war deutlich und verständlich.
اعلام در ایستگاه قطار واضح و قابل فهم بود.

★★★اطلاعیه

Es gab eine Ansage über die Änderung des Fahrplans.
یک اطلاعیه در مورد تغییر جدول زمانی وجود داشت.

مثال‌ها
Der Pilot hat die aktuelle Wetterlage angesagt.
خلبان وضعیت فعلی هوا را اعلام کرد.

Bitte achten Sie auf die Ansagen im Zug.
لطفاً به اعلام‌ها در قطار توجه کنید.

Die Ansagen im Flughafen sind auf mehreren Sprachen.
اعلام‌ها در فرودگاه به چند زبان است.

Der Lehrer hat die Prüfungsdaten frühzeitig angesagt.
معلم تاریخ امتحانات را زودتر اطلاع داد.

Wir warten auf die Ansage des nächsten Flugs.
ما منتظر اعلام پرواز بعدی هستیم.

Die Ansagen im Radio wurden ständig wiederholt.
اعلام‌ها در رادیو به طور مداوم تکرار می‌شدند.

228
Q

frühzeitig

A

کلمه “frühzeitig” به معنای “زود” یا “به موقع” است. این صفت برای اشاره به انجام کاری در زمان مناسب یا قبل از زمان مورد انتظار به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
★★★زود

Wir müssen frühzeitig losfahren, um den Stau zu vermeiden.
باید زودتر حرکت کنیم تا از ترافیک جلوگیری کنیم.

★★★به موقع

Bitte kommen Sie frühzeitig zur Besprechung.
لطفاً به موقع به جلسه بیایید.

مثال‌ها
Er hat frühzeitig mit den Vorbereitungen für die Prüfung begonnen.
او زودتر با آمادگی برای امتحان شروع کرد.

Die Tickets waren frühzeitig ausverkauft.
بلیط‌ها زودتر به فروش رسیدند.

Wenn du frühzeitig kommst, haben wir mehr Zeit zum Reden.
اگر زودتر بیایی، وقت بیشتری برای صحبت کردن خواهیم داشت.

Es ist wichtig, frühzeitig einen Arzttermin zu vereinbaren.
مهم است که زودتر یک وقت دکتر بگیری.

Die Mitarbeiter wurden frühzeitig über die Änderungen informiert.
کارمندان زودتر از تغییرات مطلع شدند.

Durch frühzeitiges Eingreifen konnte ein größerer Schaden verhindert werden.
با مداخله زودهنگام، می‌توان از خسارت بزرگتری جلوگیری کرد.

229
Q

die Angelegenheit

A

کلمه “Angelegenheit” به معنای “موضوع”، “مسئله” یا “امر” است. این اسم برای اشاره به یک موضوع یا وضعیت خاص که نیاز به توجه یا رسیدگی دارد، به کار می‌رود.

جنسیت و جمع اسم “Angelegenheit”
Die Angelegenheit (مونث)
Die Angelegenheiten (جمع)

معانی و استفاده‌ها
★★★موضوع

Das ist eine wichtige Angelegenheit, die wir besprechen müssen.
این یک موضوع مهم است که باید درباره آن صحبت کنیم.

★★★مسئله

Die Angelegenheit wurde schnell und effizient gelöst.
مسئله به سرعت و کارآمد حل شد.

★★★امر

Er hat die Angelegenheit in die Hand genommen.
او امر را به دست گرفته است.

مثال‌ها
Bitte kümmere dich um diese Angelegenheit so schnell wie möglich.
لطفاً در اسرع وقت به این موضوع رسیدگی کن.

Die Angelegenheit betrifft alle Mitarbeiter der Firma.
این مسئله به همه کارکنان شرکت مربوط می‌شود.

In dieser Angelegenheit müssen wir sehr vorsichtig vorgehen.
در این امر باید بسیار محتاطانه عمل کنیم.

Sie haben sich ausführlich mit der Angelegenheit befasst.
آن‌ها به طور مفصل با این موضوع برخورد کرده‌اند.

Die Angelegenheit wurde zur Zufriedenheit aller Beteiligten geklärt.
مسئله به رضایت همه طرف‌های ذی‌نفع حل و فصل شد.

Die rechtlichen Angelegenheiten wurden von einem Anwalt geregelt.
امور حقوقی توسط یک وکیل تنظیم شد.

★★★مسئله شخصی
“Das ist eine private Angelegenheit, die nur uns betrifft.”
این یک مسئله شخصی است که فقط به ما مربوط می‌شود.

★★★مسئله مهم
“Wir müssen diese Angelegenheit sofort klären.”
ما باید این مسئله را فوراً حل کنیم.

★★★موضوع کاری
“Er hat eine geschäftliche Angelegenheit zu besprechen.”
او یک موضوع کاری برای بحث دارد.

★★★مورد قانونی
“Die Angelegenheit wurde dem Gericht übergeben.”
مسئله به دادگاه ارجاع داده شد.

★★★موضوع خانوادگی
“Familienangelegenheiten sollten innerhalb der Familie gelöst werden.”
مسائل خانوادگی باید درون خانواده حل شوند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “Angelegenheit” برای توصیف مسائل، موضوعات یا موارد مختلف استفاده کرد.