6 Flashcards

1
Q

anstreben

A

هدفی را دنبال کردن

فعل “anstreben” به زبان آلمانی به معنای “در پی چیزی بودن” یا “به دنبال چیزی رفتن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی هدف یا آرزویی را دنبال می‌کند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.

در پی موفقیت بودن
“Er strebt nach Erfolg.”
او در پی موفقیت است.

به دنبال کسب موقعیت بهتر
“Sie strebt eine höhere Position in der Firma an.”
او به دنبال کسب موقعیت بالاتری در شرکت است.

رسیدن به هدف مشخص
“Wir streben das Ziel an, bis Ende des Jahres fertig zu werden.”
ما هدف داریم که تا پایان سال کار را تمام کنیم.

مثال‌های بیشتر برای “anstreben”:
دستیابی به پیشرفت شغلی
“Viele junge Menschen streben eine Karriere in der Technologiebranche an.”
بسیاری از جوانان به دنبال پیشرفت شغلی در صنعت فناوری هستند.

در پی بهبود شرایط
“Die Regierung strebt an, die Lebensbedingungen der Bürger zu verbessern.”
دولت در پی بهبود شرایط زندگی شهروندان است.

تلاش برای کسب دانش بیشتر
“Er strebt an, mehr über Quantenphysik zu lernen.”
او در تلاش است تا بیشتر درباره فیزیک کوانتوم بیاموزد.

هدف‌گذاری بلندمدت
“Wir streben langfristige Lösungen für das Umweltproblem an.”
ما به دنبال راه‌حل‌های بلندمدت برای مشکل محیط زیست هستیم.

ساختار جمله:
etwas anstreben
“Er strebt eine bessere Ausbildung an.”
او به دنبال تحصیلات بهتر است.

nach etwas anstreben
“Sie strebt nach persönlicher Erfüllung.”
او در پی رضایت شخصی است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich strebe an
“Ich strebe an, ein erfolgreicher Designer zu werden.”
من در تلاش هستم تا یک طراح موفق شوم.

sie strebt (سوم شخص مفرد)
“Sie strebt eine akademische Laufbahn an.”
او به دنبال یک مسیر تحصیلی است.

sie streben (سوم شخص جمع)
“Sie streben nach einer friedlichen Lösung des Konflikts.”
آن‌ها به دنبال یک راه‌حل صلح‌آمیز برای حل اختلاف هستند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “anstreben” برای توصیف در پی چیزی بودن یا به دنبال چیزی رفتن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

طلبیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

beraten

A

فعل “beraten” به زبان آلمانی به معنای “مشاوره دادن” یا “راهنمایی کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی به دیگری اطلاعات یا راهنمایی‌هایی برای حل یک مشکل یا تصمیم‌گیری ارائه می‌دهد.

مشاوره دادن به مشتری
“Der Verkäufer berät den Kunden über die besten Produkte.”
فروشنده به مشتری درباره بهترین محصولات مشاوره می‌دهد.

راهنمایی کردن در انتخاب شغل
“Der Berufsberater berät die Schüler bei der Berufswahl.”
مشاور شغلی به دانش‌آموزان در انتخاب شغل مشاوره می‌دهد.

ارائه راهنمایی پزشکی
“Der Arzt berät den Patienten über die Behandlungsmöglichkeiten.”
پزشک به بیمار درباره گزینه‌های درمانی مشاوره می‌دهد.

مثال‌های بیشتر برای “beraten”:
مشاوره مالی
“Der Finanzberater berät die Familie bei der Investitionsplanung.”
مشاور مالی به خانواده در برنامه‌ریزی سرمایه‌گذاری مشاوره می‌دهد.

مشاوره حقوقی
“Der Anwalt berät seine Mandanten in rechtlichen Angelegenheiten.”
وکیل به موکلانش در امور حقوقی مشاوره می‌دهد.

راهنمایی در خرید
“Der Techniker berät uns beim Kauf eines neuen Computers.”
تکنسین در خرید یک کامپیوتر جدید به ما مشاوره می‌دهد.

مشاوره در زمینه سفر
“Das Reisebüro berät die Kunden bei der Urlaubsplanung.”
آژانس مسافرتی به مشتریان در برنامه‌ریزی تعطیلات مشاوره می‌دهد.

ساختار جمله:
jemanden beraten
“Er berät seine Freunde in persönlichen Angelegenheiten.”
او به دوستانش در مسائل شخصی مشاوره می‌دهد.

über etwas beraten
“Die Experten beraten über die nächsten Schritte.”
کارشناسان درباره گام‌های بعدی مشاوره می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich berate
“Ich berate meine Kollegen bei technischen Fragen.”
من به همکارانم در مسائل فنی مشاوره می‌دهم.

sie berät (سوم شخص مفرد)
“Sie berät die Kunden bei der Auswahl der richtigen Versicherung.”
او به مشتریان در انتخاب بیمه مناسب مشاوره می‌دهد.

sie beraten (سوم شخص جمع)
“Sie beraten die Schüler bei der Studienwahl.”
آن‌ها به دانش‌آموزان در انتخاب رشته تحصیلی مشاوره می‌دهند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “beraten” برای توصیف مشاوره دادن یا راهنمایی کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مشورت کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

(sich) einsetzen für + Akk.

A

فعل “sich einsetzen für” به زبان آلمانی به معنای “تعهد کردن” یا “پشتیبانی کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی برای حمایت از یک شخص، هدف، یا موضوع خاصی تلاش و فعالیت می‌کند.

پشتیبانی از حقوق بشر
“Er setzt sich für die Menschenrechte ein.”
او برای حقوق بشر تلاش می‌کند.

تعهد به محیط زیست
“Sie setzt sich für den Umweltschutz ein.”
او برای حفاظت از محیط زیست تلاش می‌کند.

دفاع از حقوق حیوانات
“Viele Menschen setzen sich für den Tierschutz ein.”
بسیاری از مردم برای حقوق حیوانات تلاش می‌کنند.

مثال‌های بیشتر برای “sich einsetzen für”:
تلاش برای عدالت اجتماعی
“Er setzt sich für soziale Gerechtigkeit ein.”
او برای عدالت اجتماعی تلاش می‌کند.

پشتیبانی از بیماران
“Die Organisation setzt sich für die Rechte der Patienten ein.”
این سازمان از حقوق بیماران پشتیبانی می‌کند.

تعهد به آموزش بهتر
“Die Lehrer setzen sich für eine bessere Bildung ein.”
معلمان برای آموزش بهتر تلاش می‌کنند.

حمایت از اقلیت‌ها
“Viele Aktivisten setzen sich für die Rechte von Minderheiten ein.”
بسیاری از فعالان برای حقوق اقلیت‌ها تلاش می‌کنند.

ساختار جمله:
sich einsetzen für etwas/jemanden
“Er setzt sich für den Schutz der Wälder ein.”
او برای حفاظت از جنگل‌ها تلاش می‌کند.

für etwas/jemanden einsetzen
“Sie setzt sich für ihre Kollegin ein.”
او از همکارش پشتیبانی می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich setze mich ein
“Ich setze mich für die Gleichberechtigung aller Menschen ein.”
من برای برابری همه انسان‌ها تلاش می‌کنم.

sie setzt sich ein (سوم شخص مفرد)
“Sie setzt sich für die Rechte der Frauen ein.”
او برای حقوق زنان تلاش می‌کند.

sie setzen sich ein (سوم شخص جمع)
“Sie setzen sich für bessere Arbeitsbedingungen ein.”
آن‌ها برای شرایط کاری بهتر تلاش می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich einsetzen für” برای توصیف تعهد و تلاش برای حمایت از افراد یا اهداف مختلف استفاده کرد.

از چیزی از خود مایه گذاشتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

vorher, nachher

A

nachher

بعد از کلاس
“Wir treffen uns nachher im Café.”
“ما بعد از کلاس در کافه همدیگر را می‌بینیم.”

بعد از ورزش
“Nach dem Training solltest du nachher viel Wasser trinken.”
“باید بعد از ورزش آب زیادی بنوشی.”

بعد از کار
“Nach der Arbeit gehe ich nachher ins Fitnessstudio.”
“بعد از کار به باشگاه می‌روم.”

بعد از شام
“Nach dem Abendessen sehen wir uns nachher einen Film an.”
“بعد از شام یک فیلم تماشا می‌کنیم.”

بعد از جلسه
“Nach dem Meeting besprechen wir nachher die nächsten Schritte.”
“بعد از جلسه گام‌های بعدی را بررسی می‌کنیم.”

مثال‌های بیشتر برای “nachher”:

بعد از مطالعه
“Nach dem Lernen mache ich nachher eine Pause.”
“بعد از مطالعه یک استراحت می‌کنم.”

بعد از امتحان
“Nach der Prüfung entspannen wir uns nachher.”
“بعد از امتحان استراحت می‌کنیم.”

بعد از خرید
“Nach dem Einkaufen packen wir nachher die Sachen aus.”
“بعد از خرید وسایل را باز می‌کنیم.”

ترکیب دو قید در یک جمله:
قبل و بعد از جلسه

“Vor dem Meeting haben wir eine kurze Besprechung und nachher gehen wir Mittagessen.”
“قبل از جلسه یک ملاقات کوتاه داریم و بعد از آن ناهار می‌خوریم.”

vorher
“Vorher” به معنای “قبل از آن” است و زمانی استفاده می‌شود که می‌خواهیم درباره یک اتفاق یا عمل که قبل از دیگری رخ داده است صحبت کنیم.

قبل از رفتن به مدرسه
“Ich habe vorher gefrühstückt.”
قبل از رفتن به مدرسه صبحانه خوردم.

قبل از ملاقات
“Wir sollten uns vorher informieren.”
ما باید قبل از ملاقات اطلاعات کسب کنیم.

قبل از سفر
“Packen Sie Ihre Koffer vorher.”
چمدان‌های خود را قبل از سفر ببندید.

nachher
“Nachher” به معنای “بعد از آن” است و زمانی استفاده می‌شود که می‌خواهیم درباره یک اتفاق یا عمل که بعد از دیگری رخ داده است صحبت کنیم.

بعد از کار
“Ich gehe nachher ins Fitnessstudio.”
بعد از کار به باشگاه می‌روم.

بعد از شام
“Wir sehen uns nachher einen Film an.”
بعد از شام یک فیلم تماشا می‌کنیم.

بعد از جلسه
“Nachher besprechen wir die nächsten Schritte.”
بعد از جلسه گام‌های بعدی را بررسی می‌کنیم.

مثال‌های بیشتر:
vorher

قبل از شروع کار
“Lesen Sie die Anleitung vorher sorgfältig.”
راهنما را قبل از شروع کار با دقت بخوانید.

قبل از امتحان
“Ich habe mich vorher gut vorbereitet.”
من قبل از امتحان خوب آماده شده بودم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

erreichen

A

دست پیدا کردن

دسترسی پیدا کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

etwas raten + Dat.

A

فعل “raten” به زبان آلمانی به معنای “پیشنهاد دادن” یا “توصیه کردن” است. زمانی استفاده می‌شود که کسی به دیگری توصیه یا پیشنهاد می‌دهد که چه کاری انجام دهد.

ساختار جمله
etwas raten + Dativ
یعنی: به کسی چیزی پیشنهاد دادن

مثال‌ها:
توصیه به دوست

“Ich rate dir, mehr Wasser zu trinken.”
“به تو پیشنهاد می‌کنم بیشتر آب بنوشی.”

پیشنهاد به همکار
“Der Chef rät ihm, den Bericht gründlich zu überprüfen.”
“رئیس به او پیشنهاد می‌دهد که گزارش را دقیقاً بررسی کند.”

توصیه به مشتری
“Der Verkäufer rät dem Kunden, dieses Modell zu kaufen.”
“فروشنده به مشتری پیشنهاد می‌دهد که این مدل را بخرد.”

مشاوره به بیمار
“Der Arzt rät der Patientin, sich mehr auszuruhen.”
“پزشک به بیمار پیشنهاد می‌کند که بیشتر استراحت کند.”

راهنمایی به دانش‌آموز
“Der Lehrer rät den Schülern, regelmäßig zu lernen.”
“معلم به دانش‌آموزان پیشنهاد می‌کند که به‌طور منظم درس بخوانند.”

مشورت به دوستان
“Ich rate euch, frühzeitig Tickets zu buchen.”
“به شما پیشنهاد می‌کنم که زودتر بلیت‌ها را رزرو کنید.”

توصیه به خانواده
“Die Eltern raten ihren Kindern, vorsichtig zu sein.”
“والدین به فرزندانشان پیشنهاد می‌کنند که محتاط باشند.”

استفاده با ضمایر

من پیشنهاد می‌دهم
“Ich rate dir, Geduld zu haben.”
“به تو پیشنهاد می‌کنم صبور باشی.”

او (مونث) پیشنهاد می‌دهد
“Sie rät ihrer Freundin, den Job anzunehmen.”
“او به دوستش پیشنهاد می‌دهد که شغل را قبول کند.”

آن‌ها پیشنهاد می‌دهند
“Sie raten uns, pünktlich zu sein.”
“آن‌ها به ما پیشنهاد می‌دهند که وقت‌شناس باشیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “raten” به همراه داتیو برای توصیف پیشنهاد دادن یا توصیه کردن به کسی استفاده کرد.

نصیحت کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

fordern

A

فعل “fordern”
به زبان آلمانی به معنای “درخواست کردن” یا “مطالبه کردن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی چیزی را به صورت جدی یا رسمی طلب می‌کند.

درخواست کردن
“Er fordert seine Rechte ein.”
“او حقوق خود را طلب می‌کند.”

درخواست از دولت
“Die Bürger fordern mehr Transparenz von der Regierung.”
“شهروندان از دولت شفافیت بیشتری طلب می‌کنند.”

درخواست از شرکت
“Die Gewerkschaft fordert höhere Löhne.”
“اتحادیه کارگری خواستار دستمزدهای بالاتر است.”

درخواست از دانش‌آموزان
“Der Lehrer fordert die Schüler auf, leise zu sein.”
“معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که ساکت باشند.”

درخواست از همکاران
“Sie fordert ihre Kollegen zur Zusammenarbeit auf.”
“او از همکارانش می‌خواهد که همکاری کنند.”

درخواست در محیط کار
“Der Chef fordert mehr Engagement von seinen Mitarbeitern.”
“رئیس از کارکنانش تعهد بیشتری طلب می‌کند.”

درخواست از دولت برای اقدامات فوری
“Die Demonstranten fordern sofortige Maßnahmen gegen den Klimawandel.”
“معترضان خواستار اقدامات فوری علیه تغییرات آب و هوایی هستند.”

درخواست برای عدالت
“Die Opfer fordern Gerechtigkeit.”
“قربانیان عدالت می‌طلبند.”

استفاده با ضمایر
من درخواست می‌کنم

“Ich fordere eine Erklärung.”
“من یک توضیح می‌خواهم.”

او (مونث) درخواست می‌کند

“Sie fordert Respekt.”
“او احترام می‌طلبد.”

آن‌ها درخواست می‌کنند

“Sie fordern eine bessere Behandlung.”
“آن‌ها خواستار رفتار بهتری هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “fordern” برای توصیف درخواست یا مطالبه چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

خواستن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

leisten

A

فعل “leisten” به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن” یا “ارائه کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی کار یا خدماتی را انجام می‌دهد یا چیزی را به دست می‌آورد.

انجام دادن وظایف
“Er leistet hervorragende Arbeit.”
“او کار فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهد.”

ارائه کمک
“Die Feuerwehr leistet schnelle Hilfe.”
“آتش‌نشانی کمک سریع ارائه می‌دهد.”

به دست آوردن توانایی مالی
“Er kann sich jetzt ein neues Auto leisten.”
“او اکنون می‌تواند یک ماشین جدید بخرد.”

انجام وظیفه
“Sie leistet ihren Beitrag zur Gemeinschaft.”
“او سهم خود را به جامعه ارائه می‌دهد.”

ارائه خدمات
“Das Krankenhaus leistet medizinische Versorgung.”
“بیمارستان خدمات پزشکی ارائه می‌دهد.”

ارائه مشاوره
“Der Anwalt leistet juristische Beratung.”
“وکیل مشاوره حقوقی ارائه می‌دهد.”

کمک در مواقع اضطراری
“Das Rote Kreuz leistet Unterstützung in Krisensituationen.”
“صلیب سرخ در مواقع بحرانی کمک ارائه می‌دهد.”

ارائه آموزش
“Die Schule leistet eine gute Ausbildung.”
“مدرسه آموزش خوبی ارائه می‌دهد.”

استفاده با ضمایر
من انجام می‌دهم

“Ich leiste meinen Beitrag zur Umweltschutz.”
“من سهم خود را به حفاظت از محیط زیست ارائه می‌دهم.”

او (مونث) انجام می‌دهد

“Sie leistet großartige Arbeit.”
“او کار فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهد.”

آن‌ها انجام می‌دهند

“Sie leisten wertvolle Hilfe.”
“آن‌ها کمک ارزشمندی ارائه می‌دهند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “leisten” برای توصیف انجام دادن یا ارائه کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

بدست آوردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

schaffen

A

فعل “schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “ایجاد کردن”، “به انجام رساندن” یا “موفق شدن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی کاری را به انجام می‌رساند یا چیزی را ایجاد می‌کند.

موفق شدن در امتحان
“Er hat die Prüfung geschafft.”
“او امتحان را با موفقیت گذراند.”

ایجاد یک اثر هنری
“Der Künstler schafft ein neues Gemälde.”
“هنرمند یک نقاشی جدید خلق می‌کند.”

به انجام رساندن پروژه
“Wir haben das Projekt rechtzeitig geschafft.”
“ما پروژه را به موقع به پایان رساندیم.”

پیدا کردن شغل جدید
“Sie hat es geschafft, einen neuen Job zu finden.”
“او موفق شد یک شغل جدید پیدا کند.”

ایجاد تغییرات مثبت
“Die Regierung schafft Reformen für eine bessere Zukunft.”
“دولت اصلاحاتی برای آینده بهتر ایجاد می‌کند.”

موفق شدن در چالش‌ها
“Er schafft es immer, die schwierigsten Aufgaben zu lösen.”
“او همیشه موفق می‌شود سخت‌ترین وظایف را حل کند.”

به دست آوردن یک هدف
“Sie hat ihr Ziel geschafft.”
“او به هدفش رسید.”

انجام دادن کار روزانه
“Ich habe es heute geschafft, alle meine Aufgaben zu erledigen.”
“امروز موفق شدم همه کارهایم را انجام دهم.”

استفاده با ضمایر
من انجام می‌دهم

“Ich schaffe das!”
“من این کار را انجام می‌دهم!”

او (مونث) انجام می‌دهد

“Sie schafft das Unmögliche.”
“او غیرممکن را ممکن می‌سازد.”

آن‌ها انجام می‌دهند

“Sie schaffen es gemeinsam.”
“آن‌ها این کار را با هم انجام می‌دهند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “schaffen” برای توصیف ایجاد کردن، به انجام رساندن یا موفق شدن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

sich beschäftigen mit + Dat.

A

فعل “sich beschäftigen mit”
به زبان آلمانی به معنای “مشغول بودن با” یا “درگیر شدن با” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی زمانی را صرف انجام کاری یا تفکری درباره موضوعی می‌کند.

مشغول بودن با یک پروژه
“Er beschäftigt sich mit einem neuen Projekt.”
“او با یک پروژه جدید مشغول است.”

درگیر بودن با یک کتاب
“Sie beschäftigt sich gerade mit einem spannenden Buch.”
“او در حال حاضر با یک کتاب هیجان‌انگیز مشغول است.”

کار کردن روی یک تحقیق
“Wir beschäftigen uns mit der Forschung über Klimawandel.”
“ما با تحقیق درباره تغییرات آب و هوایی مشغول هستیم.”

وقت گذرانی با یک سرگرمی
“Er beschäftigt sich in seiner Freizeit gerne mit Malen.”
“او در وقت آزادش با نقاشی مشغول است.”

پرداختن به مسائل فلسفی
“Die Philosophen beschäftigen sich mit den großen Fragen des Lebens.”
“فیلسوفان با مسائل بزرگ زندگی مشغول هستند.”

یادگیری زبان جدید
“Ich beschäftige mich zurzeit mit dem Erlernen der deutschen Sprache.”
“من در حال حاضر با یادگیری زبان آلمانی مشغول هستم.”

تحقیق درباره تاریخ
“Er beschäftigt sich intensiv mit der Geschichte des Zweiten Weltkriegs.”
“او به طور جدی با تاریخ جنگ جهانی دوم مشغول است.”

آماده شدن برای امتحان
“Sie beschäftigt sich täglich mit der Vorbereitung auf die Prüfung.”
“او روزانه با آمادگی برای امتحان مشغول است.”

استفاده با ضمایر
من مشغول هستم

“Ich beschäftige mich mit einem neuen Hobby.”
“من با یک سرگرمی جدید مشغول هستم.”

او (مونث) مشغول است

“Sie beschäftigt sich mit ihrer Abschlussarbeit.”
“او با پایان‌نامه‌اش مشغول است.”

آن‌ها مشغول هستند

“Sie beschäftigen sich mit den Vorbereitungen für die Konferenz.”
“آن‌ها با آمادگی برای کنفرانس مشغول هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich beschäftigen mit” برای توصیف مشغول بودن یا درگیر شدن با موضوعات مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

sich bewerben um + Akk /
sich bewerben bei+Dat.

A

فعل “sich bewerben” به زبان آلمانی به معنای “درخواست دادن” یا “تقاضا کردن” است. این فعل معمولاً برای موقعیت‌های شغلی، پذیرش تحصیلی، یا موارد مشابه استفاده می‌شود. دو ساختار رایج برای این فعل عبارتند از “sich bewerben um” و “sich bewerben bei”.

sich bewerben um + Akk.
به معنای درخواست دادن برای یک موقعیت یا چیز مشخص

درخواست شغل
“Er bewirbt sich um eine Stelle als Ingenieur.”
“او برای یک شغل به عنوان مهندس درخواست می‌دهد.”

درخواست پذیرش دانشگاه
“Sie bewirbt sich um einen Studienplatz an der Universität.”
“او برای یک جایگاه تحصیلی در دانشگاه درخواست می‌دهد.”

درخواست بورسیه
“Ich bewerbe mich um ein Stipendium.”
“من برای یک بورسیه درخواست می‌دهم.”

درخواست عضویت
“Wir bewerben uns um die Mitgliedschaft im Club.”
“ما برای عضویت در باشگاه درخواست می‌دهیم.”

استفاده با ضمایر

من درخواست می‌دهم
“Ich bewerbe mich um die Stelle.”
“من برای شغل درخواست می‌دهم.”

او (مونث) درخواست می‌دهد
“Sie bewirbt sich um die Position.”
“او برای آن موقعیت درخواست می‌دهد.”

آن‌ها درخواست می‌دهند
“Sie bewerben sich um den Job.”
“آن‌ها برای شغل درخواست می‌دهند.”

sich bewerben bei + Dat.
به معنای درخواست دادن به یک شرکت یا سازمان خاص

درخواست در یک شرکت
“Er bewirbt sich bei einer großen Firma.”
“او به یک شرکت بزرگ درخواست می‌دهد.”

درخواست در یک دانشگاه
“Sie bewirbt sich bei der Universität Heidelberg.”
“او به دانشگاه هایدلبرگ درخواست می‌دهد.”

درخواست در یک سازمان غیرانتفاعی
“Ich bewerbe mich bei einer NGO.”
“من به یک سازمان غیرانتفاعی درخواست می‌دهم.”

درخواست در یک نهاد دولتی
“Wir bewerben uns bei der Stadtverwaltung.”
“ما به اداره شهرداری درخواست می‌دهیم.”

استفاده با ضمایر
من درخواست می‌دهم
“Ich bewerbe mich bei der Firma.”
“من به شرکت درخواست می‌دهم.”

او (مونث) درخواست می‌دهد
“Sie bewirbt sich bei der Organisation.”
“او به سازمان درخواست می‌دهد.”

آن‌ها درخواست می‌دهند
“Sie bewerben sich bei der Behörde.”
“آن‌ها به نهاد دولتی درخواست می‌دهند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich bewerben” به همراه “um” و “bei” برای توصیف درخواست دادن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

sich erkundigen bei/nach + Dat.

A

فعل “sich erkundigen”
به زبان آلمانی به معنای “پرس‌وجو کردن” یا “اطلاع گرفتن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی از شخصی یا درباره موضوعی اطلاعاتی کسب می‌کند.

sich erkundigen bei + Dat.
به معنای پرس‌وجو کردن از کسی

پرس‌وجو کردن از مسئول
“Er erkundigt sich bei dem Lehrer.”
“او از معلم پرس‌وجو می‌کند.”

پرس‌وجو کردن از همکار
“Sie erkundigt sich bei ihrer Kollegin.”
“او از همکارش پرس‌وجو می‌کند.”

پرس‌وجو کردن از اطلاعات
“Ich erkundige mich bei der Auskunft.”
“من از اطلاعات پرس‌وجو می‌کنم.”

پرس‌وجو کردن از بخش پذیرش
“Wir erkundigen uns bei der Rezeption.”
“ما از بخش پذیرش پرس‌وجو می‌کنیم.”

استفاده با ضمایر
من پرس‌وجو می‌کنم

“Ich erkundige mich bei dem Sekretär.”
“من از منشی پرس‌وجو می‌کنم.”

او (مونث) پرس‌وجو می‌کند

“Sie erkundigt sich bei dem Arzt.”
“او از پزشک پرس‌وجو می‌کند.”

آن‌ها پرس‌وجو می‌کنند

“Sie erkundigen sich bei den Nachbarn.”
“آن‌ها از همسایگان پرس‌وجو می‌کنند.”

sich erkundigen nach + Dat.
به معنای پرس‌وجو کردن درباره چیزی

پرس‌وجو کردن درباره زمان حرکت قطار
“Er erkundigt sich nach den Abfahrtszeiten der Züge.”
“او درباره زمان حرکت قطارها پرس‌وجو می‌کند.”

پرس‌وجو کردن درباره وضعیت سلامتی
“Sie erkundigt sich nach dem Gesundheitszustand ihrer Freundin.”
“او درباره وضعیت سلامتی دوستش پرس‌وجو می‌کند.”

پرس‌وجو کردن درباره قیمت‌ها
“Ich erkundige mich nach den Preisen.”
“من درباره قیمت‌ها پرس‌وجو می‌کنم.”

پرس‌وجو کردن درباره شرایط آب و هوا
“Wir erkundigen uns nach dem Wetter.”
“ما درباره وضعیت آب و هوا پرس‌وجو می‌کنیم.”

sich akk [bei jdm] [nach jdm/etw] erkundigen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

sich vorstellen

A

معرفی کردن

فعل “sich vorstellen” به زبان آلمانی می‌تواند دو معنی متفاوت داشته باشد: “تصور کردن” و “معرفی کردن”. بسته به اینکه با چه پیشوند یا عبارتی استفاده شود، معنی متفاوتی خواهد داشت.

sich (etwas) vorstellen
به معنای “تصور کردن” یا “خیال کردن”

تصور کردن یک وضعیت
“Ich kann mir vorstellen, dass das schwer ist.”
“می‌توانم تصور کنم که این سخت است.”

خیال کردن یک آینده بهتر
“Sie stellt sich eine bessere Zukunft vor.”
“او آینده‌ای بهتر را تصور می‌کند.”

تجسم یک صحنه
“Er stellt sich vor, am Strand zu sein.”
“او تصور می‌کند که در ساحل است.”

تصور کردن یک پروژه موفق
“Wir stellen uns vor, dass unser Projekt erfolgreich sein wird.”
“ما تصور می‌کنیم که پروژه‌مان موفق خواهد بود.”

استفاده با ضمایر
من تصور می‌کنم

“Ich stelle mir vor, in einem großen Haus zu wohnen.”
“من تصور می‌کنم که در یک خانه بزرگ زندگی می‌کنم.”

او (مونث) تصور می‌کند

“Sie stellt sich vor, eine berühmte Sängerin zu sein.”
“او تصور می‌کند که یک خواننده معروف است.”

آن‌ها تصور می‌کنند

“Sie stellen sich vor, im Ausland zu leben.”
“آن‌ها تصور می‌کنند که در خارج از کشور زندگی می‌کنند.”

sich vorstellen
به معنای “معرفی کردن”

معرفی کردن خود در مصاحبه
“Er stellt sich beim Vorstellungsgespräch vor.”
“او در مصاحبه شغلی خود را معرفی می‌کند.”

معرفی کردن خود در کلاس
“Sie stellt sich der neuen Klasse vor.”
“او خود را به کلاس جدید معرفی می‌کند.”

معرفی کردن خود در یک مهمانی
“Ich stelle mich den Gästen vor.”
“من خود را به مهمانان معرفی می‌کنم.”

معرفی کردن خود در محل کار جدید
“Wir stellen uns den neuen Kollegen vor.”
“ما خود را به همکاران جدید معرفی می‌کنیم.”

استفاده با ضمایر
من معرفی می‌کنم

“Ich stelle mich vor.”
“من خود را معرفی می‌کنم.”

او (مونث) معرفی می‌کند

“Sie stellt sich vor.”
“او خود را معرفی می‌کند.”

آن‌ها معرفی می‌کنند

“Sie stellen sich vor.”
“آن‌ها خود را معرفی می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich vorstellen” برای توصیف تصور کردن یا معرفی کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

تصور کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

tätig sein , tätig

A

فعل “tätig sein” و صفت “tätig” در زبان آلمانی به معنای “فعال بودن” یا “مشغول بودن” است. این‌ها زمانی استفاده می‌شوند که بخواهیم بگوییم کسی در یک حرفه یا زمینه خاصی فعالیت دارد.

tätig sein
به معنای “مشغول بودن” یا “فعال بودن”

فعال بودن به عنوان معلم
“Er ist als Lehrer tätig.”
“او به عنوان معلم مشغول به کار است.”

فعال بودن در صنعت فناوری
“Sie ist in der Technologiebranche tätig.”
“او در صنعت فناوری مشغول به کار است.”

فعالیت در یک شرکت بزرگ
“Ich bin bei einer großen Firma tätig.”
“من در یک شرکت بزرگ مشغول به کار هستم.”

فعالیت در زمینه تحقیق
“Wir sind in der Forschung tätig.”
“ما در زمینه تحقیق مشغول به کار هستیم.”

استفاده با ضمایر
من مشغول هستم

“Ich bin im Vertrieb tätig.”
“من در فروش مشغول به کار هستم.”

او (مونث) مشغول است

“Sie ist im Gesundheitswesen tätig.”
“او در بخش بهداشت مشغول به کار است.”

آن‌ها مشغول هستند

“Sie sind im Bauwesen tätig.”
“آن‌ها در صنعت ساخت و ساز مشغول به کار هستند.”

tätig
به معنای “فعال” یا “مشغول”

یک پزشک فعال
“Er ist ein tätiger Arzt.”
“او یک پزشک فعال است.”

یک مهندس فعال
“Sie ist eine tätige Ingenieurin.”
“او یک مهندس فعال است.”

فعالیت‌های حرفه‌ای
“Seine tätige Mitarbeit hat das Projekt vorangebracht.”
“فعالیت حرفه‌ای او پروژه را پیش برده است.”

مشارکت فعال در سازمان
“Die tätigen Mitglieder des Vereins treffen sich regelmäßig.”
“اعضای فعال انجمن به طور منظم ملاقات می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
من فعال هستم

“Ich bin sehr tätig in meiner Gemeinde.”
“من در جامعه خود بسیار فعال هستم.”

او (مونث) فعال است

“Sie ist sehr tätig in ihrem Beruf.”
“او در حرفه خود بسیار فعال است.”

آن‌ها فعال هستند

“Sie sind als Freiwillige tätig.”
“آن‌ها به عنوان داوطلب فعال هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “tätig sein” و صفت “tätig” برای توصیف فعال بودن یا مشغول بودن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

unterstützen

A

حمایت و پشتیبانی کردن

فعل “unterstützen” به زبان آلمانی به معنای “حمایت کردن” یا “پشتیبانی کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی به دیگری کمک می‌کند یا از او حمایت می‌کند.

حمایت مالی
“Er unterstützt seine Familie finanziell.”
“او به خانواده‌اش از نظر مالی کمک می‌کند.”

پشتیبانی از یک پروژه
“Sie unterstützen das Projekt mit Ressourcen.”
“آن‌ها از پروژه با منابع حمایت می‌کنند.”

حمایت از یک دوست
“Ich unterstütze meinen Freund bei seinem Studium.”
“من از دوستم در تحصیلاتش حمایت می‌کنم.”

پشتیبانی در کار
“Der Chef unterstützt seine Mitarbeiter.”
“رئیس از کارکنانش حمایت می‌کند.”

کمک به یک سازمان خیریه
“Wir unterstützen eine gemeinnützige Organisation.”
“ما از یک سازمان خیریه حمایت می‌کنیم.”

استفاده با ضمایر
من حمایت می‌کنم

“Ich unterstütze dich in dieser schwierigen Zeit.”
“من در این زمان سخت از تو حمایت می‌کنم.”

او (مونث) حمایت می‌کند

“Sie unterstützt ihre Kollegin bei der Arbeit.”
“او از همکارش در کار حمایت می‌کند.”

آن‌ها حمایت می‌کنند

“Sie unterstützen die Initiative für saubere Energie.”
“آن‌ها از ابتکار برای انرژی پاک حمایت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
حمایت از ورزشکاران
“Der Verein unterstützt junge Athleten.”
“باشگاه از ورزشکاران جوان حمایت می‌کند.”

پشتیبانی از هنرمندان
“Die Stiftung unterstützt lokale Künstler.”
“بنیاد از هنرمندان محلی حمایت می‌کند.”

حمایت از آموزش
“Die Regierung unterstützt Bildungsprogramme.”
“دولت از برنامه‌های آموزشی حمایت می‌کند.”

حمایت از حقوق بشر
“Die Organisation unterstützt die Menschenrechte weltweit.”
“سازمان از حقوق بشر در سراسر جهان حمایت می‌کند.”

کمک به توسعه جامعه
“Wir unterstützen Gemeinschaftsprojekte in unserer Stadt.”
“ما از پروژه‌های جامعه در شهرمان حمایت می‌کنیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “unterstützen” برای توصیف حمایت کردن یا پشتیبانی کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

verbinden mit + Dat.

A

فعل “verbinden” به زبان آلمانی به معنای “متصل کردن” یا “وصل کردن” است. زمانی که با حرف اضافه “mit” به همراه داتیو استفاده می‌شود، به معنای “اتصال با” یا “ارتباط با” است.

اتصال با اینترنت
“Er verbindet den Computer mit dem Internet.”
“او کامپیوتر را به اینترنت وصل می‌کند.”

ارتباط با یک دوست
“Sie hat sich wieder mit ihrem alten Freund verbunden.”
“او دوباره با دوست قدیمی‌اش ارتباط برقرار کرده است.”

اتصال گوشی به شارژر
“Ich verbinde mein Handy mit dem Ladegerät.”
“من گوشی‌ام را به شارژر وصل می‌کنم.”

اتصال دو بخش
“Wir müssen diese beiden Teile mit einem Kabel verbinden.”
“ما باید این دو بخش را با یک کابل وصل کنیم.”

ارتباط در مکالمه تلفنی
“Der Sekretär verbindet den Anrufer mit dem Chef.”
“منشی تماس‌گیرنده را به رئیس وصل می‌کند.”

استفاده با ضمایر
من متصل می‌کنم

“Ich verbinde das Gerät mit dem Stromnetz.”
“من دستگاه را به شبکه برق وصل می‌کنم.”

او (مونث) متصل می‌کند

“Sie verbindet den Drucker mit dem Computer.”
“او پرینتر را به کامپیوتر وصل می‌کند.”

آن‌ها متصل می‌کنند

“Sie verbinden die beiden Gebäude mit einer Brücke.”
“آن‌ها دو ساختمان را با یک پل وصل می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
ارتباط دادن ایده‌ها
“Er verbindet seine Ideen mit den Vorschlägen des Teams.”
“او ایده‌هایش را با پیشنهادات تیم ارتباط می‌دهد.”

متصل کردن دستگاه‌ها
“Wir verbinden die Lautsprecher mit dem Verstärker.”
“ما بلندگوها را به تقویت‌کننده وصل می‌کنیم.”

ایجاد ارتباط در یک شبکه
“Die IT-Abteilung verbindet alle Computer mit dem Server.”
“بخش IT تمام کامپیوترها را به سرور وصل می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verbinden mit” برای توصیف اتصال یا ارتباط دادن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

با متصل کردن با

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

verhandeln

A

فعل “verhandeln” به زبان آلمانی به معنای “مذاکره کردن” یا “چانه‌زنی کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که دو یا چند طرف درباره شرایط یا موارد خاصی مذاکره می‌کنند تا به توافق برسند.

مذاکره درباره قیمت
“Sie verhandeln über den Preis des Autos.”
“آن‌ها درباره قیمت ماشین مذاکره می‌کنند.”

مذاکره در مورد قرارداد
“Er verhandelt den neuen Arbeitsvertrag.”
“او درباره قرارداد کاری جدید مذاکره می‌کند.”

مذاکره برای صلح
“Die Länder verhandeln über ein Friedensabkommen.”
“کشورها درباره یک توافق صلح مذاکره می‌کنند.”

مذاکره در تجارت
“Wir verhandeln mit unseren Geschäftspartnern über die Lieferbedingungen.”
“ما با شرکای تجاری خود درباره شرایط تحویل مذاکره می‌کنیم.”

مذاکره درباره پروژه
“Das Team verhandelt die Einzelheiten des Projekts.”
“تیم درباره جزئیات پروژه مذاکره می‌کند.”

استفاده با ضمایر
من مذاکره می‌کنم

“Ich verhandle mit dem Verkäufer über den Preis.”
“من با فروشنده درباره قیمت مذاکره می‌کنم.”

او (مونث) مذاکره می‌کند

“Sie verhandelt mit ihrem Chef über eine Gehaltserhöhung.”
“او با رئیس خود درباره افزایش حقوق مذاکره می‌کند.”

آن‌ها مذاکره می‌کنند

“Sie verhandeln über die Bedingungen des Vertrags.”
“آن‌ها درباره شرایط قرارداد مذاکره می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
مذاکره برای افزایش دستمزد
“Die Gewerkschaften verhandeln über eine Lohnerhöhung.”
“اتحادیه‌ها درباره افزایش دستمزد مذاکره می‌کنند.”

مذاکره برای خرید
“Wir verhandeln den Kauf des Hauses.”
“ما درباره خرید خانه مذاکره می‌کنیم.”

مذاکره در جلسه
“Die Parteien verhandeln in einer langen Sitzung.”
“طرفین در یک جلسه طولانی مذاکره می‌کنند.”

مذاکره در بازار
“Er verhandelt mit dem Händler auf dem Markt.”
“او در بازار با فروشنده مذاکره می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verhandeln” برای توصیف مذاکره کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

verlangen

A

فعل “verlangen” به زبان آلمانی به معنای “خواستن”، “طلب کردن” یا “مطالبه کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی به صورت جدی یا رسمی چیزی را می‌خواهد یا می‌طلبد.

درخواست حقوق بالاتر
“Die Mitarbeiter verlangen eine Gehaltserhöhung.”
“کارکنان درخواست افزایش حقوق دارند.”

درخواست خدمات بهتر
“Die Kunden verlangen besseren Service.”
“مشتریان خدمات بهتری می‌خواهند.”

درخواست توضیح
“Er verlangt eine Erklärung für das Problem.”
“او یک توضیح برای مشکل می‌خواهد.”

درخواست بازگشت پول
“Sie verlangen ihr Geld zurück.”
“آن‌ها پول خود را باز می‌خواهند.”

درخواست ملاقات
“Der Patient verlangt, den Arzt zu sehen.”
“بیمار درخواست ملاقات با پزشک را دارد.”

استفاده با ضمایر
من درخواست می‌کنم

“Ich verlange eine Antwort.”
“من یک پاسخ می‌خواهم.”

او (مونث) درخواست می‌کند

“Sie verlangt nach Gerechtigkeit.”
“او عدالت می‌طلبد.”

آن‌ها درخواست می‌کنند

“Sie verlangen Entschädigung für den Schaden.”
“آن‌ها جبران خسارت را می‌خواهند.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست اطلاعات بیشتر
“Die Behörde verlangt zusätzliche Informationen.”
“اداره اطلاعات بیشتری می‌خواهد.”

درخواست رعایت قوانین
“Der Lehrer verlangt, dass die Schüler die Regeln beachten.”
“معلم می‌خواهد که دانش‌آموزان قوانین را رعایت کنند.”

درخواست پایان کار
“Der Chef verlangt, dass das Projekt bis morgen fertig ist.”
“رئیس می‌خواهد که پروژه تا فردا تمام شود.”

درخواست توجه
“Die Situation verlangt unsere volle Aufmerksamkeit.”
“وضعیت نیازمند توجه کامل ماست.”

درخواست کمک
“Er verlangt Hilfe von seinen Freunden.”
“او از دوستانش کمک می‌خواهد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verlangen” برای توصیف خواستن یا مطالبه کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

verteidigen

A

فعل “verteidigen” به زبان آلمانی به معنای “دفاع کردن” یا “حمایت کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی از چیزی یا کسی دفاع می‌کند، چه به صورت فیزیکی و چه به صورت کلامی.

دفاع کردن از یک دوست
“Er verteidigt seinen Freund gegen die Anschuldigungen.”
“او از دوستش در برابر اتهامات دفاع می‌کند.”

دفاع از کشور
“Die Soldaten verteidigen ihr Land.”
“سربازان از کشورشان دفاع می‌کنند.”

دفاع در دادگاه
“Der Anwalt verteidigt seinen Mandanten vor Gericht.”
“وکیل از موکلش در دادگاه دفاع می‌کند.”

حمایت از ایده‌ها
“Sie verteidigt ihre Ideen leidenschaftlich.”
“او با اشتیاق از ایده‌هایش دفاع می‌کند.”

دفاع از حقوق
“Die Aktivisten verteidigen die Menschenrechte.”
“فعالان از حقوق بشر دفاع می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
من دفاع می‌کنم

“Ich verteidige meine Meinung.”
“من از نظرم دفاع می‌کنم.”

او (مونث) دفاع می‌کند

“Sie verteidigt ihre Entscheidung.”
“او از تصمیمش دفاع می‌کند.”

آن‌ها دفاع می‌کنند

“Sie verteidigen ihre Position.”
“آن‌ها از موقعیت خود دفاع می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
دفاع در مسابقه
“Die Mannschaft verteidigt ihren Titel.”
“تیم از عنوان قهرمانی خود دفاع می‌کند.”

دفاع از یک پایان‌نامه
“Er verteidigt seine Dissertation vor dem Prüfungsausschuss.”
“او از پایان‌نامه‌اش در برابر کمیته امتحان دفاع می‌کند.”

دفاع از یک قلعه
“Die Ritter verteidigen die Burg gegen die Angreifer.”
“شوالیه‌ها از قلعه در برابر مهاجمان دفاع می‌کنند.”

حمایت از خانواده
“Er verteidigt seine Familie gegen jede Bedrohung.”
“او از خانواده‌اش در برابر هر تهدیدی دفاع می‌کند.”

دفاع در بحث
“Sie verteidigt ihre Argumente in der Diskussion.”
“او در بحث از استدلال‌هایش دفاع می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verteidigen” برای توصیف دفاع کردن یا حمایت کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

zu tun haben mit + Dat.

A

فعل “zu tun haben mit”
به زبان آلمانی به معنای “در ارتباط بودن با” یا “مربوط بودن به” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم بگوییم چیزی یا کسی با موضوع یا مسئله‌ای خاص در ارتباط است.

در ارتباط بودن با مشکل
“Das hat nichts mit dem eigentlichen Problem zu tun.”
“این هیچ ارتباطی با مشکل اصلی ندارد.”

مرتبط بودن با پروژه
“Er hat viel mit dem neuen Projekt zu tun.”
“او خیلی با پروژه جدید در ارتباط است.”

درگیر بودن با موضوع
“Wir haben viel mit der Planung der Veranstaltung zu tun.”
“ما خیلی با برنامه‌ریزی مراسم درگیر هستیم.”

در ارتباط بودن با قوانین
“Diese Regelungen haben mit dem neuen Gesetz zu tun.”
“این مقررات با قانون جدید در ارتباط هستند.”

استفاده با ضمایر
من در ارتباط هستم

“Ich habe nichts mit dieser Angelegenheit zu tun.”
“من هیچ ارتباطی با این موضوع ندارم.”

او (مونث) در ارتباط است

“Sie hat viel mit der Organisation der Konferenz zu tun.”
“او خیلی با سازماندهی کنفرانس در ارتباط است.”

آن‌ها در ارتباط هستند

“Sie haben viel mit dem Erfolg des Projekts zu tun.”
“آن‌ها خیلی با موفقیت پروژه در ارتباط هستند.”

مثال‌های بیشتر:
در ارتباط بودن با شرایط کاری
“Die Unzufriedenheit der Mitarbeiter hat viel mit den Arbeitsbedingungen zu tun.”
“نارضایتی کارکنان ارتباط زیادی با شرایط کاری دارد.”

مرتبط بودن با تحصیلات
“Seine Kenntnisse haben viel mit seiner Ausbildung zu tun.”
“دانش او ارتباط زیادی با تحصیلاتش دارد.”

در ارتباط بودن با تجربه
“Ihre Fähigkeiten haben viel mit ihrer Berufserfahrung zu tun.”
“مهارت‌های او ارتباط زیادی با تجربه شغلی‌اش دارد.”

مرتبط بودن با فرهنگ
“Das Verhalten hat viel mit der Kultur des Landes zu tun.”
“این رفتار ارتباط زیادی با فرهنگ کشور دارد.”

در ارتباط بودن با تیم
“Erfolg hat viel mit Teamarbeit zu tun.”
“موفقیت ارتباط زیادی با کار تیمی دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “zu tun haben mit” برای توصیف ارتباط یا رابطه داشتن با موضوعات مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

die Abteilung

A

اسم “Abteilung” به زبان آلمانی به معنای “بخش” یا “دپارتمان” است. این کلمه معمولاً برای توصیف بخش‌های مختلف در یک سازمان، شرکت، یا اداره استفاده می‌شود.

بخش مالی
“Die Abteilung für Finanzen ist verantwortlich für die Budgetplanung.”
“بخش مالی مسئول برنامه‌ریزی بودجه است.”

دپارتمان منابع انسانی
“Die Personalabteilung kümmert sich um die Einstellungen und Entlassungen.”
“بخش منابع انسانی به استخدام و اخراج کارکنان رسیدگی می‌کند.”

بخش تحقیق و توسعه
“Die Abteilung für Forschung und Entwicklung arbeitet an neuen Produkten.”
“بخش تحقیق و توسعه روی محصولات جدید کار می‌کند.”

بخش فروش
“Die Verkaufsabteilung ist für den Vertrieb der Produkte zuständig.”
“بخش فروش مسئول توزیع محصولات است.”

بخش بازاریابی
“Die Marketingabteilung plant die Werbekampagnen.”
“بخش بازاریابی کمپین‌های تبلیغاتی را برنامه‌ریزی می‌کند.”

استفاده با ضمایر
بخش من

“Meine Abteilung arbeitet an diesem Projekt.”
“بخش من روی این پروژه کار می‌کند.”

بخش او (مونث)

“Ihre Abteilung hat die besten Verkaufszahlen.”
“بخش او بهترین آمار فروش را دارد.”

بخش آن‌ها

“Ihre Abteilungen arbeiten eng zusammen.”
“بخش‌های آن‌ها به‌طور نزدیک با هم همکاری می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
بخش IT
“Die IT-Abteilung ist für die Wartung der Computer zuständig.”
“بخش IT مسئول نگهداری از کامپیوترها است.”

بخش خدمات مشتری
“Die Kundenservice-Abteilung beantwortet Anfragen und Beschwerden.”
“بخش خدمات مشتری به پرسش‌ها و شکایات پاسخ می‌دهد.”

بخش تولید
“Die Produktionsabteilung stellt die Produkte her.”
“بخش تولید محصولات را تولید می‌کند.”

بخش حقوقی
“Die Rechtsabteilung berät das Unternehmen in rechtlichen Fragen.”
“بخش حقوقی شرکت را در مسائل حقوقی مشاوره می‌دهد.”

بخش آموزش
“Die Schulungsabteilung organisiert Weiterbildungskurse.”
“بخش آموزش دوره‌های آموزشی را سازماندهی می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Abteilung” برای توصیف بخش‌های مختلف در یک سازمان یا شرکت استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

die Angabe

A

اسم “Angabe” به زبان آلمانی به معنای “اطلاعات”، “بیان”، “مشخصات” یا “ذکر” است. این کلمه معمولاً برای توصیف ارائه اطلاعات یا جزئیات خاصی استفاده می‌شود.

ارائه اطلاعات
“Bitte geben Sie Ihre persönlichen Angaben an.”
“لطفاً اطلاعات شخصی خود را ارائه دهید.”

بیان دلیل
“Er machte keine Angaben zu den Gründen seines Fehlens.”
“او دلایلی برای غیبت خود ارائه نداد.”

مشخصات محصول
“Die technischen Angaben finden Sie auf der Verpackung.”
“مشخصات فنی را می‌توانید روی بسته‌بندی پیدا کنید.”

اطلاعات تماس
“Wir benötigen Ihre Kontaktdaten und weiteren Angaben.”
“ما به اطلاعات تماس و سایر جزئیات شما نیاز داریم.”

استفاده با ضمایر
اطلاعات من

“Meine Angaben sind korrekt.”
“اطلاعات من صحیح است.”

اطلاعات او (مونث)

“Ihre Angaben wurden überprüft.”
“اطلاعات او بررسی شد.”

اطلاعات آن‌ها

“Ihre Angaben fehlen noch.”
“اطلاعات آن‌ها هنوز کامل نشده است.”

مثال‌های بیشتر:
بیان اطلاعات مالی
“Die Angaben zu den Kosten sind in der Rechnung enthalten.”
“اطلاعات مربوط به هزینه‌ها در فاکتور موجود است.”

ذکر جزئیات
“Die genauen Angaben zur Veranstaltung werden nächste Woche bekannt gegeben.”
“جزئیات دقیق مربوط به مراسم هفته آینده اعلام خواهد شد.”

مشخصات در فرم
“Füllen Sie bitte alle erforderlichen Angaben im Formular aus.”
“لطفاً تمامی مشخصات لازم را در فرم پر کنید.”

اطلاعات تحصیلی
“Die Angaben zu seinem Bildungsweg sind beeindruckend.”
“اطلاعات مربوط به تحصیلات او قابل توجه است.”

بیان زمان
“Die Angaben zur Lieferzeit sind unverbindlich.”
“اطلاعات مربوط به زمان تحویل غیرالزامی است.”

اطلاعات در یک گزارش
“Der Bericht enthält genaue Angaben zum Unfallhergang.”
“گزارش شامل اطلاعات دقیقی از چگونگی وقوع حادثه است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Angabe” برای توصیف ارائه اطلاعات یا ذکر جزئیات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

اظهار-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

der/die Angestellte-n

A

اسم “Angestellte” به زبان آلمانی به معنای “کارمند” است. این کلمه می‌تواند به صورت مذکر (der Angestellte) یا مؤنث (die Angestellte) باشد و برای اشاره به افرادی که در یک شرکت یا سازمان مشغول به کار هستند استفاده می‌شود.

کارمند مذکر
“Der Angestellte arbeitet in der Marketingabteilung.”
“کارمند در بخش بازاریابی کار می‌کند.”

کارمند مؤنث
“Die Angestellte ist für die Buchhaltung zuständig.”
“کارمند مؤنث مسئول حسابداری است.”

جمع کارمندان
“Die Angestellten des Unternehmens nehmen an der Schulung teil.”
“کارمندان شرکت در دوره آموزشی شرکت می‌کنند.”

وظایف کارمندان
“Die Angestellten haben unterschiedliche Aufgaben.”
“کارمندان وظایف مختلفی دارند.”

استفاده با ضمایر
کارمند من (مذکر)

“Mein Angestellter hat die Berichte fertiggestellt.”
“کارمند من گزارش‌ها را تکمیل کرده است.”

کارمند او (مؤنث)

“Ihre Angestellte hat die Kundenanfragen beantwortet.”
“کارمند او به پرسش‌های مشتریان پاسخ داده است.”

کارمندان آن‌ها

“Ihre Angestellten sind sehr kompetent.”
“کارمندان آن‌ها بسیار کارآمد هستند.”

مثال‌های بیشتر:
کارمند جدید
“Ein neuer Angestellter wurde gestern eingestellt.”
“یک کارمند جدید دیروز استخدام شد.”

کارمند موقت
“Die Firma hat einige temporäre Angestellte für das Projekt eingestellt.”
“شرکت چند کارمند موقت برای پروژه استخدام کرده است.”

کارمند با تجربه
“Der erfahrene Angestellte weiß genau, wie die Prozesse ablaufen.”
“کارمند با تجربه دقیقاً می‌داند که فرآیندها چگونه پیش می‌روند.”

کارمند بخش IT
“Die Angestellte in der IT-Abteilung löst technische Probleme.”
“کارمند مؤنث در بخش IT مشکلات فنی را حل می‌کند.”

کارمند در خدمات مشتری
“Die Angestellten im Kundenservice sind freundlich und hilfsbereit.”
“کارمندان بخش خدمات مشتریان دوستانه و کمک‌کننده هستند.”

کارمند در بخش فروش
“Der Angestellte im Verkauf hat die besten Verkaufszahlen.”
“کارمند بخش فروش بهترین آمار فروش را دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Angestellte” برای توصیف کارمندان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

die Anlage-n

A

اسم “Anlage” به زبان آلمانی به معنای “تجهیزات”، “سرمایه‌گذاری”، “پیوست”، یا “تأسیسات” است. این کلمه بسته به زمینه استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

تجهیزات
“Die technische Anlage im Labor ist sehr modern.”
“تجهیزات فنی در آزمایشگاه بسیار مدرن است.”

سرمایه‌گذاری
“Seine Anlage in Aktien hat sich ausgezahlt.”
“سرمایه‌گذاری او در سهام نتیجه داده است.”

پیوست
“Die Anlage der E-Mail enthält wichtige Dokumente.”
“پیوست ایمیل شامل اسناد مهمی است.”

تأسیسات
“Die Anlage zur Wasseraufbereitung ist sehr effizient.”
“تأسیسات تصفیه آب بسیار کارآمد است.”

استفاده با ضمایر
تجهیزات من

“Meine Anlage funktioniert einwandfrei.”
“تجهیزات من بدون نقص کار می‌کند.”

سرمایه‌گذاری او (مذکر)

“Seine Anlage hat hohe Renditen gebracht.”
“سرمایه‌گذاری او بازدهی بالایی داشته است.”

پیوست آن‌ها

“Ihre Anlage enthält alle erforderlichen Informationen.”
“پیوست آن‌ها شامل تمامی اطلاعات لازم است.”

مثال‌های بیشتر:
تجهیزات صوتی
“Die Musikanlage im Wohnzimmer hat einen ausgezeichneten Klang.”
“تجهیزات صوتی در اتاق نشیمن صدای فوق‌العاده‌ای دارد.”

سرمایه‌گذاری در املاک
“Er hat eine Anlage in Immobilien getätigt.”
“او در املاک سرمایه‌گذاری کرده است.”

پیوست قرارداد
“Die genauen Bedingungen finden Sie in der Anlage.”
“شرایط دقیق را در پیوست می‌توانید پیدا کنید.”

تأسیسات صنعتی
“Die industrielle Anlage produziert täglich tausende von Produkten.”
“تأسیسات صنعتی روزانه هزاران محصول تولید می‌کند.”

سرمایه‌گذاری بلندمدت
“Langfristige Anlagen sind oft weniger riskant.”
“سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت اغلب کمتر پرخطر هستند.”

تجهیزات ورزشی
“Die Sportanlage ist für verschiedene Sportarten geeignet.”
“تجهیزات ورزشی برای ورزش‌های مختلف مناسب است.”

پیوست نامه
“Die Anlage zum Brief enthält alle notwendigen Unterlagen.”
“پیوست نامه شامل تمامی مدارک لازم است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Anlage” برای توصیف تجهیزات، سرمایه‌گذاری، پیوست و تأسیسات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

die Anrede-n

A

عنوان

اسم “Anrede” به زبان آلمانی به معنای “عنوان” یا “سلام” است. این کلمه معمولاً برای اشاره به نحوه‌ی شروع نامه‌ها یا ایمیل‌ها و همچنین برای عناوین محترمانه در مکالمات رسمی استفاده می‌شود.

عنوان در نامه
“Die Anrede in einem Geschäftsbrief ist sehr wichtig.”
“عنوان در یک نامه تجاری بسیار مهم است.”

نحوه‌ی شروع ایمیل
“Welche Anrede verwendet man in einer E-Mail?”
“از چه عنوانی در یک ایمیل استفاده می‌شود؟”

عناوین محترمانه
“Die richtige Anrede zeigt Respekt gegenüber dem Empfänger.”
“عنوان درست نشان‌دهنده‌ی احترام به گیرنده است.”

استفاده با ضمایر
عنوان من

“Meine Anrede ist ‘Sehr geehrte Damen und Herren’.”
“عنوان من ‘خانم‌ها و آقایان محترم’ است.”

عنوان او (مونث)

“Ihre Anrede war sehr formell.”
“عنوان او بسیار رسمی بود.”

عناوین آن‌ها

“Ihre Anreden sind immer höflich und respektvoll.”
“عناوین آن‌ها همیشه مؤدبانه و محترمانه است.”

مثال‌های بیشتر:
عنوان رسمی در نامه
“Die Anrede ‘Sehr geehrter Herr Schmidt’ wird häufig verwendet.”
“عنوان ‘جناب آقای اشمیت محترم’ به طور متداول استفاده می‌شود.”

شروع غیررسمی ایمیل
“Für Freunde verwendet man oft die Anrede ‘Hallo’.”
“برای دوستان اغلب از عنوان ‘سلام’ استفاده می‌شود.”

انتخاب عنوان مناسب
“Es ist wichtig, die richtige Anrede für den jeweiligen Empfänger zu wählen.”
“انتخاب عنوان مناسب برای گیرنده مربوطه مهم است.”

استفاده از عناوین در مکالمات رسمی
“Bei offiziellen Veranstaltungen wird die Anrede ‘Frau Doktor’ verwendet.”
“در مراسم رسمی از عنوان ‘خانم دکتر’ استفاده می‌شود.”

تغییر عناوین بر اساس موقعیت
“Die Anrede kann je nach Kontext variieren.”
“عنوان می‌تواند بسته به زمینه تغییر کند.”

عناوین در زبان‌های مختلف
“Unterschiedliche Kulturen haben verschiedene Anreden.”
“فرهنگ‌های مختلف عناوین متفاوتی دارند.”

مثال‌های متنوع از عناوین
“Beispiele für Anreden sind ‘Herr’, ‘Frau’, ‘Doktor’ und ‘Professor’.”
“مثال‌هایی از عناوین عبارتند از ‘آقا’، ‘خانم’، ‘دکتر’ و ‘پروفسور’.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Anrede” برای توصیف عناوین و نحوه شروع مکاتبات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

خطاب-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

der Arbeitgeber

A

کارفرما

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

der Arbeitnehmer

A

کارمند

اسم “Arbeitnehmer” به زبان آلمانی به معنای “کارمند” یا “کارگر” است. این کلمه برای اشاره به کسی که در یک شرکت یا سازمان استخدام شده و کار می‌کند استفاده می‌شود. “Arbeitnehmer” به صورت مذکر استفاده می‌شود و فرم مؤنث آن “Arbeitnehmerin” است.

کارمند شرکت
“Der Arbeitnehmer arbeitet seit fünf Jahren in der Firma.”
“کارمند به مدت پنج سال در شرکت کار می‌کند.”

حقوق کارمند
“Die Rechte der Arbeitnehmer sind gesetzlich geschützt.”
“حقوق کارمندان به صورت قانونی محافظت شده است.”

قرارداد کار
“Der neue Arbeitnehmer hat einen unbefristeten Vertrag.”
“کارمند جدید یک قرارداد دائمی دارد.”

مزایای کارمند
“Die Arbeitnehmer erhalten zusätzliche Leistungen wie Urlaubsgeld.”
“کارمندان مزایای اضافی مانند پول تعطیلات دریافت می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
کارمند من

“Mein Arbeitnehmer ist sehr zuverlässig.”
“کارمند من بسیار قابل اعتماد است.”

کارمند او (مونث)

“Ihre Arbeitnehmerin ist sehr engagiert.”
“کارمند او (مونث) بسیار متعهد است.”

کارمندان آن‌ها

“Ihre Arbeitnehmer sind gut ausgebildet.”
“کارمندان آن‌ها خوب آموزش دیده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
ساعات کاری کارمند
“Die Arbeitszeiten der Arbeitnehmer sind flexibel.”
“ساعات کاری کارمندان انعطاف‌پذیر است.”

حمایت از کارمندان
“Der Betriebsrat unterstützt die Arbeitnehmer bei Problemen.”
“شورای کارکنان از کارمندان در مشکلات حمایت می‌کند.”

بیمه کارمند
“Die Arbeitnehmer sind durch die Firma krankenversichert.”
“کارمندان توسط شرکت بیمه درمانی هستند.”

آموزش کارمندان
“Das Unternehmen bietet seinen Arbeitnehmern regelmäßige Schulungen an.”
“شرکت به کارمندان خود آموزش‌های منظم ارائه می‌دهد.”

کارمند در بخش تولید
“Der Arbeitnehmer in der Produktion arbeitet an der Fertigung der Produkte.”
“کارمند در بخش تولید روی ساخت محصولات کار می‌کند.”

رضایت شغلی
“Die Zufriedenheit der Arbeitnehmer ist für das Unternehmen sehr wichtig.”
“رضایت شغلی کارمندان برای شرکت بسیار مهم است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Arbeitnehmer” برای توصیف کارمندان و کارگران در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

der Aufstieg

A

اسم “Aufstieg”
به زبان آلمانی به معنای “ترقی”، “پیشرفت”، یا “صعود” است.
این کلمه معمولاً برای توصیف پیشرفت شغلی، ترقی در یک موقعیت، یا صعود به مکانی بالاتر استفاده می‌شود.

ترقی شغلی
“Der Aufstieg in der Firma war für ihn ein großer Erfolg.”
“ترقی در شرکت برای او یک موفقیت بزرگ بود.”

پیشرفت تحصیلی
“Der Aufstieg zum Doktortitel erfordert viel Arbeit.”
“پیشرفت به سمت دکتر شدن نیازمند کار زیادی است.”

صعود به کوه
“Der Aufstieg auf den Berg war anstrengend, aber lohnend.”
“صعود به کوه خسته‌کننده بود، اما ارزشش را داشت.”

پیشرفت اقتصادی
“Der wirtschaftliche Aufstieg des Landes ist beeindruckend.”
“پیشرفت اقتصادی کشور چشمگیر است.”

استفاده با ضمایر
ترقی من

“Mein Aufstieg in der Firma war unerwartet.”
“ترقی من در شرکت غیرمنتظره بود.”

پیشرفت او (مونث)

“Ihr Aufstieg in der Wissenschaft war bemerkenswert.”
“پیشرفت او در علم چشمگیر بود.”

ترقی آن‌ها

“Ihr Aufstieg in der Gesellschaft ist ein Beispiel für andere.”
“ترقی آن‌ها در جامعه الگویی برای دیگران است.”

مثال‌های بیشتر:
صعود ورزشی
“Der Aufstieg in die erste Liga war das Ziel des Teams.”
“صعود به لیگ اول هدف تیم بود.”

پیشرفت در یک حرفه
“Der Aufstieg zum Manager war nicht einfach.”
“ترقی به سمت مدیر شدن آسان نبود.”

ترقی در یک سازمان
“Sein Aufstieg in der Organisation war dank seiner harten Arbeit möglich.”
“ترقی او در سازمان به دلیل سخت‌کوشی‌اش ممکن شد.”

صعود اجتماعی
“Der soziale Aufstieg durch Bildung ist ein wichtiger Aspekt.”
“صعود اجتماعی از طریق آموزش یک جنبه مهم است.”

پیشرفت در زندگی
“Ein kontinuierlicher Aufstieg im Leben erfordert Hingabe und Zielstrebigkeit.”
“پیشرفت مداوم در زندگی نیازمند تعهد و هدف‌مندی است.”

موفقیت شغلی
“Der schnelle Aufstieg in seiner Karriere überraschte viele.”
“ترقی سریع در شغلش بسیاری را شگفت‌زده کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Aufstieg” برای توصیف انواع مختلف پیشرفت و ترقی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

die Ausbildung-en

A

آموزش

اسم “Ausbildung”
به زبان آلمانی به معنای “آموزش” یا “تحصیلات” است.
این کلمه برای توصیف دوره‌های آموزشی یا تحصیلی که فرد برای کسب مهارت‌های حرفه‌ای یا علمی می‌گذراند، استفاده می‌شود.

دوره آموزشی حرفه‌ای
“Die Ausbildung zum Elektriker dauert drei Jahre.”
“دوره آموزشی برای برق‌کار شدن سه سال طول می‌کشد.”

آموزش در شرکت
“Die Ausbildung findet sowohl im Unternehmen als auch in der Berufsschule statt.”
“آموزش هم در شرکت و هم در مدرسه حرفه‌ای صورت می‌گیرد.”

تحصیلات دانشگاهی
“Nach der Schule begann sie eine Ausbildung an der Universität.”
“پس از مدرسه، او تحصیلاتش را در دانشگاه آغاز کرد.”

کارآموزی
“Die Ausbildung beinhaltet auch ein Praktikum.”
“آموزش شامل یک دوره کارآموزی نیز می‌شود.”

استفاده با ضمایر
آموزش من

“Meine Ausbildung war sehr anspruchsvoll.”
“آموزش من بسیار سخت بود.”

آموزش او (مونث)

“Ihre Ausbildung hat ihr viele Türen geöffnet.”
“آموزش او درهای زیادی را به رویش باز کرده است.”

آموزش آن‌ها

“Ihre Ausbildungen sind sehr unterschiedlich.”
“آموزش‌های آن‌ها بسیار متفاوت است.”

مثال‌های بیشتر:
آموزش فنی
“Die Ausbildung in technischen Berufen ist sehr praxisorientiert.”
“آموزش در حرفه‌های فنی بسیار عملی است.”

دوره آموزشی تخصصی
“Er hat eine Ausbildung als Koch gemacht.”
“او یک دوره آموزشی به عنوان آشپز گذرانده است.”

آموزش مداوم
“Lebenslange Ausbildung ist in vielen Berufen wichtig.”
“آموزش مداوم در بسیاری از حرفه‌ها مهم است.”

هزینه‌های آموزش
“Die Kosten für die Ausbildung können hoch sein.”
“هزینه‌های آموزش می‌تواند زیاد باشد.”

برنامه‌های آموزشی دولتی
“Die Regierung bietet Programme zur beruflichen Ausbildung an.”
“دولت برنامه‌هایی برای آموزش حرفه‌ای ارائه می‌دهد.”

آموزش در رشته پزشکی
“Die Ausbildung zum Arzt erfordert viele Jahre Studium.”
“آموزش برای پزشک شدن نیازمند سال‌ها تحصیل است.”

موفقیت در آموزش
“Er hat seine Ausbildung mit Auszeichnung abgeschlossen.”
“او آموزش خود را با افتخار به پایان رسانده است.”

دوره آموزشی آنلاین
“Viele Menschen entscheiden sich für eine Ausbildung über das Internet.”
“بسیاری از افراد برای آموزش از طریق اینترنت تصمیم می‌گیرند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Ausbildung” برای توصیف انواع مختلف آموزش و تحصیلات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

der/die Auszubildende-n

A

کارآموز

اسم “Auszubildende” به زبان آلمانی به معنای “کارآموز” یا “شاگرد” است. این کلمه می‌تواند به صورت مذکر (der Auszubildende) یا مؤنث (die Auszubildende) باشد و برای اشاره به فردی که در حال یادگیری یک حرفه یا مهارت خاص تحت نظارت یک مربی است، استفاده می‌شود.

کارآموز مذکر
“Der Auszubildende lernt den Beruf des Mechanikers.”
“کارآموز حرفه مکانیک را می‌آموزد.”

کارآموز مؤنث
“Die Auszubildende arbeitet in der Verwaltung.”
“کارآموز مؤنث در بخش اداری کار می‌کند.”

جمع کارآموزان
“Die Auszubildenden nehmen an einem speziellen Trainingsprogramm teil.”
“کارآموزان در یک برنامه آموزشی ویژه شرکت می‌کنند.”

وظایف کارآموز
“Die Aufgaben der Auszubildenden umfassen praktische und theoretische Teile.”
“وظایف کارآموز شامل بخش‌های عملی و نظری است.”

استفاده با ضمایر
کارآموز من

“Mein Auszubildender zeigt großes Interesse an der Arbeit.”
“کارآموز من علاقه زیادی به کار نشان می‌دهد.”

کارآموز او (مونث)

“Ihre Auszubildende hat die Prüfung bestanden.”
“کارآموز او (مونث) امتحان را گذرانده است.”

کارآموزان آن‌ها

“Ihre Auszubildenden sind sehr engagiert.”
“کارآموزان آن‌ها بسیار متعهد هستند.”

مثال‌های بیشتر:
دوره کارآموزی
“Der Auszubildende absolviert eine dreijährige Ausbildung.”
“کارآموز یک دوره آموزشی سه ساله را می‌گذراند.”

مربی کارآموز
“Die Auszubildende hat einen erfahrenen Mentor.”
“کارآموز مؤنث یک مربی باتجربه دارد.”

آموزش عملی
“Die Auszubildenden erhalten praktische Ausbildung in der Werkstatt.”
“کارآموزان آموزش عملی در کارگاه دریافت می‌کنند.”

آموزش نظری
“Die theoretische Ausbildung erfolgt in der Berufsschule.”
“آموزش نظری در مدرسه حرفه‌ای صورت می‌گیرد.”

برنامه آموزشی
“Das Unternehmen bietet ein umfassendes Ausbildungsprogramm für Auszubildende an.”
“شرکت یک برنامه آموزشی جامع برای کارآموزان ارائه می‌دهد.”

ارزیابی کارآموزان
“Die Auszubildenden werden regelmäßig bewertet, um ihren Fortschritt zu überwachen.”
“کارآموزان به طور منظم ارزیابی می‌شوند تا پیشرفتشان بررسی شود.”

فرصت‌های شغلی
“Nach Abschluss der Ausbildung haben die Auszubildenden gute Chancen auf eine Festanstellung.”
“پس از اتمام دوره کارآموزی، کارآموزان شانس خوبی برای استخدام دائمی دارند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Auszubildende” برای توصیف کارآموزان و فرایند آموزش آن‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

شاگرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

die Beförderung-en

A

اسم “Beförderung”
به زبان آلمانی به معنای “ترفیع”، “ارتقا” یا “حمل‌ونقل” است.
این کلمه بسته به زمینه استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

ترفیع شغلی
“Die Beförderung zum Abteilungsleiter war ein großer Erfolg für ihn.”
“ترفیع به سمت مدیر بخش یک موفقیت بزرگ برای او بود.”

ارتقا در یک سازمان
“Sie hat die Beförderung zur Managerin erhalten.”
“او به سمت مدیر ارتقا یافت.”

حمل‌ونقل کالا
“Die Beförderung der Waren erfolgt per LKW.”
“حمل‌ونقل کالاها با کامیون انجام می‌شود.”

حمل‌ونقل مسافران
“Die Beförderung der Passagiere erfolgt mit dem Zug.”
“حمل‌ونقل مسافران با قطار انجام می‌شود.”

استفاده با ضمایر
ترفیع من

“Meine Beförderung wurde gestern bekannt gegeben.”
“ترفیع من دیروز اعلام شد.”

ترفیع او (مونث)

“Ihre Beförderung war wohlverdient.”
“ترفیع او کاملاً سزاوارانه بود.”

ترفیع آن‌ها

“Ihre Beförderungen wurden im Unternehmen gefeiert.”
“ترفیعات آن‌ها در شرکت جشن گرفته شد.”

مثال‌های بیشتر:
ترفیع سالانه
“Er hofft auf eine Beförderung am Jahresende.”
“او امیدوار است که در پایان سال ترفیع بگیرد.”

معیارهای ترفیع
“Die Beförderung hängt von der Leistung ab.”
“ترفیع به عملکرد بستگی دارد.”

ارتقا در ارتش
“Die Beförderung zum Hauptmann war ein wichtiger Schritt in seiner Militärkarriere.”
“ترفیع به درجه کاپیتان یک قدم مهم در حرفه نظامی او بود.”

مزایای ترفیع
“Mit der Beförderung kommen auch mehr Verantwortlichkeiten.”
“با ترفیع، مسئولیت‌های بیشتری نیز به همراه می‌آید.”

درخواست ترفیع
“Er hat offiziell um eine Beförderung gebeten.”
“او رسماً درخواست ترفیع کرده است.”

فرآیند حمل‌ونقل
“Die Beförderung der Güter wurde effizient organisiert.”
“حمل‌ونقل کالاها به طور کارآمد سازماندهی شد.”

هزینه‌های حمل‌ونقل
“Die Beförderungskosten sind im Preis inbegriffen.”
“هزینه‌های حمل‌ونقل در قیمت گنجانده شده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Beförderung” برای توصیف ترفیع شغلی و حمل‌ونقل در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

der Bereich-e

A

منطقه بخش

اسم “Bereich” به زبان آلمانی به معنای “منطقه”، “حوزه” یا “بخش” است. این کلمه برای توصیف مناطق جغرافیایی، حوزه‌های کاری، یا بخش‌های مختلف در یک سازمان استفاده می‌شود.

منطقه جغرافیایی
“Der Bereich um den See ist sehr schön.”
“منطقه اطراف دریاچه بسیار زیبا است.”

حوزه کاری
“Er arbeitet im Bereich der Informationstechnologie.”
“او در حوزه فناوری اطلاعات کار می‌کند.”

بخش در سازمان
“Die Marketingabteilung ist ein wichtiger Bereich des Unternehmens.”
“بخش بازاریابی یک بخش مهم از شرکت است.”

حوزه تحقیق
“Sein Forschungsbereich ist die Quantenphysik.”
“حوزه تحقیق او فیزیک کوانتومی است.”

استفاده با ضمایر
حوزه من

“Mein Bereich ist die Softwareentwicklung.”
“حوزه من توسعه نرم‌افزار است.”

حوزه او (مونث)

“Ihr Bereich umfasst die Kundenbetreuung.”
“حوزه او شامل خدمات مشتریان است.”

حوزه آن‌ها

“Ihre Bereiche sind sehr vielfältig.”
“حوزه‌های آن‌ها بسیار متنوع هستند.”

مثال‌های بیشتر:
بخش تولید
“Der Bereich der Produktion muss optimiert werden.”
“بخش تولید باید بهینه‌سازی شود.”

حوزه آموزشی
“Im Bereich der Bildung gibt es viele Reformen.”
“در حوزه آموزش اصلاحات زیادی وجود دارد.”

بخش پزشکی
“Der Bereich der Medizin entwickelt sich ständig weiter.”
“بخش پزشکی به طور مداوم در حال توسعه است.”

منطقه حفاظت شده
“Dieser Bereich des Waldes ist geschützt.”
“این منطقه از جنگل محافظت شده است.”

حوزه بازاریابی
“Die Firma investiert viel in den Bereich des digitalen Marketings.”
“شرکت سرمایه‌گذاری زیادی در حوزه بازاریابی دیجیتال انجام می‌دهد.”

بخش مالی
“Der Bereich der Finanzen ist für die Budgetplanung verantwortlich.”
“بخش مالی مسئول برنامه‌ریزی بودجه است.”

حوزه حقوقی
“Er arbeitet im Bereich des internationalen Rechts.”
“او در حوزه حقوق بین‌الملل کار می‌کند.”

منطقه صنعتی
“Der industrielle Bereich liegt außerhalb der Stadt.”
“منطقه صنعتی خارج از شهر قرار دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Bereich” برای توصیف مناطق جغرافیایی، حوزه‌های کاری، و بخش‌های مختلف در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

das Berufsleben

A

زندگی شغلی

اسم “Berufsleben” به زبان آلمانی به معنای “زندگی حرفه‌ای” یا “زندگی شغلی” است. این کلمه برای توصیف تمام جنبه‌های مربوط به حرفه و شغل یک فرد استفاده می‌شود.

شروع زندگی حرفه‌ای
“Nach dem Studium beginnt das Berufsleben.”
“پس از تحصیل، زندگی حرفه‌ای آغاز می‌شود.”

تجربه در زندگی شغلی
“Er hat viele Jahre Erfahrung im Berufsleben.”
“او سال‌ها تجربه در زندگی حرفه‌ای دارد.”

تعادل بین کار و زندگی
“Die Balance zwischen Berufsleben und Privatleben ist wichtig.”
“تعادل بین زندگی شغلی و زندگی شخصی مهم است.”

چالش‌های شغلی
“Im Berufsleben gibt es viele Herausforderungen.”
“در زندگی حرفه‌ای چالش‌های زیادی وجود دارد.”

موفقیت در زندگی حرفه‌ای
“Sie hat im Berufsleben großen Erfolg gehabt.”
“او در زندگی حرفه‌ای موفقیت زیادی داشته است.”

استفاده با ضمایر
زندگی شغلی من

“Mein Berufsleben ist sehr abwechslungsreich.”
“زندگی شغلی من بسیار متنوع است.”

زندگی شغلی او (مونث)

“Ihr Berufsleben ist spannend und erfüllend.”
“زندگی شغلی او هیجان‌انگیز و رضایت‌بخش است.”

زندگی شغلی آن‌ها

“Ihr Berufsleben ist von harter Arbeit und Engagement geprägt.”
“زندگی شغلی آن‌ها با سخت‌کوشی و تعهد مشخص می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
تغییر شغل در طول زندگی حرفه‌ای
“Viele Menschen wechseln im Laufe ihres Berufslebens den Job.”
“بسیاری از افراد در طول زندگی حرفه‌ای خود شغل خود را تغییر می‌دهند.”

آموزش و توسعه در زندگی شغلی
“Fortbildung ist ein wichtiger Teil des Berufslebens.”
“آموزش مداوم بخش مهمی از زندگی حرفه‌ای است.”

رضایت شغلی
“Zufriedenheit im Berufsleben trägt zur allgemeinen Lebensqualität bei.”
“رضایت شغلی به کیفیت کلی زندگی کمک می‌کند.”

بازنشستگی و پایان زندگی حرفه‌ای
“Das Berufsleben endet oft mit dem Eintritt in den Ruhestand.”
“زندگی حرفه‌ای اغلب با ورود به دوران بازنشستگی به پایان می‌رسد.”

تأثیر استرس شغلی
“Stress im Berufsleben kann die Gesundheit beeinträchtigen.”
“استرس در زندگی حرفه‌ای می‌تواند سلامت را تحت تأثیر قرار دهد.”

ارتباطات در زندگی شغلی
“Gute Kommunikation ist im Berufsleben unerlässlich.”
“ارتباطات خوب در زندگی حرفه‌ای ضروری است.”

موفقیت‌های شغلی
“Seine Erfolge im Berufsleben sind beeindruckend.”
“موفقیت‌های او در زندگی حرفه‌ای چشمگیر است.”

یادگیری مداوم در زندگی شغلی
“Lebenslanges Lernen ist im Berufsleben wichtig.”
“یادگیری مداوم در زندگی حرفه‌ای مهم است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Berufsleben” برای توصیف جنبه‌های مختلف زندگی شغلی و حرفه‌ای در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

زندگی کاری/

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

der Bewerber

A

داوطلب

اسم “Bewerber” به زبان آلمانی به معنای “متقاضی” یا “درخواست‌دهنده” است. این کلمه معمولاً برای اشاره به کسی که برای شغل، موقعیت تحصیلی، یا هر نوع فرصت دیگری درخواست داده است، استفاده می‌شود. فرم مؤنث آن “Bewerberin” است.

متقاضی شغل
“Der Bewerber hat seine Unterlagen eingereicht.”
“متقاضی مدارک خود را ارسال کرده است.”

متقاضی مؤنث
“Die Bewerberin wurde zum Vorstellungsgespräch eingeladen.”
“متقاضی مؤنث به مصاحبه دعوت شد.”

جمع متقاضیان
“Die Bewerber für die Stelle werden nächste Woche informiert.”
“متقاضیان برای شغل هفته آینده مطلع خواهند شد.”

بررسی درخواست‌ها
“Die Bewerbungen der Bewerber werden derzeit geprüft.”
“درخواست‌های متقاضیان در حال بررسی است.”

استفاده با ضمایر
متقاضی من

“Mein Bewerber hat gute Referenzen.”
“متقاضی من مراجع خوبی دارد.”

متقاضی او (مونث)

“Ihre Bewerberin hat beeindruckende Qualifikationen.”
“متقاضی او (مونث) دارای صلاحیت‌های چشمگیری است.”

متقاضیان آن‌ها

“Ihre Bewerber sind sehr gut vorbereitet.”
“متقاضیان آن‌ها بسیار خوب آماده شده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
ارزیابی متقاضیان
“Der Personalmanager führt Interviews mit allen Bewerbern durch.”
“مدیر منابع انسانی با تمامی متقاضیان مصاحبه می‌کند.”

انتخاب متقاضی
“Nur der beste Bewerber wird ausgewählt.”
“فقط بهترین متقاضی انتخاب خواهد شد.”

معیارهای انتخاب
“Die Kriterien für die Auswahl der Bewerber sind streng.”
“معیارهای انتخاب متقاضیان سختگیرانه است.”

توصیه‌نامه برای متقاضی
“Der Bewerber hat ein ausgezeichnetes Empfehlungsschreiben.”
“متقاضی یک توصیه‌نامه عالی دارد.”

آمادگی برای مصاحبه
“Die Bewerberin bereitet sich gründlich auf das Vorstellungsgespräch vor.”
“متقاضی مؤنث به طور کامل برای مصاحبه آماده می‌شود.”

تعداد زیاد متقاضیان
“Es gibt viele Bewerber für diese Position.”
“متقاضیان زیادی برای این موقعیت وجود دارند.”

شانس موفقیت
“Der Bewerber hat gute Chancen, die Stelle zu bekommen.”
“متقاضی شانس خوبی برای به دست آوردن شغل دارد.”

پذیرش درخواست‌ها
“Die Firma akzeptiert Bewerbungen von qualifizierten Bewerbern.”
“شرکت درخواست‌های متقاضیان واجد شرایط را می‌پذیرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Bewerber” برای توصیف متقاضیان و فرایند درخواست در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

درخواست دهنده-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

die Bewerberin-nen

A

اسم “Bewerberin” به زبان آلمانی به معنای “متقاضی (مونث)” است و برای اشاره به زنی که برای شغل، موقعیت تحصیلی، یا هر نوع فرصت دیگری درخواست داده است، استفاده می‌شود. جمع آن “Bewerberinnen” است.

متقاضی شغل (مونث)
“Die Bewerberin hat ihre Unterlagen eingereicht.”
“متقاضی (مونث) مدارک خود را ارسال کرده است.”

دعوت به مصاحبه
“Die Bewerberin wurde zum Vorstellungsgespräch eingeladen.”
“متقاضی (مونث) به مصاحبه دعوت شد.”

بررسی درخواست‌ها
“Die Bewerbungen der Bewerberinnen werden derzeit geprüft.”
“درخواست‌های متقاضیان (مونث) در حال بررسی است.”

انتخاب متقاضی (مونث)
“Nur die besten Bewerberinnen werden ausgewählt.”
“فقط بهترین متقاضیان (مونث) انتخاب خواهند شد.”

استفاده با ضمایر
درخواست او (مونث)

“Ihre Bewerbung ist sehr gut vorbereitet.”
“درخواست او (مونث) بسیار خوب آماده شده است.”

درخواست آن‌ها (مونث)

“Ihre Bewerbungen sind noch im Auswahlverfahren.”
“درخواست‌های آن‌ها (مونث) هنوز در فرایند انتخاب هستند.”

مثال‌های بیشتر:
متقاضی تحصیلی (مونث)
“Die Bewerberin hat sich für einen Studienplatz in Medizin beworben.”
“متقاضی (مونث) برای یک جایگاه تحصیلی در رشته پزشکی درخواست داده است.”

ارزیابی متقاضیان (مونث)
“Die Personalabteilung führt Interviews mit den Bewerberinnen durch.”
“بخش منابع انسانی با متقاضیان (مونث) مصاحبه می‌کند.”

متقاضی با تجربه (مونث)
“Die Bewerberin hat umfangreiche Berufserfahrung.”
“متقاضی (مونث) تجربه شغلی گسترده‌ای دارد.”

معیارهای انتخاب
“Die Auswahlkriterien für die Bewerberinnen sind sehr streng.”
“معیارهای انتخاب برای متقاضیان (مونث) بسیار سخت‌گیرانه است.”

ارسال درخواست
“Die Bewerberin sollte ihre Bewerbung bis Ende des Monats einreichen.”
“متقاضی (مونث) باید درخواست خود را تا پایان ماه ارسال کند.”

موفقیت در درخواست
“Die Bewerberin hat den Auswahlprozess erfolgreich bestanden.”
“متقاضی (مونث) فرآیند انتخاب را با موفقیت گذرانده است.”

درخواست برای بورسیه
“Viele Bewerberinnen haben sich um das Stipendium beworben.”
“بسیاری از متقاضیان (مونث) برای بورسیه درخواست داده‌اند.”

پیگیری درخواست
“Die Bewerberin hat nach zwei Wochen ihre Bewerbung nachverfolgt.”
“متقاضی (مونث) پس از دو هفته درخواست خود را پیگیری کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Bewerberin” برای توصیف متقاضیان (مونث) و فرایند درخواست در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

درخواست دهنده-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

die Bewerbung-en

A

درخواست

اسم “Bewerbung” به زبان آلمانی به معنای “درخواست” یا “اپلیکیشن” است و معمولاً برای اشاره به درخواست شغلی، تحصیلی یا هر نوع فرصت دیگری استفاده می‌شود.

درخواست شغلی
“Seine Bewerbung für die Stelle war sehr überzeugend.”
“درخواست شغلی او بسیار قانع‌کننده بود.”

درخواست تحصیلی
“Die Bewerbung für das Studium muss bis Ende des Monats eingereicht werden.”
“درخواست تحصیلی باید تا پایان ماه ارسال شود.”

درخواست بورسیه
“Ihre Bewerbung um das Stipendium wurde akzeptiert.”
“درخواست او برای بورسیه پذیرفته شد.”

بررسی درخواست‌ها
“Die Bewerbungen werden von der Personalabteilung geprüft.”
“درخواست‌ها توسط بخش منابع انسانی بررسی می‌شوند.”

استفاده با ضمایر
درخواست من

“Meine Bewerbung wurde positiv beantwortet.”
“درخواست من با پاسخ مثبت مواجه شد.”

درخواست او (مونث)

“Ihre Bewerbung ist sehr gut vorbereitet.”
“درخواست او بسیار خوب آماده شده است.”

درخواست‌های آن‌ها

“Ihre Bewerbungen sind noch im Auswahlverfahren.”
“درخواست‌های آن‌ها هنوز در فرایند انتخاب هستند.”

مثال‌های بیشتر:
آماده‌سازی درخواست
“Er hat viel Zeit in die Vorbereitung seiner Bewerbung investiert.”
“او زمان زیادی را برای آماده‌سازی درخواستش سرمایه‌گذاری کرده است.”

ارسال درخواست
“Die Bewerbung sollte per E-Mail gesendet werden.”
“درخواست باید از طریق ایمیل ارسال شود.”

مدارک لازم برای درخواست
“Zu einer vollständigen Bewerbung gehören Lebenslauf und Anschreiben.”
“یک درخواست کامل شامل رزومه و نامه پوششی است.”

نتیجه درخواست
“Die Bewerber werden über das Ergebnis ihrer Bewerbung informiert.”
“متقاضیان درباره نتیجه درخواستشان مطلع خواهند شد.”

موفقیت در درخواست
“Sie hat mit ihrer Bewerbung großen Erfolg gehabt.”
“او با درخواستش موفقیت بزرگی کسب کرد.”

درخواست الکترونیکی
“Viele Unternehmen bevorzugen heutzutage elektronische Bewerbungen.”
“بسیاری از شرکت‌ها امروزه درخواست‌های الکترونیکی را ترجیح می‌دهند.”

پیگیری درخواست
“Er hat nach zwei Wochen seine Bewerbung telefonisch nachverfolgt.”
“او پس از دو هفته درخواستش را به صورت تلفنی پیگیری کرد.”

درخواست به چندین شرکت
“Es ist ratsam, mehrere Bewerbungen an verschiedene Unternehmen zu schicken.”
“توصیه می‌شود که چندین درخواست به شرکت‌های مختلف ارسال شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Bewerbung” برای توصیف انواع مختلف درخواست‌ها و فرایند‌های مرتبط با آن‌ها استفاده کرد.

application

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

die Einarbeitung

A

اسم “Einarbeitung” به زبان آلمانی به معنای “آموزش مقدماتی” یا “توجیه کاری” است. این کلمه برای توصیف دوره‌ای استفاده می‌شود که طی آن یک فرد جدید در یک شغل یا موقعیت کاری، مهارت‌ها و دانش لازم برای انجام وظایف خود را یاد می‌گیرد.

آموزش مقدماتی
“Die Einarbeitung neuer Mitarbeiter ist sehr wichtig.”
“آموزش مقدماتی کارکنان جدید بسیار مهم است.”

دوره توجیه کاری
“Er durchläuft derzeit die Einarbeitung in seinem neuen Job.”
“او در حال حاضر دوره توجیه کاری خود را در شغل جدیدش می‌گذراند.”

برنامه آموزش
“Die Firma hat ein umfangreiches Einarbeitungsprogramm.”
“شرکت یک برنامه آموزش مقدماتی گسترده دارد.”

راهنمایی توسط همکاران
“Die Einarbeitung wird von erfahrenen Kollegen unterstützt.”
“آموزش مقدماتی توسط همکاران باتجربه پشتیبانی می‌شود.”

استفاده با ضمایر
آموزش مقدماتی من

“Meine Einarbeitung war sehr intensiv.”
“آموزش مقدماتی من بسیار فشرده بود.”

آموزش مقدماتی او (مونث)

“Ihre Einarbeitung verlief reibungslos.”
“آموزش مقدماتی او بدون مشکل پیش رفت.”

آموزش مقدماتی آن‌ها

“Ihre Einarbeitungen sind gut organisiert.”
“آموزش‌های مقدماتی آن‌ها به خوبی سازمان‌دهی شده است.”

مثال‌های بیشتر:
اهمیت آموزش مقدماتی
“Eine gründliche Einarbeitung ist entscheidend für den Erfolg im neuen Job.”
“یک آموزش مقدماتی دقیق برای موفقیت در شغل جدید بسیار حیاتی است.”

مدت زمان آموزش مقدماتی
“Die Einarbeitung dauert in der Regel zwei Wochen.”
“آموزش مقدماتی معمولاً دو هفته طول می‌کشد.”

مسئولیت‌ها در طول دوره
“Während der Einarbeitung lernt der Mitarbeiter seine Aufgaben und Verantwortlichkeiten kennen.”
“در طول دوره آموزش مقدماتی، کارمند با وظایف و مسئولیت‌های خود آشنا می‌شود.”

ارزیابی پس از آموزش مقدماتی
“Nach der Einarbeitung erfolgt eine Bewertung der Leistung.”
“پس از آموزش مقدماتی، ارزیابی عملکرد صورت می‌گیرد.”

پشتیبانی در طول دوره
“Die neuen Mitarbeiter erhalten während der Einarbeitung umfassende Unterstützung.”
“کارکنان جدید در طول دوره آموزش مقدماتی پشتیبانی کامل دریافت می‌کنند.”

آموزش مقدماتی در موقعیت‌های مختلف
“Die Einarbeitung kann je nach Position unterschiedlich sein.”
“آموزش مقدماتی بسته به موقعیت متفاوت است.”

یادگیری مهارت‌های جدید
“Während der Einarbeitung erwirbt man viele neue Fähigkeiten.”
“در طول دوره آموزش مقدماتی، فرد مهارت‌های جدید زیادی را یاد می‌گیرد.”

انطباق با فرهنگ شرکت
“Die Einarbeitung hilft auch dabei, sich an die Unternehmenskultur zu gewöhnen.”
“آموزش مقدماتی همچنین به انطباق با فرهنگ شرکت کمک می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Einarbeitung” برای توصیف فرایند آموزش و توجیه کاری در محیط‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

der Empfänger

A

اسم “Empfänger” به زبان آلمانی به معنای “گیرنده” یا “دریافت‌کننده” است. این کلمه برای اشاره به کسی که چیزی را دریافت می‌کند، به کار می‌رود. فرم مؤنث آن “Empfängerin” است.

گیرنده نامه
“Der Empfänger des Briefes hat die Nachricht gelesen.”
“گیرنده نامه پیام را خوانده است.”

دریافت‌کننده بسته
“Der Empfänger des Pakets hat die Lieferung bestätigt.”
“دریافت‌کننده بسته دریافت آن را تأیید کرد.”

گیرنده ایمیل
“Der Empfänger der E-Mail hat auf die Nachricht geantwortet.”
“گیرنده ایمیل به پیام پاسخ داده است.”

گیرنده پول
“Der Empfänger des Geldes muss seine Identität nachweisen.”
“دریافت‌کننده پول باید هویت خود را اثبات کند.”

استفاده با ضمایر
گیرنده من

“Mein Empfänger hat die Überweisung erhalten.”
“گیرنده من انتقال وجه را دریافت کرده است.”

گیرنده او (مونث)

“Ihre Empfängerin hat das Geschenk angenommen.”
“گیرنده او (مونث) هدیه را قبول کرده است.”

گیرندگان آن‌ها

“Ihre Empfänger haben die Dokumente erhalten.”
“گیرندگان آن‌ها مدارک را دریافت کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
گیرنده جایزه
“Der Empfänger des Preises war sehr überrascht.”
“گیرنده جایزه بسیار شگفت‌زده شد.”

دریافت‌کننده کمک مالی
“Der Empfänger der Spende hat sich herzlich bedankt.”
“دریافت‌کننده کمک مالی به گرمی تشکر کرد.”

گیرنده حقوق
“Der Empfänger des Gehalts hat das Geld auf sein Konto überwiesen bekommen.”
“گیرنده حقوق، پول را به حساب خود منتقل کرده است.”

گیرنده دعوت‌نامه
“Der Empfänger der Einladung hat seine Teilnahme bestätigt.”
“گیرنده دعوت‌نامه، حضور خود را تأیید کرده است.”

دریافت‌کننده اطلاعات
“Der Empfänger der Daten muss die Vertraulichkeit wahren.”
“دریافت‌کننده اطلاعات باید محرمانگی را حفظ کند.”

گیرنده پست
“Der Empfänger der Post hat die Sendung abgeholt.”
“گیرنده پست، بسته را تحویل گرفته است.”

دریافت‌کننده جوایز
“Die Empfänger der Auszeichnungen wurden geehrt.”
“گیرندگان جوایز مورد تقدیر قرار گرفتند.”

گیرنده درخواست
“Der Empfänger des Antrags wird ihn sorgfältig prüfen.”
“گیرنده درخواست، آن را با دقت بررسی خواهد کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Empfänger” برای توصیف گیرندگان و دریافت‌کنندگان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

der Erfolg-e

A

اسم “Erfolg” به زبان آلمانی به معنای “موفقیت” است. این کلمه برای توصیف دستاوردها، پیروزی‌ها و نتایج مثبت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

موفقیت در کار
“Sein Erfolg im Beruf ist beeindruckend.”
“موفقیت او در کار چشمگیر است.”

موفقیت تحصیلی
“Sie hat großen Erfolg in ihren Studien.”
“او در تحصیلاتش موفقیت بزرگی داشته است.”

موفقیت در ورزش
“Der Erfolg der Mannschaft wurde gefeiert.”
“موفقیت تیم جشن گرفته شد.”

موفقیت در کسب‌وکار
“Das neue Produkt war ein großer Erfolg auf dem Markt.”
“محصول جدید در بازار یک موفقیت بزرگ بود.”

استفاده با ضمایر
موفقیت من

“Mein Erfolg ist das Ergebnis harter Arbeit.”
“موفقیت من نتیجه کار سخت است.”

موفقیت او (مونث)

“Ihr Erfolg motiviert andere.”
“موفقیت او دیگران را تشویق می‌کند.”

موفقیت آن‌ها

“Ihr Erfolg basiert auf guter Zusammenarbeit.”
“موفقیت آن‌ها بر اساس همکاری خوب است.”

مثال‌های بیشتر:
موفقیت در پروژه
“Der Erfolg des Projekts hing von vielen Faktoren ab.”
“موفقیت پروژه به عوامل زیادی بستگی داشت.”

موفقیت در فروش
“Die Verkaufszahlen zeigen den Erfolg des Unternehmens.”
“آمار فروش موفقیت شرکت را نشان می‌دهد.”

جشن موفقیت
“Nach dem Sieg feierten sie ihren Erfolg.”
“پس از پیروزی، آن‌ها موفقیت خود را جشن گرفتند.”

موفقیت شخصی
“Persönlicher Erfolg ist für jeden anders definiert.”
“موفقیت شخصی برای هر فرد متفاوت تعریف می‌شود.”

عوامل موفقیت
“Disziplin und Ausdauer sind Schlüssel zum Erfolg.”
“انضباط و پشتکار کلیدهای موفقیت هستند.”

دستیابی به موفقیت
“Er hat durch harte Arbeit und Engagement Erfolg erreicht.”
“او از طریق کار سخت و تعهد به موفقیت دست یافت.”

موفقیت در امتحانات
“Der Erfolg bei den Prüfungen war das Ergebnis intensiven Lernens.”
“موفقیت در امتحانات نتیجه مطالعه‌ی فشرده بود.”

مسیر موفقیت
“Der Weg zum Erfolg ist oft mit Herausforderungen gepflastert.”
“مسیر موفقیت اغلب با چالش‌ها پوشیده شده است.”

موفقیت مالی
“Finanzieller Erfolg kann durch kluge Investitionen erreicht werden.”
“موفقیت مالی می‌تواند از طریق سرمایه‌گذاری‌های هوشمندانه به دست آید.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Erfolg” برای توصیف انواع مختلف موفقیت‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

das Fachgebiet-e

A

اسم “Fachgebiet” به زبان آلمانی به معنای “حوزه تخصصی” یا “رشته تخصصی” است. این کلمه برای توصیف یک حوزه یا زمینه خاص از دانش یا کار که فرد در آن تخصص دارد، استفاده می‌شود.

حوزه تخصصی پزشکی
“Sein Fachgebiet ist die Kardiologie.”
“حوزه تخصصی او قلب‌شناسی است.”

رشته تخصصی در مهندسی
“Ihr Fachgebiet ist die Elektrotechnik.”
“رشته تخصصی او مهندسی برق است.”

تخصص در علوم اجتماعی
“Er arbeitet im Fachgebiet der Soziologie.”
“او در حوزه تخصصی جامعه‌شناسی کار می‌کند.”

زمینه تحقیقاتی
“Das Fachgebiet seiner Forschung ist die Genetik.”
“زمینه تحقیقاتی او ژنتیک است.”

استفاده با ضمایر
حوزه تخصصی من

“Mein Fachgebiet ist die Informatik.”
“حوزه تخصصی من علوم کامپیوتر است.”

حوزه تخصصی او (مونث)

“Ihr Fachgebiet umfasst die Neurowissenschaften.”
“حوزه تخصصی او شامل علوم اعصاب است.”

حوزه تخصصی آن‌ها

“Ihre Fachgebiete sind sehr vielfältig.”
“حوزه‌های تخصصی آن‌ها بسیار متنوع است.”

مثال‌های بیشتر:
تخصص در حقوق
“Sein Fachgebiet ist das internationale Recht.”
“رشته تخصصی او حقوق بین‌الملل است.”

حوزه تخصصی آموزش
“Das Fachgebiet der Professorin ist die Pädagogik.”
“حوزه تخصصی استاد، آموزش و پرورش است.”

زمینه تخصصی در هنر
“Er ist Experte auf dem Fachgebiet der Malerei.”
“او در حوزه تخصصی نقاشی متخصص است.”

تخصص در علوم طبیعی
“Das Fachgebiet der Biologie umfasst viele Unterdisziplinen.”
“حوزه تخصصی زیست‌شناسی شامل زیرشاخه‌های زیادی است.”

تحقیق در یک حوزه خاص
“Die Universität ist bekannt für ihr Fachgebiet der Umweltwissenschaften.”
“دانشگاه به خاطر حوزه تخصصی علوم محیطی شناخته شده است.”

زمینه تخصصی در فناوری
“Ihr Fachgebiet ist die Entwicklung von Software.”
“حوزه تخصصی او توسعه نرم‌افزار است.”

تخصص در اقتصاد
“Er lehrt im Fachgebiet der Volkswirtschaftslehre.”
“او در رشته تخصصی اقتصاد تدریس می‌کند.”

تخصص در روانشناسی
“Sein Fachgebiet ist die klinische Psychologie.”
“حوزه تخصصی او روانشناسی بالینی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Fachgebiet” برای توصیف حوزه‌های تخصصی مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

die Fähigkeit-en

A

توانایی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

das Gehalt
Vs.
der Gehalt

A

کلمات “das Gehalt” و “der Gehalt” به زبان آلمانی از نظر تلفظ یکسان هستند اما معانی متفاوتی دارند.

das Gehalt
“das Gehalt” به معنای “حقوق” یا “دستمزد” است. این کلمه به پولی اشاره دارد که یک کارمند به طور منظم برای کارش دریافت می‌کند.

مثال‌ها:
حقوق ماهیانه

“Das Gehalt wird am Ende des Monats überwiesen.”
“حقوق در پایان ماه واریز می‌شود.”

افزایش حقوق

“Er hat eine Gehaltserhöhung bekommen.”
“او افزایش حقوق دریافت کرده است.”

مقایسه حقوق

“Das Gehalt in dieser Branche ist höher als in anderen.”
“حقوق در این صنعت بالاتر از سایرین است.”

حقوق و مزایا

“Das Gehalt umfasst auch Boni und Zulagen.”
“حقوق شامل پاداش‌ها و کمک هزینه‌ها نیز می‌شود.”

استفاده با ضمایر:
حقوق من

“Mein Gehalt reicht für meine Ausgaben aus.”
“حقوق من برای هزینه‌هایم کافی است.”

حقوق او (مونث)

“Ihr Gehalt ist sehr gut.”
“حقوق او بسیار خوب است.”

حقوق آن‌ها

“Ihr Gehalt wird jährlich angepasst.”
“حقوق آن‌ها سالانه تنظیم می‌شود.”

der Gehalt
“der Gehalt” به معنای “محتوا” یا “مقدار” است. این کلمه به میزان یا درصد یک ماده یا عنصر در چیزی اشاره دارد.

مثال‌ها:
محتوای چربی

“Der Gehalt an Fett in diesem Produkt ist sehr niedrig.”
“محتوای چربی این محصول بسیار کم است.”

درصد الکل

“Der Gehalt an Alkohol in diesem Getränk beträgt 5%.”
“درصد الکل در این نوشیدنی 5% است.”

محتوای ویتامین

“Der Gehalt an Vitamin C in Orangen ist hoch.”
“محتوای ویتامین C در پرتقال‌ها بالاست.”

محتوای شکر

“Der Gehalt an Zucker in dieser Süßigkeit ist zu hoch.”
“محتوای شکر در این شیرینی خیلی زیاد است.”

استفاده با ضمایر:
محتوای آن

“Sein Gehalt an Nährstoffen macht es sehr gesund.”
“محتوای مواد مغذی آن را بسیار سالم می‌کند.”

محتوای او (مونث)

“Ihr Gehalt an Wissen beeindruckt alle.”
“محتوای دانش او همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

محتوای آن‌ها

“Ihr Gehalt an Proteinen ist optimal für Sportler.”
“محتوای پروتئین آن‌ها برای ورزشکاران ایده‌آل است.”

این تفاوت‌ها نشان می‌دهند که “das Gehalt” و “der Gehalt” چگونه در زمینه‌های مختلف به کار می‌روند و معانی متفاوتی دارند.

derمحتوا و مضمون

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

der Nebenjob-s

A

اسم “Nebenjob” به زبان آلمانی به معنای “شغل دوم” یا “کار نیمه‌وقت” است. این کلمه برای توصیف کاری که فرد علاوه بر شغل اصلی خود انجام می‌دهد، به کار می‌رود.

شغل نیمه‌وقت در دانشگاه
“Viele Studenten haben einen Nebenjob, um ihre Studiengebühren zu bezahlen.”
“بسیاری از دانشجویان برای پرداخت شهریه‌های خود یک شغل نیمه‌وقت دارند.”

شغل دوم برای کسب درآمد اضافی
“Er hat einen Nebenjob angenommen, um zusätzliches Geld zu verdienen.”
“او یک شغل دوم گرفته است تا درآمد اضافی کسب کند.”

شغل نیمه‌وقت در رستوران
“Sie arbeitet als Kellnerin in einem Café als Nebenjob.”
“او به عنوان پیشخدمت در یک کافه به عنوان شغل نیمه‌وقت کار می‌کند.”

شغل دوم در آخر هفته‌ها
“Der Nebenjob am Wochenende hilft ihm, seine Rechnungen zu bezahlen.”
“شغل دوم در آخر هفته‌ها به او کمک می‌کند تا صورت‌حساب‌هایش را پرداخت کند.”

استفاده با ضمایر
شغل نیمه‌وقت من

“Mein Nebenjob als Nachhilfelehrer macht mir viel Spaß.”
“شغل نیمه‌وقت من به عنوان معلم خصوصی بسیار لذت‌بخش است.”

شغل نیمه‌وقت او (مونث)

“Ihr Nebenjob im Supermarkt ist anstrengend, aber gut bezahlt.”
“شغل نیمه‌وقت او در سوپرمارکت خسته‌کننده است، اما خوب پرداخت می‌شود.”

شغل نیمه‌وقت آن‌ها

“Ihre Nebenjobs ermöglichen es ihnen, für den Urlaub zu sparen.”
“شغل‌های نیمه‌وقت آن‌ها به آن‌ها امکان می‌دهد برای تعطیلات پس‌انداز کنند.”

مثال‌های بیشتر:
شغل نیمه‌وقت در مغازه
“Er hat einen Nebenjob in einem Bekleidungsgeschäft.”
“او یک شغل نیمه‌وقت در یک فروشگاه پوشاک دارد.”

شغل نیمه‌وقت به عنوان معلم
“Sie gibt am Abend Nachhilfestunden als Nebenjob.”
“او در شب‌ها به عنوان شغل نیمه‌وقت تدریس خصوصی می‌کند.”

شغل نیمه‌وقت در پمپ بنزین
“Der Nebenjob an der Tankstelle hilft ihm, seine Miete zu bezahlen.”
“شغل نیمه‌وقت در پمپ بنزین به او کمک می‌کند تا اجاره‌اش را پرداخت کند.”

شغل نیمه‌وقت در حوزه فناوری اطلاعات
“Er arbeitet als IT-Supporter in einem Unternehmen als Nebenjob.”
“او به عنوان پشتیبان IT در یک شرکت به عنوان شغل نیمه‌وقت کار می‌کند.”

شغل نیمه‌وقت در خدمات مشتریان
“Der Nebenjob im Callcenter erfordert gute Kommunikationsfähigkeiten.”
“شغل نیمه‌وقت در مرکز تماس نیازمند مهارت‌های ارتباطی خوب است.”

شغل نیمه‌وقت در صنعت مهمان‌نوازی
“Sie hat einen Nebenjob in einem Hotel, wo sie an der Rezeption arbeitet.”
“او یک شغل نیمه‌وقت در یک هتل دارد که در آنجا در پذیرش کار می‌کند.”

شغل نیمه‌وقت برای تجربه کاری
“Ein Nebenjob kann wertvolle Berufserfahrung bieten.”
“یک شغل نیمه‌وقت می‌تواند تجربه کاری ارزشمندی فراهم کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Nebenjob” برای توصیف انواع مختلف شغل‌های نیمه‌وقت و شغل‌های دوم در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

die Referenz-en

A

اسم “Referenz” به زبان آلمانی به معنای “مرجع”، “توصیه‌نامه” یا “ارجاع” است. این کلمه برای اشاره به منابع یا توصیه‌نامه‌هایی که در مورد صلاحیت‌ها، تجربه‌ها یا مهارت‌های فردی ارائه می‌شوند، استفاده می‌شود.

توصیه‌نامه شغلی
“Der Bewerber hat hervorragende Referenzen von seinen früheren Arbeitgebern.”
“متقاضی توصیه‌نامه‌های عالی از کارفرمایان قبلی خود دارد.”

مرجع تحصیلی
“Die Studentin hat eine Referenz von ihrem Professor erhalten.”
“دانشجو یک توصیه‌نامه از استاد خود دریافت کرده است.”

مرجع برای پروژه
“Das Projekt wurde unter Verwendung zahlreicher wissenschaftlicher Referenzen durchgeführt.”
“پروژه با استفاده از منابع علمی متعدد انجام شد.”

ذکر منابع
“In der Forschungsarbeit wurden alle verwendeten Referenzen genau angegeben.”
“در کار تحقیقاتی، تمام منابع استفاده‌شده به‌دقت ذکر شده‌اند.”

استفاده با ضمایر
توصیه‌نامه من

“Meine Referenzen sind bei der Bewerbung sehr wichtig.”
“توصیه‌نامه‌های من در درخواست شغلی بسیار مهم هستند.”

توصیه‌نامه او (مونث)

“Ihre Referenzen haben den Arbeitgeber beeindruckt.”
“توصیه‌نامه‌های او کارفرما را تحت تأثیر قرار داده است.”

توصیه‌نامه آن‌ها

“Ihre Referenzen sind sehr positiv.”
“توصیه‌نامه‌های آن‌ها بسیار مثبت است.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست توصیه‌نامه
“Er hat seinen ehemaligen Chef um eine Referenz gebeten.”
“او از رئیس قبلی خود درخواست توصیه‌نامه کرده است.”

ارائه توصیه‌نامه
“Die Bewerberin hat ihre Referenzen beim Vorstellungsgespräch vorgelegt.”
“متقاضی (مونث) توصیه‌نامه‌های خود را در مصاحبه شغلی ارائه داد.”

اهمیت توصیه‌نامه‌ها
“Gute Referenzen können den Unterschied bei der Jobsuche ausmachen.”
“توصیه‌نامه‌های خوب می‌توانند تفاوتی در جستجوی کار ایجاد کنند.”

منابع کتاب
“Das Buch enthält eine umfangreiche Liste von Referenzen.”
“این کتاب شامل فهرست گسترده‌ای از منابع است.”

توصیه‌نامه‌های حرفه‌ای
“Die Referenzen bestätigen seine Fähigkeiten und Erfahrungen.”
“توصیه‌نامه‌ها مهارت‌ها و تجربیات او را تأیید می‌کنند.”

مرجع در مقالات علمی
“Die wissenschaftlichen Artikel müssen mit entsprechenden Referenzen versehen sein.”
“مقالات علمی باید دارای منابع مربوطه باشند.”

ذکر منابع در پایان‌نامه
“In der Masterarbeit sind alle verwendeten Referenzen im Literaturverzeichnis aufgeführt.”
“در پایان‌نامه کارشناسی ارشد، تمام منابع استفاده‌شده در فهرست منابع ذکر شده‌اند.”

توصیه‌نامه برای تحصیلات تکمیلی
“Für die Bewerbung um ein Stipendium sind starke Referenzen erforderlich.”
“برای درخواست بورسیه تحصیلی، توصیه‌نامه‌های قوی لازم است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Referenz” برای توصیف توصیه‌نامه‌ها، منابع و ارجاعات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

منبع و مرجع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Schreibkraft-:e

A

اسم “Schreibkraft” به زبان آلمانی به معنای “ماشین‌نویس” یا “تایپیست” است. این کلمه برای اشاره به کسی که وظیفه نوشتن یا تایپ کردن اسناد، نامه‌ها و متون را دارد، استفاده می‌شود. این شغل معمولاً در محیط‌های اداری رایج است.

تایپیست در دفتر
“Die Schreibkraft im Büro ist für das Erstellen von Berichten zuständig.”
“تایپیست در دفتر مسئول تهیه گزارش‌ها است.”

مسئولیت‌های تایپیست
“Zu den Aufgaben der Schreibkraft gehören das Tippen von Briefen und das Verwalten von Dokumenten.”
“از جمله وظایف تایپیست تایپ نامه‌ها و مدیریت اسناد است.”

استخدام تایپیست
“Das Unternehmen sucht eine erfahrene Schreibkraft.”
“شرکت به دنبال یک تایپیست باتجربه است.”

مهارت‌های لازم
“Eine gute Schreibkraft sollte schnell und genau tippen können.”
“یک تایپیست خوب باید بتواند سریع و دقیق تایپ کند.”

استفاده با ضمایر
تایپیست من

“Meine Schreibkraft ist sehr zuverlässig.”
“تایپیست من بسیار قابل اعتماد است.”

تایپیست او (مونث)

“Ihre Schreibkraft hat alle Dokumente korrekt erstellt.”
“تایپیست او همه اسناد را به‌درستی تهیه کرده است.”

تایپیست آن‌ها

“Ihre Schreibkräfte sind gut geschult.”
“تایپیست‌های آن‌ها به‌خوبی آموزش دیده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
تایپیست برای نامه‌های رسمی
“Die Schreibkraft ist verantwortlich für das Verfassen offizieller Korrespondenz.”
“تایپیست مسئول نوشتن مکاتبات رسمی است.”

تایپیست در بیمارستان
“Die Schreibkraft im Krankenhaus schreibt Arztberichte und Patientenakten.”
“تایپیست در بیمارستان گزارش‌های پزشکی و پرونده‌های بیماران را می‌نویسد.”

تایپیست موقت
“Wir haben eine temporäre Schreibkraft für die Urlaubsvertretung eingestellt.”
“ما یک تایپیست موقت برای جایگزینی در زمان تعطیلات استخدام کرده‌ایم.”

آموزش تایپیست
“Die neue Schreibkraft durchläuft derzeit eine Schulung.”
“تایپیست جدید در حال گذراندن یک دوره آموزشی است.”

تایپیست در شرکت حقوقی
“Die Schreibkraft in der Anwaltskanzlei erstellt Verträge und rechtliche Dokumente.”
“تایپیست در دفتر وکالت قراردادها و اسناد حقوقی را تهیه می‌کند.”

تایپیست برای ورود داده‌ها
“Die Schreibkraft gibt Daten in das Computersystem ein.”
“تایپیست داده‌ها را در سیستم کامپیوتری وارد می‌کند.”

تایپیست با مهارت‌های چند زبانه
“Eine Schreibkraft mit Fremdsprachenkenntnissen ist sehr gefragt.”
“یک تایپیست با مهارت‌های چند زبانه بسیار مورد تقاضا است.”

تایپیست در شرکت بین‌المللی
“Die Schreibkraft arbeitet für ein internationales Unternehmen und schreibt Berichte auf Englisch.”
“تایپیست برای یک شرکت بین‌المللی کار می‌کند و گزارش‌ها را به انگلیسی می‌نویسد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Schreibkraft” برای توصیف نقش‌ها و وظایف مختلف تایپیست‌ها در محیط‌های کاری متفاوت استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

der/die Selbstständige-n

A

اسم “Selbstständige” به زبان آلمانی به معنای “خویش‌فرما” یا “شخص خوداشتغال” است. این کلمه می‌تواند به صورت مذکر (der Selbstständige) یا مؤنث (die Selbstständige) استفاده شود و به فردی اشاره دارد که به صورت مستقل و بدون وابستگی به کارفرما کار می‌کند.

خویش‌فرما مذکر
“Der Selbstständige hat sein eigenes Unternehmen gegründet.”
“خویش‌فرما (مذکر) شرکت خود را تأسیس کرده است.”

خویش‌فرما مؤنث
“Die Selbstständige arbeitet als freiberufliche Grafikdesignerin.”
“خویش‌فرما (مونث) به عنوان طراح گرافیک آزاد کار می‌کند.”

مزایای خوداشتغالی
“Viele Selbstständige schätzen die Freiheit und Flexibilität ihrer Arbeit.”
“بسیاری از خویش‌فرماها آزادی و انعطاف‌پذیری کار خود را ارج می‌نهند.”

چالش‌های خوداشتغالی
“Selbstständige müssen sich selbst um ihre Sozialversicherungen kümmern.”
“خویش‌فرماها باید خودشان به مسائل بیمه اجتماعی رسیدگی کنند.”

استفاده با ضمایر
خویش‌فرمای من

“Mein Selbstständiger arbeitet als IT-Berater.”
“خویش‌فرمای من به عنوان مشاور IT کار می‌کند.”

خویش‌فرمای او (مونث)

“Ihre Selbstständige hat viele zufriedene Kunden.”
“خویش‌فرمای او مشتریان راضی زیادی دارد.”

خویش‌فرماهای آن‌ها

“Ihre Selbstständigen arbeiten in verschiedenen Branchen.”
“خویش‌فرماهای آن‌ها در صنایع مختلف کار می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
کسب‌وکار کوچک خویش‌فرما
“Der Selbstständige betreibt ein kleines Café in der Innenstadt.”
“خویش‌فرما یک کافه کوچک در مرکز شهر اداره می‌کند.”

خدمات خویش‌فرما
“Die Selbstständige bietet Beratungsdienste für Unternehmen an.”
“خویش‌فرما خدمات مشاوره‌ای برای شرکت‌ها ارائه می‌دهد.”

رشد کسب‌وکار خویش‌فرما
“Viele Selbstständige haben ihre Geschäftstätigkeiten in den letzten Jahren erweitert.”
“بسیاری از خویش‌فرماها در سال‌های اخیر فعالیت‌های تجاری خود را گسترش داده‌اند.”

خوداشتغالی در حوزه هنر
“Der Selbstständige ist als freier Künstler tätig.”
“خویش‌فرما به عنوان هنرمند آزاد فعالیت می‌کند.”

شبکه‌سازی برای خویش‌فرماها
“Netzwerken ist für Selbstständige besonders wichtig.”
“شبکه‌سازی برای خویش‌فرماها بسیار مهم است.”

مدیریت زمان برای خویش‌فرماها
“Selbstständige müssen ihre Zeit effizient verwalten.”
“خویش‌فرماها باید زمان خود را به‌طور کارآمد مدیریت کنند.”

کار از خانه برای خویش‌فرماها
“Viele Selbstständige arbeiten von zu Hause aus.”
“بسیاری از خویش‌فرماها از خانه کار می‌کنند.”

خوداشتغالی در فناوری
“Die Selbstständige hat ein Start-up im Bereich der Technologie gegründet.”
“خویش‌فرما یک استارت‌آپ در زمینه فناوری تأسیس کرده است.”

مشاغل خوداشتغالی
“Es gibt viele verschiedene Berufe für Selbstständige, wie z.B. Berater, Designer und Handwerker.”
“شغل‌های خویش‌فرمایی متعددی وجود دارند، مانند مشاور، طراح و صنعتگر.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Selbstständige” برای توصیف افراد خوداشتغال و فعالیت‌های آن‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

آزادکار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

die Stelle-n

A

اسم “Stelle” به زبان آلمانی به معنای “شغل”، “موقعیت” یا “محل” است. این کلمه بسته به زمینه استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

شغل یا موقعیت شغلی
“Sie hat eine neue Stelle als Marketing-Managerin gefunden.”
“او یک شغل جدید به عنوان مدیر بازاریابی پیدا کرده است.”

محل یا مکان
“Die Stelle, an der wir uns treffen, ist das Café in der Innenstadt.”
“محلی که ما ملاقات می‌کنیم، کافه‌ای در مرکز شهر است.”

نقطه یا قسمت مشخص
“An dieser Stelle im Buch wird die Hauptfigur eingeführt.”
“در این نقطه از کتاب، شخصیت اصلی معرفی می‌شود.”

استفاده با ضمایر
شغل من

“Meine Stelle als Lehrer macht mir viel Freude.”
“شغل من به عنوان معلم برایم بسیار لذت‌بخش است.”

شغل او (مونث)

“Ihre Stelle in der Firma ist sehr verantwortungsvoll.”
“شغل او در شرکت بسیار مسئولیت‌پذیر است.”

شغل آن‌ها

“Ihre Stellen wurden kürzlich neu besetzt.”
“شغل‌های آن‌ها به تازگی پر شده است.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست شغل
“Er hat sich auf mehrere Stellen beworben.”
“او برای چندین شغل درخواست داده است.”

ارتقاء شغلی
“Sie wurde in ihrer Stelle befördert.”
“او در شغل خود ارتقاء یافت.”

محل حادثه
“Die Polizei erreichte schnell die Stelle des Unfalls.”
“پلیس به سرعت به محل حادثه رسید.”

مکان دقیق
“Die Stelle des Treffpunkts ist schwer zu finden.”
“محل دقیق ملاقات سخت پیدا می‌شود.”

پر کردن شغل
“Die offene Stelle wurde nach einem langen Auswahlverfahren besetzt.”
“شغل خالی پس از یک فرآیند انتخاب طولانی پر شد.”

شغل نیمه‌وقت
“Er hat eine Teilzeitstelle in einem Supermarkt.”
“او یک شغل نیمه‌وقت در یک سوپرمارکت دارد.”

محل قرار
“Die Stelle, an der wir uns treffen, ist leicht zu erreichen.”
“محلی که ما ملاقات می‌کنیم به راحتی قابل دسترسی است.”

نقطه‌ای در متن
“An dieser Stelle im Artikel wird das Hauptthema erläutert.”
“در این نقطه از مقاله، موضوع اصلی توضیح داده شده است.”

وظیفه در محل کار
“Seine Stelle umfasst die Betreuung von Kunden.”
“وظایف شغلی او شامل مراقبت از مشتریان است.”

موقعیت مکانی
“Die Stelle des neuen Gebäudes wurde sorgfältig ausgewählt.”
“موقعیت مکانی ساختمان جدید با دقت انتخاب شده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Stelle” برای توصیف شغل‌ها، موقعیت‌ها و مکان‌های مختلف استفاده کرد.

محل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

das Stellenangebot-e

A

اسم “Stellenangebot” به زبان آلمانی به معنای “آگهی شغلی” یا “پیشنهاد شغلی” است. این کلمه برای توصیف فرصت‌های شغلی که توسط شرکت‌ها یا سازمان‌ها اعلام می‌شود، استفاده می‌شود.

آگهی شغلی در روزنامه
“Das Stellenangebot wurde in der Zeitung veröffentlicht.”
“آگهی شغلی در روزنامه منتشر شد.”

پیشنهاد شغلی آنلاین
“Viele Unternehmen veröffentlichen ihre Stellenangebote online.”
“بسیاری از شرکت‌ها آگهی‌های شغلی خود را به صورت آنلاین منتشر می‌کنند.”

جزئیات آگهی شغلی
“Das Stellenangebot beschreibt die Anforderungen und Aufgaben der Position.”
“آگهی شغلی، نیازمندی‌ها و وظایف موقعیت شغلی را توضیح می‌دهد.”

درخواست برای آگهی شغلی
“Er hat sich auf das Stellenangebot beworben.”
“او برای آگهی شغلی درخواست داده است.”

استفاده با ضمایر
آگهی شغلی من

“Mein Stellenangebot wurde von vielen Bewerbern gesehen.”
“آگهی شغلی من توسط بسیاری از متقاضیان دیده شده است.”

آگهی شغلی او (مونث)

“Ihr Stellenangebot ist sehr attraktiv für erfahrene Fachkräfte.”
“آگهی شغلی او برای متخصصان با تجربه بسیار جذاب است.”

آگهی‌های شغلی آن‌ها

“Ihre Stellenangebote sind auf der Unternehmenswebsite verfügbar.”
“آگهی‌های شغلی آن‌ها در وب‌سایت شرکت موجود است.”

مثال‌های بیشتر:
پاسخ به آگهی شغلی
“Die Bewerber haben viele Fragen zum Stellenangebot gestellt.”
“متقاضیان سوالات زیادی درباره آگهی شغلی پرسیده‌اند.”

مقایسه آگهی‌های شغلی
“Er hat mehrere Stellenangebote verglichen, bevor er sich entschieden hat.”
“او چندین آگهی شغلی را مقایسه کرد قبل از اینکه تصمیم بگیرد.”

جزئیات تماس در آگهی شغلی
“Im Stellenangebot sind die Kontaktdaten des Personalchefs angegeben.”
“در آگهی شغلی، اطلاعات تماس مدیر منابع انسانی درج شده است.”

شرایط و مزایا
“Das Stellenangebot umfasst ein attraktives Gehalt und zusätzliche Leistungen.”
“آگهی شغلی شامل حقوق جذاب و مزایای اضافی است.”

فرصت‌های شغلی مختلف
“Die Firma bietet zahlreiche Stellenangebote in verschiedenen Abteilungen an.”
“شرکت آگهی‌های شغلی متعددی در بخش‌های مختلف ارائه می‌دهد.”

تبلیغ آگهی شغلی
“Das Unternehmen nutzt soziale Medien, um seine Stellenangebote zu bewerben.”
“شرکت از رسانه‌های اجتماعی برای تبلیغ آگهی‌های شغلی خود استفاده می‌کند.”

شفافیت در آگهی شغلی
“Ein gutes Stellenangebot sollte klar und verständlich formuliert sein.”
“یک آگهی شغلی خوب باید به‌طور واضح و قابل‌فهم نوشته شود.”

درخواست‌های شغلی برای آگهی
“Auf das Stellenangebot haben sich viele qualifizierte Bewerber gemeldet.”
“برای آگهی شغلی، بسیاری از متقاضیان واجد شرایط درخواست داده‌اند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Stellenangebot” برای توصیف آگهی‌های شغلی و فرصت‌های شغلی استفاده کرد.

پیشنهاد شغلی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Tätigkeit-en

A

اسم “Tätigkeit” به زبان آلمانی به معنای “فعالیت” یا “شغل” است. این کلمه برای توصیف فعالیت‌های شغلی، کارها، یا وظایفی که فرد انجام می‌دهد، استفاده می‌شود.

فعالیت شغلی
“Seine Tätigkeit als Lehrer umfasst das Unterrichten und Vorbereiten von Unterrichtsmaterialien.”
“فعالیت شغلی او به عنوان معلم شامل تدریس و آماده‌سازی مواد آموزشی است.”

وظایف در یک شغل
“Die Tätigkeit in dieser Position erfordert viel Verantwortung.”
“فعالیت در این موقعیت نیازمند مسئولیت‌پذیری زیادی است.”

فعالیت‌های روزانه
“Ihre täglichen Tätigkeiten umfassen Meetings, E-Mails und Projektarbeit.”
“فعالیت‌های روزانه او شامل جلسات، ایمیل‌ها و کارهای پروژه است.”

فعالیت‌های داوطلبانه
“Er engagiert sich in seiner Freizeit in ehrenamtlichen Tätigkeiten.”
“او در اوقات فراغت خود در فعالیت‌های داوطلبانه شرکت می‌کند.”

استفاده با ضمایر
فعالیت من

“Meine Tätigkeit als Berater ist sehr abwechslungsreich.”
“فعالیت من به عنوان مشاور بسیار متنوع است.”

فعالیت او (مونث)

“Ihre Tätigkeit in der Firma hat sich im Laufe der Jahre verändert.”
“فعالیت او در شرکت در طول سال‌ها تغییر کرده است.”

فعالیت آن‌ها

“Ihre Tätigkeiten sind auf verschiedene Abteilungen verteilt.”
“فعالیت‌های آن‌ها در بخش‌های مختلف تقسیم شده است.”

مثال‌های بیشتر:
فعالیت در اوقات فراغت
“In seiner Freizeit widmet er sich künstlerischen Tätigkeiten.”
“در اوقات فراغت خود، او به فعالیت‌های هنری می‌پردازد.”

تغییر فعالیت شغلی
“Nach vielen Jahren in der Industrie hat sie ihre Tätigkeit gewechselt.”
“پس از سال‌ها در صنعت، او فعالیت شغلی خود را تغییر داد.”

فعالیت در پروژه‌های خاص
“Die Tätigkeit im Projektmanagement erfordert gute organisatorische Fähigkeiten.”
“فعالیت در مدیریت پروژه نیازمند مهارت‌های سازمانی خوب است.”

شرح وظایف
“Die genauen Tätigkeiten werden im Arbeitsvertrag festgelegt.”
“وظایف دقیق در قرارداد کاری مشخص می‌شود.”

فعالیت‌های خلاقانه
“Seine Tätigkeit als Designer erfordert viel Kreativität.”
“فعالیت او به عنوان طراح نیازمند خلاقیت زیادی است.”

فعالیت‌های تحقیقاتی
“Die Tätigkeit als Wissenschaftler beinhaltet Forschung und Experimente.”
“فعالیت به عنوان دانشمند شامل تحقیق و آزمایش است.”

فعالیت‌های ورزشی
“Regelmäßige sportliche Tätigkeiten sind wichtig für die Gesundheit.”
“فعالیت‌های ورزشی منظم برای سلامتی مهم هستند.”

فعالیت‌های اجتماعی
“Sie ist in vielen sozialen Tätigkeiten engagiert.”
“او در بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کند.”

کارهای اداری
“Die Tätigkeit im Büro umfasst das Verwalten von Dokumenten und das Beantworten von Anrufen.”
“فعالیت در دفتر شامل مدیریت اسناد و پاسخ به تماس‌ها است.”

فعالیت‌های تولیدی
“Seine Tätigkeit in der Fabrik umfasst die Überwachung der Produktionsprozesse.”
“فعالیت او در کارخانه شامل نظارت بر فرآیندهای تولید است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Tätigkeit” برای توصیف انواع مختلف فعالیت‌ها و وظایف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

der Umgang

A

اسم “Umgang” به زبان آلمانی به معنای “برخورد”، “رفتار” یا “تعامل” است. این کلمه برای توصیف نحوه‌ی رفتار یا برخورد با افراد، موقعیت‌ها یا چیزها استفاده می‌شود.

برخورد با مشکلات
“Sein Umgang mit Stress ist bemerkenswert.”
“برخورد او با استرس چشمگیر است.”

تعامل با همکاران
“Der Umgang mit Kollegen ist in diesem Unternehmen sehr freundlich.”
“تعامل با همکاران در این شرکت بسیار دوستانه است.”

رفتار با مشتریان
“Ihr Umgang mit Kunden ist immer professionell.”
“رفتار او با مشتریان همیشه حرفه‌ای است.”

نحوه‌ی استفاده از تجهیزات
“Der richtige Umgang mit Maschinen ist in der Industrie sehr wichtig.”
“نحوه‌ی درست استفاده از ماشین‌ها در صنعت بسیار مهم است.”

استفاده با ضمایر
برخورد من

“Mein Umgang mit schwierigen Situationen hat sich verbessert.”
“برخورد من با موقعیت‌های دشوار بهتر شده است.”

برخورد او (مونث)

“Ihr Umgang mit den Mitarbeitern ist vorbildlich.”
“برخورد او با کارکنان مثال‌زدنی است.”

برخورد آن‌ها

“Ihr Umgang mit neuen Technologien ist beeindruckend.”
“برخورد آن‌ها با تکنولوژی‌های جدید چشمگیر است.”

مثال‌های بیشتر:
برخورد با کودکان
“Der Umgang mit Kindern erfordert viel Geduld.”
“برخورد با کودکان نیازمند صبر زیادی است.”

تعامل در محیط کار
“Guter Umgang im Team ist entscheidend für den Erfolg eines Projekts.”
“تعامل خوب در تیم برای موفقیت یک پروژه حیاتی است.”

رفتار در موقعیت‌های بحرانی
“Der Umgang mit Krisen zeigt die wahre Stärke eines Leaders.”
“برخورد با بحران‌ها قدرت واقعی یک رهبر را نشان می‌دهد.”

استفاده از منابع طبیعی
“Nachhaltiger Umgang mit Ressourcen ist für die Umwelt wichtig.”
“استفاده پایدار از منابع برای محیط زیست مهم است.”

رفتار در موقعیت‌های اجتماعی
“Der Umgang mit Menschen aus verschiedenen Kulturen kann herausfordernd sein.”
“برخورد با افراد از فرهنگ‌های مختلف می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.”

برخورد با انتقادات
“Sein Umgang mit Kritik zeigt seine Reife.”
“برخورد او با انتقادات نشان‌دهنده‌ی بلوغ او است.”

مدیریت زمان
“Effektiver Umgang mit Zeit ist für erfolgreiche Projekte unerlässlich.”
“مدیریت مؤثر زمان برای پروژه‌های موفق ضروری است.”

برخورد با حیوانات
“Der respektvolle Umgang mit Tieren ist für Tierschützer von großer Bedeutung.”
“برخورد محترمانه با حیوانات برای حامیان حیوانات بسیار مهم است.”

تعامل با فناوری
“Der Umgang mit moderner Technologie erfordert ständige Weiterbildung.”
“برخورد با فناوری مدرن نیازمند آموزش مداوم است.”

رفتار در ارتباطات
“Offener Umgang in der Kommunikation fördert das Vertrauen.”
“برخورد باز در ارتباطات اعتماد را تقویت می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Umgang” برای توصیف انواع مختلف برخوردها و تعاملات در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

تماس

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

der Vertreter

A

اسم “Vertreter” به زبان آلمانی به معنای “نماینده” یا “جانشین” است و می‌تواند به صورت مذکر (der Vertreter) یا مؤنث (die Vertreterin) استفاده شود. این کلمه برای اشاره به کسی که به نمایندگی از فرد دیگر، سازمان یا گروهی عمل می‌کند، استفاده می‌شود.

نماینده شرکت (مذکر)
“Der Vertreter der Firma hat an der Konferenz teilgenommen.”
“نماینده شرکت در کنفرانس شرکت کرد.”

نماینده شرکت (مونث)
“Die Vertreterin der Organisation hat eine Rede gehalten.”
“نماینده سازمان یک سخنرانی کرد.”

جانشین مدیر (مذکر)
“Der Vertreter des Managers hat das Meeting geleitet.”
“جانشین مدیر جلسه را هدایت کرد.”

جانشین مدیر (مونث)
“Die Vertreterin des Chefs hat alle Aufgaben übernommen.”
“جانشین مدیر تمام وظایف را به عهده گرفت.”

استفاده با ضمایر
نماینده من (مذکر)

“Mein Vertreter hat alle notwendigen Dokumente eingereicht.”
“نماینده من تمام مدارک لازم را ارائه داد.”

نماینده او (مونث)

“Ihre Vertreterin hat die Verhandlungen erfolgreich abgeschlossen.”
“نماینده او مذاکرات را با موفقیت به پایان رساند.”

نمایندگان آن‌ها

“Ihre Vertreter haben an der Messe teilgenommen.”
“نمایندگان آن‌ها در نمایشگاه شرکت کردند.”

مثال‌های بیشتر:
نماینده فروش (مذکر)
“Der Vertreter besucht regelmäßig Kunden, um Produkte zu präsentieren.”
“نماینده فروش به طور منظم به مشتریان سر می‌زند تا محصولات را معرفی کند.”

نماینده حقوقی (مونث)
“Die Vertreterin der Anwaltskanzlei hat den Fall übernommen.”
“نماینده دفتر وکالت پرونده را به عهده گرفته است.”

نماینده بیمه (مذکر)
“Der Versicherungsvertreter hat verschiedene Policen angeboten.”
“نماینده بیمه چندین بیمه‌نامه ارائه داد.”

نماینده دانشجویان (مونث)
“Die Vertreterin der Studentenschaft setzt sich für die Interessen der Studierenden ein.”
“نماینده دانشجویان برای منافع دانشجویان تلاش می‌کند.”

نماینده در مجلس (مذکر)
“Der Abgeordnete ist der gewählte Vertreter seines Wahlkreises.”
“نماینده مجلس نماینده منتخب حوزه انتخابیه خود است.”

نماینده فرهنگی (مونث)
“Die Vertreterin des Kulturvereins organisiert Veranstaltungen.”
“نماینده انجمن فرهنگی رویدادها را سازماندهی می‌کند.”

نماینده در یک Sitzung (مذکر)
“Der Vertreter hat während der Sitzung wichtige Punkte angesprochen.”
“نماینده در طول جلسه به نکات مهمی اشاره کرد.”

نماینده مشتری (مونث)
“Die Vertreterin kümmert sich um die Anliegen der Kunden.”
“نماینده مشتری به امور مشتریان رسیدگی می‌کند.”

نماینده تجاری (مذکر)
“Der Vertreter handelt im Namen der Firma.”
“نماینده به نام شرکت معامله می‌کند.”

نماینده حقوق بشر (مونث)
“Die Vertreterin der Menschenrechtsorganisation hat über aktuelle Themen informiert.”
“نماینده سازمان حقوق بشر در مورد موضوعات جاری اطلاع‌رسانی کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Vertreter” و “Vertreterin” برای توصیف نمایندگان و جانشینان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

جانشین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

die Vertreterin
PL: die Vertreterinnen

A

نماینده

جانشین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

die Voraussetzung-en

A

اسم “Voraussetzung” به زبان آلمانی به معنای “پیش‌نیاز” یا “شرط” است. این کلمه برای توصیف شرایط یا الزامات لازم برای انجام یک کار یا رسیدن به هدفی استفاده می‌شود.

پیش‌نیاز برای یک شغل
“Eine wichtige Voraussetzung für diese Stelle ist Berufserfahrung.”
“یک پیش‌نیاز مهم برای این شغل تجربه کاری است.”

شرط برای ورود به دانشگاه
“Die Voraussetzung für die Zulassung ist das Abitur.”
“شرط ورود به دانشگاه، دیپلم دبیرستان (Abitur) است.”

پیش‌نیاز برای دوره آموزشی
“Kenntnisse in Informatik sind eine Voraussetzung für den Kurs.”
“دانش در علوم کامپیوتر یک پیش‌نیاز برای این دوره است.”

شرط برای موفقیت
“Disziplin ist eine Voraussetzung für den Erfolg.”
“انضباط یک شرط برای موفقیت است.”

استفاده با ضمایر
پیش‌نیاز من

“Meine Voraussetzung für die Teilnahme am Projekt ist Flexibilität.”
“پیش‌نیاز من برای شرکت در پروژه، انعطاف‌پذیری است.”

پیش‌نیاز او (مونث)

“Ihre Voraussetzung für die Bewerbung war ein abgeschlossenes Studium.”
“پیش‌نیاز او برای درخواست، داشتن مدرک دانشگاهی بود.”

پیش‌نیازهای آن‌ها

“Ihre Voraussetzungen für die Position sind sehr anspruchsvoll.”
“پیش‌نیازهای آن‌ها برای این موقعیت بسیار سخت‌گیرانه است.”

مثال‌های بیشتر:
پیش‌نیاز زبان
“Gute Sprachkenntnisse sind eine Voraussetzung für die internationale Zusammenarbeit.”
“دانش زبان خوب یک پیش‌نیاز برای همکاری‌های بین‌المللی است.”

شرط در قرارداد
“Die Einhaltung der Fristen ist eine Voraussetzung im Vertrag.”
“رعایت مهلت‌ها یک شرط در قرارداد است.”

پیش‌نیاز برای رانندگی
“Der Führerschein ist eine Voraussetzung, um das Auto zu fahren.”
“گواهینامه رانندگی یک پیش‌نیاز برای رانندگی با ماشین است.”

شرط برای وام
“Eine gute Bonität ist eine Voraussetzung für die Kreditvergabe.”
“اعتبار خوب یک شرط برای اعطای وام است.”

پیش‌نیاز برای شرکت در مسابقه
“Die Voraussetzung für die Teilnahme am Marathon ist ein ärztliches Attest.”
“پیش‌نیاز برای شرکت در ماراتن، گواهی پزشکی است.”

پیش‌نیاز برای استخدام
“Die Voraussetzung für die Anstellung ist ein erfolgreiches Vorstellungsgespräch.”
“پیش‌نیاز برای استخدام، یک مصاحبه شغلی موفقیت‌آمیز است.”

شرط برای مسافرت
“Ein gültiger Reisepass ist eine Voraussetzung für die Reise.”
“یک گذرنامه معتبر شرط لازم برای سفر است.”

پیش‌نیاز برای پروژه
“Eine detaillierte Planung ist die Voraussetzung für das Projekt.”
“یک برنامه‌ریزی دقیق پیش‌نیاز این پروژه است.”

پیش‌نیاز فنی
“Technische Voraussetzungen müssen erfüllt werden, um das System zu installieren.”
“پیش‌نیازهای فنی باید برآورده شوند تا سیستم نصب شود.”

شرط برای عضویت
“Die Zahlung des Mitgliedsbeitrags ist eine Voraussetzung für die Mitgliedschaft.”
“پرداخت حق عضویت شرط لازم برای عضویت است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Voraussetzung” برای توصیف شرایط و پیش‌نیازهای مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

لازمه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

der/die Vorgesetzte-n

A

اسم “Vorgesetzte”
به زبان آلمانی به معنای “رئیس” یا “سرپرست” است.
این کلمه می‌تواند به صورت مذکر (der Vorgesetzte)
یا مؤنث (die Vorgesetzte)
استفاده شود و به فردی اشاره دارد که مسئولیت نظارت و مدیریت بر دیگران را دارد.

رئیس شرکت (مذکر)
“Der Vorgesetzte hat die Verantwortung für das gesamte Team.”
“رئیس شرکت مسئولیت کل تیم را بر عهده دارد.”

سرپرست تیم (مونث)
“Die Vorgesetzte leitet die Besprechung heute.”
“سرپرست تیم امروز جلسه را هدایت می‌کند.”

تعامل با رئیس
“Der Umgang mit dem Vorgesetzten ist entscheidend für die Arbeitsatmosphäre.”
“تعامل با رئیس برای جو کاری بسیار مهم است.”

ارزیابی توسط سرپرست
“Der Vorgesetzte führt die jährliche Leistungsbewertung durch.”
“رئیس ارزیابی سالانه عملکرد را انجام می‌دهد.”

استفاده با ضمایر
رئیس من (مذکر)

“Mein Vorgesetzter hat mich für meine harte Arbeit gelobt.”
“رئیس من از کار سخت من تقدیر کرد.”

سرپرست او (مونث)

“Ihre Vorgesetzte hat ihr neue Aufgaben übertragen.”
“سرپرست او وظایف جدیدی به او محول کرد.”

سرپرستان آن‌ها

“Ihre Vorgesetzten sind sehr unterstützend.”
“رؤسای آن‌ها بسیار حمایتی هستند.”

مثال‌های بیشتر:
نقش رئیس
“Der Vorgesetzte spielt eine wichtige Rolle bei der Entscheidungsfindung.”
“رئیس نقش مهمی در تصمیم‌گیری دارد.”

ارتباط با سرپرست
“Ein offener Dialog mit der Vorgesetzten ist wichtig für die Zusammenarbeit.”
“یک گفتگوی باز با سرپرست برای همکاری مهم است.”

مسئولیت‌های رئیس
“Die Vorgesetzten tragen die Verantwortung für das Wohlbefinden der Mitarbeiter.”
“رؤسا مسئولیت رفاه کارکنان را بر عهده دارند.”

انتظارات از سرپرست
“Der Vorgesetzte erwartet von seinen Mitarbeitern Pünktlichkeit und Engagement.”
“رئیس از کارکنان خود انتظار دارد که به موقع و متعهد باشند.”

حمایت از تیم توسط سرپرست
“Die Vorgesetzte unterstützt ihr Team bei schwierigen Projekten.”
“سرپرست تیم خود را در پروژه‌های دشوار حمایت می‌کند.”

ارزیابی عملکرد
“Der Vorgesetzte gibt regelmäßiges Feedback zur Leistung der Mitarbeiter.”
“رئیس به طور منظم بازخوردی در مورد عملکرد کارکنان ارائه می‌دهد.”

وظایف سرپرست
“Zu den Aufgaben der Vorgesetzten gehört die Planung der Arbeitszeiten.”
“از جمله وظایف سرپرست برنامه‌ریزی زمان‌های کاری است.”

نقش رئیس در مدیریت
“Der Vorgesetzte ist für die strategische Ausrichtung des Teams verantwortlich.”
“رئیس مسئول جهت‌گیری استراتژیک تیم است.”

تعاملات روزانه
“Die Vorgesetzte hat täglich Meetings mit den Abteilungsleitern.”
“سرپرست روزانه جلساتی با مدیران بخش دارد.”

آموزش توسط سرپرست
“Der Vorgesetzte führt Schulungen für neue Mitarbeiter durch.”
“رئیس آموزش‌هایی برای کارکنان جدید برگزار می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Vorgesetzte” برای توصیف رؤسا و سرپرستان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مافوق کسی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

das Vorstellungsgespräch-e

A

اسم “Vorstellungsgespräch” به زبان آلمانی به معنای “مصاحبه شغلی” است. این کلمه برای توصیف جلسه‌ای استفاده می‌شود که در آن کارفرما و متقاضی شغل به بحث و تبادل نظر درباره موقعیت شغلی می‌پردازند.

آماده‌سازی برای مصاحبه شغلی
“Die Vorbereitung auf das Vorstellungsgespräch ist sehr wichtig.”
“آماده‌سازی برای مصاحبه شغلی بسیار مهم است.”

سوالات در مصاحبه شغلی
“Im Vorstellungsgespräch werden oft Fragen zu den beruflichen Erfahrungen gestellt.”
“در مصاحبه شغلی اغلب سوالاتی در مورد تجربیات حرفه‌ای پرسیده می‌شود.”

لباس مناسب برای مصاحبه
“Es ist wichtig, sich für das Vorstellungsgespräch angemessen zu kleiden.”
“مهم است که برای مصاحبه شغلی لباس مناسب بپوشید.”

مصاحبه آنلاین
“Aufgrund der Pandemie finden viele Vorstellungsgespräche online statt.”
“به دلیل همه‌گیری، بسیاری از مصاحبه‌های شغلی به صورت آنلاین برگزار می‌شود.”

استفاده با ضمایر
مصاحبه شغلی من

“Mein Vorstellungsgespräch verlief sehr gut.”
“مصاحبه شغلی من بسیار خوب پیش رفت.”

مصاحبه شغلی او (مونث)

“Ihr Vorstellungsgespräch war erfolgreich.”
“مصاحبه شغلی او موفقیت‌آمیز بود.”

مصاحبه‌های شغلی آن‌ها

“Ihre Vorstellungsgespräche sind nächste Woche geplant.”
“مصاحبه‌های شغلی آن‌ها برای هفته آینده برنامه‌ریزی شده است.”

مثال‌های بیشتر:
تجربیات در مصاحبه شغلی
“Er hat in seinem Vorstellungsgespräch über seine bisherigen Projekte gesprochen.”
“او در مصاحبه شغلی خود درباره پروژه‌های قبلی‌اش صحبت کرد.”

زمان‌بندی مصاحبه
“Das Vorstellungsgespräch ist für Montag um 10 Uhr angesetzt.”
“مصاحبه شغلی برای دوشنبه ساعت 10 تنظیم شده است.”

پیگیری پس از مصاحبه
“Nach dem Vorstellungsgespräch sollte man eine Dankes-E-Mail senden.”
“بعد از مصاحبه شغلی باید یک ایمیل تشکر ارسال کرد.”

نکات برای موفقیت در مصاحبه
“Eine gute Vorbereitung und Selbstbewusstsein sind Schlüssel zum Erfolg im Vorstellungsgespräch.”
“آماده‌سازی خوب و اعتماد به نفس کلیدهای موفقیت در مصاحبه شغلی هستند.”

پرسیدن سوالات در مصاحبه
“Am Ende des Vorstellungsgesprächs sollte man eigene Fragen stellen.”
“در پایان مصاحبه شغلی باید سوالات خود را بپرسید.”

رفتار حرفه‌ای در مصاحبه
“Ein professionelles Auftreten ist im Vorstellungsgespräch unerlässlich.”
“رفتار حرفه‌ای در مصاحبه شغلی ضروری است.”

بررسی نتیجه مصاحبه
“Der Bewerber wartet gespannt auf die Rückmeldung nach dem Vorstellungsgespräch.”
“متقاضی مشتاقانه منتظر بازخورد پس از مصاحبه شغلی است.”

پاسخگویی به سوالات
“Es ist wichtig, im Vorstellungsgespräch auf alle Fragen ehrlich und präzise zu antworten.”
“مهم است که در مصاحبه شغلی به تمام سوالات صادقانه و دقیق پاسخ دهید.”

ارزیابی مهارت‌ها
“Im Vorstellungsgespräch werden die Fähigkeiten und Qualifikationen des Bewerbers bewertet.”
“در مصاحبه شغلی، مهارت‌ها و صلاحیت‌های متقاضی ارزیابی می‌شوند.”

نقش مصاحبه‌کننده
“Der Interviewer stellt im Vorstellungsgespräch gezielte Fragen, um den Kandidaten besser kennenzulernen.”
“مصاحبه‌کننده در مصاحبه شغلی سوالات هدفمندی می‌پرسد تا متقاضی را بهتر بشناسد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Vorstellungsgespräch” برای توصیف جنبه‌های مختلف مصاحبه شغلی استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

ehemalig

A

صفت “ehemalig” به زبان آلمانی به معنای “سابق” یا “پیشین” است. این کلمه برای توصیف چیزی یا کسی که در گذشته بوده اما اکنون نیست، استفاده می‌شود.

کارمند سابق
“Er hat seinen ehemaligen Kollegen bei einem Treffen gesehen.”
“او همکار سابق خود را در یک ملاقات دید.”

خانه سابق
“Sie wohnt nicht mehr in ihrem ehemaligen Haus.”
“او دیگر در خانه سابق خود زندگی نمی‌کند.”

رئیس سابق
“Der ehemalige Chef hat ihm eine Empfehlung geschrieben.”
“رئیس سابق به او یک توصیه‌نامه نوشته است.”

مدرسه سابق
“Er besucht manchmal seine ehemalige Schule.”
“او گاهی به مدرسه سابق خود سر می‌زند.”

استفاده با ضمایر
رئیس سابق من

“Mein ehemaliger Vorgesetzter war sehr freundlich.”
“رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.”

رئیس سابق او (مونث)

“Ihre ehemalige Chefin hat sie sehr geschätzt.”
“رئیس سابق او او را بسیار تحسین می‌کرد.”

رئیس‌های سابق آن‌ها

“Ihre ehemaligen Vorgesetzten sind jetzt im Ruhestand.”
“رئیس‌های سابق آن‌ها اکنون بازنشسته هستند.”

مثال‌های بیشتر:
شرکت سابق
“Er arbeitet jetzt bei einer anderen Firma als bei seinem ehemaligen Arbeitgeber.”
“او اکنون در یک شرکت دیگر کار می‌کند، نه در شرکت سابق خود.”

شریک زندگی سابق
“Sie ist noch mit ihrem ehemaligen Partner befreundet.”
“او هنوز با شریک زندگی سابق خود دوست است.”

دانش‌آموز سابق
“Der ehemalige Schüler hat jetzt einen Doktortitel.”
“دانش‌آموز سابق اکنون دکترای خود را گرفته است.”

موقعیت شغلی سابق
“Seine ehemalige Position war sehr anspruchsvoll.”
“موقعیت شغلی سابق او بسیار پرچالش بود.”

تیم ورزشی سابق
“Er spielt nicht mehr für seinen ehemaligen Verein.”
“او دیگر برای تیم ورزشی سابق خود بازی نمی‌کند.”

هم‌کلاسی سابق
“Die ehemaligen Klassenkameraden haben ein Klassentreffen organisiert.”
“هم‌کلاسی‌های سابق یک گردهمایی کلاسی ترتیب داده‌اند.”

صاحب‌خانه سابق
“Der ehemalige Vermieter war sehr nett und hilfsbereit.”
“صاحب‌خانه سابق بسیار مهربان و کمک‌کننده بود.”

کشور سابق
“Sie vermisst ihr ehemaliges Heimatland sehr.”
“او بسیار دلتنگ کشور سابق خود است.”

مدیر پروژه سابق
“Der ehemalige Projektleiter hat das Unternehmen verlassen.”
“مدیر پروژه سابق شرکت را ترک کرده است.”

موقعیت مکانی سابق
“Die Firma hat ihren ehemaligen Standort aufgegeben.”
“شرکت محل سابق خود را ترک کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “ehemalig” برای توصیف موارد مختلفی که در گذشته وجود داشته‌اند اما اکنون دیگر نیستند، استفاده کرد.

سابق

57
Q

karriereorientiert

A

صفت “karriereorientiert” به زبان آلمانی به معنای “متمرکز بر حرفه” یا “حرفه‌گرا” است. این کلمه برای توصیف فردی استفاده می‌شود که تمرکز زیادی بر پیشرفت شغلی و حرفه‌ای خود دارد.

فرد حرفه‌گرا
“Er ist sehr karriereorientiert und arbeitet hart, um seine Ziele zu erreichen.”
“او بسیار حرفه‌گرا است و سخت کار می‌کند تا به اهداف خود برسد.”

برنامه‌های حرفه‌گرا
“Die Universität bietet spezielle Programme für karriereorientierte Studierende an.”
“دانشگاه برنامه‌های ویژه‌ای برای دانشجویان حرفه‌گرا ارائه می‌دهد.”

رویکرد حرفه‌گرا
“Eine karriereorientierte Einstellung kann zu schnellem beruflichen Aufstieg führen.”
“یک نگرش حرفه‌گرا می‌تواند به پیشرفت سریع شغلی منجر شود.”

استفاده با ضمایر
نگرش حرفه‌گرای من

“Meine karriereorientierte Einstellung hat mir viele Möglichkeiten eröffnet.”
“نگرش حرفه‌گرای من برایم فرصت‌های زیادی فراهم کرده است.”

نگرش حرفه‌گرای او (مونث)

“Ihre karriereorientierte Denkweise hat sie zur Leiterin der Abteilung gemacht.”
“نگرش حرفه‌گرای او او را به مدیر بخش تبدیل کرده است.”

نگرش حرفه‌گرای آن‌ها

“Ihre karriereorientierten Pläne sind sehr beeindruckend.”
“برنامه‌های حرفه‌گرای آن‌ها بسیار چشمگیر است.”

مثال‌های بیشتر:
آموزش حرفه‌گرا
“Das Unternehmen bietet karriereorientierte Schulungen für seine Mitarbeiter an.”
“شرکت دوره‌های آموزشی حرفه‌گرا برای کارکنان خود ارائه می‌دهد.”

فرد حرفه‌گرا در خانواده
“Sie ist die karriereorientierteste Person in ihrer Familie.”
“او حرفه‌گرا ترین فرد در خانواده‌اش است.”

شبکه‌سازی حرفه‌گرا
“Karriereorientierte Menschen legen großen Wert auf Networking.”
“افراد حرفه‌گرا به شبکه‌سازی اهمیت زیادی می‌دهند.”

تصمیمات حرفه‌گرا
“Seine Entscheidungen sind oft karriereorientiert.”
“تصمیمات او اغلب حرفه‌گرا هستند.”

اهداف حرفه‌گرا
“Er hat klare, karriereorientierte Ziele für die nächsten fünf Jahre.”
“او اهداف حرفه‌گرای روشنی برای پنج سال آینده دارد.”

نگرش حرفه‌گرا در محل کار
“Ein karriereorientiertes Arbeitsumfeld fördert die Motivation der Mitarbeiter.”
“یک محیط کاری حرفه‌گرا انگیزه کارکنان را افزایش می‌دهد.”

رویکرد حرفه‌گرا به تحصیلات
“Studierende mit einer karriereorientierten Einstellung wählen oft praktische Studiengänge.”
“دانشجویانی با نگرش حرفه‌گرا اغلب رشته‌های عملی را انتخاب می‌کنند.”

مشارکت حرفه‌گرا در پروژه‌ها
“Karriereorientierte Mitarbeiter bringen viel Engagement in Projekte ein.”
“کارکنان حرفه‌گرا تعهد زیادی به پروژه‌ها دارند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “karriereorientiert” برای توصیف افراد، نگرش‌ها و برنامه‌هایی که بر حرفه و پیشرفت شغلی متمرکز هستند، استفاده کرد.

58
Q

kontaktfreudig

A

معاشرتی

صفت “kontaktfreudig” به زبان آلمانی به معنای “اجتماعی” یا “برون‌گرا” است. این کلمه برای توصیف فردی استفاده می‌شود که دوست دارد با دیگران ارتباط برقرار کند و از تعاملات اجتماعی لذت می‌برد.

فرد اجتماعی
“Sie ist sehr kontaktfreudig und hat schnell neue Freunde gefunden.”
“او بسیار اجتماعی است و به سرعت دوستان جدید پیدا کرده است.”

محیط کاری اجتماعی
“Ein kontaktfreudiger Arbeitsumfeld fördert die Zusammenarbeit.”
“یک محیط کاری اجتماعی همکاری را تقویت می‌کند.”

مهارت‌های اجتماعی
“Kontaktfreudige Menschen haben oft gute Kommunikationsfähigkeiten.”
“افراد اجتماعی اغلب مهارت‌های ارتباطی خوبی دارند.”

استفاده با ضمایر
نگرش اجتماعی من

“Meine kontaktfreudige Art hat mir geholfen, viele wertvolle Kontakte zu knüpfen.”
“نگرش اجتماعی من به من کمک کرده است که ارتباطات ارزشمندی برقرار کنم.”

نگرش اجتماعی او (مونث)

“Ihre kontaktfreudige Persönlichkeit macht sie zu einer großartigen Teamplayerin.”
“شخصیت اجتماعی او او را به یک بازیکن تیمی عالی تبدیل می‌کند.”

نگرش اجتماعی آن‌ها

“Ihre kontaktfreudigen Kollegen tragen zu einer positiven Arbeitsatmosphäre bei.”
“همکاران اجتماعی آن‌ها به یک جو کاری مثبت کمک می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
دانشجوی اجتماعی
“Er ist ein kontaktfreudiger Student und nimmt an vielen Universitätsveranstaltungen teil.”
“او یک دانشجوی اجتماعی است و در بسیاری از رویدادهای دانشگاهی شرکت می‌کند.”

کارمند اجتماعی
“Ein kontaktfreudiger Mitarbeiter kann das Team zusammenbringen.”
“یک کارمند اجتماعی می‌تواند تیم را با هم متحد کند.”

نگرش اجتماعی در سفر
“Auf Reisen ist es von Vorteil, kontaktfreudig zu sein.”
“در سفر، اجتماعی بودن یک مزیت است.”

محیط اجتماعی
“Ein kontaktfreudiges Umfeld hilft neuen Mitarbeitern, sich schneller einzugewöhnen.”
“یک محیط اجتماعی به کارکنان جدید کمک می‌کند سریع‌تر تطبیق پیدا کنند.”

فعالیت‌های اجتماعی
“Kontaktfreudige Menschen genießen es, an sozialen Aktivitäten teilzunehmen.”
“افراد اجتماعی از شرکت در فعالیت‌های اجتماعی لذت می‌برند.”

فروشنده اجتماعی
“Ein kontaktfreudiger Verkäufer kann leichter Vertrauen bei den Kunden aufbauen.”
“یک فروشنده اجتماعی می‌تواند راحت‌تر اعتماد مشتریان را جلب کند.”

روابط اجتماعی
“Kontaktfreudigkeit kann zu stärkeren zwischenmenschlichen Beziehungen führen.”
“اجتماعی بودن می‌تواند به روابط بین فردی قوی‌تر منجر شود.”

نگرش اجتماعی در تحصیل
“Kontaktfreudige Schüler arbeiten gerne in Gruppen und Projekten zusammen.”
“دانش‌آموزان اجتماعی دوست دارند در گروه‌ها و پروژه‌ها همکاری کنند.”

شبکه‌سازی اجتماعی
“Kontaktfreudigkeit ist eine wichtige Eigenschaft für erfolgreiches Networking.”
“اجتماعی بودن یک ویژگی مهم برای شبکه‌سازی موفق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “kontaktfreudig” برای توصیف افراد و محیط‌هایی که تعاملات اجتماعی در آن‌ها مهم و لذت‌بخش است، استفاده کرد.

59
Q

krisensicher

A

صفت “krisensicher” به زبان آلمانی به معنای “مقاوم در برابر بحران” یا “ایمن در برابر بحران” است. این کلمه برای توصیف شغل‌ها، صنایع، یا شرایطی استفاده می‌شود که در برابر بحران‌های اقتصادی یا دیگر بحران‌ها مقاوم هستند و تحت تأثیر قرار نمی‌گیرند.

شغل مقاوم در برابر بحران
“Ein krisensicherer Job bietet auch in wirtschaftlich schwierigen Zeiten Sicherheit.”
“یک شغل مقاوم در برابر بحران حتی در زمان‌های اقتصادی دشوار نیز امنیت را فراهم می‌کند.”

صنعت مقاوم در برابر بحران
“Die Gesundheitsbranche gilt als besonders krisensicher.”
“صنعت بهداشت و درمان به عنوان صنعتی بسیار مقاوم در برابر بحران شناخته می‌شود.”

سرمایه‌گذاری مقاوم در برابر بحران
“Immobilien sind oft eine krisensichere Investition.”
“املاک و مستغلات اغلب یک سرمایه‌گذاری مقاوم در برابر بحران هستند.”

استفاده با ضمایر
شغل مقاوم در برابر بحران من

“Mein krisensicherer Beruf gibt mir ein gutes Gefühl der Sicherheit.”
“شغل مقاوم در برابر بحران من به من احساس امنیت خوبی می‌دهد.”

شغل مقاوم در برابر بحران او (مونث)

“Ihre krisensichere Position in der Firma schützt sie vor Entlassungen.”
“موقعیت شغلی مقاوم در برابر بحران او در شرکت او را از اخراج محافظت می‌کند.”

شغل‌های مقاوم در برابر بحران آن‌ها

“Ihre krisensicheren Jobs sind ein großer Vorteil in unsicheren Zeiten.”
“شغل‌های مقاوم در برابر بحران آن‌ها یک مزیت بزرگ در زمان‌های نامطمئن هستند.”

مثال‌های بیشتر:
کسب‌وکار مقاوم در برابر بحران
“Ein krisensicheres Unternehmen kann auch während einer Rezession erfolgreich sein.”
“یک کسب‌وکار مقاوم در برابر بحران می‌تواند حتی در دوران رکود نیز موفق باشد.”

موقعیت شغلی مقاوم در برابر بحران
“Die Position im öffentlichen Dienst gilt als krisensicher.”
“موقعیت شغلی در خدمات عمومی به عنوان مقاوم در برابر بحران شناخته می‌شود.”

حرفه‌های مقاوم در برابر بحران
“Berufe im Bildungswesen sind oft krisensicher.”
“حرفه‌های آموزشی اغلب مقاوم در برابر بحران هستند.”

بازار مقاوم در برابر بحران
“Der Lebensmittelmarkt ist weitgehend krisensicher.”
“بازار مواد غذایی به طور کلی مقاوم در برابر بحران است.”

خدمات مقاوم در برابر بحران
“Notfalldienste sind unverzichtbar und daher krisensicher.”
“خدمات اضطراری ضروری هستند و بنابراین مقاوم در برابر بحران هستند.”

برنامه‌ریزی مقاوم در برابر بحران
“Ein krisensicherer Finanzplan kann finanzielle Stabilität gewährleisten.”
“یک برنامه مالی مقاوم در برابر بحران می‌تواند ثبات مالی را تضمین کند.”

شرکت‌های مقاوم در برابر بحران
“Technologieunternehmen haben sich als krisensicher erwiesen.”
“شرکت‌های فناوری به عنوان مقاوم در برابر بحران ثابت شده‌اند.”

ویژگی‌های شغلی مقاوم در برابر بحران
“Ein krisensicherer Job bietet langfristige Perspektiven und Stabilität.”
“یک شغل مقاوم در برابر بحران دیدگاه‌های بلندمدت و ثبات را ارائه می‌دهد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “krisensicher” برای توصیف شغل‌ها، صنایع، سرمایه‌گذاری‌ها و شرایطی که در برابر بحران‌ها مقاوم هستند، استفاده کرد.

60
Q

kürzlich

A

قید “kürzlich” به زبان آلمانی به معنای “به‌تازگی” یا “اخیراً” است. این کلمه برای اشاره به رویدادها یا اقداماتی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده‌اند، استفاده می‌شود.

سفر اخیر
“Er ist kürzlich aus dem Urlaub zurückgekehrt.”
“او به‌تازگی از تعطیلات بازگشته است.”

خرید جدید
“Sie hat kürzlich ein neues Auto gekauft.”
“او به‌تازگی یک ماشین جدید خریده است.”

تغییر شغل
“Er hat kürzlich eine neue Stelle angetreten.”
“او به‌تازگی یک شغل جدید شروع کرده است.”

مشاهده یک فیلم
“Wir haben kürzlich einen interessanten Film gesehen.”
“ما به‌تازگی یک فیلم جالب دیده‌ایم.”

استفاده با ضمایر
تصمیم اخیر من

“Ich habe kürzlich entschieden, mehr Sport zu treiben.”
“من به‌تازگی تصمیم گرفته‌ام بیشتر ورزش کنم.”

پروژه اخیر او (مونث)

“Sie hat kürzlich ein großes Projekt abgeschlossen.”
“او به‌تازگی یک پروژه بزرگ را به پایان رسانده است.”

دستاوردهای اخیر آن‌ها

“Sie haben kürzlich mehrere wichtige Ziele erreicht.”
“آن‌ها به‌تازگی چندین هدف مهم را به دست آورده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
ارتقاء شغلی
“Er wurde kürzlich zum Abteilungsleiter befördert.”
“او به‌تازگی به مدیر بخشی ارتقاء یافته است.”

دیدار با دوستان
“Ich habe kürzlich alte Freunde wiedergetroffen.”
“من به‌تازگی با دوستان قدیمی ملاقات کرده‌ام.”

نقل مکان
“Sie sind kürzlich in eine neue Wohnung umgezogen.”
“آن‌ها به‌تازگی به یک آپارتمان جدید نقل مکان کرده‌اند.”

مطالعه یک کتاب
“Ich habe kürzlich ein Buch über Geschichte gelesen.”
“من به‌تازگی یک کتاب درباره تاریخ خوانده‌ام.”

به‌روزرسانی نرم‌افزار
“Das Programm wurde kürzlich aktualisiert.”
“نرم‌افزار به‌تازگی به‌روزرسانی شده است.”

راه‌اندازی یک کسب‌وکار
“Er hat kürzlich ein eigenes Unternehmen gegründet.”
“او به‌تازگی یک شرکت خود را تأسیس کرده است.”

بازدید از یک موزه
“Wir haben kürzlich ein Kunstmuseum besucht.”
“ما به‌تازگی از یک موزه هنر بازدید کرده‌ایم.”

موفقیت در امتحانات
“Sie hat kürzlich alle ihre Prüfungen bestanden.”
“او به‌تازگی تمام امتحانات خود را با موفقیت گذرانده است.”

شرکت در یک کنفرانس
“Er hat kürzlich an einer internationalen Konferenz teilgenommen.”
“او به‌تازگی در یک کنفرانس بین‌المللی شرکت کرده است.”

آغاز یک دوره آموزشی
“Ich habe kürzlich einen neuen Kurs begonnen.”
“من به‌تازگی یک دوره آموزشی جدید را شروع کرده‌ام.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “kürzlich” برای اشاره به رویدادها و اقداماتی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده‌اند، استفاده کرد.

61
Q

ز

A

صفت “leger” به زبان آلمانی به معنای “راحت” یا “غیررسمی” است. این کلمه برای توصیف لباس‌ها، رفتارها یا موقعیت‌هایی که راحت و غیررسمی هستند، استفاده می‌شود.

لباس راحت
“Er trägt gerne legere Kleidung am Wochenende.”
“او دوست دارد در آخر هفته لباس‌های راحت بپوشد.”

رفتار غیررسمی
“Die Atmosphäre bei der Party war sehr leger.”
“جو در مهمانی بسیار غیررسمی بود.”

سبک زندگی راحت
“Sie führen einen legeren Lebensstil.”
“آن‌ها یک سبک زندگی راحت دارند.”

استفاده با ضمایر
سبک لباس راحت من

“Mein legerer Kleidungsstil passt gut zu meinem Alltag.”
“سبک لباس راحت من با زندگی روزمره‌ام خوب جور در می‌آید.”

رفتار راحت او (مونث)

“Ihre legere Art macht es einfach, mit ihr ins Gespräch zu kommen.”
“رفتار راحت او صحبت با او را آسان می‌کند.”

لباس‌های راحت آن‌ها

“Ihre legeren Outfits sind perfekt für den Sommer.”
“لباس‌های راحت آن‌ها برای تابستان ایده‌آل هستند.”

مثال‌های بیشتر:
محیط کاری راحت
“Das Büro hat eine legere Atmosphäre, in der sich alle wohlfühlen.”
“دفتر یک جو راحت دارد که همه در آن احساس خوبی دارند.”

نشست غیررسمی
“Wir hatten ein legeres Treffen im Café.”
“ما یک نشست غیررسمی در کافه داشتیم.”

پوشش راحت برای ورزش
“Legere Sportkleidung ist wichtig für den Komfort beim Training.”
“لباس‌های راحت ورزشی برای راحتی در تمرین مهم هستند.”

رفتار غیررسمی در جمع دوستان
“Unter Freunden kann man sich leger verhalten.”
“در جمع دوستان می‌توان راحت رفتار کرد.”

رستوران با جو راحت
“Das Restaurant bietet eine legere Umgebung für ein entspanntes Essen.”
“رستوران یک محیط راحت برای یک وعده غذای آرام فراهم می‌کند.”

سبک غیررسمی در خانه
“Zu Hause trägt er meistens legere Kleidung.”
“در خانه بیشتر اوقات لباس‌های راحت می‌پوشد.”

ظاهر غیررسمی
“Ein legerer Look ist oft modisch und bequem zugleich.”
“یک ظاهر غیررسمی اغلب هم شیک و هم راحت است.”

گفتگوی راحت
“Das Gespräch war leger und informell.”
“گفتگو راحت و غیررسمی بود.”

لباس‌های راحت برای مسافرت
“Für lange Reisen sind legere Kleidungsstücke ideal.”
“برای سفرهای طولانی، لباس‌های راحت ایده‌آل هستند.”

سبک زندگی غیررسمی
“Sie bevorzugen einen legeren Lebensstil ohne viel Stress.”
“آن‌ها یک سبک زندگی راحت بدون استرس زیاد را ترجیح می‌دهند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “leger” برای توصیف لباس‌ها، رفتارها و موقعیت‌های راحت و غیررسمی استفاده کرد.

کژوال

62
Q

piekfein

A

صفت “piekfein”
به زبان آلمانی به معنای “شیک” یا “بسیار آراسته” است.
این کلمه برای توصیف لباس‌ها، مکان‌ها یا موقعیت‌هایی که بسیار شیک و مجلل هستند، استفاده می‌شود.

لباس شیک
“Er trug einen piekfeinen Anzug zur Hochzeit.”
“او یک کت‌وشلوار شیک برای عروسی پوشیده بود.”

رستوران مجلل
“Das piekfeine Restaurant ist bekannt für seine exquisite Küche.”
“رستوران شیک به خاطر غذای عالی‌اش معروف است.”

مهمانی مجلل
“Die Gäste kamen in piekfeinen Outfits zur Gala.”
“مهمانان با لباس‌های شیک به گالا آمدند.”

استفاده با ضمایر
لباس شیک من

“Mein piekfeines Kleid war der Hingucker des Abends.”
“لباس شیک من توجه همه را در شب جلب کرد.”

لباس شیک او (مونث)

“Ihre piekfeine Kleidung hat alle beeindruckt.”
“لباس شیک او همه را تحت تأثیر قرار داد.”

لباس‌های شیک آن‌ها

“Ihre piekfeinen Anzüge sind perfekt für formelle Anlässe.”
“کت‌وشلوارهای شیک آن‌ها برای مناسبت‌های رسمی ایده‌آل هستند.”

مثال‌های بیشتر:
رویداد رسمی
“Die piekfeine Veranstaltung zog viele Prominente an.”
“رویداد شیک بسیاری از افراد مشهور را جذب کرد.”

ظاهر شیک
“Sein piekfeines Aussehen machte einen hervorragenden ersten Eindruck.”
“ظاهر شیک او اولین تأثیر فوق‌العاده‌ای گذاشت.”

پوشش شیک برای شام
“Sie wählte ein piekfeines Outfit für das Abendessen im Fünf-Sterne-Restaurant.”
“او یک لباس شیک برای شام در رستوران پنج‌ستاره انتخاب کرد.”

هتل مجلل
“Das piekfeine Hotel bietet erstklassigen Service und luxuriöse Zimmer.”
“هتل شیک خدمات درجه‌یک و اتاق‌های لوکس ارائه می‌دهد.”

سبک شیک در مراسم
“Die piekfeine Dekoration der Hochzeit war atemberaubend.”
“دکوراسیون شیک عروسی خیره‌کننده بود.”

مهمانی شیک در خانه
“Sie veranstaltete eine piekfeine Party in ihrem Zuhause.”
“او یک مهمانی شیک در خانه خود برگزار کرد.”

شیک پوشیدن در محل کار
“Auch im Büro legt er großen Wert auf piekfeine Kleidung.”
“او حتی در دفتر نیز به لباس شیک اهمیت زیادی می‌دهد.”

رفتار شیک
“Sein piekfeines Benehmen zeigt seine gute Erziehung.”
“رفتار شیک او نشان‌دهنده تربیت خوب اوست.”

ظاهر شیک در مراسم رسمی
“Bei der Preisverleihung trugen alle piekfeine Kleidung.”
“در مراسم اهدای جوایز، همه لباس‌های شیک پوشیده بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “piekfein” برای توصیف لباس‌ها، مکان‌ها و موقعیت‌های بسیار شیک و مجلل استفاده کرد.

63
Q

selbstbewusst

A

صفت “selbstbewusst” به زبان آلمانی به معنای “بااعتمادبه‌نفس” یا “مطمئن” است. این کلمه برای توصیف فردی استفاده می‌شود که به توانایی‌ها و ارزش‌های خود ایمان دارد و با اعتماد به نفس عمل می‌کند.

فرد بااعتمادبه‌نفس
“Er ist sehr selbstbewusst und hat keine Angst, seine Meinung zu äußern.”
“او بسیار بااعتمادبه‌نفس است و از بیان نظرات خود نمی‌ترسد.”

سخنرانی بااعتمادبه‌نفس
“Sie hielt eine selbstbewusste Rede vor dem Publikum.”
“او یک سخنرانی بااعتمادبه‌نفس در مقابل تماشاچیان انجام داد.”

رفتار مطمئن
“Sein selbstbewusstes Auftreten beeindruckte alle.”
“رفتار مطمئن او همه را تحت تأثیر قرار داد.”

استفاده با ضمایر
نگرش بااعتمادبه‌نفس من

“Meine selbstbewusste Einstellung hat mir viele Türen geöffnet.”
“نگرش بااعتمادبه‌نفس من درهای زیادی را برای من باز کرده است.”

نگرش بااعتمادبه‌نفس او (مونث)

“Ihre selbstbewusste Art macht sie zu einer starken Führungskraft.”
“نگرش بااعتمادبه‌نفس او او را به یک رهبر قوی تبدیل می‌کند.”

نگرش بااعتمادبه‌نفس آن‌ها

“Ihre selbstbewussten Entscheidungen führten zum Erfolg des Projekts.”
“تصمیمات بااعتمادبه‌نفس آن‌ها به موفقیت پروژه منجر شد.”

مثال‌های بیشتر:
برخورد بااعتمادبه‌نفس
“Ein selbstbewusstes Verhalten ist in Vorstellungsgesprächen wichtig.”
“برخورد بااعتمادبه‌نفس در مصاحبه‌های شغلی مهم است.”

نمایش بااعتمادبه‌نفس
“Der Schauspieler trat selbstbewusst auf die Bühne.”
“بازیگر بااعتمادبه‌نفس بر روی صحنه ظاهر شد.”

نگرش مثبت و مطمئن
“Selbstbewusste Menschen haben oft eine positive Ausstrahlung.”
“افراد بااعتمادبه‌نفس اغلب یک نگرش مثبت دارند.”

رفتار مطمئن در موقعیت‌های دشوار
“In schwierigen Situationen bleibt er selbstbewusst und ruhig.”
“در موقعیت‌های دشوار او بااعتمادبه‌نفس و آرام می‌ماند.”

تصمیم‌گیری بااعتمادبه‌نفس
“Eine selbstbewusste Entscheidung kann den Verlauf eines Projekts verändern.”
“یک تصمیم بااعتمادبه‌نفس می‌تواند مسیر یک پروژه را تغییر دهد.”

برخورد با چالش‌ها
“Sie geht selbstbewusst mit Herausforderungen um.”
“او بااعتمادبه‌نفس با چالش‌ها روبرو می‌شود.”

ارتباطات بااعتمادبه‌نفس
“Selbstbewusste Kommunikation hilft, Missverständnisse zu vermeiden.”
“ارتباطات بااعتمادبه‌نفس به جلوگیری از سوءتفاهم‌ها کمک می‌کند.”

تعاملات اجتماعی
“Er fühlt sich in sozialen Situationen selbstbewusst und wohl.”
“او در موقعیت‌های اجتماعی بااعتمادبه‌نفس و راحت است.”

ارائه بااعتمادبه‌نفس
“Eine selbstbewusste Präsentation kann das Publikum überzeugen.”
“یک ارائه بااعتمادبه‌نفس می‌تواند تماشاچیان را متقاعد کند.”

اعتماد به نفس در کار
“Selbstbewusstes Auftreten im Beruf kann zu besseren Karrierechancen führen.”
“برخورد بااعتمادبه‌نفس در کار می‌تواند به فرصت‌های شغلی بهتر منجر شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “selbstbewusst” برای توصیف افراد و رفتارهایی که نشان‌دهنده اعتماد به نفس هستند، استفاده کرد.

64
Q

souverän

A

صفت “souverän”
به زبان آلمانی به معنای “مسلط”، “مطمئن” یا “استادانه” یا “پادشاه” است.
این کلمه برای توصیف فرد یا عملی استفاده می‌شود که با اعتماد به نفس، تسلط و مهارت انجام می‌شود.

سخنرانی مسلط
“Er hielt eine souveräne Rede vor dem Publikum.”
“او یک سخنرانی مسلط در مقابل تماشاچیان انجام داد.”

رفتار مطمئن
“Sie zeigte ein souveränes Auftreten bei der Verhandlung.”
“او در مذاکره رفتاری مطمئن داشت.”

مدیریت ماهرانه
“Der Manager führte das Team souverän durch die Krise.”
“مدیر تیم را به‌طور ماهرانه‌ای از بحران عبور داد.”

استفاده با ضمایر
رفتار مطمئن من

“Mein souveränes Verhalten hat mir in vielen Situationen geholfen.”
“رفتار مطمئن من در بسیاری از موقعیت‌ها به من کمک کرده است.”

مدیریت ماهرانه او (مونث)

“Ihre souveräne Leitung des Projekts war beeindruckend.”
“مدیریت ماهرانه او بر پروژه بسیار چشمگیر بود.”

تصمیمات مطمئن آن‌ها

“Ihre souveränen Entscheidungen haben zum Erfolg des Unternehmens beigetragen.”
“تصمیمات مطمئن آن‌ها به موفقیت شرکت کمک کرده است.”

مثال‌های بیشتر:
عملکرد مسلط
“Der Sportler zeigte eine souveräne Leistung im Wettkampf.”
“ورزشکار یک عملکرد مسلط در مسابقه نشان داد.”

تدریس ماهرانه
“Der Lehrer erklärte das Thema souverän und verständlich.”
“معلم موضوع را به‌طور ماهرانه و قابل فهم توضیح داد.”

مهارت در رانندگی
“Sie fährt souverän durch den dichten Verkehr.”
“او با مهارت از ترافیک سنگین عبور می‌کند.”

مدیریت جلسه
“Der Vorsitzende leitete die Sitzung souverän.”
“رئیس جلسه را به‌طور ماهرانه‌ای مدیریت کرد.”

مذاکره مطمئن
“Er führte die Verhandlungen souverän und erfolgreich.”
“او مذاکرات را با اطمینان و موفقیت انجام داد.”

حل مشکل
“Die Ingenieurin löste das technische Problem souverän.”
“مهندس به‌طور ماهرانه مشکل فنی را حل کرد.”

بازی مسلط
“Das Team spielte souverän und gewann das Spiel.”
“تیم به‌طور مسلط بازی کرد و بازی را برد.”

برخورد با چالش‌ها
“Er ging souverän mit den Herausforderungen um.”
“او با اطمینان با چالش‌ها برخورد کرد.”

مدیریت بحران
“Die Firma bewältigte die Krise souverän.”
“شرکت بحران را به‌طور ماهرانه‌ای مدیریت کرد.”

اجرای ماهرانه
“Die Künstlerin führte das Stück souverän auf.”
“هنرمند قطعه را به‌طور ماهرانه‌ای اجرا کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “souverän” برای توصیف افراد، رفتارها و عملکردهایی که با اعتماد به نفس، مهارت و تسلط انجام می‌شوند، استفاده کرد.

65
Q

tabellarisch

A

صفت “tabellarisch” به زبان آلمانی به معنای “جدولی” یا “به صورت جدول” است. این کلمه برای توصیف اطلاعاتی استفاده می‌شود که به صورت جدول یا فرمتی سازمان‌یافته ارائه شده‌اند.

رزومه جدولی
“Ein tabellarischer Lebenslauf ist übersichtlich und leicht verständlich.”
“یک رزومه جدولی مرتب و به‌راحتی قابل فهم است.”

داده‌های جدولی
“Die Ergebnisse wurden in einem tabellarischen Format dargestellt.”
“نتایج به صورت جدول‌بندی‌شده ارائه شدند.”

گزارش جدولی
“Der Bericht enthält eine tabellarische Übersicht der wichtigsten Kennzahlen.”
“گزارش شامل یک نمای کلی جدولی از مهم‌ترین شاخص‌ها است.”

استفاده با ضمایر
داده‌های جدولی من

“Meine tabellarischen Daten zeigen den Fortschritt des Projekts.”
“داده‌های جدولی من پیشرفت پروژه را نشان می‌دهند.”

رزومه جدولی او (مونث)

“Ihr tabellarischer Lebenslauf ist sehr professionell gestaltet.”
“رزومه جدولی او بسیار حرفه‌ای طراحی شده است.”

گزارش‌های جدولی آن‌ها

“Ihre tabellarischen Berichte sind gut strukturiert und informativ.”
“گزارش‌های جدولی آن‌ها به خوبی ساختاربندی‌شده و اطلاعاتی هستند.”

مثال‌های بیشتر:
ارائه جدولی
“Die tabellarische Darstellung der Daten erleichtert die Analyse.”
“ارائه جدولی داده‌ها تحلیل را آسان‌تر می‌کند.”

جدول زمانی
“Wir haben einen tabellarischen Zeitplan erstellt, um die Aufgaben zu verfolgen.”
“ما یک جدول زمانی جدولی تهیه کرده‌ایم تا وظایف را پیگیری کنیم.”

مقایسه جدولی
“Die tabellarische Gegenüberstellung der Angebote hilft bei der Entscheidungsfindung.”
“مقایسه جدولی پیشنهادات به تصمیم‌گیری کمک می‌کند.”

اطلاعات سازمان‌یافته
“Tabellarische Informationen sind besonders nützlich für Präsentationen.”
“اطلاعات جدولی به‌ویژه برای ارائه‌ها مفید هستند.”

فرم جدولی
“Die tabellarischen Formulare müssen korrekt ausgefüllt werden.”
“فرم‌های جدولی باید به درستی پر شوند.”

ساختار جدولی
“Eine tabellarische Struktur hilft, komplexe Daten zu ordnen.”
“ساختار جدولی به مرتب‌سازی داده‌های پیچیده کمک می‌کند.”

بررسی جدولی
“Die tabellarische Übersicht ermöglicht eine schnelle Bewertung der Situation.”
“نمای کلی جدولی امکان ارزیابی سریع وضعیت را فراهم می‌کند.”

آموزش جدولی
“Die tabellarischen Lernmaterialien sind gut organisiert und leicht zu verstehen.”
“مواد آموزشی جدولی به خوبی سازمان‌یافته و به‌راحتی قابل فهم هستند.”

بودجه‌بندی جدولی
“Wir haben eine tabellarische Aufstellung der geplanten Ausgaben erstellt.”
“ما یک جدول بودجه‌بندی از هزینه‌های برنامه‌ریزی‌شده تهیه کرده‌ایم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “tabellarisch” برای توصیف اطلاعات، گزارش‌ها و داده‌های سازمان‌یافته به صورت جدول استفاده کرد.

66
Q

üblich(un)

A

صفت “üblich” به زبان آلمانی به معنای “معمول” یا “رایج” است و “unüblich” به معنای “غیرمعمول” یا “غیررایج” است. این کلمات برای توصیف چیزهایی که به طور معمول یا غیرمعمول رخ می‌دهند یا وجود دارند، استفاده می‌شوند.

رفتار معمول
“Es ist üblich, dass man sich zur Begrüßung die Hand gibt.”
“معمول است که برای خوش‌آمدگویی دست بدهند.”

روش غیرمعمول
“Es ist unüblich, dass man ohne Termin zum Arzt geht.”
“غیرمعمول است که بدون وقت قبلی به دکتر مراجعه کنید.”

استفاده با ضمایر
رفتار معمول من

“Mein übliches Verhalten in solchen Situationen ist ruhig zu bleiben.”
“رفتار معمول من در چنین موقعیت‌هایی آرام ماندن است.”

روش غیرمعمول او (مونث)

“Ihre unübliche Vorgehensweise hat alle überrascht.”
“روش غیرمعمول او همه را شگفت‌زده کرد.”

عادت‌های معمول آن‌ها

“Ihre üblichen Gewohnheiten helfen ihnen, organisiert zu bleiben.”
“عادت‌های معمول آن‌ها به آن‌ها کمک می‌کند تا سازمان‌یافته بمانند.”

مثال‌های بیشتر:
زمان معمول
“Es ist üblich, dass das Meeting um 9 Uhr beginnt.”
“معمول است که جلسه ساعت ۹ شروع شود.”

سبک لباس غیرمعمول
“Sein unüblicher Kleidungsstil zieht immer Aufmerksamkeit auf sich.”
“سبک لباس غیرمعمول او همیشه توجه را به خود جلب می‌کند.”

رفتار اجتماعی معمول
“Es ist üblich, dass man bei einer Einladung ein kleines Geschenk mitbringt.”
“معمول است که در یک دعوت یک هدیه کوچک بیاورید.”

شرایط غیرمعمول
“Die aktuellen Wetterbedingungen sind sehr unüblich für diese Jahreszeit.”
“شرایط آب‌وهوایی فعلی برای این فصل بسیار غیرمعمول است.”

فعالیت‌های معمول
“Zu meiner üblichen Routine gehört es, jeden Morgen zu joggen.”
“در روال معمول من هر روز صبح دویدن است.”

پاسخ غیرمعمول
“Seine unübliche Reaktion auf die Frage war überraschend.”
“پاسخ غیرمعمول او به سوال شگفت‌انگیز بود.”

ساعت کاری معمول
“Die üblichen Arbeitszeiten sind von 9 bis 17 Uhr.”
“ساعات کاری معمول از ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر است.”

روش‌های غیرمعمول
“Unübliche Methoden können manchmal innovative Lösungen hervorbringen.”
“روش‌های غیرمعمول گاهی اوقات می‌توانند راه‌حل‌های نوآورانه ایجاد کنند.”

سنت‌های معمول
“Es ist üblich, dass man zu Weihnachten Geschenke austauscht.”
“معمول است که در کریسمس هدیه‌ها مبادله شوند.”

تصمیم‌گیری غیرمعمول
“Seine unübliche Entscheidung hat viele Diskussionen ausgelöst.”
“تصمیم غیرمعمول او بحث‌های زیادی به وجود آورد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفات “üblich” و “unüblich” برای توصیف چیزهایی که به طور معمول یا غیرمعمول رخ می‌دهند یا وجود دارند، استفاده کرد.

67
Q

verantwortungsvoll

A

صفت “verantwortungsvoll” به زبان آلمانی به معنای “مسئولانه” است. این کلمه برای توصیف فرد یا عملی استفاده می‌شود که با احساس مسئولیت و تعهد انجام می‌شود.

نقش مسئولانه
“Er hat eine verantwortungsvolle Position in der Firma.”
“او یک موقعیت مسئولانه در شرکت دارد.”

رفتار مسئولانه
“Sie verhält sich immer sehr verantwortungsvoll.”
“او همیشه رفتار بسیار مسئولانه‌ای دارد.”

تصمیم‌گیری مسئولانه
“Ein verantwortungsvoller Umgang mit Ressourcen ist wichtig.”
“یک برخورد مسئولانه با منابع مهم است.”

استفاده با ضمایر
رفتار مسئولانه من

“Mein verantwortungsvolles Verhalten hat mir viele Möglichkeiten eröffnet.”
“رفتار مسئولانه من برایم فرصت‌های زیادی فراهم کرده است.”

نقش مسئولانه او (مونث)

“Ihre verantwortungsvolle Rolle in der Organisation ist entscheidend.”
“نقش مسئولانه او در سازمان حیاتی است.”

تصمیمات مسئولانه آن‌ها

“Ihre verantwortungsvollen Entscheidungen haben zum Erfolg des Projekts beigetragen.”
“تصمیمات مسئولانه آن‌ها به موفقیت پروژه کمک کرده است.”

مثال‌های بیشتر:
مدیریت مسئولانه
“Der verantwortungsvolle Manager sorgt für das Wohl seiner Mitarbeiter.”
“مدیر مسئولانه به رفاه کارکنان خود اهمیت می‌دهد.”

مراقبت مسئولانه از محیط زیست
“Verantwortungsvoller Umgang mit der Natur schützt zukünftige Generationen.”
“برخورد مسئولانه با طبیعت از نسل‌های آینده محافظت می‌کند.”

تصمیم‌گیری در شغل
“Ein verantwortungsvoller Mitarbeiter trifft stets durchdachte Entscheidungen.”
“یک کارمند مسئولانه همیشه تصمیمات اندیشیده‌شده می‌گیرد.”

آموزش مسئولانه
“Verantwortungsvolle Erziehung ist der Schlüssel zu einer besseren Gesellschaft.”
“آموزش مسئولانه کلید یک جامعه بهتر است.”

رفتار اجتماعی
“In der Gemeinschaft ist verantwortungsvolles Handeln unerlässlich.”
“در جامعه، رفتار مسئولانه ضروری است.”

رانندگی مسئولانه
“Verantwortungsvolles Fahren reduziert das Unfallrisiko.”
“رانندگی مسئولانه خطر تصادف را کاهش می‌دهد.”

استفاده از منابع مالی
“Ein verantwortungsvoller Umgang mit Geld ist wichtig für die finanzielle Stabilität.”
“برخورد مسئولانه با پول برای ثبات مالی مهم است.”

تصمیمات در خانواده
“Eltern sollten verantwortungsvolle Entscheidungen für ihre Kinder treffen.”
“والدین باید تصمیمات مسئولانه‌ای برای فرزندان خود بگیرند.”

عملکرد در بحران‌ها
“Verantwortungsvolles Handeln in Krisenzeiten zeigt wahre Führungsqualitäten.”
“عملکرد مسئولانه در زمان بحران نشان‌دهنده ویژگی‌های واقعی رهبری است.”

کار تیمی مسئولانه
“Ein verantwortungsvoller Teamplayer unterstützt seine Kollegen.”
“یک بازیکن تیمی مسئولانه از همکاران خود حمایت می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “verantwortungsvoll” برای توصیف افراد، نقش‌ها و رفتارهایی که با احساس مسئولیت و تعهد انجام می‌شوند، استفاده کرد.

مسئول

68
Q

verkehrsgünstig
verkehrsungünstig

A

صفت “verkehrsgünstig”
به زبان آلمانی به معنای “با دسترسی خوب به حمل و نقل” یا “مناسب از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی” است.

از طرف دیگر، “verkehrsungünstig”
به معنای “با دسترسی ضعیف به حمل و نقل” یا “نامناسب از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی” است.
این کلمات برای توصیف موقعیت مکانی استفاده می‌شوند که دسترسی به امکانات حمل و نقل عمومی در آن‌ها خوب یا بد است.

مکان با دسترسی خوب به حمل و نقل
“Das Büro liegt verkehrsgünstig in der Nähe des Bahnhofs.”
“دفتر به صورت مناسبی در نزدیکی ایستگاه قطار قرار دارد.”

مکان با دسترسی ضعیف به حمل و نقل
“Die Wohnung ist verkehrsungünstig und schwer zu erreichen.”
“آپارتمان از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی نامناسب است و به سختی قابل دسترسی است.”

استفاده با ضمایر
مکان با دسترسی خوب به حمل و نقل من

“Meine Wohnung ist verkehrsgünstig gelegen und hat gute Anbindung an den öffentlichen Nahverkehr.”
“آپارتمان من در مکانی با دسترسی خوب به وسایل نقلیه عمومی قرار دارد و به خوبی به حمل و نقل عمومی متصل است.”

مکان با دسترسی ضعیف به حمل و نقل او (مونث)

“Ihre neue Arbeitsstelle ist verkehrsungünstig und erfordert lange Fahrzeiten.”
“محل کار جدید او (مونث) از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی نامناسب است و نیاز به زمان‌های طولانی برای سفر دارد.”

مثال‌های بیشتر:
هتل با دسترسی خوب به حمل و نقل
“Das Hotel ist verkehrsgünstig gelegen und bietet eine einfache Anreise.”
“هتل در مکانی با دسترسی خوب به وسایل نقلیه عمومی قرار دارد و دسترسی آسانی دارد.”

دفتر با دسترسی ضعیف به حمل و نقل
“Das Büro ist verkehrsungünstig und es gibt wenige Parkmöglichkeiten.”
“دفتر از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی نامناسب است و امکانات پارکینگ کمی دارد.”

خرید خانه با دسترسی خوب
“Ein verkehrsgünstig gelegenes Haus ist ideal für Pendler.”
“یک خانه با دسترسی خوب به وسایل نقلیه عمومی برای مسافران روزانه ایده‌آل است.”

اجاره آپارتمان با دسترسی ضعیف
“Eine verkehrsungünstig gelegene Wohnung kann den Alltag erschweren.”
“یک آپارتمان با دسترسی ضعیف به وسایل نقلیه عمومی می‌تواند زندگی روزمره را دشوار کند.”

مدرسه با دسترسی خوب
“Die Schule ist verkehrsgünstig und leicht mit dem Bus erreichbar.”
“مدرسه به صورت مناسبی قرار دارد و به راحتی با اتوبوس قابل دسترسی است.”

مکان تفریحی با دسترسی ضعیف
“Das Freizeitzentrum ist verkehrsungünstig und erfordert eine lange Anfahrt.”
“مرکز تفریحی از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی نامناسب است و نیاز به سفر طولانی دارد.”

دفتر جدید با دسترسی خوب
“Das neue Büro ist verkehrsgünstig und hat viele nahegelegene Restaurants.”
“دفتر جدید در مکانی با دسترسی خوب قرار دارد و رستوران‌های زیادی در نزدیکی آن وجود دارند.”

خانه روستایی با دسترسی ضعیف
“Das ländliche Haus ist verkehrsungünstig und nur mit dem Auto erreichbar.”
“خانه روستایی از لحاظ دسترسی به وسایل نقلیه عمومی نامناسب است و تنها با ماشین قابل دسترسی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفات “verkehrsgünstig” و “verkehrsungünstig” برای توصیف مکان‌ها و ارزیابی دسترسی آن‌ها به حمل و نقل عمومی استفاده کرد.

موقعیت مکانی مناسب نزدیک به سیستم حمل و نقل عمومی

69
Q

vorteilhaft (un)

A

باصرفه

صفت “vorteilhaft”
به زبان آلمانی به معنای “مفید”، “سودمند” یا “مزیت‌بخش” است و
“unvorteilhaft”
به معنای “غیرمفید” یا “غیرمزیت‌بخش” است.
این کلمات برای توصیف شرایط، تصمیمات، یا ویژگی‌هایی استفاده می‌شوند که مزایا یا معایب دارند.

تصمیم سودمند
“Es ist vorteilhaft, frühzeitig mit der Planung zu beginnen.”
“شروع زودهنگام برنامه‌ریزی سودمند است.”

ویژگی غیرمفید
“Ein unvorteilhafter Standort kann den Geschäftserfolg beeinträchtigen.”
“یک موقعیت مکانی غیرمفید می‌تواند بر موفقیت کسب‌وکار تأثیر منفی بگذارد.”

استفاده با ضمایر
تصمیم سودمند من

“Meine vorteilhafte Entscheidung hat uns viel Zeit gespart.”
“تصمیم سودمند من وقت زیادی را برای ما ذخیره کرد.”

ویژگی غیرمفید او (مونث)

“Ihre unvorteilhaften Gewohnheiten haben ihre Gesundheit beeinträchtigt.”
“عادت‌های غیرمفید او (مونث) به سلامتی‌اش آسیب زده‌اند.”

راه‌حل‌های سودمند آن‌ها

“Ihre vorteilhaften Lösungen haben das Projekt vorangebracht.”
“راه‌حل‌های سودمند آن‌ها پروژه را پیش برد.”

مثال‌های بیشتر:
معامله سودمند
“Der Vertrag war für beide Parteien vorteilhaft.”
“قرارداد برای هر دو طرف سودمند بود.”

شرایط غیرمفید
“Die unvorteilhaften Wetterbedingungen haben das Event beeinträchtigt.”
“شرایط آب‌وهوایی غیرمفید بر رویداد تأثیر منفی گذاشت.”

انتخاب سودمند
“Eine ausgewogene Ernährung ist vorteilhaft für die Gesundheit.”
“یک رژیم غذایی متعادل برای سلامتی مفید است.”

موقعیت غیرمفید
“Ein unvorteilhafter Zeitpunkt kann den Erfolg eines Projekts gefährden.”
“یک زمان‌بندی غیرمفید می‌تواند موفقیت یک پروژه را به خطر بیندازد.”

مهارت‌های سودمند
“Fremdsprachenkenntnisse sind im Berufsleben oft vorteilhaft.”
“دانش زبان‌های خارجی اغلب در زندگی حرفه‌ای مفید است.”

تصمیم غیرمفید
“Seine unvorteilhafte Entscheidung hat zu vielen Problemen geführt.”
“تصمیم غیرمفید او به مشکلات زیادی منجر شد.”

تغییرات سودمند
“Regelmäßige Bewegung hat viele vorteilhafte Auswirkungen auf die Gesundheit.”
“ورزش منظم تأثیرات سودمند زیادی بر سلامتی دارد.”

معامله غیرمفید
“Ein unvorteilhafter Kauf kann langfristig teuer werden.”
“یک خرید غیرمفید می‌تواند در بلندمدت هزینه‌بر باشد.”

شرایط سودمند
“Ein vorteilhafter Vertrag kann die Zukunft des Unternehmens sichern.”
“یک قرارداد سودمند می‌تواند آینده شرکت را تأمین کند.”

موقعیت غیرمفید در زندگی
“Eine unvorteilhafte Wohnlage kann den Alltag erschweren.”
“یک محل زندگی غیرمفید می‌تواند زندگی روزمره را دشوار کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفات “vorteilhaft” و “unvorteilhaft” برای توصیف شرایط، تصمیمات و ویژگی‌هایی که مزایا یا معایب دارند، استفاده کرد.

منفعت آور

70
Q

zufriedenstellend

A

رضایت‌بخش

صفت “zufriedenstellend” به زبان آلمانی به معنای “رضایت‌بخش” است. این کلمه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که انتظارات را برآورده می‌کند و موجب رضایت می‌شود.

نتایج رضایت‌بخش
“Die Ergebnisse des Projekts waren zufriedenstellend.”
“نتایج پروژه رضایت‌بخش بودند.”

عملکرد رضایت‌بخش
“Seine Leistung im letzten Quartal war zufriedenstellend.”
“عملکرد او در سه‌ماهه گذشته رضایت‌بخش بود.”

کیفیت رضایت‌بخش
“Die Qualität der Produkte ist zufriedenstellend.”
“کیفیت محصولات رضایت‌بخش است.”

استفاده با ضمایر
نتایج رضایت‌بخش من

“Meine Arbeitsergebnisse waren zufriedenstellend.”
“نتایج کار من رضایت‌بخش بودند.”

عملکرد رضایت‌بخش او (مونث)

“Ihre Präsentation war sehr zufriedenstellend.”
“ارائه او بسیار رضایت‌بخش بود.”

تصمیمات رضایت‌بخش آن‌ها

“Ihre Entscheidungen haben zu zufriedenstellenden Ergebnissen geführt.”
“تصمیمات آن‌ها به نتایج رضایت‌بخش منجر شده است.”

مثال‌های بیشتر:
پاسخ رضایت‌بخش
“Die Antwort auf meine Anfrage war zufriedenstellend.”
“پاسخ به درخواست من رضایت‌بخش بود.”

خدمات رضایت‌بخش
“Der Kundenservice des Unternehmens ist zufriedenstellend.”
“خدمات مشتری شرکت رضایت‌بخش است.”

تجربه رضایت‌بخش
“Mein Aufenthalt im Hotel war insgesamt zufriedenstellend.”
“اقامت من در هتل به طور کلی رضایت‌بخش بود.”

پیشرفت رضایت‌بخش
“Der Fortschritt des Projekts ist zufriedenstellend.”
“پیشرفت پروژه رضایت‌بخش است.”

توضیحات رضایت‌بخش
“Die Erklärungen des Lehrers waren zufriedenstellend.”
“توضیحات معلم رضایت‌بخش بودند.”

عملکرد تحصیلی رضایت‌بخش
“Seine schulischen Leistungen sind zufriedenstellend.”
“عملکرد تحصیلی او رضایت‌بخش است.”

تعمیرات رضایت‌بخش
“Die Reparaturen am Auto waren zufriedenstellend.”
“تعمیرات خودرو رضایت‌بخش بودند.”

نتیجه آزمون رضایت‌بخش
“Das Testergebnis war zufriedenstellend.”
“نتیجه آزمون رضایت‌بخش بود.”

همکاری رضایت‌بخش
“Die Zusammenarbeit mit dem Team war zufriedenstellend.”
“همکاری با تیم رضایت‌بخش بود.”

بازخورد رضایت‌بخش
“Das Feedback der Kunden war zufriedenstellend.”
“بازخورد مشتریان رضایت‌بخش بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “zufriedenstellend” برای توصیف شرایط، عملکردها و نتایجی که انتظارات را برآورده می‌کنند و موجب رضایت می‌شوند، استفاده کرد.

71
Q

zuverlässig(un)

A

صفت “zuverlässig”
به زبان آلمانی به معنای “قابل اعتماد” است و

“unzuverlässig”
به معنای “غیرقابل اعتماد” یا “نامطمئن” است.

این کلمات برای توصیف افرادی یا چیزهایی استفاده می‌شوند که می‌توان به آن‌ها اعتماد کرد یا نکرد.

کارمند قابل اعتماد
“Er ist ein sehr zuverlässiger Mitarbeiter.”
“او یک کارمند بسیار قابل اعتماد است.”

وسیله نقلیه غیرقابل اعتماد
“Das Auto ist leider unzuverlässig und hat oft Pannen.”
“متأسفانه این ماشین غیرقابل اعتماد است و اغلب خراب می‌شود.”

استفاده با ضمایر
دوست قابل اعتماد من

“Mein Freund ist immer zuverlässig und hält seine Versprechen.”
“دوست من همیشه قابل اعتماد است و به قول‌هایش عمل می‌کند.”

همکار غیرقابل اعتماد او (مونث)

“Ihre Kollegin ist oft unzuverlässig und kommt zu spät zur Arbeit.”
“همکار او اغلب غیرقابل اعتماد است و دیر به کار می‌رسد.”

تصمیمات قابل اعتماد آن‌ها

“Ihre Entscheidungen sind stets gut durchdacht und zuverlässig.”
“تصمیمات آن‌ها همیشه به خوبی اندیشیده شده و قابل اعتماد است.”

مثال‌های بیشتر:
خدمات قابل اعتماد
“Der Kundenservice dieser Firma ist sehr zuverlässig.”
“خدمات مشتری این شرکت بسیار قابل اعتماد است.”

اطلاعات غیرقابل اعتماد
“Die Quellen im Internet können manchmal unzuverlässig sein.”
“منابع در اینترنت گاهی می‌توانند غیرقابل اعتماد باشند.”

سیستم امنیتی قابل اعتماد
“Das neue Sicherheitssystem ist zuverlässig und einfach zu bedienen.”
“سیستم امنیتی جدید قابل اعتماد و آسان برای استفاده است.”

دوست غیرقابل اعتماد
“Ein unzuverlässiger Freund kann in schwierigen Zeiten nicht helfen.”
“یک دوست غیرقابل اعتماد در زمان‌های سخت نمی‌تواند کمک کند.”

برنامه قابل اعتماد
“Diese Software ist sehr zuverlässig und hat selten Fehler.”
“این نرم‌افزار بسیار قابل اعتماد است و به ندرت خطا دارد.”

کار غیرقابل اعتماد
“Ein unzuverlässiger Arbeiter kann den Arbeitsfluss stören.”
“یک کارگر غیرقابل اعتماد می‌تواند جریان کار را مختل کند.”

شریک تجاری قابل اعتماد
“Ein zuverlässiger Geschäftspartner ist für den Erfolg eines Unternehmens entscheidend.”
“یک شریک تجاری قابل اعتماد برای موفقیت یک شرکت حیاتی است.”

سیستم حمل و نقل غیرقابل اعتماد
“Das öffentliche Verkehrssystem ist manchmal unzuverlässig.”
“سیستم حمل و نقل عمومی گاهی غیرقابل اعتماد است.”

اطلاعات پزشکی قابل اعتماد
“Zuverlässige medizinische Informationen sind für die Gesundheit wichtig.”
“اطلاعات پزشکی قابل اعتماد برای سلامتی مهم است.”

تجهیزات غیرقابل اعتماد
“Unzuverlässige Geräte können zu Produktionsverzögerungen führen.”
“تجهیزات غیرقابل اعتماد می‌توانند به تأخیر در تولید منجر شوند.”

مدیریت قابل اعتماد
“Ein zuverlässiger Manager sorgt für ein reibungsloses Funktionieren des Teams.”
“یک مدیر قابل اعتماد اطمینان می‌دهد که تیم به‌خوبی کار می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفات “zuverlässig” و “unzuverlässig” برای توصیف افراد، خدمات، سیستم‌ها و چیزهایی که قابل اعتماد یا غیرقابل اعتماد هستند، استفاده کرد.

قابل اعتماد

72
Q

also

A

قید “also”
به زبان آلمانی به معنای “بنابراین”، “پس” یا “به‌عبارت‌دیگر” است.
این کلمه برای بیان نتیجه‌گیری یا انتقال به یک نقطه جدید در مکالمه یا نوشتار استفاده می‌شود.

بیان نتیجه
“Es hat die ganze Nacht geregnet, also wird das Spiel wahrscheinlich abgesagt.”
“تمام شب باران باریده است، پس احتمالاً بازی لغو خواهد شد.”

شروع جمله جدید
“Ich habe viel gearbeitet, also brauche ich jetzt eine Pause.”
“من خیلی کار کرده‌ام، بنابراین الآن نیاز به یک استراحت دارم.”

انتقال به نقطه جدید
“Also, was wollen wir jetzt machen?”
“پس، الآن می‌خواهیم چه کار کنیم؟”

استفاده با ضمایر
نتیجه‌گیری من

“Ich habe alle Informationen gesammelt, also können wir mit dem Projekt beginnen.”
“من تمام اطلاعات را جمع‌آوری کرده‌ام، بنابراین می‌توانیم پروژه را شروع کنیم.”

تصمیم او (مونث)

“Sie hat den Vertrag nicht unterschrieben, also müssen wir eine andere Lösung finden.”
“او قرارداد را امضا نکرده است، بنابراین باید یک راه‌حل دیگر پیدا کنیم.”

نظر آن‌ها

“Sie haben alle Dokumente geprüft, also ist alles in Ordnung.”
“آن‌ها تمام اسناد را بررسی کرده‌اند، بنابراین همه چیز مرتب است.”

مثال‌های بیشتر:
توضیح یک نتیجه
“Die Prüfung war schwierig, also haben viele Schüler schlechte Noten bekommen.”
“آزمون سخت بود، بنابراین بسیاری از دانش‌آموزان نمرات بدی گرفتند.”

بیان یک نتیجه‌گیری
“Es ist spät geworden, also sollten wir nach Hause gehen.”
“دیر شده است، پس باید به خانه برویم.”

تصمیم‌گیری
“Ich habe genug Geld gespart, also kann ich mir ein neues Auto kaufen.”
“من به اندازه کافی پول پس‌انداز کرده‌ام، بنابراین می‌توانم یک ماشین جدید بخرم.”

بیان دلیل و نتیجه
“Er hat nicht genug gelernt, also hat er die Prüfung nicht bestanden.”
“او به اندازه کافی درس نخوانده است، بنابراین آزمون را قبول نشد.”

شروع یک بحث جدید
“Also, lassen Sie uns über das nächste Treffen sprechen.”
“پس، بیایید در مورد جلسه بعدی صحبت کنیم.”

بیان خلاصه
“Wir haben alle Optionen betrachtet, also sollten wir eine Entscheidung treffen.”
“ما تمام گزینه‌ها را بررسی کرده‌ایم، بنابراین باید تصمیم بگیریم.”

نتیجه‌گیری از یک مشاوره
“Die Ärzte haben verschiedene Tests durchgeführt, also wissen wir jetzt, was das Problem ist.”
“پزشکان آزمایش‌های مختلفی انجام داده‌اند، بنابراین الآن می‌دانیم مشکل چیست.”

بیان تغییر برنامه
“Es ist zu viel Verkehr auf der Straße, also nehmen wir den Zug.”
“ترافیک جاده خیلی زیاد است، بنابراین با قطار می‌رویم.”

تصمیم عملی
“Das Wetter ist schön, also gehen wir heute wandern.”
“هوا خوب است، بنابراین امروز به پیاده‌روی می‌رویم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “also” برای بیان نتیجه‌گیری‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و انتقال به موضوعات جدید در مکالمه یا نوشتار استفاده کرد.

به خاطر این

73
Q

aufgrund + Gen.

A

عبارت “aufgrund”
به معنای “به دلیل” یا “به خاطر” است و در زبان آلمانی با
حالت اضافی (Genitiv)
استفاده می‌شود.
این عبارت برای بیان دلیل یا علت یک وضعیت یا اتفاق به کار می‌رود.

به دلیل شرایط آب‌وهوایی
“Aufgrund des schlechten Wetters wurde das Spiel abgesagt.”
“به دلیل شرایط بد آب‌وهوایی، بازی لغو شد.”

به خاطر مشکلات فنی
“Aufgrund technischer Probleme konnte der Zug nicht fahren.”
“به خاطر مشکلات فنی، قطار نتوانست حرکت کند.”

استفاده با ضمایر
به دلیل تصمیم من

“Aufgrund meiner Entscheidung hat sich der Plan geändert.”
“به دلیل تصمیم من، برنامه تغییر کرد.”

به خاطر تلاش‌های او (مونث)

“Aufgrund ihrer Bemühungen hat das Projekt Erfolg gehabt.”
“به خاطر تلاش‌های او، پروژه موفق شد.”

به دلیل شرایط آن‌ها

“Aufgrund ihrer Umstände mussten sie das Haus verkaufen.”
“به دلیل شرایط آن‌ها، مجبور شدند خانه را بفروشند.”

مثال‌های بیشتر:
به دلیل بیماری
“Aufgrund seiner Krankheit konnte er nicht zur Arbeit kommen.”
“به دلیل بیماری‌اش، نتوانست به کار بیاید.”

به خاطر تأخیر
“Aufgrund der Verspätung haben wir den Anschlusszug verpasst.”
“به خاطر تأخیر، قطار بعدی را از دست دادیم.”

به دلیل تغییرات قانونی
“Aufgrund neuer Gesetze müssen wir unsere Strategie anpassen.”
“به دلیل قوانین جدید، باید استراتژی خود را تطبیق دهیم.”

به خاطر تقاضای بالا
“Aufgrund der hohen Nachfrage ist das Produkt ausverkauft.”
“به خاطر تقاضای بالا، محصول به فروش رفته است.”

به دلیل مشکلات مالی
“Aufgrund finanzieller Schwierigkeiten musste das Geschäft schließen.”
“به دلیل مشکلات مالی، کسب‌وکار تعطیل شد.”

به دلیل داده‌های جدید
“Aufgrund neuer Informationen haben wir unsere Meinung geändert.”
“به دلیل اطلاعات جدید، نظر خود را تغییر داده‌ایم.”

به خاطر تلاش‌های تیم
“Aufgrund der harten Arbeit des Teams wurde das Projekt rechtzeitig abgeschlossen.”
“به خاطر تلاش‌های سخت تیم، پروژه به موقع به پایان رسید.”

به دلیل تغییرات در بازار
“Aufgrund der Veränderungen am Markt mussten wir unsere Preise anpassen.”
“به دلیل تغییرات در بازار، مجبور شدیم قیمت‌های خود را تنظیم کنیم.”

به خاطر حمایت‌های مالی
“Aufgrund der Unterstützung von Sponsoren konnte das Event stattfinden.”
“به خاطر حمایت‌های مالی اسپانسرها، رویداد توانست برگزار شود.”

به دلیل بحران اقتصادی
“Aufgrund der wirtschaftlichen Krise hat die Arbeitslosigkeit zugenommen.”
“به دلیل بحران اقتصادی، بیکاری افزایش یافته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “aufgrund” برای بیان دلایل و علل مختلف در جملات استفاده کرد.

به خاطر

74
Q

daher

A

قید “daher”
به زبان آلمانی به معنای “بنابراین”، “از این رو” یا “به همین دلیل” است. این کلمه برای بیان نتیجه یا توضیح دلیل یک وضعیت یا اتفاق استفاده می‌شود.

بیان نتیجه
“Es hat die ganze Nacht geregnet, daher ist die Straße nass.”
“تمام شب باران باریده است، بنابراین جاده خیس است.”

بیان علت و معلول
“Er hat viel trainiert, daher ist er so fit.”
“او خیلی تمرین کرده است، به همین دلیل این‌قدر آماده است.”

استفاده با ضمایر
دلیل من

“Ich habe hart gearbeitet, daher habe ich eine Pause verdient.”
“من سخت کار کرده‌ام، بنابراین یک استراحت را حق خود می‌دانم.”

دلیل او (مونث)

“Sie hat die Prüfung bestanden, daher ist sie so glücklich.”
“او امتحان را قبول شده است، به همین دلیل این‌قدر خوشحال است.”

دلیل آن‌ها

“Sie haben die Dokumente rechtzeitig eingereicht, daher gab es keine Verzögerungen.”
“آن‌ها مدارک را به‌موقع تحویل داده‌اند، بنابراین تأخیری وجود نداشت.”

مثال‌های بیشتر:
نتیجه تمرین
“Er hat viel geübt, daher spielt er jetzt so gut Klavier.”
“او خیلی تمرین کرده است، بنابراین الآن پیانو را خوب می‌نوازد.”

نتیجه مطالعه
“Sie hat das Buch gründlich gelesen, daher kennt sie alle Details.”
“او کتاب را دقیقاً خوانده است، بنابراین تمام جزئیات را می‌داند.”

نتیجه تغذیه سالم
“Er isst gesund, daher fühlt er sich immer energisch.”
“او سالم غذا می‌خورد، به همین دلیل همیشه پرانرژی است.”

نتیجه همکاری تیمی
“Das Team hat gut zusammengearbeitet, daher war das Projekt ein Erfolg.”
“تیم به‌خوبی همکاری کرده است، بنابراین پروژه موفقیت‌آمیز بود.”

نتیجه تصمیم‌گیری خوب
“Sie haben weise Entscheidungen getroffen, daher läuft alles reibungslos.”
“آن‌ها تصمیمات عاقلانه‌ای گرفته‌اند، بنابراین همه چیز به‌خوبی پیش می‌رود.”

نتیجه پشتیبانی مالی
“Das Unternehmen hat viel investiert, daher konnten sie die neuen Maschinen kaufen.”
“شرکت سرمایه‌گذاری زیادی کرده است، به همین دلیل توانستند ماشین‌های جدید را بخرند.”

نتیجه برنامه‌ریزی دقیق
“Er hat alles sorgfältig geplant, daher gab es keine Probleme.”
“او همه چیز را با دقت برنامه‌ریزی کرده است، بنابراین مشکلی وجود نداشت.”

نتیجه پیشرفت تکنولوژی
“Die Technologie hat sich verbessert, daher sind die neuen Geräte effizienter.”
“تکنولوژی پیشرفت کرده است، به همین دلیل دستگاه‌های جدید کارآمدتر هستند.”

نتیجه پایداری در تلاش
“Sie hat nie aufgegeben, daher hat sie schließlich ihr Ziel erreicht.”
“او هرگز تسلیم نشد، بنابراین در نهایت به هدف خود رسید.”

نتیجه نوآوری
“Das Unternehmen hat innovative Ideen umgesetzt, daher ist es so erfolgreich.”
“شرکت ایده‌های نوآورانه‌ای را اجرا کرده است، به همین دلیل این‌قدر موفق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “daher” برای بیان نتایج و توضیح دلایل مختلف در جملات استفاده کرد.

75
Q

deswegen

A

قید “deswegen” به زبان آلمانی به معنای “به همین دلیل”، “بنابراین” یا “از این رو” است. این کلمه برای بیان نتیجه یا توضیح دلیل یک وضعیت یا اتفاق استفاده می‌شود.

بیان دلیل
“Es hat den ganzen Tag geschneit, deswegen sind die Straßen glatt.”
“تمام روز برف باریده است، به همین دلیل جاده‌ها لغزنده هستند.”

توضیح علت
“Er hat viel gearbeitet, deswegen ist er jetzt müde.”
“او خیلی کار کرده است، به همین دلیل الآن خسته است.”

استفاده با ضمایر
دلیل من

“Ich habe das ganze Wochenende gelernt, deswegen habe ich die Prüfung bestanden.”
“من تمام آخر هفته را درس خواندم، به همین دلیل امتحان را قبول شدم.”

دلیل او (مونث)

“Sie hat den ganzen Tag nichts gegessen, deswegen ist sie hungrig.”
“او تمام روز چیزی نخورده است، به همین دلیل گرسنه است.”

دلیل آن‌ها

“Sie haben hart trainiert, deswegen haben sie das Spiel gewonnen.”
“آن‌ها سخت تمرین کرده‌اند، به همین دلیل بازی را برده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
نتیجه مطالعه
“Ich habe das Buch gründlich gelesen, deswegen kenne ich die Geschichte gut.”
“من کتاب را دقیقاً خوانده‌ام، به همین دلیل داستان را خوب می‌دانم.”

نتیجه بیماری
“Er war krank, deswegen konnte er nicht zur Arbeit kommen.”
“او بیمار بود، به همین دلیل نتوانست به کار بیاید.”

نتیجه تمرین
“Sie hat jeden Tag geübt, deswegen spielt sie jetzt so gut Klavier.”
“او هر روز تمرین کرده است، به همین دلیل الآن پیانو را خوب می‌نوازد.”

نتیجه تغذیه سالم
“Er isst gesund, deswegen fühlt er sich immer fit.”
“او سالم غذا می‌خورد، به همین دلیل همیشه احساس سلامتی می‌کند.”

نتیجه تصمیم‌گیری خوب
“Sie haben die richtige Entscheidung getroffen, deswegen läuft alles reibungslos.”
“آن‌ها تصمیم درستی گرفته‌اند، به همین دلیل همه چیز به‌خوبی پیش می‌رود.”

نتیجه همکاری تیمی
“Das Team hat gut zusammengearbeitet, deswegen war das Projekt ein Erfolg.”
“تیم به‌خوبی همکاری کرده است، به همین دلیل پروژه موفقیت‌آمیز بود.”

نتیجه برنامه‌ریزی دقیق
“Er hat alles sorgfältig geplant, deswegen gab es keine Probleme.”
“او همه چیز را با دقت برنامه‌ریزی کرده است، به همین دلیل مشکلی وجود نداشت.”

نتیجه نوآوری
“Das Unternehmen hat innovative Ideen umgesetzt, deswegen ist es so erfolgreich.”
“شرکت ایده‌های نوآورانه‌ای را اجرا کرده است، به همین دلیل این‌قدر موفق است.”

نتیجه پشتیبانی مالی
“Das Unternehmen hat viel investiert, deswegen konnten sie die neuen Maschinen kaufen.”
“شرکت سرمایه‌گذاری زیادی کرده است، به همین دلیل توانستند ماشین‌های جدید را بخرند.”

نتیجه پایداری در تلاش
“Sie hat nie aufgegeben, deswegen hat sie schließlich ihr Ziel erreicht.”
“او هرگز تسلیم نشد، به همین دلیل در نهایت به هدف خود رسید.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “deswegen” برای بیان نتایج و توضیح دلایل مختلف در جملات استفاده کرد.

76
Q

falls

A

اگر

حرف ربط “falls” به زبان آلمانی به معنای “اگر” یا “در صورت” است و برای بیان شرایط یا فرضیه‌ها استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً جملات شرطی را معرفی می‌کند.

بیان شرط
“Falls es morgen regnet, bleiben wir zu Hause.”
“اگر فردا باران ببارد، ما در خانه می‌مانیم.”

فرضیه
“Falls du Hilfe brauchst, ruf mich an.”
“اگر به کمک نیاز داشتی، به من زنگ بزن.”

استفاده با ضمایر
برنامه من

“Falls ich früh fertig bin, komme ich zu deiner Party.”
“اگر زود تمام کنم، به مهمانی تو می‌آیم.”

تصمیم او (مونث)

“Falls sie zustimmt, beginnen wir sofort mit dem Projekt.”
“اگر او موافقت کند، بلافاصله پروژه را شروع می‌کنیم.”

برنامه‌های آن‌ها

“Falls sie Zeit haben, besuchen sie uns morgen.”
“اگر آن‌ها وقت داشته باشند، فردا به دیدن ما می‌آیند.”

مثال‌های بیشتر:
شرایط سفر
“Falls das Wetter gut ist, fahren wir ans Meer.”
“اگر هوا خوب باشد، به دریا می‌رویم.”

وضعیت سلامت
“Falls du dich nicht besser fühlst, geh zum Arzt.”
“اگر احساس بهتری نداشتی، به دکتر برو.”

برنامه کاری
“Falls ich heute viel erledige, habe ich morgen frei.”
“اگر امروز کارهای زیادی انجام دهم، فردا آزاد هستم.”

شرایط مالی
“Falls wir genug Geld sparen, machen wir eine Reise.”
“اگر به اندازه کافی پول پس‌انداز کنیم، به سفر می‌رویم.”

وضعیت تحصیلی
“Falls er die Prüfung besteht, bekommt er einen Abschluss.”
“اگر او امتحان را قبول شود، مدرک می‌گیرد.”

برنامه تعطیلات
“Falls die Grenzen offen sind, fliegen wir ins Ausland.”
“اگر مرزها باز باشند، به خارج از کشور پرواز می‌کنیم.”

توافق
“Falls wir uns einig sind, unterschreiben wir den Vertrag.”
“اگر توافق داشته باشیم، قرارداد را امضا می‌کنیم.”

فعالیت‌های آخر هفته
“Falls es nicht regnet, machen wir einen Ausflug.”
“اگر باران نبارد، به گردش می‌رویم.”

شرایط خرید
“Falls der Preis stimmt, kaufe ich das Auto.”
“اگر قیمت مناسب باشد، ماشین را می‌خرم.”

شرایط کاری
“Falls die Arbeit zu viel wird, bitten wir um Unterstützung.”
“اگر کار زیاد شود، درخواست کمک می‌کنیم.”

تصمیم‌گیری
“Falls du nicht sicher bist, frage deinen Lehrer.”
“اگر مطمئن نیستی، از معلم خود بپرس.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از حرف ربط “falls” برای بیان شرایط و فرضیه‌ها در جملات مختلف استفاده کرد.

77
Q

folglich

A

بنابراین

قید “folglich” به زبان آلمانی به معنای “بنابراین”، “در نتیجه” یا “به همین دلیل” است. این کلمه برای بیان نتیجه یا توضیح پیامد یک وضعیت یا اتفاق استفاده می‌شود.

بیان نتیجه
“Er hat hart gearbeitet, folglich wurde er befördert.”
“او سخت کار کرده است، بنابراین ارتقاء یافت.”

توضیح پیامد
“Es hat die ganze Nacht geschneit, folglich sind die Straßen glatt.”
“تمام شب برف باریده است، در نتیجه جاده‌ها لغزنده هستند.”

استفاده با ضمایر
تصمیم من

“Ich habe viel gelernt, folglich habe ich die Prüfung bestanden.”
“من خیلی درس خواندم، بنابراین امتحان را قبول شدم.”

نتیجه تلاش او (مونث)

“Sie hat intensiv trainiert, folglich ist sie jetzt in Topform.”
“او به‌طور فشرده تمرین کرده است، بنابراین اکنون در بهترین وضعیت جسمانی است.”

پیامد اقدامات آن‌ها

“Sie haben die Regeln ignoriert, folglich gab es Konsequenzen.”
“آن‌ها قوانین را نادیده گرفتند، در نتیجه پیامدهایی به وجود آمد.”

مثال‌های بیشتر:
نتیجه مطالعه
“Er hat das Buch sorgfältig gelesen, folglich kennt er alle Details.”
“او کتاب را با دقت خوانده است، بنابراین تمام جزئیات را می‌داند.”

پیامد تصمیم‌گیری
“Sie haben die falsche Entscheidung getroffen, folglich ist das Projekt gescheitert.”
“آن‌ها تصمیم اشتباهی گرفتند، در نتیجه پروژه شکست خورد.”

نتیجه همکاری
“Das Team hat gut zusammengearbeitet, folglich war das Ergebnis hervorragend.”
“تیم به‌خوبی همکاری کرده است، در نتیجه نتیجه عالی بود.”

پیامد تغذیه سالم
“Er hat seine Ernährung umgestellt, folglich fühlt er sich jetzt besser.”
“او رژیم غذایی خود را تغییر داده است، در نتیجه اکنون احساس بهتری دارد.”

نتیجه سرمایه‌گذاری
“Das Unternehmen hat viel in Forschung investiert, folglich sind die neuen Produkte innovativ.”
“شرکت سرمایه‌گذاری زیادی در تحقیق کرده است، در نتیجه محصولات جدید نوآورانه هستند.”

پیامد برنامه‌ریزی دقیق
“Er hat alles genau geplant, folglich gab es keine Probleme.”
“او همه چیز را دقیقاً برنامه‌ریزی کرده است، بنابراین مشکلی وجود نداشت.”

نتیجه تمرین
“Sie hat regelmäßig trainiert, folglich ist ihre Leistung gestiegen.”
“او به‌طور منظم تمرین کرده است، بنابراین عملکردش بهبود یافته است.”

پیامد نوآوری
“Das Unternehmen hat innovative Ideen umgesetzt, folglich ist es sehr erfolgreich.”
“شرکت ایده‌های نوآورانه‌ای را اجرا کرده است، در نتیجه بسیار موفق است.”

نتیجه پشتیبانی مالی
“Das Projekt wurde gut finanziert, folglich konnte es rechtzeitig abgeschlossen werden.”
“پروژه به خوبی تأمین مالی شد، بنابراین به‌موقع به پایان رسید.”

پیامد تحصیل
“Er hat eine gute Ausbildung erhalten, folglich hat er einen guten Job gefunden.”
“او آموزش خوبی دریافت کرده است، در نتیجه یک شغل خوب پیدا کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “folglich” برای بیان نتایج و پیامدهای مختلف در جملات استفاده کرد.

درنتیجه

78
Q

im Falle + Gen.

A

در صورتیکه

عبارت “im Falle”
به زبان آلمانی به معنای “در صورت” یا “در حالت” است و
با حالت اضافی (Genitiv)
استفاده می‌شود.
این عبارت برای بیان شرایط یا فرضیه‌هایی به کار می‌رود که ممکن است اتفاق بیفتند

در صورت آتش‌سوزی
“Im Falle eines Brandes bitte sofort das Gebäude verlassen.”
“در صورت آتش‌سوزی، لطفاً فوراً ساختمان را ترک کنید.”

در صورت لغو
“Im Falle einer Absage werden wir Sie rechtzeitig informieren.”
“در صورت لغو، ما شما را به‌موقع مطلع خواهیم کرد.”

استفاده با ضمایر
در صورت نیاز من

“Im Falle meines Bedarfs werde ich dich um Hilfe bitten.”
“در صورت نیاز من، از تو درخواست کمک خواهم کرد.”

در صورت غیبت او (مونث)

“Im Falle ihrer Abwesenheit wenden Sie sich bitte an ihren Stellvertreter.”
“در صورت غیبت او، لطفاً به جانشین او مراجعه کنید.”

در صورت تاخیر آن‌ها

“Im Falle ihrer Verspätung beginnt das Meeting später.”
“در صورت تأخیر آن‌ها، جلسه دیرتر شروع می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
در صورت بارش شدید
“Im Falle starken Regens wird das Konzert im Innenbereich stattfinden.”
“در صورت بارش شدید، کنسرت در داخل برگزار خواهد شد.”

در صورت بیماری
“Im Falle einer Krankheit sollten Sie einen Arzt aufsuchen.”
“در صورت بیماری، باید به پزشک مراجعه کنید.”

در صورت تغییر برنامه
“Im Falle einer Planänderung informieren wir Sie rechtzeitig.”
“در صورت تغییر برنامه، ما شما را به‌موقع مطلع خواهیم کرد.”

در صورت قطع برق
“Im Falle eines Stromausfalls bleiben Sie bitte ruhig.”
“در صورت قطع برق، لطفاً آرام بمانید.”

در صورت خرابی ماشین
“Im Falle einer Autopanne rufen Sie bitte den Pannendienst an.”
“در صورت خرابی ماشین، لطفاً به خدمات امداد خودرو زنگ بزنید.”

در صورت از دست دادن شغل
“Im Falle eines Jobverlusts sollten Sie sich sofort beim Arbeitsamt melden.”
“در صورت از دست دادن شغل، باید فوراً به اداره کار مراجعه کنید.”

در صورت وقوع زلزله
“Im Falle eines Erdbebens begeben Sie sich bitte in sichere Bereiche.”
“در صورت وقوع زلزله، لطفاً به مناطق امن بروید.”

در صورت نبود اینترنت
“Im Falle eines Internetausfalls können Sie uns telefonisch erreichen.”
“در صورت نبود اینترنت، می‌توانید با ما تلفنی تماس بگیرید.”

در صورت گم شدن پاسپورت
“Im Falle eines Passverlustes melden Sie sich bitte bei der Botschaft.”
“در صورت گم شدن پاسپورت، لطفاً به سفارت مراجعه کنید.”

در صورت نیاز به پناهگاه
“Im Falle eines Notfalls finden Sie Schutz in den ausgewiesenen Notunterkünften.”
“در صورت نیاز به پناهگاه، در پناهگاه‌های تعیین‌شده پناه بگیرید.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “im Falle” برای بیان شرایط و فرضیه‌های مختلف در جملات استفاده کرد.

79
Q

im Falle , dass

A

در صورتیکه

عبارت “im Falle, dass”
به زبان آلمانی به معنای “در صورتی که” یا “اگر” است و
برای بیان شرایط یا فرضیه‌ها استفاده می‌شود.
این عبارت معمولاً جمله‌واره‌ای را معرفی می‌کند که وضعیت یا شرطی را توضیح می‌دهد.

در صورتی که باران ببارد
“Im Falle, dass es regnet, werden wir die Veranstaltung absagen.”
“در صورتی که باران ببارد، رویداد را لغو خواهیم کرد.”

در صورتی که دیر شود
“Im Falle, dass wir uns verspäten, informieren wir euch.”
“در صورتی که دیر شود، شما را مطلع خواهیم کرد.”

استفاده با ضمایر
در صورتی که من

“Im Falle, dass ich früher fertig bin, komme ich vorbei.”
“در صورتی که زودتر تمام کنم، می‌آیم.”

در صورتی که او (مونث)

“Im Falle, dass sie nicht zustimmt, müssen wir einen neuen Plan machen.”
“در صورتی که او موافقت نکند، باید یک برنامه جدید تهیه کنیم.”

در صورتی که آن‌ها

“Im Falle, dass sie uns besuchen, bereiten wir ein Gästezimmer vor.”
“در صورتی که آن‌ها به دیدن ما بیایند، یک اتاق مهمان آماده می‌کنیم.”

مثال‌های بیشتر:
در صورتی که امتحان را قبول نشود
“Im Falle, dass er die Prüfung nicht besteht, kann er sie wiederholen.”
“در صورتی که او امتحان را قبول نشود، می‌تواند دوباره امتحان دهد.”

در صورتی که اینترنت قطع شود
“Im Falle, dass das Internet ausfällt, arbeiten wir offline weiter.”
“در صورتی که اینترنت قطع شود، به صورت آفلاین کار را ادامه می‌دهیم.”

در صورتی که ماشین خراب شود
“Im Falle, dass das Auto eine Panne hat, rufen wir den Pannendienst.”
“در صورتی که ماشین خراب شود، به خدمات امداد خودرو زنگ می‌زنیم.”

در صورتی که تعطیلات لغو شود
“Im Falle, dass der Urlaub storniert wird, planen wir etwas anderes.”
“در صورتی که تعطیلات لغو شود، برنامه دیگری می‌ریزیم.”

در صورتی که محصول موجود نباشد
“Im Falle, dass das Produkt nicht verfügbar ist, bieten wir Ihnen eine Alternative an.”
“در صورتی که محصول موجود نباشد، یک جایگزین به شما پیشنهاد می‌دهیم.”

در صورتی که برق قطع شود
“Im Falle, dass der Strom ausfällt, benutzen wir die Notstromversorgung.”
“در صورتی که برق قطع شود، از منبع تغذیه اضطراری استفاده می‌کنیم.”

در صورتی که هواپیما تأخیر داشته باشد
“Im Falle, dass der Flug Verspätung hat, informieren wir die Passagiere.”
“در صورتی که هواپیما تأخیر داشته باشد، مسافران را مطلع می‌کنیم.”

در صورتی که برنامه تغییر کند
“Im Falle, dass sich der Plan ändert, geben wir Ihnen Bescheid.”
“در صورتی که برنامه تغییر کند، به شما اطلاع خواهیم داد.”

در صورتی که بیمار شویم
“Im Falle, dass wir krank werden, sagen wir den Termin ab.”
“در صورتی که بیمار شویم، قرار را لغو می‌کنیم.”

در صورتی که قرارداد امضا نشود
“Im Falle, dass der Vertrag nicht unterschrieben wird, suchen wir nach anderen Optionen.”
“در صورتی که قرارداد امضا نشود، به دنبال گزینه‌های دیگر می‌گردیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “im Falle, dass” برای بیان شرایط و فرضیه‌های مختلف در جملات استفاده کرد.

80
Q

infolge + Gen.

A

به علت

عبارت “infolge”
به زبان آلمانی به معنای “در نتیجه” یا “به دلیل” است و
با حالت اضافی (Genitiv)
استفاده می‌شود.
این عبارت برای بیان علت یا نتیجه یک وضعیت یا اتفاق به کار می‌رود.

به دلیل بارش شدید
“Infolge des starken Regens kam es zu Überschwemmungen.”
“به دلیل بارش شدید، سیلاب‌هایی به وجود آمد.”

در نتیجه بیماری
“Infolge seiner Krankheit konnte er nicht zur Arbeit gehen.”
“در نتیجه بیماری‌اش، نتوانست به کار برود.”

استفاده با ضمایر
در نتیجه تصمیم من

“Infolge meiner Entscheidung hat sich der Plan geändert.”
“در نتیجه تصمیم من، برنامه تغییر کرد.”

به دلیل تلاش‌های او (مونث)

“Infolge ihrer Bemühungen hat das Projekt Erfolg gehabt.”
“به دلیل تلاش‌های او، پروژه موفق شد.”

در نتیجه شرایط آن‌ها

“Infolge ihrer Umstände mussten sie das Haus verkaufen.”
“در نتیجه شرایط آن‌ها، مجبور شدند خانه را بفروشند.”

مثال‌های بیشتر:
به دلیل تصادف
“Infolge des Unfalls gab es einen langen Stau.”
“به دلیل تصادف، ترافیک طولانی ایجاد شد.”

در نتیجه تغذیه ناسالم
“Infolge ungesunder Ernährung bekam er gesundheitliche Probleme.”
“در نتیجه تغذیه ناسالم، او مشکلات سلامتی پیدا کرد.”

به دلیل تغییرات اقلیمی
“Infolge des Klimawandels erleben wir extremere Wetterbedingungen.”
“به دلیل تغییرات اقلیمی، شاهد شرایط آب‌وهوایی شدیدتری هستیم.”

در نتیجه تحریم‌ها
“Infolge der Sanktionen sind die Preise gestiegen.”
“در نتیجه تحریم‌ها، قیمت‌ها افزایش یافته است.”

به دلیل بحران اقتصادی
“Infolge der Wirtschaftskrise haben viele Menschen ihre Arbeitsplätze verloren.”
“به دلیل بحران اقتصادی، بسیاری از مردم شغل خود را از دست داده‌اند.”

در نتیجه عدم رعایت قوانین
“Infolge des Missachtens der Regeln kam es zu einem Unfall.”
“در نتیجه عدم رعایت قوانین، تصادفی رخ داد.”

به دلیل آتش‌سوزی
“Infolge des Brandes mussten viele Bewohner evakuiert werden.”
“به دلیل آتش‌سوزی، بسیاری از ساکنان مجبور به تخلیه شدند.”

در نتیجه کاوش‌های علمی
“Infolge neuer Entdeckungen müssen die bisherigen Theorien überarbeitet werden.”
“در نتیجه کشفیات جدید، نظریه‌های قبلی باید بازنگری شوند.”

به دلیل جنگ
“Infolge des Krieges sind viele Menschen obdachlos geworden.”
“به دلیل جنگ، بسیاری از مردم بی‌خانمان شده‌اند.”

در نتیجه تصمیم‌گیری نادرست
“Infolge einer falschen Entscheidung musste das Projekt gestoppt werden.”
“در نتیجه یک تصمیم نادرست، پروژه مجبور به توقف شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “infolge” برای بیان علت یا نتیجه در جملات استفاده کرد.

81
Q

infolgedessen

A

قید “infolgedessen”
به زبان آلمانی به معنای “در نتیجه”، “از این رو” یا “به همین دلیل” است.
این کلمه برای بیان نتیجه یا پیامد یک وضعیت یا اتفاق به کار می‌رود.

بیان نتیجه
“Es hat die ganze Nacht geschneit, infolgedessen sind die Straßen glatt.”
“تمام شب برف باریده است، در نتیجه جاده‌ها لغزنده هستند.”

توضیح پیامد
“Er hat viel gearbeitet, infolgedessen ist er jetzt sehr müde.”
“او خیلی کار کرده است، به همین دلیل اکنون بسیار خسته است.”

استفاده با ضمایر
تصمیم من

“Ich habe hart trainiert, infolgedessen habe ich das Rennen gewonnen.”
“من سخت تمرین کرده‌ام، در نتیجه مسابقه را بردم.”

نتیجه تلاش او (مونث)

“Sie hat intensiv gelernt, infolgedessen hat sie die Prüfung bestanden.”
“او به‌طور فشرده درس خوانده است، در نتیجه امتحان را قبول شده است.”

پیامد اقدامات آن‌ها

“Sie haben die Sicherheitsvorkehrungen nicht beachtet, infolgedessen kam es zu einem Unfall.”
“آن‌ها نکات ایمنی را رعایت نکردند، در نتیجه تصادفی رخ داد.”

مثال‌های بیشتر:
نتیجه مطالعه
“Er hat das Buch sorgfältig gelesen, infolgedessen kennt er alle Details.”
“او کتاب را با دقت خوانده است، در نتیجه تمام جزئیات را می‌داند.”

پیامد تصمیم‌گیری
“Sie haben die falsche Entscheidung getroffen, infolgedessen ist das Projekt gescheitert.”
“آن‌ها تصمیم اشتباهی گرفتند، در نتیجه پروژه شکست خورد.”

نتیجه همکاری
“Das Team hat gut zusammengearbeitet, infolgedessen war das Ergebnis hervorragend.”
“تیم به‌خوبی همکاری کرده است، در نتیجه نتیجه عالی بود.”

پیامد تغذیه سالم
“Er hat seine Ernährung umgestellt, infolgedessen fühlt er sich jetzt besser.”
“او رژیم غذایی خود را تغییر داده است، در نتیجه اکنون احساس بهتری دارد.”

نتیجه سرمایه‌گذاری
“Das Unternehmen hat viel in Forschung investiert, infolgedessen sind die neuen Produkte innovativ.”
“شرکت سرمایه‌گذاری زیادی در تحقیق کرده است، در نتیجه محصولات جدید نوآورانه هستند.”

پیامد برنامه‌ریزی دقیق
“Er hat alles genau geplant, infolgedessen gab es keine Probleme.”
“او همه چیز را دقیقاً برنامه‌ریزی کرده است، در نتیجه مشکلی وجود نداشت.”

نتیجه تمرین
“Sie hat regelmäßig trainiert, infolgedessen ist ihre Leistung gestiegen.”
“او به‌طور منظم تمرین کرده است، در نتیجه عملکردش بهبود یافته است.”

پیامد نوآوری
“Das Unternehmen hat innovative Ideen umgesetzt, infolgedessen ist es sehr erfolgreich.”
“شرکت ایده‌های نوآورانه‌ای را اجرا کرده است، در نتیجه بسیار موفق است.”

نتیجه پشتیبانی مالی
“Das Projekt wurde gut finanziert, infolgedessen konnte es rechtzeitig abgeschlossen werden.”
“پروژه به خوبی تأمین مالی شد، در نتیجه به‌موقع به پایان رسید.”

پیامد تحصیل
“Er hat eine gute Ausbildung erhalten, infolgedessen hat er einen guten Job gefunden.”
“او آموزش خوبی دریافت کرده است، در نتیجه یک شغل خوب پیدا کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “infolgedessen” برای بیان نتایج و پیامدهای مختلف در جملات استفاده کرد.

82
Q

nämlich

A

قید “nämlich”
به زبان آلمانی به معنای “یعنی”، “چونکه” یا “زیرا” است و
برای توضیح یا ارائه جزئیات بیشتر در مورد یک جمله قبلی استفاده می‌شود.

توضیح بیشتر
“Er ist nicht zur Arbeit gekommen, nämlich weil er krank ist.”
“او به کار نیامده است، یعنی به خاطر اینکه بیمار است.”

توضیح دلیل
“Ich habe das Buch nicht gelesen, nämlich weil ich keine Zeit hatte.”
“من کتاب را نخواندم، زیرا وقت نداشتم.”

استفاده با ضمایر
دلیل من

“Ich bin spät gekommen, nämlich weil mein Zug Verspätung hatte.”
“من دیر آمدم، چونکه قطارم تأخیر داشت.”

دلیل او (مونث)

“Sie hat den Termin abgesagt, nämlich weil sie einen wichtigen Anruf hatte.”
“او قرار ملاقات را لغو کرد، زیرا یک تماس مهم داشت.”

دلیل آن‌ها

“Sie sind nicht ins Kino gegangen, nämlich weil die Tickets ausverkauft waren.”
“آن‌ها به سینما نرفتند، چونکه بلیت‌ها به فروش رفته بودند.”

مثال‌های بیشتر:
توضیح وضعیت
“Der Laden ist geschlossen, nämlich weil heute ein Feiertag ist.”
“مغازه بسته است، چونکه امروز تعطیل رسمی است.”

توضیح علت
“Ich habe keinen Kaffee getrunken, nämlich weil es schon spät ist.”
“من قهوه نخوردم، زیرا دیگر دیر شده است.”

توضیح دلیل تصمیم
“Er hat den Job abgelehnt, nämlich weil das Gehalt zu niedrig war.”
“او شغل را نپذیرفت، چونکه حقوق خیلی کم بود.”

توضیح علت تأخیر
“Sie kam zu spät, nämlich weil sie im Stau steckte.”
“او دیر آمد، زیرا در ترافیک گیر کرده بود.”

توضیح نتیجه
“Wir konnten das Spiel nicht sehen, nämlich weil der Fernseher kaputt war.”
“ما نتوانستیم بازی را ببینیم، چونکه تلویزیون خراب بود.”

توضیح انتخاب
“Ich habe das rote Kleid gewählt, nämlich weil es am besten zu mir passt.”
“من لباس قرمز را انتخاب کردم، چونکه بهترین تناسب را با من دارد.”

توضیح وضعیت مالی
“Er hat das teure Auto nicht gekauft, nämlich weil er nicht genug Geld hatte.”
“او ماشین گران‌قیمت را نخرید، زیرا پول کافی نداشت.”

توضیح علت موفقیت
“Das Projekt war ein Erfolg, nämlich weil das Team gut zusammengearbeitet hat.”
“پروژه موفقیت‌آمیز بود، زیرا تیم به‌خوبی همکاری کرد.”

توضیح وضعیت جوی
“Wir konnten nicht wandern gehen, nämlich weil es den ganzen Tag geregnet hat.”
“ما نتوانستیم به پیاده‌روی برویم، چونکه تمام روز باران باریده است.”

توضیح تصمیم‌گیری
“Sie hat den Urlaub verschoben, nämlich weil sie einen dringenden Termin hatte.”
“او تعطیلات را به تعویق انداخت، چونکه یک قرار فوری داشت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “nämlich” برای توضیح بیشتر یا بیان دلایل و جزئیات در جملات استفاده کرد.

83
Q

sonst

A

قید “sonst”
به زبان آلمانی به معنای “وگرنه”، “در غیر این صورت”، “به‌طور معمول”، یا “در مواقع دیگر” است و
برای بیان نتیجه، پیامد یا عادات معمول استفاده می‌شود.

بیان نتیجه منفی
“Du musst pünktlich kommen, sonst verpasst du den Zug.”
“باید به‌موقع بیایی، وگرنه قطار را از دست خواهی داد.”

توضیح پیامد
“Mach deine Hausaufgaben, sonst bekommst du Ärger.”
“تکالیفت را انجام بده، وگرنه دچار دردسر خواهی شد.”

استفاده با ضمایر
برنامه من

“Ich muss früh aufstehen, sonst komme ich zu spät.”
“باید زود بیدار شوم، وگرنه دیر خواهم کرد.”

تصمیم او (مونث)

“Sie muss den Bericht heute fertigstellen, sonst wird der Chef nicht zufrieden sein.”
“او باید گزارش را امروز تمام کند، وگرنه رئیس راضی نخواهد بود.”

برنامه‌های آن‌ها

“Sie müssen sich beeilen, sonst verpassen sie den Film.”
“آن‌ها باید عجله کنند، وگرنه فیلم را از دست خواهند داد.”

مثال‌های بیشتر:
شرایط کاری
“Du musst hart arbeiten, sonst wirst du keine Beförderung bekommen.”
“باید سخت کار کنی، وگرنه ارتقاء نخواهی گرفت.”

برنامه‌های تعطیلات
“Wir müssen die Tickets frühzeitig buchen, sonst sind sie ausverkauft.”
“باید بلیت‌ها را زودتر رزرو کنیم، وگرنه به فروش خواهند رفت.”

تصمیم‌گیری مالی
“Er muss sparen, sonst wird er kein Geld für den Urlaub haben.”
“باید پس‌انداز کند، وگرنه پولی برای تعطیلات نخواهد داشت.”

سلامتی
“Du musst gesund essen, sonst wirst du krank.”
“باید سالم غذا بخوری، وگرنه بیمار خواهی شد.”

زمان‌بندی
“Wir müssen pünktlich losfahren, sonst verpassen wir den Termin.”
“باید به‌موقع حرکت کنیم، وگرنه قرار را از دست خواهیم داد.”

ارتباطات
“Du musst ihm eine Nachricht senden, sonst wird er sich Sorgen machen.”
“باید به او پیام بدهی، وگرنه نگران خواهد شد.”

شرایط سفر
“Wir müssen rechtzeitig am Flughafen sein, sonst verpassen wir den Flug.”
“باید به‌موقع در فرودگاه باشیم، وگرنه پرواز را از دست خواهیم داد.”

تکالیف مدرسه
“Du musst deine Hausaufgaben machen, sonst bekommst du schlechte Noten.”
“باید تکالیفت را انجام بدهی، وگرنه نمرات بدی خواهی گرفت.”

سلامتی و ورزش
“Er muss regelmäßig Sport treiben, sonst wird er an Gewicht zunehmen.”
“باید به‌طور منظم ورزش کند، وگرنه وزن اضافه خواهد کرد.”

عادت‌های معمول
“Ich gehe sonst immer um 10 Uhr ins Bett.”
“من به‌طور معمول همیشه ساعت ۱۰ به رختخواب می‌روم.”

برنامه‌های دیگر
“Ich habe heute keine Zeit, sonst würde ich gerne mitkommen.”
“امروز وقت ندارم، وگرنه با کمال میل همراهی می‌کردم.”

رفتارهای معمول
“Er ist sonst immer pünktlich.”
“او به‌طور معمول همیشه وقت‌شناس است.”

خریدهای معمول
“Wir kaufen sonst immer im Supermarkt ein.”
“ما به‌طور معمول همیشه از سوپرمارکت خرید می‌کنیم.”

شرایط خاص
“Ich bin krank, sonst wäre ich ins Büro gegangen.”
“من بیمار هستم، وگرنه به دفتر می‌رفتم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “sonst” برای بیان نتایج، پیامدها و عادات معمول در جملات استفاده کرد.

وگرنه

84
Q

wegen + Gen.

A

حرف اضافه “wegen”
به زبان آلمانی به معنای “به خاطر” یا “به دلیل” است و
با حالت اضافی (Genitiv)
استفاده می‌شود. این عبارت برای بیان دلیل یا علت یک وضعیت یا اتفاق به کار می‌رود.

به دلیل بارش شدید
“Wegen des starken Regens wurde das Spiel abgesagt.”
“به دلیل بارش شدید، بازی لغو شد.”

به خاطر بیماری
“Wegen seiner Krankheit konnte er nicht zur Arbeit kommen.”
“به خاطر بیماری‌اش، نتوانست به کار برود.”

استفاده با ضمایر
به خاطر تصمیم من

“Wegen meiner Entscheidung hat sich der Plan geändert.”
“به خاطر تصمیم من، برنامه تغییر کرد.”

به دلیل تلاش‌های او (مونث)

“Wegen ihrer Bemühungen hat das Projekt Erfolg gehabt.”
“به دلیل تلاش‌های او، پروژه موفق شد.”

به خاطر شرایط آن‌ها

“Wegen ihrer Umstände mussten sie das Haus verkaufen.”
“به خاطر شرایط آن‌ها، مجبور شدند خانه را بفروشند.”

مثال‌های بیشتر:
به دلیل تصادف
“Wegen des Unfalls gab es einen langen Stau.”
“به دلیل تصادف، ترافیک طولانی ایجاد شد.”

به خاطر تغذیه ناسالم
“Wegen ungesunder Ernährung bekam er gesundheitliche Probleme.”
“به خاطر تغذیه ناسالم، او مشکلات سلامتی پیدا کرد.”

به دلیل تغییرات اقلیمی
“Wegen des Klimawandels erleben wir extremere Wetterbedingungen.”
“به دلیل تغییرات اقلیمی، شاهد شرایط آب‌وهوایی شدیدتری هستیم.”

به خاطر تحریم‌ها
“Wegen der Sanktionen sind die Preise gestiegen.”
“به خاطر تحریم‌ها، قیمت‌ها افزایش یافته است.”

به دلیل بحران اقتصادی
“Wegen der Wirtschaftskrise haben viele Menschen ihre Arbeitsplätze verloren.”
“به دلیل بحران اقتصادی، بسیاری از مردم شغل خود را از دست داده‌اند.”

به دلیل عدم رعایت قوانین
“Wegen des Missachtens der Regeln kam es zu einem Unfall.”
“به دلیل عدم رعایت قوانین، تصادفی رخ داد.”

به خاطر آتش‌سوزی
“Wegen des Brandes mussten viele Bewohner evakuiert werden.”
“به خاطر آتش‌سوزی، بسیاری از ساکنان مجبور به تخلیه شدند.”

به دلیل کاوش‌های علمی
“Wegen neuer Entdeckungen müssen die bisherigen Theorien überarbeitet werden.”
“به دلیل کشفیات جدید، نظریه‌های قبلی باید بازنگری شوند.”

به خاطر جنگ
“Wegen des Krieges sind viele Menschen obdachlos geworden.”
“به خاطر جنگ، بسیاری از مردم بی‌خانمان شده‌اند.”

به دلیل تصمیم‌گیری نادرست
“Wegen einer falschen Entscheidung musste das Projekt gestoppt werden.”
“به دلیل یک تصمیم نادرست، پروژه مجبور به توقف شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “wegen” برای بیان علت یا دلیل در جملات استفاده کرد.

85
Q

auf eine Rechnung arbeiten

A

عبارت “auf eine Rechnung arbeiten” در زبان آلمانی به معنای “کار به صورت فریلنسر” یا “کار به صورت قراردادی” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که فردی به صورت مستقل و بدون قرارداد کار دائمی با یک شرکت کار می‌کند و در پایان کار خود فاکتور ارائه می‌دهد.

کار به صورت فریلنسر
“Er arbeitet auf eine Rechnung als Grafikdesigner.”
“او به عنوان گرافیست به صورت فریلنسر کار می‌کند.”

کار به صورت قراردادی
“Sie arbeitet auf eine Rechnung für mehrere Unternehmen.”
“او به صورت قراردادی برای چندین شرکت کار می‌کند.”

استفاده با ضمایر
کار من

“Ich arbeite auf eine Rechnung für verschiedene Kunden.”
“من به صورت فریلنسر برای مشتریان مختلف کار می‌کنم.”

کار او (مونث)

“Sie arbeitet auf eine Rechnung und stellt monatlich Rechnungen aus.”
“او به صورت قراردادی کار می‌کند و ماهانه فاکتور ارائه می‌دهد.”

کار آن‌ها

“Sie arbeiten auf eine Rechnung und sind nicht fest angestellt.”
“آن‌ها به صورت فریلنسر کار می‌کنند و استخدام ثابت نیستند.”

مثال‌های بیشتر:
کار به عنوان مشاور
“Er arbeitet auf eine Rechnung als Unternehmensberater.”
“او به عنوان مشاور شرکت به صورت قراردادی کار می‌کند.”

پروژه‌های مختلف
“Ich arbeite auf eine Rechnung an verschiedenen Projekten gleichzeitig.”
“من به صورت فریلنسر همزمان روی پروژه‌های مختلف کار می‌کنم.”

فاکتور ماهانه
“Sie stellt jeden Monat eine Rechnung für ihre Dienstleistungen aus.”
“او هر ماه برای خدمات خود فاکتور صادر می‌کند.”

کار به صورت مستقل
“Er arbeitet auf eine Rechnung und genießt die Flexibilität.”
“او به صورت فریلنسر کار می‌کند و از انعطاف‌پذیری لذت می‌برد.”

نیاز به مهارت‌های مدیریت زمان
“Auf eine Rechnung zu arbeiten erfordert gute Zeitmanagement-Fähigkeiten.”
“کار به صورت فریلنسر نیاز به مهارت‌های خوب مدیریت زمان دارد.”

انتخاب پروژه‌ها
“Ich kann die Projekte auswählen, an denen ich arbeiten möchte, weil ich auf eine Rechnung arbeite.”
“من می‌توانم پروژه‌هایی که می‌خواهم روی آن‌ها کار کنم را انتخاب کنم، زیرا به صورت فریلنسر کار می‌کنم.”

تفاوت با کارمندی
“Auf eine Rechnung zu arbeiten unterscheidet sich stark von einer festen Anstellung.”
“کار به صورت فریلنسر با استخدام ثابت تفاوت زیادی دارد.”

پرداخت‌ها
“Die Bezahlung erfolgt nach Abschluss des Projekts, da ich auf eine Rechnung arbeite.”
“پرداخت‌ها پس از اتمام پروژه انجام می‌شود، زیرا من به صورت فریلنسر کار می‌کنم.”

تنوع در کار
“Auf eine Rechnung zu arbeiten bietet viel Abwechslung und neue Herausforderungen.”
“کار به صورت فریلنسر تنوع زیادی و چالش‌های جدیدی را ارائه می‌دهد.”

مالیات‌ها و بیمه
“Als jemand, der auf eine Rechnung arbeitet, muss ich mich selbst um Steuern und Versicherungen kümmern.”
“به عنوان کسی که به صورت فریلنسر کار می‌کند، باید خودم به مالیات‌ها و بیمه‌ها رسیدگی کنم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “auf eine Rechnung arbeiten” برای توصیف کار به صورت فریلنسر یا قراردادی در جملات استفاده کرد.

86
Q

Berrufserfahrung sammeln

A

تجربه شغلی جمع کردن

عبارت “Berufserfahrung sammeln”
به زبان آلمانی به معنای “کسب تجربه کاری” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند جمع‌آوری مهارت‌ها و
دانش از طریق کار در یک حرفه یا شغل استفاده می‌شود.

کسب تجربه کاری
“Er möchte Berufserfahrung sammeln, bevor er sich für eine feste Stelle bewirbt.”
“او می‌خواهد تجربه کاری کسب کند قبل از اینکه برای یک شغل ثابت درخواست دهد.”

به عنوان یک کارآموز
“Sie sammelt Berufserfahrung als Praktikantin in einer großen Firma.”
“او به عنوان کارآموز در یک شرکت بزرگ تجربه کاری کسب می‌کند.”

استفاده با ضمایر
تجربه کاری من

“Ich möchte Berufserfahrung sammeln, um meine Chancen auf dem Arbeitsmarkt zu verbessern.”
“می‌خواهم تجربه کاری کسب کنم تا شانس خود را در بازار کار بهبود دهم.”

تجربه کاری او (مونث)

“Sie sammelt Berufserfahrung in verschiedenen Bereichen, um vielseitiger zu werden.”
“او در زمینه‌های مختلف تجربه کاری کسب می‌کند تا متنوع‌تر شود.”

تجربه کاری آن‌ها

“Sie haben Berufserfahrung in internationalen Projekten gesammelt.”
“آن‌ها در پروژه‌های بین‌المللی تجربه کاری کسب کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
تجربه کاری در یک استارتاپ
“Er sammelt Berufserfahrung in einem schnell wachsenden Start-up.”
“او در یک استارتاپ سریع‌الرشد تجربه کاری کسب می‌کند.”

تجربه کاری در خارج از کشور
“Sie hat Berufserfahrung im Ausland gesammelt, um ihre Sprachkenntnisse zu verbessern.”
“او در خارج از کشور تجربه کاری کسب کرده است تا مهارت‌های زبان خود را بهبود بخشد.”

تجربه کاری در صنعت فناوری
“Ich sammle Berufserfahrung in der IT-Branche, um mein Wissen über neue Technologien zu erweitern.”
“من در صنعت فناوری اطلاعات تجربه کاری کسب می‌کنم تا دانش خود را در مورد فناوری‌های جدید گسترش دهم.”

تجربه کاری در زمینه مدیریت
“Er hat Berufserfahrung als Projektmanager gesammelt und kann nun größere Projekte leiten.”
“او به عنوان مدیر پروژه تجربه کاری کسب کرده است و اکنون می‌تواند پروژه‌های بزرگتری را مدیریت کند.”

تجربه کاری در خدمات مشتری
“Sie sammelt Berufserfahrung im Kundenservice, um ihre Kommunikationsfähigkeiten zu verbessern.”
“او در خدمات مشتری تجربه کاری کسب می‌کند تا مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود بخشد.”

تجربه کاری در زمینه بازاریابی
“Ich möchte Berufserfahrung im Marketing sammeln, um kreative Kampagnen zu entwickeln.”
“می‌خواهم در زمینه بازاریابی تجربه کاری کسب کنم تا کمپین‌های خلاقانه توسعه دهم.”

تجربه کاری در صنعت ساخت‌وساز
“Er sammelt Berufserfahrung im Bauwesen, um praktische Fähigkeiten zu erwerben.”
“او در صنعت ساخت‌وساز تجربه کاری کسب می‌کند تا مهارت‌های عملی به دست آورد.”

تجربه کاری در حوزه آموزش
“Sie hat Berufserfahrung als Lehrerin gesammelt und versteht die Bedürfnisse der Schüler besser.”
“او به عنوان معلم تجربه کاری کسب کرده است و نیازهای دانش‌آموزان را بهتر درک می‌کند.”

تجربه کاری در حوزه تحقیق و توسعه
“Ich sammle Berufserfahrung in der Forschung und Entwicklung, um innovative Lösungen zu finden.”
“من در حوزه تحقیق و توسعه تجربه کاری کسب می‌کنم تا راه‌حل‌های نوآورانه پیدا کنم.”

تجربه کاری در صنعت خدمات غذایی
“Er sammelt Berufserfahrung in der Gastronomie, um ein eigenes Restaurant zu eröffnen.”
“او در صنعت خدمات غذایی تجربه کاری کسب می‌کند تا یک رستوران خودش را افتتاح کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Berufserfahrung sammeln” برای توصیف فرآیند کسب تجربه کاری در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

87
Q

einen Beruf (eine Tägtigkeit) ausüben

A

عبارت “einen Beruf ausüben” یا “eine Tätigkeit ausüben”
به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن یک شغل” یا “انجام دادن یک فعالیت” است.
این عبارت برای توصیف شغل یا فعالیتی که فرد به صورت حرفه‌ای یا منظم انجام می‌دهد، استفاده می‌شود.

انجام دادن یک شغل
“Er übt einen Beruf als Lehrer aus.”
“او به عنوان معلم کار می‌کند.”

انجام دادن یک فعالیت
“Sie übt eine Tätigkeit im Bereich Marketing aus.”
“او در حوزه بازاریابی فعالیت می‌کند.”

استفاده با ضمایر
شغل من

“Ich übe einen Beruf im Gesundheitswesen aus.”
“من در حوزه بهداشت و درمان کار می‌کنم.”

شغل او (مونث)

“Sie übt eine Tätigkeit als Ingenieurin aus.”
“او به عنوان مهندس کار می‌کند.”

فعالیت آن‌ها

“Sie üben eine Tätigkeit im Bereich IT aus.”
“آن‌ها در حوزه فناوری اطلاعات فعالیت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
شغل در بخش دولتی
“Er übt einen Beruf im öffentlichen Dienst aus.”
“او در بخش دولتی کار می‌کند.”

فعالیت در صنعت
“Sie übt eine Tätigkeit in der Automobilindustrie aus.”
“او در صنعت خودروسازی فعالیت می‌کند.”

شغل در هنر
“Ich übe einen Beruf als Künstler aus.”
“من به عنوان هنرمند کار می‌کنم.”

فعالیت در آموزش
“Er übt eine Tätigkeit als Dozent an der Universität aus.”
“او به عنوان مدرس در دانشگاه فعالیت می‌کند.”

شغل در پزشکی
“Sie übt einen Beruf als Ärztin aus.”
“او به عنوان پزشک کار می‌کند.”

فعالیت در خدمات اجتماعی
“Ich übe eine Tätigkeit im Bereich der sozialen Arbeit aus.”
“من در حوزه کار اجتماعی فعالیت می‌کنم.”

شغل در تجارت
“Er übt einen Beruf im Handelssektor aus.”
“او در بخش تجارت کار می‌کند.”

فعالیت در حوزه محیط زیست
“Sie übt eine Tätigkeit im Umweltschutz aus.”
“او در حوزه حفاظت از محیط زیست فعالیت می‌کند.”

شغل در فناوری اطلاعات
“Ich übe einen Beruf als Softwareentwickler aus.”
“من به عنوان توسعه‌دهنده نرم‌افزار کار می‌کنم.”

فعالیت در حوزه ارتباطات
“Er übt eine Tätigkeit im Bereich Public Relations aus.”
“او در حوزه روابط عمومی فعالیت می‌کند.”

شغل در حقوق
“Sie übt einen Beruf als Anwältin aus.”
“او به عنوان وکیل کار می‌کند.”

فعالیت در بخش مالی
“Ich übe eine Tätigkeit im Bankwesen aus.”
“من در بخش بانکداری فعالیت می‌کنم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارات “einen Beruf ausüben” و “eine Tätigkeit ausüben” برای توصیف انجام شغل یا فعالیت‌های مختلف به صورت حرفه‌ای یا منظم استفاده کرد.

88
Q

traumhaft

A

صفت “traumhaft”
به زبان آلمانی به معنای “رویایی” یا “شگفت‌انگیز” است.
این کلمه برای توصیف چیزی که بسیار زیبا، عالی یا فراتر از انتظار است، استفاده می‌شود.

تعطیلات رویایی
“Wir hatten einen traumhaften Urlaub auf den Malediven.”
“ما تعطیلات رویایی در مالدیو داشتیم.”

منظره شگفت‌انگیز
“Der Ausblick vom Gipfel war einfach traumhaft.”
“منظره از قله کوه واقعاً شگفت‌انگیز بود.”

استفاده با ضمایر
تجربه رویایی من

“Meine Reise nach Paris war traumhaft.”
“سفر من به پاریس رویایی بود.”

منظره رویایی او (مونث)

“Ihre Hochzeit am Strand war traumhaft.”
“عروسی او در ساحل رویایی بود.”

تجربه‌های رویایی آن‌ها

“Sie hatten eine traumhafte Zeit in den Alpen.”
“آن‌ها زمان شگفت‌انگیزی در آلپ داشتند.”

مثال‌های بیشتر:
خانه رویایی
“Das Haus am See war einfach traumhaft.”
“خانه کنار دریاچه واقعاً رویایی بود.”

شب شگفت‌انگیز
“Wir hatten einen traumhaften Abend unter den Sternen.”
“ما شبی شگفت‌انگیز زیر ستارگان داشتیم.”

لباس رویایی
“Sie trug ein traumhaft schönes Kleid.”
“او یک لباس بسیار زیبا و رویایی پوشیده بود.”

غذاهای شگفت‌انگیز
“Das Essen im Restaurant war traumhaft lecker.”
“غذا در رستوران واقعاً شگفت‌انگیز و خوشمزه بود.”

تجربه سفر رویایی
“Unser Urlaub in Bali war traumhaft und unvergesslich.”
“تعطیلات ما در بالی رویایی و فراموش‌نشدنی بود.”

باغ رویایی
“Der Garten hinter dem Haus war traumhaft gepflegt.”
“باغ پشت خانه بسیار زیبا و رویایی نگهداری شده بود.”

روز رویایی
“Wir verbrachten einen traumhaften Tag am Meer.”
“ما یک روز رویایی را در کنار دریا گذراندیم.”

مراسم رویایی
“Ihre Hochzeit war traumhaft organisiert und wunderschön.”
“عروسی او به‌طور رویایی سازمان‌دهی شده و بسیار زیبا بود.”

احساس رویایی
“Nach dem Spa-Besuch fühlte ich mich traumhaft entspannt.”
“پس از بازدید از اسپا، احساس آرامش رویایی داشتم.”

شهر رویایی
“Venedig bei Nacht ist einfach traumhaft.”
“ونیز در شب واقعاً رویایی است.”

باغچه رویایی
“Die Blumen im Garten blühten traumhaft schön.”
“گل‌ها در باغچه بسیار زیبا و رویایی شکفته بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “traumhaft” برای توصیف چیزهایی که بسیار زیبا، عالی یا فراتر از انتظار هستند، استفاده کرد.

89
Q

einen Termin ausmachen

A

عبارت “einen Termin ausmachen”
به زبان آلمانی به معنای “قرار ملاقاتی تنظیم کردن” یا “زمانی برای ملاقات تعیین کردن” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند تنظیم یک قرار ملاقات یا زمان مشخص برای یک فعالیت استفاده می‌شود.

تنظیم قرار ملاقات با دکتر
“Ich muss einen Termin beim Arzt ausmachen.”
“باید یک قرار ملاقات با دکتر تنظیم کنم.”

تعیین زمان برای جلسه
“Wir sollten einen Termin für das Meeting ausmachen.”
“باید زمانی برای جلسه تعیین کنیم.”

استفاده با ضمایر
قرار ملاقات من

“Ich habe einen Termin mit dem Zahnarzt ausgemacht.”
“یک قرار ملاقات با دندان‌پزشک تنظیم کرده‌ام.”

قرار ملاقات او (مونث)

“Sie hat einen Termin beim Friseur ausgemacht.”
“او یک قرار ملاقات با آرایشگر تنظیم کرده است.”

قرار ملاقات آن‌ها

“Sie haben einen Termin mit dem Anwalt ausgemacht.”
“آن‌ها یک قرار ملاقات با وکیل تنظیم کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
تنظیم قرار ملاقات کاری
“Er hat einen Termin mit seinem Chef ausgemacht, um das Projekt zu besprechen.”
“او یک قرار ملاقات با رئیس خود تنظیم کرده است تا درباره پروژه صحبت کند.”

تعیین زمان ملاقات دوستانه
“Wir sollten einen Termin ausmachen, um uns mal wieder zu treffen.”
“باید زمانی تعیین کنیم تا دوباره همدیگر را ببینیم.”

قرار ملاقات برای مشاوره
“Ich habe einen Termin mit einem Karriereberater ausgemacht.”
“یک قرار ملاقات با مشاور شغلی تنظیم کرده‌ام.”

تنظیم وقت برای تعمیرات
“Er hat einen Termin mit dem Handwerker ausgemacht, um die Reparaturen zu erledigen.”
“او یک قرار ملاقات با تعمیرکار تنظیم کرده است تا تعمیرات انجام شود.”

تعیین زمان برای مصاحبه شغلی
“Sie hat einen Termin für ein Vorstellungsgespräch ausgemacht.”
“او زمانی برای مصاحبه شغلی تعیین کرده است.”

قرار ملاقات با مربی ورزشی
“Ich habe einen Termin mit meinem Personal Trainer ausgemacht.”
“یک قرار ملاقات با مربی شخصی خود تنظیم کرده‌ام.”

تعیین زمان برای مشاوره تحصیلی
“Er hat einen Termin mit dem Studienberater ausgemacht.”
“او یک قرار ملاقات با مشاور تحصیلی تنظیم کرده است.”

تنظیم وقت برای بازدید از خانه
“Wir haben einen Termin zur Besichtigung des Hauses ausgemacht.”
“ما یک قرار ملاقات برای بازدید از خانه تنظیم کرده‌ایم.”

تعیین زمان برای ویزیت پزشک
“Sie hat einen Termin bei ihrem Hausarzt ausgemacht.”
“او یک قرار ملاقات با پزشک خانواده خود تنظیم کرده است.”

قرار ملاقات برای جلسه کاری
“Er hat einen Termin mit dem Kunden ausgemacht, um den Vertrag zu besprechen.”
“او یک قرار ملاقات با مشتری تنظیم کرده است تا قرارداد را بررسی کنند.”

تنظیم وقت برای کلاس‌های اضافی
“Sie haben einen Termin für Nachhilfeunterricht ausgemacht.”
“آن‌ها یک قرار ملاقات برای کلاس‌های تقویتی تنظیم کرده‌اند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “einen Termin ausmachen” برای توصیف فرآیند تنظیم قرار ملاقات‌ها و زمان‌های مختلف استفاده کرد.

90
Q

einen Vertrag abschließen

A

عبارت “einen Vertrag abschließen”
به زبان آلمانی به معنای “بستن یک قرارداد” یا “امضای یک قرارداد” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند نهایی کردن و امضای یک توافق رسمی بین دو یا چند طرف استفاده می‌شود.

بستن قرارداد کاری
“Er hat einen Vertrag mit einer neuen Firma abgeschlossen.”
“او با یک شرکت جدید قرارداد بسته است.”

امضای قرارداد اجاره
“Sie hat einen Vertrag für ihre neue Wohnung abgeschlossen.”
“او قرارداد اجاره برای آپارتمان جدیدش امضا کرده است.”

استفاده با ضمایر
قرارداد من

“Ich habe einen Vertrag für das Projekt abgeschlossen.”
“من یک قرارداد برای پروژه امضا کرده‌ام.”

قرارداد او (مونث)

“Sie hat einen Vertrag mit einem Verlag abgeschlossen.”
“او با یک انتشارات قرارداد بسته است.”

قرارداد آن‌ها

“Sie haben einen Vertrag über die Lieferung von Waren abgeschlossen.”
“آن‌ها قرارداد تحویل کالا را امضا کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
بستن قرارداد فروش
“Er hat einen Vertrag über den Verkauf seines Autos abgeschlossen.”
“او قرارداد فروش ماشینش را بسته است.”

امضای قرارداد خدمات
“Wir haben einen Vertrag mit einem Dienstleister abgeschlossen.”
“ما قرارداد خدماتی با یک ارائه‌دهنده خدمات امضا کرده‌ایم.”

بستن قرارداد همکاری
“Sie hat einen Vertrag über die Zusammenarbeit mit einer anderen Firma abgeschlossen.”
“او قرارداد همکاری با یک شرکت دیگر بسته است.”

امضای قرارداد خرید
“Er hat einen Vertrag über den Kauf eines Hauses abgeschlossen.”
“او قرارداد خرید یک خانه را امضا کرده است.”

بستن قرارداد استخدام
“Sie hat einen Vertrag als neue Mitarbeiterin in der Firma abgeschlossen.”
“او به عنوان کارمند جدید در شرکت قرارداد بسته است.”

امضای قرارداد بیمه
“Er hat einen Vertrag für seine Krankenversicherung abgeschlossen.”
“او قرارداد بیمه درمانی خود را امضا کرده است.”

بستن قرارداد تجاری
“Wir haben einen Vertrag über den Import von Waren abgeschlossen.”
“ما قرارداد واردات کالا را بسته‌ایم.”

امضای قرارداد آموزشی
“Sie hat einen Vertrag mit einer Sprachschule abgeschlossen.”
“او قرارداد با یک مدرسه زبان امضا کرده است.”

بستن قرارداد مالی
“Er hat einen Vertrag über einen Kredit mit der Bank abgeschlossen.”
“او قرارداد یک وام با بانک بسته است.”

امضای قرارداد کاری
“Sie hat einen Vertrag als freie Mitarbeiterin abgeschlossen.”
“او قرارداد به عنوان کارمند آزاد امضا کرده است.”

بستن قرارداد توسعه
“Das Unternehmen hat einen Vertrag über die Entwicklung einer neuen Software abgeschlossen.”
“شرکت قرارداد توسعه یک نرم‌افزار جدید را بسته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “einen Vertrag abschließen” برای توصیف فرآیند بستن و امضای قراردادها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

91
Q

ein Formular ausfüllen

A

فرم پر کردن

پر کردن فرم ثبت‌نام
“Ich muss ein Formular für die Anmeldung ausfüllen.”
“باید یک فرم برای ثبت‌نام پر کنم.”

پر کردن فرم درخواست
“Er hat das Formular für die Bewerbung ausgefüllt.”
“او فرم درخواست را پر کرده است.”

استفاده با ضمایر
فرم من

“Ich habe mein Formular vollständig ausgefüllt.”
“من فرم خود را به طور کامل پر کرده‌ام.”

فرم او (مونث)

“Sie hat ihr Formular online ausgefüllt.”
“او فرم خود را به صورت آنلاین پر کرده است.”

فرم آن‌ها

“Sie haben die Formulare für die Versicherung ausgefüllt.”
“آن‌ها فرم‌های بیمه را پر کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
پر کردن فرم پزشکی
“Der Patient muss ein Formular im Krankenhaus ausfüllen.”
“بیمار باید یک فرم در بیمارستان پر کند.”

پر کردن فرم بانکی
“Ich muss ein Formular für die Eröffnung eines Bankkontos ausfüllen.”
“باید یک فرم برای باز کردن حساب بانکی پر کنم.”

پر کردن فرم نظرسنجی
“Sie haben das Formular zur Zufriedenheit der Kunden ausgefüllt.”
“آن‌ها فرم نظرسنجی رضایت مشتریان را پر کرده‌اند.”

پر کردن فرم درخواست ویزا
“Er hat das Formular für das Visum ausgefüllt.”
“او فرم درخواست ویزا را پر کرده است.”

پر کردن فرم ارزیابی عملکرد
“Die Mitarbeiter müssen ein Formular zur Leistungsbewertung ausfüllen.”
“کارکنان باید فرم ارزیابی عملکرد را پر کنند.”

پر کردن فرم مالیاتی
“Ich habe das Formular für meine Steuererklärung ausgefüllt.”
“من فرم اظهارنامه مالیاتی خود را پر کرده‌ام.”

پر کردن فرم استخدام
“Sie hat das Formular für den neuen Job ausgefüllt.”
“او فرم استخدام برای شغل جدید را پر کرده است.”

پر کردن فرم رضایت‌نامه
“Eltern müssen ein Formular für die Schulausflüge ausfüllen.”
“والدین باید فرم رضایت‌نامه برای گردش‌های مدرسه را پر کنند.”

پر کردن فرم اطلاعات شخصی
“Er hat das Formular mit seinen persönlichen Daten ausgefüllt.”
“او فرم را با اطلاعات شخصی خود پر کرده است.”

پر کردن فرم پذیرش
“Die neuen Studenten müssen ein Formular zur Aufnahme ausfüllen.”
“دانشجویان جدید باید فرم پذیرش را پر کنند.”

پر کردن فرم درخواست اقامت
“Ich habe das Formular für die Aufenthaltsgenehmigung ausgefüllt.”
“من فرم درخواست اجازه اقامت را پر کرده‌ام.”

پر کردن فرم درخواست کمک مالی
“Sie hat das Formular für finanzielle Unterstützung ausgefüllt.”
“او فرم درخواست کمک مالی را پر کرده است.”

92
Q

ein Gespräch einleiten/
beenden/
entgegennehmen

A

عبارت‌های “ein Gespräch einleiten”, “ein Gespräch beenden” و “ein Gespräch entgegennehmen” به ترتیب به معنای “آغاز کردن یک مکالمه”، “پایان دادن به یک مکالمه” و “پاسخ دادن به یک مکالمه” یا “پذیرفتن یک مکالمه” هستند. این عبارت‌ها برای توصیف مراحل مختلف در یک مکالمه استفاده می‌شوند.

آغاز کردن یک مکالمه
“Er leitet das Gespräch mit einer Begrüßung ein.”
“او مکالمه را با یک خوش‌آمدگویی آغاز می‌کند.”

پایان دادن به یک مکالمه
“Sie beendet das Gespräch mit einem freundlichen Abschied.”
“او مکالمه را با یک خداحافظی دوستانه پایان می‌دهد.”

پاسخ دادن به یک مکالمه
“Er nimmt das Gespräch entgegen und stellt sich vor.”
“او به مکالمه پاسخ می‌دهد و خودش را معرفی می‌کند.”

استفاده با ضمایر
آغاز مکالمه من

“Ich leite das Gespräch mit einer kurzen Einführung ein.”
“من مکالمه را با یک معرفی کوتاه آغاز می‌کنم.”

پایان مکالمه او (مونث)

“Sie beendet das Gespräch, nachdem alle Fragen beantwortet wurden.”
“او مکالمه را پس از پاسخ به تمامی سوالات پایان می‌دهد.”

پاسخ به مکالمه آن‌ها

“Sie nehmen das Gespräch entgegen und beantworten die Fragen.”
“آن‌ها به مکالمه پاسخ می‌دهند و سوالات را پاسخ می‌دهند.”

مثال‌های بیشتر:
آغاز مکالمه رسمی
“Der Geschäftsführer leitet das Gespräch mit einer Dankesrede ein.”
“مدیرعامل مکالمه را با یک سخنرانی تشکر آغاز می‌کند.”

پایان مکالمه تلفنی
“Er beendet das Gespräch, indem er sich für die Zeit bedankt.”
“او مکالمه تلفنی را با تشکر برای زمان پایان می‌دهد.”

پاسخ به تماس تلفنی
“Sie nimmt das Gespräch entgegen und begrüßt den Anrufer.”
“او به تماس تلفنی پاسخ می‌دهد و به تماس‌گیرنده خوش‌آمد می‌گوید.”

آغاز مکالمه در جلسه
“Der Moderator leitet das Gespräch mit einer kurzen Vorstellung ein.”
“مجری مکالمه را با یک معرفی کوتاه آغاز می‌کند.”

پایان مکالمه در مصاحبه
“Am Ende des Interviews beendet der Reporter das Gespräch.”
“در پایان مصاحبه، خبرنگار مکالمه را پایان می‌دهد.”

پاسخ به مکالمه حضوری
“Er nimmt das Gespräch entgegen und lädt den Besucher ein, Platz zu nehmen.”
“او به مکالمه حضوری پاسخ می‌دهد و از بازدیدکننده دعوت می‌کند تا بنشیند.”

آغاز مکالمه در کنفرانس
“Der Redner leitet das Gespräch mit einer Frage ein, um das Publikum einzubeziehen.”
“سخنران مکالمه را با یک سوال آغاز می‌کند تا مخاطبان را درگیر کند.”

پایان مکالمه در فروش
“Der Verkäufer beendet das Gespräch, indem er dem Kunden für sein Interesse dankt.”
“فروشنده مکالمه را با تشکر از مشتری برای علاقه‌اش پایان می‌دهد.”

پاسخ به مکالمه در یک جلسه کاری
“Der Assistent nimmt das Gespräch entgegen und informiert den Anrufer über den Status des Projekts.”
“دستیار به مکالمه پاسخ می‌دهد و تماس‌گیرنده را درباره وضعیت پروژه مطلع می‌کند.”

آغاز مکالمه در شبکه‌سازی
“Er leitet das Gespräch auf der Konferenz ein, um neue Kontakte zu knüpfen.”
“او مکالمه را در کنفرانس آغاز می‌کند تا ارتباطات جدیدی برقرار کند.”

پایان مکالمه در مشاوره
“Der Berater beendet das Gespräch, indem er die nächsten Schritte erklärt.”
“مشاور مکالمه را با توضیح گام‌های بعدی پایان می‌دهد.”

پاسخ به مکالمه در مطب پزشک
“Die Arzthelferin nimmt das Gespräch entgegen und vereinbart einen Termin.”
“دستیار پزشک به مکالمه پاسخ می‌دهد و یک قرار ملاقات تعیین می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت‌های “ein Gespräch einleiten”, “ein Gespräch beenden” و “ein Gespräch entgegennehmen” برای توصیف مراحل مختلف در یک مکالمه استفاده کرد.

93
Q

entgegennehmen

A

دریافت کردن

فعل “entgegennehmen”

به زبان آلمانی به معنای “دریافت کردن”، “پذیرفتن” یا “قبول کردن” است.
این فعل معمولاً برای توصیف فرآیند دریافت یا پذیرش چیزی مانند مکالمه، سفارش، یا هدیه استفاده می‌شود.

دریافت سفارش
“Er nimmt die Bestellung entgegen.”
“او سفارش را دریافت می‌کند.”

پذیرش مکالمه
“Sie nimmt das Gespräch entgegen.”
“او مکالمه را پاسخ می‌دهد.”

استفاده با ضمایر
دریافت پیام من

“Ich nehme die Nachricht entgegen.”
“من پیام را دریافت می‌کنم.”

پذیرش بسته او (مونث)

“Sie nimmt das Paket entgegen.”
“او بسته را دریافت می‌کند.”

دریافت هدیه آن‌ها

“Sie nehmen die Geschenke entgegen.”
“آن‌ها هدایا را دریافت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
دریافت نامه
“Der Postbote nimmt den Brief entgegen und liefert ihn aus.”
“پستچی نامه را دریافت می‌کند و آن را تحویل می‌دهد.”

پذیرش تماس تلفنی
“Die Sekretärin nimmt den Anruf entgegen und verbindet ihn weiter.”
“منشی تماس تلفنی را دریافت می‌کند و آن را وصل می‌کند.”

دریافت جایزه
“Er nimmt die Auszeichnung für seine hervorragenden Leistungen entgegen.”
“او جایزه را برای عملکرد برجسته‌اش دریافت می‌کند.”

پذیرش درخواست
“Der Beamte nimmt den Antrag entgegen und bearbeitet ihn.”
“مأمور درخواست را دریافت می‌کند و آن را پردازش می‌کند.”

دریافت تحویل
“Sie nimmt die Lieferung entgegen und prüft den Inhalt.”
“او تحویل را دریافت می‌کند و محتوا را بررسی می‌کند.”

پذیرش پول
“Der Kassierer nimmt das Geld entgegen und gibt das Wechselgeld zurück.”
“صندوقدار پول را دریافت می‌کند و بقیه پول را پس می‌دهد.”

دریافت گزارش
“Der Manager nimmt den Bericht entgegen und liest ihn durch.”
“مدیر گزارش را دریافت می‌کند و آن را می‌خواند.”

پذیرش پیشنهاد
“Sie nimmt das Angebot entgegen und bedankt sich.”
“او پیشنهاد را دریافت می‌کند و تشکر می‌کند.”

دریافت نمونه
“Das Labor nimmt die Probe entgegen und analysiert sie.”
“آزمایشگاه نمونه را دریافت می‌کند و آن را تحلیل می‌کند.”

پذیرش مسئولیت
“Er nimmt die Verantwortung für das Projekt entgegen.”
“او مسئولیت پروژه را قبول می‌کند.”

دریافت رزومه
“Der Personalchef nimmt die Bewerbungen entgegen und prüft sie.”
“رئیس منابع انسانی رزومه‌ها را دریافت می‌کند و آن‌ها را بررسی می‌کند.”

پذیرش رزرو
“Das Hotel nimmt die Reservierung entgegen und bestätigt sie.”
“هتل رزرو را دریافت می‌کند و آن را تأیید می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “entgegennehmen” برای توصیف فرآیند دریافت یا پذیرش چیزهای مختلف استفاده کرد.

قبول کردن

94
Q

einleiten

A

فعل “einleiten”

به زبان آلمانی به معنای “آغاز کردن”، “شروع کردن” یا “مقدمه‌چینی کردن” است.
این فعل برای توصیف شروع یا آغاز یک فرآیند، مکالمه، رویداد یا هر گونه اقدام دیگری استفاده می‌شود.

شروع یک مکالمه
“Er leitet das Gespräch mit einer Begrüßung ein.”
“او مکالمه را با یک خوش‌آمدگویی آغاز می‌کند.”

آغاز یک پروژه
“Sie leitet das Projekt mit einem Kick-off-Meeting ein.”
“او پروژه را با یک جلسه شروع آغاز می‌کند.”

استفاده با ضمایر
شروع کار من

“Ich leite die Sitzung mit einer kurzen Präsentation ein.”
“من جلسه را با یک ارائه کوتاه آغاز می‌کنم.”

آغاز جلسه او (مونث)

“Sie leitet die Besprechung mit einer Agenda ein.”
“او جلسه را با یک دستور کار آغاز می‌کند.”

شروع فعالیت آن‌ها

“Sie leiten die Veranstaltung mit einer Rede ein.”
“آن‌ها رویداد را با یک سخنرانی آغاز می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
شروع یک تغییر
“Die Regierung leitet Reformen zur Verbesserung des Bildungssystems ein.”
“دولت اصلاحاتی را برای بهبود سیستم آموزشی آغاز می‌کند.”

آغاز یک تحقیق
“Der Wissenschaftler leitet die Studie mit einer Hypothese ein.”
“دانشمند تحقیق را با یک فرضیه آغاز می‌کند.”

شروع یک پروژه ساختمانی
“Die Baufirma leitet das Bauvorhaben mit der Grundsteinlegung ein.”
“شرکت ساختمانی پروژه را با گذاشتن سنگ بنای ساختمان آغاز می‌کند.”

آغاز یک جشن
“Der Bürgermeister leitet das Stadtfest mit einer Eröffnungsrede ein.”
“شهردار جشن شهر را با یک سخنرانی افتتاحیه آغاز می‌کند.”

شروع یک روند قانونی
“Der Anwalt leitet das Verfahren mit der Einreichung der Klage ein.”
“وکیل روند قانونی را با ثبت شکایت آغاز می‌کند.”

آغاز یک سفر
“Sie leiten ihre Reise mit einer sorgfältigen Planung ein.”
“آن‌ها سفر خود را با یک برنامه‌ریزی دقیق آغاز می‌کنند.”

شروع یک جلسه کاری
“Er leitet die Konferenz mit einer Begrüßungsrede ein.”
“او کنفرانس را با یک سخنرانی خوش‌آمدگویی آغاز می‌کند.”

آغاز یک دوره آموزشی
“Der Lehrer leitet den Kurs mit einer Einführung ein.”
“معلم دوره را با یک مقدمه آغاز می‌کند.”

شروع یک کمپین تبلیغاتی
“Die Marketingabteilung leitet die Kampagne mit einer Pressemitteilung ein.”
“بخش بازاریابی کمپین را با یک بیانیه مطبوعاتی آغاز می‌کند.”

آغاز یک فصل جدید
“Der Autor leitet das neue Kapitel seines Buches mit einer spannenden Szene ein.”
“نویسنده فصل جدید کتاب خود را با یک صحنه هیجان‌انگیز آغاز می‌کند.”

شروع یک کار هنری
“Der Künstler leitet sein neues Projekt mit einer Skizze ein.”
“هنرمند پروژه جدید خود را با یک طراحی اولیه آغاز می‌کند.”

آغاز یک نوآوری
“Das Unternehmen leitet den Innovationsprozess mit einer Brainstorming-Sitzung ein.”
“شرکت فرآیند نوآوری را با یک جلسه بارش افکار آغاز می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “einleiten” برای توصیف شروع یا آغاز فعالیت‌ها و فرآیندهای مختلف استفاده کرد.

افتتاح کردنeröffnen

95
Q

etwas auf den neuesten Stand bringen

A

یه چیزی رو بروز و آپدیت کردن

عبارت “etwas auf den neuesten Stand bringen” به زبان آلمانی به معنای “به‌روز کردن چیزی” یا “آخرین اطلاعات را به‌روزرسانی کردن” است. این عبارت برای توصیف فرآیند به‌روزرسانی اطلاعات، سیستم‌ها، دانش یا هر چیز دیگری استفاده می‌شود تا با آخرین پیشرفت‌ها و اطلاعات هماهنگ باشد.

به‌روزرسانی نرم‌افزار
“Wir müssen die Software auf den neuesten Stand bringen.”
“ما باید نرم‌افزار را به‌روز کنیم.”

به‌روزرسانی اطلاعات
“Er hat die Daten auf den neuesten Stand gebracht.”
“او اطلاعات را به‌روز کرده است.”

استفاده با ضمایر
به‌روزرسانی پروژه من

“Ich bringe mein Projekt auf den neuesten Stand.”
“من پروژه خود را به‌روز می‌کنم.”

به‌روزرسانی دانش او (مونث)

“Sie bringt ihr Wissen regelmäßig auf den neuesten Stand.”
“او دانش خود را به‌طور منظم به‌روز می‌کند.”

به‌روزرسانی سیستم آن‌ها

“Sie bringen ihr System auf den neuesten Stand.”
“آن‌ها سیستم خود را به‌روز می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
به‌روزرسانی مستندات
“Wir müssen die Dokumentation auf den neuesten Stand bringen.”
“ما باید مستندات را به‌روز کنیم.”

به‌روزرسانی وب‌سایت
“Die Firma hat ihre Webseite auf den neuesten Stand gebracht.”
“شرکت وب‌سایت خود را به‌روز کرده است.”

به‌روزرسانی تجهیزات
“Der Betrieb bringt seine Maschinen auf den neuesten Stand der Technik.”
“کارخانه تجهیزات خود را با آخرین فناوری به‌روز می‌کند.”

به‌روزرسانی مهارت‌ها
“Es ist wichtig, seine beruflichen Fähigkeiten auf den neuesten Stand zu bringen.”
“مهم است که مهارت‌های حرفه‌ای خود را به‌روز کنید.”

به‌روزرسانی پایگاه داده
“Er bringt die Datenbank auf den neuesten Stand.”
“او پایگاه داده را به‌روز می‌کند.”

به‌روزرسانی روش‌ها
“Die Lehrer bringen ihre Lehrmethoden auf den neuesten Stand.”
“معلمان روش‌های تدریس خود را به‌روز می‌کنند.”

به‌روزرسانی مقررات
“Die Regierung hat die Vorschriften auf den neuesten Stand gebracht.”
“دولت مقررات را به‌روز کرده است.”

به‌روزرسانی اطلاعات بازار
“Die Analysten bringen ihre Marktanalysen auf den neuesten Stand.”
“تحلیل‌گران تحلیل‌های بازار خود را به‌روز می‌کنند.”

به‌روزرسانی امنیتی
“Es ist wichtig, die Sicherheitssysteme regelmäßig auf den neuesten Stand zu bringen.”
“مهم است که سیستم‌های امنیتی را به‌طور منظم به‌روز کنید.”

به‌روزرسانی اطلاعات شخصی
“Sie hat ihre persönlichen Daten auf den neuesten Stand gebracht.”
“او اطلاعات شخصی خود را به‌روز کرده است.”

به‌روزرسانی برنامه‌های کاربردی
“Der IT-Support bringt alle Anwendungen auf den neuesten Stand.”
“پشتیبانی فناوری اطلاعات همه برنامه‌ها را به‌روز می‌کند.”

به‌روزرسانی گزارش‌ها
“Wir müssen unsere monatlichen Berichte auf den neuesten Stand bringen.”
“ما باید گزارش‌های ماهانه خود را به‌روز کنیم.”

به‌روزرسانی فهرست کالاها
“Der Laden bringt seine Lagerbestände auf den neuesten Stand.”
“فروشگاه فهرست کالاهای خود را به‌روز می‌کند.”

به‌روزرسانی نرم‌افزارهای موبایل
“Die Entwickler bringen die App auf den neuesten Stand.”
“توسعه‌دهندگان اپلیکیشن را به‌روز می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “etwas auf den neuesten Stand bringen” برای توصیف فرآیند به‌روزرسانی و هماهنگ کردن چیزهای مختلف با آخرین اطلاعات و پیشرفت‌ها استفاده کرد.

96
Q

Fähigkeiten/Kenntnisse erwerben

A

به دست آوردن و کسب کردن دانش یا مهارت

عبارت “Fähigkeiten erwerben” یا “Kenntnisse erwerben” به زبان آلمانی به معنای “کسب کردن مهارت‌ها” یا “کسب کردن دانش” است. این عبارت‌ها برای توصیف فرآیند یادگیری و به دست آوردن مهارت‌ها و دانش‌های جدید استفاده می‌شوند.

کسب مهارت‌های جدید
“Er möchte neue Fähigkeiten im Programmieren erwerben.”
“او می‌خواهد مهارت‌های جدید در برنامه‌نویسی کسب کند.”

کسب دانش تخصصی
“Sie hat umfangreiche Kenntnisse in der Medizin erworben.”
“او دانش گسترده‌ای در زمینه پزشکی کسب کرده است.”

استفاده با ضمایر
مهارت‌های من

“Ich habe viele Fähigkeiten durch meine Ausbildung erworben.”
“من مهارت‌های زیادی از طریق تحصیلاتم کسب کرده‌ام.”

دانش او (مونث)

“Sie hat ihre Kenntnisse durch jahrelange Erfahrung erworben.”
“او دانش خود را از طریق سال‌ها تجربه کسب کرده است.”

مهارت‌های آن‌ها

“Sie haben während ihres Praktikums wertvolle Fähigkeiten erworben.”
“آن‌ها در طول کارآموزی خود مهارت‌های ارزشمندی کسب کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
کسب مهارت‌های زبانی
“Er hat während seines Aufenthalts in Frankreich Französischkenntnisse erworben.”
“او در طول اقامتش در فرانسه مهارت‌های زبان فرانسه را کسب کرده است.”

کسب دانش فنی
“Die Ingenieure erwerben ständig neue technische Kenntnisse.”
“مهندسان دائماً دانش فنی جدیدی کسب می‌کنند.”

کسب مهارت‌های مدیریتی
“Sie hat in ihrer Führungsposition viele Managementfähigkeiten erworben.”
“او در موقعیت مدیریتی خود مهارت‌های مدیریتی زیادی کسب کرده است.”

کسب دانش علمی
“Durch intensive Forschung hat er tiefgehende wissenschaftliche Kenntnisse erworben.”
“او از طریق تحقیقات فشرده دانش علمی عمیقی کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های هنری
“Er hat durch jahrelanges Training beeindruckende künstlerische Fähigkeiten erworben.”
“او از طریق سال‌ها تمرین مهارت‌های هنری چشمگیری کسب کرده است.”

کسب دانش تاریخی
“Sie hat durch das Studium der Geschichte umfangreiche historische Kenntnisse erworben.”
“او از طریق مطالعه تاریخ دانش تاریخی گسترده‌ای کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های اجتماعی
“Er hat durch ehrenamtliche Arbeit wichtige soziale Fähigkeiten erworben.”
“او از طریق کار داوطلبانه مهارت‌های اجتماعی مهمی کسب کرده است.”

کسب دانش recht‌شناسی
“Die Anwälte erwerben durch ständige Weiterbildung aktuelle Rechtskenntnisse.”
“وکلا از طریق آموزش مداوم دانش حقوقی به‌روز را کسب می‌کنند.”

کسب مهارت‌های بین‌المللی
“Sie hat durch ihre Arbeit im Ausland wertvolle internationale Fähigkeiten erworben.”
“او از طریق کار در خارج از کشور مهارت‌های بین‌المللی ارزشمندی کسب کرده است.”

کسب دانش فناوری اطلاعات
“Er hat durch verschiedene Kurse umfangreiche IT-Kenntnisse erworben.”
“او از طریق دوره‌های مختلف دانش گسترده‌ای در زمینه فناوری اطلاعات کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های تجاری
“Sie hat durch ihre Arbeit im Vertrieb viele kaufmännische Fähigkeiten erworben.”
“او از طریق کار در فروش مهارت‌های تجاری زیادی کسب کرده است.”

کسب دانش آموزشی
“Lehrer erwerben durch Weiterbildung neue pädagogische Kenntnisse.”
“معلمان از طریق آموزش‌های تکمیلی دانش آموزشی جدیدی کسب می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارات “Fähigkeiten erwerben” و “Kenntnisse erwerben” برای توصیف فرآیند یادگیری و کسب مهارت‌ها و دانش‌های جدید استفاده کرد.

97
Q

im Hotel ein - und auschecken

A

کردن در هتلcheck out

عبارت‌های “im Hotel einchecken” و “im Hotel auschecken”
به زبان آلمانی به ترتیب به معنای “وارد هتل شدن” یا “چک‌این کردن” و “خارج شدن از هتل” یا “چک‌اوت کردن” هستند.
این عبارت‌ها برای توصیف فرآیند ورود و خروج مهمانان در هتل استفاده می‌شوند.

ورود به هتل (چک‌این)
“Wir werden um 14:00 Uhr im Hotel einchecken.”
“ما ساعت ۱۴:۰۰ وارد هتل خواهیم شد.”

خروج از هتل (چک‌اوت)
“Wir müssen bis 11:00 Uhr aus dem Hotel auschecken.”
“ما باید تا ساعت ۱۱:۰۰ از هتل خارج شویم.”

استفاده با ضمایر
ورود من به هتل

“Ich checke im Hotel ein und bekomme meine Zimmerschlüssel.”
“من وارد هتل می‌شوم و کلید اتاقم را می‌گیرم.”

خروج او (مونث) از هتل

“Sie checkt aus dem Hotel aus und fährt zum Flughafen.”
“او از هتل خارج می‌شود و به سمت فرودگاه می‌رود.”

ورود و خروج آن‌ها

“Sie checken im Hotel ein und zwei Tage später wieder aus.”
“آن‌ها وارد هتل می‌شوند و دو روز بعد دوباره خارج می‌شوند.”

مثال‌های بیشتر:
فرآیند چک‌این
“Der Rezeptionist hilft den Gästen beim Einchecken und gibt ihnen Informationen über das Hotel.”
“مسئول پذیرش به مهمانان در هنگام ورود کمک می‌کند و اطلاعاتی درباره هتل به آن‌ها می‌دهد.”

زمان چک‌اوت
“Bitte denken Sie daran, vor 11:00 Uhr auszuchecken.”
“لطفاً به خاطر داشته باشید که قبل از ساعت ۱۱:۰۰ خارج شوید.”

چک‌این آنلاین
“Viele Hotels bieten die Möglichkeit, online einzuchecken.”
“بسیاری از هتل‌ها امکان چک‌این آنلاین را ارائه می‌دهند.”

چک‌اوت دیرهنگام
“Wenn Sie einen späten Flug haben, können Sie einen späten Check-out anfragen.”
“اگر پرواز دیرهنگام دارید، می‌توانید چک‌اوت دیرهنگام درخواست کنید.”

ورود گروهی به هتل
“Die Reisegruppe checkt zusammen im Hotel ein.”
“گروه گردشگری به صورت جمعی وارد هتل می‌شود.”

خروج بعد از تعطیلات
“Nach einem entspannten Wochenende checken wir am Sonntagmorgen aus.”
“پس از یک آخر هفته آرام، ما صبح یکشنبه خارج می‌شویم.”

آماده شدن برای ورود
“Bevor wir einchecken, müssen wir unsere Reservierungsbestätigung vorzeigen.”
“قبل از ورود، باید تأییدیه رزرو خود را نشان دهیم.”

آماده شدن برای خروج
“Vor dem Auschecken müssen wir sicherstellen, dass wir nichts im Zimmer vergessen haben.”
“قبل از خروج باید مطمئن شویم که چیزی در اتاق جا نگذاشته‌ایم.”

تجربه ورود به هتل
“Das Einchecken im Hotel verlief reibungslos und schnell.”
“ورود به هتل به‌طور روان و سریع انجام شد.”

مراحل خروج
“Beim Auschecken gibt man die Zimmerschlüssel an der Rezeption zurück.”
“در هنگام خروج، کلیدهای اتاق را به پذیرش تحویل می‌دهید.”

چک‌این بدون تماس
“Einige Hotels bieten kontaktloses Einchecken an, um den Aufenthalt sicherer zu machen.”
“برخی از هتل‌ها چک‌این بدون تماس را ارائه می‌دهند تا اقامت را ایمن‌تر کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت‌های “im Hotel einchecken” و “im Hotel auschecken” برای توصیف فرآیند ورود و خروج مهمانان در هتل استفاده کرد.

کردن در هتلcheck in

98
Q

ins Schwitzen kommen

A

عبارت “ins Schwitzen kommen”
به زبان آلمانی به معنای “عرق کردن” یا “به سختی افتادن” است.
این عبارت هم به صورت فیزیکی (عرق کردن به دلیل گرما یا ورزش) و
هم به صورت استعاری (تحت فشار قرار گرفتن به دلیل استرس یا سختی یک موقعیت) استفاده می‌شود.

عرق کردن به دلیل ورزش
“Nach dem Joggen bin ich richtig ins Schwitzen gekommen.”
“بعد از دویدن واقعاً عرق کردم.”

تحت فشار قرار گرفتن به دلیل یک امتحان
“Beim schwierigen Test ist er ganz schön ins Schwitzen gekommen.”
“در امتحان سخت واقعاً تحت فشار قرار گرفت.”

استفاده با ضمایر
عرق کردن من

“Ich bin beim Training ins Schwitzen gekommen.”
“من در هنگام تمرین عرق کردم.”

عرق کردن او (مونث)

“Sie ist bei der Präsentation ins Schwitzen gekommen.”
“او در هنگام ارائه عرق کرده است.”

تحت فشار قرار گرفتن آن‌ها

“Sie sind bei der schwierigen Aufgabe ins Schwitzen gekommen.”
“آن‌ها در مواجهه با وظیفه دشوار تحت فشار قرار گرفتند.”

مثال‌های بیشتر:
عرق کردن در تابستان
“An heißen Sommertagen kommt man schnell ins Schwitzen.”
“در روزهای گرم تابستان به سرعت عرق می‌کنی.”

تحت فشار قرار گرفتن در کار
“Er ist ins Schwitzen gekommen, als er die Deadline fast verpasst hätte.”
“او زمانی که تقریباً مهلت را از دست داده بود، تحت فشار قرار گرفت.”

عرق کردن در باشگاه
“Nach einer intensiven Trainingseinheit kommen alle ins Schwitzen.”
“بعد از یک جلسه تمرینی فشرده، همه عرق می‌کنند.”

تحت فشار قرار گرفتن در مصاحبه
“Bei den kniffligen Fragen im Vorstellungsgespräch kam sie ins Schwitzen.”
“در مواجهه با سوالات پیچیده در مصاحبه شغلی، او تحت فشار قرار گرفت.”

عرق کردن در حین انجام کار فیزیکی
“Beim Umzug sind wir richtig ins Schwitzen gekommen.”
“در هنگام اسباب‌کشی واقعاً عرق کردیم.”

تحت فشار قرار گرفتن در امتحان
“Als er die komplizierte Aufgabe sah, kam er ins Schwitzen.”
“وقتی وظیفه پیچیده را دید، تحت فشار قرار گرفت.”

عرق کردن در طول دوچرخه‌سواری
“Nach der langen Fahrradtour kamen wir alle ins Schwitzen.”
“بعد از تور طولانی دوچرخه‌سواری، همه ما عرق کردیم.”

تحت فشار قرار گرفتن در یک جلسه کاری
“Als der Chef schwierige Fragen stellte, kamen die Mitarbeiter ins Schwitzen.”
“وقتی رئیس سوالات سختی مطرح کرد، کارکنان تحت فشار قرار گرفتند.”

عرق کردن در طول یک مسابقه
“Beim Marathon kamen die Läufer ordentlich ins Schwitzen.”
“دوندگان در طول ماراتن حسابی عرق کردند.”

تحت فشار قرار گرفتن در پروژه
“Bei dem wichtigen Projekt kam das ganze Team ins Schwitzen.”
“در پروژه مهم، کل تیم تحت فشار قرار گرفت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “ins Schwitzen kommen” به صورت فیزیکی و استعاری برای توصیف عرق کردن یا تحت فشار قرار گرفتن در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

99
Q

seinen Lebensunterhalt verdienen

A

عبارت “seinen Lebensunterhalt verdienen”
به زبان آلمانی به معنای “درآمد کسب کردن برای گذران زندگی” یا “تأمین معاش” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند کار کردن و به دست آوردن پول برای
تأمین نیازهای اساسی زندگی استفاده می‌شود.

تأمین معاش از طریق کار
“Er arbeitet hart, um seinen Lebensunterhalt zu verdienen.”
“او سخت کار می‌کند تا معاش خود را تأمین کند.”

کسب درآمد به عنوان فریلنسر
“Sie verdient ihren Lebensunterhalt als freiberufliche Designerin.”
“او به عنوان یک طراح فریلنسر معاش خود را تأمین می‌کند.”

استفاده با ضمایر
معاش من

“Ich verdiene meinen Lebensunterhalt durch meinen Job im Büro.”
“من از طریق کارم در دفتر معاش خود را تأمین می‌کنم.”

معاش او (مونث)

“Sie verdient ihren Lebensunterhalt durch das Unterrichten.”
“او از طریق تدریس معاش خود را تأمین می‌کند.”

معاش آن‌ها

“Sie verdienen ihren Lebensunterhalt mit einem kleinen Familienbetrieb.”
“آن‌ها معاش خود را از طریق یک کسب‌وکار خانوادگی کوچک تأمین می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
تأمین معاش از طریق کشاورزی
“Viele Menschen in ländlichen Gebieten verdienen ihren Lebensunterhalt mit der Landwirtschaft.”
“بسیاری از مردم در مناطق روستایی از طریق کشاورزی معاش خود را تأمین می‌کنند.”

کسب درآمد از طریق موسیقی
“Er verdient seinen Lebensunterhalt als Straßenmusiker.”
“او به عنوان یک نوازنده خیابانی معاش خود را تأمین می‌کند.”

تأمین معاش از طریق تجارت
“Sie verdienen ihren Lebensunterhalt durch den Verkauf von Handwerkskunst.”
“آن‌ها از طریق فروش صنایع دستی معاش خود را تأمین می‌کنند.”

کسب درآمد از طریق کارآفرینی
“Er verdient seinen Lebensunterhalt, indem er ein kleines Unternehmen betreibt.”
“او معاش خود را از طریق راه‌اندازی یک کسب‌وکار کوچک تأمین می‌کند.”

تأمین معاش از طریق نویسندگی
“Sie verdient ihren Lebensunterhalt als Schriftstellerin.”
“او به عنوان نویسنده معاش خود را تأمین می‌کند.”

کسب درآمد از طریق شغل‌های موقت
“Viele Studenten verdienen ihren Lebensunterhalt durch Teilzeitjobs.”
“بسیاری از دانشجویان از طریق کارهای پاره‌وقت معاش خود را تأمین می‌کنند.”

تأمین معاش از طریق فناوری اطلاعات
“Er verdient seinen Lebensunterhalt als Softwareentwickler.”
“او به عنوان توسعه‌دهنده نرم‌افزار معاش خود را تأمین می‌کند.”

کسب درآمد از طریق هنر
“Sie verdient ihren Lebensunterhalt mit ihren Gemälden.”
“او از طریق نقاشی‌های خود معاش خود را تأمین می‌کند.”

تأمین معاش از طریق مشاغل خدماتی
“Er verdient seinen Lebensunterhalt als Kellner.”
“او به عنوان پیشخدمت معاش خود را تأمین می‌کند.”

کسب درآمد از طریق مشاغل اداری
“Sie verdient ihren Lebensunterhalt in einer Verwaltungstätigkeit.”
“او در یک شغل اداری معاش خود را تأمین می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “seinen Lebensunterhalt verdienen” برای توصیف فرآیند تأمین معاش و کسب درآمد در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

100
Q

sich Fähigkeiten (Kenntnisse) aneignen

A

عبارت “sich Fähigkeiten aneignen” یا “sich Kenntnisse aneignen” به زبان آلمانی به معنای “کسب کردن مهارت‌ها” یا “کسب کردن دانش” است. این عبارت‌ها برای توصیف فرآیند یادگیری و به دست آوردن مهارت‌ها و دانش‌های جدید استفاده می‌شوند.

کسب مهارت‌های جدید
“Er hat sich viele Fähigkeiten im Programmieren angeeignet.”
“او مهارت‌های زیادی در برنامه‌نویسی کسب کرده است.”

کسب دانش تخصصی
“Sie hat sich umfangreiche Kenntnisse in der Medizin angeeignet.”
“او دانش گسترده‌ای در زمینه پزشکی کسب کرده است.”

استفاده با ضمایر
مهارت‌های من

“Ich habe mir durch Online-Kurse neue Fähigkeiten angeeignet.”
“من از طریق دوره‌های آنلاین مهارت‌های جدیدی کسب کرده‌ام.”

دانش او (مونث)

“Sie hat sich durch jahrelanges Studium umfassende Kenntnisse angeeignet.”
“او از طریق سال‌ها تحصیل دانش گسترده‌ای کسب کرده است.”

مهارت‌های آن‌ها

“Sie haben sich während ihres Praktikums wertvolle Fähigkeiten angeeignet.”
“آن‌ها در طول کارآموزی خود مهارت‌های ارزشمندی کسب کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
کسب مهارت‌های زبانی
“Er hat sich während seines Aufenthalts in Spanien Spanischkenntnisse angeeignet.”
“او در طول اقامتش در اسپانیا مهارت‌های زبان اسپانیایی را کسب کرده است.”

کسب دانش فنی
“Die Ingenieure eignen sich ständig neue technische Kenntnisse an.”
“مهندسان دائماً دانش فنی جدیدی کسب می‌کنند.”

کسب مهارت‌های مدیریتی
“Sie hat sich in ihrer Führungsposition viele Managementfähigkeiten angeeignet.”
“او در موقعیت مدیریتی خود مهارت‌های مدیریتی زیادی کسب کرده است.”

کسب دانش علمی
“Durch intensive Forschung hat er sich tiefgehende wissenschaftliche Kenntnisse angeeignet.”
“او از طریق تحقیقات فشرده دانش علمی عمیقی کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های هنری
“Er hat sich durch jahrelanges Training beeindruckende künstlerische Fähigkeiten angeeignet.”
“او از طریق سال‌ها تمرین مهارت‌های هنری چشمگیری کسب کرده است.”

کسب دانش تاریخی
“Sie hat sich durch das Studium der Geschichte umfangreiche historische Kenntnisse angeeignet.”
“او از طریق مطالعه تاریخ دانش تاریخی گسترده‌ای کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های اجتماعی
“Er hat sich durch ehrenamtliche Arbeit wichtige soziale Fähigkeiten angeeignet.”
“او از طریق کار داوطلبانه مهارت‌های اجتماعی مهمی کسب کرده است.”

کسب دانش حقوقی
“Die Anwälte eignen sich durch ständige Weiterbildung aktuelle Rechtskenntnisse an.”
“وکلا از طریق آموزش مداوم دانش حقوقی به‌روز را کسب می‌کنند.”

کسب مهارت‌های بین‌المللی
“Sie hat sich durch ihre Arbeit im Ausland wertvolle internationale Fähigkeiten angeeignet.”
“او از طریق کار در خارج از کشور مهارت‌های بین‌المللی ارزشمندی کسب کرده است.”

کسب دانش فناوری اطلاعات
“Er hat sich durch verschiedene Kurse umfangreiche IT-Kenntnisse angeeignet.”
“او از طریق دوره‌های مختلف دانش گسترده‌ای در زمینه فناوری اطلاعات کسب کرده است.”

کسب مهارت‌های تجاری
“Sie hat sich durch ihre Arbeit im Vertrieb viele kaufmännische Fähigkeiten angeeignet.”
“او از طریق کار در فروش مهارت‌های تجاری زیادی کسب کرده است.”

کسب دانش آموزشی
“Lehrer eignen sich durch Weiterbildung neue pädagogische Kenntnisse an.”
“معلمان از طریق آموزش‌های تکمیلی دانش آموزشی جدیدی کسب می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارات “sich Fähigkeiten aneignen” و “sich Kenntnisse aneignen” برای توصیف فرآیند یادگیری و کسب مهارت‌ها و دانش‌های جدید استفاده کرد.

101
Q

um Auskunft bitten

A

درخواست اطلاعات کردن

عبارت “um Auskunft bitten”
به زبان آلمانی به معنای “درخواست اطلاعات کردن” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند درخواست اطلاعات یا راهنمایی از کسی استفاده می‌شود.

درخواست اطلاعات از مسئول پذیرش
“Ich möchte um Auskunft über die Öffnungszeiten bitten.”
“می‌خواهم درباره ساعات کاری اطلاعاتی درخواست کنم.”

درخواست اطلاعات از پلیس
“Er hat die Polizei um Auskunft über den Unfall gebeten.”
“او از پلیس درباره تصادف اطلاعات خواسته است.”

استفاده با ضمایر
درخواست اطلاعات من

“Ich bitte den Kundenservice um Auskunft über meine Bestellung.”
“من از خدمات مشتریان درباره سفارش خود اطلاعات درخواست می‌کنم.”

درخواست اطلاعات او (مونث)

“Sie bittet den Lehrer um Auskunft über die Prüfungstermine.”
“او از معلم درباره تاریخ امتحانات اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات آن‌ها

“Sie bitten die Behörde um Auskunft über die neuen Regeln.”
“آن‌ها از اداره درباره قوانین جدید اطلاعات درخواست می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست اطلاعات از یک فروشنده
“Er bittet den Verkäufer um Auskunft über die Verfügbarkeit des Produkts.”
“او از فروشنده درباره موجودی محصول اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات از یک هتل
“Wir bitten das Hotel um Auskunft über die Zimmerpreise.”
“ما از هتل درباره قیمت اتاق‌ها اطلاعات درخواست می‌کنیم.”

درخواست اطلاعات در یک بانک
“Sie bittet den Bankangestellten um Auskunft über den aktuellen Kontostand.”
“او از کارمند بانک درباره موجودی حساب جاری اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات از یک دوست
“Ich bitte meinen Freund um Auskunft über die besten Restaurants in der Stadt.”
“من از دوستم درباره بهترین رستوران‌های شهر اطلاعات درخواست می‌کنم.”

درخواست اطلاعات از یک Reisebüro
“Er bittet das Reisebüro um Auskunft über die verfügbaren Urlaubspakete.”
“او از آژانس مسافرتی درباره بسته‌های تعطیلات موجود اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات از einem Museum
“Sie bittet das Museum um Auskunft über die aktuellen Ausstellungen.”
“او از موزه درباره نمایشگاه‌های فعلی اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات از یک Arzt
“Ich bitte den Arzt um Auskunft über die Behandlungsmöglichkeiten.”
“من از دکتر درباره گزینه‌های درمان اطلاعات درخواست می‌کنم.”

درخواست اطلاعات از یک Behörde
“Er bittet die Behörde um Auskunft über die Antragsverfahren.”
“او از اداره درباره مراحل درخواست اطلاعات درخواست می‌کند.”

درخواست اطلاعات از einem Veranstalter
“Sie bitten den Veranstalter um Auskunft über das Event-Programm.”
“آن‌ها از برگزارکننده درباره برنامه رویداد اطلاعات درخواست می‌کنند.”

درخواست اطلاعات از einer Schule
“Er bittet die Schule um Auskunft über die Anmeldeverfahren.”
“او از مدرسه درباره مراحل ثبت‌نام اطلاعات درخواست می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “um Auskunft bitten” برای درخواست اطلاعات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

102
Q

Voraussetzungen mitbringen

A

عبارت “Voraussetzungen mitbringen”
به زبان آلمانی به معنای “داشتن شرایط لازم” یا “دارا بودن پیش‌نیازها” است.
این عبارت برای توصیف داشتن ویژگی‌ها، مهارت‌ها یا شرایط مورد نیاز برای انجام یک شغل یا فعالیت خاص استفاده می‌شود.

داشتن شرایط لازم برای یک شغل
“Er bringt alle Voraussetzungen für die Stelle als Ingenieur mit.”
“او تمام شرایط لازم برای شغل مهندسی را دارد.”

دارا بودن پیش‌نیازهای تحصیل
“Sie bringt die nötigen Voraussetzungen für das Medizinstudium mit.”
“او پیش‌نیازهای لازم برای تحصیل در رشته پزشکی را دارد.”

استفاده با ضمایر
شرایط لازم من

“Ich bringe die Voraussetzungen für diesen Job mit.”
“من شرایط لازم برای این شغل را دارم.”

شرایط لازم او (مونث)

“Sie bringt die Voraussetzungen für die Bewerbung mit.”
“او شرایط لازم برای درخواست را دارد.”

شرایط لازم آن‌ها

“Sie bringen alle Voraussetzungen für das Projekt mit.”
“آن‌ها تمام شرایط لازم برای پروژه را دارند.”

مثال‌های بیشتر:
داشتن مهارت‌های زبان
“Er bringt hervorragende Sprachkenntnisse als Voraussetzung mit.”
“او مهارت‌های زبان عالی به عنوان پیش‌نیاز دارد.”

داشتن تجربه کاری
“Sie bringt die erforderliche Berufserfahrung für die Position mit.”
“او تجربه کاری لازم برای این موقعیت را دارد.”

داشتن تحصیلات مرتبط
“Er bringt einen Abschluss in Informatik als Voraussetzung mit.”
“او یک مدرک در رشته کامپیوتر به عنوان پیش‌نیاز دارد.”

داشتن مهارت‌های فنی
“Sie bringt die technischen Fähigkeiten mit, die für die Aufgabe erforderlich sind.”
“او مهارت‌های فنی لازم برای انجام وظیفه را دارد.”

دارا بودن مهارت‌های مدیریت پروژه
“Er bringt die notwendigen Projektmanagementfähigkeiten mit.”
“او مهارت‌های مدیریت پروژه لازم را دارا می‌باشد.”

داشتن گواهینامه‌های مربوطه
“Sie bringt die erforderlichen Zertifikate als Voraussetzung mit.”
“او گواهینامه‌های لازم به عنوان پیش‌نیاز را دارد.”

دارا بودن مهارت‌های بین‌فردی
“Er bringt starke zwischenmenschliche Fähigkeiten mit.”
“او مهارت‌های بین‌فردی قوی دارد.”

داشتن توانایی‌های تحلیلی
“Sie bringt ausgezeichnete analytische Fähigkeiten mit.”
“او توانایی‌های تحلیلی برجسته دارد.”

دارا بودن توانایی‌های مالی
“Er bringt fundierte Finanzkenntnisse mit.”
“او دانش مالی قوی دارد.”

داشتن مهارت‌های آموزشی
“Sie bringt pädagogische Fähigkeiten als Voraussetzung mit.”
“او مهارت‌های آموزشی به عنوان پیش‌نیاز دارد.”

دارا بودن روحیه تیمی
“Er bringt eine ausgeprägte Teamfähigkeit mit.”
“او روحیه تیمی بالایی دارد.”

داشتن خلاقیت و نوآوری
“Sie bringt Kreativität und Innovationsgeist mit.”
“او خلاقیت و روحیه نوآوری دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Voraussetzungen mitbringen” برای توصیف داشتن شرایط، ویژگی‌ها و مهارت‌های لازم برای انجام وظایف و موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

103
Q

das eigene Recht fordern

A

عبارت “das eigene Recht fordern”
به زبان آلمانی به معنای “طلب کردن حقوق خود” یا “درخواست کردن حق خود” است.
این عبارت برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که
در آن فرد به دنبال به دست آوردن یا حفظ حقوق قانونی خود است.

طلب کردن حقوق قانونی
“Er hat sein eigenes Recht vor Gericht gefordert.”
“او حقوق خود را در دادگاه طلب کرد.”

درخواست حق در محیط کار
“Sie fordert ihr Recht auf faire Bezahlung.”
“او حق خود برای دستمزد عادلانه را طلب می‌کند.”

استفاده با ضمایر
حقوق من

“Ich werde mein eigenes Recht auf Urlaub fordern.”
“من حق خود برای مرخصی را طلب خواهم کرد.”

حقوق او (مونث)

“Sie fordert ihr Recht auf Mutterschaftsurlaub.”
“او حق خود برای مرخصی زایمان را طلب می‌کند.”

حقوق آن‌ها

“Sie fordern ihr Recht auf Gleichbehandlung.”
“آن‌ها حقوق خود برای برخورداری از برابری را طلب می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
طلب حقوق شهروندی
“Er fordert sein Recht auf freie Meinungsäußerung.”
“او حق خود برای آزادی بیان را طلب می‌کند.”

درخواست حق مالکیت
“Sie fordert ihr Recht auf das geerbte Haus.”
“او حق خود برای خانه به ارث رسیده را طلب می‌کند.”

طلب حقوق کارگری
“Die Arbeiter fordern ihr Recht auf sichere Arbeitsbedingungen.”
“کارگران حق خود برای شرایط کاری ایمن را طلب می‌کنند.”

درخواست حقوق اجتماعی
“Er fordert sein Recht auf soziale Sicherheit.”
“او حق خود برای امنیت اجتماعی را طلب می‌کند.”

طلب حقوق تحصیلی
“Sie fordert ihr Recht auf Bildung.”
“او حق خود برای آموزش را طلب می‌کند.”

درخواست حق بازنشستگی
“Er fordert sein Recht auf eine angemessene Rente.”
“او حق خود برای یک بازنشستگی مناسب را طلب می‌کند.”

طلب حقوق درمانی
“Sie fordert ihr Recht auf medizinische Versorgung.”
“او حق خود برای مراقبت‌های پزشکی را طلب می‌کند.”

درخواست حقوق قراردادی
“Er fordert sein Recht gemäß dem Arbeitsvertrag.”
“او حقوق خود را بر اساس قرارداد کار طلب می‌کند.”

طلب حقوق مصرف‌کننده
“Sie fordert ihr Recht auf Rückerstattung des defekten Produkts.”
“او حق خود برای بازپرداخت محصول معیوب را طلب می‌کند.”

درخواست حقوق مهاجرتی
“Er fordert sein Recht auf Asyl.”
“او حق خود برای پناهندگی را طلب می‌کند.”

طلب حقوق زناشویی
“Sie fordert ihr Recht auf Unterhalt nach der Scheidung.”
“او حق خود برای نفقه بعد از طلاق را طلب می‌کند.”

درخواست حقوق اجاره‌نشینی
“Er fordert sein Recht auf Mietminderung wegen Baumängeln.”
“او حق خود برای کاهش اجاره به دلیل نقص‌های ساختمانی را طلب می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “das eigene Recht fordern” برای توصیف فرآیند طلب کردن حقوق در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

استیفا:گرفتن کامل حق

104
Q

Wehrdienst leisten

A

سربازی رفتن

عبارت “Wehrdienst leisten”
به زبان آلمانی به معنای “خدمت سربازی انجام دادن” است.
این عبارت برای توصیف دوره‌ای است که فرد در نیروهای مسلح خدمت می‌کند.

انجام خدمت سربازی
“Er muss Wehrdienst leisten, weil es in seinem Land Pflicht ist.”
“او باید خدمت سربازی انجام دهد زیرا در کشورش اجباری است.”

پایان دادن به خدمت سربازی
“Nach zwei Jahren hat er seinen Wehrdienst beendet.”
“او پس از دو سال خدمت سربازی خود را به پایان رساند.”

استفاده با ضمایر
خدمت سربازی من

“Ich habe meinen Wehrdienst in der Luftwaffe geleistet.”
“من خدمت سربازی‌ام را در نیروی هوایی انجام دادم.”

خدمت سربازی او (مونث)

“Sie hat ihren Wehrdienst im Sanitätsdienst geleistet.”
“او خدمت سربازی‌اش را در بخش بهداری انجام داد.”

خدمت سربازی آن‌ها

“Sie haben ihren Wehrdienst gemeinsam in der Infanterie geleistet.”
“آن‌ها خدمت سربازی خود را با هم در پیاده‌نظام انجام دادند.”

مثال‌های بیشتر:
خدمت سربازی در نیروی دریایی
“Er leistet seinen Wehrdienst bei der Marine.”
“او خدمت سربازی خود را در نیروی دریایی انجام می‌دهد.”

داوطلبانه خدمت سربازی
“Viele junge Männer und Frauen leisten freiwillig Wehrdienst.”
“بسیاری از جوانان به صورت داوطلبانه خدمت سربازی انجام می‌دهند.”

خدمت سربازی در خارج از کشور
“Er leistet Wehrdienst in einer internationalen Mission.”
“او خدمت سربازی خود را در یک مأموریت بین‌المللی انجام می‌دهد.”

خدمت سربازی به عنوان افسر
“Nach der Ausbildung leistet sie ihren Wehrdienst als Offizier.”
“پس از آموزش، او خدمت سربازی خود را به عنوان افسر انجام می‌دهد.”

آموزش اولیه در خدمت سربازی
“Die ersten Wochen seines Wehrdienstes verbrachte er in der Grundausbildung.”
“او هفته‌های اول خدمت سربازی خود را در آموزش اولیه گذراند.”

خدمت سربازی در نیروی زمینی
“Er leistet seinen Wehrdienst in der Bundeswehr im Heer.”
“او خدمت سربازی خود را در نیروی زمینی ارتش آلمان انجام می‌دهد.”

پایان خدمت سربازی
“Nach Abschluss seines Wehrdienstes plant er, zu studieren.”
“پس از پایان خدمت سربازی‌اش، او برنامه دارد که به تحصیل ادامه دهد.”

معافیت از خدمت سربازی
“Aufgrund gesundheitlicher Probleme wurde er vom Wehrdienst befreit.”
“به دلیل مشکلات سلامتی از خدمت سربازی معاف شد.”

تمدید خدمت سربازی
“Er hat sich entschieden, seinen Wehrdienst zu verlängern.”
“او تصمیم گرفت خدمت سربازی خود را تمدید کند.”

خدمت سربازی در واحدهای ویژه
“Er leistet seinen Wehrdienst bei den Fallschirmjägern.”
“او خدمت سربازی خود را در واحدهای چترباز انجام می‌دهد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Wehrdienst leisten” برای توصیف خدمت سربازی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

105
Q

Widerstand leisten

A

مقابله کردن

عبارت “Widerstand leisten”
به زبان آلمانی به معنای “مقاومت کردن” یا “مقابله کردن” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند مقاومت در برابر چیزی یا مخالفت با آن استفاده می‌شود.

مقاومت در برابر فشار
“Er leistet Widerstand gegen den Druck, seine Meinung zu ändern.”
“او در برابر فشار برای تغییر نظرش مقاومت می‌کند.”

مقابله با ظلم
“Sie leistet Widerstand gegen die Ungerechtigkeit im System.”
“او در برابر بی‌عدالتی در سیستم مقاومت می‌کند.”

استفاده با ضمایر
مقاومت من

“Ich leiste Widerstand gegen die neuen Regeln.”
“من در برابر قوانین جدید مقاومت می‌کنم.”

مقاومت او (مونث)

“Sie leistet Widerstand gegen die Entlassungen in ihrer Firma.”
“او در برابر اخراج‌ها در شرکتش مقاومت می‌کند.”

مقاومت آن‌ها

“Sie leisten Widerstand gegen die Unterdrückung ihrer Rechte.”
“آن‌ها در برابر سرکوب حقوق‌شان مقاومت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
مقاومت در برابر اشغالگران
“Die Bevölkerung leistete Widerstand gegen die Besatzer.”
“جمعیت در برابر اشغالگران مقاومت کرد.”

مقابله با تغییرات آب و هوایی
“Er leistet Widerstand gegen die Zerstörung der Umwelt.”
“او در برابر تخریب محیط زیست مقاومت می‌کند.”

مقابله با زورگویی
“Die Schüler leisteten Widerstand gegen den Mobber.”
“دانش‌آموزان در برابر قلدر مقاومت کردند.”

مقاومت در برابر فشار اجتماعی
“Sie leistete Widerstand gegen den gesellschaftlichen Druck, sich anzupassen.”
“او در برابر فشار اجتماعی برای تطبیق مقاومت کرد.”

مقابله با سیاست‌های ناعادلانه
“Er leistete Widerstand gegen die neuen Steuergesetze.”
“او در برابر قوانین جدید مالیاتی مقاومت کرد.”

مقاومت در برابر زورگویی
“Die Bevölkerung leistet Widerstand gegen die Unterdrückung durch die Regierung.”
“جمعیت در برابر سرکوب توسط دولت مقاومت می‌کنند.”

مقابله با تصمیمات مدیریتی
“Die Angestellten leisteten Widerstand gegen die Kürzungen im Unternehmen.”
“کارمندان در برابر کاهش‌ها در شرکت مقاومت کردند.”

مقاومت در برابر تغییرات فرهنگی
“Er leistet Widerstand gegen die Einführung neuer kultureller Normen.”
“او در برابر معرفی هنجارهای فرهنگی جدید مقاومت می‌کند.”

مقابله با تحولات سیاسی
“Sie leisten Widerstand gegen den Machtmissbrauch der Regierung.”
“آن‌ها در برابر سوءاستفاده از قدرت توسط دولت مقاومت می‌کنند.”

مقاومت در برابر نابرابری
“Er leistet Widerstand gegen die Diskriminierung in seiner Gemeinde.”
“او در برابر تبعیض در جامعه‌اش مقاومت می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Widerstand leisten” برای توصیف مقاومت و مقابله در برابر مسائل مختلف استفاده کرد.

106
Q

Abhilfe schaffen

A

مشکل حل کردن

عبارت “Abhilfe schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “رفع مشکل کردن” یا “چاره‌جویی کردن” است.
این عبارت برای توصیف فرآیند پیدا کردن راه‌حل برای یک مشکل یا بهبود یک وضعیت استفاده می‌شود.

رفع مشکل در محل کار
“Die Geschäftsleitung hat Maßnahmen ergriffen, um Abhilfe zu schaffen.”
“مدیریت اقدامات لازم را برای رفع مشکل انجام داده است.”

چاره‌جویی برای یک مسئله فنی
“Der Techniker wurde gerufen, um Abhilfe bei den Computerproblemen zu schaffen.”
“تکنسین برای رفع مشکلات کامپیوتری فراخوانده شد.”

استفاده با ضمایر
رفع مشکل من

“Ich hoffe, dass diese Maßnahmen Abhilfe schaffen werden.”
“امیدوارم این اقدامات مشکل را رفع کنند.”

رفع مشکل او (مونث)

“Sie versucht, Abhilfe für das Verkehrschaos zu schaffen.”
“او تلاش می‌کند تا برای هرج‌ومرج ترافیک چاره‌جویی کند.”

رفع مشکل آن‌ها

“Sie haben zusammengearbeitet, um Abhilfe bei den Lieferverzögerungen zu schaffen.”
“آن‌ها با هم همکاری کردند تا تأخیرهای تحویل را رفع کنند.”

مثال‌های بیشتر:
رفع مشکل در سیستم
“Das Update soll Abhilfe bei den Softwarefehlern schaffen.”
“به‌روزرسانی باید مشکلات نرم‌افزاری را رفع کند.”

چاره‌جویی در آموزش
“Die neue Lehrmethode soll Abhilfe bei den Lernschwierigkeiten der Schüler schaffen.”
“روش تدریس جدید باید مشکلات یادگیری دانش‌آموزان را رفع کند.”

رفع مشکل در خدمات
“Der Kundenservice hat Maßnahmen ergriffen, um Abhilfe bei den Beschwerden zu schaffen.”
“خدمات مشتری اقدامات لازم را برای رفع شکایات انجام داده است.”

چاره‌جویی در بهداشت و درمان
“Die Regierung plant, neue Kliniken zu bauen, um Abhilfe bei der medizinischen Versorgung zu schaffen.”
“دولت برنامه دارد تا برای رفع مشکلات مراقبت‌های پزشکی، کلینیک‌های جدیدی بسازد.”

رفع مشکل در اقتصاد
“Die Wirtschaftsreformen sollen Abhilfe bei der hohen Arbeitslosigkeit schaffen.”
“اصلاحات اقتصادی باید مشکل بیکاری بالا را رفع کنند.”

چاره‌جویی در محیط زیست
“Die neuen Umweltgesetze sollen Abhilfe bei der Luftverschmutzung schaffen.”
“قوانین جدید محیط زیستی باید مشکل آلودگی هوا را رفع کنند.”

رفع مشکل در ارتباطات
“Der Techniker wurde gerufen, um Abhilfe bei den Telefonverbindungsproblemen zu schaffen.”
“تکنسین برای رفع مشکلات اتصال تلفن فراخوانده شد.”

چاره‌جویی در مسکن
“Die Stadtverwaltung plant, neue Wohnungen zu bauen, um Abhilfe bei der Wohnungsnot zu schaffen.”
“شهرداری برنامه دارد تا برای رفع مشکل کمبود مسکن، خانه‌های جدیدی بسازد.”

رفع مشکل در حمل و نقل
“Die neuen Buslinien sollen Abhilfe bei den Verkehrsproblemen schaffen.”
“خطوط اتوبوس جدید باید مشکلات ترافیکی را رفع کنند.”

چاره‌جویی در انرژی
“Der Ausbau der erneuerbaren Energien soll Abhilfe bei der Energieknappheit schaffen.”
“توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر باید مشکل کمبود انرژی را رفع کند.”

رفع مشکل در آموزش
“Die zusätzlichen Lehrer sollen Abhilfe bei der hohen Schülerzahl schaffen.”
“معلمان اضافی باید مشکل تعداد زیاد دانش‌آموزان را رفع کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Abhilfe schaffen” برای توصیف فرآیند رفع مشکلات و چاره‌جویی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

چاره‌جویی کردن

107
Q

Zwiespalt schaffen

A

تفرقه انداختن

عبارت “Zwiespalt schaffen” به زبان آلمانی به معنای “ایجاد دوگانگی” یا “ایجاد تفرقه” است. این عبارت برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن نظرات یا احساسات متضاد و متفاوت در میان افراد یا گروه‌ها ایجاد می‌شود.

ایجاد دوگانگی در یک گروه
“Seine kontroversen Aussagen haben Zwiespalt in der Gruppe geschaffen.”
“اظهارات جنجالی او در گروه ایجاد دوگانگی کرده است.”

ایجاد تفرقه در یک جامعه
“Die politischen Entscheidungen haben Zwiespalt in der Gesellschaft geschaffen.”
“تصمیمات سیاسی در جامعه تفرقه ایجاد کرده است.”

استفاده با ضمایر
دوگانگی من

“Meine widersprüchlichen Ansichten haben Zwiespalt in der Diskussion geschaffen.”
“دیدگاه‌های متناقض من در بحث ایجاد دوگانگی کرده است.”

دوگانگی او (مونث)

“Ihre Handlungen haben Zwiespalt unter ihren Freunden geschaffen.”
“اقدامات او در میان دوستانش ایجاد دوگانگی کرده است.”

دوگانگی آن‌ها

“Sie haben Zwiespalt in der Organisation geschaffen.”
“آن‌ها در سازمان تفرقه ایجاد کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
ایجاد دوگانگی در خانواده
“Seine Entscheidungen haben Zwiespalt in der Familie geschaffen.”
“تصمیمات او در خانواده دوگانگی ایجاد کرده است.”

ایجاد تفرقه در محیط کار
“Die neuen Regelungen haben Zwiespalt unter den Mitarbeitern geschaffen.”
“قوانین جدید در میان کارکنان تفرقه ایجاد کرده است.”

ایجاد دوگانگی در میان دوستان
“Ihre unterschiedlichen Meinungen haben Zwiespalt in der Freundesgruppe geschaffen.”
“نظرات متفاوت آن‌ها در گروه دوستان ایجاد دوگانگی کرده است.”

ایجاد تفرقه در سیاست
“Die politischen Debatten haben Zwiespalt im Land geschaffen.”
“مباحثات سیاسی در کشور تفرقه ایجاد کرده است.”

ایجاد دوگانگی در یک تیم ورزشی
“Die Entscheidungen des Trainers haben Zwiespalt im Team geschaffen.”
“تصمیمات مربی در تیم ایجاد دوگانگی کرده است.”

ایجاد تفرقه در یک انجمن
“Die neuen Vorschläge haben Zwiespalt im Verein geschaffen.”
“پیشنهادات جدید در انجمن تفرقه ایجاد کرده است.”

ایجاد دوگانگی در یک کلاس
“Die verschiedenen Lernmethoden haben Zwiespalt unter den Schülern geschaffen.”
“روش‌های مختلف یادگیری در میان دانش‌آموزان ایجاد دوگانگی کرده است.”

ایجاد تفرقه در یک پروژه
“Die unterschiedlichen Herangehensweisen haben Zwiespalt im Projektteam geschaffen.”
“روش‌های متفاوت در تیم پروژه تفرقه ایجاد کرده است.”

ایجاد دوگانگی در یک محله
“Die Bauprojekte haben Zwiespalt in der Nachbarschaft geschaffen.”
“پروژه‌های ساختمانی در محله دوگانگی ایجاد کرده است.”

ایجاد تفرقه در یک سازمان غیرانتفاعی
“Die unterschiedlichen Ziele der Mitglieder haben Zwiespalt in der Organisation geschaffen.”
“اهداف متفاوت اعضا در سازمان غیرانتفاعی تفرقه ایجاد کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Zwiespalt schaffen” برای توصیف ایجاد دوگانگی و تفرقه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

108
Q

das Verlangen

A

اسم “das Verlangen”
به زبان آلمانی به معنای “اشتیاق”، “تمایل” یا “خواست” است.
این کلمه برای توصیف احساس قوی و عمیق تمایل یا نیاز به چیزی استفاده می‌شود.

اشتیاق به موفقیت
“Er hat ein starkes Verlangen nach Erfolg.”
“او اشتیاق زیادی به موفقیت دارد.”

تمایل به تغییر
“Sie verspürte ein plötzliches Verlangen nach Veränderung.”
“او ناگهان تمایل زیادی به تغییر احساس کرد.”

استفاده با ضمایر
اشتیاق من

“Mein Verlangen nach Freiheit ist sehr groß.”
“اشتیاق من به آزادی بسیار زیاد است.”

تمایل او (مونث)

“Ihr Verlangen nach Wissen treibt sie voran.”
“تمایل او به دانش او را به پیش می‌برد.”

خواست آن‌ها

“Ihr Verlangen nach Gerechtigkeit ist unermüdlich.”
“خواست آن‌ها برای عدالت پایان‌ناپذیر است.”

مثال‌های بیشتر:
اشتیاق به ماجراجویی
“Sein Verlangen nach Abenteuer führte ihn um die Welt.”
“اشتیاق او به ماجراجویی او را به سراسر جهان برد.”

تمایل به عشق
“Sie hatte ein tiefes Verlangen nach Liebe und Geborgenheit.”
“او تمایل عمیقی به عشق و امنیت داشت.”

خواست به حقیقت
“Das Verlangen nach Wahrheit trieb ihn an, die Untersuchung fortzusetzen.”
“خواست به حقیقت او را به ادامه تحقیقات سوق داد.”

تمایل به غذا
“Nach dem langen Lauf verspürte er ein starkes Verlangen nach Essen.”
“پس از دویدن طولانی، او تمایل زیادی به غذا داشت.”

اشتیاق به هنر
“Ihr Verlangen nach Kunst war offensichtlich in ihren Werken.”
“اشتیاق او به هنر در آثارش کاملاً مشهود بود.”

تمایل به تغییر شغل
“Er hatte ein starkes Verlangen, seinen Beruf zu wechseln.”
“او تمایل زیادی به تغییر شغل خود داشت.”

اشتیاق به یادگیری
“Das Verlangen der Schüler nach Wissen beeindruckte den Lehrer.”
“اشتیاق دانش‌آموزان به دانش، معلم را تحت تأثیر قرار داد.”

تمایل به سفر
“Nach Monaten harter Arbeit verspürte sie ein starkes Verlangen zu reisen.”
“پس از ماه‌ها کار سخت، او تمایل زیادی به سفر احساس کرد.”

خواست به موفقیت
“Sein unermüdliches Verlangen nach Erfolg machte ihn zu einem der besten in seinem Feld.”
“خواست پایان‌ناپذیر او برای موفقیت او را به یکی از بهترین‌ها در زمینه خود تبدیل کرد.”

تمایل به کمک به دیگران
“Ihr Verlangen, anderen zu helfen, führte sie in die Freiwilligenarbeit.”
“تمایل او به کمک به دیگران او را به کار داوطلبانه کشاند.”

اشتیاق به نوآوری
“Das Verlangen nach Innovation treibt die technologische Entwicklung voran.”
“اشتیاق به نوآوری توسعه فناوری را به پیش می‌برد.”

تمایل به استقلال
“Er hatte ein starkes Verlangen, unabhängig zu sein.”
“او تمایل زیادی به مستقل بودن داشت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Verlangen” برای توصیف احساسات قوی و عمیق تمایل یا نیاز به چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

تقاضا

109
Q

die Filiale

A

اسم “die Filiale”
به زبان آلمانی به معنای “شعبه” یا “نمایندگی” است.
این کلمه برای توصیف یک مکان یا دفتر که بخشی از یک سازمان بزرگ‌تر است و
معمولاً در مکان‌های مختلف فعالیت می‌کند، استفاده می‌شود.

شعبه بانک
“Die Filiale der Bank befindet sich in der Innenstadt.”
“شعبه بانک در مرکز شهر قرار دارد.”

شعبه فروشگاه
“Sie haben eine neue Filiale in unserem Viertel eröffnet.”
“آن‌ها یک شعبه جدید در محله ما افتتاح کرده‌اند.”

استفاده با ضمایر
شعبه من

“Meine Filiale hat die besten Verkaufszahlen in der Region.”
“شعبه من بهترین آمار فروش در منطقه را دارد.”

شعبه او (مونث)

“Ihre Filiale bietet exzellenten Kundenservice.”
“شعبه او خدمات مشتریان عالی ارائه می‌دهد.”

شعبه آن‌ها

“Sie besuchen regelmäßig ihre Filialen, um sicherzustellen, dass alles reibungslos läuft.”
“آن‌ها به طور منظم از شعبه‌های خود بازدید می‌کنند تا مطمئن شوند که همه چیز به خوبی پیش می‌رود.”

مثال‌های بیشتر:
شعبه رستوران
“Die Filiale des Restaurants ist bekannt für ihr gutes Essen.”
“شعبه رستوران به خاطر غذای خوبش مشهور است.”

شعبه فروشگاه زنجیره‌ای
“Das Unternehmen plant, nächstes Jahr zehn neue Filialen zu eröffnen.”
“شرکت برنامه دارد سال آینده ده شعبه جدید افتتاح کند.”

شعبه شرکت
“Unsere Filiale in Berlin ist die größte in Deutschland.”
“شعبه ما در برلین بزرگ‌ترین در آلمان است.”

انتقال به شعبه جدید
“Er wurde in eine andere Filiale versetzt.”
“او به یک شعبه دیگر منتقل شد.”

مدیریت شعبه
“Sie ist die Leiterin der Filiale in Hamburg.”
“او مدیر شعبه هامبورگ است.”

شعبه بیمه
“Die Filiale der Versicherung bietet umfassende Dienstleistungen an.”
“شعبه بیمه خدمات جامع ارائه می‌دهد.”

بازدید از شعبه
“Der Geschäftsführer besucht regelmäßig die Filialen.”
“مدیر عامل به طور منظم از شعبه‌ها بازدید می‌کند.”

افتتاح شعبه جدید
“Das Unternehmen hat kürzlich eine neue Filiale im Ausland eröffnet.”
“شرکت به تازگی یک شعبه جدید در خارج از کشور افتتاح کرده است.”

شعبه بین‌المللی
“Die internationale Filiale hat mit vielen kulturellen Unterschieden zu tun.”
“شعبه بین‌المللی با تفاوت‌های فرهنگی زیادی مواجه است.”

تعطیلی شعبه
“Leider musste die Filiale wegen niedriger Verkaufszahlen geschlossen werden.”
“متأسفانه، شعبه به دلیل فروش پایین مجبور به تعطیلی شد.”

بهره‌وری شعبه
“Die Effizienz der Filiale hat sich im letzten Jahr deutlich verbessert.”
“بهره‌وری شعبه در سال گذشته به طور قابل توجهی بهبود یافته است.”

خدمات در شعبه
“In der Filiale werden alle Dienstleistungen der Hauptstelle angeboten.”
“در شعبه تمامی خدمات شعبه اصلی ارائه می‌شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Filiale” برای توصیف شعبه‌ها و نمایندگی‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

110
Q

Erfolg haben

A

عبارت “Erfolg haben”
به زبان آلمانی به معنای “موفق شدن” یا “به موفقیت دست یافتن” است.
این عبارت برای توصیف دست‌یابی به اهداف یا رسیدن به نتایج مثبت استفاده می‌شود.

موفق شدن در امتحان
“Er hat viel gelernt und schließlich Erfolg in der Prüfung gehabt.”
“او خیلی درس خوانده و در نهایت در امتحان موفق شده است.”

موفق شدن در کار
“Sie hat hart gearbeitet und viel Erfolg in ihrer Karriere gehabt.”
“او سخت کار کرده و در حرفه‌اش موفقیت‌های زیادی کسب کرده است.”

استفاده با ضمایر
موفقیت من

“Ich hoffe, dass ich bei meinem neuen Projekt Erfolg haben werde.”
“امیدوارم در پروژه جدیدم موفق شوم.”

موفقیت او (مونث)

“Sie hat großen Erfolg mit ihrem neuen Buch gehabt.”
“او با کتاب جدیدش موفقیت بزرگی کسب کرده است.”

موفقیت آن‌ها

“Sie haben viel Arbeit in das Unternehmen gesteckt und jetzt haben sie Erfolg.”
“آن‌ها کار زیادی در شرکت انجام داده‌اند و اکنون موفقیت دارند.”

مثال‌های بیشتر:
موفقیت در ورزش
“Er hat hart trainiert und endlich Erfolg im Marathon gehabt.”
“او سخت تمرین کرده و در نهایت در ماراتن موفق شده است.”

موفقیت در هنر
“Die Künstlerin hat mit ihrer Ausstellung großen Erfolg gehabt.”
“هنرمند با نمایشگاهش موفقیت بزرگی کسب کرده است.”

موفقیت در تجارت
“Das Unternehmen hat mit seinem neuen Produkt Erfolg gehabt.”
“شرکت با محصول جدیدش موفق شده است.”

موفقیت در پروژه
“Das Team hat hart gearbeitet und am Ende Erfolg mit dem Projekt gehabt.”
“تیم سخت کار کرده و در نهایت با پروژه موفق شده است.”

موفقیت در زندگی شخصی
“Er hat in vielen Bereichen seines Lebens Erfolg gehabt.”
“او در بسیاری از زمینه‌های زندگی‌اش موفق بوده است.”

موفقیت در مذاکره
“Sie haben in den Verhandlungen Erfolg gehabt und einen guten Vertrag abgeschlossen.”
“آن‌ها در مذاکرات موفق بوده‌اند و یک قرارداد خوب منعقد کرده‌اند.”

موفقیت در مسابقه
“Sie hat bei dem Wettbewerb großen Erfolg gehabt und den ersten Platz gewonnen.”
“او در مسابقه موفقیت بزرگی کسب کرده و مقام اول را به دست آورده است.”

موفقیت در تحصیل
“Er hat sein Studium mit Erfolg abgeschlossen.”
“او تحصیلاتش را با موفقیت به پایان رسانده است.”

موفقیت در فروش
“Das neue Produkt hat auf dem Markt großen Erfolg gehabt.”
“محصول جدید در بازار موفقیت بزرگی کسب کرده است.”

موفقیت در ابتکار
“Die Innovation hat dem Unternehmen viel Erfolg gebracht.”
“این نوآوری برای شرکت موفقیت زیادی به همراه داشته است.”

موفقیت در تعاملات اجتماعی
“Er hat durch seine freundliche Art viel Erfolg in seinen sozialen Kontakten gehabt.”
“او به خاطر رفتار دوستانه‌اش در ارتباطات اجتماعی موفقیت زیادی داشته است.”

موفقیت در بازاریابی
“Die neue Marketingstrategie hat großen Erfolg gehabt.”
“استراتژی بازاریابی جدید موفقیت بزرگی داشته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Erfolg haben” برای توصیف دست‌یابی به موفقیت در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

111
Q

Erfolg zeigen

A

عبارت “Erfolg zeigen”
به زبان آلمانی به معنای “نشان دادن موفقیت” یا “مشخص کردن موفقیت” است.
این عبارت برای توصیف نمایش یا اثبات نتایج مثبت و موفقیت‌های به دست آمده استفاده می‌شود.

موفقیت در پروژه
“Das Projekt hat nach einem Jahr harter Arbeit endlich Erfolg gezeigt.”
“پروژه پس از یک سال کار سخت، بالاخره موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت در کسب‌وکار
“Die neuen Marketingstrategien haben schnell Erfolg gezeigt.”
“استراتژی‌های جدید بازاریابی به سرعت موفقیت خود را نشان دادند.”

استفاده با ضمایر
موفقیت من

“Meine Bemühungen haben schließlich Erfolg gezeigt.”
“تلاش‌های من بالاخره موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت او (مونث)

“Ihre innovative Idee hat sofort Erfolg gezeigt.”
“ایده نوآورانه او فوراً موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت آن‌ها

“Die Maßnahmen haben in kurzer Zeit Erfolg gezeigt.”
“اقدامات آن‌ها در مدت زمان کوتاهی موفقیت خود را نشان دادند.”

مثال‌های بیشتر:
موفقیت در درمان
“Die neue Therapie hat bei vielen Patienten Erfolg gezeigt.”
“درمان جدید در بسیاری از بیماران موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت در آموزش
“Die neuen Lehrmethoden haben im Klassenzimmer Erfolg gezeigt.”
“روش‌های تدریس جدید در کلاس درس موفقیت خود را نشان دادند.”

موفقیت در فروش
“Die Verkaufszahlen des neuen Produkts haben sofort Erfolg gezeigt.”
“فروش محصول جدید فوراً موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت در بازاریابی دیجیتال
“Die Social-Media-Kampagne hat nach kurzer Zeit Erfolg gezeigt.”
“کمپین شبکه‌های اجتماعی پس از مدت کوتاهی موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت در ورزش
“Das harte Training hat im Wettkampf Erfolg gezeigt.”
“تمرین سخت در مسابقه موفقیت خود را نشان داد.”

موفقیت در بهبود کیفیت
“Die Qualitätsverbesserungen haben bald Erfolg gezeigt.”
“بهبودهای کیفیت به زودی موفقیت خود را نشان دادند.”

موفقیت در کاهش هزینه‌ها
“Die Sparmaßnahmen haben Erfolg gezeigt und die Kosten deutlich gesenkt.”
“اقدامات صرفه‌جویی موفقیت خود را نشان داده و هزینه‌ها را به طور قابل توجهی کاهش داده‌اند.”

موفقیت در نوآوری
“Die technischen Innovationen haben schnell Erfolg gezeigt.”
“نوآوری‌های فنی به سرعت موفقیت خود را نشان دادند.”

موفقیت در روابط عمومی
“Die PR-Kampagne hat Erfolg gezeigt und das Image des Unternehmens verbessert.”
“کمپین روابط عمومی موفقیت خود را نشان داده و تصویر شرکت را بهبود بخشیده است.”

موفقیت در تغییرات سازمانی
“Die Veränderungen in der Organisation haben Erfolg gezeigt und die Effizienz erhöht.”
“تغییرات در سازمان موفقیت خود را نشان داده و بهره‌وری را افزایش داده است.”

موفقیت در پروژه‌های اجتماعی
“Die sozialen Projekte haben in der Gemeinde Erfolg gezeigt.”
“پروژه‌های اجتماعی در جامعه موفقیت خود را نشان داده‌اند.”

موفقیت در یادگیری زبان
“Die neuen Lernmethoden haben beim Spracherwerb Erfolg gezeigt.”
“روش‌های یادگیری جدید در فراگیری زبان موفقیت خود را نشان داده‌اند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Erfolg zeigen” برای توصیف نمایش یا اثبات موفقیت در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

112
Q

Pech haben

A

بد آوردن

عبارت “Pech haben”
به زبان آلمانی به معنای “بدشانسی آوردن” است.
این عبارت برای توصیف مواجهه با موقعیت‌های ناخوشایند یا ناکامی‌های غیرمنتظره استفاده می‌شود.

بدشانسی در امتحان
“Er hat Pech gehabt und ist im Examen durchgefallen.”
“او بدشانسی آورد و در امتحان رد شد.”

بدشانسی در کار
“Sie hat Pech gehabt und den Job nicht bekommen.”
“او بدشانسی آورد و شغل را به دست نیاورد.”

استفاده با ضمایر
بدشانسی من

“Ich habe Pech gehabt und meinen Schlüssel verloren.”
“من بدشانسی آوردم و کلیدم را گم کردم.”

بدشانسی او (مونث)

“Sie hat Pech gehabt und ihr Flug wurde gestrichen.”
“او بدشانسی آورد و پروازش لغو شد.”

بدشانسی آن‌ها

“Sie haben Pech gehabt und das Spiel verloren.”
“آن‌ها بدشانسی آوردند و بازی را باختند.”

مثال‌های بیشتر:
بدشانسی در خرید
“Er hat Pech gehabt und das gekaufte Gerät war defekt.”
“او بدشانسی آورد و دستگاه خریداری شده خراب بود.”

بدشانسی در تعطیلات
“Sie hat Pech gehabt und es hat die ganze Woche geregnet.”
“او بدشانسی آورد و تمام هفته باران می‌بارید.”

بدشانسی در ورزش
“Er hat Pech gehabt und sich im Training verletzt.”
“او بدشانسی آورد و در تمرین مصدوم شد.”

بدشانسی در آزمون رانندگی
“Sie hat Pech gehabt und ist bei der Fahrprüfung durchgefallen.”
“او بدشانسی آورد و در آزمون رانندگی مردود شد.”

بدشانسی در زندگی روزمره
“Ich habe Pech gehabt und mein Fahrrad wurde gestohlen.”
“من بدشانسی آوردم و دوچرخه‌ام دزدیده شد.”

بدشانسی در مسابقه
“Er hat Pech gehabt und einen technischen Defekt am Auto gehabt.”
“او بدشانسی آورد و یک نقص فنی در ماشینش داشت.”

بدشانسی در پروژه
“Das Team hat Pech gehabt und wichtige Daten verloren.”
“تیم بدشانسی آورد و داده‌های مهمی را از دست داد.”

بدشانسی در عشق
“Sie hat Pech gehabt und wurde von ihrem Partner verlassen.”
“او بدشانسی آورد و شریک زندگی‌اش او را ترک کرد.”

بدشانسی در امتحان عملی
“Er hat Pech gehabt und ist bei der praktischen Prüfung durchgefallen.”
“او بدشانسی آورد و در آزمون عملی مردود شد.”

بدشانسی در سفر
“Sie haben Pech gehabt und ihr Gepäck wurde verloren.”
“آن‌ها بدشانسی آوردند و چمدان‌هایشان گم شد.”

بدشانسی در کارگاه
“Der Handwerker hat Pech gehabt und sein Werkzeug ist kaputtgegangen.”
“کارگر بدشانسی آورد و ابزارش خراب شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Pech haben” برای توصیف مواجهه با موقعیت‌های ناخوشایند یا بدشانسی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

بز آوردن

113
Q

Aufgrund# der schlechten Wirtschaftslage, gehen momentan viele Firmen ein.

A

در حال حاضر بواسطه شرایط بد اقتصادی شرکت‌های زیادی ورشکست می‌شوند

114
Q

auf jeden Fall

A

به هر حال

عبارت “auf jeden Fall”
به زبان آلمانی به معنای “به هر حال”، “قطعاً” یا “در هر صورت” است.
این عبارت برای تأکید بر قطعی بودن یا اهمیت یک موضوع یا اقدام استفاده می‌شود.

تأکید بر انجام یک کار
“Du solltest auf jeden Fall zum Arzt gehen.”
“تو باید به هر حال به دکتر بروی.”

قطعیت در برنامه‌ها
“Wir werden auf jeden Fall morgen abreisen.”
“ما قطعاً فردا سفر خواهیم کرد.”

استفاده با ضمایر
تصمیم من

“Ich werde auf jeden Fall teilnehmen.”
“من به هر حال شرکت خواهم کرد.”

برنامه او (مونث)

“Sie wird auf jeden Fall kommen.”
“او به هر حال خواهد آمد.”

تصمیم آن‌ها

“Sie werden auf jeden Fall mit uns zusammenarbeiten.”
“آن‌ها قطعاً با ما همکاری خواهند کرد.”

مثال‌های بیشتر:
تأکید بر خرید
“Du solltest auf jeden Fall dieses Buch kaufen, es ist sehr gut.”
“تو باید به هر حال این کتاب را بخری، خیلی خوب است.”

قطعیت در قرار ملاقات
“Wir treffen uns auf jeden Fall um 18 Uhr.”
“ما قطعاً ساعت ۱۸ ملاقات خواهیم کرد.”

تأکید بر حضور در جلسه
“Er sollte auf jeden Fall bei der Besprechung dabei sein.”
“او باید به هر حال در جلسه حاضر باشد.”

قطعیت در انجام وظیفه
“Sie wird auf jeden Fall ihre Arbeit rechtzeitig erledigen.”
“او قطعاً کارش را به موقع انجام خواهد داد.”

تأکید بر امنیت
“Du solltest auf jeden Fall dein Passwort ändern.”
“تو باید به هر حال پسوردت را عوض کنی.”

قطعیت در انتخاب
“Wir nehmen auf jeden Fall das günstigste Angebot.”
“ما قطعاً ارزان‌ترین پیشنهاد را قبول می‌کنیم.”

تأکید بر واکنش سریع
“Auf jeden Fall solltest du sofort reagieren, wenn du ein Problem bemerkst.”
“به هر حال باید فوراً واکنش نشان دهی وقتی مشکلی را مشاهده می‌کنی.”

قطعیت در برنامه سفر
“Wir werden auf jeden Fall nächsten Sommer in den Urlaub fahren.”
“ما قطعاً تابستان آینده به تعطیلات خواهیم رفت.”

تأکید بر ادامه دادن
“Er wird auf jeden Fall mit dem Projekt fortfahren, egal was passiert.”
“او به هر حال پروژه را ادامه خواهد داد، مهم نیست چه اتفاقی بیفتد.”

قطعیت در انتخاب شغل
“Sie wird auf jeden Fall den Job annehmen.”
“او قطعاً شغل را قبول خواهد کرد.”

تأکید بر اهمیت
“Auf jeden Fall ist es wichtig, genug zu schlafen.”
“به هر حال مهم است که به اندازه کافی بخوابید.”

قطعیت در کمک
“Er wird auf jeden Fall helfen, wenn du ihn fragst.”
“او قطعاً کمک خواهد کرد اگر از او بخواهی.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “auf jeden Fall” برای تأکید بر قطعی بودن یا اهمیت یک موضوع یا اقدام در جملات استفاده کرد.

115
Q

Er ist schon zweimal da gewesen, nämlich gestern und heute.

A

او دو مرتبه آنجا بوده است، یعنی دیروز و امروز.

116
Q

den rechten Weg zeigen

A

عبارت “den rechten Weg zeigen”
به زبان آلمانی به معنای “راه درست را نشان دادن” است.
این عبارت می‌تواند به صورت واقعی (نشان دادن مسیر صحیح) یا
به صورت مجازی (راهنمایی و هدایت در تصمیم‌گیری‌ها یا رفتارها) استفاده شود.

راهنمایی در تصمیم‌گیری
“Der Mentor hat ihm den rechten Weg gezeigt, um seine Ziele zu erreichen.”
“مربی به او راه درست را نشان داد تا به اهدافش برسد.”

نشان دادن مسیر
“Der Fremdenführer hat den Touristen den rechten Weg zur Sehenswürdigkeit gezeigt.”
“راهنمای گردشگران به توریست‌ها راه درست به سمت جاذبه دیدنی را نشان داد.”

استفاده با ضمایر
راهنمایی من

“Mein Lehrer hat mir den rechten Weg gezeigt, um erfolgreich zu sein.”
“معلم من به من راه درست را برای موفقیت نشان داد.”

راهنمایی او (مونث)

“Ihre Eltern haben ihr immer den rechten Weg gezeigt.”
“والدین او همیشه به او راه درست را نشان داده‌اند.”

راهنمایی آن‌ها

“Der Berater hat ihnen den rechten Weg aus der Krise gezeigt.”
“مشاور به آن‌ها راه درست برای خروج از بحران را نشان داد.”

مثال‌های بیشتر:
نشان دادن مسیر درست در زندگی
“Der weise Mann hat den jungen Leuten den rechten Weg im Leben gezeigt.”
“مرد خردمند به جوانان راه درست در زندگی را نشان داد.”

راهنمایی در حرفه
“Der erfahrene Kollege hat dem Neuling den rechten Weg im Beruf gezeigt.”
“همکار با تجربه به تازه‌کار راه درست در حرفه را نشان داد.”

نشان دادن مسیر درست در تحصیلات
“Der Studienberater hat dem Studenten den rechten Weg für seine akademische Laufbahn gezeigt.”
“مشاور تحصیلی به دانشجو راه درست برای مسیر تحصیلی‌اش را نشان داد.”

راهنمایی در امور مالی
“Der Finanzberater hat den Kunden den rechten Weg zur finanziellen Sicherheit gezeigt.”
“مشاور مالی به مشتریان راه درست برای امنیت مالی را نشان داد.”

نشان دادن مسیر درست در پروژه
“Der Projektleiter hat dem Team den rechten Weg zur erfolgreichen Durchführung des Projekts gezeigt.”
“مدیر پروژه به تیم راه درست برای اجرای موفقیت‌آمیز پروژه را نشان داد.”

راهنمایی در تربیت فرزندان
“Die Eltern haben ihren Kindern den rechten Weg gezeigt, um gute Menschen zu werden.”
“والدین به فرزندان خود راه درست برای انسان‌های خوب شدن را نشان دادند.”

نشان دادن مسیر درست در حل اختلافات
“Der Mediator hat den Parteien den rechten Weg zur Lösung des Konflikts gezeigt.”
“میانجی به طرفین راه درست برای حل اختلاف را نشان داد.”

راهنمایی در هنر
“Der Kunstlehrer hat seinen Schülern den rechten Weg gezeigt, um ihre Kreativität auszudrücken.”
“معلم هنر به شاگردانش راه درست برای ابراز خلاقیت‌شان را نشان داد.”

نشان دادن مسیر درست در ورزش
“Der Trainer hat dem Athleten den rechten Weg gezeigt, um seine Leistung zu verbessern.”
“مربی به ورزشکار راه درست برای بهبود عملکردش را نشان داد.”

راهنمایی در امور حقوقی
“Der Anwalt hat seinem Mandanten den rechten Weg im rechtlichen Verfahren gezeigt.”
“وکیل به موکل خود راه درست در روند قانونی را نشان داد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “den rechten Weg zeigen” برای توصیف فرآیند نشان دادن مسیر درست یا راهنمایی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

117
Q

verfassen

A

یه چیزی نوشتن

فعل “verfassen”
به زبان آلمانی به معنای “نوشتن” یا “تدوین کردن” است.
این فعل معمولاً برای توصیف نوشتن متون، مقالات، نامه‌ها و مستندات استفاده می‌شود.

نوشتن یک نامه
“Er hat einen langen Brief an seine Freundin verfasst.”
“او یک نامه طولانی به دوست دخترش نوشته است.”

تدوین یک مقاله
“Sie hat einen wissenschaftlichen Artikel für eine Fachzeitschrift verfasst.”
“او یک مقاله علمی برای یک مجله تخصصی نوشته است.”

استفاده با ضمایر
نوشته من

“Ich habe gestern einen Bericht für die Arbeit verfasst.”
“من دیروز یک گزارش برای کار نوشتم.”

نوشته او (مونث)

“Sie hat ein Buch über ihre Reisen verfasst.”
“او یک کتاب درباره سفرهایش نوشته است.”

نوشته آن‌ها

“Sie haben gemeinsam einen Antrag verfasst.”
“آن‌ها با هم یک درخواست نوشته‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
نوشتن یک کتاب
“Der Autor hat mehrere Bestseller-Romane verfasst.”
“نویسنده چندین رمان پرفروش نوشته است.”

تدوین یک قرارداد
“Der Anwalt hat den Vertrag sorgfältig verfasst.”
“وکیل قرارداد را با دقت نوشته است.”

نوشتن یک ایمیل
“Sie hat eine detaillierte E-Mail an den Kunden verfasst.”
“او یک ایمیل مفصل به مشتری نوشته است.”

تدوین یک برنامه
“Der Manager hat einen neuen Geschäftsplan verfasst.”
“مدیر یک برنامه تجاری جدید نوشته است.”

نوشتن یک گزارش
“Er hat einen ausführlichen Bericht über das Projekt verfasst.”
“او یک گزارش مفصل درباره پروژه نوشته است.”

تدوین یک خطابه
“Der Politiker hat eine inspirierende Rede verfasst.”
“سیاستمدار یک سخنرانی الهام‌بخش نوشته است.”

نوشتن یک داستان کوتاه
“Sie hat mehrere Kurzgeschichten für eine Anthologie verfasst.”
“او چندین داستان کوتاه برای یک مجموعه نوشته است.”

تدوین دستورالعمل‌ها
“Der Ingenieur hat die Betriebsanleitung für die Maschine verfasst.”
“مهندس دستورالعمل کار با دستگاه را نوشته است.”

نوشتن یک نمایشنامه
“Der Dramatiker hat ein neues Theaterstück verfasst.”
“نمایشنامه‌نویس یک نمایش جدید نوشته است.”

تدوین یک مقاله خبری
“Der Journalist hat einen Artikel über die aktuelle politische Lage verfasst.”
“خبرنگار یک مقاله درباره وضعیت سیاسی کنونی نوشته است.”

نوشتن یک پایان‌نامه
“Er hat seine Doktorarbeit über die Quantenphysik verfasst.”
“او پایان‌نامه دکترای خود را درباره فیزیک کوانتوم نوشته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verfassen” برای توصیف نوشتن متون مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

118
Q

ausmachen

A

قرار گذاشتن

عل “ausmachen” به زبان آلمانی دارای معانی مختلفی است که بسته به زمینه و استفاده می‌تواند متفاوت باشد. برخی از معانی رایج “ausmachen” عبارتند از “خاموش کردن”، “تشخیص دادن”، “تعیین کردن” و “توافق کردن”. در زیر به برخی از کاربردهای مختلف این فعل پرداخته‌ایم.

خاموش کردن
“Kannst du bitte das Licht ausmachen?”
“می‌توانی لطفاً چراغ را خاموش کنی؟”

تشخیص دادن
“Ich konnte ihn in der Menge ausmachen.”
“من توانستم او را در میان جمعیت تشخیص دهم.”

تعیین کردن (قرار ملاقات)
“Wir haben einen Termin für morgen ausgemacht.”
“ما برای فردا یک قرار ملاقات تعیین کردیم.”

اهمیت داشتن یا نداشتن
“Das macht mir nichts aus.”
“این برای من اهمیتی ندارد.”

استفاده با ضمایر
خاموش کردن توسط من

“Ich mache das Radio aus.”
“من رادیو را خاموش می‌کنم.”

تشخیص دادن توسط او (مونث)

“Sie konnte das Problem schnell ausmachen.”
“او توانست مشکل را به سرعت تشخیص دهد.”

تعیین کردن توسط آن‌ها

“Sie haben ein Treffen für nächste Woche ausgemacht.”
“آن‌ها یک ملاقات برای هفته آینده تعیین کردند.”

مثال‌های بیشتر:
خاموش کردن تلویزیون
“Bitte mach den Fernseher aus, es ist spät.”
“لطفاً تلویزیون را خاموش کن، دیر وقت است.”

تشخیص دادن یک صدا
“Ich konnte das Geräusch ausmachen, es kam von draußen.”
“من توانستم صدا را تشخیص دهم، از بیرون می‌آمد.”

تعیین کردن یک قرار ملاقات
“Wir haben ausgemacht, uns um 18 Uhr zu treffen.”
“ما قرار گذاشتیم که ساعت ۱۸ ملاقات کنیم.”

اهمیت داشتن برای کسی
“Es macht ihm nichts aus, länger zu arbeiten.”
“برای او اهمیتی ندارد که بیشتر کار کند.”

خاموش کردن شمع‌ها
“Nach dem Geburtstag haben wir die Kerzen ausgemacht.”
“بعد از جشن تولد شمع‌ها را خاموش کردیم.”

تشخیص دادن یک مشکل
“Der Techniker konnte den Fehler schnell ausmachen.”
“تکنسین توانست به سرعت مشکل را تشخیص دهد.”

توافق کردن بر سر یک موضوع
“Sie haben ausgemacht, die Kosten zu teilen.”
“آن‌ها توافق کردند که هزینه‌ها را تقسیم کنند.”

تشخیص دادن یک فرد در عکس
“Kannst du jemanden auf diesem Bild ausmachen?”
“می‌توانی کسی را در این عکس تشخیص دهی؟”

خاموش کردن دستگاه
“Vergiss nicht, den Computer auszumachen, bevor du gehst.”
“فراموش نکن که قبل از رفتن، کامپیوتر را خاموش کنی.”

تعیین کردن محل ملاقات
“Wir haben ausgemacht, uns am Bahnhof zu treffen.”
“ما قرار گذاشتیم که در ایستگاه قطار ملاقات کنیم.”

اهمیت نداشتن یک موضوع
“Das Wetter macht mir nichts aus, ich gehe trotzdem spazieren.”
“هوا برای من اهمیتی ندارد، من باز هم به پیاده‌روی می‌روم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “ausmachen” در زمینه‌ها و معانی مختلف استفاده کرد.

119
Q

schwitzen

A

عرق کردن

فعل “schwitzen”
به زبان آلمانی به معنای “عرق کردن” است.
این فعل برای توصیف ترشح عرق از بدن به دلیل گرما، فعالیت بدنی یا استرس استفاده می‌شود.

عرق کردن در حین ورزش
“Er schwitzt immer viel beim Joggen.”
“او همیشه هنگام دویدن زیاد عرق می‌کند.”

عرق کردن به دلیل گرما
“Im Sommer schwitze ich oft wegen der Hitze.”
“در تابستان، اغلب به دلیل گرما عرق می‌کنم.”

استفاده با ضمایر
عرق کردن من

“Ich schwitze, wenn ich nervös bin.”
“من عرق می‌کنم وقتی که عصبی هستم.”

عرق کردن او (مونث)

“Sie schwitzt leicht, wenn es heiß ist.”
“او به راحتی عرق می‌کند وقتی که هوا گرم است.”

عرق کردن آن‌ها

“Sie schwitzen während des Trainings im Fitnessstudio.”
“آن‌ها هنگام تمرین در باشگاه عرق می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
عرق کردن در باشگاه
“Nach dem intensiven Workout schwitzte er stark.”
“بعد از تمرین شدید، او به شدت عرق کرد.”

عرق کردن در امتحان
“Vor der Prüfung schwitzte sie vor Aufregung.”
“قبل از امتحان، او از هیجان عرق می‌کرد.”

عرق کردن در محل کار
“Er schwitzte, während er die schwere Kiste trug.”
“او هنگام حمل جعبه سنگین عرق می‌کرد.”

عرق کردن در یک روز تابستانی
“An einem heißen Sommertag schwitzen alle Menschen.”
“در یک روز گرم تابستانی، همه مردم عرق می‌کنند.”

عرق کردن در طول یک سخنرانی
“Er schwitzte vor Nervosität während seiner Präsentation.”
“او هنگام ارائه‌اش از عصبی بودن عرق می‌کرد.”

عرق کردن به دلیل بیماری
“Bei Fieber schwitzt man oft stark.”
“در صورت تب، اغلب به شدت عرق می‌کنید.”

عرق کردن در حین رقص
“Beim Tanzen schwitzt sie immer sehr viel.”
“او همیشه هنگام رقصیدن خیلی عرق می‌کند.”

عرق کردن در حین کار سخت
“Die Arbeiter schwitzten unter der heißen Sonne.”
“کارگران زیر آفتاب گرم عرق می‌کردند.”

عرق کردن در موقعیت استرس‌زا
“Er schwitzte vor Anspannung während des Vorstellungsgesprächs.”
“او هنگام مصاحبه شغلی از تنش عرق می‌کرد.”

عرق کردن در هوای مرطوب
“In tropischen Klimazonen schwitzt man ständig.”
“در مناطق آب و هوایی استوایی، همیشه عرق می‌کنید.”

عرق کردن بعد از دویدن
“Nach dem Marathon schwitzten alle Läufer stark.”
“بعد از ماراتن، همه دوندگان به شدت عرق کردند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “schwitzen” برای توصیف عرق کردن در شرایط و موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

120
Q

der Doppelgänger

A

کسی که شباهت زیادی به شخص دیگری داشته باشد

اسم “der Doppelgänger”
به زبان آلمانی به معنای “همزاد” یا “دوقلو” است.
این کلمه برای توصیف فردی که شباهت زیادی به فرد دیگری دارد، استفاده می‌شود.
در فرهنگ‌ها و ادبیات مختلف، “Doppelgänger” می‌تواند به معنای فردی با شباهت فیزیکی زیاد یا حتی همزاد ماوراء طبیعی باشد.

همزاد مشهور
“Viele Leute sagen, dass er der Doppelgänger eines berühmten Schauspielers ist.”
“بسیاری از مردم می‌گویند که او همزاد یک بازیگر مشهور است.”

دیدن همزاد
“Ich habe gestern meinen Doppelgänger im Einkaufszentrum gesehen.”
“دیروز همزاد خودم را در مرکز خرید دیدم.”

استفاده با ضمایر
همزاد من

“Alle sagen, dass mein Doppelgänger in derselben Stadt wohnt.”
“همه می‌گویند که همزاد من در همان شهر زندگی می‌کند.”

همزاد او (مونث)

“Sie hat ihren Doppelgänger auf einer Party getroffen.”
“او همزادش را در یک مهمانی ملاقات کرد.”

همزاد آن‌ها

“Sie haben ihren Doppelgänger im Fernsehen gesehen.”
“آن‌ها همزادشان را در تلویزیون دیدند.”

مثال‌های بیشتر:
همزاد تاریخی
“Es gibt viele Geschichten über Doppelgänger in der Geschichte.”
“داستان‌های زیادی درباره همزادها در تاریخ وجود دارد.”

همزاد در فیلم‌ها
“Der Film handelt von einem Mann, der seinen Doppelgänger trifft.”
“فیلم درباره مردی است که همزادش را ملاقات می‌کند.”

همزاد در افسانه‌ها
“In vielen Mythen wird der Doppelgänger als ein schlechtes Omen betrachtet.”
“در بسیاری از افسانه‌ها، همزاد به عنوان یک نشانه بد تلقی می‌شود.”

همزاد در داستان‌های علمی‌تخیلی
“Der Doppelgänger in der Geschichte stammt aus einer parallelen Dimension.”
“همزاد در داستان از یک بُعد موازی آمده است.”

همزاد در فرهنگ عامه
“Es gibt Berichte über Menschen, die behaupten, ihren Doppelgänger gesehen zu haben.”
“گزارش‌هایی وجود دارد درباره افرادی که ادعا می‌کنند همزاد خود را دیده‌اند.”

همزاد در زندگی روزمره
“Es ist faszinierend, jemanden zu treffen, der wie ein Doppelgänger aussieht.”
“جالب است کسی را ملاقات کنید که مانند یک همزاد به نظر می‌رسد.”

همزاد و تاثیرات روانی
“Manche Menschen fühlen sich unwohl, wenn sie ihrem Doppelgänger begegnen.”
“برخی افراد وقتی با همزاد خود مواجه می‌شوند، احساس ناراحتی می‌کنند.”

همزاد و هویت
“Der Doppelgänger in der Geschichte stiehlt die Identität des Protagonisten.”
“همزاد در داستان هویت قهرمان را می‌دزدد.”

همزاد و توهم
“In einigen Fällen kann der Doppelgänger nur eine optische Täuschung sein.”
“در برخی موارد، همزاد می‌تواند فقط یک توهم بصری باشد.”

همزاد و شباهت ژنتیکی
“Zwillinge sind natürliche Doppelgänger mit identischer DNA.”
“دوقلوها همزادهای طبیعی با DNA یکسان هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Doppelgänger” برای توصیف افراد با شباهت‌های فیزیکی زیاد و همچنین در زمینه‌های مختلف فرهنگی، تاریخی و ادبی استفاده کرد.

شبیه و جفت

121
Q

Maßnahmen ergreifen

A

عبارت “Maßnahmen ergreifen”
به زبان آلمانی به معنای “اقدامات انجام دادن” یا “اقداماتی اتخاذ کردن” است.
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم بگوییم کسی یا نهادی
اقداماتی را برای رسیدن به هدف خاص یا حل یک مشکل انجام می‌دهد.

اقدامات انجام دادن برای بهبود محیط زیست
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die Luftverschmutzung zu reduzieren.”
“دولت اقداماتی برای کاهش آلودگی هوا انجام داده است.”

اتخاذ تدابیر امنیتی
“Nach dem Vorfall hat die Firma sofortige Maßnahmen ergriffen, um die Sicherheit zu erhöhen.”
“پس از حادثه، شرکت بلافاصله تدابیری برای افزایش امنیت اتخاذ کرد.”

اقدامات پیشگیرانه
“Um Krankheiten vorzubeugen, sollten präventive Maßnahmen ergriffen werden.”
“برای پیشگیری از بیماری‌ها باید اقدامات پیشگیرانه انجام شود.”

اتخاذ اقدامات اصلاحی
“Die Schule hat Maßnahmen ergriffen, um die Lehrqualität zu verbessern.”
“مدرسه اقداماتی برای بهبود کیفیت آموزش انجام داده است.”

استفاده با ضمایر
اقدامات من انجام دادن

“Ich habe Maßnahmen ergriffen, um das Problem zu lösen.”
“من اقداماتی برای حل مشکل انجام داده‌ام.”

اقدامات او (مونث) انجام دادن

“Sie hat Maßnahmen ergriffen, um die Arbeitsbedingungen zu verbessern.”
“او اقداماتی برای بهبود شرایط کاری انجام داده است.”

اقدامات آن‌ها انجام دادن

“Sie haben Maßnahmen ergriffen, um die Produktion zu steigern.”
“آن‌ها اقداماتی برای افزایش تولید انجام داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
اقدامات اضطراری انجام دادن
“In Krisenzeiten müssen schnelle Maßnahmen ergriffen werden.”
“در زمان‌های بحران باید اقدامات سریع انجام شود.”

تدابیر اقتصادی اتخاذ کردن
“Die Zentralbank hat Maßnahmen ergriffen, um die Inflation zu kontrollieren.”
“بانک مرکزی اقداماتی برای کنترل تورم اتخاذ کرده است.”

اقدامات در محل کار انجام دادن
“Das Unternehmen hat Maßnahmen ergriffen, um die Mitarbeiterzufriedenheit zu erhöhen.”
“شرکت اقداماتی برای افزایش رضایت کارکنان انجام داده است.”

اقدامات بهداشتی اتخاذ کردن
“Die Behörden haben Maßnahmen ergriffen, um die Ausbreitung des Virus zu verhindern.”
“مقامات اقداماتی برای جلوگیری از انتشار ویروس اتخاذ کرده‌اند.”

اقدامات آموزشی انجام دادن
“Die Universität hat Maßnahmen ergriffen, um die Lernbedingungen zu verbessern.”
“دانشگاه اقداماتی برای بهبود شرایط یادگیری انجام داده است.”

اقدامات زیست‌محیطی اتخاذ کردن
“Um die Umwelt zu schützen, müssen drastische Maßnahmen ergriffen werden.”
“برای حفاظت از محیط زیست باید اقدامات جدی اتخاذ شود.”

برنامه‌ریزی اقدامات
“Vor der Durchführung sollten alle notwendigen Maßnahmen sorgfältig geplant werden.”
“قبل از اجرا، باید تمامی اقدامات لازم با دقت برنامه‌ریزی شوند.”

اقدامات قانونی اتخاذ کردن
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die Rechte der Verbraucher zu schützen.”
“دولت اقداماتی برای حفاظت از حقوق مصرف‌کنندگان اتخاذ کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Maßnahmen ergreifen” برای توصیف انجام دادن یا اتخاذ کردن اقدامات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

122
Q

Maßnahme

A

اسم “Maßnahme”
به زبان آلمانی به معنای “اقدام” یا “تدبیر” است.
این کلمه برای توصیف اقداماتی که به منظور دستیابی به
یک هدف خاص یا حل یک مشکل انجام می‌شود، به کار می‌رود.

اقدام برای بهبود
“Die Regierung hat Maßnahmen zur Verbesserung der Luftqualität ergriffen.”
“دولت اقداماتی برای بهبود کیفیت هوا انجام داده است.”

تدابیر امنیتی
“Es wurden zusätzliche Sicherheitsmaßnahmen eingeführt.”
“تدابیر امنیتی اضافی معرفی شده است.”

اقدامات پیشگیرانه
“Präventive Maßnahmen können Krankheiten verhindern.”
“اقدامات پیشگیرانه می‌توانند از بیماری‌ها جلوگیری کنند.”

اقدامات اصلاحی
“Nach dem Vorfall wurden sofortige Maßnahmen ergriffen.”
“پس از حادثه، بلافاصله اقدامات اصلاحی انجام شد.”

استفاده با ضمایر
اقدامات من

“Meine Maßnahmen haben die Situation verbessert.”
“اقدامات من وضعیت را بهبود بخشیده است.”

اقدامات او (مونث)

“Ihre Maßnahmen waren sehr effektiv.”
“اقدامات او بسیار مؤثر بودند.”

اقدامات آن‌ها

“Ihre Maßnahmen zeigten positive Ergebnisse.”
“اقدامات آن‌ها نتایج مثبتی نشان داد.”

مثال‌های بیشتر:
اقدامات اضطراری
“In einer Krisensituation sind schnelle Maßnahmen erforderlich.”
“در یک وضعیت بحرانی، اقدامات سریع لازم است.”

تدابیر اقتصادی
“Die Maßnahmen zur Ankurbelung der Wirtschaft wurden umgesetzt.”
“اقدامات برای تحریک اقتصاد اجرا شدند.”

اقدامات در محل کار
“Die neuen Maßnahmen am Arbeitsplatz sollen die Produktivität steigern.”
“اقدامات جدید در محل کار باید بهره‌وری را افزایش دهند.”

اقدامات بهداشتی
“Die Maßnahmen zur Eindämmung der Pandemie umfassen das Tragen von Masken.”
“اقدامات برای مهار همه‌گیری شامل استفاده از ماسک‌ها می‌شود.”

اقدامات آموزشی
“Schulen ergreifen Maßnahmen, um den Schülern besser zu helfen.”
“مدارس اقداماتی را برای کمک بهتر به دانش‌آموزان انجام می‌دهند.”

اقدامات زیست‌محیطی
“Umweltschutzmaßnahmen sind notwendig, um die Natur zu bewahren.”
“اقدامات حفاظت از محیط زیست برای حفظ طبیعت ضروری هستند.”

برنامه‌ریزی اقدامات
“Eine sorgfältige Planung der Maßnahmen ist entscheidend für ihren Erfolg.”
“برنامه‌ریزی دقیق اقدامات برای موفقیت آن‌ها حیاتی است.”

اقدامات قانونی
“Die gesetzlichen Maßnahmen sollen die Rechte der Bürger schützen.”
“اقدامات قانونی باید از حقوق شهروندان حفاظت کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Maßnahme” برای توصیف اقدامات و تدابیر در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

123
Q

die Aussaat

A

اسم “Aussaat”
به زبان آلمانی به معنای “کاشت بذر” یا “بذرپاشی” است.
این کلمه معمولاً برای توصیف فرایند پخش یا کاشت بذرها در زمین برای رشد گیاهان استفاده می‌شود.

زمان کاشت بذر
“Die beste Zeit für die Aussaat von Tomaten ist im Frühling.”
“بهترین زمان برای کاشت بذر گوجه‌فرنگی در بهار است.”

کاشت بذر در گلخانه
“Die Aussaat im Gewächshaus ermöglicht einen frühen Start der Vegetationsperiode.”
“کاشت بذر در گلخانه امکان شروع زودتر دوره رشد گیاهان را فراهم می‌کند.”

آماده‌سازی زمین برای کاشت
“Vor der Aussaat muss der Boden gut vorbereitet werden.”
“قبل از کاشت بذر، خاک باید به خوبی آماده شود.”

تکنیک‌های کاشت
“Es gibt verschiedene Techniken für die Aussaat von Samen.”
“روش‌های مختلفی برای کاشت بذر وجود دارد.”

استفاده با ضمایر
کاشت بذر من

“Meine Aussaat war dieses Jahr sehr erfolgreich.”
“کاشت بذر من امسال بسیار موفق بود.”

کاشت بذر او (مونث)

“Ihre Aussaat von Kräutern begann im März.”
“کاشت بذر گیاهان دارویی او در ماه مارس آغاز شد.”

کاشت بذر آن‌ها

“Ihre Aussaat ist gut gewachsen und hat viele Früchte getragen.”
“کاشت بذر آن‌ها خوب رشد کرده و میوه‌های زیادی به بار آورده است.”

مثال‌های بیشتر:
کاشت بذر سبزیجات
“Die Aussaat von Salat und Karotten erfolgt im Frühjahr.”
“کاشت بذر کاهو و هویج در بهار انجام می‌شود.”

کاشت بذر در باغچه
“Für die Aussaat im Garten benötigt man hochwertige Samen.”
“برای کاشت بذر در باغچه به بذرهای باکیفیت نیاز است.”

مراقبت‌های بعد از کاشت
“Nach der Aussaat ist regelmäßiges Gießen wichtig.”
“بعد از کاشت بذر، آبیاری منظم مهم است.”

فاصله‌بندی در کاشت بذر
“Bei der Aussaat sollte man auf den richtigen Abstand zwischen den Samen achten.”
“در کاشت بذر باید به فاصله مناسب بین بذرها توجه کرد.”

کاشت بذر گل‌ها
“Die Aussaat von Blumen bringt im Sommer eine bunte Blütenpracht.”
“کاشت بذر گل‌ها در تابستان یک شکوفایی رنگارنگ به ارمغان می‌آورد.”

انتخاب بذر مناسب
“Für die Aussaat sollte man Samen wählen, die für die Region geeignet sind.”
“برای کاشت بذر باید بذرهایی انتخاب کرد که مناسب منطقه باشند.”

آماده‌سازی برای کاشت
“Die Aussaat erfordert sorgfältige Planung und Vorbereitung.”
“کاشت بذر نیازمند برنامه‌ریزی و آماده‌سازی دقیق است.”

موفقیت در کاشت بذر
“Die Aussaat war erfolgreich und die Pflanzen sind kräftig gewachsen.”
“کاشت بذر موفقیت‌آمیز بود و گیاهان به خوبی رشد کردند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Aussaat” برای توصیف فرایند کاشت بذر و مراحل مختلف آن استفاده کرد.

124
Q

die Anzucht

A

اسم “Anzucht”
به زبان آلمانی به معنای “کشت” یا “پرورش” است.
این کلمه معمولاً برای توصیف فرایند پرورش گیاهان از بذر یا نهال استفاده می‌شود.

کشت گیاهان
“Die Anzucht von Tomaten erfordert viel Geduld.”
“پرورش گوجه‌فرنگی نیاز به صبر زیادی دارد.”

پرورش سبزیجات
“Er ist spezialisiert auf die Anzucht von Bio-Gemüse.”
“او در پرورش سبزیجات ارگانیک تخصص دارد.”

کشت گل‌ها
“Die Anzucht von Blumen beginnt im Frühjahr.”
“کشت گل‌ها در بهار آغاز می‌شود.”

پرورش نهال‌ها
“Die Anzucht der Setzlinge findet im Gewächshaus statt.”
“پرورش نهال‌ها در گلخانه صورت می‌گیرد.”

استفاده با ضمایر
کشت من

“Meine Anzucht von Kräutern ist sehr erfolgreich.”
“کشت گیاهان دارویی من بسیار موفق است.”

کشت او (مونث)

“Ihre Anzucht von Orchideen erfordert spezielle Pflege.”
“کشت ارکیده‌های او نیاز به مراقبت ویژه دارد.”

کشت آن‌ها

“Ihre Anzucht von Gemüse hat eine hohe Ertragsrate.”
“کشت سبزیجات آن‌ها نرخ برداشت بالایی دارد.”

مثال‌های بیشتر:
ابزارهای کشت
“Für die Anzucht benötigt man spezielle Samen und Erde.”
“برای کشت نیاز به بذرها و خاک مخصوص است.”

مراحل کشت
“Die Anzucht beginnt mit dem Säen der Samen.”
“کشت با کاشت بذرها آغاز می‌شود.”

محیط کشت
“Die Anzucht erfolgt am besten in einem warmen und feuchten Klima.”
“کشت به بهترین شکل در آب و هوای گرم و مرطوب انجام می‌شود.”

مراقبت‌های لازم برای کشت
“Die Anzucht von Pflanzen erfordert regelmäßiges Gießen und Düngen.”
“کشت گیاهان نیاز به آبیاری و کوددهی منظم دارد.”

تجهیزات کشت
“Für die Anzucht verwendet er ein spezielles Gewächshaus.”
“برای کشت از یک گلخانه مخصوص استفاده می‌کند.”

نتیجه موفقیت‌آمیز
“Die Anzucht war erfolgreich und die Pflanzen sind gesund gewachsen.”
“کشت موفقیت‌آمیز بود و گیاهان به‌سلامت رشد کردند.”

فصل مناسب برای کشت
“Die beste Zeit für die Anzucht von Salat ist im Frühling.”
“بهترین زمان برای کشت کاهو در بهار است.”

انواع مختلف کشت
“Er hat verschiedene Methoden der Anzucht ausprobiert.”
“او روش‌های مختلفی از کشت را امتحان کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Anzucht” برای توصیف فرایند کشت و پرورش گیاهان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

125
Q

säen

A

فعل “säen”
به زبان آلمانی به معنای “کاشت” یا “بذر افشانی” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که بذرها یا دانه‌ها در زمین کاشته می‌شوند تا رشد کنند.

کاشت بذر
“Der Bauer sät das Getreide im Frühling.”
“کشاورز در بهار غلات را می‌کارد.”

کاشت گل‌ها
“Sie sät Blumen in ihrem Garten.”
“او در باغش گل می‌کارد.”

کاشت سبزیجات
“Wir säen Gemüse in unserem Gemüsegarten.”
“ما در باغ سبزیجاتمان سبزی می‌کاریم.”

کاشت علف
“Er sät Gras auf dem Rasen.”
“او در چمن بذر علف می‌کارد.”

استفاده با ضمایر
من می‌کارم

“Ich säe die Samen gleichmäßig auf dem Feld.”
“من بذرها را به طور مساوی در مزرعه می‌کارم.”

او (مونث) می‌کارد

“Sie sät die Kräuter im Frühling.”
“او گیاهان دارویی را در بهار می‌کارد.”

آن‌ها می‌کارند

“Sie säen zusammen die Blumen im Park.”
“آن‌ها با هم در پارک گل می‌کارند.”

مثال‌های بیشتر:
کاشت بذرهای گیاهی
“Im März sät man oft die ersten Pflanzen aus.”
“در ماه مارس اغلب اولین گیاهان کاشته می‌شوند.”

آماده‌سازی زمین برای کاشت
“Vor dem Säen muss der Boden gut vorbereitet werden.”
“قبل از کاشت، خاک باید به خوبی آماده شود.”

زمان مناسب برای کاشت
“Im Herbst sät man oft Wintergetreide.”
“در پاییز اغلب غلات زمستانه کاشته می‌شود.”

روش‌های کاشت
“Es gibt verschiedene Techniken, um Samen zu säen.”
“روش‌های مختلفی برای کاشت بذر وجود دارد.”

مراقبت پس از کاشت
“Nach dem Säen muss man regelmäßig gießen.”
“بعد از کاشت باید به طور منظم آبیاری کرد.”

کاشت در گلخانه
“Im Gewächshaus sät man die Pflanzen früher im Jahr.”
“در گلخانه، گیاهان را زودتر در سال می‌کارند.”

کاشت در گلدان
“Er sät die Blumen in kleine Töpfe.”
“او گل‌ها را در گلدان‌های کوچک می‌کارد.”

کاشت گیاهان دارویی
“Viele Menschen säen Kräuter in ihren Gärten.”
“بسیاری از مردم گیاهان دارویی را در باغ‌های خود می‌کارند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “säen” برای توصیف کاشت بذرها یا دانه‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

126
Q

das Sortiment

A

اسم “Sortiment”
به زبان آلمانی به معنای “مجموعه” یا “دامنه محصولات” است.
این کلمه برای توصیف انواع کالاها یا خدماتی که یک فروشگاه، شرکت یا کسب‌وکار ارائه می‌دهد، استفاده می‌شود.

دامنه محصولات فروشگاه
“Das Sortiment des Supermarktes umfasst frische Lebensmittel, Getränke und Haushaltsartikel.”
“مجموعه محصولات سوپرمارکت شامل مواد غذایی تازه، نوشیدنی‌ها و لوازم خانگی است.”

گستردگی محصولات
“Der Online-Shop bietet ein breites Sortiment an Elektronikartikeln.”
“فروشگاه آنلاین مجموعه گسترده‌ای از لوازم الکترونیکی را ارائه می‌دهد.”

تنوع در مجموعه
“Das Sortiment des Bekleidungsgeschäfts enthält sowohl Herren- als auch Damenmode.”
“مجموعه فروشگاه پوشاک شامل مد مردانه و زنانه است.”

انتخاب محصولات
“Die Kunden schätzen das vielfältige Sortiment des Buchladens.”
“مشتریان مجموعه متنوع کتابفروشی را تحسین می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
مجموعه من

“Mein Sortiment an Werkzeugen ist sehr umfangreich.”
“مجموعه ابزارهای من بسیار گسترده است.”

مجموعه او (مونث)

“Ihr Sortiment an Kosmetikprodukten ist beeindruckend.”
“مجموعه محصولات آرایشی او چشمگیر است.”

مجموعه آن‌ها

“Ihr Sortiment wird regelmäßig aktualisiert.”
“مجموعه آن‌ها به طور منظم به‌روزرسانی می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
مجموعه فصلی
“Das Geschäft präsentiert sein neues Sortiment für die Herbstsaison.”
“فروشگاه مجموعه جدید خود را برای فصل پاییز معرفی می‌کند.”

مجموعه ویژه
“Zum Jubiläum bietet der Laden ein exklusives Sortiment an.”
“به مناسبت سالگرد، فروشگاه مجموعه‌ای انحصاری ارائه می‌دهد.”

تغییرات در مجموعه
“Das Sortiment wird basierend auf Kundenfeedback angepasst.”
“مجموعه بر اساس بازخورد مشتریان تنظیم می‌شود.”

گسترش مجموعه
“Der Hersteller plant, sein Sortiment um umweltfreundliche Produkte zu erweitern.”
“تولیدکننده قصد دارد مجموعه خود را با محصولات دوستدار محیط زیست گسترش دهد.”

مقایسه مجموعه‌ها
“Das Sortiment dieses Geschäfts ist größer als das des Konkurrenten.”
“مجموعه این فروشگاه بزرگتر از مجموعه رقیب است.”

مجموعه محصولات آموزشی
“Das Sortiment an Lernmaterialien ist ideal für Schüler und Lehrer.”
“مجموعه مواد آموزشی برای دانش‌آموزان و معلمان ایده‌آل است.”

معرفی مجموعه جدید
“Der Hersteller hat sein neues Sortiment auf der Messe vorgestellt.”
“تولیدکننده مجموعه جدید خود را در نمایشگاه معرفی کرد.”

مجموعه محصولات محلی
“Das Sortiment des Marktes umfasst viele regionale Produkte.”
“مجموعه بازار شامل بسیاری از محصولات محلی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Sortiment” برای توصیف انواع مختلف مجموعه‌ها و دامنه‌های محصولات در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

127
Q

Sowohl

A

قید “sowohl”
به زبان آلمانی به معنای “هم… و هم…” است و معمولاً به همراه “als auch” استفاده می‌شود. این عبارت برای تأکید بر دو یا چند چیز یا جنبه مختلف استفاده می‌شود که هر دو به طور همزمان صحیح یا موجود هستند.

هم… و هم…
“Er spricht sowohl Deutsch als auch Englisch.”
“او هم آلمانی و هم انگلیسی صحبت می‌کند.”

هم این و هم آن
“Sie ist sowohl intelligent als auch fleißig.”
“او هم باهوش و هم سخت‌کوش است.”

در دو زمینه مختلف
“Das Restaurant bietet sowohl vegetarische als auch vegane Gerichte an.”
“رستوران هم غذاهای گیاهی و هم غذاهای وگان ارائه می‌دهد.”

هم در داخل و هم در خارج
“Das Gerät kann sowohl drinnen als auch draußen verwendet werden.”
“این دستگاه هم در داخل و هم در خارج قابل استفاده است.”

استفاده با ضمایر
هم این و هم آن در مورد من

“Ich interessiere mich sowohl für Kunst als auch für Wissenschaft.”
“من هم به هنر و هم به علم علاقه‌مند هستم.”

هم این و هم آن در مورد او (مونث)

“Sie arbeitet sowohl im Büro als auch von zu Hause.”
“او هم در دفتر و هم از خانه کار می‌کند.”

هم این و هم آن در مورد آن‌ها

“Sie reisen sowohl beruflich als auch privat.”
“آن‌ها هم به‌صورت شغلی و هم به‌صورت خصوصی سفر می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان
“Der Park ist sowohl für Erwachsene als auch für Kinder geeignet.”
“پارک هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان مناسب است.”

هم در تابستان و هم در زمستان
“Dieses Haus ist sowohl im Sommer als auch im Winter bewohnbar.”
“این خانه هم در تابستان و هم در زمستان قابل سکونت است.”

هم در کتاب‌ها و هم در مقالات
“Die Informationen sind sowohl in Büchern als auch in Artikeln zu finden.”
“اطلاعات هم در کتاب‌ها و هم در مقالات یافت می‌شود.”

هم کیفیت و هم قیمت مناسب
“Das Produkt überzeugt sowohl durch Qualität als auch durch Preis.”
“این محصول هم از نظر کیفیت و هم از نظر قیمت قانع‌کننده است.”

هم از نظر نظری و هم از نظر عملی
“Die Ausbildung umfasst sowohl theoretische als auch praktische Teile.”
“آموزش هم بخش‌های نظری و هم بخش‌های عملی را شامل می‌شود.”

هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها
“Der Kurs ist sowohl für Anfänger als auch für Fortgeschrittene geeignet.”
“این دوره هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها مناسب است.”

هم در هنر و هم در علم
“Er ist sowohl in der Kunst als auch in der Wissenschaft erfolgreich.”
“او هم در هنر و هم در علم موفق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “sowohl… als auch” برای تأکید بر دو یا چند چیز یا جنبه مختلف استفاده کرد.

128
Q

der Volltreffer

A

اسم “Volltreffer”
به زبان آلمانی به معنای “هدف دقیق” یا “ضربه کامل” است.
این کلمه برای توصیف یک ضربه یا اقدام بسیار موفقیت‌آمیز و دقیق استفاده می‌شود.

شوت دقیق در فوتبال
“Der Schuss ins obere Eck war ein echter Volltreffer.”
“شوت به بالای دروازه یک ضربه دقیق واقعی بود.”

موفقیت بزرگ
“Seine Präsentation war ein Volltreffer und beeindruckte alle.”
“ارائه او یک موفقیت بزرگ بود و همه را تحت تأثیر قرار داد.”

تصمیم درست
“Die Entscheidung, in dieses Projekt zu investieren, war ein Volltreffer.”
“تصمیم به سرمایه‌گذاری در این پروژه یک هدف دقیق بود.”

برنده شدن در لاتاری
“Der Gewinn im Lotto war ein Volltreffer für ihn.”
“برنده شدن در لاتاری یک موفقیت بزرگ برای او بود.”

استفاده با ضمایر
موفقیت من

“Mein Vorschlag war ein Volltreffer.”
“پیشنهاد من یک هدف دقیق بود.”

موفقیت او (مونث)

“Ihre Idee war ein Volltreffer.”
“ایده او یک ضربه کامل بود.”

موفقیت آن‌ها

“Ihre Kampagne war ein Volltreffer.”
“کمپین آن‌ها یک موفقیت بزرگ بود.”

مثال‌های بیشتر:
یافتن شغل مناسب
“Der neue Job ist für ihn ein Volltreffer.”
“شغل جدید برای او یک موفقیت بزرگ است.”

محصول پر فروش
“Das neue Produkt war ein Volltreffer und wurde sofort ausverkauft.”
“محصول جدید یک موفقیت بزرگ بود و فوراً فروخته شد.”

نتیجه عالی
“Das Endergebnis war ein Volltreffer und übertraf alle Erwartungen.”
“نتیجه نهایی یک ضربه کامل بود و از تمامی انتظارات فراتر رفت.”

پیش‌بینی درست
“Seine Wettervorhersage war ein Volltreffer.”
“پیش‌بینی وضعیت هوای او یک هدف دقیق بود.”

خرید مناسب
“Das Auto war ein Volltreffer und funktioniert einwandfrei.”
“این ماشین یک موفقیت بزرگ بود و به‌خوبی کار می‌کند.”

انتخاب عالی
“Der Urlaubsort war ein Volltreffer und wir hatten eine tolle Zeit.”
“مکان تعطیلات یک موفقیت بزرگ بود و ما زمان خوبی داشتیم.”

تیراندازی دقیق
“Der Schuss des Scharfschützen war ein Volltreffer.”
“شلیک تک‌تیرانداز یک ضربه دقیق بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Volltreffer” برای توصیف موفقیت‌های بزرگ و اقدامات بسیار دقیق در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

129
Q

einen Volltreffer landen

A

عبارت “einen Volltreffer landen”
به زبان آلمانی به معنای “ضربه دقیقی زدن” یا “به هدف دقیقی رسیدن” است.
این عبارت معمولاً برای توصیف موفقیت‌های بزرگ و دقیق در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

گل زدن دقیق در فوتبال
“Der Stürmer hat einen Volltreffer gelandet und das entscheidende Tor geschossen.”
“مهاجم یک ضربه دقیق زد و گل تعیین‌کننده را به ثمر رساند.”

موفقیت در کسب‌وکار
“Mit diesem Geschäft hat er einen Volltreffer gelandet.”
“با این کسب‌وکار او به یک موفقیت بزرگ دست یافت.”

تصمیم‌گیری عالی
“Mit seiner Wahl hat er einen Volltreffer gelandet.”
“با انتخاب خود، او یک تصمیم درست گرفت.”

برنده شدن در مسابقه
“Sie hat bei der Lotterie einen Volltreffer gelandet.”
“او در لاتاری به هدف دقیقی رسید.”

استفاده با ضمایر
موفقیت من

“Ich habe mit meinem Vorschlag einen Volltreffer gelandet.”
“من با پیشنهاد خود به یک موفقیت بزرگ دست یافتم.”

موفقیت او (مونث)

“Sie hat mit ihrer Präsentation einen Volltreffer gelandet.”
“او با ارائه‌اش یک ضربه دقیق زد.”

موفقیت آن‌ها

“Sie haben mit ihrer Marketingkampagne einen Volltreffer gelandet.”
“آن‌ها با کمپین بازاریابی خود به یک موفقیت بزرگ دست یافتند.”

مثال‌های بیشتر:
محصول موفق
“Das neue Smartphone hat auf dem Markt einen Volltreffer gelandet.”
“گوشی هوشمند جدید در بازار به یک موفقیت بزرگ دست یافت.”

انتخاب دانشگاه
“Mit der Entscheidung, an dieser Universität zu studieren, hat er einen Volltreffer gelandet.”
“با تصمیم به تحصیل در این دانشگاه، او یک تصمیم درست گرفت.”

اجرای عالی
“Die Aufführung der Band hat beim Publikum einen Volltreffer gelandet.”
“اجرای گروه موسیقی در بین تماشاچیان یک موفقیت بزرگ بود.”

تیراندازی دقیق
“Der Scharfschütze hat mit seinem Schuss einen Volltreffer gelandet.”
“تک‌تیرانداز با شلیک خود به هدف دقیقی رسید.”

نوآوری در محصول
“Mit dieser Innovation hat die Firma einen Volltreffer gelandet.”
“با این نوآوری، شرکت به یک موفقیت بزرگ دست یافت.”

خرید خانه
“Das Haus, das sie gekauft haben, hat einen Volltreffer gelandet.”
“خانه‌ای که خریده‌اند، یک موفقیت بزرگ بوده است.”

حل مسئله
“Mit seiner Lösung hat er einen Volltreffer gelandet.”
“با راه‌حل خود، او به یک موفقیت بزرگ دست یافت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “einen Volltreffer landen” برای توصیف موفقیت‌های بزرگ و اقدامات بسیار دقیق در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

130
Q

die Sitzung

A

اسم “Sitzung”

به زبان آلمانی به معنای “جلسه” است.
این کلمه برای توصیف گردهمایی یا ملاقات رسمی بین اعضای یک گروه یا سازمان برای بحث و تبادل نظر در مورد موضوعات مختلف استفاده می‌شود.

جلسه کاری
“Wir haben heute eine wichtige Sitzung im Büro.”
“ما امروز یک جلسه مهم در دفتر داریم.”

جلسه هیئت مدیره
“Die nächste Sitzung des Vorstands findet am Freitag statt.”
“جلسه بعدی هیئت مدیره در روز جمعه برگزار می‌شود.”

استفاده با ضمایر
جلسه من

“Ich muss mich auf meine Sitzung vorbereiten.”
“باید برای جلسه‌ام آماده شوم.”

جلسه او (مونث)

“Sie leitet die Sitzung mit einer Präsentation ein.”
“او جلسه را با یک ارائه آغاز می‌کند.”

جلسه آن‌ها

“Sie haben eine Sitzung, um das neue Projekt zu besprechen.”
“آن‌ها جلسه‌ای دارند تا پروژه جدید را بررسی کنند.”

مثال‌های بیشتر:
جلسه آموزشی
“Die Mitarbeiter nehmen an einer Schulungssitzung teil.”
“کارکنان در یک جلسه آموزشی شرکت می‌کنند.”

جلسه ماهانه
“Unsere monatliche Sitzung findet jeden ersten Montag im Monat statt.”
“جلسه ماهانه ما هر اولین دوشنبه ماه برگزار می‌شود.”

جلسه تیمی
“Das Team hat eine Sitzung, um die Aufgaben zu verteilen.”
“تیم جلسه‌ای دارد تا وظایف را تقسیم کند.”

جلسه اضطراری
“Es wurde eine dringende Sitzung einberufen, um die aktuelle Krise zu besprechen.”
“یک جلسه اضطراری برای بررسی بحران فعلی فراخوانده شد.”

جلسه مشترک
“Die Sitzung wird gemeinsam mit den Partnern aus anderen Abteilungen abgehalten.”
“جلسه به صورت مشترک با شرکای سایر بخش‌ها برگزار می‌شود.”

جلسه برنامه‌ریزی
“Bei der Sitzung werden die Pläne für das nächste Quartal diskutiert.”
“در جلسه، برنامه‌های سه‌ماهه بعدی مورد بحث قرار می‌گیرند.”

جلسه استراتژیک
“Die Sitzung dient dazu, die langfristige Strategie des Unternehmens zu entwickeln.”
“جلسه برای توسعه استراتژی بلندمدت شرکت است.”

جلسه ارزیابی
“In der Sitzung werden die Leistungen der Mitarbeiter bewertet.”
“در جلسه، عملکرد کارکنان ارزیابی می‌شود.”

جلسه عمومی
“Die jährliche Sitzung der Aktionäre findet im Mai statt.”
“جلسه سالانه سهامداران در ماه مه برگزار می‌شود.”

جلسه انفرادی
“Der Chef hat eine Einzel-Sitzung mit jedem Teammitglied, um Feedback zu geben.”
“رئیس با هر عضو تیم جلسه انفرادی دارد تا بازخورد بدهد.”

جلسه پروژه
“Das Projektteam trifft sich zur Sitzung, um den Fortschritt zu überprüfen.”
“تیم پروژه جلسه‌ای برای بررسی پیشرفت برگزار می‌کند.”

جلسه ابتدایی
“Die erste Sitzung des neuen Ausschusses war sehr produktiv.”
“اولین جلسه کمیته جدید بسیار پربار بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “Sitzung” برای توصیف انواع مختلف جلسات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

131
Q

die Nachhaltigkeit

A

اسم “Nachhaltigkeit”
به زبان آلمانی به معنای “پایداری” است.
این کلمه برای توصیف روش‌ها و رویکردهایی استفاده می‌شود که به
حفظ منابع طبیعی، محیط زیست و ارتقاء کیفیت زندگی به صورت پایدار و مداوم می‌پردازند.

اهمیت پایداری
“Nachhaltigkeit ist ein zentrales Thema in der modernen Gesellschaft.”
“پایداری یک موضوع محوری در جامعه مدرن است.”

مفهوم پایداری
“Nachhaltigkeit bedeutet, Ressourcen so zu nutzen, dass zukünftige Generationen nicht beeinträchtigt werden.”
“پایداری به معنای استفاده از منابع به گونه‌ای است که نسل‌های آینده تحت تأثیر قرار نگیرند.”

استفاده با ضمایر
پروژه‌های پایداری من

“Ich arbeite an mehreren Projekten zur Förderung der Nachhaltigkeit.”
“من روی چندین پروژه برای ارتقاء پایداری کار می‌کنم.”

رویکرد پایداری او (مونث)

“Ihre Firma hat sich der Nachhaltigkeit verpflichtet.”
“شرکت او به پایداری متعهد شده است.”

اهداف پایداری آن‌ها

“Sie setzen sich für die Nachhaltigkeit ihrer Produkte ein.”
“آن‌ها برای پایداری محصولات خود تلاش می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
پایداری در کشاورزی
“Nachhaltigkeit in der Landwirtschaft bedeutet den Schutz des Bodens und der Wasserressourcen.”
“پایداری در کشاورزی به معنای حفاظت از خاک و منابع آبی است.”

پایداری در مصرف انرژی
“Erneuerbare Energien sind ein wichtiger Bestandteil der Nachhaltigkeit.”
“انرژی‌های تجدیدپذیر یک جزء مهم از پایداری هستند.”

پایداری در حمل و نقل
“Nachhaltigkeit im Verkehr bedeutet die Förderung von öffentlichen Verkehrsmitteln und Fahrrädern.”
“پایداری در حمل و نقل به معنای ترویج وسایل نقلیه عمومی و دوچرخه‌ها است.”

پایداری در ساخت‌وساز
“Nachhaltiges Bauen nutzt umweltfreundliche Materialien und energieeffiziente Technologien.”
“ساخت‌وساز پایدار از مواد دوستدار محیط زیست و فناوری‌های بهره‌ور انرژی استفاده می‌کند.”

پایداری در مدیریت منابع
“Eine nachhaltige Ressourcennutzung verhindert Verschwendung und fördert Recycling.”
“استفاده پایدار از منابع از اتلاف جلوگیری می‌کند و بازیافت را ترویج می‌دهد.”

پایداری در آموزش
“Bildung für nachhaltige Entwicklung ist wichtig, um das Bewusstsein für Umweltfragen zu stärken.”
“آموزش برای توسعه پایدار مهم است تا آگاهی درباره مسائل محیط زیستی افزایش یابد.”

پایداری در شرکت‌ها
“Unternehmen integrieren Nachhaltigkeit in ihre Geschäftsstrategien.”
“شرکت‌ها پایداری را در استراتژی‌های کسب‌وکار خود ادغام می‌کنند.”

پایداری در مصرف
“Nachhaltiger Konsum bedeutet, bewusst Produkte auszuwählen, die umweltfreundlich und sozial verträglich sind.”
“مصرف پایدار به معنای انتخاب آگاهانه محصولاتی است که دوستدار محیط زیست و اجتماعی سازگار هستند.”

پایداری در جامعه
“Eine nachhaltige Gesellschaft fördert soziale Gerechtigkeit und Umweltschutz.”
“یک جامعه پایدار عدالت اجتماعی و حفاظت از محیط زیست را ترویج می‌دهد.”

پایداری در سیاست‌گذاری
“Nachhaltigkeit sollte ein zentraler Bestandteil der politischen Entscheidungen sein.”
“پایداری باید جزء اصلی تصمیمات سیاسی باشد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “Nachhaltigkeit” برای توصیف مفاهیم و کاربردهای مختلف در زمینه پایداری و توسعه پایدار استفاده کرد.

132
Q

Aufgrund

A

حرف اضافه “aufgrund”
به زبان آلمانی به معنای “به دلیل” یا “به خاطر” است و با حالت اضافی (Genitiv)
استفاده می‌شود. این عبارت برای بیان دلیل یا علت یک وضعیت یا اتفاق به کار می‌رود.

به دلیل بارش شدید
“Aufgrund des starken Regens wurde das Spiel abgesagt.”
“به دلیل بارش شدید، بازی لغو شد.”

به خاطر بیماری
“Aufgrund seiner Krankheit konnte er nicht zur Arbeit kommen.”
“به خاطر بیماری‌اش، نتوانست به کار برود.”

استفاده با ضمایر
به دلیل تصمیم من

“Aufgrund meiner Entscheidung hat sich der Plan geändert.”
“به دلیل تصمیم من، برنامه تغییر کرد.”

به دلیل تلاش‌های او (مونث)

“Aufgrund ihrer Bemühungen hat das Projekt Erfolg gehabt.”
“به دلیل تلاش‌های او، پروژه موفق شد.”

به خاطر شرایط آن‌ها

“Aufgrund ihrer Umstände mussten sie das Haus verkaufen.”
“به خاطر شرایط آن‌ها، مجبور شدند خانه را بفروشند.”

مثال‌های بیشتر:
به دلیل تصادف
“Aufgrund des Unfalls gab es einen langen Stau.”
“به دلیل تصادف، ترافیک طولانی ایجاد شد.”

به خاطر تغذیه ناسالم
“Aufgrund ungesunder Ernährung bekam er gesundheitliche Probleme.”
“به خاطر تغذیه ناسالم، او مشکلات سلامتی پیدا کرد.”

به دلیل تغییرات اقلیمی
“Aufgrund des Klimawandels erleben wir extremere Wetterbedingungen.”
“به دلیل تغییرات اقلیمی، شاهد شرایط آب‌وهوایی شدیدتری هستیم.”

به خاطر تحریم‌ها
“Aufgrund der Sanktionen sind die Preise gestiegen.”
“به خاطر تحریم‌ها، قیمت‌ها افزایش یافته است.”

به دلیل بحران اقتصادی
“Aufgrund der Wirtschaftskrise haben viele Menschen ihre Arbeitsplätze verloren.”
“به دلیل بحران اقتصادی، بسیاری از مردم شغل خود را از دست داده‌اند.”

به دلیل عدم رعایت قوانین
“Aufgrund des Missachtens der Regeln kam es zu einem Unfall.”
“به دلیل عدم رعایت قوانین، تصادفی رخ داد.”

به خاطر آتش‌سوزی
“Aufgrund des Brandes mussten viele Bewohner evakuiert werden.”
“به خاطر آتش‌سوزی، بسیاری از ساکنان مجبور به تخلیه شدند.”

به دلیل کاوش‌های علمی
“Aufgrund neuer Entdeckungen müssen die bisherigen Theorien überarbeitet werden.”
“به دلیل کشفیات جدید، نظریه‌های قبلی باید بازنگری شوند.”

به خاطر جنگ
“Aufgrund des Krieges sind viele Menschen obdachlos geworden.”
“به خاطر جنگ، بسیاری از مردم بی‌خانمان شده‌اند.”

به دلیل تصمیم‌گیری نادرست
“Aufgrund einer falschen Entscheidung musste das Projekt gestoppt werden.”
“به دلیل یک تصمیم نادرست، پروژه مجبور به توقف شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “aufgrund” برای بیان علت یا دلیل در جملات استفاده کرد.

133
Q

Reizüberflutung

A

کلمه “Reizüberflutung”
به زبان آلمانی به معنای “بیش‌تحریکی” یا “سیل محرک‌ها” است.
این اصطلاح برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فرد با حجم زیادی از اطلاعات یا محرک‌های حسی روبرو می‌شود و نمی‌تواند به درستی به همه آن‌ها پاسخ دهد.

مثال‌های کاربردی
بیش‌تحریکی در محیط کاری

“Im modernen Büro kann Reizüberflutung durch ständige Benachrichtigungen und E-Mails entstehen.”
“در دفتر مدرن، بیش‌تحریکی می‌تواند به دلیل اعلان‌ها و ایمیل‌های مداوم ایجاد شود.”

سیل محرک‌ها در شهر

“Die vielen Lichter und Geräusche in der Großstadt führen oft zu Reizüberflutung.”
“نورها و صداهای زیاد در شهر بزرگ اغلب به بیش‌تحریکی منجر می‌شود.”

استفاده با ضمایر

بیش‌تحریکی من

“Ich fühle mich oft von Reizüberflutung überwältigt, wenn ich zu viele Aufgaben gleichzeitig erledigen muss.”
“وقتی باید چندین کار را همزمان انجام دهم، اغلب از بیش‌تحریکی احساس خستگی می‌کنم.”

بیش‌تحریکی او (مونث)

“Sie leidet unter Reizüberflutung, wenn sie lange Zeit in einer lauten Umgebung verbringt.”
“او از بیش‌تحریکی رنج می‌برد، وقتی زمان زیادی را در محیط پر سر و صدا می‌گذراند.”

بیش‌تحریکی آن‌ها

“Sie erleben Reizüberflutung, wenn sie stundenlang durch soziale Medien scrollen.”
“آن‌ها زمانی که ساعت‌ها در شبکه‌های اجتماعی مرور می‌کنند، دچار بیش‌تحریکی می‌شوند.”

مثال‌های بیشتر:
بیش‌تحریکی در کنفرانس

“Auf großen Konferenzen kann es leicht zu Reizüberflutung kommen, da viele Menschen und Aktivitäten gleichzeitig stattfinden.”
“در کنفرانس‌های بزرگ به راحتی می‌تواند بیش‌تحریکی رخ دهد، زیرا افراد و فعالیت‌های زیادی همزمان وجود دارند.”

سیل محرک‌ها در مدرسه

“Schüler können Reizüberflutung erfahren, wenn sie zu viele Informationen in kurzer Zeit aufnehmen müssen.”
“دانش‌آموزان می‌توانند زمانی که باید در مدت کوتاهی اطلاعات زیادی را جذب کنند، دچار بیش‌تحریکی شوند.”

بیش‌تحریکی در محیط خرید

“In Einkaufszentren kann die Vielzahl von Farben, Geräuschen und Menschen zu Reizüberflutung führen.”
“در مراکز خرید، تنوع رنگ‌ها، صداها و افراد می‌تواند به بیش‌تحریکی منجر شود.”

مدیریت بیش‌تحریکی

“Um Reizüberflutung zu vermeiden, sollte man regelmäßige Pausen einlegen und sich auf eine Aufgabe konzentrieren.”
“برای جلوگیری از بیش‌تحریکی، باید استراحت‌های منظم داشته باشید و روی یک کار تمرکز کنید.”

بیش‌تحریکی و استرس

“Reizüberflutung kann zu erhöhtem Stress und Ermüdung führen.”
“بیش‌تحریکی می‌تواند به افزایش استرس و خستگی منجر شود.”

بیش‌تحریکی در رسانه‌ها

“Die ständige Verfügbarkeit von Nachrichten und Informationen in den Medien kann zu Reizüberflutung führen.”
“دسترسی مداوم به اخبار و اطلاعات در رسانه‌ها می‌تواند به بیش‌تحریکی منجر شود.”

تاثیر بیش‌تحریکی بر سلامت روان

“Langfristige Reizüberflutung kann negative Auswirkungen auf die psychische Gesundheit haben.”
“بیش‌تحریکی طولانی مدت می‌تواند تأثیرات منفی بر سلامت روان داشته باشد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اصطلاح “Reizüberflutung” برای توصیف حالت‌های مختلف بیش‌تحریکی در زندگی روزمره و محیط‌های مختلف استفاده کرد.

134
Q

die Anweisung

A

اسم “Anweisung”
به زبان آلمانی به معنای “دستورالعمل” یا “دستور” است.
این کلمه برای توصیف راهنمایی‌ها، دستورات یا رهنمودهایی استفاده می‌شود که به فرد یا گروهی داده می‌شود تا کاری را به درستی انجام دهند.

مثال‌های کاربردی
دستورالعمل‌های ایمنی

“Vor Beginn der Arbeit müssen alle Mitarbeiter die Sicherheitsanweisungen lesen.”
“قبل از شروع کار، همه کارکنان باید دستورالعمل‌های ایمنی را بخوانند.”

دستورهای رئیس

“Der Chef hat klare Anweisungen gegeben, wie das Projekt abzuschließen ist.”
“رئیس دستورالعمل‌های واضحی داده است که چگونه پروژه را به پایان برسانند.”

استفاده با ضمایر

دستورالعمل‌های من

“Ich habe detaillierte Anweisungen für die Benutzung des Geräts geschrieben.”
“من دستورالعمل‌های دقیقی برای استفاده از دستگاه نوشته‌ام.”

دستورالعمل‌های او (مونث)

“Sie hat genaue Anweisungen für die Durchführung des Experiments gegeben.”
“او دستورالعمل‌های دقیقی برای انجام آزمایش داده است.”

دستورالعمل‌های آن‌ها

“Sie haben die Anweisungen des Lehrers befolgt.”
“آن‌ها دستورالعمل‌های معلم را دنبال کردند.”

مثال‌های بیشتر:
دستورالعمل‌های نصب

“Die Anweisungen zur Installation der Software sind im Handbuch enthalten.”
“دستورالعمل‌های نصب نرم‌افزار در دفترچه راهنما آمده است.”

دستورهای پزشک

“Der Patient sollte die Anweisungen des Arztes genau befolgen.”
“بیمار باید دقیقاً دستورهای پزشک را دنبال کند.”

دستورالعمل‌های سفر

“Die Anweisungen für die Reisevorbereitungen wurden per E-Mail gesendet.”
“دستورالعمل‌های آماده‌سازی سفر از طریق ایمیل ارسال شد.”

دستورالعمل‌های کارگاه

“Im Workshop wurden Schritt-für-Schritt-Anweisungen für das Projekt gegeben.”
“در کارگاه، دستورالعمل‌های مرحله به مرحله برای پروژه داده شد.”

دستورالعمل‌های طبخ

“Die Anweisungen für das Rezept waren leicht zu befolgen.”
“دستورالعمل‌های دستور پخت آسان بود.”

دستورهای تعمیرات

“Der Techniker hat die Anweisungen für die Reparatur des Geräts hinterlassen.”
“تکنسین دستورهای تعمیر دستگاه را باقی گذاشته است.”

دستورالعمل‌های مدیریت بحران

“Die Anweisungen zur Krisenbewältigung wurden an alle Abteilungen verteilt.”
“دستورالعمل‌های مدیریت بحران به همه بخش‌ها توزیع شد.”

دستورالعمل‌های اجرایی

“Die Anweisungen für die Durchführung des Plans wurden im Meeting besprochen.”
“دستورالعمل‌های اجرای طرح در جلسه بررسی شد.”

دستورالعمل‌های ارزیابی

“Die Anweisungen für die Bewertung der Schülerprojekte sind klar definiert.”
“دستورالعمل‌های ارزیابی پروژه‌های دانش‌آموزی به وضوح تعریف شده است.”

دستورالعمل‌های تمیزکاری

“Die Anweisungen zur Reinigung der Maschinen müssen beachtet werden.”
“دستورالعمل‌های تمیزکاری ماشین‌آلات باید رعایت شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Anweisung” برای توصیف انواع مختلف دستورالعمل‌ها و دستورات در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

135
Q

hinlegen

A

عل “hinlegen”
به زبان آلمانی به معنای “گذاشتن” یا “دراز کشیدن” است.
این فعل می‌تواند به معنای قرار دادن چیزی یا شخصی در حالت افقی یا قرار دادن خود برای استراحت باشد.

گذاشتن چیزی روی میز
“Er hat das Buch auf den Tisch hingelegt.”
“او کتاب را روی میز گذاشت.”

دراز کشیدن برای استراحت
“Sie hat sich nach dem langen Tag hingelegt.”
“او بعد از یک روز طولانی دراز کشید.”

استفاده با ضمایر
گذاشتن توسط من

“Ich habe die Schlüssel auf die Kommode hingelegt.”
“من کلیدها را روی کمد گذاشتم.”

دراز کشیدن او (مونث)

“Sie hat sich auf das Sofa hingelegt.”
“او روی مبل دراز کشید.”

گذاشتن توسط آن‌ها

“Sie haben die Pakete vor die Tür hingelegt.”
“آن‌ها بسته‌ها را جلوی در گذاشتند.”

مثال‌های بیشتر:
دراز کشیدن بعد از کار

“Nach der Arbeit hat er sich auf das Bett hingelegt.”
“بعد از کار، او روی تخت دراز کشید.”

گذاشتن تلفن روی میز

“Sie hat das Telefon auf den Schreibtisch hingelegt.”
“او تلفن را روی میز کار گذاشت.”

گذاشتن مدارک در پوشه

“Er hat die Dokumente in den Ordner hingelegt.”
“او مدارک را در پوشه گذاشت.”

دراز کشیدن در پارک

“Sie haben sich auf die Wiese hingelegt und die Sonne genossen.”
“آن‌ها روی چمن دراز کشیدند و از آفتاب لذت بردند.”

گذاشتن نان روی تخته برش

“Er hat das Brot auf das Schneidebrett hingelegt, um es zu schneiden.”
“او نان را روی تخته برش گذاشت تا آن را برش بزند.”

دراز کشیدن برای چرت زدن

“Nach dem Mittagessen hat sie sich für eine Weile hingelegt.”
“بعد از ناهار، او برای مدتی دراز کشید.”

گذاشتن لباس‌ها روی تخت

“Ich habe die frisch gewaschenen Kleider auf das Bett hingelegt.”
“من لباس‌های تازه شسته شده را روی تخت گذاشتم.”

دراز کشیدن در ساحل

“Wir haben uns am Strand hingelegt und entspannt.”
“ما در ساحل دراز کشیدیم و استراحت کردیم.”

گذاشتن وسایل روی پیشخوان

“Er hat die Einkäufe auf die Theke hingelegt.”
“او خریدها را روی پیشخوان گذاشت.”

دراز کشیدن در حیاط

“Nach der Gartenarbeit hat er sich auf den Liegestuhl hingelegt.”
“بعد از کار در باغ، او روی صندلی راحتی دراز کشید.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “hinlegen” برای توصیف گذاشتن یا دراز کشیدن در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

136
Q

Mangelnde

A

صفت “mangelnde”
به زبان آلمانی به معنای “ناقص” یا “کمبود” است.
این صفت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن چیزی به اندازه کافی وجود ندارد یا کیفیت لازم را ندارد.

کمبود تجربه
“Mangelnde Erfahrung kann zu Fehlern führen.”
“کمبود تجربه می‌تواند به اشتباهات منجر شود.”

نقص در کیفیت
“Mangelnde Qualität der Produkte hat zu Kundenbeschwerden geführt.”
“نقص در کیفیت محصولات به شکایات مشتریان منجر شده است.”

استفاده با ضمایر
کمبود دانش من

“Mangelnde Kenntnisse meinerseits haben das Projekt verzögert.”
“کمبود دانش من پروژه را به تأخیر انداخت.”

کمبود توجه او (مونث)

“Ihre mangelnde Aufmerksamkeit führte zu einem Unfall.”
“کمبود توجه او به یک تصادف منجر شد.”

نقص در تجهیزات آن‌ها

“Mangelnde Ausrüstung hat ihre Arbeit erschwert.”
“نقص در تجهیزات کار آن‌ها را سخت کرد.”

مثال‌های بیشتر:
کمبود منابع
“Mangelnde Ressourcen sind ein großes Problem für das Unternehmen.”
“کمبود منابع یک مشکل بزرگ برای شرکت است.”

نقص در ارتباطات
“Mangelnde Kommunikation zwischen den Abteilungen hat zu Missverständnissen geführt.”
“نقص در ارتباطات بین بخش‌ها به سوءتفاهم‌ها منجر شد.”

کمبود بودجه
“Das Projekt konnte wegen mangelnder Finanzierung nicht abgeschlossen werden.”
“پروژه به دلیل کمبود بودجه نمی‌توانست به پایان برسد.”

نقص در آموزش
“Mangelnde Schulung der Mitarbeiter hat die Effizienz verringert.”
“نقص در آموزش کارکنان بهره‌وری را کاهش داده است.”

کمبود پشتیبانی
“Mangelnde Unterstützung von der Führungsebene hat die Motivation der Mitarbeiter beeinträchtigt.”
“کمبود پشتیبانی از سطح مدیریت، انگیزه کارکنان را تحت تأثیر قرار داده است.”

نقص در زمان‌بندی
“Mangelnde Zeitplanung hat zu Verzögerungen im Projekt geführt.”
“نقص در زمان‌بندی به تأخیرها در پروژه منجر شد.”

کمبود اطلاعات
“Mangelnde Informationen haben zu falschen Entscheidungen geführt.”
“کمبود اطلاعات به تصمیمات نادرست منجر شده است.”

نقص در تجهیزات ایمنی
“Mangelnde Sicherheitsausrüstung hat das Unfallrisiko erhöht.”
“نقص در تجهیزات ایمنی خطر حادثه را افزایش داده است.”

کمبود توجه به جزئیات
“Mangelnde Aufmerksamkeit für Details hat zu Qualitätsproblemen geführt.”
“کمبود توجه به جزئیات به مشکلات کیفی منجر شد.”

نقص در قوانین
“Mangelnde Regelungen haben zu Chaos geführt.”
“نقص در قوانین به هرج و مرج منجر شد.”

کمبود مهارت‌های زبانی
“Mangelnde Sprachkenntnisse haben die Kommunikation erschwert.”
“کمبود مهارت‌های زبانی ارتباطات را دشوار کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “mangelnde” برای توصیف حالت‌های مختلف نقص یا کمبود در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

137
Q

Sorgfältig

A

صفت “sorgfältig”
به زبان آلمانی به معنای “با دقت” یا “موشکافانه” است.
این صفت برای توصیف فردی یا عملی استفاده می‌شود که با دقت و توجه به جزئیات انجام می‌شود.

کار با دقت
“Er hat die Arbeit sehr sorgfältig erledigt.”
“او کار را بسیار با دقت انجام داد.”

بررسی موشکافانه
“Die Unterlagen wurden sorgfältig geprüft.”
“مدارک به دقت بررسی شدند.”

استفاده با ضمایر
دقت من

“Ich habe den Bericht sorgfältig gelesen.”
“من گزارش را با دقت خواندم.”

دقت او (مونث)

“Sie hat das Problem sorgfältig analysiert.”
“او مشکل را به دقت تحلیل کرد.”

دقت آن‌ها

“Sie haben die Anweisungen sorgfältig befolgt.”
“آن‌ها دستورالعمل‌ها را با دقت دنبال کردند.”

مثال‌های بیشتر:
آماده‌سازی با دقت
“Die Präsentation wurde sorgfältig vorbereitet.”
“ارائه به دقت آماده شد.”

انجام آزمایش با دقت
“Die Wissenschaftler haben das Experiment sorgfältig durchgeführt.”
“دانشمندان آزمایش را با دقت انجام دادند.”

نگهداری با دقت
“Die Antiquitäten wurden sorgfältig aufbewahrt.”
“عتیقه‌ها با دقت نگهداری شدند.”

نوشتن دقیق
“Der Autor hat den Artikel sorgfältig verfasst.”
“نویسنده مقاله را با دقت نوشته است.”

ساخت با دقت
“Das Möbelstück wurde sorgfältig hergestellt.”
“مبلمان به دقت ساخته شده است.”

آموزش با دقت
“Die Lehrer haben die Schüler sorgfältig unterrichtet.”
“معلمان دانش‌آموزان را با دقت آموزش دادند.”

بسته‌بندی دقیق
“Die Waren wurden sorgfältig verpackt, um Schäden zu vermeiden.”
“کالاها به دقت بسته‌بندی شدند تا از آسیب جلوگیری شود.”

تعمیرات دقیق
“Der Mechaniker hat das Auto sorgfältig repariert.”
“مکانیک ماشین را با دقت تعمیر کرد.”

بررسی دقیق
“Die Prüfer haben die Arbeit der Studenten sorgfältig kontrolliert.”
“ممتحنان کار دانش‌آموزان را با دقت بررسی کردند.”

برنامه‌ریزی دقیق
“Das Event wurde sorgfältig geplant, um reibungslos abzulaufen.”
“رویداد به دقت برنامه‌ریزی شده بود تا به خوبی برگزار شود.”

پخت با دقت
“Die Bäckerin hat den Kuchen sorgfältig gebacken.”
“نانوا کیک را با دقت پخت.”

طراحی با دقت
“Der Architekt hat das Gebäude sorgfältig entworfen.”
“معمار ساختمان را با دقت طراحی کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “sorgfältig” برای توصیف اعمالی که با دقت و توجه به جزئیات انجام می‌شوند، استفاده کرد.

138
Q

Schütteln

A

فعل “schütteln”
به زبان آلمانی به معنای “تکان دادن” یا “لرزش دادن” است.
این فعل برای توصیف حرکت سریع و پیوسته چیزی به جلو و عقب یا بالا و پایین استفاده می‌شود.

تکان دادن دست
“Er hat meine Hand kräftig geschüttelt.”
“او دستم را محکم تکان داد.”

تکان دادن بطری
“Sie hat die Flasche vor dem Öffnen geschüttelt.”
“او قبل از باز کردن بطری را تکان داد.”

استفاده با ضمایر
تکان دادن توسط من

“Ich habe den Kopf geschüttelt, um nein zu sagen.”
“من سرم را تکان دادم تا بگویم نه.”

تکان دادن توسط او (مونث)

“Sie hat das Kissen geschüttelt, um es aufzufrischen.”
“او بالش را تکان داد تا آن را تازه کند.”

تکان دادن توسط آن‌ها

“Sie haben die Matratze geschüttelt, um den Staub zu entfernen.”
“آن‌ها تشک را تکان دادند تا گرد و غبار را پاک کنند.”

مثال‌های بیشتر:
تکان دادن درخت
“Der Wind hat die Bäume stark geschüttelt.”
“باد درخت‌ها را به شدت تکان داد.”

تکان دادن سر
“Er hat den Kopf geschüttelt, um seine Unzufriedenheit auszudrücken.”
“او سرش را تکان داد تا نارضایتی خود را بیان کند.”

تکان دادن جعبه
“Sie hat die Geschenkbox geschüttelt, um zu erraten, was drin ist.”
“او جعبه هدیه را تکان داد تا حدس بزند داخل آن چیست.”

تکان دادن بطری نوشیدنی
“Vor dem Gebrauch muss man die Limonade gut schütteln.”
“قبل از استفاده، باید نوشابه را خوب تکان داد.”

تکان دادن گرد و غبار
“Er hat die Decke draußen geschüttelt, um den Staub loszuwerden.”
“او پتو را بیرون تکان داد تا گرد و غبار را از بین ببرد.”

تکان دادن اسپری رنگ
“Vor dem Gebrauch muss die Farbdose geschüttelt werden.”
“قبل از استفاده، باید قوطی رنگ تکان داده شود.”

تکان دادن سکه‌ها
“Er hat die Spardose geschüttelt, um zu sehen, wie viel Geld drin ist.”
“او قلک را تکان داد تا ببیند چقدر پول داخل آن است.”

تکان دادن سر به نشانه توافق
“Sie hat den Kopf geschüttelt, um zu zeigen, dass sie einverstanden ist.”
“او سرش را تکان داد تا نشان دهد که موافق است.”

تکان دادن در طول رقص
“Sie haben ihre Hüften rhythmisch geschüttelt.”
“آن‌ها به طور ریتمیک باسن خود را تکان دادند.”

تکان دادن برای بیدار کردن
“Er hat ihn sanft geschüttelt, um ihn aufzuwecken.”
“او او را به آرامی تکان داد تا بیدارش کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “schütteln” برای توصیف تکان دادن یا لرزش دادن چیزهای مختلف در موقعیت‌های گوناگون استفاده کرد.

139
Q

Schütten

A

فعل “schütten”
به زبان آلمانی به معنای “ریختن” است.
این فعل برای توصیف ریختن مایعات یا مواد جامد کوچک مانند دانه‌ها، شن و غیره استفاده می‌شود.

ریختن آب در لیوان
“Er hat Wasser in das Glas geschüttet.”
“او آب را در لیوان ریخت.”

ریختن شکر در قهوه
“Sie hat Zucker in ihren Kaffee geschüttet.”
“او شکر را در قهوه‌اش ریخت.”

استفاده با ضمایر
ریختن توسط من

“Ich habe Milch in die Schüssel geschüttet.”
“من شیر را در کاسه ریختم.”

ریختن توسط او (مونث)

“Sie hat Mehl in die Schüssel geschüttet.”
“او آرد را در کاسه ریخت.”

ریختن توسط آن‌ها

“Sie haben Sand in den Eimer geschüttet.”
“آن‌ها شن را در سطل ریختند.”

مثال‌های بیشتر:
ریختن چای
“Er hat Tee in die Tasse geschüttet.”
“او چای را در فنجان ریخت.”

ریختن سوپ
“Sie hat die Suppe in den Topf geschüttet.”
“او سوپ را در قابلمه ریخت.”

ریختن دانه‌ها برای پرندگان
“Er hat Vogelfutter in den Futterspender geschüttet.”
“او دانه‌ها را در تغذیه‌کننده پرنده‌ها ریخت.”

ریختن روغن در ماهیتابه
“Sie hat Öl in die Pfanne geschüttet.”
“او روغن را در ماهیتابه ریخت.”

ریختن زباله در سطل
“Er hat den Müll in die Tonne geschüttet.”
“او زباله را در سطل ریخت.”

ریختن قهوه در فنجان
“Sie hat Kaffee in ihre Tasse geschüttet.”
“او قهوه را در فنجانش ریخت.”

ریختن نمک در غذا
“Er hat etwas Salz in die Suppe geschüttet.”
“او کمی نمک در سوپ ریخت.”

ریختن سیمان در قالب
“Sie haben den Beton in die Form geschüttet.”
“آن‌ها سیمان را در قالب ریختند.”

ریختن مواد شوینده در ماشین لباسشویی
“Er hat das Waschmittel in die Waschmaschine geschüttet.”
“او مواد شوینده را در ماشین لباسشویی ریخت.”

ریختن آب در گلدان
“Sie hat Wasser in den Blumentopf geschüttet.”
“او آب را در گلدان ریخت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “schütten” برای توصیف ریختن مایعات یا مواد جامد در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.