5 Flashcards
abhalten
فعل “abhalten”
به زبان آلمانی به معنای “جلوگیری کردن” یا “برگزار کردن” است.
این فعل بستگی به زمینهای که در آن استفاده میشود، معانی مختلفی دارد.
جلوگیری کردن
“Er konnte sie nicht davon abhalten, zu gehen.”
“او نتوانست جلوی او را از رفتن بگیرد.”
برگزار کردن (جلسه، رویداد)
“Die Konferenz wird nächste Woche in Berlin abgehalten.”
“کنفرانس هفته آینده در برلین برگزار میشود.”
استفاده با ضمایر
جلوگیری توسط من
“Ich werde dich nicht davon abhalten, deinen Traum zu verfolgen.”
“من جلوی تو را از دنبال کردن رویایت نخواهم گرفت.”
برگزار کردن توسط او (مونث)
“Sie hat ein wichtiges Meeting abgehalten.”
“او یک جلسه مهم برگزار کرد.”
جلوگیری توسط آنها
“Sie konnten die Demonstranten nicht davon abhalten, weiterzumachen.”
“آنها نتوانستند جلوی معترضان را از ادامه دادن بگیرند.”
مثالهای بیشتر:
جلوگیری از ورود
“Die Polizei hat die Menge davon abgehalten, das Gebäude zu betreten.”
“پلیس جلوی جمعیت را از ورود به ساختمان گرفت.”
برگزار کردن کلاس
“Der Lehrer hat eine interessante Vorlesung abgehalten.”
“معلم یک سخنرانی جالب برگزار کرد.”
جلوگیری از اشتباه
“Er hat mich davon abgehalten, einen großen Fehler zu machen.”
“او جلوی من را از انجام یک اشتباه بزرگ گرفت.”
برگزار کردن جشن
“Sie haben eine große Feier zu Ehren des Jubiläums abgehalten.”
“آنها یک جشن بزرگ به مناسبت سالگرد برگزار کردند.”
جلوگیری از نزاع
“Die Sicherheitskräfte haben die Fans davon abgehalten, sich zu prügeln.”
“نیروهای امنیتی جلوی طرفداران را از درگیری گرفتند.”
برگزار کردن مسابقه
“Der Sportverein hat letztes Wochenende ein Fußballturnier abgehalten.”
“باشگاه ورزشی هفته گذشته یک تورنمنت فوتبال برگزار کرد.”
جلوگیری از خرابی
“Die Maßnahmen haben uns davon abgehalten, größere Schäden zu erleiden.”
“اقدامات ما را از تحمل خسارات بزرگتر بازداشت.”
برگزار کردن جلسه عمومی
“Die Stadtverwaltung hat eine öffentliche Versammlung abgehalten.”
“شهرداری یک جلسه عمومی برگزار کرد.”
جلوگیری از ترک تحصیل
“Sie hat ihren Sohn davon abgehalten, die Schule abzubrechen.”
“او جلوی پسرش را از ترک تحصیل گرفت.”
برگزار کردن کنسرت
“Die Band hat ein fantastisches Konzert abgehalten.”
“گروه موسیقی یک کنسرت فوقالعاده برگزار کرد.”
جلوگیری از آسیب
“Die Sicherheitsvorkehrungen haben uns davon abgehalten, verletzt zu werden.”
“اقدامات ایمنی ما را از آسیب دیدن بازداشت.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “abhalten” برای توصیف جلوگیری کردن از چیزی یا برگزار کردن یک رویداد در زمینههای مختلف استفاده کرد.
anstarren
زل زدن
فعل “anstarren”
به زبان آلمانی به معنای “خیره شدن” یا “چشم دوختن” است.
این فعل برای توصیف عمل خیره شدن به چیزی یا کسی به مدت طولانی و با تمرکز استفاده میشود.
خیره شدن به صفحه نمایش
“Er starrte stundenlang auf den Bildschirm.”
“او ساعتها به صفحه نمایش خیره شد.”
خیره شدن به کسی
“Sie starrte ihn ohne ein Wort an.”
“او بدون گفتن کلمهای به او خیره شد.”
استفاده با ضمایر
خیره شدن توسط من
“Ich konnte nicht aufhören, das Bild anzustarren.”
“نمیتوانستم از خیره شدن به تصویر دست بردارم.”
خیره شدن توسط او (مونث)
“Sie starrte das Kunstwerk fasziniert an.”
“او با علاقه به اثر هنری خیره شد.”
خیره شدن توسط آنها
“Sie starrten den Schauspieler auf der Bühne an.”
“آنها به بازیگر روی صحنه خیره شدند.”
مثالهای بیشتر:
خیره شدن به آسمان
“Er starrte gedankenverloren in den Himmel.”
“او با خیالپردازی به آسمان خیره شد.”
خیره شدن به ویترین مغازه
“Die Kinder starrten die Spielzeuge im Schaufenster an.”
“بچهها به اسباببازیهای داخل ویترین مغازه خیره شدند.”
خیره شدن به کتاب
“Sie starrte das Buch an, ohne eine Seite umzublättern.”
“او به کتاب خیره شد، بدون این که صفحهای ورق بزند.”
خیره شدن در جلسه
“Er starrte während der Besprechung auf seine Notizen.”
“او در طول جلسه به یادداشتهایش خیره شد.”
خیره شدن به منظره
“Sie starrten fasziniert auf die Berglandschaft.”
“آنها با حیرت به منظره کوهستان خیره شدند.”
خیره شدن به صفحه تلفن
“Er starrte die ganze Zeit auf sein Handy.”
“او تمام وقت به گوشیاش خیره شد.”
خیره شدن در ایستگاه قطار
“Die Reisenden starrten auf die Anzeigetafel.”
“مسافران به تابلو اعلان خیره شدند.”
خیره شدن به آینه
“Sie starrte sich im Spiegel an und dachte nach.”
“او به خود در آینه خیره شد و فکر کرد.”
خیره شدن به حیوان
“Das Kind starrte den Hund an, der auf der Straße saß.”
“کودک به سگی که در خیابان نشسته بود خیره شد.”
خیره شدن به صفحه کتابخانه
“Er starrte die Bücherregale an und suchte nach einem bestimmten Buch.”
“او به قفسههای کتابخانه خیره شد و به دنبال یک کتاب خاص گشت.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “anstarren” برای توصیف خیره شدن به چیزهای مختلف در موقعیتهای گوناگون استفاده کرد.
aussterben
منقرض شدن
فعل “aussterben”
به زبان آلمانی به معنای “منقرض شدن” یا “از بین رفتن” است.
این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن یک گونه، فرهنگ، زبان یا هر چیز دیگری به طور کامل ناپدید میشود.
منقرض شدن گونههای جانوری
“Viele Tierarten sind durch den Klimawandel vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونههای جانوری به دلیل تغییرات اقلیمی در خطر انقراض هستند.”
از بین رفتن یک زبان
“Die Sprache der Ureinwohner droht auszusterben.”
“زبان بومیان در خطر از بین رفتن است.”
استفاده با ضمایر
منقرض شدن توسط آنها
“Die Dinosaurier sind vor Millionen von Jahren ausgestorben.”
“دایناسورها میلیونها سال پیش منقرض شدند.”
در خطر انقراض او (مونث)
“Die Forscher warnen, dass diese Pflanzenart bald aussterben könnte.”
“پژوهشگران هشدار میدهند که این گونه گیاهی ممکن است به زودی منقرض شود.”
انقراض توسط ما
“Wenn wir nicht handeln, könnten viele Tierarten durch menschliches Handeln aussterben.”
“اگر ما اقدام نکنیم، بسیاری از گونههای جانوری ممکن است به دلیل فعالیتهای انسانی منقرض شوند.”
مثالهای بیشتر:
انقراض فرهنگی
“Viele traditionelle Bräuche sind durch die Modernisierung ausgestorben.”
“بسیاری از رسوم سنتی به دلیل مدرنیزاسیون از بین رفتهاند.”
منقرض شدن شغلی
“Mit der Automatisierung könnten einige Berufe aussterben.”
“با خودکارسازی، برخی از مشاغل ممکن است منقرض شوند.”
انقراض گونههای گیاهی
“Einige seltene Pflanzenarten sind aufgrund von Umweltveränderungen ausgestorben.”
“برخی از گونههای نادر گیاهی به دلیل تغییرات محیطی منقرض شدهاند.”
از بین رفتن زبان محلی
“Viele Dialekte sind in den letzten Jahrzehnten ausgestorben.”
“بسیاری از لهجهها در دهههای اخیر از بین رفتهاند.”
انقراض حیات وحش
“Der Verlust von Lebensräumen hat dazu geführt, dass viele Wildtierarten ausgestorben sind.”
“از دست دادن زیستگاهها باعث شده است که بسیاری از گونههای حیات وحش منقرض شوند.”
ناپدید شدن تکنولوژی قدیمی
“Alte Technologien wie Schreibmaschinen sind fast vollständig ausgestorben.”
“تکنولوژیهای قدیمی مانند ماشینهای تحریر تقریباً به طور کامل ناپدید شدهاند.”
انقراض گونههای دریایی
“Überfischung hat dazu geführt, dass einige Fischarten ausgestorben sind.”
“صیادی بیرویه باعث شده است که برخی از گونههای ماهی منقرض شوند.”
das Aussterben
انقراض و نابودی
اسم “das Aussterben”
به زبان آلمانی به معنای “انقراض” یا “نابودی” است.
این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن یک گونه، فرهنگ، زبان یا هر چیز دیگری به طور کامل ناپدید میشود.
انقراض گونههای جانوری
“Das Aussterben vieler Tierarten ist ein großes Problem für die Biodiversität.”
“انقراض بسیاری از گونههای جانوری یک مشکل بزرگ برای تنوع زیستی است.”
نابودی یک زبان
“Das Aussterben von Sprachen ist ein Verlust für die kulturelle Vielfalt.”
“انقراض زبانها یک فقدان برای تنوع فرهنگی است.”
استفاده با ضمایر
انقراض توسط ما
“Unser Verhalten kann das Aussterben vieler Arten beschleunigen.”
“رفتار ما میتواند انقراض بسیاری از گونهها را تسریع کند.”
انقراض او (مونث)
“Ihre Arbeit konzentriert sich auf das Verhindern des Aussterbens gefährdeter Arten.”
“کار او بر جلوگیری از انقراض گونههای در خطر متمرکز است.”
انقراض توسط آنها
“Sie versuchen, das Aussterben von alten Handwerkskünsten zu verhindern.”
“آنها تلاش میکنند تا از انقراض هنرهای دستی قدیمی جلوگیری کنند.”
مثالهای بیشتر:
انقراض فرهنگی
“Das Aussterben traditioneller Bräuche und Riten ist in vielen Gesellschaften zu beobachten.”
“انقراض رسوم و آیینهای سنتی در بسیاری از جوامع مشاهده میشود.”
نابودی شغلی
“Mit der fortschreitenden Automatisierung droht das Aussterben vieler Berufe.”
“با پیشرفت اتوماسیون، انقراض بسیاری از مشاغل تهدید میشود.”
انقراض گونههای گیاهی
“Das Aussterben seltener Pflanzenarten hat Auswirkungen auf das gesamte Ökosystem.”
“انقراض گونههای نادر گیاهی بر کل اکوسیستم تأثیر دارد.”
نابودی زبان محلی
“Das Aussterben regionaler Dialekte ist ein Zeichen für den kulturellen Wandel.”
“انقراض لهجههای محلی نشانهای از تغییرات فرهنگی است.”
انقراض حیات وحش
“Das Aussterben vieler Wildtierarten ist auf den Verlust ihrer Lebensräume zurückzuführen.”
“انقراض بسیاری از گونههای حیات وحش به دلیل از دست دادن زیستگاههایشان است.”
نابودی تکنولوژی قدیمی
“Das Aussterben alter Technologien wie Schreibmaschinen zeigt den technologischen Fortschritt.”
“انقراض تکنولوژیهای قدیمی مانند ماشینهای تحریر نشاندهنده پیشرفت تکنولوژیکی است.”
انقراض گونههای دریایی
“Überfischung trägt zum Aussterben zahlreicher Fischarten bei.”
“صیادی بیرویه به انقراض بسیاری از گونههای ماهی کمک میکند.”
نابودی جنگلها
“Der Klimawandel und die Abholzung beschleunigen das Aussterben vieler Waldgebiete.”
“تغییرات اقلیمی و قطع درختان انقراض بسیاری از مناطق جنگلی را تسریع میکنند.”
انقراض پرندگان
“Das Aussterben vieler Vogelarten ist eine Folge der Zerstörung ihrer Lebensräume.”
“انقراض بسیاری از گونههای پرندگان نتیجه تخریب زیستگاههای آنها است.”
نابودی ابزارهای دستی قدیمی
“Das Aussterben alter Handwerksmethoden ist ein Verlust für das kulturelle Erbe.”
“انقراض روشهای دستی قدیمی یک فقدان برای میراث فرهنگی است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Aussterben” برای توصیف فرآیند انقراض یا نابودی چیزهای مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
behaupten
ادعا کردن
فعل “behaupten” به زبان آلمانی به معنای “ادعا کردن” یا “اظهار داشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد چیزی را با قاطعیت بیان میکند، حتی اگر اثبات نشده باشد.
ادعا کردن چیزی
“Er behauptet, dass er die Wahrheit sagt.”
“او ادعا میکند که حقیقت را میگوید.”
اصرار بر داشتن نظریه
“Sie behauptet, dass ihre Theorie richtig ist.”
“او اصرار دارد که نظریهاش درست است.”
استفاده با ضمایر
ادعای من
“Ich behaupte, dass ich das allein geschafft habe.”
“من ادعا میکنم که این کار را به تنهایی انجام دادهام.”
ادعای او (مونث)
“Sie behauptet, dass sie die beste Kandidatin für den Job ist.”
“او ادعا میکند که بهترین کاندیدا برای این شغل است.”
ادعای آنها
“Sie behaupten, dass sie die Lösung für das Problem gefunden haben.”
“آنها ادعا میکنند که راهحل مشکل را پیدا کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
ادعای حقیقت
“Er behauptet, die Wahrheit über den Vorfall zu kennen.”
“او ادعا میکند که حقیقت را درباره حادثه میداند.”
ادعای بیگناهی
“Der Angeklagte behauptet, unschuldig zu sein.”
“متهم ادعا میکند که بیگناه است.”
اصرار بر داشتن حق
“Sie behauptet, das Recht auf eine Erklärung zu haben.”
“او اصرار دارد که حق توضیح خواستن را دارد.”
ادعای مالکیت
“Er behauptet, das Grundstück gehört ihm.”
“او ادعا میکند که زمین متعلق به او است.”
ادعای تخصص
“Der Arzt behauptet, dass diese Behandlung die beste ist.”
“پزشک ادعا میکند که این درمان بهترین است.”
اصرار بر دقت
“Sie behauptet, dass ihre Berechnungen korrekt sind.”
“او اصرار دارد که محاسباتش دقیق است.”
ادعای دانش
“Er behauptet, alles über dieses Thema zu wissen.”
“او ادعا میکند که همه چیز را درباره این موضوع میداند.”
اصرار بر داشتن اطلاعات
“Der Zeuge behauptet, wichtige Informationen zu haben.”
“شاهد ادعا میکند که اطلاعات مهمی دارد.”
ادعای تجربه
“Sie behauptet, viel Erfahrung in diesem Bereich zu haben.”
“او ادعا میکند که تجربه زیادی در این زمینه دارد.”
اصرار بر بیخطری
“Der Hersteller behauptet, dass das Produkt sicher ist.”
“تولیدکننده اصرار دارد که محصول ایمن است.”
ادعای نوآوری
“Das Unternehmen behauptet, die innovativste Technologie zu entwickeln.”
“شرکت ادعا میکند که پیشرفتهترین فناوری را توسعه میدهد.”
اصرار بر داشتن شواهد
“Er behauptet, Beweise für seine Behauptungen zu haben.”
“او اصرار دارد که برای ادعاهایش شواهدی دارد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “behaupten” برای توصیف ادعاها و اظهارات در زمینههای مختلف استفاده کرد.
bekämpfen
مبارزه کردن
فعل “bekämpfen”
به زبان آلمانی به معنای “مبارزه کردن” یا “جنگیدن با” است.
این فعل برای توصیف عمل مقابله یا تلاش برای از بین بردن چیزی استفاده میشود.
مبارزه با بیماری
“Ärzte und Wissenschaftler arbeiten daran, Krebs zu bekämpfen.”
“پزشکان و دانشمندان در حال تلاش برای مبارزه با سرطان هستند.”
مبارزه با جرم
“Die Polizei setzt Maßnahmen ein, um die Kriminalität zu bekämpfen.”
“پلیس اقدامات مختلفی برای مبارزه با جرم به کار میگیرد.”
استفاده با ضمایر
مبارزه من
“Ich werde alles tun, um diese Ungerechtigkeit zu bekämpfen.”
“من هر کاری خواهم کرد تا با این بیعدالتی مبارزه کنم.”
مبارزه او (مونث)
“Sie kämpft gegen die Diskriminierung am Arbeitsplatz.”
“او با تبعیض در محل کار مبارزه میکند.”
مبارزه آنها
“Sie haben beschlossen, den Klimawandel zu bekämpfen.”
“آنها تصمیم گرفتهاند با تغییرات اقلیمی مبارزه کنند.”
مثالهای بیشتر:
مبارزه با فقر
“Die Regierung hat neue Programme eingeführt, um die Armut zu bekämpfen.”
“دولت برنامههای جدیدی برای مبارزه با فقر معرفی کرده است.”
مبارزه با آلودگی
“Umweltschützer arbeiten daran, die Luftverschmutzung zu bekämpfen.”
“حامیان محیط زیست در حال تلاش برای مبارزه با آلودگی هوا هستند.”
مبارزه با اعتیاد
“Es gibt viele Organisationen, die dabei helfen, Drogenabhängigkeit zu bekämpfen.”
“سازمانهای زیادی وجود دارند که در مبارزه با اعتیاد به مواد مخدر کمک میکنند.”
مبارزه با خشونت
“Friedensgruppen setzen sich dafür ein, Gewalt in der Gesellschaft zu bekämpfen.”
“گروههای صلحطلب برای مبارزه با خشونت در جامعه تلاش میکنند.”
مبارزه با بیسوادی
“Es werden Bildungsprogramme angeboten, um die Analphabetismus zu bekämpfen.”
“برنامههای آموزشی برای مبارزه با بیسوادی ارائه میشوند.”
مبارزه با گرسنگی
“Wohltätigkeitsorganisationen arbeiten daran, den Hunger in der Welt zu bekämpfen.”
“سازمانهای خیریه در حال تلاش برای مبارزه با گرسنگی در جهان هستند.”
مبارزه با ویروسها
“Forscher entwickeln neue Impfstoffe, um Viren zu bekämpfen.”
“پژوهشگران در حال توسعه واکسنهای جدید برای مبارزه با ویروسها هستند.”
مبارزه با تبعیض نژادی
“Menschenrechtsorganisationen kämpfen gegen Rassendiskriminierung.”
“سازمانهای حقوق بشر با تبعیض نژادی مبارزه میکنند.”
مبارزه با فساد
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um Korruption zu bekämpfen.”
“دولت اقدامات مختلفی برای مبارزه با فساد اتخاذ کرده است.”
مبارزه با تغییرات اقلیمی
“Viele Länder haben sich verpflichtet, Maßnahmen zu ergreifen, um den Klimawandel zu bekämpfen.”
“بسیاری از کشورها متعهد شدهاند که اقداماتی برای مبارزه با تغییرات اقلیمی انجام دهند.”
مبارزه با تنهایی
“Es gibt Initiativen, um die soziale Isolation älterer Menschen zu bekämpfen.”
“ابتکاراتی وجود دارد که برای مبارزه با انزوای اجتماعی سالمندان تلاش میکنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “bekämpfen” برای توصیف عمل مبارزه یا مقابله با مسائل مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
(sich)beschränken auf + Akk
محدود کردن
عبارت “sich beschränken auf + Akk.”
به زبان آلمانی به معنای “محدود کردن خود به” یا “محدود شدن به” است.
این عبارت برای توصیف محدود کردن خود به یک چیز خاص یا کاهش دادن دامنه فعالیتها به یک محدوده خاص استفاده میشود.
محدود کردن به یک موضوع خاص
“Er hat sich auf das Wesentliche beschränkt.”
“او خود را به مسائل اساسی محدود کرد.”
محدود کردن به یک منطقه جغرافیایی
“Die Reise beschränkte sich auf Europa.”
“سفر به اروپا محدود شد.”
استفاده با ضمایر
محدود کردن خودم
“Ich habe mich auf die wichtigsten Aufgaben beschränkt.”
“من خود را به مهمترین وظایف محدود کردم.”
محدود کردن خودش (مونث)
“Sie hat sich auf die Forschung konzentriert und ihre Aktivitäten darauf beschränkt.”
“او بر تحقیقات متمرکز شد و فعالیتهایش را به آن محدود کرد.”
محدود کردن خودشان
“Sie haben sich auf die Produktion von Bio-Lebensmitteln beschränkt.”
“آنها خود را به تولید مواد غذایی ارگانیک محدود کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
محدود کردن به یک زبان
“Er hat sich darauf beschränkt, nur auf Deutsch zu sprechen.”
“او خود را به صحبت کردن تنها به زبان آلمانی محدود کرد.”
محدود کردن به یک فعالیت
“Sie haben sich auf den Verkauf von Büchern beschränkt.”
“آنها خود را به فروش کتاب محدود کردهاند.”
محدود کردن به یک بازار
“Das Unternehmen hat sich auf den europäischen Markt beschränkt.”
“شرکت خود را به بازار اروپا محدود کرده است.”
محدود کردن به یک تعداد
“Die Teilnehmerzahl wurde auf 100 Personen beschränkt.”
“تعداد شرکتکنندگان به ۱۰۰ نفر محدود شد.”
محدود کردن به یک زمان خاص
“Die Besprechung beschränkte sich auf eine Stunde.”
“جلسه به یک ساعت محدود شد.”
محدود کردن به یک نوع محصول
“Der Laden hat sich auf den Verkauf von Elektrogeräten beschränkt.”
“فروشگاه خود را به فروش لوازم الکترونیکی محدود کرده است.”
محدود کردن به یک گروه خاص
“Die Diskussion beschränkte sich auf die Expertenrunde.”
“بحث به گروه کارشناسان محدود شد.”
محدود کردن به یک سطح
“Er beschränkte sich darauf, nur Grundkenntnisse zu vermitteln.”
“او خود را به ارائه دانش پایه محدود کرد.”
محدود کردن به یک هدف
“Das Projekt beschränkte sich auf die Entwicklung einer neuen Software.”
“پروژه به توسعه یک نرمافزار جدید محدود شد.”
محدود کردن به یک نوع ورزش
“Sie haben sich darauf beschränkt, nur Fußball zu spielen.”
“آنها خود را به بازی فوتبال محدود کردهاند.”
محدود کردن به یک سبک
“Die Künstlerin hat sich auf abstrakte Malerei beschränkt.”
“هنرمند خود را به نقاشی انتزاعی محدود کرده است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “sich beschränken auf + Akk.” برای توصیف محدود کردن فعالیتها یا دامنه به یک محدوده خاص استفاده کرد.
besiegen
غلبه کردن
فعل “besiegen” به زبان آلمانی به معنای “شکست دادن” یا “غلبه کردن بر” است. این فعل برای توصیف عمل پیروزی بر یک حریف، چالش یا مشکل استفاده میشود.
شکست دادن حریف
“Die Mannschaft hat den Gegner im Finale besiegt.”
“تیم حریف را در فینال شکست داد.”
غلبه کردن بر بیماری
“Er hat den Krebs besiegt.”
“او بر سرطان غلبه کرده است.”
استفاده با ضمایر
شکست دادن توسط من
“Ich habe meine Ängste besiegt.”
“من بر ترسهایم غلبه کردهام.”
شکست دادن توسط او (مونث)
“Sie hat ihre Konkurrenten besiegt.”
“او رقبایش را شکست داد.”
شکست دادن توسط آنها
“Sie haben alle Herausforderungen besiegt.”
“آنها بر تمام چالشها غلبه کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
غلبه کردن بر مشکلات
“Wir haben gemeinsam die Schwierigkeiten besiegt.”
“ما با هم بر مشکلات غلبه کردیم.”
شکست دادن در یک مسابقه
“Der Läufer hat alle anderen Teilnehmer besiegt.”
“دونده همه شرکتکنندگان دیگر را شکست داد.”
غلبه کردن بر افسردگی
“Nach einer langen Therapie hat er seine Depression besiegt.”
“پس از یک دوره درمان طولانی، او بر افسردگیاش غلبه کرد.”
شکست دادن در بازی
“Er hat seinen Freund im Schach besiegt.”
“او دوستش را در شطرنج شکست داد.”
غلبه کردن بر موانع
“Das Team hat alle Hindernisse auf dem Weg zum Erfolg besiegt.”
“تیم بر تمام موانع در مسیر موفقیت غلبه کرد.”
شکست دادن دشمن
“Die Armee hat die feindlichen Truppen besiegt.”
“ارتش نیروهای دشمن را شکست داد.”
غلبه کردن بر ترس از ارتفاع
“Sie hat ihre Höhenangst besiegt und ist auf den Berg gestiegen.”
“او بر ترس از ارتفاع غلبه کرد و به کوه صعود کرد.”
شکست دادن در یک مناظره
“Er hat seinen Gegner in der Debatte besiegt.”
“او رقیبش را در مناظره شکست داد.”
غلبه کردن بر وسوسه
“Er hat die Versuchung besiegt und das Stück Kuchen nicht gegessen.”
“او بر وسوسه غلبه کرد و آن تکه کیک را نخورد.”
شکست دادن در یک رقابت ورزشی
“Das Team hat den Titelverteidiger besiegt.”
“تیم مدافع عنوان قهرمانی را شکست داد.”
غلبه کردن بر مشکلات مالی
“Nach Jahren harter Arbeit hat die Familie ihre finanziellen Probleme besiegt.”
“پس از سالها کار سخت، خانواده بر مشکلات مالی خود غلبه کرد.”
شکست دادن در یک رقابت علمی
“Die Schülerin hat alle anderen Teilnehmer beim Wissenschaftswettbewerb besiegt.”
“دانشآموز تمام شرکتکنندگان دیگر را در مسابقه علمی شکست داد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “besiegen” برای توصیف عمل شکست دادن یا غلبه کردن بر چالشها، مشکلات و رقبای مختلف استفاده کرد.
شکست دادن
bestehen aus + Dat.
تشکیل شدن
عبارت “bestehen aus + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “تشکیل شدن از” یا “ساخته شدن از” است.
این عبارت برای توصیف اجزای تشکیلدهنده یا مواد سازنده یک چیز استفاده میشود.
تشکیل شدن از اجزای مختلف
“Das Team besteht aus erfahrenen Fachleuten.”
“تیم از متخصصان با تجربه تشکیل شده است.”
ساخته شدن از مواد مختلف
“Das Haus besteht aus Holz und Ziegeln.”
“خانه از چوب و آجر ساخته شده است.”
استفاده با ضمایر
تشکیل شدن از توسط من
“Meine Sammlung besteht aus seltenen Münzen.”
“مجموعه من از سکههای نادر تشکیل شده است.”
تشکیل شدن از توسط او (مونث)
“Ihre Arbeit besteht aus vielen verschiedenen Aufgaben.”
“کار او از وظایف مختلفی تشکیل شده است.”
تشکیل شدن از توسط آنها
“Ihr Plan besteht aus mehreren Schritten.”
“برنامه آنها از چندین مرحله تشکیل شده است.”
مثالهای بیشتر:
تشکیل شدن از بخشهای مختلف
“Das Buch besteht aus zehn Kapiteln.”
“کتاب از ده فصل تشکیل شده است.”
ساخته شدن از فلزات
“Die Maschine besteht aus verschiedenen Metallen.”
“ماشین از فلزات مختلف ساخته شده است.”
تشکیل شدن از دانشآموزان
“Die Klasse besteht aus zwanzig Schülern.”
“کلاس از بیست دانشآموز تشکیل شده است.”
ساخته شدن از اجزای الکترونیکی
“Der Computer besteht aus vielen elektronischen Komponenten.”
“کامپیوتر از بسیاری اجزای الکترونیکی ساخته شده است.”
تشکیل شدن از مواد طبیعی
“Das Kleid besteht aus reiner Baumwolle.”
“لباس از پنبه خالص تشکیل شده است.”
ساخته شدن از عناصر شیمیایی
“Das Molekül besteht aus zwei Wasserstoffatomen und einem Sauerstoffatom.”
“مولکول از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ساخته شده است.”
تشکیل شدن از اعضای تیم
“Das Projektteam besteht aus Ingenieuren und Designern.”
“تیم پروژه از مهندسان و طراحان تشکیل شده است.”
ساخته شدن از اجزای معماری
“Die Brücke besteht aus Stahl und Beton.”
“پل از فولاد و بتن ساخته شده است.”
تشکیل شدن از اجزای موسیقی
“Das Orchester besteht aus Streichern, Bläsern und Schlagzeugern.”
“ارکستر از نوازندگان سازهای زهی، بادی و کوبهای تشکیل شده است.”
ساخته شدن از مواد بازیافتی
“Die Tasche besteht aus recycelten Materialien.”
“کیف از مواد بازیافتی ساخته شده است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “bestehen aus + Dat.” برای توصیف اجزای تشکیلدهنده یا مواد سازنده چیزهای مختلف استفاده کرد
darstellen
فعل “darstellen”
به زبان آلمانی به معنای “نشان دادن”، “توصیف کردن”، “نمایش دادن” یا “تجسم کردن” است.
این فعل برای توصیف عمل بازنمایی یا تجسم یک موضوع، شخص، یا وضعیت به کار میرود.
نمایش دادن یک گرافیک
“Das Diagramm stellt die Verkaufszahlen des letzten Jahres dar.”
“نمودار فروش سال گذشته را نشان میدهد.”
توصیف کردن یک شخصیت
“Der Autor stellt den Protagonisten als mutigen Helden dar.”
“نویسنده قهرمان داستان را به عنوان یک قهرمان شجاع توصیف میکند.”
استفاده با ضمایر
نمایش دادن توسط من
“Ich möchte in meiner Präsentation die Vorteile dieses Produkts darstellen.”
“میخواهم در ارائهام مزایای این محصول را نشان دهم.”
توصیف کردن توسط او (مونث)
“Sie stellt die historische Bedeutung des Gebäudes dar.”
“او اهمیت تاریخی ساختمان را توصیف میکند.”
تجسم کردن توسط آنها
“Sie stellen die Szenen des Buches im Theater dar.”
“آنها صحنههای کتاب را در تئاتر تجسم میکنند.”
مثالهای بیشتر:
نمایش دادن دادهها
“Die Grafik stellt die aktuellen Markttrends dar.”
“گرافیک روندهای فعلی بازار را نشان میدهد.”
توصیف کردن یک مشکل
“Der Bericht stellt die Herausforderungen des Projekts dar.”
“گزارش چالشهای پروژه را توصیف میکند.”
تجسم کردن یک شخصیت
“Der Schauspieler stellt Hamlet auf der Bühne dar.”
“بازیگر نقش هملت را روی صحنه تجسم میکند.”
نمایش دادن نتایج
“Die Studie stellt die Ergebnisse der Umfrage dar.”
“مطالعه نتایج نظرسنجی را نشان میدهد.”
توصیف کردن یک فرآیند
“Das Handbuch stellt den Installationsprozess Schritt für Schritt dar.”
“راهنما فرآیند نصب را قدم به قدم توصیف میکند.”
نمایش دادن وضعیت اقتصادی
“Der Artikel stellt die aktuelle Wirtschaftslage dar.”
“مقاله وضعیت اقتصادی فعلی را توصیف میکند.”
تجسم کردن یک داستان
“Die Kinder stellen die Geschichte im Puppentheater dar.”
“کودکان داستان را در نمایش عروسکی تجسم میکنند.”
توصیف کردن یک راهحل
“Der Ingenieur stellt die Lösung für das technische Problem dar.”
“مهندس راهحل مشکل فنی را توصیف میکند.”
نمایش دادن احساسات
“Das Gemälde stellt tiefe Emotionen dar.”
“نقاشی احساسات عمیقی را نشان میدهد.”
توصیف کردن یک مفهوم
“Das Buch stellt komplexe wissenschaftliche Konzepte verständlich dar.”
“کتاب مفاهیم علمی پیچیده را به شکل قابل فهم توصیف میکند.”
تجسم کردن یک نقش
“Der Schauspieler stellt einen berühmten Detektiv dar.”
“بازیگر نقش یک کارآگاه مشهور را تجسم میکند.”
نمایش دادن تاثیرات
“Die Analyse stellt die Auswirkungen der neuen Politik dar.”
“تحلیل تاثیرات سیاست جدید را نشان میدهد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “darstellen” برای توصیف عمل نمایش دادن، توصیف کردن یا تجسم کردن موضوعات مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
drohen
تهدید شدن
فعل “drohen”
به زبان آلمانی به معنای “تهدید کردن” یا “در شرف وقوع بودن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آنها تهدیدی وجود دارد یا خطری نزدیک است.
تهدید کردن کسی
“Der Räuber drohte dem Ladenbesitzer mit einer Waffe.”
“دزد صاحب فروشگاه را با یک سلاح تهدید کرد.”
در شرف وقوع بودن خطر
“Ein Sturm droht die Küste zu treffen.”
“طوفانی در شرف رسیدن به ساحل است.”
استفاده با ضمایر
تهدید کردن توسط من
“Ich werde dir nicht drohen, aber du solltest vorsichtig sein.”
“من تو را تهدید نخواهم کرد، اما باید مراقب باشی.”
تهدید کردن توسط او (مونث)
“Sie drohte ihm, das Geheimnis zu verraten.”
“او او را تهدید کرد که راز را فاش خواهد کرد.”
در شرف وقوع بودن توسط آنها
“Es droht ein wirtschaftlicher Abschwung, wenn keine Maßnahmen ergriffen werden.”
“یک رکود اقتصادی در شرف وقوع است اگر اقداماتی انجام نشود.”
مثالهای بیشتر:
تهدید کردن با پیام
“Der Erpresser drohte, die Fotos zu veröffentlichen, wenn er kein Geld bekommt.”
“باجگیر تهدید کرد که اگر پول نگیرد، عکسها را منتشر خواهد کرد.”
در شرف وقوع بودن حادثه
“Es droht ein Unfall, wenn die Straße nicht repariert wird.”
“اگر جاده تعمیر نشود، حادثهای در شرف وقوع است.”
تهدید کردن با عواقب
“Der Lehrer drohte den Schülern mit Strafen, wenn sie ihre Hausaufgaben nicht machen.”
“معلم دانشآموزان را تهدید کرد که اگر تکالیفشان را انجام ندهند، مجازات خواهند شد.”
در شرف وقوع بودن فاجعه طبیعی
“Ein Erdbeben droht die Stadt zu erschüttern.”
“زلزلهای در شرف لرزاندن شهر است.”
تهدید کردن با اخراج
“Der Chef drohte ihm mit Kündigung, wenn er sich nicht verbessert.”
“رئیس او را تهدید کرد که اگر بهبود نیابد، اخراج خواهد شد.”
در شرف وقوع بودن بحران
“Eine Energiekrise droht das Land lahmzulegen.”
“بحران انرژی در شرف فلج کردن کشور است.”
تهدید کردن با ترک کردن
“Sie drohte, ihn zu verlassen, wenn er sich nicht ändert.”
“او تهدید کرد که اگر او تغییر نکند، او را ترک خواهد کرد.”
در شرف وقوع بودن کمبود
“Es droht ein Mangel an Lebensmitteln, wenn die Ernte schlecht ausfällt.”
“اگر محصول بد باشد، کمبود مواد غذایی در شرف وقوع است.”
تهدید کردن با اقدام قانونی
“Der Kunde drohte dem Unternehmen mit einer Klage.”
“مشتری شرکت را تهدید به اقدام قانونی کرد.”
در شرف وقوع بودن مشکل مالی
“Ein Finanzproblem droht das Projekt zu stoppen.”
“یک مشکل مالی در شرف متوقف کردن پروژه است.”
تهدید کردن با آسیب
“Der Täter drohte dem Zeugen mit körperlicher Gewalt.”
“مجرم شاهد را تهدید به خشونت جسمی کرد.”
در شرف وقوع بودن آتشسوزی
“Ein Feuer droht das Gebäude zu zerstören.”
“آتشسوزی در شرف ویران کردن ساختمان است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “drohen” برای توصیف تهدید کردن یا در شرف وقوع بودن خطرات در زمینههای مختلف استفاده کرد.
تهدید کردن
eingreifen in + Akk
دخالت در چیزی
عباره “eingreifen in + Akk.”
به زبان آلمانی به معنای “مداخله کردن در” یا “دخالت کردن در” است.
این عبارت برای توصیف عمل مداخله یا دخالت در یک وضعیت، روند یا مسئله به کار میرود.
مداخله در یک بحران
“Die Regierung musste in die Krise eingreifen, um die Situation zu stabilisieren.”
“دولت مجبور شد در بحران مداخله کند تا وضعیت را تثبیت کند.”
دخالت در یک نزاع
“Die Polizei griff in den Streit ein, um die Gewalt zu beenden.”
“پلیس در نزاع مداخله کرد تا به خشونت پایان دهد.”
استفاده با ضمایر
مداخله توسط من
“Ich möchte nicht in deine Angelegenheiten eingreifen.”
“من نمیخواهم در امور تو دخالت کنم.”
مداخله توسط او (مونث)
“Sie griff in das Gespräch ein, um Missverständnisse zu klären.”
“او در گفتگو مداخله کرد تا سوء تفاهمها را برطرف کند.”
مداخله توسط آنها
“Sie haben in das Projekt eingegriffen, um es rechtzeitig fertigzustellen.”
“آنها در پروژه دخالت کردند تا آن را به موقع به پایان برسانند.”
مثالهای بیشتر:
مداخله در امور داخلی
“Ein fremdes Land sollte nicht in die inneren Angelegenheiten eines anderen Landes eingreifen.”
“یک کشور بیگانه نباید در امور داخلی کشور دیگری دخالت کند.”
دخالت در پروسه
“Die Manager griffen in den Produktionsprozess ein, um die Effizienz zu steigern.”
“مدیران در فرآیند تولید مداخله کردند تا بهرهوری را افزایش دهند.”
مداخله در سیاست
“Die Organisation griff in die politische Debatte ein, um ihre Position zu vertreten.”
“سازمان در بحث سیاسی مداخله کرد تا موضع خود را نمایان کند.”
دخالت در آموزش
“Eltern sollten nicht zu sehr in die schulische Ausbildung ihrer Kinder eingreifen.”
“والدین نباید بیش از حد در آموزش مدرسهای فرزندانشان دخالت کنند.”
مداخله در حقوق بشر
“Die Vereinten Nationen griffen in die Menschenrechtsverletzungen ein, um Schutz zu bieten.”
“سازمان ملل در نقض حقوق بشر مداخله کرد تا حفاظت ارائه دهد.”
دخالت در یک مسابقه
“Der Schiedsrichter musste in das Spiel eingreifen, um die Regelverstöße zu ahnden.”
“داور مجبور شد در بازی مداخله کند تا تخلفات را مجازات کند.”
مداخله در مسائل مالی
“Die Zentralbank griff in den Finanzmarkt ein, um die Währung zu stabilisieren.”
“بانک مرکزی در بازار مالی مداخله کرد تا ارز را تثبیت کند.”
دخالت در زندگی خصوصی
“Es ist unhöflich, in die privaten Angelegenheiten anderer Menschen einzugreifen.”
“دخالت در امور خصوصی دیگران بیادبانه است.”
مداخله در محیط زیست
“Die Umweltschutzorganisation griff in die Abholzung des Regenwaldes ein.”
“سازمان حفاظت از محیط زیست در قطع درختان جنگلهای بارانی مداخله کرد.”
دخالت در اقتصاد
“Die Regierung griff in die Wirtschaft ein, um eine Rezession zu verhindern.”
“دولت در اقتصاد مداخله کرد تا از رکود جلوگیری کند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “eingreifen in + Akk.” برای توصیف عمل مداخله یا دخالت در موقعیتها و زمینههای مختلف استفاده کرد.
erledigen
انجام دادن
فعل “erledigen”
به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن” یا “رسیدگی کردن” است.
این فعل برای توصیف کامل کردن یک کار، وظیفه یا تکلیف به کار میرود.
انجام دادن یک وظیفه
“Ich habe meine Hausaufgaben erledigt.”
“من تکالیفم را انجام دادم.”
رسیدگی کردن به یک مشکل
“Er hat das Problem schnell erledigt.”
“او به سرعت مشکل را حل کرد.”
استفاده با ضمایر
انجام دادن توسط من
“Ich werde die Einkäufe heute erledigen.”
“من خریدها را امروز انجام خواهم داد.”
انجام دادن توسط او (مونث)
“Sie hat alle notwendigen Anrufe erledigt.”
“او تمام تماسهای ضروری را انجام داد.”
انجام دادن توسط آنها
“Sie haben die Arbeit pünktlich erledigt.”
“آنها کار را به موقع انجام دادند.”
مثالهای بیشتر:
انجام دادن کارهای روزانه
“Ich muss noch einige Erledigungen in der Stadt machen.”
“باید چند کار در شهر انجام دهم.”
رسیدگی کردن به نامهها
“Er hat alle Briefe, die auf seinem Schreibtisch lagen, erledigt.”
“او به تمام نامههایی که روی میز کارش بودند، رسیدگی کرد.”
انجام دادن تکالیف مدرسه
“Die Schüler haben ihre Aufgaben rechtzeitig erledigt.”
“دانشآموزان تکالیفشان را به موقع انجام دادند.”
رسیدگی کردن به وظایف اداری
“Sie hat die Büroarbeiten schnell erledigt.”
“او وظایف اداری را به سرعت انجام داد.”
انجام دادن پروژه
“Wir haben das Projekt innerhalb der Frist erledigt.”
“ما پروژه را در مهلت مقرر انجام دادیم.”
رسیدگی کردن به مشکلات فنی
“Der Techniker hat das technische Problem sofort erledigt.”
“تکنسین بلافاصله به مشکل فنی رسیدگی کرد.”
انجام دادن تمیزکاری
“Er hat die Wohnung gründlich erledigt.”
“او به طور کامل به تمیزکاری آپارتمان رسیدگی کرد.”
رسیدگی کردن به امور مالی
“Sie hat alle finanziellen Angelegenheiten erledigt.”
“او به تمام امور مالی رسیدگی کرد.”
انجام دادن وظایف خانه
“Ich habe alle Hausarbeiten erledigt.”
“من تمام کارهای خانه را انجام دادم.”
رسیدگی کردن به مسائل کاری
“Der Manager hat alle dringenden Aufgaben erledigt.”
“مدیر به تمام وظایف فوری رسیدگی کرد.”
انجام دادن سفارشات
“Die Firma hat alle Kundenbestellungen rechtzeitig erledigt.”
“شرکت تمام سفارشات مشتریان را به موقع انجام داد.”
رسیدگی کردن به درخواستها
“Er hat alle eingegangenen Anfragen erledigt.”
“او به تمام درخواستهای دریافت شده رسیدگی کرد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “erledigen” برای توصیف انجام دادن یا رسیدگی کردن به کارها و وظایف مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
به اتمام رساندن
erzeugen
بوجود آوردن
فعل “erzeugen” به زبان آلمانی به معنای “تولید کردن”، “ایجاد کردن” یا “به وجود آوردن” است. این فعل برای توصیف عمل ایجاد یا تولید چیزی استفاده میشود.
تولید کردن انرژی
“Die Solaranlagen erzeugen Strom aus Sonnenlicht.”
“پنلهای خورشیدی از نور خورشید برق تولید میکنند.”
ایجاد کردن صدا
“Der Motor erzeugt ein lautes Geräusch.”
“موتور صدای بلندی ایجاد میکند.”
استفاده با ضمایر
تولید کردن توسط من
“Ich kann kreative Ideen erzeugen.”
“من میتوانم ایدههای خلاقانه تولید کنم.”
ایجاد کردن توسط او (مونث)
“Sie erzeugt schöne Kunstwerke aus recycelten Materialien.”
“او آثار هنری زیبایی از مواد بازیافتی ایجاد میکند.”
به وجود آوردن توسط آنها
“Sie erzeugen innovative Produkte für den Markt.”
“آنها محصولات نوآورانهای برای بازار به وجود میآورند.”
مثالهای بیشتر:
ایجاد کردن احساس
“Der Film erzeugt eine tiefe emotionale Wirkung.”
“فیلم یک تأثیر عمیق احساسی ایجاد میکند.”
تولید کردن Wärme
“Der Ofen erzeugt genug Wärme, um das ganze Haus zu heizen.”
“بخاری به اندازه کافی گرما تولید میکند تا کل خانه را گرم کند.”
به وجود آوردن شغل
“Das neue Unternehmen wird viele Arbeitsplätze erzeugen.”
“شرکت جدید شغلهای زیادی به وجود خواهد آورد.”
ایجاد کردن مشکلات
“Die neuen Regelungen erzeugen einige unerwartete Probleme.”
“قوانین جدید برخی مشکلات غیرمنتظره ایجاد میکنند.”
تولید کردن Geräusche
“Der Wasserfall erzeugt ein beruhigendes Rauschen.”
“آبشار یک صدای آرامشبخش تولید میکند.”
ایجاد کردن خوشحالی
“Das Geschenk erzeugt viel Freude bei den Kindern.”
“هدیه خوشحالی زیادی برای بچهها ایجاد میکند.”
تولید کردن Licht
“Die Glühbirne erzeugt ein helles Licht.”
“لامپ یک نور روشن تولید میکند.”
ایجاد کردن Spannung
“Das Buch erzeugt von Anfang an Spannung.”
“کتاب از همان ابتدا هیجان ایجاد میکند.”
تولید کردن Daten
“Der Sensor erzeugt genaue Daten für die Analyse.”
“حسگر دادههای دقیقی برای تحلیل تولید میکند.”
ایجاد کردن Vertrauen
“Durch Transparenz kann man Vertrauen erzeugen.”
“از طریق شفافیت میتوان اعتماد ایجاد کرد.”
تولید کردن Lärm
“Die Baustelle erzeugt viel Lärm.”
“کارگاه ساختمانی سر و صدای زیادی تولید میکند.”
ایجاد کردن Diskussionen
“Das kontroverse Thema erzeugt viele Diskussionen.”
“موضوع جنجالی بحثهای زیادی ایجاد میکند.”
تولید کردن Lebensmittel
“Der Bauernhof erzeugt frische Lebensmittel.”
“مزرعه مواد غذایی تازه تولید میکند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “erzeugen” برای توصیف عمل ایجاد یا تولید چیزهای مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
تولید کردن
etwas (nichts) werden aus + Akk.
Aus dieser Idee wird nie etwas werden.
عبارت “etwas (nichts) werden aus + Dat.” به زبان آلمانی به معنای “چیزی شدن” یا “هیچ چیز نشدن” از یک پروژه، برنامه، یا فرد است. این عبارت برای توصیف نتیجه یا پیشرفت یک برنامه یا پروژه استفاده میشود.
چیزی شدن از یک پروژه
“Es sieht so aus, als würde etwas Großes aus diesem Projekt werden.”
“به نظر میرسد که چیزی بزرگ از این پروژه خواهد شد.”
هیچ چیز نشدن از یک برنامه
“Leider ist nichts aus unseren Urlaubsplänen geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از برنامههای تعطیلات ما نشد.”
استفاده با ضمایر
چیزی شدن از من
“Ich hoffe, dass etwas Gutes aus mir wird.”
“امیدوارم که چیزی خوب از من بشود.”
چیزی شدن از او (مونث)
“Alle glauben, dass etwas Besonderes aus ihr wird.”
“همه باور دارند که او چیزی خاص خواهد شد.”
چیزی شدن از آنها
“Wir werden sehen, ob etwas aus ihren Ideen wird.”
“خواهیم دید که آیا چیزی از ایدههای آنها میشود یا نه.”
مثالهای بیشتر:
چیزی شدن از یک پروژه
“Wir haben hart gearbeitet, und jetzt wird endlich etwas aus unserem Projekt.”
“ما سخت کار کردهایم و حالا بالاخره چیزی از پروژه ما میشود.”
هیچ چیز نشدن از یک نقشه
“Er hatte viele Pläne, aber nichts ist daraus geworden.”
“او برنامههای زیادی داشت، اما هیچکدام به نتیجه نرسید.”
چیزی شدن از یک سرمایهگذاری
“Wenn wir Glück haben, könnte etwas Großes aus dieser Investition werden.”
“اگر شانس داشته باشیم، ممکن است چیزی بزرگ از این سرمایهگذاری بشود.”
هیچ چیز نشدن از یک تلاش
“Trotz aller Bemühungen ist nichts aus seiner Karriere als Musiker geworden.”
“با وجود همه تلاشها، هیچ چیز از حرفه موسیقی او نشد.”
چیزی شدن از یک همکاری
“Es sieht so aus, als würde etwas sehr Produktives aus dieser Zusammenarbeit werden.”
“به نظر میرسد که چیزی بسیار پربار از این همکاری بشود.”
هیچ چیز نشدن از یک فرصت
“Leider ist nichts aus der großartigen Gelegenheit geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از فرصت عالی نشد.”
چیزی شدن از یک ایده
“Mit ein wenig Unterstützung könnte etwas Wunderbares aus deiner Idee werden.”
“با کمی حمایت، ممکن است چیزی شگفتانگیز از ایده تو بشود.”
هیچ چیز نشدن از یک رابطه
“Leider ist nichts aus ihrer Beziehung geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از رابطه آنها نشد.”
چیزی شدن از یک ابتکار
“Wenn alles gut läuft, könnte etwas Bedeutendes aus dieser Initiative werden.”
“اگر همه چیز خوب پیش برود، ممکن است چیزی مهم از این ابتکار بشود.”
هیچ چیز نشدن از یک تلاش گروهی
“Obwohl sie hart gearbeitet haben, ist nichts aus ihrem Teamprojekt geworden.”
“اگرچه سخت کار کردند، هیچ چیز از پروژه گروهی آنها نشد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “etwas (nichts) werden aus + Dat.” برای توصیف نتیجه یا پیشرفت یک برنامه، پروژه یا فرد در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
flüchten
فرار کردن
فعل “flüchten”
به زبان آلمانی به معنای “فرار کردن” یا “گریختن” است.
این فعل برای توصیف عمل فرار کردن از یک موقعیت خطرناک، ناامن یا ناراحتکننده استفاده میشود.
فرار کردن از جنگ
“Viele Menschen mussten vor dem Krieg flüchten.”
“بسیاری از مردم مجبور شدند از جنگ فرار کنند.”
گریختن از زندان
“Der Gefangene hat versucht, aus dem Gefängnis zu flüchten.”
“زندانی تلاش کرد از زندان فرار کند.”
استفاده با ضمایر
فرار کردن توسط من
“Ich musste aus dem Gebäude flüchten, als das Feuer ausbrach.”
“من مجبور شدم از ساختمان فرار کنم وقتی که آتش سوزی شد.”
فرار کردن توسط او (مونث)
“Sie flüchtete in ein sicheres Land, um Schutz zu suchen.”
“او به یک کشور امن گریخت تا پناه بگیرد.”
فرار کردن توسط آنها
“Sie flüchteten aus der Stadt, um dem Erdbeben zu entkommen.”
“آنها از شهر گریختند تا از زلزله فرار کنند.”
مثالهای بیشتر:
فرار کردن از خطر
“Die Tiere flüchteten vor dem Waldbrand.”
“حیوانات از آتشسوزی جنگل فرار کردند.”
گریختن به یک کشور دیگر
“Viele Flüchtlinge flüchteten in die Nachbarländer.”
“بسیاری از پناهندگان به کشورهای همسایه گریختند.”
فرار کردن از سرما
“Die Obdachlosen flüchteten in die Notunterkünfte, um sich vor der Kälte zu schützen.”
“بیخانمانها به پناهگاهها گریختند تا خود را از سرما محافظت کنند.”
گریختن از تعقیب
“Der Verdächtige flüchtete, als die Polizei eintraf.”
“مظنون فرار کرد وقتی که پلیس رسید.”
فرار کردن از خشونت
“Die Familie flüchtete vor der häuslichen Gewalt.”
“خانواده از خشونت خانگی فرار کردند.”
گریختن از یک فاجعه طبیعی
“Viele Menschen flüchteten vor dem Hurrikan.”
“بسیاری از مردم از طوفان گریختند.”
فرار کردن از زندانی
“Der Insasse flüchtete durch einen Tunnel aus dem Gefängnis.”
“زندانی از طریق تونلی از زندان فرار کرد.”
گریختن از یک موقعیت ناامن
“Die Journalisten flüchteten aus dem Krisengebiet.”
“خبرنگاران از منطقه بحرانزده گریختند.”
فرار کردن از حمله
“Die Dorfbewohner flüchteten in die Berge, um den Angreifern zu entkommen.”
“روستاییان به کوهها گریختند تا از مهاجمان فرار کنند.”
گریختن از شرایط سخت
“Viele Menschen flüchteten vor der Dürre und Hungersnot.”
“بسیاری از مردم از خشکسالی و قحطی فرار کردند.”
فرار کردن به مکانی امن
“Die Kinder flüchteten in das Haus, als der Sturm begann.”
“کودکان به خانه گریختند وقتی که طوفان شروع شد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “flüchten” برای توصیف عمل فرار کردن یا گریختن در موقعیتهای مختلف استفاده کرد.
handeln von + Dat.
عبارت “handeln von + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “درباره چیزی بودن” یا “پرداختن به چیزی” است.
این عبارت برای توصیف موضوع یا محتوای یک کتاب، فیلم، مقاله یا هر نوع متنی استفاده میشود.
فیلم درباره عشق
“Der Film handelt von einer tragischen Liebesgeschichte.”
“فیلم درباره یک داستان عاشقانه تراژیک است.”
کتاب درباره تاریخ
“Das Buch handelt von der Geschichte des alten Rom.”
“کتاب درباره تاریخ روم باستان است.”
استفاده با ضمایر
پرداختن به توسط من
“Mein Vortrag handelt von den neuesten Forschungsergebnissen.”
“سخنرانی من درباره نتایج جدیدترین تحقیقات است.”
پرداختن به توسط او (مونث)
“Ihre Dissertation handelt von den sozialen Auswirkungen der Digitalisierung.”
“پایاننامه او درباره تأثیرات اجتماعی دیجیتالسازی است.”
پرداختن به توسط آنها
“Der Bericht handelt von den wirtschaftlichen Entwicklungen des letzten Jahres.”
“گزارش درباره تحولات اقتصادی سال گذشته است.”
مثالهای بیشتر:
مقاله درباره تغییرات اقلیمی
“Der Artikel handelt von den Ursachen und Folgen des Klimawandels.”
“مقاله درباره علل و پیامدهای تغییرات اقلیمی است.”
داستان درباره ماجراجویی
“Die Geschichte handelt von den Abenteuern eines jungen Entdeckers.”
“داستان درباره ماجراجوییهای یک کاشف جوان است.”
مستند درباره حیات وحش
“Die Dokumentation handelt von der Tierwelt in der Arktis.”
“مستند درباره حیات وحش در قطب شمال است.”
سخنرانی درباره نوآوری
“Der Vortrag handelt von den neuesten Innovationen in der Technologie.”
“سخنرانی درباره جدیدترین نوآوریها در فناوری است.”
سریال درباره دوستی
“Die Serie handelt von der Freundschaft zwischen zwei Frauen.”
“سریال درباره دوستی بین دو زن است.”
کتاب درباره سفر
“Das Reisebuch handelt von den schönsten Orten in Europa.”
“کتاب سفر درباره زیباترین مکانها در اروپا است.”
تحقیق درباره سلامت
“Die Studie handelt von den Auswirkungen einer gesunden Ernährung.”
“تحقیق درباره تأثیرات یک رژیم غذایی سالم است.”
نمایشنامه درباره جنگ
“Das Theaterstück handelt von den Schrecken des Krieges.”
“نمایشنامه درباره وحشتهای جنگ است.”
گزارش درباره بحران اقتصادی
“Der Wirtschaftsbericht handelt von der aktuellen Finanzkrise.”
“گزارش اقتصادی درباره بحران مالی فعلی است.”
فیلم مستند درباره هنر
“Der Film handelt von der Entwicklung der modernen Kunst.”
“فیلم درباره توسعه هنر مدرن است.”
کنفرانس درباره حقوق بشر
“Die Konferenz handelt von den Herausforderungen im Bereich der Menschenrechte.”
“کنفرانس درباره چالشهای حوزه حقوق بشر است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “handeln von + Dat.” برای توصیف موضوع یا محتوای متون مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
sich akk für jdn/etw einsetzen
عبارت “sich für jdn/etw einsetzen”
به زبان آلمانی به معنای “برای کسی/چیزی تلاش کردن” یا “از کسی/چیزی حمایت کردن” است.
این عبارت برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن
فرد برای حمایت یا دفاع از کسی یا چیزی به طور فعالانه تلاش میکند.
حمایت از حقوق بشر
“Er setzt sich für die Menschenrechte ein.”
“او برای حقوق بشر تلاش میکند.”
دفاع از محیط زیست
“Sie setzt sich für den Umweltschutz ein.”
“او برای حفاظت از محیط زیست تلاش میکند.”
استفاده با ضمایر
تلاش کردن توسط من
“Ich setze mich für die Gleichberechtigung ein.”
“من برای برابری تلاش میکنم.”
تلاش کردن توسط او (مونث)
“Sie setzt sich für die Rechte der Frauen ein.”
“او برای حقوق زنان تلاش میکند.”
تلاش کردن توسط آنها
“Sie setzen sich für bessere Arbeitsbedingungen ein.”
“آنها برای شرایط کاری بهتر تلاش میکنند.”
مثالهای بیشتر:
حمایت از آموزش
“Er setzt sich für eine bessere Bildung für alle Kinder ein.”
“او برای آموزش بهتر برای همه کودکان تلاش میکند.”
دفاع از حیوانات
“Die Organisation setzt sich für den Tierschutz ein.”
“سازمان برای حمایت از حیوانات تلاش میکند.”
حمایت از صلح
“Viele Menschen setzen sich für den Weltfrieden ein.”
“بسیاری از مردم برای صلح جهانی تلاش میکنند.”
دفاع از عدالت اجتماعی
“Sie setzt sich für soziale Gerechtigkeit ein.”
“او برای عدالت اجتماعی تلاش میکند.”
حمایت از قربانیان
“Die Gruppe setzt sich für die Opfer von Gewalt ein.”
“گروه برای قربانیان خشونت تلاش میکند.”
تلاش برای حقوق کارگران
“Die Gewerkschaft setzt sich für die Rechte der Arbeiter ein.”
“اتحادیه برای حقوق کارگران تلاش میکند.”
حمایت از بیماران
“Der Arzt setzt sich für die Bedürfnisse seiner Patienten ein.”
“پزشک برای نیازهای بیمارانش تلاش میکند.”
دفاع از آزادی بیان
“Viele Journalisten setzen sich für die Meinungsfreiheit ein.”
“بسیاری از خبرنگاران برای آزادی بیان تلاش میکنند.”
حمایت از جوانان
“Die Lehrerin setzt sich für die Förderung der Jugend ein.”
“معلم برای تقویت جوانان تلاش میکند.”
دفاع از حقوق پناهندگان
“Die Aktivisten setzen sich für die Rechte der Flüchtlinge ein.”
“فعالان برای حقوق پناهندگان تلاش میکنند.”
حمایت از فرهنگ
“Er setzt sich für den Erhalt der kulturellen Traditionen ein.”
“او برای حفظ سنتهای فرهنگی تلاش میکند.”
دفاع از علم
“Sie setzt sich für die Förderung der wissenschaftlichen Forschung ein.”
“او برای ترویج تحقیقات علمی تلاش میکند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “sich für jdn/etw einsetzen” برای توصیف تلاشها و حمایتهای فعالانه در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Leben [für etw akk] einsetzen
زندگی خودتو برای چیزی به خطر انداختن
عبارت “das Leben [für etw Akk.] einsetzen”
به زبان آلمانی به معنای “زندگی خود را برای چیزی به خطر انداختن” یا “جان خود را برای چیزی فدا کردن” است.
این عبارت برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد به طور فعالانه و با خطر کردن جان خود،
از چیزی یا کسی حمایت میکند یا برای هدفی میجنگد.
جان فدا کردن برای آزادی
“Viele Menschen haben ihr Leben für die Freiheit eingesetzt.”
“بسیاری از مردم جان خود را برای آزادی فدا کردهاند.”
جان به خطر انداختن برای عدالت
“Er war bereit, sein Leben für die Gerechtigkeit einzusetzen.”
“او آماده بود تا جان خود را برای عدالت به خطر بیندازد.”
استفاده با ضمایر
جان فدا کردن توسط من
“Ich würde mein Leben für meine Familie einsetzen.”
“من حاضرم جانم را برای خانوادهام فدا کنم.”
جان به خطر انداختن توسط او (مونث)
“Sie hat ihr Leben für die Rettung anderer eingesetzt.”
“او جان خود را برای نجات دیگران به خطر انداخت.”
جان فدا کردن توسط آنها
“Sie haben ihr Leben für ihr Land eingesetzt.”
“آنها جان خود را برای کشورشان فدا کردند.”
مثالهای بیشتر:
فداکاری برای وطن
“Die Soldaten haben ihr Leben für ihr Vaterland eingesetzt.”
“سربازان جان خود را برای وطن خود فدا کردند.”
به خطر انداختن جان برای دوستان
“Er setzte sein Leben für seine Freunde ein.”
“او جان خود را برای دوستانش به خطر انداخت.”
جان فدا کردن برای حقوق بشر
“Viele Aktivisten haben ihr Leben für die Menschenrechte eingesetzt.”
“بسیاری از فعالان جان خود را برای حقوق بشر فدا کردهاند.”
به خطر انداختن جان برای نجات حیوانات
“Sie setzte ihr Leben für die Rettung der Tiere ein.”
“او جان خود را برای نجات حیوانات به خطر انداخت.”
فداکاری برای صلح
“Er setzte sein Leben für den Weltfrieden ein.”
“او جان خود را برای صلح جهانی فدا کرد.”
به خطر انداختن جان برای عدالت اجتماعی
“Viele Menschen haben ihr Leben für soziale Gerechtigkeit eingesetzt.”
“بسیاری از مردم جان خود را برای عدالت اجتماعی به خطر انداختهاند.”
فداکاری برای علم
“Er setzte sein Leben für wissenschaftliche Entdeckungen ein.”
“او جان خود را برای اکتشافات علمی فدا کرد.”
به خطر انداختن جان برای خانواده
“Sie war bereit, ihr Leben für ihre Kinder einzusetzen.”
“او آماده بود تا جان خود را برای فرزندانش به خطر بیندازد.”
فداکاری برای ایمان
“Viele Gläubige haben ihr Leben für ihren Glauben eingesetzt.”
“بسیاری از مؤمنان جان خود را برای ایمانشان فدا کردهاند.”
به خطر انداختن جان برای کمک به دیگران
“Er setzte sein Leben ein, um anderen zu helfen.”
“او جان خود را به خطر انداخت تا به دیگران کمک کند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “das Leben [für etw Akk.] einsetzen” برای توصیف فداکاریها و تلاشهای جانفشانانه در زمینههای مختلف استفاده کرد.
einsetzen
استفاده کردن
فعل “einsetzen” به زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن”، “به کار بردن”، “تعیین کردن” یا “گماشتن” است. این فعل در زمینههای مختلف معانی مختلفی دارد.
استفاده کردن از تکنولوژی
“Wir müssen moderne Technologien einsetzen, um effizienter zu arbeiten.”
“ما باید از تکنولوژیهای مدرن استفاده کنیم تا کارایی بیشتری داشته باشیم.”
به کار بردن منابع
“Die Firma setzt alle verfügbaren Ressourcen ein, um das Projekt abzuschließen.”
“شرکت از تمام منابع موجود استفاده میکند تا پروژه را به پایان برساند.”
استفاده با ضمایر
به کار بردن توسط من
“Ich setze mein Wissen und meine Fähigkeiten ein, um das Team zu unterstützen.”
“من از دانش و مهارتهایم استفاده میکنم تا تیم را حمایت کنم.”
به کار بردن توسط او (مونث)
“Sie setzt ihre Erfahrung ein, um das Problem zu lösen.”
“او از تجربهاش استفاده میکند تا مشکل را حل کند.”
استفاده توسط آنها
“Sie setzen ihre besten Leute ein, um die Herausforderung zu meistern.”
“آنها بهترین افراد خود را به کار میگیرند تا چالش را پشت سر بگذارند.”
مثالهای بیشتر:
تعیین کردن یک مدیر
“Der Vorstand hat einen neuen Geschäftsführer eingesetzt.”
“هیئت مدیره یک مدیر عامل جدید تعیین کرد.”
استفاده از ابزار
“Er setzt verschiedene Werkzeuge ein, um das Auto zu reparieren.”
“او از ابزارهای مختلفی استفاده میکند تا ماشین را تعمیر کند.”
گماشتن یک نماینده
“Die Partei hat einen neuen Kandidaten für die Wahl eingesetzt.”
“حزب یک کاندیدای جدید برای انتخابات گماشته است.”
استفاده از دارو
“Der Arzt setzt ein neues Medikament zur Behandlung ein.”
“پزشک از یک داروی جدید برای درمان استفاده میکند.”
به کار بردن استراتژی
“Die Manager setzen eine neue Strategie ein, um den Umsatz zu steigern.”
“مدیران از یک استراتژی جدید استفاده میکنند تا فروش را افزایش دهند.”
استفاده از مهارتها
“Sie setzt ihre Kommunikationsfähigkeiten ein, um das Team zu führen.”
“او از مهارتهای ارتباطیاش استفاده میکند تا تیم را رهبری کند.”
گماشتن سربازان
“Die Regierung hat zusätzliche Truppen an die Grenze eingesetzt.”
“دولت نیروهای اضافی را در مرز مستقر کرده است.”
استفاده از نرمافزار
“Das Unternehmen setzt eine spezielle Software zur Datenanalyse ein.”
“شرکت از یک نرمافزار خاص برای تحلیل دادهها استفاده میکند.”
به کار بردن تاکتیک
“Die Sportmannschaft setzt eine neue Taktik im Spiel ein.”
“تیم ورزشی از یک تاکتیک جدید در بازی استفاده میکند.”
تعیین کردن یک کمیته
“Die Schule hat ein Komitee eingesetzt, um die Veranstaltung zu organisieren.”
“مدرسه یک کمیته تعیین کرده است تا رویداد را سازماندهی کند.”
استفاده از سرمایه
“Der Investor setzt sein Kapital klug ein, um Gewinne zu maximieren.”
“سرمایهگذار از سرمایهاش به طور هوشمندانه استفاده میکند تا سود را به حداکثر برساند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “einsetzen” برای توصیف استفاده کردن، به کار بردن، تعیین کردن یا گماشتن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
löschen
کردن delete
فعل “löschen” به زبان آلمانی به معنای “خاموش کردن”، “حذف کردن” یا “پاک کردن” است. این فعل در زمینههای مختلف معانی متفاوتی دارد.
خاموش کردن آتش
“Die Feuerwehr hat das Feuer schnell gelöscht.”
“آتشنشانی آتش را به سرعت خاموش کرد.”
حذف کردن یک فایل
“Er hat versehentlich wichtige Dateien von seinem Computer gelöscht.”
“او به اشتباه فایلهای مهم را از کامپیوترش حذف کرد.”
استفاده با ضمایر
خاموش کردن توسط من
“Ich habe die Kerzen nach dem Abendessen gelöscht.”
“من شمعها را بعد از شام خاموش کردم.”
حذف کردن توسط او (مونث)
“Sie hat alte Nachrichten aus ihrem Posteingang gelöscht.”
“او پیامهای قدیمی را از صندوق ورودیاش حذف کرد.”
پاک کردن توسط آنها
“Sie haben alle Spuren von ihrem Besuch gelöscht.”
“آنها تمام آثار بازدید خود را پاک کردند.”
مثالهای بیشتر:
پاک کردن تخته
“Der Lehrer hat die Tafel nach der Stunde gelöscht.”
“معلم تخته را بعد از کلاس پاک کرد.”
حذف کردن حساب کاربری
“Er hat sein Konto auf der Social-Media-Plattform gelöscht.”
“او حساب کاربری خود را در شبکه اجتماعی حذف کرد.”
خاموش کردن چراغها
“Bitte löschen Sie das Licht, wenn Sie den Raum verlassen.”
“لطفاً هنگام ترک اتاق چراغها را خاموش کنید.”
پاک کردن اشتباهات
“Sie hat die Fehler im Dokument gelöscht.”
“او اشتباهات موجود در سند را پاک کرد.”
خاموش کردن موتور
“Er hat den Motor des Autos gelöscht.”
“او موتور ماشین را خاموش کرد.”
حذف کردن دادهها
“Der Administrator hat alle veralteten Daten aus der Datenbank gelöscht.”
“مدیر تمام دادههای قدیمی را از پایگاه داده حذف کرد.”
پاک کردن تخته سفید
“Die Schüler haben die Tafel nach dem Unterricht gelöscht.”
“دانشآموزان تخته سفید را بعد از کلاس پاک کردند.”
خاموش کردن رایانه
“Er hat den Computer nach der Arbeit gelöscht.”
“او کامپیوتر را بعد از کار خاموش کرد.”
حذف کردن یادداشتها
“Sie hat die alten Notizen aus ihrem Notizbuch gelöscht.”
“او یادداشتهای قدیمی را از دفترچهاش حذف کرد.”
پاک کردن حافظه دستگاه
“Er hat den Cache seines Browsers gelöscht.”
“او حافظه پنهان مرورگرش را پاک کرد.”
خاموش کردن دستگاههای الکترونیکی
“Bitte löschen Sie alle Geräte, bevor Sie gehen.”
“لطفاً قبل از رفتن تمام دستگاهها را خاموش کنید.”
حذف کردن نظرات ناپسند
“Der Moderator hat die beleidigenden Kommentare gelöscht.”
“مدیر نظرات توهینآمیز را حذف کرد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “löschen” برای توصیف خاموش کردن، حذف کردن یا پاک کردن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
nachwachsen
دوباره رشد کردن
فعل “nachwachsen” به زبان آلمانی به معنای “دوباره رشد کردن” یا “از نو روییدن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن چیزی که قطع یا از بین رفته بود، دوباره رشد میکند یا جایگزین میشود.
دوباره رشد کردن مو
“Nach dem Haarschnitt wachsen die Haare schnell nach.”
“بعد از کوتاه کردن مو، موها به سرعت دوباره رشد میکنند.”
از نو روییدن گیاهان
“Nach dem Winter wachsen die Blumen im Frühling wieder nach.”
“بعد از زمستان، گلها در بهار دوباره میرویند.”
استفاده با ضمایر
دوباره رشد کردن توسط من
“Meine Nägel wachsen sehr schnell nach.”
“ناخنهای من خیلی سریع دوباره رشد میکنند.”
دوباره رشد کردن توسط او (مونث)
“Ihre Haare wachsen nach der Chemotherapie wieder nach.”
“موهای او بعد از شیمیدرمانی دوباره رشد میکنند.”
دوباره رشد کردن توسط آنها
“Die Bäume im Wald wachsen nach dem Brand langsam nach.”
“درختان در جنگل بعد از آتشسوزی به آرامی دوباره میرویند.”
مثالهای بیشتر:
دوباره رشد کردن پوست
“Die Haut wächst nach einer Verletzung normalerweise schnell nach.”
“پوست بعد از یک زخم معمولاً سریع دوباره رشد میکند.”
از نو روییدن علفها
“Nach dem Mähen wachsen die Gräser im Garten wieder nach.”
“بعد از چمنزنی، علفها در باغ دوباره میرویند.”
دوباره رشد کردن شاخهها
“Nach dem Beschneiden wachsen die Äste des Baumes wieder nach.”
“بعد از هرس کردن، شاخههای درخت دوباره رشد میکنند.”
از نو روییدن گیاهان در باغ
“Nach dem Winter wachsen die Pflanzen im Garten wieder nach.”
“بعد از زمستان، گیاهان در باغ دوباره میرویند.”
دوباره رشد کردن ریش
“Nach dem Rasieren wächst der Bart in wenigen Tagen nach.”
“بعد از اصلاح، ریش در چند روز دوباره رشد میکند.”
از نو روییدن جنگلها
“Nach der Rodung wächst der Wald nur langsam nach.”
“بعد از قطع درختان، جنگل فقط به آرامی دوباره میروید.”
دوباره رشد کردن پرها
“Die Federn des Vogels wachsen nach der Mauser wieder nach.”
“پرهای پرنده بعد از پرریزی دوباره رشد میکنند.”
از نو روییدن سبزیها
“Nach der Ernte wachsen einige Gemüsesorten wieder nach.”
“بعد از برداشت، برخی از انواع سبزیها دوباره میرویند.”
دوباره رشد کردن شاخکهای خرچنگ
“Die Scheren des Krebses wachsen nach einer Verletzung wieder nach.”
“شاخکهای خرچنگ بعد از یک آسیب دوباره رشد میکنند.”
از نو روییدن گلها
“Die Blumen wachsen im Frühling nach dem Frost wieder nach.”
“گلها در بهار بعد از یخزدگی دوباره میرویند.”
دوباره رشد کردن دندانها
“Bei einigen Tieren wachsen die Zähne lebenslang nach.”
“در برخی از حیوانات، دندانها به طور مداوم در طول زندگی دوباره رشد میکنند.”
از نو روییدن برگها
“Die Blätter des Baumes wachsen nach dem Herbst wieder nach.”
“برگهای درخت بعد از پاییز دوباره میرویند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “nachwachsen” برای توصیف فرآیند دوباره رشد کردن یا از نو روییدن چیزهای مختلف استفاده کرد.
nachweisen vs. beweisen
ثابت کردن
هر دو فعل “nachweisen” و “beweisen” به معنای “اثبات کردن” در زبان آلمانی هستند، اما تفاوتهای ظریفی در کاربرد آنها وجود دارد.
nachweisen
“Nachweisen” به معنای “اثبات کردن” یا “ارائه مدرک” است. این فعل بیشتر در زمینههایی استفاده میشود که نیاز به ارائه مدرک یا سند معتبر برای اثبات یک ادعا وجود دارد.
beweisen
“Beweisen” به معنای “اثبات کردن” به طور کلیتر است و بیشتر در زمینههای علمی، ریاضیاتی، یا حقوقی استفاده میشود. این فعل برای اثبات یک حقیقت یا نظریه به کار میرود.
nachweisen
مثالها:
اثبات کردن توانایی
“Er konnte seine Sprachkenntnisse durch ein Zertifikat nachweisen.”
“او توانست مهارتهای زبانی خود را با یک گواهی اثبات کند.”
ارائه مدرک تحصیلی
“Sie musste ihren Abschluss an der Universität nachweisen.”
“او باید مدرک تحصیلی خود از دانشگاه را ارائه میداد.”
اثبات کردن هویت
“Der Bewerber musste seine Identität mit einem Ausweis nachweisen.”
“متقاضی باید هویت خود را با یک کارت شناسایی اثبات میکرد.”
اثبات کردن حضور
“Er konnte seine Anwesenheit durch eine Unterschrift nachweisen.”
“او توانست حضور خود را با یک امضا اثبات کند.”
beweisen
مثالها:
اثبات کردن یک نظریه علمی
“Die Forscher konnten ihre Hypothese durch Experimente beweisen.”
“پژوهشگران توانستند فرضیه خود را با آزمایشها اثبات کنند.”
اثبات کردن بیگناهی
“Der Anwalt konnte die Unschuld seines Mandanten beweisen.”
“وکیل توانست بیگناهی موکل خود را اثبات کند.”
اثبات کردن یک قضیه ریاضی
“Der Mathematiker hat den Satz mit einer logischen Argumentation bewiesen.”
“ریاضیدان قضیه را با یک استدلال منطقی اثبات کرد.”
اثبات کردن یک واقعیت
“Es lässt sich nicht beweisen, dass er dort gewesen ist.”
“نمیتوان اثبات کرد که او آنجا بوده است.”
تفاوتها:
“Nachweisen” بیشتر بر ارائه مدرک یا سند معتبر برای اثبات چیزی تاکید دارد.
“Beweisen” به طور کلیتر برای اثبات یک حقیقت یا نظریه به کار میرود و معمولاً در زمینههای علمی، حقوقی یا ریاضیاتی استفاده میشود.
استفاده در جملات:
nachweisen
“Er konnte seine Kenntnisse in Mathematik durch ein Zertifikat nachweisen.”
“او توانست دانش خود در ریاضیات را با یک گواهی اثبات کند.”
beweisen
“Die Wissenschaftler konnten durch Experimente beweisen, dass ihre Theorie korrekt ist.”
“دانشمندان توانستند از طریق آزمایشها اثبات کنند که نظریه آنها صحیح است.”
این تفاوتها و مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از افعال “nachweisen” و “beweisen” در زمینههای مختلف استفاده کرد.
retten
نجات دادن
scheitern an + Dat.
شکست خوردن به دلیل
عبارت “scheitern an + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “ناکام شدن به دلیل چیزی” یا “شکست خوردن به خاطر چیزی” است.
این عبارت برای توصیف موقعیتی استفاده میشود که در آن تلاش یا پروژهای به دلیل یک مشکل یا مانع خاص ناکام میماند.
ناکام شدن در یک امتحان به دلیل کمبود آمادگی
“Er ist an der Prüfung gescheitert, weil er nicht genug vorbereitet war.”
“او به دلیل عدم آمادگی کافی در امتحان ناکام شد.”
شکست خوردن پروژه به دلیل مشکلات مالی
“Das Projekt scheiterte an finanziellen Schwierigkeiten.”
“پروژه به دلیل مشکلات مالی شکست خورد.”
استفاده با ضمایر
ناکام شدن توسط من
“Ich bin an der Aufgabe gescheitert, weil sie zu kompliziert war.”
“من در انجام وظیفه ناکام شدم چون خیلی پیچیده بود.”
شکست خوردن توسط او (مونث)
“Sie ist an ihren eigenen Erwartungen gescheitert.”
“او به خاطر انتظارات خودش شکست خورد.”
ناکام شدن توسط آنها
“Sie sind an den Verhandlungen gescheitert, weil sie keinen Kompromiss finden konnten.”
“آنها در مذاکرات شکست خوردند چون نتوانستند به توافق برسند.”
مثالهای بیشتر:
ناکام شدن در یک ورزش به دلیل عدم تمرین کافی
“Er scheiterte an dem Marathon, weil er nicht genug trainiert hatte.”
“او به دلیل عدم تمرین کافی در ماراتن ناکام شد.”
شکست خوردن یک کسبوکار به دلیل مدیریت ضعیف
“Das Unternehmen scheiterte an schlechter Führung.”
“شرکت به دلیل مدیریت ضعیف شکست خورد.”
ناکام شدن در یک پروژه گروهی به دلیل نبود همکاری
“Das Team scheiterte an der fehlenden Zusammenarbeit.”
“تیم به دلیل نبود همکاری شکست خورد.”
شکست خوردن در یک مصاحبه شغلی به دلیل اضطراب
“Sie scheiterte an dem Vorstellungsgespräch, weil sie zu nervös war.”
“او به دلیل اضطراب زیاد در مصاحبه شغلی ناکام شد.”
ناکام شدن در امتحان رانندگی به دلیل عدم تمرین
“Er ist an der Fahrprüfung gescheitert, weil er nicht genug geübt hatte.”
“او به دلیل تمرین نکردن کافی در امتحان رانندگی ناکام شد.”
شکست خوردن در یک امتحان به دلیل سوالات دشوار
“Die Schüler scheiterten an der Prüfung, weil die Fragen zu schwer waren.”
“دانشآموزان به دلیل دشوار بودن سوالات در امتحان ناکام شدند.”
ناکام شدن در تلاش برای کاهش وزن به دلیل عدم انگیزه
“Sie scheiterte an ihrem Diätplan, weil ihr die Motivation fehlte.”
“او به دلیل نبود انگیزه در برنامه غذاییاش ناکام شد.”
شکست خوردن در یک مسابقه به دلیل آسیب
“Der Athlet scheiterte an dem Wettkampf, weil er sich verletzt hatte.”
“ورزشکار به دلیل مصدومیت در مسابقه ناکام شد.”
ناکام شدن در یک آزمون به دلیل زمان ناکافی
“Er scheiterte an der Prüfung, weil ihm die Zeit nicht reichte.”
“او به دلیل کمبود زمان در امتحان ناکام شد.”
شکست خوردن یک ایده به دلیل عدم پشتیبانی
“Das Projekt scheiterte an mangelnder Unterstützung.”
“پروژه به دلیل نبود حمایت شکست خورد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “scheitern an + Dat.” برای توصیف ناکام شدن یا شکست خوردن به دلیل یک مشکل یا مانع خاص استفاده کرد.
به نتیجیه نرسیدن به دلیل
sich lohnen
ارزیدن
فعل “sich lohnen”
به زبان آلمانی به معنای “ارزش داشتن” یا “ارزشمند بودن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آنها تلاش یا سرمایهگذاری برای انجام کاری ارزشمند یا مفید است.
بازدید از موزه
“Das Museum ist wirklich sehenswert. Es lohnt sich, einen Besuch abzustatten.”
“این موزه واقعاً دیدنی است. ارزش بازدید دارد.”
مطالعه کردن برای امتحان
“Es lohnt sich, frühzeitig für die Prüfung zu lernen.”
“ارزش دارد که از قبل برای امتحان مطالعه کنید.”
استفاده با ضمایر
ارزش داشتن برای من
“Es hat sich für mich gelohnt, den Kurs zu belegen.”
“برای من ارزش داشت که در این دوره شرکت کنم.”
ارزشمند بودن برای او (مونث)
“Für sie hat es sich gelohnt, das Buch zu lesen.”
“برای او ارزشمند بود که کتاب را بخواند.”
ارزشمند بودن برای آنها
“Es lohnt sich für sie, in dieses Projekt zu investieren.”
“برای آنها ارزش دارد که در این پروژه سرمایهگذاری کنند.”
مثالهای بیشتر:
سفر به یک شهر تاریخی
“Die Reise nach Rom lohnt sich auf jeden Fall.”
“سفر به رم قطعاً ارزشمند است.”
خرید یک محصول با کیفیت
“Es lohnt sich, ein bisschen mehr Geld für gute Qualität auszugeben.”
“ارزش دارد که کمی بیشتر برای کیفیت خوب هزینه کنید.”
یادگیری یک زبان جدید
“Es lohnt sich, eine neue Sprache zu lernen.”
“ارزش دارد که یک زبان جدید یاد بگیرید.”
تماشای یک فیلم کلاسیک
“Der Film ist ein Klassiker. Es lohnt sich, ihn anzuschauen.”
“این فیلم یک اثر کلاسیک است. ارزش دارد که آن را تماشا کنید.”
شرکت در یک دوره آموزشی
“Es lohnt sich, an diesem Workshop teilzunehmen.”
“ارزش دارد که در این کارگاه آموزشی شرکت کنید.”
انجام یک کار داوطلبانه
“Es lohnt sich, Zeit für ehrenamtliche Arbeit zu investieren.”
“ارزش دارد که زمان خود را برای کار داوطلبانه سرمایهگذاری کنید.”
بازدید از یک نمایشگاه هنری
“Die Ausstellung ist beeindruckend. Es lohnt sich, sie zu sehen.”
“نمایشگاه تأثیرگذار است. ارزش دارد که آن را ببینید.”
خرید یک بیمهنامه
“Es lohnt sich, eine gute Krankenversicherung abzuschließen.”
“ارزش دارد که یک بیمهنامه درمانی خوب داشته باشید.”
انجام یک پروژه تحقیقاتی
“Es lohnt sich, in die Forschung zu investieren.”
“ارزش دارد که در تحقیقات سرمایهگذاری کنید.”
نگهداری از سلامت
“Es lohnt sich, auf die eigene Gesundheit zu achten.”
“ارزش دارد که به سلامت خود توجه کنید.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “sich lohnen” برای توصیف موقعیتهایی که در آنها تلاش یا سرمایهگذاری ارزشمند یا مفید است، استفاده کرد.
سودآور بودن
umschauen
به دور و بر نگاهی انداختن
فعل “umschauen”
به زبان آلمانی به معنای “نگاه کردن” یا “جستجو کردن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد به اطراف نگاه میکند یا به دنبال چیزی میگردد.
نگاه کردن در فروشگاه
“Ich möchte mich nur umschauen.”
“من فقط میخواهم نگاهی بیندازم.”
جستجو کردن برای یک آپارتمان
“Wir haben uns nach einer neuen Wohnung umgeschaut.”
“ما به دنبال یک آپارتمان جدید گشتیم.”
استفاده با ضمایر
نگاه کردن توسط من
“Ich habe mich im Laden umgeschaut.”
“من در فروشگاه نگاهی انداختم.”
جستجو کردن توسط او (مونث)
“Sie hat sich nach einem neuen Job umgeschaut.”
“او به دنبال یک شغل جدید گشت.”
نگاه کردن توسط آنها
“Sie haben sich in der Stadt umgeschaut.”
“آنها در شهر نگاهی انداختند.”
مثالهای بیشتر:
جستجو کردن برای یک ماشین جدید
“Er hat sich nach einem neuen Auto umgeschaut.”
“او به دنبال یک ماشین جدید گشت.”
نگاه کردن در یک نمایشگاه
“Wir haben uns auf der Messe umgeschaut.”
“ما در نمایشگاه نگاهی انداختیم.”
جستجو کردن برای یک رستوران
“Sie hat sich nach einem guten Restaurant umgeschaut.”
“او به دنبال یک رستوران خوب گشت.”
نگاه کردن در یک کتابفروشی
“Ich habe mich in der Buchhandlung umgeschaut.”
“من در کتابفروشی نگاهی انداختم.”
جستجو کردن برای یک خانه
“Das Paar hat sich nach einem Haus auf dem Land umgeschaut.”
“زوج به دنبال یک خانه در روستا گشت.”
نگاه کردن در یک بازار
“Er hat sich auf dem Markt umgeschaut.”
“او در بازار نگاهی انداخت.”
جستجو کردن برای یک هتل
“Wir haben uns nach einem Hotel in der Nähe umgeschaut.”
“ما به دنبال یک هتل در نزدیکی گشتیم.”
نگاه کردن در یک موزه
“Sie haben sich im Museum umgeschaut.”
“آنها در موزه نگاهی انداختند.”
جستجو کردن برای یک کتاب
“Er hat sich nach einem bestimmten Buch umgeschaut.”
“او به دنبال یک کتاب خاص گشت.”
نگاه کردن در یک فروشگاه لباس
“Ich habe mich im Kleidungsgeschäft umgeschaut.”
“من در فروشگاه لباس نگاهی انداختم.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “umschauen” برای توصیف نگاه کردن یا جستجو کردن در موقعیتهای مختلف استفاده کرد.
sich akk in jdn/etw versetzen
خود را جای کسی گذاشتن
عبارت “sich in jdn/etw versetzen” به زبان آلمانی به معنای “خود را در جای کسی/چیزی قرار دادن” یا “خود را به جای کسی/چیزی تصور کردن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد سعی میکند دیدگاه، احساسات یا وضعیت فرد دیگری را درک کند.
خود را در جای دیگران قرار دادن
“Man muss sich in die Lage anderer Menschen versetzen, um ihre Probleme zu verstehen.”
“باید خود را در جای دیگران قرار داد تا مشکلاتشان را درک کرد.”
خود را به جای یک شخصیت کتاب گذاشتن
“Die Leser konnten sich leicht in die Hauptfigur des Romans versetzen.”
“خوانندگان به راحتی میتوانستند خود را به جای شخصیت اصلی رمان تصور کنند.”
استفاده با ضمایر
خود را در جای دیگری قرار دادن توسط من
“Ich habe mich in seine Situation versetzt, um besser zu verstehen, warum er so handelt.”
“من خودم را در موقعیت او قرار دادم تا بهتر بفهمم چرا او اینطور عمل میکند.”
خود را به جای دیگری تصور کردن توسط او (مونث)
“Sie konnte sich gut in die Rolle der Mutter versetzen.”
“او به خوبی میتوانست خود را به جای نقش مادر تصور کند.”
خود را در جای دیگری قرار دادن توسط آنها
“Sie versetzten sich in die Perspektive ihrer Kunden, um bessere Dienstleistungen anzubieten.”
“آنها خود را در دیدگاه مشتریانشان قرار دادند تا خدمات بهتری ارائه دهند.”
مثالهای بیشتر:
خود را به جای یک دانشآموز گذاشتن
“Der Lehrer versuchte, sich in die Schüler zu versetzen, um ihren Lernprozess zu verbessern.”
“معلم سعی کرد خود را به جای دانشآموزان قرار دهد تا فرآیند یادگیری آنها را بهبود بخشد.”
خود را به جای یک بیمار تصور کردن
“Ärzte müssen sich in ihre Patienten versetzen, um deren Ängste und Sorgen zu verstehen.”
“پزشکان باید خود را در جای بیمارانشان قرار دهند تا ترسها و نگرانیهای آنها را درک کنند.”
خود را به جای یک شخصیت فیلم گذاشتن
“Die Schauspielerin konnte sich gut in die Rolle der Heldin versetzen.”
“بازیگر به خوبی میتوانست خود را به جای نقش قهرمان زن تصور کند.”
خود را به جای یک همکار گذاشتن
“Er versuchte, sich in die Lage seines Kollegen zu versetzen, um die Situation besser zu beurteilen.”
“او سعی کرد خود را در موقعیت همکارش قرار دهد تا وضعیت را بهتر ارزیابی کند.”
خود را به جای یک مشتری تصور کردن
“Das Unternehmen versetzte sich in die Kunden, um deren Bedürfnisse besser zu verstehen.”
“شرکت خود را در جای مشتریان قرار داد تا نیازهای آنها را بهتر درک کند.”
خود را به جای یک دوست گذاشتن
“Sie versetzte sich in ihre beste Freundin, um ihre Entscheidungen nachzuvollziehen.”
“او خود را در جای بهترین دوستش قرار داد تا تصمیماتش را درک کند.”
خود را به جای یک نویسنده تصور کردن
“Der Leser konnte sich in die Gedankenwelt des Autors versetzen.”
“خواننده توانست خود را در دنیای فکری نویسنده قرار دهد.”
خود را به جای یک همسایه گذاشتن
“Er versetzte sich in die Lage seines Nachbarn, um die Konflikte zu lösen.”
“او خود را در جای همسایهاش قرار داد تا مشکلات را حل کند.”
خود را به جای یک ورزشکار تصور کردن
“Die Zuschauer versetzten sich in die Anspannung des Athleten vor dem Wettkampf.”
“تماشاگران خود را در تنش ورزشکار قبل از مسابقه قرار دادند.”
خود را به جای یک هنرمند گذاشتن
“Die Kunstkritiker versetzten sich in die Kreativität des Künstlers, um seine Werke zu bewerten.”
“منتقدان هنری خود را در خلاقیت هنرمند قرار دادند تا آثار او را ارزیابی کنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “sich in jdn/etw versetzen” برای توصیف عمل خود را در جای کسی یا چیزی قرار دادن و تلاش برای درک دیدگاه، احساسات یا وضعیت دیگران استفاده کرد.
stattfinden
فعل “stattfinden”
به زبان آلمانی به معنای “برگزار شدن” یا “انجام شدن” است.
این فعل برای توصیف رویدادهایی استفاده میشود که در یک زمان و مکان مشخص رخ میدهند.
برگزار شدن یک کنفرانس
“Die Konferenz findet nächste Woche statt.”
“کنفرانس هفته آینده برگزار میشود.”
انجام شدن یک جلسه
“Das Meeting findet um 10 Uhr im Besprechungsraum statt.”
“جلسه در ساعت ۱۰ در اتاق ملاقات انجام میشود.”
استفاده با ضمایر
برگزار شدن توسط من
“Die Präsentation, die ich vorbereitet habe, findet morgen statt.”
“ارائهای که من آماده کردهام، فردا برگزار میشود.”
انجام شدن توسط او (مونث)
“Die Hochzeit, die sie organisiert hat, findet im Mai statt.”
“عروسی که او سازماندهی کرده است، در ماه مه برگزار میشود.”
انجام شدن توسط آنها
“Das Konzert, das sie planen, findet im Sommer statt.”
“کنسرتی که آنها برنامهریزی کردهاند، در تابستان برگزار میشود.”
مثالهای بیشتر:
برگزار شدن یک جشنواره
“Das Filmfestival findet jedes Jahr im Oktober statt.”
“جشنواره فیلم هر سال در ماه اکتبر برگزار میشود.”
انجام شدن یک امتحان
“Die Prüfung findet am Ende des Semesters statt.”
“امتحان در پایان ترم برگزار میشود.”
برگزار شدن یک نمایشگاه
“Die Ausstellung findet im Kunstmuseum statt.”
“نمایشگاه در موزه هنر برگزار میشود.”
انجام شدن یک مسابقه
“Das Fußballspiel findet im Stadion statt.”
“بازی فوتبال در استادیوم برگزار میشود.”
برگزار شدن یک کنسرت
“Das Konzert findet im Park statt.”
“کنسرت در پارک برگزار میشود.”
انجام شدن یک کارگاه آموزشی
“Der Workshop findet am Wochenende statt.”
“کارگاه آموزشی در آخر هفته برگزار میشود.”
برگزار شدن یک تظاهرات
“Die Demonstration findet in der Innenstadt statt.”
“تظاهرات در مرکز شهر برگزار میشود.”
انجام شدن یک رویداد ورزشی
“Der Marathon findet im Frühjahr statt.”
“ماراتن در بهار برگزار میشود.”
برگزار شدن یک نمایش تئاتر
“Das Theaterstück findet im Stadttheater statt.”
“نمایش تئاتر در تئاتر شهر برگزار میشود.”
انجام شدن یک مراسم
“Die Zeremonie findet in der Kirche statt.”
“مراسم در کلیسا برگزار میشود.”
برگزار شدن یک جلسه رسمی
“Die Sitzung des Parlaments findet am Montag statt.”
“جلسه پارلمان در روز دوشنبه برگزار میشود.”
انجام شدن یک جشن
“Die Party findet bei mir zu Hause statt.”
“جشن در خانه من برگزار میشود.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “stattfinden” برای توصیف برگزاری یا انجام شدن رویدادهای مختلف در زمان و مکانهای مشخص استفاده کرد.
überleben
فعل “überleben”
به زبان آلمانی به معنای “زنده ماندن” یا “جان سالم به در بردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آنها فرد یا چیزی
از یک شرایط خطرناک یا سخت نجات مییابد و زنده میماند.
زنده ماندن در یک حادثه
“Er hat den Autounfall überlebt.”
“او از تصادف خودرو جان سالم به در برد.”
نجات یافتن از یک بیماری
“Sie hat den Krebs überlebt.”
“او از سرطان نجات یافت.”
استفاده با ضمایر
زنده ماندن توسط من
“Ich habe den Sturm überlebt.”
“من از طوفان جان سالم به در بردم.”
زنده ماندن توسط او (مونث)
“Sie hat das Erdbeben überlebt.”
“او از زلزله جان سالم به در برد.”
زنده ماندن توسط آنها
“Sie haben die gefährliche Reise überlebt.”
“آنها از سفر خطرناک جان سالم به در بردند.”
مثالهای بیشتر:
زنده ماندن در جنگ
“Viele Soldaten haben den Krieg nicht überlebt.”
“بسیاری از سربازان جنگ را زنده نماندند.”
نجات یافتن از غرق شدن
“Er hat das Schiffsunglück überlebt.”
“او از حادثه غرق شدن کشتی نجات یافت.”
زنده ماندن در طبیعت
“Sie haben in der Wildnis überlebt, indem sie gelernt haben, wie man jagt und sammelt.”
“آنها در طبیعت زنده ماندند با یادگیری شکار و جمعآوری.”
نجات یافتن از یک آتشسوزی
“Er hat das Feuer im Gebäude überlebt.”
“او از آتشسوزی در ساختمان نجات یافت.”
زنده ماندن در شرایط سخت اقتصادی
“Das Unternehmen hat die Wirtschaftskrise überlebt.”
“شرکت از بحران اقتصادی جان سالم به در برد.”
نجات یافتن از یک تصادف هوایی
“Sie hat den Flugzeugabsturz überlebt.”
“او از سقوط هواپیما نجات یافت.”
زنده ماندن در یک طوفان دریایی
“Die Seeleute haben den schweren Sturm überlebt.”
“دریانوردان از طوفان شدید جان سالم به در بردند.”
نجات یافتن از حمله حیوانات
“Er hat den Angriff des Bären überlebt.”
“او از حمله خرس نجات یافت.”
زنده ماندن در دنیای تجاری رقابتی
“Das Unternehmen hat in einem wettbewerbsintensiven Markt überlebt.”
“شرکت در یک بازار پر رقابت زنده ماند.”
نجات یافتن از سقوط از ارتفاع
“Er hat den Sturz aus großer Höhe überlebt.”
“او از سقوط از ارتفاع زیاد نجات یافت.”
زنده ماندن در شرایط سخت آب و هوایی
“Die Expedition hat die extremen Wetterbedingungen überlebt.”
“هیئت اکتشافی از شرایط آب و هوایی سخت جان سالم به در برد.”
نجات یافتن از یک حمله تروریستی
“Viele Menschen haben den Terroranschlag überlebt.”
“بسیاری از مردم از حمله تروریستی نجات یافتند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “überleben” برای توصیف زنده ماندن یا جان سالم به در بردن از شرایط خطرناک و سخت استفاده کرد.
überschätzen
فعل “überschätzen”
به زبان آلمانی به معنای “بیش از حد تخمین زدن” یا “زیادی بزرگ کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آنها اهمیت، توانایی،
یا تأثیر چیزی یا کسی بیش از حد واقعی ارزیابی میشود.
بیش از حد تخمین زدن تواناییها
“Er hat seine eigenen Fähigkeiten überschätzt.”
“او تواناییهای خودش را بیش از حد تخمین زده است.”
زیادی بزرگ کردن تأثیر یک اتفاق
“Die Medien haben die Auswirkungen des Ereignisses überschätzt.”
“رسانهها تأثیرات این اتفاق را زیادی بزرگ کردند.”
استفاده با ضمایر
بیش از حد تخمین زدن توسط من
“Ich habe den Schwierigkeitsgrad des Tests überschätzt.”
“من درجه سختی آزمون را بیش از حد تخمین زدم.”
بیش از حد تخمین زدن توسط او (مونث)
“Sie hat die Kosten für das Projekt überschätzt.”
“او هزینههای پروژه را بیش از حد تخمین زده است.”
زیادی بزرگ کردن توسط آنها
“Sie haben die Risiken des Plans überschätzt.”
“آنها ریسکهای این طرح را زیادی بزرگ کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
بیش از حد تخمین زدن زمان مورد نیاز
“Wir haben die Zeit, die wir für die Aufgabe brauchen, überschätzt.”
“ما زمانی که برای انجام وظیفه نیاز داریم را بیش از حد تخمین زدیم.”
زیادی بزرگ کردن موفقیتها
“Er neigt dazu, seine Erfolge zu überschätzen.”
“او تمایل دارد موفقیتهایش را زیادی بزرگ کند.”
بیش از حد تخمین زدن خطرات
“Die Wissenschaftler haben die Gefahren der neuen Technologie überschätzt.”
“دانشمندان خطرات تکنولوژی جدید را بیش از حد تخمین زدهاند.”
زیادی بزرگ کردن اهمیت یک موضوع
“Die Bedeutung dieses Themas wird oft überschätzt.”
“اهمیت این موضوع اغلب زیادی بزرگ شده است.”
بیش از حد تخمین زدن قدرت یک تیم
“Der Trainer hat die Stärke der gegnerischen Mannschaft überschätzt.”
“مربی قدرت تیم حریف را بیش از حد تخمین زده است.”
زیادی بزرگ کردن قابلیتهای یک ابزار
“Die Firma hat die Leistung ihres neuen Produkts überschätzt.”
“شرکت قابلیتهای محصول جدیدش را زیادی بزرگ کرده است.”
بیش از حد تخمین زدن اثرات اقتصادی
“Die Analysten haben die wirtschaftlichen Auswirkungen der Politik überschätzt.”
“تحلیلگران اثرات اقتصادی این سیاست را بیش از حد تخمین زدهاند.”
زیادی بزرگ کردن سختی یک مسیر
“Er hat die Schwierigkeit des Wanderwegs überschätzt.”
“او سختی مسیر پیادهروی را زیادی بزرگ کرده است.”
بیش از حد تخمین زدن میزان نیاز به منابع
“Die Organisatoren haben den Bedarf an Ressourcen überschätzt.”
“سازماندهندگان میزان نیاز به منابع را بیش از حد تخمین زدهاند.”
زیادی بزرگ کردن تأثیر یک تصمیم
“Die langfristigen Auswirkungen dieser Entscheidung werden oft überschätzt.”
“تأثیرات بلندمدت این تصمیم اغلب زیادی بزرگ میشود.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “überschätzen” برای توصیف ارزیابیهای بیش از حد واقعی یا زیادی بزرگ کردن اهمیت، تواناییها، یا تأثیرات چیزهای مختلف استفاده کرد.
بالاتر از آنچه هست حدس زدن
verhindern
فعل “verhindern”
به زبان آلمانی به معنای “جلوگیری کردن” یا “مانع شدن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد یا چیزی از وقوع یک اتفاق
یا انجام یک عمل جلوگیری میکند یا مانع آن میشود.
جلوگیری کردن از تصادف
“Der Fahrer konnte den Unfall durch schnelles Reagieren verhindern.”
“راننده توانست با واکنش سریع از تصادف جلوگیری کند.”
مانع شدن از پیشرفت بیماری
“Die Impfung kann die Ausbreitung der Krankheit verhindern.”
“واکسیناسیون میتواند از گسترش بیماری جلوگیری کند.”
استفاده با ضمایر
جلوگیری کردن توسط من
“Ich habe versucht, den Streit zu verhindern.”
“من سعی کردم از مشاجره جلوگیری کنم.”
جلوگیری کردن توسط او (مونث)
“Sie hat es geschafft, einen Fehler zu verhindern.”
“او موفق شد از یک اشتباه جلوگیری کند.”
مانع شدن توسط آنها
“Sie konnten das Feuer verhindern, bevor es sich ausbreitete.”
“آنها توانستند آتش را قبل از گسترش مهار کنند.”
مثالهای بیشتر:
جلوگیری کردن از یک فاجعه
“Die Sicherheitsmaßnahmen haben eine Katastrophe verhindert.”
“اقدامات امنیتی از یک فاجعه جلوگیری کردند.”
مانع شدن از وقوع جرم
“Die Polizei konnte den Diebstahl verhindern.”
“پلیس توانست از سرقت جلوگیری کند.”
جلوگیری کردن از اشتباهات
“Gründliche Vorbereitung kann Fehler verhindern.”
“آمادگی کامل میتواند از اشتباهات جلوگیری کند.”
مانع شدن از شیوع ویروس
“Hygienemaßnahmen können die Verbreitung des Virus verhindern.”
“اقدامات بهداشتی میتواند از شیوع ویروس جلوگیری کند.”
جلوگیری کردن از آتشسوزی
“Der Rauchmelder kann Brände verhindern.”
“آشکارساز دود میتواند از آتشسوزی جلوگیری کند.”
مانع شدن از بروز مشکلات
“Gute Planung kann Probleme verhindern.”
“برنامهریزی خوب میتواند از بروز مشکلات جلوگیری کند.”
جلوگیری کردن از بحران اقتصادی
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um eine Wirtschaftskrise zu verhindern.”
“دولت اقدامات لازم را برای جلوگیری از بحران اقتصادی انجام داده است.”
مانع شدن از خراب شدن دستگاه
“Regelmäßige Wartung kann Maschinenschäden verhindern.”
“نگهداری منظم میتواند از خراب شدن دستگاه جلوگیری کند.”
جلوگیری کردن از حوادث ناگوار
“Aufmerksames Fahren kann Unfälle verhindern.”
“رانندگی با دقت میتواند از حوادث ناگوار جلوگیری کند.”
مانع شدن از افزایش هزینهها
“Kosteneffiziente Strategien können unnötige Ausgaben verhindern.”
“استراتژیهای کارآمد از نظر هزینه میتوانند از افزایش هزینههای غیرضروری جلوگیری کنند.”
جلوگیری کردن از افت تحصیلی
“Unterstützung durch Lehrer und Eltern kann Schulversagen verhindern.”
“حمایت معلمان و والدین میتواند از افت تحصیلی جلوگیری کند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verhindern” برای توصیف جلوگیری کردن یا مانع شدن از وقوع اتفاقات مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
verlangen
فعل “verlangen”
به زبان آلمانی به معنای “درخواست کردن”، “تقاضا کردن” یا “طلب کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آن فرد چیزی را از کسی طلب یا درخواست میکند.
درخواست کردن کمک
“Er hat um Hilfe verlangt.”
“او درخواست کمک کرد.”
تقاضا کردن پرداخت
“Die Firma verlangt die sofortige Bezahlung der Rechnung.”
“شرکت درخواست پرداخت فوری فاکتور را دارد.”
استفاده با ضمایر
درخواست کردن توسط من
“Ich verlange eine Erklärung für dieses Verhalten.”
“من یک توضیح برای این رفتار میخواهم.”
تقاضا کردن توسط او (مونث)
“Sie verlangt eine Gehaltserhöhung.”
“او درخواست افزایش حقوق دارد.”
طلب کردن توسط آنها
“Sie verlangen mehr Zeit für die Projektabgabe.”
“آنها زمان بیشتری برای تحویل پروژه طلب میکنند.”
مثالهای بیشتر:
درخواست کردن اطلاعات
“Der Kunde verlangt nach weiteren Informationen über das Produkt.”
“مشتری درخواست اطلاعات بیشتری درباره محصول دارد.”
تقاضا کردن توجه
“Der Lehrer verlangt Aufmerksamkeit von seinen Schülern.”
“معلم توجه دانشآموزانش را میطلبد.”
درخواست کردن مدارک
“Die Behörde verlangt die Vorlage der erforderlichen Dokumente.”
“اداره درخواست ارائه مدارک مورد نیاز را دارد.”
تقاضا کردن تغییر
“Die Bürger verlangen eine Änderung der Gesetzgebung.”
“شهروندان درخواست تغییر قوانین را دارند.”
طلب کردن احترام
“Er verlangt Respekt von seinen Kollegen.”
“او احترام همکارانش را میطلبد.”
درخواست کردن خروج
“Der Sicherheitsdienst verlangt, dass alle Besucher das Gebäude verlassen.”
“خدمات امنیتی درخواست میکند که همه بازدیدکنندگان ساختمان را ترک کنند.”
تقاضا کردن مشارکت
“Die Organisation verlangt die aktive Teilnahme aller Mitglieder.”
“سازمان درخواست مشارکت فعال همه اعضا را دارد.”
طلب کردن بازپرداخت
“Er verlangt die Rückzahlung des geliehenen Geldes.”
“او بازپرداخت پول قرضگرفته شده را میطلبد.”
درخواست کردن شفافیت
“Die Öffentlichkeit verlangt mehr Transparenz von der Regierung.”
“عموم مردم درخواست شفافیت بیشتر از دولت دارند.”
تقاضا کردن عدالت
“Die Demonstranten verlangen Gerechtigkeit für die Opfer.”
“معترضان درخواست عدالت برای قربانیان دارند.”
طلب کردن تلاش بیشتر
“Der Trainer verlangt mehr Einsatz von den Spielern.”
“مربی تلاش بیشتری از بازیکنان میطلبد.”
درخواست کردن راهحل
“Die Kunden verlangen eine schnelle Lösung für das Problem.”
“مشتریان یک راهحل سریع برای مشکل را درخواست میکنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verlangen” برای توصیف درخواست یا تقاضا در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Verlangen
فعل “verlangen” به زبان آلمانی به معنای “درخواست کردن”، “تقاضا کردن” یا “طلب کردن” است. این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آن فرد چیزی را از کسی طلب یا درخواست میکند.
درخواست کردن کمک
“Er hat um Hilfe verlangt.”
“او درخواست کمک کرد.”
تقاضا کردن پرداخت
“Die Firma verlangt die sofortige Bezahlung der Rechnung.”
“شرکت درخواست پرداخت فوری فاکتور را دارد.”
استفاده با ضمایر
درخواست کردن توسط من
“Ich verlange eine Erklärung für dieses Verhalten.”
“من یک توضیح برای این رفتار میخواهم.”
تقاضا کردن توسط او (مونث)
“Sie verlangt eine Gehaltserhöhung.”
“او درخواست افزایش حقوق دارد.”
طلب کردن توسط آنها
“Sie verlangen mehr Zeit für die Projektabgabe.”
“آنها زمان بیشتری برای تحویل پروژه طلب میکنند.”
مثالهای بیشتر:
درخواست کردن اطلاعات
“Der Kunde verlangt nach weiteren Informationen über das Produkt.”
“مشتری درخواست اطلاعات بیشتری درباره محصول دارد.”
تقاضا کردن توجه
“Der Lehrer verlangt Aufmerksamkeit von seinen Schülern.”
“معلم توجه دانشآموزانش را میطلبد.”
درخواست کردن مدارک
“Die Behörde verlangt die Vorlage der erforderlichen Dokumente.”
“اداره درخواست ارائه مدارک مورد نیاز را دارد.”
تقاضا کردن تغییر
“Die Bürger verlangen eine Änderung der Gesetzgebung.”
“شهروندان درخواست تغییر قوانین را دارند.”
طلب کردن احترام
“Er verlangt Respekt von seinen Kollegen.”
“او احترام همکارانش را میطلبد.”
درخواست کردن خروج
“Der Sicherheitsdienst verlangt, dass alle Besucher das Gebäude verlassen.”
“خدمات امنیتی درخواست میکند که همه بازدیدکنندگان ساختمان را ترک کنند.”
تقاضا کردن مشارکت
“Die Organisation verlangt die aktive Teilnahme aller Mitglieder.”
“سازمان درخواست مشارکت فعال همه اعضا را دارد.”
طلب کردن بازپرداخت
“Er verlangt die Rückzahlung des geliehenen Geldes.”
“او بازپرداخت پول قرضگرفته شده را میطلبد.”
درخواست کردن شفافیت
“Die Öffentlichkeit verlangt mehr Transparenz von der Regierung.”
“عموم مردم درخواست شفافیت بیشتر از دولت دارند.”
تقاضا کردن عدالت
“Die Demonstranten verlangen Gerechtigkeit für die Opfer.”
“معترضان درخواست عدالت برای قربانیان دارند.”
طلب کردن تلاش بیشتر
“Der Trainer verlangt mehr Einsatz von den Spielern.”
“مربی تلاش بیشتری از بازیکنان میطلبد.”
درخواست کردن راهحل
“Die Kunden verlangen eine schnelle Lösung für das Problem.”
“مشتریان یک راهحل سریع برای مشکل را درخواست میکنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verlangen” برای توصیف درخواست یا تقاضا در زمینههای مختلف استفاده کرد.
verseuchen
فعل “verseuchen”
به زبان آلمانی به معنای “آلوده کردن” یا “مسموم کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که در آنها
چیزی یا جایی به وسیله مواد مضر یا خطرناک آلوده میشود.
آلوده کردن آب
“Die Fabrik hat den Fluss mit Chemikalien verseucht.”
“کارخانه رودخانه را با مواد شیمیایی آلوده کرد.”
مسموم کردن زمین
“Schädliche Abfälle haben das Land verseucht.”
“زبالههای مضر زمین را آلوده کردهاند.”
استفاده با ضمایر
آلوده کردن توسط من
“Ich möchte nicht, dass unsere Umwelt verseucht wird.”
“من نمیخواهم که محیط زیست ما آلوده شود.”
آلوده کردن توسط او (مونث)
“Sie hat erfahren, dass das Wasser in ihrer Stadt verseucht ist.”
“او متوجه شد که آب در شهرش آلوده است.”
آلوده کردن توسط آنها
“Sie haben die Luft mit giftigen Gasen verseucht.”
“آنها هوا را با گازهای سمی آلوده کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
آلوده کردن محصولات کشاورزی
“Pestizide haben die Ernte verseucht.”
“آفتکشها محصولات کشاورزی را آلوده کردهاند.”
مسموم کردن غذا
“Das Essen war mit Bakterien verseucht.”
“غذا با باکتریها آلوده شده بود.”
آلوده کردن خاک
“Ölverschmutzungen haben den Boden verseucht.”
“آلودگیهای نفتی خاک را آلوده کردهاند.”
مسموم کردن هوا
“Industrielle Emissionen haben die Luft in der Stadt verseucht.”
“انتشارات صنعتی هوای شهر را آلوده کردهاند.”
آلوده کردن منابع آب
“Illegale Müllentsorgung hat die Trinkwasserquellen verseucht.”
“دفع غیرقانونی زبالهها منابع آب آشامیدنی را آلوده کرده است.”
مسموم کردن محیط زیست
“Die Chemieindustrie hat das Ökosystem verseucht.”
“صنعت شیمیایی اکوسیستم را آلوده کرده است.”
آلوده کردن باکتریها
“Das Labor hat festgestellt, dass das Wasser mit gefährlichen Bakterien verseucht ist.”
“آزمایشگاه تشخیص داد که آب با باکتریهای خطرناک آلوده شده است.”
مسموم کردن مکانها
“Die verlassenen Minen haben die umliegenden Gebiete verseucht.”
“معدنهای متروک مناطق اطراف را آلوده کردهاند.”
آلوده کردن دریا
“Ölkatastrophen haben das Meer verseucht.”
“فاجعههای نفتی دریا را آلوده کردهاند.”
مسموم کردن مواد غذایی
“Die Lebensmittel waren mit schädlichen Chemikalien verseucht.”
“مواد غذایی با مواد شیمیایی مضر آلوده شده بودند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verseuchen” برای توصیف آلوده کردن یا مسموم کردن چیزها و مکانهای مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
verwirklichen
فعل “verwirklichen”
به زبان آلمانی به معنای “به واقعیت تبدیل کردن”، “تحقق بخشیدن” یا “عملی کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که
در آنها یک ایده، رویا، یا برنامه به واقعیت تبدیل میشود.
تحقق بخشیدن به یک رویا
“Er hat seinen Traum verwirklicht und ein eigenes Geschäft eröffnet.”
“او رویای خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک کسبوکار خود را راهاندازی کرد.”
عملی کردن یک پروژه
“Die Firma hat ihr neues Projekt erfolgreich verwirklicht.”
“شرکت پروژه جدید خود را با موفقیت عملی کرد.”
استفاده با ضمایر
تحقق بخشیدن توسط من
“Ich habe meinen Wunsch verwirklicht, in einem anderen Land zu leben.”
“من آرزوی خود را برای زندگی در یک کشور دیگر به واقعیت تبدیل کردم.”
عملی کردن توسط او (مونث)
“Sie hat ihr Ziel verwirklicht, eine berühmte Künstlerin zu werden.”
“او هدف خود را برای تبدیل شدن به یک هنرمند مشهور عملی کرد.”
به واقعیت تبدیل کردن توسط آنها
“Sie haben ihren Plan verwirklicht, eine nachhaltige Stadt zu bauen.”
“آنها برنامه خود را برای ساخت یک شهر پایدار به واقعیت تبدیل کردند.”
مثالهای بیشتر:
به واقعیت تبدیل کردن یک ایده
“Er hat seine innovative Idee verwirklicht und ein erfolgreiches Unternehmen gegründet.”
“او ایده نوآورانه خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک شرکت موفق تأسیس کرد.”
تحقق بخشیدن به یک هدف
“Sie hat ihr Ziel verwirklicht, den Marathon zu laufen.”
“او هدف خود را برای دویدن در ماراتن تحقق بخشید.”
عملی کردن یک برنامه
“Das Team hat den Plan verwirklicht, ein neues Produkt auf den Markt zu bringen.”
“تیم برنامه خود را برای معرفی یک محصول جدید به بازار عملی کرد.”
به واقعیت تبدیل کردن آرزوها
“Er hat seinen langjährigen Wunsch verwirklicht, ein Buch zu schreiben.”
“او آرزوی دیرینه خود را برای نوشتن یک کتاب به واقعیت تبدیل کرد.”
تحقق بخشیدن به امیدها
“Sie hat die Hoffnung ihrer Familie verwirklicht, eine erfolgreiche Karriere zu haben.”
“او امید خانوادهاش را برای داشتن یک حرفه موفق تحقق بخشید.”
عملی کردن یک استراتژی
“Das Unternehmen hat die Strategie verwirklicht, international zu expandieren.”
“شرکت استراتژی خود را برای گسترش بینالمللی عملی کرد.”
به واقعیت تبدیل کردن رویاهای کودکی
“Er hat seinen Kindheitstraum verwirklicht, Pilot zu werden.”
“او رویای کودکی خود را برای خلبان شدن به واقعیت تبدیل کرد.”
تحقق بخشیدن به نقشهها
“Sie haben ihre Pläne verwirklicht, ein umweltfreundliches Haus zu bauen.”
“آنها نقشههای خود را برای ساخت یک خانه دوستدار محیط زیست تحقق بخشیدند.”
عملی کردن یک ایده خلاقانه
“Die Designerin hat ihre kreative Idee verwirklicht und eine neue Modekollektion herausgebracht.”
“طراح ایده خلاقانه خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک مجموعه مد جدید ارائه داد.”
به واقعیت تبدیل کردن یک پروژه علمی
“Die Forscher haben ihr wissenschaftliches Projekt verwirklicht und bahnbrechende Entdeckungen gemacht.”
“پژوهشگران پروژه علمی خود را به واقعیت تبدیل کردند و کشفیات بزرگی انجام دادند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verwirklichen” برای توصیف به واقعیت تبدیل کردن، تحقق بخشیدن یا عملی کردن ایدهها، رویاها، برنامهها و اهداف در زمینههای مختلف استفاده کرد.
به اجرا درآوردن
voraussehen
فعل “voraussehen”
به زبان آلمانی به معنای “پیشبینی کردن” یا “از قبل دیدن” است.
این فعل برای توصیف توانایی یا عمل پیشبینی اتفاقات یا شرایط آینده استفاده میشود.
پیشبینی کردن وضعیت آب و هوا
“Die Meteorologen können das Wetter für die nächsten Tage voraussehen.”
“هواشناسان میتوانند وضعیت آب و هوا را برای چند روز آینده پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن نتایج
“Es ist schwer, die Auswirkungen dieser Entscheidung vorauszusehen.”
“پیشبینی تأثیرات این تصمیم دشوار است.”
استفاده با ضمایر
پیشبینی کردن توسط من
“Ich konnte die Schwierigkeiten nicht voraussehen.”
“من نمیتوانستم مشکلات را پیشبینی کنم.”
پیشبینی کردن توسط او (مونث)
“Sie hat die Probleme vorausgesehen und rechtzeitig Maßnahmen ergriffen.”
“او مشکلات را پیشبینی کرد و به موقع اقداماتی انجام داد.”
پیشبینی کردن توسط آنها
“Sie haben die wirtschaftliche Krise vorausgesehen und sich darauf vorbereitet.”
“آنها بحران اقتصادی را پیشبینی کردند و خود را برای آن آماده کردند.”
مثالهای بیشتر:
پیشبینی کردن روند بازار
“Analysten versuchen, die Entwicklungen auf dem Aktienmarkt vorauszusehen.”
“تحلیلگران سعی میکنند تحولات بازار سهام را پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن موفقیت
“Es ist schwer vorauszusehen, ob das neue Produkt erfolgreich sein wird.”
“پیشبینی موفقیت محصول جدید دشوار است.”
پیشبینی کردن مشکلات
“Der Ingenieur konnte die technischen Probleme im Voraus voraussehen.”
“مهندس توانست مشکلات فنی را از قبل پیشبینی کند.”
پیشبینی کردن تغییرات اقلیمی
“Wissenschaftler können die langfristigen Folgen des Klimawandels voraussehen.”
“دانشمندان میتوانند عواقب بلندمدت تغییرات اقلیمی را پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن نیازهای بازار
“Unternehmen versuchen, die zukünftigen Bedürfnisse ihrer Kunden vorauszusehen.”
“شرکتها تلاش میکنند نیازهای آینده مشتریان خود را پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن پیشرفتهای فناوری
“Es ist schwierig vorauszusehen, wie sich die Technologie in den nächsten Jahrzehnten entwickeln wird.”
“پیشبینی چگونگی پیشرفت فناوری در دهههای آینده دشوار است.”
پیشبینی کردن واکنشها
“Er konnte die Reaktionen des Publikums auf seine Präsentation voraussehen.”
“او توانست واکنشهای مخاطبان به ارائه خود را پیشبینی کند.”
پیشبینی کردن رفتار
“Psychologen versuchen, das Verhalten von Menschen in bestimmten Situationen vorauszusehen.”
“روانشناسان سعی میکنند رفتار انسانها را در شرایط خاص پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن روند اقتصادی
“Ökonomen versuchen, die zukünftigen Trends in der Wirtschaft vorauszusehen.”
“اقتصاددانان سعی میکنند روندهای آینده در اقتصاد را پیشبینی کنند.”
پیشبینی کردن عواقب
“Es ist wichtig, die möglichen Folgen einer Entscheidung vorauszusehen.”
“پیشبینی عواقب ممکن یک تصمیم مهم است.”
پیشبینی کردن نیازهای منابع
“Planer müssen den zukünftigen Bedarf an Ressourcen voraussehen.”
“برنامهریزان باید نیازهای آینده به منابع را پیشبینی کنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “voraussehen” برای توصیف پیشبینی اتفاقات یا شرایط آینده در زمینههای مختلف استفاده کرد.
wahrnehmen
فعل “wahrnehmen”
به زبان آلمانی به معنای “درک کردن”، “تشخیص دادن”، “احساس کردن” یا “متوجه شدن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد به چیزی توجه میکند یا آن را حس میکند.
درک کردن صدا
“Er konnte ein leises Geräusch im Hintergrund wahrnehmen.”
“او توانست یک صدای ضعیف در پسزمینه را تشخیص دهد.”
احساس کردن تغییرات
“Sie nahm die Veränderung in seiner Stimme wahr.”
“او تغییر در صدای او را احساس کرد.”
استفاده با ضمایر
درک کردن توسط من
“Ich habe einen seltsamen Geruch wahrgenommen.”
“من یک بوی عجیب را احساس کردم.”
متوجه شدن توسط او (مونث)
“Sie nahm die Spannung im Raum wahr.”
“او تنش در اتاق را متوجه شد.”
تشخیص دادن توسط آنها
“Sie haben die Gefahr zu spät wahrgenommen.”
“آنها خطر را خیلی دیر تشخیص دادند.”
مثالهای بیشتر:
تشخیص دادن احساسات
“Der Therapeut konnte die Traurigkeit in ihren Augen wahrnehmen.”
“رواندرمانگر توانست غم در چشمان او را تشخیص دهد.”
احساس کردن حضور کسی
“Er nahm ihre Anwesenheit im Raum wahr, obwohl sie nichts sagte.”
“او حضور او را در اتاق احساس کرد، هرچند چیزی نگفت.”
متوجه شدن تغییرات در محیط
“Die Tiere nahmen die Wetteränderung vor den Menschen wahr.”
“حیوانات تغییرات آب و هوا را قبل از انسانها متوجه شدند.”
درک کردن تفاوتها
“Die Schüler konnten die feinen Unterschiede zwischen den beiden Texten wahrnehmen.”
“دانشآموزان توانستند تفاوتهای ظریف بین دو متن را تشخیص دهند.”
احساس کردن حرکت
“Er nahm die Bewegung des Zuges wahr, obwohl er die Augen geschlossen hatte.”
“او حرکت قطار را احساس کرد، هرچند چشمانش بسته بود.”
تشخیص دادن عطر
“Sie nahm den Duft der Blumen wahr, sobald sie den Raum betrat.”
“او بوی گلها را به محض ورود به اتاق تشخیص داد.”
متوجه شدن تغییرات در رفتار
“Die Eltern nahmen eine Veränderung im Verhalten ihres Kindes wahr.”
“والدین تغییر در رفتار فرزندشان را متوجه شدند.”
درک کردن احساسات دیگران
“Er konnte die Unsicherheit in ihrer Stimme wahrnehmen.”
“او توانست عدم اطمینان در صدای او را درک کند.”
احساس کردن دما
“Sie nahm die kühle Brise auf ihrer Haut wahr.”
“او نسیم خنک روی پوستش را احساس کرد.”
تشخیص دادن جزئیات
“Der Detektiv nahm die kleinen Hinweise am Tatort wahr.”
“کارآگاه جزئیات کوچک در محل جرم را تشخیص داد.”
متوجه شدن تاثیرات محیطی
“Die Wissenschaftler nahmen die Auswirkungen des Klimawandels auf die Tierwelt wahr.”
“دانشمندان تأثیرات تغییرات آب و هوا بر حیات وحش را متوجه شدند.”
درک کردن واکنشها
“Er nahm die positive Reaktion des Publikums wahr.”
“او واکنش مثبت مخاطبان را درک کرد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “wahrnehmen” برای توصیف درک کردن، تشخیص دادن، احساس کردن یا متوجه شدن چیزهای مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
zusammenfassen
فعل “zusammenfassen”
به زبان آلمانی به معنای “خلاصه کردن” یا “جمعبندی کردن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن
اطلاعات یا نکات اصلی به صورت مختصر و موجز ارائه میشوند.
خلاصه کردن یک مقاله
“Der Lehrer hat die Schüler gebeten, den Artikel zusammenzufassen.”
“معلم از دانشآموزان خواست که مقاله را خلاصه کنند.”
جمعبندی کردن یک جلسه
“Am Ende des Meetings hat der Manager die wichtigsten Punkte zusammengefasst.”
“در پایان جلسه، مدیر نکات مهم را جمعبندی کرد.”
استفاده با ضمایر
خلاصه کردن توسط من
“Ich habe die Ergebnisse der Umfrage zusammengefasst.”
“من نتایج نظرسنجی را خلاصه کردم.”
جمعبندی کردن توسط او (مونث)
“Sie hat die Diskussion zusammengefasst, damit alle die wichtigsten Informationen haben.”
“او بحث را جمعبندی کرد تا همه اطلاعات مهم را داشته باشند.”
خلاصه کردن توسط آنها
“Sie haben die Berichte zusammengefasst, um einen Überblick zu geben.”
“آنها گزارشها را خلاصه کردند تا یک دید کلی ارائه دهند.”
مثالهای بیشتر:
خلاصه کردن یک کتاب
“Der Schüler hat die Handlung des Buches in einem Absatz zusammengefasst.”
“دانشآموز داستان کتاب را در یک پاراگراف خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک تحقیق
“Der Wissenschaftler hat die Ergebnisse seiner Studie zusammengefasst.”
“دانشمند نتایج مطالعه خود را جمعبندی کرد.”
خلاصه کردن یک پروژه
“Am Ende des Projekts hat das Team seine Erfolge und Herausforderungen zusammengefasst.”
“در پایان پروژه، تیم موفقیتها و چالشهای خود را خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک سخنرانی
“Der Redner hat seine wichtigsten Argumente in den letzten Minuten zusammengefasst.”
“سخنران نکات اصلی خود را در دقایق آخر جمعبندی کرد.”
خلاصه کردن یک فیلم
“Er hat den Inhalt des Films in ein paar Sätzen zusammengefasst.”
“او محتوای فیلم را در چند جمله خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک سفر
“Nach der Reise hat sie ihre Erlebnisse in einem Tagebuch zusammengefasst.”
“بعد از سفر، او تجربیات خود را در یک دفترچه خاطرات جمعبندی کرد.”
خلاصه کردن یک مقاله علمی
“Die Autorin hat die Hauptthesen ihres Artikels zusammengefasst.”
“نویسنده تزهای اصلی مقاله خود را خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک پروژه تیمی
“Das Team hat am Ende des Semesters seine Arbeit zusammengefasst.”
“تیم در پایان ترم کار خود را جمعبندی کرد.”
خلاصه کردن یک گزارش
“Der Journalist hat die wichtigsten Ereignisse des Tages in einem Bericht zusammengefasst.”
“خبرنگار مهمترین رویدادهای روز را در یک گزارش خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک بحث
“Am Ende der Diskussion hat der Moderator die wichtigsten Punkte zusammengefasst.”
“در پایان بحث، مجری نکات مهم را جمعبندی کرد.”
خلاصه کردن یک ارزیابی
“Der Lehrer hat die Stärken und Schwächen des Schülers zusammengefasst.”
“معلم نقاط قوت و ضعف دانشآموز را خلاصه کرد.”
جمعبندی کردن یک جلسه تیمی
“Nach dem Teammeeting hat der Leiter die nächsten Schritte zusammengefasst.”
“بعد از جلسه تیمی، رهبر مراحل بعدی را جمعبندی کرد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “zusammenfassen” برای توصیف عمل خلاصه کردن یا جمعبندی کردن اطلاعات در زمینههای مختلف استفاده کرد.
zweifeln
تردید داشتن
فعل “zweifeln”
به زبان آلمانی به معنای “شک کردن” یا “تردید داشتن” است.
این فعل برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن فرد به درستی یا حقیقت چیزی شک دارد.
شک کردن به حقیقت
“Er zweifelt an der Wahrheit ihrer Aussage.”
“او به صحت گفتههای او شک دارد.”
تردید داشتن در تواناییها
“Sie zweifelt an ihren eigenen Fähigkeiten.”
“او به تواناییهای خودش شک دارد.”
استفاده با ضمایر
شک کردن توسط من
“Ich zweifle daran, dass das funktionieren wird.”
“من شک دارم که این کار کند.”
تردید داشتن توسط او (مونث)
“Sie zweifelt an den Versprechungen der Politiker.”
“او به وعدههای سیاستمداران شک دارد.”
شک کردن توسط آنها
“Sie zweifeln daran, ob das Projekt rechtzeitig fertig wird.”
“آنها شک دارند که پروژه به موقع تمام شود.”
مثالهای بیشتر:
شک کردن به صحت اطلاعات
“Er zweifelt an der Richtigkeit der Informationen.”
“او به صحت اطلاعات شک دارد.”
تردید داشتن در تصمیمات
“Sie zweifelt an der Entscheidung, die sie getroffen hat.”
“او به تصمیمی که گرفته است شک دارد.”
شک کردن به نیتها
“Er zweifelt an den guten Absichten seines Kollegen.”
“او به نیتهای خوب همکارش شک دارد.”
تردید داشتن در موفقیت
“Sie zweifeln daran, dass das Team das Spiel gewinnen wird.”
“آنها شک دارند که تیم بازی را ببرد.”
شک کردن به گزارشها
“Er zweifelt an den Berichten über das Ereignis.”
“او به گزارشهای مربوط به این رویداد شک دارد.”
تردید داشتن در گفتهها
“Sie zweifelt an den Worten des Zeugen.”
“او به گفتههای شاهد شک دارد.”
شک کردن به نتایج
“Er zweifelt an den Ergebnissen der Untersuchung.”
“او به نتایج تحقیق شک دارد.”
تردید داشتن در نیتها
“Sie zweifelt an den Motiven des Spenders.”
“او به نیتهای اهداکننده شک دارد.”
شک کردن به ایمان
“Er zweifelt an seinem Glauben.”
“او به ایمانش شک دارد.”
تردید داشتن در قابلیتها
“Sie zweifeln daran, dass sie die Aufgabe bewältigen können.”
“آنها شک دارند که بتوانند وظیفه را انجام دهند.”
شک کردن به قابلیتهای فنی
“Er zweifelt an der technischen Machbarkeit des Projekts.”
“او به قابلیت فنی پروژه شک دارد.”
تردید داشتن در تصمیمگیری
“Sie zweifelt daran, ob sie die richtige Entscheidung getroffen hat.”
“او شک دارد که آیا تصمیم درستی گرفته است یا نه.”
شک کردن به روایتها
“Er zweifelt an der offiziellen Version der Geschichte.”
“او به روایت رسمی داستان شک دارد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “zweifeln” برای توصیف شک کردن یا تردید داشتن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
دودل بودن
die Annahme
اسم “die Annahme”
به زبان آلمانی به معنای “فرض”، “پذیرش”، “قبول” یا “گمان” است.
این اسم در زمینههای مختلف استفاده میشود و میتواند به مفاهیم مختلفی اشاره داشته باشد.
فرض
“Die Annahme, dass alle Menschen gleich sind, ist grundlegend für die Menschenrechte.”
“فرض اینکه همه انسانها برابر هستند، اساس حقوق بشر است.”
پذیرش
“Die Annahme des Angebots wurde per E-Mail bestätigt.”
“پذیرش پیشنهاد از طریق ایمیل تأیید شد.”
قبول
“Die Annahme der neuen Regeln war schwierig für einige Mitglieder.”
“قبول قوانین جدید برای برخی اعضا دشوار بود.”
گمان
“Es war nur eine Annahme, dass er nicht kommen würde.”
“این فقط یک گمان بود که او نمیآید.”
استفاده با ضمایر
فرض من
“Meine Annahme war falsch.”
“فرض من اشتباه بود.”
پذیرش توسط او (مونث)
“Ihre Annahme des Jobs wurde gefeiert.”
“پذیرش شغل توسط او جشن گرفته شد.”
گمان آنها
“Ihre Annahme war, dass das Projekt scheitern würde.”
“گمان آنها این بود که پروژه شکست خواهد خورد.”
مثالهای بیشتر:
فرض نادرست
“Die Annahme, dass das Wetter schön bleiben würde, stellte sich als falsch heraus.”
“فرض اینکه هوا خوب میماند، نادرست بود.”
پذیرش پیشنهاد
“Die Annahme des Vorschlags brachte neue Möglichkeiten.”
“پذیرش پیشنهاد فرصتهای جدیدی را به ارمغان آورد.”
قبول مسئولیت
“Er zeigte seine Reife durch die Annahme der Verantwortung.”
“او با قبول مسئولیت، بلوغ خود را نشان داد.”
گمانهای اولیه
“Die Annahme war, dass das Problem einfach zu lösen wäre.”
“گمان اولیه این بود که مشکل به راحتی حل میشود.”
فرضیه علمی
“Die Annahme der Wissenschaftler wurde durch Experimente bestätigt.”
“فرضیه دانشمندان از طریق آزمایشها تأیید شد.”
پذیرش شرایط
“Die Annahme der neuen Bedingungen war für viele schwierig.”
“پذیرش شرایط جدید برای بسیاری دشوار بود.”
قبول واقعیت
“Die Annahme der Realität ist oft der erste Schritt zur Veränderung.”
“پذیرش واقعیت اغلب اولین قدم برای تغییر است.”
گمانهای اشتباه
“Die Annahme, dass er zu spät kommen würde, war unbegründet.”
“گمان اینکه او دیر میآید، بیاساس بود.”
فرض برتری
“Die Annahme der Überlegenheit einer Kultur über eine andere ist problematisch.”
“فرض برتری یک فرهنگ بر دیگری مشکلساز است.”
پذیرش در دانشگاه
“Die Annahme an der Universität war ein großer Erfolg für sie.”
“پذیرش در دانشگاه برای او یک موفقیت بزرگ بود.”
قبول هدیه
“Die Annahme des Geschenks machte ihn sehr glücklich.”
“قبول هدیه او را بسیار خوشحال کرد.”
فرضهای اولیه
“Unsere Annahmen waren zu optimistisch.”
“فرضهای اولیه ما خیلی خوشبینانه بودند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Annahme” برای توصیف مفاهیم مختلف از جمله فرض، پذیرش، قبول یا گمان در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
der Artenschutz
اسم “der Artenschutz”
به زبان آلمانی به معنای “حفاظت از گونهها” یا “حفاظت از تنوع زیستی” است.
این اسم برای توصیف تمام اقدامات و تلاشهایی استفاده میشود که
به حفظ و حفاظت از گونههای گیاهی و جانوری و جلوگیری از انقراض آنها اختصاص دارد.
برنامههای حفاظت از گونهها
“Viele Länder haben Programme zum Artenschutz ins Leben gerufen.”
“بسیاری از کشورها برنامههایی برای حفاظت از گونهها راهاندازی کردهاند.”
قوانین حفاظت از گونهها
“Der Artenschutz ist durch internationale Abkommen geregelt.”
“حفاظت از گونهها توسط توافقنامههای بینالمللی تنظیم شده است.”
استفاده با ضمایر
تلاشهای من
“Mein Engagement für den Artenschutz ist sehr stark.”
“تعهد من به حفاظت از گونهها بسیار قوی است.”
پروژههای او (مونث)
“Ihre Projekte zum Artenschutz haben weltweit Anerkennung gefunden.”
“پروژههای او برای حفاظت از گونهها در سراسر جهان شناخته شدهاند.”
اقدامات آنها
“Sie haben viele Maßnahmen zum Artenschutz ergriffen.”
“آنها اقدامات زیادی برای حفاظت از گونهها انجام دادهاند.”
مثالهای بیشتر:
سازمانهای حفاظت از گونهها
“Viele NGOs arbeiten im Bereich des Artenschutzes.”
“بسیاری از سازمانهای غیر دولتی در زمینه حفاظت از گونهها فعالیت میکنند.”
حفاظت از گونههای در خطر انقراض
“Der Artenschutz konzentriert sich besonders auf bedrohte Arten.”
“حفاظت از گونهها به ویژه بر گونههای در خطر انقراض تمرکز دارد.”
آموزش حفاظت از گونهها
“Bildung und Aufklärung sind wichtige Bestandteile des Artenschutzes.”
“آموزش و اطلاعرسانی اجزای مهم حفاظت از گونهها هستند.”
حمایت مالی از پروژههای حفاظت از گونهها
“Viele Unternehmen unterstützen den Artenschutz finanziell.”
“بسیاری از شرکتها به طور مالی از حفاظت از گونهها حمایت میکنند.”
تحقیقات برای حفاظت از گونهها
“Wissenschaftliche Forschung spielt eine wichtige Rolle im Artenschutz.”
“تحقیقات علمی نقش مهمی در حفاظت از گونهها ایفا میکند.”
قوانین ملی برای حفاظت از گونهها
“Jedes Land hat eigene Gesetze zum Artenschutz.”
“هر کشور قوانین خاص خود را برای حفاظت از گونهها دارد.”
حفاظت از گونهها در پارکهای ملی
“Nationalparks sind wichtige Gebiete für den Artenschutz.”
“پارکهای ملی مناطق مهمی برای حفاظت از گونهها هستند.”
اهمیت حفاظت از گونهها برای اکوسیستمها
“Der Artenschutz ist entscheidend für das Gleichgewicht der Ökosysteme.”
“حفاظت از گونهها برای تعادل اکوسیستمها حیاتی است.”
نقش مردم در حفاظت از گونهها
“Jeder kann zum Artenschutz beitragen, indem er verantwortungsbewusst handelt.”
“هر کسی میتواند با عمل به مسئولیتهای خود به حفاظت از گونهها کمک کند.”
حفاظت از گونهها در مقابل تغییرات آب و هوایی
“Der Klimawandel stellt eine große Herausforderung für den Artenschutz dar.”
“تغییرات آب و هوایی چالشی بزرگ برای حفاظت از گونهها است.”
اهمیت حفاظت از گونهها برای نسلهای آینده
“Der Artenschutz sichert die Biodiversität für zukünftige Generationen.”
“حفاظت از گونهها تنوع زیستی را برای نسلهای آینده تضمین میکند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Artenschutz” برای توصیف حفاظت از گونهها و اقدامات مرتبط با آن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der/die außerirdische-n
اسم “der/die Außerirdische”
به زبان آلمانی به معنای “موجود فضایی” یا “بیگانه” است.
این اسم برای توصیف موجودات فرضی یا داستانی استفاده میشود
که از سیارات یا منظومههای دیگر آمدهاند.
موجود فضایی در فیلمها
“In vielen Science-Fiction-Filmen spielen Außerirdische eine zentrale Rolle.”
“در بسیاری از فیلمهای علمی-تخیلی، موجودات فضایی نقش اصلی را ایفا میکنند.”
تماس با بیگانهها
“Die Wissenschaftler hoffen, eines Tages Kontakt mit Außerirdischen aufzunehmen.”
“دانشمندان امیدوارند روزی با موجودات فضایی تماس بگیرند.”
استفاده با ضمایر
ملاقات توسط من
“Ich träume oft davon, einen Außerirdischen zu treffen.”
“من اغلب رویای ملاقات با یک موجود فضایی را میبینم.”
ارتباط با او (مونث)
“Sie glaubt, dass sie eine Nachricht von Außerirdischen erhalten hat.”
“او معتقد است که یک پیام از موجودات فضایی دریافت کرده است.”
مشاهده توسط آنها
“Sie behaupten, ein außerirdisches Raumschiff gesehen zu haben.”
“آنها ادعا میکنند که یک سفینه فضایی را دیدهاند.”
مثالهای بیشتر:
داستانهای علمی-تخیلی
“In vielen Büchern und Filmen geht es um Begegnungen mit Außerirdischen.”
“در بسیاری از کتابها و فیلمها درباره برخورد با موجودات فضایی صحبت میشود.”
نظریههای وجود بیگانهها
“Es gibt viele Theorien darüber, ob Außerirdische wirklich existieren.”
“نظریههای زیادی درباره اینکه آیا موجودات فضایی واقعاً وجود دارند، وجود دارد.”
تحقیقات در جستجوی بیگانهها
“Die NASA betreibt Programme zur Suche nach außerirdischem Leben.”
“ناسا برنامههایی برای جستجوی حیات فرازمینی اجرا میکند.”
مشاهدههای گزارششده
“Immer wieder gibt es Berichte über angebliche Sichtungen von Außerirdischen.”
“همیشه گزارشهایی درباره مشاهدههای ادعایی از موجودات فضایی وجود دارد.”
تماسهای فرضی
“Viele Menschen behaupten, von Außerirdischen entführt worden zu sein.”
“بسیاری از مردم ادعا میکنند که توسط موجودات فضایی ربوده شدهاند.”
شواهد در جستجوی بیگانهها
“Die Forscher suchen nach Hinweisen auf außerirdisches Leben im Universum.”
“پژوهشگران به دنبال شواهدی از حیات فرازمینی در جهان هستند.”
تکنولوژی بیگانهها
“Es gibt Theorien, dass Außerirdische über weit fortgeschrittene Technologien verfügen.”
“نظریههایی وجود دارد که موجودات فضایی از فناوریهای بسیار پیشرفتهای برخوردارند.”
فیلمهای معروف درباره موجودات فضایی
“Filme wie ‘E.T.’ und ‘Independence Day’ haben Außerirdische populär gemacht.”
“فیلمهایی مانند ‘ای.تی.’ و ‘روز استقلال’ موجودات فضایی را محبوب کردهاند.”
نقش بیگانهها در فرهنگ پاپ
“Außerirdische sind ein fester Bestandteil der Popkultur geworden.”
“موجودات فضایی به بخشی ثابت از فرهنگ پاپ تبدیل شدهاند.”
تاثیر بیگانهها بر علوم
“Die Suche nach Außerirdischen hat die Wissenschaft und Technologie beeinflusst.”
“جستجو برای موجودات فضایی بر علم و فناوری تأثیر گذاشته است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der/die Außerirdische” برای توصیف موجودات فضایی و موضوعات مرتبط با آنها در زمینههای مختلف استفاده کرد.
Alien
außerirdisch - adj
صفت “außerirdisch”
به زبان آلمانی به معنای “فرازمینی” یا “بیگانه” است.
این صفت برای توصیف چیزهایی استفاده میشود که مربوط به فضا یا موجودات فضایی هستند.
موجودات فرازمینی
“Die außerirdischen Wesen in diesem Film sind sehr beeindruckend.”
“موجودات فرازمینی در این فیلم بسیار تأثیرگذار هستند.”
فناوری بیگانه
“Das Raumschiff verfügt über außerirdische Technologie.”
“سفینه فضایی دارای فناوری فرازمینی است.”
استفاده با ضمایر
تجربیات من
“Ich habe von außerirdischen Begegnungen gelesen.”
“من درباره برخوردهای فرازمینی خواندهام.”
اکتشافات او (مونث)
“Sie ist fasziniert von außerirdischem Leben.”
“او مجذوب حیات فرازمینی است.”
پژوهشهای آنها
“Sie forschen nach außerirdischen Signalen.”
“آنها به دنبال سیگنالهای فرازمینی تحقیق میکنند.”
مثالهای بیشتر:
حیات فرازمینی
“Die Suche nach außerirdischem Leben ist eine der größten Herausforderungen der Wissenschaft.”
“جستجو برای حیات فرازمینی یکی از بزرگترین چالشهای علم است.”
موجودات بیگانه
“Die außerirdischen Kreaturen im Roman sind sowohl freundlich als auch gefährlich.”
“موجودات فرازمینی در رمان هم دوستانه و هم خطرناک هستند.”
فناوریهای فرازمینی
“Es gibt Spekulationen über außerirdische Technologien, die uns weit überlegen sind.”
“گمانهزنیهایی درباره فناوریهای فرازمینی که بسیار پیشرفتهتر از ما هستند، وجود دارد.”
مناظر فضایی
“Die außerirdischen Landschaften in diesem Science-Fiction-Film sind atemberaubend.”
“مناظر فرازمینی در این فیلم علمی-تخیلی خیرهکننده هستند.”
فرهنگ بیگانه
“Die außerirdische Kultur in der Serie ist sehr detailliert ausgearbeitet.”
“فرهنگ فرازمینی در این سریال بهطور بسیار دقیقی طراحی شده است.”
زبان فرازمینی
“Die Wissenschaftler versuchen, die außerirdische Sprache zu entschlüsseln.”
“دانشمندان تلاش میکنند زبان فرازمینی را رمزگشایی کنند.”
موجودات فضایی
“Viele Menschen glauben an außerirdische Besucher.”
“بسیاری از مردم به بازدیدکنندگان فضایی اعتقاد دارند.”
سیگنالهای فرازمینی
“Astronomen suchen ständig nach außerirdischen Signalen im Weltraum.”
“ستارهشناسان همیشه به دنبال سیگنالهای فرازمینی در فضا هستند.”
برخوردهای بیگانه
“Die Geschichten über außerirdische Begegnungen sind oft sehr faszinierend.”
“داستانهای مربوط به برخوردهای بیگانه اغلب بسیار جذاب هستند.”
زندگی در دیگر سیارات
“Die Möglichkeit außerirdischen Lebens auf anderen Planeten ist ein spannendes Forschungsgebiet.”
“امکان وجود حیات فرازمینی در دیگر سیارات یک حوزه تحقیقاتی هیجانانگیز است.”
فضاپیماهای بیگانه
“Die außerirdischen Raumschiffe in diesem Buch sind unglaublich fortschrittlich.”
“فضاپیماهای بیگانه در این کتاب بسیار پیشرفته هستند.”
تماسهای فرازمینی
“Die Vorstellung von außerirdischem Kontakt ist sowohl beängstigend als auch aufregend.”
“تصور تماس فرازمینی هم ترسناک و هم هیجانانگیز است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از صفت “außerirdisch” برای توصیف چیزهایی که مربوط به فضا یا موجودات فضایی هستند، استفاده کرد.
die Behörde-n
اسم “die Behörde”
به زبان آلمانی به معنای “اداره” یا “مقام دولتی” است.
این اسم برای توصیف سازمانها و نهادهای رسمی استفاده میشود که وظایف و مسئولیتهای مختلفی در بخشهای دولتی و عمومی دارند.
اداره مهاجرت
“Er muss zur Behörde gehen, um seinen Aufenthaltstitel zu verlängern.”
“او باید به اداره مهاجرت برود تا مجوز اقامتش را تمدید کند.”
مقام دولتی برای ثبت خودرو
“Die Zulassungsbehörde ist für die Registrierung von Fahrzeugen zuständig.”
“اداره ثبت خودرو مسئول ثبت وسایل نقلیه است.”
استفاده با ضمایر
درخواست من
“Meine Anfrage wurde von der Behörde schnell bearbeitet.”
“درخواست من به سرعت توسط اداره بررسی شد.”
تصمیم او (مونث)
“Ihre Entscheidung wurde von der zuständigen Behörde bestätigt.”
“تصمیم او توسط مقام مسئول تأیید شد.”
اقدامات آنها
“Sie haben die notwendigen Dokumente bei der Behörde eingereicht.”
“آنها مدارک لازم را به اداره تحویل دادند.”
مثالهای بیشتر:
درخواست مجوز
“Er hat bei der Behörde eine Genehmigung für das Bauprojekt beantragt.”
“او از اداره برای پروژه ساخت و ساز درخواست مجوز کرده است.”
بازرسی توسط مقام دولتی
“Die Behörde führt regelmäßig Inspektionen in Restaurants durch.”
“اداره به طور منظم بازرسیهایی در رستورانها انجام میدهد.”
شکایت به اداره
“Sie hat sich bei der Behörde über die schlechte Behandlung beschwert.”
“او درباره برخورد بد به اداره شکایت کرد.”
تصمیمگیری توسط مقام دولتی
“Die Behörde hat entschieden, dass die Straße gesperrt wird.”
“اداره تصمیم گرفته است که خیابان بسته شود.”
ثبت ازدواج در اداره
“Das Paar hat seine Ehe bei der Behörde registriert.”
“زوج ازدواج خود را در اداره ثبت کردند.”
درخواست برای کمکهای اجتماعی
“Er hat einen Antrag auf Sozialhilfe bei der zuständigen Behörde gestellt.”
“او درخواست کمکهای اجتماعی را به اداره مسئول تحویل داد.”
صدور گذرنامه
“Die Behörde ist für die Ausstellung von Reisepässen verantwortlich.”
“اداره مسئول صدور گذرنامهها است.”
تمدید مجوز کار
“Sie muss ihren Arbeitsvertrag bei der Behörde verlängern lassen.”
“او باید مجوز کارش را در اداره تمدید کند.”
بررسی شکایات
“Die Behörde hat eine Abteilung zur Bearbeitung von Bürgerbeschwerden.”
“اداره بخشی برای بررسی شکایات شهروندان دارد.”
کنترل بهداشت
“Die Gesundheitsbehörde überprüft die Einhaltung der Hygienestandards.”
“اداره بهداشت رعایت استانداردهای بهداشتی را بررسی میکند.”
مسائل امنیتی
“Die Sicherheitsbehörde ist für die Überwachung von öffentlichen Plätzen zuständig.”
“اداره امنیت مسئول نظارت بر اماکن عمومی است.”
ثبت تولد
“Die Geburt des Kindes wurde bei der zuständigen Behörde gemeldet.”
“تولد کودک در اداره مسئول ثبت شد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Behörde” برای توصیف سازمانها و نهادهای رسمی دولتی و عمومی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
مقام رسمی
der Energieaufwand
اسم “der Energieaufwand”
به زبان آلمانی به معنای “مصرف انرژی” یا “هزینه انرژی” است.
این اسم برای توصیف میزان انرژی مورد نیاز یا مصرف شده در انجام یک فعالیت یا فرآیند استفاده میشود.
مصرف انرژی در صنعت
“Der Energieaufwand in der Industrie ist sehr hoch.”
“مصرف انرژی در صنعت بسیار بالا است.”
هزینه انرژی برای گرم کردن خانه
“Im Winter ist der Energieaufwand für das Heizen des Hauses höher.”
“در زمستان هزینه انرژی برای گرم کردن خانه بیشتر است.”
استفاده با ضمایر
مصرف انرژی من
“Mein Energieaufwand für tägliche Aktivitäten ist relativ niedrig.”
“مصرف انرژی من برای فعالیتهای روزانه نسبتاً پایین است.”
هزینه انرژی او (مونث)
“Ihr Energieaufwand beim Training ist beeindruckend.”
“هزینه انرژی او در تمرین چشمگیر است.”
مصرف انرژی آنها
“Ihr Energieaufwand für das Projekt war erheblich.”
“مصرف انرژی آنها برای این پروژه قابل توجه بود.”
مثالهای بیشتر:
مصرف انرژی در حمل و نقل
“Der Energieaufwand für den Transport von Waren ist ein wichtiger Faktor in der Logistik.”
“مصرف انرژی برای حمل و نقل کالا یک عامل مهم در لجستیک است.”
هزینه انرژی در تولید
“Der Energieaufwand bei der Herstellung von Aluminium ist sehr hoch.”
“هزینه انرژی در تولید آلومینیوم بسیار بالا است.”
بهینهسازی مصرف انرژی
“Durch den Einsatz moderner Technologien kann der Energieaufwand reduziert werden.”
“با استفاده از فناوریهای مدرن میتوان مصرف انرژی را کاهش داد.”
هزینه انرژی در خانه
“Die Haushalte versuchen, ihren Energieaufwand durch Energiesparmaßnahmen zu senken.”
“خانوادهها تلاش میکنند با اقدامات صرفهجویی در انرژی هزینه انرژی خود را کاهش دهند.”
مصرف انرژی در ورزش
“Der Energieaufwand beim Marathonlaufen ist enorm.”
“مصرف انرژی در دویدن ماراتن بسیار زیاد است.”
هزینه انرژی در کشاورزی
“Der Energieaufwand in der modernen Landwirtschaft hat sich durch den Einsatz von Maschinen erhöht.”
“هزینه انرژی در کشاورزی مدرن با استفاده از ماشینها افزایش یافته است.”
مصرف انرژی در ساختمانها
“Der Energieaufwand für die Beleuchtung und Klimatisierung von Bürogebäuden ist ein wesentlicher Kostenfaktor.”
“مصرف انرژی برای روشنایی و تهویه ساختمانهای اداری یک عامل هزینهای مهم است.”
کاهش مصرف انرژی
“Es gibt viele Möglichkeiten, den Energieaufwand im Alltag zu reduzieren.”
“راههای زیادی برای کاهش مصرف انرژی در زندگی روزمره وجود دارد.”
هزینه انرژی در تولید مواد غذایی
“Der Energieaufwand für die Produktion von Lebensmitteln variiert je nach Methode.”
“هزینه انرژی برای تولید مواد غذایی بسته به روش متفاوت است.”
مصرف انرژی در الکترونیک
“Der Energieaufwand moderner elektronischer Geräte ist trotz ihrer Effizienz immer noch signifikant.”
“مصرف انرژی دستگاههای الکترونیکی مدرن با وجود کارایی آنها همچنان قابل توجه است.”
انرژی مورد نیاز برای پروژههای بزرگ
“Der Energieaufwand für den Bau eines Wolkenkratzers ist enorm.”
“انرژی مورد نیاز برای ساخت یک آسمانخراش بسیار زیاد است.”
هزینه انرژی در ماشینآلات
“Der Energieaufwand für den Betrieb von großen Maschinen ist ein wichtiger Aspekt in der Industrieplanung.”
“هزینه انرژی برای کارکرد ماشینهای بزرگ یک جنبه مهم در برنامهریزی صنعتی است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Energieaufwand” برای توصیف مصرف یا هزینه انرژی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Entdeckung-en
اسم “die Entdeckung”
به زبان آلمانی به معنای “کشف” یا “یافته” است.
این اسم برای توصیف فرآیند یا نتیجه کشف کردن
چیزی جدید، ناشناخته یا پنهان استفاده میشود.
کشف یک سیاره جدید
“Die Entdeckung eines neuen Planeten hat die Astronomen begeistert.”
“کشف یک سیاره جدید، اخترشناسان را هیجانزده کرد.”
یافته علمی
“Die Entdeckung eines Heilmittels gegen eine seltene Krankheit war ein großer Durchbruch.”
“کشف یک درمان برای یک بیماری نادر یک پیشرفت بزرگ بود.”
استفاده با ضمایر
کشف من
“Meine Entdeckung hat viele Fragen aufgeworfen.”
“کشف من سوالات زیادی را مطرح کرده است.”
یافتههای او (مونث)
“Ihre Entdeckungen haben die Wissenschaft revolutioniert.”
“یافتههای او علم را متحول کرده است.”
کشفهای آنها
“Sie haben viele bedeutende Entdeckungen gemacht.”
“آنها کشفهای مهم زیادی انجام دادهاند.”
مثالهای بیشتر:
کشف یک اثر هنری
“Die Entdeckung eines verlorenen Gemäldes von Picasso erregte großes Aufsehen.”
“کشف یک نقاشی گمشده از پیکاسو سر و صدای زیادی به پا کرد.”
یافته در باستانشناسی
“Die Entdeckung einer antiken Stadt hat neue Erkenntnisse über die Geschichte gebracht.”
“کشف یک شهر باستانی اطلاعات جدیدی درباره تاریخ به ارمغان آورد.”
کشف در علوم پزشکی
“Die Entdeckung des Penicillins hat Millionen von Leben gerettet.”
“کشف پنیسیلین جان میلیونها نفر را نجات داد.”
یافته در علوم زیستشناسی
“Die Entdeckung einer neuen Tierart in den Regenwäldern ist sehr spannend.”
“کشف یک گونه حیوانی جدید در جنگلهای بارانی بسیار هیجانانگیز است.”
کشف در فناوری
“Die Entdeckung eines effizienteren Verfahrens zur Energiegewinnung ist entscheidend für die Zukunft.”
“کشف یک روش کارآمدتر برای تولید انرژی برای آینده حیاتی است.”
یافتههای باستانی
“Die Entdeckung von Fossilien hat unser Verständnis der Evolution erweitert.”
“کشف فسیلها درک ما از تکامل را گسترش داده است.”
کشف در فیزیک
“Die Entdeckung der Gravitationswellen hat ein neues Kapitel in der Astrophysik aufgeschlagen.”
“کشف امواج گرانشی یک فصل جدید در اخترفیزیک گشود.”
یافته در علوم شیمی
“Die Entdeckung eines neuen Elements im Periodensystem war eine Sensation.”
“کشف یک عنصر جدید در جدول تناوبی یک هیجان بزرگ بود.”
کشف در اقیانوسشناسی
“Die Entdeckung eines tiefseeischen Ökosystems hat unser Wissen über die Meere erweitert.”
“کشف یک اکوسیستم اعماق دریا دانش ما درباره اقیانوسها را گسترش داده است.”
یافتههای تاریخی
“Die Entdeckung alter Manuskripte hat die Geschichtsschreibung beeinflusst.”
“کشف دستنوشتههای قدیمی نگارش تاریخ را تحت تأثیر قرار داده است.”
کشف در علوم محیطی
“Die Entdeckung der Auswirkungen des Klimawandels hat globale Maßnahmen angestoßen.”
“کشف تأثیرات تغییرات آب و هوا اقدامات جهانی را تحریک کرده است.”
یافتههای روانشناسی
“Die Entdeckung neuer Therapien hat die Behandlung von psychischen Störungen revolutioniert.”
“کشف روشهای درمانی جدید درمان اختلالات روانی را متحول کرده است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Entdeckung” برای توصیف فرآیندها و نتایج کشفهای مختلف در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
das Erbgut
اسم “das Erbgut” به زبان آلمانی به معنای “ژنتیک” یا “مواد ژنتیکی” است. این اسم برای توصیف تمامی اطلاعات ژنتیکی موجود در یک موجود زنده استفاده میشود که در DNA یا RNA ذخیره شده است.
مطالعه مواد ژنتیکی
“Die Wissenschaftler haben das Erbgut des Menschen entschlüsselt.”
“دانشمندان ژنتیک انسان را رمزگشایی کردهاند.”
انتقال ژنتیکی
“Das Erbgut wird von Generation zu Generation weitergegeben.”
“مواد ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.”
استفاده با ضمایر
مواد ژنتیکی من
“Mein Erbgut enthält Informationen über meine Vorfahren.”
“مواد ژنتیکی من حاوی اطلاعاتی درباره نیاکان من است.”
ژنتیک او (مونث)
“Ihr Erbgut zeigt eine seltene genetische Mutation.”
“ژنتیک او یک جهش ژنتیکی نادر را نشان میدهد.”
مواد ژنتیکی آنها
“Sie haben das Erbgut der Pflanzen untersucht.”
“آنها ژنتیک گیاهان را بررسی کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
بررسی مواد ژنتیکی
“Die Analyse des Erbguts kann Aufschluss über Erbkrankheiten geben.”
“تحلیل ژنتیک میتواند اطلاعاتی درباره بیماریهای ارثی ارائه دهد.”
تغییر ژنتیکی
“Durch Gentechnik kann das Erbgut von Organismen verändert werden.”
“با استفاده از مهندسی ژنتیک میتوان ژنتیک موجودات را تغییر داد.”
مطالعه تنوع ژنتیکی
“Das Erbgut verschiedener Populationen zeigt große Unterschiede.”
“ژنتیک جمعیتهای مختلف تفاوتهای زیادی را نشان میدهد.”
حفاظت از ژنتیک
“Der Erhalt des Erbguts seltener Tierarten ist für den Naturschutz wichtig.”
“حفاظت از ژنتیک گونههای نادر حیوانات برای حفظ طبیعت مهم است.”
ژنتیک و تکامل
“Das Erbgut spielt eine zentrale Rolle in der Evolution.”
“ژنتیک نقش محوری در تکامل دارد.”
ژنتیک و پزشکی شخصی
“Durch die Analyse des Erbguts kann eine personalisierte Medizin entwickelt werden.”
“با تحلیل ژنتیک میتوان پزشکی شخصیسازیشده را توسعه داد.”
ژنتیک و تحقیقات علمی
“Das Erbgut von Bakterien wird häufig in der Forschung verwendet.”
“ژنتیک باکتریها اغلب در تحقیقات علمی استفاده میشود.”
انتقال ژنتیکی در خانوادهها
“Erbkrankheiten können durch das Erbgut von Eltern auf Kinder übertragen werden.”
“بیماریهای ارثی میتوانند از طریق ژنتیک از والدین به فرزندان منتقل شوند.”
کشف ژنتیکی
“Die Entdeckung neuer Gene im Erbgut hat die Genetik revolutioniert.”
“کشف ژنهای جدید در ژنتیک، علم ژنتیک را متحول کرده است.”
حفاظت از تنوع ژنتیکی
“Der Schutz des genetischen Erbguts ist wichtig für die Biodiversität.”
“حفاظت از ژنتیک برای تنوع زیستی مهم است.”
ژنتیک و کشاورزی
“Durch genetische Optimierung kann das Erbgut von Nutzpflanzen verbessert werden.”
“با بهینهسازی ژنتیکی میتوان ژنتیک گیاهان زراعی را بهبود بخشید.”
تاثیر محیط بر ژنتیک
“Umweltfaktoren können das Erbgut beeinflussen.”
“عوامل محیطی میتوانند ژنتیک را تحت تأثیر قرار دهند.”
ژنتیک و سلامت
“Ein gesundes Lebensumfeld kann sich positiv auf das Erbgut auswirken.”
“یک محیط زندگی سالم میتواند تأثیر مثبتی بر ژنتیک داشته باشد.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Erbgut” برای توصیف تمامی اطلاعات ژنتیکی و موضوعات مرتبط با آن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
صفت ارثی
der Erfinder
die Erfinderin-nen
مخترع
das Fluggerät-e
اسم “das Fluggerät”
به زبان آلمانی به معنای “وسیله پرواز” یا “هواپیما” است.
این اسم به طور کلی برای توصیف هر نوع وسیلهای که قادر به پرواز است استفاده میشود،
از جمله هواپیماها، هلیکوپترها، پهپادها و حتی بالنها.
هواپیماهای مدرن
“Moderne Fluggeräte sind mit hochentwickelter Technologie ausgestattet.”
“وسایل پرواز مدرن با فناوری پیشرفتهای مجهز شدهاند.”
پهپادها
“Das Unternehmen testet neue unbemannte Fluggeräte für die Paketzustellung.”
“شرکت در حال آزمایش وسایل پرواز بدون سرنشین جدید برای تحویل بستهها است.”
استفاده با ضمایر
وسیله پرواز من
“Mein Fluggerät ist ein kleines, privates Flugzeug.”
“وسیله پرواز من یک هواپیمای کوچک خصوصی است.”
وسیله پرواز او (مونث)
“Ihr Fluggerät ist ein Hubschrauber.”
“وسیله پرواز او یک هلیکوپتر است.”
وسیله پرواز آنها
“Sie haben mehrere Fluggeräte für verschiedene Missionen.”
“آنها چندین وسیله پرواز برای مأموریتهای مختلف دارند.”
مثالهای بیشتر:
وسیله پرواز نظامی
“Das Militär verwendet fortschrittliche Fluggeräte für Aufklärungsmissionen.”
“نیروهای نظامی از وسایل پرواز پیشرفته برای مأموریتهای شناسایی استفاده میکنند.”
هواپیماهای تجاری
“Große Fluggeräte werden für internationale Flüge genutzt.”
“وسایل پرواز بزرگ برای پروازهای بینالمللی استفاده میشوند.”
تحقیق و توسعه در زمینه هواپیماها
“Die Forschung konzentriert sich auf die Verbesserung der Effizienz von Fluggeräten.”
“تحقیقات بر بهبود کارایی وسایل پرواز متمرکز است.”
پرواز با بالن
“Ballonfahrten sind eine interessante Form des Fluggeräts.”
“پرواز با بالن یک شکل جذاب از وسیله پرواز است.”
استفاده از پهپادها
“Die Polizei setzt unbemannte Fluggeräte zur Überwachung ein.”
“پلیس از وسایل پرواز بدون سرنشین برای نظارت استفاده میکند.”
آموزش خلبانان
“Angehende Piloten lernen, verschiedene Fluggeräte zu steuern.”
“خلبانان آینده یاد میگیرند که انواع وسایل پرواز را هدایت کنند.”
پروازهای تحقیقاتی
“Wissenschaftler nutzen spezielle Fluggeräte zur Erforschung der Atmosphäre.”
“دانشمندان از وسایل پرواز ویژهای برای پژوهش در جو استفاده میکنند.”
هواپیماهای ورزشی
“Sportfluggeräte werden oft von Hobby-Piloten geflogen.”
“وسایل پرواز ورزشی اغلب توسط خلبانان سرگرمی به پرواز درمیآیند.”
حمل و نقل کالا
“Große Fluggeräte sind entscheidend für den globalen Warenverkehr.”
“وسایل پرواز بزرگ برای حمل و نقل جهانی کالاها حیاتی هستند.”
وسیله پرواز سبک
“Ultraleichtfluggeräte sind besonders bei Freizeitfliegern beliebt.”
“وسایل پرواز فوق سبک به ویژه در میان خلبانان تفریحی محبوب هستند.”
امنیت در هواپیماها
“Moderne Fluggeräte verfügen über zahlreiche Sicherheitsmaßnahmen.”
“وسایل پرواز مدرن دارای تدابیر امنیتی زیادی هستند.”
پهپادهای کشاورزی
“Landwirte nutzen Fluggeräte zur Überwachung ihrer Felder.”
“کشاورزان از وسایل پرواز برای نظارت بر مزارع خود استفاده میکنند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Fluggerät” برای توصیف انواع مختلف وسایل پروازی و کاربردهای آنها در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
مانند هواپیما کایت هلیکوپتر
die Genforschung
تحقیقات ژنتیکی
geschlecht-er
اسم “das Geschlecht”
به زبان آلمانی به معنای “جنسیت” یا “جنس” است.
این اسم برای توصیف تفاوتهای بیولوژیکی بین نر و ماده در انسانها و حیوانات،
همچنین برای اشاره به هویت جنسی افراد استفاده میشود.
تفاوتهای جنسی
“Das Geschlecht bestimmt oft die biologischen Unterschiede zwischen Männern und Frauen.”
“جنسیت اغلب تفاوتهای بیولوژیکی بین مردان و زنان را تعیین میکند.”
جنسیت در اسناد رسمی
“Auf offiziellen Dokumenten muss das Geschlecht angegeben werden.”
“در اسناد رسمی باید جنسیت مشخص شود.”
استفاده با ضمایر
جنسیت من
“Mein Geschlecht ist männlich.”
“جنسیت من مرد است.”
جنسیت او (مونث)
“Ihr Geschlecht ist weiblich.”
“جنسیت او زن است.”
جنسیت آنها
“Sie haben ihr Geschlecht ändern lassen.”
“آنها جنسیت خود را تغییر دادهاند.”
مثالهای بیشتر:
جنسیت و جامعه
“Das Geschlecht spielt in vielen Kulturen eine wichtige Rolle.”
“جنسیت در بسیاری از فرهنگها نقش مهمی دارد.”
جنسیت در علوم زیستی
“Biologen untersuchen die Unterschiede im Geschlecht bei verschiedenen Tierarten.”
“زیستشناسان تفاوتهای جنسی در گونههای مختلف حیوانات را بررسی میکنند.”
جنسیت و سلامت
“Es gibt gesundheitliche Unterschiede, die auf das Geschlecht zurückzuführen sind.”
“تفاوتهای بهداشتی وجود دارد که به جنسیت مرتبط است.”
جنسیت و حقوق
“Rechtliche Regelungen zum Geschlecht variieren weltweit.”
“مقررات قانونی مربوط به جنسیت در سراسر جهان متفاوت است.”
جنسیت در ورزش
“Im Sport gibt es oft getrennte Wettkämpfe nach Geschlecht.”
“در ورزش اغلب مسابقات جداگانه بر اساس جنسیت وجود دارد.”
تغییر جنسیت
“Manche Menschen entscheiden sich dafür, ihr Geschlecht anzupassen.”
“برخی افراد تصمیم میگیرند جنسیت خود را تغییر دهند.”
جنسیت und Identität
“Die Geschlechtsidentität ist ein wichtiger Teil der persönlichen Identität.”
“هویت جنسی بخش مهمی از هویت شخصی است.”
جنسیت und Arbeitsmarkt
“Unterschiede im Geschlecht können sich auf den Arbeitsmarkt auswirken.”
“تفاوتهای جنسی میتوانند بر بازار کار تأثیر بگذارند.”
Geschlecht bei Geburt
“Bei der Geburt wird das Geschlecht des Babys festgestellt.”
“جنسیت نوزاد هنگام تولد تعیین میشود.”
Forschung zu Geschlecht
“Es gibt viele wissenschaftliche Studien zum Thema Geschlecht.”
“مطالعات علمی زیادی در مورد موضوع جنسیت وجود دارد.”
Gleichstellung der Geschlechter
“Die Gleichstellung der Geschlechter ist ein wichtiges gesellschaftliches Ziel.”
“برابری جنسیتی یک هدف مهم اجتماعی است.”
Geschlecht und Sprache
“Einige Sprachen haben grammatikalische Geschlechter für Substantive.”
“برخی زبانها برای اسامی جنسیتهای دستوری دارند.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Geschlecht” برای توصیف موضوعات مختلف مربوط به جنسیت و تفاوتهای جنسی در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
اصل و تبار
die Glaskuppel-n
گنبد شیشه ای
اسم “die Glaskuppel” به زبان آلمانی به معنای “گنبد شیشهای” است. این اسم برای توصیف یک ساختار گنبدی شکل ساخته شده از شیشه استفاده میشود، که معمولاً به عنوان سقف یا پوشش استفاده میشود تا نور طبیعی به داخل فضا وارد شود.
گنبد شیشهای در ساختمانها
“Die Glaskuppel des Gebäudes lässt viel natürliches Licht herein.”
“گنبد شیشهای ساختمان نور طبیعی زیادی را وارد میکند.”
استفاده در معماری مدرن
“Viele moderne Museen und Galerien haben beeindruckende Glaskuppeln.”
“بسیاری از موزهها و گالریهای مدرن دارای گنبدهای شیشهای چشمگیری هستند.”
استفاده با ضمایر
گنبد شیشهای من
“Meine Wohnung hat eine kleine Glaskuppel im Wohnzimmer.”
“آپارتمان من یک گنبد شیشهای کوچک در اتاق نشیمن دارد.”
گنبد شیشهای او (مونث)
“Ihre Bibliothek hat eine wunderschöne Glaskuppel.”
“کتابخانه او یک گنبد شیشهای زیبا دارد.”
گنبد شیشهای آنها
“Sie haben die alte Glaskuppel restauriert.”
“آنها گنبد شیشهای قدیمی را بازسازی کردهاند.”
مثالهای بیشتر:
گنبد شیشهای در باغها
“Der botanische Garten ist mit einer großen Glaskuppel bedeckt.”
“باغ گیاهشناسی با یک گنبد شیشهای بزرگ پوشانده شده است.”
گنبد شیشهای در مراکز تجاری
“Das Einkaufszentrum hat eine riesige Glaskuppel im Atrium.”
“مرکز خرید دارای یک گنبد شیشهای بزرگ در آتریوم است.”
استفاده در ساختمانهای تاریخی
“Die Glaskuppel des historischen Bahnhofs wurde kürzlich renoviert.”
“گنبد شیشهای ایستگاه راهآهن تاریخی به تازگی بازسازی شده است.”
گنبد شیشهای در ساختمانهای عمومی
“Das Parlamentsgebäude hat eine beeindruckende Glaskuppel.”
“ساختمان پارلمان دارای یک گنبد شیشهای چشمگیر است.”
نورپردازی از طریق گنبد شیشهای
“Durch die Glaskuppel fällt tagsüber viel Licht in den Raum.”
“نور زیادی از طریق گنبد شیشهای در طول روز به داخل اتاق میتابد.”
گنبد شیشهای در رستورانها
“Das Restaurant bietet eine herrliche Aussicht durch die Glaskuppel.”
“رستوران از طریق گنبد شیشهای منظرهای بینظیر ارائه میدهد.”
گنبد شیشهای در مراکز فرهنگی
“Das Kulturzentrum ist bekannt für seine markante Glaskuppel.”
“مرکز فرهنگی به خاطر گنبد شیشهای برجستهاش معروف است.”
گنبد شیشهای در خانههای شخصی
“Unser Haus hat eine kleine Glaskuppel über dem Wintergarten.”
“خانه ما یک گنبد شیشهای کوچک بالای گلخانه دارد.”
گنبد شیشهای در فرودگاهها
“Das Terminal des Flughafens ist mit einer großen Glaskuppel überdacht.”
“ترمینال فرودگاه با یک گنبد شیشهای بزرگ پوشانده شده است.”
گنبد شیشهای در کتابخانهها
“Die alte Bibliothek hat eine wunderschöne Glaskuppel im Lesesaal.”
“کتابخانه قدیمی دارای یک گنبد شیشهای زیبا در سالن مطالعه است.”
گنبد شیشهای در برجها
“Die Aussichtsterrasse des Turms ist mit einer Glaskuppel versehen.”
“تراس مشاهده برج با یک گنبد شیشهای پوشانده شده است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Glaskuppel” برای توصیف انواع مختلف گنبدهای شیشهای و کاربردهای آنها در زمینههای گوناگون استفاده کرد.
die Handlung-en
اسم “die Handlung”
به زبان آلمانی به معنای “داستان”، “طرح”، یا “عمل” است.
این اسم میتواند به یک سری وقایع در یک داستان یا فیلم، یا به یک اقدام خاص در یک زمینه دیگر اشاره داشته باشد.
داستان در یک کتاب
“Die Handlung des Romans ist sehr spannend und fesselnd.”
“داستان رمان بسیار هیجانانگیز و جذاب است.”
طرح یک فیلم
“Die Handlung des Films dreht sich um ein mysteriöses Verbrechen.”
“طرح فیلم درباره یک جنایت مرموز است.”
استفاده با ضمایر
داستان من
“Meine Handlung für das neue Buch ist noch nicht vollständig entwickelt.”
“داستان من برای کتاب جدید هنوز به طور کامل توسعه نیافته است.”
طرح او (مونث)
“Ihre Handlung in dem Theaterstück ist komplex und tiefgründig.”
“طرح او در نمایشنامه پیچیده و عمیق است.”
عمل آنها
“Sie haben ihre Handlung gut durchdacht.”
“آنها اقدام خود را به خوبی سنجیدهاند.”
مثالهای بیشتر:
داستان در یک سریال تلویزیونی
“Die Handlung der Serie entwickelt sich von Episode zu Episode.”
“داستان سریال از قسمت به قسمت توسعه مییابد.”
طرح در یک نمایشنامه
“Die Handlung des Dramas ist voller unerwarteter Wendungen.”
“طرح نمایشنامه پر از پیچ و تابهای غیرمنتظره است.”
عمل قهرمان
“Die Handlung des Helden war mutig und selbstlos.”
“عمل قهرمان شجاعانه و ایثارگرانه بود.”
تصمیمات در یک بازی
“Die Handlungsmöglichkeiten im Videospiel sind vielfältig.”
“گزینههای عمل در بازی ویدئویی متنوع هستند.”
داستان یک داستان کوتاه
“Die Handlung der Kurzgeschichte ist einfach, aber tiefgründig.”
“داستان داستان کوتاه ساده اما عمیق است.”
اقدامات در یک پروژه
“Die Handlungsschritte im Projekt müssen klar definiert werden.”
“مراحل اقدام در پروژه باید به وضوح تعریف شوند.”
داستان یک فیلم علمی-تخیلی
“Die Handlung des Science-Fiction-Films spielt in einer fernen Zukunft.”
“داستان فیلم علمی-تخیلی در آیندهای دور رخ میدهد.”
طرح یک رمان تاریخی
“Die Handlung des historischen Romans basiert auf wahren Ereignissen.”
“طرح رمان تاریخی بر اساس رویدادهای واقعی است.”
عمل در یک وضعیت اضطراری
“Die Handlung der Rettungskräfte war schnell und effektiv.”
“عمل نیروهای نجات سریع و مؤثر بود.”
داستان یک انیمیشن
“Die Handlung des Animationsfilms ist für Kinder und Erwachsene gleichermaßen unterhaltsam.”
“داستان فیلم انیمیشن برای کودکان و بزرگسالان به یک اندازه سرگرمکننده است.”
اقدامات برای رسیدن به هدف
“Die Handlung zur Erreichung des Ziels erfordert sorgfältige Planung.”
“اقدام برای رسیدن به هدف نیاز به برنامهریزی دقیق دارد.”
داستان در یک کتاب مصور
“Die Handlung des Comics ist humorvoll und abenteuerlich.”
“داستان کتاب مصور طنزآمیز و ماجراجویانه است.”
این مثالها نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Handlung” برای توصیف داستانها، طرحها، و اقدامات در زمینههای مختلف استفاده کرد.