5 Flashcards

1
Q

abhalten

A

فعل “abhalten”
به زبان آلمانی به معنای “جلوگیری کردن” یا “برگزار کردن” است.
این فعل بستگی به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، معانی مختلفی دارد.

جلوگیری کردن
“Er konnte sie nicht davon abhalten, zu gehen.”
“او نتوانست جلوی او را از رفتن بگیرد.”

برگزار کردن (جلسه، رویداد)
“Die Konferenz wird nächste Woche in Berlin abgehalten.”
“کنفرانس هفته آینده در برلین برگزار می‌شود.”

استفاده با ضمایر
جلوگیری توسط من

“Ich werde dich nicht davon abhalten, deinen Traum zu verfolgen.”
“من جلوی تو را از دنبال کردن رویایت نخواهم گرفت.”

برگزار کردن توسط او (مونث)

“Sie hat ein wichtiges Meeting abgehalten.”
“او یک جلسه مهم برگزار کرد.”

جلوگیری توسط آن‌ها

“Sie konnten die Demonstranten nicht davon abhalten, weiterzumachen.”
“آن‌ها نتوانستند جلوی معترضان را از ادامه دادن بگیرند.”

مثال‌های بیشتر:
جلوگیری از ورود
“Die Polizei hat die Menge davon abgehalten, das Gebäude zu betreten.”
“پلیس جلوی جمعیت را از ورود به ساختمان گرفت.”

برگزار کردن کلاس
“Der Lehrer hat eine interessante Vorlesung abgehalten.”
“معلم یک سخنرانی جالب برگزار کرد.”

جلوگیری از اشتباه
“Er hat mich davon abgehalten, einen großen Fehler zu machen.”
“او جلوی من را از انجام یک اشتباه بزرگ گرفت.”

برگزار کردن جشن
“Sie haben eine große Feier zu Ehren des Jubiläums abgehalten.”
“آن‌ها یک جشن بزرگ به مناسبت سالگرد برگزار کردند.”

جلوگیری از نزاع
“Die Sicherheitskräfte haben die Fans davon abgehalten, sich zu prügeln.”
“نیروهای امنیتی جلوی طرفداران را از درگیری گرفتند.”

برگزار کردن مسابقه
“Der Sportverein hat letztes Wochenende ein Fußballturnier abgehalten.”
“باشگاه ورزشی هفته گذشته یک تورنمنت فوتبال برگزار کرد.”

جلوگیری از خرابی
“Die Maßnahmen haben uns davon abgehalten, größere Schäden zu erleiden.”
“اقدامات ما را از تحمل خسارات بزرگ‌تر بازداشت.”

برگزار کردن جلسه عمومی
“Die Stadtverwaltung hat eine öffentliche Versammlung abgehalten.”
“شهرداری یک جلسه عمومی برگزار کرد.”

جلوگیری از ترک تحصیل
“Sie hat ihren Sohn davon abgehalten, die Schule abzubrechen.”
“او جلوی پسرش را از ترک تحصیل گرفت.”

برگزار کردن کنسرت
“Die Band hat ein fantastisches Konzert abgehalten.”
“گروه موسیقی یک کنسرت فوق‌العاده برگزار کرد.”

جلوگیری از آسیب
“Die Sicherheitsvorkehrungen haben uns davon abgehalten, verletzt zu werden.”
“اقدامات ایمنی ما را از آسیب دیدن بازداشت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “abhalten” برای توصیف جلوگیری کردن از چیزی یا برگزار کردن یک رویداد در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

anstarren

A

زل زدن

فعل “anstarren”
به زبان آلمانی به معنای “خیره شدن” یا “چشم دوختن” است.
این فعل برای توصیف عمل خیره شدن به چیزی یا کسی به مدت طولانی و با تمرکز استفاده می‌شود.

خیره شدن به صفحه نمایش
“Er starrte stundenlang auf den Bildschirm.”
“او ساعت‌ها به صفحه نمایش خیره شد.”

خیره شدن به کسی
“Sie starrte ihn ohne ein Wort an.”
“او بدون گفتن کلمه‌ای به او خیره شد.”

استفاده با ضمایر
خیره شدن توسط من

“Ich konnte nicht aufhören, das Bild anzustarren.”
“نمی‌توانستم از خیره شدن به تصویر دست بردارم.”

خیره شدن توسط او (مونث)

“Sie starrte das Kunstwerk fasziniert an.”
“او با علاقه به اثر هنری خیره شد.”

خیره شدن توسط آن‌ها

“Sie starrten den Schauspieler auf der Bühne an.”
“آن‌ها به بازیگر روی صحنه خیره شدند.”

مثال‌های بیشتر:
خیره شدن به آسمان
“Er starrte gedankenverloren in den Himmel.”
“او با خیال‌پردازی به آسمان خیره شد.”

خیره شدن به ویترین مغازه
“Die Kinder starrten die Spielzeuge im Schaufenster an.”
“بچه‌ها به اسباب‌بازی‌های داخل ویترین مغازه خیره شدند.”

خیره شدن به کتاب
“Sie starrte das Buch an, ohne eine Seite umzublättern.”
“او به کتاب خیره شد، بدون این که صفحه‌ای ورق بزند.”

خیره شدن در جلسه
“Er starrte während der Besprechung auf seine Notizen.”
“او در طول جلسه به یادداشت‌هایش خیره شد.”

خیره شدن به منظره
“Sie starrten fasziniert auf die Berglandschaft.”
“آن‌ها با حیرت به منظره کوهستان خیره شدند.”

خیره شدن به صفحه تلفن
“Er starrte die ganze Zeit auf sein Handy.”
“او تمام وقت به گوشی‌اش خیره شد.”

خیره شدن در ایستگاه قطار
“Die Reisenden starrten auf die Anzeigetafel.”
“مسافران به تابلو اعلان خیره شدند.”

خیره شدن به آینه
“Sie starrte sich im Spiegel an und dachte nach.”
“او به خود در آینه خیره شد و فکر کرد.”

خیره شدن به حیوان
“Das Kind starrte den Hund an, der auf der Straße saß.”
“کودک به سگی که در خیابان نشسته بود خیره شد.”

خیره شدن به صفحه کتابخانه
“Er starrte die Bücherregale an und suchte nach einem bestimmten Buch.”
“او به قفسه‌های کتابخانه خیره شد و به دنبال یک کتاب خاص گشت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “anstarren” برای توصیف خیره شدن به چیزهای مختلف در موقعیت‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

aussterben

A

منقرض شدن

فعل “aussterben”
به زبان آلمانی به معنای “منقرض شدن” یا “از بین رفتن” است.
این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن یک گونه، فرهنگ، زبان یا هر چیز دیگری به طور کامل ناپدید می‌شود.

منقرض شدن گونه‌های جانوری
“Viele Tierarten sind durch den Klimawandel vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونه‌های جانوری به دلیل تغییرات اقلیمی در خطر انقراض هستند.”

از بین رفتن یک زبان
“Die Sprache der Ureinwohner droht auszusterben.”
“زبان بومیان در خطر از بین رفتن است.”

استفاده با ضمایر
منقرض شدن توسط آن‌ها

“Die Dinosaurier sind vor Millionen von Jahren ausgestorben.”
“دایناسورها میلیون‌ها سال پیش منقرض شدند.”

در خطر انقراض او (مونث)

“Die Forscher warnen, dass diese Pflanzenart bald aussterben könnte.”
“پژوهشگران هشدار می‌دهند که این گونه گیاهی ممکن است به زودی منقرض شود.”

انقراض توسط ما

“Wenn wir nicht handeln, könnten viele Tierarten durch menschliches Handeln aussterben.”
“اگر ما اقدام نکنیم، بسیاری از گونه‌های جانوری ممکن است به دلیل فعالیت‌های انسانی منقرض شوند.”

مثال‌های بیشتر:
انقراض فرهنگی
“Viele traditionelle Bräuche sind durch die Modernisierung ausgestorben.”
“بسیاری از رسوم سنتی به دلیل مدرنیزاسیون از بین رفته‌اند.”

منقرض شدن شغلی
“Mit der Automatisierung könnten einige Berufe aussterben.”
“با خودکارسازی، برخی از مشاغل ممکن است منقرض شوند.”

انقراض گونه‌های گیاهی
“Einige seltene Pflanzenarten sind aufgrund von Umweltveränderungen ausgestorben.”
“برخی از گونه‌های نادر گیاهی به دلیل تغییرات محیطی منقرض شده‌اند.”

از بین رفتن زبان محلی
“Viele Dialekte sind in den letzten Jahrzehnten ausgestorben.”
“بسیاری از لهجه‌ها در دهه‌های اخیر از بین رفته‌اند.”

انقراض حیات وحش
“Der Verlust von Lebensräumen hat dazu geführt, dass viele Wildtierarten ausgestorben sind.”
“از دست دادن زیستگاه‌ها باعث شده است که بسیاری از گونه‌های حیات وحش منقرض شوند.”

ناپدید شدن تکنولوژی قدیمی
“Alte Technologien wie Schreibmaschinen sind fast vollständig ausgestorben.”
“تکنولوژی‌های قدیمی مانند ماشین‌های تحریر تقریباً به طور کامل ناپدید شده‌اند.”

انقراض گونه‌های دریایی
“Überfischung hat dazu geführt, dass einige Fischarten ausgestorben sind.”
“صیادی بی‌رویه باعث شده است که برخی از گونه‌های ماهی منقرض شوند.”

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

das Aussterben

A

انقراض و نابودی

اسم “das Aussterben”
به زبان آلمانی به معنای “انقراض” یا “نابودی” است.
این اسم برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن یک گونه، فرهنگ، زبان یا هر چیز دیگری به طور کامل ناپدید می‌شود.

انقراض گونه‌های جانوری
“Das Aussterben vieler Tierarten ist ein großes Problem für die Biodiversität.”
“انقراض بسیاری از گونه‌های جانوری یک مشکل بزرگ برای تنوع زیستی است.”

نابودی یک زبان
“Das Aussterben von Sprachen ist ein Verlust für die kulturelle Vielfalt.”
“انقراض زبان‌ها یک فقدان برای تنوع فرهنگی است.”

استفاده با ضمایر
انقراض توسط ما

“Unser Verhalten kann das Aussterben vieler Arten beschleunigen.”
“رفتار ما می‌تواند انقراض بسیاری از گونه‌ها را تسریع کند.”

انقراض او (مونث)

“Ihre Arbeit konzentriert sich auf das Verhindern des Aussterbens gefährdeter Arten.”
“کار او بر جلوگیری از انقراض گونه‌های در خطر متمرکز است.”

انقراض توسط آن‌ها

“Sie versuchen, das Aussterben von alten Handwerkskünsten zu verhindern.”
“آن‌ها تلاش می‌کنند تا از انقراض هنرهای دستی قدیمی جلوگیری کنند.”

مثال‌های بیشتر:
انقراض فرهنگی
“Das Aussterben traditioneller Bräuche und Riten ist in vielen Gesellschaften zu beobachten.”
“انقراض رسوم و آیین‌های سنتی در بسیاری از جوامع مشاهده می‌شود.”

نابودی شغلی
“Mit der fortschreitenden Automatisierung droht das Aussterben vieler Berufe.”
“با پیشرفت اتوماسیون، انقراض بسیاری از مشاغل تهدید می‌شود.”

انقراض گونه‌های گیاهی
“Das Aussterben seltener Pflanzenarten hat Auswirkungen auf das gesamte Ökosystem.”
“انقراض گونه‌های نادر گیاهی بر کل اکوسیستم تأثیر دارد.”

نابودی زبان محلی
“Das Aussterben regionaler Dialekte ist ein Zeichen für den kulturellen Wandel.”
“انقراض لهجه‌های محلی نشانه‌ای از تغییرات فرهنگی است.”

انقراض حیات وحش
“Das Aussterben vieler Wildtierarten ist auf den Verlust ihrer Lebensräume zurückzuführen.”
“انقراض بسیاری از گونه‌های حیات وحش به دلیل از دست دادن زیستگاه‌هایشان است.”

نابودی تکنولوژی قدیمی
“Das Aussterben alter Technologien wie Schreibmaschinen zeigt den technologischen Fortschritt.”
“انقراض تکنولوژی‌های قدیمی مانند ماشین‌های تحریر نشان‌دهنده پیشرفت تکنولوژیکی است.”

انقراض گونه‌های دریایی
“Überfischung trägt zum Aussterben zahlreicher Fischarten bei.”
“صیادی بی‌رویه به انقراض بسیاری از گونه‌های ماهی کمک می‌کند.”

نابودی جنگل‌ها
“Der Klimawandel und die Abholzung beschleunigen das Aussterben vieler Waldgebiete.”
“تغییرات اقلیمی و قطع درختان انقراض بسیاری از مناطق جنگلی را تسریع می‌کنند.”

انقراض پرندگان
“Das Aussterben vieler Vogelarten ist eine Folge der Zerstörung ihrer Lebensräume.”
“انقراض بسیاری از گونه‌های پرندگان نتیجه تخریب زیستگاه‌های آن‌ها است.”

نابودی ابزارهای دستی قدیمی
“Das Aussterben alter Handwerksmethoden ist ein Verlust für das kulturelle Erbe.”
“انقراض روش‌های دستی قدیمی یک فقدان برای میراث فرهنگی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Aussterben” برای توصیف فرآیند انقراض یا نابودی چیزهای مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

behaupten

A

ادعا کردن

فعل “behaupten” به زبان آلمانی به معنای “ادعا کردن” یا “اظهار داشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد چیزی را با قاطعیت بیان می‌کند، حتی اگر اثبات نشده باشد.

ادعا کردن چیزی
“Er behauptet, dass er die Wahrheit sagt.”
“او ادعا می‌کند که حقیقت را می‌گوید.”

اصرار بر داشتن نظریه
“Sie behauptet, dass ihre Theorie richtig ist.”
“او اصرار دارد که نظریه‌اش درست است.”

استفاده با ضمایر
ادعای من

“Ich behaupte, dass ich das allein geschafft habe.”
“من ادعا می‌کنم که این کار را به تنهایی انجام داده‌ام.”

ادعای او (مونث)

“Sie behauptet, dass sie die beste Kandidatin für den Job ist.”
“او ادعا می‌کند که بهترین کاندیدا برای این شغل است.”

ادعای آن‌ها

“Sie behaupten, dass sie die Lösung für das Problem gefunden haben.”
“آن‌ها ادعا می‌کنند که راه‌حل مشکل را پیدا کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
ادعای حقیقت
“Er behauptet, die Wahrheit über den Vorfall zu kennen.”
“او ادعا می‌کند که حقیقت را درباره حادثه می‌داند.”

ادعای بی‌گناهی
“Der Angeklagte behauptet, unschuldig zu sein.”
“متهم ادعا می‌کند که بی‌گناه است.”

اصرار بر داشتن حق
“Sie behauptet, das Recht auf eine Erklärung zu haben.”
“او اصرار دارد که حق توضیح خواستن را دارد.”

ادعای مالکیت
“Er behauptet, das Grundstück gehört ihm.”
“او ادعا می‌کند که زمین متعلق به او است.”

ادعای تخصص
“Der Arzt behauptet, dass diese Behandlung die beste ist.”
“پزشک ادعا می‌کند که این درمان بهترین است.”

اصرار بر دقت
“Sie behauptet, dass ihre Berechnungen korrekt sind.”
“او اصرار دارد که محاسباتش دقیق است.”

ادعای دانش
“Er behauptet, alles über dieses Thema zu wissen.”
“او ادعا می‌کند که همه چیز را درباره این موضوع می‌داند.”

اصرار بر داشتن اطلاعات
“Der Zeuge behauptet, wichtige Informationen zu haben.”
“شاهد ادعا می‌کند که اطلاعات مهمی دارد.”

ادعای تجربه
“Sie behauptet, viel Erfahrung in diesem Bereich zu haben.”
“او ادعا می‌کند که تجربه زیادی در این زمینه دارد.”

اصرار بر بی‌خطری
“Der Hersteller behauptet, dass das Produkt sicher ist.”
“تولیدکننده اصرار دارد که محصول ایمن است.”

ادعای نوآوری
“Das Unternehmen behauptet, die innovativste Technologie zu entwickeln.”
“شرکت ادعا می‌کند که پیشرفته‌ترین فناوری را توسعه می‌دهد.”

اصرار بر داشتن شواهد
“Er behauptet, Beweise für seine Behauptungen zu haben.”
“او اصرار دارد که برای ادعاهایش شواهدی دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “behaupten” برای توصیف ادعاها و اظهارات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

bekämpfen

A

مبارزه کردن

فعل “bekämpfen”
به زبان آلمانی به معنای “مبارزه کردن” یا “جنگیدن با” است.
این فعل برای توصیف عمل مقابله یا تلاش برای از بین بردن چیزی استفاده می‌شود.

مبارزه با بیماری
“Ärzte und Wissenschaftler arbeiten daran, Krebs zu bekämpfen.”
“پزشکان و دانشمندان در حال تلاش برای مبارزه با سرطان هستند.”

مبارزه با جرم
“Die Polizei setzt Maßnahmen ein, um die Kriminalität zu bekämpfen.”
“پلیس اقدامات مختلفی برای مبارزه با جرم به کار می‌گیرد.”

استفاده با ضمایر
مبارزه من

“Ich werde alles tun, um diese Ungerechtigkeit zu bekämpfen.”
“من هر کاری خواهم کرد تا با این بی‌عدالتی مبارزه کنم.”

مبارزه او (مونث)

“Sie kämpft gegen die Diskriminierung am Arbeitsplatz.”
“او با تبعیض در محل کار مبارزه می‌کند.”

مبارزه آن‌ها

“Sie haben beschlossen, den Klimawandel zu bekämpfen.”
“آن‌ها تصمیم گرفته‌اند با تغییرات اقلیمی مبارزه کنند.”

مثال‌های بیشتر:
مبارزه با فقر
“Die Regierung hat neue Programme eingeführt, um die Armut zu bekämpfen.”
“دولت برنامه‌های جدیدی برای مبارزه با فقر معرفی کرده است.”

مبارزه با آلودگی
“Umweltschützer arbeiten daran, die Luftverschmutzung zu bekämpfen.”
“حامیان محیط زیست در حال تلاش برای مبارزه با آلودگی هوا هستند.”

مبارزه با اعتیاد
“Es gibt viele Organisationen, die dabei helfen, Drogenabhängigkeit zu bekämpfen.”
“سازمان‌های زیادی وجود دارند که در مبارزه با اعتیاد به مواد مخدر کمک می‌کنند.”

مبارزه با خشونت
“Friedensgruppen setzen sich dafür ein, Gewalt in der Gesellschaft zu bekämpfen.”
“گروه‌های صلح‌طلب برای مبارزه با خشونت در جامعه تلاش می‌کنند.”

مبارزه با بی‌سوادی
“Es werden Bildungsprogramme angeboten, um die Analphabetismus zu bekämpfen.”
“برنامه‌های آموزشی برای مبارزه با بی‌سوادی ارائه می‌شوند.”

مبارزه با گرسنگی
“Wohltätigkeitsorganisationen arbeiten daran, den Hunger in der Welt zu bekämpfen.”
“سازمان‌های خیریه در حال تلاش برای مبارزه با گرسنگی در جهان هستند.”

مبارزه با ویروس‌ها
“Forscher entwickeln neue Impfstoffe, um Viren zu bekämpfen.”
“پژوهشگران در حال توسعه واکسن‌های جدید برای مبارزه با ویروس‌ها هستند.”

مبارزه با تبعیض نژادی
“Menschenrechtsorganisationen kämpfen gegen Rassendiskriminierung.”
“سازمان‌های حقوق بشر با تبعیض نژادی مبارزه می‌کنند.”

مبارزه با فساد
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um Korruption zu bekämpfen.”
“دولت اقدامات مختلفی برای مبارزه با فساد اتخاذ کرده است.”

مبارزه با تغییرات اقلیمی
“Viele Länder haben sich verpflichtet, Maßnahmen zu ergreifen, um den Klimawandel zu bekämpfen.”
“بسیاری از کشورها متعهد شده‌اند که اقداماتی برای مبارزه با تغییرات اقلیمی انجام دهند.”

مبارزه با تنهایی
“Es gibt Initiativen, um die soziale Isolation älterer Menschen zu bekämpfen.”
“ابتکاراتی وجود دارد که برای مبارزه با انزوای اجتماعی سالمندان تلاش می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “bekämpfen” برای توصیف عمل مبارزه یا مقابله با مسائل مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

(sich)beschränken auf + Akk

A

محدود کردن

عبارت “sich beschränken auf + Akk.”
به زبان آلمانی به معنای “محدود کردن خود به” یا “محدود شدن به” است.
این عبارت برای توصیف محدود کردن خود به یک چیز خاص یا کاهش دادن دامنه فعالیت‌ها به یک محدوده خاص استفاده می‌شود.

محدود کردن به یک موضوع خاص
“Er hat sich auf das Wesentliche beschränkt.”
“او خود را به مسائل اساسی محدود کرد.”

محدود کردن به یک منطقه جغرافیایی
“Die Reise beschränkte sich auf Europa.”
“سفر به اروپا محدود شد.”

استفاده با ضمایر
محدود کردن خودم

“Ich habe mich auf die wichtigsten Aufgaben beschränkt.”
“من خود را به مهم‌ترین وظایف محدود کردم.”

محدود کردن خودش (مونث)

“Sie hat sich auf die Forschung konzentriert und ihre Aktivitäten darauf beschränkt.”
“او بر تحقیقات متمرکز شد و فعالیت‌هایش را به آن محدود کرد.”

محدود کردن خودشان

“Sie haben sich auf die Produktion von Bio-Lebensmitteln beschränkt.”
“آن‌ها خود را به تولید مواد غذایی ارگانیک محدود کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
محدود کردن به یک زبان
“Er hat sich darauf beschränkt, nur auf Deutsch zu sprechen.”
“او خود را به صحبت کردن تنها به زبان آلمانی محدود کرد.”

محدود کردن به یک فعالیت
“Sie haben sich auf den Verkauf von Büchern beschränkt.”
“آن‌ها خود را به فروش کتاب محدود کرده‌اند.”

محدود کردن به یک بازار
“Das Unternehmen hat sich auf den europäischen Markt beschränkt.”
“شرکت خود را به بازار اروپا محدود کرده است.”

محدود کردن به یک تعداد
“Die Teilnehmerzahl wurde auf 100 Personen beschränkt.”
“تعداد شرکت‌کنندگان به ۱۰۰ نفر محدود شد.”

محدود کردن به یک زمان خاص
“Die Besprechung beschränkte sich auf eine Stunde.”
“جلسه به یک ساعت محدود شد.”

محدود کردن به یک نوع محصول
“Der Laden hat sich auf den Verkauf von Elektrogeräten beschränkt.”
“فروشگاه خود را به فروش لوازم الکترونیکی محدود کرده است.”

محدود کردن به یک گروه خاص
“Die Diskussion beschränkte sich auf die Expertenrunde.”
“بحث به گروه کارشناسان محدود شد.”

محدود کردن به یک سطح
“Er beschränkte sich darauf, nur Grundkenntnisse zu vermitteln.”
“او خود را به ارائه دانش پایه محدود کرد.”

محدود کردن به یک هدف
“Das Projekt beschränkte sich auf die Entwicklung einer neuen Software.”
“پروژه به توسعه یک نرم‌افزار جدید محدود شد.”

محدود کردن به یک نوع ورزش
“Sie haben sich darauf beschränkt, nur Fußball zu spielen.”
“آن‌ها خود را به بازی فوتبال محدود کرده‌اند.”

محدود کردن به یک سبک
“Die Künstlerin hat sich auf abstrakte Malerei beschränkt.”
“هنرمند خود را به نقاشی انتزاعی محدود کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “sich beschränken auf + Akk.” برای توصیف محدود کردن فعالیت‌ها یا دامنه به یک محدوده خاص استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

besiegen

A

غلبه کردن

فعل “besiegen” به زبان آلمانی به معنای “شکست دادن” یا “غلبه کردن بر” است. این فعل برای توصیف عمل پیروزی بر یک حریف، چالش یا مشکل استفاده می‌شود.

شکست دادن حریف
“Die Mannschaft hat den Gegner im Finale besiegt.”
“تیم حریف را در فینال شکست داد.”

غلبه کردن بر بیماری
“Er hat den Krebs besiegt.”
“او بر سرطان غلبه کرده است.”

استفاده با ضمایر
شکست دادن توسط من

“Ich habe meine Ängste besiegt.”
“من بر ترس‌هایم غلبه کرده‌ام.”

شکست دادن توسط او (مونث)

“Sie hat ihre Konkurrenten besiegt.”
“او رقبایش را شکست داد.”

شکست دادن توسط آن‌ها

“Sie haben alle Herausforderungen besiegt.”
“آن‌ها بر تمام چالش‌ها غلبه کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
غلبه کردن بر مشکلات
“Wir haben gemeinsam die Schwierigkeiten besiegt.”
“ما با هم بر مشکلات غلبه کردیم.”

شکست دادن در یک مسابقه
“Der Läufer hat alle anderen Teilnehmer besiegt.”
“دونده همه شرکت‌کنندگان دیگر را شکست داد.”

غلبه کردن بر افسردگی
“Nach einer langen Therapie hat er seine Depression besiegt.”
“پس از یک دوره درمان طولانی، او بر افسردگی‌اش غلبه کرد.”

شکست دادن در بازی
“Er hat seinen Freund im Schach besiegt.”
“او دوستش را در شطرنج شکست داد.”

غلبه کردن بر موانع
“Das Team hat alle Hindernisse auf dem Weg zum Erfolg besiegt.”
“تیم بر تمام موانع در مسیر موفقیت غلبه کرد.”

شکست دادن دشمن
“Die Armee hat die feindlichen Truppen besiegt.”
“ارتش نیروهای دشمن را شکست داد.”

غلبه کردن بر ترس از ارتفاع
“Sie hat ihre Höhenangst besiegt und ist auf den Berg gestiegen.”
“او بر ترس از ارتفاع غلبه کرد و به کوه صعود کرد.”

شکست دادن در یک مناظره
“Er hat seinen Gegner in der Debatte besiegt.”
“او رقیبش را در مناظره شکست داد.”

غلبه کردن بر وسوسه
“Er hat die Versuchung besiegt und das Stück Kuchen nicht gegessen.”
“او بر وسوسه غلبه کرد و آن تکه کیک را نخورد.”

شکست دادن در یک رقابت ورزشی
“Das Team hat den Titelverteidiger besiegt.”
“تیم مدافع عنوان قهرمانی را شکست داد.”

غلبه کردن بر مشکلات مالی
“Nach Jahren harter Arbeit hat die Familie ihre finanziellen Probleme besiegt.”
“پس از سال‌ها کار سخت، خانواده بر مشکلات مالی خود غلبه کرد.”

شکست دادن در یک رقابت علمی
“Die Schülerin hat alle anderen Teilnehmer beim Wissenschaftswettbewerb besiegt.”
“دانش‌آموز تمام شرکت‌کنندگان دیگر را در مسابقه علمی شکست داد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “besiegen” برای توصیف عمل شکست دادن یا غلبه کردن بر چالش‌ها، مشکلات و رقبای مختلف استفاده کرد.

شکست دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

bestehen aus + Dat.

A

تشکیل شدن

عبارت “bestehen aus + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “تشکیل شدن از” یا “ساخته شدن از” است.
این عبارت برای توصیف اجزای تشکیل‌دهنده یا مواد سازنده یک چیز استفاده می‌شود.

تشکیل شدن از اجزای مختلف
“Das Team besteht aus erfahrenen Fachleuten.”
“تیم از متخصصان با تجربه تشکیل شده است.”

ساخته شدن از مواد مختلف
“Das Haus besteht aus Holz und Ziegeln.”
“خانه از چوب و آجر ساخته شده است.”

استفاده با ضمایر
تشکیل شدن از توسط من

“Meine Sammlung besteht aus seltenen Münzen.”
“مجموعه من از سکه‌های نادر تشکیل شده است.”

تشکیل شدن از توسط او (مونث)

“Ihre Arbeit besteht aus vielen verschiedenen Aufgaben.”
“کار او از وظایف مختلفی تشکیل شده است.”

تشکیل شدن از توسط آن‌ها

“Ihr Plan besteht aus mehreren Schritten.”
“برنامه آن‌ها از چندین مرحله تشکیل شده است.”

مثال‌های بیشتر:
تشکیل شدن از بخش‌های مختلف
“Das Buch besteht aus zehn Kapiteln.”
“کتاب از ده فصل تشکیل شده است.”

ساخته شدن از فلزات
“Die Maschine besteht aus verschiedenen Metallen.”
“ماشین از فلزات مختلف ساخته شده است.”

تشکیل شدن از دانش‌آموزان
“Die Klasse besteht aus zwanzig Schülern.”
“کلاس از بیست دانش‌آموز تشکیل شده است.”

ساخته شدن از اجزای الکترونیکی
“Der Computer besteht aus vielen elektronischen Komponenten.”
“کامپیوتر از بسیاری اجزای الکترونیکی ساخته شده است.”

تشکیل شدن از مواد طبیعی
“Das Kleid besteht aus reiner Baumwolle.”
“لباس از پنبه خالص تشکیل شده است.”

ساخته شدن از عناصر شیمیایی
“Das Molekül besteht aus zwei Wasserstoffatomen und einem Sauerstoffatom.”
“مولکول از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ساخته شده است.”

تشکیل شدن از اعضای تیم
“Das Projektteam besteht aus Ingenieuren und Designern.”
“تیم پروژه از مهندسان و طراحان تشکیل شده است.”

ساخته شدن از اجزای معماری
“Die Brücke besteht aus Stahl und Beton.”
“پل از فولاد و بتن ساخته شده است.”

تشکیل شدن از اجزای موسیقی
“Das Orchester besteht aus Streichern, Bläsern und Schlagzeugern.”
“ارکستر از نوازندگان سازهای زهی، بادی و کوبه‌ای تشکیل شده است.”

ساخته شدن از مواد بازیافتی
“Die Tasche besteht aus recycelten Materialien.”
“کیف از مواد بازیافتی ساخته شده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “bestehen aus + Dat.” برای توصیف اجزای تشکیل‌دهنده یا مواد سازنده چیزهای مختلف استفاده کرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

darstellen

A

فعل “darstellen”
به زبان آلمانی به معنای “نشان دادن”، “توصیف کردن”، “نمایش دادن” یا “تجسم کردن” است.
این فعل برای توصیف عمل بازنمایی یا تجسم یک موضوع، شخص، یا وضعیت به کار می‌رود.

نمایش دادن یک گرافیک
“Das Diagramm stellt die Verkaufszahlen des letzten Jahres dar.”
“نمودار فروش سال گذشته را نشان می‌دهد.”

توصیف کردن یک شخصیت
“Der Autor stellt den Protagonisten als mutigen Helden dar.”
“نویسنده قهرمان داستان را به عنوان یک قهرمان شجاع توصیف می‌کند.”

استفاده با ضمایر
نمایش دادن توسط من

“Ich möchte in meiner Präsentation die Vorteile dieses Produkts darstellen.”
“می‌خواهم در ارائه‌ام مزایای این محصول را نشان دهم.”

توصیف کردن توسط او (مونث)

“Sie stellt die historische Bedeutung des Gebäudes dar.”
“او اهمیت تاریخی ساختمان را توصیف می‌کند.”

تجسم کردن توسط آن‌ها

“Sie stellen die Szenen des Buches im Theater dar.”
“آن‌ها صحنه‌های کتاب را در تئاتر تجسم می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
نمایش دادن داده‌ها
“Die Grafik stellt die aktuellen Markttrends dar.”
“گرافیک روندهای فعلی بازار را نشان می‌دهد.”

توصیف کردن یک مشکل
“Der Bericht stellt die Herausforderungen des Projekts dar.”
“گزارش چالش‌های پروژه را توصیف می‌کند.”

تجسم کردن یک شخصیت
“Der Schauspieler stellt Hamlet auf der Bühne dar.”
“بازیگر نقش هملت را روی صحنه تجسم می‌کند.”

نمایش دادن نتایج
“Die Studie stellt die Ergebnisse der Umfrage dar.”
“مطالعه نتایج نظرسنجی را نشان می‌دهد.”

توصیف کردن یک فرآیند
“Das Handbuch stellt den Installationsprozess Schritt für Schritt dar.”
“راهنما فرآیند نصب را قدم به قدم توصیف می‌کند.”

نمایش دادن وضعیت اقتصادی
“Der Artikel stellt die aktuelle Wirtschaftslage dar.”
“مقاله وضعیت اقتصادی فعلی را توصیف می‌کند.”

تجسم کردن یک داستان
“Die Kinder stellen die Geschichte im Puppentheater dar.”
“کودکان داستان را در نمایش عروسکی تجسم می‌کنند.”

توصیف کردن یک راه‌حل
“Der Ingenieur stellt die Lösung für das technische Problem dar.”
“مهندس راه‌حل مشکل فنی را توصیف می‌کند.”

نمایش دادن احساسات
“Das Gemälde stellt tiefe Emotionen dar.”
“نقاشی احساسات عمیقی را نشان می‌دهد.”

توصیف کردن یک مفهوم
“Das Buch stellt komplexe wissenschaftliche Konzepte verständlich dar.”
“کتاب مفاهیم علمی پیچیده را به شکل قابل فهم توصیف می‌کند.”

تجسم کردن یک نقش
“Der Schauspieler stellt einen berühmten Detektiv dar.”
“بازیگر نقش یک کارآگاه مشهور را تجسم می‌کند.”

نمایش دادن تاثیرات
“Die Analyse stellt die Auswirkungen der neuen Politik dar.”
“تحلیل تاثیرات سیاست جدید را نشان می‌دهد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “darstellen” برای توصیف عمل نمایش دادن، توصیف کردن یا تجسم کردن موضوعات مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

drohen

A

تهدید شدن

فعل “drohen”
به زبان آلمانی به معنای “تهدید کردن” یا “در شرف وقوع بودن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن‌ها تهدیدی وجود دارد یا خطری نزدیک است.

تهدید کردن کسی
“Der Räuber drohte dem Ladenbesitzer mit einer Waffe.”
“دزد صاحب فروشگاه را با یک سلاح تهدید کرد.”

در شرف وقوع بودن خطر
“Ein Sturm droht die Küste zu treffen.”
“طوفانی در شرف رسیدن به ساحل است.”

استفاده با ضمایر
تهدید کردن توسط من

“Ich werde dir nicht drohen, aber du solltest vorsichtig sein.”
“من تو را تهدید نخواهم کرد، اما باید مراقب باشی.”

تهدید کردن توسط او (مونث)

“Sie drohte ihm, das Geheimnis zu verraten.”
“او او را تهدید کرد که راز را فاش خواهد کرد.”

در شرف وقوع بودن توسط آن‌ها

“Es droht ein wirtschaftlicher Abschwung, wenn keine Maßnahmen ergriffen werden.”
“یک رکود اقتصادی در شرف وقوع است اگر اقداماتی انجام نشود.”

مثال‌های بیشتر:
تهدید کردن با پیام
“Der Erpresser drohte, die Fotos zu veröffentlichen, wenn er kein Geld bekommt.”
“باج‌گیر تهدید کرد که اگر پول نگیرد، عکس‌ها را منتشر خواهد کرد.”

در شرف وقوع بودن حادثه
“Es droht ein Unfall, wenn die Straße nicht repariert wird.”
“اگر جاده تعمیر نشود، حادثه‌ای در شرف وقوع است.”

تهدید کردن با عواقب
“Der Lehrer drohte den Schülern mit Strafen, wenn sie ihre Hausaufgaben nicht machen.”
“معلم دانش‌آموزان را تهدید کرد که اگر تکالیفشان را انجام ندهند، مجازات خواهند شد.”

در شرف وقوع بودن فاجعه طبیعی
“Ein Erdbeben droht die Stadt zu erschüttern.”
“زلزله‌ای در شرف لرزاندن شهر است.”

تهدید کردن با اخراج
“Der Chef drohte ihm mit Kündigung, wenn er sich nicht verbessert.”
“رئیس او را تهدید کرد که اگر بهبود نیابد، اخراج خواهد شد.”

در شرف وقوع بودن بحران
“Eine Energiekrise droht das Land lahmzulegen.”
“بحران انرژی در شرف فلج کردن کشور است.”

تهدید کردن با ترک کردن
“Sie drohte, ihn zu verlassen, wenn er sich nicht ändert.”
“او تهدید کرد که اگر او تغییر نکند، او را ترک خواهد کرد.”

در شرف وقوع بودن کمبود
“Es droht ein Mangel an Lebensmitteln, wenn die Ernte schlecht ausfällt.”
“اگر محصول بد باشد، کمبود مواد غذایی در شرف وقوع است.”

تهدید کردن با اقدام قانونی
“Der Kunde drohte dem Unternehmen mit einer Klage.”
“مشتری شرکت را تهدید به اقدام قانونی کرد.”

در شرف وقوع بودن مشکل مالی
“Ein Finanzproblem droht das Projekt zu stoppen.”
“یک مشکل مالی در شرف متوقف کردن پروژه است.”

تهدید کردن با آسیب
“Der Täter drohte dem Zeugen mit körperlicher Gewalt.”
“مجرم شاهد را تهدید به خشونت جسمی کرد.”

در شرف وقوع بودن آتش‌سوزی
“Ein Feuer droht das Gebäude zu zerstören.”
“آتش‌سوزی در شرف ویران کردن ساختمان است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “drohen” برای توصیف تهدید کردن یا در شرف وقوع بودن خطرات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

تهدید کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

eingreifen in + Akk

A

دخالت در چیزی

عباره “eingreifen in + Akk.”
به زبان آلمانی به معنای “مداخله کردن در” یا “دخالت کردن در” است.
این عبارت برای توصیف عمل مداخله یا دخالت در یک وضعیت، روند یا مسئله به کار می‌رود.

مداخله در یک بحران
“Die Regierung musste in die Krise eingreifen, um die Situation zu stabilisieren.”
“دولت مجبور شد در بحران مداخله کند تا وضعیت را تثبیت کند.”

دخالت در یک نزاع
“Die Polizei griff in den Streit ein, um die Gewalt zu beenden.”
“پلیس در نزاع مداخله کرد تا به خشونت پایان دهد.”

استفاده با ضمایر
مداخله توسط من

“Ich möchte nicht in deine Angelegenheiten eingreifen.”
“من نمی‌خواهم در امور تو دخالت کنم.”

مداخله توسط او (مونث)

“Sie griff in das Gespräch ein, um Missverständnisse zu klären.”
“او در گفتگو مداخله کرد تا سوء تفاهم‌ها را برطرف کند.”

مداخله توسط آن‌ها

“Sie haben in das Projekt eingegriffen, um es rechtzeitig fertigzustellen.”
“آن‌ها در پروژه دخالت کردند تا آن را به موقع به پایان برسانند.”

مثال‌های بیشتر:
مداخله در امور داخلی
“Ein fremdes Land sollte nicht in die inneren Angelegenheiten eines anderen Landes eingreifen.”
“یک کشور بیگانه نباید در امور داخلی کشور دیگری دخالت کند.”

دخالت در پروسه
“Die Manager griffen in den Produktionsprozess ein, um die Effizienz zu steigern.”
“مدیران در فرآیند تولید مداخله کردند تا بهره‌وری را افزایش دهند.”

مداخله در سیاست
“Die Organisation griff in die politische Debatte ein, um ihre Position zu vertreten.”
“سازمان در بحث سیاسی مداخله کرد تا موضع خود را نمایان کند.”

دخالت در آموزش
“Eltern sollten nicht zu sehr in die schulische Ausbildung ihrer Kinder eingreifen.”
“والدین نباید بیش از حد در آموزش مدرسه‌ای فرزندانشان دخالت کنند.”

مداخله در حقوق بشر
“Die Vereinten Nationen griffen in die Menschenrechtsverletzungen ein, um Schutz zu bieten.”
“سازمان ملل در نقض حقوق بشر مداخله کرد تا حفاظت ارائه دهد.”

دخالت در یک مسابقه
“Der Schiedsrichter musste in das Spiel eingreifen, um die Regelverstöße zu ahnden.”
“داور مجبور شد در بازی مداخله کند تا تخلفات را مجازات کند.”

مداخله در مسائل مالی
“Die Zentralbank griff in den Finanzmarkt ein, um die Währung zu stabilisieren.”
“بانک مرکزی در بازار مالی مداخله کرد تا ارز را تثبیت کند.”

دخالت در زندگی خصوصی
“Es ist unhöflich, in die privaten Angelegenheiten anderer Menschen einzugreifen.”
“دخالت در امور خصوصی دیگران بی‌ادبانه است.”

مداخله در محیط زیست
“Die Umweltschutzorganisation griff in die Abholzung des Regenwaldes ein.”
“سازمان حفاظت از محیط زیست در قطع درختان جنگل‌های بارانی مداخله کرد.”

دخالت در اقتصاد
“Die Regierung griff in die Wirtschaft ein, um eine Rezession zu verhindern.”
“دولت در اقتصاد مداخله کرد تا از رکود جلوگیری کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “eingreifen in + Akk.” برای توصیف عمل مداخله یا دخالت در موقعیت‌ها و زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

erledigen

A

انجام دادن

فعل “erledigen”
به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن” یا “رسیدگی کردن” است.
این فعل برای توصیف کامل کردن یک کار، وظیفه یا تکلیف به کار می‌رود.

انجام دادن یک وظیفه
“Ich habe meine Hausaufgaben erledigt.”
“من تکالیفم را انجام دادم.”

رسیدگی کردن به یک مشکل
“Er hat das Problem schnell erledigt.”
“او به سرعت مشکل را حل کرد.”

استفاده با ضمایر
انجام دادن توسط من

“Ich werde die Einkäufe heute erledigen.”
“من خریدها را امروز انجام خواهم داد.”

انجام دادن توسط او (مونث)

“Sie hat alle notwendigen Anrufe erledigt.”
“او تمام تماس‌های ضروری را انجام داد.”

انجام دادن توسط آن‌ها

“Sie haben die Arbeit pünktlich erledigt.”
“آن‌ها کار را به موقع انجام دادند.”

مثال‌های بیشتر:
انجام دادن کارهای روزانه
“Ich muss noch einige Erledigungen in der Stadt machen.”
“باید چند کار در شهر انجام دهم.”

رسیدگی کردن به نامه‌ها
“Er hat alle Briefe, die auf seinem Schreibtisch lagen, erledigt.”
“او به تمام نامه‌هایی که روی میز کارش بودند، رسیدگی کرد.”

انجام دادن تکالیف مدرسه
“Die Schüler haben ihre Aufgaben rechtzeitig erledigt.”
“دانش‌آموزان تکالیفشان را به موقع انجام دادند.”

رسیدگی کردن به وظایف اداری
“Sie hat die Büroarbeiten schnell erledigt.”
“او وظایف اداری را به سرعت انجام داد.”

انجام دادن پروژه
“Wir haben das Projekt innerhalb der Frist erledigt.”
“ما پروژه را در مهلت مقرر انجام دادیم.”

رسیدگی کردن به مشکلات فنی
“Der Techniker hat das technische Problem sofort erledigt.”
“تکنسین بلافاصله به مشکل فنی رسیدگی کرد.”

انجام دادن تمیزکاری
“Er hat die Wohnung gründlich erledigt.”
“او به طور کامل به تمیزکاری آپارتمان رسیدگی کرد.”

رسیدگی کردن به امور مالی
“Sie hat alle finanziellen Angelegenheiten erledigt.”
“او به تمام امور مالی رسیدگی کرد.”

انجام دادن وظایف خانه
“Ich habe alle Hausarbeiten erledigt.”
“من تمام کارهای خانه را انجام دادم.”

رسیدگی کردن به مسائل کاری
“Der Manager hat alle dringenden Aufgaben erledigt.”
“مدیر به تمام وظایف فوری رسیدگی کرد.”

انجام دادن سفارشات
“Die Firma hat alle Kundenbestellungen rechtzeitig erledigt.”
“شرکت تمام سفارشات مشتریان را به موقع انجام داد.”

رسیدگی کردن به درخواست‌ها
“Er hat alle eingegangenen Anfragen erledigt.”
“او به تمام درخواست‌های دریافت شده رسیدگی کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “erledigen” برای توصیف انجام دادن یا رسیدگی کردن به کارها و وظایف مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

به اتمام رساندن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

erzeugen

A

بوجود آوردن

فعل “erzeugen” به زبان آلمانی به معنای “تولید کردن”، “ایجاد کردن” یا “به وجود آوردن” است. این فعل برای توصیف عمل ایجاد یا تولید چیزی استفاده می‌شود.

تولید کردن انرژی
“Die Solaranlagen erzeugen Strom aus Sonnenlicht.”
“پنل‌های خورشیدی از نور خورشید برق تولید می‌کنند.”

ایجاد کردن صدا
“Der Motor erzeugt ein lautes Geräusch.”
“موتور صدای بلندی ایجاد می‌کند.”

استفاده با ضمایر
تولید کردن توسط من

“Ich kann kreative Ideen erzeugen.”
“من می‌توانم ایده‌های خلاقانه تولید کنم.”

ایجاد کردن توسط او (مونث)

“Sie erzeugt schöne Kunstwerke aus recycelten Materialien.”
“او آثار هنری زیبایی از مواد بازیافتی ایجاد می‌کند.”

به وجود آوردن توسط آن‌ها

“Sie erzeugen innovative Produkte für den Markt.”
“آن‌ها محصولات نوآورانه‌ای برای بازار به وجود می‌آورند.”

مثال‌های بیشتر:
ایجاد کردن احساس
“Der Film erzeugt eine tiefe emotionale Wirkung.”
“فیلم یک تأثیر عمیق احساسی ایجاد می‌کند.”

تولید کردن Wärme
“Der Ofen erzeugt genug Wärme, um das ganze Haus zu heizen.”
“بخاری به اندازه کافی گرما تولید می‌کند تا کل خانه را گرم کند.”

به وجود آوردن شغل
“Das neue Unternehmen wird viele Arbeitsplätze erzeugen.”
“شرکت جدید شغل‌های زیادی به وجود خواهد آورد.”

ایجاد کردن مشکلات
“Die neuen Regelungen erzeugen einige unerwartete Probleme.”
“قوانین جدید برخی مشکلات غیرمنتظره ایجاد می‌کنند.”

تولید کردن Geräusche
“Der Wasserfall erzeugt ein beruhigendes Rauschen.”
“آبشار یک صدای آرامش‌بخش تولید می‌کند.”

ایجاد کردن خوشحالی
“Das Geschenk erzeugt viel Freude bei den Kindern.”
“هدیه خوشحالی زیادی برای بچه‌ها ایجاد می‌کند.”

تولید کردن Licht
“Die Glühbirne erzeugt ein helles Licht.”
“لامپ یک نور روشن تولید می‌کند.”

ایجاد کردن Spannung
“Das Buch erzeugt von Anfang an Spannung.”
“کتاب از همان ابتدا هیجان ایجاد می‌کند.”

تولید کردن Daten
“Der Sensor erzeugt genaue Daten für die Analyse.”
“حسگر داده‌های دقیقی برای تحلیل تولید می‌کند.”

ایجاد کردن Vertrauen
“Durch Transparenz kann man Vertrauen erzeugen.”
“از طریق شفافیت می‌توان اعتماد ایجاد کرد.”

تولید کردن Lärm
“Die Baustelle erzeugt viel Lärm.”
“کارگاه ساختمانی سر و صدای زیادی تولید می‌کند.”

ایجاد کردن Diskussionen
“Das kontroverse Thema erzeugt viele Diskussionen.”
“موضوع جنجالی بحث‌های زیادی ایجاد می‌کند.”

تولید کردن Lebensmittel
“Der Bauernhof erzeugt frische Lebensmittel.”
“مزرعه مواد غذایی تازه تولید می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “erzeugen” برای توصیف عمل ایجاد یا تولید چیزهای مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

تولید کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

etwas (nichts) werden aus + Akk.

A

Aus dieser Idee wird nie etwas werden.

عبارت “etwas (nichts) werden aus + Dat.” به زبان آلمانی به معنای “چیزی شدن” یا “هیچ چیز نشدن” از یک پروژه، برنامه، یا فرد است. این عبارت برای توصیف نتیجه یا پیشرفت یک برنامه یا پروژه استفاده می‌شود.

چیزی شدن از یک پروژه
“Es sieht so aus, als würde etwas Großes aus diesem Projekt werden.”
“به نظر می‌رسد که چیزی بزرگ از این پروژه خواهد شد.”

هیچ چیز نشدن از یک برنامه
“Leider ist nichts aus unseren Urlaubsplänen geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از برنامه‌های تعطیلات ما نشد.”

استفاده با ضمایر
چیزی شدن از من

“Ich hoffe, dass etwas Gutes aus mir wird.”
“امیدوارم که چیزی خوب از من بشود.”

چیزی شدن از او (مونث)

“Alle glauben, dass etwas Besonderes aus ihr wird.”
“همه باور دارند که او چیزی خاص خواهد شد.”

چیزی شدن از آن‌ها

“Wir werden sehen, ob etwas aus ihren Ideen wird.”
“خواهیم دید که آیا چیزی از ایده‌های آن‌ها می‌شود یا نه.”

مثال‌های بیشتر:
چیزی شدن از یک پروژه
“Wir haben hart gearbeitet, und jetzt wird endlich etwas aus unserem Projekt.”
“ما سخت کار کرده‌ایم و حالا بالاخره چیزی از پروژه ما می‌شود.”

هیچ چیز نشدن از یک نقشه
“Er hatte viele Pläne, aber nichts ist daraus geworden.”
“او برنامه‌های زیادی داشت، اما هیچ‌کدام به نتیجه نرسید.”

چیزی شدن از یک سرمایه‌گذاری
“Wenn wir Glück haben, könnte etwas Großes aus dieser Investition werden.”
“اگر شانس داشته باشیم، ممکن است چیزی بزرگ از این سرمایه‌گذاری بشود.”

هیچ چیز نشدن از یک تلاش
“Trotz aller Bemühungen ist nichts aus seiner Karriere als Musiker geworden.”
“با وجود همه تلاش‌ها، هیچ چیز از حرفه موسیقی او نشد.”

چیزی شدن از یک همکاری
“Es sieht so aus, als würde etwas sehr Produktives aus dieser Zusammenarbeit werden.”
“به نظر می‌رسد که چیزی بسیار پربار از این همکاری بشود.”

هیچ چیز نشدن از یک فرصت
“Leider ist nichts aus der großartigen Gelegenheit geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از فرصت عالی نشد.”

چیزی شدن از یک ایده
“Mit ein wenig Unterstützung könnte etwas Wunderbares aus deiner Idee werden.”
“با کمی حمایت، ممکن است چیزی شگفت‌انگیز از ایده تو بشود.”

هیچ چیز نشدن از یک رابطه
“Leider ist nichts aus ihrer Beziehung geworden.”
“متاسفانه هیچ چیز از رابطه آن‌ها نشد.”

چیزی شدن از یک ابتکار
“Wenn alles gut läuft, könnte etwas Bedeutendes aus dieser Initiative werden.”
“اگر همه چیز خوب پیش برود، ممکن است چیزی مهم از این ابتکار بشود.”

هیچ چیز نشدن از یک تلاش گروهی
“Obwohl sie hart gearbeitet haben, ist nichts aus ihrem Teamprojekt geworden.”
“اگرچه سخت کار کردند، هیچ چیز از پروژه گروهی آن‌ها نشد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “etwas (nichts) werden aus + Dat.” برای توصیف نتیجه یا پیشرفت یک برنامه، پروژه یا فرد در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

flüchten

A

فرار کردن

فعل “flüchten”
به زبان آلمانی به معنای “فرار کردن” یا “گریختن” است.
این فعل برای توصیف عمل فرار کردن از یک موقعیت خطرناک، ناامن یا ناراحت‌کننده استفاده می‌شود.

فرار کردن از جنگ
“Viele Menschen mussten vor dem Krieg flüchten.”
“بسیاری از مردم مجبور شدند از جنگ فرار کنند.”

گریختن از زندان
“Der Gefangene hat versucht, aus dem Gefängnis zu flüchten.”
“زندانی تلاش کرد از زندان فرار کند.”

استفاده با ضمایر
فرار کردن توسط من

“Ich musste aus dem Gebäude flüchten, als das Feuer ausbrach.”
“من مجبور شدم از ساختمان فرار کنم وقتی که آتش سوزی شد.”

فرار کردن توسط او (مونث)

“Sie flüchtete in ein sicheres Land, um Schutz zu suchen.”
“او به یک کشور امن گریخت تا پناه بگیرد.”

فرار کردن توسط آن‌ها

“Sie flüchteten aus der Stadt, um dem Erdbeben zu entkommen.”
“آن‌ها از شهر گریختند تا از زلزله فرار کنند.”

مثال‌های بیشتر:
فرار کردن از خطر
“Die Tiere flüchteten vor dem Waldbrand.”
“حیوانات از آتش‌سوزی جنگل فرار کردند.”

گریختن به یک کشور دیگر
“Viele Flüchtlinge flüchteten in die Nachbarländer.”
“بسیاری از پناهندگان به کشورهای همسایه گریختند.”

فرار کردن از سرما
“Die Obdachlosen flüchteten in die Notunterkünfte, um sich vor der Kälte zu schützen.”
“بی‌خانمان‌ها به پناهگاه‌ها گریختند تا خود را از سرما محافظت کنند.”

گریختن از تعقیب
“Der Verdächtige flüchtete, als die Polizei eintraf.”
“مظنون فرار کرد وقتی که پلیس رسید.”

فرار کردن از خشونت
“Die Familie flüchtete vor der häuslichen Gewalt.”
“خانواده از خشونت خانگی فرار کردند.”

گریختن از یک فاجعه طبیعی
“Viele Menschen flüchteten vor dem Hurrikan.”
“بسیاری از مردم از طوفان گریختند.”

فرار کردن از زندانی
“Der Insasse flüchtete durch einen Tunnel aus dem Gefängnis.”
“زندانی از طریق تونلی از زندان فرار کرد.”

گریختن از یک موقعیت ناامن
“Die Journalisten flüchteten aus dem Krisengebiet.”
“خبرنگاران از منطقه بحران‌زده گریختند.”

فرار کردن از حمله
“Die Dorfbewohner flüchteten in die Berge, um den Angreifern zu entkommen.”
“روستاییان به کوه‌ها گریختند تا از مهاجمان فرار کنند.”

گریختن از شرایط سخت
“Viele Menschen flüchteten vor der Dürre und Hungersnot.”
“بسیاری از مردم از خشکسالی و قحطی فرار کردند.”

فرار کردن به مکانی امن
“Die Kinder flüchteten in das Haus, als der Sturm begann.”
“کودکان به خانه گریختند وقتی که طوفان شروع شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “flüchten” برای توصیف عمل فرار کردن یا گریختن در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

handeln von + Dat.

A

عبارت “handeln von + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “درباره چیزی بودن” یا “پرداختن به چیزی” است.
این عبارت برای توصیف موضوع یا محتوای یک کتاب، فیلم، مقاله یا هر نوع متنی استفاده می‌شود.

فیلم درباره عشق
“Der Film handelt von einer tragischen Liebesgeschichte.”
“فیلم درباره یک داستان عاشقانه تراژیک است.”

کتاب درباره تاریخ
“Das Buch handelt von der Geschichte des alten Rom.”
“کتاب درباره تاریخ روم باستان است.”

استفاده با ضمایر
پرداختن به توسط من

“Mein Vortrag handelt von den neuesten Forschungsergebnissen.”
“سخنرانی من درباره نتایج جدیدترین تحقیقات است.”

پرداختن به توسط او (مونث)

“Ihre Dissertation handelt von den sozialen Auswirkungen der Digitalisierung.”
“پایان‌نامه او درباره تأثیرات اجتماعی دیجیتال‌سازی است.”

پرداختن به توسط آن‌ها

“Der Bericht handelt von den wirtschaftlichen Entwicklungen des letzten Jahres.”
“گزارش درباره تحولات اقتصادی سال گذشته است.”

مثال‌های بیشتر:
مقاله درباره تغییرات اقلیمی
“Der Artikel handelt von den Ursachen und Folgen des Klimawandels.”
“مقاله درباره علل و پیامدهای تغییرات اقلیمی است.”

داستان درباره ماجراجویی
“Die Geschichte handelt von den Abenteuern eines jungen Entdeckers.”
“داستان درباره ماجراجویی‌های یک کاشف جوان است.”

مستند درباره حیات وحش
“Die Dokumentation handelt von der Tierwelt in der Arktis.”
“مستند درباره حیات وحش در قطب شمال است.”

سخنرانی درباره نوآوری
“Der Vortrag handelt von den neuesten Innovationen in der Technologie.”
“سخنرانی درباره جدیدترین نوآوری‌ها در فناوری است.”

سریال درباره دوستی
“Die Serie handelt von der Freundschaft zwischen zwei Frauen.”
“سریال درباره دوستی بین دو زن است.”

کتاب درباره سفر
“Das Reisebuch handelt von den schönsten Orten in Europa.”
“کتاب سفر درباره زیباترین مکان‌ها در اروپا است.”

تحقیق درباره سلامت
“Die Studie handelt von den Auswirkungen einer gesunden Ernährung.”
“تحقیق درباره تأثیرات یک رژیم غذایی سالم است.”

نمایشنامه درباره جنگ
“Das Theaterstück handelt von den Schrecken des Krieges.”
“نمایشنامه درباره وحشت‌های جنگ است.”

گزارش درباره بحران اقتصادی
“Der Wirtschaftsbericht handelt von der aktuellen Finanzkrise.”
“گزارش اقتصادی درباره بحران مالی فعلی است.”

فیلم مستند درباره هنر
“Der Film handelt von der Entwicklung der modernen Kunst.”
“فیلم درباره توسعه هنر مدرن است.”

کنفرانس درباره حقوق بشر
“Die Konferenz handelt von den Herausforderungen im Bereich der Menschenrechte.”
“کنفرانس درباره چالش‌های حوزه حقوق بشر است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “handeln von + Dat.” برای توصیف موضوع یا محتوای متون مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

sich akk für jdn/etw einsetzen

A

عبارت “sich für jdn/etw einsetzen”
به زبان آلمانی به معنای “برای کسی/چیزی تلاش کردن” یا “از کسی/چیزی حمایت کردن” است.
این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن
فرد برای حمایت یا دفاع از کسی یا چیزی به طور فعالانه تلاش می‌کند.

حمایت از حقوق بشر
“Er setzt sich für die Menschenrechte ein.”
“او برای حقوق بشر تلاش می‌کند.”

دفاع از محیط زیست
“Sie setzt sich für den Umweltschutz ein.”
“او برای حفاظت از محیط زیست تلاش می‌کند.”

استفاده با ضمایر
تلاش کردن توسط من

“Ich setze mich für die Gleichberechtigung ein.”
“من برای برابری تلاش می‌کنم.”

تلاش کردن توسط او (مونث)

“Sie setzt sich für die Rechte der Frauen ein.”
“او برای حقوق زنان تلاش می‌کند.”

تلاش کردن توسط آن‌ها

“Sie setzen sich für bessere Arbeitsbedingungen ein.”
“آن‌ها برای شرایط کاری بهتر تلاش می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
حمایت از آموزش
“Er setzt sich für eine bessere Bildung für alle Kinder ein.”
“او برای آموزش بهتر برای همه کودکان تلاش می‌کند.”

دفاع از حیوانات
“Die Organisation setzt sich für den Tierschutz ein.”
“سازمان برای حمایت از حیوانات تلاش می‌کند.”

حمایت از صلح
“Viele Menschen setzen sich für den Weltfrieden ein.”
“بسیاری از مردم برای صلح جهانی تلاش می‌کنند.”

دفاع از عدالت اجتماعی
“Sie setzt sich für soziale Gerechtigkeit ein.”
“او برای عدالت اجتماعی تلاش می‌کند.”

حمایت از قربانیان
“Die Gruppe setzt sich für die Opfer von Gewalt ein.”
“گروه برای قربانیان خشونت تلاش می‌کند.”

تلاش برای حقوق کارگران
“Die Gewerkschaft setzt sich für die Rechte der Arbeiter ein.”
“اتحادیه برای حقوق کارگران تلاش می‌کند.”

حمایت از بیماران
“Der Arzt setzt sich für die Bedürfnisse seiner Patienten ein.”
“پزشک برای نیازهای بیمارانش تلاش می‌کند.”

دفاع از آزادی بیان
“Viele Journalisten setzen sich für die Meinungsfreiheit ein.”
“بسیاری از خبرنگاران برای آزادی بیان تلاش می‌کنند.”

حمایت از جوانان
“Die Lehrerin setzt sich für die Förderung der Jugend ein.”
“معلم برای تقویت جوانان تلاش می‌کند.”

دفاع از حقوق پناهندگان
“Die Aktivisten setzen sich für die Rechte der Flüchtlinge ein.”
“فعالان برای حقوق پناهندگان تلاش می‌کنند.”

حمایت از فرهنگ
“Er setzt sich für den Erhalt der kulturellen Traditionen ein.”
“او برای حفظ سنت‌های فرهنگی تلاش می‌کند.”

دفاع از علم
“Sie setzt sich für die Förderung der wissenschaftlichen Forschung ein.”
“او برای ترویج تحقیقات علمی تلاش می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “sich für jdn/etw einsetzen” برای توصیف تلاش‌ها و حمایت‌های فعالانه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

das Leben [für etw akk] einsetzen

A

زندگی خودتو برای چیزی به خطر انداختن

عبارت “das Leben [für etw Akk.] einsetzen”
به زبان آلمانی به معنای “زندگی خود را برای چیزی به خطر انداختن” یا “جان خود را برای چیزی فدا کردن” است.
این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد به طور فعالانه و با خطر کردن جان خود،
از چیزی یا کسی حمایت می‌کند یا برای هدفی می‌جنگد.

جان فدا کردن برای آزادی
“Viele Menschen haben ihr Leben für die Freiheit eingesetzt.”
“بسیاری از مردم جان خود را برای آزادی فدا کرده‌اند.”

جان به خطر انداختن برای عدالت
“Er war bereit, sein Leben für die Gerechtigkeit einzusetzen.”
“او آماده بود تا جان خود را برای عدالت به خطر بیندازد.”

استفاده با ضمایر
جان فدا کردن توسط من

“Ich würde mein Leben für meine Familie einsetzen.”
“من حاضرم جانم را برای خانواده‌ام فدا کنم.”

جان به خطر انداختن توسط او (مونث)

“Sie hat ihr Leben für die Rettung anderer eingesetzt.”
“او جان خود را برای نجات دیگران به خطر انداخت.”

جان فدا کردن توسط آن‌ها

“Sie haben ihr Leben für ihr Land eingesetzt.”
“آن‌ها جان خود را برای کشورشان فدا کردند.”

مثال‌های بیشتر:
فداکاری برای وطن
“Die Soldaten haben ihr Leben für ihr Vaterland eingesetzt.”
“سربازان جان خود را برای وطن خود فدا کردند.”

به خطر انداختن جان برای دوستان
“Er setzte sein Leben für seine Freunde ein.”
“او جان خود را برای دوستانش به خطر انداخت.”

جان فدا کردن برای حقوق بشر
“Viele Aktivisten haben ihr Leben für die Menschenrechte eingesetzt.”
“بسیاری از فعالان جان خود را برای حقوق بشر فدا کرده‌اند.”

به خطر انداختن جان برای نجات حیوانات
“Sie setzte ihr Leben für die Rettung der Tiere ein.”
“او جان خود را برای نجات حیوانات به خطر انداخت.”

فداکاری برای صلح
“Er setzte sein Leben für den Weltfrieden ein.”
“او جان خود را برای صلح جهانی فدا کرد.”

به خطر انداختن جان برای عدالت اجتماعی
“Viele Menschen haben ihr Leben für soziale Gerechtigkeit eingesetzt.”
“بسیاری از مردم جان خود را برای عدالت اجتماعی به خطر انداخته‌اند.”

فداکاری برای علم
“Er setzte sein Leben für wissenschaftliche Entdeckungen ein.”
“او جان خود را برای اکتشافات علمی فدا کرد.”

به خطر انداختن جان برای خانواده
“Sie war bereit, ihr Leben für ihre Kinder einzusetzen.”
“او آماده بود تا جان خود را برای فرزندانش به خطر بیندازد.”

فداکاری برای ایمان
“Viele Gläubige haben ihr Leben für ihren Glauben eingesetzt.”
“بسیاری از مؤمنان جان خود را برای ایمانشان فدا کرده‌اند.”

به خطر انداختن جان برای کمک به دیگران
“Er setzte sein Leben ein, um anderen zu helfen.”
“او جان خود را به خطر انداخت تا به دیگران کمک کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “das Leben [für etw Akk.] einsetzen” برای توصیف فداکاری‌ها و تلاش‌های جان‌فشانانه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

einsetzen

A

استفاده کردن

فعل “einsetzen” به زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن”، “به کار بردن”، “تعیین کردن” یا “گماشتن” است. این فعل در زمینه‌های مختلف معانی مختلفی دارد.

استفاده کردن از تکنولوژی
“Wir müssen moderne Technologien einsetzen, um effizienter zu arbeiten.”
“ما باید از تکنولوژی‌های مدرن استفاده کنیم تا کارایی بیشتری داشته باشیم.”

به کار بردن منابع
“Die Firma setzt alle verfügbaren Ressourcen ein, um das Projekt abzuschließen.”
“شرکت از تمام منابع موجود استفاده می‌کند تا پروژه را به پایان برساند.”

استفاده با ضمایر
به کار بردن توسط من

“Ich setze mein Wissen und meine Fähigkeiten ein, um das Team zu unterstützen.”
“من از دانش و مهارت‌هایم استفاده می‌کنم تا تیم را حمایت کنم.”

به کار بردن توسط او (مونث)

“Sie setzt ihre Erfahrung ein, um das Problem zu lösen.”
“او از تجربه‌اش استفاده می‌کند تا مشکل را حل کند.”

استفاده توسط آن‌ها

“Sie setzen ihre besten Leute ein, um die Herausforderung zu meistern.”
“آن‌ها بهترین افراد خود را به کار می‌گیرند تا چالش را پشت سر بگذارند.”

مثال‌های بیشتر:
تعیین کردن یک مدیر
“Der Vorstand hat einen neuen Geschäftsführer eingesetzt.”
“هیئت مدیره یک مدیر عامل جدید تعیین کرد.”

استفاده از ابزار
“Er setzt verschiedene Werkzeuge ein, um das Auto zu reparieren.”
“او از ابزارهای مختلفی استفاده می‌کند تا ماشین را تعمیر کند.”

گماشتن یک نماینده
“Die Partei hat einen neuen Kandidaten für die Wahl eingesetzt.”
“حزب یک کاندیدای جدید برای انتخابات گماشته است.”

استفاده از دارو
“Der Arzt setzt ein neues Medikament zur Behandlung ein.”
“پزشک از یک داروی جدید برای درمان استفاده می‌کند.”

به کار بردن استراتژی
“Die Manager setzen eine neue Strategie ein, um den Umsatz zu steigern.”
“مدیران از یک استراتژی جدید استفاده می‌کنند تا فروش را افزایش دهند.”

استفاده از مهارت‌ها
“Sie setzt ihre Kommunikationsfähigkeiten ein, um das Team zu führen.”
“او از مهارت‌های ارتباطی‌اش استفاده می‌کند تا تیم را رهبری کند.”

گماشتن سربازان
“Die Regierung hat zusätzliche Truppen an die Grenze eingesetzt.”
“دولت نیروهای اضافی را در مرز مستقر کرده است.”

استفاده از نرم‌افزار
“Das Unternehmen setzt eine spezielle Software zur Datenanalyse ein.”
“شرکت از یک نرم‌افزار خاص برای تحلیل داده‌ها استفاده می‌کند.”

به کار بردن تاکتیک
“Die Sportmannschaft setzt eine neue Taktik im Spiel ein.”
“تیم ورزشی از یک تاکتیک جدید در بازی استفاده می‌کند.”

تعیین کردن یک کمیته
“Die Schule hat ein Komitee eingesetzt, um die Veranstaltung zu organisieren.”
“مدرسه یک کمیته تعیین کرده است تا رویداد را سازمان‌دهی کند.”

استفاده از سرمایه
“Der Investor setzt sein Kapital klug ein, um Gewinne zu maximieren.”
“سرمایه‌گذار از سرمایه‌اش به طور هوشمندانه استفاده می‌کند تا سود را به حداکثر برساند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “einsetzen” برای توصیف استفاده کردن، به کار بردن، تعیین کردن یا گماشتن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

löschen

A

کردن delete

فعل “löschen” به زبان آلمانی به معنای “خاموش کردن”، “حذف کردن” یا “پاک کردن” است. این فعل در زمینه‌های مختلف معانی متفاوتی دارد.

خاموش کردن آتش
“Die Feuerwehr hat das Feuer schnell gelöscht.”
“آتش‌نشانی آتش را به سرعت خاموش کرد.”

حذف کردن یک فایل
“Er hat versehentlich wichtige Dateien von seinem Computer gelöscht.”
“او به اشتباه فایل‌های مهم را از کامپیوترش حذف کرد.”

استفاده با ضمایر
خاموش کردن توسط من

“Ich habe die Kerzen nach dem Abendessen gelöscht.”
“من شمع‌ها را بعد از شام خاموش کردم.”

حذف کردن توسط او (مونث)

“Sie hat alte Nachrichten aus ihrem Posteingang gelöscht.”
“او پیام‌های قدیمی را از صندوق ورودی‌اش حذف کرد.”

پاک کردن توسط آن‌ها

“Sie haben alle Spuren von ihrem Besuch gelöscht.”
“آن‌ها تمام آثار بازدید خود را پاک کردند.”

مثال‌های بیشتر:
پاک کردن تخته
“Der Lehrer hat die Tafel nach der Stunde gelöscht.”
“معلم تخته را بعد از کلاس پاک کرد.”

حذف کردن حساب کاربری
“Er hat sein Konto auf der Social-Media-Plattform gelöscht.”
“او حساب کاربری خود را در شبکه اجتماعی حذف کرد.”

خاموش کردن چراغ‌ها
“Bitte löschen Sie das Licht, wenn Sie den Raum verlassen.”
“لطفاً هنگام ترک اتاق چراغ‌ها را خاموش کنید.”

پاک کردن اشتباهات
“Sie hat die Fehler im Dokument gelöscht.”
“او اشتباهات موجود در سند را پاک کرد.”

خاموش کردن موتور
“Er hat den Motor des Autos gelöscht.”
“او موتور ماشین را خاموش کرد.”

حذف کردن داده‌ها
“Der Administrator hat alle veralteten Daten aus der Datenbank gelöscht.”
“مدیر تمام داده‌های قدیمی را از پایگاه داده حذف کرد.”

پاک کردن تخته سفید
“Die Schüler haben die Tafel nach dem Unterricht gelöscht.”
“دانش‌آموزان تخته سفید را بعد از کلاس پاک کردند.”

خاموش کردن رایانه
“Er hat den Computer nach der Arbeit gelöscht.”
“او کامپیوتر را بعد از کار خاموش کرد.”

حذف کردن یادداشت‌ها
“Sie hat die alten Notizen aus ihrem Notizbuch gelöscht.”
“او یادداشت‌های قدیمی را از دفترچه‌اش حذف کرد.”

پاک کردن حافظه دستگاه
“Er hat den Cache seines Browsers gelöscht.”
“او حافظه پنهان مرورگرش را پاک کرد.”

خاموش کردن دستگاه‌های الکترونیکی
“Bitte löschen Sie alle Geräte, bevor Sie gehen.”
“لطفاً قبل از رفتن تمام دستگاه‌ها را خاموش کنید.”

حذف کردن نظرات ناپسند
“Der Moderator hat die beleidigenden Kommentare gelöscht.”
“مدیر نظرات توهین‌آمیز را حذف کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “löschen” برای توصیف خاموش کردن، حذف کردن یا پاک کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

nachwachsen

A

دوباره رشد کردن

فعل “nachwachsen” به زبان آلمانی به معنای “دوباره رشد کردن” یا “از نو روییدن” است. این فعل برای توصیف فرآیندی استفاده می‌شود که در آن چیزی که قطع یا از بین رفته بود، دوباره رشد می‌کند یا جایگزین می‌شود.

دوباره رشد کردن مو
“Nach dem Haarschnitt wachsen die Haare schnell nach.”
“بعد از کوتاه کردن مو، موها به سرعت دوباره رشد می‌کنند.”

از نو روییدن گیاهان
“Nach dem Winter wachsen die Blumen im Frühling wieder nach.”
“بعد از زمستان، گل‌ها در بهار دوباره می‌رویند.”

استفاده با ضمایر
دوباره رشد کردن توسط من

“Meine Nägel wachsen sehr schnell nach.”
“ناخن‌های من خیلی سریع دوباره رشد می‌کنند.”

دوباره رشد کردن توسط او (مونث)

“Ihre Haare wachsen nach der Chemotherapie wieder nach.”
“موهای او بعد از شیمی‌درمانی دوباره رشد می‌کنند.”

دوباره رشد کردن توسط آن‌ها

“Die Bäume im Wald wachsen nach dem Brand langsam nach.”
“درختان در جنگل بعد از آتش‌سوزی به آرامی دوباره می‌رویند.”

مثال‌های بیشتر:
دوباره رشد کردن پوست
“Die Haut wächst nach einer Verletzung normalerweise schnell nach.”
“پوست بعد از یک زخم معمولاً سریع دوباره رشد می‌کند.”

از نو روییدن علف‌ها
“Nach dem Mähen wachsen die Gräser im Garten wieder nach.”
“بعد از چمن‌زنی، علف‌ها در باغ دوباره می‌رویند.”

دوباره رشد کردن شاخه‌ها
“Nach dem Beschneiden wachsen die Äste des Baumes wieder nach.”
“بعد از هرس کردن، شاخه‌های درخت دوباره رشد می‌کنند.”

از نو روییدن گیاهان در باغ
“Nach dem Winter wachsen die Pflanzen im Garten wieder nach.”
“بعد از زمستان، گیاهان در باغ دوباره می‌رویند.”

دوباره رشد کردن ریش
“Nach dem Rasieren wächst der Bart in wenigen Tagen nach.”
“بعد از اصلاح، ریش در چند روز دوباره رشد می‌کند.”

از نو روییدن جنگل‌ها
“Nach der Rodung wächst der Wald nur langsam nach.”
“بعد از قطع درختان، جنگل فقط به آرامی دوباره می‌روید.”

دوباره رشد کردن پرها
“Die Federn des Vogels wachsen nach der Mauser wieder nach.”
“پرهای پرنده بعد از پرریزی دوباره رشد می‌کنند.”

از نو روییدن سبزی‌ها
“Nach der Ernte wachsen einige Gemüsesorten wieder nach.”
“بعد از برداشت، برخی از انواع سبزی‌ها دوباره می‌رویند.”

دوباره رشد کردن شاخک‌های خرچنگ
“Die Scheren des Krebses wachsen nach einer Verletzung wieder nach.”
“شاخک‌های خرچنگ بعد از یک آسیب دوباره رشد می‌کنند.”

از نو روییدن گل‌ها
“Die Blumen wachsen im Frühling nach dem Frost wieder nach.”
“گل‌ها در بهار بعد از یخ‌زدگی دوباره می‌رویند.”

دوباره رشد کردن دندان‌ها
“Bei einigen Tieren wachsen die Zähne lebenslang nach.”
“در برخی از حیوانات، دندان‌ها به طور مداوم در طول زندگی دوباره رشد می‌کنند.”

از نو روییدن برگ‌ها
“Die Blätter des Baumes wachsen nach dem Herbst wieder nach.”
“برگ‌های درخت بعد از پاییز دوباره می‌رویند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “nachwachsen” برای توصیف فرآیند دوباره رشد کردن یا از نو روییدن چیزهای مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

nachweisen vs. beweisen

A

ثابت کردن

هر دو فعل “nachweisen” و “beweisen” به معنای “اثبات کردن” در زبان آلمانی هستند، اما تفاوت‌های ظریفی در کاربرد آن‌ها وجود دارد.

nachweisen
“Nachweisen” به معنای “اثبات کردن” یا “ارائه مدرک” است. این فعل بیشتر در زمینه‌هایی استفاده می‌شود که نیاز به ارائه مدرک یا سند معتبر برای اثبات یک ادعا وجود دارد.

beweisen
“Beweisen” به معنای “اثبات کردن” به طور کلی‌تر است و بیشتر در زمینه‌های علمی، ریاضیاتی، یا حقوقی استفاده می‌شود. این فعل برای اثبات یک حقیقت یا نظریه به کار می‌رود.

nachweisen

مثال‌ها:
اثبات کردن توانایی

“Er konnte seine Sprachkenntnisse durch ein Zertifikat nachweisen.”
“او توانست مهارت‌های زبانی خود را با یک گواهی اثبات کند.”

ارائه مدرک تحصیلی

“Sie musste ihren Abschluss an der Universität nachweisen.”
“او باید مدرک تحصیلی خود از دانشگاه را ارائه می‌داد.”

اثبات کردن هویت

“Der Bewerber musste seine Identität mit einem Ausweis nachweisen.”
“متقاضی باید هویت خود را با یک کارت شناسایی اثبات می‌کرد.”

اثبات کردن حضور

“Er konnte seine Anwesenheit durch eine Unterschrift nachweisen.”
“او توانست حضور خود را با یک امضا اثبات کند.”

beweisen

مثال‌ها:
اثبات کردن یک نظریه علمی

“Die Forscher konnten ihre Hypothese durch Experimente beweisen.”
“پژوهشگران توانستند فرضیه خود را با آزمایش‌ها اثبات کنند.”

اثبات کردن بی‌گناهی

“Der Anwalt konnte die Unschuld seines Mandanten beweisen.”
“وکیل توانست بی‌گناهی موکل خود را اثبات کند.”

اثبات کردن یک قضیه ریاضی

“Der Mathematiker hat den Satz mit einer logischen Argumentation bewiesen.”
“ریاضیدان قضیه را با یک استدلال منطقی اثبات کرد.”

اثبات کردن یک واقعیت

“Es lässt sich nicht beweisen, dass er dort gewesen ist.”
“نمی‌توان اثبات کرد که او آنجا بوده است.”

تفاوت‌ها:
“Nachweisen” بیشتر بر ارائه مدرک یا سند معتبر برای اثبات چیزی تاکید دارد.
“Beweisen” به طور کلی‌تر برای اثبات یک حقیقت یا نظریه به کار می‌رود و معمولاً در زمینه‌های علمی، حقوقی یا ریاضیاتی استفاده می‌شود.
استفاده در جملات:
nachweisen

“Er konnte seine Kenntnisse in Mathematik durch ein Zertifikat nachweisen.”
“او توانست دانش خود در ریاضیات را با یک گواهی اثبات کند.”

beweisen

“Die Wissenschaftler konnten durch Experimente beweisen, dass ihre Theorie korrekt ist.”
“دانشمندان توانستند از طریق آزمایش‌ها اثبات کنند که نظریه آن‌ها صحیح است.”

این تفاوت‌ها و مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از افعال “nachweisen” و “beweisen” در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

retten

A

نجات دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

scheitern an + Dat.

A

شکست خوردن به دلیل

عبارت “scheitern an + Dat.”
به زبان آلمانی به معنای “ناکام شدن به دلیل چیزی” یا “شکست خوردن به خاطر چیزی” است.
این عبارت برای توصیف موقعیتی استفاده می‌شود که در آن تلاش یا پروژه‌ای به دلیل یک مشکل یا مانع خاص ناکام می‌ماند.

ناکام شدن در یک امتحان به دلیل کمبود آمادگی
“Er ist an der Prüfung gescheitert, weil er nicht genug vorbereitet war.”
“او به دلیل عدم آمادگی کافی در امتحان ناکام شد.”

شکست خوردن پروژه به دلیل مشکلات مالی
“Das Projekt scheiterte an finanziellen Schwierigkeiten.”
“پروژه به دلیل مشکلات مالی شکست خورد.”

استفاده با ضمایر
ناکام شدن توسط من

“Ich bin an der Aufgabe gescheitert, weil sie zu kompliziert war.”
“من در انجام وظیفه ناکام شدم چون خیلی پیچیده بود.”

شکست خوردن توسط او (مونث)

“Sie ist an ihren eigenen Erwartungen gescheitert.”
“او به خاطر انتظارات خودش شکست خورد.”

ناکام شدن توسط آن‌ها

“Sie sind an den Verhandlungen gescheitert, weil sie keinen Kompromiss finden konnten.”
“آن‌ها در مذاکرات شکست خوردند چون نتوانستند به توافق برسند.”

مثال‌های بیشتر:
ناکام شدن در یک ورزش به دلیل عدم تمرین کافی
“Er scheiterte an dem Marathon, weil er nicht genug trainiert hatte.”
“او به دلیل عدم تمرین کافی در ماراتن ناکام شد.”

شکست خوردن یک کسب‌وکار به دلیل مدیریت ضعیف
“Das Unternehmen scheiterte an schlechter Führung.”
“شرکت به دلیل مدیریت ضعیف شکست خورد.”

ناکام شدن در یک پروژه گروهی به دلیل نبود همکاری
“Das Team scheiterte an der fehlenden Zusammenarbeit.”
“تیم به دلیل نبود همکاری شکست خورد.”

شکست خوردن در یک مصاحبه شغلی به دلیل اضطراب
“Sie scheiterte an dem Vorstellungsgespräch, weil sie zu nervös war.”
“او به دلیل اضطراب زیاد در مصاحبه شغلی ناکام شد.”

ناکام شدن در امتحان رانندگی به دلیل عدم تمرین
“Er ist an der Fahrprüfung gescheitert, weil er nicht genug geübt hatte.”
“او به دلیل تمرین نکردن کافی در امتحان رانندگی ناکام شد.”

شکست خوردن در یک امتحان به دلیل سوالات دشوار
“Die Schüler scheiterten an der Prüfung, weil die Fragen zu schwer waren.”
“دانش‌آموزان به دلیل دشوار بودن سوالات در امتحان ناکام شدند.”

ناکام شدن در تلاش برای کاهش وزن به دلیل عدم انگیزه
“Sie scheiterte an ihrem Diätplan, weil ihr die Motivation fehlte.”
“او به دلیل نبود انگیزه در برنامه غذایی‌اش ناکام شد.”

شکست خوردن در یک مسابقه به دلیل آسیب
“Der Athlet scheiterte an dem Wettkampf, weil er sich verletzt hatte.”
“ورزشکار به دلیل مصدومیت در مسابقه ناکام شد.”

ناکام شدن در یک آزمون به دلیل زمان ناکافی
“Er scheiterte an der Prüfung, weil ihm die Zeit nicht reichte.”
“او به دلیل کمبود زمان در امتحان ناکام شد.”

شکست خوردن یک ایده به دلیل عدم پشتیبانی
“Das Projekt scheiterte an mangelnder Unterstützung.”
“پروژه به دلیل نبود حمایت شکست خورد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “scheitern an + Dat.” برای توصیف ناکام شدن یا شکست خوردن به دلیل یک مشکل یا مانع خاص استفاده کرد.

به نتیجیه نرسیدن به دلیل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

sich lohnen

A

ارزیدن

فعل “sich lohnen”
به زبان آلمانی به معنای “ارزش داشتن” یا “ارزشمند بودن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن‌ها تلاش یا سرمایه‌گذاری برای انجام کاری ارزشمند یا مفید است.

بازدید از موزه
“Das Museum ist wirklich sehenswert. Es lohnt sich, einen Besuch abzustatten.”
“این موزه واقعاً دیدنی است. ارزش بازدید دارد.”

مطالعه کردن برای امتحان
“Es lohnt sich, frühzeitig für die Prüfung zu lernen.”
“ارزش دارد که از قبل برای امتحان مطالعه کنید.”

استفاده با ضمایر
ارزش داشتن برای من

“Es hat sich für mich gelohnt, den Kurs zu belegen.”
“برای من ارزش داشت که در این دوره شرکت کنم.”

ارزشمند بودن برای او (مونث)

“Für sie hat es sich gelohnt, das Buch zu lesen.”
“برای او ارزشمند بود که کتاب را بخواند.”

ارزشمند بودن برای آن‌ها

“Es lohnt sich für sie, in dieses Projekt zu investieren.”
“برای آن‌ها ارزش دارد که در این پروژه سرمایه‌گذاری کنند.”

مثال‌های بیشتر:
سفر به یک شهر تاریخی
“Die Reise nach Rom lohnt sich auf jeden Fall.”
“سفر به رم قطعاً ارزشمند است.”

خرید یک محصول با کیفیت
“Es lohnt sich, ein bisschen mehr Geld für gute Qualität auszugeben.”
“ارزش دارد که کمی بیشتر برای کیفیت خوب هزینه کنید.”

یادگیری یک زبان جدید
“Es lohnt sich, eine neue Sprache zu lernen.”
“ارزش دارد که یک زبان جدید یاد بگیرید.”

تماشای یک فیلم کلاسیک
“Der Film ist ein Klassiker. Es lohnt sich, ihn anzuschauen.”
“این فیلم یک اثر کلاسیک است. ارزش دارد که آن را تماشا کنید.”

شرکت در یک دوره آموزشی
“Es lohnt sich, an diesem Workshop teilzunehmen.”
“ارزش دارد که در این کارگاه آموزشی شرکت کنید.”

انجام یک کار داوطلبانه
“Es lohnt sich, Zeit für ehrenamtliche Arbeit zu investieren.”
“ارزش دارد که زمان خود را برای کار داوطلبانه سرمایه‌گذاری کنید.”

بازدید از یک نمایشگاه هنری
“Die Ausstellung ist beeindruckend. Es lohnt sich, sie zu sehen.”
“نمایشگاه تأثیرگذار است. ارزش دارد که آن را ببینید.”

خرید یک بیمه‌نامه
“Es lohnt sich, eine gute Krankenversicherung abzuschließen.”
“ارزش دارد که یک بیمه‌نامه درمانی خوب داشته باشید.”

انجام یک پروژه تحقیقاتی
“Es lohnt sich, in die Forschung zu investieren.”
“ارزش دارد که در تحقیقات سرمایه‌گذاری کنید.”

نگهداری از سلامت
“Es lohnt sich, auf die eigene Gesundheit zu achten.”
“ارزش دارد که به سلامت خود توجه کنید.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich lohnen” برای توصیف موقعیت‌هایی که در آن‌ها تلاش یا سرمایه‌گذاری ارزشمند یا مفید است، استفاده کرد.

سودآور بودن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

umschauen

A

به دور و بر نگاهی انداختن

فعل “umschauen”
به زبان آلمانی به معنای “نگاه کردن” یا “جستجو کردن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد به اطراف نگاه می‌کند یا به دنبال چیزی می‌گردد.

نگاه کردن در فروشگاه
“Ich möchte mich nur umschauen.”
“من فقط می‌خواهم نگاهی بیندازم.”

جستجو کردن برای یک آپارتمان
“Wir haben uns nach einer neuen Wohnung umgeschaut.”
“ما به دنبال یک آپارتمان جدید گشتیم.”

استفاده با ضمایر
نگاه کردن توسط من

“Ich habe mich im Laden umgeschaut.”
“من در فروشگاه نگاهی انداختم.”

جستجو کردن توسط او (مونث)

“Sie hat sich nach einem neuen Job umgeschaut.”
“او به دنبال یک شغل جدید گشت.”

نگاه کردن توسط آن‌ها

“Sie haben sich in der Stadt umgeschaut.”
“آن‌ها در شهر نگاهی انداختند.”

مثال‌های بیشتر:
جستجو کردن برای یک ماشین جدید
“Er hat sich nach einem neuen Auto umgeschaut.”
“او به دنبال یک ماشین جدید گشت.”

نگاه کردن در یک نمایشگاه
“Wir haben uns auf der Messe umgeschaut.”
“ما در نمایشگاه نگاهی انداختیم.”

جستجو کردن برای یک رستوران
“Sie hat sich nach einem guten Restaurant umgeschaut.”
“او به دنبال یک رستوران خوب گشت.”

نگاه کردن در یک کتابفروشی
“Ich habe mich in der Buchhandlung umgeschaut.”
“من در کتابفروشی نگاهی انداختم.”

جستجو کردن برای یک خانه
“Das Paar hat sich nach einem Haus auf dem Land umgeschaut.”
“زوج به دنبال یک خانه در روستا گشت.”

نگاه کردن در یک بازار
“Er hat sich auf dem Markt umgeschaut.”
“او در بازار نگاهی انداخت.”

جستجو کردن برای یک هتل
“Wir haben uns nach einem Hotel in der Nähe umgeschaut.”
“ما به دنبال یک هتل در نزدیکی گشتیم.”

نگاه کردن در یک موزه
“Sie haben sich im Museum umgeschaut.”
“آن‌ها در موزه نگاهی انداختند.”

جستجو کردن برای یک کتاب
“Er hat sich nach einem bestimmten Buch umgeschaut.”
“او به دنبال یک کتاب خاص گشت.”

نگاه کردن در یک فروشگاه لباس
“Ich habe mich im Kleidungsgeschäft umgeschaut.”
“من در فروشگاه لباس نگاهی انداختم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “umschauen” برای توصیف نگاه کردن یا جستجو کردن در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

sich akk in jdn/etw versetzen

A

خود را جای کسی گذاشتن

عبارت “sich in jdn/etw versetzen” به زبان آلمانی به معنای “خود را در جای کسی/چیزی قرار دادن” یا “خود را به جای کسی/چیزی تصور کردن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد سعی می‌کند دیدگاه، احساسات یا وضعیت فرد دیگری را درک کند.

خود را در جای دیگران قرار دادن
“Man muss sich in die Lage anderer Menschen versetzen, um ihre Probleme zu verstehen.”
“باید خود را در جای دیگران قرار داد تا مشکلاتشان را درک کرد.”

خود را به جای یک شخصیت کتاب گذاشتن
“Die Leser konnten sich leicht in die Hauptfigur des Romans versetzen.”
“خوانندگان به راحتی می‌توانستند خود را به جای شخصیت اصلی رمان تصور کنند.”

استفاده با ضمایر
خود را در جای دیگری قرار دادن توسط من

“Ich habe mich in seine Situation versetzt, um besser zu verstehen, warum er so handelt.”
“من خودم را در موقعیت او قرار دادم تا بهتر بفهمم چرا او این‌طور عمل می‌کند.”

خود را به جای دیگری تصور کردن توسط او (مونث)

“Sie konnte sich gut in die Rolle der Mutter versetzen.”
“او به خوبی می‌توانست خود را به جای نقش مادر تصور کند.”

خود را در جای دیگری قرار دادن توسط آن‌ها

“Sie versetzten sich in die Perspektive ihrer Kunden, um bessere Dienstleistungen anzubieten.”
“آن‌ها خود را در دیدگاه مشتریانشان قرار دادند تا خدمات بهتری ارائه دهند.”

مثال‌های بیشتر:
خود را به جای یک دانش‌آموز گذاشتن
“Der Lehrer versuchte, sich in die Schüler zu versetzen, um ihren Lernprozess zu verbessern.”
“معلم سعی کرد خود را به جای دانش‌آموزان قرار دهد تا فرآیند یادگیری آن‌ها را بهبود بخشد.”

خود را به جای یک بیمار تصور کردن
“Ärzte müssen sich in ihre Patienten versetzen, um deren Ängste und Sorgen zu verstehen.”
“پزشکان باید خود را در جای بیمارانشان قرار دهند تا ترس‌ها و نگرانی‌های آن‌ها را درک کنند.”

خود را به جای یک شخصیت فیلم گذاشتن
“Die Schauspielerin konnte sich gut in die Rolle der Heldin versetzen.”
“بازیگر به خوبی می‌توانست خود را به جای نقش قهرمان زن تصور کند.”

خود را به جای یک همکار گذاشتن
“Er versuchte, sich in die Lage seines Kollegen zu versetzen, um die Situation besser zu beurteilen.”
“او سعی کرد خود را در موقعیت همکارش قرار دهد تا وضعیت را بهتر ارزیابی کند.”

خود را به جای یک مشتری تصور کردن
“Das Unternehmen versetzte sich in die Kunden, um deren Bedürfnisse besser zu verstehen.”
“شرکت خود را در جای مشتریان قرار داد تا نیازهای آن‌ها را بهتر درک کند.”

خود را به جای یک دوست گذاشتن
“Sie versetzte sich in ihre beste Freundin, um ihre Entscheidungen nachzuvollziehen.”
“او خود را در جای بهترین دوستش قرار داد تا تصمیماتش را درک کند.”

خود را به جای یک نویسنده تصور کردن
“Der Leser konnte sich in die Gedankenwelt des Autors versetzen.”
“خواننده توانست خود را در دنیای فکری نویسنده قرار دهد.”

خود را به جای یک همسایه گذاشتن
“Er versetzte sich in die Lage seines Nachbarn, um die Konflikte zu lösen.”
“او خود را در جای همسایه‌اش قرار داد تا مشکلات را حل کند.”

خود را به جای یک ورزشکار تصور کردن
“Die Zuschauer versetzten sich in die Anspannung des Athleten vor dem Wettkampf.”
“تماشاگران خود را در تنش ورزشکار قبل از مسابقه قرار دادند.”

خود را به جای یک هنرمند گذاشتن
“Die Kunstkritiker versetzten sich in die Kreativität des Künstlers, um seine Werke zu bewerten.”
“منتقدان هنری خود را در خلاقیت هنرمند قرار دادند تا آثار او را ارزیابی کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “sich in jdn/etw versetzen” برای توصیف عمل خود را در جای کسی یا چیزی قرار دادن و تلاش برای درک دیدگاه، احساسات یا وضعیت دیگران استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

stattfinden

A

فعل “stattfinden”
به زبان آلمانی به معنای “برگزار شدن” یا “انجام شدن” است.
این فعل برای توصیف رویدادهایی استفاده می‌شود که در یک زمان و مکان مشخص رخ می‌دهند.

برگزار شدن یک کنفرانس
“Die Konferenz findet nächste Woche statt.”
“کنفرانس هفته آینده برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک جلسه
“Das Meeting findet um 10 Uhr im Besprechungsraum statt.”
“جلسه در ساعت ۱۰ در اتاق ملاقات انجام می‌شود.”

استفاده با ضمایر
برگزار شدن توسط من

“Die Präsentation, die ich vorbereitet habe, findet morgen statt.”
“ارائه‌ای که من آماده کرده‌ام، فردا برگزار می‌شود.”

انجام شدن توسط او (مونث)

“Die Hochzeit, die sie organisiert hat, findet im Mai statt.”
“عروسی که او سازماندهی کرده است، در ماه مه برگزار می‌شود.”

انجام شدن توسط آن‌ها

“Das Konzert, das sie planen, findet im Sommer statt.”
“کنسرتی که آن‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند، در تابستان برگزار می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
برگزار شدن یک جشنواره
“Das Filmfestival findet jedes Jahr im Oktober statt.”
“جشنواره فیلم هر سال در ماه اکتبر برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک امتحان
“Die Prüfung findet am Ende des Semesters statt.”
“امتحان در پایان ترم برگزار می‌شود.”

برگزار شدن یک نمایشگاه
“Die Ausstellung findet im Kunstmuseum statt.”
“نمایشگاه در موزه هنر برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک مسابقه
“Das Fußballspiel findet im Stadion statt.”
“بازی فوتبال در استادیوم برگزار می‌شود.”

برگزار شدن یک کنسرت
“Das Konzert findet im Park statt.”
“کنسرت در پارک برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک کارگاه آموزشی
“Der Workshop findet am Wochenende statt.”
“کارگاه آموزشی در آخر هفته برگزار می‌شود.”

برگزار شدن یک تظاهرات
“Die Demonstration findet in der Innenstadt statt.”
“تظاهرات در مرکز شهر برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک رویداد ورزشی
“Der Marathon findet im Frühjahr statt.”
“ماراتن در بهار برگزار می‌شود.”

برگزار شدن یک نمایش تئاتر
“Das Theaterstück findet im Stadttheater statt.”
“نمایش تئاتر در تئاتر شهر برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک مراسم
“Die Zeremonie findet in der Kirche statt.”
“مراسم در کلیسا برگزار می‌شود.”

برگزار شدن یک جلسه رسمی
“Die Sitzung des Parlaments findet am Montag statt.”
“جلسه پارلمان در روز دوشنبه برگزار می‌شود.”

انجام شدن یک جشن
“Die Party findet bei mir zu Hause statt.”
“جشن در خانه من برگزار می‌شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “stattfinden” برای توصیف برگزاری یا انجام شدن رویدادهای مختلف در زمان و مکان‌های مشخص استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

überleben

A

فعل “überleben”
به زبان آلمانی به معنای “زنده ماندن” یا “جان سالم به در بردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن‌ها فرد یا چیزی
از یک شرایط خطرناک یا سخت نجات می‌یابد و زنده می‌ماند.

زنده ماندن در یک حادثه
“Er hat den Autounfall überlebt.”
“او از تصادف خودرو جان سالم به در برد.”

نجات یافتن از یک بیماری
“Sie hat den Krebs überlebt.”
“او از سرطان نجات یافت.”

استفاده با ضمایر
زنده ماندن توسط من

“Ich habe den Sturm überlebt.”
“من از طوفان جان سالم به در بردم.”

زنده ماندن توسط او (مونث)

“Sie hat das Erdbeben überlebt.”
“او از زلزله جان سالم به در برد.”

زنده ماندن توسط آن‌ها

“Sie haben die gefährliche Reise überlebt.”
“آن‌ها از سفر خطرناک جان سالم به در بردند.”

مثال‌های بیشتر:
زنده ماندن در جنگ
“Viele Soldaten haben den Krieg nicht überlebt.”
“بسیاری از سربازان جنگ را زنده نماندند.”

نجات یافتن از غرق شدن
“Er hat das Schiffsunglück überlebt.”
“او از حادثه غرق شدن کشتی نجات یافت.”

زنده ماندن در طبیعت
“Sie haben in der Wildnis überlebt, indem sie gelernt haben, wie man jagt und sammelt.”
“آن‌ها در طبیعت زنده ماندند با یادگیری شکار و جمع‌آوری.”

نجات یافتن از یک آتش‌سوزی
“Er hat das Feuer im Gebäude überlebt.”
“او از آتش‌سوزی در ساختمان نجات یافت.”

زنده ماندن در شرایط سخت اقتصادی
“Das Unternehmen hat die Wirtschaftskrise überlebt.”
“شرکت از بحران اقتصادی جان سالم به در برد.”

نجات یافتن از یک تصادف هوایی
“Sie hat den Flugzeugabsturz überlebt.”
“او از سقوط هواپیما نجات یافت.”

زنده ماندن در یک طوفان دریایی
“Die Seeleute haben den schweren Sturm überlebt.”
“دریانوردان از طوفان شدید جان سالم به در بردند.”

نجات یافتن از حمله حیوانات
“Er hat den Angriff des Bären überlebt.”
“او از حمله خرس نجات یافت.”

زنده ماندن در دنیای تجاری رقابتی
“Das Unternehmen hat in einem wettbewerbsintensiven Markt überlebt.”
“شرکت در یک بازار پر رقابت زنده ماند.”

نجات یافتن از سقوط از ارتفاع
“Er hat den Sturz aus großer Höhe überlebt.”
“او از سقوط از ارتفاع زیاد نجات یافت.”

زنده ماندن در شرایط سخت آب و هوایی
“Die Expedition hat die extremen Wetterbedingungen überlebt.”
“هیئت اکتشافی از شرایط آب و هوایی سخت جان سالم به در برد.”

نجات یافتن از یک حمله تروریستی
“Viele Menschen haben den Terroranschlag überlebt.”
“بسیاری از مردم از حمله تروریستی نجات یافتند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “überleben” برای توصیف زنده ماندن یا جان سالم به در بردن از شرایط خطرناک و سخت استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

überschätzen

A

فعل “überschätzen”
به زبان آلمانی به معنای “بیش از حد تخمین زدن” یا “زیادی بزرگ کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن‌ها اهمیت، توانایی،
یا تأثیر چیزی یا کسی بیش از حد واقعی ارزیابی می‌شود.

بیش از حد تخمین زدن توانایی‌ها
“Er hat seine eigenen Fähigkeiten überschätzt.”
“او توانایی‌های خودش را بیش از حد تخمین زده است.”

زیادی بزرگ کردن تأثیر یک اتفاق
“Die Medien haben die Auswirkungen des Ereignisses überschätzt.”
“رسانه‌ها تأثیرات این اتفاق را زیادی بزرگ کردند.”

استفاده با ضمایر
بیش از حد تخمین زدن توسط من

“Ich habe den Schwierigkeitsgrad des Tests überschätzt.”
“من درجه سختی آزمون را بیش از حد تخمین زدم.”

بیش از حد تخمین زدن توسط او (مونث)

“Sie hat die Kosten für das Projekt überschätzt.”
“او هزینه‌های پروژه را بیش از حد تخمین زده است.”

زیادی بزرگ کردن توسط آن‌ها

“Sie haben die Risiken des Plans überschätzt.”
“آن‌ها ریسک‌های این طرح را زیادی بزرگ کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
بیش از حد تخمین زدن زمان مورد نیاز
“Wir haben die Zeit, die wir für die Aufgabe brauchen, überschätzt.”
“ما زمانی که برای انجام وظیفه نیاز داریم را بیش از حد تخمین زدیم.”

زیادی بزرگ کردن موفقیت‌ها
“Er neigt dazu, seine Erfolge zu überschätzen.”
“او تمایل دارد موفقیت‌هایش را زیادی بزرگ کند.”

بیش از حد تخمین زدن خطرات
“Die Wissenschaftler haben die Gefahren der neuen Technologie überschätzt.”
“دانشمندان خطرات تکنولوژی جدید را بیش از حد تخمین زده‌اند.”

زیادی بزرگ کردن اهمیت یک موضوع
“Die Bedeutung dieses Themas wird oft überschätzt.”
“اهمیت این موضوع اغلب زیادی بزرگ شده است.”

بیش از حد تخمین زدن قدرت یک تیم
“Der Trainer hat die Stärke der gegnerischen Mannschaft überschätzt.”
“مربی قدرت تیم حریف را بیش از حد تخمین زده است.”

زیادی بزرگ کردن قابلیت‌های یک ابزار
“Die Firma hat die Leistung ihres neuen Produkts überschätzt.”
“شرکت قابلیت‌های محصول جدیدش را زیادی بزرگ کرده است.”

بیش از حد تخمین زدن اثرات اقتصادی
“Die Analysten haben die wirtschaftlichen Auswirkungen der Politik überschätzt.”
“تحلیلگران اثرات اقتصادی این سیاست را بیش از حد تخمین زده‌اند.”

زیادی بزرگ کردن سختی یک مسیر
“Er hat die Schwierigkeit des Wanderwegs überschätzt.”
“او سختی مسیر پیاده‌روی را زیادی بزرگ کرده است.”

بیش از حد تخمین زدن میزان نیاز به منابع
“Die Organisatoren haben den Bedarf an Ressourcen überschätzt.”
“سازمان‌دهندگان میزان نیاز به منابع را بیش از حد تخمین زده‌اند.”

زیادی بزرگ کردن تأثیر یک تصمیم
“Die langfristigen Auswirkungen dieser Entscheidung werden oft überschätzt.”
“تأثیرات بلندمدت این تصمیم اغلب زیادی بزرگ می‌شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “überschätzen” برای توصیف ارزیابی‌های بیش از حد واقعی یا زیادی بزرگ کردن اهمیت، توانایی‌ها، یا تأثیرات چیزهای مختلف استفاده کرد.

بالاتر از آنچه هست حدس زدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

verhindern

A

فعل “verhindern”
به زبان آلمانی به معنای “جلوگیری کردن” یا “مانع شدن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد یا چیزی از وقوع یک اتفاق
یا انجام یک عمل جلوگیری می‌کند یا مانع آن می‌شود.

جلوگیری کردن از تصادف
“Der Fahrer konnte den Unfall durch schnelles Reagieren verhindern.”
“راننده توانست با واکنش سریع از تصادف جلوگیری کند.”

مانع شدن از پیشرفت بیماری
“Die Impfung kann die Ausbreitung der Krankheit verhindern.”
“واکسیناسیون می‌تواند از گسترش بیماری جلوگیری کند.”

استفاده با ضمایر
جلوگیری کردن توسط من

“Ich habe versucht, den Streit zu verhindern.”
“من سعی کردم از مشاجره جلوگیری کنم.”

جلوگیری کردن توسط او (مونث)

“Sie hat es geschafft, einen Fehler zu verhindern.”
“او موفق شد از یک اشتباه جلوگیری کند.”

مانع شدن توسط آن‌ها

“Sie konnten das Feuer verhindern, bevor es sich ausbreitete.”
“آن‌ها توانستند آتش را قبل از گسترش مهار کنند.”

مثال‌های بیشتر:
جلوگیری کردن از یک فاجعه
“Die Sicherheitsmaßnahmen haben eine Katastrophe verhindert.”
“اقدامات امنیتی از یک فاجعه جلوگیری کردند.”

مانع شدن از وقوع جرم
“Die Polizei konnte den Diebstahl verhindern.”
“پلیس توانست از سرقت جلوگیری کند.”

جلوگیری کردن از اشتباهات
“Gründliche Vorbereitung kann Fehler verhindern.”
“آمادگی کامل می‌تواند از اشتباهات جلوگیری کند.”

مانع شدن از شیوع ویروس
“Hygienemaßnahmen können die Verbreitung des Virus verhindern.”
“اقدامات بهداشتی می‌تواند از شیوع ویروس جلوگیری کند.”

جلوگیری کردن از آتش‌سوزی
“Der Rauchmelder kann Brände verhindern.”
“آشکارساز دود می‌تواند از آتش‌سوزی جلوگیری کند.”

مانع شدن از بروز مشکلات
“Gute Planung kann Probleme verhindern.”
“برنامه‌ریزی خوب می‌تواند از بروز مشکلات جلوگیری کند.”

جلوگیری کردن از بحران اقتصادی
“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um eine Wirtschaftskrise zu verhindern.”
“دولت اقدامات لازم را برای جلوگیری از بحران اقتصادی انجام داده است.”

مانع شدن از خراب شدن دستگاه
“Regelmäßige Wartung kann Maschinenschäden verhindern.”
“نگهداری منظم می‌تواند از خراب شدن دستگاه جلوگیری کند.”

جلوگیری کردن از حوادث ناگوار
“Aufmerksames Fahren kann Unfälle verhindern.”
“رانندگی با دقت می‌تواند از حوادث ناگوار جلوگیری کند.”

مانع شدن از افزایش هزینه‌ها
“Kosteneffiziente Strategien können unnötige Ausgaben verhindern.”
“استراتژی‌های کارآمد از نظر هزینه می‌توانند از افزایش هزینه‌های غیرضروری جلوگیری کنند.”

جلوگیری کردن از افت تحصیلی
“Unterstützung durch Lehrer und Eltern kann Schulversagen verhindern.”
“حمایت معلمان و والدین می‌تواند از افت تحصیلی جلوگیری کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verhindern” برای توصیف جلوگیری کردن یا مانع شدن از وقوع اتفاقات مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

verlangen

A

فعل “verlangen”
به زبان آلمانی به معنای “درخواست کردن”، “تقاضا کردن” یا “طلب کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن فرد چیزی را از کسی طلب یا درخواست می‌کند.

درخواست کردن کمک
“Er hat um Hilfe verlangt.”
“او درخواست کمک کرد.”

تقاضا کردن پرداخت
“Die Firma verlangt die sofortige Bezahlung der Rechnung.”
“شرکت درخواست پرداخت فوری فاکتور را دارد.”

استفاده با ضمایر
درخواست کردن توسط من

“Ich verlange eine Erklärung für dieses Verhalten.”
“من یک توضیح برای این رفتار می‌خواهم.”

تقاضا کردن توسط او (مونث)

“Sie verlangt eine Gehaltserhöhung.”
“او درخواست افزایش حقوق دارد.”

طلب کردن توسط آن‌ها

“Sie verlangen mehr Zeit für die Projektabgabe.”
“آن‌ها زمان بیشتری برای تحویل پروژه طلب می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست کردن اطلاعات
“Der Kunde verlangt nach weiteren Informationen über das Produkt.”
“مشتری درخواست اطلاعات بیشتری درباره محصول دارد.”

تقاضا کردن توجه
“Der Lehrer verlangt Aufmerksamkeit von seinen Schülern.”
“معلم توجه دانش‌آموزانش را می‌طلبد.”

درخواست کردن مدارک
“Die Behörde verlangt die Vorlage der erforderlichen Dokumente.”
“اداره درخواست ارائه مدارک مورد نیاز را دارد.”

تقاضا کردن تغییر
“Die Bürger verlangen eine Änderung der Gesetzgebung.”
“شهروندان درخواست تغییر قوانین را دارند.”

طلب کردن احترام
“Er verlangt Respekt von seinen Kollegen.”
“او احترام همکارانش را می‌طلبد.”

درخواست کردن خروج
“Der Sicherheitsdienst verlangt, dass alle Besucher das Gebäude verlassen.”
“خدمات امنیتی درخواست می‌کند که همه بازدیدکنندگان ساختمان را ترک کنند.”

تقاضا کردن مشارکت
“Die Organisation verlangt die aktive Teilnahme aller Mitglieder.”
“سازمان درخواست مشارکت فعال همه اعضا را دارد.”

طلب کردن بازپرداخت
“Er verlangt die Rückzahlung des geliehenen Geldes.”
“او بازپرداخت پول قرض‌گرفته شده را می‌طلبد.”

درخواست کردن شفافیت
“Die Öffentlichkeit verlangt mehr Transparenz von der Regierung.”
“عموم مردم درخواست شفافیت بیشتر از دولت دارند.”

تقاضا کردن عدالت
“Die Demonstranten verlangen Gerechtigkeit für die Opfer.”
“معترضان درخواست عدالت برای قربانیان دارند.”

طلب کردن تلاش بیشتر
“Der Trainer verlangt mehr Einsatz von den Spielern.”
“مربی تلاش بیشتری از بازیکنان می‌طلبد.”

درخواست کردن راه‌حل
“Die Kunden verlangen eine schnelle Lösung für das Problem.”
“مشتریان یک راه‌حل سریع برای مشکل را درخواست می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verlangen” برای توصیف درخواست یا تقاضا در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

das Verlangen

A

فعل “verlangen” به زبان آلمانی به معنای “درخواست کردن”، “تقاضا کردن” یا “طلب کردن” است. این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن فرد چیزی را از کسی طلب یا درخواست می‌کند.

درخواست کردن کمک
“Er hat um Hilfe verlangt.”
“او درخواست کمک کرد.”

تقاضا کردن پرداخت
“Die Firma verlangt die sofortige Bezahlung der Rechnung.”
“شرکت درخواست پرداخت فوری فاکتور را دارد.”

استفاده با ضمایر
درخواست کردن توسط من

“Ich verlange eine Erklärung für dieses Verhalten.”
“من یک توضیح برای این رفتار می‌خواهم.”

تقاضا کردن توسط او (مونث)

“Sie verlangt eine Gehaltserhöhung.”
“او درخواست افزایش حقوق دارد.”

طلب کردن توسط آن‌ها

“Sie verlangen mehr Zeit für die Projektabgabe.”
“آن‌ها زمان بیشتری برای تحویل پروژه طلب می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست کردن اطلاعات
“Der Kunde verlangt nach weiteren Informationen über das Produkt.”
“مشتری درخواست اطلاعات بیشتری درباره محصول دارد.”

تقاضا کردن توجه
“Der Lehrer verlangt Aufmerksamkeit von seinen Schülern.”
“معلم توجه دانش‌آموزانش را می‌طلبد.”

درخواست کردن مدارک
“Die Behörde verlangt die Vorlage der erforderlichen Dokumente.”
“اداره درخواست ارائه مدارک مورد نیاز را دارد.”

تقاضا کردن تغییر
“Die Bürger verlangen eine Änderung der Gesetzgebung.”
“شهروندان درخواست تغییر قوانین را دارند.”

طلب کردن احترام
“Er verlangt Respekt von seinen Kollegen.”
“او احترام همکارانش را می‌طلبد.”

درخواست کردن خروج
“Der Sicherheitsdienst verlangt, dass alle Besucher das Gebäude verlassen.”
“خدمات امنیتی درخواست می‌کند که همه بازدیدکنندگان ساختمان را ترک کنند.”

تقاضا کردن مشارکت
“Die Organisation verlangt die aktive Teilnahme aller Mitglieder.”
“سازمان درخواست مشارکت فعال همه اعضا را دارد.”

طلب کردن بازپرداخت
“Er verlangt die Rückzahlung des geliehenen Geldes.”
“او بازپرداخت پول قرض‌گرفته شده را می‌طلبد.”

درخواست کردن شفافیت
“Die Öffentlichkeit verlangt mehr Transparenz von der Regierung.”
“عموم مردم درخواست شفافیت بیشتر از دولت دارند.”

تقاضا کردن عدالت
“Die Demonstranten verlangen Gerechtigkeit für die Opfer.”
“معترضان درخواست عدالت برای قربانیان دارند.”

طلب کردن تلاش بیشتر
“Der Trainer verlangt mehr Einsatz von den Spielern.”
“مربی تلاش بیشتری از بازیکنان می‌طلبد.”

درخواست کردن راه‌حل
“Die Kunden verlangen eine schnelle Lösung für das Problem.”
“مشتریان یک راه‌حل سریع برای مشکل را درخواست می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verlangen” برای توصیف درخواست یا تقاضا در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

verseuchen

A

فعل “verseuchen”
به زبان آلمانی به معنای “آلوده کردن” یا “مسموم کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که در آن‌ها
چیزی یا جایی به وسیله مواد مضر یا خطرناک آلوده می‌شود.

آلوده کردن آب
“Die Fabrik hat den Fluss mit Chemikalien verseucht.”
“کارخانه رودخانه را با مواد شیمیایی آلوده کرد.”

مسموم کردن زمین
“Schädliche Abfälle haben das Land verseucht.”
“زباله‌های مضر زمین را آلوده کرده‌اند.”

استفاده با ضمایر
آلوده کردن توسط من

“Ich möchte nicht, dass unsere Umwelt verseucht wird.”
“من نمی‌خواهم که محیط زیست ما آلوده شود.”

آلوده کردن توسط او (مونث)

“Sie hat erfahren, dass das Wasser in ihrer Stadt verseucht ist.”
“او متوجه شد که آب در شهرش آلوده است.”

آلوده کردن توسط آن‌ها

“Sie haben die Luft mit giftigen Gasen verseucht.”
“آن‌ها هوا را با گازهای سمی آلوده کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
آلوده کردن محصولات کشاورزی
“Pestizide haben die Ernte verseucht.”
“آفت‌کش‌ها محصولات کشاورزی را آلوده کرده‌اند.”

مسموم کردن غذا
“Das Essen war mit Bakterien verseucht.”
“غذا با باکتری‌ها آلوده شده بود.”

آلوده کردن خاک
“Ölverschmutzungen haben den Boden verseucht.”
“آلودگی‌های نفتی خاک را آلوده کرده‌اند.”

مسموم کردن هوا
“Industrielle Emissionen haben die Luft in der Stadt verseucht.”
“انتشارات صنعتی هوای شهر را آلوده کرده‌اند.”

آلوده کردن منابع آب
“Illegale Müllentsorgung hat die Trinkwasserquellen verseucht.”
“دفع غیرقانونی زباله‌ها منابع آب آشامیدنی را آلوده کرده است.”

مسموم کردن محیط زیست
“Die Chemieindustrie hat das Ökosystem verseucht.”
“صنعت شیمیایی اکوسیستم را آلوده کرده است.”

آلوده کردن باکتری‌ها
“Das Labor hat festgestellt, dass das Wasser mit gefährlichen Bakterien verseucht ist.”
“آزمایشگاه تشخیص داد که آب با باکتری‌های خطرناک آلوده شده است.”

مسموم کردن مکان‌ها
“Die verlassenen Minen haben die umliegenden Gebiete verseucht.”
“معدن‌های متروک مناطق اطراف را آلوده کرده‌اند.”

آلوده کردن دریا
“Ölkatastrophen haben das Meer verseucht.”
“فاجعه‌های نفتی دریا را آلوده کرده‌اند.”

مسموم کردن مواد غذایی
“Die Lebensmittel waren mit schädlichen Chemikalien verseucht.”
“مواد غذایی با مواد شیمیایی مضر آلوده شده بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verseuchen” برای توصیف آلوده کردن یا مسموم کردن چیزها و مکان‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

verwirklichen

A

فعل “verwirklichen”
به زبان آلمانی به معنای “به واقعیت تبدیل کردن”، “تحقق بخشیدن” یا “عملی کردن” است.
این فعل برای توصیف موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که
در آن‌ها یک ایده، رویا، یا برنامه به واقعیت تبدیل می‌شود.

تحقق بخشیدن به یک رویا
“Er hat seinen Traum verwirklicht und ein eigenes Geschäft eröffnet.”
“او رویای خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک کسب‌وکار خود را راه‌اندازی کرد.”

عملی کردن یک پروژه
“Die Firma hat ihr neues Projekt erfolgreich verwirklicht.”
“شرکت پروژه جدید خود را با موفقیت عملی کرد.”

استفاده با ضمایر
تحقق بخشیدن توسط من

“Ich habe meinen Wunsch verwirklicht, in einem anderen Land zu leben.”
“من آرزوی خود را برای زندگی در یک کشور دیگر به واقعیت تبدیل کردم.”

عملی کردن توسط او (مونث)

“Sie hat ihr Ziel verwirklicht, eine berühmte Künstlerin zu werden.”
“او هدف خود را برای تبدیل شدن به یک هنرمند مشهور عملی کرد.”

به واقعیت تبدیل کردن توسط آن‌ها

“Sie haben ihren Plan verwirklicht, eine nachhaltige Stadt zu bauen.”
“آن‌ها برنامه خود را برای ساخت یک شهر پایدار به واقعیت تبدیل کردند.”

مثال‌های بیشتر:
به واقعیت تبدیل کردن یک ایده
“Er hat seine innovative Idee verwirklicht und ein erfolgreiches Unternehmen gegründet.”
“او ایده نوآورانه خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک شرکت موفق تأسیس کرد.”

تحقق بخشیدن به یک هدف
“Sie hat ihr Ziel verwirklicht, den Marathon zu laufen.”
“او هدف خود را برای دویدن در ماراتن تحقق بخشید.”

عملی کردن یک برنامه
“Das Team hat den Plan verwirklicht, ein neues Produkt auf den Markt zu bringen.”
“تیم برنامه خود را برای معرفی یک محصول جدید به بازار عملی کرد.”

به واقعیت تبدیل کردن آرزوها
“Er hat seinen langjährigen Wunsch verwirklicht, ein Buch zu schreiben.”
“او آرزوی دیرینه خود را برای نوشتن یک کتاب به واقعیت تبدیل کرد.”

تحقق بخشیدن به امیدها
“Sie hat die Hoffnung ihrer Familie verwirklicht, eine erfolgreiche Karriere zu haben.”
“او امید خانواده‌اش را برای داشتن یک حرفه موفق تحقق بخشید.”

عملی کردن یک استراتژی
“Das Unternehmen hat die Strategie verwirklicht, international zu expandieren.”
“شرکت استراتژی خود را برای گسترش بین‌المللی عملی کرد.”

به واقعیت تبدیل کردن رویاهای کودکی
“Er hat seinen Kindheitstraum verwirklicht, Pilot zu werden.”
“او رویای کودکی خود را برای خلبان شدن به واقعیت تبدیل کرد.”

تحقق بخشیدن به نقشه‌ها
“Sie haben ihre Pläne verwirklicht, ein umweltfreundliches Haus zu bauen.”
“آن‌ها نقشه‌های خود را برای ساخت یک خانه دوستدار محیط زیست تحقق بخشیدند.”

عملی کردن یک ایده خلاقانه
“Die Designerin hat ihre kreative Idee verwirklicht und eine neue Modekollektion herausgebracht.”
“طراح ایده خلاقانه خود را به واقعیت تبدیل کرد و یک مجموعه مد جدید ارائه داد.”

به واقعیت تبدیل کردن یک پروژه علمی
“Die Forscher haben ihr wissenschaftliches Projekt verwirklicht und bahnbrechende Entdeckungen gemacht.”
“پژوهشگران پروژه علمی خود را به واقعیت تبدیل کردند و کشفیات بزرگی انجام دادند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verwirklichen” برای توصیف به واقعیت تبدیل کردن، تحقق بخشیدن یا عملی کردن ایده‌ها، رویاها، برنامه‌ها و اهداف در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

به اجرا درآوردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

voraussehen

A

فعل “voraussehen”
به زبان آلمانی به معنای “پیش‌بینی کردن” یا “از قبل دیدن” است.
این فعل برای توصیف توانایی یا عمل پیش‌بینی اتفاقات یا شرایط آینده استفاده می‌شود.

پیش‌بینی کردن وضعیت آب و هوا
“Die Meteorologen können das Wetter für die nächsten Tage voraussehen.”
“هواشناسان می‌توانند وضعیت آب و هوا را برای چند روز آینده پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن نتایج
“Es ist schwer, die Auswirkungen dieser Entscheidung vorauszusehen.”
“پیش‌بینی تأثیرات این تصمیم دشوار است.”

استفاده با ضمایر
پیش‌بینی کردن توسط من

“Ich konnte die Schwierigkeiten nicht voraussehen.”
“من نمی‌توانستم مشکلات را پیش‌بینی کنم.”

پیش‌بینی کردن توسط او (مونث)

“Sie hat die Probleme vorausgesehen und rechtzeitig Maßnahmen ergriffen.”
“او مشکلات را پیش‌بینی کرد و به موقع اقداماتی انجام داد.”

پیش‌بینی کردن توسط آن‌ها

“Sie haben die wirtschaftliche Krise vorausgesehen und sich darauf vorbereitet.”
“آن‌ها بحران اقتصادی را پیش‌بینی کردند و خود را برای آن آماده کردند.”

مثال‌های بیشتر:
پیش‌بینی کردن روند بازار
“Analysten versuchen, die Entwicklungen auf dem Aktienmarkt vorauszusehen.”
“تحلیلگران سعی می‌کنند تحولات بازار سهام را پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن موفقیت
“Es ist schwer vorauszusehen, ob das neue Produkt erfolgreich sein wird.”
“پیش‌بینی موفقیت محصول جدید دشوار است.”

پیش‌بینی کردن مشکلات
“Der Ingenieur konnte die technischen Probleme im Voraus voraussehen.”
“مهندس توانست مشکلات فنی را از قبل پیش‌بینی کند.”

پیش‌بینی کردن تغییرات اقلیمی
“Wissenschaftler können die langfristigen Folgen des Klimawandels voraussehen.”
“دانشمندان می‌توانند عواقب بلندمدت تغییرات اقلیمی را پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن نیازهای بازار
“Unternehmen versuchen, die zukünftigen Bedürfnisse ihrer Kunden vorauszusehen.”
“شرکت‌ها تلاش می‌کنند نیازهای آینده مشتریان خود را پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن پیشرفت‌های فناوری
“Es ist schwierig vorauszusehen, wie sich die Technologie in den nächsten Jahrzehnten entwickeln wird.”
“پیش‌بینی چگونگی پیشرفت فناوری در دهه‌های آینده دشوار است.”

پیش‌بینی کردن واکنش‌ها
“Er konnte die Reaktionen des Publikums auf seine Präsentation voraussehen.”
“او توانست واکنش‌های مخاطبان به ارائه خود را پیش‌بینی کند.”

پیش‌بینی کردن رفتار
“Psychologen versuchen, das Verhalten von Menschen in bestimmten Situationen vorauszusehen.”
“روانشناسان سعی می‌کنند رفتار انسان‌ها را در شرایط خاص پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن روند اقتصادی
“Ökonomen versuchen, die zukünftigen Trends in der Wirtschaft vorauszusehen.”
“اقتصاددانان سعی می‌کنند روندهای آینده در اقتصاد را پیش‌بینی کنند.”

پیش‌بینی کردن عواقب
“Es ist wichtig, die möglichen Folgen einer Entscheidung vorauszusehen.”
“پیش‌بینی عواقب ممکن یک تصمیم مهم است.”

پیش‌بینی کردن نیازهای منابع
“Planer müssen den zukünftigen Bedarf an Ressourcen voraussehen.”
“برنامه‌ریزان باید نیازهای آینده به منابع را پیش‌بینی کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “voraussehen” برای توصیف پیش‌بینی اتفاقات یا شرایط آینده در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

wahrnehmen

A

فعل “wahrnehmen”
به زبان آلمانی به معنای “درک کردن”، “تشخیص دادن”، “احساس کردن” یا “متوجه شدن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فرد به چیزی توجه می‌کند یا آن را حس می‌کند.

درک کردن صدا
“Er konnte ein leises Geräusch im Hintergrund wahrnehmen.”
“او توانست یک صدای ضعیف در پس‌زمینه را تشخیص دهد.”

احساس کردن تغییرات
“Sie nahm die Veränderung in seiner Stimme wahr.”
“او تغییر در صدای او را احساس کرد.”

استفاده با ضمایر
درک کردن توسط من

“Ich habe einen seltsamen Geruch wahrgenommen.”
“من یک بوی عجیب را احساس کردم.”

متوجه شدن توسط او (مونث)

“Sie nahm die Spannung im Raum wahr.”
“او تنش در اتاق را متوجه شد.”

تشخیص دادن توسط آن‌ها

“Sie haben die Gefahr zu spät wahrgenommen.”
“آن‌ها خطر را خیلی دیر تشخیص دادند.”

مثال‌های بیشتر:
تشخیص دادن احساسات
“Der Therapeut konnte die Traurigkeit in ihren Augen wahrnehmen.”
“روان‌درمانگر توانست غم در چشمان او را تشخیص دهد.”

احساس کردن حضور کسی
“Er nahm ihre Anwesenheit im Raum wahr, obwohl sie nichts sagte.”
“او حضور او را در اتاق احساس کرد، هرچند چیزی نگفت.”

متوجه شدن تغییرات در محیط
“Die Tiere nahmen die Wetteränderung vor den Menschen wahr.”
“حیوانات تغییرات آب و هوا را قبل از انسان‌ها متوجه شدند.”

درک کردن تفاوت‌ها
“Die Schüler konnten die feinen Unterschiede zwischen den beiden Texten wahrnehmen.”
“دانش‌آموزان توانستند تفاوت‌های ظریف بین دو متن را تشخیص دهند.”

احساس کردن حرکت
“Er nahm die Bewegung des Zuges wahr, obwohl er die Augen geschlossen hatte.”
“او حرکت قطار را احساس کرد، هرچند چشمانش بسته بود.”

تشخیص دادن عطر
“Sie nahm den Duft der Blumen wahr, sobald sie den Raum betrat.”
“او بوی گل‌ها را به محض ورود به اتاق تشخیص داد.”

متوجه شدن تغییرات در رفتار
“Die Eltern nahmen eine Veränderung im Verhalten ihres Kindes wahr.”
“والدین تغییر در رفتار فرزندشان را متوجه شدند.”

درک کردن احساسات دیگران
“Er konnte die Unsicherheit in ihrer Stimme wahrnehmen.”
“او توانست عدم اطمینان در صدای او را درک کند.”

احساس کردن دما
“Sie nahm die kühle Brise auf ihrer Haut wahr.”
“او نسیم خنک روی پوستش را احساس کرد.”

تشخیص دادن جزئیات
“Der Detektiv nahm die kleinen Hinweise am Tatort wahr.”
“کارآگاه جزئیات کوچک در محل جرم را تشخیص داد.”

متوجه شدن تاثیرات محیطی
“Die Wissenschaftler nahmen die Auswirkungen des Klimawandels auf die Tierwelt wahr.”
“دانشمندان تأثیرات تغییرات آب و هوا بر حیات وحش را متوجه شدند.”

درک کردن واکنش‌ها
“Er nahm die positive Reaktion des Publikums wahr.”
“او واکنش مثبت مخاطبان را درک کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “wahrnehmen” برای توصیف درک کردن، تشخیص دادن، احساس کردن یا متوجه شدن چیزهای مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

zusammenfassen

A

فعل “zusammenfassen”
به زبان آلمانی به معنای “خلاصه کردن” یا “جمع‌بندی کردن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن
اطلاعات یا نکات اصلی به صورت مختصر و موجز ارائه می‌شوند.

خلاصه کردن یک مقاله
“Der Lehrer hat die Schüler gebeten, den Artikel zusammenzufassen.”
“معلم از دانش‌آموزان خواست که مقاله را خلاصه کنند.”

جمع‌بندی کردن یک جلسه
“Am Ende des Meetings hat der Manager die wichtigsten Punkte zusammengefasst.”
“در پایان جلسه، مدیر نکات مهم را جمع‌بندی کرد.”

استفاده با ضمایر
خلاصه کردن توسط من

“Ich habe die Ergebnisse der Umfrage zusammengefasst.”
“من نتایج نظرسنجی را خلاصه کردم.”

جمع‌بندی کردن توسط او (مونث)

“Sie hat die Diskussion zusammengefasst, damit alle die wichtigsten Informationen haben.”
“او بحث را جمع‌بندی کرد تا همه اطلاعات مهم را داشته باشند.”

خلاصه کردن توسط آن‌ها

“Sie haben die Berichte zusammengefasst, um einen Überblick zu geben.”
“آن‌ها گزارش‌ها را خلاصه کردند تا یک دید کلی ارائه دهند.”

مثال‌های بیشتر:
خلاصه کردن یک کتاب
“Der Schüler hat die Handlung des Buches in einem Absatz zusammengefasst.”
“دانش‌آموز داستان کتاب را در یک پاراگراف خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک تحقیق
“Der Wissenschaftler hat die Ergebnisse seiner Studie zusammengefasst.”
“دانشمند نتایج مطالعه خود را جمع‌بندی کرد.”

خلاصه کردن یک پروژه
“Am Ende des Projekts hat das Team seine Erfolge und Herausforderungen zusammengefasst.”
“در پایان پروژه، تیم موفقیت‌ها و چالش‌های خود را خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک سخنرانی
“Der Redner hat seine wichtigsten Argumente in den letzten Minuten zusammengefasst.”
“سخنران نکات اصلی خود را در دقایق آخر جمع‌بندی کرد.”

خلاصه کردن یک فیلم
“Er hat den Inhalt des Films in ein paar Sätzen zusammengefasst.”
“او محتوای فیلم را در چند جمله خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک سفر
“Nach der Reise hat sie ihre Erlebnisse in einem Tagebuch zusammengefasst.”
“بعد از سفر، او تجربیات خود را در یک دفترچه خاطرات جمع‌بندی کرد.”

خلاصه کردن یک مقاله علمی
“Die Autorin hat die Hauptthesen ihres Artikels zusammengefasst.”
“نویسنده تزهای اصلی مقاله خود را خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک پروژه تیمی
“Das Team hat am Ende des Semesters seine Arbeit zusammengefasst.”
“تیم در پایان ترم کار خود را جمع‌بندی کرد.”

خلاصه کردن یک گزارش
“Der Journalist hat die wichtigsten Ereignisse des Tages in einem Bericht zusammengefasst.”
“خبرنگار مهم‌ترین رویدادهای روز را در یک گزارش خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک بحث
“Am Ende der Diskussion hat der Moderator die wichtigsten Punkte zusammengefasst.”
“در پایان بحث، مجری نکات مهم را جمع‌بندی کرد.”

خلاصه کردن یک ارزیابی
“Der Lehrer hat die Stärken und Schwächen des Schülers zusammengefasst.”
“معلم نقاط قوت و ضعف دانش‌آموز را خلاصه کرد.”

جمع‌بندی کردن یک جلسه تیمی
“Nach dem Teammeeting hat der Leiter die nächsten Schritte zusammengefasst.”
“بعد از جلسه تیمی، رهبر مراحل بعدی را جمع‌بندی کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “zusammenfassen” برای توصیف عمل خلاصه کردن یا جمع‌بندی کردن اطلاعات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

zweifeln

A

تردید داشتن

فعل “zweifeln”
به زبان آلمانی به معنای “شک کردن” یا “تردید داشتن” است.
این فعل برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فرد به درستی یا حقیقت چیزی شک دارد.

شک کردن به حقیقت
“Er zweifelt an der Wahrheit ihrer Aussage.”
“او به صحت گفته‌های او شک دارد.”

تردید داشتن در توانایی‌ها
“Sie zweifelt an ihren eigenen Fähigkeiten.”
“او به توانایی‌های خودش شک دارد.”

استفاده با ضمایر
شک کردن توسط من

“Ich zweifle daran, dass das funktionieren wird.”
“من شک دارم که این کار کند.”

تردید داشتن توسط او (مونث)

“Sie zweifelt an den Versprechungen der Politiker.”
“او به وعده‌های سیاستمداران شک دارد.”

شک کردن توسط آن‌ها

“Sie zweifeln daran, ob das Projekt rechtzeitig fertig wird.”
“آن‌ها شک دارند که پروژه به موقع تمام شود.”

مثال‌های بیشتر:
شک کردن به صحت اطلاعات
“Er zweifelt an der Richtigkeit der Informationen.”
“او به صحت اطلاعات شک دارد.”

تردید داشتن در تصمیمات
“Sie zweifelt an der Entscheidung, die sie getroffen hat.”
“او به تصمیمی که گرفته است شک دارد.”

شک کردن به نیت‌ها
“Er zweifelt an den guten Absichten seines Kollegen.”
“او به نیت‌های خوب همکارش شک دارد.”

تردید داشتن در موفقیت
“Sie zweifeln daran, dass das Team das Spiel gewinnen wird.”
“آن‌ها شک دارند که تیم بازی را ببرد.”

شک کردن به گزارش‌ها
“Er zweifelt an den Berichten über das Ereignis.”
“او به گزارش‌های مربوط به این رویداد شک دارد.”

تردید داشتن در گفته‌ها
“Sie zweifelt an den Worten des Zeugen.”
“او به گفته‌های شاهد شک دارد.”

شک کردن به نتایج
“Er zweifelt an den Ergebnissen der Untersuchung.”
“او به نتایج تحقیق شک دارد.”

تردید داشتن در نیت‌ها
“Sie zweifelt an den Motiven des Spenders.”
“او به نیت‌های اهداکننده شک دارد.”

شک کردن به ایمان
“Er zweifelt an seinem Glauben.”
“او به ایمانش شک دارد.”

تردید داشتن در قابلیت‌ها
“Sie zweifeln daran, dass sie die Aufgabe bewältigen können.”
“آن‌ها شک دارند که بتوانند وظیفه را انجام دهند.”

شک کردن به قابلیت‌های فنی
“Er zweifelt an der technischen Machbarkeit des Projekts.”
“او به قابلیت فنی پروژه شک دارد.”

تردید داشتن در تصمیم‌گیری
“Sie zweifelt daran, ob sie die richtige Entscheidung getroffen hat.”
“او شک دارد که آیا تصمیم درستی گرفته است یا نه.”

شک کردن به روایت‌ها
“Er zweifelt an der offiziellen Version der Geschichte.”
“او به روایت رسمی داستان شک دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “zweifeln” برای توصیف شک کردن یا تردید داشتن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

دودل بودن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

die Annahme

A

اسم “die Annahme”
به زبان آلمانی به معنای “فرض”، “پذیرش”، “قبول” یا “گمان” است.
این اسم در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود و می‌تواند به مفاهیم مختلفی اشاره داشته باشد.

فرض
“Die Annahme, dass alle Menschen gleich sind, ist grundlegend für die Menschenrechte.”
“فرض اینکه همه انسان‌ها برابر هستند، اساس حقوق بشر است.”

پذیرش
“Die Annahme des Angebots wurde per E-Mail bestätigt.”
“پذیرش پیشنهاد از طریق ایمیل تأیید شد.”

قبول
“Die Annahme der neuen Regeln war schwierig für einige Mitglieder.”
“قبول قوانین جدید برای برخی اعضا دشوار بود.”

گمان
“Es war nur eine Annahme, dass er nicht kommen würde.”
“این فقط یک گمان بود که او نمی‌آید.”

استفاده با ضمایر
فرض من

“Meine Annahme war falsch.”
“فرض من اشتباه بود.”

پذیرش توسط او (مونث)

“Ihre Annahme des Jobs wurde gefeiert.”
“پذیرش شغل توسط او جشن گرفته شد.”

گمان آن‌ها

“Ihre Annahme war, dass das Projekt scheitern würde.”
“گمان آن‌ها این بود که پروژه شکست خواهد خورد.”

مثال‌های بیشتر:
فرض نادرست
“Die Annahme, dass das Wetter schön bleiben würde, stellte sich als falsch heraus.”
“فرض اینکه هوا خوب می‌ماند، نادرست بود.”

پذیرش پیشنهاد
“Die Annahme des Vorschlags brachte neue Möglichkeiten.”
“پذیرش پیشنهاد فرصت‌های جدیدی را به ارمغان آورد.”

قبول مسئولیت
“Er zeigte seine Reife durch die Annahme der Verantwortung.”
“او با قبول مسئولیت، بلوغ خود را نشان داد.”

گمان‌های اولیه
“Die Annahme war, dass das Problem einfach zu lösen wäre.”
“گمان اولیه این بود که مشکل به راحتی حل می‌شود.”

فرضیه علمی
“Die Annahme der Wissenschaftler wurde durch Experimente bestätigt.”
“فرضیه دانشمندان از طریق آزمایش‌ها تأیید شد.”

پذیرش شرایط
“Die Annahme der neuen Bedingungen war für viele schwierig.”
“پذیرش شرایط جدید برای بسیاری دشوار بود.”

قبول واقعیت
“Die Annahme der Realität ist oft der erste Schritt zur Veränderung.”
“پذیرش واقعیت اغلب اولین قدم برای تغییر است.”

گمان‌های اشتباه
“Die Annahme, dass er zu spät kommen würde, war unbegründet.”
“گمان اینکه او دیر می‌آید، بی‌اساس بود.”

فرض برتری
“Die Annahme der Überlegenheit einer Kultur über eine andere ist problematisch.”
“فرض برتری یک فرهنگ بر دیگری مشکل‌ساز است.”

پذیرش در دانشگاه
“Die Annahme an der Universität war ein großer Erfolg für sie.”
“پذیرش در دانشگاه برای او یک موفقیت بزرگ بود.”

قبول هدیه
“Die Annahme des Geschenks machte ihn sehr glücklich.”
“قبول هدیه او را بسیار خوشحال کرد.”

فرض‌های اولیه
“Unsere Annahmen waren zu optimistisch.”
“فرض‌های اولیه ما خیلی خوش‌بینانه بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Annahme” برای توصیف مفاهیم مختلف از جمله فرض، پذیرش، قبول یا گمان در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

der Artenschutz

A

اسم “der Artenschutz”
به زبان آلمانی به معنای “حفاظت از گونه‌ها” یا “حفاظت از تنوع زیستی” است.
این اسم برای توصیف تمام اقدامات و تلاش‌هایی استفاده می‌شود که
به حفظ و حفاظت از گونه‌های گیاهی و جانوری و جلوگیری از انقراض آن‌ها اختصاص دارد.

برنامه‌های حفاظت از گونه‌ها
“Viele Länder haben Programme zum Artenschutz ins Leben gerufen.”
“بسیاری از کشورها برنامه‌هایی برای حفاظت از گونه‌ها راه‌اندازی کرده‌اند.”

قوانین حفاظت از گونه‌ها
“Der Artenschutz ist durch internationale Abkommen geregelt.”
“حفاظت از گونه‌ها توسط توافق‌نامه‌های بین‌المللی تنظیم شده است.”

استفاده با ضمایر
تلاش‌های من

“Mein Engagement für den Artenschutz ist sehr stark.”
“تعهد من به حفاظت از گونه‌ها بسیار قوی است.”

پروژه‌های او (مونث)

“Ihre Projekte zum Artenschutz haben weltweit Anerkennung gefunden.”
“پروژه‌های او برای حفاظت از گونه‌ها در سراسر جهان شناخته شده‌اند.”

اقدامات آن‌ها

“Sie haben viele Maßnahmen zum Artenschutz ergriffen.”
“آن‌ها اقدامات زیادی برای حفاظت از گونه‌ها انجام داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
سازمان‌های حفاظت از گونه‌ها
“Viele NGOs arbeiten im Bereich des Artenschutzes.”
“بسیاری از سازمان‌های غیر دولتی در زمینه حفاظت از گونه‌ها فعالیت می‌کنند.”

حفاظت از گونه‌های در خطر انقراض
“Der Artenschutz konzentriert sich besonders auf bedrohte Arten.”
“حفاظت از گونه‌ها به ویژه بر گونه‌های در خطر انقراض تمرکز دارد.”

آموزش حفاظت از گونه‌ها
“Bildung und Aufklärung sind wichtige Bestandteile des Artenschutzes.”
“آموزش و اطلاع‌رسانی اجزای مهم حفاظت از گونه‌ها هستند.”

حمایت مالی از پروژه‌های حفاظت از گونه‌ها
“Viele Unternehmen unterstützen den Artenschutz finanziell.”
“بسیاری از شرکت‌ها به طور مالی از حفاظت از گونه‌ها حمایت می‌کنند.”

تحقیقات برای حفاظت از گونه‌ها
“Wissenschaftliche Forschung spielt eine wichtige Rolle im Artenschutz.”
“تحقیقات علمی نقش مهمی در حفاظت از گونه‌ها ایفا می‌کند.”

قوانین ملی برای حفاظت از گونه‌ها
“Jedes Land hat eigene Gesetze zum Artenschutz.”
“هر کشور قوانین خاص خود را برای حفاظت از گونه‌ها دارد.”

حفاظت از گونه‌ها در پارک‌های ملی
“Nationalparks sind wichtige Gebiete für den Artenschutz.”
“پارک‌های ملی مناطق مهمی برای حفاظت از گونه‌ها هستند.”

اهمیت حفاظت از گونه‌ها برای اکوسیستم‌ها
“Der Artenschutz ist entscheidend für das Gleichgewicht der Ökosysteme.”
“حفاظت از گونه‌ها برای تعادل اکوسیستم‌ها حیاتی است.”

نقش مردم در حفاظت از گونه‌ها
“Jeder kann zum Artenschutz beitragen, indem er verantwortungsbewusst handelt.”
“هر کسی می‌تواند با عمل به مسئولیت‌های خود به حفاظت از گونه‌ها کمک کند.”

حفاظت از گونه‌ها در مقابل تغییرات آب و هوایی
“Der Klimawandel stellt eine große Herausforderung für den Artenschutz dar.”
“تغییرات آب و هوایی چالشی بزرگ برای حفاظت از گونه‌ها است.”

اهمیت حفاظت از گونه‌ها برای نسل‌های آینده
“Der Artenschutz sichert die Biodiversität für zukünftige Generationen.”
“حفاظت از گونه‌ها تنوع زیستی را برای نسل‌های آینده تضمین می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Artenschutz” برای توصیف حفاظت از گونه‌ها و اقدامات مرتبط با آن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

der/die außerirdische-n

A

اسم “der/die Außerirdische”
به زبان آلمانی به معنای “موجود فضایی” یا “بیگانه” است.
این اسم برای توصیف موجودات فرضی یا داستانی استفاده می‌شود
که از سیارات یا منظومه‌های دیگر آمده‌اند.

موجود فضایی در فیلم‌ها
“In vielen Science-Fiction-Filmen spielen Außerirdische eine zentrale Rolle.”
“در بسیاری از فیلم‌های علمی-تخیلی، موجودات فضایی نقش اصلی را ایفا می‌کنند.”

تماس با بیگانه‌ها
“Die Wissenschaftler hoffen, eines Tages Kontakt mit Außerirdischen aufzunehmen.”
“دانشمندان امیدوارند روزی با موجودات فضایی تماس بگیرند.”

استفاده با ضمایر
ملاقات توسط من

“Ich träume oft davon, einen Außerirdischen zu treffen.”
“من اغلب رویای ملاقات با یک موجود فضایی را می‌بینم.”

ارتباط با او (مونث)

“Sie glaubt, dass sie eine Nachricht von Außerirdischen erhalten hat.”
“او معتقد است که یک پیام از موجودات فضایی دریافت کرده است.”

مشاهده توسط آن‌ها

“Sie behaupten, ein außerirdisches Raumschiff gesehen zu haben.”
“آن‌ها ادعا می‌کنند که یک سفینه فضایی را دیده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
داستان‌های علمی-تخیلی
“In vielen Büchern und Filmen geht es um Begegnungen mit Außerirdischen.”
“در بسیاری از کتاب‌ها و فیلم‌ها درباره برخورد با موجودات فضایی صحبت می‌شود.”

نظریه‌های وجود بیگانه‌ها
“Es gibt viele Theorien darüber, ob Außerirdische wirklich existieren.”
“نظریه‌های زیادی درباره اینکه آیا موجودات فضایی واقعاً وجود دارند، وجود دارد.”

تحقیقات در جستجوی بیگانه‌ها
“Die NASA betreibt Programme zur Suche nach außerirdischem Leben.”
“ناسا برنامه‌هایی برای جستجوی حیات فرازمینی اجرا می‌کند.”

مشاهده‌های گزارش‌شده
“Immer wieder gibt es Berichte über angebliche Sichtungen von Außerirdischen.”
“همیشه گزارش‌هایی درباره مشاهده‌های ادعایی از موجودات فضایی وجود دارد.”

تماس‌های فرضی
“Viele Menschen behaupten, von Außerirdischen entführt worden zu sein.”
“بسیاری از مردم ادعا می‌کنند که توسط موجودات فضایی ربوده شده‌اند.”

شواهد در جستجوی بیگانه‌ها
“Die Forscher suchen nach Hinweisen auf außerirdisches Leben im Universum.”
“پژوهشگران به دنبال شواهدی از حیات فرازمینی در جهان هستند.”

تکنولوژی بیگانه‌ها
“Es gibt Theorien, dass Außerirdische über weit fortgeschrittene Technologien verfügen.”
“نظریه‌هایی وجود دارد که موجودات فضایی از فناوری‌های بسیار پیشرفته‌ای برخوردارند.”

فیلم‌های معروف درباره موجودات فضایی
“Filme wie ‘E.T.’ und ‘Independence Day’ haben Außerirdische populär gemacht.”
“فیلم‌هایی مانند ‘ای.تی.’ و ‘روز استقلال’ موجودات فضایی را محبوب کرده‌اند.”

نقش بیگانه‌ها در فرهنگ پاپ
“Außerirdische sind ein fester Bestandteil der Popkultur geworden.”
“موجودات فضایی به بخشی ثابت از فرهنگ پاپ تبدیل شده‌اند.”

تاثیر بیگانه‌ها بر علوم
“Die Suche nach Außerirdischen hat die Wissenschaft und Technologie beeinflusst.”
“جستجو برای موجودات فضایی بر علم و فناوری تأثیر گذاشته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der/die Außerirdische” برای توصیف موجودات فضایی و موضوعات مرتبط با آن‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

Alien

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

außerirdisch - adj

A

صفت “außerirdisch”
به زبان آلمانی به معنای “فرازمینی” یا “بیگانه” است.
این صفت برای توصیف چیزهایی استفاده می‌شود که مربوط به فضا یا موجودات فضایی هستند.

موجودات فرازمینی
“Die außerirdischen Wesen in diesem Film sind sehr beeindruckend.”
“موجودات فرازمینی در این فیلم بسیار تأثیرگذار هستند.”

فناوری بیگانه
“Das Raumschiff verfügt über außerirdische Technologie.”
“سفینه فضایی دارای فناوری فرازمینی است.”

استفاده با ضمایر
تجربیات من

“Ich habe von außerirdischen Begegnungen gelesen.”
“من درباره برخوردهای فرازمینی خوانده‌ام.”

اکتشافات او (مونث)

“Sie ist fasziniert von außerirdischem Leben.”
“او مجذوب حیات فرازمینی است.”

پژوهش‌های آن‌ها

“Sie forschen nach außerirdischen Signalen.”
“آن‌ها به دنبال سیگنال‌های فرازمینی تحقیق می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
حیات فرازمینی
“Die Suche nach außerirdischem Leben ist eine der größten Herausforderungen der Wissenschaft.”
“جستجو برای حیات فرازمینی یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های علم است.”

موجودات بیگانه
“Die außerirdischen Kreaturen im Roman sind sowohl freundlich als auch gefährlich.”
“موجودات فرازمینی در رمان هم دوستانه و هم خطرناک هستند.”

فناوری‌های فرازمینی
“Es gibt Spekulationen über außerirdische Technologien, die uns weit überlegen sind.”
“گمانه‌زنی‌هایی درباره فناوری‌های فرازمینی که بسیار پیشرفته‌تر از ما هستند، وجود دارد.”

مناظر فضایی
“Die außerirdischen Landschaften in diesem Science-Fiction-Film sind atemberaubend.”
“مناظر فرازمینی در این فیلم علمی-تخیلی خیره‌کننده هستند.”

فرهنگ بیگانه
“Die außerirdische Kultur in der Serie ist sehr detailliert ausgearbeitet.”
“فرهنگ فرازمینی در این سریال به‌طور بسیار دقیقی طراحی شده است.”

زبان فرازمینی
“Die Wissenschaftler versuchen, die außerirdische Sprache zu entschlüsseln.”
“دانشمندان تلاش می‌کنند زبان فرازمینی را رمزگشایی کنند.”

موجودات فضایی
“Viele Menschen glauben an außerirdische Besucher.”
“بسیاری از مردم به بازدیدکنندگان فضایی اعتقاد دارند.”

سیگنال‌های فرازمینی
“Astronomen suchen ständig nach außerirdischen Signalen im Weltraum.”
“ستاره‌شناسان همیشه به دنبال سیگنال‌های فرازمینی در فضا هستند.”

برخوردهای بیگانه
“Die Geschichten über außerirdische Begegnungen sind oft sehr faszinierend.”
“داستان‌های مربوط به برخوردهای بیگانه اغلب بسیار جذاب هستند.”

زندگی در دیگر سیارات
“Die Möglichkeit außerirdischen Lebens auf anderen Planeten ist ein spannendes Forschungsgebiet.”
“امکان وجود حیات فرازمینی در دیگر سیارات یک حوزه تحقیقاتی هیجان‌انگیز است.”

فضاپیماهای بیگانه
“Die außerirdischen Raumschiffe in diesem Buch sind unglaublich fortschrittlich.”
“فضاپیماهای بیگانه در این کتاب بسیار پیشرفته هستند.”

تماس‌های فرازمینی
“Die Vorstellung von außerirdischem Kontakt ist sowohl beängstigend als auch aufregend.”
“تصور تماس فرازمینی هم ترسناک و هم هیجان‌انگیز است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “außerirdisch” برای توصیف چیزهایی که مربوط به فضا یا موجودات فضایی هستند، استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Behörde-n

A

اسم “die Behörde”
به زبان آلمانی به معنای “اداره” یا “مقام دولتی” است.
این اسم برای توصیف سازمان‌ها و نهادهای رسمی استفاده می‌شود که وظایف و مسئولیت‌های مختلفی در بخش‌های دولتی و عمومی دارند.

اداره مهاجرت
“Er muss zur Behörde gehen, um seinen Aufenthaltstitel zu verlängern.”
“او باید به اداره مهاجرت برود تا مجوز اقامتش را تمدید کند.”

مقام دولتی برای ثبت خودرو
“Die Zulassungsbehörde ist für die Registrierung von Fahrzeugen zuständig.”
“اداره ثبت خودرو مسئول ثبت وسایل نقلیه است.”

استفاده با ضمایر
درخواست من

“Meine Anfrage wurde von der Behörde schnell bearbeitet.”
“درخواست من به سرعت توسط اداره بررسی شد.”

تصمیم او (مونث)

“Ihre Entscheidung wurde von der zuständigen Behörde bestätigt.”
“تصمیم او توسط مقام مسئول تأیید شد.”

اقدامات آن‌ها

“Sie haben die notwendigen Dokumente bei der Behörde eingereicht.”
“آن‌ها مدارک لازم را به اداره تحویل دادند.”

مثال‌های بیشتر:
درخواست مجوز
“Er hat bei der Behörde eine Genehmigung für das Bauprojekt beantragt.”
“او از اداره برای پروژه ساخت و ساز درخواست مجوز کرده است.”

بازرسی توسط مقام دولتی
“Die Behörde führt regelmäßig Inspektionen in Restaurants durch.”
“اداره به طور منظم بازرسی‌هایی در رستوران‌ها انجام می‌دهد.”

شکایت به اداره
“Sie hat sich bei der Behörde über die schlechte Behandlung beschwert.”
“او درباره برخورد بد به اداره شکایت کرد.”

تصمیم‌گیری توسط مقام دولتی
“Die Behörde hat entschieden, dass die Straße gesperrt wird.”
“اداره تصمیم گرفته است که خیابان بسته شود.”

ثبت ازدواج در اداره
“Das Paar hat seine Ehe bei der Behörde registriert.”
“زوج ازدواج خود را در اداره ثبت کردند.”

درخواست برای کمک‌های اجتماعی
“Er hat einen Antrag auf Sozialhilfe bei der zuständigen Behörde gestellt.”
“او درخواست کمک‌های اجتماعی را به اداره مسئول تحویل داد.”

صدور گذرنامه
“Die Behörde ist für die Ausstellung von Reisepässen verantwortlich.”
“اداره مسئول صدور گذرنامه‌ها است.”

تمدید مجوز کار
“Sie muss ihren Arbeitsvertrag bei der Behörde verlängern lassen.”
“او باید مجوز کارش را در اداره تمدید کند.”

بررسی شکایات
“Die Behörde hat eine Abteilung zur Bearbeitung von Bürgerbeschwerden.”
“اداره بخشی برای بررسی شکایات شهروندان دارد.”

کنترل بهداشت
“Die Gesundheitsbehörde überprüft die Einhaltung der Hygienestandards.”
“اداره بهداشت رعایت استانداردهای بهداشتی را بررسی می‌کند.”

مسائل امنیتی
“Die Sicherheitsbehörde ist für die Überwachung von öffentlichen Plätzen zuständig.”
“اداره امنیت مسئول نظارت بر اماکن عمومی است.”

ثبت تولد
“Die Geburt des Kindes wurde bei der zuständigen Behörde gemeldet.”
“تولد کودک در اداره مسئول ثبت شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Behörde” برای توصیف سازمان‌ها و نهادهای رسمی دولتی و عمومی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مقام رسمی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

der Energieaufwand

A

اسم “der Energieaufwand”
به زبان آلمانی به معنای “مصرف انرژی” یا “هزینه انرژی” است.
این اسم برای توصیف میزان انرژی مورد نیاز یا مصرف شده در انجام یک فعالیت یا فرآیند استفاده می‌شود.

مصرف انرژی در صنعت
“Der Energieaufwand in der Industrie ist sehr hoch.”
“مصرف انرژی در صنعت بسیار بالا است.”

هزینه انرژی برای گرم کردن خانه
“Im Winter ist der Energieaufwand für das Heizen des Hauses höher.”
“در زمستان هزینه انرژی برای گرم کردن خانه بیشتر است.”

استفاده با ضمایر
مصرف انرژی من

“Mein Energieaufwand für tägliche Aktivitäten ist relativ niedrig.”
“مصرف انرژی من برای فعالیت‌های روزانه نسبتاً پایین است.”

هزینه انرژی او (مونث)

“Ihr Energieaufwand beim Training ist beeindruckend.”
“هزینه انرژی او در تمرین چشمگیر است.”

مصرف انرژی آن‌ها

“Ihr Energieaufwand für das Projekt war erheblich.”
“مصرف انرژی آن‌ها برای این پروژه قابل توجه بود.”

مثال‌های بیشتر:
مصرف انرژی در حمل و نقل
“Der Energieaufwand für den Transport von Waren ist ein wichtiger Faktor in der Logistik.”
“مصرف انرژی برای حمل و نقل کالا یک عامل مهم در لجستیک است.”

هزینه انرژی در تولید
“Der Energieaufwand bei der Herstellung von Aluminium ist sehr hoch.”
“هزینه انرژی در تولید آلومینیوم بسیار بالا است.”

بهینه‌سازی مصرف انرژی
“Durch den Einsatz moderner Technologien kann der Energieaufwand reduziert werden.”
“با استفاده از فناوری‌های مدرن می‌توان مصرف انرژی را کاهش داد.”

هزینه انرژی در خانه
“Die Haushalte versuchen, ihren Energieaufwand durch Energiesparmaßnahmen zu senken.”
“خانواده‌ها تلاش می‌کنند با اقدامات صرفه‌جویی در انرژی هزینه انرژی خود را کاهش دهند.”

مصرف انرژی در ورزش
“Der Energieaufwand beim Marathonlaufen ist enorm.”
“مصرف انرژی در دویدن ماراتن بسیار زیاد است.”

هزینه انرژی در کشاورزی
“Der Energieaufwand in der modernen Landwirtschaft hat sich durch den Einsatz von Maschinen erhöht.”
“هزینه انرژی در کشاورزی مدرن با استفاده از ماشین‌ها افزایش یافته است.”

مصرف انرژی در ساختمان‌ها
“Der Energieaufwand für die Beleuchtung und Klimatisierung von Bürogebäuden ist ein wesentlicher Kostenfaktor.”
“مصرف انرژی برای روشنایی و تهویه ساختمان‌های اداری یک عامل هزینه‌ای مهم است.”

کاهش مصرف انرژی
“Es gibt viele Möglichkeiten, den Energieaufwand im Alltag zu reduzieren.”
“راه‌های زیادی برای کاهش مصرف انرژی در زندگی روزمره وجود دارد.”

هزینه انرژی در تولید مواد غذایی
“Der Energieaufwand für die Produktion von Lebensmitteln variiert je nach Methode.”
“هزینه انرژی برای تولید مواد غذایی بسته به روش متفاوت است.”

مصرف انرژی در الکترونیک
“Der Energieaufwand moderner elektronischer Geräte ist trotz ihrer Effizienz immer noch signifikant.”
“مصرف انرژی دستگاه‌های الکترونیکی مدرن با وجود کارایی آن‌ها همچنان قابل توجه است.”

انرژی مورد نیاز برای پروژه‌های بزرگ
“Der Energieaufwand für den Bau eines Wolkenkratzers ist enorm.”
“انرژی مورد نیاز برای ساخت یک آسمان‌خراش بسیار زیاد است.”

هزینه انرژی در ماشین‌آلات
“Der Energieaufwand für den Betrieb von großen Maschinen ist ein wichtiger Aspekt in der Industrieplanung.”
“هزینه انرژی برای کارکرد ماشین‌های بزرگ یک جنبه مهم در برنامه‌ریزی صنعتی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Energieaufwand” برای توصیف مصرف یا هزینه انرژی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

die Entdeckung-en

A

اسم “die Entdeckung”
به زبان آلمانی به معنای “کشف” یا “یافته” است.
این اسم برای توصیف فرآیند یا نتیجه کشف کردن
چیزی جدید، ناشناخته یا پنهان استفاده می‌شود.

کشف یک سیاره جدید
“Die Entdeckung eines neuen Planeten hat die Astronomen begeistert.”
“کشف یک سیاره جدید، اخترشناسان را هیجان‌زده کرد.”

یافته علمی
“Die Entdeckung eines Heilmittels gegen eine seltene Krankheit war ein großer Durchbruch.”
“کشف یک درمان برای یک بیماری نادر یک پیشرفت بزرگ بود.”

استفاده با ضمایر
کشف من

“Meine Entdeckung hat viele Fragen aufgeworfen.”
“کشف من سوالات زیادی را مطرح کرده است.”

یافته‌های او (مونث)

“Ihre Entdeckungen haben die Wissenschaft revolutioniert.”
“یافته‌های او علم را متحول کرده است.”

کشف‌های آن‌ها

“Sie haben viele bedeutende Entdeckungen gemacht.”
“آن‌ها کشف‌های مهم زیادی انجام داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
کشف یک اثر هنری
“Die Entdeckung eines verlorenen Gemäldes von Picasso erregte großes Aufsehen.”
“کشف یک نقاشی گمشده از پیکاسو سر و صدای زیادی به پا کرد.”

یافته در باستان‌شناسی
“Die Entdeckung einer antiken Stadt hat neue Erkenntnisse über die Geschichte gebracht.”
“کشف یک شهر باستانی اطلاعات جدیدی درباره تاریخ به ارمغان آورد.”

کشف در علوم پزشکی
“Die Entdeckung des Penicillins hat Millionen von Leben gerettet.”
“کشف پنی‌سیلین جان میلیون‌ها نفر را نجات داد.”

یافته در علوم زیست‌شناسی
“Die Entdeckung einer neuen Tierart in den Regenwäldern ist sehr spannend.”
“کشف یک گونه حیوانی جدید در جنگل‌های بارانی بسیار هیجان‌انگیز است.”

کشف در فناوری
“Die Entdeckung eines effizienteren Verfahrens zur Energiegewinnung ist entscheidend für die Zukunft.”
“کشف یک روش کارآمدتر برای تولید انرژی برای آینده حیاتی است.”

یافته‌های باستانی
“Die Entdeckung von Fossilien hat unser Verständnis der Evolution erweitert.”
“کشف فسیل‌ها درک ما از تکامل را گسترش داده است.”

کشف در فیزیک
“Die Entdeckung der Gravitationswellen hat ein neues Kapitel in der Astrophysik aufgeschlagen.”
“کشف امواج گرانشی یک فصل جدید در اخترفیزیک گشود.”

یافته در علوم شیمی
“Die Entdeckung eines neuen Elements im Periodensystem war eine Sensation.”
“کشف یک عنصر جدید در جدول تناوبی یک هیجان بزرگ بود.”

کشف در اقیانوس‌شناسی
“Die Entdeckung eines tiefseeischen Ökosystems hat unser Wissen über die Meere erweitert.”
“کشف یک اکوسیستم اعماق دریا دانش ما درباره اقیانوس‌ها را گسترش داده است.”

یافته‌های تاریخی
“Die Entdeckung alter Manuskripte hat die Geschichtsschreibung beeinflusst.”
“کشف دست‌نوشته‌های قدیمی نگارش تاریخ را تحت تأثیر قرار داده است.”

کشف در علوم محیطی
“Die Entdeckung der Auswirkungen des Klimawandels hat globale Maßnahmen angestoßen.”
“کشف تأثیرات تغییرات آب و هوا اقدامات جهانی را تحریک کرده است.”

یافته‌های روان‌شناسی
“Die Entdeckung neuer Therapien hat die Behandlung von psychischen Störungen revolutioniert.”
“کشف روش‌های درمانی جدید درمان اختلالات روانی را متحول کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Entdeckung” برای توصیف فرآیندها و نتایج کشف‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

das Erbgut

A

اسم “das Erbgut” به زبان آلمانی به معنای “ژنتیک” یا “مواد ژنتیکی” است. این اسم برای توصیف تمامی اطلاعات ژنتیکی موجود در یک موجود زنده استفاده می‌شود که در DNA یا RNA ذخیره شده است.

مطالعه مواد ژنتیکی
“Die Wissenschaftler haben das Erbgut des Menschen entschlüsselt.”
“دانشمندان ژنتیک انسان را رمزگشایی کرده‌اند.”

انتقال ژنتیکی
“Das Erbgut wird von Generation zu Generation weitergegeben.”
“مواد ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.”

استفاده با ضمایر
مواد ژنتیکی من

“Mein Erbgut enthält Informationen über meine Vorfahren.”
“مواد ژنتیکی من حاوی اطلاعاتی درباره نیاکان من است.”

ژنتیک او (مونث)

“Ihr Erbgut zeigt eine seltene genetische Mutation.”
“ژنتیک او یک جهش ژنتیکی نادر را نشان می‌دهد.”

مواد ژنتیکی آن‌ها

“Sie haben das Erbgut der Pflanzen untersucht.”
“آن‌ها ژنتیک گیاهان را بررسی کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
بررسی مواد ژنتیکی
“Die Analyse des Erbguts kann Aufschluss über Erbkrankheiten geben.”
“تحلیل ژنتیک می‌تواند اطلاعاتی درباره بیماری‌های ارثی ارائه دهد.”

تغییر ژنتیکی
“Durch Gentechnik kann das Erbgut von Organismen verändert werden.”
“با استفاده از مهندسی ژنتیک می‌توان ژنتیک موجودات را تغییر داد.”

مطالعه تنوع ژنتیکی
“Das Erbgut verschiedener Populationen zeigt große Unterschiede.”
“ژنتیک جمعیت‌های مختلف تفاوت‌های زیادی را نشان می‌دهد.”

حفاظت از ژنتیک
“Der Erhalt des Erbguts seltener Tierarten ist für den Naturschutz wichtig.”
“حفاظت از ژنتیک گونه‌های نادر حیوانات برای حفظ طبیعت مهم است.”

ژنتیک و تکامل
“Das Erbgut spielt eine zentrale Rolle in der Evolution.”
“ژنتیک نقش محوری در تکامل دارد.”

ژنتیک و پزشکی شخصی
“Durch die Analyse des Erbguts kann eine personalisierte Medizin entwickelt werden.”
“با تحلیل ژنتیک می‌توان پزشکی شخصی‌سازی‌شده را توسعه داد.”

ژنتیک و تحقیقات علمی
“Das Erbgut von Bakterien wird häufig in der Forschung verwendet.”
“ژنتیک باکتری‌ها اغلب در تحقیقات علمی استفاده می‌شود.”

انتقال ژنتیکی در خانواده‌ها
“Erbkrankheiten können durch das Erbgut von Eltern auf Kinder übertragen werden.”
“بیماری‌های ارثی می‌توانند از طریق ژنتیک از والدین به فرزندان منتقل شوند.”

کشف ژنتیکی
“Die Entdeckung neuer Gene im Erbgut hat die Genetik revolutioniert.”
“کشف ژن‌های جدید در ژنتیک، علم ژنتیک را متحول کرده است.”

حفاظت از تنوع ژنتیکی
“Der Schutz des genetischen Erbguts ist wichtig für die Biodiversität.”
“حفاظت از ژنتیک برای تنوع زیستی مهم است.”

ژنتیک و کشاورزی
“Durch genetische Optimierung kann das Erbgut von Nutzpflanzen verbessert werden.”
“با بهینه‌سازی ژنتیکی می‌توان ژنتیک گیاهان زراعی را بهبود بخشید.”

تاثیر محیط بر ژنتیک
“Umweltfaktoren können das Erbgut beeinflussen.”
“عوامل محیطی می‌توانند ژنتیک را تحت تأثیر قرار دهند.”

ژنتیک و سلامت
“Ein gesundes Lebensumfeld kann sich positiv auf das Erbgut auswirken.”
“یک محیط زندگی سالم می‌تواند تأثیر مثبتی بر ژنتیک داشته باشد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Erbgut” برای توصیف تمامی اطلاعات ژنتیکی و موضوعات مرتبط با آن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

صفت ارثی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

der Erfinder

die Erfinderin-nen

A

مخترع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

das Fluggerät-e

A

اسم “das Fluggerät”
به زبان آلمانی به معنای “وسیله پرواز” یا “هواپیما” است.
این اسم به طور کلی برای توصیف هر نوع وسیله‌ای که قادر به پرواز است استفاده می‌شود،
از جمله هواپیماها، هلیکوپترها، پهپادها و حتی بالن‌ها.

هواپیماهای مدرن
“Moderne Fluggeräte sind mit hochentwickelter Technologie ausgestattet.”
“وسایل پرواز مدرن با فناوری پیشرفته‌ای مجهز شده‌اند.”

پهپادها
“Das Unternehmen testet neue unbemannte Fluggeräte für die Paketzustellung.”
“شرکت در حال آزمایش وسایل پرواز بدون سرنشین جدید برای تحویل بسته‌ها است.”

استفاده با ضمایر
وسیله پرواز من

“Mein Fluggerät ist ein kleines, privates Flugzeug.”
“وسیله پرواز من یک هواپیمای کوچک خصوصی است.”

وسیله پرواز او (مونث)

“Ihr Fluggerät ist ein Hubschrauber.”
“وسیله پرواز او یک هلیکوپتر است.”

وسیله پرواز آن‌ها

“Sie haben mehrere Fluggeräte für verschiedene Missionen.”
“آن‌ها چندین وسیله پرواز برای مأموریت‌های مختلف دارند.”

مثال‌های بیشتر:
وسیله پرواز نظامی
“Das Militär verwendet fortschrittliche Fluggeräte für Aufklärungsmissionen.”
“نیروهای نظامی از وسایل پرواز پیشرفته برای مأموریت‌های شناسایی استفاده می‌کنند.”

هواپیماهای تجاری
“Große Fluggeräte werden für internationale Flüge genutzt.”
“وسایل پرواز بزرگ برای پروازهای بین‌المللی استفاده می‌شوند.”

تحقیق و توسعه در زمینه هواپیماها
“Die Forschung konzentriert sich auf die Verbesserung der Effizienz von Fluggeräten.”
“تحقیقات بر بهبود کارایی وسایل پرواز متمرکز است.”

پرواز با بالن
“Ballonfahrten sind eine interessante Form des Fluggeräts.”
“پرواز با بالن یک شکل جذاب از وسیله پرواز است.”

استفاده از پهپادها
“Die Polizei setzt unbemannte Fluggeräte zur Überwachung ein.”
“پلیس از وسایل پرواز بدون سرنشین برای نظارت استفاده می‌کند.”

آموزش خلبانان
“Angehende Piloten lernen, verschiedene Fluggeräte zu steuern.”
“خلبانان آینده یاد می‌گیرند که انواع وسایل پرواز را هدایت کنند.”

پروازهای تحقیقاتی
“Wissenschaftler nutzen spezielle Fluggeräte zur Erforschung der Atmosphäre.”
“دانشمندان از وسایل پرواز ویژه‌ای برای پژوهش در جو استفاده می‌کنند.”

هواپیماهای ورزشی
“Sportfluggeräte werden oft von Hobby-Piloten geflogen.”
“وسایل پرواز ورزشی اغلب توسط خلبانان سرگرمی به پرواز درمی‌آیند.”

حمل و نقل کالا
“Große Fluggeräte sind entscheidend für den globalen Warenverkehr.”
“وسایل پرواز بزرگ برای حمل و نقل جهانی کالاها حیاتی هستند.”

وسیله پرواز سبک
“Ultraleichtfluggeräte sind besonders bei Freizeitfliegern beliebt.”
“وسایل پرواز فوق سبک به ویژه در میان خلبانان تفریحی محبوب هستند.”

امنیت در هواپیماها
“Moderne Fluggeräte verfügen über zahlreiche Sicherheitsmaßnahmen.”
“وسایل پرواز مدرن دارای تدابیر امنیتی زیادی هستند.”

پهپادهای کشاورزی
“Landwirte nutzen Fluggeräte zur Überwachung ihrer Felder.”
“کشاورزان از وسایل پرواز برای نظارت بر مزارع خود استفاده می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Fluggerät” برای توصیف انواع مختلف وسایل پروازی و کاربردهای آن‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

مانند هواپیما کایت هلیکوپتر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

die Genforschung

A

تحقیقات ژنتیکی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

geschlecht-er

A

اسم “das Geschlecht”
به زبان آلمانی به معنای “جنسیت” یا “جنس” است.
این اسم برای توصیف تفاوت‌های بیولوژیکی بین نر و ماده در انسان‌ها و حیوانات،
همچنین برای اشاره به هویت جنسی افراد استفاده می‌شود.

تفاوت‌های جنسی
“Das Geschlecht bestimmt oft die biologischen Unterschiede zwischen Männern und Frauen.”
“جنسیت اغلب تفاوت‌های بیولوژیکی بین مردان و زنان را تعیین می‌کند.”

جنسیت در اسناد رسمی
“Auf offiziellen Dokumenten muss das Geschlecht angegeben werden.”
“در اسناد رسمی باید جنسیت مشخص شود.”

استفاده با ضمایر
جنسیت من

“Mein Geschlecht ist männlich.”
“جنسیت من مرد است.”

جنسیت او (مونث)

“Ihr Geschlecht ist weiblich.”
“جنسیت او زن است.”

جنسیت آن‌ها

“Sie haben ihr Geschlecht ändern lassen.”
“آن‌ها جنسیت خود را تغییر داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
جنسیت و جامعه
“Das Geschlecht spielt in vielen Kulturen eine wichtige Rolle.”
“جنسیت در بسیاری از فرهنگ‌ها نقش مهمی دارد.”

جنسیت در علوم زیستی
“Biologen untersuchen die Unterschiede im Geschlecht bei verschiedenen Tierarten.”
“زیست‌شناسان تفاوت‌های جنسی در گونه‌های مختلف حیوانات را بررسی می‌کنند.”

جنسیت و سلامت
“Es gibt gesundheitliche Unterschiede, die auf das Geschlecht zurückzuführen sind.”
“تفاوت‌های بهداشتی وجود دارد که به جنسیت مرتبط است.”

جنسیت و حقوق
“Rechtliche Regelungen zum Geschlecht variieren weltweit.”
“مقررات قانونی مربوط به جنسیت در سراسر جهان متفاوت است.”

جنسیت در ورزش
“Im Sport gibt es oft getrennte Wettkämpfe nach Geschlecht.”
“در ورزش اغلب مسابقات جداگانه بر اساس جنسیت وجود دارد.”

تغییر جنسیت
“Manche Menschen entscheiden sich dafür, ihr Geschlecht anzupassen.”
“برخی افراد تصمیم می‌گیرند جنسیت خود را تغییر دهند.”

جنسیت und Identität
“Die Geschlechtsidentität ist ein wichtiger Teil der persönlichen Identität.”
“هویت جنسی بخش مهمی از هویت شخصی است.”

جنسیت und Arbeitsmarkt
“Unterschiede im Geschlecht können sich auf den Arbeitsmarkt auswirken.”
“تفاوت‌های جنسی می‌توانند بر بازار کار تأثیر بگذارند.”

Geschlecht bei Geburt
“Bei der Geburt wird das Geschlecht des Babys festgestellt.”
“جنسیت نوزاد هنگام تولد تعیین می‌شود.”

Forschung zu Geschlecht
“Es gibt viele wissenschaftliche Studien zum Thema Geschlecht.”
“مطالعات علمی زیادی در مورد موضوع جنسیت وجود دارد.”

Gleichstellung der Geschlechter
“Die Gleichstellung der Geschlechter ist ein wichtiges gesellschaftliches Ziel.”
“برابری جنسیتی یک هدف مهم اجتماعی است.”

Geschlecht und Sprache
“Einige Sprachen haben grammatikalische Geschlechter für Substantive.”
“برخی زبان‌ها برای اسامی جنسیت‌های دستوری دارند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Geschlecht” برای توصیف موضوعات مختلف مربوط به جنسیت و تفاوت‌های جنسی در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

اصل و تبار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

die Glaskuppel-n

A

گنبد شیشه ای

اسم “die Glaskuppel” به زبان آلمانی به معنای “گنبد شیشه‌ای” است. این اسم برای توصیف یک ساختار گنبدی شکل ساخته شده از شیشه استفاده می‌شود، که معمولاً به عنوان سقف یا پوشش استفاده می‌شود تا نور طبیعی به داخل فضا وارد شود.

گنبد شیشه‌ای در ساختمان‌ها
“Die Glaskuppel des Gebäudes lässt viel natürliches Licht herein.”
“گنبد شیشه‌ای ساختمان نور طبیعی زیادی را وارد می‌کند.”

استفاده در معماری مدرن
“Viele moderne Museen und Galerien haben beeindruckende Glaskuppeln.”
“بسیاری از موزه‌ها و گالری‌های مدرن دارای گنبدهای شیشه‌ای چشمگیری هستند.”

استفاده با ضمایر
گنبد شیشه‌ای من

“Meine Wohnung hat eine kleine Glaskuppel im Wohnzimmer.”
“آپارتمان من یک گنبد شیشه‌ای کوچک در اتاق نشیمن دارد.”

گنبد شیشه‌ای او (مونث)

“Ihre Bibliothek hat eine wunderschöne Glaskuppel.”
“کتابخانه او یک گنبد شیشه‌ای زیبا دارد.”

گنبد شیشه‌ای آن‌ها

“Sie haben die alte Glaskuppel restauriert.”
“آن‌ها گنبد شیشه‌ای قدیمی را بازسازی کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
گنبد شیشه‌ای در باغ‌ها
“Der botanische Garten ist mit einer großen Glaskuppel bedeckt.”
“باغ گیاه‌شناسی با یک گنبد شیشه‌ای بزرگ پوشانده شده است.”

گنبد شیشه‌ای در مراکز تجاری
“Das Einkaufszentrum hat eine riesige Glaskuppel im Atrium.”
“مرکز خرید دارای یک گنبد شیشه‌ای بزرگ در آتریوم است.”

استفاده در ساختمان‌های تاریخی
“Die Glaskuppel des historischen Bahnhofs wurde kürzlich renoviert.”
“گنبد شیشه‌ای ایستگاه راه‌آهن تاریخی به تازگی بازسازی شده است.”

گنبد شیشه‌ای در ساختمان‌های عمومی
“Das Parlamentsgebäude hat eine beeindruckende Glaskuppel.”
“ساختمان پارلمان دارای یک گنبد شیشه‌ای چشمگیر است.”

نورپردازی از طریق گنبد شیشه‌ای
“Durch die Glaskuppel fällt tagsüber viel Licht in den Raum.”
“نور زیادی از طریق گنبد شیشه‌ای در طول روز به داخل اتاق می‌تابد.”

گنبد شیشه‌ای در رستوران‌ها
“Das Restaurant bietet eine herrliche Aussicht durch die Glaskuppel.”
“رستوران از طریق گنبد شیشه‌ای منظره‌ای بی‌نظیر ارائه می‌دهد.”

گنبد شیشه‌ای در مراکز فرهنگی
“Das Kulturzentrum ist bekannt für seine markante Glaskuppel.”
“مرکز فرهنگی به خاطر گنبد شیشه‌ای برجسته‌اش معروف است.”

گنبد شیشه‌ای در خانه‌های شخصی
“Unser Haus hat eine kleine Glaskuppel über dem Wintergarten.”
“خانه ما یک گنبد شیشه‌ای کوچک بالای گلخانه دارد.”

گنبد شیشه‌ای در فرودگاه‌ها
“Das Terminal des Flughafens ist mit einer großen Glaskuppel überdacht.”
“ترمینال فرودگاه با یک گنبد شیشه‌ای بزرگ پوشانده شده است.”

گنبد شیشه‌ای در کتابخانه‌ها
“Die alte Bibliothek hat eine wunderschöne Glaskuppel im Lesesaal.”
“کتابخانه قدیمی دارای یک گنبد شیشه‌ای زیبا در سالن مطالعه است.”

گنبد شیشه‌ای در برج‌ها
“Die Aussichtsterrasse des Turms ist mit einer Glaskuppel versehen.”
“تراس مشاهده برج با یک گنبد شیشه‌ای پوشانده شده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Glaskuppel” برای توصیف انواع مختلف گنبدهای شیشه‌ای و کاربردهای آن‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

die Handlung-en

A

اسم “die Handlung”
به زبان آلمانی به معنای “داستان”، “طرح”، یا “عمل” است.
این اسم می‌تواند به یک سری وقایع در یک داستان یا فیلم، یا به یک اقدام خاص در یک زمینه دیگر اشاره داشته باشد.

داستان در یک کتاب
“Die Handlung des Romans ist sehr spannend und fesselnd.”
“داستان رمان بسیار هیجان‌انگیز و جذاب است.”

طرح یک فیلم
“Die Handlung des Films dreht sich um ein mysteriöses Verbrechen.”
“طرح فیلم درباره یک جنایت مرموز است.”

استفاده با ضمایر
داستان من

“Meine Handlung für das neue Buch ist noch nicht vollständig entwickelt.”
“داستان من برای کتاب جدید هنوز به طور کامل توسعه نیافته است.”

طرح او (مونث)

“Ihre Handlung in dem Theaterstück ist komplex und tiefgründig.”
“طرح او در نمایشنامه پیچیده و عمیق است.”

عمل آن‌ها

“Sie haben ihre Handlung gut durchdacht.”
“آن‌ها اقدام خود را به خوبی سنجیده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
داستان در یک سریال تلویزیونی
“Die Handlung der Serie entwickelt sich von Episode zu Episode.”
“داستان سریال از قسمت به قسمت توسعه می‌یابد.”

طرح در یک نمایشنامه
“Die Handlung des Dramas ist voller unerwarteter Wendungen.”
“طرح نمایشنامه پر از پیچ و تاب‌های غیرمنتظره است.”

عمل قهرمان
“Die Handlung des Helden war mutig und selbstlos.”
“عمل قهرمان شجاعانه و ایثارگرانه بود.”

تصمیمات در یک بازی
“Die Handlungsmöglichkeiten im Videospiel sind vielfältig.”
“گزینه‌های عمل در بازی ویدئویی متنوع هستند.”

داستان یک داستان کوتاه
“Die Handlung der Kurzgeschichte ist einfach, aber tiefgründig.”
“داستان داستان کوتاه ساده اما عمیق است.”

اقدامات در یک پروژه
“Die Handlungsschritte im Projekt müssen klar definiert werden.”
“مراحل اقدام در پروژه باید به وضوح تعریف شوند.”

داستان یک فیلم علمی-تخیلی
“Die Handlung des Science-Fiction-Films spielt in einer fernen Zukunft.”
“داستان فیلم علمی-تخیلی در آینده‌ای دور رخ می‌دهد.”

طرح یک رمان تاریخی
“Die Handlung des historischen Romans basiert auf wahren Ereignissen.”
“طرح رمان تاریخی بر اساس رویدادهای واقعی است.”

عمل در یک وضعیت اضطراری
“Die Handlung der Rettungskräfte war schnell und effektiv.”
“عمل نیروهای نجات سریع و مؤثر بود.”

داستان یک انیمیشن
“Die Handlung des Animationsfilms ist für Kinder und Erwachsene gleichermaßen unterhaltsam.”
“داستان فیلم انیمیشن برای کودکان و بزرگسالان به یک اندازه سرگرم‌کننده است.”

اقدامات برای رسیدن به هدف
“Die Handlung zur Erreichung des Ziels erfordert sorgfältige Planung.”
“اقدام برای رسیدن به هدف نیاز به برنامه‌ریزی دقیق دارد.”

داستان در یک کتاب مصور
“Die Handlung des Comics ist humorvoll und abenteuerlich.”
“داستان کتاب مصور طنزآمیز و ماجراجویانه است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Handlung” برای توصیف داستان‌ها، طرح‌ها، و اقدامات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

das Hörspiel-e

A

اسم “das Hörspiel”
به زبان آلمانی به معنای “نمایش رادیویی” یا “نمایش صوتی” است.
این اسم برای توصیف یک فرم هنری استفاده می‌شود که در آن داستان‌ها، درام‌ها یا نمایش‌ها از طریق صدا و بدون استفاده از تصاویر اجرا می‌شوند.

نمایش رادیویی کلاسیک
“Das Hörspiel wird oft als das Kino des Gehörs bezeichnet.”
“نمایش رادیویی اغلب به عنوان سینمای شنوایی شناخته می‌شود.”

محبوبیت در دوران کودکی
“Viele Kinder wachsen mit Hörspielen wie ‘Die drei ???’ auf.”
“بسیاری از کودکان با نمایش‌های رادیویی مانند ‘سه علامت سوال’ بزرگ می‌شوند.”

استفاده با ضمایر
نمایش صوتی من

“Mein Lieblingshörspiel als Kind war ‘Der Räuber Hotzenplotz’.”
“نمایش صوتی مورد علاقه من در کودکی ‘راهزن هوتزن‌پلاتز’ بود.”

نمایش صوتی او (مونث)

“Ihr neues Hörspiel wurde gestern im Radio ausgestrahlt.”
“نمایش صوتی جدید او دیروز از رادیو پخش شد.”

نمایش صوتی آن‌ها

“Sie haben ein spannendes Hörspiel über einen Detektiv produziert.”
“آن‌ها یک نمایش صوتی هیجان‌انگیز درباره یک کارآگاه تولید کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
تولید نمایش صوتی
“Die Produktion eines Hörspiels erfordert talentierte Sprecher und gute Soundeffekte.”
“تولید یک نمایش صوتی نیازمند گویندگان با استعداد و افکت‌های صوتی خوب است.”

نمایش صوتی برای بزرگسالان
“Es gibt viele Hörspiele, die sich an ein erwachsenes Publikum richten.”
“نمایش‌های صوتی زیادی وجود دارد که برای مخاطبان بزرگسال ساخته شده‌اند.”

نمایش صوتی آموزشی
“Hörspiele können auch als pädagogische Werkzeuge genutzt werden.”
“نمایش‌های صوتی می‌توانند به عنوان ابزارهای آموزشی نیز استفاده شوند.”

تاریخچه نمایش صوتی
“Die Geschichte des Hörspiels reicht bis in die 1920er Jahre zurück.”
“تاریخچه نمایش صوتی به دهه ۱۹۲۰ بازمی‌گردد.”

محبوبیت نمایش‌های صوتی در زمان‌های اخیر
“Durch Podcasts haben Hörspiele in den letzten Jahren wieder an Popularität gewonnen.”
“با ظهور پادکست‌ها، نمایش‌های صوتی در سال‌های اخیر دوباره محبوب شده‌اند.”

نمایش صوتی جنایی
“Kriminalhörspiele sind bei den Zuhörern besonders beliebt.”
“نمایش‌های صوتی جنایی به‌ویژه در میان شنوندگان محبوب هستند.”

اجرای زنده
“Einige Hörspiele werden auch live vor Publikum aufgeführt.”
“برخی نمایش‌های صوتی نیز به صورت زنده در مقابل تماشاگران اجرا می‌شوند.”

نویسندگان نمایش‌های صوتی
“Viele bekannte Schriftsteller haben auch Hörspiele geschrieben.”
“بسیاری از نویسندگان مشهور نیز نمایش‌های صوتی نوشته‌اند.”

نمایش صوتی بر اساس کتاب
“Das Hörspiel basiert auf einem bekannten Roman.”
“نمایش صوتی بر اساس یک رمان معروف ساخته شده است.”

شنیدن نمایش صوتی در سفر
“Ich höre gerne Hörspiele, wenn ich lange Fahrten mache.”
“من دوست دارم هنگام سفرهای طولانی نمایش‌های صوتی گوش کنم.”

نمایش صوتی برای آموزش زبان
“Hörspiele sind eine gute Methode, um eine neue Sprache zu lernen.”
“نمایش‌های صوتی یک روش خوب برای یادگیری یک زبان جدید هستند.”

نمایش صوتی کودکان
“Es gibt viele Hörspiele, die speziell für Kinder produziert werden.”
“نمایش‌های صوتی زیادی وجود دارند که مخصوص کودکان تولید می‌شوند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Hörspiel” برای توصیف نمایش‌های صوتی و رادیویی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

56
Q

die Hungersnot-:e

A

اسم “die Hungersnot”
به زبان آلمانی به معنای “قحطی” یا “گرسنگی شدید” است.
این اسم برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن جمعیت بزرگی از مردم
به دلیل کمبود شدید مواد غذایی با گرسنگی مواجه هستند.

قحطی در تاریخ
“Die Hungersnot von 1845-1852 in Irland ist eine der bekanntesten in der Geschichte.”
“قحطی سال‌های ۱۸۴۵ تا ۱۸۵۲ در ایرلند یکی از معروف‌ترین‌ها در تاریخ است.”

تلاش‌های بین‌المللی برای کمک
“Viele internationale Organisationen arbeiten zusammen, um die Hungersnot zu bekämpfen.”
“سازمان‌های بین‌المللی زیادی برای مبارزه با قحطی همکاری می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
قحطی در کشور من

“Mein Land hat in der Vergangenheit mehrere Hungersnöte erlebt.”
“کشور من در گذشته چندین قحطی را تجربه کرده است.”

قحطی او (مونث)

“Ihre Familie litt während der Hungersnot sehr.”
“خانواده او در زمان قحطی بسیار رنج بردند.”

قحطی آن‌ها

“Sie versuchen, den Menschen in der Hungersnot zu helfen.”
“آن‌ها تلاش می‌کنند به مردم در زمان قحطی کمک کنند.”

مثال‌های بیشتر:
قحطی در آفریقا
“In vielen Teilen Afrikas gibt es immer wieder Hungersnöte.”
“در بسیاری از نقاط آفریقا بارها قحطی رخ می‌دهد.”

تاثیرات قحطی
“Die Hungersnot führte zu einer hohen Sterblichkeitsrate und weit verbreitetem Leid.”
“قحطی منجر به مرگ و میر بالا و رنج گسترده شد.”

علل قحطی
“Die Hauptursachen für Hungersnöte sind oft Kriege, Dürren und wirtschaftliche Krisen.”
“علل اصلی قحطی‌ها اغلب جنگ‌ها، خشکسالی‌ها و بحران‌های اقتصادی هستند.”

کمک‌های غذایی در زمان قحطی
“Während der Hungersnot wurden Nahrungsmittelhilfen aus aller Welt geschickt.”
“در زمان قحطی کمک‌های غذایی از سراسر جهان ارسال شد.”

پیشگیری از قحطی
“Effektive Landwirtschaft und faire Verteilung von Ressourcen können Hungersnöte verhindern.”
“کشاورزی مؤثر و توزیع عادلانه منابع می‌تواند از قحطی جلوگیری کند.”

تاریخچه قحطی‌ها
“Die Geschichte ist voller Beispiele von Hungersnöten, die ganze Zivilisationen beeinflusst haben.”
“تاریخ پر از مثال‌هایی از قحطی‌ها است که تمدن‌های کامل را تحت تأثیر قرار داده‌اند.”

تاثیرات بلندمدت قحطی
“Die Langzeitfolgen einer Hungersnot können Generationen überdauern.”
“تأثیرات بلندمدت یک قحطی می‌تواند نسل‌ها ادامه یابد.”

نقش دولت‌ها در مبارزه با قحطی
“Regierungen müssen schnell handeln, um Hungersnöte zu lindern.”
“دولت‌ها باید به سرعت عمل کنند تا قحطی را کاهش دهند.”

برنامه‌های امدادی
“Viele Hilfsorganisationen haben spezielle Programme zur Bekämpfung von Hungersnöten.”
“بسیاری از سازمان‌های امدادی برنامه‌های ویژه‌ای برای مبارزه با قحطی دارند.”

آموزش و آگاهی
“Bildung und Bewusstsein können helfen, die Ursachen von Hungersnöten zu bekämpfen.”
“آموزش و آگاهی می‌تواند به مبارزه با علل قحطی کمک کند.”

قحطی و مهاجرت
“Viele Menschen fliehen vor Hungersnöten in andere Länder.”
“بسیاری از مردم از قحطی به کشورهای دیگر فرار می‌کنند.”

تاثیرات زیست‌محیطی بر قحطی
“Klimawandel kann die Häufigkeit und Schwere von Hungersnöten erhöhen.”
“تغییرات آب و هوایی می‌تواند فراوانی و شدت قحطی‌ها را افزایش دهد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Hungersnot” برای توصیف وضعیت‌های مختلف مربوط به قحطی و تلاش‌های مرتبط با آن در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

57
Q

das Jahrzehnt-e

A

اسم “das Jahrzehnt” به زبان آلمانی به معنای “دهه” است. این اسم برای توصیف دوره‌ای از ده سال استفاده می‌شود.

دهه‌های قرن بیستم
“Die 1960er Jahre waren ein Jahrzehnt des Wandels und der kulturellen Revolution.”
“دهه ۱۹۶۰ یک دهه تغییر و انقلاب فرهنگی بود.”

پیشرفت‌ها در دهه اخیر
“Das letzte Jahrzehnt hat enorme technologische Fortschritte gebracht.”
“دهه گذشته پیشرفت‌های تکنولوژیکی عظیمی را به همراه داشته است.”

استفاده با ضمایر
دهه من

“Mein Lieblingsjahrzehnt sind die 1980er Jahre wegen der Musik und Mode.”
“دهه مورد علاقه من دهه ۱۹۸۰ به خاطر موسیقی و مد است.”

دهه او (مونث)

“Ihr Jahrzehnt der Jugend waren die 1990er Jahre.”
“دهه جوانی او دهه ۱۹۹۰ بود.”

دهه آن‌ها

“Sie haben das letzte Jahrzehnt damit verbracht, die Welt zu bereisen.”
“آن‌ها دهه گذشته را به سفر در سراسر جهان گذرانده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
دهه‌های آینده
“Die nächsten Jahrzehnte werden entscheidend für den Klimaschutz sein.”
“دهه‌های آینده برای حفاظت از آب و هوا تعیین‌کننده خواهند بود.”

تغییرات در دهه‌ها
“Jedes Jahrzehnt bringt neue Herausforderungen und Chancen.”
“هر دهه چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی به همراه دارد.”

یادآوری دهه گذشته
“Er erinnert sich gerne an die 1970er Jahre, als er jung war.”
“او با علاقه به دهه ۱۹۷۰ فکر می‌کند، زمانی که جوان بود.”

پیش‌بینی برای دهه آینده
“Die Wissenschaftler haben Vorhersagen für die nächsten Jahrzehnte gemacht.”
“دانشمندان پیش‌بینی‌هایی برای دهه‌های آینده انجام داده‌اند.”

دستاوردهای دهه اخیر
“Die medizinischen Durchbrüche im letzten Jahrzehnt sind bemerkenswert.”
“پیشرفت‌های پزشکی در دهه گذشته چشمگیر هستند.”

رویدادهای مهم در دهه
“Das Jahrzehnt war geprägt von politischen und sozialen Umwälzungen.”
“این دهه با تحولات سیاسی و اجتماعی همراه بود.”

دهه طلایی
“Die 1920er Jahre werden oft als das ‘Goldene Jahrzehnt’ bezeichnet.”
“دهه ۱۹۲۰ اغلب به عنوان ‘دهه طلایی’ شناخته می‌شود.”

دهه رشد اقتصادی
“Die 1950er Jahre waren ein Jahrzehnt des wirtschaftlichen Aufschwungs.”
“دهه ۱۹۵۰ یک دهه رشد اقتصادی بود.”

تحولات فرهنگی در دهه‌ها
“Jedes Jahrzehnt hat seine eigene kulturelle Prägung.”
“هر دهه تأثیر فرهنگی خاص خود را دارد.”

تغییرات آب و هوایی در دهه‌های اخیر
“Die Auswirkungen des Klimawandels wurden in den letzten Jahrzehnten deutlicher.”
“تأثیرات تغییرات آب و هوایی در دهه‌های اخیر آشکارتر شده‌اند.”

نوآوری‌های تکنولوژیکی
“Das Jahrzehnt war geprägt von bahnbrechenden technologischen Innovationen.”
“این دهه با نوآوری‌های تکنولوژیکی پیشگامانه همراه بود.”

دهه‌های تاریخی
“Die 1940er Jahre waren ein Jahrzehnt des Krieges und der Zerstörung.”
“دهه ۱۹۴۰ یک دهه جنگ و ویرانی بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Jahrzehnt” برای توصیف دوره‌های ده ساله در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

58
Q

die Kommission

A

اسم “die Kommission”
به زبان آلمانی به معنای “کمیسیون” یا “هیئت” است.
این اسم برای توصیف گروهی از افراد استفاده می‌شود که برای انجام یک
وظیفه خاص یا بررسی یک موضوع خاص تشکیل شده‌اند.

کمیسیون تحقیق
“Die Kommission wurde eingesetzt, um den Vorfall zu untersuchen.”
“کمیسیون برای بررسی حادثه تشکیل شد.”

هیئت ارزیابی
“Eine unabhängige Kommission bewertet die Bewerbungen.”
“یک کمیسیون مستقل درخواست‌ها را ارزیابی می‌کند.”

استفاده با ضمایر
کمیسیون من

“Meine Kommission arbeitet an der Reform des Bildungssystems.”
“کمیسیون من در حال کار بر روی اصلاح سیستم آموزشی است.”

کمیسیون او (مونث)

“Ihre Kommission hat wichtige Empfehlungen ausgesprochen.”
“کمیسیون او توصیه‌های مهمی ارائه کرده است.”

کمیسیون آن‌ها

“Sie haben die Ergebnisse ihrer Kommission veröffentlicht.”
“آن‌ها نتایج کمیسیون خود را منتشر کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
کمیسیون حقوق بشر
“Die Kommission für Menschenrechte untersucht Verletzungen der Menschenrechte weltweit.”
“کمیسیون حقوق بشر نقض حقوق بشر در سراسر جهان را بررسی می‌کند.”

کمیسیون پارلمانی
“Die parlamentarische Kommission prüft den Gesetzesentwurf.”
“کمیسیون پارلمانی لایحه را بررسی می‌کند.”

کمیسیون انتخاباتی
“Die Wahlkommission sorgt für faire und transparente Wahlen.”
“کمیسیون انتخاباتی انتخابات عادلانه و شفاف را تضمین می‌کند.”

کمیسیون علمی
“Die wissenschaftliche Kommission bewertet die Forschungsanträge.”
“کمیسیون علمی درخواست‌های تحقیقاتی را ارزیابی می‌کند.”

کمیسیون für Umweltfragen
“Die Kommission für Umweltfragen entwickelt Strategien zum Klimaschutz.”
“کمیسیون امور محیط زیست استراتژی‌هایی برای حفاظت از آب و هوا توسعه می‌دهد.”

کمیسیون در اتحادیه اروپا
“Die Europäische Kommission ist das Exekutivorgan der Europäischen Union.”
“کمیسیون اروپا نهاد اجرایی اتحادیه اروپا است.”

کمیسیون zur Untersuchung von Missständen
“Eine spezielle Kommission wurde gebildet, um die Vorwürfe zu untersuchen.”
“یک کمیسیون ویژه برای بررسی اتهامات تشکیل شد.”

Empfehlungen der Kommission
“Die Kommission hat ihre Empfehlungen dem Parlament vorgelegt.”
“کمیسیون توصیه‌های خود را به پارلمان ارائه کرده است.”

Aufgaben einer Kommission
“Die Hauptaufgabe der Kommission besteht darin, Lösungen für komplexe Probleme zu finden.”
“وظیفه اصلی کمیسیون یافتن راه‌حل‌هایی برای مشکلات پیچیده است.”

Bericht der Kommission
“Der Abschlussbericht der Kommission wird nächste Woche veröffentlicht.”
“گزارش نهایی کمیسیون هفته آینده منتشر می‌شود.”

Kommission für Sicherheit
“Die Kommission für Sicherheit untersucht die Sicherheitsmaßnahmen an öffentlichen Plätzen.”
“کمیسیون امنیت تدابیر امنیتی در اماکن عمومی را بررسی می‌کند.”

Internationale Kommission
“Eine internationale Kommission wurde gegründet, um den Frieden zu fördern.”
“یک کمیسیون بین‌المللی برای ترویج صلح تأسیس شد.”

Einsetzung einer Kommission
“Die Regierung hat die Einsetzung einer Kommission zur Bekämpfung der Korruption angekündigt.”
“دولت تشکیل یک کمیسیون برای مبارزه با فساد را اعلام کرد.”

Kommission zur Überwachung
“Die Kommission zur Überwachung des Projekts trifft sich monatlich.”
“کمیسیون نظارت بر پروژه هر ماه جلسه دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Kommission” برای توصیف انواع مختلف کمیسیون‌ها و وظایف آن‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

59
Q

die Lebenserwartung

A

اسم “die Lebenserwartung”
به زبان آلمانی به معنای “امید به زندگی” یا “طول عمر مورد انتظار” است.
این اسم برای توصیف میانگین سال‌های زندگی که فرد از
بدو تولد تا مرگ می‌تواند انتظار داشته باشد، استفاده می‌شود.

افزایش امید به زندگی
“In vielen Ländern hat sich die Lebenserwartung in den letzten Jahrzehnten deutlich erhöht.”
“در بسیاری از کشورها، امید به زندگی در دهه‌های اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته است.”

تفاوت‌ها در امید به زندگی
“Die Lebenserwartung variiert stark zwischen verschiedenen Regionen und sozialen Gruppen.”
“امید به زندگی بین مناطق و گروه‌های اجتماعی مختلف تفاوت‌های زیادی دارد.”

استفاده با ضمایر
امید به زندگی من

“Meine Lebenserwartung hängt von vielen Faktoren ab, einschließlich meiner Lebensweise.”
“امید به زندگی من به عوامل زیادی بستگی دارد، از جمله سبک زندگی‌ام.”

امید به زندگی او (مونث)

“Ihre Lebenserwartung ist aufgrund ihres gesunden Lebensstils hoch.”
“امید به زندگی او به دلیل سبک زندگی سالمش بالا است.”

امید به زندگی آن‌ها

“Die Lebenserwartung in ihrem Land ist in den letzten Jahren gestiegen.”
“امید به زندگی در کشور آن‌ها در سال‌های اخیر افزایش یافته است.”

مثال‌های بیشتر:
امید به زندگی در کشورهای توسعه‌یافته
“Die Lebenserwartung in Industrieländern ist im Allgemeinen höher als in Entwicklungsländern.”
“امید به زندگی در کشورهای صنعتی به طور کلی بالاتر از کشورهای در حال توسعه است.”

تاثیر بهداشت و درمان بر امید به زندگی
“Eine gute Gesundheitsversorgung kann die Lebenserwartung signifikant verlängern.”
“یک سیستم بهداشت و درمان خوب می‌تواند امید به زندگی را به طور قابل توجهی افزایش دهد.”

عوامل موثر بر امید به زندگی
“Ernährung, Bewegung und genetische Faktoren beeinflussen die Lebenserwartung.”
“تغذیه، ورزش و عوامل ژنتیکی بر امید به زندگی تأثیر می‌گذارند.”

تفاوت جنسیتی در امید به زندگی
“Frauen haben oft eine höhere Lebenserwartung als Männer.”
“زنان اغلب امید به زندگی بالاتری نسبت به مردان دارند.”

تاثیر اجتماعی و اقتصادی
“Bildung und Einkommen haben einen großen Einfluss auf die Lebenserwartung.”
“آموزش و درآمد تأثیر زیادی بر امید به زندگی دارند.”

تغییرات در طول زمان
“Die Lebenserwartung hat sich in den letzten Jahrhunderten dramatisch verändert.”
“امید به زندگی در قرون اخیر به طور چشمگیری تغییر کرده است.”

تحقیقات در زمینه امید به زندگی
“Wissenschaftler untersuchen, wie Umweltfaktoren die Lebenserwartung beeinflussen.”
“دانشمندان بررسی می‌کنند که چگونه عوامل محیطی بر امید به زندگی تأثیر می‌گذارند.”

مقایسه امید به زندگی بین کشورها
“Die Lebenserwartung in Japan gehört zu den höchsten der Welt.”
“امید به زندگی در ژاپن از بالاترین‌ها در جهان است.”

افزایش امید به زندگی از طریق پیشرفت‌های پزشکی
“Durch Fortschritte in der Medizin konnte die Lebenserwartung erheblich gesteigert werden.”
“پیشرفت‌های پزشکی توانسته است امید به زندگی را به طور قابل توجهی افزایش دهد.”

تاثیرات سبک زندگی
“Ein gesunder Lebensstil kann die Lebenserwartung positiv beeinflussen.”
“یک سبک زندگی سالم می‌تواند به طور مثبت بر امید به زندگی تأثیر بگذارد.”

زندگی در مناطق مختلف
“In städtischen Gebieten ist die Lebenserwartung oft höher als in ländlichen Regionen.”
“در مناطق شهری، امید به زندگی اغلب بالاتر از مناطق روستایی است.”

اهمیت پیشگیری
“Vorbeugende Maßnahmen können dazu beitragen, die Lebenserwartung zu erhöhen.”
“اقدامات پیشگیرانه می‌تواند به افزایش امید به زندگی کمک کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Lebenserwartung” برای توصیف موضوعات مختلف مربوط به طول عمر و عوامل مؤثر بر آن استفاده کرد.

60
Q

das Lebewesen

A

اسم “das Lebewesen”
به زبان آلمانی به معنای “موجود زنده” است.
این اسم برای توصیف هر موجودی که زندگی می‌کند،
از جمله انسان‌ها، حیوانات، گیاهان و میکروارگانیسم‌ها، استفاده می‌شود.

تنوع موجودات زنده
“Die Erde ist voller unterschiedlicher Lebewesen.”
“زمین پر از موجودات زنده گوناگون است.”

مطالعه موجودات زنده
“Biologen studieren die Lebensweisen verschiedener Lebewesen.”
“زیست‌شناسان روش‌های زندگی موجودات زنده مختلف را مطالعه می‌کنند.”

استفاده با ضمایر
موجود زنده من

“Mein Lieblingstier ist ein faszinierendes Lebewesen.”
“حیوان مورد علاقه من یک موجود زنده جذاب است.”

موجود زنده او (مونث)

“Ihr Haustier ist ein treues Lebewesen.”
“حیوان خانگی او یک موجود زنده وفادار است.”

موجود زنده آن‌ها

“Sie kümmern sich um viele verschiedene Lebewesen auf ihrem Bauernhof.”
“آن‌ها در مزرعه خود به موجودات زنده مختلف زیادی رسیدگی می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
موجودات زنده در اقیانوس
“Die Ozeane beherbergen eine Vielzahl von Lebewesen.”
“اقیانوس‌ها محل زندگی انواع موجودات زنده هستند.”

کشف موجودات زنده جدید
“Wissenschaftler haben eine neue Art von Lebewesen im Regenwald entdeckt.”
“دانشمندان یک گونه جدید از موجودات زنده را در جنگل بارانی کشف کرده‌اند.”

حفاظت از موجودات زنده
“Der Naturschutz ist wichtig für den Erhalt der Lebewesen auf unserem Planeten.”
“حفاظت از طبیعت برای حفظ موجودات زنده روی سیاره ما مهم است.”

ارتباط بین موجودات زنده
“Es gibt eine komplexe Beziehung zwischen den verschiedenen Lebewesen in einem Ökosystem.”
“یک رابطه پیچیده بین موجودات زنده مختلف در یک اکوسیستم وجود دارد.”

تطابق موجودات زنده با محیط
“Lebewesen haben sich im Laufe der Zeit an ihre Umgebung angepasst.”
“موجودات زنده در طول زمان با محیط خود سازگار شده‌اند.”

آزمایش‌های علمی با موجودات زنده
“Viele wissenschaftliche Experimente werden an Lebewesen durchgeführt, um mehr über ihre Funktionen zu erfahren.”
“بسیاری از آزمایش‌های علمی روی موجودات زنده انجام می‌شود تا بیشتر درباره عملکردهای آن‌ها بدانیم.”

موجودات زنده در فضا
“Forscher untersuchen, ob Lebewesen im Weltraum überleben können.”
“پژوهشگران بررسی می‌کنند که آیا موجودات زنده می‌توانند در فضا زنده بمانند.”

اهمیت تنوع زیستی
“Die Vielfalt der Lebewesen trägt zur Stabilität von Ökosystemen bei.”
“تنوع موجودات زنده به پایداری اکوسیستم‌ها کمک می‌کند.”

موجودات زنده در محیط‌های extrem
“Es gibt Lebewesen, die in extremen Umgebungen wie der Tiefsee oder heißen Quellen leben.”
“موجودات زنده‌ای وجود دارند که در محیط‌های بسیار سخت مانند اعماق دریا یا چشمه‌های آب گرم زندگی می‌کنند.”

مطالعه رفتار موجودات زنده
“Ethologen untersuchen das Verhalten von Lebewesen in ihrer natürlichen Umgebung.”
“رفتارشناسان رفتار موجودات زنده را در محیط طبیعی آن‌ها مطالعه می‌کنند.”

اثرات انسان بر موجودات زنده
“Die menschlichen Aktivitäten haben einen großen Einfluss auf die Lebensräume vieler Lebewesen.”
“فعالیت‌های انسانی تأثیر زیادی بر زیستگاه‌های بسیاری از موجودات زنده دارند.”

اهمیت آب برای موجودات زنده
“Wasser ist eine essentielle Ressource für alle Lebewesen.”
“آب یک منبع حیاتی برای همه موجودات زنده است.”

Krankheiten bei Lebewesen
“Veterinäre behandeln Krankheiten bei verschiedenen Lebewesen.”
“دامپزشکان بیماری‌های موجودات زنده مختلف را درمان می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Lebewesen” برای توصیف موجودات زنده در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

61
Q

das Mienenspiel-e

A

اسم “das Mienenspiel”
به زبان آلمانی به معنای “بازی چهره” یا “بیان چهره” است.
این اسم برای توصیف حرکات و تغییرات ظاهری چهره که احساسات و افکار درونی را نشان می‌دهد، به کار می‌رود.

بیان چهره در بازیگری
“Ein guter Schauspieler beherrscht das Mienenspiel perfekt.”
“یک بازیگر خوب به‌خوبی بازی چهره را بلد است.”

اهمیت بیان چهره در ارتباطات
“Das Mienenspiel ist ein wesentlicher Bestandteil der nonverbalen Kommunikation.”
“بیان چهره بخش مهمی از ارتباطات غیرکلامی است.”

استفاده با ضمایر
بیان چهره من

“Mein Mienenspiel verrät oft, wie ich mich wirklich fühle.”
“بازی چهره من اغلب نشان می‌دهد که واقعاً چه احساسی دارم.”

بیان چهره او (مونث)

“Ihr Mienenspiel zeigte, dass sie überrascht war.”
“بیان چهره او نشان می‌داد که متعجب شده است.”

بیان چهره آن‌ها

“Das Mienenspiel der Kinder war voller Freude.”
“بازی چهره کودکان پر از شادی بود.”

مثال‌های بیشتر:
تاثیر بیان چهره در مذاکره
“Ein geschicktes Mienenspiel kann in Verhandlungen von Vorteil sein.”
“یک بازی چهره ماهرانه می‌تواند در مذاکرات مفید باشد.”

آموزش بیان چهره
“In vielen Schauspielkursen wird das Mienenspiel intensiv geübt.”
“در بسیاری از کلاس‌های بازیگری، بیان چهره به شدت تمرین می‌شود.”

تفاوت‌های فرهنگی در بیان چهره
“Das Mienenspiel kann in verschiedenen Kulturen unterschiedlich interpretiert werden.”
“بیان چهره می‌تواند در فرهنگ‌های مختلف به طور متفاوتی تفسیر شود.”

استفاده از بیان چهره در کارهای هنری
“Karikaturisten nutzen das Mienenspiel, um Charaktere lebendig darzustellen.”
“کارتونیست‌ها از بازی چهره استفاده می‌کنند تا شخصیت‌ها را به‌طور زنده به تصویر بکشند.”

نقش بیان چهره در روانشناسی
“Psychologen analysieren das Mienenspiel, um Emotionen und Gedanken zu verstehen.”
“روانشناسان بازی چهره را تحلیل می‌کنند تا احساسات و افکار را درک کنند.”

ارتباط بیان چهره با صداقت
“Ein aufrichtiges Mienenspiel kann Vertrauen schaffen.”
“یک بازی چهره صادقانه می‌تواند اعتماد ایجاد کند.”

تاثیر بیان چهره در فروش
“Verkäufer, die ihr Mienenspiel kontrollieren können, haben oft mehr Erfolg.”
“فروشندگانی که می‌توانند بازی چهره خود را کنترل کنند، اغلب موفق‌تر هستند.”

استفاده در انیمیشن
“Animatoren achten sehr auf das Mienenspiel ihrer Charaktere.”
“انیماتورها توجه زیادی به بیان چهره شخصیت‌های خود دارند.”

مطالعه بیان چهره در تحقیقات
“Wissenschaftler untersuchen das Mienenspiel, um menschliche Interaktionen besser zu verstehen.”
“دانشمندان بازی چهره را مطالعه می‌کنند تا تعاملات انسانی را بهتر درک کنند.”

نقش بیان چهره در داستان‌گویی
“Das Mienenspiel des Erzählers kann die Geschichte lebendiger machen.”
“بازی چهره راوی می‌تواند داستان را زنده‌تر کند.”

بیان چهره در تعاملات روزمره
“Im Alltag spielt das Mienenspiel eine große Rolle bei der Verständigung.”
“در زندگی روزمره، بیان چهره نقش بزرگی در ارتباطات دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Mienenspiel” برای توصیف حرکات و تغییرات چهره در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

62
Q

die Prophezeiung-en

A

اسم “die Prophezeiung”
به زبان آلمانی به معنای “پیش‌گویی” یا “پیش‌بینی” است.
این اسم برای توصیف یک اظهار یا پیش‌بینی درباره آینده، که اغلب
به وسیله افراد خاص مانند پیامبران، پیش‌گویان یا در متون مقدس ارائه می‌شود، استفاده می‌شود.

پیش‌گویی‌های تاریخی
“Die Prophezeiungen von Nostradamus sind weltbekannt.”
“پیش‌گویی‌های نوستراداموس در سراسر جهان شناخته شده‌اند.”

تحقق پیش‌گویی
“Die alte Prophezeiung erfüllte sich nach vielen Jahren.”
“پیش‌گویی قدیمی پس از سال‌ها محقق شد.”

استفاده با ضمایر
پیش‌گویی من

“Meine Prophezeiung ist, dass die Technologie in den nächsten Jahren rapide wachsen wird.”
“پیش‌گویی من این است که فناوری در سال‌های آینده به سرعت رشد خواهد کرد.”

پیش‌گویی او (مونث)

“Ihre Prophezeiung handelte von Frieden und Wohlstand.”
“پیش‌گویی او درباره صلح و رفاه بود.”

پیش‌گویی آن‌ها

“Sie glaubten fest an die Prophezeiungen ihres Anführers.”
“آن‌ها به پیش‌گویی‌های رهبرشان ایمان داشتند.”

مثال‌های بیشتر:
پیش‌گویی‌های دینی
“Die Prophezeiungen in der Bibel sind für viele Gläubige von großer Bedeutung.”
“پیش‌گویی‌های کتاب مقدس برای بسیاری از مؤمنان اهمیت زیادی دارند.”

پیش‌گویی در ادبیات
“In vielen Fantasy-Romanen spielen Prophezeiungen eine zentrale Rolle.”
“در بسیاری از رمان‌های فانتزی، پیش‌گویی‌ها نقش محوری ایفا می‌کنند.”

پیش‌گویی‌های علمی
“Manche Wissenschaftler wagen Prophezeiungen über die Zukunft der Menschheit.”
“برخی دانشمندان درباره آینده بشریت پیش‌گویی‌هایی می‌کنند.”

پیش‌گویی در اسطوره‌ها
“Die Prophezeiungen der antiken Griechen sind oft mit Göttern und Helden verbunden.”
“پیش‌گویی‌های یونانیان باستان اغلب با خدایان و قهرمانان مرتبط است.”

تحقق یک پیش‌گویی
“Die Prophezeiung des alten Weisen wurde schließlich wahr.”
“پیش‌گویی حکیم قدیمی سرانجام به حقیقت پیوست.”

پیش‌گویی‌های مدرن
“Heutzutage gibt es viele Prophezeiungen über den Klimawandel.”
“امروزه پیش‌گویی‌های زیادی درباره تغییرات آب و هوا وجود دارد.”

پیش‌گویی‌های شخصی
“Manche Menschen glauben, dass Träume eine Form der Prophezeiung sind.”
“برخی افراد معتقدند که رویاها نوعی پیش‌گویی هستند.”

پیش‌گویی و تصادف
“Es bleibt unklar, ob die Prophezeiung nur ein Zufall war oder eine echte Vorhersage.”
“هنوز مشخص نیست که آیا پیش‌گویی فقط یک تصادف بوده یا یک پیش‌بینی واقعی.”

استفاده در فرهنگ عامه
“Prophezeiungen sind ein beliebtes Thema in Filmen und Fernsehsendungen.”
“پیش‌گویی‌ها یک موضوع محبوب در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی هستند.”

پیش‌گویی‌های شخصی
“Sie besuchte einen Wahrsager, um eine Prophezeiung über ihre Zukunft zu erhalten.”
“او به یک پیش‌گو مراجعه کرد تا پیش‌گویی درباره آینده‌اش دریافت کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Prophezeiung” برای توصیف پیش‌بینی‌ها و اظهار نظرهای مختلف درباره آینده در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

63
Q

die Raumfahrt

A

اسم “die Raumfahrt”
به زبان آلمانی به معنای “فضانوردی” یا “سفر به فضا” است.
این اسم برای توصیف فعالیت‌ها و فناوری‌هایی استفاده می‌شود که به
مطالعه و اکتشاف فضا، ارسال انسان‌ها و تجهیزات به فضا و انجام مأموریت‌های فضایی مربوط می‌شود.

پیشرفت‌های فضانوردی
“Die Raumfahrt hat in den letzten Jahrzehnten enorme Fortschritte gemacht.”
“فضانوردی در دهه‌های اخیر پیشرفت‌های چشمگیری داشته است.”

اولین قدم‌های فضانوردی
“Die erste bemannte Raumfahrt war ein historisches Ereignis.”
“اولین سفر فضایی سرنشین‌دار یک رویداد تاریخی بود.”

استفاده با ضمایر
پروژه فضانوردی من

“Mein Traum ist es, eines Tages an einem Raumfahrtprojekt teilzunehmen.”
“رویای من این است که روزی در یک پروژه فضانوردی شرکت کنم.”

مأموریت فضانوردی او (مونث)

“Ihre Mission in der Raumfahrt dauerte sechs Monate.”
“مأموریت فضایی او شش ماه طول کشید.”

دستاوردهای فضانوردی آن‌ها

“Sie haben viele wichtige Entdeckungen in der Raumfahrt gemacht.”
“آن‌ها دستاوردهای مهم زیادی در فضانوردی داشته‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
همکاری بین‌المللی در فضانوردی
“Die Raumfahrt ist ein Bereich, in dem internationale Zusammenarbeit von großer Bedeutung ist.”
“فضانوردی یک حوزه است که در آن همکاری بین‌المللی اهمیت زیادی دارد.”

تأثیرات فضانوردی بر فناوری
“Viele Technologien, die wir heute nutzen, haben ihren Ursprung in der Raumfahrt.”
“بسیاری از فناوری‌هایی که امروز استفاده می‌کنیم، منشأ خود را در فضانوردی دارند.”

آموزش فضانوردان
“Die Ausbildung zum Astronauten ist ein langer und anspruchsvoller Prozess.”
“آموزش فضانوردی یک فرآیند طولانی و چالش‌برانگیز است.”

اکتشافات فضایی
“Die Raumfahrt hat es uns ermöglicht, den Mond zu betreten und Marsmissionen zu planen.”
“فضانوردی به ما این امکان را داده است که به ماه برویم و مأموریت‌های مریخ را برنامه‌ریزی کنیم.”

تأثیرات فضانوردی بر علم
“Die Raumfahrt hat unser Verständnis des Universums revolutioniert.”
“فضانوردی درک ما از جهان را متحول کرده است.”

چالش‌های فضانوردی
“Die Raumfahrt steht vor vielen technischen und finanziellen Herausforderungen.”
“فضانوردی با چالش‌های فنی و مالی بسیاری روبرو است.”

آینده فضانوردی
“Die zukünftige Raumfahrt wird wahrscheinlich bemannte Missionen zu anderen Planeten umfassen.”
“فضانوردی آینده احتمالاً شامل مأموریت‌های سرنشین‌دار به سیارات دیگر خواهد بود.”

تحقیقات فضایی
“Die Forschung in der Raumfahrt hilft uns, neue Technologien und Materialien zu entwickeln.”
“تحقیقات در فضانوردی به ما کمک می‌کند تا فناوری‌ها و مواد جدیدی توسعه دهیم.”

نقش سازمان‌های فضایی
“Organisationen wie die NASA und ESA spielen eine zentrale Rolle in der Raumfahrt.”
“سازمان‌هایی مانند ناسا و آژانس فضایی اروپا نقش محوری در فضانوردی ایفا می‌کنند.”

تاثیرات اقتصادی فضانوردی
“Die Raumfahrtindustrie schafft viele Arbeitsplätze und fördert die technologische Entwicklung.”
“صنعت فضانوردی مشاغل زیادی ایجاد می‌کند و توسعه فناوری را ترویج می‌دهد.”

فضانوردی خصوصی
“Unternehmen wie SpaceX und Blue Origin treiben die private Raumfahrt voran.”
“شرکت‌هایی مانند اسپیس‌اکس و بلو اوریجین فضانوردی خصوصی را پیش می‌برند.”

مأموریت‌های فضایی تاریخی
“Die Apollo-Missionen waren Meilensteine in der Geschichte der Raumfahrt.”
“مأموریت‌های آپولو نقطه عطفی در تاریخ فضانوردی بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Raumfahrt” برای توصیف جنبه‌های مختلف فضانوردی و فعالیت‌های مربوط به اکتشاف فضا استفاده کرد.

64
Q

die Sicht

A

اسم “die Sicht”
به زبان آلمانی به معنای “دید” یا “دیدگاه” است. این اسم برای توصیف توانایی دیدن
یا نحوه دیدن چیزی، همچنین به عنوان یک دیدگاه یا نقطه نظر در مورد یک موضوع به کار می‌رود.

دید فیزیکی
“Die Sicht aus dem Fenster war atemberaubend.”
“دید از پنجره خیره‌کننده بود.”

دیدگاه شخصی
“Aus meiner Sicht ist das eine gute Entscheidung.”
“از دیدگاه من، این یک تصمیم خوب است.”

استفاده با ضمایر
دید من

“Meine Sicht auf die Dinge hat sich im Laufe der Jahre verändert.”
“دید من نسبت به مسائل در طول سال‌ها تغییر کرده است.”

دید او (مونث)

“Ihre Sicht auf das Problem war sehr hilfreich.”
“دید او نسبت به مشکل بسیار مفید بود.”

دید آن‌ها

“Sie haben ihre Sicht auf die Situation erklärt.”
“آن‌ها دیدگاه خود را نسبت به وضعیت توضیح دادند.”

مثال‌های بیشتر:
دید در هوای بد
“Bei Nebel ist die Sicht stark eingeschränkt.”
“در هوای مه‌آلود، دید به شدت محدود است.”

دید پانوراما
“Von diesem Aussichtspunkt aus hat man eine klare Sicht auf die gesamte Stadt.”
“از این نقطه دید، می‌توان کل شهر را به وضوح دید.”

تفاوت در دیدگاه‌ها
“Es ist wichtig, die Sicht anderer Menschen zu respektieren.”
“مهم است که دیدگاه‌های دیگران را محترم بشماریم.”

بهبود دید
“Eine Brille kann die Sicht erheblich verbessern.”
“یک عینک می‌تواند دید را به‌طور قابل‌توجهی بهبود بخشد.”

دید در رانندگی
“Bei Nachtfahrten ist eine gute Sicht entscheidend für die Sicherheit.”
“در رانندگی شبانه، دید خوب برای ایمنی بسیار مهم است.”

دیدگاه‌های مختلف
“Die Diskussion zeigte verschiedene Sichtweisen auf das Thema.”
“بحث دیدگاه‌های مختلفی نسبت به موضوع نشان داد.”

دید فرهنگی
“Jede Kultur hat ihre eigene Sicht auf bestimmte Werte und Normen.”
“هر فرهنگی دیدگاه خاص خود را نسبت به ارزش‌ها و هنجارهای خاص دارد.”

دید در هنر
“Der Künstler hat eine einzigartige Sicht auf die Welt.”
“هنرمند دید منحصر به فردی نسبت به جهان دارد.”

محدودیت‌های دید
“Eine verschmutzte Windschutzscheibe kann die Sicht beim Fahren gefährlich einschränken.”
“یک شیشه جلو کثیف می‌تواند دید در هنگام رانندگی را به خطر بیندازد.”

دیدگاه علمی
“Die Sicht der Wissenschaftler basiert auf Daten und Beweisen.”
“دیدگاه دانشمندان بر اساس داده‌ها و شواهد است.”

دید در ورزش
“Ein Torwart muss eine gute Sicht auf das Spielfeld haben.”
“یک دروازه‌بان باید دید خوبی نسبت به زمین بازی داشته باشد.”

دیدگاه روان‌شناختی
“Die Therapie hat mir geholfen, meine Sicht auf mich selbst zu ändern.”
“درمان به من کمک کرد تا دیدگاه خود را نسبت به خودم تغییر دهم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Sicht” برای توصیف جنبه‌های مختلف دید و دیدگاه‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

65
Q

die Stellungnahme-n

A

اسم “die Stellungnahme”
به زبان آلمانی به معنای “اظهار نظر” یا “بیانیه” است.
این اسم برای توصیف یک بیانیه یا اظهارنظر رسمی درباره یک موضوع خاص استفاده می‌شود.

اظهار نظر رسمی
“Die Regierung hat eine offizielle Stellungnahme zu den Ereignissen abgegeben.”
“دولت یک اظهار نظر رسمی درباره اتفاقات اخیر صادر کرده است.”

درخواست برای اظهار نظر
“Wir bitten Sie, Ihre Stellungnahme zu diesem Thema zu geben.”
“از شما خواهش می‌کنیم نظر خود را در مورد این موضوع ارائه دهید.”

استفاده با ضمایر
اظهار نظر من

“Meine Stellungnahme zu dem Vorschlag ist positiv.”
“اظهار نظر من درباره این پیشنهاد مثبت است.”

اظهار نظر او (مونث)

“Ihre Stellungnahme war sehr ausführlich und klar.”
“اظهار نظر او بسیار جامع و واضح بود.”

اظهار نظر آن‌ها

“Sie haben ihre Stellungnahme schriftlich eingereicht.”
“آن‌ها اظهار نظر خود را به صورت کتبی ارائه دادند.”

مثال‌های بیشتر:
اظهار نظر در دادگاه
“Der Anwalt gab eine Stellungnahme zur Verteidigung seines Mandanten ab.”
“وکیل یک اظهار نظر برای دفاع از موکل خود ارائه داد.”

اظهار نظر در رسانه‌ها
“Die Stellungnahme des Unternehmens wurde in der Presse veröffentlicht.”
“اظهار نظر شرکت در رسانه‌ها منتشر شد.”

اظهار نظر در جلسات
“Der Vorsitzende bat alle Mitglieder um ihre Stellungnahme.”
“رئیس از همه اعضا درخواست اظهار نظر کرد.”

اظهار نظر کارشناسان
“Die Experten haben ihre Stellungnahme zu den neuen Forschungsergebnissen abgegeben.”
“کارشناسان اظهار نظر خود را درباره نتایج تحقیقات جدید ارائه دادند.”

اظهار نظر در سیاست
“Die Stellungnahme des Politikers wurde von vielen als kontrovers betrachtet.”
“اظهار نظر سیاستمدار توسط بسیاری به عنوان یک موضوع بحث‌برانگیز تلقی شد.”

درخواست برای توضیح
“Das Komitee forderte eine Stellungnahme zu den aufgeworfenen Fragen.”
“کمیته خواستار یک اظهار نظر درباره سوالات مطرح شده شد.”

اظهار نظر در موضوعات علمی
“Die Wissenschaftler veröffentlichten ihre Stellungnahme zu den neuesten Entdeckungen.”
“دانشمندان اظهار نظر خود را درباره آخرین کشفیات منتشر کردند.”

اظهار نظر در یک پروژه
“Das Team bereitete eine gemeinsame Stellungnahme zur Projektausführung vor.”
“تیم یک اظهار نظر مشترک درباره اجرای پروژه آماده کرد.”

اظهار نظر در آموزش
“Die Lehrer wurden gebeten, ihre Stellungnahme zu den neuen Lehrmethoden zu geben.”
“از معلمان خواسته شد که نظر خود را درباره روش‌های آموزشی جدید ارائه دهند.”

اظهار نظر در صنعت
“Die Stellungnahme der Gewerkschaft spiegelte die Bedenken der Arbeiter wider.”
“اظهار نظر اتحادیه نگرانی‌های کارگران را منعکس کرد.”

اظهار نظر در زمینه بهداشت
“Die Ärzte gaben eine Stellungnahme zur aktuellen Gesundheitssituation ab.”
“پزشکان اظهار نظر خود را درباره وضعیت بهداشتی کنونی ارائه دادند.”

اظهار نظر در محیط زیست
“Die Umweltschützer veröffentlichten eine Stellungnahme zu den geplanten Bauprojekten.”
“فعالان محیط زیست یک اظهار نظر درباره پروژه‌های ساختمانی پیشنهادی منتشر کردند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Stellungnahme” برای توصیف اظهارنظرها و بیانیه‌های رسمی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

66
Q

der Umschlag-:e

2. der Brief

A

اسم “der Umschlag”
به زبان آلمانی به معنای “پاکت”، “جلد” یا “روکش” است.
این اسم می‌تواند به چندین مفهوم مختلف اشاره داشته باشد،
از جمله پاکت نامه، جلد کتاب یا هر نوع پوششی که برای بسته‌بندی یا محافظت استفاده می‌شود.

پاکت نامه
“Ich habe den Brief in einen Umschlag gesteckt.”
“من نامه را در یک پاکت گذاشتم.”

جلد کتاب
“Der Umschlag des Buches ist sehr schön gestaltet.”
“جلد کتاب بسیار زیبا طراحی شده است.”

استفاده با ضمایر
پاکت من

“Mein Umschlag enthält wichtige Dokumente.”
“پاکت من حاوی مدارک مهمی است.”

جلد او (مونث)

“Ihr Umschlag des Notizbuches ist aus Leder.”
“جلد دفترچه یادداشت او از چرم است.”

پاکت آن‌ها

“Sie haben den Umschlag mit der Einladung geschickt.”
“آن‌ها پاکت حاوی دعوتنامه را فرستادند.”

مثال‌های بیشتر:
ارسال نامه
“Bitte legen Sie den Brief in diesen Umschlag und kleben Sie ihn zu.”
“لطفاً نامه را در این پاکت بگذارید و آن را ببندید.”

خرید جلد کتاب
“Ich möchte einen neuen Umschlag für mein Tagebuch kaufen.”
“می‌خواهم یک جلد جدید برای دفتر خاطراتم بخرم.”

استفاده در بسته‌بندی
“Der Umschlag schützt den Inhalt während des Transports.”
“پاکت محتوا را در طول حمل و نقل محافظت می‌کند.”

بسته‌بندی هدیه
“Sie hat das Geschenk in einen bunten Umschlag eingewickelt.”
“او هدیه را در یک پاکت رنگارنگ پیچیده است.”

جلد محافظ
“Ein Umschlag aus Plastik kann Bücher vor Feuchtigkeit schützen.”
“یک جلد پلاستیکی می‌تواند کتاب‌ها را از رطوبت محافظت کند.”

ارسال مدارک
“Der Umschlag mit den Dokumenten wurde per Einschreiben verschickt.”
“پاکت حاوی مدارک به صورت سفارشی ارسال شد.”

طراحی جلد کتاب
“Der Künstler hat den Umschlag des Buches illustriert.”
“هنرمند جلد کتاب را تصویرگری کرده است.”

بسته‌بندی نامه‌های رسمی
“Für offizielle Schreiben wird oft ein Umschlag mit Fenster verwendet.”
“برای نامه‌های رسمی اغلب از یک پاکت با پنجره استفاده می‌شود.”

جلد مجله
“Der Umschlag dieser Zeitschrift ist aus hochwertigem Papier.”
“جلد این مجله از کاغذ با کیفیت بالا ساخته شده است.”

استفاده در بانکداری
“Die Bank sendet die Kontoauszüge in einem sicheren Umschlag.”
“بانک صورت‌حساب‌ها را در یک پاکت ایمن ارسال می‌کند.”

محافظت از اسناد
“Ein Umschlag aus Karton kann wichtige Dokumente vor Beschädigung schützen.”
“یک پاکت مقوایی می‌تواند مدارک مهم را از آسیب محافظت کند.”

جلد نرم
“Ein Umschlag aus weichem Material ist angenehm zu halten.”
“یک جلد از جنس نرم گرفتنش لذت‌بخش است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Umschlag” برای توصیف انواع پاکت‌ها، جلدها و روکش‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

2. نامه

67
Q

die Umweltverschmutzung

A

آلودگی محیط زیست

اسم “die Umweltverschmutzung”
به زبان آلمانی به معنای “آلودگی محیط زیست” است.
این اسم برای توصیف ورود یا آزادسازی مواد مضر به محیط زیست که
می‌تواند باعث آسیب به اکوسیستم‌ها، سلامت انسان‌ها و حیات وحش شود، استفاده می‌شود.

تاثیرات آلودگی محیط زیست
“Die Umweltverschmutzung hat schwerwiegende Auswirkungen auf die Gesundheit der Menschen und die Natur.”
“آلودگی محیط زیست تأثیرات جدی بر سلامت انسان‌ها و طبیعت دارد.”

منابع آلودگی
“Industrieabfälle und Abgase sind Hauptquellen der Umweltverschmutzung.”
“زباله‌های صنعتی و گازهای خروجی از منابع اصلی آلودگی محیط زیست هستند.”

استفاده با ضمایر
آلودگی محیط زیست من

“Meine größte Sorge ist die zunehmende Umweltverschmutzung in unserer Stadt.”
“بزرگترین نگرانی من افزایش آلودگی محیط زیست در شهر ما است.”

آلودگی محیط زیست او (مونث)

“Ihre Forschung konzentriert sich auf die Reduzierung der Umweltverschmutzung.”
“تحقیقات او بر کاهش آلودگی محیط زیست متمرکز است.”

آلودگی محیط زیست آن‌ها

“Sie haben Maßnahmen zur Bekämpfung der Umweltverschmutzung ergriffen.”
“آن‌ها اقداماتی برای مبارزه با آلودگی محیط زیست اتخاذ کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
جلوگیری از آلودگی محیط زیست
“Es ist wichtig, Maßnahmen zur Verhinderung der Umweltverschmutzung zu ergreifen.”
“مهم است که اقداماتی برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست انجام شود.”

آلودگی آب
“Die Umweltverschmutzung hat zu einer erheblichen Verschlechterung der Wasserqualität geführt.”
“آلودگی محیط زیست به کاهش قابل توجه کیفیت آب منجر شده است.”

آلودگی هوا
“Die Umweltverschmutzung in Großstädten ist ein ernstes Problem.”
“آلودگی هوا در شهرهای بزرگ یک مشکل جدی است.”

کاهش آلودگی
“Durch den Einsatz von erneuerbaren Energien kann die Umweltverschmutzung reduziert werden.”
“با استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر می‌توان آلودگی محیط زیست را کاهش داد.”

آلودگی پلاستیکی
“Die Verschmutzung der Meere durch Plastik ist ein wachsendes Umweltproblem.”
“آلودگی پلاستیکی در دریاها یک مشکل رو به رشد زیست‌محیطی است.”

آلودگی خاک
“Umweltverschmutzung durch Chemikalien kann die Fruchtbarkeit des Bodens beeinträchtigen.”
“آلودگی محیط زیست توسط مواد شیمیایی می‌تواند حاصلخیزی خاک را تحت تأثیر قرار دهد.”

قانون‌گذاری برای کاهش آلودگی
“Strenge Gesetze und Vorschriften können helfen, die Umweltverschmutzung zu bekämpfen.”
“قوانین و مقررات سخت‌گیرانه می‌توانند به مبارزه با آلودگی محیط زیست کمک کنند.”

آموزش و آگاهی‌رسانی
“Bildung und Aufklärung sind entscheidend im Kampf gegen die Umweltverschmutzung.”
“آموزش و آگاهی‌رسانی در مبارزه با آلودگی محیط زیست بسیار مهم هستند.”

آلودگی ناشی از حمل و نقل
“Die Umweltverschmutzung durch den Verkehr trägt erheblich zur Luftverschmutzung bei.”
“آلودگی محیط زیست ناشی از حمل و نقل به طور قابل توجهی به آلودگی هوا کمک می‌کند.”

تاثیرات آلودگی بر حیات وحش
“Umweltverschmutzung gefährdet viele Tierarten und ihre Lebensräume.”
“آلودگی محیط زیست بسیاری از گونه‌های جانوری و زیستگاه‌های آن‌ها را به خطر می‌اندازد.”

بازیافت و کاهش زباله
“Recycling und Müllvermeidung sind wichtige Schritte zur Verringerung der Umweltverschmutzung.”
“بازیافت و کاهش زباله گام‌های مهمی برای کاهش آلودگی محیط زیست هستند.”

نقش فناوری در کاهش آلودگی
“Neue Technologien können helfen, die Umweltverschmutzung zu reduzieren.”
“فناوری‌های جدید می‌توانند به کاهش آلودگی محیط زیست کمک کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Umweltverschmutzung” برای توصیف جنبه‌های مختلف آلودگی محیط زیست و تلاش‌ها برای مقابله با آن استفاده کرد.

68
Q

das Urteil-e

A

اسم “das Urteil”
به زبان آلمانی به معنای “حکم” یا “قضاوت” است.
این اسم برای توصیف تصمیم یا حکمی که توسط دادگاه صادر می‌شود،
یا به طور کلی نظر یا قضاوت درباره یک موضوع خاص استفاده می‌شود.

حکم دادگاه
“Das Urteil des Gerichts wurde gestern verkündet.”
“حکم دادگاه دیروز اعلام شد.”

قضاوت شخصی
“Sein Urteil über das Buch war sehr positiv.”
“قضاوت او درباره کتاب بسیار مثبت بود.”

استفاده با ضمایر
حکم من

“Mein Urteil in dieser Angelegenheit ist klar.”
“حکم من در این مورد مشخص است.”

قضاوت او (مونث)

“Ihr Urteil war fair und gut begründet.”
“قضاوت او عادلانه و به خوبی استدلال شده بود.”

حکم آن‌ها

“Sie haben ihr Urteil einstimmig gefällt.”
“آن‌ها حکم خود را به اتفاق آرا صادر کردند.”

مثال‌های بیشتر:
حکم نهایی
“Das endgültige Urteil wird nächste Woche erwartet.”
“حکم نهایی هفته آینده انتظار می‌رود.”

قضاوت درباره یک مسابقه
“Die Jury hat ihr Urteil über den Gewinner des Wettbewerbs gefällt.”
“هیئت داوران قضاوت خود را درباره برنده مسابقه اعلام کردند.”

حکم دادگاه عالی
“Das Urteil des Obersten Gerichts hat landesweit Auswirkungen.”
“حکم دادگاه عالی تأثیرات کشوری دارد.”

درخواست تجدید نظر
“Die Verteidigung plant, gegen das Urteil Berufung einzulegen.”
“دفاعیه برنامه دارد که نسبت به حکم اعتراض کند.”

قضاوت در مورد عملکرد
“Sein Urteil über die Leistung seines Teams war kritisch.”
“قضاوت او درباره عملکرد تیمش انتقادی بود.”

صدور حکم توسط قاضی
“Der Richter hat ein gerechtes Urteil gefällt.”
“قاضی یک حکم عادلانه صادر کرد.”

حکم زندان
“Das Urteil lautete auf fünf Jahre Gefängnis.”
“حکم شامل پنج سال زندان بود.”

قضاوت درباره یک فیلم
“Ihr Urteil über den Film war sehr enthusiastisch.”
“قضاوت او درباره فیلم بسیار مشتاقانه بود.”

نظر کارشناسی
“Das Urteil des Experten war für die Entscheidung ausschlaggebend.”
“نظر کارشناس برای تصمیم‌گیری تعیین‌کننده بود.”

حکم مالی
“Das Urteil sieht eine Entschädigungszahlung an den Kläger vor.”
“حکم شامل پرداخت غرامت به شاکی است.”

قضاوت در یک مناقشه
“Das neutrale Urteil half, den Konflikt zu lösen.”
“قضاوت بی‌طرفانه به حل اختلاف کمک کرد.”

نتیجه بررسی
“Das Urteil des Untersuchungsausschusses wurde veröffentlicht.”
“نتیجه بررسی کمیته تحقیقاتی منتشر شد.”

حکم اخلاقی
“Sein Urteil über das Verhalten seines Freundes war hart.”
“قضاوت او درباره رفتار دوستش سخت‌گیرانه بود.”

تجزیه و تحلیل قضایی
“Das Urteil basiert auf gründlicher rechtlicher Analyse.”
“حکم بر اساس تجزیه و تحلیل حقوقی دقیق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Urteil” برای توصیف احکام دادگاهی و قضاوت‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

قضاوت

69
Q

die Verpestung

A

اسم “die Verpestung”
به زبان آلمانی به معنای “آلودگی” یا “آلوده‌سازی” است و
معمولاً به آلودگی شدید هوا، آب یا محیط زیست اشاره دارد.

آلودگی هوا
“Die Verpestung der Luft durch Abgase ist ein großes Problem in vielen Städten.”
“آلودگی هوا توسط گازهای خروجی در بسیاری از شهرها یک مشکل بزرگ است.”

آلودگی آب
“Die Verpestung der Flüsse durch Chemikalien bedroht die Tierwelt.”
“آلودگی رودخانه‌ها توسط مواد شیمیایی حیات وحش را تهدید می‌کند.”

استفاده با ضمایر
آلودگی من

“Meine größte Sorge ist die Verpestung der Umwelt durch Plastikmüll.”
“بزرگترین نگرانی من آلودگی محیط زیست توسط زباله‌های پلاستیکی است.”

آلودگی او (مونث)

“Ihre Forschung konzentriert sich auf die Verpestung der Ozeane.”
“تحقیقات او بر آلودگی اقیانوس‌ها متمرکز است.”

آلودگی آن‌ها

“Sie haben Maßnahmen ergriffen, um die Verpestung ihrer Stadt zu reduzieren.”
“آن‌ها اقداماتی برای کاهش آلودگی شهر خود انجام داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
آلودگی در صنایع
“Die Verpestung durch industrielle Abfälle muss dringend bekämpft werden.”
“آلودگی ناشی از زباله‌های صنعتی باید فوراً مقابله شود.”

آلودگی توسط کشاورزی
“Die intensive Landwirtschaft trägt zur Verpestung des Grundwassers bei.”
“کشاورزی فشرده به آلودگی آب‌های زیرزمینی کمک می‌کند.”

تاثیرات آلودگی
“Die Verpestung der Umwelt hat langfristige Auswirkungen auf die Gesundheit der Menschen.”
“آلودگی محیط زیست تأثیرات بلندمدتی بر سلامت انسان‌ها دارد.”

جلوگیری از آلودگی
“Es ist wichtig, Maßnahmen zur Verhinderung der Verpestung zu ergreifen.”
“مهم است که اقداماتی برای جلوگیری از آلودگی انجام شود.”

آلودگی در مناطق شهری
“Die Verpestung in Ballungsgebieten ist besonders hoch.”
“آلودگی در مناطق پرتراکم شهری به‌ویژه زیاد است.”

آلودگی در مناطق روستایی
“Auch ländliche Gebiete sind nicht vor der Verpestung durch Pestizide sicher.”
“حتی مناطق روستایی نیز از آلودگی ناشی از آفت‌کش‌ها در امان نیستند.”

آلودگی ناشی از حمل و نقل
“Der Verkehr ist eine der Hauptursachen für die Verpestung der Luft.”
“حمل و نقل یکی از اصلی‌ترین عوامل آلودگی هوا است.”

آلودگی صوتی
“Die Verpestung durch Lärm kann ebenfalls gesundheitsschädlich sein.”
“آلودگی صوتی نیز می‌تواند برای سلامت مضر باشد.”

نقش دولت‌ها در کاهش آلودگی
“Regierungen müssen strenge Vorschriften einführen, um die Verpestung zu reduzieren.”
“دولت‌ها باید مقررات سختگیرانه‌ای برای کاهش آلودگی وضع کنند.”

آلودگی در اقیانوس‌ها
“Die Verpestung der Meere durch Plastikabfälle ist alarmierend.”
“آلودگی اقیانوس‌ها توسط زباله‌های پلاستیکی نگران‌کننده است.”

اثرات زیست‌محیطی آلودگی
“Die Verpestung hat schwerwiegende Auswirkungen auf die Biodiversität.”
“آلودگی تأثیرات جدی بر تنوع زیستی دارد.”

آلودگی و تغییرات آب و هوایی
“Die Verpestung trägt zur Beschleunigung des Klimawandels bei.”
“آلودگی به تسریع تغییرات آب و هوایی کمک می‌کند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Verpestung” برای توصیف آلودگی شدید در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

70
Q

die Vision-en

A

اسم “die Vision”
به زبان آلمانی به معنای “چشم‌انداز”، “دیدگاه” یا “بینش” است.
این اسم می‌تواند به توصیف یک تصور روشن و دقیق از آینده یا یک رویا و الهام اشاره داشته باشد.

چشم‌انداز آینده
“Seine Vision für das Unternehmen ist sehr inspirierend.”
“چشم‌انداز او برای شرکت بسیار الهام‌بخش است.”

رویا و الهام
“Die Vision des Künstlers zeigte eine Welt voller Frieden und Harmonie.”
“دیدگاه هنرمند دنیایی پر از صلح و هماهنگی را نشان می‌داد.”

استفاده با ضمایر
چشم‌انداز من

“Meine Vision ist es, eine nachhaltigere Zukunft zu schaffen.”
“چشم‌انداز من این است که آینده‌ای پایدارتر ایجاد کنم.”

دیدگاه او (مونث)

“Ihre Vision half dem Team, motiviert zu bleiben.”
“دیدگاه او به تیم کمک کرد تا انگیزه خود را حفظ کنند.”

چشم‌انداز آن‌ها

“Sie teilten ihre Vision für die Verbesserung der Bildung mit der Gemeinschaft.”
“آن‌ها چشم‌انداز خود را برای بهبود آموزش با جامعه به اشتراک گذاشتند.”

مثال‌های بیشتر:
چشم‌انداز در کسب و کار
“Die Vision des Unternehmens ist es, Marktführer in der Technologiebranche zu werden.”
“چشم‌انداز شرکت این است که در صنعت فناوری پیشرو شود.”

الهام هنری
“Der Maler hatte eine Vision von einer farbenfrohen Landschaft.”
“نقاش یک تصور از یک منظره رنگارنگ داشت.”

پیش‌بینی آینده
“Seine Vision der Zukunft beinhaltet fliegende Autos und intelligente Städte.”
“پیش‌بینی او از آینده شامل خودروهای پرنده و شهرهای هوشمند است.”

تاثیر چشم‌انداز
“Eine klare Vision kann die Richtung und den Fokus eines Projekts bestimmen.”
“یک چشم‌انداز روشن می‌تواند جهت و تمرکز یک پروژه را تعیین کند.”

بینش مدیریتی
“Die Vision des neuen Managers brachte frischen Wind in die Firma.”
“بینش مدیر جدید تازگی به شرکت آورد.”

تغییرات اجتماعی
“Seine Vision von sozialer Gerechtigkeit inspirierte viele Menschen.”
“چشم‌انداز او از عدالت اجتماعی بسیاری از مردم را الهام بخشید.”

توسعه فناوری
“Die Vision der Wissenschaftler war es, Energie aus erneuerbaren Quellen zu gewinnen.”
“چشم‌انداز دانشمندان این بود که انرژی را از منابع تجدیدپذیر به دست آورند.”

بهبود محیط زیست
“Ihre Vision für eine grünere Stadt wurde von der Regierung unterstützt.”
“چشم‌انداز او برای یک شهر سبزتر توسط دولت حمایت شد.”

اهداف بلندمدت
“Die Vision des Teams half ihnen, ihre langfristigen Ziele zu erreichen.”
“چشم‌انداز تیم به آن‌ها کمک کرد تا به اهداف بلندمدت خود برسند.”

نقش چشم‌انداز در رهبری
“Ein guter Anführer hat immer eine klare Vision für die Zukunft.”
“یک رهبر خوب همیشه یک چشم‌انداز روشن برای آینده دارد.”

اثرات چشم‌انداز شخصی
“Seine persönliche Vision motivierte ihn, hart zu arbeiten und nie aufzugeben.”
“چشم‌انداز شخصی او را به سخت کار کردن و هرگز تسلیم نشدن ترغیب کرد.”

تفاوت‌های فرهنگی در دیدگاه‌ها
“Verschiedene Kulturen können unterschiedliche Visionen für die Zukunft haben.”
“فرهنگ‌های مختلف می‌توانند دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به آینده داشته باشند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Vision” برای توصیف چشم‌اندازها، دیدگاه‌ها و بینش‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

71
Q

der Vorschlag-:e

A

اسم “der Vorschlag”
به زبان آلمانی به معنای “پیشنهاد” است.
این اسم برای توصیف ایده یا طرحی که برای انجام یک کار
یا حل یک مشکل ارائه می‌شود، استفاده می‌شود.

ارائه پیشنهاد
“Er hat einen interessanten Vorschlag für das neue Projekt gemacht.”
“او یک پیشنهاد جالب برای پروژه جدید ارائه داده است.”

پذیرش یا رد پیشنهاد
“Der Vorschlag wurde nach langer Diskussion angenommen.”
“پیشنهاد پس از بحث طولانی پذیرفته شد.”

استفاده با ضمایر
پیشنهاد من

“Mein Vorschlag ist, das Meeting auf nächste Woche zu verschieben.”
“پیشنهاد من این است که جلسه را به هفته آینده موکول کنیم.”

پیشنهاد او (مونث)

“Ihr Vorschlag fand große Zustimmung bei den Kollegen.”
“پیشنهاد او مورد قبول همکاران قرار گرفت.”

پیشنهاد آن‌ها

“Sie haben ihren Vorschlag in der Sitzung präsentiert.”
“آن‌ها پیشنهاد خود را در جلسه ارائه دادند.”

مثال‌های بیشتر:
پیشنهاد کاری
“Sein Vorschlag zur Verbesserung der Arbeitsprozesse war sehr nützlich.”
“پیشنهاد او برای بهبود فرآیندهای کاری بسیار مفید بود.”

پیشنهاد برای تعطیلات
“Ich habe einen Vorschlag für unser nächstes Urlaubsziel.”
“من یک پیشنهاد برای مقصد تعطیلات بعدی ما دارم.”

ارائه پیشنهاد در جلسه
“Der Manager bat um Vorschläge zur Steigerung der Produktivität.”
“مدیر خواستار پیشنهادهایی برای افزایش بهره‌وری شد.”

پیشنهاد در مذاکرات
“Der Vorschlag der Gewerkschaft wurde von der Unternehmensleitung geprüft.”
“پیشنهاد اتحادیه توسط مدیریت شرکت بررسی شد.”

پیشنهاد قانونی
“Ein neuer Gesetzesvorschlag wurde im Parlament diskutiert.”
“یک پیشنهاد قانونی جدید در پارلمان بحث شد.”

پیشنهاد در آموزش
“Die Lehrerin machte einen Vorschlag, wie die Schüler besser lernen könnten.”
“معلم یک پیشنهاد ارائه داد که چگونه دانش‌آموزان بهتر می‌توانند یاد بگیرند.”

پیشنهاد در یک پروژه
“Der Vorschlag zur Änderung des Projektplans wurde akzeptiert.”
“پیشنهاد تغییر برنامه پروژه پذیرفته شد.”

پیشنهاد دوستانه
“Ich habe einen Vorschlag: Lass uns heute Abend ins Kino gehen.”
“من یک پیشنهاد دارم: بیا امشب به سینما برویم.”

بررسی پیشنهادات
“Alle Vorschläge werden sorgfältig geprüft, bevor eine Entscheidung getroffen wird.”
“همه پیشنهادات به دقت بررسی می‌شوند قبل از اینکه تصمیمی گرفته شود.”

پیشنهاد در انتخابات
“Der Kandidat machte mehrere Vorschläge, wie er die Stadt verbessern würde.”
“کاندیدا چندین پیشنهاد داد که چگونه شهر را بهبود می‌بخشد.”

پیشنهاد در تجارت
“Der Vorschlag zur Fusion der beiden Unternehmen stieß auf viel Interesse.”
“پیشنهاد ادغام دو شرکت با علاقه زیادی روبرو شد.”

پیشنهاد فرهنگی
“Ein Vorschlag war, ein internationales Festival zu organisieren.”
“یکی از پیشنهادات این بود که یک جشنواره بین‌المللی برگزار شود.”

پذیرش پیشنهاد
“Der Vorschlag wurde einstimmig angenommen.”
“پیشنهاد به اتفاق آرا پذیرفته شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Vorschlag” برای توصیف پیشنهادات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

72
Q

die Wüste-n

A

اسم “die Wüste”
به زبان آلمانی به معنای “بیابان” یا “صحرا” است.
این اسم برای توصیف یک منطقه جغرافیایی بزرگ و خشک
که دارای پوشش گیاهی کم یا بدون پوشش گیاهی است، استفاده می‌شود.

ویژگی‌های بیابان
“Die Wüste ist bekannt für ihre extremen Temperaturen und geringen Niederschläge.”
“بیابان به خاطر دماهای بسیار بالا و بارش کم خود معروف است.”

بیابان‌های معروف
“Die Sahara ist die größte heiße Wüste der Welt.”
“صحرای بزرگ‌ترین بیابان گرم جهان است.”

استفاده با ضمایر
بیابان من

“Meine Reise durch die Wüste war eine unvergessliche Erfahrung.”
“سفر من در بیابان یک تجربه فراموش‌نشدنی بود.”

بیابان او (مونث)

“Ihre Forschung konzentriert sich auf die Flora und Fauna der Wüste.”
“تحقیقات او بر روی گیاهان و جانوران بیابان متمرکز است.”

بیابان آن‌ها

“Sie haben die Herausforderungen der Überquerung der Wüste gemeistert.”
“آن‌ها از پس چالش‌های عبور از بیابان برآمدند.”

مثال‌های بیشتر:
زندگی در بیابان
“Die Menschen, die in der Wüste leben, haben sich an die extremen Bedingungen angepasst.”
“مردمی که در بیابان زندگی می‌کنند، خود را با شرایط سخت وفق داده‌اند.”

بیابان‌زایی
“Die Wüstenbildung ist ein ernstes Umweltproblem, das durch Klimawandel und menschliche Aktivitäten verursacht wird.”
“بیابان‌زایی یک مشکل جدی محیط‌زیستی است که توسط تغییرات آب و هوایی و فعالیت‌های انسانی ایجاد می‌شود.”

بیابان‌های سرد
“Nicht alle Wüsten sind heiß; die Antarktis ist eine kalte Wüste.”
“همه بیابان‌ها گرم نیستند؛ قطب جنوب یک بیابان سرد است.”

حیوانات بیابانی
“Kamele sind perfekt an das Leben in der Wüste angepasst.”
“شترها به‌طور کامل با زندگی در بیابان سازگار شده‌اند.”

سفرهای بیابانی
“Eine Karawane reiste durch die weite Wüste.”
“یک کاروان از بیابان وسیع عبور کرد.”

بیابان و اکوسیستم
“Die Wüste hat ein empfindliches Ökosystem, das leicht gestört werden kann.”
“بیابان دارای اکوسیستم حساسی است که به راحتی می‌تواند مختل شود.”

بیابان در فرهنگ‌ها
“Die Wüste spielt in vielen Kulturen und Religionen eine symbolische Rolle.”
“بیابان در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادیان نقش نمادین دارد.”

بیابان و گردشگری
“Viele Touristen besuchen die Wüste, um ihre einzigartige Schönheit zu erleben.”
“بسیاری از گردشگران به بیابان سفر می‌کنند تا زیبایی منحصربه‌فرد آن را تجربه کنند.”

بیابان‌های شور
“Die Wüste Atacama in Chile ist eine der trockensten Wüsten der Welt.”
“بیابان آتاکاما در شیلی یکی از خشک‌ترین بیابان‌های جهان است.”

بقا در بیابان
“Überleben in der Wüste erfordert spezielle Fähigkeiten und Kenntnisse.”
“بقا در بیابان نیاز به مهارت‌ها و دانش خاصی دارد.”

بیابان و تاریخ
“Die Wüste hat viele alte Zivilisationen beherbergt.”
“بیابان میزبان بسیاری از تمدن‌های باستانی بوده است.”

تغییرات در بیابان
“Durch den Klimawandel verändert sich die Ausdehnung der Wüsten.”
“تغییرات آب و هوایی باعث تغییر در وسعت بیابان‌ها می‌شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Wüste” برای توصیف جنبه‌های مختلف بیابان‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

73
Q

ahnungslos

A

صفت “ahnungslos”
به زبان آلمانی به معنای “بی‌خبر”، “بی‌اطلاع” یا “بی‌خبر از چیزی” است.
این صفت برای توصیف کسی که هیچ اطلاعی یا پیش‌بینی
از موضوع یا موقعیتی ندارد، استفاده می‌شود.

مثال‌های استفاده:
بی‌اطلاع از برنامه‌ها
“Er war völlig ahnungslos über die Überraschungsparty.”
“او کاملاً بی‌اطلاع از مهمانی سورپرایز بود.”

بی‌خبر از خطر
“Die Wanderer waren ahnungslos und merkten nicht, dass ein Sturm aufzog.”
“کسانی که پیاده‌روی می‌کردند، بی‌خبر بودند و متوجه نشدند که طوفانی در حال نزدیک شدن است.”

استفاده با ضمایر
بی‌خبر بودن من

“Ich war ahnungslos über die Probleme, die sie hatte.”
“من بی‌خبر از مشکلاتی که او داشت، بودم.”

بی‌اطلاع بودن او (مونث)

“Sie war ahnungslos, als sie den Raum betrat.”
“او وقتی وارد اتاق شد، بی‌اطلاع بود.”

بی‌خبر بودن آن‌ها

“Sie waren ahnungslos, was als Nächstes passieren würde.”
“آن‌ها بی‌خبر بودند که چه چیزی بعداً رخ خواهد داد.”

مثال‌های بیشتر:
در موقعیت ناگهانی
“Die ahnungslose Passantin bemerkte nicht, dass sie verfolgt wurde.”
“رهگذر بی‌خبر متوجه نشد که او تعقیب می‌شود.”

در کار
“Der neue Mitarbeiter war ahnungslos bezüglich der Firmenpolitik.”
“کارمند جدید نسبت به سیاست‌های شرکت بی‌اطلاع بود.”

در یک گفتگو
“Er war ahnungslos, dass das Gespräch aufgenommen wurde.”
“او بی‌خبر بود که گفتگو ضبط می‌شود.”

در یک تحقیق
“Die ahnungslose Bevölkerung wusste nichts von den geheimen Experimenten.”
“جمعیت بی‌خبر هیچ چیزی از آزمایش‌های مخفیانه نمی‌دانست.”

در زندگی روزمره
“Sie ging ahnungslos durch die Stadt und genoss den Tag.”
“او بی‌خبر از هر چیزی در شهر قدم می‌زد و از روز لذت می‌برد.”

در مواجهه با مشکلات
“Er war ahnungslos und wusste nicht, wie er das Problem lösen sollte.”
“او بی‌اطلاع بود و نمی‌دانست چگونه باید مشکل را حل کند.”

در محیط اجتماعی
“Die ahnungslosen Gäste wussten nicht, dass es eine Überraschung gab.”
“مهمانان بی‌خبر نمی‌دانستند که یک سورپرایز وجود دارد.”

در داستان‌ها و فیلم‌ها
“Die Hauptfigur war ahnungslos über die wahren Absichten des Antagonisten.”
“شخصیت اصلی بی‌خبر از نیت‌های واقعی شخصیت منفی بود.”

در زمینه‌های تاریخی
“Die Menschen im Mittelalter waren oft ahnungslos gegenüber wissenschaftlichen Erkenntnissen.”
“مردم در قرون وسطی اغلب نسبت به دانش علمی بی‌اطلاع بودند.”

در آموزش
“Die Schüler waren ahnungslos über den bevorstehenden Test.”
“دانش‌آموزان بی‌خبر از آزمون پیش‌رو بودند.”

در فناوری
“Viele Nutzer sind ahnungslos über die Gefahren im Internet.”
“بسیاری از کاربران نسبت به خطرات موجود در اینترنت بی‌اطلاع هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “ahnungslos” برای توصیف موقعیت‌های مختلف که در آن افراد بی‌خبر یا بی‌اطلاع هستند، استفاده کرد.

74
Q

begeisterungsfähig

A

صفت “begeisterungsfähig”
به زبان آلمانی به معنای “قابل‌تحریک به اشتیاق”، “قابل‌برانگیختن” یا “مشتاق” است.
این صفت برای توصیف کسی به کار می‌رود که
به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و با اشتیاق به چیزی علاقه‌مند می‌شود.

مشتاق به یادگیری
“Sie ist sehr begeisterungsfähig und lernt schnell neue Dinge.”
“او بسیار مشتاق به یادگیری است و به سرعت چیزهای جدید را یاد می‌گیرد.”

مشتاق به مشارکت
“Er ist begeisterungsfähig und immer bereit, an neuen Projekten teilzunehmen.”
“او مشتاق به مشارکت است و همیشه آماده است در پروژه‌های جدید شرکت کند.”

استفاده با ضمایر
اشتیاق من

“Ich bin begeisterungsfähig und lasse mich leicht für neue Ideen begeistern.”
“من مشتاق هستم و به راحتی برای ایده‌های جدید به اشتیاق می‌آیم.”

اشتیاق او (مونث)

“Ihre begeisterungsfähige Art motiviert das gesamte Team.”
“طبیعت مشتاق او کل تیم را انگیزه می‌دهد.”

اشتیاق آن‌ها

“Sie sind begeisterungsfähig und unterstützen gerne kreative Projekte.”
“آن‌ها مشتاق هستند و با خوشحالی از پروژه‌های خلاقانه حمایت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
در محیط کاری
“Ein begeisterungsfähiger Mitarbeiter kann das Arbeitsklima positiv beeinflussen.”
“یک کارمند مشتاق می‌تواند جو کاری را به طور مثبت تحت تأثیر قرار دهد.”

در آموزش
“Begeisterungsfähige Schüler sind oft erfolgreicher im Unterricht.”
“دانش‌آموزان مشتاق اغلب در کلاس موفق‌تر هستند.”

در ورزش
“Ein begeisterungsfähiger Trainer kann das Team zu Höchstleistungen anspornen.”
“یک مربی مشتاق می‌تواند تیم را به بالاترین عملکرد تشویق کند.”

در پروژه‌های اجتماعی
“Begeisterungsfähige Freiwillige sind für gemeinnützige Projekte sehr wertvoll.”
“داوطلبان مشتاق برای پروژه‌های خیریه بسیار ارزشمند هستند.”

در هنر
“Künstler, die begeisterungsfähig sind, schaffen oft beeindruckende Werke.”
“هنرمندانی که مشتاق هستند، اغلب آثار چشمگیری خلق می‌کنند.”

در سفر
“Begeisterungsfähige Reisende genießen jede neue Erfahrung.”
“مسافران مشتاق از هر تجربه جدیدی لذت می‌برند.”

در موسیقی
“Ein begeisterungsfähiger Musiker inspiriert sein Publikum.”
“یک موسیقیدان مشتاق مخاطبان خود را الهام می‌بخشد.”

در کار تیمی
“Begeisterungsfähige Teammitglieder tragen zur Motivation der Gruppe bei.”
“اعضای تیم مشتاق به انگیزه‌دهی گروه کمک می‌کنند.”

در علوم
“Ein begeisterungsfähiger Wissenschaftler erforscht leidenschaftlich neue Theorien.”
“یک دانشمند مشتاق با علاقه به بررسی نظریه‌های جدید می‌پردازد.”

در رویدادهای اجتماعی
“Begeisterungsfähige Teilnehmer machen jede Veranstaltung lebendiger.”
“شرکت‌کنندگان مشتاق هر رویدادی را زنده‌تر می‌کنند.”

در زندگی روزمره
“Menschen, die begeisterungsfähig sind, haben oft eine positive Ausstrahlung.”
“افرادی که مشتاق هستند، اغلب انرژی مثبتی از خود ساطع می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “begeisterungsfähig” برای توصیف افرادی که به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرند و با اشتیاق به چیزی علاقه‌مند می‌شوند، استفاده کرد.

75
Q

bewohnbar

A

صفت “bewohnbar”
به زبان آلمانی به معنای “قابل سکونت” است.
این صفت برای توصیف مکانی به کار می‌رود
که شرایط مناسبی برای زندگی انسان‌ها دارد.

خانه قابل سکونت
“Das alte Haus wurde renoviert und ist jetzt wieder bewohnbar.”
“خانه قدیمی بازسازی شد و اکنون دوباره قابل سکونت است.”

سیارات قابل سکونت
“Wissenschaftler suchen nach bewohnbaren Planeten außerhalb unseres Sonnensystems.”
“دانشمندان به دنبال سیارات قابل سکونت خارج از منظومه شمسی ما هستند.”

استفاده با ضمایر
خانه قابل سکونت من

“Mein neues Apartment ist sehr gemütlich und bewohnbar.”
“آپارتمان جدید من بسیار دنج و قابل سکونت است.”

محل زندگی او (مونث)

“Ihr Zuhause ist sehr einladend und bewohnbar.”
“خانه او بسیار خوشایند و قابل سکونت است.”

محیط زندگی آن‌ها

“Sie haben die Hütte renoviert, damit sie bewohnbar wird.”
“آن‌ها کلبه را بازسازی کردند تا قابل سکونت شود.”

مثال‌های بیشتر:
مناطق قابل سکونت
“Die Regierung arbeitet daran, die verlassenen Gebiete wieder bewohnbar zu machen.”
“دولت در حال تلاش است تا مناطق متروکه را دوباره قابل سکونت کند.”

شرایط قابل سکونت
“Für eine bewohnbare Umgebung sind sauberes Wasser und frische Luft notwendig.”
“برای یک محیط قابل سکونت، آب تمیز و هوای تازه ضروری است.”

ساخت و ساز
“Das neue Wohngebiet ist modern und vollständig bewohnbar.”
“منطقه مسکونی جدید مدرن و کاملاً قابل سکونت است.”

تاریخچه ساختمان
“Das Schloss wurde im 18. Jahrhundert gebaut und ist immer noch bewohnbar.”
“قلعه در قرن ۱۸ ساخته شد و هنوز هم قابل سکونت است.”

مشکلات قابل سکونت بودن
“Nach dem Erdbeben mussten viele Häuser wieder bewohnbar gemacht werden.”
“پس از زلزله، بسیاری از خانه‌ها باید دوباره قابل سکونت می‌شدند.”

سیارات در حال بررسی
“Der Mars ist ein Schwerpunkt der Forschung, um festzustellen, ob er bewohnbar ist.”
“مریخ یکی از نقاط تمرکز پژوهش‌ها برای تعیین قابل سکونت بودن آن است.”

تغییرات اقلیمی و قابل سکونت بودن
“Der Klimawandel beeinflusst die bewohnbaren Zonen auf der Erde.”
“تغییرات اقلیمی مناطق قابل سکونت روی زمین را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

مسکن پایدار
“Nachhaltige Bauweise trägt dazu bei, dass Gebäude langfristig bewohnbar bleiben.”
“ساخت و ساز پایدار به قابل سکونت ماندن طولانی‌مدت ساختمان‌ها کمک می‌کند.”

بررسی خانه‌ها
“Vor dem Kauf sollte man sicherstellen, dass das Haus bewohnbar ist.”
“قبل از خرید باید مطمئن شد که خانه قابل سکونت است.”

توسعه شهری
“Die Stadtverwaltung plant, neue bewohnbare Gebiete zu erschließen.”
“شهرداری برنامه دارد که مناطق جدید قابل سکونت ایجاد کند.”

امکانات ضروری
“Ein bewohnbares Haus sollte über Heizung, Strom und fließendes Wasser verfügen.”
“یک خانه قابل سکونت باید دارای سیستم گرمایش، برق و آب جاری باشد.”

آینده‌نگری در مسکن
“Architekten entwerfen zunehmend bewohnbare und umweltfreundliche Gebäude.”
“معماران به طور فزاینده‌ای ساختمان‌های قابل سکونت و سازگار با محیط زیست طراحی می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “bewohnbar” برای توصیف مکان‌های مختلف که شرایط مناسبی برای زندگی انسان‌ها دارند، استفاده کرد.

مسکونی

76
Q

drohend

A

صفت “drohend”
به زبان آلمانی به معنای “تهدیدآمیز” یا “در حال تهدید” است.
این صفت برای توصیف موقعیت‌ها، شرایط یا رفتارهایی استفاده می‌شود
که نشان‌دهنده یک خطر یا تهدید قریب‌الوقوع هستند.

شرایط تهدیدآمیز
“Das drohende Unwetter zwang die Bewohner, ihre Häuser zu verlassen.”
“طوفان تهدیدآمیز ساکنان را مجبور کرد که خانه‌هایشان را ترک کنند.”

نگاه تهدیدآمیز
“Sein drohender Blick machte allen im Raum Angst.”
“نگاه تهدیدآمیز او همه را در اتاق ترساند.”

استفاده با ضمایر
تهدیدآمیز بودن آن (خنثی)

“Die drohende Gefahr wurde von allen ernst genommen.”
“خطر تهدیدآمیز توسط همه جدی گرفته شد.”

وضعیت تهدیدآمیز او (مونث)

“Ihre drohenden Worte ließen keinen Zweifel an ihrer Entschlossenheit.”
“کلمات تهدیدآمیز او هیچ شکی در مورد عزم او باقی نگذاشت.”

شرایط تهدیدآمیز آن‌ها

“Sie versuchten, die drohende Krise abzuwenden.”
“آن‌ها سعی کردند بحران تهدیدآمیز را دفع کنند.”

مثال‌های بیشتر:
طوفان تهدیدآمیز
“Das drohende Gewitter zwang uns, Schutz zu suchen.”
“طوفان تهدیدآمیز ما را مجبور کرد که به دنبال پناهگاه بگردیم.”

رفتار تهدیدآمیز
“Sein drohendes Verhalten machte alle nervös.”
“رفتار تهدیدآمیز او همه را عصبی کرد.”

تهدید جنگ
“Die drohende Kriegsgefahr machte die Bevölkerung unruhig.”
“تهدید جنگ جمعیت را ناآرام کرد.”

نگاه تهدیدآمیز
“Sein drohender Blick ließ keinen Zweifel an seiner Absicht.”
“نگاه تهدیدآمیز او هیچ شکی در مورد نیت او باقی نگذاشت.”

وضعیت تهدیدآمیز
“Die drohende Wirtschaftskrise erforderte sofortige Maßnahmen.”
“بحران اقتصادی تهدیدآمیز به اقدامات فوری نیاز داشت.”

تهدید به امنیت
“Die Polizei reagierte schnell auf die drohende Gefahr.”
“پلیس به سرعت به خطر تهدیدآمیز واکنش نشان داد.”

پیش‌بینی وضعیت تهدیدآمیز
“Meteorologen warnen vor einem drohenden Hurrikan.”
“هواشناسان نسبت به طوفان تهدیدآمیز هشدار می‌دهند.”

تهدید طبیعی
“Der drohende Vulkanausbruch führte zur Evakuierung des Dorfes.”
“فوران آتشفشانی تهدیدآمیز منجر به تخلیه روستا شد.”

تهدید اجتماعی
“Die drohende Arbeitslosigkeit war ein großes Thema in der Debatte.”
“بیکاری تهدیدآمیز یک موضوع بزرگ در بحث بود.”

خطر قریب‌الوقوع
“Die Wissenschaftler warnen vor einer drohenden Umweltkatastrophe.”
“دانشمندان نسبت به یک فاجعه زیست‌محیطی تهدیدآمیز هشدار می‌دهند.”

تهدید به سلامت
“Das drohende Virus bereitete den Gesundheitsbehörden große Sorgen.”
“ویروس تهدیدآمیز نگرانی‌های زیادی برای مقامات بهداشتی ایجاد کرد.”

تهدید مالی
“Die drohende Insolvenz des Unternehmens machte die Investoren nervös.”
“ورشکستگی تهدیدآمیز شرکت سرمایه‌گذاران را عصبی کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “drohend” برای توصیف موقعیت‌ها، شرایط یا رفتارهای تهدیدآمیز و خطرناک در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

77
Q

erstaunlich

A

صفت “erstaunlich”
به زبان آلمانی به معنای “شگفت‌انگیز”، “حیرت‌آور” یا “تعجب‌برانگیز” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که باعث شگفتی یا تعجب می‌شود.

دستاورد شگفت‌انگیز
“Seine erstaunlichen Leistungen im Sport haben viele beeindruckt.”
“دستاوردهای شگفت‌انگیز او در ورزش بسیاری را تحت تأثیر قرار داده است.”

مشاهده حیرت‌آور
“Die Aussicht vom Gipfel des Berges war einfach erstaunlich.”
“منظره از قله کوه واقعاً شگفت‌انگیز بود.”

استفاده با ضمایر
شگفت‌انگیز بودن آن (خنثی)

“Das Ergebnis des Experiments war erstaunlich.”
“نتیجه آزمایش شگفت‌انگیز بود.”

موفقیت‌های شگفت‌انگیز او (مونث)

“Ihre erstaunlichen Erfolge in der Wissenschaft sind bewundernswert.”
“موفقیت‌های شگفت‌انگیز او در علم قابل تحسین است.”

دستاوردهای شگفت‌انگیز آن‌ها

“Sie haben erstaunliche Fortschritte in kurzer Zeit gemacht.”
“آن‌ها در زمان کوتاهی پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی داشته‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
داستان شگفت‌انگیز
“Die Geschichte, die er erzählte, war wirklich erstaunlich.”
“داستانی که او تعریف کرد واقعاً شگفت‌انگیز بود.”

پیشرفت حیرت‌آور
“Die Technologie hat in den letzten Jahrzehnten erstaunliche Fortschritte gemacht.”
“فناوری در دهه‌های اخیر پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی کرده است.”

استعداد شگفت‌انگیز
“Sie hat ein erstaunliches Talent für Musik.”
“او استعداد شگفت‌انگیزی در موسیقی دارد.”

کشف حیرت‌آور
“Die Archäologen machten eine erstaunliche Entdeckung in der Wüste.”
“باستان‌شناسان یک کشف شگفت‌انگیز در بیابان انجام دادند.”

نمایش شگفت‌انگیز
“Die Vorstellung war einfach erstaunlich und hinterließ das Publikum sprachlos.”
“نمایش واقعاً شگفت‌انگیز بود و تماشاگران را بی‌کلام گذاشت.”

تفاوت حیرت‌آور
“Es ist erstaunlich, wie sehr sich die Stadt in so kurzer Zeit verändert hat.”
“شگفت‌انگیز است که چگونه شهر در این مدت کوتاه تغییر کرده است.”

نتایج شگفت‌انگیز
“Die Untersuchung lieferte erstaunliche Ergebnisse, die niemand erwartet hatte.”
“تحقیق نتایج شگفت‌انگیزی به دست داد که هیچ‌کس انتظارش را نداشت.”

توانایی شگفت‌انگیز
“Er hat eine erstaunliche Fähigkeit, Probleme schnell zu lösen.”
“او توانایی شگفت‌انگیزی در حل سریع مشکلات دارد.”

زیبایی حیرت‌آور
“Die Schönheit des Sonnenuntergangs über dem Meer war erstaunlich.”
“زیبایی غروب خورشید بر فراز دریا شگفت‌انگیز بود.”

موفقیت شگفت‌انگیز
“Das Unternehmen erzielte im letzten Jahr erstaunliche Gewinne.”
“شرکت در سال گذشته سودهای شگفت‌انگیزی به دست آورد.”

تجربیات حیرت‌آور
“Die Reise nach Asien war eine erstaunliche Erfahrung für ihn.”
“سفر به آسیا برای او یک تجربه شگفت‌انگیز بود.”

قدرت شگفت‌انگیز
“Die Natur zeigt oft ihre erstaunliche Kraft bei Stürmen und Erdbeben.”
“طبیعت اغلب قدرت شگفت‌انگیز خود را در طوفان‌ها و زلزله‌ها نشان می‌دهد.”

یادگیری شگفت‌انگیز
“Die Kinder haben in kurzer Zeit erstaunlich viel gelernt.”
“کودکان در مدت کوتاهی شگفت‌انگیز زیاد یاد گرفتند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “erstaunlich” برای توصیف چیزهایی که باعث شگفتی یا تعجب می‌شوند، در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

amazing

78
Q

erstaunt

A

صفت “erstaunt”
به زبان آلمانی به معنای “متعجب”، “شگفت‌زده” یا “حیرت‌زده” است.
این صفت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که کسی به دلیل
چیزی غیرمنتظره یا شگفت‌انگیز متعجب می‌شود.

متعجب شدن از یک خبر
“Ich war erstaunt, als ich die Neuigkeiten hörte.”
“وقتی خبرها را شنیدم، متعجب شدم.”

شگفت‌زده شدن از یک نمایش
“Das Publikum war von der Vorstellung begeistert und erstaunt.”
“تماشاگران از نمایش به وجد آمده و شگفت‌زده شدند.”

استفاده با ضمایر
متعجب بودن من

“Ich war erstaunt über seine schnelle Genesung.”
“من از بهبود سریع او متعجب بودم.”

شگفت‌زده بودن او (مونث)

“Sie war erstaunt, als sie das Geschenk öffnete.”
“او وقتی هدیه را باز کرد، شگفت‌زده شد.”

حیرت‌زده بودن آن‌ها

“Sie waren erstaunt über die Veränderung in der Landschaft.”
“آن‌ها از تغییر در منظره شگفت‌زده شدند.”

مثال‌های بیشتر:
واکنش شگفت‌زده
“Er war erstaunt über die Großzügigkeit seiner Freunde.”
“او از سخاوت دوستانش متعجب بود.”

شگفت‌زده شدن از یک موفقیت
“Sie war erstaunt über ihren eigenen Erfolg.”
“او از موفقیت خودش شگفت‌زده بود.”

حیرت‌زده شدن از یک کشف
“Die Wissenschaftler waren erstaunt über die neuen Entdeckungen.”
“دانشمندان از کشفیات جدید شگفت‌زده شدند.”

متعجب شدن از یک تغییر
“Ich war erstaunt, wie sehr sich die Stadt verändert hatte.”
“من متعجب شدم که چقدر شهر تغییر کرده بود.”

شگفت‌زده شدن از یک نمایش هنری
“Die Besucher waren erstaunt über die Schönheit der Gemälde.”
“بازدیدکنندگان از زیبایی نقاشی‌ها شگفت‌زده بودند.”

شگفت‌زده شدن در طبیعت
“Wir waren erstaunt über die Vielfalt der Pflanzen im Regenwald.”
“ما از تنوع گیاهان در جنگل بارانی شگفت‌زده بودیم.”

واکنش شگفت‌زده در یک جشنواره
“Die Kinder waren erstaunt über die Magie der Feuerwerkskörper.”
“کودکان از جادوی آتش‌بازی‌ها شگفت‌زده بودند.”

شگفت‌زده شدن از رفتار کسی
“Er war erstaunt über die Freundlichkeit der Fremden.”
“او از مهربانی غریبه‌ها شگفت‌زده بود.”

شگفت‌زده شدن از یک کتاب
“Ich war erstaunt über die tiefgründigen Gedanken in diesem Buch.”
“من از افکار عمیق این کتاب شگفت‌زده بودم.”

متعجب شدن از یک تجربه
“Sie war erstaunt über die positive Erfahrung im Ausland.”
“او از تجربه مثبت در خارج از کشور متعجب بود.”

شگفت‌زده شدن از یک نمایش علمی
“Die Schüler waren erstaunt über die Experimente im Labor.”
“دانش‌آموزان از آزمایش‌ها در آزمایشگاه شگفت‌زده بودند.”

متعجب شدن از یک پیشرفت
“Er war erstaunt über die schnellen Fortschritte in der Technologie.”
“او از پیشرفت‌های سریع در فناوری متعجب بود.”

شگفت‌زده شدن از یک رویداد تاریخی
“Die Touristen waren erstaunt über die Geschichte des alten Schlosses.”
“گردشگران از تاریخ قلعه قدیمی شگفت‌زده بودند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “erstaunt” برای توصیف حالت شگفت‌زدگی و تعجب در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

79
Q

fraglich

A

صفت “fraglich”
به زبان آلمانی به معنای “مورد سؤال”، “مشکوک” یا “نامعلوم” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که قطعیت ندارد یا مورد تردید است.

موفقیت مشکوک
“Es ist fraglich, ob das Projekt rechtzeitig abgeschlossen wird.”
“موفقیت پروژه مورد تردید است که آیا به موقع به پایان می‌رسد.”

آینده نامعلوم
“Die Zukunft des Unternehmens ist fraglich.”
“آینده شرکت نامعلوم است.”

استفاده با ضمایر
مورد تردید بودن آن (خنثی)

“Es ist fraglich, ob die Veranstaltung stattfinden wird.”
“مورد تردید است که آیا رویداد برگزار خواهد شد.”

نامعلوم بودن اوضاع (مونث)

“Ihre Teilnahme an der Konferenz ist noch fraglich.”
“حضور او در کنفرانس هنوز نامعلوم است.”

مشکوک بودن اقدامات آن‌ها

“Die Wirksamkeit ihrer Maßnahmen ist fraglich.”
“اثربخشی اقدامات آن‌ها مورد تردید است.”

مثال‌های بیشتر:
نتیجه مشکوک
“Der Ausgang des Spiels ist fraglich.”
“نتیجه بازی نامعلوم است.”

صحت اطلاعات
“Die Richtigkeit der Informationen ist fraglich.”
“صحت اطلاعات مورد تردید است.”

قابلیت اعتماد
“Es ist fraglich, ob man diesem Bericht vertrauen kann.”
“مورد تردید است که آیا می‌توان به این گزارش اعتماد کرد.”

تحقق هدف
“Es bleibt fraglich, ob das Ziel erreicht wird.”
“نامعلوم است که آیا هدف به دست خواهد آمد.”

توانایی‌های نامعلوم
“Seine Fähigkeit, die Aufgabe zu erfüllen, ist fraglich.”
“توانایی او برای انجام وظیفه مورد تردید است.”

تصمیم‌گیری
“Es ist fraglich, ob diese Entscheidung die richtige war.”
“مورد تردید است که آیا این تصمیم درست بوده است.”

زمانبندی
“Der Zeitplan für das Projekt ist fraglich.”
“زمان‌بندی پروژه مورد تردید است.”

هزینه‌ها
“Es ist fraglich, ob die Kosten im Budget bleiben werden.”
“مورد تردید است که آیا هزینه‌ها در بودجه باقی خواهند ماند.”

قبول درخواست
“Es bleibt fraglich, ob der Antrag genehmigt wird.”
“نامعلوم است که آیا درخواست پذیرفته خواهد شد.”

اثربخشی درمان
“Die Wirksamkeit der neuen Therapie ist fraglich.”
“اثربخشی درمان جدید مورد تردید است.”

بررسی شواهد
“Die Beweise sind fraglich und müssen weiter untersucht werden.”
“شواهد مورد تردید هستند و باید بیشتر بررسی شوند.”

برنامه‌های آینده
“Die Pläne für das nächste Jahr sind noch fraglich.”
“برنامه‌های سال آینده هنوز نامعلوم هستند.”

نتیجه مذاکره
“Es ist fraglich, ob die Verhandlungen erfolgreich sein werden.”
“مورد تردید است که آیا مذاکرات موفقیت‌آمیز خواهند بود.”

تصمیم‌گیری در شرایط اضطراری
“Es bleibt fraglich, ob die getroffenen Maßnahmen ausreichend sind.”
“نامعلوم است که آیا اقدامات اتخاذ شده کافی هستند.”

ثبات سیاسی
“Die politische Stabilität des Landes ist fraglich.”
“ثبات سیاسی کشور مورد تردید است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “fraglich” برای توصیف وضعیت‌ها، نتایج و شرایطی که قطعیت ندارند یا مورد تردید هستند، استفاده کرد.

مشکوک

80
Q

geeignet (un)

A

مناسب

81
Q

gelegentlich

A

گهگاه

صفت “gelegentlich”
به زبان آلمانی به معنای “گاه به گاه”، “هر از گاهی” یا “به صورت پراکنده” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به طور منظم رخ نمی‌دهد،
بلکه فقط در مواقع خاص یا با فاصله زمانی طولانی اتفاق می‌افتد.

استفاده در جملات:
ملاقات‌های گاه به گاه
“Wir treffen uns nur gelegentlich, da wir beide sehr beschäftigt sind.”
“ما فقط گاه به گاه ملاقات می‌کنیم، چون هر دوی ما بسیار مشغول هستیم.”

ورزش گاه به گاه
“Er geht nur gelegentlich ins Fitnessstudio, meistens im Winter.”
“او فقط گاه به گاه به باشگاه ورزشی می‌رود، بیشتر در زمستان.”

استفاده با ضمایر
فعالیت گاه به گاه من

“Ich lese gelegentlich Bücher, wenn ich Zeit habe.”
“من گاه به گاه کتاب می‌خوانم، وقتی که وقت داشته باشم.”

تماس‌های گاه به گاه او (مونث)

“Sie ruft ihre Eltern gelegentlich an, um nach ihnen zu sehen.”
“او هر از گاهی به والدینش زنگ می‌زند تا از حال آن‌ها باخبر شود.”

ملاقات‌های گاه به گاه آن‌ها

“Sie besuchen uns nur gelegentlich, meistens zu besonderen Anlässen.”
“آن‌ها فقط گاه به گاه به دیدن ما می‌آیند، بیشتر در مناسبت‌های خاص.”

مثال‌های بیشتر:
تماشای تلویزیون
“Ich schaue nur gelegentlich fern, meistens am Wochenende.”
“من فقط گاه به گاه تلویزیون تماشا می‌کنم، بیشتر در آخر هفته.”

مصرف الکل
“Er trinkt nur gelegentlich Alkohol, meist bei Feiern.”
“او فقط گاه به گاه الکل می‌نوشد، بیشتر در جشن‌ها.”

کار از خانه
“Sie arbeitet gelegentlich von zu Hause aus, wenn es nötig ist.”
“او گاه به گاه از خانه کار می‌کند، وقتی که لازم باشد.”

دیدن دوستان
“Wir sehen unsere alten Freunde nur noch gelegentlich.”
“ما فقط گاه به گاه دوستان قدیمی‌مان را می‌بینیم.”

مطالعه مقالات
“Ich lese gelegentlich wissenschaftliche Artikel, um auf dem Laufenden zu bleiben.”
“من گاه به گاه مقالات علمی می‌خوانم تا به روز بمانم.”

غذا خوردن در رستوران
“Wir essen nur gelegentlich in Restaurants, meistens kochen wir zu Hause.”
“ما فقط گاه به گاه در رستوران غذا می‌خوریم، بیشتر اوقات در خانه آشپزی می‌کنیم.”

مسافرت
“Gelegentlich machen wir kurze Ausflüge in die Natur.”
“هر از گاهی سفرهای کوتاهی به طبیعت می‌رویم.”

شرکت در رویدادها
“Er nimmt nur gelegentlich an Konferenzen teil.”
“او فقط گاه به گاه در کنفرانس‌ها شرکت می‌کند.”

نوشتن نامه
“Früher schrieb sie oft Briefe, aber jetzt nur noch gelegentlich.”
“او قبلاً زیاد نامه می‌نوشت، اما حالا فقط گاه به گاه.”

استفاده از شبکه‌های اجتماعی
“Ich nutze soziale Medien nur gelegentlich, meistens um mit Freunden in Kontakt zu bleiben.”
“من فقط گاه به گاه از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنم، بیشتر برای ارتباط با دوستان.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “gelegentlich” برای توصیف فعالیت‌هایی که به صورت پراکنده و گاه به گاه رخ می‌دهند، استفاده کرد.

82
Q

Wir sehen uns gelegentlich

A

ما یکدیگر را گاه‌گداری می‌بینیم

83
Q

gelungen

A

صفت “gelungen”
به زبان آلمانی به معنای “موفقیت‌آمیز” یا “خوب انجام شده” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به خوبی انجام شده یا
به طور موفقیت‌آمیز به پایان رسیده است.

پروژه موفقیت‌آمیز
“Das Projekt war sehr gelungen und hat alle Erwartungen übertroffen.”
“پروژه بسیار موفقیت‌آمیز بود و از همه انتظارات فراتر رفت.”

یک رویداد موفق
“Die Veranstaltung war ein gelungenes Fest für alle Beteiligten.”
“رویداد یک جشن موفقیت‌آمیز برای همه شرکت‌کنندگان بود.”

استفاده با ضمایر
کار موفقیت‌آمیز من

“Meine Präsentation war gelungen und hat das Publikum beeindruckt.”
“پیشنهاد من موفقیت‌آمیز بود و مخاطبان را تحت تأثیر قرار داد.”

پروژه موفق او (مونث)

“Ihr Projekt war besonders gelungen und wurde von allen gelobt.”
“پروژه او به ویژه موفقیت‌آمیز بود و توسط همه مورد تحسین قرار گرفت.”

تلاش‌های موفقیت‌آمیز آن‌ها

“Ihre Bemühungen waren sehr gelungen und haben zum Erfolg des Teams beigetragen.”
“تلاش‌های آن‌ها بسیار موفقیت‌آمیز بود و به موفقیت تیم کمک کرد.”

مثال‌های بیشتر:
پایان موفقیت‌آمیز
“Der Abschluss der Arbeiten war sehr gelungen.”
“پایان کارها بسیار موفقیت‌آمیز بود.”

فیلم موفق
“Der Film war gelungen und erhielt positive Kritiken.”
“فیلم موفقیت‌آمیز بود و نقدهای مثبتی دریافت کرد.”

یک کتاب موفق
“Das Buch war gelungen und wurde ein Bestseller.”
“کتاب موفقیت‌آمیز بود و پرفروش شد.”

تعمیرات موفقیت‌آمیز
“Die Reparatur war gelungen und das Gerät funktioniert jetzt wieder einwandfrei.”
“تعمیرات موفقیت‌آمیز بود و دستگاه اکنون بدون مشکل کار می‌کند.”

نمایش موفق
“Die Aufführung war gelungen und das Publikum war begeistert.”
“نمایش موفقیت‌آمیز بود و تماشاگران به وجد آمدند.”

همکاری موفقیت‌آمیز
“Unsere Zusammenarbeit war sehr gelungen und hat zu großartigen Ergebnissen geführt.”
“همکاری ما بسیار موفقیت‌آمیز بود و به نتایج عالی منجر شد.”

یک غذای خوب
“Das Abendessen war gelungen und hat allen gut geschmeckt.”
“شام موفقیت‌آمیز بود و به همه خوش آمد.”

یک سفر موفق
“Die Reise war gelungen und wir hatten viel Spaß.”
“سفر موفقیت‌آمیز بود و ما خیلی خوش گذراندیم.”

اجرای موفق
“Seine Rede war gelungen und wurde mit Applaus belohnt.”
“سخنرانی او موفقیت‌آمیز بود و با تشویق تماشاگران مواجه شد.”

نتایج موفقیت‌آمیز
“Die Ergebnisse der Untersuchung waren gelungen und sehr aufschlussreich.”
“نتایج تحقیقات موفقیت‌آمیز و بسیار روشنگر بود.”

یک جلسه موفق
“Das Meeting war gelungen und wir konnten viele offene Fragen klären.”
“جلسه موفقیت‌آمیز بود و ما توانستیم بسیاری از سوالات باز را روشن کنیم.”

یک طرح موفق
“Der Entwurf war gelungen und wurde sofort angenommen.”
“طرح موفقیت‌آمیز بود و بلافاصله پذیرفته شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “gelungen” برای توصیف کارها، پروژه‌ها، رویدادها و دستاوردهای موفقیت‌آمیز در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

84
Q

gelingen

A

فعل “gelingen”
به زبان آلمانی به معنای “موفق شدن”، “به نتیجه رسیدن” یا “موفقیت‌آمیز بودن” است.
این فعل معمولاً به صورت غیرشخصی (با “es”) استفاده می‌شود و به معنای دستیابی به موفقیت در انجام یک کار یا پروژه است.

استفاده در جملات:
موفق شدن در انجام یک کار
“Es ist mir gelungen, das Problem zu lösen.”
“من موفق شدم مشکل را حل کنم.”

نتیجه موفقیت‌آمیز
“Das Experiment ist gelungen.”
“آزمایش موفقیت‌آمیز بود.”

استفاده با ضمایر
موفق شدن من

“Es gelang mir, die Prüfung zu bestehen.”
“من موفق شدم آزمون را بگذرانم.”

موفقیت او (مونث)

“Ihr gelang es, das Publikum zu beeindrucken.”
“او موفق شد مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهد.”

موفقیت آن‌ها

“Es gelang ihnen, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.”
“آن‌ها موفق شدند پروژه را به موقع به پایان برسانند.”

مثال‌های بیشتر:
موفقیت در یک پروژه
“Es gelang uns, das Projekt innerhalb des Budgets abzuschließen.”
“ما موفق شدیم پروژه را در چارچوب بودجه به پایان برسانیم.”

موفقیت در کار گروهی
“Es gelang dem Team, alle Aufgaben rechtzeitig zu erledigen.”
“تیم موفق شد همه وظایف را به موقع انجام دهد.”

موفقیت در مذاکرات
“Es gelang den Verhandlungsführern, eine Einigung zu erzielen.”
“مذاکره‌کنندگان موفق شدند به توافق برسند.”

موفقیت در آشپزی
“Es gelang ihm, ein perfektes Soufflé zu machen.”
“او موفق شد یک سوفله بی‌نقص درست کند.”

موفقیت در آموزش
“Es gelang der Lehrerin, ihre Schüler zu motivieren.”
“معلم موفق شد دانش‌آموزانش را انگیزه دهد.”

موفقیت در نوآوری
“Es gelang dem Unternehmen, ein bahnbrechendes Produkt zu entwickeln.”
“شرکت موفق شد یک محصول پیشگامانه توسعه دهد.”

موفقیت در هنر
“Es gelang dem Künstler, ein Meisterwerk zu schaffen.”
“هنرمند موفق شد یک شاهکار خلق کند.”

موفقیت در سفر
“Es gelang uns, ohne Zwischenfälle unser Ziel zu erreichen.”
“ما موفق شدیم بدون حادثه به مقصد برسیم.”

موفقیت در ورزش
“Es gelang ihr, den Weltrekord zu brechen.”
“او موفق شد رکورد جهانی را بشکند.”

موفقیت در مدیریت
“Es gelang dem Manager, die Firma aus der Krise zu führen.”
“مدیر موفق شد شرکت را از بحران خارج کند.”

موفقیت در درمان
“Es gelang den Ärzten, das Leben des Patienten zu retten.”
“پزشکان موفق شدند جان بیمار را نجات دهند.”

موفقیت در حل معما
“Es gelang ihm, das Rätsel in kurzer Zeit zu lösen.”
“او موفق شد معما را در مدت زمان کوتاهی حل کند.”

موفقیت در کسب و کار
“Es gelang uns, neue Märkte zu erschließen.”
“ما موفق شدیم بازارهای جدیدی را باز کنیم.”

موفقیت در نویسندگی
“Es gelang dem Autor, einen Bestseller zu schreiben.”
“نویسنده موفق شد یک کتاب پرفروش بنویسد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “gelingen” برای توصیف موفقیت در انجام کارها، پروژه‌ها و دستاوردهای مختلف استفاده کرد.

ارتش موفق شد حمله شورشگران را دفع کند

85
Q

lebensbedrohlich

A

صفت “lebensbedrohlich”
به زبان آلمانی به معنای “تهدیدکننده زندگی” یا “خطرناک برای زندگی” است.
این صفت برای توصیف شرایط، بیماری‌ها یا موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که می‌توانند زندگی فرد را به طور جدی تهدید کنند.

بیماری تهدیدکننده زندگی
“Eine lebensbedrohliche Krankheit erfordert sofortige medizinische Behandlung.”
“یک بیماری تهدیدکننده زندگی نیاز به درمان فوری پزشکی دارد.”

وضعیت اضطراری
“Der Patient befindet sich in einem lebensbedrohlichen Zustand.”
“بیمار در وضعیت تهدیدکننده زندگی قرار دارد.”

استفاده با ضمایر
وضعیت تهدیدکننده زندگی من

“Meine Verletzungen waren lebensbedrohlich, aber die Ärzte konnten mich retten.”
“جراحات من تهدیدکننده زندگی بودند، اما پزشکان توانستند من را نجات دهند.”

بیماری تهدیدکننده زندگی او (مونث)

“Ihre Diagnose war lebensbedrohlich, doch sie kämpfte und überlebte.”
“تشخیص بیماری او تهدیدکننده زندگی بود، اما او مبارزه کرد و زنده ماند.”

شرایط تهدیدکننده زندگی آن‌ها

“Sie wurden aus einer lebensbedrohlichen Situation gerettet.”
“آن‌ها از یک وضعیت تهدیدکننده زندگی نجات یافتند.”

مثال‌های بیشتر:
حادثه تهدیدکننده زندگی
“Der Unfall war lebensbedrohlich und er musste sofort operiert werden.”
“حادثه تهدیدکننده زندگی بود و او باید فوراً عمل می‌شد.”

شرایط پزشکی
“Ein Herzinfarkt kann lebensbedrohlich sein, wenn er nicht rechtzeitig behandelt wird.”
“یک حمله قلبی می‌تواند تهدیدکننده زندگی باشد اگر به موقع درمان نشود.”

وضعیت در بیمارستان
“Der Patient wurde in die Intensivstation verlegt, da sein Zustand lebensbedrohlich war.”
“بیمار به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شد زیرا وضعیت او تهدیدکننده زندگی بود.”

خطرات شغلی
“Arbeiten in großer Höhe kann lebensbedrohlich sein, wenn keine Sicherheitsvorkehrungen getroffen werden.”
“کار در ارتفاع بالا می‌تواند تهدیدکننده زندگی باشد اگر اقدامات ایمنی انجام نشود.”

واکنش‌های آلرژیک
“Ein anaphylaktischer Schock ist eine lebensbedrohliche Reaktion und erfordert sofortige Hilfe.”
“شوک آنافیلاکتیک یک واکنش تهدیدکننده زندگی است و نیاز به کمک فوری دارد.”

نجات از شرایط خطرناک
“Die Feuerwehrleute retteten die Familie aus einer lebensbedrohlichen Situation.”
“آتش‌نشانان خانواده را از یک وضعیت تهدیدکننده زندگی نجات دادند.”

تاثیرات آب و هوایی شدید
“Ein lebensbedrohlicher Sturm zwang die Bewohner, ihre Häuser zu evakuieren.”
“یک طوفان تهدیدکننده زندگی ساکنان را مجبور به تخلیه خانه‌هایشان کرد.”

بیماری‌های عفونی
“Einige Viren können lebensbedrohliche Infektionen verursachen.”
“برخی از ویروس‌ها می‌توانند عفونت‌های تهدیدکننده زندگی ایجاد کنند.”

شرایط جنگی
“Soldaten sind in lebensbedrohlichen Situationen oft auf sich allein gestellt.”
“سربازان اغلب در شرایط تهدیدکننده زندگی تنها هستند.”

جراحات شدید
“Lebensbedrohliche Verletzungen erfordern sofortige medizinische Maßnahmen.”
“جراحات تهدیدکننده زندگی نیاز به اقدامات فوری پزشکی دارند.”

مسمومیت
“Eine lebensbedrohliche Vergiftung muss schnellstmöglich behandelt werden.”
“یک مسمومیت تهدیدکننده زندگی باید در سریع‌ترین زمان ممکن درمان شود.”

خطرات طبیعی
“Lebensbedrohliche Lawinenwarnungen wurden für die Region ausgegeben.”
“هشدارهای تهدیدکننده زندگی در مورد بهمن برای منطقه صادر شده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “lebensbedrohlich” برای توصیف شرایط، بیماری‌ها و موقعیت‌هایی که زندگی را تهدید می‌کنند، استفاده کرد.

86
Q

leblos

A

صفت “leblos”
به زبان آلمانی به معنای “بی‌جان”، “مرده” یا “فاقد حیات” است.
این صفت برای توصیف موجودات زنده‌ای که دیگر زنده نیستند یا اشیاء و
محیط‌هایی که فاقد نشانه‌های حیات هستند، به کار می‌رود.

جسد بی‌جان
“Der Körper lag leblos am Boden.”
“جسد بی‌جان روی زمین افتاده بود.”

طبیعت بی‌جان
“Die Wüste erschien endlos und leblos.”
“بیابان بی‌نهایت و بی‌جان به نظر می‌رسید.”

استفاده با ضمایر
بدن بی‌جان من

“Mein lebloser Körper wurde gefunden und ins Krankenhaus gebracht.”
“بدن بی‌جان من پیدا شد و به بیمارستان منتقل شد.”

گیاه بی‌جان او (مونث)

“Ihre Pflanze war nach dem langen Winter völlig leblos.”
“گیاه او پس از زمستان طولانی کاملاً بی‌جان بود.”

محیط بی‌جان آن‌ها

“Der verlassene Park war still und leblos.”
“پارک متروکه ساکت و بی‌جان بود.”

مثال‌های بیشتر:
حیوان بی‌جان
“Der Vogel lag leblos auf dem Boden.”
“پرنده بی‌جان روی زمین افتاده بود.”

دریاچه بی‌جان
“Der See war verschmutzt und leblos.”
“دریاچه آلوده و بی‌جان بود.”

فضای بی‌جان
“Das verlassene Gebäude wirkte düster und leblos.”
“ساختمان متروکه تاریک و بی‌جان به نظر می‌رسید.”

عروسک بی‌جان
“Das Kind ließ die leblosen Puppen auf dem Boden liegen.”
“کودک عروسک‌های بی‌جان را روی زمین گذاشت.”

چهره بی‌جان
“Sein Gesicht war blass und leblos.”
“چهره‌اش رنگ‌پریده و بی‌جان بود.”

زمین بی‌جان
“Die leblosen Felder erstreckten sich bis zum Horizont.”
“مزارع بی‌جان تا افق کشیده شده بودند.”

جنگل بی‌جان
“Nach dem Waldbrand war der einst grüne Wald leblos.”
“پس از آتش‌سوزی جنگل که زمانی سبز بود، بی‌جان شده بود.”

محیط شهری بی‌جان
“Die Innenstadt war nach Mitternacht leblos und verlassen.”
“مرکز شهر پس از نیمه‌شب بی‌جان و متروکه بود.”

اشیاء بی‌جان
“Die Statuen standen leblos im Museum.”
“مجسمه‌ها بی‌جان در موزه ایستاده بودند.”

نگاه بی‌جان
“Sein Blick war leblos und ausdruckslos.”
“نگاهش بی‌جان و بدون احساس بود.”

طبیعت بی‌جان در زمستان
“Die Landschaft war im Winter kalt und leblos.”
“منظره در زمستان سرد و بی‌جان بود.”

مکالمه بی‌جان
“Das Gespräch zwischen ihnen war leblos und ohne Enthusiasmus.”
“گفتگو بین آن‌ها بی‌جان و بدون اشتیاق بود.”

هنری بی‌جان
“Die Darstellung war technisch perfekt, aber irgendwie leblos.”
“اجرا از لحاظ فنی عالی بود، اما به نوعی بی‌جان.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “leblos” برای توصیف موجودات زنده، اشیاء، محیط‌ها و موقعیت‌های مختلفی که فاقد حیات یا نشاط هستند، استفاده کرد.

87
Q

machtbewusst

A

صفت “machtbewusst”
به زبان آلمانی به معنای “آگاه به قدرت” یا “قدرت‌طلب” است.
این صفت برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که از قدرت و نفوذ خود آگاه هستند و اغلب به دنبال حفظ یا افزایش آن هستند.

رهبر قدرت‌طلب
“Er ist ein machtbewusster Führer, der immer die Kontrolle behalten will.”
“او یک رهبر قدرت‌طلب است که همیشه می‌خواهد کنترل را حفظ کند.”

مدیر آگاه به قدرت
“Die machtbewusste Managerin trifft Entscheidungen oft im Alleingang.”
“مدیر قدرت‌طلب اغلب تصمیمات را به تنهایی می‌گیرد.”

استفاده با ضمایر
رفتار قدرت‌طلبانه من

“Mein machtbewusstes Verhalten hilft mir, in Verhandlungen erfolgreich zu sein.”
“رفتار قدرت‌طلبانه من به من کمک می‌کند در مذاکرات موفق باشم.”

نگرش قدرت‌طلبانه او (مونث)

“Ihre machtbewusste Haltung machte sie zu einer gefürchteten Gegnerin.”
“نگرش قدرت‌طلبانه او باعث شد که به یک رقیب ترسناک تبدیل شود.”

استراتژی‌های قدرت‌طلبانه آن‌ها

“Sie verfolgen machtbewusste Strategien, um ihre Position zu stärken.”
“آن‌ها استراتژی‌های قدرت‌طلبانه‌ای را دنبال می‌کنند تا موقعیت خود را تقویت کنند.”

مثال‌های بیشتر:
سیاستمدار قدرت‌طلب
“Der machtbewusste Politiker nutzte jede Gelegenheit, um seinen Einfluss auszubauen.”
“سیاستمدار قدرت‌طلب از هر فرصتی برای گسترش نفوذ خود استفاده می‌کرد.”

کارمند قدرت‌طلب
“Sein machtbewusstes Verhalten brachte ihm sowohl Respekt als auch Feinde ein.”
“رفتار قدرت‌طلبانه او هم احترام و هم دشمنان برای او به همراه داشت.”

نگرش قدرت‌طلبانه در کسب‌وکار
“In der Geschäftswelt ist es wichtig, machtbewusst zu sein, um erfolgreich zu sein.”
“در دنیای کسب‌وکار، آگاهی به قدرت برای موفقیت مهم است.”

تصمیمات قدرت‌طلبانه
“Er traf machtbewusste Entscheidungen, um seine Firma voranzubringen.”
“او تصمیمات قدرت‌طلبانه‌ای گرفت تا شرکتش را پیش ببرد.”

رفتار قدرت‌طلبانه در تیم
“Sein machtbewusstes Verhalten führte zu Spannungen im Team.”
“رفتار قدرت‌طلبانه او باعث ایجاد تنش در تیم شد.”

ویژگی‌های قدرت‌طلبانه
“Menschen mit machtbewussten Eigenschaften neigen dazu, Führung zu übernehmen.”
“افراد با ویژگی‌های قدرت‌طلبانه تمایل دارند که رهبری را بر عهده بگیرند.”

رویکرد قدرت‌طلبانه در مذاکرات
“Ihre machtbewusste Verhandlungsweise sicherte ihnen den besseren Deal.”
“رویکرد قدرت‌طلبانه آن‌ها در مذاکرات، معامله بهتری برایشان به ارمغان آورد.”

محیط قدرت‌طلبانه
“In einem machtbewussten Umfeld herrschen oft Konkurrenz und Ambitionen.”
“در محیطی قدرت‌طلبانه، اغلب رقابت و جاه‌طلبی حاکم است.”

قدرت‌طلبی در روابط
“Seine machtbewusste Art beeinflusste auch seine persönlichen Beziehungen.”
“نوع قدرت‌طلبانه او بر روابط شخصی‌اش نیز تأثیر گذاشت.”

استراتژی‌های قدرت‌طلبانه در سیاست
“Politische Führer nutzen oft machtbewusste Strategien, um ihre Ziele zu erreichen.”
“رهبران سیاسی اغلب از استراتژی‌های قدرت‌طلبانه برای دستیابی به اهداف خود استفاده می‌کنند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “machtbewusst” برای توصیف افرادی که از قدرت و نفوذ خود آگاه هستند و به دنبال حفظ یا افزایش آن هستند، استفاده کرد.

88
Q

neulich

A

قید “neulich”
به زبان آلمانی به معنای “اخیراً” یا “به تازگی” است.
این قید برای اشاره به رویدادها یا اتفاقاتی که در گذشته نزدیک رخ داده‌اند، استفاده می‌شود.

استفاده در جملات:
دیدن دوست
“Ich habe neulich einen alten Freund getroffen.”
“من اخیراً یک دوست قدیمی را دیدم.”

بازدید از رستوران
“Neulich war ich in einem neuen Restaurant essen.”
“به تازگی در یک رستوران جدید غذا خوردم.”

استفاده با ضمایر
تجربه اخیر من

“Neulich habe ich ein interessantes Buch gelesen.”
“اخیراً یک کتاب جالب خواندم.”

ملاقات اخیر او (مونث)

“Sie hat neulich ihre Großeltern besucht.”
“او به تازگی به دیدار پدربزرگ و مادربزرگش رفت.”

فعالیت اخیر آن‌ها

“Sie haben neulich einen Ausflug ins Gebirge gemacht.”
“آن‌ها اخیراً یک سفر به کوهستان داشته‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
فیلم جدید
“Neulich habe ich einen tollen Film im Kino gesehen.”
“اخیراً یک فیلم عالی در سینما دیدم.”

خرید
“Neulich habe ich ein neues Fahrrad gekauft.”
“به تازگی یک دوچرخه جدید خریدم.”

تجربه در کار
“Ich habe neulich ein wichtiges Projekt abgeschlossen.”
“اخیراً یک پروژه مهم را به پایان رساندم.”

یادگیری
“Neulich habe ich angefangen, Spanisch zu lernen.”
“اخیراً شروع به یادگیری زبان اسپانیایی کرده‌ام.”

سفر
“Neulich war ich für ein Wochenende in Berlin.”
“به تازگی برای یک آخر هفته در برلین بودم.”

دیدن سریال
“Neulich habe ich eine neue Serie auf Netflix angefangen.”
“اخیراً یک سریال جدید در نتفلیکس شروع کردم.”

رویداد اجتماعی
“Neulich haben wir eine große Party gefeiert.”
“اخیراً یک مهمانی بزرگ برگزار کردیم.”

مشکل فنی
“Neulich hatte ich ein Problem mit meinem Computer.”
“اخیراً مشکلی با کامپیوترم داشتم.”

رویداد خانوادگی
“Neulich haben wir ein Familienfest gehabt.”
“اخیراً یک جشن خانوادگی داشتیم.”

خرید هدیه
“Neulich habe ich ein schönes Geschenk für meinen Freund gekauft.”
“به تازگی یک هدیه زیبا برای دوستم خریدم.”

ورزش
“Neulich habe ich angefangen, regelmäßig zu joggen.”
“اخیراً شروع به دویدن منظم کرده‌ام.”

بازدید از موزه
“Neulich war ich in einem interessanten Museum.”
“اخیراً در یک موزه جالب بودم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “neulich” برای اشاره به رویدادها و فعالیت‌های اخیر در گذشته نزدیک استفاده کرد.

89
Q

nüchtern

A

صفت “nüchtern”
به زبان آلمانی به معنای “هوشیار”، “بی‌احساس”، “واقع‌بینانه” یا “ناشتا” است.
این صفت بسته به زمینه مورد استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

هوشیار بودن
“Er ist völlig nüchtern und hat keinen Alkohol getrunken.”
“او کاملاً هوشیار است و هیچ الکلی ننوشیده است.”

واقع‌بینانه و بی‌احساس
“Seine Analyse der Situation war sehr nüchtern und sachlich.”
“تحلیل او از وضعیت بسیار واقع‌بینانه و بی‌احساس بود.”

ناشتا بودن
“Der Patient muss nüchtern zur Blutuntersuchung erscheinen.”
“بیمار باید ناشتا برای آزمایش خون حاضر شود.”

استفاده با ضمایر
هوشیار بودن من

“Ich bin nüchtern und bereit, die Aufgaben zu erledigen.”
“من هوشیار هستم و آماده‌ام وظایف را انجام دهم.”

واقع‌بینانه بودن او (مونث)

“Ihre Einschätzung der Lage war nüchtern und direkt.”
“ارزیابی او از وضعیت بسیار واقع‌بینانه و مستقیم بود.”

ناشتا بودن آن‌ها

“Sie müssen nüchtern kommen, um die Tests zu machen.”
“آن‌ها باید ناشتا بیایند تا آزمایش‌ها را انجام دهند.”

مثال‌های بیشتر:
هوشیار ماندن در مهمانی
“Obwohl alle tranken, blieb er nüchtern.”
“اگرچه همه نوشیدند، او هوشیار ماند.”

تحلیل واقع‌بینانه
“Der Bericht war nüchtern und zeigte die Probleme klar auf.”
“گزارش واقع‌بینانه بود و مشکلات را به وضوح نشان داد.”

حالت ناشتا برای جراحی
“Der Patient sollte nüchtern bleiben, bevor die Operation beginnt.”
“بیمار باید ناشتا بماند قبل از شروع جراحی.”

گفتگو بی‌احساس
“Das Gespräch war nüchtern und ohne Emotionen.”
“گفتگو بی‌احساس و بدون عواطف بود.”

طراحی ساده و واقع‌بینانه
“Das Design des Hauses ist nüchtern und funktional.”
“طراحی خانه ساده و کاربردی است.”

حالت ناشتا برای آزمایش
“Sie müssen nüchtern zur Blutabnahme kommen.”
“باید ناشتا برای خون‌گیری بیایید.”

سبک نوشتاری بی‌احساس
“Sein Schreibstil ist nüchtern und informativ.”
“سبک نوشتاری او بی‌احساس و اطلاع‌رسانی است.”

برخورد بی‌احساس
“Er reagierte nüchtern auf die schlechten Nachrichten.”
“او به خبرهای بد بی‌احساس واکنش نشان داد.”

رژیم غذایی
“Man sollte nüchtern bleiben, bevor man das Medikament einnimmt.”
“باید ناشتا بمانید قبل از مصرف دارو.”

تصمیم‌گیری واقع‌بینانه
“Sie traf eine nüchterne Entscheidung basierend auf den Fakten.”
“او یک تصمیم واقع‌بینانه بر اساس حقایق گرفت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “nüchtern” برای توصیف حالات مختلفی از هوشیاری، واقع‌بینی و ناشتا بودن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

کسی که زیاد مشروب بخوره هوشیار نیست

90
Q

realisierbar

A

صفت “realisierbar”
به زبان آلمانی به معنای “قابل تحقق”، “قابل اجرا” یا “امکان‌پذیر” است.
این صفت برای توصیف ایده‌ها، طرح‌ها، پروژه‌ها و برنامه‌هایی استفاده می‌شود که می‌توانند به واقعیت تبدیل شوند یا عملی شوند.

پروژه قابل اجرا
“Das Projekt ist realisierbar und innerhalb des Budgets.”
“پروژه قابل اجرا است و در چارچوب بودجه قرار دارد.”

ایده قابل تحقق
“Seine Idee klingt realisierbar und vielversprechend.”
“ایده او قابل تحقق و امیدوارکننده به نظر می‌رسد.”

استفاده با ضمایر
برنامه قابل اجرای من

“Mein Plan ist realisierbar, wenn wir alle zusammenarbeiten.”
“برنامه من قابل اجرا است، اگر همه ما با هم همکاری کنیم.”

هدف قابل تحقق او (مونث)

“Ihr Ziel ist ehrgeizig, aber realisierbar.”
“هدف او بلندپروازانه است، اما قابل تحقق است.”

پیشنهادات قابل تحقق آن‌ها

“Sie haben mehrere realisierbare Vorschläge gemacht.”
“آن‌ها چندین پیشنهاد قابل تحقق ارائه کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
طرح تجاری
“Der Geschäftsplan ist realisierbar und gut durchdacht.”
“طرح تجاری قابل اجرا و خوب اندیشیده شده است.”

پروژه معماری
“Das Design des neuen Gebäudes ist realisierbar und erfüllt alle Anforderungen.”
“طراحی ساختمان جدید قابل اجرا است و تمام نیازها را برآورده می‌کند.”

برنامه‌های آموزشی
“Das neue Trainingsprogramm ist realisierbar und effektiv.”
“برنامه آموزشی جدید قابل اجرا و مؤثر است.”

تغییرات در سازمان
“Die vorgeschlagenen Veränderungen sind realisierbar und werden den Betrieb verbessern.”
“تغییرات پیشنهادی قابل اجرا هستند و عملکرد را بهبود خواهند بخشید.”

نوآوری‌های فناوری
“Die Technologie ist realisierbar und könnte den Markt revolutionieren.”
“فناوری قابل تحقق است و می‌تواند بازار را متحول کند.”

هدف‌های مالی
“Das Sparziel ist realisierbar, wenn wir unser Budget genau einhalten.”
“هدف پس‌انداز قابل تحقق است، اگر بودجه خود را دقیقاً رعایت کنیم.”

برنامه‌های توسعه
“Die Erweiterungspläne des Unternehmens sind realisierbar und gut vorbereitet.”
“برنامه‌های توسعه شرکت قابل اجرا و خوب آماده شده‌اند.”

پروژه‌های زیست‌محیطی
“Das Umweltprojekt ist realisierbar und wird einen positiven Einfluss haben.”
“پروژه زیست‌محیطی قابل اجرا است و تأثیر مثبتی خواهد داشت.”

برنامه‌های ورزشی
“Das Trainingsprogramm für die Mannschaft ist realisierbar und wird ihre Leistung verbessern.”
“برنامه تمرینی تیم قابل اجرا است و عملکرد آن‌ها را بهبود خواهد داد.”

اهداف تحصیلی
“Sein Studienplan ist realisierbar, wenn er sich darauf konzentriert.”
“برنامه تحصیلی او قابل تحقق است، اگر روی آن تمرکز کند.”

پروژه‌های اجتماعی
“Das Sozialprojekt ist realisierbar und wird der Gemeinschaft zugutekommen.”
“پروژه اجتماعی قابل اجرا است و به نفع جامعه خواهد بود.”

اهداف شخصی
“Ihr Traum ist groß, aber realisierbar mit harter Arbeit und Entschlossenheit.”
“رویای او بزرگ است، اما با کار سخت و عزم راسخ قابل تحقق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “realisierbar” برای توصیف ایده‌ها، طرح‌ها، پروژه‌ها و برنامه‌هایی که امکان‌پذیر و قابل تحقق هستند، استفاده کرد.

91
Q

regelmäßig (un)

A

مرتبا

بطور مداوم و با فواصل منظم

92
Q

renommiert

A

صفت “renommiert”
به زبان آلمانی به معنای “معتبر”، “نامدار” یا “مشهور” است.
این صفت برای توصیف افرادی، سازمان‌ها، مؤسسات، و چیزهایی استفاده می‌شود که
به دلیل کیفیت و شهرتشان شناخته شده و مورد احترام هستند.

دانشگاه معتبر
“Die Universität ist weltweit renommiert für ihre Forschung.”
“این دانشگاه به دلیل تحقیقاتش در سراسر جهان معتبر است.”

شرکت نامدار
“Das Unternehmen ist ein renommiertes und angesehenes in der Branche.”
“این شرکت در صنعت خود نامدار و معتبر است.”

استفاده با ضمایر
موسسه معتبر من

“Mein Institut ist international renommiert und bietet exzellente Bildung.”
“مؤسسه من بین‌المللی معتبر است و آموزش عالی ارائه می‌دهد.”

نویسنده مشهور او (مونث)

“Sie ist eine renommierte Autorin mit vielen Bestsellern.”
“او یک نویسنده مشهور با بسیاری از کتاب‌های پرفروش است.”

برنامه‌های معتبر آن‌ها

“Ihre Programme sind bei Fachleuten und Studenten gleichermaßen renommiert.”
“برنامه‌های آن‌ها در بین کارشناسان و دانشجویان به یک اندازه معتبر هستند.”

مثال‌های بیشتر:
بیمارستان نامدار
“Das Krankenhaus ist für seine hervorragende medizinische Versorgung renommiert.”
“این بیمارستان به دلیل خدمات پزشکی عالی خود مشهور است.”

موسسه هنری معتبر
“Die Kunstgalerie ist eine der renommiertesten in Europa.”
“این گالری هنری یکی از معتبرترین‌ها در اروپا است.”

دانشمند مشهور
“Er ist ein renommierter Wissenschaftler auf dem Gebiet der Genetik.”
“او یک دانشمند مشهور در زمینه ژنتیک است.”

رستوران معتبر
“Das Restaurant ist für seine exquisite Küche renommiert.”
“این رستوران به دلیل آشپزی عالی خود معتبر است.”

جایزه معتبر
“Der Preis ist eine renommierte Auszeichnung in der Filmindustrie.”
“این جایزه یک تقدیر معتبر در صنعت فیلم است.”

برنامه تحصیلی مشهور
“Das MBA-Programm der Universität ist international renommiert.”
“برنامه MBA این دانشگاه به صورت بین‌المللی مشهور است.”

رویداد معتبر
“Die Konferenz ist eine der renommiertesten Veranstaltungen in der Branche.”
“این کنفرانس یکی از معتبرترین رویدادها در صنعت است.”

شرکت‌های معتبر
“Viele renommierte Firmen nehmen an der Messe teil.”
“بسیاری از شرکت‌های معتبر در این نمایشگاه شرکت می‌کنند.”

کتاب مشهور
“Das Buch wurde von einem renommierten Verlag veröffentlicht.”
“این کتاب توسط یک انتشارات معتبر منتشر شده است.”

مهندس معتبر
“Er arbeitet bei einem renommierten Ingenieurbüro.”
“او در یک شرکت مهندسی معتبر کار می‌کند.”

دانشکده معتبر
“Die Fakultät ist renommiert für ihre innovativen Forschungsprojekte.”
“این دانشکده به دلیل پروژه‌های پژوهشی نوآورانه خود مشهور است.”

بازیگر مشهور
“Sie ist eine renommierte Schauspielerin, die viele Preise gewonnen hat.”
“او یک بازیگر مشهور است که جوایز بسیاری را به دست آورده است.”

خدمات معتبر
“Der Service dieses Hotels ist renommiert und wird hoch gelobt.”
“خدمات این هتل معتبر است و بسیار مورد ستایش قرار می‌گیرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “renommiert” برای توصیف افراد، سازمان‌ها و چیزهای معتبر و نامدار در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

93
Q

ständig

A

صفت “ständig”
به زبان آلمانی به معنای “دائم”، “پیوسته” یا “مداوم” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به طور مداوم و بدون توقف رخ می‌دهد.

مشکلات مداوم
“Er hat ständig Probleme mit seinem Computer.”
“او دائماً با کامپیوترش مشکل دارد.”

تماس‌های پیوسته
“Sie bekommt ständig Anrufe von Kunden.”
“او پیوسته تماس‌هایی از مشتریان دریافت می‌کند.”

استفاده با ضمایر
مشکلات دائمی من

“Ich habe ständig Kopfschmerzen.”
“من دائماً سردرد دارم.”

پیگیری مداوم او (مونث)

“Sie muss ihre E-Mails ständig überprüfen.”
“او باید ایمیل‌هایش را به طور مداوم بررسی کند.”

نارضایتی‌های پیوسته آن‌ها

“Sie beschweren sich ständig über das Essen.”
“آن‌ها دائماً از غذا شکایت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
نوسانات دائمی
“Der Markt ist ständig in Bewegung.”
“بازار دائماً در حال تغییر است.”

حضور پیوسته
“Er ist ständig im Büro.”
“او دائماً در دفتر است.”

ارتباطات مداوم
“Wir stehen ständig in Kontakt.”
“ما به طور مداوم در تماس هستیم.”

رشد مداوم
“Das Unternehmen wächst ständig.”
“شرکت دائماً در حال رشد است.”

ارتقاء دائمی
“Die Software wird ständig aktualisiert.”
“نرم‌افزار به طور مداوم به‌روزرسانی می‌شود.”

بهبود پیوسته
“Sie arbeitet ständig an ihrer Karriere.”
“او دائماً روی حرفه‌اش کار می‌کند.”

نگرانی‌های مداوم
“Er macht sich ständig Sorgen um seine Kinder.”
“او دائماً نگران فرزندانش است.”

یادگیری مداوم
“Lebenslanges Lernen bedeutet, ständig neue Fähigkeiten zu erwerben.”
“یادگیری مادام‌العمر به معنای کسب دائمی مهارت‌های جدید است.”

درخواست‌های پیوسته
“Der Chef stellt ständig neue Anforderungen.”
“رئیس دائماً درخواست‌های جدید مطرح می‌کند.”

سفرهای مداوم
“Sie ist ständig auf Geschäftsreisen.”
“او دائماً در سفرهای کاری است.”

نیازهای پیوسته
“Das Projekt erfordert ständig neue Ressourcen.”
“این پروژه به طور مداوم منابع جدید نیاز دارد.”

تغییرات دائمی
“Die Situation im Unternehmen ändert sich ständig.”
“وضعیت در شرکت دائماً تغییر می‌کند.”

تعمیرات مداوم
“Das Gebäude benötigt ständig Wartung.”
“این ساختمان به طور مداوم نیاز به تعمیر و نگهداری دارد.”

بازخورد پیوسته
“Wir erhalten ständig Rückmeldungen von unseren Kunden.”
“ما به طور مداوم بازخوردهایی از مشتریانمان دریافت می‌کنیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “ständig” برای توصیف فعالیت‌ها، وضعیت‌ها و حالت‌های مداوم و پیوسته در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

94
Q

süchtig

A

صفت “süchtig” به زبان آلمانی به معنای “معتاد” یا “وابسته” است. این صفت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که فرد به چیزی وابستگی شدید و غیرقابل کنترل دارد، مانند مواد مخدر، الکل، بازی‌های کامپیوتری و غیره.

معتاد به مواد مخدر
“Er ist süchtig nach Drogen und braucht dringend Hilfe.”
“او معتاد به مواد مخدر است و به شدت نیاز به کمک دارد.”

معتاد به الکل
“Sie ist süchtig nach Alkohol und besucht regelmäßig eine Selbsthilfegruppe.”
“او معتاد به الکل است و به طور منظم به یک گروه خودیاری می‌رود.”

استفاده با ضمایر
وابستگی من

“Ich bin süchtig nach Schokolade.”
“من به شکلات معتاد هستم.”

اعتیاد او (مونث)

“Sie ist süchtig nach sozialen Medien.”
“او به شبکه‌های اجتماعی معتاد است.”

اعتیاد آن‌ها

“Sie sind süchtig nach Videospielen.”
“آن‌ها به بازی‌های ویدئویی معتاد هستند.”

مثال‌های بیشتر:
معتاد به کار
“Er ist süchtig nach Arbeit und verbringt die meisten Stunden im Büro.”
“او به کار معتاد است و بیشتر ساعات خود را در دفتر می‌گذراند.”

وابستگی به قمار
“Er ist süchtig nach Glücksspiel und hat große finanzielle Probleme.”
“او به قمار معتاد است و مشکلات مالی زیادی دارد.”

اعتیاد به نیکوتین
“Viele Menschen sind süchtig nach Zigaretten und finden es schwer, aufzuhören.”
“بسیاری از مردم به سیگار معتاد هستند و ترک آن را دشوار می‌دانند.”

معتاد به خرید
“Sie ist süchtig nach Shopping und gibt ihr ganzes Geld für Kleidung aus.”
“او به خرید معتاد است و تمام پول خود را صرف لباس می‌کند.”

وابستگی به تلفن همراه
“Er ist süchtig nach seinem Smartphone und kann es keinen Moment aus den Augen lassen.”
“او به گوشی هوشمندش معتاد است و نمی‌تواند لحظه‌ای آن را از چشم خود دور کند.”

اعتیاد به کافئین
“Ich bin süchtig nach Kaffee und trinke jeden Tag mehrere Tassen.”
“من به قهوه معتاد هستم و هر روز چندین فنجان می‌نوشم.”

وابستگی به سریال‌ها
“Sie ist süchtig nach Fernsehserien und verbringt Stunden damit, sie anzusehen.”
“او به سریال‌های تلویزیونی معتاد است و ساعت‌ها وقت خود را صرف تماشای آن‌ها می‌کند.”

معتاد به اینترنت
“Er ist süchtig nach dem Internet und verbringt die meiste Zeit online.”
“او به اینترنت معتاد است و بیشتر وقت خود را آنلاین می‌گذراند.”

وابستگی به ورزش
“Er ist süchtig nach Fitness und trainiert jeden Tag stundenlang.”
“او به تناسب اندام معتاد است و هر روز ساعت‌ها تمرین می‌کند.”

اعتیاد به شکر
“Viele Menschen sind süchtig nach Zucker und haben Schwierigkeiten, ihre Ernährung zu ändern.”
“بسیاری از مردم به شکر معتاد هستند و تغییر رژیم غذایی برای آن‌ها دشوار است.”

وابستگی به اخبار
“Er ist süchtig nach Nachrichten und liest ständig die neuesten Schlagzeilen.”
“او به اخبار معتاد است و دائماً آخرین تیترها را می‌خواند.”

اعتیاد به آدرنالین
“Sie ist süchtig nach Adrenalin und liebt extreme Sportarten.”
“او به آدرنالین معتاد است و ورزش‌های هیجان‌انگیز را دوست دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “süchtig” برای توصیف انواع مختلف اعتیاد و وابستگی‌ها در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

95
Q

utopisch

A

صفت “utopisch”
به زبان آلمانی به معنای “آرمان‌گرایانه”، “آرمانی” یا “خیالی” است.
این صفت برای توصیف ایده‌ها، طرح‌ها یا نظریه‌هایی استفاده می‌شود که
به نظر می‌رسند دست‌نیافتنی یا بسیار ایده‌آل و دور از واقعیت باشند.

ایده آرمان‌گرایانه
“Seine Vision von einer perfekten Gesellschaft ist utopisch.”
“دیدگاه او درباره یک جامعه کامل آرمان‌گرایانه است.”

طرح خیالی
“Der Plan, die ganze Stadt mit Solarenergie zu versorgen, ist utopisch.”
“طرح تأمین انرژی کل شهر با انرژی خورشیدی خیالی است.”

استفاده با ضمایر
ایده آرمانی من

“Meine Vorstellungen von einer friedlichen Welt sind vielleicht utopisch.”
“تصورات من از یک جهان صلح‌آمیز شاید آرمان‌گرایانه باشند.”

اهداف آرمان‌گرایانه او (مونث)

“Ihre Ziele für eine umweltfreundliche Stadt sind bewundernswert, aber utopisch.”
“اهداف او برای یک شهر دوستدار محیط زیست قابل تحسین هستند، اما آرمان‌گرایانه.”

نظریه‌های خیالی آن‌ها

“Ihre Theorien zur globalen Gerechtigkeit sind inspirierend, aber utopisch.”
“نظریه‌های آن‌ها درباره عدالت جهانی الهام‌بخش هستند، اما خیالی.”

مثال‌های بیشتر:
پروژه آرمان‌گرایانه
“Das Projekt, den Welthunger zu beenden, ist utopisch, aber wir sollten es trotzdem versuchen.”
“پروژه پایان دادن به گرسنگی جهانی آرمان‌گرایانه است، اما باید آن را امتحان کنیم.”

تصور خیالی
“Die Idee, dass alle Menschen gleich behandelt werden, ist utopisch, aber erstrebenswert.”
“ایده اینکه همه انسان‌ها به طور برابر رفتار شوند، خیالی است، اما ارزشمند.”

برنامه‌های آرمانی
“Die utopischen Programme der neuen Regierung stoßen auf Skepsis.”
“برنامه‌های آرمانی دولت جدید با شک و تردید مواجه شده‌اند.”

هدف آرمان‌گرایانه
“Ein Ziel, bei dem alle Konflikte gelöst werden, erscheint utopisch.”
“هدفی که در آن همه مناقشات حل شوند، آرمان‌گرایانه به نظر می‌رسد.”

نظریه‌های خیالی در علم
“Die Vorstellung von einer unerschöpflichen Energiequelle ist utopisch.”
“تصور یک منبع انرژی بی‌پایان خیالی است.”

تغییرات آرمانی
“Die utopischen Vorstellungen von sozialer Gleichheit sind schwer umzusetzen.”
“تصورات آرمانی از برابری اجتماعی سخت به دست می‌آیند.”

دنیای خیالی
“Ein utopisches Paradies, in dem es keine Krankheiten gibt, ist nur ein Traum.”
“یک بهشت آرمانی که در آن هیچ بیماری وجود ندارد، فقط یک رویا است.”

تلاش‌های آرمانی
“Seine utopischen Bemühungen zur Rettung der Umwelt sind bewundernswert.”
“تلاش‌های آرمانی او برای نجات محیط زیست قابل تحسین است.”

آرمان‌گرایی در هنر
“Viele Künstler haben utopische Visionen in ihren Werken dargestellt.”
“بسیاری از هنرمندان دیدگاه‌های آرمان‌گرایانه را در آثار خود به تصویر کشیده‌اند.”

آرمان‌گرایی در سیاست
“Politiker müssen realistisch sein, aber manchmal sind utopische Ideen notwendig, um Veränderungen zu bewirken.”
“سیاستمداران باید واقع‌گرا باشند، اما گاهی اوقات ایده‌های آرمان‌گرایانه برای ایجاد تغییرات لازم هستند.”

چشم‌اندازهای خیالی
“Die utopischen Visionen der Zukunft faszinieren die Menschen seit Jahrhunderten.”
“دیدگاه‌های خیالی از آینده قرن‌هاست که مردم را مجذوب کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “utopisch” برای توصیف ایده‌ها، طرح‌ها و نظریه‌های آرمانی و خیالی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

96
Q

veraltet

A

صفت “veraltet”
به زبان آلمانی به معنای “قدیمی”، “کهنه”، “از مد افتاده” یا “منسوخ” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که دیگر به روز نیست و
جای خود را به نسخه‌ها یا روش‌های جدیدتر داده است.

فناوری قدیمی
“Die Technologie in diesem Gerät ist veraltet.”
“فناوری در این دستگاه قدیمی است.”

روش‌های کهنه
“Diese Methoden sind inzwischen veraltet und ineffektiv.”
“این روش‌ها اکنون قدیمی و غیرموثر هستند.”

استفاده با ضمایر
سیستم قدیمی من

“Mein Computer ist ziemlich veraltet und braucht ein Upgrade.”
“کامپیوتر من کاملاً قدیمی است و نیاز به ارتقا دارد.”

اطلاعات منسوخ او (مونث)

“Ihre Daten sind veraltet und müssen aktualisiert werden.”
“اطلاعات او قدیمی است و باید به‌روزرسانی شود.”

تجهیزات کهنه آن‌ها

“Die Ausrüstung im Labor ist veraltet und muss ersetzt werden.”
“تجهیزات آزمایشگاه قدیمی است و باید تعویض شود.”

مثال‌های بیشتر:
قوانین منسوخ
“Die alten Gesetze sind veraltet und passen nicht mehr zur modernen Gesellschaft.”
“قوانین قدیمی منسوخ هستند و دیگر با جامعه مدرن سازگار نیستند.”

سبک لباس قدیمی
“Der Kleidungsstil aus den 80ern ist heute veraltet.”
“سبک لباس‌های دهه ۸۰ امروز قدیمی است.”

نرم‌افزار قدیمی
“Diese Software ist veraltet und wird nicht mehr unterstützt.”
“این نرم‌افزار قدیمی است و دیگر پشتیبانی نمی‌شود.”

ابزارهای کهنه
“Die Werkzeuge in der Werkstatt sind veraltet und sollten ersetzt werden.”
“ابزارهای کارگاه قدیمی هستند و باید تعویض شوند.”

تئوری‌های منسوخ
“Einige wissenschaftliche Theorien sind inzwischen veraltet.”
“برخی از نظریه‌های علمی اکنون منسوخ شده‌اند.”

سیستم‌های آموزشی قدیمی
“Das Bildungssystem ist veraltet und benötigt dringend Reformen.”
“سیستم آموزشی قدیمی است و نیاز به اصلاحات فوری دارد.”

فناوری‌های قدیمی
“Der Einsatz von veralteten Technologien kann ineffizient und teuer sein.”
“استفاده از فناوری‌های قدیمی می‌تواند ناکارآمد و پرهزینه باشد.”

برنامه‌های منسوخ
“Die alten Trainingsprogramme sind veraltet und sollten aktualisiert werden.”
“برنامه‌های آموزشی قدیمی منسوخ شده‌اند و باید به‌روزرسانی شوند.”

خودروهای قدیمی
“Viele Autos aus den 90er Jahren gelten heute als veraltet.”
“بسیاری از خودروهای دهه ۹۰ امروز قدیمی محسوب می‌شوند.”

اطلاعات کهنه
“Die Informationen auf dieser Website sind veraltet.”
“اطلاعات موجود در این وب‌سایت قدیمی است.”

شیوه‌های مدیریتی قدیمی
“Veraltete Managementmethoden können die Effizienz eines Unternehmens beeinträchtigen.”
“روش‌های مدیریتی قدیمی می‌توانند کارایی یک شرکت را تحت تأثیر قرار دهند.”

اصطلاحات منسوخ
“Einige Begriffe in diesem Wörterbuch sind veraltet und werden nicht mehr verwendet.”
“برخی از اصطلاحات در این فرهنگ لغت منسوخ شده و دیگر استفاده نمی‌شوند.”

تجهیزات پزشکی کهنه
“Die medizinischen Geräte im Krankenhaus sind veraltet und müssen modernisiert werden.”
“تجهیزات پزشکی در بیمارستان قدیمی هستند و باید به‌روز شوند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “veraltet” برای توصیف چیزهایی که دیگر به روز نیستند و جای خود را به نسخه‌ها یا روش‌های جدیدتر داده‌اند، استفاده کرد.

97
Q

vermutlich

A

قید “vermutlich”
به زبان آلمانی به معنای “احتمالاً” یا “به احتمال زیاد” است.
این قید برای بیان حدس یا پیش‌بینی درباره چیزی استفاده می‌شود که هنوز قطعیت ندارد.

استفاده در جملات:
احتمال وقوع رویداد
“Er kommt vermutlich später.”
“احتمالاً او دیرتر می‌آید.”

پیش‌بینی وضعیت هوا
“Es wird vermutlich morgen regnen.”
“احتمالاً فردا باران خواهد بارید.”

استفاده با ضمایر
حدس من

“Vermutlich werde ich nächste Woche frei haben.”
“احتمالاً هفته آینده آزاد خواهم بود.”

پیش‌بینی او (مونث)

“Sie wird vermutlich die Prüfung bestehen.”
“احتمالاً او امتحان را قبول خواهد شد.”

احتمال وقوع برای آن‌ها

“Sie werden vermutlich am Wochenende verreisen.”
“احتمالاً آن‌ها آخر هفته به سفر خواهند رفت.”

مثال‌های بیشتر:
تغییر برنامه
“Das Meeting wird vermutlich verschoben.”
“احتمالاً جلسه به تعویق خواهد افتاد.”

احتمال موفقیت
“Vermutlich wird das Projekt ein Erfolg.”
“احتمالاً پروژه موفقیت‌آمیز خواهد بود.”

پیش‌بینی زمان
“Der Zug wird vermutlich um 10 Minuten verspätet sein.”
“احتمالاً قطار 10 دقیقه تأخیر خواهد داشت.”

احتمال مشارکت
“Er wird vermutlich an der Konferenz teilnehmen.”
“احتمالاً او در کنفرانس شرکت خواهد کرد.”

حدس درباره مکان
“Das Buch ist vermutlich in deinem Zimmer.”
“احتمالاً کتاب در اتاقت است.”

پیش‌بینی نتایج
“Die Ergebnisse werden vermutlich nächste Woche veröffentlicht.”
“احتمالاً نتایج هفته آینده منتشر خواهند شد.”

احتمال وقوع حادثه
“Es wird vermutlich keine Probleme geben.”
“احتمالاً مشکلی پیش نخواهد آمد.”

حدس درباره افراد
“Sie sind vermutlich schon zu Hause.”
“احتمالاً آن‌ها قبلاً به خانه رسیده‌اند.”

پیش‌بینی اقتصادی
“Die Wirtschaft wird vermutlich weiter wachsen.”
“احتمالاً اقتصاد به رشد خود ادامه خواهد داد.”

حدس درباره تصمیمات
“Er wird vermutlich die Stelle annehmen.”
“احتمالاً او شغل را قبول خواهد کرد.”

پیش‌بینی درباره شرایط
“Die Straße ist vermutlich wegen des Unfalls gesperrt.”
“احتمالاً خیابان به دلیل حادثه مسدود شده است.”

احتمال تغییر
“Der Plan wird vermutlich noch angepasst.”
“احتمالاً برنامه هنوز تنظیم خواهد شد.”

حدس درباره احساسات
“Sie ist vermutlich verärgert wegen der Nachricht.”
“احتمالاً او به خاطر خبر ناراحت است.”

پیش‌بینی درباره رفتار
“Er wird vermutlich bald anrufen.”
“احتمالاً او به زودی تماس خواهد گرفت.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “vermutlich” برای بیان حدس‌ها و پیش‌بینی‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

98
Q

verwirrt

A

صفت “verwirrt”
به زبان آلمانی به معنای “گیج”، “سردرگم” یا “پریشان” است.
این صفت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که فرد دچار سردرگمی یا عدم وضوح ذهنی است.

گیج شدن از یک خبر
“Er war verwirrt, als er die Nachricht hörte.”
“او وقتی خبر را شنید، گیج شد.”

سردرگم بودن در یک موقعیت
“Sie war völlig verwirrt und wusste nicht, was sie tun sollte.”
“او کاملاً سردرگم بود و نمی‌دانست چه باید بکند.”

استفاده با ضمایر
سردرگمی من

“Ich bin verwirrt wegen der vielen Informationen.”
“من به خاطر اطلاعات زیاد گیج شده‌ام.”

گیجی او (مونث)

“Sie ist verwirrt und braucht Hilfe.”
“او گیج شده و نیاز به کمک دارد.”

سردرگمی آن‌ها

“Sie waren verwirrt von den widersprüchlichen Anweisungen.”
“آن‌ها به خاطر دستورالعمل‌های متناقض گیج شده بودند.”

مثال‌های بیشتر:
گیجی در درس
“Der Schüler war verwirrt von der komplexen Aufgabe.”
“دانش‌آموز به خاطر وظیفه پیچیده گیج شده بود.”

سردرگم شدن در راه
“Er war verwirrt und konnte den richtigen Weg nicht finden.”
“او سردرگم بود و نتوانست راه درست را پیدا کند.”

پریشانی در جلسه
“Die verwirrten Gesichter der Teilnehmer zeigten, dass die Präsentation unklar war.”
“چهره‌های پریشان شرکت‌کنندگان نشان می‌داد که ارائه واضح نبود.”

گیجی در خرید
“Sie war verwirrt von der großen Auswahl im Supermarkt.”
“او به خاطر تنوع زیاد در سوپرمارکت گیج شده بود.”

سردرگم شدن در مکالمه
“Er wurde verwirrt, als das Thema plötzlich wechselte.”
“او وقتی موضوع به طور ناگهانی تغییر کرد، گیج شد.”

گیجی در مطالعه
“Die komplizierte Theorie hat ihn völlig verwirrt.”
“نظریه پیچیده او را کاملاً گیج کرده بود.”

سردرگمی در تصمیم‌گیری
“Sie war verwirrt und konnte sich nicht entscheiden.”
“او سردرگم بود و نمی‌توانست تصمیم بگیرد.”

گیجی در استفاده از فناوری
“Er war verwirrt von den vielen Funktionen des neuen Handys.”
“او به خاطر امکانات زیاد گوشی جدید گیج شده بود.”

سردرگم شدن در برنامه‌ریزی
“Die verwirrten Zeitpläne machten es schwierig, ein Treffen zu organisieren.”
“برنامه‌های زمانی سردرگم‌کننده برگزاری یک جلسه را دشوار می‌کرد.”

گیجی در سفر
“Er war verwirrt von den fremden Straßenschildern.”
“او به خاطر تابلوهای جاده‌ای ناآشنا گیج شده بود.”

سردرگمی در امتحان
“Die verwirrten Fragen im Test machten es schwer, die Antworten zu finden.”
“سؤالات گیج‌کننده در آزمون پیدا کردن پاسخ‌ها را دشوار می‌کرد.”

پریشانی در زندگی روزمره
“Die vielen unerwarteten Ereignisse haben sie verwirrt.”
“رویدادهای غیرمنتظره زیاد او را پریشان کرده بود.”

گیجی در کار
“Er war verwirrt von den neuen Arbeitsanweisungen.”
“او به خاطر دستورالعمل‌های کاری جدید گیج شده بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “verwirrt” برای توصیف حالات سردرگمی و گیجی در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

99
Q

wertvoll

A

باارزش

100
Q

wißbegierig

A

صفت “wissbegierig”
به زبان آلمانی به معنای “دانش‌طلب”، “کنجکاو” یا “مشتاق به یادگیری” است.
این صفت برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که علاقه زیادی به یادگیری و کسب دانش جدید دارند.

دانش‌طلبی در دانش‌آموز
“Der wissbegierige Schüler stellt immer viele Fragen.”
“دانش‌آموز دانش‌طلب همیشه سوالات زیادی می‌پرسد.”

کنجکاوی در مطالعه
“Sie ist sehr wissbegierig und liest viele Bücher.”
“او بسیار کنجکاو است و کتاب‌های زیادی می‌خواند.”

استفاده با ضمایر
دانش‌طلبی من

“Ich bin wissbegierig und möchte immer neue Dinge lernen.”
“من دانش‌طلب هستم و همیشه می‌خواهم چیزهای جدید یاد بگیرم.”

کنجکاوی او (مونث)

“Sie ist wissbegierig und interessiert sich für viele Themen.”
“او کنجکاو است و به موضوعات زیادی علاقه‌مند است.”

اشتیاق به یادگیری آن‌ها

“Sie sind wissbegierig und nehmen an vielen Kursen teil.”
“آن‌ها مشتاق به یادگیری هستند و در دوره‌های زیادی شرکت می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
علاقه به علم
“Der wissbegierige Wissenschaftler erforscht ständig neue Theorien.”
“دانشمند دانش‌طلب دائماً نظریه‌های جدید را بررسی می‌کند.”

دانش‌طلبی در کودکان
“Schon als Kind war er sehr wissbegierig und wollte alles wissen.”
“او از دوران کودکی بسیار کنجکاو بود و می‌خواست همه چیز را بداند.”

کنجکاوی در سفر
“Auf Reisen zeigt sie sich immer wissbegierig und lernt die Kultur der Einheimischen kennen.”
“در سفرها همیشه کنجکاوی نشان می‌دهد و فرهنگ مردم محلی را می‌آموزد.”

اشتیاق به یادگیری در دانشگاه
“Die wissbegierigen Studenten beteiligen sich aktiv am Unterricht.”
“دانشجویان مشتاق به یادگیری به طور فعال در کلاس‌ها شرکت می‌کنند.”

کنجکاوی در کار
“Er ist wissbegierig und möchte alles über die neuen Technologien wissen.”
“او کنجکاو است و می‌خواهد همه چیز را درباره فناوری‌های جدید بداند.”

مطالعه مداوم
“Ein wissbegieriger Leser sucht ständig nach neuen Büchern.”
“یک خواننده دانش‌طلب دائماً به دنبال کتاب‌های جدید است.”

علاقه به تاریخ
“Die wissbegierige Historikerin forscht nach unbekannten Fakten.”
“مورخ دانش‌طلب به دنبال حقایق ناشناخته می‌گردد.”

اشتیاق به یادگیری زبان‌ها
“Er ist wissbegierig und lernt mehrere Fremdsprachen.”
“او مشتاق به یادگیری است و چندین زبان خارجی را می‌آموزد.”

دانش‌طلبی در هنر
“Die wissbegierige Künstlerin experimentiert mit verschiedenen Techniken.”
“هنرمند دانش‌طلب با تکنیک‌های مختلف آزمایش می‌کند.”

کنجکاوی در فناوری
“Der wissbegierige Entwickler möchte die neuesten Trends in der Softwareentwicklung kennen.”
“توسعه‌دهنده کنجکاو می‌خواهد جدیدترین روندها در توسعه نرم‌افزار را بشناسد.”

علاقه به طبیعت
“Sie ist wissbegierig und erforscht die Geheimnisse des Waldes.”
“او کنجکاو است و اسرار جنگل را بررسی می‌کند.”

دانش‌طلبی در پژوهش
“Der wissbegierige Forscher verbringt viele Stunden im Labor.”
“محقق دانش‌طلب ساعات زیادی را در آزمایشگاه می‌گذراند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “wissbegierig” برای توصیف افرادی که علاقه زیادی به یادگیری و کشف دانش جدید دارند، استفاده کرد.

101
Q

zeitaufwändig

A

صفت “zeitaufwändig”
به زبان آلمانی به معنای “وقت‌گیر” یا “زمان‌بر” است. این صفت برای توصیف کارها، پروژه‌ها یا فعالیت‌هایی استفاده می‌شود که انجام آن‌ها زمان زیادی نیاز دارد.

پروژه وقت‌گیر
“Das Projekt ist sehr zeitaufwändig und erfordert viel Geduld.”
“پروژه بسیار وقت‌گیر است و به صبر زیادی نیاز دارد.”

تهیه گزارش
“Die Erstellung des Berichts war äußerst zeitaufwändig.”
“تهیه گزارش بسیار وقت‌گیر بود.”

استفاده با ضمایر
کار وقت‌گیر من

“Meine Aufgabe ist sehr zeitaufwändig und lässt mir wenig Freizeit.”
“کار من بسیار وقت‌گیر است و وقت آزاد کمی برایم می‌گذارد.”

فرآیند زمان‌بر او (مونث)

“Der Prozess, den sie durchlaufen muss, ist äußerst zeitaufwändig.”
“فرآیندی که او باید طی کند، بسیار زمان‌بر است.”

فعالیت‌های زمان‌بر آن‌ها

“Die Aktivitäten, die sie geplant haben, sind ziemlich zeitaufwändig.”
“فعالیت‌هایی که آن‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند، نسبتاً زمان‌بر هستند.”

مثال‌های بیشتر:
مطالعه و تحقیق
“Die Forschung für das neue Buch war äußerst zeitaufwändig.”
“تحقیقات برای کتاب جدید بسیار وقت‌گیر بود.”

تعمیرات خانگی
“Die Renovierung des Hauses ist zeitaufwändig und teuer.”
“بازسازی خانه وقت‌گیر و پرهزینه است.”

آموزش و تمرین
“Das Erlernen einer neuen Sprache kann sehr zeitaufwändig sein.”
“یادگیری یک زبان جدید می‌تواند بسیار وقت‌گیر باشد.”

پخت و پز
“Das Zubereiten dieses Gerichts ist zeitaufwändig, aber es lohnt sich.”
“تهیه این غذا وقت‌گیر است، اما ارزشش را دارد.”

برنامه‌ریزی سفر
“Die Planung der Reise war zeitaufwändig, aber wir hatten am Ende eine tolle Zeit.”
“برنامه‌ریزی سفر وقت‌گیر بود، اما در نهایت زمان خوبی داشتیم.”

تهیه گزارش مالی
“Die Erstellung des Jahresabschlussberichts ist immer zeitaufwändig.”
“تهیه گزارش سالانه همیشه وقت‌گیر است.”

پروژه‌های دستی
“Das Basteln dieser Modelle ist zeitaufwändig, aber es macht Spaß.”
“ساخت این مدل‌ها وقت‌گیر است، اما لذت‌بخش است.”

اجرای پروژه‌های بزرگ
“Der Bau des neuen Gebäudes war ein zeitaufwändiges Unterfangen.”
“ساخت ساختمان جدید یک پروژه زمان‌بر بود.”

توسعه نرم‌افزار
“Die Entwicklung und das Testen der neuen Software waren sehr zeitaufwändig.”
“توسعه و تست نرم‌افزار جدید بسیار وقت‌گیر بود.”

آموزش کارکنان
“Das Training neuer Mitarbeiter ist zeitaufwändig, aber notwendig.”
“آموزش کارکنان جدید وقت‌گیر است، اما ضروری است.”

کارهای روزمره
“Manche alltäglichen Aufgaben können sehr zeitaufwändig sein.”
“برخی کارهای روزمره می‌توانند بسیار وقت‌گیر باشند.”

سازماندهی رویداد
“Die Organisation des Festivals war zeitaufwändig, aber es war ein großer Erfolg.”
“سازماندهی جشنواره وقت‌گیر بود، اما موفقیت بزرگی بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “zeitaufwändig” برای توصیف کارها و فعالیت‌هایی که نیاز به زمان زیادی دارند، استفاده کرد.

102
Q

auf der faulen Haut liegen

A

عبارت “auf der faulen Haut liegen”
به زبان آلمانی به معنای “تنبل بودن” یا “بی‌کار بودن” است. این عبارت به حالت یا وضعیتی اشاره دارد که فرد به جای انجام کارهای مفید و سازنده، وقت خود را به بطالت می‌گذراند.

معنی و مفهوم
عبارت “auf der faulen Haut liegen” به معنای انجام ندادن هیچ کاری و بی‌حوصله و تنبل بودن است. این عبارت به شکلی استعاری به پوست تنبلی اشاره دارد که فردی که روی آن دراز کشیده، هیچ فعالیتی انجام نمی‌دهد.

مثال‌های استفاده:
در خانه بی‌کار بودن
“Anstatt mir zu helfen, liegt er den ganzen Tag auf der faulen Haut.”
“به جای کمک کردن به من، او تمام روز را بی‌کار و تنبل است.”

تعطیلات
“Im Urlaub möchte ich einfach nur auf der faulen Haut liegen und entspannen.”
“در تعطیلات فقط می‌خواهم تنبل باشم و استراحت کنم.”

بعد از کار سخت
“Nach der anstrengenden Woche habe ich mir vorgenommen, am Wochenende einfach auf der faulen Haut zu liegen.”
“بعد از هفته‌ای سخت، تصمیم گرفتم که آخر هفته را فقط استراحت کنم.”

انتقاد از کسی
“Er wird nie etwas erreichen, wenn er immer auf der faulen Haut liegt.”
“او هرگز چیزی به دست نمی‌آورد اگر همیشه تنبل باشد.”

استفاده با ضمایر
من

“Ich kann nicht den ganzen Tag auf der faulen Haut liegen, ich muss etwas tun.”
“نمی‌توانم تمام روز تنبل باشم، باید کاری انجام دهم.”

او (مونث)

“Sie liegt ständig auf der faulen Haut, anstatt ihre Aufgaben zu erledigen.”
“او همیشه تنبل است به جای اینکه کارهایش را انجام دهد.”

آن‌ها

“Sie liegen auf der faulen Haut, während die anderen hart arbeiten.”
“آن‌ها تنبل هستند در حالی که دیگران سخت کار می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
وقت گذرانی
“Nach der Schule liegt er oft auf der faulen Haut und schaut Fernsehen.”
“بعد از مدرسه او اغلب تنبل است و تلویزیون تماشا می‌کند.”

تعطیلات تابستانی
“Viele Jugendliche liegen in den Sommerferien einfach auf der faulen Haut.”
“بسیاری از جوانان در تعطیلات تابستانی فقط تنبل هستند.”

احساس بی‌حوصلگی
“Manchmal habe ich das Gefühl, dass ich zu viel auf der faulen Haut liege.”
“گاهی احساس می‌کنم که بیش از حد تنبل هستم.”

تلاش برای تغییر
“Ich möchte weniger auf der faulen Haut liegen und mehr Sport treiben.”
“می‌خواهم کمتر تنبل باشم و بیشتر ورزش کنم.”

روزهای بارانی
“An Regentagen liege ich gerne auf der faulen Haut und lese ein Buch.”
“در روزهای بارانی دوست دارم تنبل باشم و کتاب بخوانم.”

مقایسه
“Er arbeitet hart, während sein Bruder nur auf der faulen Haut liegt.”
“او سخت کار می‌کند در حالی که برادرش فقط تنبل است.”

نگرانی والدین
“Die Eltern sind besorgt, weil ihr Sohn ständig auf der faulen Haut liegt.”
“والدین نگران هستند چون پسرشان همیشه تنبل است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “auf der faulen Haut liegen” برای توصیف حالت تنبلی و بی‌کاری در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

103
Q

auf etwas hindeuten

A

عبارت “auf etwas hindeuten”
به زبان آلمانی به معنای “به چیزی اشاره کردن” یا “نشان‌دهنده چیزی بودن” است. این عبارت برای توصیف نشانه‌ها، علائم یا شواهدی استفاده می‌شود که به طور غیرمستقیم به یک موضوع یا وضعیت خاص اشاره دارند.

معنی و مفهوم
عبارت “auf etwas hindeuten” به معنای ارائه نشانه‌ها یا شواهدی است که به طور غیرمستقیم به یک موضوع، وضعیت یا نتیجه خاص اشاره می‌کنند. این عبارت می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند علمی، پزشکی، اجتماعی و غیره استفاده شود.

مثال‌های استفاده:
نشانه‌های بیماری
“Die Symptome deuten auf eine Grippe hin.”
“علائم به یک سرماخوردگی اشاره دارند.”

تغییرات آب و هوا
“Dunkle Wolken deuten auf Regen hin.”
“ابرهای تیره نشان‌دهنده باران هستند.”

شواهد در تحقیق
“Die Ergebnisse der Studie deuten darauf hin, dass mehr Forschung notwendig ist.”
“نتایج مطالعه نشان می‌دهند که تحقیقات بیشتری لازم است.”

رفتار فرد
“Sein Verhalten deutet darauf hin, dass er nervös ist.”
“رفتار او نشان می‌دهد که او عصبی است.”

استفاده با ضمایر
اشاره من

“Meine Worte deuten darauf hin, dass ich nicht einverstanden bin.”
“حرف‌های من نشان می‌دهد که من موافق نیستم.”

نشانه او (مونث)

“Ihre Gesten deuten darauf hin, dass sie glücklich ist.”
“اشارات او نشان می‌دهند که او خوشحال است.”

علائم آن‌ها

“Die Zeichen deuten darauf hin, dass sie bald ankommen werden.”
“علائم نشان می‌دهند که آن‌ها به زودی می‌رسند.”

مثال‌های بیشتر:
تحلیل داده‌ها
“Die Daten deuten auf einen Anstieg der Verkaufszahlen hin.”
“داده‌ها نشان‌دهنده افزایش فروش هستند.”

رفتار اجتماعی
“Sein Interesse an Umweltthemen deutet darauf hin, dass er umweltbewusst ist.”
“علاقه او به موضوعات زیست‌محیطی نشان می‌دهد که او آگاه به محیط‌زیست است.”

تغییرات در بدن
“Schmerzen in der Brust können auf Herzprobleme hindeuten.”
“درد در قفسه سینه می‌تواند نشان‌دهنده مشکلات قلبی باشد.”

مطالعه تاریخی
“Die archäologischen Funde deuten darauf hin, dass hier eine alte Zivilisation lebte.”
“یافته‌های باستان‌شناسی نشان می‌دهند که در اینجا یک تمدن قدیمی زندگی می‌کرد.”

نشانه‌های مالی
“Die wirtschaftlichen Indikatoren deuten auf eine Rezession hin.”
“شاخص‌های اقتصادی نشان‌دهنده رکود هستند.”

تغییرات در رفتار حیوانات
“Ungewöhnliches Verhalten bei Tieren kann auf Umweltveränderungen hindeuten.”
“رفتار غیرعادی در حیوانات می‌تواند نشان‌دهنده تغییرات محیطی باشد.”

نشانه‌های پیشرفت
“Die Verbesserung der Leistungen deutet darauf hin, dass das Training effektiv ist.”
“بهبود عملکردها نشان می‌دهد که آموزش مؤثر است.”

علائم سیاسی
“Die jüngsten Ereignisse deuten auf eine politische Krise hin.”
“رویدادهای اخیر نشان‌دهنده یک بحران سیاسی هستند.”

تفسیر رویاها
“Traumsymbole deuten oft auf tieferliegende Ängste und Wünsche hin.”
“نمادهای رویا اغلب نشان‌دهنده ترس‌ها و خواسته‌های عمیق‌تر هستند.”

تغییرات در وضعیت بازار
“Marktschwankungen deuten auf Unsicherheiten in der Wirtschaft hin.”
“نوسانات بازار نشان‌دهنده عدم اطمینان در اقتصاد هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “auf etwas hindeuten” برای اشاره به نشانه‌ها و شواهدی که به یک موضوع یا وضعیت خاص اشاره دارند، استفاده کرد.

104
Q

Aufsehen erregen

A

عبارت “Aufsehen erregen”
به زبان آلمانی به معنای “توجه جلب کردن” یا “جنجال برانگیختن” است.
این عبارت برای توصیف موقعیت‌ها، اعمال یا رویدادهایی استفاده می‌شود که باعث جلب توجه عمومی یا واکنش‌های قوی می‌شوند.

معنی و مفهوم
عبارت “Aufsehen erregen” به معنای ایجاد هیجان، جلب توجه عمومی یا برانگیختن واکنش‌های قابل‌توجه است. این عبارت معمولاً در زمینه‌هایی مانند رسانه‌ها، سیاست، رویدادهای اجتماعی و غیره استفاده می‌شود.

مثال‌های استفاده:
خبر جنجالی
“Der Skandal hat viel Aufsehen erregt.”
“رسوایی توجه زیادی جلب کرده است.”

کار هنری
“Das neue Kunstwerk des Künstlers hat großes Aufsehen erregt.”
“اثر هنری جدید هنرمند توجه زیادی را به خود جلب کرده است.”

استفاده با ضمایر
توجه جلب کردن من

“Meine Rede hat viel Aufsehen erregt.”
“سخنرانی من توجه زیادی جلب کرد.”

جنجال برانگیختن او (مونث)

“Ihre Aussage hat großes Aufsehen erregt.”
“اظهار نظر او جنجال زیادی برانگیخت.”

واکنش‌های جلب شده آن‌ها

“Ihre Aktionen haben in den Medien viel Aufsehen erregt.”
“اقدامات آن‌ها در رسانه‌ها توجه زیادی جلب کرده است.”

مثال‌های بیشتر:
انتشار کتاب
“Das Buch hat bei seiner Veröffentlichung viel Aufsehen erregt.”
“کتاب در هنگام انتشار توجه زیادی جلب کرد.”

رویداد عمومی
“Die Demonstration hat weltweit Aufsehen erregt.”
“تظاهرات در سراسر جهان توجه جلب کرده است.”

اکتشاف علمی
“Die neue Entdeckung hat in der wissenschaftlichen Gemeinschaft Aufsehen erregt.”
“اکتشاف جدید در جامعه علمی توجه زیادی جلب کرده است.”

لباس جنجالی
“Ihr Kleid hat auf der Gala viel Aufsehen erregt.”
“لباس او در مراسم گالا توجه زیادی جلب کرد.”

فعالیت‌های اجتماعی
“Seine Wohltätigkeitsarbeit hat in den Medien Aufsehen erregt.”
“کارهای خیریه او در رسانه‌ها توجه زیادی جلب کرده است.”

فیلم جنجالی
“Der Film hat durch seine kontroversen Themen Aufsehen erregt.”
“فیلم به دلیل موضوعات جنجالی‌اش توجه زیادی جلب کرده است.”

سیاست
“Die neuen politischen Maßnahmen haben in der Öffentlichkeit viel Aufsehen erregt.”
“اقدامات سیاسی جدید در میان عموم مردم توجه زیادی جلب کرده است.”

اختراع جدید
“Die Einführung des neuen Gadgets hat bei Technikbegeisterten Aufsehen erregt.”
“معرفی دستگاه جدید در میان علاقه‌مندان به فناوری توجه زیادی جلب کرده است.”

سخنرانی
“Seine kontroverse Rede hat auf der Konferenz Aufsehen erregt.”
“سخنرانی جنجالی او در کنفرانس توجه زیادی جلب کرد.”

نمایش هنری
“Die Ausstellung hat durch ihre ungewöhnlichen Exponate Aufsehen erregt.”
“نمایشگاه به دلیل آثار غیرمعمول خود توجه زیادی جلب کرده است.”

تصمیمات شرکتی
“Die Entscheidung des Unternehmens hat in der Geschäftswelt Aufsehen erregt.”
“تصمیم شرکت در دنیای کسب و کار توجه زیادی جلب کرده است.”

رفتار نامعمول
“Sein ungewöhnliches Verhalten hat unter seinen Kollegen Aufsehen erregt.”
“رفتار غیرمعمول او در میان همکارانش توجه زیادی جلب کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Aufsehen erregen” برای توصیف موقعیت‌ها، اعمال یا رویدادهایی که باعث جلب توجه عمومی یا برانگیختن واکنش‌های قوی می‌شوند، استفاده کرد.

105
Q

einen Versuch unternehmen

A

عبارت “einen Versuch unternehmen”
به زبان آلمانی به معنای “تلاش کردن” یا “اقدام به آزمایش کردن” است. این عبارت برای توصیف اقدام به انجام کاری یا آزمایشی برای دستیابی به نتیجه‌ای استفاده می‌شود.

معنی و مفهوم
عبارت “einen Versuch unternehmen” به معنای انجام دادن یک اقدام یا تلاش به منظور رسیدن به هدف یا کشف چیزی جدید است. این عبارت می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند علمی، شخصی، حرفه‌ای و غیره استفاده شود.

مثال‌های استفاده:
تلاش برای حل یک مشکل
“Wir sollten einen Versuch unternehmen, das Problem zu lösen.”
“باید تلاشی برای حل مشکل انجام دهیم.”

آزمایش در علوم
“Die Wissenschaftler haben einen Versuch unternommen, um die Hypothese zu testen.”
“دانشمندان تلاشی برای آزمایش فرضیه انجام داده‌اند.”

استفاده با ضمایر
تلاش من

“Ich werde einen Versuch unternehmen, die Aufgabe zu beenden.”
“من تلاشی خواهم کرد تا وظیفه را به پایان برسانم.”

اقدام او (مونث)

“Sie hat einen Versuch unternommen, das Projekt zu starten.”
“او تلاشی برای شروع پروژه انجام داده است.”

تلاش‌های آن‌ها

“Sie haben mehrere Versuche unternommen, die Lösung zu finden.”
“آن‌ها چندین تلاش برای یافتن راه‌حل انجام داده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
تلاش برای یادگیری
“Er unternimmt einen Versuch, eine neue Sprache zu lernen.”
“او تلاشی برای یادگیری یک زبان جدید انجام می‌دهد.”

آزمایش در فناوری
“Die Ingenieure haben einen Versuch unternommen, die Effizienz der Maschine zu verbessern.”
“مهندسان تلاشی برای بهبود کارایی ماشین انجام داده‌اند.”

تلاش برای تغییر
“Die Regierung unternimmt einen Versuch, die Wirtschaft zu reformieren.”
“دولت تلاشی برای اصلاح اقتصاد انجام می‌دهد.”

آزمایش در پزشکی
“Ärzte haben einen neuen Versuch unternommen, die Krankheit zu heilen.”
“پزشکان تلاشی جدید برای درمان بیماری انجام داده‌اند.”

اقدام برای بهبود روابط
“Sie unternahmen einen Versuch, ihre Beziehung zu verbessern.”
“آن‌ها تلاشی برای بهبود رابطه‌شان انجام دادند.”

تلاش در ورزش
“Der Athlet unternimmt einen Versuch, den Rekord zu brechen.”
“ورزشکار تلاشی برای شکستن رکورد انجام می‌دهد.”

اقدام در کسب‌وکار
“Das Unternehmen hat einen Versuch unternommen, in den internationalen Markt einzutreten.”
“شرکت تلاشی برای ورود به بازار بین‌المللی انجام داده است.”

تلاش در هنر
“Der Künstler unternahm einen Versuch, einen neuen Stil zu entwickeln.”
“هنرمند تلاشی برای توسعه یک سبک جدید انجام داد.”

آزمایش در آموزش
“Die Schule hat einen Versuch unternommen, neue Lehrmethoden einzuführen.”
“مدرسه تلاشی برای معرفی روش‌های جدید آموزشی انجام داده است.”

تلاش در زندگی شخصی
“Ich werde einen Versuch unternehmen, meine Gewohnheiten zu ändern.”
“من تلاشی خواهم کرد تا عادت‌هایم را تغییر دهم.”

آزمایش در محیط زیست
“Forscher haben einen Versuch unternommen, die Auswirkungen des Klimawandels zu untersuchen.”
“پژوهشگران تلاشی برای بررسی تأثیرات تغییرات اقلیمی انجام داده‌اند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “einen Versuch unternehmen” برای توصیف اقدام به انجام کاری یا آزمایش در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

106
Q

Erlebnisse schildern

A

عبارت “Erlebnisse schildern”
به زبان آلمانی به معنای “توصیف تجربیات” است. این عبارت برای بیان و شرح دادن تجربیات شخصی، ماجراها یا رویدادهایی که فرد تجربه کرده است، استفاده می‌شود.

معنی و مفهوم
عبارت “Erlebnisse schildern” به معنای توضیح دادن و شرح دادن جزئیات وقایع، تجربیات یا ماجراهایی است که فرد آن‌ها را تجربه کرده است. این می‌تواند شامل تجربیات شخصی، سفرها، ماجراهای کاری و غیره باشد.

مثال‌های استفاده:
توصیف سفر
“Er schilderte seine Erlebnisse während der Reise nach Asien.”
“او تجربیات خود را از سفر به آسیا توصیف کرد.”

بیان ماجراهای کودکی
“Sie schilderte ihre Erlebnisse aus der Kindheit sehr lebhaft.”
“او تجربیات کودکی خود را بسیار زنده توصیف کرد.”

استفاده با ضمایر
تجربیات من

“Ich möchte meine Erlebnisse mit euch schildern.”
“می‌خواهم تجربیاتم را با شما به اشتراک بگذارم.”

ماجراهای او (مونث)

“Sie schilderte ihre Erlebnisse im neuen Job.”
“او ماجراهای خود را در شغل جدیدش توصیف کرد.”

تجربیات آن‌ها

“Sie schilderten ihre Erlebnisse während des Abenteuers im Dschungel.”
“آن‌ها تجربیات خود را از ماجراجویی در جنگل توصیف کردند.”

مثال‌های بیشتر:
توصیف ماجرای ورزشی
“Der Sportler schilderte seine Erlebnisse während des Wettkampfs.”
“ورزشکار تجربیات خود را در طول مسابقه توصیف کرد.”

بیان تجربیات کاری
“Er schilderte seine Erlebnisse bei der letzten Projektarbeit.”
“او تجربیات خود را در آخرین پروژه کاری توصیف کرد.”

شرح تجربیات تحصیلی
“Die Studentin schilderte ihre Erlebnisse an der Universität.”
“دانشجو تجربیات خود را در دانشگاه توصیف کرد.”

توصیف حادثه
“Die Zeugin schilderte ihre Erlebnisse am Tatort.”
“شاهد تجربیات خود را در محل حادثه توصیف کرد.”

شرح ماجرای پزشکی
“Der Patient schilderte seine Erlebnisse während der Behandlung.”
“بیمار تجربیات خود را در طول درمان توصیف کرد.”

بیان خاطرات سفر
“Sie schilderte ihre Erlebnisse aus dem Urlaub in Spanien.”
“او خاطرات سفرش به اسپانیا را توصیف کرد.”

توصیف ماجرای روزانه
“Er schilderte seine Erlebnisse von einem normalen Arbeitstag.”
“او ماجرای روزانه خود را از یک روز کاری عادی توصیف کرد.”

شرح تجربیات در یک رویداد فرهنگی
“Die Teilnehmer schilderten ihre Erlebnisse beim Festival.”
“شرکت‌کنندگان تجربیات خود را در جشنواره توصیف کردند.”

بیان تجربیات در یک حادثه طبیعی
“Die Überlebenden schilderten ihre Erlebnisse während des Erdbebens.”
“بازماندگان تجربیات خود را از زمان زلزله توصیف کردند.”

توصیف ماجرای مهاجرت
“Die Einwanderer schilderten ihre Erlebnisse auf der Reise ins neue Land.”
“مهاجران تجربیات خود را از سفر به کشور جدید توصیف کردند.”

شرح ماجرای بازدید از یک نمایشگاه
“Er schilderte seine Erlebnisse auf der Messe.”
“او تجربیات خود را از نمایشگاه توصیف کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Erlebnisse schildern” برای توصیف و بیان تجربیات شخصی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

107
Q

Grenzen setzen

A

عبارت “Grenzen setzen”
به زبان آلمانی به معنای “تعیین حد و مرز” یا “محدودیت قائل شدن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که فرد برای مشخص کردن محدودیت‌ها یا مرزهای معینی در رفتار، روابط یا فعالیت‌ها انجام می‌دهد.

معنی و مفهوم
عبارت “Grenzen setzen” به معنای تعیین حد و مرزهای مشخص در مورد رفتارها، روابط، کارها و یا هر نوع فعالیت دیگری است. این عمل می‌تواند برای محافظت از خود، حفظ احترام و یا ایجاد ساختار و نظم در زندگی شخصی یا حرفه‌ای باشد.

مثال‌های استفاده:
تعیین حد و مرز در روابط
“Es ist wichtig, in einer Beziehung klare Grenzen zu setzen.”
“مهم است که در یک رابطه حد و مرزهای مشخصی تعیین کنید.”

محدودیت در کار
“Der Chef hat klare Grenzen für die Arbeitszeiten gesetzt.”
“رئیس حد و مرزهای مشخصی برای ساعات کاری تعیین کرده است.”

استفاده با ضمایر
تعیین حد و مرز من

“Ich muss mir selbst Grenzen setzen, um meine Ziele zu erreichen.”
“باید برای خودم حد و مرزهایی تعیین کنم تا به اهدافم برسم.”

محدودیت‌های او (مونث)

“Sie hat ihren Kindern Grenzen gesetzt, um ihnen Disziplin beizubringen.”
“او برای فرزندانش حد و مرزهایی تعیین کرده تا به آن‌ها نظم و انضباط بیاموزد.”

مرزهای آن‌ها

“Sie setzen klare Grenzen, um Missverständnisse zu vermeiden.”
“آن‌ها حد و مرزهای مشخصی تعیین می‌کنند تا از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کنند.”

مثال‌های بیشتر:
حد و مرز در استفاده از تکنولوژی
“Eltern sollten ihren Kindern Grenzen bei der Nutzung von Smartphones setzen.”
“والدین باید برای استفاده از گوشی‌های هوشمند حد و مرزهایی برای فرزندانشان تعیین کنند.”

محدودیت در مصرف
“Er hat sich selbst Grenzen beim Konsum von Zucker gesetzt.”
“او برای مصرف شکر خود حد و مرزهایی تعیین کرده است.”

تعیین حد و مرز در محیط کار
“Um Überarbeitung zu vermeiden, setzte sie sich klare Grenzen.”
“برای جلوگیری از کار بیش از حد، او حد و مرزهای مشخصی برای خود تعیین کرد.”

مرز در روابط اجتماعی
“Es ist wichtig, auch in Freundschaften Grenzen zu setzen, um Respekt zu wahren.”
“مهم است که حتی در دوستی‌ها حد و مرزهایی تعیین کنید تا احترام حفظ شود.”

حد و مرز در تربیت کودکان
“Lehrer müssen in der Klasse Grenzen setzen, um eine gute Lernumgebung zu schaffen.”
“معلمان باید در کلاس حد و مرزهایی تعیین کنند تا یک محیط آموزشی خوب ایجاد کنند.”

محدودیت در استفاده از منابع
“Wir müssen der Natur Grenzen setzen, um die Umwelt zu schützen.”
“باید برای استفاده از طبیعت حد و مرزهایی تعیین کنیم تا از محیط زیست محافظت کنیم.”

تعیین حد و مرز در ورزش
“Auch im Sport ist es wichtig, sich selbst Grenzen zu setzen, um Verletzungen zu vermeiden.”
“حتی در ورزش هم مهم است که برای خودتان حد و مرزهایی تعیین کنید تا از آسیب‌ها جلوگیری شود.”

مرز در صرف وقت
“Um effizient zu arbeiten, setzte er sich Grenzen bei der Nutzung sozialer Medien.”
“برای کار کردن به صورت کارآمد، او حد و مرزهایی برای استفاده از رسانه‌های اجتماعی تعیین کرد.”

حد و مرز در روابط حرفه‌ای
“Um professionelle Distanz zu wahren, müssen Manager ihren Mitarbeitern Grenzen setzen.”
“برای حفظ فاصله حرفه‌ای، مدیران باید برای کارکنان خود حد و مرزهایی تعیین کنند.”

تعیین مرز در روابط خانوادگی
“In der Familie ist es wichtig, Grenzen zu setzen, um ein harmonisches Zusammenleben zu ermöglichen.”
“در خانواده مهم است که حد و مرزهایی تعیین کنید تا زندگی هماهنگ و مسالمت‌آمیزی فراهم شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Grenzen setzen” برای تعیین حد و مرزها در زمینه‌های مختلف زندگی استفاده کرد.

108
Q

höchste Zeit sein

A

عبارت “höchste Zeit sein”
به زبان آلمانی به معنای “وقت آن رسیده است” یا “دیگر وقتش شده است” است.
این عبارت برای بیان اضطرار یا فوریت انجام یک کار یا اقدام استفاده می‌شود، به گونه‌ای که نشان می‌دهد بیشتر از این نمی‌توان منتظر ماند.

معنی و مفهوم
عبارت “höchste Zeit sein” به معنای این است که زمان انجام کاری فرارسیده و باید بدون تأخیر بیشتر انجام شود. این عبارت معمولاً در مواقعی استفاده می‌شود که تأخیر بیشتر ممکن است مشکلات یا عواقب جدی داشته باشد.

مثال‌های استفاده:
تغییر شغل
“Es ist höchste Zeit, dass du dir einen neuen Job suchst.”
“وقت آن رسیده است که به دنبال یک شغل جدید بگردی.”

رفتن به پزشک
“Es ist höchste Zeit, dass du zum Arzt gehst.”
“دیگر وقتش شده است که به دکتر بروی.”

استفاده با ضمایر
زمان من

“Es ist höchste Zeit, dass ich meine Hausaufgaben mache.”
“دیگر وقتش شده است که تکالیفم را انجام دهم.”

زمان او (مونث)

“Es ist höchste Zeit, dass sie eine Entscheidung trifft.”
“دیگر وقتش شده است که او تصمیم بگیرد.”

زمان آن‌ها

“Es ist höchste Zeit, dass sie mit der Arbeit anfangen.”
“دیگر وقتش شده است که آن‌ها کار را شروع کنند.”

مثال‌های بیشتر:
پرداخت قبوض
“Es ist höchste Zeit, dass du deine Rechnungen bezahlst.”
“دیگر وقتش شده است که قبوضت را پرداخت کنی.”

ترک خانه
“Es ist höchste Zeit, dass wir gehen, sonst verpassen wir den Zug.”
“دیگر وقتش شده است که برویم، وگرنه قطار را از دست می‌دهیم.”

انجام پروژه
“Es ist höchste Zeit, dass wir mit dem Projekt beginnen.”
“دیگر وقتش شده است که پروژه را شروع کنیم.”

تغییر سبک زندگی
“Es ist höchste Zeit, dass du gesünder lebst.”
“دیگر وقتش شده است که سبک زندگی سالم‌تری داشته باشی.”

تعمیر ماشین
“Es ist höchste Zeit, dass du dein Auto reparieren lässt.”
“دیگر وقتش شده است که ماشینت را تعمیر کنی.”

پایان دادن به تعویق
“Es ist höchste Zeit, dass du deine Arbeit beendest.”
“دیگر وقتش شده است که کارت را تمام کنی.”

واکسیناسیون
“Es ist höchste Zeit, dass du dich impfen lässt.”
“دیگر وقتش شده است که واکسن بزنی.”

مرتب کردن خانه
“Es ist höchste Zeit, dass wir das Haus aufräumen.”
“دیگر وقتش شده است که خانه را مرتب کنیم.”

عذرخواهی کردن
“Es ist höchste Zeit, dass du dich entschuldigst.”
“دیگر وقتش شده است که عذرخواهی کنی.”

یادگیری مهارت جدید
“Es ist höchste Zeit, dass du eine neue Fähigkeit lernst.”
“دیگر وقتش شده است که یک مهارت جدید یاد بگیری.”

برنامه‌ریزی برای آینده
“Es ist höchste Zeit, dass wir unsere Zukunft planen.”
“دیگر وقتش شده است که آینده‌مان را برنامه‌ریزی کنیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “höchste Zeit sein” برای بیان فوریت و اضطرار انجام یک کار در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

109
Q

in Konflikt geraten

A

عبارت “in Konflikt geraten”
به زبان آلمانی به معنای “به درگیری افتادن” یا “دچار تعارض شدن” است. این عبارت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که فرد یا گروهی دچار اختلاف، تنش یا درگیری با دیگران می‌شوند.

معنی و مفهوم
عبارت “in Konflikt geraten” به معنای ورود به وضعیت نزاع یا تعارض است، که ممکن است شامل اختلاف نظرها، نزاع‌های شخصی یا برخوردهای جدی باشد.

مثال‌های استفاده:
اختلاف با همکار
“Er ist mit seinem Kollegen in Konflikt geraten.”
“او با همکارش به درگیری افتاده است.”

تنش‌های خانوادگی
“Sie geriet mit ihren Eltern in Konflikt über ihre Berufswahl.”
“او درباره انتخاب شغلش با والدینش دچار تعارض شد.”

استفاده با ضمایر
تعارض من

“Ich bin mit meinem Nachbarn in Konflikt geraten.”
“من با همسایه‌ام به درگیری افتاده‌ام.”

درگیری او (مونث)

“Sie ist mit ihrer besten Freundin in Konflikt geraten.”
“او با بهترین دوستش دچار تعارض شده است.”

اختلاف آن‌ها

“Sie sind wegen des Projekts in Konflikt geraten.”
“آن‌ها به خاطر پروژه دچار اختلاف شده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
نزاع در مدرسه
“Der Schüler geriet mit einem Mitschüler in Konflikt.”
“دانش‌آموز با یکی از همکلاسی‌هایش به درگیری افتاد.”

برخورد در محل کار
“Das Team geriet wegen unterschiedlicher Meinungen in Konflikt.”
“تیم به خاطر نظرات مختلف دچار تعارض شد.”

اختلافات زناشویی
“Das Paar geriet über finanzielle Angelegenheiten in Konflikt.”
“زوج به خاطر مسائل مالی دچار تعارض شدند.”

تعارض سیاسی
“Die beiden Parteien gerieten während der Debatte in Konflikt.”
“دو حزب در طول مناظره به درگیری افتادند.”

تنش‌های بین‌المللی
“Die Länder gerieten wegen Grenzstreitigkeiten in Konflikt.”
“کشورها به خاطر اختلافات مرزی به درگیری افتادند.”

نزاع در جامعه
“Die Anwohner gerieten über den Bau des neuen Einkaufszentrums in Konflikt.”
“ساکنان محلی به خاطر ساخت مرکز خرید جدید دچار تعارض شدند.”

درگیری با قانون
“Er geriet mit dem Gesetz in Konflikt und musste vor Gericht erscheinen.”
“او با قانون درگیر شد و مجبور شد در دادگاه حاضر شود.”

اختلاف در تیم ورزشی
“Die Spieler gerieten wegen einer Fehlentscheidung des Schiedsrichters in Konflikt.”
“بازیکنان به خاطر تصمیم نادرست داور دچار تعارض شدند.”

نزاع در جلسات
“Der Vorstand geriet in der Sitzung in Konflikt über die zukünftige Strategie.”
“هیئت مدیره در جلسه درباره استراتژی آینده دچار اختلاف شد.”

تعارض در روابط اجتماعی
“Sie gerieten mit ihren Nachbarn in Konflikt über den Lärmpegel.”
“آن‌ها درباره میزان صدا با همسایگان خود دچار تعارض شدند.”

برخورد در کسب‌وکار
“Die Unternehmer gerieten über die Vertragsbedingungen in Konflikt.”
“کارآفرینان به خاطر شرایط قرارداد دچار اختلاف شدند.”

تنش در محیط آموزشی
“Die Lehrer gerieten über die neuen Lehrmethoden in Konflikt.”
“معلمان به خاطر روش‌های جدید تدریس دچار تعارض شدند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “in Konflikt geraten” برای توصیف وضعیت‌های مختلف درگیری و تعارض در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

110
Q

vom Aussterben bedroht sein

A

عبارت “vom Aussterben bedroht sein” به زبان آلمانی به معنای “در معرض انقراض بودن” یا “تهدید به انقراض شدن” است. این عبارت برای توصیف موجوداتی استفاده می‌شود که به دلیل عوامل مختلف در خطر نابودی و انقراض قرار دارند.

معنی و مفهوم
عبارت “vom Aussterben bedroht sein” به معنای این است که یک گونه خاص از گیاهان، حیوانات یا هر نوع موجود زنده دیگر به دلیل تغییرات محیطی، شکار بی‌رویه، تخریب زیستگاه‌ها یا سایر عوامل در معرض خطر نابودی کامل قرار دارد.

مثال‌های استفاده:
حیوانات در معرض انقراض
“Der Sibirische Tiger ist vom Aussterben bedroht.”
“ببر سیبری در معرض انقراض است.”

گیاهان در معرض انقراض
“Diese seltene Pflanze ist vom Aussterben bedroht.”
“این گیاه نادر در معرض انقراض است.”

استفاده با ضمایر
گونه‌های من

“Meine Lieblingsvögel sind vom Aussterben bedroht.”
“پرندگان مورد علاقه من در معرض انقراض هستند.”

موجودات او (مونث)

“Ihre Lieblingstiere sind vom Aussterben bedroht.”
“حیوانات مورد علاقه او در معرض انقراض هستند.”

گیاهان آن‌ها

“Viele Pflanzenarten in ihrer Region sind vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونه‌های گیاهی در منطقه آن‌ها در معرض انقراض هستند.”

مثال‌های بیشتر:
پستانداران در خطر
“Viele Arten von Primaten sind vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونه‌های پستانداران اولیه در معرض انقراض هستند.”

پرندگان کمیاب
“Der Kalifornische Kondor ist eine der am meisten vom Aussterben bedrohten Vogelarten.”
“کاندور کالیفرنیایی یکی از پرندگانی است که بیشترین خطر انقراض را دارد.”

جانوران دریایی
“Einige Arten von Meeresschildkröten sind vom Aussterben bedroht.”
“برخی از گونه‌های لاک‌پشت دریایی در معرض انقراض هستند.”

حشرات نادر
“Einige seltene Schmetterlingsarten sind vom Aussterben bedroht.”
“برخی از گونه‌های نادر پروانه در معرض انقراض هستند.”

ماهیان در خطر
“Viele Arten von Süßwasserfischen sind vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونه‌های ماهیان آب شیرین در معرض انقراض هستند.”

دوزیستان
“Amphibien weltweit sind zunehmend vom Aussterben bedroht.”
“دوزیستان در سراسر جهان به طور فزاینده‌ای در معرض انقراض هستند.”

جنگل‌های بارانی
“Viele Pflanzenarten im Amazonas-Regenwald sind vom Aussterben bedroht.”
“بسیاری از گونه‌های گیاهی در جنگل‌های بارانی آمازون در معرض انقراض هستند.”

دلایل انقراض
“Durch den Klimawandel sind viele Arten vom Aussterben bedroht.”
“به دلیل تغییرات اقلیمی بسیاری از گونه‌ها در معرض انقراض هستند.”

حفاظت از گونه‌ها
“Organisationen arbeiten daran, Arten zu schützen, die vom Aussterben bedroht sind.”
“سازمان‌ها در حال کار برای حفاظت از گونه‌هایی هستند که در معرض انقراض هستند.”

تاثیرات انسانی
“Die Abholzung der Wälder hat dazu geführt, dass viele Arten vom Aussterben bedroht sind.”
“جنگل‌زدایی باعث شده است که بسیاری از گونه‌ها در معرض انقراض قرار گیرند.”

حفظ تنوع زیستی
“Es ist wichtig, Maßnahmen zu ergreifen, um Arten zu schützen, die vom Aussterben bedroht sind.”
“مهم است که اقداماتی برای حفاظت از گونه‌هایی که در معرض انقراض هستند انجام شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “vom Aussterben bedroht sein” برای توصیف وضعیت گونه‌های مختلفی که در معرض خطر نابودی و انقراض قرار دارند، استفاده کرد.

111
Q

Aufmerksamkeit erregen

A

عبارت “Aufmerksamkeit erregen”
به زبان آلمانی به معنای “جلب توجه” یا “توجه را به خود جلب کردن” است.
این عبارت برای توصیف اقداماتی استفاده می‌شود که باعث می‌شود فرد یا چیزی توجه دیگران را به خود جلب کند.

معنی و مفهوم
عبارت “Aufmerksamkeit erregen” به معنای انجام کاری است که باعث شود دیگران به آن توجه کنند. این عبارت می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند تبلیغات، ارائه‌ها، هنر، رفتارهای اجتماعی و غیره استفاده شود.

مثال‌های استفاده:
تبلیغات جذاب
“Die neue Werbekampagne hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
“کمپین تبلیغاتی جدید توجه زیادی را جلب کرده است.”

لباس چشم‌گیر
“Sie trug ein auffälliges Kleid, das viel Aufmerksamkeit erregte.”
“او لباس چشم‌گیری پوشیده بود که توجه زیادی را جلب کرد.”

استفاده با ضمایر
جلب توجه من

“Ich möchte mit meiner Präsentation Aufmerksamkeit erregen.”
“می‌خواهم با ارائه‌ام توجه را جلب کنم.”

جلب توجه او (مونث)

“Ihre Rede erregte viel Aufmerksamkeit.”
“سخنرانی او توجه زیادی را جلب کرد.”

جلب توجه آن‌ها

“Sie erregen mit ihren innovativen Ideen Aufmerksamkeit.”
“آن‌ها با ایده‌های نوآورانه خود توجه را جلب می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:
هنر
“Das Kunstwerk erregte durch seine Einzigartigkeit Aufmerksamkeit.”
“اثر هنری به خاطر یگانگی‌اش توجه را جلب کرد.”

رفتار در اجتماع
“Sein ungewöhnliches Verhalten erregte die Aufmerksamkeit der Passanten.”
“رفتار غیرمعمول او توجه عابران را جلب کرد.”

محصولات جدید
“Das neue Produkt hat auf der Messe viel Aufmerksamkeit erregt.”
“محصول جدید در نمایشگاه توجه زیادی را جلب کرده است.”

نمایش‌ها
“Die Aufführung des Theaters erregte die Aufmerksamkeit der Zuschauer.”
“اجرای تئاتر توجه تماشاگران را جلب کرد.”

مقالات علمی
“Die Forschungsarbeit hat in der wissenschaftlichen Gemeinschaft Aufmerksamkeit erregt.”
“کار پژوهشی در جامعه علمی توجه زیادی را جلب کرده است.”

اقدامات خیریه
“Die Wohltätigkeitsveranstaltung erregte die Aufmerksamkeit der Medien.”
“رویداد خیریه توجه رسانه‌ها را جلب کرد.”

نوآوری‌های فناوری
“Das Start-up erregte mit seiner neuen Technologie viel Aufmerksamkeit.”
“استارت‌آپ با فناوری جدیدش توجه زیادی را جلب کرد.”

صحبت‌های عمومی
“Seine kontroversen Aussagen erregten viel Aufmerksamkeit.”
“اظهارات جنجالی او توجه زیادی را جلب کرد.”

بازاریابی
“Die einzigartige Marketingstrategie hat bei den Kunden Aufmerksamkeit erregt.”
“استراتژی بازاریابی منحصر به فرد در میان مشتریان توجه زیادی را جلب کرده است.”

موسیقی
“Das neue Album der Band hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
“آلبوم جدید گروه توجه زیادی را جلب کرده است.”

نوشتار
“Ihr Artikel erregte die Aufmerksamkeit vieler Leser.”
“مقاله او توجه بسیاری از خوانندگان را جلب کرد.”

پروژه‌های اجتماعی
“Die Initiative zur Umweltschutz erregte breite Aufmerksamkeit.”
“ابتکار حفاظت از محیط زیست توجه گسترده‌ای را جلب کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Aufmerksamkeit erregen” برای توصیف اقدامات و شرایطی که باعث جلب توجه دیگران می‌شود، استفاده کرد.

112
Q

Anstoß erregen

A

عبارت “Anstoß erregen”
به زبان آلمانی به معنای “ایجاد نارضایتی”، “موجب اعتراض شدن” یا “ایجاد جنجال” است. این عبارت برای توصیف رفتارها، اعمال یا گفتارهایی استفاده می‌شود که باعث نارضایتی، خشم یا اعتراض دیگران می‌شود.

معنی و مفهوم
عبارت “Anstoß erregen” به معنای انجام کاری است که موجب نارضایتی یا اعتراض دیگران می‌شود. این عبارت معمولاً در مواقعی استفاده می‌شود که یک عمل، سخن یا رفتار به عنوان ناپسند، نامناسب یا توهین‌آمیز تلقی شود.

مثال‌های استفاده:
اظهار نظر جنجالی
“Seine kontroversen Kommentare haben viel Anstoß erregt.”
“اظهارات جنجالی او موجب نارضایتی زیادی شد.”

رفتار نامناسب
“Das unhöfliche Verhalten des Gastes hat Anstoß erregt.”
“رفتار بی‌ادبانه مهمان موجب نارضایتی شد.”

استفاده با ضمایر
نارضایتی من

“Meine Bemerkung hat Anstoß erregt.”
“اظهار نظر من موجب نارضایتی شد.”

اعتراض او (مونث)

“Ihre Kleidung hat in der konservativen Gemeinschaft Anstoß erregt.”
“لباس او در جامعه محافظه‌کار موجب اعتراض شد.”

نارضایتی آن‌ها

“Ihre Entscheidungen haben bei den Mitarbeitern Anstoß erregt.”
“تصمیمات آن‌ها موجب نارضایتی کارکنان شد.”

مثال‌های بیشتر:
آثار هنری جنجالی
“Das neue Kunstwerk hat bei vielen Menschen Anstoß erregt.”
“اثر هنری جدید موجب نارضایتی بسیاری از مردم شد.”

نظرات سیاسی
“Seine politischen Ansichten haben in der Öffentlichkeit Anstoß erregt.”
“دیدگاه‌های سیاسی او در میان مردم موجب اعتراض شد.”

تبلیغات نامناسب
“Die provokative Werbung hat Anstoß bei den Verbrauchern erregt.”
“تبلیغات تحریک‌آمیز موجب نارضایتی مصرف‌کنندگان شد.”

سخنرانی
“Der Redner hat mit seinen Bemerkungen Anstoß erregt.”
“سخنران با اظهاراتش موجب نارضایتی شد.”

رفتار در جامعه
“Sein lautes und rücksichtsloses Verhalten hat Anstoß erregt.”
“رفتار پر سر و صدا و بی‌ملاحظه او موجب نارضایتی شد.”

تصمیمات مدیریتی
“Die Entscheidung des Managements hat bei den Mitarbeitern Anstoß erregt.”
“تصمیم مدیریت موجب نارضایتی کارکنان شد.”

نمایش تئاتر
“Das Stück hat durch seine kontroversen Themen Anstoß erregt.”
“نمایش به خاطر موضوعات جنجالی‌اش موجب نارضایتی شد.”

مقاله جنجالی
“Der Artikel hat in der wissenschaftlichen Gemeinschaft Anstoß erregt.”
“مقاله در جامعه علمی موجب اعتراض شد.”

رفتار در محل کار
“Sein unprofessionelles Verhalten hat bei seinen Kollegen Anstoß erregt.”
“رفتار غیرحرفه‌ای او در میان همکارانش موجب نارضایتی شد.”

اظهار نظر عمومی
“Seine Bemerkungen über soziale Themen haben viel Anstoß erregt.”
“اظهارات او درباره موضوعات اجتماعی موجب نارضایتی زیادی شد.”

برخورد با قوانین
“Die neuen Gesetze haben in der Bevölkerung Anstoß erregt.”
“قوانین جدید در میان مردم موجب اعتراض شد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Anstoß erregen” برای توصیف رفتارها و اعمالی که موجب نارضایتی یا اعتراض دیگران می‌شوند، استفاده کرد.

113
Q

erregen

A

فعل “erregen”
به زبان آلمانی به معنای “برانگیختن”، “ایجاد کردن” یا “تحریک کردن” است.
این فعل برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که فرد یا چیزی موجب ایجاد یک واکنش یا احساس خاص در دیگران می‌شود.

معنی و مفهوم
فعل “erregen” به معنای ایجاد یا تحریک کردن احساسات، توجه یا واکنش در دیگران است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند ایجاد هیجان، تحریک علاقه، برانگیختن خشم و غیره استفاده شود.

مثال‌های استفاده:
ایجاد هیجان
“Die Nachricht hat viel Aufregung erregt.”
“خبر موجب هیجان زیادی شد.”

برانگیختن توجه
“Das neue Buch hat großes Interesse erregt.”
“کتاب جدید توجه زیادی را به خود جلب کرده است.”

استفاده با ضمایر
برانگیختن من

“Der Film hat meine Neugier erregt.”
“فیلم کنجکاوی من را برانگیخت.”

تحریک او (مونث)

“Ihre Rede hat viel Begeisterung erregt.”
“سخنرانی او هیجان زیادی ایجاد کرد.”

ایجاد واکنش در آن‌ها

“Sein Verhalten hat bei vielen Menschen Ärger erregt.”
“رفتار او در میان بسیاری از مردم خشم ایجاد کرد.”

مثال‌های بیشتر:
تحریک احساسات
“Die Musik hat starke Emotionen erregt.”
“موسیقی احساسات قوی را برانگیخت.”

ایجاد بحث
“Der Artikel hat viel Diskussion erregt.”
“مقاله بحث‌های زیادی را ایجاد کرد.”

برانگیختن کنجکاوی
“Das Geheimnis hat große Neugier erregt.”
“راز کنجکاوی زیادی را برانگیخت.”

تحریک علاقه
“Die Ausstellung hat großes Interesse erregt.”
“نمایشگاه علاقه زیادی را برانگیخت.”

ایجاد ترس
“Der Horrorfilm hat bei den Zuschauern Angst erregt.”
“فیلم ترسناک در میان تماشاگران ترس ایجاد کرد.”

برانگیختن خشم
“Seine unhöflichen Bemerkungen haben viel Ärger erregt.”
“اظهارات بی‌ادبانه او خشم زیادی برانگیخت.”

ایجاد هیجان
“Das Konzert hat große Aufregung erregt.”
“کنسرت هیجان زیادی ایجاد کرد.”

تحریک توجه رسانه‌ها
“Die skandalöse Geschichte hat viel Medienaufmerksamkeit erregt.”
“داستان رسوایی توجه زیادی از رسانه‌ها جلب کرد.”

برانگیختن احترام
“Seine Leistungen haben viel Bewunderung erregt.”
“دستاوردهای او تحسین زیادی برانگیخت.”

ایجاد شادی
“Die Nachricht von ihrer Verlobung hat viel Freude erregt.”
“خبر نامزدی او شادی زیادی ایجاد کرد.”

برانگیختن ناراحتی
“Das traurige Ereignis hat bei allen viel Mitgefühl erregt.”
“رویداد غم‌انگیز در میان همه همدردی زیادی ایجاد کرد.”

تحریک تخیل
“Das fantasievolle Buch hat die Vorstellungskraft der Kinder erregt.”
“کتاب خیالی تخیل کودکان را تحریک کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “erregen” برای توصیف ایجاد یا برانگیختن احساسات، توجه یا واکنش در دیگران استفاده کرد.

تحریک کردن

114
Q

eigenartig

A

صفت “eigenartig”
به زبان آلمانی به معنای “عجیب” یا “غیرعادی” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که متفاوت، غیرمعمول یا خاص به نظر می‌رسد.

رفتار عجیب
“Sein Verhalten war gestern wirklich eigenartig.”
“رفتار او دیروز واقعاً عجیب بود.”

صدای غیرعادی
“Ich habe ein eigenartiges Geräusch im Haus gehört.”
“من یک صدای غیرعادی در خانه شنیدم.”

استفاده با ضمایر
رفتار عجیب من

“Manchmal finde ich meine eigenen Gedanken eigenartig.”
“گاهی اوقات افکار خودم را عجیب می‌دانم.”

برخورد غیرعادی او (مونث)

“Ihr Lächeln war heute irgendwie eigenartig.”
“لبخند او امروز به نوعی عجیب بود.”

تجربه‌های غیرمعمول آن‌ها

“Sie hatten einige eigenartige Erlebnisse während ihrer Reise.”
“آن‌ها در طول سفرشان برخی تجربه‌های غیرمعمول داشتند.”

مثال‌های بیشتر:
بوی عجیب
“Das Essen hat einen eigenartigen Geruch.”
“غذا بوی عجیبی دارد.”

خواب غیرعادی
“Ich hatte letzte Nacht einen eigenartigen Traum.”
“دیشب یک خواب عجیب دیدم.”

لباس عجیب
“Er trug ein eigenartiges Kostüm auf der Party.”
“او در مهمانی یک لباس عجیب پوشیده بود.”

رفتار غیرمعمول یک حیوان
“Die Katze verhält sich heute sehr eigenartig.”
“گربه امروز رفتار بسیار عجیبی دارد.”

احساس عجیب
“Ich habe ein eigenartiges Gefühl im Magen.”
“من یک احساس عجیب در معده‌ام دارم.”

طعم غیرعادی
“Das Getränk hat einen eigenartigen Geschmack.”
“نوشیدنی طعم غیرعادی دارد.”

رفتار عجیب در کار
“Sein Kollege zeigte ein eigenartiges Verhalten bei der Besprechung.”
“همکارش در جلسه رفتار عجیبی نشان داد.”

فیلم غیرمعمول
“Der Film, den wir gestern gesehen haben, war ziemlich eigenartig.”
“فیلمی که دیروز دیدیم، واقعاً عجیب بود.”

حس غیرعادی در هوا
“Es gibt eine eigenartige Atmosphäre in diesem Raum.”
“در این اتاق یک حس غیرعادی وجود دارد.”

کتاب عجیب
“Das Buch, das ich lese, ist sehr eigenartig.”
“کتابی که می‌خوانم بسیار عجیب است.”

تصویر غیرمعمول
“Das Gemälde hat einen eigenartigen Stil.”
“این نقاشی سبک غیرمعمولی دارد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “eigenartig” برای توصیف چیزهایی که غیرمعمول، عجیب یا خاص به نظر می‌رسند، استفاده کرد.

115
Q

nervtötend

A

صفت “nervtötend”
به زبان آلمانی به معنای “عصبی‌کننده” یا “اعصاب‌خردکن” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که بسیار آزاردهنده و خسته‌کننده است و باعث می‌شود فرد احساس ناراحتی و تحریک‌پذیری کند.

صدای عصبی‌کننده
“Das ständige Piepen des Alarms ist wirklich nervtötend.”
“صدای بوق مداوم زنگ هشدار واقعاً عصبی‌کننده است.”

کار خسته‌کننده
“Die stundenlange Dateneingabe war nervtötend.”
“وارد کردن داده‌ها به مدت چندین ساعت اعصاب‌خردکن بود.”

استفاده با ضمایر
تجربه اعصاب‌خردکن من

“Ich finde es nervtötend, im Stau zu stehen.”
“من ایستادن در ترافیک را اعصاب‌خردکن می‌دانم.”

صدای عصبی‌کننده او (مونث)

“Das ständige Klopfen hat sie nervtötend gefunden.”
“صدای کوبیدن مداوم برای او اعصاب‌خردکن بود.”

وظایف عصبی‌کننده آن‌ها

“Sie fanden die ständigen Unterbrechungen bei der Arbeit nervtötend.”
“آن‌ها وقفه‌های مداوم در کار را اعصاب‌خردکن یافتند.”

مثال‌های بیشتر:
موسیقی اعصاب‌خردکن
“Die laute Musik aus der Nachbarwohnung ist nervtötend.”
“موسیقی بلند از آپارتمان همسایه عصبی‌کننده است.”

انتظارات طولانی مدت
“Das lange Warten in der Schlange war nervtötend.”
“انتظار طولانی در صف اعصاب‌خردکن بود.”

صدای تکراری
“Das ständige Klingeln des Telefons ist nervtötend.”
“زنگ خوردن مداوم تلفن اعصاب‌خردکن است.”

وظیفه کسل‌کننده
“Die wiederholten Aufgaben am Fließband sind nervtötend.”
“وظایف تکراری در خط تولید اعصاب‌خردکن هستند.”

بحث‌های بی‌پایان
“Die endlosen Diskussionen über das gleiche Thema sind nervtötend.”
“بحث‌های بی‌پایان درباره موضوع یکسان اعصاب‌خردکن هستند.”

صدای بلند
“Das ständige Hupen der Autos ist nervtötend.”
“بوق زدن مداوم ماشین‌ها اعصاب‌خردکن است.”

وظایف مکرر
“Die immer wiederkehrenden Aufgaben sind nervtötend.”
“وظایف مکرر اعصاب‌خردکن هستند.”

صدای تکراری همکار
“Das ständige Reden des Kollegen war nervtötend.”
“صحبت‌های مداوم همکار اعصاب‌خردکن بود.”

صدای مزاحم تعمیرات
“Das Hämmern und Bohren den ganzen Tag war nervtötend.”
“کوبیدن و دریل کردن تمام روز اعصاب‌خردکن بود.”

بازی‌های پر سر و صدا
“Die lauten Videospiele der Kinder sind nervtötend.”
“بازی‌های ویدیویی پر سر و صدای کودکان عصبی‌کننده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “nervtötend” برای توصیف چیزهایی که بسیار آزاردهنده و خسته‌کننده هستند استفاده کرد.

116
Q

vorteilhaft

A

صفت “vorteilhaft”
به زبان آلمانی به معنای “مفید”، “سودمند” یا “به نفع” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که مزایا یا فوایدی به همراه دارد.

شرایط مفید
“Es ist vorteilhaft, frühzeitig mit dem Lernen zu beginnen.”
“شروع زودهنگام به یادگیری مفید است.”

قرارداد سودمند
“Der neue Vertrag ist für beide Parteien vorteilhaft.”
“قرارداد جدید برای هر دو طرف سودمند است.”

استفاده با ضمایر
مفید برای من

“Dieses Training war für mich sehr vorteilhaft.”
“این آموزش برای من بسیار مفید بود.”

مفید برای او (مونث)

“Die zusätzlichen Stunden waren für sie vorteilhaft.”
“ساعات اضافی برای او مفید بودند.”

مفید برای آن‌ها

“Die Zusammenarbeit war für alle Beteiligten vorteilhaft.”
“همکاری برای همه مشارکت‌کنندگان سودمند بود.”

مثال‌های بیشتر:
ویژگی‌های مفید
“Diese Software bietet viele vorteilhafte Funktionen.”
“این نرم‌افزار ویژگی‌های مفید زیادی دارد.”

موقعیت سودمند
“Eine zentrale Lage ist für ein Geschäft sehr vorteilhaft.”
“یک موقعیت مرکزی برای یک کسب و کار بسیار سودمند است.”

تصمیم مفید
“Es war eine vorteilhafte Entscheidung, in dieses Projekt zu investieren.”
“تصمیم مفیدی بود که در این پروژه سرمایه‌گذاری کنیم.”

پیشنهاد سودمند
“Das Angebot war für ihn sehr vorteilhaft.”
“پیشنهاد برای او بسیار سودمند بود.”

تاثیر مفید
“Regelmäßige Bewegung hat vorteilhafte Auswirkungen auf die Gesundheit.”
“ورزش منظم تاثیرات مفیدی بر سلامت دارد.”

مزیت رقابتی
“Sprachkenntnisse können im Berufsleben vorteilhaft sein.”
“دانش زبان می‌تواند در زندگی حرفه‌ای مفید باشد.”

شرایط سودمند برای یادگیری
“Kleine Klassengrößen sind vorteilhaft für das Lernen der Schüler.”
“کلاس‌های کوچک برای یادگیری دانش‌آموزان مفید هستند.”

قرارداد مفید
“Der neue Vertrag bietet vorteilhafte Konditionen für beide Parteien.”
“قرارداد جدید شرایط مفیدی برای هر دو طرف ارائه می‌دهد.”

محیط سودمند
“Ein ruhiger Arbeitsplatz kann für die Produktivität sehr vorteilhaft sein.”
“یک محیط کاری آرام می‌تواند برای بهره‌وری بسیار مفید باشد.”

تصمیم‌گیری مفید
“Es ist vorteilhaft, verschiedene Optionen zu vergleichen, bevor man eine Entscheidung trifft.”
“مفید است که گزینه‌های مختلف را مقایسه کنید قبل از اینکه تصمیم بگیرید.”

رژیم غذایی مفید
“Eine ausgewogene Ernährung ist vorteilhaft für die allgemeine Gesundheit.”
“یک رژیم غذایی متعادل برای سلامتی عمومی مفید است.”

تجربه مفید
“Die Auslandserfahrung war für ihre Karriere sehr vorteilhaft.”
“تجربه خارج از کشور برای حرفه او بسیار مفید بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “vorteilhaft” برای توصیف چیزهایی که مزایا یا فوایدی به همراه دارند، در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

117
Q

die Floskel

A

اسم “Floskel” به زبان آلمانی به معنای “کلیشه” یا “عبارت پیش پا افتاده” است. این کلمه برای توصیف جملات یا عبارات استفاده می‌شود که تکراری و معمولاً بی‌معنی یا سطحی هستند و به طور معمول در مکالمات رسمی یا روزمره به کار می‌روند.

کلیشه در مکالمات رسمی
“Seine Rede war voller Floskeln.”
“سخنرانی او پر از کلیشه بود.”

استفاده از عبارات پیش پا افتاده
“Vermeiden Sie Floskeln in Ihrer Bewerbung.”
“از عبارات پیش پا افتاده در درخواست شغلی خودداری کنید.”

استفاده با ضمایر
کلیشه توسط من

“Ich versuche, in meinen Gesprächen keine Floskeln zu verwenden.”
“من سعی می‌کنم در گفتگوهایم از کلیشه‌ها استفاده نکنم.”

کلیشه توسط او (مونث)

“Sie benutzt oft Floskeln, wenn sie nervös ist.”
“او اغلب وقتی که عصبی است از کلیشه‌ها استفاده می‌کند.”

کلیشه توسط آن‌ها

“Sie haben die Präsentation mit Floskeln gefüllt.”
“آن‌ها ارائه را با کلیشه‌ها پر کردند.”

مثال‌های بیشتر:
کلیشه در ایمیل‌ها
“Die Floskel ‘Ich hoffe, es geht Ihnen gut’ ist in geschäftlichen E-Mails sehr verbreitet.”
“عبارت کلیشه‌ای ‘امیدوارم حالتان خوب باشد’ در ایمیل‌های تجاری بسیار رایج است.”

عبارات تکراری در گزارش‌ها
“Der Bericht enthielt viele Floskeln und wenig konkrete Informationen.”
“گزارش شامل بسیاری از کلیشه‌ها و اطلاعات کمی بود.”

کلیشه در مکالمات روزمره
“Floskeln wie ‘Alles wird gut’ helfen in schwierigen Zeiten wenig.”
“کلیشه‌هایی مانند ‘همه چیز درست می‌شود’ در زمان‌های سخت کمکی نمی‌کنند.”

استفاده از عبارات سطحی در تبلیغات
“Werbeslogans sind oft nichts anderes als Floskeln.”
“شعارهای تبلیغاتی اغلب چیزی جز کلیشه نیستند.”

اجتناب از کلیشه در نوشتن
“Um überzeugend zu schreiben, sollte man Floskeln vermeiden.”
“برای نوشتن متقاعدکننده باید از کلیشه‌ها پرهیز کرد.”

کلیشه در مکالمات رسمی
“Politiker benutzen häufig Floskeln, um schwierigen Fragen auszuweichen.”
“سیاستمداران اغلب از کلیشه‌ها استفاده می‌کنند تا از پاسخ دادن به سوالات دشوار طفره بروند.”

عبارات تکراری در مکالمات تلفنی
“Floskeln wie ‘Ich werde sehen, was ich tun kann’ sind in Kundendienstgesprächen häufig.”
“کلیشه‌هایی مانند ‘خواهم دید چه کاری می‌توانم انجام دهم’ در مکالمات خدمات مشتریان رایج هستند.”

کلیشه در سخنرانی‌ها
“Seine Rede war voller allgemeiner Floskeln und bot keine echten Lösungen.”
“سخنرانی او پر از کلیشه‌های عمومی بود و راه‌حل واقعی ارائه نمی‌داد.”

استفاده از عبارات معمول در جلسات
“Die Sitzung war langweilig, weil sie nur aus Floskeln bestand.”
“جلسه خسته‌کننده بود چون فقط شامل کلیشه‌ها بود.”

کلیشه در مکالمات انگیزشی
“Motivationsreden sind oft voll von Floskeln wie ‘Du kannst alles erreichen, wenn du nur willst’.”
“سخنرانی‌های انگیزشی اغلب پر از کلیشه‌هایی مانند ‘اگر بخواهی، می‌توانی همه چیز را به دست آوری’ هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Floskel” برای توصیف عبارات تکراری، بی‌معنی یا سطحی در مکالمات، نوشتارها و موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

118
Q

dezent

A

صفت “dezent”
به زبان آلمانی به معنای “ملایم”، “نامحسوس”، “ظریف” یا “غیرمزاحم” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به طور ملایم و بدون جلب توجه زیاد یا آشکارا عمل می‌کند یا ظاهر می‌شود.

آرایش ملایم
“Sie trug ein dezentes Make-up.”
“او آرایش ملایمی داشت.”

رنگ‌های ظریف
“Die Wohnung war in dezenten Farben eingerichtet.”
“آپارتمان با رنگ‌های ملایم تزئین شده بود.”

استفاده با ضمایر
ملایم توسط من

“Ich bevorzuge dezente Kleidung für formelle Anlässe.”
“من برای مراسم رسمی لباس‌های ملایم را ترجیح می‌دهم.”

ملایم توسط او (مونث)

“Sie wählte ein dezentes Parfüm für den Abend.”
“او یک عطر ملایم برای شب انتخاب کرد.”

ملایم توسط آن‌ها

“Sie haben eine dezente Hintergrundmusik für die Veranstaltung gewählt.”
“آن‌ها یک موسیقی پس‌زمینه ملایم برای رویداد انتخاب کردند.”

مثال‌های بیشتر:
نور ملایم
“Das Restaurant hatte eine dezente Beleuchtung, die eine angenehme Atmosphäre schuf.”
“رستوران نورپردازی ملایمی داشت که فضایی دلپذیر ایجاد می‌کرد.”

اشاره غیرمستقیم
“Er machte eine dezente Bemerkung über das Problem.”
“او اشاره‌ای ملایم به مشکل کرد.”

طراحی ظریف
“Die Visitenkarten hatten ein dezentes, aber elegantes Design.”
“کارت‌های ویزیت طراحی ظریف اما شیکی داشتند.”

عطر ملایم
“Das Parfüm hatte einen dezenten Duft nach Blumen.”
“عطر بوی ملایمی از گل‌ها داشت.”

رفتار غیرمزاحم
“Er verhielt sich dezent und zurückhaltend während des Meetings.”
“او در طول جلسه رفتار ملایم و محتاطانه‌ای داشت.”

رنگ‌های آرام
“Die Wände waren in dezenten Pastelltönen gestrichen.”
“دیوارها به رنگ‌های ملایم پاستلی نقاشی شده بودند.”

موسیقی پس‌زمینه ملایم
“Im Hintergrund lief eine dezente Jazzmusik.”
“در پس‌زمینه، موسیقی جاز ملایمی پخش می‌شد.”

استفاده از زیورآلات
“Sie trug nur dezente Schmuckstücke, die ihr Outfit ergänzten.”
“او فقط زیورآلات ملایمی را که لباسش را کامل می‌کردند، پوشیده بود.”

رفتار محتاطانه
“Der Diplomat äußerte seine Meinung in einer dezenten Weise, um niemanden zu beleidigen.”
“دیپلمات نظرش را به طرز ملایمی بیان کرد تا کسی را ناراحت نکند.”

سبک معماری ظریف
“Das Gebäude zeichnet sich durch eine dezente und moderne Architektur aus.”
“ساختمان با معماری ملایم و مدرن خود برجسته است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “dezent” برای توصیف چیزهایی که به طور ملایم، نامحسوس، ظریف یا غیرمزاحم هستند، استفاده کرد.

119
Q

stecken

A

فعل “stecken”
به زبان آلمانی به معنای “قرار دادن”، “فرو کردن” یا “گرفتار بودن” است.
این فعل در زمینه‌های مختلف معانی متفاوتی دارد.

قرار دادن چیزی در چیزی
“Er hat den Schlüssel ins Schloss gesteckt.”
“او کلید را در قفل قرار داد.”

فرو کردن
“Sie steckte die Blumen in die Vase.”
“او گل‌ها را در گلدان فرو کرد.”

گرفتار بودن در موقعیت
“Er steckt in Schwierigkeiten.”
“او در مشکلات گرفتار است.”

استفاده با ضمایر
قرار دادن توسط من

“Ich habe das Buch in meine Tasche gesteckt.”
“من کتاب را در کیفم قرار دادم.”

فرو کردن توسط او (مونث)

“Sie steckte das Geld in ihre Brieftasche.”
“او پول را در کیف پولش گذاشت.”

گرفتار بودن توسط آن‌ها

“Sie stecken in einer komplizierten Situation.”
“آن‌ها در یک وضعیت پیچیده گرفتار هستند.”

مثال‌های بیشتر:
قرار دادن نامه در پاکت
“Er steckte den Brief in den Umschlag.”
“او نامه را در پاکت قرار داد.”

فرو کردن کارت در دستگاه
“Sie steckte die Karte in den Bankautomaten.”
“او کارت را در دستگاه خودپرداز فرو کرد.”

گرفتار بودن در ترافیک
“Wir stecken im Stau.”
“ما در ترافیک گیر کرده‌ایم.”

قرار دادن عکس در آلبوم
“Sie steckte die Fotos ins Album.”
“او عکس‌ها را در آلبوم قرار داد.”

فرو کردن کلید در جیب
“Er steckte den Schlüssel in seine Hosentasche.”
“او کلید را در جیب شلوارش فرو کرد.”

گرفتار بودن در یک پروژه
“Er steckt viel Zeit und Mühe in das Projekt.”
“او زمان و تلاش زیادی را در این پروژه صرف می‌کند.”

قرار دادن دست در جیب
“Er steckte seine Hände in die Taschen.”
“او دست‌هایش را در جیب‌هایش قرار داد.”

فرو کردن چاقو در میوه
“Sie steckte das Messer in den Apfel.”
“او چاقو را در سیب فرو کرد.”

گرفتار بودن در مشکلات مالی
“Sie stecken in finanziellen Schwierigkeiten.”
“آن‌ها در مشکلات مالی گرفتار هستند.”

قرار دادن فایل در پوشه
“Er steckte die Dokumente in den Ordner.”
“او اسناد را در پوشه قرار داد.”

فرو کردن سر در کتاب
“Er steckte seine Nase in ein Buch.”
“او سرش را در کتاب فرو کرد.”

گرفتار بودن در یک بازی
“Die Kinder stecken in einem spannenden Spiel.”
“بچه‌ها در یک بازی هیجان‌انگیز گرفتار هستند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “stecken” برای توصیف قرار دادن، فرو کردن یا گرفتار بودن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

120
Q

übergeben

A

فعل “übergeben”
به زبان آلمانی به معنای “تحویل دادن”، “واگذار کردن” یا “استفراغ کردن” است.
این فعل در زمینه‌های مختلف معانی متفاوتی دارد.

تحویل دادن چیزی
“Er hat das Paket dem Kurier übergeben.”
“او بسته را به پیک تحویل داد.”

واگذار کردن مسئولیت
“Der Manager hat die Leitung des Projekts an seinen Kollegen übergeben.”
“مدیر مسئولیت پروژه را به همکارش واگذار کرد.”

استفراغ کردن
“Sie musste sich nach dem schlechten Essen übergeben.”
“او بعد از غذای بد استفراغ کرد.”

استفاده با ضمایر
تحویل دادن توسط من

“Ich habe die Dokumente dem Anwalt übergeben.”
“من اسناد را به وکیل تحویل دادم.”

واگذار کردن توسط او (مونث)

“Sie hat die Verantwortung für das Team an ihren Stellvertreter übergeben.”
“او مسئولیت تیم را به معاونش واگذار کرد.”

استفراغ کردن توسط آن‌ها

“Sie haben sich nach der Bootsfahrt übergeben.”
“آن‌ها بعد از قایق‌سواری استفراغ کردند.”

مثال‌های بیشتر:
تحویل دادن کلیدها
“Er hat die Schlüssel dem neuen Mieter übergeben.”
“او کلیدها را به مستاجر جدید تحویل داد.”

واگذار کردن پروژه
“Der Chef hat das Projekt dem erfahrenen Ingenieur übergeben.”
“رئیس پروژه را به مهندس با تجربه واگذار کرد.”

استفراغ کردن به دلیل بیماری
“Der Junge hat sich wegen der Grippe übergeben.”
“پسر به دلیل آنفولانزا استفراغ کرد.”

تحویل دادن گزارش
“Sie hat den Bericht dem Vorstand übergeben.”
“او گزارش را به هیئت مدیره تحویل داد.”

واگذار کردن وظایف
“Er hat seine Aufgaben an seinen Assistenten übergeben.”
“او وظایفش را به دستیارش واگذار کرد.”

استفراغ کردن بعد از نوشیدن
“Er hat sich nach dem Trinken übergeben.”
“او بعد از نوشیدن استفراغ کرد.”

تحویل دادن نامه
“Der Postbote hat den Brief dem Empfänger übergeben.”
“نامه‌رسان نامه را به گیرنده تحویل داد.”

واگذار کردن کنترل
“Der Pilot hat das Steuer an den Kopiloten übergeben.”
“خلبان کنترل هواپیما را به کمک خلبان واگذار کرد.”

استفراغ کردن به دلیل غذا
“Sie hat sich nach dem schlechten Essen übergeben.”
“او بعد از غذای بد استفراغ کرد.”

تحویل دادن بسته
“Ich habe das Paket dem Nachbarn übergeben, weil der Empfänger nicht zu Hause war.”
“من بسته را به همسایه تحویل دادم زیرا گیرنده در خانه نبود.”

واگذار کردن مدیریت
“Der Geschäftsführer hat die Firma an seinen Nachfolger übergeben.”
“مدیرعامل شرکت را به جانشین خود واگذار کرد.”

استفراغ کردن به دلیل دریا زدگی
“Die Passagiere haben sich wegen des Seegangs übergeben.”
“مسافران به دلیل تلاطم دریا استفراغ کردند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “übergeben” برای توصیف تحویل دادن، واگذار کردن یا استفراغ کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

121
Q

wahrhaft

A

صفت “wahrhaft”
به زبان آلمانی به معنای “واقعی”، “حقیقی” یا “صادقانه” است.
این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که واقعیت دارد یا با صداقت و حقیقت بیان می‌شود.

احساس واقعی
“Seine Liebe zu ihr war wahrhaft und tief.”
“عشق او به او واقعی و عمیق بود.”

صداقت در کلام
“Er sprach wahrhaft über seine Gefühle.”
“او صادقانه درباره احساساتش صحبت کرد.”

استفاده با ضمایر
احساسات واقعی من

“Meine Bewunderung für dich ist wahrhaft.”
“تحسین من برای تو واقعی است.”

صداقت او (مونث)

“Sie war immer wahrhaft in ihren Aussagen.”
“او همیشه در گفته‌هایش صادق بود.”

حقیقت آن‌ها

“Sie sind wahrhaft in ihrem Engagement für soziale Gerechtigkeit.”
“آن‌ها در تعهدشان به عدالت اجتماعی واقعی هستند.”

مثال‌های بیشتر:
داستان حقیقی
“Das Buch erzählt eine wahrhaft inspirierende Geschichte.”
“کتاب یک داستان واقعاً الهام‌بخش را روایت می‌کند.”

صداقت در هنر
“Seine Gemälde sind wahrhaft Ausdruck seiner Seele.”
“نقاشی‌های او واقعاً بیانگر روح او هستند.”

دوستی واقعی
“Zwischen ihnen bestand eine wahrhaft tiefe Freundschaft.”
“بین آن‌ها یک دوستی واقعاً عمیق وجود داشت.”

صداقت در کار
“Er arbeitet mit wahrhaftem Einsatz und Hingabe.”
“او با تعهد و فداکاری واقعی کار می‌کند.”

لحظه واقعی
“Es war ein wahrhaft magischer Moment.”
“این یک لحظه واقعاً جادویی بود.”

صداقت در رهبری
“Eine wahrhaft führende Person inspiriert und motiviert andere.”
“یک رهبر واقعی دیگران را الهام می‌بخشد و انگیزه می‌دهد.”

احساسات حقیقی
“Die Schauspielerin brachte ihre Emotionen wahrhaft zum Ausdruck.”
“بازیگر احساسات خود را به‌طور واقعی بیان کرد.”

صداقت در عشق
“Seine Liebe war wahrhaft und ohne Bedingungen.”
“عشق او واقعی و بدون قید و شرط بود.”

تعهد واقعی
“Er zeigte wahrhaftes Engagement für das Projekt.”
“او تعهد واقعی به پروژه نشان داد.”

لحظه‌های واقعی زندگی
“Die schönsten Erinnerungen sind oft die wahrhaft echten.”
“زیباترین خاطرات اغلب آن‌هایی هستند که واقعاً واقعی‌اند.”

صداقت در گفتار
“Ein wahrhaft ehrlicher Mensch sagt immer die Wahrheit.”
“یک انسان واقعاً صادق همیشه حقیقت را می‌گوید.”

تجربه حقیقی
“Die Reise war eine wahrhaft bereichernde Erfahrung.”
“سفر یک تجربه واقعاً پربار بود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از صفت “wahrhaft” برای توصیف چیزهایی که واقعی، حقیقی یا صادقانه هستند، استفاده کرد.

122
Q

zurechtsetzen

A

فعل “zurechtsetzen”
به زبان آلمانی به معنای “تنظیم کردن”، “مرتب کردن” یا “نظم دادن” است.
این فعل معمولاً برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی به حالت صحیح یا مناسب خود بازگردانده می‌شود.

مرتب کردن صندلی‌ها
“Er hat die Stühle im Konferenzraum zurechtgesetzt.”
“او صندلی‌ها را در اتاق کنفرانس مرتب کرد.”

تنظیم کردن کراوات
“Sie setzte seine Krawatte zurecht, bevor er das Haus verließ.”
“او کراواتش را قبل از خروج از خانه تنظیم کرد.”

استفاده با ضمایر
تنظیم کردن توسط من

“Ich habe die Bücher im Regal zurechtgesetzt.”
“من کتاب‌ها را در قفسه مرتب کردم.”

تنظیم کردن توسط او (مونث)

“Sie setzte ihr Kleid zurecht, bevor sie auf die Bühne ging.”
“او لباسش را قبل از رفتن روی صحنه تنظیم کرد.”

مرتب کردن توسط آن‌ها

“Sie haben die Tische im Restaurant zurechtgesetzt.”
“آن‌ها میزها را در رستوران مرتب کردند.”

مثال‌های بیشتر:
تنظیم کردن موها
“Er setzte seine Haare vor dem Spiegel zurecht.”
“او موهایش را جلوی آینه مرتب کرد.”

مرتب کردن میز
“Der Sekretär setzte den Schreibtisch des Chefs zurecht.”
“منشی میز رئیس را مرتب کرد.”

تنظیم کردن شیشه‌های عینک
“Sie setzte ihre Brille zurecht, um besser sehen zu können.”
“او عینکش را تنظیم کرد تا بهتر ببیند.”

تنظیم کردن گل‌ها
“Er setzte die Blumen im Strauß zurecht.”
“او گل‌ها را در دسته گل تنظیم کرد.”

مرتب کردن لباس‌ها
“Die Verkäuferin setzte die Kleider im Schaufenster zurecht.”
“فروشنده لباس‌ها را در ویترین مرتب کرد.”

تنظیم کردن میکروفون
“Der Techniker setzte das Mikrofon vor der Rede zurecht.”
“تکنسین میکروفون را قبل از سخنرانی تنظیم کرد.”

مرتب کردن اسناد
“Er setzte die Dokumente im Ordner zurecht.”
“او اسناد را در پوشه مرتب کرد.”

تنظیم کردن کلاه
“Sie setzte ihren Hut zurecht, bevor sie das Haus verließ.”
“او کلاهش را قبل از خروج از خانه تنظیم کرد.”

مرتب کردن میز ناهارخوری
“Die Bedienung setzte die Tische vor dem Abendessen zurecht.”
“خدمتکار میزها را قبل از شام مرتب کرد.”

تنظیم کردن صندلی ماشین
“Er setzte seinen Autositz zurecht, bevor er losfuhr.”
“او صندلی ماشینش را قبل از حرکت تنظیم کرد.”

مرتب کردن بالشت‌ها
“Sie setzte die Kissen auf dem Sofa zurecht.”
“او بالشت‌ها را روی مبل مرتب کرد.”

تنظیم کردن دوربین
“Der Fotograf setzte die Kamera für das Fotoshooting zurecht.”
“عکاس دوربین را برای عکاسی تنظیم کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “zurechtsetzen” برای توصیف عمل تنظیم کردن، مرتب کردن یا نظم دادن به چیزهای مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

123
Q

zurechtweisen

A

فعل “zurechtweisen” به زبان آلمانی به معنای “توبیخ کردن” یا “سرزنش کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فردی به دلیل رفتار نادرست یا اشتباه، به صورت جدی مورد انتقاد یا سرزنش قرار می‌گیرد.

توبیخ کردن کارمند
“Der Chef hat den Mitarbeiter wegen seines Fehlverhaltens zurechtgewiesen.”
“رئیس کارمند را به دلیل رفتار نادرستش توبیخ کرد.”

سرزنش کردن کودک
“Die Mutter hat ihr Kind zurechtgewiesen, weil es unhöflich war.”
“مادر کودک خود را به خاطر بی‌ادبی سرزنش کرد.”

استفاده با ضمایر
توبیخ کردن توسط من

“Ich musste meinen Schüler zurechtweisen, weil er die Regeln nicht beachtet hat.”
“من مجبور شدم دانش‌آموزم را توبیخ کنم چون او قوانین را رعایت نکرد.”

سرزنش کردن توسط او (مونث)

“Sie hat ihre Kollegin zurechtgewiesen, weil sie immer zu spät kommt.”
“او همکارش را به خاطر همیشه دیر آمدن سرزنش کرد.”

توبیخ کردن توسط آن‌ها

“Die Lehrer haben den Schüler wegen seines schlechten Benehmens zurechtgewiesen.”
“معلمان دانش‌آموز را به خاطر رفتار بدش توبیخ کردند.”

مثال‌های بیشتر:
توبیخ کردن در محل کار
“Der Vorgesetzte hat den Angestellten zurechtgewiesen, weil er seine Aufgaben vernachlässigt hat.”
“رئیس کارمند را به دلیل غفلت از وظایفش توبیخ کرد.”

سرزنش کردن در کلاس درس
“Die Lehrerin hat den Schüler zurechtgewiesen, weil er im Unterricht gestört hat.”
“معلم دانش‌آموز را به دلیل ایجاد مزاحمت در کلاس سرزنش کرد.”

توبیخ کردن در خانه
“Der Vater hat seinen Sohn zurechtgewiesen, weil er seine Hausaufgaben nicht gemacht hat.”
“پدر پسرش را به خاطر انجام ندادن تکالیفش توبیخ کرد.”

سرزنش کردن در جمع
“Sie hat ihn vor allen Gästen zurechtgewiesen, weil er sich unhöflich benommen hat.”
“او او را جلوی همه مهمانان به خاطر رفتار بی‌ادبانه‌اش سرزنش کرد.”

توبیخ کردن برای عدم رعایت قوانین
“Der Sicherheitsbeamte hat den Besucher zurechtgewiesen, weil er die Regeln missachtet hat.”
“مامور امنیتی بازدیدکننده را به خاطر نادیده گرفتن قوانین توبیخ کرد.”

سرزنش کردن به دلیل تاخیر
“Die Managerin hat den Mitarbeiter zurechtgewiesen, weil er ständig zu spät kommt.”
“مدیر کارمند را به خاطر همیشه دیر آمدن سرزنش کرد.”

توبیخ کردن برای اشتباه
“Der Trainer hat die Spieler zurechtgewiesen, weil sie die Taktik nicht befolgt haben.”
“مربی بازیکنان را به خاطر پیروی نکردن از تاکتیک توبیخ کرد.”

سرزنش کردن در یک جلسه
“Der Vorsitzende hat das Vorstandsmitglied zurechtgewiesen, weil es die Diskussion unterbrochen hat.”
“رئیس عضو هیئت مدیره را به خاطر قطع کردن بحث سرزنش کرد.”

توبیخ کردن برای بی‌احترامی
“Die Direktorin hat die Schülerin zurechtgewiesen, weil sie unhöflich gegenüber den Lehrern war.”
“مدیر دانش‌آموز را به خاطر بی‌احترامی به معلمان توبیخ کرد.”

سرزنش کردن برای نقض مقررات
“Der Polizist hat den Fahrer zurechtgewiesen, weil er die Verkehrsregeln verletzt hat.”
“پلیس راننده را به خاطر نقض قوانین راهنمایی و رانندگی سرزنش کرد.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “zurechtweisen” برای توصیف عمل توبیخ کردن یا سرزنش کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

124
Q

Machen Sie sich keine Gedanken

A

عبارت “Machen Sie sich keine Gedanken”
به زبان آلمانی به معنای “نگران نباشید” یا “خودتان را درگیر نکنید” است.
این عبارت به عنوان یک توصیه دوستانه یا آرامش‌بخش استفاده می‌شود
تا به کسی بگوید که نیازی به نگرانی یا فکر کردن زیاد درباره یک موضوع نیست.

در موقعیت‌های مختلف:
نگرانی درباره یک امتحان
“Du hast gut gelernt, mach dir keine Gedanken über den Test.”
“تو خوب درس خوانده‌ای، نگران امتحان نباش.”

آرامش‌بخشیدن به یک دوست
“Alles wird gut, mach dir keine Gedanken.”
“همه چیز خوب خواهد شد، نگران نباش.”

تسکین دادن کسی که استرس دارد
“Machen Sie sich keine Gedanken, wir werden eine Lösung finden.”
“نگران نباشید، ما یک راه‌حل پیدا خواهیم کرد.”

استفاده با ضمایر
نگران نباش

“Mach dir keine Gedanken, es wird alles in Ordnung sein.”
“نگران نباش، همه چیز درست خواهد شد.”

نگران نباشید (رسمی)

“Machen Sie sich keine Gedanken, das Problem ist leicht zu lösen.”
“نگران نباشید، این مشکل به راحتی حل می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
مشکلات کوچک
“Es ist nur eine kleine Verzögerung, mach dir keine Gedanken.”
“این فقط یک تأخیر کوچک است، نگران نباش.”

در مورد سلامتی
“Die Untersuchungsergebnisse sind gut, mach dir keine Gedanken.”
“نتایج آزمایش خوب است، نگران نباش.”

مسائل مالی
“Wir haben genug Ersparnisse, mach dir keine Gedanken um das Geld.”
“ما پس‌انداز کافی داریم، نگران پول نباش.”

آرامش‌بخشیدن به کسی که دور است
“Auch wenn du weit weg bist, mach dir keine Gedanken, wir sind hier für dich.”
“حتی اگر دور هستی، نگران نباش، ما اینجا برای تو هستیم.”

آماده شدن برای یک رویداد
“Alles ist vorbereitet, mach dir keine Gedanken um die Feier.”
“همه چیز آماده است، نگران جشن نباش.”

کمک به آرامش‌بخشیدن به یک همکار
“Machen Sie sich keine Gedanken wegen des Projekts, wir sind im Zeitplan.”
“نگران پروژه نباشید، ما طبق برنامه پیش می‌رویم.”

در مورد خانواده
“Die Kinder sind sicher angekommen, mach dir keine Gedanken.”
“بچه‌ها به سلامت رسیدند، نگران نباش.”

مشکلات فنی
“Der Techniker kommt gleich, mach dir keine Gedanken um den Computer.”
“تکنسین به زودی می‌آید، نگران کامپیوتر نباش.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “Machen Sie sich keine Gedanken” برای تسکین دادن و کاهش نگرانی در موقعیت‌های مختلف استفاده کرد.

125
Q
A

فعل “abschließen”
به زبان آلمانی به معنای “تمام کردن”، “به پایان رساندن”، “قفل کردن” یا “بستن قرارداد” است.
این فعل در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود و معانی متفاوتی دارد.

قفل کردن
“Ich muss die Tür abschließen, bevor ich gehe.”
“باید در را قفل کنم قبل از اینکه بروم.”

به پایان رساندن
“Sie hat ihr Studium erfolgreich abgeschlossen.”
“او تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رسانده است.”

بستن قرارداد
“Wir haben einen Vertrag mit der neuen Firma abgeschlossen.”
“ما یک قرارداد با شرکت جدید بستیم.”

استفاده با ضمایر
قفل کردن توسط من

“Ich schließe immer das Auto ab, wenn ich es parke.”
“من همیشه ماشین را قفل می‌کنم وقتی پارکش می‌کنم.”

تمام کردن توسط او (مونث)

“Sie hat das Projekt rechtzeitig abgeschlossen.”
“او پروژه را به موقع به پایان رساند.”

بستن قرارداد توسط آن‌ها

“Sie haben gestern einen wichtigen Vertrag abgeschlossen.”
“آن‌ها دیروز یک قرارداد مهم بستند.”

مثال‌های بیشتر:
به پایان رساندن دوره آموزشی
“Er hat seine Ausbildung als Mechaniker abgeschlossen.”
“او دوره آموزشی خود به عنوان مکانیک را به پایان رسانده است.”

بستن بیمه‌نامه
“Ich habe eine neue Krankenversicherung abgeschlossen.”
“من یک بیمه سلامت جدید بستم.”

قفل کردن خانه
“Vergiss nicht, die Haustür abzuschließen, bevor du ins Bett gehst.”
“فراموش نکن در ورودی را قفل کنی قبل از اینکه به رختخواب بروی.”

بستن معامله
“Die Firma hat einen großen Geschäftsdeal abgeschlossen.”
“شرکت یک معامله تجاری بزرگ بست.”

تمام کردن یک کتاب
“Ich habe das Buch gestern Abend abgeschlossen.”
“من دیشب کتاب را تمام کردم.”

قرارداد کاری
“Er hat einen neuen Arbeitsvertrag abgeschlossen.”
“او یک قرارداد کاری جدید بست.”

قفل کردن دوچرخه
“Du solltest dein Fahrrad immer abschließen, wenn du es unbeaufsichtigt lässt.”
“باید همیشه دوچرخه‌ات را قفل کنی وقتی که آن را بدون نظارت می‌گذاری.”

پایان دادن به یک بحث
“Wir haben die Diskussion abgeschlossen und uns auf eine Lösung geeinigt.”
“ما بحث را تمام کردیم و روی یک راه‌حل توافق کردیم.”

بستن وام
“Sie haben einen Kreditvertrag mit der Bank abgeschlossen.”
“آن‌ها یک قرارداد وام با بانک بستند.”

به پایان رساندن پروژه
“Das Team hat das Bauprojekt erfolgreich abgeschlossen.”
“تیم پروژه ساخت و ساز را با موفقیت به پایان رساند.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “abschließen” برای توصیف قفل کردن، به پایان رساندن، بستن قرارداد و موارد مشابه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

126
Q

die Fakultät

A

دانشکده

127
Q

umdenken

A

فعل “umdenken”
به زبان آلمانی به معنای “تغییر طرز فکر” یا “بازاندیشی” است.
این فعل برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که فرد یا گروهی
تغییراتی اساسی در نگرش، تفکر یا رویکرد خود ایجاد می‌کنند.

معنی و مفهوم
فعل “umdenken” به معنای تغییر طرز فکر یا نگرش در مورد یک موضوع خاص است. این تغییر می‌تواند به دلیل دریافت اطلاعات جدید، تجربه‌های جدید، یا بازنگری در باورها و ارزش‌ها باشد.

مثال‌های استفاده:
تغییر نگرش در محیط زیست
“Wir müssen umdenken und nachhaltiger leben.”
“ما باید طرز فکر خود را تغییر دهیم و به شکل پایدارتر زندگی کنیم.”

بازاندیشی در کسب‌وکار
“Das Unternehmen musste umdenken, um wettbewerbsfähig zu bleiben.”
“شرکت باید طرز فکر خود را تغییر می‌داد تا رقابتی باقی بماند.”

استفاده با ضمایر
تغییر طرز فکر من

“Ich musste umdenken, nachdem ich die neuen Informationen erhalten hatte.”
“بعد از دریافت اطلاعات جدید، مجبور شدم طرز فکر خود را تغییر دهم.”

تغییر نگرش او (مونث)

“Sie hat umgedacht und unterstützt jetzt die neuen Richtlinien.”
“او طرز فکر خود را تغییر داده و اکنون از دستورالعمل‌های جدید حمایت می‌کند.”

بازاندیشی آن‌ها

“Sie mussten umdenken, um die Herausforderungen zu bewältigen.”
“آن‌ها مجبور بودند طرز فکر خود را تغییر دهند تا چالش‌ها را مدیریت کنند.”

مثال‌های بیشتر:
بازاندیشی در آموزش
“Die Lehrer mussten umdenken, um den Bedürfnissen der Schüler gerecht zu werden.”
“معلمان باید طرز فکر خود را تغییر می‌دادند تا نیازهای دانش‌آموزان را برآورده کنند.”

تغییر نگرش در سلامتی
“Viele Menschen müssen umdenken und auf eine gesündere Ernährung umstellen.”
“بسیاری از مردم باید طرز فکر خود را تغییر دهند و به یک رژیم غذایی سالم‌تر روی بیاورند.”

بازاندیشی در سیاست
“Die Regierung musste umdenken, um die aktuellen Probleme anzugehen.”
“دولت باید طرز فکر خود را تغییر می‌داد تا با مشکلات کنونی مقابله کند.”

تغییر نگرش در تکنولوژی
“Das Unternehmen musste umdenken, um mit den neuesten Technologien Schritt zu halten.”
“شرکت باید طرز فکر خود را تغییر می‌داد تا با جدیدترین فناوری‌ها همراه شود.”

بازاندیشی در زندگی روزمره
“Nach der Krise mussten viele Menschen umdenken und ihr Leben neu organisieren.”
“پس از بحران، بسیاری از مردم باید طرز فکر خود را تغییر می‌دادند و زندگی خود را مجدداً سازمان‌دهی می‌کردند.”

تغییر نگرش در کار
“Um effizienter zu arbeiten, musste das Team umdenken.”
“برای کار کردن به صورت کارآمدتر، تیم باید طرز فکر خود را تغییر می‌داد.”

بازاندیشی در مدیریت
“Die Führungskräfte mussten umdenken, um das Unternehmen zu retten.”
“مدیران باید طرز فکر خود را تغییر می‌دادند تا شرکت را نجات دهند.”

تغییر نگرش در مشتری‌مداری
“Das Unternehmen musste umdenken, um die Kunden besser zu bedienen.”
“شرکت باید طرز فکر خود را تغییر می‌داد تا بهتر به مشتریان خدمت کند.”

بازاندیشی در تحصیل
“Die Studenten mussten umdenken, um ihre Ziele zu erreichen.”
“دانشجویان باید طرز فکر خود را تغییر می‌دادند تا به اهداف خود برسند.”

تغییر نگرش در استفاده از منابع
“Um die Umwelt zu schützen, müssen wir umdenken und Ressourcen schonen.”
“برای حفاظت از محیط زیست، باید طرز فکر خود را تغییر دهیم و منابع را صرفه‌جویی کنیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “umdenken” برای توصیف تغییرات اساسی در نگرش، تفکر یا رویکرد در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

128
Q

Die Fortsetzung

A

اسم “Fortsetzung” به زبان آلمانی به معنای “ادامه”، “دنباله” یا “تداوم” است. این کلمه معمولاً در زمینه‌های مختلفی مانند ادبیات، فیلم، سریال، گفتگو و پروژه‌ها استفاده می‌شود.

کلمه “Fortsetzung” به معنای ادامه یا دنباله چیزی است که قبلاً آغاز شده است. این می‌تواند شامل یک داستان، فیلم، سریال تلویزیونی، پروژه یا هر نوع فعالیت دیگری باشد که پس از یک وقفه یا پایان، ادامه می‌یابد.

### ادامه داستان
“Die Fortsetzung des Buches erscheint nächstes Jahr.”
“ادامه کتاب سال آینده منتشر می‌شود.”

“Der Film war so erfolgreich, dass eine Fortsetzung geplant ist.”
“فیلم آنقدر موفق بود که یک دنباله برای آن برنامه‌ریزی شده است.”

#### ادامه من
“Ich freue mich auf die Fortsetzung meiner Arbeit.”
“من منتظر ادامه کارم هستم.”

“Sie hat die Fortsetzung ihrer Studien abgeschlossen.”
“او دنباله تحصیلاتش را به پایان رسانده است.”

“Sie arbeiten an der Fortsetzung des Projekts.”
“آن‌ها روی ادامه پروژه کار می‌کنند.”

### ادامه یک سریال تلویزیونی
“Die Fortsetzung der Serie wird im nächsten Monat ausgestrahlt.”
“ادامه سریال ماه آینده پخش خواهد شد.”

“Wir müssen die Fortsetzung dieses Gesprächs auf später verschieben.”
“باید ادامه این گفتگو را به بعد موکول کنیم.”

“Die Fortsetzung des Baus wird im Frühjahr beginnen.”
“ادامه ساخت و ساز در بهار آغاز خواهد شد.”

“Die Fortsetzung der Theateraufführung ist für nächstes Wochenende geplant.”
“ادامه اجرای تئاتر برای آخر هفته آینده برنامه‌ریزی شده است.”

129
Q

hereinkommen

A

فعل “hereinkommen”
به زبان آلمانی به معنای “وارد شدن” یا “داخل شدن” است.
این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که فرد از بیرون به داخل مکانی وارد می‌شود.

معنی و مفهوم
فعل “hereinkommen” به معنای ورود به یک مکان از بیرون است. این فعل معمولاً در مواقعی استفاده می‌شود که کسی به داخل خانه، اتاق یا هر فضای بسته‌ای وارد می‌شود.

مثال‌های استفاده:
ورود به اتاق
“Er klopfte an die Tür und kam hereinkommen.”
“او به در زد و وارد اتاق شد.”

دعوت به داخل
“Bitte kommen Sie hereinkommen!”
“لطفاً بفرمایید داخل!”

استفاده با ضمایر
ورود من

“Ich komme gleich hereinkommen.”
“من همین الان وارد می‌شوم.”

ورود او (مونث)

“Sie kam leise hereinkommen, um niemanden zu stören.”
“او به آرامی وارد شد تا مزاحم کسی نشود.”

ورود آن‌ها

“Sie kamen zusammen hereinkommen.”
“آن‌ها با هم وارد شدند.”

مثال‌های بیشتر:
ورود مهمان
“Die Gäste kamen pünktlich hereinkommen.”
“مهمان‌ها به موقع وارد شدند.”

ورود به ساختمان
“Er drückte die Tür auf und kam hereinkommen.”
“او در را باز کرد و وارد شد.”

ورود به جلسه
“Die Teilnehmer kamen nacheinander hereinkommen.”
“شرکت‌کنندگان یکی پس از دیگری وارد شدند.”

ورود به فروشگاه
“Sie kamen hereinkommen, um nach dem Weg zu fragen.”
“آن‌ها وارد شدند تا راه را بپرسند.”

ورود به خانه
“Nach einem langen Tag kam sie endlich hereinkommen.”
“بعد از یک روز طولانی او بالاخره وارد خانه شد.”

ورود به ماشین
“Er öffnete die Autotür und kam hereinkommen.”
“او در ماشین را باز کرد و وارد شد.”

ورود به کلاس
“Die Schüler kamen pünktlich zum Unterricht hereinkommen.”
“دانش‌آموزان به موقع وارد کلاس شدند.”

ورود به رستوران
“Sie kamen hereinkommen und setzten sich an einen Tisch.”
“آن‌ها وارد شدند و پشت یک میز نشستند.”

ورود به بیمارستان
“Er musste schnell ins Krankenhaus hereinkommen.”
“او باید سریع وارد بیمارستان می‌شد.”

ورود به دفتر
“Der Chef kam früh hereinkommen, um sich auf das Meeting vorzubereiten.”
“رئیس زود وارد شد تا برای جلسه آماده شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “hereinkommen” برای توصیف ورود به مکان‌های مختلف استفاده کرد.

130
Q

betreffen

A

فعل “betreffen”
به زبان آلمانی به معنای “مربوط بودن به”، “تأثیر گذاشتن بر” یا “شامل شدن” است.
این فعل برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که چیزی یا کسی تحت تأثیر چیزی قرار می‌گیرد یا با آن مرتبط است.

معنی و مفهوم
فعل “betreffen” به معنای این است که چیزی به چیزی دیگر مربوط یا مرتبط باشد، یا تأثیری بر آن داشته باشد. این فعل معمولاً در زمینه‌های مختلفی مانند مسائل شخصی، کاری، اجتماعی و غیره استفاده می‌شود.

مثال‌های استفاده:
تأثیر بر شخص
“Die neue Regelung betrifft alle Mitarbeiter.”
“قانون جدید بر همه کارکنان تأثیر می‌گذارد.”

مربوط بودن به موضوع
“Die Diskussion betrifft das aktuelle Projekt.”
“بحث مربوط به پروژه فعلی است.”

استفاده با ضمایر
تأثیر بر من

“Diese Entscheidung betrifft mich direkt.”
“این تصمیم به طور مستقیم به من مربوط می‌شود.”

تأثیر بر او (مونث)

“Die Änderung betrifft sie nicht.”
“تغییر به او مربوط نمی‌شود.”

تأثیر بر آن‌ها

“Das Problem betrifft uns alle.”
“مشکل به همه ما مربوط می‌شود.”

مثال‌های بیشتر:
تأثیر قانون
“Die neue Datenschutzverordnung betrifft viele Unternehmen.”
“مقررات جدید حفاظت از داده‌ها بسیاری از شرکت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

مربوط بودن به وظایف
“Diese Aufgabe betrifft deinen Bereich.”
“این وظیفه مربوط به حوزه کاری تو است.”

تأثیر بحران
“Die Wirtschaftskrise betrifft viele Menschen.”
“بحران اقتصادی بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

مربوط بودن به سلامتی
“Diese Informationen betreffen deine Gesundheit.”
“این اطلاعات مربوط به سلامتی تو است.”

تأثیر تصمیم
“Die Entscheidung des Gerichts betrifft das gesamte Land.”
“تصمیم دادگاه بر کل کشور تأثیر می‌گذارد.”

مربوط بودن به آینده
“Diese Pläne betreffen unsere gemeinsame Zukunft.”
“این طرح‌ها مربوط به آینده مشترک ما است.”

تأثیر تغییرات
“Die Änderungen betreffen das gesamte Team.”
“تغییرات بر کل تیم تأثیر می‌گذارد.”

مربوط بودن به محیط زیست
“Diese Maßnahme betrifft den Umweltschutz.”
“این اقدام مربوط به حفاظت از محیط زیست است.”

تأثیر مشکلات
“Die aktuellen Probleme betreffen viele Branchen.”
“مشکلات فعلی بسیاری از صنایع را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

مربوط بودن به آموزش
“Die neuen Richtlinien betreffen alle Schüler und Lehrer.”
“دستورالعمل‌های جدید به همه دانش‌آموزان و معلمان مربوط می‌شود.”

تأثیر سیاست‌ها
“Die politischen Entscheidungen betreffen das Leben vieler Menschen.”
“تصمیمات سیاسی زندگی بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.”

مربوط بودن به امور مالی
“Die neuen Steuergesetze betreffen alle Bürger.”
“قوانین مالیاتی جدید به همه شهروندان مربوط می‌شود.”

تأثیر پروژه
“Der Erfolg dieses Projekts betrifft die Zukunft des Unternehmens.”
“موفقیت این پروژه به آینده شرکت مربوط می‌شود.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “betreffen” برای توصیف تأثیرات و ارتباطات مختلف در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

131
Q

die Aufstellung

A

اسم “Aufstellung”
به زبان آلمانی به معنای “لیست”، “تنظیم”، “چیدمان”، “ترکیب” یا “استقرار” است.
# این اسم می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند فوتبال، تنظیمات، لیست‌های داده‌ها و غیره استفاده شود.

معنی و مفهوم
اسم “Aufstellung” به معنای لیست یا چیدمانی است که نشان‌دهنده تنظیم یا ترتیب چیزی است. این می‌تواند شامل فهرست افراد، ترکیب تیم‌ها، تنظیمات تجهیزات و غیره باشد.

مثال‌های استفاده:
ترکیب تیم فوتبال
“Die Aufstellung der Mannschaft wurde kurz vor dem Spiel bekannt gegeben.”
“ترکیب تیم فوتبال کمی قبل از بازی اعلام شد.”

لیست تجهیزات
“Die Aufstellung der benötigten Werkzeuge ist in der Anleitung enthalten.”
“لیست ابزارهای مورد نیاز در راهنما موجود است.”

استفاده با ضمایر
ترکیب من

“Meine Aufstellung für das Projekt ist noch nicht fertig.”
“ترکیب من برای پروژه هنوز آماده نشده است.”

لیست او (مونث)

“Ihre Aufstellung der Aufgaben hilft ihr, organisiert zu bleiben.”
“لیست وظایف او به او کمک می‌کند تا منظم بماند.”

چیدمان آن‌ها

“Ihre Aufstellung der Möbel im Wohnzimmer sieht sehr gut aus.”
“چیدمان مبلمان آن‌ها در اتاق نشیمن بسیار خوب به نظر می‌رسد.”

مثال‌های بیشتر:
استقرار تجهیزات
“Die Aufstellung der neuen Maschinen dauerte den ganzen Tag.”
“استقرار ماشین‌های جدید تمام روز طول کشید.”

تنظیم داده‌ها
“Die Aufstellung der Daten in dieser Tabelle ist sehr übersichtlich.”
“تنظیم داده‌ها در این جدول بسیار واضح است.”

لیست خرید
“Die Aufstellung der benötigten Artikel hilft uns beim Einkaufen.”
“لیست اقلام مورد نیاز به ما در خرید کمک می‌کند.”

ترکیب بازیکنان
“Der Trainer hat die Aufstellung für das nächste Spiel geändert.”
“مربی ترکیب بازیکنان برای بازی بعدی را تغییر داده است.”

فهرست موارد
“Die Aufstellung der zu erledigenden Aufgaben ist lang.”
“فهرست وظایفی که باید انجام شوند طولانی است.”

چیدمان نمایشگاه
“Die Aufstellung der Kunstwerke in der Galerie ist sehr kreativ.”
“چیدمان آثار هنری در گالری بسیار خلاقانه است.”

برنامه‌ریزی مراسم
“Die Aufstellung der Sitzordnung für die Hochzeit ist sehr wichtig.”
“تنظیم ترتیب نشستن برای عروسی بسیار مهم است.”

سازماندهی کنفرانس
“Die Aufstellung der Redner für die Konferenz wurde veröffentlicht.”
“لیست سخنرانان کنفرانس منتشر شده است.”

ترتیب کارها
“Die Aufstellung der täglichen Aufgaben hilft mir, produktiv zu bleiben.”
“ترتیب وظایف روزانه به من کمک می‌کند تا پرکار بمانم.”

ترکیب تیم ورزشی
“Die Aufstellung des Basketballteams wurde im Training ausprobiert.”
“ترکیب تیم بسکتبال در تمرین امتحان شد.”

فهرست وسایل
“Die Aufstellung der Campingausrüstung ist in diesem Katalog.”
“لیست تجهیزات کمپینگ در این کاتالوگ موجود است.”

چیدمان اتاق
“Die Aufstellung der Möbel im neuen Haus ist sehr modern.”
“چیدمان مبلمان در خانه جدید بسیار مدرن است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “Aufstellung” در زمینه‌های مختلف برای توصیف تنظیم، ترتیب و ترکیب چیزهای مختلف استفاده کرد.

132
Q

absichern

A

فعل “absichern”
به زبان آلمانی به معنای “ایمن‌سازی کردن”، “محافظت کردن” یا “تضمین کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که فرد یا چیزی را از خطر یا آسیب محافظت کرده یا اقدامات پیشگیرانه‌ای برای جلوگیری از مشکلات انجام می‌دهد.

ایمن‌سازی مکان
“Wir müssen das Gebäude gegen Einbruch absichern.”
ما باید ساختمان را در برابر سرقت ایمن‌سازی کنیم.

محافظت از اطلاعات
“Die Daten wurden durch ein Passwort abgesichert.”
اطلاعات با یک رمز عبور محافظت شدند.

تضمین مالی
“Er hat sich finanziell abgesichert.”
او خود را از نظر مالی تضمین کرده است.

مثال‌های بیشتر برای “absichern”:
محافظت از خانه
“Sie haben ihr Haus mit einer Alarmanlage abgesichert.”
آن‌ها خانه‌شان را با یک سیستم هشدار ایمن‌سازی کرده‌اند.

ایمن‌سازی کارگاه
“Die Arbeiter müssen den Arbeitsplatz gegen Unfälle absichern.”
کارگران باید محل کار را در برابر حوادث ایمن‌سازی کنند.

تضمین قرارداد
“Der Vertrag wurde rechtlich abgesichert.”
قرارداد به‌صورت قانونی تضمین شده است.

محافظت از سرمایه‌گذاری
“Er hat seine Investitionen durch verschiedene Strategien abgesichert.”
او سرمایه‌گذاری‌های خود را با استفاده از استراتژی‌های مختلف محافظت کرده است.

ایمن‌سازی داده‌های حساس
“Die Firma hat Maßnahmen ergriffen, um ihre sensiblen Daten abzusichern.”
شرکت اقداماتی برای ایمن‌سازی داده‌های حساس خود انجام داده است.

ساختار جمله:
etwas absichern
“Wir müssen das Fenster gegen Einbruch absichern.”
ما باید پنجره را در برابر سرقت ایمن‌سازی کنیم.

jemanden gegen etwas absichern
“Sie hat ihre Kinder gegen Krankheiten abgesichert.”
او فرزندانش را در برابر بیماری‌ها محافظت کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich sichere ab
“Ich sichere mein Fahrrad mit einem Schloss ab.”
من دوچرخه‌ام را با یک قفل ایمن‌سازی می‌کنم.

sie sichert ab (سوم شخص مفرد)
“Sie sichert ihre Wohnung gegen Einbruch ab.”
او آپارتمانش را در برابر سرقت ایمن‌سازی می‌کند.

sie sichern ab (سوم شخص جمع)
“Sie sichern das Gebiet gegen Naturkatastrophen ab.”
آن‌ها منطقه را در برابر بلایای طبیعی ایمن‌سازی می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “absichern” برای توصیف ایمن‌سازی، محافظت و تضمین کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

133
Q

verzichten

A

فعل “verzichten”
به زبان آلمانی به معنای “چشم‌پوشی کردن” یا “صرف نظر کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که فردی از حق، امتیاز یا چیزی که به آن تعلق دارد، خودداری می‌کند یا آن را رد می‌کند.

چشم‌پوشی کردن از چیزی
“Er hat auf das Erbe verzichtet.”
او از ارث چشم‌پوشی کرده است.

صرف نظر کردن از حق
“Sie verzichtete auf ihr Recht zu klagen.”
او از حق خود برای شکایت صرف نظر کرد.

چشم‌پوشی کردن از امکانات
“Wir mussten auf den Urlaub verzichten.”
ما مجبور شدیم از تعطیلات چشم‌پوشی کنیم.

مثال‌های بیشتر برای “verzichten”:
چشم‌پوشی از کمک
“Er verzichtete auf jegliche Hilfe.”
او از هرگونه کمکی چشم‌پوشی کرد.

صرف نظر کردن از خوردن شیرینی
“Ich verzichte auf Süßigkeiten, um abzunehmen.”
من برای کاهش وزن از خوردن شیرینی صرف نظر می‌کنم.

چشم‌پوشی از مشارکت در برنامه
“Viele Teilnehmer haben wegen der hohen Kosten verzichtet.”
بسیاری از شرکت‌کنندگان به دلیل هزینه‌های بالا چشم‌پوشی کردند.

صرف نظر کردن از حق رای
“Einige Bürger verzichteten auf ihr Wahlrecht.”
برخی از شهروندان از حق رای خود صرف نظر کردند.

چشم‌پوشی کردن از خواسته‌ها
“Manchmal muss man auf seine Wünsche verzichten.”
گاهی اوقات باید از خواسته‌های خود چشم‌پوشی کرد.

ساختار جمله:
auf etwas verzichten
“Ich verzichte auf das Angebot.”
من از پیشنهاد چشم‌پوشی می‌کنم.

jemanden zu etwas zwingen (به صورت غیرمستقیم: مجبور کردن کسی به چیزی)
“Er zwang mich, auf meine Ansprüche zu verzichten.”
او مرا مجبور کرد که از ادعاهایم چشم‌پوشی کنم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich verzichte
“Ich verzichte auf den Luxus, um Geld zu sparen.”
من برای صرفه‌جویی در پول از تجملات چشم‌پوشی می‌کنم.

sie verzichtet (سوم شخص مفرد)
“Sie verzichtet auf ihren Anteil am Gewinn.”
او از سهم خود در سود چشم‌پوشی می‌کند.

sie verzichten (سوم شخص جمع)
“Sie verzichten auf den Bonus.”
آن‌ها از پاداش چشم‌پوشی می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verzichten” برای توصیف چشم‌پوشی کردن یا صرف نظر کردن از چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

134
Q

vornehmen

A

فعل “vornehmen”
به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن”، “برنامه‌ریزی کردن” یا “تصمیم گرفتن” است. این فعل به خصوص برای بیان تصمیم به انجام یک کار یا تغییر استفاده می‌شود.

معنی و مفهوم
انجام دادن (durchführen): اجرای یک عمل یا اقدام.
برنامه‌ریزی کردن (planen): تصمیم به انجام یک کار در آینده.
تصمیم گرفتن (entschließen): قصد داشتن یا تصمیم گرفتن برای انجام یک کار.
مثال‌های استفاده:
تصمیم به تغییر
“Ich habe mir vorgenommen, mehr Sport zu treiben.”
“تصمیم گرفته‌ام که بیشتر ورزش کنم.”

انجام دادن یک عمل
“Der Arzt wird die Operation morgen vornehmen.”
“پزشک عمل جراحی را فردا انجام خواهد داد.”

استفاده با ضمایر
تصمیم من

“Ich nehme mir vor, jeden Tag zu lernen.”
“من تصمیم دارم هر روز درس بخوانم.”

برنامه‌ریزی او (مونث)

“Sie hat sich vorgenommen, gesünder zu essen.”
“او تصمیم گرفته که سالم‌تر غذا بخورد.”

انجام دادن آن‌ها

“Sie nehmen sich vor, das Projekt bis Ende des Monats abzuschließen.”
“آن‌ها برنامه دارند پروژه را تا پایان ماه به اتمام برسانند.”

مثال‌های بیشتر:
برنامه‌ریزی برای آینده
“Er hat sich vorgenommen, im nächsten Jahr eine Reise zu machen.”
“او برنامه‌ریزی کرده که سال آینده سفر کند.”

تغییر سبک زندگی
“Wir nehmen uns vor, umweltfreundlicher zu leben.”
“ما تصمیم داریم به شکل دوستدار محیط زیست زندگی کنیم.”

انجام یک عمل خاص
“Die Firma wird nächste Woche wichtige Änderungen vornehmen.”
“شرکت هفته آینده تغییرات مهمی انجام خواهد داد.”

تصمیم شخصی
“Ich habe mir vorgenommen, jeden Tag eine neue Sprache zu lernen.”
“تصمیم گرفته‌ام که هر روز یک زبان جدید یاد بگیرم.”

اجرای یک برنامه
“Die Regierung hat Reformen vorgenommen, um die Wirtschaft zu stärken.”
“دولت اصلاحاتی انجام داده تا اقتصاد را تقویت کند.”

اقدام به بهبود
“Das Team hat sich vorgenommen, die Qualität ihrer Arbeit zu verbessern.”
“تیم تصمیم گرفته کیفیت کار خود را بهبود بخشد.”

شروع یک پروژه
“Sie haben sich vorgenommen, ein neues Produkt zu entwickeln.”
“آن‌ها تصمیم گرفته‌اند که یک محصول جدید توسعه دهند.”

انجام یک تغییر
“Ich werde einige Anpassungen an meinem Lebensstil vornehmen.”
“می‌خواهم تغییراتی در سبک زندگی‌ام انجام دهم.”

قصد و نیت
“Er hat sich vorgenommen, seine Ziele zu erreichen.”
“او قصد دارد به اهدافش برسد.”

برنامه‌ریزی برای تحصیلات
“Sie nimmt sich vor, ein Masterstudium zu beginnen.”
“او تصمیم دارد که تحصیلات کارشناسی ارشد خود را آغاز کند.”

تصمیم به سفر
“Wir haben uns vorgenommen, diesen Sommer nach Italien zu reisen.”
“ما تصمیم گرفته‌ایم که تابستان امسال به ایتالیا سفر کنیم.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “vornehmen” برای بیان تصمیم‌ها، برنامه‌ها و انجام اعمال مختلف استفاده کرد.

135
Q

Schon

A

قید “schon”
به زبان آلمانی به معنای “قبلاً”، “از قبل”، “هم‌اکنون” یا “همین حالا” است. این قید برای بیان وقوع یک عمل یا وضعیت در گذشته یا زودتر از انتظار استفاده می‌شود.

معنی و مفهوم
قبلاً (bereits): چیزی که قبلاً اتفاق افتاده است.
هم‌اکنون (jetzt schon): چیزی که همین حالا یا زودتر از انتظار رخ داده است.
با تأکید (tatsächlich): استفاده برای تأکید بر وقوع یک رویداد یا وضعیت.
مثال‌های استفاده:
قبلاً
“Ich habe das Buch schon gelesen.”
“من قبلاً این کتاب را خوانده‌ام.”

هم‌اکنون
“Bist du schon fertig?”
“آیا همین حالا کار را تمام کردی؟”

استفاده با ضمایر
قبلاً من

“Ich habe das schon gemacht.”
“من قبلاً این کار را انجام داده‌ام.”

هم‌اکنون او (مونث)

“Sie ist schon hier.”
“او همین حالا اینجاست.”

تأکید آن‌ها

“Sie haben schon gewonnen!”
“آن‌ها برنده شده‌اند!”

مثال‌های بیشتر:
تکمیل کار
“Er hat seine Hausaufgaben schon erledigt.”
“او تکالیفش را قبلاً انجام داده است.”

رسیدن زودتر از موعد
“Sie ist schon um 8 Uhr angekommen.”
“او همین حالا ساعت 8 رسیده است.”

وضعیت جاری
“Das Projekt ist schon abgeschlossen.”
“پروژه قبلاً به پایان رسیده است.”

تأکید بر وقوع
“Ich habe dir schon gesagt, dass es wichtig ist.”
“من قبلاً به تو گفته‌ام که این مهم است.”

اطلاع‌رسانی
“Der Termin wurde schon bestätigt.”
“وقت ملاقات قبلاً تأیید شده است.”

درخواست
“Hast du schon gegessen?”
“آیا قبلاً غذا خورده‌ای؟”

نتیجه نهایی
“Das Ergebnis steht schon fest.”
“نتیجه قبلاً مشخص شده است.”

مشاهده
“Ich habe das schon gesehen.”
“من قبلاً این را دیده‌ام.”

تغییر وضعیت
“Das Problem ist schon gelöst.”
“مشکل قبلاً حل شده است.”

اتمام فعالیت
“Wir haben schon mit der Arbeit begonnen.”
“ما قبلاً کار را شروع کرده‌ایم.”

پاسخ به سوال
“Hast du das schon gehört?”
“آیا قبلاً این را شنیده‌ای؟”

تأیید
“Ich bin schon damit einverstanden.”
“من قبلاً با آن موافقت کرده‌ام.”

تکمیل فرآیند
“Der Prozess ist schon abgeschlossen.”
“فرآیند قبلاً به پایان رسیده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “schon” برای بیان وقوع یک عمل یا وضعیت در گذشته یا زودتر از انتظار استفاده کرد.

136
Q

belegen

A

فعل “belegen”
به زبان آلمانی به معنای “اثبات کردن”، “اشغال کردن” یا “ثبت نام کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

معنی و مفهوم
اثبات کردن (nachweisen): استفاده از مدارک یا شواهد برای اثبات چیزی.
اشغال کردن (besetzen): گرفتن یا رزرو کردن یک مکان یا موقعیت.
ثبت نام کردن (sich anmelden): ثبت نام در یک دوره آموزشی، کلاس یا کارگاه.
مثال‌های استفاده:
اثبات کردن
“Er konnte seine Theorie mit zahlreichen Daten belegen.”
“او توانست نظریه خود را با داده‌های فراوان اثبات کند.”

اشغال کردن
“Die Teilnehmer haben alle Plätze im Seminarraum belegt.”
“شرکت‌کنندگان تمام صندلی‌های اتاق سمینار را اشغال کرده‌اند.”

ثبت نام کردن
“Sie hat sich für den Deutschkurs belegt.”
“او در کلاس زبان آلمانی ثبت نام کرده است.”

استفاده با ضمایر
اثبات کردن من

“Ich werde meine Aussagen mit Fakten belegen.”
“من اظهارات خود را با حقایق اثبات خواهم کرد.”

اشغال کردن او (مونث)

“Sie hat den Platz im Theater belegt.”
“او صندلی را در تئاتر رزرو کرده است.”

ثبت نام آن‌ها

“Sie haben sich für mehrere Kurse an der Universität belegt.”
“آن‌ها در چندین دوره در دانشگاه ثبت نام کرده‌اند.”

مثال‌های بیشتر:
اثبات با اسناد
“Die Dokumente belegen die Echtheit des Gemäldes.”
“مدارک، اصالت نقاشی را اثبات می‌کنند.”

اشغال یک اتاق
“Das Hotelzimmer ist bereits belegt.”
“اتاق هتل قبلاً رزرو شده است.”

ثبت نام در یک کلاس
“Er hat sich für den Mathematikkurs belegt.”
“او در کلاس ریاضی ثبت نام کرده است.”

اثبات با شواهد
“Die Zeugenaussagen belegen seine Unschuld.”
“شهادت شاهدان بی‌گناهی او را اثبات می‌کند.”

اشغال یک موقعیت
“Die Spitzenposition im Wettbewerb wurde von ihm belegt.”
“موقعیت برتر در مسابقه توسط او اشغال شده است.”

ثبت نام در یک برنامه
“Viele Studenten haben sich für das Austauschprogramm belegt.”
“بسیاری از دانشجویان در برنامه تبادل دانشجو ثبت نام کرده‌اند.”

اثبات با آمار
“Die Statistiken belegen den Erfolg der neuen Strategie.”
“آمارها موفقیت استراتژی جدید را اثبات می‌کنند.”

اشغال یک میز
“Der Tisch im Restaurant ist bereits belegt.”
“میز در رستوران قبلاً رزرو شده است.”

ثبت نام در یک ورزش
“Sie hat sich für den Yoga-Kurs belegt.”
“او در کلاس یوگا ثبت نام کرده است.”

اثبات با مقالات
“Die wissenschaftlichen Artikel belegen die Wirksamkeit des Medikaments.”
“مقالات علمی اثربخشی دارو را اثبات می‌کنند.”

اشغال یک نقش
“Die Hauptrolle im Film wurde von einem bekannten Schauspieler belegt.”
“نقش اصلی فیلم توسط یک بازیگر معروف اشغال شده است.”

ثبت نام در یک ورکشاپ
“Er hat sich für den Workshop über digitales Marketing belegt.”
“او در ورکشاپ بازاریابی دیجیتال ثبت نام کرده است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “belegen” در زمینه‌های مختلف برای اثبات، اشغال کردن یا ثبت نام کردن استفاده کرد.

137
Q

ausführlich

A

عذرخواهی می‌کنم، اشتباه متوجه شدم. در اینجا توضیح دقیق و مفصل درباره کلمه “ausführlich” ارائه می‌دهم:

کلمه “ausführlich”

صفت “ausführlich” به معنای “مفصل”، “کامل” یا “جزئیات کامل” است. این کلمه به کار می‌رود تا نشان دهد که چیزی با تمام جزئیات و به طور جامع توضیح داده شده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها

توضیح مفصل
- “Er gab eine ausführliche Erklärung des Problems.”
- او توضیح مفصلی درباره مشکل داد.

گزارش کامل
- “Der Bericht war sehr ausführlich und deckte alle wichtigen Punkte ab.”
- گزارش بسیار مفصل بود و تمامی نکات مهم را پوشش داد.

توصیف دقیق
- “Sie hat das Ereignis ausführlich beschrieben.”
- او این اتفاق را به طور مفصل توصیف کرد.

ساختار جمله

eine ausführliche Beschreibung
- “Das Buch enthält eine ausführliche Beschreibung der historischen Ereignisse.”
- کتاب شامل توضیح مفصلی از رویدادهای تاریخی است.

ausführlich erklären
- “Könnten Sie das bitte ausführlich erklären?”
- آیا می‌توانید لطفاً آن را به طور مفصل توضیح دهید؟

ausführlich besprechen
- “Wir sollten dieses Thema ausführlich besprechen.”
- ما باید این موضوع را به طور مفصل بحث کنیم.

ich erkläre ausführlich
- “Ich werde Ihnen den Prozess ausführlich erklären.”
- من فرآیند را به طور مفصل برای شما توضیح خواهم داد.

sie beschreibt ausführlich (سوم شخص مفرد)
- “Sie beschreibt ausführlich, wie man das Problem löst.”
- او به طور مفصل توضیح می‌دهد که چگونه مشکل را حل کنیم.

sie berichten ausführlich (سوم شخص جمع)
- “Sie berichten ausführlich über die Ergebnisse der Studie.”
- آن‌ها به طور مفصل درباره نتایج مطالعه گزارش می‌دهند.

خلاصه

کلمه “ausführlich” به معنای “مفصل” یا “کامل” است و برای توضیح یا توصیف چیزی با تمامی جزئیات به کار می‌رود. این صفت معمولاً در مواردی استفاده می‌شود که نیاز به توضیح یا بحث جامع و دقیق درباره موضوعی وجود دارد.