3 Flashcards

1
Q

ausgehen

A

فعل “ausgehen” به زبان آلمانی معانی مختلفی دارد که بسته به زمینه جمله تغییر می‌کند. برخی از معانی رایج این فعل عبارت‌اند از: “بیرون رفتن”، “تمام شدن” و “پایان یافتن”.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بیرون رفتن
“Wir gehen heute Abend aus.”
ما امشب بیرون می‌رویم.

تمام شدن
“Das Brot ist ausgegangen.”
نان تمام شده است.

پایان یافتن
“Der Film geht um 22 Uhr aus.”
فیلم ساعت ۱۰ شب تمام می‌شود.

ساختار جمله
بیرون رفتن (ausgehen)

“Ich gehe oft am Wochenende aus.”
من اغلب آخر هفته‌ها بیرون می‌روم.

چیزی تمام شدن (ausgehen)

“Das Benzin ist uns auf der Autobahn ausgegangen.”
بنزین ما در بزرگراه تمام شد.

چیزی پایان یافتن (ausgehen)

“Die Party ging spät in der Nacht aus.”
مهمانی دیر وقت در شب تمام شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gehe aus

“Ich gehe morgen Abend mit Freunden aus.”
من فردا شب با دوستانم بیرون می‌روم.

sie geht aus (سوم شخص مفرد)

“Sie geht selten allein aus.”
او به ندرت تنها بیرون می‌رود.

sie gehen aus (سوم شخص جمع)

“Sie gehen jeden Freitag aus.”
آن‌ها هر جمعه بیرون می‌روند.

خلاصه
فعل “ausgehen” به زبان آلمانی معانی مختلفی دارد، از جمله “بیرون رفتن”، “تمام شدن” و “پایان یافتن”. این فعل بسته به زمینه جمله معنای متفاوتی به خود می‌گیرد و برای بیان انواع مختلفی از فعالیت‌ها و وضعیت‌ها استفاده می‌شود.

بیرون رفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

auswählen

A

فعل “auswählen” به زبان آلمانی به معنای “انتخاب کردن” یا “برگزیدن” است. این فعل به عمل انتخاب کردن از بین چند گزینه یا امکان اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
انتخاب کردن
“Du kannst ein Buch aus der Bibliothek auswählen.”
تو می‌توانی یک کتاب از کتابخانه انتخاب کنی.

برگزیدن
“Wir müssen einen Ort für das Picknick auswählen.”
ما باید یک مکان برای پیک‌نیک انتخاب کنیم.

تصمیم گرفتن
“Er hat sich entschieden, welchen Kurs er auswählen möchte.”
او تصمیم گرفته است که کدام دوره را انتخاب کند.

ساختار جمله
etwas auswählen

“Ich möchte ein Geschenk für meinen Freund auswählen.”
من می‌خواهم یک هدیه برای دوستم انتخاب کنم.

aus verschiedenen Optionen auswählen

“Sie können aus verschiedenen Farben auswählen.”
شما می‌توانید از بین رنگ‌های مختلف انتخاب کنید.

sorgfältig auswählen

“Bitte wählen Sie Ihre Worte sorgfältig aus.”
لطفاً کلمات خود را با دقت انتخاب کنید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich wähle aus

“Ich wähle ein Kleid für die Party aus.”
من یک لباس برای مهمانی انتخاب می‌کنم.

sie wählt aus (سوم شخص مفرد)

“Sie wählt die besten Fotos für das Album aus.”
او بهترین عکس‌ها را برای آلبوم انتخاب می‌کند.

sie wählen aus (سوم شخص جمع)

“Sie wählen die Mitglieder des Teams aus.”
آن‌ها اعضای تیم را انتخاب می‌کنند.

خلاصه
فعل “auswählen” به معنای “انتخاب کردن” یا “برگزیدن” است و به عمل انتخاب کردن از بین چند گزینه یا امکان اشاره دارد. این فعل معمولاً برای بیان تصمیم‌گیری و انتخاب از میان گزینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

blenden

A

فعل “blenden” به زبان آلمانی به معنای “کور کردن” یا “خیره کردن” است. این فعل می‌تواند به طور مستقیم به معنای کور کردن چشم‌ها با نور شدید یا به صورت استعاری به معنای فریب دادن و مجذوب کردن کسی استفاده شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
خیره کردن با نور
“Das grelle Licht hat mich geblendet.”
نور شدید من را خیره کرد.

فریب دادن
“Der Verkäufer hat uns mit seinen Versprechungen geblendet.”
فروشنده ما را با وعده‌هایش فریب داد.

مجذوب کردن
“Seine Schönheit hat sie geblendet.”
زیبایی او او را مجذوب کرد.

ساختار جمله
jemanden blenden

“Die Sonne blendet mich, wenn ich ohne Sonnenbrille fahre.”
خورشید من را خیره می‌کند وقتی بدون عینک آفتابی رانندگی می‌کنم.

von etwas geblendet sein

“Er war von ihrem Charme geblendet.”
او توسط جذابیت او مجذوب شده بود.

durch Licht blenden

“Der Scheinwerfer hat das Reh geblendet.”
چراغ جلو ماشین گوزن را خیره کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich blende

“Ich blende die anderen Autofahrer nicht absichtlich.”
من عمداً رانندگان دیگر را خیره نمی‌کنم.

sie blendet (سوم شخص مفرد)

“Sie blendet die Kamera, um ein dramatisches Foto zu machen.”
او دوربین را خیره می‌کند تا یک عکس دراماتیک بگیرد.

sie blenden (سوم شخص جمع)

“Sie blenden uns mit ihren Lügen.”
آن‌ها با دروغ‌هایشان ما را فریب می‌دهند.

خلاصه
فعل “blenden” به معنای “کور کردن” یا “خیره کردن” است و به معنای کور کردن چشم‌ها با نور شدید یا به صورت استعاری به معنای فریب دادن و مجذوب کردن کسی استفاده می‌شود. این فعل معمولاً برای بیان تأثیر نور شدید یا فریب و جذب استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

durchqueren

A

عبور کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

einziehen

A

فعل “einziehen” به زبان آلمانی به معنای “اسباب‌کشی کردن”، “وارد شدن” یا “پذیرفتن” است. این فعل بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
اسباب‌کشی کردن
“Wir ziehen nächste Woche in unsere neue Wohnung ein.”
ما هفته آینده به آپارتمان جدیدمان اسباب‌کشی می‌کنیم.

وارد شدن به یک مکان جدید
“Sie ist gerade in ihr neues Büro eingezogen.”
او به تازگی وارد دفتر جدیدش شده است.

پذیرفتن یا جذب کردن
“Das Papier hat die Tinte schnell eingezogen.”
کاغذ به سرعت جوهر را جذب کرد.

مصادره کردن
“Die Polizei hat die Waffen eingezogen.”
پلیس اسلحه‌ها را مصادره کرد.

ساختار جمله
in ein Haus/eine Wohnung einziehen

“Er zieht im nächsten Monat in ein neues Haus ein.”
او ماه آینده به خانه جدیدی اسباب‌کشی می‌کند.

in ein Büro einziehen

“Das Unternehmen wird in ein größeres Büro einziehen.”
شرکت به یک دفتر بزرگتر نقل مکان خواهد کرد.

Tinte oder Flüssigkeit einziehen

“Der Schwamm zieht das Wasser schnell ein.”
اسفنج به سرعت آب را جذب می‌کند.

etwas einziehen

“Der Zoll hat die gefälschten Waren eingezogen.”
گمرک کالاهای تقلبی را مصادره کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich ziehe ein

“Ich ziehe am Wochenende in meine neue Wohnung ein.”
من آخر هفته به آپارتمان جدیدم اسباب‌کشی می‌کنم.

sie zieht ein (سوم شخص مفرد)

“Sie zieht im August in die Stadt ein.”
او در ماه آگوست به شهر اسباب‌کشی می‌کند.

sie ziehen ein (سوم شخص جمع)

“Sie ziehen bald in ihr neues Haus ein.”
آن‌ها به زودی به خانه جدیدشان اسباب‌کشی می‌کنند.

خلاصه
فعل “einziehen” به معنای “اسباب‌کشی کردن”، “وارد شدن” یا “پذیرفتن” است و بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. این فعل معمولاً برای بیان حرکت به یک مکان جدید، جذب مایعات یا مصادره کردن اشیاء استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

etwas ergattern

A

فعل “ergattern” به زبان آلمانی به معنای “به دست آوردن” یا “موفق به گرفتن چیزی شدن” است، معمولاً وقتی که چیزی کمیاب یا به دست آوردنش سخت باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
به دست آوردن چیزی کمیاب
“Er hat es geschafft, die letzten Karten für das Konzert zu ergattern.”
او موفق شد آخرین بلیت‌های کنسرت را به دست آورد.

با تلاش زیاد چیزی گرفتن
“Sie hat ein seltenes Buch in einem Antiquariat ergattert.”
او یک کتاب نایاب را در یک کتاب‌فروشی عتیقه به دست آورد.

موفق به گرفتن چیزی شدن
“Wir haben einen Platz in der ersten Reihe ergattert.”
ما موفق شدیم یک جایگاه در ردیف اول بگیریم.

ساختار جمله
etwas ergattern

“Ich habe endlich die neueste Ausgabe der Zeitschrift ergattert.”
من بالاخره جدیدترین شماره مجله را به دست آوردم.

schwer zu ergattern

“Die neuen Handys sind schwer zu ergattern.”
گوشی‌های جدید به سختی به دست می‌آیند.

ein Schnäppchen ergattern

“Er hat es geschafft, ein echtes Schnäppchen im Ausverkauf zu ergattern.”
او موفق شد یک معامله خوب را در حراجی به دست آورد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich ergattere

“Ich hoffe, dass ich heute Abend einen Tisch im Restaurant ergattern kann.”
امیدوارم که امشب بتوانم یک میز در رستوران به دست بیاورم.

sie ergattert (سوم شخص مفرد)

“Sie hat die letzte Eintrittskarte für die Ausstellung ergattert.”
او آخرین بلیت ورودی برای نمایشگاه را به دست آورد.

sie ergattern (سوم شخص جمع)

“Sie ergattern oft tolle Sachen auf Flohmärkten.”
آن‌ها اغلب چیزهای عالی در بازارهای دست دوم به دست می‌آورند.

خلاصه
فعل “ergattern” به معنای “به دست آوردن” یا “موفق به گرفتن چیزی شدن” است و معمولاً برای مواقعی استفاده می‌شود که چیزی کمیاب یا به دست آوردنش سخت باشد. این فعل برای بیان موفقیت در به دست آوردن چیزهای ارزشمند یا کمیاب به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

erreichen

A

عل “erreichen” به زبان آلمانی به معنای “رسیدن به”، “دست یافتن به” یا “تماس گرفتن با” است. این فعل در زمینه‌های مختلف می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رسیدن به مقصد
“Wir haben unser Ziel endlich erreicht.”
ما بالاخره به مقصد خود رسیدیم.

دست یافتن به هدف
“Sie hat ihre Karriereziele erreicht.”
او به اهداف حرفه‌ای خود دست یافته است.

تماس گرفتن با کسی
“Ich konnte ihn den ganzen Tag nicht erreichen.”
من نتوانستم تمام روز با او تماس بگیرم.

ساختار جمله
ein Ziel erreichen

“Er hat es geschafft, sein Ziel zu erreichen.”
او موفق شد به هدف خود برسد.

jemanden telefonisch erreichen

“Kann ich Sie morgen früh telefonisch erreichen?”
آیا می‌توانم فردا صبح با شما تماس بگیرم؟

einen Ort erreichen

“Wir werden die Stadt gegen Abend erreichen.”
ما عصر به شهر خواهیم رسید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich erreiche

“Ich erreiche meine Freunde meistens per E-Mail.”
من معمولاً دوستانم را از طریق ایمیل پیدا می‌کنم.

sie erreicht (سوم شخص مفرد)

“Sie erreicht immer ihre gesetzten Ziele.”
او همیشه به اهداف تعیین شده‌اش می‌رسد.

sie erreichen (سوم شخص جمع)

“Sie erreichen den Gipfel des Berges nach sechs Stunden.”
آن‌ها پس از شش ساعت به قله کوه می‌رسند.

خلاصه
فعل “erreichen” به معنای “رسیدن به”، “دست یافتن به” یا “تماس گرفتن با” است و بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. این فعل معمولاً برای بیان موفقیت در رسیدن به مقصد، دست‌یابی به اهداف یا ارتباط برقرار کردن با دیگران استفاده می‌شود.

دست پیداکردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

etwas erschaffen

A

فعل “erschaffen” به زبان آلمانی به معنای “خلق کردن”، “ایجاد کردن” یا “ساختن” است. این فعل به عمل ایجاد کردن چیزی جدید از طریق خلاقیت، کار هنری یا تلاش فکری اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
خلق کردن یک اثر هنری
“Der Künstler hat ein beeindruckendes Gemälde erschaffen.”
هنرمند یک نقاشی تاثیرگذار خلق کرده است.

ایجاد کردن یک مفهوم
“Sie haben eine neue Theorie erschaffen.”
آن‌ها یک نظریه جدید ایجاد کرده‌اند.

ساختن یک ساختار
“Die Ingenieure haben eine innovative Brücke erschaffen.”
مهندسان یک پل نوآورانه ساخته‌اند.

ساختار جمله
etwas erschaffen

“Er hat eine wundervolle Skulptur erschaffen.”
او یک مجسمه زیبا خلق کرده است.

etwas Neues erschaffen

“Die Wissenschaftler haben etwas völlig Neues erschaffen.”
دانشمندان چیزی کاملاً جدید خلق کرده‌اند.

eine Welt/ein Universum erschaffen

“Der Autor hat eine faszinierende Welt in seinem Buch erschaffen.”
نویسنده یک دنیای جذاب در کتابش خلق کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich erschaffe

“Ich möchte etwas Einzigartiges erschaffen.”
من می‌خواهم چیزی منحصر به فرد خلق کنم.

sie erschafft (سوم شخص مفرد)

“Sie erschafft gerne neue Geschichten.”
او دوست دارد داستان‌های جدیدی خلق کند.

sie erschaffen (سوم شخص جمع)

“Sie erschaffen gemeinsam ein Meisterwerk.”
آن‌ها با هم یک شاهکار خلق می‌کنند.

خلاصه
فعل “erschaffen” به معنای “خلق کردن”، “ایجاد کردن” یا “ساختن” است و به عمل ایجاد کردن چیزی جدید از طریق خلاقیت، کار هنری یا تلاش فکری اشاره دارد. این فعل معمولاً برای بیان خلق آثار هنری، ایجاد مفاهیم جدید یا ساخت سازه‌ها و دنیاهای جدید استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

erweitern

A

فعل “erweitern” به زبان آلمانی به معنای “گسترش دادن”، “افزایش دادن” یا “بسط دادن” است. این فعل به معنای بزرگتر کردن یا وسیع‌تر کردن چیزی است، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر مفهومی.

استفاده‌ها و مثال‌ها
گسترش دادن یک ساختمان
“Wir planen, unser Haus zu erweitern.”
ما قصد داریم خانه‌مان را گسترش دهیم.

افزایش دادن دانش
“Er möchte sein Wissen in diesem Bereich erweitern.”
او می‌خواهد دانش خود را در این زمینه افزایش دهد.

بسط دادن یک کسب و کار
“Die Firma hat beschlossen, ihre Geschäftstätigkeiten zu erweitern.”
شرکت تصمیم گرفته است فعالیت‌های تجاری خود را بسط دهد.

ساختار جمله
etwas erweitern

“Sie haben die Bibliothek erweitert, um mehr Bücher unterzubringen.”
آن‌ها کتابخانه را گسترش داده‌اند تا کتاب‌های بیشتری جا دهند.

sich erweitern

“Das Unternehmen erweitert sich schnell.”
شرکت به سرعت در حال گسترش است.

Kenntnisse erweitern

“Ich möchte meine Sprachkenntnisse erweitern.”
من می‌خواهم مهارت‌های زبانی خود را گسترش دهم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich erweitere

“Ich erweitere mein Netzwerk, indem ich neue Leute treffe.”
من شبکه ارتباطات خود را با ملاقات افراد جدید گسترش می‌دهم.

sie erweitert (سوم شخص مفرد)

“Sie erweitert ihr Geschäft, um mehr Kunden zu erreichen.”
او کسب‌وکار خود را گسترش می‌دهد تا به مشتریان بیشتری دست یابد.

sie erweitern (سوم شخص جمع)

“Sie erweitern ihre Produktpalette, um wettbewerbsfähig zu bleiben.”
آن‌ها دامنه محصولات خود را گسترش می‌دهند تا رقابتی باقی بمانند.

خلاصه
فعل “erweitern” به معنای “گسترش دادن”، “افزایش دادن” یا “بسط دادن” است و به معنای بزرگتر کردن یا وسیع‌تر کردن چیزی است، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر مفهومی. این فعل معمولاً برای بیان گسترش ساختمان‌ها، افزایش دانش، بسط کسب‌وکار و توسعه مهارت‌ها استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

kleben an + dat.

A

عبارت “kleben an + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “چسبیدن به” یا “متصل شدن به” است. این عبارت برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن چیزی به چیزی دیگر چسبیده یا متصل شده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
چسبیدن به سطح
“Das Poster klebt an der Wand.”
پوستر به دیوار چسبیده است.

متصل شدن به چیزی
“Der Klebstoff klebt an meinen Fingern.”
چسب به انگشتانم چسبیده است.

چسبیدن به شخصی یا چیزی به معنای وابستگی
“Das Kind klebt immer an seiner Mutter.”
کودک همیشه به مادرش چسبیده است.

ساختار جمله
etwas klebt an + Dativ

“Der Kaugummi klebt an meinem Schuh.”
آدامس به کفشم چسبیده است.

kleben an + Dativ

“Die Farbe klebt an der Bürste.”
رنگ به برس چسبیده است.

jemanden oder etwas klebt an + Dativ

“Er klebt ständig an seinem Handy.”
او همیشه به گوشی‌اش چسبیده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich klebe an + Dativ

“Ich klebe an der Aufgabe, bis sie fertig ist.”
من به کار چسبیده‌ام تا تمام شود.

sie klebt an + Dativ (سوم شخص مفرد)

“Sie klebt an ihrem Plan und lässt sich nicht ablenken.”
او به برنامه‌اش چسبیده و حواسش پرت نمی‌شود.

sie kleben an + Dativ (سوم شخص جمع)

“Sie kleben an der Tradition und ändern nichts.”
آن‌ها به سنت چسبیده‌اند و چیزی را تغییر نمی‌دهند.

خلاصه
عبارت “kleben an + Dativ” به معنای “چسبیدن به” یا “متصل شدن به” است و برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن چیزی به چیزی دیگر چسبیده یا متصل شده است. این عبارت می‌تواند به معنای چسبیدن فیزیکی یا وابستگی معنوی باشد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

konzentrieren

A

فعل “konzentrieren” به زبان آلمانی به معنای “تمرکز کردن” است. این فعل معمولاً همراه با حرف اضافه “auf” (به معنای “روی”) استفاده می‌شود و به معنای تمرکز کردن روی چیزی خاص یا فعالیتی خاص است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تمرکز کردن روی یک وظیفه
“Ich muss mich auf meine Arbeit konzentrieren.”
من باید روی کارم تمرکز کنم.

تمرکز کردن روی یک موضوع
“Sie konzentriert sich auf das Studium.”
او روی تحصیلاتش تمرکز کرده است.

تمرکز کردن روی یک هدف
“Wir konzentrieren uns auf die Verbesserung unserer Dienstleistungen.”
ما بر بهبود خدماتمان تمرکز می‌کنیم.

ساختار جمله
sich auf etwas konzentrieren

“Er konzentriert sich auf seine Karriere.”
او روی حرفه‌اش تمرکز می‌کند.

sich intensiv auf etwas konzentrieren

“Die Schüler müssen sich intensiv auf die Prüfung konzentrieren.”
دانش‌آموزان باید به شدت روی امتحان تمرکز کنند.

sich konzentrieren und Ablenkungen vermeiden

“Um produktiv zu sein, sollte man sich konzentrieren und Ablenkungen vermeiden.”
برای بهره‌وری، باید تمرکز کرد و از حواس‌پرتی‌ها جلوگیری کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich konzentriere mich

“Ich konzentriere mich auf das Lesen des Buches.”
من روی خواندن کتاب تمرکز می‌کنم.

sie konzentriert sich (سوم شخص مفرد)

“Sie konzentriert sich auf ihre Präsentation.”
او روی ارائه‌اش تمرکز کرده است.

sie konzentrieren sich (سوم شخص جمع)

“Sie konzentrieren sich auf die Vorbereitung des Projekts.”
آن‌ها روی آماده‌سازی پروژه تمرکز می‌کنند.

خلاصه
فعل “konzentrieren” به معنای “تمرکز کردن” است و معمولاً همراه با حرف اضافه “auf” برای اشاره به چیزی که روی آن تمرکز می‌شود استفاده می‌شود. این فعل برای بیان تمرکز بر وظایف، موضوعات و اهداف مختلف به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

mitkriegen

A

فعل “mitkriegen” به زبان آلمانی به معنای “متوجه شدن” یا “فهمیدن” است. این فعل در زبان محاوره‌ای استفاده می‌شود و به معنای دریافتن یا درک کردن چیزی که در حال وقوع است یا گفته شده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
متوجه شدن یک اتفاق
“Ich habe nicht mitgekriegt, was er gesagt hat.”
من متوجه نشدم که او چه گفت.

فهمیدن یک وضعیت
“Hast du mitgekriegt, dass die Party abgesagt wurde?”
آیا فهمیدی که مهمانی لغو شده است؟

درک کردن اطلاعات
“Er hat nicht mitgekriegt, dass die Frist verlängert wurde.”
او نفهمید که مهلت تمدید شده است.

ساختار جمله
etwas mitkriegen

“Ich habe mitgekriegt, dass du bald umziehst.”
من متوجه شدم که تو به زودی اسباب‌کشی می‌کنی.

nichts mitkriegen

“Er hat nichts mitgekriegt, weil er die ganze Zeit am Telefon war.”
او چیزی نفهمید چون تمام مدت در حال صحبت کردن با تلفن بود.

kaum mitkriegen

“Sie hat kaum mitgekriegt, was im Unterricht passiert ist.”
او به سختی متوجه شد که در کلاس چه اتفاقی افتاد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich kriege mit

“Ich kriege immer mit, wenn etwas Interessantes passiert.”
من همیشه متوجه می‌شوم وقتی که چیزی جالب اتفاق می‌افتد.

sie kriegt mit (سوم شخص مفرد)

“Sie kriegt alles mit, was in der Firma vor sich geht.”
او از همه چیزهایی که در شرکت می‌گذرد باخبر می‌شود.

sie kriegen mit (سوم شخص جمع)

“Sie kriegen oft nicht mit, wenn die Besprechung verschoben wird.”
آن‌ها اغلب متوجه نمی‌شوند وقتی جلسه به تعویق می‌افتد.

خلاصه
فعل “mitkriegen” به معنای “متوجه شدن” یا “فهمیدن” است و در زبان محاوره‌ای برای بیان درک یا دریافتن اطلاعات، اتفاقات یا وضعیت‌ها استفاده می‌شود. این فعل معمولاً برای اشاره به فرآیند فهمیدن چیزی که در جریان است یا گفته شده به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

pilgern

A

فعل “pilgern” به زبان آلمانی به معنای “زیارت کردن” یا “حج رفتن” است. این فعل به معنای سفر کردن به یک مکان مقدس یا دینی با هدف عبادت یا انجام مناسک مذهبی است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
زیارت کردن یک مکان مقدس
“Viele Menschen pilgern jedes Jahr nach Mekka.”
بسیاری از مردم هر سال به مکه زیارت می‌کنند.

حج رفتن
“Sie pilgerten zu Fuß nach Santiago de Compostela.”
آن‌ها پیاده به سانتیاگو ده کومپوستلا حج رفتند.

سفر دینی
“Die Gläubigen pilgerten zum heiligen Schrein.”
مؤمنان به مقبره مقدس زیارت کردند.

ساختار جمله
zu einem Ort pilgern

“Er pilgerte zum Grab seines Vorfahren.”
او به قبر اجدادش زیارت کرد.

nach einem Ort pilgern

“Sie pilgerte nach Jerusalem, um zu beten.”
او به اورشلیم زیارت کرد تا دعا کند.

für einen bestimmten Anlass pilgern

“Die Menschen pilgerten für das jährliche Fest.”
مردم برای جشن سالانه زیارت کردند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich pilgere

“Ich pilgere jedes Jahr zu einem anderen heiligen Ort.”
من هر سال به یک مکان مقدس دیگر زیارت می‌کنم.

sie pilgert (سوم شخص مفرد)

“Sie pilgert oft zu bedeutenden Kirchen in Europa.”
او اغلب به کلیساهای مهم در اروپا زیارت می‌کند.

sie pilgern (سوم شخص جمع)

“Sie pilgern gemeinsam zu einem spirituellen Retreat.”
آن‌ها به طور گروهی به یک عقب‌نشینی روحانی زیارت می‌کنند.

خلاصه
فعل “pilgern” به معنای “زیارت کردن” یا “حج رفتن” است و به معنای سفر کردن به یک مکان مقدس یا دینی با هدف عبادت یا انجام مناسک مذهبی است. این فعل معمولاً برای بیان سفرهای دینی و زیارتی استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

preisgeben

A

فعل “preisgeben”
به زبان آلمانی به معنای “فاش کردن”، “آشکار کردن” یا “رها کردن” است. این فعل بسته به زمینه جمله می‌تواند به معنای فاش کردن اطلاعات یا اسرار و یا رها کردن و تسلیم کردن چیزی باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فاش کردن اطلاعات
“Er hat seine Pläne nicht preisgegeben.”
او برنامه‌هایش را فاش نکرد.

آشکار کردن یک راز
“Sie hat das Geheimnis preisgegeben.”
او راز را فاش کرد.

رها کردن یا تسلیم کردن چیزی
“Die Soldaten mussten die Festung preisgeben.”
سربازان مجبور شدند دژ را رها کنند.

ساختار جمله
etwas preisgeben

“Er wollte seine Gedanken nicht preisgeben.”
او نمی‌خواست افکارش را فاش کند.

Informationen preisgeben

“Die Firma gibt keine vertraulichen Informationen preis.”
شرکت اطلاعات محرمانه را فاش نمی‌کند.

Geheimnisse preisgeben

“Er hat nie die Geheimnisse seiner Erfindungen preisgegeben.”
او هرگز اسرار اختراعاتش را فاش نکرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gebe preis

“Ich gebe meine persönlichen Daten nicht leichtfertig preis.”
من اطلاعات شخصی‌ام را به سادگی فاش نمی‌کنم.

sie gibt preis (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt selten Details über ihr Privatleben preis.”
او به ندرت جزئیات زندگی خصوصی‌اش را فاش می‌کند.

sie geben preis (سوم شخص جمع)

“Sie geben keine Hinweise über den neuen Film preis.”
آن‌ها هیچ سرنخی درباره فیلم جدید فاش نمی‌کنند.

خلاصه
فعل “preisgeben” به معنای “فاش کردن”، “آشکار کردن” یا “رها کردن” است و بسته به زمینه جمله می‌تواند به معنای فاش کردن اطلاعات یا اسرار و یا رها کردن و تسلیم کردن چیزی باشد. این فعل معمولاً برای بیان فاش کردن اطلاعات حساس و محرمانه یا رها کردن چیزی استفاده می‌شود.

تسلیم و واگذار کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

sich abhetzen

A

فعل “sich abhetzen”
به زبان آلمانی به معنای “عجله کردن” یا “خود را خسته کردن” است. این فعل به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد با عجله و شتاب زیاد، خود را تحت
فشار قرار داده و خسته می‌کند.

از پا انداختن

استفاده‌ها و مثال‌ها
عجله کردن
“Er hat sich abgehetzt, um den Zug zu erwischen.”
او عجله کرد تا به قطار برسد.

خود را خسته کردن
“Sie hat sich bei der Arbeit abgehetzt und ist jetzt völlig erschöpft.”
او در کار خود را خسته کرد و اکنون کاملاً خسته است.

با شتاب زیاد کار کردن
“Ich möchte mich nicht abhetzen, sondern die Arbeit in Ruhe erledigen.”
من نمی‌خواهم عجله کنم، بلکه می‌خواهم کار را با آرامش انجام دهم.

ساختار جمله
sich abhetzen

“Ich habe mich abgehetzt, um pünktlich zu sein.”
من عجله کردم تا به موقع برسم.

sich bei etwas abhetzen

“Sie hat sich bei den Vorbereitungen für die Party abgehetzt.”
او در آماده‌سازی برای مهمانی عجله کرد و خسته شد.

sich den ganzen Tag abhetzen

“Er hat sich den ganzen Tag abgehetzt und braucht jetzt eine Pause.”
او تمام روز عجله کرده و اکنون نیاز به استراحت دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich hetze mich ab

“Ich hetze mich ab, um die Deadline zu schaffen.”
من عجله می‌کنم تا به مهلت برسم.

sie hetzt sich ab (سوم شخص مفرد)

“Sie hetzt sich jeden Morgen ab, um die Kinder rechtzeitig zur Schule zu bringen.”
او هر صبح عجله می‌کند تا بچه‌ها را به موقع به مدرسه برساند.

sie hetzen sich ab (سوم شخص جمع)

“Sie hetzen sich immer ab, um ihre Arbeit rechtzeitig zu erledigen.”
آن‌ها همیشه عجله می‌کنند تا کارشان را به موقع انجام دهند.

خلاصه
فعل “sich abhetzen” به معنای “عجله کردن” یا “خود را خسته کردن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد با عجله و شتاب زیاد، خود را تحت فشار قرار داده و خسته می‌کند. این فعل معمولاً برای بیان عجله و فشار زیاد در انجام کارها استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

sich begeben in/an +akk./ zu+dat.

A

فعل “sich begeben”
به زبان آلمانی به معنای “رفتن به”، “حرکت کردن به سمت” یا “روی آوردن به” است.
این فعل معمولاً همراه با حروف اضافه “in/an” به علاوه آکوزاتیو (Akk.) یا “zu” به علاوه داتیو (Dat.) استفاده می‌شود و به معنای حرکت کردن یا رفتن به یک مکان خاص یا انجام یک کار خاص است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رفتن به یک مکان (in/an + Akk.)
“Er begab sich in das Zimmer.”
او به اتاق رفت.

“Sie begab sich an den Strand.”
او به ساحل رفت.

حرکت کردن به سمت یک مکان یا شخص (zu + Dat.)
“Wir begaben uns zu unserem Freund.”
ما به سمت دوستمان رفتیم.

“Er begab sich zu seinem Arbeitsplatz.”
او به سمت محل کارش رفت.

ساختار جمله
sich in + Akk. begeben

“Ich begebe mich in die Bibliothek, um zu studieren.”
من به کتابخانه می‌روم تا درس بخوانم.

“Sie begab sich in die Stadt, um einzukaufen.”
او به شهر رفت تا خرید کند.

sich an + Akk. begeben

“Er begab sich an die Arbeit.”
او به کار خود مشغول شد.

“Wir begaben uns an den Tisch, um zu essen.”
ما به سمت میز رفتیم تا غذا بخوریم.

sich zu + Dat. begeben

“Ich begebe mich zu meinem Arzt.”
من به سمت پزشکم می‌روم.

“Sie begab sich zu ihren Eltern.”
او به سمت والدینش رفت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich begebe mich

“Ich begebe mich in den Park, um spazieren zu gehen.”
من به پارک می‌روم تا پیاده‌روی کنم.

“Ich begebe mich zu meinem Chef, um über das Projekt zu sprechen.”
من به سمت رئیس خود می‌روم تا درباره پروژه صحبت کنم.

sie begibt sich (سوم شخص مفرد)

“Sie begibt sich an die Universität, um Vorlesungen zu halten.”
او به دانشگاه می‌رود تا سخنرانی کند.

“Sie begibt sich zu ihrem Freund, um ihm zu helfen.”
او به سمت دوستش می‌رود تا به او کمک کند.

sie begeben sich (سوم شخص جمع)

“Sie begeben sich in die Stadt, um die Sehenswürdigkeiten zu besichtigen.”
آن‌ها به شهر می‌روند تا از دیدنی‌ها بازدید کنند.

“Sie begeben sich zu ihren Verwandten, um die Feiertage zu feiern.”
آن‌ها به سمت بستگان خود می‌روند تا تعطیلات را جشن بگیرند.

خلاصه
فعل “sich begeben” به معنای “رفتن به”، “حرکت کردن به سمت” یا “روی آوردن به” است و بسته به حروف اضافه‌ای که با آن استفاده می‌شود، معنای خاصی پیدا می‌کند. این فعل معمولاً برای بیان حرکت به یک مکان خاص یا انجام یک کار خاص به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

sich verabreden

A

فعل “sich verabreden”
به زبان آلمانی به معنای “قرار گذاشتن” یا “توافق کردن برای ملاقات” است.
این فعل برای زمانی استفاده می‌شود که دو یا چند نفر تصمیم می‌گیرند در زمان و مکان مشخصی با یکدیگر ملاقات کنند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
قرار ملاقات گذاشتن
“Wir haben uns für morgen Abend verabredet.”
ما برای فردا شب قرار گذاشته‌ایم.

توافق کردن برای ملاقات
“Sie hat sich mit ihren Freunden im Café verabredet.”
او با دوستانش در کافه قرار ملاقات گذاشته است.

برنامه‌ریزی برای دیدار
“Ich habe mich mit meinem Kollegen zur Besprechung verabredet.”
من با همکارم برای یک جلسه قرار گذاشته‌ام.

ساختار جمله
sich mit jemandem verabreden

“Ich habe mich mit meiner Schwester verabredet.”
من با خواهرم قرار گذاشته‌ام.

“Er hat sich mit seinem Lehrer verabredet, um das Projekt zu besprechen.”
او با معلمش قرار گذاشته است تا درباره پروژه صحبت کند.

sich für/zu einem Zeitpunkt verabreden

“Wir haben uns für nächsten Mittwoch verabredet.”
ما برای چهارشنبه آینده قرار گذاشته‌ایم.

“Sie haben sich zu einem gemeinsamen Abendessen verabredet.”
آن‌ها برای یک شام مشترک قرار گذاشته‌اند.

sich an einem Ort verabreden

“Sie haben sich im Park verabredet.”
آن‌ها در پارک قرار گذاشته‌اند.

“Wir haben uns vor dem Kino verabredet.”
ما جلوی سینما قرار گذاشته‌ایم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich verabrede mich

“Ich verabrede mich heute Abend mit einem alten Freund.”
من امشب با یک دوست قدیمی قرار می‌گذارم.

“Ich verabrede mich mit dem Arzt, um meine Untersuchungsergebnisse zu besprechen.”
من با پزشک قرار می‌گذارم تا نتایج آزمایش‌هایم را بررسی کنیم.

sie verabredet sich (سوم شخص مفرد)

“Sie verabredet sich oft mit ihrer besten Freundin.”
او اغلب با بهترین دوستش قرار می‌گذارد.

“Sie verabredet sich mit ihrem Chef, um das Projekt zu besprechen.”
او با رئیسش قرار می‌گذارد تا پروژه را بررسی کنند.

sie verabreden sich (سوم شخص جمع)

“Sie verabreden sich jedes Wochenende zum Wandern.”
آن‌ها هر آخر هفته برای پیاده‌روی قرار می‌گذارند.

“Sie verabreden sich mit ihren Nachbarn, um ein gemeinsames Fest zu feiern.”
آن‌ها با همسایگانشان قرار می‌گذارند تا یک جشن مشترک بگیرند.

خلاصه
فعل “sich verabreden” به معنای “قرار گذاشتن” یا “توافق کردن برای ملاقات” است و برای زمانی استفاده می‌شود که دو یا چند نفر تصمیم می‌گیرند در زمان و مکان مشخصی با یکدیگر ملاقات کنند. این فعل معمولاً برای بیان برنامه‌ریزی برای دیدارها و قرارهای ملاقات به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

sich verspäten

A

فعل “sich verspäten” به زبان آلمانی به معنای “دیر کردن” یا “تاخیر داشتن” است. این فعل برای زمانی استفاده می‌شود که کسی نتواند به موقع به مقصد برسد یا در انجام کاری دیر شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
دیر کردن
“Ich habe mich heute Morgen wegen des Verkehrs verspätet.”
من امروز صبح به دلیل ترافیک دیر کردم.

تاخیر داشتن
“Der Zug hat sich um 20 Minuten verspätet.”
قطار 20 دقیقه تاخیر دارد.

نتوانستن به موقع رسیدن
“Wir haben uns wegen des schlechten Wetters verspätet.”
ما به دلیل بدی هوا دیر رسیدیم.

ساختار جمله
sich verspäten

“Er hat sich zur Besprechung verspätet.”
او برای جلسه دیر کرد.

sich um eine bestimmte Zeit verspäten

“Der Flug hat sich um eine Stunde verspätet.”
پرواز یک ساعت تاخیر دارد.

sich wegen etwas verspäten

“Sie hat sich wegen eines Unfalls auf der Straße verspätet.”
او به دلیل تصادفی در جاده دیر کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich verspäte mich

“Ich verspäte mich wahrscheinlich, weil ich noch einen Termin habe.”
احتمالاً دیر می‌کنم، چون یک قرار دیگر دارم.

sie verspätet sich (سوم شخص مفرد)

“Sie verspätet sich oft, weil sie den Bus verpasst.”
او اغلب دیر می‌کند، چون اتوبوس را از دست می‌دهد.

sie verspäten sich (سوم شخص جمع)

“Sie verspäten sich, weil der Verkehr dicht ist.”
آن‌ها دیر می‌کنند، چون ترافیک سنگین است.

خلاصه
فعل “sich verspäten” به معنای “دیر کردن” یا “تاخیر داشتن” است و برای زمانی استفاده می‌شود که کسی نتواند به موقع به مقصد برسد یا در انجام کاری دیر شود. این فعل معمولاً برای بیان وضعیت‌های تاخیر و دیر رسیدن به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

umgestalten

A

فعل “umgestalten”
به زبان آلمانی به معنای “بازسازی کردن”، “تغییر دادن” یا “طراحی مجدد کردن” است.
این فعل به معنای تغییر دادن ظاهر یا ساختار چیزی به منظور بهبود یا نوآوری است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بازسازی کردن یک فضا
“Wir haben beschlossen, das Wohnzimmer umzugestalten.”
ما تصمیم گرفتیم که اتاق نشیمن را بازسازی کنیم.

تغییر دادن ساختار یک سازمان
“Die Firma plant, ihre Abteilungen umzugestalten.”
شرکت قصد دارد بخش‌های خود را بازسازی کند.

طراحی مجدد یک محصول
“Der Designer möchte die Webseite umgestalten.”
طراح می‌خواهد وب‌سایت را بازطراحی کند.

ساختار جمله
etwas umgestalten

“Er hat sein Büro komplett umgestaltet.”
او دفتر خود را کاملاً بازسازی کرده است.

einen Raum umgestalten

“Sie haben das Kinderzimmer neu umgestaltet.”
آن‌ها اتاق کودک را مجدداً طراحی کرده‌اند.

eine Struktur umgestalten

“Wir müssen die Arbeitsprozesse umgestalten, um effizienter zu werden.”
ما باید فرآیندهای کاری را بازطراحی کنیم تا کارآمدتر شویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gestalte um

“Ich plane, mein Schlafzimmer umzugestalten.”
من قصد دارم اتاق خوابم را بازسازی کنم.

sie gestaltet um (سوم شخص مفرد)

“Sie gestaltet das alte Gebäude um, um es moderner zu machen.”
او ساختمان قدیمی را بازسازی می‌کند تا آن را مدرن‌تر کند.

sie gestalten um (سوم شخص جمع)

“Sie gestalten den Park um, um mehr Freizeitmöglichkeiten zu bieten.”
آن‌ها پارک را بازطراحی می‌کنند تا امکانات تفریحی بیشتری فراهم کنند.

خلاصه
فعل “umgestalten” به معنای “بازسازی کردن”، “تغییر دادن” یا “طراحی مجدد کردن” است و به معنای تغییر دادن ظاهر یا ساختار چیزی به منظور بهبود یا نوآوری است. این فعل معمولاً برای بیان تغییرات در فضاها، ساختارها و محصولات به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

vereinen

A

فعل “vereinen” به زبان آلمانی به معنای “متحد کردن”، “یکی کردن” یا “ترکیب کردن” است. این فعل به معنای گرد هم آوردن یا ترکیب کردن چندین عنصر به منظور ایجاد یک واحد واحد یا یکپارچه است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
متحد کردن گروه‌ها
“Das Ziel des Projekts ist es, verschiedene Gemeinschaften zu vereinen.”
هدف پروژه متحد کردن جوامع مختلف است.

یکی کردن دو یا چند چیز
“Er hat die beiden Unternehmen vereint.”
او دو شرکت را با هم ادغام کرده است.

ترکیب کردن عناصر مختلف
“Die neue Theorie vereint mehrere wissenschaftliche Ansätze.”
نظریه جدید چندین رویکرد علمی را با هم ترکیب می‌کند.

ساختار جمله
etwas vereinen

“Wir müssen unsere Kräfte vereinen, um das Problem zu lösen.”
ما باید نیروهای خود را برای حل مشکل متحد کنیم.

sich vereinen

“Die beiden Länder haben sich vereint, um gemeinsam stärker zu sein.”
دو کشور برای قوی‌تر شدن با هم متحد شدند.

mehrere Dinge vereinen

“Das Buch vereint Wissen aus verschiedenen Disziplinen.”
این کتاب دانش از رشته‌های مختلف را ترکیب می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich vereine

“Ich möchte unsere Ideen vereinen, um ein besseres Konzept zu entwickeln.”
من می‌خواهم ایده‌های ما را متحد کنم تا یک مفهوم بهتر توسعه دهیم.

sie vereint (سوم شخص مفرد)

“Sie vereint traditionelle und moderne Techniken in ihrer Kunst.”
او تکنیک‌های سنتی و مدرن را در هنر خود ترکیب می‌کند.

sie vereinen (سوم شخص جمع)

“Sie vereinen ihre Anstrengungen, um das Ziel zu erreichen.”
آن‌ها تلاش‌های خود را برای رسیدن به هدف متحد می‌کنند.

خلاصه
فعل “vereinen” به معنای “متحد کردن”، “یکی کردن” یا “ترکیب کردن” است و به معنای گرد هم آوردن یا ترکیب کردن چندین عنصر به منظور ایجاد یک واحد واحد یا یکپارچه است. این فعل معمولاً برای بیان اتحاد، ترکیب و یکپارچه‌سازی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

vorkommen in + dat.

A

عبارت “vorkommen in + Dativ”
به زبان آلمانی به معنای “پیدا شدن در”، “وجود داشتن در” یا “اتفاق افتادن در” است.
این عبارت برای اشاره به وجود یا حضور چیزی در مکان یا متن خاصی استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
وجود داشتن در یک مکان
“Diese Pflanzenart kommt nur in tropischen Regionen vor.”
این گونه گیاهی فقط در مناطق گرمسیری پیدا می‌شود.

پیدا شدن در یک متن
“Das Wort ‘vorkommen’ kommt häufig in wissenschaftlichen Texten vor.”
واژه “vorkommen” اغلب در متون علمی پیدا می‌شود.

اتفاق افتادن در یک شرایط خاص
“Solche Fehler kommen häufig in komplexen Systemen vor.”
چنین خطاهایی اغلب در سیستم‌های پیچیده اتفاق می‌افتند.

ساختار جمله
etwas kommt in etwas (Dat.) vor

“Das Thema Umweltschutz kommt in vielen Diskussionen vor.”
موضوع حفاظت از محیط زیست در بسیاری از بحث‌ها وجود دارد.

vorkommen in einem Text/Buch/Film

“Diese Figur kommt nur im ersten Kapitel des Buches vor.”
این شخصیت فقط در فصل اول کتاب ظاهر می‌شود.

vorkommen in einer Liste/einem Bericht

“Die Daten kommen in dem Bericht mehrmals vor.”
داده‌ها در گزارش چندین بار آمده‌اند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich komme vor

“Ich komme in der Liste der Teilnehmer nicht vor.”
نام من در لیست شرکت‌کنندگان نیست.

sie kommt vor (سوم شخص مفرد)

“Sie kommt in der Geschichte als Heldin vor.”
او در داستان به عنوان قهرمان ظاهر می‌شود.

sie kommen vor (سوم شخص جمع)

“Solche Ereignisse kommen in allen Kulturen vor.”
چنین رویدادهایی در همه فرهنگ‌ها وجود دارند.

خلاصه
عبارت “vorkommen in + Dativ” به معنای “پیدا شدن در”، “وجود داشتن در” یا “اتفاق افتادن در” است و برای اشاره به وجود یا حضور چیزی در مکان یا متن خاصی استفاده می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان وجود یا حضور عناصر، مفاهیم یا رویدادها در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

der Abgeordnete -n

A

اسم “der Abgeordnete”
به زبان آلمانی به معنای “نماینده” است.
این کلمه به فردی اشاره دارد که به عنوان نماینده مردم در یک مجلس قانون‌گذاری یا پارلمان انتخاب شده است.

نماینده مجلس
“Der Abgeordnete sprach im Parlament über das neue Gesetz.”
نماینده مجلس در پارلمان درباره قانون جدید صحبت کرد.

انتخاب شدن به عنوان نماینده
“Sie wurde als Abgeordnete ins Parlament gewählt.”
او به عنوان نماینده به پارلمان انتخاب شد.

نمایندگان در جلسه
“Die Abgeordneten diskutierten stundenlang über die Reformen.”
نمایندگان ساعت‌ها درباره اصلاحات بحث کردند.

ساختار جمله
der Abgeordnete (مذکر مفرد)

“Der Abgeordnete hat an der Sitzung teilgenommen.”
نماینده مجلس در جلسه شرکت کرد.

die Abgeordnete (مونث مفرد)

“Die Abgeordnete stellte ihre Vorschläge vor.”
نماینده مجلس پیشنهادهایش را ارائه داد.

die Abgeordneten (جمع)

“Die Abgeordneten stimmten über das Gesetz ab.”
نمایندگان درباره قانون رای دادند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich (به عنوان Abgeordnete)

“Ich als Abgeordnete werde meine Wähler bestmöglich vertreten.”
من به عنوان نماینده، بهترین نمایندگی را از رای‌دهندگانم خواهم کرد.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie ist eine erfahrene Abgeordnete im Parlament.”
او یک نماینده باتجربه در پارلمان است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie sind die Abgeordneten unseres Bezirks.”
آن‌ها نمایندگان منطقه ما هستند.

خلاصه
اسم “der Abgeordnete” به معنای “نماینده” است و به فردی اشاره دارد که به عنوان نماینده مردم در یک مجلس قانون‌گذاری یا پارلمان انتخاب شده است. این کلمه معمولاً برای توصیف کسانی استفاده می‌شود که در فرآیندهای دموکراتیک برای نمایندگی از مردم در نهادهای قانون‌گذاری شرکت می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

die Anlage -n

A

تاسیسات و امکانات

ساختمان و ساختار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

das Antiquariat -e

A

اسم “das Antiquariat”
به زبان آلمانی به معنای “کتاب‌فروشی دست دوم” یا “کتاب‌فروشی عتیقه” است.
این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن کتاب‌های قدیمی، دست دوم، نایاب یا عتیقه به فروش می‌رسد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
کتاب‌فروشی دست دوم
“Ich habe ein seltenes Buch in einem Antiquariat gefunden.”
من یک کتاب نایاب را در یک کتاب‌فروشی دست دوم پیدا کردم.

کتاب‌فروشی عتیقه
“Das Antiquariat hat eine beeindruckende Sammlung von Erstausgaben.”
این کتاب‌فروشی عتیقه یک مجموعه چشمگیر از چاپ‌های اول دارد.

خرید کتاب‌های قدیمی
“Er besucht regelmäßig das Antiquariat, um nach alten Büchern zu suchen.”
او به طور منظم به کتاب‌فروشی دست دوم سر می‌زند تا به دنبال کتاب‌های قدیمی بگردد.

ساختار جمله
das Antiquariat (مفرد)

“Das Antiquariat in unserer Stadt ist sehr bekannt.”
کتاب‌فروشی دست دوم در شهر ما بسیار معروف است.

die Antiquariate (جمع)

“Die Antiquariate in dieser Gegend bieten eine große Auswahl an historischen Büchern.”
کتاب‌فروشی‌های دست دوم در این منطقه یک مجموعه بزرگ از کتاب‌های تاریخی ارائه می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe im Antiquariat ein wertvolles Manuskript entdeckt.”
من در کتاب‌فروشی دست دوم یک نسخه خطی ارزشمند پیدا کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Antiquariat und liebt es, alte Bücher zu verkaufen.”
او در یک کتاب‌فروشی دست دوم کار می‌کند و عاشق فروش کتاب‌های قدیمی است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben mehrere Antiquariate in der Stadt besucht.”
آن‌ها از چندین کتاب‌فروشی دست دوم در شهر بازدید کردند.

خلاصه
اسم “das Antiquariat” به معنای “کتاب‌فروشی دست دوم” یا “کتاب‌فروشی عتیقه” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن کتاب‌های قدیمی، دست دوم، نایاب یا عتیقه به فروش می‌رسد. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی که علاقه‌مندان به کتاب‌های نایاب و قدیمی به آنجا مراجعه می‌کنند، به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

die Apotheke -n

A

داروخانه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

der Architekt -en

A

آرشیتکت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

die Architektur

A

اسم “die Architektur”
به زبان آلمانی به معنای “معماری” است.
این کلمه به هنر و علم طراحی و ساخت ساختمان‌ها و سایر سازه‌ها اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
هنر و علم طراحی ساختمان‌ها
“Die Architektur dieses Gebäudes ist beeindruckend.”
معماری این ساختمان چشمگیر است.

سبک معماری
“Er interessiert sich für moderne Architektur.”
او به معماری مدرن علاقه دارد.

تحصیل در رشته معماری
“Sie studiert Architektur an der Universität.”
او در دانشگاه معماری تحصیل می‌کند.

ساختار جمله
die Architektur (به عنوان یک رشته هنری و علمی)

“Die Architektur kombiniert Funktionalität mit Ästhetik.”
معماری عملکرد را با زیبایی‌شناسی ترکیب می‌کند.

verschiedene Architekturstile

“Die Stadt hat eine Mischung aus verschiedenen Architekturstilen.”
شهر ترکیبی از سبک‌های معماری مختلف دارد.

Einfluss der Architektur

“Die Architektur eines Gebäudes kann das Wohlbefinden seiner Bewohner beeinflussen.”
معماری یک ساختمان می‌تواند بر رفاه ساکنان آن تأثیر بگذارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bewundere die Architektur historischer Gebäude.”
من معماری ساختمان‌های تاریخی را تحسین می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie plant, nach ihrem Abschluss als Architektin zu arbeiten.”
او برنامه‌ریزی می‌کند که پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان معمار کار کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Architektur des Museums gelobt.”
آن‌ها معماری موزه را تحسین کردند.

خلاصه
اسم “die Architektur” به معنای “معماری” است و به هنر و علم طراحی و ساخت ساختمان‌ها و سایر سازه‌ها اشاره دارد. این کلمه معمولاً برای بیان سبک‌ها، تأثیرات و جنبه‌های مختلف معماری در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

die Auffahrt -en

A

اسم “die Auffahrt”
به زبان آلمانی به معنای “راه ورود”، “راه شیب‌دار” یا “رمپ” است.
این کلمه به مسیری اشاره دارد که معمولاً به سمت بالا منتهی می‌شود و
می‌تواند به ورودی خانه، پارکینگ یا حتی جاده‌ها و بزرگراه‌ها باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
راه ورود به خانه یا پارکینگ
“Die Auffahrt zu unserem Haus ist sehr steil.”
راه ورود به خانه ما بسیار شیب‌دار است.

رمپ پارکینگ
“Das Auto stand in der Auffahrt.”
ماشین در راه ورود پارک شده بود.

مسیر ورودی به بزرگراه
“Die Auffahrt zur Autobahn war wegen Bauarbeiten gesperrt.”
راه ورودی به بزرگراه به دلیل عملیات ساختمانی بسته بود.

ساختار جمله
die Auffahrt (راه ورود به خانه)

“Wir müssen die Auffahrt im Winter vom Schnee befreien.”
ما باید در زمستان راه ورود را از برف پاک کنیم.

die Auffahrt (رمپ پارکینگ)

“Die Auffahrt ist breit genug für zwei Autos.”
رمپ پارکینگ به اندازه کافی برای دو ماشین پهن است.

die Auffahrt zur Autobahn (مسیر ورودی به بزرگراه)

“Es gab einen Stau auf der Auffahrt zur Autobahn.”
در مسیر ورودی به بزرگراه ترافیک وجود داشت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe mein Auto in der Auffahrt geparkt.”
من ماشینم را در راه ورود پارک کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat Schwierigkeiten, die steile Auffahrt hinaufzufahren.”
او برای بالا رفتن از راه ورود شیب‌دار مشکل دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie reparieren die Auffahrt zur Autobahn.”
آن‌ها مسیر ورودی به بزرگراه را تعمیر می‌کنند.

خلاصه
اسم “die Auffahrt” به معنای “راه ورود”، “راه شیب‌دار” یا “رمپ” است و به مسیری اشاره دارد که معمولاً به سمت بالا منتهی می‌شود. این کلمه می‌تواند به ورودی خانه، پارکینگ یا جاده‌ها و بزرگراه‌ها اشاره داشته باشد و معمولاً برای بیان مسیرهای ورودی و راه‌های شیب‌دار استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

der Bau -ten

A

اسم “der Bau”
به زبان آلمانی به معنای “ساختمان”، “ساخت و ساز”، یا “ساختمان‌سازی” است.
این کلمه می‌تواند به فرآیند ساخت و ساز، یک پروژه ساختمانی خاص، یا
به ساختمان‌های به وجود آمده اشاره داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فرآیند ساخت و ساز
“Der Bau des neuen Hauses hat letztes Jahr begonnen.”
ساخت خانه جدید سال گذشته آغاز شد.

پروژه ساختمانی
“Der Bau der Brücke wird voraussichtlich zwei Jahre dauern.”
ساخت پل احتمالاً دو سال طول خواهد کشید.

ساختمان‌ها
“Dieser Bau ist ein Beispiel für moderne Architektur.”
این ساختمان نمونه‌ای از معماری مدرن است.

لانه حیوانات
“Der Bau des Fuchses befindet sich im Wald.”
لانه روباه در جنگل قرار دارد.

ساختار جمله
der Bau (ساختمان یا ساخت و ساز)

“Der Bau eines neuen Einkaufszentrums wurde genehmigt.”
ساخت یک مرکز خرید جدید تأیید شده است.

im Bau (در حال ساخت)

“Das Gebäude ist noch im Bau.”
ساختمان هنوز در حال ساخت است.

Bauarbeiten (کارهای ساختمانی)

“Die Bauarbeiten verursachen viel Lärm.”
کارهای ساختمانی سر و صدای زیادی ایجاد می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich arbeite am Bau dieses Projekts.”
من روی ساخت این پروژه کار می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie überwacht den Bau des neuen Krankenhauses.”
او نظارت بر ساخت بیمارستان جدید را بر عهده دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie beenden den Bau in drei Monaten.”
آن‌ها ساخت را در سه ماه به پایان می‌رسانند.

خلاصه
اسم “der Bau” به معنای “ساختمان”، “ساخت و ساز” یا “ساختمان‌سازی” است و به فرآیند ساخت و ساز، پروژه‌های ساختمانی خاص، یا ساختمان‌های به وجود آمده اشاره دارد. این کلمه می‌تواند برای توصیف انواع مختلف پروژه‌های ساختمانی و فعالیت‌های مرتبط با ساخت و ساز به کار رود. همچنین، به معنای “لانه” برای برخی حیوانات نیز استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

der Bewohner

A

اسم “der Bewohner”
به زبان آلمانی به معنای “ساکن” یا “مقیم” است.
این کلمه به فردی اشاره دارد که در یک مکان خاص، مانند خانه، آپارتمان، شهر یا کشور زندگی می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ساکن یک خانه یا آپارتمان
“Die Bewohner des Hauses sind sehr freundlich.”
ساکنان خانه بسیار دوستانه هستند.

مقیم یک شهر یا منطقه
“Die Bewohner der Stadt sind stolz auf ihre Kultur.”
ساکنان شهر به فرهنگ خود افتخار می‌کنند.

ساکن یک کشور
“Die Bewohner dieses Landes sind für ihre Gastfreundschaft bekannt.”
ساکنان این کشور به مهمان‌نوازی خود معروف هستند.

ساختار جمله
der Bewohner (ساکن یک خانه)

“Der Bewohner der Wohnung im dritten Stock hat ein neues Auto.”
ساکن آپارتمان در طبقه سوم یک ماشین جدید دارد.

die Bewohner (جمع)

“Die Bewohner des Altenheims feiern heute ein Fest.”
ساکنان خانه سالمندان امروز جشن می‌گیرند.

ein Bewohner (یک ساکن)

“Ein Bewohner des Dorfes hat den Preis gewonnen.”
یکی از ساکنان روستا جایزه را برده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bin seit zehn Jahren Bewohner dieser Stadt.”
من ده سال است که ساکن این شهر هستم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie ist die neue Bewohnerin des Hauses nebenan.”
او ساکن جدید خانه بغلی است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie sind langjährige Bewohner dieser Nachbarschaft.”
آن‌ها سال‌ها ساکن این محله بوده‌اند.

خلاصه
اسم “der Bewohner” به معنای “ساکن” یا “مقیم” است و به فردی اشاره دارد که در یک مکان خاص، مانند خانه، آپارتمان، شهر یا کشور زندگی می‌کند. این کلمه معمولاً برای توصیف افرادی که در یک مکان خاص زندگی می‌کنند به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

der Block -¨e

A

اسم “der Block” به زبان آلمانی به معنای “بلوک”، “بلوک ساختمانی”، “دفترچه” یا “تکه” است. این کلمه بسته به زمینه جمله می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بلوک ساختمانی یا آپارتمان
“Wir wohnen in einem Block in der Innenstadt.”
ما در یک بلوک آپارتمانی در مرکز شهر زندگی می‌کنیم.

دفترچه یادداشت
“Er hat alles in seinem Block notiert.”
او همه چیز را در دفترچه‌اش یادداشت کرده است.

تکه بزرگ یا بلوک از چیزی (مثلاً یخ یا چوب)
“Der Block Eis schmilzt langsam.”
بلوک یخ به آرامی در حال ذوب شدن است.

بلوک سیاسی یا اقتصادی
“Der Block der westlichen Länder traf sich zu einer Konferenz.”
بلوک کشورهای غربی برای یک کنفرانس ملاقات کردند.

ساختار جمله
der Block (بلوک ساختمانی)

“Der neue Block wurde schnell verkauft.”
بلوک جدید به سرعت فروخته شد.

der Block (دفترچه یادداشت)

“Ich habe einen neuen Block für meine Notizen gekauft.”
من یک دفترچه جدید برای یادداشت‌هایم خریدم.

der Block (تکه بزرگ)

“Ein großer Block Holz liegt im Garten.”
یک تکه بزرگ چوب در باغ است.

der Block (بلوک سیاسی یا اقتصادی)

“Der Block der europäischen Länder plant neue Maßnahmen.”
بلوک کشورهای اروپایی برنامه‌های جدیدی را تدوین می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe alle Ideen in meinem Block aufgeschrieben.”
من همه ایده‌ها را در دفترچه‌ام نوشته‌ام.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie lebt in einem Block neben dem Park.”
او در یک بلوک کنار پارک زندگی می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Block Eis in kleinere Stücke gebrochen.”
آن‌ها بلوک یخ را به تکه‌های کوچکتر شکستند.

خلاصه
اسم “der Block” به معنای “بلوک”، “بلوک ساختمانی”، “دفترچه” یا “تکه” است و بسته به زمینه جمله معانی مختلفی دارد. این کلمه می‌تواند برای توصیف ساختمان‌ها، دفترچه‌های یادداشت، تکه‌های بزرگ از مواد و همچنین بلوک‌های سیاسی یا اقتصادی استفاده شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

die Boutique -n

A

بوتیک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

das Dach -¨er

A

سقف - پشت بام

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

das Denkmal - ¨er

A

اسم “das Denkmal”
به زبان آلمانی به معنای “بنای یادبود” یا “یادمان” است. این کلمه به ساختاری اشاره دارد که به منظور یادبود شخص، واقعه یا دوره‌ای از تاریخ ساخته می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بنای یادبود تاریخی
“Das Denkmal wurde zu Ehren der Gefallenen errichtet.”
این بنای یادبود به افتخار کشته‌شدگان ساخته شده است.

یادمان فرهنگی
“Viele Touristen besuchen das berühmte Denkmal im Stadtzentrum.”
بسیاری از گردشگران از بنای یادبود مشهور در مرکز شهر بازدید می‌کنند.

یادبود شخص معروف
“Ein Denkmal für den berühmten Dichter steht im Park.”
یادبودی برای شاعر معروف در پارک قرار دارد.

ساختار جمله
das Denkmal (بنای یادبود)

“Das Denkmal wurde im Jahr 1900 gebaut.”
بنای یادبود در سال 1900 ساخته شد.

ein historisches Denkmal (یک بنای یادبود تاریخی)

“Das Schloss ist ein bedeutendes historisches Denkmal.”
قصر یک بنای یادبود تاریخی مهم است.

ein Denkmal errichten (یک بنای یادبود ساختن)

“Sie haben ein Denkmal zu Ehren des Präsidenten errichtet.”
آن‌ها یک بنای یادبود به افتخار رئیس‌جمهور ساخته‌اند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich besuche gerne historische Denkmäler.”
من دوست دارم از بناهای یادبود تاریخی بازدید کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat das Denkmal für die Opfer des Krieges besichtigt.”
او از بنای یادبود قربانیان جنگ بازدید کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das alte Denkmal restauriert.”
آن‌ها بنای یادبود قدیمی را بازسازی کرده‌اند.

خلاصه
اسم “das Denkmal” به معنای “بنای یادبود” یا “یادمان” است و به ساختاری اشاره دارد که به منظور یادبود شخص، واقعه یا دوره‌ای از تاریخ ساخته می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که به یادآوری و بزرگداشت افراد یا رویدادهای مهم اختصاص دارند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

die Drogerie -n

A

اسم “die Drogerie”
به زبان آلمانی به معنای “داروخانه” یا “فروشگاه لوازم بهداشتی و آرایشی” است. این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن محصولات بهداشتی، آرایشی، دارویی بدون نسخه و محصولات مربوط به مراقبت‌های شخصی به فروش می‌رسد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه لوازم بهداشتی و آرایشی
“Ich muss zur Drogerie gehen, um Shampoo und Zahnpasta zu kaufen.”
باید به داروخانه بروم تا شامپو و خمیر دندان بخرم.

محصولات بهداشتی و مراقبتی
“Die Drogerie bietet eine große Auswahl an Hautpflegeprodukten.”
این داروخانه انواع محصولات مراقبت از پوست را ارائه می‌دهد.

داروها و محصولات بدون نسخه
“Man kann in der Drogerie auch Vitamine und Nahrungsergänzungsmittel finden.”
در داروخانه می‌توان ویتامین‌ها و مکمل‌های غذایی را نیز پیدا کرد.

ساختار جمله
die Drogerie (داروخانه)

“Die neue Drogerie in der Stadt hat gestern eröffnet.”
داروخانه جدید در شهر دیروز افتتاح شد.

Produkte in der Drogerie

“Ich kaufe meine Kosmetikprodukte immer in der Drogerie.”
من همیشه محصولات آرایشی‌ام را از داروخانه می‌خرم.

zur Drogerie gehen

“Er ist zur Drogerie gegangen, um ein Rezept einzulösen.”
او به داروخانه رفته تا نسخه‌ای را دریافت کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich gehe jede Woche zur Drogerie, um meine Pflegeprodukte zu kaufen.”
من هر هفته به داروخانه می‌روم تا محصولات مراقبتی‌ام را بخرم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einer Drogerie und hilft Kunden bei der Auswahl der Produkte.”
او در یک داروخانه کار می‌کند و به مشتریان در انتخاب محصولات کمک می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben eine neue Drogerie in der Nähe ihres Hauses entdeckt.”
آن‌ها یک داروخانه جدید در نزدیکی خانه‌شان پیدا کرده‌اند.

خلاصه
اسم “die Drogerie” به معنای “داروخانه” یا “فروشگاه لوازم بهداشتی و آرایشی” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن محصولات بهداشتی، آرایشی، دارویی بدون نسخه و محصولات مربوط به مراقبت‌های شخصی به فروش می‌رسد. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که افراد برای خرید محصولات بهداشتی و آرایشی به آنجا مراجعه می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

das Einkaufzentrum - zentren

A

پاساژ - مرکز خرید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

das Elektrizitätswerk -e

A

اسم “das Elektrizitätswerk”
به زبان آلمانی به معنای “نیروگاه برق” یا “کارخانه برق” است. این کلمه به تأسیساتی اشاره دارد که در آن برق تولید می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نیروگاه برق
“Das Elektrizitätswerk versorgt die ganze Stadt mit Strom.”
نیروگاه برق تمام شهر را با برق تامین می‌کند.

کارخانه برق
“Das neue Elektrizitätswerk nutzt erneuerbare Energien.”
کارخانه برق جدید از انرژی‌های تجدیدپذیر استفاده می‌کند.

تولید برق
“Im Elektrizitätswerk wird Strom aus Kohle, Gas oder erneuerbaren Quellen erzeugt.”
در نیروگاه برق، برق از زغال سنگ، گاز یا منابع تجدیدپذیر تولید می‌شود.

ساختار جمله
das Elektrizitätswerk (نیروگاه برق)

“Das alte Elektrizitätswerk wird modernisiert, um effizienter zu arbeiten.”
نیروگاه برق قدیمی مدرنیزه می‌شود تا کارآمدتر کار کند.

im Elektrizitätswerk arbeiten

“Er arbeitet als Ingenieur in einem Elektrizitätswerk.”
او به عنوان مهندس در یک نیروگاه برق کار می‌کند.

das Elektrizitätswerk betreiben

“Die Firma betreibt mehrere Elektrizitätswerke in der Region.”
شرکت چندین نیروگاه برق در منطقه را اداره می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe eine Führung durch das Elektrizitätswerk gemacht, um mehr über die Stromerzeugung zu lernen.”
من یک بازدید از نیروگاه برق انجام دادم تا بیشتر درباره تولید برق بیاموزم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie ist die Leiterin des Elektrizitätswerks.”
او مدیر نیروگاه برق است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie planen, ein neues Elektrizitätswerk zu bauen.”
آن‌ها قصد دارند یک نیروگاه برق جدید بسازند.

خلاصه
اسم “das Elektrizitätswerk” به معنای “نیروگاه برق” یا “کارخانه برق” است و به تأسیساتی اشاره دارد که در آن برق تولید می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که مسئول تولید و تامین برق برای مناطق مختلف هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

die Fabrik -en

A

اسم “die Fabrik”
به زبان آلمانی به معنای “کارخانه” است. این کلمه به تأسیساتی اشاره دارد که در آن محصولات مختلف تولید یا مونتاژ می‌شوند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
کارخانه تولید
“Die Fabrik produziert jeden Tag Tausende von Autos.”
کارخانه هر روز هزاران خودرو تولید می‌کند.

کارخانه مونتاژ
“In dieser Fabrik werden elektronische Geräte zusammengebaut.”
در این کارخانه دستگاه‌های الکترونیکی مونتاژ می‌شوند.

کارخانه صنعتی
“Die neue Fabrik in der Stadt hat viele Arbeitsplätze geschaffen.”
کارخانه جدید در شهر فرصت‌های شغلی زیادی ایجاد کرده است.

ساختار جمله
die Fabrik (کارخانه)

“Die Fabrik wurde vor zehn Jahren gebaut.”
کارخانه ده سال پیش ساخته شد.

in der Fabrik arbeiten

“Er arbeitet seit Jahren in derselben Fabrik.”
او سال‌ها در همان کارخانه کار کرده است.

eine Fabrik betreiben

“Das Unternehmen betreibt mehrere Fabriken weltweit.”
شرکت چندین کارخانه در سراسر جهان را اداره می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe eine Besichtigung der Fabrik gemacht, um den Produktionsprozess zu sehen.”
من یک بازدید از کارخانه انجام دادم تا فرآیند تولید را ببینم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie leitet die Fabrik mit großer Effizienz.”
او کارخانه را با کارایی بالا مدیریت می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Fabrik modernisiert, um die Produktion zu steigern.”
آن‌ها کارخانه را مدرنیزه کردند تا تولید را افزایش دهند.

خلاصه
اسم “die Fabrik” به معنای “کارخانه” است و به تأسیساتی اشاره دارد که در آن محصولات مختلف تولید یا مونتاژ می‌شوند. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که مسئول تولید و ساخت محصولات در مقیاس صنعتی هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

die Fassade -n

A

اسم “die Fassade”
به زبان آلمانی به معنای “نما” یا “جلوی ساختمان” است.
این کلمه به بخش بیرونی یک ساختمان که به سمت خیابان یا فضای باز قرار دارد و
معمولاً طراحی و تزئین شده است، اشاره دارد. همچنین، می‌تواند به معنای ظاهر یا جلوه ظاهری یک چیز یا شخص نیز باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نما یا جلوی ساختمان
“Die Fassade des alten Gebäudes ist sehr beeindruckend.”
نمای ساختمان قدیمی بسیار چشمگیر است.

ظاهر یا جلوه ظاهری
“Er versucht, eine freundliche Fassade aufrechtzuerhalten, obwohl er gestresst ist.”
او سعی می‌کند ظاهر دوستانه‌ای حفظ کند، حتی با اینکه استرس دارد.

ساختار جمله
die Fassade (نما یا جلوی ساختمان)

“Die Fassade wurde kürzlich renoviert.”
نما به تازگی بازسازی شده است.

eine schöne Fassade

“Das Hotel hat eine schöne Fassade mit vielen Verzierungen.”
هتل یک نمای زیبا با تزئینات فراوان دارد.

hinter die Fassade schauen

“Manchmal muss man hinter die Fassade schauen, um die Wahrheit zu erkennen.”
گاهی اوقات باید پشت نما را نگاه کرد تا حقیقت را شناخت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bewundere die Fassade des neuen Museums.”
من نمای موزه جدید را تحسین می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat die Fassade ihres Hauses neu gestrichen.”
او نمای خانه‌اش را تازه رنگ کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie renovieren die Fassaden der historischen Gebäude.”
آن‌ها نماهای ساختمان‌های تاریخی را بازسازی می‌کنند.

خلاصه
اسم “die Fassade” به معنای “نما” یا “جلوی ساختمان” است و به بخش بیرونی یک ساختمان که به سمت خیابان یا فضای باز قرار دارد اشاره دارد. همچنین می‌تواند به معنای ظاهر یا جلوه ظاهری یک چیز یا شخص نیز باشد. این کلمه معمولاً برای توصیف طراحی و تزئین بخش بیرونی ساختمان‌ها و همچنین برای بیان جلوه ظاهری و نمایشی چیزها و افراد به کار می‌رود.

- نمای بیرونی-

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

der Feinkostladen -¨en

A

اسم “der Feinkostladen”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه مواد غذایی لوکس” یا “فروشگاه محصولات خوراکی ممتاز” است.
این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن محصولات غذایی با کیفیت بالا و گران‌قیمت به فروش می‌رسند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه مواد غذایی لوکس
“Der Feinkostladen bietet eine große Auswahl an exotischen Gewürzen.”
فروشگاه مواد غذایی لوکس انواع زیادی از ادویه‌های نایاب ارائه می‌دهد.

محصولات خوراکی ممتاز
“Im Feinkostladen findet man viele importierte Käsesorten.”
در فروشگاه مواد غذایی ممتاز می‌توان انواع پنیرهای وارداتی را پیدا کرد.

خرید محصولات خاص
“Wir kaufen unseren Wein immer im Feinkostladen.”
ما همیشه شراب‌مان را از فروشگاه مواد غذایی لوکس می‌خریم.

ساختار جمله
der Feinkostladen (فروشگاه مواد غذایی لوکس)

“Der neue Feinkostladen in der Stadt hat gestern eröffnet.”
فروشگاه جدید مواد غذایی لوکس در شهر دیروز افتتاح شد.

im Feinkostladen einkaufen

“Ich liebe es, im Feinkostladen einzukaufen, weil die Produkte so hochwertig sind.”
من عاشق خرید از فروشگاه مواد غذایی لوکس هستم چون محصولات بسیار با کیفیت هستند.

spezielle Produkte im Feinkostladen

“Man findet dort viele spezielle Produkte, die es im Supermarkt nicht gibt.”
می‌توان آنجا بسیاری از محصولات خاص را پیدا کرد که در سوپرمارکت نیست.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich gehe oft in den Feinkostladen, um besondere Geschenke zu kaufen.”
من اغلب به فروشگاه مواد غذایی لوکس می‌روم تا هدایای خاص بخرم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat frische Trüffel im Feinkostladen gekauft.”
او قارچ‌های تازه را از فروشگاه مواد غذایی لوکس خریده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie besuchen den Feinkostladen, um Zutaten für ein besonderes Abendessen zu kaufen.”
آن‌ها به فروشگاه مواد غذایی لوکس می‌روند تا مواد لازم برای یک شام ویژه بخرند.

خلاصه
اسم “der Feinkostladen” به معنای “فروشگاه مواد غذایی لوکس” یا “فروشگاه محصولات خوراکی ممتاز” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن محصولات غذایی با کیفیت بالا و گران‌قیمت به فروش می‌رسند. این کلمه معمولاً برای توصیف فروشگاه‌هایی استفاده می‌شود که محصولات خاص و ممتاز ارائه می‌دهند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

der Fluss -¨e

A

اسم “der Fluss”
به زبان آلمانی به معنای “رودخانه” است. این کلمه به یک جریان طبیعی آب اشاره دارد که معمولاً به سمت دریا، دریاچه یا رودخانه دیگر حرکت می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رودخانه
“Der Rhein ist ein berühmter Fluss in Deutschland.”
راین یک رودخانه معروف در آلمان است.

جریان آب
“Der Fluss fließt durch mehrere Städte.”
رودخانه از چندین شهر عبور می‌کند.

زیستگاه طبیعی
“Viele Tiere leben entlang des Flusses.”
بسیاری از حیوانات در طول رودخانه زندگی می‌کنند.

ساختار جمله
der Fluss (رودخانه)

“Der Fluss ist im Winter teilweise zugefroren.”
رودخانه در زمستان تا حدی یخ زده است.

entlang des Flusses

“Es gibt einen schönen Wanderweg entlang des Flusses.”
یک مسیر پیاده‌روی زیبا در طول رودخانه وجود دارد.

in den Fluss

“Die Kinder werfen Steine in den Fluss.”
بچه‌ها سنگ‌ها را به رودخانه می‌اندازند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich gehe oft am Fluss spazieren.”
من اغلب در کنار رودخانه قدم می‌زنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie wohnt in der Nähe eines großen Flusses.”
او در نزدیکی یک رودخانه بزرگ زندگی می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben ein Picknick am Flussufer gemacht.”
آن‌ها در کنار رودخانه پیک‌نیک برگزار کردند.

خلاصه
اسم “der Fluss” به معنای “رودخانه” است و به یک جریان طبیعی آب اشاره دارد که معمولاً به سمت دریا، دریاچه یا رودخانه دیگر حرکت می‌کند. این کلمه برای توصیف جریان‌های آب طبیعی که از مناطق مختلف عبور می‌کنند و زیستگاه‌های طبیعی را فراهم می‌آورند، استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

das Gebäude

A

اسم “das Gebäude”
به زبان آلمانی به معنای “ساختمان” است. این کلمه به هر نوع سازه‌ای که برای استفاده انسانی طراحی و ساخته شده است، اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ساختمان عمومی
“Das Rathaus ist ein beeindruckendes Gebäude.”
شهرداری یک ساختمان چشمگیر است.

ساختمان مسکونی
“Sie wohnen in einem modernen Gebäude mit vielen Wohnungen.”
آن‌ها در یک ساختمان مدرن با آپارتمان‌های زیاد زندگی می‌کنند.

ساختمان تجاری
“Das Unternehmen hat sein Hauptquartier in einem hohen Gebäude im Stadtzentrum.”
شرکت دفتر مرکزی خود را در یک ساختمان بلند در مرکز شهر دارد.

ساختار جمله
das Gebäude (ساختمان)

“Das Gebäude wurde vor fünf Jahren fertiggestellt.”
ساختمان پنج سال پیش تکمیل شد.

ein hohes Gebäude (یک ساختمان بلند)

“Von dem hohen Gebäude aus hat man eine tolle Aussicht auf die Stadt.”
از ساختمان بلند می‌توان منظره زیبایی از شهر را دید.

ein altes/neues Gebäude (یک ساختمان قدیمی/جدید)

“Das alte Gebäude wird renoviert, um modernen Standards zu entsprechen.”
ساختمان قدیمی بازسازی می‌شود تا به استانداردهای مدرن برسد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich arbeite in einem großen Gebäude im Geschäftsviertel.”
من در یک ساختمان بزرگ در منطقه تجاری کار می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein wunderschönes Gebäude am Strand gekauft.”
او یک ساختمان زیبا در ساحل خریده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie besichtigen historische Gebäude in der Altstadt.”
آن‌ها از ساختمان‌های تاریخی در بخش قدیمی شهر بازدید می‌کنند.

خلاصه
اسم “das Gebäude” به معنای “ساختمان” است و به هر نوع سازه‌ای که برای استفاده انسانی طراحی و ساخته شده است، اشاره دارد. این کلمه برای توصیف انواع مختلف ساختمان‌ها از جمله ساختمان‌های عمومی، مسکونی و تجاری به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

die Gemeinde -n

A

اسم “die Gemeinde”
به زبان آلمانی به معنای “شورا”، “اجتماع” یا “کمون” است. این کلمه به یک واحد اداری محلی که معمولاً شامل یک شهر، یک روستا یا یک بخش از شهر است، اشاره دارد. همچنین می‌تواند به معنای یک اجتماع مذهبی یا گروهی از افراد با منافع مشترک باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
واحد اداری محلی
“Die Gemeinde hat beschlossen, einen neuen Park zu bauen.”
شورا تصمیم گرفته است که یک پارک جدید بسازد.

اجتماع مذهبی
“Die Mitglieder der Gemeinde treffen sich jeden Sonntag in der Kirche.”
اعضای اجتماع مذهبی هر یکشنبه در کلیسا ملاقات می‌کنند.

گروه با منافع مشترک
“Die Gemeinde der Künstler organisiert eine jährliche Ausstellung.”
اجتماع هنرمندان یک نمایشگاه سالانه برگزار می‌کند.

ساختار جمله
die Gemeinde (واحد اداری)

“Die Gemeinde hat viele Projekte zur Verbesserung der Infrastruktur gestartet.”
شورا بسیاری از پروژه‌ها را برای بهبود زیرساخت‌ها آغاز کرده است.

in der Gemeinde

“Er ist ein aktives Mitglied in der Gemeinde.”
او یک عضو فعال در شورا است.

für die Gemeinde arbeiten

“Sie arbeitet als Verwaltungsangestellte für die Gemeinde.”
او به عنوان کارمند اداری برای شورا کار می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich engagiere mich in der Gemeinde, um unser Viertel zu verbessern.”
من در شورا فعالیت می‌کنم تا محله‌مان را بهبود بخشم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie ist die Bürgermeisterin der Gemeinde.”
او شهردار شورا است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben gemeinsam ein Fest für die ganze Gemeinde organisiert.”
آن‌ها با هم یک جشن برای تمام اجتماع سازماندهی کرده‌اند.

خلاصه
اسم “die Gemeinde” به معنای “شورا”، “اجتماع” یا “کمون” است و به یک واحد اداری محلی، یک اجتماع مذهبی یا گروهی از افراد با منافع مشترک اشاره دارد. این کلمه برای توصیف نهادهای محلی، اجتماعی و مذهبی به کار می‌رود که در آن‌ها افراد برای هدفی مشترک با هم همکاری می‌کنند.

انجمن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

der Hintergrund - ¨e

A

پس زمینه - بک گراند

اسم “der Hintergrund” به زبان آلمانی به معنای “پس‌زمینه”، “پشت صحنه” یا “زمینه” است. این کلمه به بخشی از تصویر، صحنه، یا موقعیت اشاره دارد که در پشت یا پس زمینه قرار دارد، همچنین می‌تواند به معنای عوامل یا اطلاعات پشت یک موضوع یا رویداد باشد.

پس‌زمینه یک تصویر
“Im Hintergrund des Fotos sieht man die Berge.”
در پس‌زمینه عکس می‌توان کوه‌ها را دید.

پشت صحنه یک رویداد یا فعالیت
“Er arbeitet im Hintergrund, um alles zu organisieren.”
او در پشت صحنه کار می‌کند تا همه چیز را سازماندهی کند.

زمینه یا دلایل پشت یک موضوع
“Wir müssen die Hintergründe dieser Entscheidung verstehen.”
ما باید دلایل پشت این تصمیم را درک کنیم.

ساختار جمله
der Hintergrund (پس‌زمینه)

“Der Hintergrund des Bildes ist wunderschön gestaltet.”
پس‌زمینه تصویر به زیبایی طراحی شده است.

im Hintergrund (در پس‌زمینه)

“Im Hintergrund der Geschichte gibt es viele interessante Details.”
در پس‌زمینه داستان جزئیات جالب زیادی وجود دارد.

aus dem Hintergrund (از پشت صحنه)

“Er hat den Plan aus dem Hintergrund geleitet.”
او از پشت صحنه این طرح را هدایت کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich möchte den Hintergrund dieser Tradition besser verstehen.”
من می‌خواهم زمینه این سنت را بهتر درک کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat das Bild mit einem schönen Hintergrund gemalt.”
او تصویر را با یک پس‌زمینه زیبا نقاشی کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie arbeiten im Hintergrund, um das Event zu koordinieren.”
آن‌ها در پشت صحنه کار می‌کنند تا رویداد را هماهنگ کنند.

خلاصه
اسم “der Hintergrund” به معنای “پس‌زمینه”، “پشت صحنه” یا “زمینه” است و به بخشی از تصویر، صحنه، یا موقعیت اشاره دارد که در پشت یا پس‌زمینه قرار دارد. همچنین می‌تواند به معنای عوامل یا اطلاعات پشت یک موضوع یا رویداد باشد. این کلمه برای توصیف جزئیات پس‌زمینه در تصاویر، عوامل پشت صحنه در رویدادها، و زمینه‌ها یا دلایل مربوط به موضوعات مختلف به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

das Kaffeehaus - ¨er

A

اسم “das Kaffeehaus”
به زبان آلمانی به معنای “کافه” یا “قهوه‌خانه” است.
این کلمه به مکانی اشاره دارد که در آن قهوه، نوشیدنی‌ها و معمولاً میان‌وعده‌ها سرو می‌شوند و
مردم برای استراحت، ملاقات یا کار به آنجا می‌روند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
کافه
“Das Kaffeehaus in der Altstadt ist sehr gemütlich.”
کافه در بخش قدیمی شهر بسیار دنج است.

محل ملاقات
“Wir treffen uns jeden Sonntag im Kaffeehaus.”
ما هر یکشنبه در کافه ملاقات می‌کنیم.

محل استراحت و کار
“Viele Menschen kommen ins Kaffeehaus, um zu lesen oder zu arbeiten.”
بسیاری از مردم به کافه می‌آیند تا مطالعه کنند یا کار کنند.

ساختار جمله
das Kaffeehaus (کافه)

“Das Kaffeehaus bietet eine große Auswahl an Kuchen und Gebäck.”
کافه انواع زیادی از کیک‌ها و شیرینی‌ها را ارائه می‌دهد.

im Kaffeehaus sein (در کافه بودن)

“Ich bin gerade im Kaffeehaus und genieße einen Cappuccino.”
من الان در کافه هستم و یک کاپوچینو می‌نوشم.

ins Kaffeehaus gehen (به کافه رفتن)

“Wir gehen nach der Arbeit ins Kaffeehaus.”
ما بعد از کار به کافه می‌رویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich verbringe gerne meine Nachmittage im Kaffeehaus.”
من دوست دارم بعدازظهرهای خود را در کافه بگذرانم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat sich mit ihrer Freundin im Kaffeehaus verabredet.”
او با دوستش در کافه قرار گذاشته است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie arbeiten oft im Kaffeehaus, weil es dort ruhig ist.”
آن‌ها اغلب در کافه کار می‌کنند چون آنجا آرام است.

خلاصه
اسم “das Kaffeehaus” به معنای “کافه” یا “قهوه‌خانه” است و به مکانی اشاره دارد که در آن قهوه، نوشیدنی‌ها و معمولاً میان‌وعده‌ها سرو می‌شوند و مردم برای استراحت، ملاقات یا کار به آنجا می‌روند. این کلمه برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که افراد برای گذراندن وقت، ملاقات با دوستان یا انجام کارهای خود به آنجا می‌روند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

das Kaiserreich

A

قلمرو حکومت قیصر- امپراطوری

اسم “das Kaiserreich” به زبان آلمانی به معنای “امپراتوری” است. این کلمه به یک قلمرو یا کشور که تحت سلطه یک امپراتور یا قیصر قرار دارد، اشاره دارد.

امپراتوری تاریخی
“Das Römische Kaiserreich war eines der mächtigsten Reiche der Antike.”
امپراتوری روم یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌های باستان بود.

امپراتوری آلمان
“Das Deutsche Kaiserreich wurde 1871 gegründet.”
امپراتوری آلمان در سال 1871 تأسیس شد.

حکومت تحت سلطه امپراتور
“Das Kaiserreich erstreckte sich über ein weites Gebiet.”
امپراتوری بر منطقه وسیعی گسترش یافت.

ساختار جمله
das Kaiserreich (امپراتوری)

“Das Kaiserreich hatte eine komplexe Verwaltung.”
امپراتوری دارای یک اداره پیچیده بود.

im Kaiserreich (در امپراتوری)

“Im Kaiserreich herrschte ein strenges Gesetz.”
در امپراتوری قوانین سختگیرانه‌ای حکمفرما بود.

das Ende des Kaiserreichs (پایان امپراتوری)

“Das Ende des Kaiserreichs brachte viele Veränderungen mit sich.”
پایان امپراتوری تغییرات زیادی را به همراه داشت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich interessiere mich für die Geschichte des Deutschen Kaiserreichs.”
من به تاریخ امپراتوری آلمان علاقه‌مند هستم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein Buch über das Römische Kaiserreich gelesen.”
او کتابی درباره امپراتوری روم خوانده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben eine Ausstellung über das Chinesische Kaiserreich besucht.”
آن‌ها از یک نمایشگاه درباره امپراتوری چین بازدید کرده‌اند.

خلاصه
اسم “das Kaiserreich” به معنای “امپراتوری” است و به یک قلمرو یا کشور که تحت سلطه یک امپراتور یا قیصر قرار دارد، اشاره دارد. این کلمه برای توصیف امپراتوری‌های تاریخی و سیاسی استفاده می‌شود و معمولاً به حکومت‌هایی اطلاق می‌شود که در آن‌ها امپراتور بر سر قدرت است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

das Kaufhaus -¨er

A

اسم “das Kaufhaus”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه بزرگ” یا “دپارتمان استور” است.
این کلمه به یک نوع فروشگاه بزرگ اشاره دارد که در آن انواع مختلفی از کالاها از جمله لباس، لوازم خانگی، محصولات الکترونیکی و غیره به فروش می‌رسد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه بزرگ
“Das Kaufhaus bietet eine große Auswahl an Waren.”
فروشگاه بزرگ انواع زیادی از کالاها را ارائه می‌دهد.

مکان خرید عمومی
“Viele Menschen gehen am Wochenende ins Kaufhaus, um einzukaufen.”
بسیاری از مردم آخر هفته‌ها به فروشگاه بزرگ می‌روند تا خرید کنند.

تخفیفات و فروش ویژه
“Das Kaufhaus hat diese Woche viele Sonderangebote.”
فروشگاه بزرگ این هفته تخفیفات ویژه زیادی دارد.

ساختار جمله
das Kaufhaus (فروشگاه بزرگ)

“Das Kaufhaus liegt im Stadtzentrum und ist leicht erreichbar.”
فروشگاه بزرگ در مرکز شهر قرار دارد و به راحتی قابل دسترسی است.

im Kaufhaus einkaufen

“Ich gehe ins Kaufhaus, um neue Kleidung zu kaufen.”
من به فروشگاه بزرگ می‌روم تا لباس‌های جدید بخرم.

Abteilungen im Kaufhaus

“Es gibt eine Elektronikabteilung im dritten Stock des Kaufhauses.”
یک بخش الکترونیکی در طبقه سوم فروشگاه بزرگ وجود دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich arbeite in einem Kaufhaus und helfe Kunden bei der Auswahl ihrer Einkäufe.”
من در یک فروشگاه بزرگ کار می‌کنم و به مشتریان در انتخاب خریدهایشان کمک می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie verbringt gerne Zeit im Kaufhaus und schaut sich die neuesten Modetrends an.”
او دوست دارد وقتش را در فروشگاه بزرگ بگذراند و به جدیدترین مدها نگاه کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben im Kaufhaus viele Geschenke für Weihnachten gekauft.”
آن‌ها در فروشگاه بزرگ هدایای زیادی برای کریسمس خریدند.

خلاصه
اسم “das Kaufhaus” به معنای “فروشگاه بزرگ” یا “دپارتمان استور” است و به یک نوع فروشگاه بزرگ اشاره دارد که در آن انواع مختلفی از کالاها به فروش می‌رسد. این کلمه برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که مردم برای خرید انواع کالاها به آنجا مراجعه می‌کنند.

48
Q

der Kenner

A

خبره - متخصص و کارشناس

اسم “der Kenner” به زبان آلمانی به معنای “متخصص”، “خبره” یا “شناسا” است. این کلمه به فردی اشاره دارد که در یک زمینه خاص دانش و تجربه زیادی دارد و می‌تواند در مورد آن به صورت دقیق و با تخصص صحبت کند.

متخصص در یک زمینه
“Er ist ein Kenner der Kunstgeschichte.”
او یک متخصص در تاریخ هنر است.

خبره در یک موضوع
“Die Weinkenner haben den neuen Jahrgang probiert.”
خبرگان شراب، محصول سال جدید را امتحان کردند.

شناسا یا متخصص غذا
“Als Kenner der französischen Küche empfiehlt er dieses Restaurant.”
به عنوان یک شناسا در آشپزی فرانسوی، این رستوران را توصیه می‌کند.

ساختار جمله
der Kenner (متخصص)

“Der Kenner erkennt sofort die Qualität des Gemäldes.”
متخصص فوراً کیفیت نقاشی را تشخیص می‌دهد.

ein Kenner sein

“Er ist ein Kenner der klassischen Musik.”
او یک متخصص در موسیقی کلاسیک است.

unter Kennern (در میان خبرگان)

“Dieses Buch ist unter Kennern sehr bekannt.”
این کتاب در میان خبرگان بسیار معروف است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bin kein Kenner, aber ich weiß, dass dieser Wein sehr gut ist.”
من متخصص نیستم، اما می‌دانم که این شراب بسیار خوب است.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie gilt als Kennerin der modernen Literatur.”
او به عنوان متخصص در ادبیات مدرن شناخته می‌شود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie sind Kenner der italienischen Oper.”
آن‌ها خبرگان اپرای ایتالیایی هستند.

خلاصه
اسم “der Kenner” به معنای “متخصص”، “خبره” یا “شناسا” است و به فردی اشاره دارد که در یک زمینه خاص دانش و تجربه زیادی دارد و می‌تواند به صورت دقیق و با تخصص در مورد آن صحبت کند. این کلمه معمولاً برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که در زمینه‌های مختلفی مانند هنر، موسیقی، شراب و غذا دانش و تجربه بالایی دارند.

49
Q

die Keramik

A

سفال - سرامیک

50
Q

der Kern -e

A

مغز - هسته -دانه تخم

اسم “der Kern”
به زبان آلمانی به معنای “هسته”، “مغز”، “نکته اصلی” یا “جوهره” است. این کلمه می‌تواند به معنای بخش مرکزی یا اساسی چیزی، چه به صورت فیزیکی و چه به صورت مفهومی، باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
هسته یک میوه
“Der Apfel hat einen kleinen Kern in der Mitte.”
سیب یک هسته کوچک در وسط دارد.

مرکز یا بخش اساسی
“Der Kern des Problems ist mangelnde Kommunikation.”
نکته اصلی مشکل، کمبود ارتباط است.

جوهره یا اصل موضوع
“Der Kern der Geschichte ist eine Lektion über Freundschaft.”
جوهره داستان یک درس درباره دوستی است.

هسته اتمی
“Der Kern eines Atoms besteht aus Protonen und Neutronen.”
هسته یک اتم از پروتون‌ها و نوترون‌ها تشکیل شده است.

ساختار جمله
der Kern (هسته یا مغز)

“Man sollte den Kern der Pfirsiche vor dem Essen entfernen.”
باید هسته هلوها را قبل از خوردن جدا کرد.

im Kern (در اصل)

“Im Kern geht es um Vertrauen.”
در اصل، موضوع درباره اعتماد است.

zum Kern kommen (به اصل موضوع رسیدن)

“Lass uns zum Kern der Sache kommen.”
بگذار به اصل موضوع برسیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe den Kern der Diskussion schnell verstanden.”
من به سرعت نکته اصلی بحث را فهمیدم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat den Kern des Problems erkannt.”
او نکته اصلی مشکل را تشخیص داد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Kern der Theorie gut erklärt.”
آن‌ها جوهره نظریه را به خوبی توضیح دادند.

خلاصه
اسم “der Kern” به معنای “هسته”، “مغز”، “نکته اصلی” یا “جوهره” است و می‌تواند به بخش مرکزی یا اساسی چیزی، چه به صورت فیزیکی و چه به صورت مفهومی، اشاره داشته باشد. این کلمه معمولاً برای توصیف هسته میوه‌ها، مرکز مشکلات یا مسائل، جوهره داستان‌ها و هسته‌های اتمی استفاده می‌شود.

51
Q

der Kontrast -e

A

تضاد

اسم “der Kontrast” به زبان آلمانی به معنای “تضاد” یا “کنتراست” است. این کلمه به تفاوت آشکار بین دو یا چند چیز اشاره دارد که معمولاً به صورت بصری یا مفهومی دیده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تضاد بصری
“Der Kontrast zwischen den dunklen und hellen Farben macht das Bild lebendig.”
تضاد بین رنگ‌های تیره و روشن تصویر را زنده می‌کند.

تضاد مفهومی
“Es gibt einen starken Kontrast zwischen ihren Meinungen.”
بین نظرات آن‌ها تضاد زیادی وجود دارد.

کنتراست در عکاسی
“Er erhöhte den Kontrast im Foto, um die Details hervorzuheben.”
او کنتراست عکس را افزایش داد تا جزئیات بیشتر نمایان شود.

ساختار جمله
der Kontrast (تضاد)

“Der Kontrast zwischen Arm und Reich wird immer deutlicher.”
تضاد بین فقیر و غنی هر روز آشکارتر می‌شود.

im Kontrast zu (در تضاد با)

“Im Kontrast zu ihrem Bruder ist sie sehr ruhig.”
در تضاد با برادرش، او بسیار آرام است.

einen Kontrast bilden (ایجاد کردن تضاد)

“Die modernen Gebäude bilden einen Kontrast zu den historischen Bauwerken.”
ساختمان‌های مدرن در تضاد با سازه‌های تاریخی هستند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich mag den Kontrast zwischen den Farben in diesem Gemälde.”
من تضاد بین رنگ‌ها در این نقاشی را دوست دارم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie bemerkte den starken Kontrast zwischen den beiden Stilen.”
او تضاد شدید بین دو سبک را متوجه شد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie nutzen den Kontrast, um ihre Argumente zu verstärken.”
آن‌ها از تضاد استفاده می‌کنند تا استدلال‌هایشان را تقویت کنند.

خلاصه
اسم “der Kontrast” به معنای “تضاد” یا “کنتراست” است و به تفاوت آشکار بین دو یا چند چیز اشاره دارد که می‌تواند به صورت بصری یا مفهومی دیده شود. این کلمه معمولاً برای توصیف تفاوت‌های آشکار در رنگ‌ها، نظرات، سبک‌ها و جزئیات مختلف به کار می‌رود.

52
Q

die Konzerthalle -n

A

سالن کنسرت

53
Q

die Kunstgalerie -n

A

گالری آثار هنری

54
Q

das Lokal -e

lokal#

A

اسم “das Lokal”
به زبان آلمانی به معنای “محل” یا “رستوران” است. این کلمه به مکانی اشاره دارد که مردم می‌توانند غذا بخورند، نوشیدنی بنوشند یا وقت خود را با دیگران بگذرانند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رستوران
“Wir haben ein nettes Lokal gefunden, wo man gut essen kann.”
ما یک رستوران خوب پیدا کردیم که می‌توان در آن خوب غذا خورد.

کافه یا بار
“Das Lokal ist abends immer sehr belebt.”
کافه یا بار در شب‌ها همیشه بسیار شلوغ است.

محل یا مکان عمومی
“Das Lokal hat eine gemütliche Atmosphäre.”
این مکان دارای جوی دنج و راحت است.

ساختار جمله
das Lokal (رستوران یا کافه)

“Wir treffen uns um 19 Uhr im Lokal.”
ما ساعت ۱۹ در رستوران ملاقات می‌کنیم.

ein gemütliches Lokal (یک محل دنج)

“Das ist ein gemütliches Lokal mit leckerem Essen.”
این یک محل دنج با غذای خوشمزه است.

im Lokal sein (در محل بودن)

“Ich bin gerade im Lokal und warte auf dich.”
من الان در رستوران هستم و منتظر تو هستم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe gestern ein neues Lokal ausprobiert.”
من دیروز یک رستوران جدید را امتحان کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet als Kellnerin in einem beliebten Lokal.”
او به عنوان پیشخدمت در یک رستوران محبوب کار می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das Lokal für die Feier reserviert.”
آن‌ها رستوران را برای جشن رزرو کرده‌اند.

خلاصه
اسم “das Lokal” به معنای “محل” یا “رستوران” است و به مکانی اشاره دارد که مردم می‌توانند غذا بخورند، نوشیدنی بنوشند یا وقت خود را با دیگران بگذرانند. این کلمه معمولاً برای توصیف رستوران‌ها، کافه‌ها و مکان‌های عمومی استفاده می‌شود که مردم برای استراحت و تفریح به آنجا می‌روند.

55
Q

der Marmor

A

اسم “der Marmor”
به زبان آلمانی به معنای “مرمر” است. مرمر نوعی سنگ طبیعی است که به دلیل زیبایی و دوامش در معماری، مجسمه‌سازی و دکوراسیون داخلی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
استفاده در ساختمان‌ها
“Die Säulen des Gebäudes sind aus weißem Marmor gefertigt.”
ستون‌های ساختمان از مرمر سفید ساخته شده‌اند.

مجسمه‌سازی
“Die Statue wurde aus einem einzigen Block Marmor gehauen.”
مجسمه از یک قطعه مرمر تراشیده شده است.

دکوراسیون داخلی
“Der Tisch in der Küche hat eine Platte aus schwarzem Marmor.”
میز در آشپزخانه دارای سطحی از مرمر سیاه است.

ساختار جمله
der Marmor (مرمر)

“Der Boden im Foyer ist mit poliertem Marmor ausgelegt.”
کف ورودی با مرمر صیقلی پوشیده شده است.

aus Marmor (از مرمر)

“Das Denkmal wurde aus Marmor gefertigt.”
یادبود از مرمر ساخته شده است.

eine Marmorplatte (یک صفحه مرمر)

“Die Küche hat eine Arbeitsplatte aus Marmor.”
آشپزخانه یک صفحه کاری از مرمر دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich liebe die Eleganz von Marmor in der Innenarchitektur.”
من به ظرافت مرمر در دکوراسیون داخلی علاقه دارم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat eine Statue aus Marmor in ihrem Garten.”
او یک مجسمه مرمر در باغ خود دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie entschieden sich, den Boden des Badezimmers mit Marmor zu verlegen.”
آن‌ها تصمیم گرفتند کف حمام را با مرمر بپوشانند.

خلاصه
اسم “der Marmor” به معنای “مرمر” است و به نوعی سنگ طبیعی اشاره دارد که به دلیل زیبایی و دوامش در معماری، مجسمه‌سازی و دکوراسیون داخلی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این کلمه معمولاً برای توصیف استفاده‌های مختلف از مرمر در ساخت و ساز و طراحی داخلی به کار می‌رود.

56
Q

die Moschee -n

A

“Moschee”
تلفظ می‌شود موشِه
بنابراین بعد از “ش” (sch)، بقیه کلمه را “e” (که مانند “اِ” در فارسی تلفظ می‌شود) تلفظ کنید.

تلفظ صحیح:
Moschee: موشِه
با تلفظ صحیح این کلمه به شکل “موشِه”، از ایجاد هرگونه سوءتفاهم جلوگیری خواهید کرد.

کلمه “Moschee” را به‌صورت دقیق و آرام تلفظ کنید تا از هرگونه سوءتفاهم جلوگیری شود.

تلفظ صحیح کلمه “Moschee” به آلمانی “موشِه” (/moˈʃeː/) است.

اسم “die Moschee” به زبان آلمانی به معنای “مسجد” است. مسجد مکانی است که مسلمانان در آن برای نماز و عبادت گرد هم می‌آیند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
محل عبادت مسلمانان
“Die Moschee ist ein wichtiger Ort für die muslimische Gemeinschaft.”
مسجد یک مکان مهم برای جامعه مسلمانان است.

معماری مذهبی
“Die große Moschee in der Stadt hat eine beeindruckende Kuppel.”
مسجد بزرگ در شهر دارای یک گنبد چشمگیر است.

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی
“In der Moschee finden auch viele soziale und kulturelle Veranstaltungen statt.”
در مسجد بسیاری از برنامه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز برگزار می‌شود.

ساختار جمله
die Moschee (مسجد)

“Die Moschee wurde vor fünf Jahren erbaut.”
مسجد پنج سال پیش ساخته شد.

in die Moschee gehen (به مسجد رفتن)

“Er geht jeden Freitag in die Moschee, um das Freitagsgebet zu verrichten.”
او هر جمعه به مسجد می‌رود تا نماز جمعه را ادا کند.

eine Moschee besuchen (بازدید از مسجد)

“Touristen dürfen die Moschee außerhalb der Gebetszeiten besuchen.”
گردشگران مجاز به بازدید از مسجد خارج از زمان‌های نماز هستند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich besuche regelmäßig die Moschee, um zu beten.”
من به طور منظم به مسجد می‌روم تا نماز بخوانم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat die Moschee in Istanbul besucht und war von der Architektur beeindruckt.”
او از مسجد استانبول بازدید کرده و از معماری آن تحت تأثیر قرار گرفته است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben eine neue Moschee in ihrer Nachbarschaft eröffnet.”
آن‌ها یک مسجد جدید در محله خود افتتاح کرده‌اند.

خلاصه
اسم “die Moschee” به معنای “مسجد” است و به مکانی اشاره دارد که مسلمانان در آن برای نماز و عبادت گرد هم می‌آیند. این کلمه برای توصیف معماری مذهبی، محل‌های عبادت و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی مرتبط با جوامع مسلمان به کار می‌رود.

57
Q

der Nachtklub -s

A

اسم “der Nachtklub” به زبان آلمانی به معنای “کلوپ شبانه” یا “نایت کلاب” است. این کلمه به مکانی اشاره دارد که مردم شب‌ها برای رقصیدن، گوش دادن به موسیقی، نوشیدن و تفریح به آنجا می‌روند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
کلوپ شبانه
“Der Nachtklub ist bis in die frühen Morgenstunden geöffnet.”
کلوپ شبانه تا اوایل صبح باز است.

محل تفریح شبانه
“Viele junge Leute besuchen den Nachtklub am Wochenende.”
بسیاری از جوانان آخر هفته به کلوپ شبانه می‌روند.

موسیقی و رقص
“Im Nachtklub spielt immer laute Musik.”
در کلوپ شبانه همیشه موسیقی بلند پخش می‌شود.

ساختار جمله
der Nachtklub (کلوپ شبانه)

“Der Nachtklub befindet sich im Stadtzentrum.”
کلوپ شبانه در مرکز شهر قرار دارد.

im Nachtklub tanzen (رقصیدن در کلوپ شبانه)

“Sie tanzen gerne im Nachtklub.”
آن‌ها دوست دارند در کلوپ شبانه برقصند.

in den Nachtklub gehen (به کلوپ شبانه رفتن)

“Wir gehen heute Abend in den Nachtklub.”
ما امشب به کلوپ شبانه می‌رویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe letztes Wochenende einen neuen Nachtklub ausprobiert.”
من آخر هفته گذشته یک کلوپ شبانه جدید را امتحان کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet als DJ in einem beliebten Nachtklub.”
او به عنوان دی‌جی در یک کلوپ شبانه محبوب کار می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Nachtklub für eine private Party gemietet.”
آن‌ها کلوپ شبانه را برای یک مهمانی خصوصی اجاره کرده‌اند.

خلاصه
اسم “der Nachtklub” به معنای “کلوپ شبانه” یا “نایت کلاب” است و به مکانی اشاره دارد که مردم شب‌ها برای رقصیدن، گوش دادن به موسیقی، نوشیدن و تفریح به آنجا می‌روند. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که فعالیت‌های شبانه و تفریحات شبانه در آن‌ها برگزار می‌شود.

58
Q

der Pfeil -e

A

اسم “der Pfeil”
به زبان آلمانی به معنای “پیکان” یا “فلش” است.
این کلمه به یک ابزار یا نماد اشاره دارد که به شکل یک پیکان است و می‌تواند در تیراندازی یا به عنوان نشانگر جهت استفاده شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
پیکان برای تیراندازی
“Der Bogenschütze schoss den Pfeil in die Mitte der Zielscheibe.”
کماندار پیکان را به مرکز هدف شلیک کرد.

فلش به عنوان نشانگر جهت
“Der Pfeil auf dem Schild zeigt nach rechts.”
فلش روی تابلو به سمت راست اشاره دارد.

نشانگر در نقشه
“Auf der Karte zeigt ein roter Pfeil den Standort des Museums an.”
روی نقشه، یک فلش قرمز مکان موزه را نشان می‌دهد.

ساختار جمله
der Pfeil (پیکان یا فلش)

“Der Pfeil steckt noch im Baum.”
پیکان هنوز در درخت فرو رفته است.

einen Pfeil schießen (پیکانی را شلیک کردن)

“Er hat den Pfeil mit großer Präzision geschossen.”
او پیکان را با دقت زیادی شلیک کرد.

dem Pfeil folgen (دنبال فلش رفتن)

“Folge einfach dem Pfeil, um den Ausgang zu finden.”
فقط فلش را دنبال کن تا خروج را پیدا کنی.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe einen Pfeil und Bogen als Geschenk bekommen.”
من یک پیکان و کمان به عنوان هدیه دریافت کرده‌ام.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie zeichnete einen Pfeil auf das Papier, um die Richtung anzuzeigen.”
او یک فلش روی کاغذ کشید تا جهت را نشان دهد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Pfeile auf dem Boden übersehen.”
آن‌ها فلش‌ها روی زمین را نادیده گرفتند.

خلاصه
اسم “der Pfeil” به معنای “پیکان” یا “فلش” است و به یک ابزار یا نماد اشاره دارد که به شکل یک پیکان است و می‌تواند در تیراندازی یا به عنوان نشانگر جهت استفاده شود. این کلمه معمولاً برای توصیف ابزارهای تیراندازی، نشانگرهای جهت و نمادهای راهنمایی به کار می‌رود.

59
Q

das Pflaster

A

اسم “das Pflaster”
به زبان آلمانی به معنای “چسب زخم” یا “سنگ‌فرش” است.
این کلمه بسته به زمینه جمله می‌تواند به یکی از این دو مفهوم اشاره داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
چسب زخم
“Ich habe ein Pflaster auf meine Schnittwunde geklebt.”
من یک چسب زخم روی بریدگی‌ام چسباندم.

سنگ‌فرش
“Die alten Straßen in der Altstadt sind mit Pflastersteinen bedeckt.”
خیابان‌های قدیمی در بخش تاریخی شهر با سنگ‌فرش پوشیده شده‌اند.

ساختار جمله
das Pflaster (چسب زخم)

“Das Pflaster hilft, die Wunde sauber zu halten.”
چسب زخم کمک می‌کند که زخم تمیز بماند.

ein Pflaster aufkleben (چسب زخم چسباندن)

“Er hat ein Pflaster auf die Blase an seinem Fuß geklebt.”
او یک چسب زخم روی تاول پایش چسباند.

Pflastersteine (سنگ‌فرش)

“Die Pflastersteine geben der Straße einen historischen Charme.”
سنگ‌فرش‌ها به خیابان یک جذابیت تاریخی می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe immer ein Pflaster in meiner Tasche, falls ich mich verletze.”
من همیشه یک چسب زخم در کیفم دارم، در صورتی که زخمی شوم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein buntes Pflaster auf ihrem Knie.”
او یک چسب زخم رنگی روی زانویش دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Straße mit neuen Pflastersteinen repariert.”
آن‌ها خیابان را با سنگ‌فرش‌های جدید تعمیر کردند.

خلاصه
اسم “das Pflaster” به معنای “چسب زخم” یا “سنگ‌فرش” است و بسته به زمینه جمله می‌تواند به یکی از این دو مفهوم اشاره داشته باشد. این کلمه معمولاً برای توصیف ابزارهای مراقبت از زخم و همچنین پوشش‌های سنگی خیابان‌ها و مسیرها استفاده می‌شود.

60
Q

der Plattenladen -¨en

A

اسم “der Plattenladen”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه صفحه موسیقی” یا “فروشگاه دیسک‌های موسیقی” است. این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن صفحه‌های موسیقی، دیسک‌های وینیل و سایر رسانه‌های موسیقی به فروش می‌رسند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه صفحه موسیقی
“Ich habe einen seltenen Jazz-Album in einem Plattenladen gefunden.”
من یک آلبوم جاز نایاب را در یک فروشگاه صفحه موسیقی پیدا کردم.

محل خرید دیسک‌های وینیل
“Der Plattenladen in der Innenstadt hat eine große Auswahl an Vinylplatten.”
فروشگاه صفحه موسیقی در مرکز شهر مجموعه بزرگی از دیسک‌های وینیل دارد.

فروشگاه موسیقی
“Viele Musikliebhaber besuchen den Plattenladen, um neue Musik zu entdecken.”
بسیاری از علاقه‌مندان به موسیقی به فروشگاه صفحه موسیقی می‌روند تا موسیقی جدید کشف کنند.

ساختار جمله
der Plattenladen (فروشگاه صفحه موسیقی)

“Der Plattenladen bietet sowohl neue als auch gebrauchte Schallplatten an.”
فروشگاه صفحه موسیقی هم صفحه‌های جدید و هم صفحه‌های دست دوم ارائه می‌دهد.

im Plattenladen (در فروشگاه صفحه موسیقی)

“Ich verbringe gerne Stunden im Plattenladen und stöbere durch die Alben.”
من دوست دارم ساعت‌ها در فروشگاه صفحه موسیقی بگذرانم و در میان آلبوم‌ها جستجو کنم.

einen Plattenladen besuchen (بازدید از فروشگاه صفحه موسیقی)

“Wir haben einen neuen Plattenladen in unserer Nachbarschaft besucht.”
ما از یک فروشگاه صفحه موسیقی جدید در محله‌مان بازدید کردیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe im Plattenladen ein paar meiner Lieblingsalben gekauft.”
من چند آلبوم مورد علاقه‌ام را از فروشگاه صفحه موسیقی خریدم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Plattenladen und kennt sich gut mit verschiedenen Musikrichtungen aus.”
او در یک فروشگاه صفحه موسیقی کار می‌کند و با انواع سبک‌های موسیقی آشنایی دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Plattenladen renoviert und das Sortiment erweitert.”
آن‌ها فروشگاه صفحه موسیقی را بازسازی کرده و مجموعه را گسترش داده‌اند.

خلاصه
اسم “der Plattenladen” به معنای “فروشگاه صفحه موسیقی” یا “فروشگاه دیسک‌های موسیقی” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن صفحه‌های موسیقی، دیسک‌های وینیل و سایر رسانه‌های موسیقی به فروش می‌رسند. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که علاقه‌مندان به موسیقی برای خرید و کشف موسیقی جدید به آنجا مراجعه می‌کنند.

61
Q

das Programm -e

A

اسم “das Programm” به زبان آلمانی به معنای “برنامه” است. این کلمه بسته به زمینه می‌تواند به معنای یک برنامه کامپیوتری، برنامه تلویزیونی، برنامه رویدادها یا جدول زمانی فعالیت‌ها باشد.

برنامه کامپیوتری
“Das neue Programm hilft bei der Verwaltung von Daten.”
برنامه جدید به مدیریت داده‌ها کمک می‌کند.

برنامه تلویزیونی
“Welche Programme laufen heute Abend im Fernsehen?”
چه برنامه‌هایی امشب در تلویزیون پخش می‌شوند؟

برنامه رویدادها
“Das Programm des Festivals ist sehr vielfältig.”
برنامه جشنواره بسیار متنوع است.

جدول زمانی فعالیت‌ها
“Wir müssen das Programm für die Konferenz erstellen.”
ما باید برنامه کنفرانس را تهیه کنیم.

ساختار جمله
das Programm (برنامه)

“Das Programm wird jeden Monat aktualisiert.”
برنامه هر ماه به‌روزرسانی می‌شود.

ein neues Programm (یک برنامه جدید)

“Sie haben ein neues Programm entwickelt, das sehr nützlich ist.”
آن‌ها یک برنامه جدید توسعه داده‌اند که بسیار مفید است.

im Programm haben (در برنامه داشتن)

“Wir haben viele interessante Vorträge im Programm.”
ما سخنرانی‌های جالب زیادی در برنامه داریم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe das Programm installiert und es funktioniert einwandfrei.”
من برنامه را نصب کرده‌ام و بدون مشکل کار می‌کند.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat das Programm für die Veranstaltung organisiert.”
او برنامه رویداد را سازماندهی کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das Programm geändert, um mehr Workshops einzubeziehen.”
آن‌ها برنامه را تغییر داده‌اند تا کارگاه‌های بیشتری را شامل شوند.

62
Q

der Rasen

A

اسم “der Rasen” به زبان آلمانی به معنای “چمن” یا “چمنزار” است. این کلمه به زمینی پوشیده از چمن یا علف‌های کوتاه اشاره دارد که معمولاً در باغ‌ها، پارک‌ها، ورزشگاه‌ها و فضاهای سبز استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
چمن در باغ
“Er mäht den Rasen einmal pro Woche.”
او چمن را یک بار در هفته کوتاه می‌کند.

چمنزار در پارک
“Die Kinder spielen gerne auf dem Rasen im Park.”
بچه‌ها دوست دارند روی چمنزار در پارک بازی کنند.

زمین چمن در ورزشگاه
“Der Fußballplatz hat einen perfekt gepflegten Rasen.”
زمین فوتبال دارای یک چمن به خوبی نگهداری شده است.

ساختار جمله
der Rasen (چمن)

“Der Rasen im Garten ist sehr grün und dicht.”
چمن در باغ بسیار سبز و پرپشت است.

den Rasen mähen (چمن را کوتاه کردن)

“Er hat den Rasen am Wochenende gemäht.”
او آخر هفته چمن را کوتاه کرده است.

auf dem Rasen (روی چمن)

“Wir haben ein Picknick auf dem Rasen gemacht.”
ما روی چمن پیک‌نیک برگزار کردیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich muss den Rasen heute noch bewässern.”
من باید امروز چمن را آبیاری کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie sitzt gerne auf dem Rasen und liest ein Buch.”
او دوست دارد روی چمن بنشیند و کتاب بخواند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Rasen neu angelegt.”
آن‌ها چمن را دوباره کاشته‌اند.

خلاصه
اسم “der Rasen” به معنای “چمن” یا “چمنزار” است و به زمینی پوشیده از چمن یا علف‌های کوتاه اشاره دارد که معمولاً در باغ‌ها، پارک‌ها، ورزشگاه‌ها و فضاهای سبز استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف مناطق سبز و چمن‌کاری شده به کار می‌رود.

63
Q

das Reformhaus -¨er

A

اسم “das Reformhaus” به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه محصولات سالم و طبیعی” یا “فروشگاه مواد غذایی سالم” است. این نوع فروشگاه‌ها معمولاً محصولات ارگانیک، مواد غذایی طبیعی، مکمل‌های غذایی و محصولات بهداشتی و زیبایی بدون مواد شیمیایی مضر را ارائه می‌دهند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه محصولات سالم
“Im Reformhaus gibt es eine große Auswahl an biologischen Lebensmitteln.”
در فروشگاه محصولات سالم، انواع زیادی از مواد غذایی ارگانیک موجود است.

محصولات ارگانیک
“Sie kauft ihre Vitamine und Kräuter im Reformhaus.”
او ویتامین‌ها و گیاهان دارویی‌اش را از فروشگاه محصولات سالم می‌خرد.

مواد غذایی طبیعی
“Das Reformhaus bietet viele glutenfreie Produkte an.”
فروشگاه محصولات سالم، محصولات زیادی بدون گلوتن ارائه می‌دهد.

ساختار جمله
das Reformhaus (فروشگاه محصولات سالم)

“Das Reformhaus hat eine neue Lieferung von frischen Produkten erhalten.”
فروشگاه محصولات سالم یک محموله جدید از محصولات تازه دریافت کرده است.

im Reformhaus einkaufen (خرید کردن از فروشگاه محصولات سالم)

“Ich gehe regelmäßig ins Reformhaus, um gesunde Lebensmittel zu kaufen.”
من به طور منظم به فروشگاه محصولات سالم می‌روم تا مواد غذایی سالم بخرم.

Produkte im Reformhaus (محصولات در فروشگاه محصولات سالم)

“Sie finden hochwertige Kosmetikprodukte im Reformhaus.”
شما می‌توانید محصولات آرایشی با کیفیت بالا را در فروشگاه محصولات سالم پیدا کنید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe gestern im Reformhaus frisches Obst und Gemüse gekauft.”
من دیروز از فروشگاه محصولات سالم میوه و سبزیجات تازه خریدم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Reformhaus und berät die Kunden über gesunde Ernährung.”
او در یک فروشگاه محصولات سالم کار می‌کند و به مشتریان درباره تغذیه سالم مشاوره می‌دهد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben ein Reformhaus eröffnet, das nur biologische Produkte verkauft.”
آن‌ها یک فروشگاه محصولات سالم باز کرده‌اند که فقط محصولات ارگانیک می‌فروشد.

خلاصه
اسم “das Reformhaus” به معنای “فروشگاه محصولات سالم و طبیعی” یا “فروشگاه مواد غذایی سالم” است و به فروشگاهی اشاره دارد که محصولات ارگانیک، مواد غذایی طبیعی، مکمل‌های غذایی و محصولات بهداشتی و زیبایی بدون مواد شیمیایی مضر را ارائه می‌دهد. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که تمرکز بر سلامت و تغذیه سالم دارند.

64
Q

das Reich -e

A

اسم “das Reich”
به زبان آلمانی به معنای “امپراتوری”، “قلمرو” یا “پادشاهی”یا “ثروتمند” است.
این کلمه به یک واحد سیاسی بزرگ اشاره دارد که معمولاً توسط یک پادشاه، قیصر یا امپراتور اداره می‌شود.

امپراتوری
“Das Römische Reich war eines der mächtigsten Imperien der Antike.”
امپراتوری روم یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌های باستان بود.

قلمرو یا پادشاهی
“Das Deutsche Reich wurde 1871 gegründet.”
امپراتوری آلمان در سال 1871 تأسیس شد.

محدوده نفوذ و قدرت
“Sein Reich erstreckte sich über weite Teile Europas.”
قلمرو او به بخش‌های گسترده‌ای از اروپا گسترش یافت.

ساختار جمله
das Reich (امپراتوری یا قلمرو)

“Das Reich hatte eine gut organisierte Verwaltung.”
امپراتوری دارای یک اداره خوب سازمان‌یافته بود.

ein großes Reich (یک امپراتوری بزرگ)

“Das Osmanische Reich existierte mehrere Jahrhunderte lang.”
امپراتوری عثمانی چندین قرن وجود داشت.

im Reich (در امپراتوری)

“Im Reich des Kaisers gab es strenge Gesetze.”
در امپراتوری قیصر قوانین سختگیرانه‌ای وجود داشت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich interessiere mich für die Geschichte des Römischen Reichs.”
من به تاریخ امپراتوری روم علاقه‌مند هستم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein Buch über das Deutsche Reich geschrieben.”
او یک کتاب درباره امپراتوری آلمان نوشته است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie erforschen die kulturellen Einflüsse des Byzantinischen Reichs.”
آن‌ها تأثیرات فرهنگی امپراتوری بیزانس را بررسی می‌کنند.

پولدار یا ثروتمند
“Er ist sehr reich und besitzt viele Häuser.”
او بسیار ثروتمند است و خانه‌های زیادی دارد.

داشتن ثروت
“Die Familie ist durch ihr Geschäft reich geworden.”
این خانواده از طریق کسب‌وکارشان ثروتمند شده‌اند.

ثروت و دارایی
“Er lebt in einem reichen Viertel der Stadt.”
او در یک محله ثروتمند شهر زندگی می‌کند.

ساختار جمله
reich (پولدار یا ثروتمند)

“Sie ist eine reiche Geschäftsfrau.”
او یک زن تاجر ثروتمند است.

reich sein (ثروتمند بودن)

“Er wollte immer reich sein und hart gearbeitet, um es zu erreichen.”
او همیشه می‌خواست ثروتمند باشد و برای رسیدن به آن سخت کار کرد.

in einem reichen Land leben (در یک کشور ثروتمند زندگی کردن)

“Sie leben in einem der reichsten Länder der Welt.”
آن‌ها در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان زندگی می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich kenne einen reichen Mann, der viele Firmen besitzt.”
من یک مرد ثروتمند را می‌شناسم که شرکت‌های زیادی دارد.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat durch kluge Investitionen reich geworden.”
او از طریق سرمایه‌گذاری‌های هوشمند ثروتمند شده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie sind in einem reichen Haushalt aufgewachsen.”
آن‌ها در یک خانواده ثروتمند بزرگ شده‌اند.
خلاصه
اسم “das Reich” به معنای “امپراتوری”، “قلمرو” یا “پادشاهی” است و به یک واحد سیاسی بزرگ اشاره دارد که معمولاً توسط یک پادشاه، قیصر یا امپراتور اداره می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف امپراتوری‌ها، قلمروها و پادشاهی‌های تاریخی استفاده می‌شود.

65
Q

die Säule -n

A

اسم “die Säule” به زبان آلمانی به معنای “ستون” است. این کلمه به سازه‌ای عمودی اشاره دارد که معمولاً برای حمایت از یک سازه یا به عنوان عنصر تزئینی استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ستون معماری
“Die antiken Säulen des Tempels sind beeindruckend.”
ستون‌های باستانی معبد چشمگیر هستند.

ستون در ساختمان‌ها
“Die Säulen im Foyer sind aus Marmor gefertigt.”
ستون‌های ورودی از مرمر ساخته شده‌اند.

ستون به عنوان عنصر تزئینی
“Im Garten stehen mehrere verzierte Säulen.”
در باغ چندین ستون تزئینی قرار دارند.

ساختار جمله
die Säule (ستون)

“Die Säule trägt das Dach des Gebäudes.”
ستون سقف ساختمان را نگه می‌دارد.

antike Säulen (ستون‌های باستانی)

“Die antiken Säulen sind Teil des historischen Erbes der Stadt.”
ستون‌های باستانی بخشی از میراث تاریخی شهر هستند.

eine Säule errichten (ستونی برپا کردن)

“Sie haben eine neue Säule im Park errichtet.”
آن‌ها یک ستون جدید در پارک برپا کرده‌اند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bewundere die kunstvoll gestalteten Säulen im Museum.”
من ستون‌های هنرمندانه طراحی‌شده در موزه را تحسین می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein Foto neben der großen Säule gemacht.”
او کنار ستون بزرگ عکس گرفته است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie renovieren die beschädigten Säulen im alten Gebäude.”
آن‌ها ستون‌های آسیب‌دیده در ساختمان قدیمی را بازسازی می‌کنند.

خلاصه
اسم “die Säule” به معنای “ستون” است و به سازه‌ای عمودی اشاره دارد که معمولاً برای حمایت از یک سازه یا به عنوان عنصر تزئینی استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف ستون‌های معماری، عناصر تزئینی در ساختمان‌ها و سازه‌های عمودی مختلف به کار می‌رود.

66
Q

die Schachtel -n

A

“die Schachtel”
اسم “die Schachtel”
به زبان آلمانی به معنای “جعبه” یا “کارتن” است. این کلمه به یک جعبه یا بسته‌بندی اشاره دارد که می‌تواند برای نگهداری یا حمل اشیا استفاده شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
جعبه برای بسته‌بندی
“Die Schachtel ist aus Pappe und sehr stabil.”
این جعبه از مقوا ساخته شده و بسیار محکم است.

جعبه برای هدیه
“Er hat eine schöne Schachtel für das Geschenk gekauft.”
او یک جعبه زیبا برای هدیه خرید.

کارتن برای ذخیره‌سازی
“Ich habe meine alten Fotos in eine Schachtel gelegt.”
من عکس‌های قدیمی‌ام را در یک جعبه گذاشتم.

ساختار جمله
die Schachtel (جعبه)

“Die Schachtel ist groß genug für alle Bücher.”
جعبه به اندازه کافی بزرگ است برای تمام کتاب‌ها.

in die Schachtel (در جعبه)

“Er hat die Kekse in die Schachtel gelegt.”
او شیرینی‌ها را در جعبه گذاشت.

aus der Schachtel (از جعبه)

“Sie hat den Schmuck aus der Schachtel genommen.”
او جواهرات را از جعبه بیرون آورد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe eine Schachtel mit alten Briefen gefunden.”
من یک جعبه با نامه‌های قدیمی پیدا کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie öffnete die Schachtel vorsichtig.”
او جعبه را با احتیاط باز کرد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Schachteln im Keller gestapelt.”
آن‌ها جعبه‌ها را در زیرزمین چیدند.

جعبه کفش
“Die neuen Schuhe kamen in einer großen Schachtel.”
کفش‌های جدید در یک جعبه بزرگ آمدند.

جعبه شکلات
“Er schenkte ihr eine Schachtel Pralinen zum Geburtstag.”
او یک جعبه شکلات پرالین برای تولدش هدیه داد.

جعبه هدیه
“Die Schachtel war mit einem schönen Band verziert.”
جعبه با یک نوار زیبا تزئین شده بود.

جعبه سیگار
“Er nahm eine Zigarette aus der Schachtel.”
او یک سیگار از جعبه بیرون آورد.

جعبه جواهرات
“Die Kette lag in einer kleinen Schachtel aus Samt.”
گردنبند در یک جعبه کوچک مخملی قرار داشت.

جعبه بازی‌های تخته‌ای
“Das Schachspiel ist in einer großen Schachtel verpackt.”
بازی شطرنج در یک جعبه بزرگ بسته‌بندی شده است.

جعبه پیتزا
“Die Pizza wurde in einer quadratischen Schachtel geliefert.”
پیتزا در یک جعبه مربعی تحویل داده شد.

جعبه دارو
“Die Tabletten befinden sich in einer kleinen Schachtel.”
قرص‌ها در یک جعبه کوچک قرار دارند.

خلاصه
اسم “die Schachtel” به معنای “جعبه” یا “کارتن” است و به یک جعبه یا بسته‌بندی اشاره دارد که برای نگهداری یا حمل اشیا استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف جعبه‌های بسته‌بندی، هدایا و ذخیره‌سازی به کار می‌رود. اگر منظورتان کلمه دیگری است، لطفاً تصحیح کنید تا بتوانم بهتر کمک کنم.

67
Q

das Schreibwarengeschäft -e

A

اسم “das Schreibwarengeschäft” به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه لوازم التحریر” است. این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن لوازم التحریر مانند کاغذ، خودکار، مداد، دفتر، پاک‌کن و سایر لوازم نوشتن و لوازم اداری به فروش می‌رسند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه لوازم التحریر
“Ich habe im Schreibwarengeschäft einen neuen Kalender gekauft.”
من یک تقویم جدید از فروشگاه لوازم التحریر خریدم.

لوازم نوشتن و اداری
“Das Schreibwarengeschäft bietet eine große Auswahl an Stiften und Notizbüchern.”
فروشگاه لوازم التحریر انواع زیادی از خودکارها و دفترها را ارائه می‌دهد.

خرید لوازم مدرسه
“Wir müssen noch Schulmaterial im Schreibwarengeschäft besorgen.”
ما هنوز باید لوازم مدرسه را از فروشگاه لوازم التحریر تهیه کنیم.

ساختار جمله
das Schreibwarengeschäft (فروشگاه لوازم التحریر)

“Das Schreibwarengeschäft befindet sich im Stadtzentrum.”
فروشگاه لوازم التحریر در مرکز شهر قرار دارد.

im Schreibwarengeschäft einkaufen (خرید کردن از فروشگاه لوازم التحریر)

“Ich kaufe immer meine Briefpapier im Schreibwarengeschäft.”
من همیشه کاغذ نامه‌های خود را از فروشگاه لوازم التحریر می‌خرم.

eine große Auswahl im Schreibwarengeschäft (یک انتخاب بزرگ در فروشگاه لوازم التحریر)

“Das Schreibwarengeschäft hat eine große Auswahl an verschiedenen Schreibutensilien.”
فروشگاه لوازم التحریر انواع زیادی از لوازم نوشتاری مختلف دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich muss im Schreibwarengeschäft neue Notizbücher und Stifte kaufen.”
من باید از فروشگاه لوازم التحریر دفترها و خودکارهای جدید بخرم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Schreibwarengeschäft und berät Kunden über die besten Produkte.”
او در یک فروشگاه لوازم التحریر کار می‌کند و به مشتریان در مورد بهترین محصولات مشاوره می‌دهد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben im Schreibwarengeschäft alles gefunden, was sie für die Schule brauchen.”
آن‌ها در فروشگاه لوازم التحریر همه چیزهایی که برای مدرسه نیاز دارند را پیدا کردند.

خلاصه
اسم “das Schreibwarengeschäft” به معنای “فروشگاه لوازم التحریر” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن لوازم التحریر مانند کاغذ، خودکار، مداد، دفتر، پاک‌کن و سایر لوازم نوشتن و لوازم اداری به فروش می‌رسند. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که افراد برای خرید لوازم مدرسه، نوشتاری و اداری به آنجا مراجعه می‌کنند.

68
Q

der Secondhandladen -¨en

A

اسم “der Secondhandladen”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه دست دوم” است. این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن کالاهای دست دوم مانند لباس‌ها، کتاب‌ها، لوازم خانگی و سایر اقلام استفاده‌شده به فروش می‌رسند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه دست دوم
“Ich habe eine schöne Jacke im Secondhandladen gefunden.”
من یک ژاکت زیبا در فروشگاه دست دوم پیدا کردم.

خرید ارزان
“Secondhandläden bieten oft hochwertige Kleidung zu niedrigen Preisen an.”
فروشگاه‌های دست دوم اغلب لباس‌های با کیفیت بالا را به قیمت‌های پایین عرضه می‌کنند.

محیط زیست
“Der Kauf von gebrauchten Artikeln im Secondhandladen ist umweltfreundlich.”
خرید اقلام استفاده‌شده از فروشگاه دست دوم دوستدار محیط زیست است.

ساختار جمله
der Secondhandladen (فروشگاه دست دوم)

“Der Secondhandladen in unserer Stadt hat eine große Auswahl an Möbeln.”
فروشگاه دست دوم در شهر ما انواع زیادی از مبلمان دارد.

im Secondhandladen kaufen (خرید کردن از فروشگاه دست دوم)

“Ich kaufe gerne im Secondhandladen, weil es nachhaltiger ist.”
من دوست دارم از فروشگاه دست دوم خرید کنم چون پایدارتر است.

Artikel im Secondhandladen (اقلام در فروشگاه دست دوم)

“Viele Leute spenden ihre alten Sachen an den Secondhandladen.”
بسیاری از مردم وسایل قدیمی خود را به فروشگاه دست دوم اهدا می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe ein altes Buch im Secondhandladen gefunden.”
من یک کتاب قدیمی در فروشگاه دست دوم پیدا کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Secondhandladen und hilft den Kunden bei der Auswahl.”
او در یک فروشگاه دست دوم کار می‌کند و به مشتریان در انتخاب کمک می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben im Secondhandladen günstige Möbel für ihre Wohnung gekauft.”
آن‌ها از فروشگاه دست دوم مبلمان ارزان برای آپارتمان خود خریدند.

خلاصه
اسم “der Secondhandladen” به معنای “فروشگاه دست دوم” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن کالاهای دست دوم مانند لباس‌ها، کتاب‌ها، لوازم خانگی و سایر اقلام استفاده‌شده به فروش می‌رسند. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که افراد می‌توانند اقلام با کیفیت خوب و با قیمت مناسب را خریداری کنند و به محیط زیست کمک کنند.

69
Q

die Sehne -n

A

اسم “die Sehne” به زبان آلمانی به معنای “تاندون” یا “زردپی” است. تاندون‌ها بافت‌های همبند محکمی هستند که عضلات را به استخوان‌ها متصل می‌کنند و نقش مهمی در حرکت و استحکام بدن دارند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تاندون‌ها در بدن
“Die Sehne verbindet den Muskel mit dem Knochen.”
تاندون عضله را به استخوان متصل می‌کند.

آسیب‌های تاندون
“Er hat sich beim Sport die Sehne im Arm verletzt.”
او هنگام ورزش تاندون دستش را آسیب دیده است.

تاندون‌ها در پا
“Die Achillessehne ist die stärkste Sehne im menschlichen Körper.”
تاندون آشیل قوی‌ترین تاندون در بدن انسان است.

ساختار جمله
die Sehne (تاندون)

“Die Sehne ist für die Übertragung der Muskelkraft auf die Knochen verantwortlich.”
تاندون مسئول انتقال قدرت عضلات به استخوان‌ها است.

eine verletzte Sehne (تاندون آسیب‌دیده)

“Eine verletzte Sehne kann zu langfristigen Problemen führen.”
یک تاندون آسیب‌دیده می‌تواند به مشکلات بلندمدت منجر شود.

die Sehne dehnen (کشیدن تاندون)

“Vor dem Training sollte man die Sehnen und Muskeln dehnen.”
قبل از تمرین باید تاندون‌ها و عضلات را کشید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe meine Sehne im Bein überdehnt.”
من تاندون پایم را بیش از حد کشیده‌ام.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie kümmert sich um ihre verletzte Sehne.”
او از تاندون آسیب‌دیده خود مراقبت می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie dehnen ihre Sehnen vor dem Sport, um Verletzungen vorzubeugen.”
آن‌ها تاندون‌های خود را قبل از ورزش می‌کشند تا از آسیب‌ها جلوگیری کنند.

خلاصه
اسم “die Sehne” به معنای “تاندون” یا “زردپی” است و به بافت‌های همبند محکمی اشاره دارد که عضلات را به استخوان‌ها متصل می‌کنند و نقش مهمی در حرکت و استحکام بدن دارند. این کلمه معمولاً برای توصیف اجزای مهم بدن که در حرکت و قدرت عضلات دخیل هستند، استفاده می‌شود.

70
Q

die Stadtrundfahrt -en

A

اسم “die Stadtrundfahrt” به زبان آلمانی به معنای “تور شهری” است. این کلمه به سفری اشاره دارد که در آن مسافران با وسیله نقلیه مانند اتوبوس یا ماشین در اطراف شهر حرکت می‌کنند و از نقاط دیدنی و جاذبه‌های گردشگری شهر بازدید می‌کنند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
گشت و گذار در شهر
“Die Stadtrundfahrt beginnt am Hauptbahnhof und dauert zwei Stunden.”
گشت شهری از ایستگاه اصلی شروع می‌شود و دو ساعت طول می‌کشد.

بازدید از جاذبه‌های گردشگری
“Bei der Stadtrundfahrt sehen wir die berühmtesten Sehenswürdigkeiten der Stadt.”
در گشت شهری، ما معروف‌ترین جاذبه‌های گردشگری شهر را می‌بینیم.

تور راهنما
“Ein Reiseleiter gibt während der Stadtrundfahrt interessante Informationen über die Stadt.”
یک راهنما در طول گشت شهری اطلاعات جالبی درباره شهر ارائه می‌دهد.

ساختار جمله
die Stadtrundfahrt (گشت شهری)

“Die Stadtrundfahrt ist eine großartige Möglichkeit, die Stadt kennenzulernen.”
گشت شهری یک روش عالی برای آشنا شدن با شهر است.

an einer Stadtrundfahrt teilnehmen (در یک گشت شهری شرکت کردن)

“Wir haben beschlossen, an einer Stadtrundfahrt teilzunehmen, um die Stadt besser zu erkunden.”
ما تصمیم گرفتیم در یک گشت شهری شرکت کنیم تا شهر را بهتر بگردیم.

während der Stadtrundfahrt (در طول گشت شهری)

“Wir haben viele Fotos während der Stadtrundfahrt gemacht.”
ما در طول گشت شهری عکس‌های زیادی گرفتیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe eine Stadtrundfahrt gebucht, um die wichtigsten Sehenswürdigkeiten zu sehen.”
من یک گشت شهری رزرو کردم تا مهم‌ترین جاذبه‌ها را ببینم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat während der Stadtrundfahrt viel über die Geschichte der Stadt gelernt.”
او در طول گشت شهری چیزهای زیادی درباره تاریخ شهر یاد گرفت.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie planen, morgen an einer Stadtrundfahrt teilzunehmen.”
آن‌ها برنامه دارند که فردا در یک گشت شهری شرکت کنند.

خلاصه
اسم “die Stadtrundfahrt” به معنای “گشت شهری” است و به سفری اشاره دارد که در آن مسافران با وسیله نقلیه در اطراف شهر حرکت می‌کنند و از نقاط دیدنی و جاذبه‌های گردشگری شهر بازدید می‌کنند. این کلمه معمولاً برای توصیف تورهایی استفاده می‌شود که به منظور آشنا کردن بازدیدکنندگان با شهر و جاذبه‌های آن برگزار می‌شوند.

71
Q

die Szene -n

A

صدای “e” در انتهای کلمه مانند “اِ” در فارسی تلفظ می‌شود.
بنابراین، تلفظ این کلمه به صورت “تسِنه” است.

اسم “die Szene” به زبان آلمانی به معنای “صحنه”، “سکانس” یا “موقعیت” است. این کلمه به بخشی از یک نمایشنامه، فیلم، کتاب یا هر رویداد دیگر اشاره دارد که یک واقعه خاص یا مجموعه‌ای از وقایع در آن رخ می‌دهد. همچنین می‌تواند به معنای اجتماع یا فرهنگ خاصی باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
صحنه در تئاتر یا فیلم
“Die letzte Szene des Films war sehr emotional.”
صحنه آخر فیلم بسیار احساسی بود.

سکانس در کتاب
“In dieser Szene beschreibt der Autor die Hauptfigur sehr detailliert.”
در این صحنه، نویسنده شخصیت اصلی را به‌طور مفصل توصیف می‌کند.

موقعیت یا رویداد خاص
“Die Szene auf der Party war ziemlich chaotisch.”
موقعیت در مهمانی نسبتاً آشفته بود.

اجتماع یا فرهنگ خاص
“Die Musikszene in Berlin ist sehr lebendig.”
صحنه موسیقی در برلین بسیار زنده است.

ساختار جمله
die Szene (صحنه)

“Die Szene im Theaterstück hat das Publikum beeindruckt.”
صحنه در نمایشنامه تماشاگران را تحت تأثیر قرار داد.

in einer Szene (در یک صحنه)

“Der Schauspieler hat in dieser Szene großartig gespielt.”
بازیگر در این صحنه عالی بازی کرد.

die Szene wechseln (صحنه را عوض کردن)

“Nach dem Dialog wechselte die Szene zu einem anderen Ort.”
بعد از گفتگو، صحنه به مکان دیگری تغییر کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich erinnere mich besonders an die Szene, in der die Hauptfigur das Geheimnis entdeckt.”
من به‌ویژه صحنه‌ای را به یاد دارم که در آن شخصیت اصلی راز را کشف می‌کند.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie war in der lokalen Kunstszene sehr bekannt.”
او در صحنه هنری محلی بسیار شناخته‌شده بود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Szene mehrmals geprobt, um sie perfekt zu machen.”
آن‌ها چندین بار صحنه را تمرین کردند تا آن را کامل کنند.

خلاصه
اسم “die Szene” به معنای “صحنه”، “سکانس” یا “موقعیت” است و به بخشی از یک نمایشنامه، فیلم، کتاب یا رویداد خاص اشاره دارد که یک واقعه خاص یا مجموعه‌ای از وقایع در آن رخ می‌دهد. این کلمه همچنین می‌تواند به اجتماع یا فرهنگ خاصی اشاره داشته باشد.

72
Q

der Turm -¨e

A

اسم “der Turm” به زبان آلمانی به معنای “برج” است. این کلمه به سازه‌ای عمودی و بلند اشاره دارد که ممکن است به عنوان یک ساختمان مستقل یا بخشی از یک ساختمان بزرگتر باشد.

معنی رخ در شطرنج همه میده

برج معماری
“Der Eiffelturm in Paris ist weltweit bekannt.”
برج ایفل در پاریس به‌طور جهانی معروف است.

برج کلیسا
“Der Turm der Kathedrale ist 80 Meter hoch.”
برج کلیسا 80 متر ارتفاع دارد.

برج مراقبت
“Der Turm am Flughafen überwacht den gesamten Flugverkehr.”
برج در فرودگاه بر تمامی ترافیک هوایی نظارت دارد.

ساختار جمله
der Turm (برج)

“Der Turm bietet eine beeindruckende Aussicht auf die Stadt.”
برج یک منظره چشمگیر از شهر ارائه می‌دهد.

auf den Turm steigen (به برج رفتن)

“Touristen können auf den Turm steigen und die Aussicht genießen.”
گردشگران می‌توانند به برج بروند و از منظره لذت ببرند.

den Turm besichtigen (از برج بازدید کردن)

“Wir haben den alten Turm im Schloss besichtigt.”
ما از برج قدیمی در قلعه بازدید کردیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe Fotos vom Turm gemacht, als ich in Berlin war.”
من عکس‌هایی از برج گرفتم وقتی در برلین بودم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie erklimmt den Turm jedes Mal, wenn sie die Stadt besucht.”
او هر بار که از شهر بازدید می‌کند، از برج بالا می‌رود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Turm restauriert, um ihn für Touristen sicherer zu machen.”
آن‌ها برج را بازسازی کرده‌اند تا برای گردشگران امن‌تر باشد.

رخ در شطرنج
“Der Turm ist eine der mächtigsten Figuren im Schachspiel.”
رخ یکی از قدرتمندترین مهره‌ها در بازی شطرنج است.

حرکت رخ
“Der Turm kann sich horizontal oder vertikal bewegen.”
رخ می‌تواند به صورت افقی یا عمودی حرکت کند.

استراتژی با رخ
“Er hat den Turm benutzt, um den König zu bedrohen.”
او از رخ برای تهدید شاه استفاده کرد.

تلفظ
Turm: /tʊrm/

خلاصه
اسم “der Turm” به معنای “برج” است و به سازه‌ای عمودی و بلند اشاره دارد که ممکن است به عنوان یک ساختمان مستقل یا بخشی از یک ساختمان بزرگتر باشد. این کلمه معمولاً برای توصیف سازه‌های بلند و برجسته‌ای که از آن‌ها برای مشاهده، نظارت یا اهداف دیگر استفاده می‌شود، به کار می‌رود.

73
Q

der Überblick

A

نگاه کلی

اسم “der Überblick” به زبان آلمانی به معنای “نمای کلی”، “چشم‌انداز” یا “دید کلی” است. این کلمه به توانایی درک یا دیدن تمامی جنبه‌ها یا بخش‌های یک موضوع، وضعیت یا مکان اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نمای کلی
“Der Bericht gibt einen guten Überblick über die aktuellen Projekte.”
گزارش یک نمای کلی خوب از پروژه‌های جاری ارائه می‌دهد.

چشم‌انداز
“Von diesem Punkt aus hat man einen schönen Überblick über die Stadt.”
از این نقطه یک چشم‌انداز زیبا از شهر دیده می‌شود.

درک کلی
“Es ist wichtig, den Überblick über die Finanzen zu behalten.”
مهم است که دید کلی نسبت به امور مالی داشته باشیم.

ساختار جمله
der Überblick (نمای کلی)

“Der Überblick über die Zahlen zeigt, dass wir im Plan liegen.”
نمای کلی از اعداد نشان می‌دهد که ما طبق برنامه پیش می‌رویم.

einen Überblick haben (دید کلی داشتن)

“Um erfolgreich zu sein, muss man einen Überblick über alle Aufgaben haben.”
برای موفقیت باید دید کلی نسبت به تمامی وظایف داشت.

den Überblick verlieren (دید کلی را از دست دادن)

“Bei so vielen Details kann man leicht den Überblick verlieren.”
با این همه جزئیات، به راحتی می‌توان دید کلی را از دست داد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich brauche einen Überblick über die wichtigsten Themen für das Meeting.”
من یک نمای کلی از مهم‌ترین موضوعات برای جلسه نیاز دارم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat den Überblick über die gesamte Organisation.”
او دید کلی نسبت به کل سازمان دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Überblick über das Projekt verloren.”
آن‌ها دید کلی نسبت به پروژه را از دست دادند.

تلفظ
Überblick: /ˈyːbɐˌblɪk/

خلاصه
اسم “der Überblick” به معنای “نمای کلی”، “چشم‌انداز” یا “دید کلی” است و به توانایی درک یا دیدن تمامی جنبه‌ها یا بخش‌های یک موضوع، وضعیت یا مکان اشاره دارد. این کلمه برای توصیف توانایی درک کلی یا دیدن تمام جنبه‌های یک موضوع به کار می‌رود و می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند مدیریت پروژه، امور مالی و برنامه‌ریزی استفاده شود.

74
Q

die Verzierung -en

A

اسم “die Verzierung” به زبان آلمانی به معنای “تزئین” یا “آرایش” است. این کلمه به عناصر یا جزئیاتی اشاره دارد که به منظور زیباسازی یا تزئین یک شیء، ساختمان، لباس یا هر چیز دیگری اضافه می‌شوند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تزئین ساختمان
“Die Verzierung an der Fassade des Gebäudes ist sehr detailliert.”
تزئین در نمای ساختمان بسیار دقیق است.

آرایش کیک
“Die Hochzeitstorte hatte wunderschöne Verzierungen aus Zuckerguss.”
کیک عروسی دارای تزئینات زیبایی از فراستینگ بود.

تزئینات لباس
“Das Kleid war mit goldenen Verzierungen geschmückt.”
لباس با تزئینات طلایی آراسته شده بود.

ساختار جمله
die Verzierung (تزئین)

“Die Verzierung macht das Möbelstück einzigartig.”
تزئین، این قطعه مبلمان را منحصر به فرد می‌کند.

mit Verzierungen (با تزئینات)

“Das Buch hatte einen Einband mit reichen Verzierungen.”
کتاب دارای جلدی با تزئینات غنی بود.

verzieren (تزئین کردن)

“Sie hat das Geschenk mit einem schönen Band verziert.”
او هدیه را با یک نوار زیبا تزئین کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe die Torte mit Schokoladenblumen verziert.”
من کیک را با گل‌های شکلاتی تزئین کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie liebt es, ihre Wohnung mit Verzierungen zu dekorieren.”
او دوست دارد آپارتمانش را با تزئینات دکور کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Weihnachtsbaum mit bunten Verzierungen geschmückt.”
آن‌ها درخت کریسمس را با تزئینات رنگارنگ آراستند.

تلفظ
Verzierung: /fɛɐ̯ˈtsiːʁʊŋ/

تلفظ به فارسی
فِر-تْسی-غونگ

خلاصه
اسم “die Verzierung” به معنای “تزئین” یا “آرایش” است و به عناصر یا جزئیاتی اشاره دارد که به منظور زیباسازی یا تزئین یک شیء، ساختمان، لباس یا هر چیز دیگری اضافه می‌شوند. این کلمه معمولاً برای توصیف مواردی استفاده می‌شود که با افزودن جزئیات زیبا و هنری آراسته شده‌اند.

75
Q

das Viertel

A

محله

اسم “das Viertel” به زبان آلمانی به معنای “محله” یا “ربع” است. این کلمه به یک بخش یا قسمت از یک شهر یا منطقه اشاره دارد، همچنین می‌تواند به معنای یک چهارم از یک کل باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
محله در شهر
“Ich wohne in einem ruhigen Viertel.”
من در یک محله آرام زندگی می‌کنم.

یک چهارم
“Ein Viertel des Kuchens ist noch übrig.”
یک چهارم کیک هنوز باقی مانده است.

منطقه یا بخش
“Das historische Viertel ist voller interessanter Gebäude.”
محله تاریخی پر از ساختمان‌های جالب است.

ساختار جمله
das Viertel (محله)

“Das Viertel hat viele schöne Cafés und Restaurants.”
محله دارای کافه‌ها و رستوران‌های زیبای زیادی است.

im Viertel (در محله)

“Im Viertel gibt es viele Grünflächen.”
در محله فضای سبز زیادی وجود دارد.

ein Viertel (یک چهارم)

“Ein Viertel der Schüler war nicht anwesend.”
یک چهارم دانش‌آموزان حاضر نبودند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich gehe oft in das Viertel, um Freunde zu treffen.”
من اغلب به محله می‌روم تا با دوستانم ملاقات کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie lebt in einem belebten Viertel der Stadt.”
او در یک محله شلوغ شهر زندگی می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben ein neues Viertel in der Nähe des Flusses gebaut.”
آن‌ها یک محله جدید نزدیک رودخانه ساخته‌اند.

تلفظ
Viertel: /ˈfɪʁtl̩/

تلفظ به فارسی
فیرتِل

خلاصه
اسم “das Viertel” به معنای “محله” یا “ربع” است و به یک بخش یا قسمت از یک شهر یا منطقه اشاره دارد. همچنین می‌تواند به معنای یک چهارم از یک کل باشد. این کلمه معمولاً برای توصیف محله‌ها و مناطق شهری به کار می‌رود و در زمینه‌های مختلف می‌تواند به معنای بخش‌هایی از یک کل باشد.

76
Q

das Volk -¨er

A

اسم “das Volk” به زبان آلمانی به معنای “ملت”، “قوم” یا “مردم” است. این کلمه به گروهی از انسان‌ها با تاریخ، فرهنگ یا ملیت مشترک اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ملت
“Das deutsche Volk hat eine lange Geschichte.”
ملت آلمان تاریخ طولانی دارد.

قوم
“Die alten Völker Mesopotamiens haben viele Erfindungen gemacht.”
اقوام باستانی بین‌النهرین بسیاری از اختراعات را انجام دادند.

مردم
“Das Volk feierte den Nationalfeiertag mit Paraden und Feuerwerk.”
مردم روز ملی را با رژه و آتش‌بازی جشن گرفتند.

ساختار جمله
das Volk (ملت)

“Das Volk hat sich für die Unabhängigkeit entschieden.”
ملت به استقلال رای داد.

die Völker (اقوام)

“Die Völker der Welt sollten in Frieden zusammenleben.”
اقوام جهان باید در صلح با هم زندگی کنند.

das Volk feiern (مردم جشن گرفتن)

“Das Volk feiert den Sieg mit großer Freude.”
مردم با شادی زیاد پیروزی را جشن می‌گیرند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bin stolz auf mein Volk und unsere Kultur.”
من به ملت و فرهنگمان افتخار می‌کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie studiert die Geschichte verschiedener Völker.”
او تاریخ اقوام مختلف را مطالعه می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie sind ein Volk mit vielen Traditionen und Bräuchen.”
آن‌ها ملتی با سنت‌ها و رسوم بسیاری هستند.

تلفظ
Volk: /fɔlk/

تلفظ به فارسی
فُلک

خلاصه
اسم “das Volk” به معنای “ملت”، “قوم” یا “مردم” است و به گروهی از انسان‌ها با تاریخ، فرهنگ یا ملیت مشترک اشاره دارد. این کلمه معمولاً برای توصیف ملت‌ها، اقوام و جمعیت‌های مختلف به کار می‌رود.

77
Q

der Vordergrund

A

اسم “der Vordergrund”
به زبان آلمانی به معنای “پیش‌زمینه” یا “جلوی صحنه” است. این کلمه به بخشی از یک تصویر، صحنه یا موقعیت اشاره دارد که در جلو و نزدیک به ناظر قرار دارد و به وضوح دیده می‌شود.

پیش‌زمینه یک تصویر
“Im Vordergrund des Bildes sieht man einen Baum.”
در پیش‌زمینه تصویر یک درخت دیده می‌شود.

جلوی صحنه در تئاتر
“Der Schauspieler stand im Vordergrund der Bühne.”
بازیگر در جلوی صحنه ایستاده بود.

موقعیت یا اهمیت اصلی
“Das Wohl der Kinder steht im Vordergrund unserer Bemühungen.”
سلامتی کودکان در اولویت تلاش‌های ما قرار دارد.

ساختار جمله
der Vordergrund (پیش‌زمینه)

“Der Vordergrund des Fotos ist scharf, während der Hintergrund unscharf ist.”
پیش‌زمینه عکس واضح است، در حالی که پس‌زمینه تار است.

im Vordergrund stehen (در اولویت قرار داشتن)

“Die Sicherheit der Mitarbeiter steht im Vordergrund.”
امنیت کارکنان در اولویت است.

etwas in den Vordergrund stellen (چیزی را در اولویت قرار دادن)

“Wir müssen die Umweltprobleme in den Vordergrund stellen.”
ما باید مشکلات محیط زیستی را در اولویت قرار دهیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe den Fokus auf den Vordergrund des Bildes gelegt.”
من تمرکز را روی پیش‌زمینه تصویر گذاشتم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie stand im Vordergrund der Diskussion.”
او در جلوی صحنه بحث قرار داشت.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das Problem in den Vordergrund gerückt.”
آن‌ها مشکل را در اولویت قرار دادند.

تلفظ
Vordergrund: /ˈfɔrdərˌɡrʊnt/

تلفظ به فارسی
فُردِر-گْرونت

خلاصه
اسم “der Vordergrund” به معنای “پیش‌زمینه” یا “جلوی صحنه” است و به بخشی از یک تصویر، صحنه یا موقعیت اشاره دارد که در جلو و نزدیک به ناظر قرار دارد و به وضوح دیده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف بخش‌های جلویی تصاویر و صحنه‌ها و همچنین برای بیان اولویت‌ها و اهمیت‌های اصلی در موقعیت‌های مختلف به کار می‌رود.

- (در برابر دور نما)-

78
Q

der Vorort -e

A

اسم “der Vorort” به زبان آلمانی به معنای “حومه” یا “حومه شهر” است. این کلمه به مناطق مسکونی اشاره دارد که در اطراف و در نزدیکی یک شهر بزرگ قرار دارند و معمولاً به عنوان مناطق خوابگاهی یا مسکونی برای کسانی که در شهر کار می‌کنند، شناخته می‌شوند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
حومه شهر
“Wir wohnen in einem ruhigen Vorort von München.”
ما در یک حومه آرام مونیخ زندگی می‌کنیم.

مناطق مسکونی اطراف شهر
“Der Vorort hat viele Grünflächen und Parks.”
حومه شهر دارای فضای سبز و پارک‌های زیادی است.

زندگی در حومه
“Viele Familien ziehen in die Vororte, um der Hektik der Stadt zu entkommen.”
بسیاری از خانواده‌ها به حومه شهر نقل مکان می‌کنند تا از شلوغی شهر دور شوند.

ساختار جمله
der Vorort (حومه)

“Der Vorort ist mit öffentlichen Verkehrsmitteln gut erreichbar.”
حومه شهر با وسایل حمل و نقل عمومی به خوبی قابل دسترسی است.

im Vorort wohnen (در حومه شهر زندگی کردن)

“Sie wohnen lieber im Vorort als in der Innenstadt.”
آن‌ها ترجیح می‌دهند در حومه شهر زندگی کنند تا در مرکز شهر.

aus dem Vorort pendeln (از حومه به شهر رفت و آمد کردن)

“Er pendelt jeden Tag aus dem Vorort in die Stadt zur Arbeit.”
او هر روز از حومه به شهر برای کار رفت و آمد می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich wohne in einem kleinen Vorort, der nur zehn Kilometer von der Stadt entfernt ist.”
من در یک حومه کوچک زندگی می‌کنم که تنها ده کیلومتر از شهر فاصله دارد.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein Haus in einem ruhigen Vorort gekauft.”
او یک خانه در یک حومه آرام خریده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie planen, in einen Vorort zu ziehen, weil es dort mehr Platz gibt.”
آن‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند که به حومه شهر نقل مکان کنند چون آنجا فضای بیشتری وجود دارد.

تلفظ
Vorort: /ˈfoːɐ̯ˌɔʁt/

تلفظ به فارسی
فُور-اُرت

خلاصه
اسم “der Vorort” به معنای “حومه” یا “حومه شهر” است و به مناطق مسکونی اطراف و نزدیک به یک شهر بزرگ اشاره دارد. این کلمه معمولاً برای توصیف مناطقی استفاده می‌شود که به عنوان محل زندگی برای افرادی که در شهر کار می‌کنند، شناخته می‌شوند و معمولاً دارای فضای سبز و آرامش بیشتری نسبت به مرکز شهر هستند.

79
Q

der Wohnblock -s

A

اسم “der Wohnblock” به زبان آلمانی به معنای “بلوک آپارتمانی” یا “مجتمع مسکونی” است. این کلمه به ساختمان‌های بزرگ چند طبقه اشاره دارد که دارای تعداد زیادی واحد مسکونی یا آپارتمان هستند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بلوک آپارتمانی
“Der neue Wohnblock bietet moderne Wohnungen mit vielen Annehmlichkeiten.”
بلوک آپارتمانی جدید واحدهای مدرن با امکانات زیادی ارائه می‌دهد.

مجتمع مسکونی
“Viele Familien leben in diesem Wohnblock.”
بسیاری از خانواده‌ها در این مجتمع مسکونی زندگی می‌کنند.

ساختمان بزرگ مسکونی
“Der Wohnblock hat zehn Stockwerke und einen großen Innenhof.”
بلوک آپارتمانی ده طبقه دارد و یک حیاط بزرگ درونی دارد.

ساختار جمله
der Wohnblock (بلوک آپارتمانی)

“Der Wohnblock wurde vor fünf Jahren gebaut.”
بلوک آپارتمانی پنج سال پیش ساخته شد.

im Wohnblock wohnen (در بلوک آپارتمانی زندگی کردن)

“Sie wohnen im dritten Stock des Wohnblocks.”
آن‌ها در طبقه سوم بلوک آپارتمانی زندگی می‌کنند.

einen Wohnblock bauen (بلوک آپارتمانی ساختن)

“Die Stadt plant, einen neuen Wohnblock im Zentrum zu bauen.”
شهر قصد دارد یک بلوک آپارتمانی جدید در مرکز بسازد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich wohne in einem Wohnblock, der nahe dem Bahnhof liegt.”
من در یک بلوک آپارتمانی زندگی می‌کنم که نزدیک ایستگاه قطار قرار دارد.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat eine Wohnung im höchsten Wohnblock der Stadt gemietet.”
او یک آپارتمان در بلندترین بلوک آپارتمانی شهر اجاره کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den alten Wohnblock renoviert, um ihn moderner zu machen.”
آن‌ها بلوک آپارتمانی قدیمی را بازسازی کردند تا آن را مدرن‌تر کنند.

تلفظ
Wohnblock: /ˈvoːnˌblɔk/

تلفظ به فارسی
وُهن-بْلُک

خلاصه
اسم “der Wohnblock” به معنای “بلوک آپارتمانی” یا “مجتمع مسکونی” است و به ساختمان‌های بزرگ چند طبقه اشاره دارد که دارای تعداد زیادی واحد مسکونی یا آپارتمان هستند. این کلمه معمولاً برای توصیف ساختمان‌های مسکونی بزرگ و مجتمع‌های مسکونی به کار می‌رود.

80
Q

der Ziegel

A

اسم “der Ziegel” به زبان آلمانی به معنای “آجر” است. این کلمه به یک قطعه ساختمانی اشاره دارد که معمولاً از خاک رس یا سایر مواد ساخته می‌شود و در ساختمان‌ها برای ساخت دیوارها و دیگر سازه‌ها استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
آجر ساختمانی
“Die Wände des Hauses sind aus Ziegeln gebaut.”
دیوارهای خانه از آجر ساخته شده‌اند.

ساخت و ساز با آجر
“Er stapelt die Ziegel ordentlich auf der Baustelle.”
او آجرها را به‌طور مرتب در محل ساخت و ساز چیده است.

آجر برای دیوار
“Ein Ziegel ist von der Mauer gefallen.”
یک آجر از دیوار افتاده است.

ساختار جمله
der Ziegel (آجر)

“Die alte Kirche wurde aus roten Ziegeln gebaut.”
کلیسای قدیمی از آجرهای قرمز ساخته شده است.

mit Ziegeln bauen (ساختن با آجر)

“Sie bauen das neue Haus mit Ziegeln.”
آن‌ها خانه جدید را با آجر می‌سازند.

Ziegelstapel (پشته آجر)

“Auf der Baustelle liegt ein großer Ziegelstapel.”
در محل ساخت و ساز یک پشته بزرگ از آجرها قرار دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe einen Ziegel auf dem Boden gefunden.”
من یک آجر روی زمین پیدا کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat gelernt, wie man Ziegelwände mauert.”
او یاد گرفته است که چگونه دیوارهای آجری بسازد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Ziegel für das neue Gebäude geliefert.”
آن‌ها آجرها را برای ساختمان جدید تحویل داده‌اند.

تلفظ
Ziegel: /ˈtsiːɡl̩/

تلفظ به فارسی
تْسی‌گِل

خلاصه
اسم “der Ziegel” به معنای “آجر” است و به یک قطعه ساختمانی اشاره دارد که معمولاً از خاک رس یا سایر مواد ساخته می‌شود و در ساختمان‌ها برای ساخت دیوارها و دیگر سازه‌ها استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف مصالح ساختمانی به کار می‌رود که در ساخت و سازهای مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرند.

81
Q

das Zoogeschäft -e

A

اسم “das Zoogeschäft” به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه حیوانات خانگی” است. این کلمه به فروشگاهی اشاره دارد که در آن حیوانات خانگی مانند سگ‌ها، گربه‌ها، پرندگان، ماهی‌ها و همچنین لوازم و تجهیزات مرتبط با نگهداری حیوانات به فروش می‌رسد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فروشگاه حیوانات خانگی
“Ich habe einen neuen Hund im Zoogeschäft gekauft.”
من یک سگ جدید از فروشگاه حیوانات خانگی خریدم.

لوازم حیوانات خانگی
“Das Zoogeschäft bietet eine große Auswahl an Futter und Spielzeug für Tiere.”
فروشگاه حیوانات خانگی انواع زیادی از غذا و اسباب‌بازی برای حیوانات ارائه می‌دهد.

محل خرید حیوانات خانگی
“Wir besuchen oft das Zoogeschäft, um Zubehör für unser Haustier zu kaufen.”
ما اغلب به فروشگاه حیوانات خانگی می‌رویم تا لوازم برای حیوان خانگی‌مان بخریم.

ساختار جمله
das Zoogeschäft (فروشگاه حیوانات خانگی)

“Das Zoogeschäft befindet sich in der Nähe des Stadtzentrums.”
فروشگاه حیوانات خانگی در نزدیکی مرکز شهر قرار دارد.

im Zoogeschäft kaufen (خرید کردن از فروشگاه حیوانات خانگی)

“Ich kaufe das Futter für meinen Hund immer im Zoogeschäft.”
من همیشه غذای سگم را از فروشگاه حیوانات خانگی می‌خرم.

ein Zoogeschäft eröffnen (یک فروشگاه حیوانات خانگی باز کردن)

“Sie planen, ein neues Zoogeschäft in der Stadt zu eröffnen.”
آن‌ها قصد دارند یک فروشگاه حیوانات خانگی جدید در شهر باز کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe im Zoogeschäft einen schönen Papagei gesehen.”
من یک طوطی زیبا در فروشگاه حیوانات خانگی دیدم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einem Zoogeschäft und kümmert sich um die Tiere.”
او در یک فروشگاه حیوانات خانگی کار می‌کند و از حیوانات مراقبت می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das Zoogeschäft renoviert und es sieht jetzt viel moderner aus.”
آن‌ها فروشگاه حیوانات خانگی را بازسازی کرده‌اند و اکنون بسیار مدرن‌تر به نظر می‌رسد.

تلفظ
Zoogeschäft: /ˈtsoːɡəˌʃɛft/

تلفظ به فارسی
تْسو-گِ-شَفت

خلاصه
اسم “das Zoogeschäft” به معنای “فروشگاه حیوانات خانگی” است و به فروشگاهی اشاره دارد که در آن حیوانات خانگی و لوازم و تجهیزات مرتبط با نگهداری حیوانات به فروش می‌رسد. این کلمه معمولاً برای توصیف مکان‌هایی استفاده می‌شود که افراد برای خرید حیوانات خانگی و ملزومات آن‌ها به آنجا مراجعه می‌کنند.

82
Q

bemerkenswert

A

صفت “bemerkenswert” به زبان آلمانی به معنای “قابل توجه” یا “قابل ملاحظه” است. این کلمه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به دلیل خاص بودن یا اهمیت، توجه را به خود جلب می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
چیز قابل توجه
“Seine Leistung in dem Projekt war bemerkenswert.”
عملکرد او در پروژه قابل توجه بود.

موضوع مهم
“Das neue Buch enthält viele bemerkenswerte Informationen.”
کتاب جدید حاوی اطلاعات قابل ملاحظه‌ای است.

دستاورد قابل تحسین
“Die Entwicklung der Technologie ist wirklich bemerkenswert.”
توسعه فناوری واقعاً قابل توجه است.

ساختار جمله
bemerkenswert (قابل توجه)

“Das Ergebnis der Studie ist bemerkenswert.”
نتیجه مطالعه قابل توجه است.

etwas bemerkenswert finden (چیزی را قابل توجه دانستن)

“Ich finde ihre Kreativität bemerkenswert.”
من خلاقیت او را قابل توجه می‌دانم.

bemerkenswerte Fortschritte (پیشرفت‌های قابل توجه)

“Er hat in kurzer Zeit bemerkenswerte Fortschritte gemacht.”
او در مدت زمان کوتاهی پیشرفت‌های قابل توجهی داشته است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich fand den Vortrag des Professors sehr bemerkenswert.”
من سخنرانی پروفسور را بسیار قابل توجه یافتم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat eine bemerkenswerte Karriere in der Medizin gemacht.”
او یک حرفه قابل توجه در پزشکی داشته است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben bemerkenswerte Fortschritte in ihrer Forschung erzielt.”
آن‌ها پیشرفت‌های قابل توجهی در تحقیق خود به دست آورده‌اند.

تلفظ
bemerkenswert: /bəˈmɛʁkənzˌvɛʁt/

تلفظ به فارسی
بِمِرکِنس‌وِرت

خلاصه
صفت “bemerkenswert” به معنای “قابل توجه” یا “قابل ملاحظه” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به دلیل خاص بودن یا اهمیت، توجه را به خود جلب می‌کند. این کلمه معمولاً برای بیان اهمیت، ارزش یا استثنایی بودن یک موضوع، دستاورد یا رویداد به کار می‌رود.

83
Q

privilegiert

A

صفت “privilegiert” به زبان آلمانی به معنای “ممتاز”، “برخوردار از امتیازات” یا “دارای امتیاز” است. این کلمه برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که به دلیل شرایط خاص، از مزایا یا امکانات بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
افراد ممتاز
“Er stammt aus einer privilegierten Familie.”
او از یک خانواده ممتاز می‌آید.

برخورداری از امتیازات خاص
“Sie hat eine privilegierte Stellung in der Firma.”
او موقعیت ممتازی در شرکت دارد.

امکانات ویژه
“Als Mitglied dieses Clubs ist man privilegiert.”
به عنوان عضو این باشگاه، فرد دارای امتیازات ویژه‌ای است.

ساختار جمله
privilegiert (ممتاز یا دارای امتیاز)

“Die Schüler in dieser Schule sind sehr privilegiert.”
دانش‌آموزان در این مدرسه بسیار ممتاز هستند.

privilegiert sein (ممتاز بودن)

“Er fühlt sich privilegiert, weil er die Möglichkeit hat, im Ausland zu studieren.”
او احساس می‌کند که ممتاز است چون امکان تحصیل در خارج را دارد.

privilegierte Position (موقعیت ممتاز)

“Er hat eine privilegierte Position in der Regierung.”
او موقعیت ممتازی در دولت دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich bin privilegiert, weil ich in einer wohlhabenden Familie aufgewachsen bin.”
من ممتاز هستم چون در یک خانواده مرفه بزرگ شده‌ام.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie war sich ihrer privilegierten Lage bewusst und half anderen.”
او از موقعیت ممتاز خود آگاه بود و به دیگران کمک می‌کرد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie leben in einem privilegierten Stadtteil mit vielen Annehmlichkeiten.”
آن‌ها در یک محله ممتاز با امکانات فراوان زندگی می‌کنند.

تلفظ
privilegiert: /pʁiviˈleːɡiːɐ̯t/

تلفظ به فارسی
پری‌وی‌لِگیِرت

خلاصه
صفت “privilegiert” به معنای “ممتاز”، “برخوردار از امتیازات” یا “دارای امتیاز” است و برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که به دلیل شرایط خاص، از مزایا یا امکانات بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند. این کلمه معمولاً برای بیان موقعیت‌های ممتاز و برخورداری از امکانات ویژه به کار می‌رود.

84
Q

Übersichtlich (un-)

A

صفت “übersichtlich” به زبان آلمانی به معنای “واضح”، “مشخص”، “منظم” یا “قابل دید” است. این کلمه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به خوبی سازمان‌دهی شده و به راحتی قابل درک و مشاهده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
واضح و مشخص
“Das Diagramm ist sehr übersichtlich und leicht zu verstehen.”
این نمودار بسیار واضح و قابل فهم است.

منظم
“Die Webseite ist übersichtlich gestaltet.”
وبسایت به طور منظم طراحی شده است.

قابل دید
“Von hier aus hat man einen übersichtlichen Blick auf die Stadt.”
از اینجا می‌توان به راحتی کل شهر را مشاهده کرد.

ساختار جمله
übersichtlich (واضح، مشخص، منظم)

“Die Anleitung ist übersichtlich und verständlich geschrieben.”
دستورالعمل به صورت واضح و قابل فهم نوشته شده است.

etwas übersichtlich gestalten (چیزی را به صورت منظم طراحی کردن)

“Wir haben das Dokument übersichtlich gestaltet, damit es einfacher zu lesen ist.”
ما سند را به صورت منظم طراحی کردیم تا خواندن آن راحت‌تر باشد.

übersichtliche Darstellung (نمایش واضح)

“Die Daten wurden in einer übersichtlichen Tabelle dargestellt.”
داده‌ها در یک جدول واضح نمایش داده شدند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich finde diese Präsentation sehr übersichtlich.”
من این ارائه را بسیار واضح و منظم می‌دانم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat das Zimmer übersichtlich aufgeräumt.”
او اتاق را به صورت منظم مرتب کرده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben den Bericht übersichtlich gestaltet, damit alle ihn verstehen können.”
آن‌ها گزارش را به طور منظم و واضح طراحی کردند تا همه بتوانند آن را بفهمند.

تلفظ
übersichtlich: /ˈyːbɐˌzɪçtlɪç/

تلفظ به فارسی
اوبر‌زیشت‌لیش

خلاصه
صفت “übersichtlich” به معنای “واضح”، “مشخص”، “منظم” یا “قابل دید” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که به خوبی سازمان‌دهی شده و به راحتی قابل درک و مشاهده است. این کلمه معمولاً برای بیان وضوح، نظم و قابل فهم بودن یک موضوع یا ساختار به کار می‌رود.

85
Q

verfrüht

A

صفت “verfrüht” به زبان آلمانی به معنای “زودرس” یا “پیش از موعد” است. این کلمه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که زودتر از زمان معمول یا انتظار رخ داده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
زودرس
“Seine verfrühte Abreise war eine Überraschung.”
سفر زودرس او یک شگفتی بود.

پیش از موعد
“Das Erscheinen der Blumen im Februar ist verfrüht.”
ظاهر شدن گل‌ها در ماه فوریه زودرس است.

پیش‌بینی نشده
“Die verfrühte Geburt des Babys erforderte besondere medizinische Betreuung.”
تولد زودرس نوزاد نیاز به مراقبت‌های ویژه پزشکی داشت.

ساختار جمله
verfrüht (زودرس، پیش از موعد)

“Die Entscheidung war verfrüht und musste überdacht werden.”
تصمیم زودرس بود و باید دوباره بررسی می‌شد.

etwas verfrüht tun (کاری را زودتر از موعد انجام دادن)

“Wir haben die Feierlichkeiten verfrüht begonnen.”
ما جشن‌ها را زودتر از موعد آغاز کردیم.

eine verfrühte Reaktion (واکنش زودرس)

“Seine verfrühte Reaktion zeigte, dass er die Situation missverstanden hatte.”
واکنش زودرس او نشان داد که او وضعیت را اشتباه فهمیده بود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe verfrüht auf die Nachricht reagiert.”
من زودتر از موعد به خبر واکنش نشان دادم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat das Treffen verfrüht verlassen.”
او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Pläne verfrüht geändert.”
آن‌ها برنامه‌ها را زودتر از موعد تغییر دادند.

تلفظ
verfrüht: /fɛɐ̯ˈfʁyːt/

تلفظ به فارسی
فِر-فْرویت

خلاصه
صفت “verfrüht” به معنای “زودرس” یا “پیش از موعد” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که زودتر از زمان معمول یا انتظار رخ داده است. این کلمه معمولاً برای بیان وقوع زودتر از موعد یک رویداد، تصمیم یا واکنش به کار می‌رود.

86
Q

zukünftig

A

صفت “zukünftig” به زبان آلمانی به معنای “آینده” یا “در آینده” است. این کلمه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا به آینده مربوط می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
آینده
“Die zukünftigen Generationen werden von unseren Entscheidungen beeinflusst.”
نسل‌های آینده از تصمیمات ما تأثیر خواهند گرفت.

در آینده
“Wir planen, in der zukünftigen Besprechung über dieses Thema zu sprechen.”
ما برنامه داریم در جلسه آینده درباره این موضوع صحبت کنیم.

مربوط به آینده
“Seine zukünftige Karriere sieht vielversprechend aus.”
شغل آینده او امیدوارکننده به نظر می‌رسد.

ساختار جمله
zukünftig (آینده، در آینده)

“Zukünftige Entwicklungen in der Technologie werden unser Leben verändern.”
توسعه‌های آینده در فناوری زندگی ما را تغییر خواهند داد.

in Zukunft (در آینده)

“Wir müssen uns auf die zukünftigen Herausforderungen vorbereiten.”
ما باید خود را برای چالش‌های آینده آماده کنیم.

zukünftig planen (برای آینده برنامه‌ریزی کردن)

“Wir müssen unsere Ressourcen zukünftig besser verwalten.”
ما باید منابع خود را در آینده بهتر مدیریت کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich hoffe, dass meine zukünftigen Projekte erfolgreich sein werden.”
امیدوارم که پروژه‌های آینده‌ام موفق باشند.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat große Pläne für ihre zukünftige Ausbildung.”
او برنامه‌های بزرگی برای تحصیلات آینده‌اش دارد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie arbeiten hart, um ihre zukünftigen Ziele zu erreichen.”
آن‌ها سخت کار می‌کنند تا به اهداف آینده خود برسند.

تلفظ
zukünftig: /ˈtsuːkʊnftɪç/

تلفظ به فارسی
تسو-کونف‌تیگ

خلاصه
صفت “zukünftig” به معنای “آینده” یا “در آینده” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا به آینده مربوط می‌شود. این کلمه معمولاً برای بیان وقایع، برنامه‌ها یا وضعیت‌های مربوط به آینده به کار می‌رود.

87
Q

eine ganz besondere Note haben

A

عبارت “eine ganz besondere Note haben”
به زبان آلمانی به معنای “دارای یک ویژگی یا رنگ خاص بودن” است. این عبارت معمولاً برای توصیف چیزی به کار می‌رود که دارای ویژگی منحصربه‌فرد و خاصی است که آن را از دیگر چیزها متمایز می‌کند.

داشتن ویژگی منحصربه‌فرد
“Das Konzert hatte eine ganz besondere Note, die die Zuhörer begeisterte.”
کنسرت دارای یک ویژگی خاص بود که شنوندگان را مجذوب خود کرد.

تمایز با ویژگی خاص
“Ihr Kochstil hat eine ganz besondere Note, die ihn unverwechselbar macht.”
سبک آشپزی او دارای یک ویژگی خاص است که آن را بی‌نظیر می‌کند.

خاص بودن یک مکان یا چیز
“Das kleine Café an der Ecke hat eine ganz besondere Note, die es so gemütlich macht.”
کافه کوچک در گوشه خیابان دارای یک ویژگی خاص است که آن را بسیار دنج کرده است.

ساختار جمله
eine ganz besondere Note haben (داشتن ویژگی خاص)

“Der Film hat durch seine ungewöhnliche Erzählweise eine ganz besondere Note.”
فیلم به دلیل روایت غیرمعمول خود دارای یک ویژگی خاص است.

etwas eine besondere Note geben (به چیزی ویژگی خاص دادن)

“Die Gewürze geben dem Gericht eine ganz besondere Note.”
ادویه‌ها به غذا یک ویژگی خاص می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich finde, dass dieser Raum durch die Dekoration eine ganz besondere Note hat.”
من فکر می‌کنم این اتاق به خاطر دکوراسیون دارای یک ویژگی خاص است.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ihrem Kleid durch handgemachte Verzierungen eine ganz besondere Note gegeben.”
او با افزودن تزئینات دست‌ساز به لباسش یک ویژگی خاص داده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben dem Event eine ganz besondere Note verliehen, indem sie Live-Musik hinzufügten.”
آن‌ها با افزودن موسیقی زنده به این رویداد یک ویژگی خاص بخشیدند.

تلفظ
eine ganz besondere Note haben: /ˈaɪ̯nə ɡants bəˈzɔndərə ˈnoːtə ˈhaːbən/

تلفظ به فارسی
آیْنه گَنتس بزوُندِره نُتِ هابِن

خلاصه
عبارت “eine ganz besondere Note haben” به معنای “دارای یک ویژگی یا رنگ خاص بودن” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که دارای ویژگی منحصربه‌فرد و خاصی است که آن را از دیگر چیزها متمایز می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان خاص بودن و تمایز یک شیء، مکان، رویداد یا شخص به کار می‌رود.

88
Q

in den Himmel schießen

A

عبارت “in den Himmel schießen”
به زبان آلمانی به معنای “به سرعت بالا رفتن” یا “افزایش ناگهانی” است. این عبارت معمولاً برای توصیف افزایش سریع و چشمگیر در قیمت‌ها، اعداد، یا دیگر موارد استفاده می‌شود.

افزایش سریع قیمت
“Die Benzinpreise sind in den letzten Wochen in den Himmel geschossen.”
قیمت بنزین در هفته‌های اخیر به سرعت افزایش یافته است.

افزایش ناگهانی تعداد
“Die Verkaufszahlen des neuen Smartphones sind in den Himmel geschossen.”
تعداد فروش گوشی هوشمند جدید به سرعت بالا رفته است.

افزایش چشمگیر در محبوبیت
“Nach der Veröffentlichung ihres neuen Albums ist ihre Beliebtheit in den Himmel geschossen.”
پس از انتشار آلبوم جدیدشان، محبوبیت آن‌ها به سرعت افزایش یافت.

ساختار جمله
in den Himmel schießen (به سرعت بالا رفتن)

“Die Mietpreise in der Stadt sind in den letzten Jahren in den Himmel geschossen.”
قیمت اجاره در شهر در سال‌های اخیر به سرعت بالا رفته است.

etwas in den Himmel schießen lassen (چیزی را به سرعت بالا بردن)

“Die neue Marketingkampagne hat die Verkaufszahlen in den Himmel schießen lassen.”
کمپین بازاریابی جدید باعث شد که تعداد فروش به سرعت بالا رود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe gesehen, wie die Aktienkurse nach den guten Nachrichten in den Himmel geschossen sind.”
من دیدم که پس از اخبار خوب، قیمت سهام به سرعت بالا رفت.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie war überrascht, als die Besucherzahlen ihrer Webseite plötzlich in den Himmel schossen.”
او وقتی تعداد بازدیدکنندگان وب‌سایتش به سرعت افزایش یافت، شگفت‌زده شد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben erwartet, dass die Nachfrage nach dem neuen Produkt in den Himmel schießen wird.”
آن‌ها انتظار داشتند که تقاضا برای محصول جدید به سرعت افزایش یابد.

تلفظ
in den Himmel schießen: /ɪn deːn ˈhɪml̩ ˈʃiːsən/

تلفظ به فارسی
این دِن هیمل شیسِن

خلاصه
عبارت “in den Himmel schießen” به معنای “به سرعت بالا رفتن” یا “افزایش ناگهانی” است و برای توصیف افزایش سریع و چشمگیر در قیمت‌ها، اعداد، یا دیگر موارد استفاده می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان تغییرات سریع و ناگهانی در مقادیر و ارقام به کار می‌رود.

89
Q

in die Hände spucken

A

عبارت “in die Hände spucken”
به زبان آلمانی به معنای “آماده شدن برای کار سخت” یا “آستین‌ها را بالا زدن برای کار” است.
این عبارت به طور استعاری برای نشان دادن آماده‌سازی و شروع با انرژی به یک کار یا پروژه استفاده می‌شود.

معنی لغویش میشه کف دست تف انداختن

آماده شدن برای کار سخت
“Es ist Zeit, in die Hände zu spucken und das Projekt zu beginnen.”
وقت آن است که آستین‌ها را بالا بزنیم و پروژه را شروع کنیم.

شروع به کار با انرژی
“Nach der Besprechung haben alle in die Hände gespuckt und angefangen zu arbeiten.”
بعد از جلسه، همه آستین‌ها را بالا زدند و شروع به کار کردند.

آماده‌سازی برای یک تلاش بزرگ
“Wir müssen in die Hände spucken und unser Bestes geben, um dieses Ziel zu erreichen.”
باید آستین‌ها را بالا بزنیم و تمام تلاشمان را بکنیم تا به این هدف برسیم.

ساختار جمله
in die Hände spucken (آستین‌ها را بالا زدن برای کار)

“Nachdem sie den Plan besprochen hatten, spuckten sie in die Hände und machten sich an die Arbeit.”
بعد از اینکه برنامه را بحث کردند، آستین‌ها را بالا زدند و شروع به کار کردند.

in die Hände spucken und loslegen (آستین‌ها را بالا زدن و شروع کردن)

“Jetzt ist es Zeit, in die Hände zu spucken und mit dem Bau des Hauses zu beginnen.”
اکنون وقت آن است که آستین‌ها را بالا بزنیم و ساخت خانه را شروع کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich spucke in die Hände und mache mich an die Aufgabe.”
آستین‌ها را بالا می‌زنم و به کار مشغول می‌شوم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie spuckte in die Hände und begann, den Garten umzugraben.”
او آستین‌ها را بالا زد و شروع به کندن باغ کرد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie spuckten in die Hände und bauten das neue Bürogebäude.”
آن‌ها آستین‌ها را بالا زدند و ساختمان اداری جدید را ساختند.

تلفظ
in die Hände spucken: /ɪn diː ˈhɛndə ˈʃpʊkən/

تلفظ به فارسی
این دی هِندِ شپوکن

خلاصه
عبارت “in die Hände spucken” به معنای “آماده شدن برای کار سخت” یا “آستین‌ها را بالا زدن برای کار” است و برای نشان دادن آماده‌سازی و شروع با انرژی به یک کار یا پروژه استفاده می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان آغاز با تعهد و انرژی به یک فعالیت یا تلاش به کار می‌رود.

90
Q

sich abschrecken lassen von +dat.

A

عبارت “sich abschrecken lassen von + Dativ”
به زبان آلمانی به معنای “تحت تأثیر منفی قرار گرفتن” یا “ترسیدن از” چیزی است.
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی به دلیل مشکلات، موانع یا ترس‌ها از انجام کاری منصرف شود یا از ادامه راه باز بماند.

تحت تأثیر منفی قرار گرفتن
“Sie lässt sich von Schwierigkeiten nicht abschrecken.”
او از مشکلات نمی‌ترسد و منصرف نمی‌شود.

ترسیدن از مشکلات
“Er hat sich von den hohen Kosten nicht abschrecken lassen.”
او از هزینه‌های بالا نترسید و منصرف نشد.

منصرف شدن به دلیل موانع
“Wir sollten uns von Rückschlägen nicht abschrecken lassen.”
نباید از شکست‌ها بترسیم و منصرف شویم.

ساختار جمله
sich abschrecken lassen von + Dativ (ترسیدن از)

“Ich lasse mich nicht von Kritik abschrecken.”
من از انتقاد نمی‌ترسم.

von etwas abschrecken lassen (منصرف شدن به دلیل چیزی)

“Sie haben sich nicht von den schlechten Wetterbedingungen abschrecken lassen.”
آن‌ها به دلیل شرایط بد آب و هوایی منصرف نشدند.

sich durch nichts abschrecken lassen (از هیچ چیز نترسیدن)

“Er lässt sich durch nichts abschrecken und verfolgt seine Ziele entschlossen.”
او از هیچ چیز نمی‌ترسد و به دنبال اهدافش مصمم است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich lasse mich von Rückschlägen nicht abschrecken.”
من از شکست‌ها نمی‌ترسم و منصرف نمی‌شوم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie lässt sich nicht von negativen Kommentaren abschrecken.”
او از نظرات منفی نمی‌ترسد و منصرف نمی‌شود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie lassen sich von der Konkurrenz nicht abschrecken.”
آن‌ها از رقابت نمی‌ترسند و منصرف نمی‌شوند.

تلفظ
sich abschrecken lassen von: /zɪç ˈapʃʁɛkən ˈlasən fɔn/

تلفظ به فارسی
زیش اَپ‌شْرِکِن لاسن فون

خلاصه
عبارت “sich abschrecken lassen von + Dativ” به معنای “تحت تأثیر منفی قرار گرفتن” یا “ترسیدن از” چیزی است و زمانی استفاده می‌شود که کسی به دلیل مشکلات، موانع یا ترس‌ها از انجام کاری منصرف شود یا از ادامه راه باز بماند. این عبارت معمولاً برای بیان این موضوع استفاده می‌شود که نباید به خاطر موانع یا ترس‌ها از اهداف و برنامه‌های خود دست کشید.

91
Q

sich anlegen mit jemandem

A

عبارت “sich anlegen mit jemandem” به زبان آلمانی به معنای “درگیر شدن با کسی” یا “دعوا کردن با کسی” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی به طور عمدی یا ناخواسته با شخص دیگری وارد بحث، نزاع یا درگیری می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
درگیر شدن با کسی
“Er legt sich ständig mit seinen Kollegen an.”
او دائماً با همکارانش درگیر می‌شود.

دعوا کردن با کسی
“Warum legst du dich immer mit deinem Bruder an?”
چرا همیشه با برادرت دعوا می‌کنی؟

بحث کردن با کسی
“Sie hat sich mit dem Nachbarn angelegt, weil er so laut war.”
او با همسایه‌اش درگیر شد، چون او خیلی سر و صدا می‌کرد.

ساختار جمله
sich anlegen mit jemandem (درگیر شدن با کسی)

“Ich möchte mich nicht mit ihm anlegen.”
من نمی‌خواهم با او درگیر شوم.

mit jemandem anlegen (درگیر شدن با کسی)

“Sie hat sich mit ihrer Chefin angelegt.”
او با رئیسش درگیر شد.

sich nicht anlegen wollen mit jemandem (نخواستن درگیر شدن با کسی)

“Wir sollten uns nicht mit den Behörden anlegen.”
ما نباید با مقامات درگیر شویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich lege mich nicht gerne mit anderen Leuten an.”
من دوست ندارم با دیگران درگیر شوم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie legt sich oft mit ihrem Bruder an.”
او اغلب با برادرش درگیر می‌شود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie legen sich nie mit anderen Teams an.”
آن‌ها هرگز با تیم‌های دیگر درگیر نمی‌شوند.

تلفظ
sich anlegen mit jemandem: /zɪç ˈanleːɡən mɪt ˈjeːmandəm/

تلفظ به فارسی
زیش آن‌لگِن میت یماندم

خلاصه
عبارت “sich anlegen mit jemandem” به معنای “درگیر شدن با کسی” یا “دعوا کردن با کسی” است و زمانی استفاده می‌شود که کسی به طور عمدی یا ناخواسته با شخص دیگری وارد بحث، نزاع یا درگیری می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان شروع یا دخالت در یک نزاع یا بحث استفاده می‌شود.

92
Q

sozialer Wohnungsbau

A

عبارت “sozialer Wohnungsbau” به زبان آلمانی به معنای “مسکن اجتماعی” یا “ساخت مسکن اجتماعی” است. این عبارت به پروژه‌ها و برنامه‌های دولتی یا عمومی اشاره دارد که هدفشان فراهم کردن مسکن مقرون‌به‌صرفه برای افراد یا خانواده‌های کم‌درآمد و نیازمند است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
پروژه مسکن اجتماعی
“Die Stadt hat ein neues Programm für den sozialen Wohnungsbau gestartet.”
شهر یک برنامه جدید برای ساخت مسکن اجتماعی آغاز کرده است.

ساخت مسکن مقرون‌به‌صرفه
“Im sozialen Wohnungsbau werden Wohnungen für Menschen mit geringem Einkommen bereitgestellt.”
در مسکن اجتماعی، واحدهای مسکونی برای افراد با درآمد کم فراهم می‌شود.

حمایت از نیازمندان
“Der soziale Wohnungsbau ist wichtig, um Obdachlosigkeit zu verhindern.”
ساخت مسکن اجتماعی برای جلوگیری از بی‌خانمانی مهم است.

ساختار جمله
sozialer Wohnungsbau (مسکن اجتماعی)

“Der soziale Wohnungsbau hilft dabei, den Bedarf an bezahlbarem Wohnraum zu decken.”
مسکن اجتماعی کمک می‌کند تا نیاز به مسکن مقرون‌به‌صرفه برطرف شود.

Projekte im sozialen Wohnungsbau (پروژه‌ها در مسکن اجتماعی)

“Viele Städte investieren in Projekte im sozialen Wohnungsbau.”
بسیاری از شهرها در پروژه‌های مسکن اجتماعی سرمایه‌گذاری می‌کنند.

sozialer Wohnungsbau fördern (تشویق کردن مسکن اجتماعی)

“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um den sozialen Wohnungsbau zu fördern.”
دولت اقداماتی را برای تشویق مسکن اجتماعی انجام داده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich unterstütze den sozialen Wohnungsbau, weil er für viele Menschen notwendig ist.”
من از مسکن اجتماعی حمایت می‌کنم زیرا برای بسیاری از افراد ضروری است.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet in einer Organisation, die sich für den sozialen Wohnungsbau einsetzt.”
او در سازمانی کار می‌کند که برای مسکن اجتماعی فعالیت می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben einen neuen sozialen Wohnungsbau in der Stadt errichtet.”
آن‌ها یک مسکن اجتماعی جدید در شهر ساخته‌اند.

تلفظ
sozialer Wohnungsbau: /zoˈtsi̯aːlɐ ˈvoːnʊŋsˌbaʊ̯/

تلفظ به فارسی
زوتسیالِر وُنونگز‌بائو

خلاصه
عبارت “sozialer Wohnungsbau” به معنای “مسکن اجتماعی” یا “ساخت مسکن اجتماعی” است و به پروژه‌ها و برنامه‌های دولتی یا عمومی اشاره دارد که هدفشان فراهم کردن مسکن مقرون‌به‌صرفه برای افراد یا خانواده‌های کم‌درآمد و نیازمند است. این عبارت معمولاً برای بیان تلاش‌ها و اقداماتی به کار می‌رود که به منظور بهبود وضعیت مسکن و حمایت از نیازمندان انجام می‌شود.

93
Q

ein Gespür haben für etwas

A

عبارت “ein Gespür haben für etwas”
به زبان آلمانی به معنای “داشتن حس یا درک خوبی نسبت به چیزی” است.
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی توانایی ویژه‌ای برای فهمیدن، تشخیص دادن یا برخورد مناسب با یک موضوع خاص دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
داشتن حس خوب برای هنر
“Er hat ein Gespür für Kunst und kann echte Meisterwerke sofort erkennen.”
او حس خوبی برای هنر دارد و می‌تواند بلافاصله شاهکارهای واقعی را تشخیص دهد.

درک مناسب برای موسیقی
“Sie hat ein Gespür für Musik und kann neue Trends schnell vorhersagen.”
او حس خوبی برای موسیقی دارد و می‌تواند به سرعت ترندهای جدید را پیش‌بینی کند.

داشتن حس تشخیص در تجارت
“Er hat ein Gespür für gute Geschäftsmöglichkeiten.”
او حس خوبی برای فرصت‌های تجاری خوب دارد.

ساختار جمله
ein Gespür haben für etwas (حس یا درک خوبی داشتن نسبت به چیزی)

“Sie hat ein Gespür für Mode und weiß immer, was im Trend liegt.”
او حس خوبی برای مد دارد و همیشه می‌داند چه چیزی مد است.

für etwas ein Gespür entwickeln (حس یا درکی نسبت به چیزی پیدا کردن)

“Mit der Zeit hat er ein Gespür für die Bedürfnisse seiner Kunden entwickelt.”
با گذشت زمان، او حس خوبی نسبت به نیازهای مشتریان خود پیدا کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe ein Gespür für Sprachen und lerne neue Wörter schnell.”
من حس خوبی برای زبان‌ها دارم و کلمات جدید را به سرعت یاد می‌گیرم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat ein Gespür für Zahlen und arbeitet gerne als Buchhalterin.”
او حس خوبی برای اعداد دارد و دوست دارد به عنوان حسابدار کار کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben ein Gespür für Trends und sind immer einen Schritt voraus.”
آن‌ها حس خوبی برای ترندها دارند و همیشه یک قدم جلوتر هستند.

تلفظ
ein Gespür haben für etwas: /aɪ̯n ɡəˈʃpyːɐ̯ ˈhaːbən fyːɐ̯ ˈɛtvas/

تلفظ به فارسی
آین گِشپیوغ هابِن فیوغ اِتواس

خلاصه
عبارت “ein Gespür haben für etwas” به معنای “داشتن حس یا درک خوبی نسبت به چیزی” است و زمانی استفاده می‌شود که کسی توانایی ویژه‌ای برای فهمیدن، تشخیص دادن یا برخورد مناسب با یک موضوع خاص دارد. این عبارت معمولاً برای بیان توانایی‌ها و استعدادهای خاص در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود.

94
Q

pfeilund Bogen

A

عبارت “Pfeil und Bogen”
به زبان آلمانی به معنای “تیر و کمان” است. این کلمه به سلاحی اشاره دارد که از یک کمان برای پرتاب تیرها استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تیر و کمان در تیراندازی
“Er schießt mit Pfeil und Bogen auf die Zielscheibe.”
او با تیر و کمان به هدف شلیک می‌کند.

ورزش تیراندازی با کمان
“Das Bogenschießen mit Pfeil und Bogen ist eine olympische Disziplin.”
تیراندازی با کمان یک رشته المپیکی است.

تیر و کمان در تاریخ
“In der Geschichte wurden Pfeil und Bogen als Jagd- und Kriegswaffe verwendet.”
در تاریخ، تیر و کمان به عنوان سلاح شکار و جنگ استفاده می‌شدند.

ساختار جمله
Pfeil und Bogen (تیر و کمان)

“Er hat Pfeil und Bogen von seinem Großvater geerbt.”
او تیر و کمان را از پدربزرگش به ارث برده است.

mit Pfeil und Bogen (با تیر و کمان)

“Sie trainiert regelmäßig mit Pfeil und Bogen, um ihre Fähigkeiten zu verbessern.”
او به طور منظم با تیر و کمان تمرین می‌کند تا مهارت‌هایش را بهبود بخشد.

schießen mit Pfeil und Bogen (شلیک کردن با تیر و کمان)

“Die Kinder lernen, wie man mit Pfeil und Bogen schießt.”
بچه‌ها یاد می‌گیرند چگونه با تیر و کمان شلیک کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe gelernt, wie man mit Pfeil und Bogen umgeht.”
من یاد گرفته‌ام چگونه با تیر و کمان کار کنم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie hat Pfeil und Bogen gekauft, um Bogenschießen zu lernen.”
او تیر و کمان خریده است تا تیراندازی با کمان را یاد بگیرد.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie veranstalten jedes Jahr ein Turnier mit Pfeil und Bogen.”
آن‌ها هر سال یک مسابقه با تیر و کمان برگزار می‌کنند.

تلفظ
Pfeil und Bogen: /pfail ʊnt ˈboːɡən/

تلفظ به فارسی
فایل اُنت بوگِن

خلاصه
عبارت “Pfeil und Bogen” به معنای “تیر و کمان” است و به سلاحی اشاره دارد که از یک کمان برای پرتاب تیرها استفاده می‌شود. این عبارت در زمینه‌های مختلفی از جمله تاریخ، ورزش تیراندازی با کمان و فعالیت‌های تفریحی استفاده می‌شود.

95
Q

rasen

A

کلمه “rasen” در زبان آلمانی به معنای “بسیار سریع حرکت کردن”، “چمن”، و همچنین “از کوره در رفتن” یا “بسیار عصبانی شدن” است. بسته به بافت جمله، می‌تواند به معنای حرکت با سرعت زیاد، چمن‌زار، یا عصبانیت شدید باشد. این کاربردها در زبان محاوره‌ای بسیار رایج هستند.
استفاده‌ها و مثال‌ها

به عنوان فعل (سریع حرکت کردن)

بسیار سریع حرکت کردن
“Die Autos rasten über die Autobahn.”
ماشین‌ها با سرعت زیاد در اتوبان حرکت می‌کردند.

سریع دویدن
“Er raste, um den letzten Zug zu erwischen.”
او با سرعت دوید تا آخرین قطار را بگیرد.

با عجله کار کردن
“Sie rast den ganzen Tag, um alles rechtzeitig zu erledigen.”
او تمام روز با عجله کار می‌کند تا همه چیز را به موقع انجام دهد.

ساختار جمله

rasen (به سرعت حرکت کردن)

“Die Kinder rasten durch den Park.”
بچه‌ها با سرعت در پارک می‌دویدند.

schnell rasen (سریع حرکت کردن)

“Das Motorrad raste die Straße hinunter.”
موتور سیکلت با سرعت خیابان را طی کرد.

gegen die Zeit rasen (با زمان مسابقه دادن)

“Er rast gegen die Zeit, um das Projekt abzuschließen.”
او با زمان مسابقه می‌دهد تا پروژه را تمام کند.

به عنوان اسم (چمن)

چمن یا چمنزار
“Der Rasen im Garten ist sehr gepflegt.”
چمن در باغ بسیار مرتب است.

محل چمن‌کاری شده
“Die Kinder spielen gerne auf dem Rasen.”
بچه‌ها دوست دارند روی چمن بازی کنند.

ساختار جمله

der Rasen (چمن)

“Der Rasen muss regelmäßig gemäht werden.”
چمن باید به‌طور منظم کوتاه شود.

auf dem Rasen (روی چمن)

“Sie liegen auf dem Rasen und genießen die Sonne.”
آن‌ها روی چمن دراز کشیده‌اند و از خورشید لذت می‌برند.

den Rasen mähen (چمن را کوتاه کردن)

“Er hat am Wochenende den Rasen gemäht.”
او آخر هفته چمن را کوتاه کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

به عنوان فعل
“Ich raste zur Arbeit, um nicht zu spät zu kommen.”
من با سرعت به سمت کار حرکت کردم تا دیر نرسم.

به عنوان اسم
“Ich habe den Rasen im Garten gemäht.”
من چمن باغ را کوتاه کردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

به عنوان فعل
“Sie rast immer, wenn sie spät dran ist.”
او همیشه وقتی دیرش می‌شود با سرعت حرکت می‌کند.

به عنوان اسم
“Sie sitzt gerne auf dem Rasen und liest ein Buch.”
او دوست دارد روی چمن بنشیند و کتاب بخواند.

sie (سوم شخص جمع)

به عنوان فعل
“Sie rasten die Straße hinunter, um den Bus zu erwischen.”
آن‌ها با سرعت خیابان را طی کردند تا به اتوبوس برسند.

به عنوان اسم
“Sie spielen Fußball auf dem Rasen.”
آن‌ها فوتبال روی چمن بازی می‌کنند.

بسیار عصبانی شدن
“Er rastete vor Wut aus.”
او از عصبانیت از کوره در رفت.

کنترل خود را از دست دادن
“Sie rastete, als sie die schlechten Nachrichten hörte.”
او وقتی اخبار بد را شنید، کنترل خود را از دست داد.

ساختار جمله
rasen (عصبانی شدن)

“Er rastet, wenn die Dinge nicht nach Plan laufen.”
او عصبانی می‌شود وقتی که کارها طبق برنامه پیش نمی‌رود.

vor Wut rasen (از عصبانیت از کوره در رفتن)

“Sie raste vor Wut, als sie den Schaden sah.”
او از عصبانیت از کوره در رفت وقتی که خسارت را دید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich raste, wenn jemand meine Sachen ohne Erlaubnis nimmt.”
من عصبانی می‌شوم وقتی که کسی وسایلم را بدون اجازه می‌گیرد.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie rastete, als sie erfuhr, dass ihr Auto gestohlen wurde.”
او عصبانی شد وقتی فهمید که ماشینش دزدیده شده است.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie rasten, als sie die falschen Anschuldigungen hörten.”
آن‌ها عصبانی شدند وقتی که اتهامات نادرست را شنیدند.

تلفظ
rasen (فعل): /ˈʁaːzən/
der Rasen (اسم): /ˈʁaːzən/

تلفظ به فارسی
rasen (فعل): رازن
der Rasen (اسم): رازن

خلاصه
کلمه “rasen” در زبان آلمانی می‌تواند به عنوان فعل به معنای “بسیار سریع حرکت کردن” یا به عنوان اسم به معنای “چمن” استفاده شود. بسته به بافت جمله، می‌تواند به معنای حرکت با سرعت زیاد یا چمن‌زار باشد.

96
Q

seine Zukünftige Frau

A

زن آینده او

97
Q

die Zukünftige Entwicklung des Landes

A

عبارت “die zukünftige Entwicklung des Landes” به زبان آلمانی به معنای “توسعه آینده کشور” است. این عبارت به روندها، پیش‌بینی‌ها و تغییراتی اشاره دارد که در آینده در کشور اتفاق خواهند افتاد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
پیش‌بینی‌های آینده
“Die zukünftige Entwicklung des Landes hängt von vielen Faktoren ab.”
توسعه آینده کشور به عوامل زیادی بستگی دارد.

برنامه‌ریزی برای آینده
“Regierungen müssen die zukünftige Entwicklung des Landes sorgfältig planen.”
دولت‌ها باید توسعه آینده کشور را به دقت برنامه‌ریزی کنند.

رشد و تغییرات آینده
“Die zukünftige Entwicklung des Landes wird von wirtschaftlichen und sozialen Veränderungen beeinflusst.”
توسعه آینده کشور تحت تأثیر تغییرات اقتصادی و اجتماعی قرار خواهد گرفت.

ساختار جمله
die zukünftige Entwicklung des Landes (توسعه آینده کشور)

“Politische Entscheidungen spielen eine wichtige Rolle in der zukünftigen Entwicklung des Landes.”
تصمیمات سیاسی نقش مهمی در توسعه آینده کشور ایفا می‌کنند.

zukünftige Veränderungen (تغییرات آینده)

“Zukünftige Veränderungen können sowohl Chancen als auch Herausforderungen mit sich bringen.”
تغییرات آینده می‌توانند هم فرصت‌ها و هم چالش‌ها را به همراه داشته باشند.

Entwicklung beeinflussen (تأثیرگذاری بر توسعه)

“Die wirtschaftliche Lage beeinflusst die zukünftige Entwicklung des Landes erheblich.”
وضعیت اقتصادی به طور قابل توجهی بر توسعه آینده کشور تأثیر می‌گذارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich interessiere mich für die zukünftige Entwicklung des Landes und lese regelmäßig Berichte darüber.”
من به توسعه آینده کشور علاقه‌مندم و به طور مرتب گزارش‌هایی درباره آن می‌خوانم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie arbeitet an einem Projekt, das die zukünftige Entwicklung des Landes untersucht.”
او روی پروژه‌ای کار می‌کند که توسعه آینده کشور را بررسی می‌کند.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie diskutieren über die zukünftige Entwicklung des Landes in Bezug auf Bildung und Technologie.”
آن‌ها درباره توسعه آینده کشور در زمینه آموزش و فناوری بحث می‌کنند.

تلفظ
die zukünftige Entwicklung des Landes: /diː t͡suːˈkʏnftɪɡə ɛntˈvɪklʊŋ dɛs ˈlandəs/

تلفظ به فارسی
دی تْسوکونف‌تیگه اِنْت‌ویکلونگ دِس لَندِس

خلاصه
عبارت “die zukünftige Entwicklung des Landes” به معنای “توسعه آینده کشور” است و به روندها، پیش‌بینی‌ها و تغییراتی اشاره دارد که در آینده در کشور اتفاق خواهند افتاد. این عبارت معمولاً برای بیان تأثیرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر روند توسعه یک کشور در آینده استفاده می‌شود.

98
Q

die Spektakel

A

کلمه “das Spektakel” در زبان آلمانی علاوه بر معنای “نمایش”، “جلوه”، “صحنه‌آرایی” یا “ماجرا”، ممکن است به معنای “سر و صدا” یا “هیاهو” نیز استفاده شود. این کاربرد بیشتر به توصیف یک موقعیت پر سروصدا و شلوغ اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نمایش دیدنی
“Das Feuerwerk war ein beeindruckendes Spektakel.”
آتش‌بازی یک نمایش دیدنی بود.

جلوه و صحنه‌آرایی
“Das Theaterstück bot ein visuelles Spektakel.”
نمایش تئاتر جلوه بصری زیبایی داشت.

ماجرا یا رویداد شگفت‌آور
“Die Hochzeit war ein großes Spektakel mit vielen Gästen.”
عروسی یک ماجرای بزرگ با مهمانان زیاد بود.

ساختار جمله
das Spektakel (نمایش، جلوه)

“Das Spektakel der Sterne am Nachthimmel war faszinierend.”
نمایش ستارگان در آسمان شب جذاب بود.

ein großes Spektakel (یک نمایش بزرگ)

“Die Parade war ein großes Spektakel, das viele Menschen anzog.”
رژه یک نمایش بزرگ بود که مردم زیادی را جذب کرد.

ein visuelles Spektakel (یک جلوه بصری)

“Der Film bot ein visuelles Spektakel mit beeindruckenden Effekten.”
فیلم جلوه بصری زیبایی با جلوه‌های ویژه داشت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich habe das Spektakel am Seeufer genossen.”
من از نمایش کنار دریاچه لذت بردم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie freute sich auf das Spektakel des Karnevals.”
او مشتاق نمایش کارناوال بود.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie haben das Spektakel der Sonnenfinsternis beobachtet.”
آن‌ها نمایش خورشید گرفتگی را مشاهده کردند.

سر و صدا و هیاهو
“Das Spektakel auf der Straße weckte die ganze Nachbarschaft.”
سر و صدا و هیاهوی خیابان تمام همسایگان را بیدار کرد.

هیاهو در مهمانی
“Die Party war ein großes Spektakel mit lauter Musik und vielen Leuten.”
مهمانی یک هیاهوی بزرگ بود با موسیقی بلند و افراد زیاد.

ساختار جمله
das Spektakel (سر و صدا، هیاهو)

“Das Spektakel der Demonstration störte den Verkehr.”
هیاهوی تظاهرات باعث اختلال در ترافیک شد.

ein lautes Spektakel (یک هیاهوی بلند)

“Das Feuerwerk verursachte ein lautes Spektakel.”
آتش‌بازی یک هیاهوی بلند ایجاد کرد.

Spektakel machen (سر و صدا کردن)

“Die Kinder machten ein großes Spektakel im Garten.”
بچه‌ها در باغ سر و صدای زیادی به پا کردند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

“Ich konnte wegen des Spektakels auf der Straße nicht schlafen.”
من به خاطر سر و صدای خیابان نتوانستم بخوابم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

“Sie mochte das Spektakel der lauten Musik nicht.”
او هیاهوی موسیقی بلند را دوست نداشت.

sie (سوم شخص جمع)

“Sie verursachten ein großes Spektakel bei der Feier.”
آن‌ها در جشن یک هیاهوی بزرگ به پا کردند.

تلفظ
das Spektakel: /ˈʃpɛkˌtaːkəl/

تلفظ به فارسی
داس شْپِکتاکِل

خلاصه
کلمه “das Spektakel” به معنای “نمایش”، “جلوه”، “صحنه‌آرایی” یا “ماجرا” است و برای توصیف رویدادهای دیدنی، شگفت‌آور و اغلب پر زرق و برق استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای بیان وقایعی به کار می‌رود که از نظر بصری یا احساسی تاثیرگذار و جذاب هستند.

99
Q

Er hat für das Fußballspiel am Sonntag zwei Eintrittskarten #ergattern#

A

او برای مسابقه فوتبال روز یکشنبه دو عدد کارت ورودی گیر آورده است.

100
Q

vorkommen

A

کلمه “vorkommen” در زبان آلمانی یک فعل چند معنایی است و بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

رخ دادن، اتفاق افتادن

“Solche Fehler können vorkommen.”
چنین اشتباهاتی می‌توانند رخ دهند.

“Es kommt häufig vor, dass Menschen ihre Schlüssel verlieren.”
اغلب اتفاق می‌افتد که مردم کلیدهایشان را گم می‌کنند.
وجود داشتن، یافت شدن

“Diese Pflanzenart kommt nur in tropischen Regionen vor.”
این گونه گیاهی فقط در مناطق گرمسیری یافت می‌شود.
“Wölfe kommen in dieser Gegend nicht mehr vor.”
گرگ‌ها دیگر در این منطقه یافت نمی‌شوند.
به نظر رسیدن، به چشم آمدن

“Er kommt mir sehr sympathisch vor.”
او به نظرم بسیار دوست‌داشتنی می‌آید.

“Es kommt mir so vor, als ob du müde bist.”
به نظرم می‌آید که تو خسته‌ای.
پدیدار شدن، ظاهر شدن

“Einige Probleme kamen erst nach der Implementierung vor.”
برخی مشکلات تازه بعد از پیاده‌سازی ظاهر شدند.

رخ دادن (اتفاق افتادن)

“Solche Missverständnisse kommen manchmal vor.”
چنین سوء تفاهم‌هایی گاهی اوقات رخ می‌دهند.

وجود داشتن (یافت شدن)

“In der Wüste kommen viele interessante Tiere vor.”
در بیابان بسیاری از حیوانات جالب وجود دارند.

به نظر رسیدن (به چشم آمدن)

“Es kommt mir so vor, als ob das Wetter sich ändert.”
به نظر می‌آید که هوا در حال تغییر است.

پدیدار شدن (ظاهر شدن)

“Nach dem Update kamen neue Funktionen vor.”
بعد از به‌روزرسانی، ویژگی‌های جدیدی ظاهر شدند.

“Ich hoffe, dass so etwas nie wieder vorkommt.”
امیدوارم که چنین چیزی دیگر هرگز رخ ندهد.

“Es kommt mir vor, als ob ich diesen Ort schon einmal gesehen habe.”
به نظر می‌آید که من این مکان را قبلاً دیده‌ام.

“Sie kommt mir bekannt vor, aber ich kann mich nicht erinnern, woher.”
او به نظرم آشنا می‌آید، اما نمی‌توانم به یاد بیاورم از کجا.

“In diesem Wald kommen viele seltene Vögel vor.”
در این جنگل بسیاری از پرندگان کمیاب یافت می‌شوند.

“Es kommt oft vor, dass sie sich über kleine Dinge streiten.”
اغلب اتفاق می‌افتد که آن‌ها بر سر چیزهای کوچک دعوا می‌کنند.

“In dieser Region kommen viele verschiedene Sprachen vor.”
در این منطقه بسیاری از زبان‌های مختلف وجود دارند.

تلفظ
vorkommen: /ˈfoːɐ̯ˌkɔmən/

تلفظ به فارسی
فُرْکومِن

خلاصه
کلمه “vorkommen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که می‌تواند به معنای رخ دادن، وجود داشتن، به نظر رسیدن، یا پدیدار شدن باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند به وقوع یک رویداد، وجود یک چیز، طرز تلقی یا ظاهر شدن چیزی اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “vorkommen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل می‌کند.

101
Q

Reich Gottes

A

عبارت “Reich Gottes” در زبان آلمانی
عبارت “Reich Gottes” به معنای “پادشاهی خدا” یا “ملکوت خدا” است و معمولاً در متون دینی و مذهبی به کار می‌رود. این عبارت می‌تواند در زمینه‌های مختلف معنایی متفاوتی داشته باشد، اما اغلب به حوزه‌ای اشاره دارد که تحت سلطه و حکومت خداوند است.

معانی و استفاده‌ها
پادشاهی خدا در معنای مذهبی

Das Reich Gottes wird oft in der Bibel erwähnt.
پادشاهی خدا اغلب در کتاب مقدس ذکر شده است.

Jesus sprach oft vom Reich Gottes.
عیسی اغلب درباره پادشاهی خدا صحبت می‌کرد.

مفهوم معنوی و روحانی

Das Reich Gottes ist nicht von dieser Welt.
پادشاهی خدا از این جهان نیست.

Im Reich Gottes gibt es keine Ungerechtigkeit.
در پادشاهی خدا هیچ بی‌عدالتی وجود ندارد.

ساختار جمله
پادشاهی خدا در معنای مذهبی

Viele Menschen hoffen auf das Reich Gottes.
بسیاری از مردم به پادشاهی خدا امید دارند.

مفهوم معنوی و روحانی

Das Reich Gottes ist in unseren Herzen.
پادشاهی خدا در قلب‌های ماست.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich bete für das Kommen des Reiches Gottes.
من برای آمدن پادشاهی خدا دعا می‌کنم.

Ich glaube an das Reich Gottes.
من به پادشاهی خدا ایمان دارم.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie spricht oft über das Reich Gottes.
او اغلب درباره پادشاهی خدا صحبت می‌کند.

Sie hat eine tiefe Verbindung zum Reich Gottes.
او ارتباط عمیقی با پادشاهی خدا دارد.

sie (سوم شخص جمع)

Sie warten auf das Reich Gottes.
آن‌ها منتظر پادشاهی خدا هستند.

Im Reich Gottes sind alle willkommen.
در پادشاهی خدا همه خوش‌آمد می‌گویند.

تلفظ
Reich Gottes: /ʁaɪç ˈɡɔtəs/

تلفظ به فارسی: رایخ گوتِس

خلاصه
عبارت “Reich Gottes” در زبان آلمانی به معنای “پادشاهی خدا” یا “ملکوت خدا” است و اغلب در متون مذهبی و معنوی استفاده می‌شود. این عبارت می‌تواند به حوزه‌ای اشاره کند که تحت سلطه و حکومت خداوند است یا به مفهومی معنوی که در قلب‌ها و ذهن‌های مؤمنان جای دارد. بسته به بافت جمله، “Reich Gottes” می‌تواند به امید، ایمان، عدالت و معنویت اشاره داشته باشد.

102
Q

reichen

A

کلمه “reichen” در زبان آلمانی
کلمه “reichen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد.
در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

رسیدن، دست یافتن

Ich kann die obere Regalreihe nicht erreichen.
من نمی‌توانم به طبقه بالای قفسه دسترسی پیدا کنم.

Das Wasser reicht bis zum Knie.
آب تا زانو می‌رسد.

کافی بودن

Das Geld reicht nicht aus.
پول کافی نیست.

Reicht dir das Brot?
این نان برایت کافی است؟

دادن، تحویل دادن

Könntest du mir bitte das Salz reichen?
می‌توانی لطفاً نمک را به من بدهی؟

Er reichte ihr das Buch.
او کتاب را به او داد.

ساختار جمله
رسیدن، دست یافتن

Ich hoffe, dass wir bald das Ziel erreichen.
امیدوارم که به زودی به هدف برسیم.
————————
کافی بودن

Zwei Stunden reichen nicht, um alles zu erledigen.
دو ساعت کافی نیست تا همه چیز را انجام دهیم.
————————
دادن، تحویل دادن

Sie reichte ihm die Hand.
او دستش را به او داد.
————————
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich reiche dir das Werkzeug.
ابزار را به تو می‌دهم.

Ich hoffe, das Geld reicht bis zum Ende des Monats.
امیدوارم پول تا آخر ماه کافی باشد.
————————
sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie reicht ihm die Akte.
او پرونده را به او می‌دهد.

Sie glaubt, dass ihre Kräfte nicht mehr reichen.
او فکر می‌کند که دیگر توانش کافی نیست.
————————
sie (سوم شخص جمع)

Sie reichen einander die Hände.
آن‌ها دست‌های یکدیگر را می‌دهند.

Reicht das Essen für alle?
آیا غذا برای همه کافی است؟
————————
تلفظ
reichen: /ˈʁaɪçən/

خلاصه
کلمه “reichen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که می‌تواند به معنای رسیدن، کافی بودن، یا دادن باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند به دسترسی به چیزی، کفایت داشتن یک مورد، یا تحویل دادن چیزی اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “reichen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل می‌کند.

103
Q

eine Schachtel Zigaretten

A

!یه بسته یا پاکت سیگار

104
Q

die Wohnfläche

A

عبارت “die Wohnfläche” در زبان آلمانی
عبارت “die Wohnfläche” به معنای “مساحت زیربنای قابل سکونت” یا “مساحت خانه” است و
در مورد مساحت کل فضایی که برای زندگی استفاده می‌شود به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
مساحت قابل سکونت یک خانه یا آپارتمان

Die Wohnfläche dieser Wohnung beträgt 85 Quadratmeter.
مساحت قابل سکونت این آپارتمان 85 متر مربع است.

Die Wohnfläche des Hauses ist größer als 120 Quadratmeter.
مساحت قابل سکونت خانه بیش از 120 متر مربع است.
————————————
مقایسه مساحت‌های مختلف

Die Wohnfläche der neuen Wohnung ist kleiner als die der alten.
مساحت قابل سکونت آپارتمان جدید کوچک‌تر از آپارتمان قبلی است.

Wir suchen nach einer Wohnung mit einer größeren Wohnfläche.
ما به دنبال یک آپارتمان با مساحت قابل سکونت بزرگ‌تر هستیم.

استفاده در تبلیغات املاک

Die Anzeige sagt, dass die Wohnfläche 100 Quadratmeter beträgt.
آگهی می‌گوید که مساحت قابل سکونت 100 متر مربع است.

Die Wohnfläche ist einer der wichtigsten Faktoren bei der Wohnungssuche.
مساحت قابل سکونت یکی از مهم‌ترین عوامل در جستجوی خانه است.

ساختار جمله
توصیف مساحت

Unsere Wohnfläche ist ideal für eine Familie mit zwei Kindern.
مساحت قابل سکونت ما برای یک خانواده با دو فرزند ایده‌آل است.
————————————
مقایسه مساحت‌ها

Die Wohnfläche meiner neuen Wohnung ist fast doppelt so groß wie die der alten.
مساحت قابل سکونت آپارتمان جدیدم تقریباً دو برابر آپارتمان قبلی است.
————————————
تبلیغات املاک

Diese Wohnung hat eine Wohnfläche von 75 Quadratmetern.
این آپارتمان مساحت قابل سکونت 75 متر مربعی دارد.
————————————
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich habe eine Wohnung mit 90 Quadratmetern Wohnfläche gefunden.
من یک آپارتمان با 90 متر مربع مساحت قابل سکونت پیدا کردم.

Meine Wohnfläche reicht für meine Bedürfnisse aus.
مساحت قابل سکونت من برای نیازهایم کافی است.
————————————
sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie sucht nach einer Wohnung mit mehr Wohnfläche.
او به دنبال یک آپارتمان با مساحت قابل سکونت بیشتر است.

Ihre neue Wohnung hat eine größere Wohnfläche als die alte.
آپارتمان جدیدش مساحت قابل سکونت بیشتری نسبت به قبلی دارد.
————————————
sie (سوم شخص جمع)

Sie haben eine Wohnung mit ausreichend Wohnfläche gefunden.
آن‌ها یک آپارتمان با مساحت قابل سکونت کافی پیدا کردند.

Ihre Wohnfläche beträgt insgesamt 110 Quadratmeter.
مساحت قابل سکونت آن‌ها در مجموع 110 متر مربع است.
————————————
تلفظ
die Wohnfläche: /diː ˈvoːnˌflɛçə/

خلاصه
عبارت “die Wohnfläche” به معنای مساحت زیربنای قابل سکونت است و به مساحت کل فضایی که برای زندگی استفاده می‌شود اشاره دارد. این عبارت در زمینه‌های مختلف از جمله توصیف خانه‌ها و آپارتمان‌ها، مقایسه مساحت‌ها، و تبلیغات املاک به کار می‌رود. مساحت قابل سکونت یکی از مهم‌ترین عوامل در انتخاب و توصیف یک ملک است.

105
Q

die Weinflasche

A

شیشه شراب

106
Q

die Vorfahrt

A

عبارت “die Vorfahrt” در زبان آلمانی
عبارت “die Vorfahrt” به معنای “حق تقدم” در رانندگی است و به موقعیتی اشاره دارد که یک وسیله نقلیه باید اجازه دهد وسیله نقلیه دیگر ابتدا عبور کند.

حق تقدم در تقاطع‌ها

An dieser Kreuzung haben die Autos von rechts Vorfahrt.
در این تقاطع، ماشین‌هایی که از سمت راست می‌آیند حق تقدم دارند.

Du musst die Vorfahrt beachten.
باید به حق تقدم توجه کنی.
————————————
علامت‌های حق تقدم

Das Schild zeigt an, dass du Vorfahrt hast.
تابلو نشان می‌دهد که تو حق تقدم داری.

Vorfahrt gewähren bedeutet, dass man anderen den Vorrang lassen muss.
دادن حق تقدم به این معناست که باید به دیگران اجازه عبور بدهی.
————————————
رعایت قوانین رانندگی

Er hat die Vorfahrt missachtet und einen Unfall verursacht.
او به حق تقدم توجه نکرد و باعث تصادف شد.

Die Polizei kontrolliert oft, ob die Vorfahrt beachtet wird.
پلیس اغلب کنترل می‌کند که آیا به حق تقدم توجه می‌شود یا نه.
————————————
ساختار جمله
توصیف موقعیت‌ها

An dieser Stelle musst du den Radfahrern Vorfahrt gewähren.
در این مکان باید به دوچرخه‌سواران حق تقدم بدهی.
————————————
حق تقدم در رانندگی

Auf der Hauptstraße haben die Fahrzeuge Vorfahrt.
در خیابان اصلی، وسایل نقلیه حق تقدم دارند.
————————————
علائم رانندگی

Das Vorfahrtsschild ist hier gut sichtbar.
تابلوی حق تقدم در اینجا به خوبی قابل مشاهده است.
————————————
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich habe Vorfahrt, weil ich auf der Hauptstraße bin.
من حق تقدم دارم زیرا در خیابان اصلی هستم.

Ich muss immer auf die Vorfahrt achten.
همیشه باید به حق تقدم توجه کنم.
————————————
sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie hat die Vorfahrt nicht beachtet und es gab einen Unfall.
او به حق تقدم توجه نکرد و تصادفی رخ داد.

Sie weiß, wann sie Vorfahrt gewähren muss.
او می‌داند که چه زمانی باید حق تقدم بدهد.
————————————
sie (سوم شخص جمع)

Sie haben Vorfahrt, weil sie auf der Vorfahrtsstraße sind.
آن‌ها حق تقدم دارند زیرا در خیابان اصلی هستند.

Sie müssen an der nächsten Kreuzung die Vorfahrt gewähren.
آن‌ها باید در تقاطع بعدی حق تقدم بدهند.
————————————
تلفظ
die Vorfahrt: /diː ˈfoːɐ̯ˌfaʁt/

خلاصه
عبارت “die Vorfahrt” به معنای حق تقدم در رانندگی است و به موقعیت‌هایی اشاره دارد که یک وسیله نقلیه باید اجازه دهد وسیله نقلیه دیگر ابتدا عبور کند. این عبارت در زمینه‌های مختلف از جمله تقاطع‌ها، علامت‌های رانندگی، و رعایت قوانین رانندگی به کار می‌رود. توجه به حق تقدم یکی از اصول اساسی رانندگی ایمن است.

107
Q

anlegen

A

کلمه “anlegen” در زبان آلمانی
کلمه “anlegen” یک فعل چند معنایی است که بسته به زمینه استفاده، معانی مختلفی دارد. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

سرمایه‌گذاری کردن

Er hat sein Geld in Aktien angelegt.
او پولش را در سهام سرمایه‌گذاری کرده است.

Ich plane, in Immobilien anzulegen.
من برنامه دارم در املاک سرمایه‌گذاری کنم.
————————————
پوشیدن (مثلاً لباس یا جلیقه نجات)

Er legt seine Uniform an.
او یونیفرمش را می‌پوشد.

Bitte legen Sie Ihre Schwimmweste an.
لطفاً جلیقه نجات خود را بپوشید.
————————————
ایجاد کردن (مثلاً باغ یا مسیر)

Wir haben einen neuen Garten angelegt.
ما یک باغ جدید ایجاد کرده‌ایم.

Der Park wurde letztes Jahr angelegt.
پارک سال گذشته ایجاد شد.
————————————
لنگر انداختن (کشتی)

Das Schiff legt im Hafen an.
کشتی در بندر لنگر می‌اندازد.

Wir haben in einer schönen Bucht angelegt.
ما در یک خلیج زیبا لنگر انداختیم.
————————————
ساختار جمله
سرمایه‌گذاری کردن

Ich habe vor, etwas Geld für die Zukunft anzulegen.
من قصد دارم مقداری پول برای آینده سرمایه‌گذاری کنم.
————————————
پوشیدن (لباس یا جلیقه نجات)

Er legt den Sicherheitsgurt an, bevor er fährt.
او کمربند ایمنی را می‌بندد قبل از اینکه رانندگی کند.
————————————
ایجاد کردن (باغ یا مسیر)

Wir möchten einen neuen Wanderweg anlegen.
ما می‌خواهیم یک مسیر پیاده‌روی جدید ایجاد کنیم.
————————————
لنگر انداختن (کشتی)

Das Boot legte pünktlich um 8 Uhr an.
قایق دقیقاً ساعت 8 لنگر انداخت.
————————————
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich habe mein Geld gut angelegt.
من پولم را خوب سرمایه‌گذاری کرده‌ام.

Ich lege meine Jacke an, weil es kalt ist.
ژاکتم را می‌پوشم چون هوا سرد است.
————————————
sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie hat ihr Vermögen klug angelegt.
او دارایی‌اش را با هوشمندی سرمایه‌گذاری کرده است.

Sie legt die Rettungsweste an, bevor sie ins Boot steigt.
او جلیقه نجات را می‌پوشد قبل از اینکه سوار قایق شود.
————————————
sie (سوم شخص جمع)

Sie haben einen neuen Spielplatz angelegt.
آن‌ها یک زمین بازی جدید ایجاد کرده‌اند.

Sie legen in einem ruhigen Hafen an.
آن‌ها در یک بندر آرام لنگر می‌اندازند.
————————————
تلفظ
anlegen: /ˈanˌleːɡən/

خلاصه
کلمه “anlegen” یک فعل چند معنایی در زبان آلمانی است که می‌تواند به معنای سرمایه‌گذاری کردن، پوشیدن، ایجاد کردن، یا لنگر انداختن باشد. بسته به بافت جمله، این کلمه می‌تواند به مدیریت مالی، لباس پوشیدن، طراحی و ساخت، یا عملیات دریایی اشاره کند. این انعطاف در معانی مختلف، “anlegen” را به یک کلمه پرکاربرد در زبان آلمانی تبدیل می‌کند.

کلمه “anlegen” می‌تواند به معنای “درافتادن” یا “درگیر شدن” نیز باشد. این کاربرد کمتر رایج است، اما در برخی موارد و با توجه به زمینه می‌تواند به این معنا استفاده شود.

درافتادن، درگیر شدن

Er legt sich oft mit seinen Kollegen an.
او اغلب با همکارانش درگیر می‌شود.

Sie hat sich mit ihrem Chef angelegt.
او با رئیسش درافتاد.
————————————
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich lege mich nicht gerne mit anderen an.
من دوست ندارم با دیگران درگیر شوم.

Ich habe mich gestern mit meinem Nachbarn angelegt.
من دیروز با همسایه‌ام درگیر شدم.

Sie legt sich ständig mit ihrer Schwester an.
او مدام با خواهرش درگیر می‌شود.

Sie hat sich mit den Behörden angelegt.
او با مقامات درگیر شده است.

Sie legen sich oft mit anderen Autofahrern an.
آن‌ها اغلب با رانندگان دیگر درگیر می‌شوند.

Sie haben sich mit der Polizei angelegt.
آن‌ها با پلیس درگیر شدند.
————————————
تلفظ
anlegen: /ˈanˌleːɡən/

خلاصه
کلمه “anlegen” در زبان آلمانی می‌تواند به معنای درگیر شدن یا درافتادن با کسی نیز باشد. این کاربرد کمتر رایج است، اما بسته به بافت جمله می‌تواند به نزاع و کشمکش‌های فیزیکی یا کلامی اشاره کند. با توجه به معانی متعدد این کلمه، همیشه باید به زمینه جمله توجه کرد تا معنای صحیح را فهمید.

108
Q

Willst du dich mit mir anlegen?

A

میخواهی با من در بی افتی

109
Q

schießen

A
  • تیر اندازی کردن-

- شلیک کردن-

110
Q

spucken

A

کلمه “spucken” در زبان آلمانی
کلمه “spucken” به معنای “تف کردن” است و در موارد مختلفی می‌تواند به کار برود. در زیر به توضیح کامل این معانی و ارائه مثال‌هایی می‌پردازم:

معانی و استفاده‌ها
تف کردن (بیرون ریختن بزاق دهان)

Er spuckte auf den Boden.
او روی زمین تف کرد.

Bitte spuck nicht in die Straße.
لطفاً در خیابان تف نکن.

تف کردن خون یا مواد دیگر (به عنوان نشانه بیماری)

Er spuckte Blut nach dem Unfall.
او بعد از حادثه خون تف کرد.

Der Patient spuckt oft, wenn er krank ist.
بیمار وقتی مریض است اغلب تف می‌کند.

تف کردن به عنوان نشانه تحقیر یا انزجار

Er spuckte aus Verachtung.
او از روی تحقیر تف کرد.

Sie spuckte ihm ins Gesicht.
او به صورتش تف کرد.

ساختار جمله
تف کردن (بیرون ریختن بزاق دهان)

Er spuckte das Kaugummi aus.
او آدامس را تف کرد.

تف کردن خون یا مواد دیگر (به عنوان نشانه بیماری)

Der Mann spuckte plötzlich Blut.
مرد ناگهان خون تف کرد.

تف کردن به عنوان نشانه تحقیر یا انزجار

Sie spuckte vor Wut.
او از روی خشم تف کرد.

111
Q

So was kann doch immer vorkommen!

A

یک چنین چیزی همیشه می‌تواند اتفاق بیفتد!

112
Q

Ich bin 15 und mir kommt es vor, als würde ich nicht wachsen.

A

من ١5 ساله هستم و اینطور به نظرم می‌آید که دیگر رشد نمی‌کنم.

113
Q

das Gespür

A

عبارت “das Gespür” در زبان آلمانی
عبارت “das Gespür” به معنای “حس”، “شهود” یا “حس ششم” است و به توانایی فرد در احساس کردن یا تشخیص دادن چیزها بدون نیاز به دلیل منطقی یا شواهد واضح اشاره دارد. این کلمه اغلب در زمینه‌های حسی و شهودی به کار می‌رود.

معانی و استفاده‌ها
حس یا شهود (درک حسی)

Er hat ein gutes Gespür für Gefahren.
او حس خوبی برای تشخیص خطرات دارد.

Sie hat ein Gespür für die Bedürfnisse anderer.
او حس خوبی برای نیازهای دیگران دارد.

درک یا احساس درونی

Er hat ein Gespür dafür, wann etwas nicht stimmt.
او حس درونی دارد که کی چیزی درست نیست.

Ich habe ein Gespür, dass heute etwas Besonderes passieren wird.
احساس می‌کنم که امروز اتفاق خاصی خواهد افتاد.

ساختار جمله
حس یا شهود (درک حسی)

Sie zeigt ein bemerkenswertes Gespür für Mode.
او حس قابل توجهی برای مد دارد.

درک یا احساس درونی

Er hat ein Gespür dafür, wie man mit Menschen umgeht.
او درک خوبی از نحوه برخورد با مردم دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich

Ich habe ein gutes Gespür für Farben.
من حس خوبی برای رنگ‌ها دارم.

Ich habe das Gespür, dass er die Wahrheit sagt.
احساس می‌کنم که او حقیقت را می‌گوید.

sie (سوم شخص مفرد مونث)

Sie hat ein feines Gespür für Musik.
او حس دقیقی برای موسیقی دارد.

Sie hat das Gespür, dass etwas nicht in Ordnung ist.
او احساس می‌کند که چیزی درست نیست.

sie (سوم شخص جمع)

Sie haben ein Gespür für die Stimmung im Raum.
آن‌ها حس خوبی برای جو حاکم در اتاق دارند.

Sie zeigen ein Gespür für Details.
آن‌ها حس خوبی برای جزئیات دارند.

تلفظ
das Gespür: /ɡəˈʃpyːɐ̯/

تلفظ به فارسی: گِشپیوْر

خلاصه
عبارت “das Gespür” به معنای حس، شهود یا حس ششم در زبان آلمانی است و به توانایی فرد در تشخیص یا احساس چیزها بدون نیاز به دلیل منطقی اشاره دارد. این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله درک حسی، احساس درونی و شهود به کار رود. “das Gespür” یکی از عبارات مهم در زبان آلمانی است که به توانایی‌های حسی و درونی اشاره دارد.

114
Q

der Abschaum

A

واژه: der Abschaum (آشغال، حاشیه‌نشین، انسان‌های پست)

برای توهین استفاده میشه

معانی و استفاده‌ها

•	Abschaum به معنای “آشغال” یا “تفاله” است و به طور استعاری برای اشاره به افرادی که به عنوان پست‌ترین یا بی‌ارزش‌ترین اعضای جامعه تلقی می‌شوند، استفاده می‌شود. این واژه بار منفی قوی دارد و به افراد یا گروه‌هایی اشاره می‌کند که از نظر اخلاقی یا اجتماعی بی‌ارزش تلقی می‌شوند. همچنین به معنای فیزیکی “کف” یا “تفاله” می‌تواند برای توصیف چیزی بی‌کیفیت یا آلوده استفاده شود.

معانی:

1.	معنای فیزیکی: کف یا لایه‌ای که روی مایعات کثیف یا آشغال جمع می‌شود.
2.	معنای استعاری: افرادی که از نظر جامعه پست و بی‌ارزش تلقی می‌شوند.

مثال‌ها

1.	معنای فیزیکی: ★★★ Beim Kochen sollte man den Abschaum von der Suppe abschöpfen. در هنگام پختن سوپ باید کف روی آن را جدا کرد.

★★★
Der Abschaum auf der Oberfläche des Wassers zeigt, dass es stark verschmutzt ist.
کف روی سطح آب نشان می‌دهد که آب به شدت آلوده است.

2.	معنای استعاری: ★★★ Er bezeichnete die Kriminellen als den Abschaum der Gesellschaft. او مجرمان را به عنوان آشغال جامعه توصیف کرد.

★★★
Solche Leute sind der Abschaum der Menschheit.
چنین افرادی آشغال بشریت هستند.

★★★
Der Abschaum der Gesellschaft sollte nicht das Bild der Mehrheit beeinflussen.
آشغال‌های جامعه نباید تصویر اکثریت را تحت تأثیر قرار دهند.

استفاده‌های رایج

•	Abschaum der Gesellschaft: افرادی که به عنوان پست‌ترین و بی‌ارزش‌ترین اعضای جامعه تلقی می‌شوند.
•	Er bezeichnete die Kriminellen als den Abschaum der Gesellschaft. (او مجرمان را به عنوان آشغال جامعه توصیف کرد.)
•	Abschaum auf der Oberfläche: کف یا لایه‌ای که روی مایعات کثیف یا آلوده جمع می‌شود.
•	Beim Kochen sollte man den Abschaum von der Suppe abschöpfen. (در هنگام پختن سوپ باید کف روی آن را جدا کرد.)

تفاوت‌های مفهومی

•	Abschaum: می‌تواند به معنای واقعی (کف روی مایعات) یا به معنای استعاری (افراد پست و بی‌ارزش) استفاده شود. در معنای استعاری، این واژه بار منفی بسیار قوی دارد و اغلب توهین‌آمیز است.
•	مثال: Solche Leute sind der Abschaum der Menschheit. (چنین افرادی آشغال بشریت هستند.)
•	Müll: به معنای “زباله” است و بیشتر به اشیاء بی‌ارزش و دورریختنی اشاره دارد، اما می‌تواند به صورت استعاری نیز برای توصیف افراد استفاده شود.
•	مثال: Er verhält sich wie Müll. (او مانند زباله رفتار می‌کند.)

مقایسه

•	Abschaum: بیشتر به افراد پست یا بی‌ارزش در جامعه یا کف روی مایعات آلوده اشاره دارد.
•	Der Abschaum der Gesellschaft sollte nicht das Bild der Mehrheit beeinflussen. (آشغال‌های جامعه نباید تصویر اکثریت را تحت تأثیر قرار دهند.)
•	Müll: به معنای زباله یا آشغال است و معمولاً برای توصیف اشیاء استفاده می‌شود، اما در برخی موارد می‌تواند برای توصیف افراد نیز به کار رود.
•	Die Stadt ist voller Müll. (شهر پر از زباله است.)

جمع‌بندی

Abschaum یک واژه قوی و توهین‌آمیز است که می‌تواند هم به معنای واقعی (کف یا تفاله) و هم به معنای استعاری (افراد پست و بی‌ارزش) استفاده شود. در مکالمات روزمره، این واژه به شدت منفی است و باید با احتیاط استفاده شود.

115
Q

die Marionette

A

واژه: die Marionette (عروسک خیمه‌شب‌بازی)

معانی و استفاده‌ها

1.	معنای واقعی:
•	Marionette به معنای عروسک خیمه‌شب‌بازی است که با نخ‌ها یا سیم‌ها کنترل می‌شود و توسط یک عروسک‌گردان به حرکت درمی‌آید. این عروسک‌ها معمولاً در نمایش‌های خیمه‌شب‌بازی استفاده می‌شوند.
2.	معنای استعاری:
•	به طور استعاری، Marionette به کسی اشاره دارد که توسط دیگران کنترل می‌شود و استقلال یا اراده خود را از دست داده است. این واژه می‌تواند به فردی اشاره کند که بدون داشتن قدرت تصمیم‌گیری مستقل، تحت تاثیر یا فرمان دیگران عمل می‌کند.

مثال‌ها

1.	معنای واقعی: ★★★ Die Kinder sahen eine Aufführung mit Marionetten. بچه‌ها یک نمایش خیمه‌شب‌بازی با عروسک‌ها دیدند.

★★★
Die Marionetten wurden von oben mit Fäden bewegt.
عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی از بالا با نخ‌ها به حرکت درمی‌آمدند.

2.	معنای استعاری: ★★★ Er ist nur eine Marionette in den Händen seiner Berater. او فقط یک عروسک خیمه‌شب‌بازی در دست مشاورانش است.

★★★
Die Politikerin wurde als Marionette der Wirtschaft bezeichnet.
آن سیاست‌مدار به عنوان عروسکی در دست اقتصاد توصیف شد.

★★★
Er handelt nicht selbständig, er ist nur eine Marionette.
او خودش عمل نمی‌کند، فقط یک عروسک است.

استفاده‌های رایج

•	Marionette sein: به معنای کسی بودن که تحت کنترل یا نفوذ دیگران است.
•	Er ist nur eine Marionette in den Händen seiner Berater. (او فقط یک عروسک در دست مشاورانش است.)
•	Marionettentheater: تئاتر خیمه‌شب‌بازی.
•	Die Kinder haben das Marionettentheater genossen. (بچه‌ها از تئاتر خیمه‌شب‌بازی لذت بردند.)

تفاوت‌های مفهومی

•	Marionette: عروسکی که با نخ‌ها یا سیم‌ها کنترل می‌شود و به معنای استعاری به فردی که توسط دیگران کنترل می‌شود، اشاره دارد.
•	مثال: Er ist nur eine Marionette in den Händen seiner Berater. (او فقط یک عروسک در دست مشاورانش است.)
•	Puppe: به معنای “عروسک” است و به هر نوع عروسکی اشاره دارد که معمولاً برای بازی کودکان استفاده می‌شود.
•	مثال: Das Mädchen spielt mit ihrer Puppe. (دختر بچه با عروسکش بازی می‌کند.)

مقایسه

•	Marionette: عروسکی که با نخ‌ها کنترل می‌شود، یا به معنای استعاری کسی که تحت کنترل دیگران است.
•	Die Politikerin wurde als Marionette der Wirtschaft bezeichnet. (آن سیاست‌مدار به عنوان عروسکی در دست اقتصاد توصیف شد.)
•	**P