8 Flashcards

1
Q

anschließen

A

کلمه “anschließen” به زبان آلمانی به معنای “متصل کردن”، “پیوستن” یا “ملحق شدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

متصل کردن
“Ich muss den Drucker an den Computer anschließen.”
باید پرینتر را به کامپیوتر متصل کنم.

پیوستن (به یک گروه یا سازمان)
“Er hat sich einer neuen Sportmannschaft angeschlossen.”
او به یک تیم ورزشی جدید پیوست.

ملحق شدن (به یک رویداد یا فعالیت)
“Wir können uns später der Gruppe anschließen.”
ما می‌توانیم بعداً به گروه ملحق شویم.

نصب کردن (وسایل الکترونیکی)
“Bitte schließen Sie den Fernseher an die Stromversorgung an.”
لطفاً تلویزیون را به برق متصل کنید.

همراهی کردن
“Sie schloss sich uns auf dem Weg zur Party an.”
او در راه به مهمانی به ما ملحق شد.

تکمیل کردن (یک عملیات یا فرآیند)
“Nachdem er die Arbeit beendet hatte, schloss er den Computer an das Netzwerk an.”
پس از اتمام کار، کامپیوتر را به شبکه متصل کرد.

همراهی کردن در یک نظر یا عقیده
“Ich schließe mich deiner Meinung an.”
من با نظر تو موافقم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

anspielen auf + AKK

A

کلمه “anspielen auf” به زبان آلمانی به معنای “اشاره کردن به” یا “کنایه زدن به” است. این فعل به طور خاص برای اشاره غیرمستقیم به چیزی یا کسی استفاده می‌شود و معمولاً با حالت مفعولی (Akkusativ) همراه است.

اشاره کردن به
“Er spielte auf ihre vorherige Diskussion an.”
او به بحث قبلی آن‌ها اشاره کرد.

کنایه زدن به
“Der Artikel spielt auf die aktuellen politischen Ereignisse an.”
مقاله به وقایع سیاسی کنایه می‌زند.

اشاره غیرمستقیم
“Sie spielte auf seine schlechte Laune an.”
او به اخلاق بدش اشاره کرد.

به طعنه گفتن
“Der Lehrer spielte auf die faulen Schüler an.”
معلم به دانش‌آموزان تنبل طعنه زد.

مرتبط دانستن با
“Die Werbung spielt auf die jüngste Produktinnovation an.”
تبلیغ به نوآوری اخیر محصول اشاره دارد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “anspielen auf” چگونه برای توصیف اشاره کردن، کنایه زدن و مرتبط دانستن با چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

berichten

A

کلمه “berichten” به زبان آلمانی به معنای “گزارش دادن” یا “اطلاع دادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی اطلاعات یا خبرهایی را به دیگری منتقل می‌کند.

گزارش دادن
“Der Journalist berichtet über die neuesten Ereignisse.”
خبرنگار درباره آخرین وقایع گزارش می‌دهد.

اطلاع دادن
“Bitte berichten Sie uns über den aktuellen Stand des Projekts.”
لطفاً ما را از وضعیت فعلی پروژه مطلع کنید.

گزارش شفاهی دادن
“Er berichtete seinen Freunden von seiner Reise.”
او به دوستانش درباره سفرش گزارش داد.

توصیف کردن
“Die Zeugin berichtet, was sie gesehen hat.”
شاهد توصیف می‌کند که چه چیزی دیده است.

اخبار رساندن
“Die Medien berichten über den Wahlkampf.”
رسانه‌ها درباره مبارزات انتخاباتی اخبار می‌دهند.

گزارش رسمی دادن
“Der Geschäftsführer berichtet den Aktionären über die Jahresbilanz.”
مدیرعامل به سهامداران درباره ترازنامه سالانه گزارش می‌دهد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “berichten” چگونه برای توصیف گزارش دادن، اطلاع دادن و توصیف کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

(sich) beschaffen etwas

A

کلمه “sich etwas beschaffen” به زبان آلمانی به معنای “تهیه کردن” یا “به دست آوردن” چیزی است. این فعل بازتابی برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی برای خود چیزی تهیه یا فراهم می‌کند.

تهیه کردن
“Er hat sich ein neues Auto beschafft.”
او یک ماشین جدید برای خود تهیه کرد.

به دست آوردن
“Sie musste sich Informationen für ihr Referat beschaffen.”
او مجبور بود اطلاعاتی برای گزارشش به دست آورد.

فراهم کردن
“Wir sollten uns genug Proviant für die Wanderung beschaffen.”
باید به اندازه کافی آذوقه برای پیاده‌روی تهیه کنیم.

خریدن
“Ich werde mir die benötigten Materialien beschaffen.”
من مواد لازم را خریداری خواهم کرد.

قرض گرفتن
“Er hat sich Geld von Freunden beschafft.”
او از دوستانش پول قرض گرفته است.

دانلود کردن یا جمع‌آوری
“Sie hat sich die neuesten Daten aus dem Internet beschafft.”
او جدیدترین داده‌ها را از اینترنت جمع‌آوری کرد.

دست یافتن به
“Um erfolgreich zu sein, muss man sich die richtigen Werkzeuge beschaffen.”
برای موفقیت، باید ابزارهای مناسب را به دست آورد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich etwas beschaffen” چگونه برای توصیف تهیه کردن، به دست آوردن، فراهم کردن، خریدن، قرض گرفتن، دانلود کردن و جمع‌آوری در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

تهیه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

durchführen

A

کلمه “durchführen” به زبان آلمانی به معنای “انجام دادن”، “اجرا کردن” یا “برگزار کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن یک برنامه، پروژه یا فعالیت به صورت کامل و موفقیت‌آمیز اجرا می‌شود.

انجام دادن
“Wir werden das Projekt wie geplant durchführen.”
ما پروژه را طبق برنامه انجام خواهیم داد.

اجرا کردن
“Die Firma führt regelmäßig Schulungen für ihre Mitarbeiter durch.”
شرکت به طور منظم آموزش‌هایی برای کارکنانش اجرا می‌کند.

برگزار کردن
“Die Konferenz wird nächste Woche durchgeführt.”
کنفرانس هفته آینده برگزار خواهد شد.

عملیاتی کردن
“Das Experiment wurde erfolgreich durchgeführt.”
آزمایش با موفقیت انجام شد.

هدایت کردن
“Der Lehrer führte das Experiment im Chemieunterricht durch.”
معلم آزمایش را در کلاس شیمی هدایت کرد.

پیاده‌سازی
“Die neuen Richtlinien werden ab sofort durchgeführt.”
دستورالعمل‌های جدید از حالا پیاده‌سازی می‌شوند.

سازمان‌دهی
“Die Veranstaltung wurde von einem professionellen Team durchgeführt.”
این رویداد توسط یک تیم حرفه‌ای سازمان‌دهی شد.

به پایان رساندن
“Nachdem die Reparaturen durchgeführt wurden, funktionierte die Maschine wieder einwandfrei.”
پس از انجام تعمیرات، دستگاه دوباره به خوبی کار کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “durchführen” چگونه برای توصیف انجام دادن، اجرا کردن، برگزار کردن، عملیاتی کردن، هدایت کردن، پیاده‌سازی، سازمان‌دهی و به پایان رساندن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

انجام دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

drucken

A

چاپ کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

drücken

A

فشار دادن
“Drücken Sie den Knopf, um die Maschine zu starten.”
دکمه را فشار دهید تا دستگاه روشن شود.

بغل کردن (در آغوش گرفتن)
“Er drückte seine Freundin fest, als er sie wiedersah.”
او دوست‌دخترش را محکم بغل کرد وقتی او را دوباره دید.

فشردن
“Er drückte die Zitrone aus, um den Saft zu bekommen.”
او لیمو را فشرد تا آب آن را بگیرد.

تحت فشار قرار دادن
“Der Chef drückte die Mitarbeiter, um das Projekt schneller abzuschließen.”
رئیس کارکنان را تحت فشار قرار داد تا پروژه را سریع‌تر به پایان برسانند.

ایجاد ناراحتی (در لباس یا کفش)
“Diese Schuhe drücken an den Zehen.”
این کفش‌ها انگشتان پا را فشار می‌دهند.

پایین آوردن
“Er drückte den Hebel nach unten.”
او اهرم را به سمت پایین فشار داد.

کاهش دادن
“Die Regierung versucht, die Arbeitslosenzahlen zu drücken.”
دولت سعی دارد نرخ بیکاری را کاهش دهد.

انتقال دادن (به صورت غیرمستقیم)
“Er drückte seine Gefühle durch ein Gedicht aus.”
او احساساتش را از طریق یک شعر بیان کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “drücken” چگونه برای توصیف فشار دادن، بغل کردن، فشردن، تحت فشار قرار دادن، ایجاد ناراحتی، پایین آوردن، کاهش دادن و انتقال دادن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

erläutern

A

کلمه “erläutern” به زبان آلمانی به معنای “توضیح دادن” یا “شرح دادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی به طور دقیق و مفصل توضیح داده یا روشن می‌شود.

توضیح دادن
“Kannst du bitte das Konzept genauer erläutern?”
می‌توانی لطفاً مفهوم را دقیق‌تر توضیح دهی؟

شرح دادن
“Der Lehrer erläuterte die Grammatikregeln mit vielen Beispielen.”
معلم قواعد گرامر را با مثال‌های زیادی شرح داد.

روشن کردن
“Er hat die Funktionsweise der Maschine detailliert erläutert.”
او نحوه کارکرد دستگاه را به طور مفصل روشن کرد.

بیان کردن
“Sie erläuterte ihre Meinung zu dem Thema klar und deutlich.”
او نظرش را درباره موضوع به وضوح بیان کرد.

تفسیر کردن
“Der Experte erläuterte die Ergebnisse der Studie.”
کارشناس نتایج مطالعه را تفسیر کرد.

توضیح دادن جزئیات
“Der Arzt erläuterte dem Patienten die Risiken der Operation.”
پزشک به بیمار خطرات جراحی را توضیح داد.

ارائه توضیحات
“Er erläuterte die Schritte des Projekts in der Präsentation.”
او مراحل پروژه را در ارائه توضیح داد.

شرح دادن زمینه‌ها و دلایل
“Die Politikerin erläuterte die Gründe für die neuen Maßnahmen.”
سیاستمدار دلایل اقدامات جدید را شرح داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erläutern” چگونه برای توصیف توضیح دادن، شرح دادن، روشن کردن، بیان کردن، تفسیر کردن و ارائه توضیحات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

شرح دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

ermahnen

A

کلمه “ermahnen” به زبان آلمانی به معنای “تذکر دادن”، “هشدار دادن” یا “نصیحت کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی به دیگری در مورد رفتاری نامناسب یا وظیفه‌ای که باید انجام دهد، هشدار می‌دهد یا تذکر می‌دهد.

تذکر دادن
“Der Lehrer ermahnte die Schüler, ruhig zu sein.”
معلم به دانش‌آموزان تذکر داد که آرام باشند.

هشدار دادن
“Die Mutter ermahnte ihr Kind, nicht so nahe an die Straße zu gehen.”
مادر به فرزندش هشدار داد که نزدیک خیابان نرود.

نصیحت کردن
“Der Trainer ermahnte die Spieler, sich mehr anzustrengen.”
مربی به بازیکنان نصیحت کرد که بیشتر تلاش کنند.

یادآوری کردن وظایف
“Der Chef ermahnte die Mitarbeiter, ihre Aufgaben pünktlich zu erledigen.”
رئیس به کارکنان تذکر داد که وظایف خود را به موقع انجام دهند.

هشدار دادن درباره عواقب
“Er ermahnte ihn, vorsichtig zu sein, sonst könnte er verletzt werden.”
او به او هشدار داد که مراقب باشد، در غیر این صورت ممکن است آسیب ببیند.

درخواست برای رفتار بهتر
“Die Eltern ermahnten ihre Kinder, höflich zu sein.”
والدین به فرزندان خود تذکر دادند که مودب باشند.

تذکر در مورد رفتار نادرست
“Die Polizei ermahnte die Demonstranten, friedlich zu bleiben.”
پلیس به معترضان هشدار داد که آرامش خود را حفظ کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “ermahnen” چگونه برای توصیف تذکر دادن، هشدار دادن، نصیحت کردن و یادآوری وظایف در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

اخطار دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

fassen

A

کلمه “fassen” به زبان آلمانی به معنای “گرفتن”، “دستگیر کردن”، “توضیح دادن”، “درک کردن” یا “شامل شدن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

گرفتن
“Er fasste ihre Hand.”
او دستش را گرفت.

دستگیر کردن
“Die Polizei hat den Dieb gefasst.”
پلیس دزد را دستگیر کرد.

توضیح دادن یا بیان کردن
“Er konnte seine Gedanken nicht in Worte fassen.”
او نتوانست افکارش را در قالب کلمات بیان کند.

درک کردن
“Ich kann es nicht fassen, dass er das getan hat.”
نمی‌توانم باور کنم که او این کار را انجام داده است.

شامل شدن یا جا دادن
“Das Fassungsvermögen dieses Eimers beträgt zehn Liter.”
ظرفیت این سطل ده لیتر است.

تصمیم گرفتن
“Er fasste den Entschluss, ins Ausland zu gehen.”
او تصمیم گرفت به خارج از کشور برود.

با دقت بررسی کردن یا کنترل کردن
“Er fasste das Problem genau ins Auge.”
او مشکل را به دقت بررسی کرد.

جمع کردن
“Er fasste alle seine Kräfte zusammen.”
او تمام نیروهایش را جمع کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “fassen” چگونه برای توصیف گرفتن، دستگیر کردن، توضیح دادن، درک کردن، شامل شدن، تصمیم گرفتن، بررسی کردن و جمع کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Ich fass es nicht!

A

من این را نمی‌فهمم!

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

der Schutz

A

حمایت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

fliehen

A

گریختن

متواری شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

flimmern

A

کلمه “flimmern” به زبان آلمانی به معنای “سوسو زدن” یا “پرپر زدن” است. این فعل برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن نوری به طور نامنظم و سریع تغییر می‌کند یا تصویر به طور ناپایدار نمایش داده می‌شود.

سوسو زدن
“Die Sterne flimmerten am Nachthimmel.”
ستاره‌ها در آسمان شب سوسو می‌زدند.

پرپر زدن
“Das Kerzenlicht flimmerte im Wind.”
نور شمع در باد پرپر می‌زد.

لرزش یا ناپایداری تصویر
“Der Bildschirm des Fernsehers flimmert ständig.”
صفحه‌نمایش تلویزیون دائماً لرزش دارد.

درخشش نامنظم
“Die Neonlichter flimmerten in der Dunkelheit.”
نورهای نئون در تاریکی به طور نامنظم درخشان بودند.

تاری یا لرزش دید
“Nach dem langen Lesen flimmerten seine Augen.”
بعد از مدت طولانی خواندن، چشمانش دچار تاری و لرزش شد.

ناپایداری ویدیو یا فیلم
“Das alte Filmmaterial flimmert stark.”
مواد فیلم قدیمی به شدت لرزش دارد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “flimmern” چگونه برای توصیف سوسو زدن، پرپر زدن، لرزش تصویر و ناپایداری نور در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

مثل لرزش مانیتور

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Krieg führen

A

جنگ کردن

عبارت “Krieg führen” به زبان آلمانی به معنای “جنگیدن” یا “جنگ را هدایت کردن” است. این عبارت برای توصیف عمل شرکت در جنگ یا هدایت یک جنگ استفاده می‌شود.

جنگیدن
“Die beiden Länder führten viele Jahre lang Krieg.”
دو کشور سال‌ها جنگیدند.

هدایت جنگ
“Der General führte den Krieg mit großer Strategie.”
ژنرال با استراتژی بزرگی جنگ را هدایت کرد.

آغاز جنگ
“Sie beschlossen, Krieg gegen die Feinde zu führen.”
آن‌ها تصمیم گرفتند که علیه دشمنان جنگ کنند.

شرکت در جنگ
“Viele Soldaten mussten in den Krieg ziehen und Krieg führen.”
بسیاری از سربازان مجبور شدند به جنگ بروند و جنگ کنند.

مدیریت عملیات جنگی
“Der König führte den Krieg mit Unterstützung seiner Berater.”
پادشاه با حمایت مشاورانش جنگ را مدیریت کرد.

درگیری نظامی
“Das Land war gezwungen, einen langwierigen Krieg zu führen.”
کشور مجبور بود یک جنگ طولانی‌مدت را هدایت کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Krieg führen” چگونه برای توصیف عمل جنگیدن، هدایت کردن و شرکت در جنگ در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

führen zu + Dat.

A

عبارت “führen zu” به زبان آلمانی به معنای “منجر شدن به” یا “باعث شدن” است. این عبارت معمولاً با حالت داتیو (Dativ) استفاده می‌شود تا نتیجه یا پیامد یک عمل یا وضعیت را بیان کند.

منجر شدن به
“Das neue Gesetz führte zu Protesten in der Bevölkerung.”
قانون جدید منجر به اعتراضاتی در بین مردم شد.

باعث شدن
“Sein Verhalten führte zu einer Auseinandersetzung mit seinem Chef.”
رفتار او باعث درگیری با رئیسش شد.

نتیجه دادن
“Die verbesserten Bedingungen führten zu einem Anstieg der Produktivität.”
شرایط بهبود یافته منجر به افزایش بهره‌وری شد.

به دست آوردن نتیجه
“Die harte Arbeit führte zu großem Erfolg.”
کار سخت منجر به موفقیت بزرگ شد.

منجر به وقوع چیزی شدن
“Der starke Regen führte zu Überschwemmungen in der Region.”
باران شدید منجر به سیلاب در منطقه شد.

ایجاد کردن پیامد
“Das Missverständnis führte zu einer längeren Diskussion.”
سوءتفاهم منجر به بحث طولانی‌تری شد.

نتیجه یک عمل
“Die Änderungen in der Politik führten zu einer Verbesserung der Lebensqualität.”
تغییرات در سیاست منجر به بهبود کیفیت زندگی شد.

پیامد طبیعی
“Das Training führte zu einer deutlichen Verbesserung seiner Leistung.”
تمرین منجر به بهبود قابل توجه عملکرد او شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “führen zu” چگونه برای توصیف منجر شدن به، باعث شدن و نتیجه دادن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

gefährden

A

به خطر انداحتن

کلمه “gefährden” به زبان آلمانی به معنای “به خطر انداختن” یا “تهدید کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی در معرض خطر قرار می‌گیرد.

به خطر انداختن
“Sein rücksichtslosem Verhalten gefährdete die Sicherheit aller.”
رفتار بی‌ملاحظه او امنیت همه را به خطر انداخت.

تهدید کردن
“Die Umweltverschmutzung gefährdet die Gesundheit der Menschen.”
آلودگی محیط زیست سلامتی مردم را تهدید می‌کند.

در معرض خطر قرار دادن
“Das Unternehmen gefährdete seine Zukunft durch riskante Investitionen.”
شرکت با سرمایه‌گذاری‌های پرخطر آینده خود را به خطر انداخت.

آسیب رساندن
“Rauchen kann die Lungenfunktion gefährden.”
سیگار کشیدن می‌تواند عملکرد ریه‌ها را به خطر بیاندازد.

ایجاد خطر
“Der starke Sturm gefährdete die Küstengebiete.”
طوفان شدید مناطق ساحلی را به خطر انداخت.

به خطر افتادن
“Die wirtschaftliche Krise gefährdet viele Arbeitsplätze.”
بحران اقتصادی بسیاری از مشاغل را به خطر می‌اندازد.

تهدیدی برای سلامتی یا امنیت
“Sein ungesundes Leben gefährdet seine Gesundheit.”
زندگی ناسالم او سلامتی‌اش را به خطر می‌اندازد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “gefährden” چگونه برای توصیف به خطر انداختن، تهدید کردن، در معرض خطر قرار دادن و آسیب رساندن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

herausfinden

A

کشف کردن و پیدا کردن

کلمه “herausfinden” به زبان آلمانی به معنای “کشف کردن” یا “پی بردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی اطلاعات یا حقیقتی را کشف یا پیدا می‌کند.

کشف کردن
“Er hat die Wahrheit über den Vorfall herausgefunden.”
او حقیقت در مورد حادثه را کشف کرد.

پی بردن
“Wir müssen herausfinden, warum die Maschine nicht funktioniert.”
باید بفهمیم چرا دستگاه کار نمی‌کند.

کشف حقیقت
“Nach langer Suche fand sie schließlich den verlorenen Schlüssel heraus.”
بعد از جستجوی طولانی، او بالاخره کلید گمشده را پیدا کرد.

تحقیق و پیدا کردن
“Der Wissenschaftler fand heraus, dass die Theorie falsch war.”
دانشمند کشف کرد که نظریه اشتباه بود.

رسیدن به نتیجه
“Er fand heraus, dass seine Freunde ihn betrogen hatten.”
او فهمید که دوستانش به او خیانت کرده‌اند.

کشف اطلاعات
“Sie hat herausgefunden, wo er wohnt.”
او پیدا کرد که او کجا زندگی می‌کند.

جمع‌آوری داده‌ها
“Durch Befragungen konnten sie die Ursache des Problems herausfinden.”
از طریق مصاحبه‌ها توانستند علت مشکل را پیدا کنند.

روشن کردن موضوع
“Er fand heraus, dass der Laden sonntags geschlossen ist.”
او متوجه شد که فروشگاه روزهای یکشنبه تعطیل است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “herausfinden” چگونه برای توصیف کشف کردن، پی بردن، تحقیق و پیدا کردن و روشن کردن موضوع در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

löschen

A

پاک کردن

کلمه “löschen” به زبان آلمانی به معنای “پاک کردن”، “خاموش کردن” یا “حذف کردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

پاک کردن
“Ich habe die Datei aus Versehen gelöscht.”
من فایل را به اشتباه پاک کردم.

خاموش کردن (آتش)
“Die Feuerwehr hat den Brand schnell gelöscht.”
آتش‌نشان‌ها آتش را سریع خاموش کردند.

خاموش کردن (وسایل الکتریکی)
“Bitte löschen Sie das Licht, wenn Sie den Raum verlassen.”
لطفاً هنگام ترک اتاق، چراغ را خاموش کنید.

حذف کردن (پیام‌ها، داده‌ها)
“Er hat alle alten E-Mails gelöscht.”
او تمام ایمیل‌های قدیمی را حذف کرد.

از بین بردن
“Das Programm löscht alle temporären Dateien automatisch.”
برنامه به طور خودکار تمام فایل‌های موقت را پاک می‌کند.

خنثی کردن یا رفع کردن
“Sie konnte den Schmerz durch Meditation löschen.”
او توانست درد را از طریق مدیتیشن رفع کند.

پاک کردن تابلو یا نوشته‌ها
“Der Lehrer hat die Tafel nach dem Unterricht gelöscht.”
معلم بعد از کلاس تخته را پاک کرد.

خاموش کردن (تشنگی)
“Er löschte seinen Durst mit einem Glas Wasser.”
او تشنگی خود را با یک لیوان آب رفع کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “löschen” چگونه برای توصیف پاک کردن، خاموش کردن، حذف کردن و رفع کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

اطفا و خاموش کردن آتش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

Die Feuerwehr löscht gerade das Feuer.

A

آتش‌نشانی الان در حال خاموش کردن آتش است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

Ich lösche die Dateien auf der Festplatte.

A

من فایل‌های روی هارد دیسک را پاک می‌کنم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

nützen

A

کلمه “nützen” به زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن” یا “فایده داشتن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی برای دستیابی به هدفی مفید یا سودمند است.

استفاده کردن
“Er nutzt jede Gelegenheit, um Deutsch zu üben.”
او از هر فرصتی برای تمرین آلمانی استفاده می‌کند.

فایده داشتن
“Das neue Medikament nützt vielen Patienten.”
داروی جدید برای بسیاری از بیماران فایده دارد.

به کار بردن
“Wie kann ich dieses Werkzeug am besten nützen?”
چگونه می‌توانم بهترین استفاده را از این ابزار ببرم؟

مفید بودن
“Regelmäßiges Training nützt der Gesundheit.”
تمرین منظم برای سلامتی مفید است.

بهره‌مند شدن
“Die Studenten nützen die Bibliothek intensiv.”
دانشجویان به‌طور گسترده‌ای از کتابخانه بهره‌مند می‌شوند.

کارآمد بودن
“Die Maßnahmen nützen wenig, wenn sie nicht konsequent umgesetzt werden.”
اقدامات کم فایده خواهند بود اگر به‌طور مداوم اجرا نشوند.

سودمند بودن
“Die Erfahrung, die er gesammelt hat, nützt ihm in seinem neuen Job.”
تجربه‌ای که او کسب کرده است، در شغل جدیدش برایش سودمند است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “nützen” چگونه برای توصیف استفاده کردن، فایده داشتن، به کار بردن، مفید بودن و بهره‌مند شدن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

کمک کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

Das nützt eh nichts.

A

این در هر صورت کمکی نمی‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

schaden

A

آسیب و ضرر زدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

Schaden anrichten

A

عبارت “Schaden anrichten” به زبان آلمانی به معنای “خسارت وارد کردن” یا “آسیب رساندن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن خسارت یا آسیب به چیزی یا کسی وارد می‌شود.

خسارت وارد کردن
“Der Sturm hat erheblichen Schaden angerichtet.”
طوفان خسارت قابل‌توجهی وارد کرده است.

آسیب رساندن
“Vandalen haben im Park großen Schaden angerichtet.”
خرابکاران در پارک آسیب زیادی رسانده‌اند.

ایجاد خسارت
“Das Feuer hat an mehreren Gebäuden Schaden angerichtet.”
آتش به چندین ساختمان خسارت وارد کرده است.

صدمه زدن
“Der Betrug hat dem Unternehmen großen Schaden angerichtet.”
کلاهبرداری به شرکت آسیب بزرگی وارد کرده است.

تاثیر منفی داشتن
“Sein unverantwortliches Verhalten hat in der Firma Schaden angerichtet.”
رفتار غیرمسئولانه او در شرکت آسیب رسانده است.

خسارت مالی وارد کردن
“Das Hochwasser hat in der Region erheblichen finanziellen Schaden angerichtet.”
سیل خسارت مالی قابل‌توجهی در منطقه وارد کرده است.

صدمه زدن به سلامت
“Das Rauchen richtet großen Schaden an der Gesundheit an.”
سیگار کشیدن به سلامتی آسیب زیادی می‌رساند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Schaden anrichten” چگونه برای توصیف وارد کردن خسارت، آسیب رساندن، ایجاد خسارت و تاثیر منفی داشتن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

Schaden erleiden

A

عبارت “Schaden erleiden” به زبان آلمانی به معنای “متضرر شدن” یا “خسارت دیدن” است. این عبارت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن کسی یا چیزی دچار آسیب یا خسارت می‌شود.

متضرر شدن
“Viele Unternehmen haben durch die Pandemie großen Schaden erlitten.”
بسیاری از شرکت‌ها به‌خاطر همه‌گیری متحمل خسارت زیادی شده‌اند.

خسارت دیدن
“Das Gebäude hat bei dem Erdbeben erheblichen Schaden erlitten.”
ساختمان در زلزله خسارت قابل‌توجهی دیده است.

آسیب دیدن
“Er hat einen schweren Unfall gehabt und großen körperlichen Schaden erlitten.”
او دچار یک تصادف شدید شد و آسیب بدنی زیادی دید.

تحمل کردن خسارت
“Die Landwirtschaft hat durch den Frost im Frühjahr schweren Schaden erlitten.”
کشاورزی به‌خاطر سرما در بهار خسارت سنگینی متحمل شده است.

آسیب مالی دیدن
“Das Unternehmen hat durch den Hackerangriff erheblichen finanziellen Schaden erlitten.”
شرکت به‌خاطر حمله‌ی هکری خسارت مالی زیادی دیده است.

صدمه دیدن
“Die Umwelt hat durch die Verschmutzung großen Schaden erlitten.”
محیط زیست به‌خاطر آلودگی آسیب زیادی دیده است.

متحمل شدن خسارت
“Das Auto hat bei dem Unfall erheblichen Schaden erlitten.”
خودرو در حادثه خسارت زیادی دیده است.

رنج بردن از خسارت
“Das Opfer hat durch den Diebstahl emotionalen Schaden erlitten.”
قربانی به‌خاطر سرقت آسیب روحی دیده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Schaden erleiden” چگونه برای توصیف متضرر شدن، خسارت دیدن، آسیب دیدن و تحمل کردن خسارت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

Schaden verursachen

A

عبارت “Schaden verursachen” به زبان آلمانی به معنای “خسارت ایجاد کردن” یا “آسیب رساندن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی باعث خسارت یا آسیب می‌شود.

خسارت ایجاد کردن
“Der Sturm hat in der ganzen Stadt erheblichen Schaden verursacht.”
طوفان در سراسر شهر خسارت قابل‌توجهی ایجاد کرده است.

آسیب رساندن
“Sein rücksichtsloses Fahren hat einen Unfall verursacht und großen Schaden angerichtet.”
رانندگی بی‌ملاحظه او باعث یک تصادف شد و خسارت زیادی وارد کرد.

ایجاد خسارت
“Das Leck in der Rohrleitung hat im Keller großen Schaden verursacht.”
نشت لوله‌کشی در زیرزمین خسارت زیادی ایجاد کرد.

صدمه زدن
“Die falsche Handhabung der Chemikalien kann ernsthaften Schaden verursachen.”
کاربرد نادرست مواد شیمیایی می‌تواند آسیب جدی وارد کند.

وارد کردن آسیب مالی
“Die Fehlinvestitionen des Unternehmens haben erheblichen finanziellen Schaden verursacht.”
سرمایه‌گذاری‌های نادرست شرکت خسارت مالی زیادی وارد کرده است.

تاثیر منفی داشتن
“Das Austreten von Öl hat großen Schaden in der Umwelt verursacht.”
نشت نفت به محیط زیست آسیب زیادی وارد کرده است.

ایجاد مشکلات
“Der Computervirus hat im Netzwerk Schaden verursacht.”
ویروس کامپیوتری در شبکه مشکلات ایجاد کرد.

باعث آسیب به سلامتی
“Das Rauchen kann langfristig erheblichen Schaden an der Gesundheit verursachen.”
سیگار کشیدن می‌تواند در بلندمدت به سلامتی آسیب جدی وارد کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Schaden verursachen” چگونه برای توصیف خسارت ایجاد کردن، آسیب رساندن، ایجاد مشکلات و تاثیر منفی داشتن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

der Schaden

A

آسیب و صدمه

ضرر وزیان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

merken lassen

A

عبارت “merken lassen” به زبان آلمانی به معنای “نشان دادن” یا “آشکار کردن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی احساسات، افکار یا واکنش‌های خود را آشکارا بیان می‌کند یا نشان می‌دهد.

نشان دادن احساسات
“Er ließ sich seine Enttäuschung nicht merken.”
او ناامیدی‌اش را نشان نداد.

آشکار کردن افکار
“Sie ließ sich ihre Unsicherheit nicht merken.”
او عدم اطمینانش را آشکار نکرد.

بروز دادن واکنش
“Er ließ sich nichts von seiner Nervosität merken.”
او هیچ نشانه‌ای از عصبی بودنش بروز نداد.

پنهان کردن احساسات
“Sie ließ sich ihren Ärger nicht merken.”
او خشمش را پنهان کرد.

کنترل احساسات
“Obwohl er sehr wütend war, ließ er sich nichts merken.”
با اینکه خیلی عصبانی بود، اما هیچ چیزی بروز نداد.

بروز دادن تأثیرات
“Er ließ sich von den negativen Kommentaren nichts merken.”
او هیچ واکنشی به نظرات منفی نشان نداد.

حفظ ظاهر
“Sie ließ sich nichts anmerken, obwohl sie verletzt war.”
او هیچ چیزی نشان نداد، با اینکه زخمی شده بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “merken lassen” چگونه برای توصیف نشان دادن یا پنهان کردن احساسات، افکار یا واکنش‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

sich merken

A

به خاطر سپردن

کلمه “sich merken” به زبان آلمانی به معنای “به خاطر سپردن” یا “در ذهن نگه داشتن” است. این فعل بازتابی برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی تلاش می‌کند چیزی را به یاد داشته باشد یا آن را فراموش نکند.

به خاطر سپردن
“Ich muss mir die neue Telefonnummer merken.”
باید شماره تلفن جدید را به خاطر بسپارم.

در ذهن نگه داشتن
“Merk dir bitte das Datum für unser Treffen.”
لطفاً تاریخ ملاقات‌مان را در ذهن نگه دار.

یاد گرفتن
“Er hat sich alle wichtigen Fakten für die Prüfung gemerkt.”
او تمام حقایق مهم را برای امتحان یاد گرفته است.

ثبت کردن در ذهن
“Merk dir, was ich dir gesagt habe.”
آنچه به تو گفتم را در ذهن ثبت کن.

فراموش نکردن
“Sie hat sich den Weg zum Bahnhof gemerkt.”
او مسیر ایستگاه قطار را به خاطر سپرد.

توجه کردن به چیزی
“Merk dir diesen Tipp für das nächste Mal.”
این نکته را برای دفعه بعد به خاطر بسپار.

یادداشت ذهنی
“Er merkte sich die Anweisungen des Lehrers.”
او دستورات معلم را به یاد داشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich merken” چگونه برای توصیف به خاطر سپردن، در ذهن نگه داشتن، یاد گرفتن و فراموش نکردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

zugrunde richten

A

عبارت “zugrunde richten” به زبان آلمانی به معنای “ویران کردن”، “نابود کردن” یا “به نابودی کشاندن” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی به طور جدی آسیب دیده یا ویران می‌شود.

ویران کردن
“Der Krieg hat das Land zugrunde gerichtet.”
جنگ کشور را ویران کرده است.

نابود کردن
“Sein rücksichtsloses Verhalten hat seine Karriere zugrunde gerichtet.”
رفتار بی‌ملاحظه‌اش شغلش را نابود کرده است.

به نابودی کشاندن
“Die wirtschaftlichen Probleme haben viele Unternehmen zugrunde gerichtet.”
مشکلات اقتصادی بسیاری از شرکت‌ها را به نابودی کشانده است.

آسیب جدی وارد کردن
“Die Überschwemmung hat die Ernte zugrunde gerichtet.”
سیلاب محصولات را به شدت آسیب رسانده است.

به فنا دادن
“Die schlechte Geschäftsführung hat die Firma zugrunde gerichtet.”
مدیریت بد شرکت را به فنا داده است.

تخریب کردن
“Das Feuer hat das alte Gebäude zugrunde gerichtet.”
آتش ساختمان قدیمی را ویران کرده است.

از بین بردن
“Die Dürre hat die Landwirtschaft in der Region zugrunde gerichtet.”
خشکسالی کشاورزی منطقه را از بین برده است.

نابود کردن آینده یا زندگی
“Seine Entscheidungen haben seine Familie zugrunde gerichtet.”
تصمیماتش خانواده‌اش را نابود کرده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “zugrunde richten” چگونه برای توصیف ویران کردن، نابود کردن، به نابودی کشاندن و آسیب جدی وارد کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

sich richten nach + Dat.

A

عبارت “sich richten nach” به زبان آلمانی به معنای “پیروی کردن از”، “تبعیت کردن از” یا “تطبیق دادن با” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی یا چیزی خود را بر اساس معیارها، قوانین یا شرایط خاصی تنظیم یا تطبیق می‌دهد.

پیروی کردن از
“Wir richten uns nach den Anweisungen des Lehrers.”
ما از دستورالعمل‌های معلم پیروی می‌کنیم.

تبعیت کردن از
“Sie richtet sich nach den Regeln der Schule.”
او از قوانین مدرسه تبعیت می‌کند.

تطبیق دادن با
“Er richtet sich nach den Wünschen seiner Kunden.”
او خود را با خواسته‌های مشتریانش تطبیق می‌دهد.

مطابق بودن با
“Das Unternehmen richtet sich nach den aktuellen Marktbedingungen.”
شرکت مطابق با شرایط فعلی بازار عمل می‌کند.

هماهنگ شدن با
“Wir müssen uns nach dem Zeitplan richten.”
ما باید خود را با برنامه زمانی هماهنگ کنیم.

سازگار شدن با
“Er richtet sich nach den Bedürfnissen seiner Familie.”
او خود را با نیازهای خانواده‌اش سازگار می‌کند.

دنبال کردن
“Sie richtet sich nach den Empfehlungen ihres Arztes.”
او از توصیه‌های پزشکش پیروی می‌کند.

انطباق با
“Das Projekt richtet sich nach den Vorgaben des Auftraggebers.”
پروژه با دستورالعمل‌های کارفرما منطبق است.

ترتیب دادن براساس
“Die Veranstaltung richtet sich nach dem Wetter.”
رویداد بر اساس وضعیت آب و هوا ترتیب داده می‌شود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich richten nach” چگونه برای توصیف پیروی کردن از، تبعیت کردن از، تطبیق دادن با، مطابق بودن با، هماهنگ شدن با، سازگار شدن با، دنبال کردن و انطباق با در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

درست کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

sich wenden an + Akk.

A

عبارت “sich wenden an” به زبان آلمانی به معنای “مراجعه کردن به” یا “تماس گرفتن با” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی برای کمک، اطلاعات یا راهنمایی به شخص یا نهادی مراجعه می‌کند.

مراجعه کردن به
“Wenn Sie Fragen haben, wenden Sie sich bitte an den Kundenservice.”
اگر سوالی دارید، لطفاً به خدمات مشتریان مراجعه کنید.

تماس گرفتن با
“Er hat sich an einen Anwalt gewendet, um rechtlichen Rat zu bekommen.”
او برای دریافت مشاوره حقوقی با یک وکیل تماس گرفت.

درخواست کمک
“Bei technischen Problemen können Sie sich an den Support wenden.”
در صورت بروز مشکلات فنی، می‌توانید به پشتیبانی مراجعه کنید.

جلب توجه
“Sie wandte sich an die Polizei, um den Diebstahl zu melden.”
او برای گزارش سرقت به پلیس مراجعه کرد.

درخواست اطلاعات
“Wir sollten uns an die zuständige Behörde wenden, um mehr Informationen zu erhalten.”
ما باید برای دریافت اطلاعات بیشتر به نهاد مربوطه مراجعه کنیم.

جستجوی راهنمایی
“Er wandte sich an seinen Lehrer, um Unterstützung bei den Hausaufgaben zu bekommen.”
او برای دریافت کمک در انجام تکالیف به معلمش مراجعه کرد.

درخواست مشاوره
“Sie hat sich an einen Therapeuten gewendet, um über ihre Probleme zu sprechen.”
او برای صحبت درباره مشکلاتش به یک درمانگر مراجعه کرده است.

گزارش دادن
“Die Mitarbeiter wurden aufgefordert, sich bei Fragen an ihre Vorgesetzten zu wenden.”
از کارکنان خواسته شد که در صورت سوال به سرپرستان خود مراجعه کنند.

جلب حمایت
“Er wandte sich an seine Freunde, um Unterstützung zu bekommen.”
او برای دریافت حمایت به دوستانش مراجعه کرد.

پیگیری امور
“Für weitere Informationen wenden Sie sich bitte an unser Büro.”
برای اطلاعات بیشتر، لطفاً به دفتر ما مراجعه کنید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich wenden an” چگونه برای توصیف مراجعه کردن به، تماس گرفتن با، درخواست کمک، جلب توجه، درخواست اطلاعات و جستجوی راهنمایی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

Darf ich mich mit einer Bitte an Sie wenden?

A

اجازه دارم بواسطه یک خواهش به شما مراجعه کنم؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

Er will sich an die höhere Instanz wenden.

A

او تصمیم دارد به شعبه دادیاری بالاتر رجوع کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

speichern

A

ذخیره کردن

ذخیره کردن اطلاعات دیجیتال
“Bitte speichern Sie Ihre Arbeit, bevor Sie den Computer ausschalten.”
لطفاً قبل از خاموش کردن کامپیوتر، کار خود را ذخیره کنید.

ذخیره کردن داده‌ها
“Die Datei wurde erfolgreich auf dem USB-Stick gespeichert.”
فایل با موفقیت روی فلش درایو USB ذخیره شد.

ذخیره کردن منابع
“Wir müssen Energie sparen und mehr davon speichern.”
ما باید انرژی را صرفه‌جویی و بیشتر ذخیره کنیم.

ذخیره کردن سوخت
“Das Auto speichert überschüssige Energie in der Batterie.”
خودرو انرژی اضافی را در باتری ذخیره می‌کند.

نگهداری اطلاعات
“Alle wichtigen Dokumente wurden in der Cloud gespeichert.”
تمام اسناد مهم در فضای ابری ذخیره شدند.

حفظ کردن محتوا
“Die Webseite speichert Cookies auf Ihrem Computer.”
وب‌سایت کوکی‌ها را روی کامپیوتر شما ذخیره می‌کند.

ذخیره کردن نتایج
“Die Ergebnisse der Umfrage wurden in einer Datenbank gespeichert.”
نتایج نظرسنجی در یک پایگاه داده ذخیره شدند.

بایگانی کردن
“Er speicherte alte Fotos auf einer externen Festplatte.”
او عکس‌های قدیمی را روی یک هارد دیسک خارجی ذخیره کرد.

ثبت کردن تنظیمات
“Die Einstellungen wurden in der Konfigurationsdatei gespeichert.”
تنظیمات در فایل پیکربندی ذخیره شدند.

حفظ کردن اطلاعات تماس
“Speichern Sie die Telefonnummer in Ihrem Handy.”
شماره تلفن را در گوشی خود ذخیره کنید.

حفظ کردن اطلاعات در ابزارهای مختلف
“Der Fitness-Tracker speichert Ihre täglichen Aktivitäten.”
ردیاب تناسب اندام فعالیت‌های روزانه شما را ذخیره می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

verbinden mit + Dat.

A

عبارت “verbinden mit” به زبان آلمانی به معنای “متصل کردن به” یا “ربط دادن به” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی یا کسی به چیزی یا کسی دیگر متصل یا مرتبط می‌شود.

متصل کردن به
“Bitte verbinden Sie das Kabel mit dem Computer.”
لطفاً کابل را به کامپیوتر متصل کنید.

ربط دادن به
“Ich verbinde schöne Erinnerungen mit diesem Ort.”
من خاطرات زیبایی را با این مکان ربط می‌دهم.

برقرار کردن ارتباط
“Der Arzt wird Sie mit einem Spezialisten verbinden.”
پزشک شما را به یک متخصص ارجاع خواهد داد.

متصل شدن به شبکه یا اینترنت
“Du musst dich mit dem WLAN verbinden, um online zu gehen.”
باید به وای‌فای متصل شوی تا آنلاین شوی.

پیوستن به یک گروه
“Sie hat sich mit einer lokalen Umweltgruppe verbunden.”
او به یک گروه محلی محیط‌زیستی پیوسته است.

مرتبط دانستن
“Dieses Symbol wird oft mit Frieden und Harmonie verbunden.”
این نماد اغلب با صلح و هماهنگی مرتبط است.

ادغام کردن
“Das neue System wird mit der bestehenden Infrastruktur verbunden.”
سیستم جدید با زیرساخت‌های موجود ادغام خواهد شد.

بستن زخم
“Der Sanitäter hat die Wunde mit einem Verband verbunden.”
پزشک امدادگر زخم را با یک باند بست.

ایجاد ارتباط معنوی یا احساسی
“Sie fühlte sich stark mit ihrer Heimat verbunden.”
او احساس نزدیکی زیادی با زادگاهش داشت.

مرتبط کردن مفاهیم
“Er hat die Theorie mit praktischen Beispielen verbunden.”
او نظریه را با مثال‌های عملی مرتبط کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “verbinden mit” چگونه برای توصیف متصل کردن، ربط دادن، برقرار کردن ارتباط و مرتبط دانستن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

binden

A

گره زدن - با نوار بستن

مثل کراوات و بند کفش و شال
دور چیزی با نوار بستن

کلمه “binden” به زبان آلمانی به معنای “بستن”، “گره زدن” یا “متصل کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن چیزی به صورت فیزیکی یا معنوی بسته، گره زده یا متصل می‌شود.

بستن
“Er bindet seine Schuhe jeden Morgen.”
او هر صبح کفش‌هایش را می‌بندد.

گره زدن
“Sie band das Geschenk mit einem roten Band.”
او هدیه را با یک روبان قرمز گره زد.

متصل کردن
“Die Bauarbeiter binden die Stahlstangen zusammen.”
کارگران ساختمانی میله‌های فولادی را به هم متصل می‌کنند.

ایجاد تعهد
“Die Verträge binden beide Parteien.”
قراردادها هر دو طرف را متعهد می‌کنند.

وابسته کردن
“Er fühlt sich stark an seine Familie gebunden.”
او خود را به خانواده‌اش وابسته می‌داند.

ادغام کردن (موارد آشپزی)
“Die Köchin bindet die Soße mit etwas Mehl.”
آشپز سس را با کمی آرد غلیظ می‌کند.

ایجاد پیوند
“Das gemeinsame Erlebnis hat die Gruppe enger gebunden.”
تجربه مشترک گروه را نزدیک‌تر کرده است.

تحمیل کردن
“Das neue Gesetz bindet die Bürger an bestimmte Regeln.”
قانون جدید شهروندان را به قوانین خاصی ملزم می‌کند.

محکم بستن
“Der Bauer band die Heuballen mit einem starken Seil.”
کشاورز دسته‌های علف را با یک طناب محکم بست.

متحد کردن
“Die gemeinsamen Ziele haben die Mitglieder der Organisation gebunden.”
اهداف مشترک اعضای سازمان را متحد کرده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “binden” چگونه برای توصیف بستن، گره زدن، متصل کردن، وابسته کردن، و ایجاد پیوند در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

wahrnehmen

A

کلمه “wahrnehmen” به زبان آلمانی به معنای “درک کردن”، “متوجه شدن” یا “تشخیص دادن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی چیزی را از طریق حواس یا ذهن درک می‌کند یا متوجه می‌شود.

درک کردن
“Er konnte die feinen Unterschiede im Geschmack wahrnehmen.”
او توانست تفاوت‌های ظریف در طعم را درک کند.

متوجه شدن
“Sie hat das leise Geräusch im Hintergrund wahrgenommen.”
او صدای آرام در پس‌زمینه را متوجه شد.

تشخیص دادن
“Er nahm die Veränderung in ihrer Stimme sofort wahr.”
او بلافاصله تغییر در صدای او را تشخیص داد.

احساس کردن
“Er konnte die Kälte im Raum deutlich wahrnehmen.”
او به‌وضوح سرمای داخل اتاق را احساس کرد.

مشاهده کردن
“Sie nahm die Details des Gemäldes genau wahr.”
او جزئیات نقاشی را دقیقاً مشاهده کرد.

توجه کردن
“Er nahm die Bedenken seiner Kollegen ernsthaft wahr.”
او به نگرانی‌های همکارانش به‌طور جدی توجه کرد.

شنیدن
“Er konnte die leisen Töne der Musik wahrnehmen.”
او توانست نواهای آرام موسیقی را بشنود.

تجربه کردن
“Sie nahm die Atmosphäre des Ortes intensiv wahr.”
او فضای مکان را به‌طور شدید تجربه کرد.

استفاده کردن از یک فرصت
“Er nahm die Gelegenheit wahr, um seine Ideen vorzustellen.”
او از فرصت استفاده کرد تا ایده‌هایش را معرفی کند.

احساس کردن با حواس پنج‌گانه
“Die Blinden können ihre Umgebung durch Tasten und Hören wahrnehmen.”
نابینایان می‌توانند محیط خود را از طریق لمس و شنیدن درک کنند.

مشاهده کردن تغییرات
“Er nahm die Veränderungen in der Umgebung sofort wahr.”
او بلافاصله تغییرات در محیط را مشاهده کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “wahrnehmen” چگونه برای توصیف درک کردن، متوجه شدن، تشخیص دادن، احساس کردن، مشاهده کردن و استفاده کردن از فرصت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود

ترکیب دیدن و شنیدن و لمس و بو کردن و چشیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

die Wahrnehmung

A

کلمه “die Wahrnehmung” به زبان آلمانی به معنای “ادراک” یا “درک” است. این اسم برای توصیف فرآیند یا نتیجه‌ای استفاده می‌شود که در آن اطلاعات از طریق حواس یا ذهن دریافت و تفسیر می‌شود.

ادراک حسی
“Die Wahrnehmung von Farben kann von Person zu Person unterschiedlich sein.”
ادراک رنگ‌ها می‌تواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد.

درک ذهنی
“Seine Wahrnehmung der Situation war völlig anders als meine.”
درک او از موقعیت کاملاً با درک من متفاوت بود.

مشاهده و تفسیر
“Die Wahrnehmung von Gefahr ist ein wichtiger Teil unseres Überlebensinstinkts.”
ادراک خطر بخشی مهم از غریزه بقا ماست.

آگاهی از محیط
“Die Wahrnehmung der Umgebung spielt eine große Rolle beim Autofahren.”
آگاهی از محیط نقش بزرگی در رانندگی دارد.

حساسیت به تغییرات
“Die Wahrnehmung von Temperaturunterschieden kann sehr subtil sein.”
حساسیت به تغییرات دما می‌تواند بسیار ظریف باشد.

تجربه ذهنی
“Die Wahrnehmung von Musik kann emotional sehr tiefgreifend sein.”
تجربه ذهنی موسیقی می‌تواند بسیار عمیق باشد.

احساسات و واکنش‌ها
“Unsere Wahrnehmung wird oft von unseren Emotionen beeinflusst.”
ادراک ما اغلب تحت تأثیر احساساتمان قرار می‌گیرد.

شناخت و فهم
“Die Wahrnehmung eines Problems ist der erste Schritt zur Lösung.”
شناخت و فهم یک مشکل اولین گام برای حل آن است.

نقش تمرین در ادراک
“Durch Training kann die Wahrnehmung von Details verbessert werden.”
با تمرین، می‌توان درک جزئیات را بهبود بخشید.

تفاوت‌های فردی در ادراک
“Jeder Mensch hat eine einzigartige Wahrnehmung der Welt um sich herum.”
هر فرد درکی منحصر به فرد از دنیای اطراف خود دارد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Wahrnehmung” چگونه برای توصیف فرآیند ادراک حسی، درک ذهنی، مشاهده و تفسیر، آگاهی از محیط، حساسیت به تغییرات و تجربه ذهنی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

ترکیب دیدن و شنیدن و لمس و بو کردن و چشیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

der Absatz

A

کلمه “der Absatz” به زبان آلمانی چندین معنا دارد و بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

پاشنه کفش
معنی: بخش پایین پشت کفش که به زمین می‌رسد.
“Der Absatz meiner Schuhe ist abgenutzt.”
پاشنه کفش‌هایم ساییده شده است.

پاراگراف
معنی: یک بخش یا پاراگراف در یک متن.
“Dieser Absatz im Buch ist sehr wichtig.”
این پاراگراف در کتاب بسیار مهم است.

فروش
معنی: مقدار یا تعداد کالاهایی که فروخته می‌شوند.
“Der Absatz von Elektroautos steigt stetig.”
فروش خودروهای برقی به طور مداوم در حال افزایش است.

لبه یا سکوی کوچک
معنی: یک سطح برجسته کوچک.
“Der Absatz der Treppe ist gefährlich.”
لبه پله خطرناک است.

مکث یا توقف
معنی: توقف کوتاه یا استراحت.
“Nach einem langen Absatz machte er eine Pause.”
پس از یک مکث طولانی، او استراحت کرد.

سکو
معنی: سطح برجسته‌ای که برای ایستادن یا قرار دادن چیزی استفاده می‌شود.
“Der Redner stand auf einem kleinen Absatz.”
سخنران روی یک سکوی کوچک ایستاده بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Absatz” چگونه برای توصیف پاشنه کفش، پاراگراف، فروش، لبه یا سکوی کوچک، مکث یا توقف و سکو در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

پاشنه کفش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

die Absicht

A

کلمه “die Absicht” به زبان آلمانی به معنای “قصد” یا “نیت” است. این اسم برای توصیف هدف یا تمایلی استفاده می‌شود که کسی در انجام کاری دارد.

قصد
معنی: هدف یا نیتی که کسی در انجام کاری دارد.
“Er hat die Absicht, nächstes Jahr nach Deutschland zu ziehen.”
او قصد دارد سال آینده به آلمان برود.

نیت
معنی: تمایل یا خواسته‌ای که پشت یک عمل وجود دارد.
“Sie hat keine bösen Absichten.”
او نیت بدی ندارد.

هدف
معنی: مقصدی که کسی در ذهن دارد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.
“Die Absicht dieses Projekts ist, die Effizienz zu steigern.”
هدف این پروژه افزایش بهره‌وری است.

برنامه
معنی: طرح یا نقشه‌ای که کسی برای آینده دارد.
“Mit welcher Absicht hast du das gemacht?”
با چه قصدی این کار را انجام دادی؟

نیت خیر یا بد
معنی: نیت یا هدفی که می‌تواند مثبت یا منفی باشد.
“Er hat es mit der besten Absicht gemacht.”
او این کار را با نیت خیر انجام داد.

تصمیم
معنی: تصمیمی که کسی برای انجام کاری گرفته است.
“Sie hat die feste Absicht, ihr Studium abzuschließen.”
او مصمم است که تحصیلاتش را به پایان برساند.

طراحی
معنی: برنامه‌ریزی یا طراحی برای رسیدن به هدفی خاص.
“Die Absicht hinter diesem Design ist, es benutzerfreundlich zu machen.”
هدف از این طراحی، کاربرپسند کردن آن است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Absicht” چگونه برای توصیف قصد، نیت، هدف، برنامه، نیت خیر یا بد، تصمیم و طراحی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

absichtlich

A

کلمه “absichtlich” به زبان آلمانی به معنای “عمدی” یا “با قصد و نیت” است. این صفت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که به صورت آگاهانه و با نیت قبلی انجام می‌شود.

عمدی
معنی: عملی که با قصد و نیت انجام شده است.
“Er hat das absichtlich gemacht.”
او این کار را عمدی انجام داد.

با قصد و نیت
معنی: به صورت آگاهانه و با هدف مشخص.
“Sie hat absichtlich den Fehler übersehen.”
او عمداً اشتباه را نادیده گرفت.

آگاهانه
معنی: انجام دادن عملی با علم به نتایج و پیامدهای آن.
“Der Täter hat absichtlich das Fenster eingeschlagen.”
مجرم عمداً شیشه را شکست.

با نیت قبلی
معنی: عملی که از قبل برنامه‌ریزی شده است.
“Er hat absichtlich gelogen, um sich zu schützen.”
او برای حفاظت از خود عمداً دروغ گفت.

به طور عمدی
معنی: به صورت آگاهانه و بدون اتفاقی بودن.
“Sie hat absichtlich den falschen Weg gewählt.”
او به طور عمدی راه اشتباه را انتخاب کرد.

از پیش تعیین شده
معنی: عملی که از قبل تصمیم به انجام آن گرفته شده است.
“Der Fehler wurde absichtlich gemacht, um Aufmerksamkeit zu erregen.”
اشتباه عمداً انجام شد تا جلب توجه کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “absichtlich” چگونه برای توصیف اعمال عمدی، با قصد و نیت، آگاهانه و از پیش تعیین شده در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

die Auflage

A

کلمه “die Auflage” به زبان آلمانی چندین معنا دارد و بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

نسخه (چاپ)
معنی: تعداد نسخه‌های چاپ شده از یک کتاب، مجله یا روزنامه.
“Die erste Auflage des Buches war schnell ausverkauft.”
نسخه اول کتاب به سرعت به فروش رفت.

شرط یا مقرره
معنی: شرایط یا مقرراتی که باید رعایت شود.
“Die Baugenehmigung wurde unter bestimmten Auflagen erteilt.”
مجوز ساخت تحت شرایط خاصی صادر شد.

لایه یا پوشش
معنی: یک لایه یا پوشش که روی چیزی قرار می‌گیرد.
“Die Auflage des Stuhls ist sehr bequem.”
پوشش صندلی بسیار راحت است.

تعهد
معنی: تعهد یا وظیفه‌ای که کسی باید انجام دهد.
“Er erhielt die Auflage, regelmäßig Berichte einzureichen.”
او موظف شد که به‌طور منظم گزارش‌ها را ارائه دهد.

تیراژ (چاپ)
معنی: تعداد کل نسخه‌های چاپ شده از یک اثر.
“Die Zeitung hat eine Auflage von 100.000 Exemplaren.”
این روزنامه تیراژی برابر با 100,000 نسخه دارد.

تزئینات
معنی: تزئین یا آرایشی که روی سطحی قرار می‌گیرد.
“Die Tischdecke hatte eine schöne Spitzenauflage.”
رومیزی دارای تزئینات زیبای قلاب‌دوزی بود.

بار (وزن)
معنی: باری که روی چیزی قرار می‌گیرد.
“Die maximale Auflage für diesen Tisch beträgt 50 Kilogramm.”
حداکثر بار قابل تحمل برای این میز 50 کیلوگرم است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Auflage” چگونه برای توصیف نسخه چاپی، شرط یا مقرره، لایه یا پوشش، تعهد، تیراژ چاپ، تزئینات و بار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Unterlage

A

کلمه “die Unterlage” به زبان آلمانی به معنای “مدرک”، “سند”، “زیرانداز” یا “پد” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

مدرک یا سند
معنی: اسناد یا مدارکی که برای اثبات یا مستندسازی مورد استفاده قرار می‌گیرند.
“Bitte bringen Sie alle notwendigen Unterlagen zur Besprechung mit.”
لطفاً همه مدارک لازم را به جلسه بیاورید.

زیرانداز
معنی: چیزی که برای محافظت یا ایجاد سطحی نرم زیر اشیاء قرار می‌گیرد.
“Die Maus bewegt sich besser auf einer Unterlage.”
ماوس روی یک زیرانداز بهتر حرکت می‌کند.

پد (مثلاً پد نوشتاری یا پد موس)
معنی: سطحی نرم که برای نوشتن، کار با ماوس یا موارد مشابه استفاده می‌شود.
“Ich brauche eine neue Unterlage für meinen Schreibtisch.”
من به یک پد جدید برای میز کارم نیاز دارم.

پایه یا مبنا
معنی: پایه یا اساس چیزی که برای ساخت یا طراحی استفاده می‌شود.
“Die Ergebnisse der Studie dienen als Unterlage für weitere Forschungen.”
نتایج این مطالعه به عنوان پایه‌ای برای تحقیقات بیشتر استفاده می‌شود.

زیرساخت یا بستر
معنی: سطح یا ساختاری که چیزی روی آن ساخته یا نصب می‌شود.
“Die Unterlage für den neuen Bodenbelag muss eben und fest sein.”
بستر برای کفپوش جدید باید صاف و محکم باشد.

پوشش محافظ
معنی: لایه‌ای که برای حفاظت از سطح زیرین استفاده می‌شود.
“Die Unterlage schützt den Tisch vor Kratzern.”
پوشش محافظ از میز در برابر خراش‌ها محافظت می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Unterlage” چگونه برای توصیف مدرک، سند، زیرانداز، پد، پایه یا مبنا، زیرساخت یا بستر و پوشش محافظ در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

die Vorlage

A

کلمه “die Vorlage” به زبان آلمانی به معنای “الگو”، “نمونه”، “پیش‌نویس” یا “ارائه” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

الگو یا نمونه
معنی: چیزی که به عنوان مدل یا مثال برای دیگران استفاده می‌شود.
“Die Architekten haben eine detaillierte Vorlage für das neue Gebäude erstellt.”
معماران یک الگوی دقیق برای ساختمان جدید تهیه کرده‌اند.

پیش‌نویس
معنی: نسخه اولیه یک سند که ممکن است بعداً اصلاح شود.
“Der Vertrag wurde als Vorlage für zukünftige Vereinbarungen genutzt.”
قرارداد به عنوان پیش‌نویسی برای توافقات آینده استفاده شد.

ارائه یا ارائه دادن
معنی: عمل نشان دادن یا ارائه یک چیز به دیگران.
“Die Vorlage des Berichts fand während des Meetings statt.”
ارائه گزارش در طول جلسه انجام شد.

فرم یا قالب
معنی: فرم یا قالبی که برای تکمیل اطلاعات استفاده می‌شود.
“Bitte füllen Sie die Vorlage vollständig aus.”
لطفاً فرم را به طور کامل پر کنید.

سند مرجع
معنی: سند یا اطلاعاتی که به عنوان مرجع استفاده می‌شود.
“Die Vorlage für diese Entscheidung war das Gutachten eines Experten.”
مرجع این تصمیم، گزارش کارشناسی بود.

مدل یا طرح اولیه
معنی: طرح اولیه که برای ساخت یا تولید چیزی استفاده می‌شود.
“Die Schneiderin hat die Vorlage für das Kleid erstellt.”
خیاط الگوی اولیه لباس را تهیه کرد.

درخواست رسمی
معنی: درخواست یا پیشنهاد رسمی که به مقامات ارائه می‌شود.
“Die Vorlage des Antrags bei der Behörde muss bis Ende des Monats erfolgen.”
درخواست باید تا پایان ماه به اداره ارائه شود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Vorlage” چگونه برای توصیف الگو، نمونه، پیش‌نویس، ارائه، فرم، سند مرجع، مدل اولیه و درخواست رسمی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

die Anlage

A

کلمه “die Anlage” به زبان آلمانی به معنای “تجهیزات”، “تاسیسات”، “سرمایه‌گذاری”، “پیوست”، یا “پارک” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

تجهیزات یا دستگاه‌ها
معنی: مجموعه‌ای از دستگاه‌ها یا سیستم‌هایی که برای انجام یک وظیفه خاص استفاده می‌شوند.
“Die neue Anlage in der Fabrik ist sehr effizient.”
تجهیزات جدید در کارخانه بسیار کارآمد هستند.

تاسیسات
معنی: مجموعه‌ای از ساختمان‌ها و ساختارهای مرتبط با یکدیگر.
“Die Anlage umfasst mehrere Gebäude und Lagerhallen.”
این تاسیسات شامل چندین ساختمان و انبار است.

سرمایه‌گذاری
معنی: مبلغی که برای کسب سود در یک پروژه یا شرکت گذاشته می‌شود.
“Seine Anlage in Aktien hat sich gelohnt.”
سرمایه‌گذاری او در سهام سودآور بود.

پیوست یا ضمیمه
معنی: سند یا فایل اضافه شده به یک نامه یا ایمیل.
“Bitte beachten Sie die Anlage zu dieser E-Mail.”
لطفاً به پیوست این ایمیل توجه کنید.

پارک یا فضای سبز
معنی: منطقه‌ای از فضای باز که برای تفریح و استفاده عمومی طراحی شده است.
“Die Stadt hat eine neue Anlage für die Bürger eröffnet.”
شهر یک پارک جدید برای شهروندان افتتاح کرده است.

سیستم‌های فنی (مثلاً صوتی یا حرارتی)
معنی: مجموعه‌ای از دستگاه‌ها و تجهیزات مرتبط با هم که برای یک هدف خاص طراحی شده‌اند.
“Die Anlage zur Klimatisierung des Gebäudes ist modern und effizient.”
سیستم تهویه مطبوع ساختمان مدرن و کارآمد است.

ساختار یا چارچوب
معنی: طرح کلی یا ساختاری که برای یک پروژه یا برنامه ایجاد شده است.
“Die Anlage des Projekts wurde von den Ingenieuren entworfen.”
طرح پروژه توسط مهندسان طراحی شده است.

تاسیس یا ایجاد
معنی: عمل ایجاد یا تأسیس چیزی.
“Die Anlage der neuen Firma war ein großer Erfolg.”
تأسیس شرکت جدید یک موفقیت بزرگ بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Anlage” چگونه برای توصیف تجهیزات، تاسیسات، سرمایه‌گذاری، پیوست، پارک، سیستم‌های فنی، ساختار و تاسیس در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

die Zulage

A

کلمه “die Zulage” به زبان آلمانی به معنای “مبلغ اضافی” یا “پاداش” است. این اسم برای توصیف پرداخت اضافی به حقوق یا دستمزد فرد، معمولاً به دلیل شرایط خاص یا تلاش‌های ویژه، استفاده می‌شود.

پاداش یا حق اضافه‌کاری
معنی: مبلغ اضافی که به دلیل انجام کار بیشتر یا بهتر پرداخت می‌شود.
“Er erhält eine Zulage für seine Überstunden.”
او برای ساعات اضافی کارش پاداش می‌گیرد.

کمک هزینه
معنی: پرداخت اضافی برای کمک به پوشش هزینه‌های خاص.
“Die Mitarbeiter bekommen eine Zulage für die Fahrtkosten.”
کارکنان برای هزینه‌های سفر کمک هزینه دریافت می‌کنند.

مبلغ اضافی
معنی: مبلغ اضافی به حقوق پایه که به دلیل شرایط خاص پرداخت می‌شود.
“Sie bekommt eine Zulage wegen der schwierigen Arbeitsbedingungen.”
او به خاطر شرایط کاری سخت مبلغ اضافی دریافت می‌کند.

پاداش عملکرد
معنی: پرداخت اضافی به دلیل عملکرد خوب یا دستاوردهای خاص.
“Der Verkäufer hat eine Zulage für seine hohen Verkaufszahlen erhalten.”
فروشنده به خاطر فروش بالا پاداش دریافت کرد.

پرداخت اضافی برای تخصص
معنی: پرداخت اضافی برای داشتن مهارت‌ها یا تخصص‌های خاص.
“Ärzte bekommen eine Zulage für Nachtschichten.”
پزشکان برای شیفت‌های شبانه پاداش دریافت می‌کنند.

مزایای شغلی
معنی: مزایای اضافی که به کارکنان به دلیل شرایط کاری خاص یا موقعیت‌های شغلی خاص پرداخت می‌شود.
“Für die Arbeit im Ausland erhält er eine spezielle Zulage.”
برای کار در خارج از کشور، او یک مزیت خاص دریافت می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Zulage” چگونه برای توصیف پاداش، حق اضافه‌کاری، کمک هزینه، مبلغ اضافی، پاداش عملکرد، پرداخت اضافی برای تخصص و مزایای شغلی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Auslage

A

کلمه “die Auslage” به زبان آلمانی به معنای “ویترین”، “نمایش” یا “چیدمان” است. این اسم برای توصیف نحوه نمایش کالاها یا محصولات در فروشگاه‌ها و مغازه‌ها استفاده می‌شود.

ویترین
معنی: فضای نمایشی در جلوی مغازه‌ها که برای نمایش محصولات استفاده می‌شود.
“Die neuen Kleider wurden in der Auslage präsentiert.”
لباس‌های جدید در ویترین به نمایش گذاشته شدند.

نمایش
معنی: نحوه قرار دادن و نمایش محصولات برای جذب مشتریان.
“Die Auslage der Backwaren war sehr ansprechend.”
نمایش نان‌ها بسیار جذاب بود.

چیدمان
معنی: نحوه چیدمان و مرتب‌سازی کالاها در فروشگاه.
“Die Auslage im Schaufenster zieht viele Kunden an.”
چیدمان در ویترین فروشگاه مشتریان زیادی را جذب می‌کند.

نمایشگاه
معنی: مکانی که کالاها یا محصولات به صورت عمومی نمایش داده می‌شوند.
“Die Auslage der Antiquitäten war beeindruckend.”
نمایشگاه عتیقه‌جات بسیار تأثیرگذار بود.

نمایش در مغازه
معنی: نمایش کالاها در مغازه به نحوی که مشتریان بتوانند آن‌ها را ببینند.
“Die Auslage der neuen Elektronikgeräte war gut organisiert.”
نمایش وسایل الکترونیکی جدید به خوبی سازماندهی شده بود.

نمایش محصولات
معنی: نمایش و معرفی محصولات به خریداران بالقوه.
“Die Auslage der Bücher im Buchladen war sehr kreativ.”
نمایش کتاب‌ها در کتاب‌فروشی بسیار خلاقانه بود.

ترتیب و تنظیم
معنی: نحوه ترتیب و تنظیم محصولات برای نمایش بهتر.
“Die Auslage der Lebensmittel im Supermarkt war übersichtlich.”
ترتیب و تنظیم مواد غذایی در سوپرمارکت منظم بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Auslage” چگونه برای توصیف ویترین، نمایش، چیدمان، نمایشگاه، نمایش در مغازه، نمایش محصولات و ترتیب و تنظیم کالاها در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

die Ablage

A

کلمه “die Ablage” به زبان آلمانی به معنای “بایگانی”، “قفسه” یا “محل نگهداری” است. این اسم برای توصیف مکانی یا سیستمی استفاده می‌شود که در آن اسناد، اشیاء یا اطلاعات نگهداری و سازماندهی می‌شوند.

بایگانی
معنی: مکانی برای نگهداری اسناد و مدارک.
“Die wichtigen Dokumente wurden in der Ablage aufbewahrt.”
اسناد مهم در بایگانی نگهداری شدند.

قفسه
معنی: مکانی برای قرار دادن و نگهداری اشیاء.
“Auf der Ablage über dem Schreibtisch stehen viele Bücher.”
بسیاری از کتاب‌ها روی قفسه بالای میز کار قرار دارند.

محل نگهداری
معنی: مکانی برای ذخیره و نگهداری اشیاء مختلف.
“Er legte die Schlüssel in die Ablage neben der Tür.”
او کلیدها را در محل نگهداری کنار در گذاشت.

فایل یا پوشه
معنی: فایل یا پوشه‌ای که برای سازماندهی اسناد استفاده می‌شود.
“Die Rechnungen wurden in einer speziellen Ablage abgeheftet.”
فاکتورها در یک پوشه مخصوص بایگانی شدند.

سینی اسناد
معنی: سینی یا محفظه‌ای که برای نگهداری و مرتب‌سازی اسناد استفاده می‌شود.
“Bitte legen Sie die eingehende Post in die Ablage auf meinem Schreibtisch.”
لطفاً نامه‌های ورودی را در سینی اسناد روی میز من قرار دهید.

سازماندهی
معنی: فرآیند مرتب‌سازی و نگهداری اسناد و اطلاعات.
“Die Ablage der Unterlagen erfolgt nach Datum.”
سازماندهی اسناد بر اساس تاریخ انجام می‌شود.

نگهداری موقت
معنی: مکانی برای نگهداری موقت اشیاء.
“Nach der Arbeit legte er seine Tasche in die Ablage im Flur.”
بعد از کار، کیفش را در محل نگهداری در راهرو گذاشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Ablage” چگونه برای توصیف بایگانی، قفسه، محل نگهداری، فایل یا پوشه، سینی اسناد، سازماندهی و نگهداری موقت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

der Bericht-e

A

کلمه “der Bericht” به زبان آلمانی به معنای “گزارش” است. این اسم برای توصیف مستندات کتبی یا شفاهی استفاده می‌شود که اطلاعاتی را درباره یک رویداد، وضعیت یا تحقیق ارائه می‌دهند.

گزارش رسمی
معنی: مستندات رسمی که اطلاعات دقیق و مستند درباره یک موضوع ارائه می‌دهند.
“Der Jahresbericht des Unternehmens zeigt die finanzielle Lage.”
گزارش سالانه شرکت وضعیت مالی را نشان می‌دهد.

گزارش خبری
معنی: گزارشی که در رسانه‌ها منتشر می‌شود تا مردم را از اخبار و رویدادها مطلع کند.
“Der Bericht über die Wahlen war sehr ausführlich.”
گزارش انتخابات بسیار مفصل بود.

گزارش تحقیقی
معنی: گزارشی که نتایج یک تحقیق یا مطالعه را توضیح می‌دهد.
“Der Wissenschaftler präsentierte seinen Bericht auf der Konferenz.”
دانشمند گزارش خود را در کنفرانس ارائه کرد.

گزارش پزشکی
معنی: گزارشی که وضعیت سلامتی یک بیمار را توضیح می‌دهد.
“Der Arzt hat einen detaillierten Bericht über den Zustand des Patienten geschrieben.”
پزشک گزارشی مفصل درباره وضعیت بیمار نوشته است.

گزارش حادثه
معنی: گزارشی که جزئیات یک حادثه یا اتفاق را توصیف می‌کند.
“Die Polizei hat einen Bericht über den Unfall erstellt.”
پلیس گزارشی درباره تصادف تهیه کرده است.

گزارش کاری
معنی: گزارشی که پیشرفت‌ها و نتایج یک پروژه یا وظیفه کاری را توضیح می‌دهد.
“Der Projektleiter hat einen wöchentlichen Bericht abgegeben.”
مدیر پروژه یک گزارش هفتگی ارائه داد.

گزارش روزانه
معنی: گزارشی که فعالیت‌های روزانه یا وقایع روز را توضیح می‌دهد.
“Der Lehrer hat einen täglichen Bericht über das Verhalten der Schüler.”
معلم یک گزارش روزانه درباره رفتار دانش‌آموزان دارد.

گزارش مالی
معنی: گزارشی که وضعیت مالی یک فرد یا سازمان را توضیح می‌دهد.
“Der Finanzbericht zeigt die Einnahmen und Ausgaben des letzten Quartals.”
گزارش مالی درآمدها و هزینه‌های سه‌ماهه گذشته را نشان می‌دهد.

گزارش فنی
معنی: گزارشی که جزئیات فنی و تخصصی یک موضوع را توضیح می‌دهد.
“Der Ingenieur hat einen technischen Bericht über das neue System verfasst.”
مهندس گزارشی فنی درباره سیستم جدید نوشته است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Bericht” چگونه برای توصیف گزارش‌های رسمی، خبری، تحقیقی، پزشکی، حادثه، کاری، روزانه، مالی و فنی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

die Beute

A

کلمه “die Beute” به زبان آلمانی به معنای “غنیمت”، “شکار” یا “چیز دزدیده‌شده” است. این اسم برای توصیف چیزی که توسط شکارچی یا دزد به دست آمده، استفاده می‌شود.

غنیمت
معنی: چیزی که در جنگ یا مبارزه به دست آمده است.
“Die Soldaten teilten die Beute unter sich auf.”
سربازان غنیمت را بین خود تقسیم کردند.

شکار
معنی: حیوانی که توسط شکارچی گرفته شده است.
“Der Löwe brachte seine Beute zurück zum Rudel.”
شیر شکار خود را به گله بازگرداند.

چیز دزدیده‌شده
معنی: چیزی که توسط دزد به سرقت رفته است.
“Die Polizei hat die Beute nach dem Überfall sichergestellt.”
پلیس پس از سرقت، چیزهای دزدیده‌شده را ضبط کرد.

طعمه
معنی: موجودی که شکارچی به دنبال آن است.
“Der Adler stürzte sich auf seine Beute.”
عقاب به سمت طعمه خود شیرجه زد.

دستاورد غیرقانونی
معنی: چیزهایی که به صورت غیرقانونی به دست آمده‌اند.
“Die Einbrecher versteckten die Beute in einem verlassenen Gebäude.”
دزدها غنیمت خود را در یک ساختمان متروک پنهان کردند.

هدف شکار
معنی: موجود یا شیئی که هدف شکار قرار گرفته است.
“Die Katze beobachtete ihre Beute aufmerksam.”
گربه با دقت شکار خود را زیر نظر داشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Beute” چگونه برای توصیف غنیمت، شکار، چیز دزدیده‌شده، طعمه، دستاورد غیرقانونی و هدف شکار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

erhaschen

A

کلمه “erhaschen” به زبان آلمانی به معنای “گرفتن”، “قاپیدن” یا “به چنگ آوردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی یا چیزی به سرعت گرفته یا به دست می‌آید.

گرفتن
معنی: به سرعت گرفتن چیزی.
“Er konnte den Ball im letzten Moment erhaschen.”
او توانست توپ را در آخرین لحظه بگیرد.

قاپیدن
معنی: با سرعت و ناگهانی گرفتن چیزی.
“Der Dieb erhaschte die Handtasche und rannte davon.”
دزد کیف دستی را قاپید و فرار کرد.

به چنگ آوردن
معنی: با سرعت به دست آوردن چیزی.
“Sie erhaschte einen Blick auf den berühmten Schauspieler.”
او نگاهی سریع به بازیگر مشهور انداخت.

متوجه شدن
معنی: با سرعت و ناگهانی فهمیدن یا درک کردن چیزی.
“Er erhaschte einen kurzen Moment der Wahrheit in ihrem Lächeln.”
او لحظه‌ای کوتاه از حقیقت را در لبخند او متوجه شد.

شکار کردن
معنی: به سرعت و ناگهانی گرفتن طعمه.
“Die Katze erhaschte die Maus mit einem schnellen Sprung.”
گربه با یک جهش سریع موش را شکار کرد.

به دست آوردن اطلاعات
معنی: به سرعت اطلاعات یا خبری را فهمیدن.
“Ich konnte nur ein paar Worte des Gesprächs erhaschen.”
من فقط توانستم چند کلمه از مکالمه را بشنوم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erhaschen” چگونه برای توصیف گرفتن، قاپیدن، به چنگ آوردن، متوجه شدن، شکار کردن و به دست آوردن اطلاعات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

Bei der Jagd fixiert die Katze ihre Beute.

A

هنگام شکار گربه به طعمه‌اش خیره می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

Libellen erhaschen ihre Beute im Fluge.

A

سنجاقک‌ها طعمه خود را در هوا می قاپند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

Der Wolf zerfleischt seine Beute.

A

گرگ شکارش را تکه پاره می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
57
Q

der Bildschirm

A

مانیتور و نمایشگر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
58
Q

die Boulevardzeitung

A

کلمه “die Boulevardzeitung” به زبان آلمانی به معنای “روزنامه زرد” یا “روزنامه عامه‌پسند” است. این نوع روزنامه‌ها معمولاً بر روی اخبار جنجالی، شایعات، زندگی شخصی افراد مشهور و مطالب سرگرم‌کننده تمرکز دارند.

روزنامه زرد
معنی: نوعی روزنامه که بر روی اخبار جنجالی و شایعات تمرکز دارد.
“Die Boulevardzeitung veröffentlichte eine sensationelle Schlagzeile über den Skandal.”
روزنامه زرد یک تیتر جنجالی درباره رسوایی منتشر کرد.

روزنامه عامه‌پسند
معنی: روزنامه‌ای که برای جذب مخاطبان وسیع‌تر و با محتوای سبک‌تر طراحی شده است.
“Die Boulevardzeitung enthält viele Bilder und kurze Artikel.”
روزنامه عامه‌پسند شامل تصاویر زیاد و مقالات کوتاه است.

اخبار جنجالی
معنی: اخباری که هدفشان جلب توجه و ایجاد هیجان است.
“Die Boulevardzeitung berichtet regelmäßig über das Privatleben von Prominenten.”
روزنامه زرد به طور منظم درباره زندگی خصوصی افراد مشهور گزارش می‌دهد.

تیترهای جذاب
معنی: تیترهایی که برای جلب توجه خوانندگان طراحی شده‌اند.
“Die Boulevardzeitung hat oft provokante und reißerische Überschriften.”
روزنامه زرد اغلب تیترهای تحریک‌آمیز و جذاب دارد.

مطالب سرگرم‌کننده
معنی: محتوایی که هدفش سرگرم کردن خوانندگان است.
“Die Boulevardzeitung bietet viele Rätsel und Unterhaltungsspalten.”
روزنامه عامه‌پسند شامل معماها و ستون‌های سرگرم‌کننده زیادی است.

شایعات
معنی: اخبار یا اطلاعات غیرمستند که ممکن است نادرست باشند.
“Die Boulevardzeitung verbreitet oft Gerüchte über bekannte Persönlichkeiten.”
روزنامه زرد اغلب شایعاتی درباره افراد مشهور منتشر می‌کند.

داستان‌های هیجان‌انگیز
معنی: داستان‌ها و مقالاتی که با هدف ایجاد هیجان و سرگرمی نوشته شده‌اند.
“Die Boulevardzeitung hat eine spannende Geschichte über ein geheimes Treffen veröffentlicht.”
روزنامه عامه‌پسند یک داستان هیجان‌انگیز درباره یک ملاقات مخفیانه منتشر کرده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Boulevardzeitung” چگونه برای توصیف روزنامه زرد، روزنامه عامه‌پسند، اخبار جنجالی، تیترهای جذاب، مطالب سرگرم‌کننده، شایعات و داستان‌های هیجان‌انگیز در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

die Daten. PL

A

اطلاعات

60
Q

die Datenbank-en

A

بانک اطلاعاتی

61
Q

das Diskettenlaufwerk

A

فلاپی

62
Q

die Dosis, Dosen

A

کلمه “die Dosis” به زبان آلمانی به معنای “دوز” یا “مقدار مشخصی از یک ماده” است. این اسم معمولاً در زمینه پزشکی، شیمی و داروسازی برای توصیف مقدار مشخصی از دارو یا ماده‌ای که باید مصرف شود، استفاده می‌شود.

دوز دارو
معنی: مقدار مشخصی از دارو که باید مصرف شود.
“Die Dosis des Medikaments beträgt zweimal täglich 50 Milligramm.”
دوز دارو دو بار در روز 50 میلی‌گرم است.

مقدار مشخص
معنی: مقدار تعیین‌شده از یک ماده یا ماده شیمیایی.
“Die richtige Dosis des Düngemittels ist entscheidend für das Pflanzenwachstum.”
مقدار صحیح کود برای رشد گیاهان حیاتی است.

میزان تابش
معنی: مقدار اشعه‌ای که به یک فرد یا ماده تابیده می‌شود.
“Die Dosis der Röntgenstrahlen muss sorgfältig überwacht werden.”
میزان تابش اشعه ایکس باید به دقت نظارت شود.

مصرف مناسب
معنی: مقدار مصرفی که برای رسیدن به یک اثر مطلوب نیاز است.
“Die Dosis des Vitamins sollte nicht überschritten werden.”
مقدار مصرف ویتامین نباید از حد تعیین‌شده فراتر رود.

اندازه‌گیری دقیق
معنی: اندازه‌گیری دقیق مقدار یک ماده برای مصرف ایمن و مؤثر.
“Die Dosis des Anästhetikums wurde vom Arzt genau berechnet.”
میزان بی‌هوش‌کننده توسط پزشک به‌طور دقیق محاسبه شد.

تعیین دوز
معنی: فرآیند تعیین مقدار مناسب یک ماده یا دارو برای مصرف.
“Die Dosis muss individuell angepasst werden, abhängig von Gewicht und Alter des Patienten.”
دوز باید به‌صورت فردی تنظیم شود، بسته به وزن و سن بیمار.

تاثیرات جانبی
معنی: اثرات ناشی از مصرف مقدار معین یک دارو یا ماده.
“Eine zu hohe Dosis kann unerwünschte Nebenwirkungen verursachen.”
مصرف دوز بیش از حد می‌تواند عوارض جانبی ناخواسته ایجاد کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Dosis” چگونه برای توصیف دوز دارو، مقدار مشخص، میزان تابش، مصرف مناسب، اندازه‌گیری دقیق، تعیین دوز و تاثیرات جانبی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

63
Q

die Droge-n

A

کلمه “die Droge” به زبان آلمانی به معنای “دارو” یا “ماده مخدر” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

دارو
معنی: ماده‌ای که برای درمان بیماری‌ها و مشکلات پزشکی استفاده می‌شود.
“Die Droge wurde vom Arzt verschrieben, um die Schmerzen zu lindern.”
دارو توسط پزشک برای تسکین درد تجویز شد.

ماده مخدر
معنی: ماده‌ای که برای تغییر حالت ذهنی یا جسمی استفاده می‌شود و معمولاً غیرقانونی است.
“Der Konsum von illegalen Drogen kann schwerwiegende gesundheitliche Probleme verursachen.”
مصرف مواد مخدر غیرقانونی می‌تواند مشکلات جدی سلامتی ایجاد کند.

داروی گیاهی
معنی: ماده‌ای که از گیاهان به دست می‌آید و برای درمان استفاده می‌شود.
“Viele traditionelle Heilmittel basieren auf natürlichen Drogen.”
بسیاری از داروهای سنتی بر پایه داروهای گیاهی هستند.

مواد اعتیادآور
معنی: موادی که مصرف مداوم آن‌ها می‌تواند منجر به اعتیاد شود.
“Drogenabhängigkeit ist ein ernstes soziales Problem.”
اعتیاد به مواد مخدر یک مشکل جدی اجتماعی است.

ماده دارویی
معنی: هر ماده‌ای که برای تشخیص، درمان یا پیشگیری از بیماری استفاده می‌شود.
“Die Droge wird zur Behandlung von Infektionen eingesetzt.”
این دارو برای درمان عفونت‌ها استفاده می‌شود.

استفاده غیرقانونی
معنی: مصرف مواد به صورت غیرقانونی برای اهداف غیرپزشکی.
“Die Polizei hat eine große Menge illegaler Drogen beschlagnahmt.”
پلیس مقدار زیادی مواد مخدر غیرقانونی را ضبط کرد.

تاثیرات روان‌گردان
معنی: موادی که بر حالت ذهنی و روانی تأثیر می‌گذارند.
“Psychotrope Drogen können Halluzinationen und andere Veränderungen im Bewusstsein verursachen.”
مواد روان‌گردان می‌توانند توهم و دیگر تغییرات در آگاهی ایجاد کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Droge” چگونه برای توصیف دارو، ماده مخدر، داروی گیاهی، مواد اعتیادآور، ماده دارویی، استفاده غیرقانونی و تاثیرات روان‌گردان در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

ماده مخدر

64
Q

der
umzug, Anzug, abzug,aufzug, auszug, vorzug

A

der Umzug
معنی: جابجایی، اسباب‌کشی، یا رژه.

جابجایی یا اسباب‌کشی:
“Der Umzug in die neue Wohnung war anstrengend.”
اسباب‌کشی به آپارتمان جدید خسته‌کننده بود.

رژه یا کارناوال:
“Der Umzug am Karneval war sehr bunt und fröhlich.”
رژه کارناوال بسیار رنگارنگ و شاد بود.

der Anzug
معنی: کت و شلوار.

لباس رسمی:
“Er trug einen eleganten Anzug bei der Hochzeit.”
او در عروسی یک کت و شلوار شیک پوشیده بود.

der Abzug
معنی: کسر، خروج، تخلیه، یا ماشه.

کسر (مالی):
“Nach Abzug der Steuern blieb nicht viel übrig.”
پس از کسر مالیات، چیز زیادی باقی نماند.

خروج یا تخلیه:
“Der Abzug der Truppen wurde beschlossen.”
خروج نیروها تصمیم‌گیری شد.

ماشه:
“Er drückte den Abzug und der Schuss fiel.”
او ماشه را کشید و شلیک کرد.

der Aufzug
معنی: آسانسور، یا لباس فاخر.

آسانسور:
“Der Aufzug ist außer Betrieb.”
آسانسور خراب است.

لباس فاخر:
“Ihr Aufzug war sehr beeindruckend.”
لباس او بسیار تأثیرگذار بود.

der Auszug
معنی: خلاصه، نقل مکان، یا بخش انتخاب‌شده‌ای از متن.

خلاصه:
“Der Auszug des Berichts ist auf Seite zwei.”
خلاصه گزارش در صفحه دوم است.

نقل مکان:
“Der Auszug aus der alten Wohnung fand gestern statt.”
نقل مکان از آپارتمان قدیمی دیروز انجام شد.

بخش انتخاب‌شده از متن:
“Hier ist ein Auszug aus dem neuen Roman.”
اینجا بخشی از رمان جدید است.

der Vorzug
معنی: مزیت، ترجیح.

مزیت:
“Ein Vorzug dieses Autos ist sein geringer Benzinverbrauch.”
یکی از مزایای این خودرو مصرف کم بنزین آن است.

ترجیح:
“Er gibt dem Buch den Vorzug vor dem Film.”
او کتاب را به فیلم ترجیح می‌دهد.

65
Q

der Drucker

A

دستگاه چاپ

پرینتر

66
Q

die Entführung

A

کلمه “die Entführung” به زبان آلمانی به معنای “آدم‌ربایی” یا “ربودن” است. این اسم برای توصیف عمل گرفتن و نگه داشتن غیرقانونی یک فرد یا چیزی استفاده می‌شود.

آدم‌ربایی
معنی: عمل غیرقانونی گرفتن و نگه داشتن یک فرد به زور یا تهدید.

“Die Polizei ermittelt wegen der Entführung des Kindes.”
پلیس در حال تحقیق درباره آدم‌ربایی کودک است.
ربودن
معنی: گرفتن غیرقانونی و به زور کسی یا چیزی.

“Die Entführung des Flugzeugs wurde schnell weltweit bekannt.”
ربودن هواپیما به سرعت در سراسر جهان معروف شد.
گروگان‌گیری
معنی: نگه داشتن یک فرد به زور و درخواست چیزی در ازای آزادی او.

“Die Entführer forderten ein hohes Lösegeld für die Freilassung der Geiseln.”
آدم‌ربایان برای آزادی گروگان‌ها مبلغ زیادی درخواست کردند.
دزدیدن
معنی: گرفتن و بردن غیرقانونی چیزی یا کسی.

“Die Entführung der wertvollen Gemälde blieb lange Zeit unaufgeklärt.”
ربودن تابلوهای نقاشی ارزشمند مدت زیادی نامشخص باقی ماند.
بردن به مکانی دیگر
معنی: انتقال کسی یا چیزی به مکانی دیگر بدون رضایت او.

“Die Entführung des Politikers sorgte für großes Aufsehen.”
ربودن سیاستمدار سر و صدای زیادی به پا کرد.
ربوده شدن
معنی: حالت یا وضعیت فردی که به زور و غیرقانونی گرفته و برده شده است.

“Sie sprach über ihre Erfahrungen während der Entführung.”
او درباره تجربیاتش در طول آدم‌ربایی صحبت کرد.
سرقت
معنی: گرفتن غیرقانونی چیزی با استفاده از زور یا تهدید.

“Die Entführung der Geldtransporter war gut geplant.”
سرقت خودروهای پول‌رسان به خوبی برنامه‌ریزی شده بود.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Entführung” چگونه برای توصیف آدم‌ربایی، ربودن، گروگان‌گیری، دزدیدن، بردن به مکانی دیگر، ربوده شدن و سرقت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌ش

67
Q

der Entzug

A

کلمه “der Entzug” به زبان آلمانی به معنای “ترک”، “بازگیری” یا “محرومیت” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

ترک اعتیاد
معنی: فرآیند قطع مصرف مواد مخدر یا الکل برای بهبودی از اعتیاد.

“Er begibt sich in eine Klinik für den Entzug.”
او برای ترک اعتیاد به یک کلینیک مراجعه می‌کند.
بازگیری یا پس گرفتن
معنی: عمل گرفتن چیزی از کسی یا پس گرفتن چیزی که قبلاً داده شده است.

“Der Führerscheinentzug war die Konsequenz seines Verhaltens.”
بازگیری گواهینامه رانندگی نتیجه رفتار او بود.
محرومیت
معنی: وضعیت یا شرایطی که در آن کسی از چیزی محروم می‌شود.

“Der plötzliche Entzug von Zuwendungen verursachte Probleme.”
قطع ناگهانی کمک‌ها مشکلاتی ایجاد کرد.
قطع مصرف
معنی: فرآیند توقف مصرف یک ماده.

“Der Entzug von Koffein kann Kopfschmerzen verursachen.”
قطع مصرف کافئین می‌تواند باعث سردرد شود.
انصراف یا پس‌گرفتن
معنی: پس‌گرفتن یا لغو چیزی که قبلاً داده یا وعده داده شده است.

“Der Entzug der Unterstützung hat das Projekt gefährdet.”
پس‌گرفتن حمایت پروژه را به خطر انداخت.
توقف دارو یا درمان
معنی: قطع مصرف دارو یا توقف درمان.

“Der Entzug der Medikamente führte zu einer Verschlechterung seines Zustands.”
قطع داروها به وخامت حال او منجر شد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Entzug” چگونه برای توصیف ترک اعتیاد، بازگیری یا پس گرفتن، محرومیت، قطع مصرف، انصراف یا پس‌گرفتن و توقف دارو یا درمان در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

68
Q

die Ersatzwelt-en

A

کلمه “die Ersatzwelt” به زبان آلمانی به معنای “جهان جایگزین” یا “دنیای مجازی” است. این اسم برای توصیف دنیایی استفاده می‌شود که به عنوان جایگزینی برای دنیای واقعی عمل می‌کند، معمولاً برای فرار از واقعیت یا برای تجربیات متفاوت.

جهان جایگزین
معنی: دنیایی که به عنوان جایگزین برای دنیای واقعی عمل می‌کند.

“Viele Menschen flüchten in eine Ersatzwelt, um den Problemen des Alltags zu entkommen.”
بسیاری از مردم به یک جهان جایگزین پناه می‌برند تا از مشکلات روزمره فرار کنند.
دنیای مجازی
معنی: دنیایی که از طریق تکنولوژی‌های مجازی و دیجیتال ایجاد شده است.

“Die Ersatzwelt in Computerspielen bietet eine faszinierende Alternative zur Realität.”
دنیای مجازی در بازی‌های کامپیوتری یک جایگزین جذاب برای واقعیت ارائه می‌دهد.
واقعیت مجازی
معنی: تجربه‌ای که با استفاده از تکنولوژی‌های واقعیت مجازی ایجاد می‌شود.

“Durch Virtual-Reality-Brillen kann man in eine völlig neue Ersatzwelt eintauchen.”
با استفاده از عینک‌های واقعیت مجازی می‌توان به یک جهان جایگزین کاملاً جدید وارد شد.
فرار از واقعیت
معنی: دنیایی که افراد برای فرار از واقعیت‌های ناخوشایند به آن پناه می‌برند.

“Bücher und Filme schaffen oft eine Ersatzwelt, in die man eintauchen kann.”
کتاب‌ها و فیلم‌ها اغلب یک دنیای جایگزین ایجاد می‌کنند که می‌توان در آن غرق شد.
تجربه‌های متفاوت
معنی: فرصت‌هایی برای تجربه چیزهایی که در دنیای واقعی ممکن نیست.

“In der Ersatzwelt des Internets können Menschen verschiedene Identitäten annehmen.”
در دنیای مجازی اینترنت، مردم می‌توانند هویت‌های مختلفی را بپذیرند.
شبیه‌سازی
معنی: ایجاد یک محیط شبیه‌سازی شده که واقعیت را تقلید می‌کند.

“Die Ersatzwelt in Simulationen hilft Wissenschaftlern, komplexe Systeme zu verstehen.”
دنیای جایگزین در شبیه‌سازی‌ها به دانشمندان کمک می‌کند تا سیستم‌های پیچیده را درک کنند.
فانتزی و تخیل
معنی: دنیایی که از طریق تخیل و فانتزی ایجاد شده است.

“Fantasy-Romane entführen die Leser in eine faszinierende Ersatzwelt.”
رمان‌های فانتزی خوانندگان را به یک دنیای جایگزین جذاب می‌برند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Ersatzwelt” چگونه برای توصیف جهان جایگزین، دنیای مجازی، واقعیت مجازی، فرار از واقعیت، تجربه‌های متفاوت، شبیه‌سازی و فانتزی و تخیل در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

69
Q

die Festplatte

A

کلمه “die Festplatte” به زبان آلمانی به معنای “هارد دیسک” است. این اسم برای توصیف دستگاه ذخیره‌سازی داده‌ها در رایانه‌ها و دستگاه‌های الکترونیکی استفاده می‌شود.

هارد دیسک
معنی: دستگاهی برای ذخیره‌سازی دائمی داده‌ها در رایانه‌ها.

“Die Festplatte meines Computers hat eine Kapazität von 1 Terabyte.”
هارد دیسک کامپیوتر من ظرفیتی برابر با یک ترابایت دارد.
ذخیره‌سازی داده‌ها
معنی: نگهداری اطلاعات دیجیتال برای دسترسی بعدی.

“Alle wichtigen Dokumente sind auf der externen Festplatte gespeichert.”
تمام اسناد مهم روی هارد دیسک خارجی ذخیره شده‌اند.
نصب نرم‌افزار
معنی: فرآیند نصب برنامه‌ها و سیستم‌عامل روی هارد دیسک.

“Ich habe das Betriebssystem auf der neuen Festplatte installiert.”
سیستم‌عامل را روی هارد دیسک جدید نصب کردم.
انتقال داده‌ها
معنی: فرآیند جابجایی اطلاعات بین دستگاه‌های مختلف ذخیره‌سازی.

“Die Daten von der alten auf die neue Festplatte zu übertragen, dauerte mehrere Stunden.”
انتقال داده‌ها از هارد دیسک قدیمی به جدید چند ساعت طول کشید.
پشتیبان‌گیری
معنی: فرآیند کپی کردن اطلاعات برای جلوگیری از از دست رفتن داده‌ها.

“Es ist wichtig, regelmäßig ein Backup der Festplatte zu erstellen.”
مهم است که به طور منظم از هارد دیسک نسخه پشتیبان تهیه کنید.
بازیابی اطلاعات
معنی: فرآیند بازگرداندن اطلاعات از دست رفته یا خراب شده.

“Nach dem Absturz konnte ich die Daten von der Festplatte wiederherstellen.”
پس از خرابی، توانستم اطلاعات را از هارد دیسک بازیابی کنم.
انواع هارد دیسک
معنی: انواع مختلف دستگاه‌های ذخیره‌سازی، مانند HDD و SSD.

“Eine SSD-Festplatte ist schneller, aber teurer als eine herkömmliche HDD.”
یک هارد دیسک SSD سریع‌تر است اما گران‌تر از یک HDD معمولی است.
اتصال هارد دیسک
معنی: نحوه اتصال هارد دیسک به رایانه یا دستگاه دیگر.

“Die externe Festplatte wird über einen USB-Anschluss mit dem Computer verbunden.”
هارد دیسک خارجی از طریق یک پورت USB به کامپیوتر متصل می‌شود.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Festplatte” چگونه برای توصیف هارد دیسک، ذخیره‌سازی داده‌ها، نصب نرم‌افزار، انتقال داده‌ها، پشتیبان‌گیری، بازیابی اطلاعات، انواع هارد دیسک و اتصال هارد دیسک در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

70
Q

das Feuilleton

A

بخش فرهنگی روزنامه

کلمه “das Feuilleton” به زبان آلمانی به معنای “بخش فرهنگی” یا “بخش هنری” است. این اسم به بخشی از یک روزنامه یا مجله اشاره دارد که به موضوعات فرهنگی، هنری، ادبی و گاهی نیز به مقالات اجتماعی و سیاسی با نگاه متفاوت می‌پردازد.

بخش فرهنگی
معنی: بخشی از روزنامه که به موضوعات فرهنگی مانند ادبیات، هنر و سینما می‌پردازد.
“Das Feuilleton der Zeitung enthält viele interessante Artikel über Literatur und Kunst.”
بخش فرهنگی روزنامه حاوی مقالات جالبی درباره ادبیات و هنر است.

بخش هنری
معنی: بخشی که به بررسی و نقد آثار هنری و فعالیت‌های هنری می‌پردازد.
“Im Feuilleton findet man Rezensionen zu aktuellen Theaterstücken und Ausstellungen.”
در بخش هنری نقدهای مربوط به نمایشنامه‌ها و نمایشگاه‌های هنری فعلی وجود دارد.

مقالات ادبی
معنی: مقالاتی که به موضوعات ادبی و نقد ادبی می‌پردازند.

“Das Feuilleton veröffentlicht regelmäßig Essays von bekannten Schriftstellern.”
بخش ادبی به طور منظم مقالاتی از نویسندگان معروف منتشر می‌کند.

نقد فرهنگی
معنی: تحلیل‌ها و بررسی‌های منتقدانه درباره جنبه‌های مختلف فرهنگ.
“Die Kritiken im Feuilleton sind oft sehr tiefgründig und analytisch.”
نقدهای موجود در بخش فرهنگی اغلب بسیار عمیق و تحلیلی هستند.

بررسی‌های اجتماعی
معنی: مقالاتی که به مسائل اجتماعی از دیدگاه‌های مختلف می‌پردازند.
“Im Feuilleton werden auch gesellschaftliche Trends und Phänomene diskutiert.”
در بخش فرهنگی همچنین روندها و پدیده‌های اجتماعی مورد بحث قرار می‌گیرند.

مقالات سیاسی با نگاه متفاوت
معنی: مقالاتی که به مسائل سیاسی با نگاهی متفاوت و اغلب فلسفی یا هنری می‌پردازند.
“Das Feuilleton bietet eine andere Perspektive auf politische Ereignisse.”
بخش فرهنگی نگاهی متفاوت به رویدادهای سیاسی ارائه می‌دهد.

سبک نگارش متفاوت
معنی: مقالاتی که با سبک نگارشی هنری و ادبی نوشته شده‌اند.
“Die Artikel im Feuilleton sind oft literarisch und anspruchsvoll geschrieben.”
مقالات در بخش فرهنگی اغلب با سبک ادبی و دشوار نوشته شده‌اند.

تحلیل‌های عمیق
معنی: مقالاتی که به بررسی عمیق موضوعات مختلف می‌پردازند.
“Das Feuilleton enthält tiefgehende Analysen von kulturellen Entwicklungen.”
بخش فرهنگی شامل تحلیل‌های عمیقی از تحولات فرهنگی است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Feuilleton” چگونه برای توصیف بخش فرهنگی، بخش هنری، مقالات ادبی، نقد فرهنگی، بررسی‌های اجتماعی، مقالات سیاسی با نگاه متفاوت، سبک نگارش متفاوت و تحلیل‌های عمیق در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

71
Q

der Lautsprecher

A

اسپیکر بلندگو

72
Q

das Lösegeld-er

A

پول آزادی گروگان

کلمه “das Lösegeld” به زبان آلمانی به معنای “باج” یا “فدیه” است. این اسم برای توصیف پول یا ارزش مالی استفاده می‌شود که در ازای آزادی یک گروگان یا چیزی باارزش پرداخت می‌شود.

باج
معنی: مبلغی که برای آزادی یک فرد گروگان یا یک شیء دزدیده‌شده پرداخت می‌شود.

“Die Entführer forderten ein hohes Lösegeld für die Freilassung der Geiseln.”
آدم‌ربایان برای آزادی گروگان‌ها مبلغ زیادی باج درخواست کردند.
فدیه
معنی: پول یا چیزی باارزش که برای رهایی یک فرد یا چیزی پرداخت می‌شود.

“Die Familie zahlte das Lösegeld, um ihr entführtes Kind zurückzubekommen.”
خانواده باج را پرداخت کردند تا فرزند ربوده‌شده خود را بازپس بگیرند.
پول آزادی
معنی: پولی که برای آزاد کردن یک فرد گروگان پرداخت می‌شود.

“Das Lösegeld wurde in einem Koffer übergeben.”
پول آزادی در یک چمدان تحویل داده شد.
مبلغ درخواستی آدم‌ربایان
معنی: مبلغی که توسط ربایندگان برای آزادی گروگان درخواست می‌شود.

“Die Polizei riet der Familie, das Lösegeld nicht zu zahlen.”
پلیس به خانواده توصیه کرد که باج را پرداخت نکنند.
معامله برای آزادی
معنی: پرداخت مالی یا تبادل برای آزادی فرد یا چیزی.

“Nach langen Verhandlungen wurde das Lösegeld schließlich gezahlt.”
پس از مذاکرات طولانی، مبلغ باج نهایتاً پرداخت شد.
درخواست مالی برای رهایی
معنی: درخواست پول یا ارزش مالی در ازای آزادی.

“Die Lösegeldforderung wurde schriftlich an die Familie übermittelt.”
درخواست باج به صورت کتبی به خانواده ابلاغ شد.
وجه نقد برای آزادی
معنی: پول نقدی که برای آزاد کردن یک فرد گروگان پرداخت می‌شود.

“Das Lösegeld musste in nicht markierten Geldscheinen übergeben werden.”
باج باید به صورت اسکناس‌های غیرقابل ردگیری تحویل داده می‌شد.
این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Lösegeld” چگونه برای توصیف باج، فدیه، پول آزادی، مبلغ درخواستی آدم‌ربایان، معامله برای آزادی، درخواست مالی برای رهایی و وجه نقد برای آزادی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

73
Q

das Medium

A

کلمه “das Medium” به زبان آلمانی به معنای “رسانه” یا “وسیله انتقال” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.

رسانه
معنی: ابزار یا وسیله‌ای که برای انتقال اطلاعات، اخبار، یا سرگرمی‌ها استفاده می‌شود.

“Das Internet ist heutzutage ein sehr wichtiges Medium.”
اینترنت امروزه یک رسانه بسیار مهم است.

وسیله انتقال
معنی: چیزی که اطلاعات یا مواد را از یک مکان به مکان دیگر منتقل می‌کند.

“Wasser ist ein gutes Medium für die Übertragung von Schall.”
آب یک وسیله خوب برای انتقال صدا است.

مدیوم (در علوم غیبی)
معنی: فردی که معتقد است می‌تواند با ارواح یا جهان‌های غیبی ارتباط برقرار کند.

“Das Medium behauptete, mit dem Geist des Verstorbenen sprechen zu können.”
مدیوم ادعا کرد که می‌تواند با روح فرد متوفی صحبت کند.

ماده (در هنر و شیمی)
معنی: ماده یا وسیله‌ای که در هنر یا شیمی برای ایجاد یا انتقال چیزی استفاده می‌شود.

“Ölfarbe ist ein beliebtes Medium in der Malerei.”
رنگ روغن یک ماده محبوب در نقاشی است.

واسطه ارتباط
معنی: وسیله‌ای که برای برقراری ارتباط بین دو یا چند طرف استفاده می‌شود.

“Telefon und E-Mail sind wichtige Medien der Kommunikation.”
تلفن و ایمیل رسانه‌های مهم ارتباطی هستند.

فرمت اطلاعات
معنی: شکل یا نوعی که اطلاعات در آن ارائه می‌شود.

“Bücher, Zeitungen und Filme sind verschiedene Medien der Information.”
کتاب‌ها، روزنامه‌ها و فیلم‌ها رسانه‌های مختلف اطلاعات هستند.

محیط (در زیست‌شناسی)
معنی: محیطی که در آن موجودات زنده رشد می‌کنند.

“Agar ist ein Medium, das in der Mikrobiologie verwendet wird.”
آگار یک محیط است که در میکروبیولوژی استفاده می‌شود.

واسطه انتقال داده‌ها (در رایانه)
معنی: وسیله‌ای که برای ذخیره‌سازی یا انتقال داده‌های دیجیتال استفاده می‌شود.

“Eine Festplatte ist ein Medium zur Speicherung von Daten.”
هارد دیسک یک رسانه برای ذخیره‌سازی داده‌ها است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Medium” چگونه برای توصیف رسانه، وسیله انتقال، مدیوم (در علوم غیبی)، ماده (در هنر و شیمی)، واسطه ارتباط، فرمت اطلاعات، محیط (در زیست‌شناسی) و واسطه انتقال داده‌ها (در رایانه) در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

74
Q

die Medien

A

رسانه های گروهی

کلمه “die Medien” به زبان آلمانی به معنای “رسانه‌ها” است. این اسم جمع برای توصیف انواع مختلف ابزارها و وسایلی استفاده می‌شود که برای انتقال اطلاعات، اخبار، سرگرمی‌ها و پیام‌ها به کار می‌روند.

رسانه‌های خبری
معنی: ابزارها و وسایلی که برای انتقال اخبار و اطلاعات استفاده می‌شوند.

“Die Medien berichteten ausführlich über das Ereignis.”
رسانه‌ها به‌طور مفصل درباره رویداد گزارش دادند.

رسانه‌های جمعی
معنی: رسانه‌هایی که به‌طور گسترده‌ای اطلاعات را به جمعیت‌های بزرگ منتقل می‌کنند.

“Fernsehen und Radio sind klassische Beispiele für Massenmedien.”
تلویزیون و رادیو مثال‌های کلاسیک رسانه‌های جمعی هستند.
رسانه‌های دیجیتال
معنی: رسانه‌هایی که از فناوری دیجیتال برای ایجاد و توزیع محتوا استفاده می‌کنند.

“Soziale Medien spielen eine immer wichtigere Rolle in unserem Leben.”
رسانه‌های اجتماعی نقش روزافزونی در زندگی ما ایفا می‌کنند.

رسانه‌های چاپی
معنی: رسانه‌هایی که از چاپ برای انتقال اطلاعات استفاده می‌کنند، مانند روزنامه‌ها و مجلات.

“Trotz des digitalen Zeitalters sind Printmedien immer noch relevant.”
با وجود عصر دیجیتال، رسانه‌های چاپی هنوز هم مهم هستند.

رسانه‌های تصویری
معنی: رسانه‌هایی که از تصاویر و ویدئوها برای انتقال پیام‌ها استفاده می‌کنند.

“Das Fernsehen und Online-Videos sind wichtige visuelle Medien.”
تلویزیون و ویدئوهای آنلاین رسانه‌های تصویری مهمی هستند.

رسانه‌های صوتی
معنی: رسانه‌هایی که از صدا برای انتقال اطلاعات استفاده می‌کنند.

“Podcasts und Radiosendungen sind beliebte auditive Medien.”
پادکست‌ها و برنامه‌های رادیویی رسانه‌های صوتی محبوبی هستند.

رسانه‌های تعاملی
معنی: رسانه‌هایی که به کاربران امکان تعامل و مشارکت می‌دهند.

“Soziale Netzwerke sind Beispiele für interaktive Medien.”
شبکه‌های اجتماعی مثال‌هایی از رسانه‌های تعاملی هستند.

ابزارهای ارتباطی
معنی: وسایلی که برای برقراری ارتباط بین افراد یا گروه‌ها استفاده می‌شوند.

“Die Medien ermöglichen es uns, mit Menschen auf der ganzen Welt zu kommunizieren.”
رسانه‌ها به ما امکان می‌دهند با مردم در سراسر جهان ارتباط برقرار کنیم.

وسایل انتقال اطلاعات
معنی: ابزارها و وسایلی که برای انتقال اطلاعات از یک منبع به مقصد استفاده می‌شوند.

“Die Medien spielen eine entscheidende Rolle in der Verbreitung von Informationen.”
رسانه‌ها نقش حیاتی در انتشار اطلاعات ایفا می‌کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Medien” چگونه برای توصیف انواع مختلف رسانه‌های خبری، جمعی، دیجیتال، چاپی، تصویری، صوتی، تعاملی، ابزارهای ارتباطی و وسایل انتقال اطلاعات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

75
Q

die Meldung

A

گزارش

گزارش
“Die Meldung über den Unfall verbreitete sich schnell.”
گزارش درباره حادثه به سرعت پخش شد.

اطلاعیه
“Eine offizielle Meldung wurde vom Bürgermeister herausgegeben.”
یک اطلاعیه رسمی توسط شهردار صادر شد.

اعلان
“Die Meldung der Wettervorhersage ist für morgen früh geplant.”
اعلان پیش‌بینی هواشناسی برای فردا صبح برنامه‌ریزی شده است.

اعلام
“Die Meldung über den neuen Film hat viele Menschen interessiert.”
اعلام فیلم جدید بسیاری از مردم را علاقه‌مند کرده است.

خبر
“Die Meldung kam über das Radio.”
خبر از طریق رادیو پخش شد.

اخطار
“Eine Meldung über das Feuer wurde sofort gesendet.”
یک اخطار درباره آتش‌سوزی فوراً ارسال شد.

ثبت نام
“Die Meldung zur Konferenz muss bis Ende des Monats erfolgen.”
ثبت نام برای کنفرانس باید تا پایان ماه انجام شود.

گزارش‌دهی
“Die Polizei fordert die Bürger auf, verdächtige Aktivitäten zu melden.”
پلیس از شهروندان درخواست می‌کند که فعالیت‌های مشکوک را گزارش دهند.

اعلام وضعیت
“Die Meldung über den Gesundheitszustand des Präsidenten wurde veröffentlicht.”
اعلام وضعیت سلامت رئیس‌جمهور منتشر شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Meldung” چگونه برای توصیف گزارش، اطلاعیه، اعلان، اعلام، خبر، اخطار، ثبت نام، گزارش‌دهی و اعلام وضعیت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

اطلاع

76
Q

der Missbrauch

A

کلمه “der Missbrauch” به زبان آلمانی به معنای “سوءاستفاده” یا “مصرف نادرست” است. این اسم برای توصیف استفاده نادرست یا نامناسب از چیزی یا کسی استفاده می‌شود.

سوءاستفاده
“Der Missbrauch von Macht kann zu Korruption führen.”
سوءاستفاده از قدرت می‌تواند به فساد منجر شود.

مصرف نادرست
“Der Missbrauch von Medikamenten kann schwerwiegende gesundheitliche Folgen haben.”
مصرف نادرست داروها می‌تواند عواقب جدی برای سلامتی داشته باشد.

سوءاستفاده جنسی
“Die Organisation setzt sich für Opfer von sexuellem Missbrauch ein.”
این سازمان برای حمایت از قربانیان سوءاستفاده جنسی تلاش می‌کند.

بهره‌برداری نادرست
“Der Missbrauch von Ressourcen ist ein großes Umweltproblem.”
بهره‌برداری نادرست از منابع یک مشکل بزرگ زیست‌محیطی است.

استفاده غیرمجاز
“Der Missbrauch von vertraulichen Informationen ist strafbar.”
استفاده غیرمجاز از اطلاعات محرمانه مجازات دارد.

استفاده نامناسب
“Der Missbrauch von Alkohol kann zu schweren gesundheitlichen Problemen führen.”
استفاده نامناسب از الکل می‌تواند به مشکلات جدی سلامتی منجر شود.

اجبار و سوءاستفاده
“Viele Menschen sind Opfer von häuslichem Missbrauch.”
بسیاری از افراد قربانی سوءاستفاده خانگی هستند.

بدرفتاری
“Der Missbrauch von Tieren ist in vielen Ländern illegal.”
بدرفتاری با حیوانات در بسیاری از کشورها غیرقانونی است.

تقلب و کلاهبرداری
“Der Missbrauch von Kreditkarten nimmt immer mehr zu.”
تقلب با کارت‌های اعتباری روز به روز بیشتر می‌شود.

اعمال فشار
“Der Missbrauch von Arbeitskräften ist ein ernstes Problem in der Industrie.”
اعمال فشار بر نیروی کار یک مشکل جدی در صنعت است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Missbrauch” چگونه برای توصیف سوءاستفاده، مصرف نادرست، سوءاستفاده جنسی، بهره‌برداری نادرست، استفاده غیرمجاز، استفاده نامناسب، اجبار و سوءاستفاده، بدرفتاری، تقلب و کلاهبرداری، و اعمال فشار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

77
Q

die Nachricht

A

خبر

کلمه “die Nachricht” به زبان آلمانی به معنای “خبر”، “پیام” یا “اطلاعیه” است. این اسم برای توصیف اطلاعات یا پیامی که به کسی منتقل می‌شود، استفاده می‌شود.

خبر
“Die Nachricht über den Wahlsieg wurde weltweit verbreitet.”
خبر پیروزی در انتخابات در سراسر جهان پخش شد.

پیام
“Ich habe eine Nachricht auf meinem Anrufbeantworter hinterlassen.”
من یک پیام روی دستگاه پیام‌گیرم گذاشتم.

اطلاعیه
“Die Nachricht des Unternehmens kündigte eine wichtige Änderung an.”
اطلاعیه شرکت از یک تغییر مهم خبر داد.

اطلاع‌رسانی
“Die Nachrichtendienst hat die Bevölkerung über den Sturm gewarnt.”
خدمات اطلاع‌رسانی مردم را درباره طوفان هشدار داد.

ایمیل یا پیام متنی
“Ich habe eine Nachricht per E-Mail erhalten.”
من یک پیام از طریق ایمیل دریافت کردم.

اخبار روز
“Die neuesten Nachrichten können Sie auf unserer Website lesen.”
جدیدترین اخبار را می‌توانید در وب‌سایت ما بخوانید.

اعلان رسمی
“Die Nachricht des Präsidenten wurde live im Fernsehen übertragen.”
اعلان رسمی رئیس‌جمهور به صورت زنده از تلویزیون پخش شد.

پیام فوری
“Ich habe eine dringende Nachricht von meinem Chef bekommen.”
من یک پیام فوری از رئیس خود دریافت کردم.

اطلاعیه عمومی
“Die Nachricht über die Straßensperrung wurde im Radio durchgegeben.”
اطلاعیه درباره مسدود شدن خیابان از رادیو پخش شد.

خبر فوری
“Eine Eilmeldung unterbrach das Fernsehprogramm.”
یک خبر فوری برنامه تلویزیونی را قطع کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Nachricht” چگونه برای توصیف خبر، پیام، اطلاعیه، اطلاع‌رسانی، ایمیل یا پیام متنی، اخبار روز، اعلان رسمی، پیام فوری، اطلاعیه عمومی و خبر فوری در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

78
Q

die gute Nachricht

A

مژده

79
Q

das Programm

A

برنامه

80
Q

die Publikation-en

A

انتشار

کلمه “die Publikation” به زبان آلمانی به معنای “انتشار” یا “چاپ” است. این اسم برای توصیف فرآیند یا نتیجه منتشر کردن مطالب مختلف، از جمله کتاب‌ها، مقالات، گزارش‌ها و دیگر مستندات استفاده می‌شود.

انتشار
“Die Publikation des neuen Romans ist für nächstes Jahr geplant.”
انتشار رمان جدید برای سال آینده برنامه‌ریزی شده است.

چاپ
“Die Publikation wissenschaftlicher Arbeiten ist wichtig für den Fortschritt der Forschung.”
چاپ مقالات علمی برای پیشرفت تحقیقات مهم است.

اثر منتشر شده
“Seine neueste Publikation hat viel Aufmerksamkeit in den Medien erhalten.”
آخرین اثر منتشر شده او توجه زیادی در رسانه‌ها جلب کرده است.

مجله یا نشریه
“Die Publikation erscheint monatlich und enthält viele interessante Artikel.”
این نشریه ماهانه منتشر می‌شود و شامل مقالات جالب زیادی است.

مقاله علمی
“Die Publikation seiner Forschungsergebnisse hat ihm viel Anerkennung eingebracht.”
چاپ نتایج تحقیقاتش برای او تقدیر زیادی به همراه داشته است.

کتاب
“Die Publikation des Buches war ein großer Erfolg.”
انتشار کتاب یک موفقیت بزرگ بود.

گزارش
“Die jährliche Publikation des Geschäftsberichts gibt einen Überblick über die finanzielle Lage der Firma.”
چاپ سالانه گزارش کسب و کار دیدگاهی از وضعیت مالی شرکت ارائه می‌دهد.

اطلاع‌رسانی عمومی
“Die Publikation von Regierungsdokumenten erhöht die Transparenz.”
انتشار اسناد دولتی شفافیت را افزایش می‌دهد.

مواد آموزشی
“Die Publikation von Lehrbüchern ist essenziell für die Bildung.”
چاپ کتاب‌های درسی برای آموزش ضروری است.

رسانه‌های دیجیتال
“Viele wissenschaftliche Publikationen sind jetzt auch online verfügbar.”
بسیاری از مقالات علمی اکنون به صورت آنلاین در دسترس هستند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Publikation” چگونه برای توصیف انتشار، چاپ، اثر منتشر شده، مجله یا نشریه، مقاله علمی، کتاب، گزارش، اطلاع‌رسانی عمومی، مواد آموزشی و رسانه‌های دیجیتال در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

نشر

81
Q

die Rubrik-en

A

ستون روزنامه

کلمه “die Rubrik” به زبان آلمانی به معنای “بخش”، “ستون” یا “عنوان” است. این اسم برای توصیف قسمت‌های مختلف یک روزنامه، مجله، وب‌سایت یا کتاب استفاده می‌شود که هر کدام به موضوع خاصی می‌پردازند.

بخش
“Die Rubrik ‘Kultur’ in der Zeitung enthält Artikel über Theater, Kunst und Musik.”
بخش ‘فرهنگ’ در روزنامه شامل مقالاتی درباره تئاتر، هنر و موسیقی است.

ستون
“Sein Artikel erscheint regelmäßig in der Rubrik ‘Politik’.”
مقاله او به طور منظم در ستون ‘سیاست’ منتشر می‌شود.

عنوان
“Die Rubrik ‘Gesundheit’ bietet wertvolle Tipps für einen gesunden Lebensstil.”
عنوان ‘سلامت’ نکات ارزشمندی برای یک سبک زندگی سالم ارائه می‌دهد.

دسته‌بندی
“Die Rubrik ‘Sport’ enthält Berichte über verschiedene Sportereignisse.”
دسته‌بندی ‘ورزش’ شامل گزارش‌هایی درباره رویدادهای مختلف ورزشی است.

قسمت
“Die Zeitschrift hat eine spezielle Rubrik für Reiseberichte.”
مجله یک قسمت ویژه برای گزارش‌های سفر دارد.

بخش موضوعی
“In der Rubrik ‘Technologie’ werden die neuesten Innovationen vorgestellt.”
در بخش موضوعی ‘فناوری’ جدیدترین نوآوری‌ها معرفی می‌شوند.

بخش خبری
“Die Rubrik ‘Nachrichten’ enthält die aktuellen Meldungen des Tages.”
بخش خبری ‘اخبار’ شامل گزارش‌های روزانه است.

بخش ویژه
“Die Rubrik ‘Interviews’ bietet Gespräche mit interessanten Persönlichkeiten.”
بخش ویژه ‘مصاحبه‌ها’ گفتگوهایی با شخصیت‌های جالب ارائه می‌دهد.

موضوعات خاص
“Die Rubrik ‘Ratgeber’ gibt praktische Hinweise und Lösungen für alltägliche Probleme.”
بخش ‘راهنما’ نکات عملی و راه‌حل‌هایی برای مشکلات روزمره ارائه می‌دهد.

بخش تفریحی
“Die Rubrik ‘Freizeit’ umfasst Artikel über Hobbys und Freizeitaktivitäten.”
بخش ‘تفریح’ شامل مقالاتی درباره سرگرمی‌ها و فعالیت‌های اوقات فراغت است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Rubrik” چگونه برای توصیف بخش، ستون، عنوان، دسته‌بندی، قسمت، بخش موضوعی، بخش خبری، بخش ویژه، موضوعات خاص و بخش تفریحی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

رده. سرفصل.

82
Q

der schaden

A

زیان

ضرر

83
Q

die Schießerei-en

A

کلمه “die Schießerei” به زبان آلمانی به معنای “تیراندازی” یا “درگیری مسلحانه” است. این اسم برای توصیف موقعیتی استفاده می‌شود که در آن افراد با استفاده از اسلحه به یکدیگر شلیک می‌کنند.

تیراندازی
“Die Polizei untersucht die Schießerei, die gestern Abend im Stadtzentrum stattfand.”
پلیس در حال بررسی تیراندازی است که دیشب در مرکز شهر اتفاق افتاد.

درگیری مسلحانه
“Bei der Schießerei zwischen den Banden wurden mehrere Menschen verletzt.”
در درگیری مسلحانه بین گروه‌ها چندین نفر زخمی شدند.

تبادل آتش
“Die Schießerei begann, als die Räuber auf die Sicherheitskräfte feuerten.”
تبادل آتش زمانی شروع شد که دزدان به نیروهای امنیتی شلیک کردند.

حادثه تیراندازی
“Die Schießerei in der Schule hat die Gemeinde schockiert.”
حادثه تیراندازی در مدرسه جامعه را شوکه کرد.

نزاع مسلحانه
“Die Schießerei endete erst, als die Polizei eingriff.”
نزاع مسلحانه تنها زمانی پایان یافت که پلیس وارد عمل شد.

حمله با اسلحه
“Die Schießerei in dem Einkaufszentrum führte zu einer großen Panik unter den Besuchern.”
حمله با اسلحه در مرکز خرید باعث وحشت شدید بازدیدکنندگان شد.

تعقیب و گریز
“Nach einer Verfolgungsjagd kam es zu einer Schießerei zwischen der Polizei und den Verdächtigen.”
پس از یک تعقیب و گریز، تیراندازی بین پلیس و مظنونین رخ داد.

جنایت مسلحانه
“Die Schießerei war Teil eines größeren kriminellen Plans.”
تیراندازی بخشی از یک برنامه جنایی بزرگ‌تر بود.

تبادل گلوله‌ها
“Die Schießerei dauerte mehrere Minuten, bevor Verstärkung eintraf.”
تبادل گلوله‌ها چند دقیقه ادامه داشت تا نیروهای کمکی رسیدند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Schießerei” چگونه برای توصیف تیراندازی، درگیری مسلحانه، تبادل آتش، حادثه تیراندازی، نزاع مسلحانه، حمله با اسلحه، تعقیب و گریز، جنایت مسلحانه و تبادل گلوله‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

84
Q

die Schlagzeile-n

A

کلمه “die Schlagzeile” به زبان آلمانی به معنای “تیتر” یا “سرخط خبر” است. این اسم برای توصیف عنوان اصلی و برجسته‌ای استفاده می‌شود که در بالای صفحه اول یک روزنامه یا مقاله خبری قرار می‌گیرد تا توجه خوانندگان را جلب کند.

تیتر
“Die Schlagzeile des Artikels zog sofort die Aufmerksamkeit der Leser auf sich.”
تیتر مقاله فوراً توجه خوانندگان را به خود جلب کرد.

سرخط خبر
“Die Schlagzeilen der heutigen Zeitung berichten über den Wahlsieg.”
سرخط خبرهای روزنامه امروز درباره پیروزی در انتخابات گزارش می‌دهند.

عنوان اصلی
“Die Schlagzeile auf der ersten Seite war sehr schockierend.”
عنوان اصلی در صفحه اول بسیار شوک‌آور بود.

تیتر خبری
“Die Schlagzeile kündigte eine wichtige Ankündigung der Regierung an.”
تیتر خبری از یک اعلامیه مهم دولت خبر داد.

عنوان جذاب
“Die Zeitung verwendet oft sensationelle Schlagzeilen, um mehr Exemplare zu verkaufen.”
روزنامه اغلب از عناوین جذاب استفاده می‌کند تا نسخه‌های بیشتری بفروشد.

تیتر روز
“Die Schlagzeile des Tages befasste sich mit den neuesten Entwicklungen in der Politik.”
تیتر روز به جدیدترین تحولات سیاسی پرداخت.

خبر فوری
“Die Schlagzeile berichtete über den plötzlichen Rücktritt des Ministers.”
تیتر خبر از استعفای ناگهانی وزیر خبر داد.

جلب توجه
“Die Schlagzeilen der Boulevardzeitungen sind oft sehr reißerisch.”
تیترهای روزنامه‌های زرد اغلب بسیار هیجان‌انگیز و جنجالی هستند.

نکته برجسته
“Die Schlagzeile fasst die wichtigsten Informationen des Artikels zusammen.”
تیتر مهم‌ترین اطلاعات مقاله را خلاصه می‌کند.

تیتر تاثیرگذار
“Die Schlagzeile hinterließ einen bleibenden Eindruck bei den Lesern.”
تیتر تأثیری ماندگار بر خوانندگان گذاشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Schlagzeile” چگونه برای توصیف تیتر، سرخط خبر، عنوان اصلی، تیتر خبری، عنوان جذاب، تیتر روز، خبر فوری، جلب توجه، نکته برجسته و تیتر تاثیرگذار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

عنوان

85
Q

die Schreibweise-n

A

کلمه “die Schreibweise” به زبان آلمانی به معنای “روش نوشتن”، “املا”، یا “سبک نوشتاری” است. این اسم برای توصیف چگونگی نوشتن کلمات، جمله‌ها یا متون استفاده می‌شود.

روش نوشتن
“Die Schreibweise in diesem Dokument ist sehr formell.”
روش نوشتن در این سند بسیار رسمی است.

املای کلمات
“Es gibt unterschiedliche Schreibweisen für dieses Wort.”
برای این کلمه املاهای متفاوتی وجود دارد.

سبک نوشتاری
“Die Schreibweise des Autors ist einzigartig und erkenntlich.”
سبک نوشتاری نویسنده منحصربه‌فرد و قابل تشخیص است.

قواعد نوشتن
“Die deutsche Rechtschreibung legt die Schreibweise vieler Wörter fest.”
املای رسمی آلمانی قواعد نوشتن بسیاری از کلمات را تعیین می‌کند.

استفاده از علائم نگارشی
“Die Schreibweise erfordert die korrekte Nutzung von Kommas und Punkten.”
روش نوشتن نیاز به استفاده صحیح از ویرگول‌ها و نقطه‌ها دارد.

نوشتن به سبک خاص
“Die poetische Schreibweise des Gedichts verleiht ihm eine besondere Schönheit.”
سبک نوشتاری شاعرانه شعر به آن زیبایی خاصی می‌بخشد.

شکل‌گیری حروف
“Die Schreibweise von Buchstaben kann sich je nach Schriftart ändern.”
شکل‌گیری حروف بسته به نوع فونت می‌تواند تغییر کند.

نگارش و دیکته
“Die richtige Schreibweise der Namen ist in offiziellen Dokumenten sehr wichtig.”
نگارش و دیکته صحیح اسامی در اسناد رسمی بسیار مهم است.

تفاوت‌های منطقه‌ای در نوشتن
“Es gibt regionale Unterschiede in der Schreibweise bestimmter Wörter.”
تفاوت‌های منطقه‌ای در نوشتن برخی کلمات وجود دارد.

سازگاری نوشتاری
“Die Schreibweise muss in allen Teilen des Textes konsistent sein.”
روش نوشتن باید در تمام قسمت‌های متن یکسان باشد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Schreibweise” چگونه برای توصیف روش نوشتن، املای کلمات، سبک نوشتاری، قواعد نوشتن، استفاده از علائم نگارشی، نوشتن به سبک خاص، شکل‌گیری حروف، نگارش و دیکته، تفاوت‌های منطقه‌ای در نوشتن و سازگاری نوشتاری در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

86
Q

die Sendung-en

A

کلمه “die Sendung” به زبان آلمانی به معنای “برنامه”، “ارسال”، “بسته” یا “پخش” است. این اسم برای توصیف انواع مختلفی از ارسال یا انتقال اطلاعات، کالاها یا محتوا استفاده می‌شود.

برنامه تلویزیونی یا رادیویی
“Die Sendung beginnt um 20 Uhr.”
برنامه تلویزیونی یا رادیویی در ساعت 20 شروع می‌شود.

ارسال
“Die Sendung des Pakets erfolgt heute.”
ارسال بسته امروز انجام می‌شود.

بسته
“Ich habe eine Sendung aus dem Ausland erhalten.”
من یک بسته از خارج از کشور دریافت کرده‌ام.

پخش
“Die Sendung der Nachrichten ist jeden Abend um 19 Uhr.”
پخش اخبار هر شب ساعت 19 است.

پخش زنده
“Die Sendung wird live aus dem Studio übertragen.”
برنامه به صورت زنده از استودیو پخش می‌شود.

برنامه تلویزیونی
“Die neue Sendung über Naturdokumentationen ist sehr informativ.”
برنامه جدید درباره مستندات طبیعت بسیار آموزنده است.

انتقال اطلاعات
“Die Sendung der Daten erfolgte über das Internet.”
انتقال داده‌ها از طریق اینترنت انجام شد.

پیام
“Die Sendung der Grüße wurde im Radio gesendet.”
پیام تبریکات از رادیو پخش شد.

پست
“Die Sendung wird per Luftpost verschickt.”
بسته از طریق پست هوایی ارسال می‌شود.

نمایش
“Die Sendung des Films fand gestern Abend statt.”
نمایش فیلم دیشب انجام شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Sendung” چگونه برای توصیف برنامه تلویزیونی یا رادیویی، ارسال، بسته، پخش، پخش زنده، برنامه تلویزیونی، انتقال اطلاعات، پیام، پست و نمایش در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

87
Q

die Spalte

A

کلمه “die Spalte” به زبان آلمانی به معنای “ستون”، “شکاف”، یا “شکاف در سنگ” است. این اسم برای توصیف چیزهای مختلفی که در شکل یا فرم ستونی یا شکاف هستند استفاده می‌شود.

ستون (در جدول یا متن)
“Die Tabelle hat fünf Spalten und zehn Zeilen.”
جدول دارای پنج ستون و ده سطر است.

شکاف
“Es gibt eine breite Spalte zwischen den beiden Felsen.”
یک شکاف عریض بین دو صخره وجود دارد.

ترک یا درز
“Die alte Mauer hat mehrere Spalten.”
دیوار قدیمی چندین ترک دارد.

ستون در صفحه روزنامه
“Sein Artikel erschien in der linken Spalte der Zeitung.”
مقاله او در ستون سمت چپ روزنامه چاپ شد.

شکاف در زمین
“Nach dem Erdbeben waren viele Spalten im Boden sichtbar.”
پس از زلزله، شکاف‌های زیادی در زمین دیده می‌شد.

فضای باریک
“Er ließ den Schlüssel durch eine Spalte im Boden fallen.”
او کلید را از یک فضای باریک در زمین انداخت.

بخش عمودی در یک لیست یا جدول
“Die Ergebnisse sind in den entsprechenden Spalten aufgeführt.”
نتایج در ستون‌های مربوطه ذکر شده‌اند.

شکاف بین دو سطح
“Die Spalte zwischen den Dielenbrettern war deutlich zu sehen.”
شکاف بین تخته‌های کف به وضوح دیده می‌شد.

تقسیم‌بندی عمودی در یک صفحه وب
“Die Website hat eine Navigation auf der linken Spalte.”
سایت دارای یک نوار ناوبری در ستون سمت چپ است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Spalte” چگونه برای توصیف ستون (در جدول یا متن)، شکاف، ترک یا درز، ستون در صفحه روزنامه، شکاف در زمین، فضای باریک، بخش عمودی در یک لیست یا جدول، شکاف بین دو سطح و تقسیم‌بندی عمودی در یک صفحه وب در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

88
Q

die Sucht

A

کلمه “die Sucht” به زبان آلمانی به معنای “اعتیاد” است. این اسم برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در آن فرد به یک ماده یا فعالیت وابستگی شدید پیدا کرده و کنترل خود را از دست می‌دهد.

اعتیاد به مواد مخدر
“Die Sucht nach Heroin kann das Leben eines Menschen zerstören.”
اعتیاد به هروئین می‌تواند زندگی یک فرد را نابود کند.

اعتیاد به الکل
“Er kämpft seit Jahren gegen seine Alkoholsucht.”
او سال‌هاست که با اعتیاد به الکل مبارزه می‌کند.

اعتیاد به نیکوتین
“Die Nikotinsucht macht es schwierig, mit dem Rauchen aufzuhören.”
اعتیاد به نیکوتین ترک سیگار را دشوار می‌کند.

اعتیاد به قمار
“Die Spielsucht führte ihn in finanzielle Schwierigkeiten.”
اعتیاد به قمار او را به مشکلات مالی انداخت.

اعتیاد به اینترنت
“Die Internetsucht beeinträchtigt seine sozialen Beziehungen.”
اعتیاد به اینترنت روابط اجتماعی او را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

اعتیاد به بازی‌های ویدئویی
“Seine Videospielsucht hat seine schulischen Leistungen beeinträchtigt.”
اعتیاد به بازی‌های ویدئویی عملکرد تحصیلی او را تحت تأثیر قرار داده است.

اعتیاد به کار
“Die Arbeitssucht kann zu gesundheitlichen Problemen führen.”
اعتیاد به کار می‌تواند به مشکلات سلامتی منجر شود.

اعتیاد به خرید
“Die Kaufsucht hat zu erheblichen Schulden geführt.”
اعتیاد به خرید منجر به بدهی‌های قابل توجهی شده است.

اعتیاد به ورزش
“Obwohl Sport gesund ist, kann eine Sportsucht gefährlich sein.”
اگرچه ورزش سالم است، اما اعتیاد به ورزش می‌تواند خطرناک باشد.

اعتیاد به مواد غذایی
“Esssucht kann zu ernsthaften gesundheitlichen Problemen führen.”
اعتیاد به غذا می‌تواند به مشکلات جدی سلامتی منجر شود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Sucht” چگونه برای توصیف انواع مختلف اعتیاد، از جمله اعتیاد به مواد مخدر، الکل، نیکوتین، قمار، اینترنت، بازی‌های ویدئویی، کار، خرید، ورزش و مواد غذایی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

89
Q

das Symptom

A

نشانه بیماری. علامت

90
Q

die Tastatur

A

کیبرد

91
Q

der Täter

A

کلمه “der Täter” به زبان آلمانی به معنای “مجرم” یا “مرتکب” است. این اسم برای توصیف فردی استفاده می‌شود که یک جرم یا خلافی را مرتکب شده است.

مجرم
“Die Polizei hat den Täter des Überfalls festgenommen.”
پلیس مجرم حمله را دستگیر کرد.

مرتکب
“Der Täter gestand seine Tat vor Gericht.”
مرتکب در دادگاه به جرم خود اعتراف کرد.

عامل جنایت
“Die Ermittler suchen nach dem Täter des Mordes.”
بازرسان در جستجوی عامل جنایت قتل هستند.

سارق
“Der Täter wurde auf frischer Tat ertappt.”
سارق در حین ارتکاب جرم دستگیر شد.

خلافکار
“Der Täter wurde zu einer langen Haftstrafe verurteilt.”
خلافکار به حبس طولانی محکوم شد.

مجرم ناشناس
“Die Polizei bittet die Öffentlichkeit um Hinweise zum Täter.”
پلیس از عموم مردم درخواست اطلاعات درباره مجرم ناشناس دارد.

شخص مسئول
“Der Täter trug eine schwarze Maske während des Überfalls.”
شخص مسئول در هنگام حمله یک ماسک سیاه به صورت داشت.

جنایتکار
“Die DNA-Spuren führten die Ermittler zum Täter.”
آثار DNA بازرسان را به جنایتکار رساند.

متهم
“Der Täter wurde aufgrund von Zeugenaussagen identifiziert.”
متهم بر اساس اظهارات شاهدان شناسایی شد.

مرتکب جرم
“Die Polizei konnte den Täter anhand von Überwachungskameras überführen.”
پلیس توانست مرتکب جرم را از طریق دوربین‌های مداربسته شناسایی کند.

متجاوز
“Der Täter wurde für seine schrecklichen Taten zur Rechenschaft gezogen.”
متجاوز به خاطر اعمال وحشتناک خود مورد محاکمه قرار گرفت.

دزد
“Der Täter hat bei dem Einbruch viele wertvolle Gegenstände gestohlen.”
دزد در طی سرقت بسیاری از اشیای قیمتی را دزدید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Täter” چگونه برای توصیف مجرم، مرتکب، عامل جنایت، سارق، خلافکار، مجرم ناشناس، شخص مسئول، جنایتکار، متهم، مرتکب جرم، متجاوز و دزد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

92
Q

der Umgangston

A

کلمه “der Umgangston” به زبان آلمانی به معنای “لحن مکالمه” یا “لحن برخورد” است. این اسم برای توصیف نحوه صحبت کردن و برخورد افراد با یکدیگر، به‌ویژه در زمینه‌های اجتماعی و حرفه‌ای، استفاده می‌شود.

لحن مکالمه
“Ein freundlicher Umgangston fördert eine positive Arbeitsatmosphäre.”
لحن مکالمه دوستانه، جو کاری مثبتی را ترویج می‌دهد.

لحن برخورد
“Der Umgangston in der Firma ist respektvoll und höflich.”
لحن برخورد در شرکت محترمانه و مودبانه است.

شیوه صحبت کردن
“Der Umgangston des Chefs ist oft sehr direkt.”
شیوه صحبت کردن رئیس اغلب بسیار مستقیم است.

نحوه برخورد
“Ein harscher Umgangston kann zu Missverständnissen führen.”
نحوه برخورد تند می‌تواند به سوءتفاهم‌ها منجر شود.

ادب در مکالمه
“Ein höflicher Umgangston ist in der Kundenbetreuung besonders wichtig.”
ادب در مکالمه در خدمات مشتریان بسیار مهم است.

لحن صحبت
“Der Umgangston zwischen den Kollegen ist locker und ungezwungen.”
لحن صحبت بین همکاران راحت و بی‌تکلف است.

شیوه ارتباط
“Ein respektvoller Umgangston erleichtert die Zusammenarbeit.”
شیوه ارتباط محترمانه همکاری را آسان‌تر می‌کند.

رفتار کلامی
“Der Umgangston sollte immer freundlich und respektvoll sein.”
رفتار کلامی باید همیشه دوستانه و محترمانه باشد.

نحوه صحبت کردن
“Ein unangemessener Umgangston kann das Arbeitsklima negativ beeinflussen.”
نحوه صحبت کردن نامناسب می‌تواند جو کاری را منفی کند.

سبک ارتباط
“Der Umgangston in der Schule sollte stets ermutigend sein.”
سبک ارتباط در مدرسه باید همیشه تشویق‌کننده باشد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Umgangston” چگونه برای توصیف لحن مکالمه، لحن برخورد، شیوه صحبت کردن، نحوه برخورد، ادب در مکالمه، لحن صحبت، شیوه ارتباط، رفتار کلامی، نحوه صحبت کردن و سبک ارتباط در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

طرز صحبت

93
Q

die Zeitschrift-en

A

مجله. نشریه

با سایتونگ اشتباه نگیر

94
Q

der Zuschauer

A

کلمه “der Zuschauer” به زبان آلمانی به معنای “تماشاگر” یا “بیننده” است. این اسم برای توصیف فردی استفاده می‌شود که به تماشای یک رویداد، نمایش، مسابقه یا برنامه تلویزیونی می‌پردازد.

تماشاگر
“Die Zuschauer applaudierten begeistert nach der Aufführung.”
تماشاگران پس از اجرا با شور و شوق دست زدند.

بیننده
“Millionen von Zuschauern verfolgten das Fußballspiel live im Fernsehen.”
میلیون‌ها بیننده مسابقه فوتبال را به صورت زنده از تلویزیون دنبال کردند.

حضار
“Die Zuschauer im Theater waren von der Darbietung beeindruckt.”
حضار در تئاتر تحت تأثیر نمایش قرار گرفتند.

مشاهده‌گر
“Der Film fesselte die Zuschauer von Anfang bis Ende.”
فیلم از ابتدا تا انتها مشاهده‌گران را مجذوب خود کرد.

حاضرین
“Die Zuschauer in der Arena feuerten ihre Lieblingsmannschaft an.”
حاضرین در استادیوم تیم مورد علاقه خود را تشویق می‌کردند.

مخاطبان
“Die Show zog ein großes Publikum von Zuschauern an.”
نمایش تعداد زیادی مخاطب را به خود جذب کرد.

ناظران
“Die Zuschauer beobachteten gespannt die Entwicklungen auf der Bühne.”
ناظران با دقت تحولات روی صحنه را دنبال می‌کردند.

تماشاگران
“Die Zuschauerzahl stieg im Laufe des Abends an.”
تعداد تماشاگران در طول شب افزایش یافت.

بینندگان تلویزیون
“Die Nachrichtensendung hatte hohe Einschaltquoten bei den Zuschauern.”
برنامه خبری بینندگان تلویزیون زیادی داشت.

طرفداران
“Die Zuschauer jubelten, als ihr Team ein Tor erzielte.”
طرفداران خوشحالی کردند وقتی تیمشان گل زد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Zuschauer” چگونه برای توصیف تماشاگر، بیننده، حضار، مشاهده‌گر، حاضرین، مخاطبان، ناظران، تماشاگران، بینندگان تلویزیون و طرفداران در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

95
Q

der Zwang-:e

A

کلمه “der Zwang” به زبان آلمانی به معنای “اجبار”، “فشار”، یا “زور” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فرد یا چیزی مجبور به انجام کاری می‌شود یا تحت فشار قرار می‌گیرد.

اجبار
“Unter dem Zwang, schnell zu handeln, traf er eine übereilte Entscheidung.”
تحت اجبار برای سریع عمل کردن، او تصمیمی شتابزده گرفت.

فشار
“Der soziale Zwang, sich anzupassen, kann sehr stark sein.”
فشار اجتماعی برای سازگاری می‌تواند بسیار قوی باشد.

زور
“Er handelte nicht freiwillig, sondern unter Zwang.”
او به میل خود عمل نکرد، بلکه تحت زور بود.

الزام
“Der Zwang, die Miete pünktlich zu zahlen, belastet ihn sehr.”
الزام به پرداخت به موقع اجاره او را بسیار تحت فشار قرار می‌دهد.

مجبوریت
“Der Zwang zur Perfektion kann stressig sein.”
مجبوریت برای کامل بودن می‌تواند استرس‌زا باشد.

فشاری که از خارج تحمیل می‌شود
“Der wirtschaftliche Zwang zwingt viele Unternehmen zu Einsparungen.”
فشار اقتصادی بسیاری از شرکت‌ها را مجبور به صرفه‌جویی می‌کند.

اجبار داخلی یا درونی
“Der innere Zwang, alles richtig zu machen, kann lähmend wirken.”
اجبار درونی برای درست انجام دادن همه چیز می‌تواند فلج‌کننده باشد.

مجبور بودن به انجام کاری
“Er spürte den Zwang, die Wahrheit zu sagen.”
او احساس کرد که مجبور است حقیقت را بگوید.

قید و بند
“Der Zwang, sich an Regeln zu halten, kann einschränkend wirken.”
قید و بند پایبندی به قوانین می‌تواند محدودکننده باشد.

فشار برای انجام یک کار خاص
“Der Zwang, gute Noten zu bekommen, setzte ihn unter Druck.”
فشار برای گرفتن نمرات خوب او را تحت فشار قرار داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Zwang” چگونه برای توصیف اجبار، فشار، زور، الزام، مجبوریت، فشاری که از خارج تحمیل می‌شود، اجبار داخلی یا درونی، مجبور بودن به انجام کاری، قید و بند و فشار برای انجام یک کار خاص در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

96
Q

der Zweck-e

A

هدف
مفهوم و مقصود
کاربرد

97
Q

erneut

A

مجددا

کلمه “erneut” به زبان آلمانی به معنای “دوباره”، “مجدداً”، یا “بار دیگر” است. این کلمه برای توصیف تکرار یک عمل یا رویداد استفاده می‌شود.

دوباره
“Er versuchte es erneut, nachdem er beim ersten Mal gescheitert war.”
او دوباره تلاش کرد، پس از اینکه در بار اول شکست خورده بود.

مجدداً
“Das Meeting wurde erneut verschoben.”
جلسه مجدداً به تعویق افتاد.

بار دیگر
“Er fragte sie erneut nach ihrer Meinung.”
او بار دیگر از او نظرش را پرسید.

یک بار دیگر
“Sie musste das Formular erneut ausfüllen.”
او مجبور شد فرم را یک بار دیگر پر کند.

تکرار کردن
“Er überprüfte die Zahlen erneut, um sicherzugehen, dass sie korrekt waren.”
او اعداد را دوباره بررسی کرد تا مطمئن شود که درست هستند.

تجدید کردن
“Das Konzert wurde aufgrund des großen Erfolgs erneut aufgeführt.”
کنسرت به دلیل موفقیت بزرگ دوباره اجرا شد.

تکرار یک عمل
“Nach dem Regen begann die Sonne erneut zu scheinen.”
پس از باران، خورشید دوباره شروع به تابیدن کرد.

بازبینی
“Das Projekt wurde von den Managern erneut begutachtet.”
پروژه مجدداً توسط مدیران بررسی شد.

بار دوم
“Er wurde erneut zum Präsidenten gewählt.”
او بار دیگر به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد.

تکرار یک رویداد
“Die Mannschaft gewann das Turnier erneut.”
تیم بار دیگر تورنمنت را برد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erneut” چگونه برای توصیف تکرار یک عمل یا رویداد، بازبینی، تجدید کردن، و بار دیگر در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

دوباره

98
Q

genial

A

کلمه “genial” به زبان آلمانی به معنای “نابغه”، “باهوش” یا “فوق‌العاده” است. این صفت برای توصیف کسی یا چیزی که بسیار باهوش، خلاق یا چشمگیر است، استفاده می‌شود.

نابغه
“Seine genialen Ideen haben das Projekt gerettet.”
ایده‌های نابغه او پروژه را نجات دادند.

باهوش
“Sie ist eine geniale Wissenschaftlerin, die viele wichtige Entdeckungen gemacht hat.”
او یک دانشمند باهوش است که بسیاری از کشفیات مهم را انجام داده است.

فوق‌العاده
“Das war ein geniales Konzert, das ich nie vergessen werde.”
این یک کنسرت فوق‌العاده بود که هرگز فراموش نخواهم کرد.

بسیار خلاق
“Seine geniale Herangehensweise an das Problem war beeindruckend.”
روش بسیار خلاقانه او برای حل مشکل تحسین‌برانگیز بود.

شگفت‌انگیز
“Die geniale Architektur dieses Gebäudes zieht viele Touristen an.”
معماری شگفت‌انگیز این ساختمان بسیاری از گردشگران را جذب می‌کند.

استثنایی
“Sie hat ein geniales Talent für Musik.”
او استعدادی استثنایی در موسیقی دارد.

عالی
“Das war eine geniale Idee, den Geburtstag im Freien zu feiern.”
این یک ایده عالی بود که جشن تولد را در فضای باز برگزار کنیم.

خارق‌العاده
“Er hat eine geniale Lösung für das Problem gefunden.”
او یک راه‌حل خارق‌العاده برای مشکل پیدا کرد.

بی‌نظیر
“Das Buch bietet eine geniale Mischung aus Spannung und Humor.”
این کتاب یک ترکیب بی‌نظیر از هیجان و طنز ارائه می‌دهد.

فوق‌العاده موفق
“Die geniale Strategie des Unternehmens hat zu einem großen Erfolg geführt.”
استراتژی فوق‌العاده موفق شرکت به یک موفقیت بزرگ منجر شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “genial” چگونه برای توصیف نابغه، باهوش، فوق‌العاده، بسیار خلاق، شگفت‌انگیز، استثنایی، عالی، خارق‌العاده، بی‌نظیر و فوق‌العاده موفق در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

عالی

99
Q

interaktiv

A

تعاملی

تعاملی
“Das interaktive Lernprogramm hilft den Schülern, besser zu verstehen.”
برنامه آموزشی تعاملی به دانش‌آموزان کمک می‌کند بهتر بفهمند.

اینتر‌اکتیو
“Die interaktive Ausstellung ermöglicht es den Besuchern, selbst Hand anzulegen.”
نمایشگاه اینتر‌اکتیو به بازدیدکنندگان امکان می‌دهد که خودشان دخالت کنند.

قابل تعامل
“Die interaktive Webseite bietet viele Möglichkeiten zur Nutzerbeteiligung.”
وب‌سایت قابل تعامل بسیاری از امکانات برای مشارکت کاربران را فراهم می‌کند.

برنامه تعاملی
“Die Kinder waren von dem interaktiven Spiel begeistert.”
کودکان از بازی تعاملی بسیار خوشحال بودند.

رسانه تعاملی
“Die interaktiven Medien machen das Lernen spannender und ansprechender.”
رسانه‌های تعاملی یادگیری را جذاب‌تر و جالب‌تر می‌کنند.

نرم‌افزار تعاملی
“Das interaktive Software-Tool ermöglicht es den Benutzern, komplexe Aufgaben zu lösen.”
ابزار نرم‌افزاری تعاملی به کاربران امکان می‌دهد که وظایف پیچیده را حل کنند.

تجربه کاربری تعاملی
“Eine interaktive Benutzeroberfläche verbessert die Nutzererfahrung erheblich.”
یک رابط کاربری تعاملی تجربه کاربر را به طور قابل توجهی بهبود می‌بخشد.

فناوری تعاملی
“Die interaktive Technologie in modernen Museen ermöglicht es den Besuchern, mehr zu entdecken.”
فناوری تعاملی در موزه‌های مدرن به بازدیدکنندگان امکان می‌دهد بیشتر کشف کنند.

ارتباط تعاملی
“Die interaktive Kommunikation fördert das Verständnis und die Zusammenarbeit.”
ارتباط تعاملی باعث تقویت فهم و همکاری می‌شود.

سیستم‌های تعاملی
“Interaktive Systeme sind in der heutigen digitalen Welt unverzichtbar.”
سیستم‌های تعاملی در دنیای دیجیتال امروز ضروری هستند.

100
Q

seelenlos

A

بی روح

کلمه “seelenlos” به زبان آلمانی به معنای “بی‌روح” یا “بی‌جان” است. این صفت برای توصیف چیزی یا کسی استفاده می‌شود که فاقد احساسات، گرما، یا زندگی است.

بی‌روح
“Das Gebäude wirkt kalt und seelenlos.”
ساختمان سرد و بی‌روح به نظر می‌رسد.

بی‌جان
“Sein Blick war leer und seelenlos.”
نگاهش خالی و بی‌جان بود.

فاقد احساسات
“Ihre Stimme klang monoton und seelenlos.”
صدایش یکنواخت و فاقد احساسات بود.

بدون گرما و زندگی
“Der seelenlose Roboter führte die Aufgaben präzise aus, aber ohne jegliche Emotion.”
ربات بی‌روح وظایف را به دقت انجام می‌داد، اما بدون هیچ احساسی.

سرد و بی‌عاطفه
“Die seelenlose Behandlung der Patienten ließ viele Fragen offen.”
رفتار سرد و بی‌عاطفه با بیماران بسیاری از سوالات را باز گذاشت.

فاقد الهام
“Die Musik war technisch perfekt, aber irgendwie seelenlos.”
موسیقی از نظر فنی عالی بود، اما به نوعی بی‌روح بود.

بدون زندگی
“Das seelenlose Stadtviertel hatte keinerlei Charme.”
محله بی‌جان هیچ جذابیتی نداشت.

بی‌حس و بی‌تفاوت
“Seine seelenlose Reaktion auf die Nachricht überraschte alle.”
واکنش بی‌حس و بی‌تفاوت او به خبر همه را شگفت‌زده کرد.

فاقد شور و شوق
“Die Präsentation war gut strukturiert, aber leider seelenlos.”
ارائه خوب ساختار یافته بود، اما متأسفانه فاقد شور و شوق بود.

فاقد عمق
“Das Buch war oberflächlich und seelenlos geschrieben.”
کتاب به صورت سطحی و بی‌روح نوشته شده بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “seelenlos” چگونه برای توصیف بی‌روح، بی‌جان، فاقد احساسات، بدون گرما و زندگی، سرد و بی‌عاطفه، فاقد الهام، بدون زندگی، بی‌حس و بی‌تفاوت، فاقد شور و شوق و فاقد عمق در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

101
Q

die Seele

A

روح و روان

کلمه “die Seele” به زبان آلمانی به معنای “روح” یا “جان” است. این اسم برای توصیف بخش غیرمادی و معنوی انسان‌ها استفاده می‌شود که به احساسات، افکار و شخصیت انسان‌ها اشاره دارد.

روح
“Viele glauben, dass die Seele unsterblich ist.”
بسیاری معتقدند که روح جاودان است.

جان
“Seine Worte berührten ihre Seele tief.”
کلمات او جانش را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد.

ذات یا جوهر
“Musik kann die Seele des Menschen heilen.”
موسیقی می‌تواند ذات انسان را شفا دهد.

احساسات
“Sie war eine sehr sensible Seele und nahm alles zu Herzen.”
او فردی بسیار حساس بود و همه چیز را به دل می‌گرفت.

شخصیت
“Er ist eine gute Seele und hilft immer anderen.”
او شخصیتی خوب دارد و همیشه به دیگران کمک می‌کند.

معنویت
“Die Meditation hilft ihr, ihre innere Seele zu finden.”
مدیتیشن به او کمک می‌کند تا روح درونی‌اش را پیدا کند.

انگیزه
“Seine Kunst spiegelt die Seele seiner Kultur wider.”
هنر او روح فرهنگش را بازتاب می‌دهد.

عواطف
“Die Liebe ihrer Familie war Balsam für ihre gequälte Seele.”
عشق خانواده‌اش مرهمی برای روح آزرده‌اش بود.

حیات
“Sie fühlte, wie ihre Seele mit jeder neuen Erfahrung wuchs.”
او احساس می‌کرد که روحش با هر تجربه جدید رشد می‌کند.

معنای زندگی
“Er suchte nach dem tieferen Sinn seiner Seele.”
او به دنبال معنای عمیق‌تری برای روح خود بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Seele” چگونه برای توصیف روح، جان، ذات یا جوهر، احساسات، شخصیت، معنویت، انگیزه، عواطف، حیات و معنای زندگی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

روحیه

102
Q

seriös

A

جدی

کلمه “seriös” به زبان آلمانی به معنای “جدی”، “معتبر” یا “قابل اعتماد” است. این صفت برای توصیف چیزی یا کسی استفاده می‌شود که جدیت، اعتبار یا قابل اعتماد بودن را نشان می‌دهد.

جدی
“Er machte einen seriösen Eindruck während des Interviews.”
او در طول مصاحبه تأثیر جدی‌ای داشت.

معتبر
“Das Unternehmen hat einen seriösen Ruf in der Branche.”
این شرکت در صنعت شهرت معتبری دارد.

قابل اعتماد
“Sie ist eine seriöse Quelle für wissenschaftliche Informationen.”
او یک منبع قابل اعتماد برای اطلاعات علمی است.

حرفه‌ای
“Die seriöse Haltung des Anwalts beeindruckte den Richter.”
حالت حرفه‌ای وکیل، قاضی را تحت تأثیر قرار داد.

رسمی
“Er trug einen seriösen Anzug bei der Konferenz.”
او در کنفرانس یک کت و شلوار رسمی پوشیده بود.

مسئولانه
“Ein seriöser Journalist überprüft immer die Fakten, bevor er eine Geschichte veröffentlicht.”
یک روزنامه‌نگار مسئولانه همیشه حقایق را قبل از انتشار یک داستان بررسی می‌کند.

مورد احترام
“Die seriöse Forschung des Professors wurde international anerkannt.”
تحقیقات معتبر پروفسور به صورت بین‌المللی شناخته شد.

محتاطانه
“Sie ging das Projekt mit einer seriösen und durchdachten Herangehensweise an.”
او با یک رویکرد جدی و حساب‌شده به پروژه پرداخت.

دقیق
“Seine seriöse Analyse der Daten führte zu wichtigen Erkenntnissen.”
تحلیل دقیق او از داده‌ها به نتایج مهمی منجر شد.

قابل احترام
“Die seriöse Arbeit des Teams wurde von allen Kollegen gelobt.”
کار معتبر تیم توسط همه همکاران تحسین شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “seriös” چگونه برای توصیف جدی، معتبر، قابل اعتماد، حرفه‌ای، رسمی، مسئولانه، مورد احترام، محتاطانه، دقیق و قابل احترام در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

103
Q

sorgfältig

A

کلمه “sorgfältig” به زبان آلمانی به معنای “با دقت” یا “محتاطانه” است. این صفت برای توصیف کاری یا عملی استفاده می‌شود که با دقت و توجه به جزئیات انجام شده است.

با دقت
“Er hat die Aufgabe sehr sorgfältig erledigt.”
او وظیفه را با دقت بسیار انجام داد.

محتاطانه
“Die Untersuchung wurde sorgfältig und gründlich durchgeführt.”
بررسی به صورت محتاطانه و دقیق انجام شد.

بادقت
“Sie überprüfte die Dokumente sorgfältig, bevor sie sie unterschrieb.”
او قبل از امضا، اسناد را بادقت بررسی کرد.

دقیق
“Das Modell wurde sorgfältig und detailgetreu gebaut.”
مدل با دقت و به‌طور دقیق ساخته شد.

با توجه به جزئیات
“Der Chirurg führte die Operation sorgfältig durch.”
جراح عمل را با توجه به جزئیات انجام داد.

کامل
“Die sorgfältige Planung des Projekts sicherte dessen Erfolg.”
برنامه‌ریزی کامل پروژه موفقیت آن را تضمین کرد.

موشکافانه
“Er prüfte die Zahlen sorgfältig, um Fehler zu vermeiden.”
او اعداد را موشکافانه بررسی کرد تا از اشتباهات جلوگیری کند.

با احتیاط
“Sie ging sorgfältig mit den zerbrechlichen Gegenständen um.”
او با احتیاط با اشیای شکننده برخورد کرد.

بدون عجله
“Die sorgfältige Vorbereitung der Reise machte alles reibungslos.”
آماده‌سازی بدون عجله سفر، همه چیز را به خوبی پیش برد.

با دقت فراوان
“Der Wissenschaftler führte das Experiment sorgfältig aus, um präzise Ergebnisse zu erzielen.”
دانشمند آزمایش را با دقت فراوان انجام داد تا نتایج دقیقی به دست آورد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sorgfältig” چگونه برای توصیف با دقت، محتاطانه، بادقت، دقیق، با توجه به جزئیات، کامل، موشکافانه، با احتیاط، بدون عجله و با دقت فراوان در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

104
Q

überregional

A

ملی. سراسر کشور

کلمه “überregional” به زبان آلمانی به معنای “فرا منطقه‌ای” یا “ملی” است. این صفت برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که فراتر از یک منطقه خاص عمل می‌کند و در سطح وسیع‌تری، مانند ملی یا حتی بین‌المللی، تأثیر دارد.

فرا منطقه‌ای
“Die überregionale Zeitung berichtet über Ereignisse aus dem ganzen Land.”
روزنامه فرا منطقه‌ای درباره رویدادهای سراسر کشور گزارش می‌دهد.

ملی
“Der überregionale Wettbewerb zieht Teilnehmer aus allen Bundesländern an.”
مسابقه ملی شرکت‌کنندگانی از تمامی ایالت‌ها را جذب می‌کند.

سطح وسیع
“Das Unternehmen hat überregionale Niederlassungen in mehreren Großstädten.”
این شرکت در چندین شهر بزرگ شعبه‌های فرا منطقه‌ای دارد.

خارج از منطقه خاص
“Die überregionale Konferenz brachte Experten aus verschiedenen Teilen des Landes zusammen.”
کنفرانس فرا منطقه‌ای کارشناسانی از نقاط مختلف کشور را گرد هم آورد.

تأثیر وسیع
“Die überregionale Wirkung der neuen Gesetzgebung ist spürbar.”
تأثیر وسیع قانون‌گذاری جدید قابل احساس است.

پوشش خبری وسیع
“Der Unfall wurde in den überregionalen Nachrichten erwähnt.”
حادثه در اخبار فرا منطقه‌ای ذکر شد.

فراتر از مرزهای منطقه‌ای
“Die überregionale Kooperation zwischen den Universitäten hat viele Vorteile.”
همکاری فرا منطقه‌ای بین دانشگاه‌ها مزایای زیادی دارد.

گسترده
“Die überregionale Werbung hat eine größere Reichweite.”
تبلیغات فرا منطقه‌ای گستره بیشتری دارد.

شبکه فرا منطقه‌ای
“Die überregionale Eisenbahnverbindung erleichtert den Transport zwischen den Städten.”
ارتباط ریلی فرا منطقه‌ای حمل و نقل بین شهرها را آسان‌تر می‌کند.

ارتباطات ملی
“Das überregionale Telefonsystem ermöglicht es, leicht mit anderen Städten zu kommunizieren.”
سیستم تلفن ملی ارتباط آسان با شهرهای دیگر را ممکن می‌سازد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “überregional” چگونه برای توصیف فرا منطقه‌ای، ملی، سطح وسیع، خارج از منطقه خاص، تأثیر وسیع، پوشش خبری وسیع، فراتر از مرزهای منطقه‌ای، گسترده، شبکه فرا منطقه‌ای و ارتباطات ملی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

105
Q

virtuell

A

مجازی

کلمه “virtuell” به زبان آلمانی به معنای “مجازی” یا “واقعیت مجازی” است. این صفت برای توصیف چیزهایی استفاده می‌شود که در دنیای دیجیتال یا شبیه‌سازی‌شده وجود دارند و معمولاً با استفاده از فناوری کامپیوتری ایجاد می‌شوند.

مجازی
“Er nahm an einem virtuellen Meeting teil, ohne das Büro zu verlassen.”
او بدون ترک دفتر در یک جلسه مجازی شرکت کرد.

واقعیت مجازی
“Das Spiel bietet eine beeindruckende virtuelle Realität.”
این بازی یک واقعیت مجازی شگفت‌انگیز ارائه می‌دهد.

شبیه‌سازی‌شده
“Die virtuelle Umgebung wurde für das Training der Piloten entwickelt.”
محیط شبیه‌سازی‌شده برای آموزش خلبانان توسعه داده شد.

دنیای دیجیتال
“Die Kinder erkundeten die virtuelle Welt des Lernspiels.”
کودکان دنیای دیجیتال بازی آموزشی را کاوش کردند.

آنلاین
“Das virtuelle Klassenzimmer ermöglicht es den Schülern, von überall zu lernen.”
کلاس مجازی به دانش‌آموزان امکان می‌دهد از هر جایی یاد بگیرند.

شبیه به واقعیت
“Die virtuelle Tour durch das Museum war sehr informativ.”
تور مجازی موزه بسیار آموزنده بود.

نرم‌افزاری
“Er nutzte eine virtuelle Maschine, um verschiedene Betriebssysteme zu testen.”
او از یک ماشین مجازی برای تست سیستم‌عامل‌های مختلف استفاده کرد.

غیر واقعی اما معتبر
“Die virtuelle Währung wird in vielen Online-Spielen verwendet.”
ارز مجازی در بسیاری از بازی‌های آنلاین استفاده می‌شود.

جهان شبیه‌سازی‌شده
“Die virtuelle Realität des Spiels war so realistisch, dass man das Gefühl hatte, wirklich dort zu sein.”
واقعیت مجازی بازی به حدی واقع‌گرایانه بود که احساس می‌کردید واقعاً آنجا هستید.

محیط شبیه‌سازی‌شده
“Die virtuelle Lernplattform bietet interaktive Übungen und Tests.”
پلتفرم آموزشی مجازی تمرینات و آزمون‌های تعاملی ارائه می‌دهد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “virtuell” چگونه برای توصیف مجازی، واقعیت مجازی، شبیه‌سازی‌شده، دنیای دیجیتال، آنلاین، شبیه به واقعیت، نرم‌افزاری، غیر واقعی اما معتبر، جهان شبیه‌سازی‌شده و محیط شبیه‌سازی‌شده در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

106
Q

zusätzlich

A

کلمه “zusätzlich” به زبان آلمانی به معنای “اضافه” یا “علاوه بر این” است. این صفت و قید برای توصیف چیزی که به موارد موجود اضافه می‌شود یا به طور اضافی در نظر گرفته می‌شود، استفاده می‌شود.

اضافه
“Zusätzlich zur Hauptspeise gibt es auch eine Suppe.”
علاوه بر غذای اصلی، یک سوپ هم هست.

علاوه بر این
“Er hat einen neuen Job und zusätzlich besucht er abends Kurse.”
او یک شغل جدید دارد و علاوه بر این، شب‌ها در کلاس‌ها شرکت می‌کند.

به طور اضافی
“Wir benötigen zusätzliches Personal für das Projekt.”
ما به نیروی اضافی برای پروژه نیاز داریم.

بیشتر از حد معمول
“Zusätzlich zu den üblichen Aufgaben musste sie auch die Präsentation vorbereiten.”
علاوه بر وظایف معمول، او باید ارائه را هم آماده می‌کرد.

افزودنی
“Die zusätzlichen Informationen halfen uns, das Problem besser zu verstehen.”
اطلاعات اضافی به ما کمک کرد تا مسئله را بهتر درک کنیم.

تکمیلی
“Das zusätzliche Training verbesserte ihre Fähigkeiten erheblich.”
آموزش تکمیلی مهارت‌های او را به طور قابل توجهی بهبود بخشید.

فوق‌العاده
“Zusätzlich zu seinem Gehalt erhält er auch Boni.”
علاوه بر حقوقش، او نیز پاداش‌هایی دریافت می‌کند.

مکمل
“Das zusätzliche Kapitel im Buch bietet wertvolle Einblicke.”
فصل مکمل در کتاب دیدگاه‌های ارزشمندی ارائه می‌دهد.

افزوده
“Zusätzlich zu den geplanten Aktivitäten gibt es auch einige Überraschungen.”
علاوه بر فعالیت‌های برنامه‌ریزی شده، چندین سورپرایز هم وجود دارد.

فراتر از انتظار
“Er bekam eine zusätzliche Aufgabe, die er erfolgreich erledigte.”
او یک وظیفه اضافی دریافت کرد که با موفقیت انجام داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “zusätzlich” چگونه برای توصیف اضافه، علاوه بر این، به طور اضافی، بیشتر از حد معمول، افزودنی، تکمیلی، فوق‌العاده، مکمل، افزوده و فراتر از انتظار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

اضافه بر این

107
Q

die Ehe

کنکتور

A

کلمه “die Ehe” به زبان آلمانی به معنای “ازدواج” یا “زناشویی” است. این اسم برای توصیف وضعیت یا رابطه قانونی و اجتماعی بین دو فرد که به عنوان شریک زندگی متعهد شده‌اند، استفاده می‌شود.

ازدواج
“Die Ehe ist eine wichtige Institution in vielen Kulturen.”
ازدواج یک نهاد مهم در بسیاری از فرهنگ‌ها است.

زناشویی
“Nach 20 Jahren Ehe sind sie immer noch glücklich verheiratet.”
پس از 20 سال زناشویی، آنها هنوز هم خوشبخت هستند.

پیمان ازدواج
“Sie haben ihre Ehe vor Freunden und Familie geschlossen.”
آنها پیمان ازدواج خود را در برابر دوستان و خانواده بستند.

زندگی مشترک
“Eine glückliche Ehe basiert auf Vertrauen und Kommunikation.”
زندگی مشترک خوشبخت بر اساس اعتماد و ارتباط است.

تعهد زناشویی
“Die Ehe erfordert gegenseitige Unterstützung und Respekt.”
تعهد زناشویی نیازمند حمایت و احترام متقابل است.

رابطه زناشویی
“Sie haben eine starke und liebevolle Ehe.”
آنها یک رابطه زناشویی قوی و پر محبت دارند.

زوجین
“Die Ehe bietet rechtliche Vorteile und Schutz für beide Partner.”
ازدواج مزایا و حمایت‌های قانونی برای هر دو شریک زندگی فراهم می‌کند.

تعهد قانونی
“Die Ehe ist eine rechtliche Verbindung zwischen zwei Menschen.”
ازدواج یک پیوند قانونی بین دو نفر است.

همکاری زناشویی
“Eine gute Ehe erfordert Kompromisse und Zusammenarbeit.”
یک همکاری زناشویی خوب نیازمند مصالحه و همکاری است.

پیوند ازدواج
“Die Ehe ist eine lebenslange Verpflichtung.”
پیوند ازدواج یک تعهد مادام‌العمر است.

اتحاد
“Die Ehe vereint zwei Menschen in einer offiziellen Beziehung.”
ازدواج دو نفر را در یک رابطه رسمی متحد می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “die Ehe” چگونه برای توصیف ازدواج، زناشویی، پیمان ازدواج، زندگی مشترک، تعهد زناشویی، رابطه زناشویی، زوجین، تعهد قانونی، همکاری زناشویی، پیوند ازدواج و اتحاد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

108
Q

ehe

A

کلمه “ehe” به زبان آلمانی به معنای “قبل از” یا “پیش از” است. این کلمه یک قید زمانی است و در جملات برای بیان زمانی استفاده می‌شود که چیزی پیش از وقوع چیز دیگری رخ می‌دهد.

قبل از
“Ehe er zur Arbeit geht, trinkt er immer eine Tasse Kaffee.”
قبل از اینکه به سر کار برود، همیشه یک فنجان قهوه می‌نوشد.

پیش از
“Ehe die Gäste kommen, sollten wir das Haus aufräumen.”
پیش از اینکه مهمان‌ها بیایند، باید خانه را مرتب کنیم.

پیش از اینکه
“Ehe du gehst, möchte ich dir noch etwas sagen.”
پیش از اینکه بروی، می‌خواهم چیزی به تو بگویم.

تا زمانی که
“Ehe es dunkel wird, sollten wir nach Hause zurückkehren.”
تا زمانی که هوا تاریک شود، باید به خانه برگردیم.

به جای اینکه
“Ehe er sich entschuldigte, verteidigte er sein Verhalten.”
به جای اینکه عذرخواهی کند، رفتار خود را توجیه کرد.

وقتی که
“Ehe das Spiel beginnt, müssen sich alle Spieler aufwärmen.”
وقتی که بازی شروع می‌شود، همه بازیکنان باید گرم شوند.

قبل از وقوع چیزی
“Ehe der Regen einsetzt, sollten wir das Dach reparieren.”
قبل از اینکه باران شروع شود، باید سقف را تعمیر کنیم.

قبل از یک رویداد
“Ehe das Meeting anfängt, möchte ich alle Dokumente vorbereiten.”
قبل از شروع جلسه، می‌خواهم همه اسناد را آماده کنم.

در گذشته
“Ehe wir in diese Stadt gezogen sind, haben wir in einem kleinen Dorf gelebt.”
پیش از اینکه به این شهر نقل مکان کنیم، در یک روستای کوچک زندگی می‌کردیم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “ehe” چگونه برای توصیف قبل از، پیش از، پیش از اینکه، تا زمانی که، به جای اینکه، وقتی که، قبل از وقوع چیزی، قبل از یک رویداد و در گذشته در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

109
Q

sobald

کنکتور

A

به محض اینکه

کلمه “sobald” به زبان آلمانی به معنای “به محض اینکه” است. این کلمه برای توصیف وقوع یک عمل یا رویداد بلافاصله پس از وقوع عمل یا رویداد دیگر استفاده می‌شود.

به محض اینکه
“Sobald ich zu Hause bin, rufe ich dich an.”
به محض اینکه به خانه برسم، به تو زنگ می‌زنم.

همین که
“Sobald der Film beginnt, machen wir das Licht aus.”
همین که فیلم شروع شود، چراغ‌ها را خاموش می‌کنیم.

وقتی که
“Sobald es aufhört zu regnen, gehen wir spazieren.”
وقتی که باران بند بیاید، به پیاده‌روی می‌رویم.

به مجرد اینکه
“Sobald er die Nachricht erhielt, machte er sich auf den Weg.”
به مجرد اینکه خبر را دریافت کرد، به راه افتاد.

به محض وقوع
“Sobald der Alarm losgeht, müssen alle das Gebäude verlassen.”
به محض وقوع آلارم، همه باید ساختمان را ترک کنند.

به محض
“Sobald das Essen fertig ist, setzen wir uns zum Essen.”
به محض اینکه غذا آماده شد، می‌نشینیم به خوردن.

به محض انجام
“Sobald du deine Hausaufgaben erledigt hast, kannst du spielen gehen.”
به محض اینکه تکالیف خود را انجام دادی، می‌توانی به بازی بروی.

به محض اطلاع
“Sobald wir mehr Informationen haben, werden wir Sie informieren.”
به محض اینکه اطلاعات بیشتری کسب کنیم، به شما اطلاع خواهیم داد.

به محض دریافت
“Sobald das Paket ankommt, werde ich es dir bringen.”
به محض دریافت بسته، آن را برایت خواهم آورد.

به محض ورود
“Sobald die Gäste ankommen, beginnen wir mit dem Abendessen.”
به محض ورود مهمان‌ها، شام را شروع می‌کنیم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sobald” چگونه برای توصیف به محض اینکه، همین که، وقتی که، به مجرد اینکه، به محض وقوع، به محض، به محض انجام، به محض اطلاع، به محض دریافت و به محض ورود در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

همینکه

110
Q

solange

کنکتور

A

تا موقعی که

کلمه “solange” به زبان آلمانی به معنای “تا زمانی که” یا “مادامی که” است. این کلمه برای توصیف طول مدت وقوع یک عمل یا رویداد به موازات وقوع عمل یا رویداد دیگر استفاده می‌شود.

تا زمانی که
“Solange du hier bist, fühle ich mich sicher.”
تا زمانی که اینجا هستی، احساس امنیت می‌کنم.

مادامی که
“Solange es regnet, bleiben wir drinnen.”
مادامی که باران می‌بارد، داخل می‌مانیم.

تا وقتی که
“Solange du deine Hausaufgaben machst, kannst du Musik hören.”
تا وقتی که تکالیفت را انجام می‌دهی، می‌توانی به موسیقی گوش کنی.

به همان مدت که
“Solange der Lehrer spricht, sollen die Schüler ruhig sein.”
به همان مدت که معلم صحبت می‌کند، دانش‌آموزان باید ساکت باشند.

تا مادامی که
“Solange die Maschine läuft, darf niemand sie berühren.”
تا مادامی که ماشین کار می‌کند، هیچ‌کس نباید آن را لمس کند.

تا وقتی که ممکن است
“Solange es noch Tickets gibt, sollten wir unsere Plätze buchen.”
تا وقتی که بلیت‌ها هنوز موجود هستند، باید جای خود را رزرو کنیم.

تا وقتی که انجام نشده
“Solange das Problem nicht gelöst ist, werden wir weiterarbeiten.”
تا وقتی که مشکل حل نشده است، به کار ادامه خواهیم داد.

به همان اندازه که
“Solange ich denken kann, war er immer freundlich und hilfsbereit.”
به همان اندازه که به یاد دارم، او همیشه دوستانه و کمک‌رسان بوده است.

تا وقتی که شرایط فراهم است
“Solange das Wetter gut ist, gehen wir jeden Tag spazieren.”
تا وقتی که هوا خوب است، هر روز پیاده‌روی می‌کنیم.

مادامی که زمان داریم
“Solange wir Zeit haben, können wir ein weiteres Kapitel lesen.”
مادامی که زمان داریم، می‌توانیم یک فصل دیگر را بخوانیم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “solange” چگونه برای توصیف تا زمانی که، مادامی که، تا وقتی که، به همان مدت که، تا مادامی که، تا وقتی که ممکن است، تا وقتی که انجام نشده، به همان اندازه که، تا وقتی که شرایط فراهم است و مادامی که زمان داریم در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

تا هنگامی که

111
Q

sooft

کنکتور

A

هر وقتی که

کلمه “sooft” به زبان آلمانی به معنای “هر چند بار که” یا “هر زمانی که” است. این کلمه برای توصیف تکرار یا وقوع مکرر یک عمل یا رویداد استفاده می‌شود.

هر چند بار که
“Sooft er auch anruft, ich werde nicht antworten.”
هر چند بار که او زنگ بزند، من جواب نخواهم داد.

هر زمانی که
“Sooft wir uns treffen, haben wir viel Spaß zusammen.”
هر زمانی که ما همدیگر را می‌بینیم، خیلی خوش می‌گذرانیم.

هر وقت که
“Sooft ich dieses Lied höre, werde ich nostalgisch.”
هر وقت که این آهنگ را می‌شنوم، احساس نوستالژی می‌کنم.

هر بار که
“Sooft du Hilfe brauchst, kannst du auf mich zählen.”
هر بار که نیاز به کمک داری، می‌توانی روی من حساب کنی.

به دفعات
“Sooft er es auch versucht, er kann das Problem nicht lösen.”
به دفعات او تلاش می‌کند، نمی‌تواند مشکل را حل کند.

هرگاه که
“Sooft ich das Buch lese, entdecke ich etwas Neues.”
هرگاه که این کتاب را می‌خوانم، چیز جدیدی کشف می‌کنم.

همیشه که
“Sooft wir auch darüber sprechen, finden wir keine Lösung.”
همیشه که درباره آن صحبت می‌کنیم، راه حلی پیدا نمی‌کنیم.

هر چند باری که
“Sooft es auch passiert, es überrascht mich jedes Mal.”
هر چند باری که این اتفاق می‌افتد، هر بار من را شگفت‌زده می‌کند.

هر مرتبه که
“Sooft sie uns besucht, bringt sie Geschenke mit.”
هر مرتبه که او ما را ملاقات می‌کند، هدایایی می‌آورد.

هر چند باری که
“Sooft ich es erkläre, er versteht es nicht.”
هر چند باری که من آن را توضیح می‌دهم، او نمی‌فهمد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sooft” چگونه برای توصیف هر چند بار که، هر زمانی که، هر وقت که، هر بار که، به دفعات، هرگاه که، همیشه که، هر چند باری که و هر مرتبه که در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

112
Q

Auskunft geben über+AKK.

Darüber darf ich keine Auskunft geben.

A

عبارت “Auskunft geben über + AKK.” به زبان آلمانی به معنای “اطلاعات دادن درباره (چیزی)” است. این عبارت برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن فردی اطلاعات یا توضیحاتی درباره موضوعی خاص به دیگری ارائه می‌دهد.

اطلاعات دادن درباره
“Der Reiseführer gab den Touristen Auskunft über die Geschichte der Stadt.”
راهنمای گردشگری به توریست‌ها اطلاعاتی درباره تاریخ شهر داد.

توضیحات دادن درباره
“Die Mitarbeiterin konnte mir Auskunft über die neuen Öffnungszeiten des Museums geben.”
کارمند توانست به من توضیحاتی درباره ساعات کاری جدید موزه بدهد.

ارائه اطلاعات
“Der Arzt gab dem Patienten Auskunft über die Behandlungsmöglichkeiten.”
پزشک به بیمار اطلاعاتی درباره گزینه‌های درمانی ارائه داد.

پاسخ دادن به سوالات درباره
“Der Kundenservice gab mir Auskunft über den Status meiner Bestellung.”
خدمات مشتری به سوالات من درباره وضعیت سفارش پاسخ داد.

روشن کردن موضوع
“Der Lehrer gab den Schülern Auskunft über das neue Unterrichtsprojekt.”
معلم به دانش‌آموزان درباره پروژه درسی جدید اطلاعات داد.

راهنمایی کردن درباره
“Der Polizist gab den Passanten Auskunft über den Weg zum Bahnhof.”
پلیس به عابران درباره مسیر ایستگاه راهنمایی کرد.

اطلاع‌رسانی
“Die Webseite gibt Auskunft über die verschiedenen Dienstleistungen der Firma.”
وب‌سایت درباره خدمات مختلف شرکت اطلاع‌رسانی می‌کند.

آگاه کردن
“Die Broschüre gibt Auskunft über die Sehenswürdigkeiten der Region.”
بروشور اطلاعاتی درباره دیدنی‌های منطقه ارائه می‌دهد.

پاسخ دادن
“Der Experte konnte Auskunft über die neuesten Forschungsergebnisse geben.”
کارشناس توانست درباره نتایج جدید تحقیقات پاسخ بدهد.

توضیح دادن
“Die Sekretärin gab dem Anrufer Auskunft über den Terminplan des Chefs.”
منشی به تماس‌گیرنده توضیحاتی درباره برنامه زمانی رئیس داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Auskunft geben über + AKK.” چگونه برای توصیف اطلاعات دادن، توضیحات دادن، ارائه اطلاعات، پاسخ دادن به سوالات، روشن کردن موضوع، راهنمایی کردن، اطلاع‌رسانی، آگاه کردن، پاسخ دادن و توضیح دادن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

113
Q

eine/keine wichtige Rolle spielen

A

در زمینه آموزش و تحصیل:
“Motivation spielt eine wichtige Rolle beim Sprachenlernen.”
انگیزه نقش مهمی در یادگیری زبان‌ها دارد.

در زمینه علمی و تحقیقات:
“Die Temperatur spielt eine wichtige Rolle in diesem chemischen Prozess.”
دما نقش مهمی در این فرآیند شیمیایی دارد.

در زمینه روابط بین‌الملل:
“Politische Stabilität spielt eine wichtige Rolle für die wirtschaftliche Entwicklung eines Landes.”
ثبات سیاسی نقش مهمی در توسعه اقتصادی یک کشور دارد.

در زمینه محیط زیست:
“In der Diskussion über den Klimawandel spielt CO2 eine wichtige Rolle.”
در بحث تغییرات آب و هوایی، دی‌اکسید کربن نقش مهمی دارد.

در زمینه اجتماعی و فرهنگی:
“Traditionen spielen in vielen Kulturen eine wichtige Rolle.”
سنت‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها نقش مهمی دارند.

در زمینه بهداشت و سلامت:
“Gesunde Ernährung spielt eine wichtige Rolle für das allgemeine Wohlbefinden.”
تغذیه سالم نقش مهمی در سلامت عمومی دارد.

در زمینه ورزش:
“Teamarbeit spielt keine wichtige Rolle in Einzelsportarten wie Tennis.”
کار تیمی نقش مهمی در ورزش‌های انفرادی مانند تنیس ندارد.

114
Q

dafür sorgen, dass

A

فعل “sorgen” به تنهایی معمولاً به معنای “نگران بودن” است. با این حال، وقتی این فعل به صورت اصطلاحی با “für” همراه می‌شود، یعنی “dafür sorgen”, معنای آن تغییر می‌کند به “اطمینان حاصل کردن” یا “مراقبت کردن” که مفهومی متفاوت از نگرانی دارد. این اصطلاح برای بیان اقدام فعالانه به منظور تضمین نتیجه مطلوب استفاده می‌شود، که فراتر از مفهوم ساده نگرانی است.

بنابراین، “sorgen” به تنهایی و “dafür sorgen” دو کاربرد مختلف دارند و بسته به زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شوند، معنای متفاوتی پیدا می‌کنند.

عبارت “dafür sorgen, dass” به زبان آلمانی به معنای “اطمینان حاصل کردن که” است و برای بیان اقداماتی به کار می‌رود که هدف از آن‌ها تضمین یک نتیجه معین است. در اینجا ده مثال از کاربردهای این عبارت آمده است:

در زمینه کاری:

“Wir müssen dafür sorgen, dass alle Mitarbeiter rechtzeitig informiert werden.”
ما باید اطمینان حاصل کنیم که تمام کارمندان به موقع مطلع شوند.
در زمینه تکنولوژی:

“Der Techniker sorgt dafür, dass das Netzwerk sicher ist.”
تکنسین اطمینان حاصل می‌کند که شبکه امن باشد.
در زمینه خانوادگی:

“Ich sorge dafür, dass meine Kinder gesund essen.”
من اطمینان حاصل می‌کنم که فرزندانم غذای سالم بخورند.
در زمینه آموزش:

“Die Lehrer sorgen dafür, dass alle Schüler den Stoff verstehen.”
معلمان اطمینان حاصل می‌کنند که تمام دانش‌آموزان مطالب را درک کنند.
در زمینه محیط زیست:

“Die Regierung muss dafür sorgen, dass die Wasserqualität verbessert wird.”
دولت باید اطمینان حاصل کند که کیفیت آب بهبود یابد.
در زمینه بهداشت و درمان:

“Das Krankenhauspersonal sorgt dafür, dass die Patienten gut versorgt sind.”
پرسنل بیمارستان اطمینان حاصل می‌کند که بیماران به خوبی مراقبت شوند.
در زمینه ترانسپورت:

“Die Stadtverwaltung sorgt dafür, dass die Straßen sicher sind.”
اداره شهری اطمینان حاصل می‌کند که خیابان‌ها امن باشند.
در زمینه فرهنگی:

“Der Organisator sorgt dafür, dass das Festival reibungslos verläuft.”
برگزارکننده اطمینان حاصل می‌کند که جشنواره بدون مشکل برگزار شود.
در زمینه مالی:

“Der Berater sorgt dafür, dass die Investitionen sicher sind.”
مشاور اطمینان حاصل می‌کند که سرمایه‌گذاری‌ها امن باشند.
در زمینه امنیتی:

“Die Sicherheitskräfte sorgen dafür, dass die öffentlichen Plätze geschützt sind.”
نیروهای امنیتی اطمینان حاصل می‌کنند که مکان‌های عمومی محافظت شده‌اند.

115
Q

ein Programm aufrufen/schließen

A

عبارت‌های “ein Programm aufrufen” و “ein Programm schließen” به زبان آلمانی عبارات رایجی هستند که در زمینه کامپیوتر و فناوری اطلاعات استفاده می‌شوند.

ein Programm aufrufen به معنای “یک برنامه را باز کردن” یا “یک برنامه را اجرا کردن” است. این عبارت برای بیان فرآیند شروع به کار یک نرم‌افزار یا برنامه کامپیوتری به کار می‌رود.

مثال:

“Ich rufe das Textverarbeitungsprogramm auf, um den Bericht zu schreiben.”
من برنامه پردازش متن را باز می‌کنم تا گزارش را بنویسم.
ein Programm schließen به معنای “یک برنامه را بستن” است. این عبارت برای بیان فرآیند پایان دادن به کار یک نرم‌افزار یا برنامه کامپیوتری و بستن آن استفاده می‌شود.

مثال:

“Nach der Arbeit schließe ich alle Programme, bevor ich den Computer herunterfahre.”
پس از کار، تمام برنامه‌ها را می‌بندم قبل از اینکه کامپیوتر را خاموش کنم.

این دو عبارت به طور گسترده در محیط‌های کاری و شخصی که با کامپیوترها سر و کار دارند، استفاده می‌شوند و بخشی اساسی از دستورالعمل‌ها و راهنماهای مربوط به نرم‌افزارها هستند.

116
Q

für Unzufriedenheit sorgen

A

موجب نارضایتی شدن

عبارت “für Unzufriedenheit sorgen” به زبان آلمانی به معنای “باعث نارضایتی شدن” است. این عبارت برای توصیف شرایط یا اقداماتی استفاده می‌شود که منجر به نارضایتی یا ناخشنودی افراد می‌شود.

باعث نارضایتی شدن
“Die schlechten Arbeitsbedingungen sorgen für Unzufriedenheit unter den Mitarbeitern.”
شرایط بد کاری باعث نارضایتی کارکنان شده است.

ایجاد ناخشنودی
“Die neuen Regelungen sorgen bei vielen Bürgern für Unzufriedenheit.”
قوانین جدید باعث ناخشنودی بسیاری از شهروندان شده است.

منجر به نارضایتی شدن
“Die verspäteten Lieferungen sorgen bei den Kunden für Unzufriedenheit.”
تحویل‌های دیرهنگام منجر به نارضایتی مشتریان می‌شود.

بوجود آوردن نارضایتی
“Die Preiserhöhungen sorgen bei den Verbrauchern für Unzufriedenheit.”
افزایش قیمت‌ها باعث بوجود آمدن نارضایتی در میان مصرف‌کنندگان شده است.

تحریک نارضایتی
“Die schlechte Qualität der Produkte sorgt für Unzufriedenheit.”
کیفیت پایین محصولات باعث تحریک نارضایتی می‌شود.

سبب ناخشنودی شدن
“Die mangelnde Kommunikation im Team sorgt für Unzufriedenheit.”
عدم ارتباط مؤثر در تیم باعث ناخشنودی می‌شود.

افزایش نارضایتی
“Der Mangel an Transparenz sorgt für Unzufriedenheit bei den Stakeholdern.”
نبود شفافیت باعث افزایش نارضایتی در میان ذی‌نفعان شده است.

بروز نارضایتی
“Die ständigen Änderungen im Projektplan sorgen für Unzufriedenheit im Team.”
تغییرات مداوم در برنامه پروژه باعث بروز نارضایتی در تیم می‌شود.

علت نارضایتی بودن
“Die unzureichenden Ressourcen sorgen für Unzufriedenheit bei den Mitarbeitern.”
منابع ناکافی علت نارضایتی کارکنان است.

تشدید نارضایتی
“Die schlechte Kundenbetreuung sorgt für Unzufriedenheit bei den Kunden.”
خدمات ضعیف به مشتریان باعث تشدید نارضایتی در میان آنها می‌شود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “für Unzufriedenheit sorgen” چگونه برای توصیف باعث نارضایتی شدن، ایجاد ناخشنودی، منجر به نارضایتی شدن، بوجود آوردن نارضایتی، تحریک نارضایتی، سبب ناخشنودی شدن، افزایش نارضایتی، بروز نارضایتی، علت نارضایتی بودن و تشدید نارضایتی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

117
Q

Die Bekanntgabe der Nachricht vom Anwesenheitsverbot der Frauen im Stadion durch saudische Behörden hatte bei schwedischen Verantwortlichen für Unzufriedenheit gesorgt.

A

اعلام خبر ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه توسط مقامات سعودی، موجب نارضایتی مسئولان سوئدی شده بود.

118
Q

Interesse finden

A

عبارت “Interesse finden” به زبان آلمانی به معنای “علاقه پیدا کردن” یا “جلب توجه کردن” است. این عبارت برای توصیف زمانی استفاده می‌شود که چیزی یا کسی توجه و علاقه دیگران را به خود جلب می‌کند.

علاقه پیدا کردن
“Er fand großes Interesse an der Fotografie, nachdem er seine erste Kamera bekam.”
او پس از دریافت اولین دوربینش، علاقه زیادی به عکاسی پیدا کرد.

جلب توجه کردن
“Das neue Buch fand bei vielen Lesern großes Interesse.”
کتاب جدید توجه بسیاری از خوانندگان را جلب کرد.

جذب علاقه
“Die Ausstellung fand bei Kunstliebhabern großes Interesse.”
نمایشگاه توجه زیادی از علاقه‌مندان به هنر را به خود جذب کرد.

مورد توجه قرار گرفتن
“Seine Ideen fanden bei den Kollegen viel Interesse.”
ایده‌های او مورد توجه زیادی از سوی همکاران قرار گرفت.

جلب علاقه‌مندی
“Das Projekt fand schnell Interesse bei den Investoren.”
پروژه به سرعت علاقه‌مندی سرمایه‌گذاران را جلب کرد.

برانگیختن علاقه
“Die neue Technologie fand sofort Interesse in der Industrie.”
فناوری جدید فوراً علاقه صنعت را برانگیخت.

پیدا کردن توجه
“Der Vortrag fand großes Interesse bei den Teilnehmern.”
سخنرانی توجه زیادی از سوی شرکت‌کنندگان پیدا کرد.

جذب کردن
“Das innovative Produkt fand viel Interesse auf dem Markt.”
محصول نوآورانه توجه زیادی را در بازار به خود جلب کرد.

برانگیختن توجه
“Das spannende Thema fand großes Interesse in der Diskussion.”
موضوع جذاب توجه زیادی در بحث برانگیخت.

جذب مخاطب
“Die Werbung fand sofort Interesse bei den potenziellen Kunden.”
تبلیغ فوراً توجه مشتریان بالقوه را جلب کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Interesse finden” چگونه برای توصیف علاقه پیدا کردن، جلب توجه کردن، جذب علاقه، مورد توجه قرار گرفتن، جلب علاقه‌مندی، برانگیختن علاقه، پیدا کردن توجه، جذب کردن، برانگیختن توجه و جذب مخاطب در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

119
Q

Zeit finden

A

عبارت “Zeit finden” به زبان آلمانی به معنای “زمان پیدا کردن” یا “وقت پیدا کردن” است. این عبارت برای توصیف زمانی استفاده می‌شود که فردی وقت آزاد برای انجام یک کار یا فعالیت خاص پیدا می‌کند.

زمان پیدا کردن
“Ich muss Zeit finden, um meine Freunde zu besuchen.”
باید زمان پیدا کنم تا دوستانم را ببینم.

وقت پیدا کردن
“Er versucht, Zeit zu finden, um Sport zu treiben.”
او تلاش می‌کند وقت پیدا کند تا ورزش کند.

فرصت داشتن
“Kannst du Zeit finden, um mir bei den Hausaufgaben zu helfen?”
آیا می‌توانی فرصت داشته باشی تا به من در انجام تکالیف کمک کنی؟

وقت گذاشتن
“Es ist wichtig, Zeit zu finden, um sich zu entspannen.”
مهم است که وقت بگذاری تا استراحت کنی.

پیدا کردن وقت
“Sie muss Zeit finden, um ihre Familie zu besuchen.”
او باید وقت پیدا کند تا خانواده‌اش را ببیند.

وقتی برای انجام کاری
“Ich hoffe, dass ich dieses Wochenende Zeit finde, um das Buch zu lesen.”
امیدوارم این آخر هفته وقت پیدا کنم تا کتاب را بخوانم.

زمان آزاد کردن
“Wir müssen Zeit finden, um dieses Problem zu lösen.”
باید زمان آزاد کنیم تا این مشکل را حل کنیم.

وقت کافی داشتن
“Es ist schwer, Zeit zu finden, wenn man so beschäftigt ist.”
پیدا کردن وقت کافی سخت است وقتی که اینقدر مشغول هستی.

فرصت انجام دادن
“Wenn ich Zeit finde, werde ich dich anrufen.”
اگر فرصت پیدا کنم، به تو زنگ خواهم زد.

برنامه‌ریزی برای وقت
“Man muss Zeit finden, um die wichtigen Dinge im Leben zu genießen.”
باید برنامه‌ریزی کنی تا برای لذت بردن از چیزهای مهم در زندگی وقت داشته باشی.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Zeit finden” چگونه برای توصیف زمان پیدا کردن، وقت پیدا کردن، فرصت داشتن، وقت گذاشتن، پیدا کردن وقت، وقتی برای انجام کاری، زمان آزاد کردن، وقت کافی داشتن، فرصت انجام دادن و برنامه‌ریزی برای وقت در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

120
Q

Zuspruch finden

A

عبارت “Zuspruch finden” به زبان آلمانی به معنای “پذیرفته شدن” یا “مورد استقبال قرار گرفتن” است. این عبارت برای توصیف زمانی استفاده می‌شود که یک ایده، پیشنهاد، یا فرد مورد حمایت، تایید یا استقبال دیگران قرار می‌گیرد.

پذیرفته شدن
“Sein Vorschlag fand bei den Kollegen viel Zuspruch.”
پیشنهاد او از سوی همکاران پذیرفته شد.

مورد استقبال قرار گرفتن
“Das neue Produkt fand bei den Kunden großen Zuspruch.”
محصول جدید مورد استقبال زیادی از سوی مشتریان قرار گرفت.

تایید شدن
“Ihre Arbeit fand bei den Vorgesetzten großen Zuspruch.”
کار او از سوی مدیران تایید شد.

حمایت شدن
“Das Projekt fand bei den Investoren viel Zuspruch.”
پروژه از سوی سرمایه‌گذاران حمایت شد.

محبوبیت پیدا کردن
“Die Initiative fand in der Gemeinde großen Zuspruch.”
ابتکار عمل در جامعه محبوبیت زیادی پیدا کرد.

مورد علاقه قرار گرفتن
“Der Vorschlag fand bei den Teilnehmern der Konferenz viel Zuspruch.”
پیشنهاد در کنفرانس مورد علاقه زیادی قرار گرفت.

موفقیت داشتن
“Sein Buch fand bei den Kritikern großen Zuspruch.”
کتاب او نزد منتقدان موفقیت زیادی پیدا کرد.

استقبال گرم داشتن
“Die neuen Maßnahmen fanden bei der Bevölkerung viel Zuspruch.”
اقدامات جدید مورد استقبال گرم مردم قرار گرفت.

تایید عمومی داشتن
“Die Idee fand bei der Belegschaft großen Zuspruch.”
ایده از سوی کارکنان تایید عمومی داشت.

مقبولیت داشتن
“Das Programm fand bei den Schülern viel Zuspruch.”
برنامه نزد دانش‌آموزان مقبولیت زیادی داشت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Zuspruch finden” چگونه برای توصیف پذیرفته شدن، مورد استقبال قرار گرفتن، تایید شدن، حمایت شدن، محبوبیت پیدا کردن، مورد علاقه قرار گرفتن، موفقیت داشتن، استقبال گرم داشتن، تایید عمومی داشتن و مقبولیت داشتن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

121
Q

den Mut finden

A

دل و جرات پیدا کردن

عبارت “den Mut finden” به زبان آلمانی به معنای “شجاعت پیدا کردن” یا “جرئت پیدا کردن” است. این عبارت برای توصیف زمانی استفاده می‌شود که فرد شجاعت یا جرئت لازم برای انجام کاری را در خود پیدا می‌کند.

شجاعت پیدا کردن
“Er musste den Mut finden, um die Wahrheit zu sagen.”
او باید شجاعت پیدا می‌کرد تا حقیقت را بگوید.

جرئت پیدا کردن
“Sie fand den Mut, vor einem großen Publikum zu sprechen.”
او جرئت پیدا کرد تا در برابر یک جمعیت بزرگ صحبت کند.

دل و جرئت پیدا کردن
“Er fand endlich den Mut, seine Meinung zu äußern.”
او بالاخره دل و جرئت پیدا کرد تا نظر خود را بیان کند.

شجاع بودن
“Es dauerte eine Weile, aber sie fand den Mut, um Hilfe zu bitten.”
مدتی طول کشید، اما او شجاعت پیدا کرد تا درخواست کمک کند.

قوت قلب گرفتن
“Er fand den Mut, sich seinen Ängsten zu stellen.”
او قوت قلب گرفت تا با ترس‌هایش روبرو شود.

جسارت داشتن
“Sie fand den Mut, einen neuen Weg im Leben einzuschlagen.”
او جسارت پیدا کرد تا یک مسیر جدید در زندگی انتخاب کند.

قوی بودن
“Er fand den Mut, seine Komfortzone zu verlassen.”
او قوی بود و شجاعت پیدا کرد تا از منطقه راحتی خود خارج شود.

اعتماد به نفس پیدا کردن
“Nach vielen Überlegungen fand sie den Mut, die Herausforderung anzunehmen.”
بعد از تأملات بسیار، او اعتماد به نفس پیدا کرد تا چالش را بپذیرد.

قدرت درونی پیدا کردن
“Er fand den Mut, seinen Traum zu verfolgen.”
او قدرت درونی پیدا کرد تا دنبال رویای خود برود.

انگیزه پیدا کردن
“Sie fand den Mut, ihre eigene Firma zu gründen.”
او انگیزه پیدا کرد تا شرکت خودش را تأسیس کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “den Mut finden” چگونه برای توصیف شجاعت پیدا کردن، جرئت پیدا کردن، دل و جرئت پیدا کردن، شجاع بودن، قوت قلب گرفتن، جسارت داشتن، قوی بودن، اعتماد به نفس پیدا کردن، قدرت درونی پیدا کردن و انگیزه پیدا کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

122
Q

Ich finde, die Regierung muss für die Umwelt mehr tun.

A

به عقیده من دولت باید برای محیط زیست بیشتر عمل کند.

123
Q

die Feier vs. feiern

A

die Feier (اسم)
“die Feier” به معنای “جشن” یا “مراسم” است. این کلمه به یک رویداد یا گردهمایی خاص اشاره دارد که به منظور جشن گرفتن یا بزرگداشت چیزی برگزار می‌شود.

مثال‌ها برای “die Feier”:
جشن تولد:
“Die Feier zu seinem Geburtstag war großartig.”
جشن تولد او فوق‌العاده بود.

مراسم عروسی:
“Die Feier fand in einem schönen Garten statt.”
مراسم عروسی در یک باغ زیبا برگزار شد.

جشن فارغ‌التحصیلی:
“Nach der Zeremonie gab es eine große Feier.”
بعد از مراسم، یک جشن بزرگ برگزار شد.

جشن سال نو:
“Die Feier zum neuen Jahr war sehr fröhlich.”
جشن سال نو بسیار شادی‌بخش بود.

جشن خانوادگی:
“Die Feier mit der Familie war sehr gemütlich.”
جشن با خانواده بسیار گرم و صمیمی بود.

feiern (فعل)
“feiern” به معنای “جشن گرفتن” یا “برگزار کردن” است. این فعل برای توصیف عمل برگزاری یا شرکت در یک جشن یا مراسم استفاده می‌شود.

مثال‌ها برای “feiern”:
جشن گرفتن تولد:
“Wir feiern heute Abend meinen Geburtstag.”
ما امشب تولد من را جشن می‌گیریم.

برگزار کردن عروسی:
“Sie feiern ihre Hochzeit im Juni.”
آنها عروسی‌شان را در ژوئن برگزار می‌کنند.

جشن فارغ‌التحصیلی:
“Wir feiern den Abschluss unserer Studienzeit.”
ما فارغ‌التحصیلی‌مان را جشن می‌گیریم.

جشن گرفتن موفقیت:
“Er feierte seinen Erfolg mit seinen Freunden.”
او موفقیتش را با دوستانش جشن گرفت.

جشن گرفتن تعطیلات:
“Wir feiern Weihnachten jedes Jahr mit der ganzen Familie.”
ما هر سال کریسمس را با تمام خانواده جشن می‌گیریم.

تفاوت‌ها:
die Feier (اسم) به یک رویداد خاص اشاره دارد که برای جشن گرفتن برگزار می‌شود.
feiern (فعل) به عمل جشن گرفتن یا برگزار کردن یک جشن اشاره دارد.

124
Q

etw [an etw akk] anschließen

A

متصل کردن چیزی به چیزی

عبارت “etw [an etw akk] anschließen” به زبان آلمانی به معنای “چیزی را به چیزی متصل کردن” یا “وصل کردن” است. این عبارت برای توصیف عمل اتصال یک چیز به چیز دیگر استفاده می‌شود.

متصل کردن چیزی به چیزی
“Er schloss den Drucker an den Computer an.”
او چاپگر را به کامپیوتر متصل کرد.

وصل کردن
“Sie schloss das Kabel an die Steckdose an.”
او کابل را به پریز برق وصل کرد.

اتصال
“Der Techniker schloss das neue Gerät an die Stromversorgung an.”
تکنسین دستگاه جدید را به منبع برق متصل کرد.

پیوستن
“Die Firma schloss sich an das internationale Netzwerk an.”
شرکت به شبکه بین‌المللی پیوست.

اتصال دستگاه‌ها
“Wir müssen den Fernseher an den Satellitenempfänger anschließen.”
ما باید تلویزیون را به گیرنده ماهواره‌ای وصل کنیم.

الحاق
“Das Dorf schloss sich an die benachbarte Stadt an.”
روستا به شهر همجوار پیوست.

مرتبط کردن
“Er schloss das neue Modul an das bestehende System an.”
او ماژول جدید را به سیستم موجود متصل کرد.

ادغام
“Die Schule schloss sich an ein größeres Bildungsnetzwerk an.”
مدرسه به یک شبکه آموزشی بزرگ‌تر پیوست.

وصل کردن یک وسیله
“Sie schloss ihr Handy an das Ladegerät an.”
او گوشی خود را به شارژر وصل کرد.

اتصال به یک شبکه
“Er schloss seinen Computer an das Internet an.”
او کامپیوتر خود را به اینترنت متصل کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “etw [an etw akk] anschließen” چگونه برای توصیف متصل کردن چیزی به چیزی، وصل کردن، اتصال، پیوستن، اتصال دستگاه‌ها، الحاق، مرتبط کردن، ادغام، وصل کردن یک وسیله و اتصال به یک شبکه در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

125
Q

anschließen

A

ملحق شدن به -متصل کردن

فعل “anschließen” به زبان آلمانی به معنای “متصل کردن” یا “پیوستن” است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلف و به معانی متفاوتی استفاده شود.

متصل کردن
“Er schloss den Drucker an den Computer an.”
او چاپگر را به کامپیوتر متصل کرد.

پیوستن
“Sie schloss sich einer neuen Gruppe an.”
او به یک گروه جدید پیوست.

وصل کردن
“Wir müssen das Kabel an die Steckdose anschließen.”
ما باید کابل را به پریز برق وصل کنیم.

ارتباط برقرار کردن
“Das neue Gebäude wurde an das städtische Stromnetz angeschlossen.”
ساختمان جدید به شبکه برق شهری متصل شد.

ملحق شدن
“Er schloss sich der Diskussion an.”
او به بحث ملحق شد.

به عضویت درآمدن
“Viele Menschen schließen sich dem Verein an.”
بسیاری از افراد به این انجمن می‌پیوندند.

همبسته شدن
“Das Dorf hat sich an die größere Stadt angeschlossen.”
روستا به شهر بزرگ‌تر ملحق شده است.

پیوستن به جریان
“Nach dem Studium schloss er sich einer renommierten Firma an.”
پس از فارغ‌التحصیلی، او به یک شرکت معتبر پیوست.

تکمیل کردن
“Er schloss seine Ausbildung erfolgreich ab und schloss sich dann einer internationalen Organisation an.”
او تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رساند و سپس به یک سازمان بین‌المللی پیوست.

دنبال کردن
“Die Teilnehmer schlossen sich der Führung durch das Museum an.”
شرکت‌کنندگان به راهنمایی در موزه پیوستند.

ملحق شدن به قرارداد
“Die Firma schloss sich dem neuen Handelsabkommen an.”
شرکت به توافقنامه تجاری جدید پیوست.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که فعل “anschließen” چگونه برای توصیف متصل کردن، پیوستن، وصل کردن، ارتباط برقرار کردن، ملحق شدن، به عضویت درآمدن، همبسته شدن، پیوستن به جریان، تکمیل کردن، دنبال کردن و ملحق شدن به قرارداد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

126
Q

erneuen

A

فعل “erneuern” به زبان آلمانی به معنای “تجدید کردن”، “نوسازی کردن” یا “بازسازی کردن” است. این فعل برای توصیف عمل به‌روز کردن، تازه کردن یا جایگزین کردن چیزی با نسخه جدیدتر استفاده می‌شود.

تجدید کردن
“Er hat seinen Pass erneuert.”
او پاسپورت خود را تجدید کرده است.

نوسازی کردن
“Wir müssen das alte Gebäude erneuern.”
ما باید ساختمان قدیمی را نوسازی کنیم.

بازسازی کردن
“Die Stadt hat die Brücke erneuert.”
شهر پل را بازسازی کرده است.

تازه کردن
“Erneuern Sie Ihr Abonnement, um weiterhin Zugang zu haben.”
اشتراک خود را تازه کنید تا همچنان دسترسی داشته باشید.

به‌روز کردن
“Die Software muss regelmäßig erneuert werden.”
نرم‌افزار باید به طور منظم به‌روز شود.

تعویض کردن
“Wir haben die alten Möbel durch neue ersetzt und das Zimmer erneuert.”
ما مبلمان قدیمی را با جدید تعویض کردیم و اتاق را نوسازی کردیم.

احیا کردن
“Das Unternehmen hat seine Marketingstrategie erneuert.”
شرکت استراتژی بازاریابی خود را احیا کرده است.

تعمیر کردن
“Der Motor wurde vollständig erneuert.”
موتور به طور کامل تعمیر شد.

بازیابی کردن
“Sie hat ihre Energie durch Urlaub erneuert.”
او انرژی خود را با تعطیلات بازیابی کرد.

تجدید نظر کردن
“Der Vertrag wurde kürzlich erneuert.”
قرارداد به تازگی تجدید نظر شده است.

جایگزین کردن
“Das Dach des Hauses musste erneuert werden.”
سقف خانه باید جایگزین می‌شد.

بازسازی محیط
“Der Park wurde komplett erneuert und sieht jetzt wunderschön aus.”
پارک به طور کامل بازسازی شده و اکنون بسیار زیبا به نظر می‌رسد.

تازه‌سازی
“Er hat seinen Führerschein erneuert.”
او گواهینامه رانندگی خود را تازه‌سازی کرده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که فعل “erneuern” چگونه برای توصیف تجدید کردن، نوسازی کردن، بازسازی کردن، تازه کردن، به‌روز کردن، تعویض کردن، احیا کردن، تعمیر کردن، بازیابی کردن، تجدید نظر کردن، جایگزین کردن و بازسازی محیط در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

127
Q

erwärmen vs. wärmen

A

فعل‌های “erwärmen” و “wärmen” هر دو به معنای “گرم کردن” هستند، اما تفاوت‌هایی در کاربرد و مفهوم دارند.

erwärmen
فعل “erwärmen” به معنای “گرم کردن” است و بیشتر به فرآیند تدریجی گرم شدن یا گرم کردن چیزی اشاره دارد. این فعل معمولاً برای توصیف افزایش دما به صورت ملایم و کنترل‌شده استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

گرم کردن غذا:
“Er erwärmte die Suppe auf dem Herd.”
او سوپ را روی اجاق گرم کرد.

گرم شدن محیط:
“Die Sonne erwärmt die Erde.”
خورشید زمین را گرم می‌کند.

گرم کردن آب:
“Das Wasser im Boiler wurde langsam erwärmt.”
آب در دیگ به آرامی گرم شد.

افزایش دمای اتاق:
“Er erwärmte das Zimmer mit einem Heizlüfter.”
او اتاق را با یک هیتر گرم کرد.

گرم شدن قلب (به معنای مجازی):
“Ihre freundlichen Worte erwärmten sein Herz.”
کلمات دوستانه‌اش قلب او را گرم کرد.

wärmen
فعل “wärmen” نیز به معنای “گرم کردن” است، اما معمولاً برای توصیف عمل گرم کردن به صورت مستقیم و سریع‌تر استفاده می‌شود. این فعل می‌تواند برای گرم کردن افراد، لباس‌ها یا محیط‌های کوچک‌تر به کار رود.

مثال‌ها:

گرم کردن دست‌ها:
“Er wärmte seine Hände am Feuer.”
او دست‌هایش را کنار آتش گرم کرد.

گرم کردن لباس:
“Die Jacke wärmt gut bei kaltem Wetter.”
این کت در هوای سرد خوب گرم می‌کند.

گرم شدن توسط خورشید:
“Die Sonne wärmt unser Haus im Winter.”
خورشید خانه ما را در زمستان گرم می‌کند.

گرم کردن نوشیدنی:
“Sie wärmte die Milch auf.”
او شیر را گرم کرد.

گرم نگه داشتن:
“Der Schal wärmt meinen Hals.”
شال گردنم را گرم نگه می‌دارد.

تفاوت‌ها:
erwärmen: معمولاً به فرآیند تدریجی و کنترل‌شده گرم کردن اشاره دارد و می‌تواند به صورت مجازی نیز استفاده شود.
wärmen: به عمل مستقیم و سریع‌تر گرم کردن اشاره دارد و بیشتر برای مواردی مانند گرم کردن بدن یا لباس استفاده می‌شود.
این تفاوت‌ها نشان می‌دهند که چگونه “erwärmen” و “wärmen” در زمینه‌های مختلف برای توصیف عمل گرم کردن به کار می‌روند.

128
Q

entlassen

A

اخراج کردن

فعل “entlassen” به زبان آلمانی به معنای “اخراج کردن”، “مرخص کردن” یا “آزاد کردن” است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند کار، بیمارستان و زندان استفاده شود. در اینجا به بررسی معانی مختلف و مثال‌هایی برای هر یک از آن‌ها می‌پردازیم:

اخراج کردن (از کار)
“Der Chef hat ihn wegen Fehlverhaltens entlassen.”
رئیس او را به دلیل رفتار نادرست اخراج کرد.

مرخص کردن (از بیمارستان)
“Der Patient wurde nach einer Woche aus dem Krankenhaus entlassen.”
بیمار پس از یک هفته از بیمارستان مرخص شد.

آزاد کردن (از زندان)
“Der Gefangene wurde nach zehn Jahren aus der Haft entlassen.”
زندانی پس از ده سال از زندان آزاد شد.

رها کردن (از تعهد یا مسئولیت)
“Die Schüler wurden am Ende des Schultages entlassen.”
دانش‌آموزان در پایان روز مدرسه مرخص شدند.

پایان دادن به وظیفه
“Der Soldat wurde nach Beendigung seiner Dienstzeit entlassen.”
سرباز پس از پایان دوره خدمتش مرخص شد.

به پایان رساندن کاری
“Das Projektteam wurde nach erfolgreichem Abschluss des Projekts entlassen.”
تیم پروژه پس از موفقیت در انجام پروژه مرخص شد.

پایان یافتن قرارداد
“Sein Vertrag wurde nicht verlängert, daher wurde er entlassen.”
قرارداد او تمدید نشد، بنابراین او مرخص شد.

مرخص کردن (از جلسه یا ملاقات)
“Die Teilnehmer wurden nach dem Meeting entlassen.”
شرکت‌کنندگان پس از جلسه مرخص شدند.

پایان دادن به اشتغال
“Der Mitarbeiter wurde aufgrund von Kostensenkungen entlassen.”
کارمند به دلیل کاهش هزینه‌ها اخراج شد.

ترک کردن
“Sie wurde aus ihren Pflichten entlassen.”
او از وظایفش مرخص شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که فعل “entlassen” چگونه در زمینه‌های مختلف برای توصیف اخراج کردن، مرخص کردن، آزاد کردن، رها کردن، به پایان رساندن وظیفه، پایان یافتن قرارداد، مرخص کردن از جلسه یا ملاقات و ترک کردن استفاده می‌شود.

129
Q

Gott danken

A

شکر کردن

130
Q

zur Welt bringen

A

به دنیا آوردن-gebären

عبارت “zur Welt bringen” به زبان آلمانی به معنای “به دنیا آوردن” یا “زاییدن” است. این عبارت برای توصیف فرآیند به دنیا آوردن یک کودک توسط مادر استفاده می‌شود.

به دنیا آوردن
“Sie hat einen gesunden Jungen zur Welt gebracht.”
او یک پسر سالم به دنیا آورد.

زاییدن
“Die Königin hat einen Thronfolger zur Welt gebracht.”
ملکه یک وارث به دنیا آورد.

زایمان کردن
“Die Katze hat vier Kätzchen zur Welt gebracht.”
گربه چهار بچه گربه به دنیا آورد.

آوردن به جهان
“Sie hat ihr erstes Kind zur Welt gebracht.”
او اولین فرزندش را به دنیا آورد.

متولد کردن
“Die Frau hat in einem Krankenhaus ihr Baby zur Welt gebracht.”
زن در بیمارستان بچه‌اش را به دنیا آورد.

تولید نسل
“Die Kuh hat ein Kalb zur Welt gebracht.”
گاو یک گوساله به دنیا آورد.

مثال‌های بیشتر برای “zur Welt bringen”:
بچه آوردن:
“Die Ärztin hat viele Babys zur Welt gebracht.”
پزشک بسیاری از نوزادان را به دنیا آورده است.

تولد بچه:
“Sie hat ihr Baby zu Hause zur Welt gebracht.”
او بچه‌اش را در خانه به دنیا آورد.

تولد حیوانات:
“Die Hündin hat sechs Welpen zur Welt gebracht.”
سگ ماده شش توله‌سگ به دنیا آورد.

عبارت “zur Welt bringen” به عنوان یک عبارت معادل “gebären” است و برای توصیف فرآیند تولد و زایمان در زبان آلمانی استفاده می‌شود.

131
Q
A
131
Q

gebären vs. geboren

A

gebären (فعل)
“gebären” به معنای “زاییدن” یا “به دنیا آوردن” است. این فعل برای توصیف عمل به دنیا آوردن کودک توسط مادر استفاده می‌شود.

مثال‌ها برای “gebären”:

زاییدن:
“Sie hat gestern einen gesunden Jungen geboren.”
او دیروز یک پسر سالم به دنیا آورد.

به دنیا آوردن:
“Die Königin hat einen Thronfolger geboren.”
ملکه یک وارث به دنیا آورد.

زایمان کردن:
“Die Katze hat vier Kätzchen geboren.”
گربه چهار بچه گربه به دنیا آورد.

geboren (صفت / حالت مفعولی)
“geboren” به معنای “متولد شده” است و بیشتر به عنوان حالت مفعولی کامل (Partizip II) از فعل “gebären” یا به عنوان یک صفت برای توصیف زمان یا مکان تولد استفاده می‌شود.

مثال‌ها برای “geboren”:

متولد شده:
“Er wurde am 1. Januar 1990 geboren.”
او در اول ژانویه 1990 متولد شد.

زادگاه:
“Ich bin in Berlin geboren.”
من در برلین متولد شدم.

زمان تولد:
“Das Kind wurde gestern Abend geboren.”
کودک دیشب متولد شد.

تفاوت‌ها:
gebären: فعل اصلی به معنای زاییدن یا به دنیا آوردن است و برای توصیف عمل زایمان توسط مادر استفاده می‌شود.
geboren: حالت مفعولی کامل فعل “gebären” است و به معنای متولد شده استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً برای توصیف زمان، مکان یا شرایط تولد به کار می‌رود.
مثال‌های بیشتر:
gebären:

“Die Frau hat Zwillinge geboren.”
آن زن دوقلوها را به دنیا آورد.

“Die Stute hat ein Fohlen geboren.”
مادیان یک کره اسب به دنیا آورد.

geboren:

“Albert Einstein wurde 1879 geboren.”
آلبرت اینشتین در سال 1879 متولد شد.

“Mein Sohn wurde im Krankenhaus geboren.”
پسرم در بیمارستان متولد شد.

با این تفاوت‌ها و مثال‌ها، مشخص می‌شود که “gebären” و “geboren” چگونه در زبان آلمانی برای توصیف فرآیند تولد و وضعیت متولد شدن استفاده می‌شوند.

132
Q

ins Bett bringen

A

عبارت “ins Bett bringen” به زبان آلمانی به معنای “به تخت خواب بردن” است. این عبارت معمولاً برای توصیف عملی استفاده می‌شود که در آن کسی (معمولاً یک کودک) را برای خوابیدن به تخت خواب می‌برند.

به تخت خواب بردن
“Sie bringt jeden Abend ihre Kinder ins Bett.”
او هر شب بچه‌هایش را به تخت خواب می‌برد.

خواباندن
“Der Vater bringt das Baby ins Bett.”
پدر نوزاد را به تخت خواب می‌برد.

آماده کردن برای خواب
“Die Mutter bringt ihre Tochter ins Bett und liest ihr eine Gute-Nacht-Geschichte vor.”
مادر دخترش را به تخت خواب می‌برد و برای او قصه شب می‌خواند.

به خواب بردن
“Die Großmutter bringt die Enkelkinder ins Bett.”
مادربزرگ نوه‌هایش را به تخت خواب می‌برد.

استراحت کردن
“Nachdem sie ins Bett gebracht wurde, schlief das Kind schnell ein.”
پس از اینکه به تخت خواب برده شد، کودک سریع به خواب رفت.

مثال‌های بیشتر برای “ins Bett bringen”:
آماده کردن برای خواب:
“Ich bringe meinen Sohn ins Bett und wünsche ihm eine gute Nacht.”
پسرم را به تخت خواب می‌برم و شب بخیر می‌گویم.

آرامش دادن:
“Sie bringt ihren Mann ins Bett, wenn er sich unwohl fühlt.”
او شوهرش را به تخت خواب می‌برد وقتی که حالش خوب نیست.

بستن چشمان:
“Die Babysitterin bringt die Kinder ins Bett, bevor die Eltern nach Hause kommen.”
پرستار بچه‌ها را به تخت خواب می‌برد قبل از اینکه والدین به خانه برگردند.

عبارت “ins Bett bringen” به عنوان یک عبارت رایج در زبان آلمانی برای توصیف عمل بردن کسی به تخت خواب برای استراحت و خوابیدن استفاده می‌شود.

133
Q

zur Antwort bekommen

A

پاسخ گرفتن

عبارت “zur Antwort bekommen” به زبان آلمانی به معنای “پاسخی دریافت کردن” است. این عبارت برای توصیف عمل دریافت یک پاسخ یا جواب از سوی کسی استفاده می‌شود.

پاسخی دریافت کردن
“Auf meine Frage habe ich keine klare Antwort bekommen.”
برای سوالم پاسخی واضح دریافت نکردم.

جواب گرفتن
“Er hat zur Antwort bekommen, dass die Anfrage noch bearbeitet wird.”
او به عنوان پاسخ دریافت کرد که درخواستش هنوز در حال بررسی است.

پاسخ شنیدن
“Sie hat zur Antwort bekommen, dass es keine freien Plätze mehr gibt.”
او شنید که دیگر هیچ جای خالی وجود ندارد.

اطلاع یافتن
“Wir haben zur Antwort bekommen, dass das Paket unterwegs ist.”
ما مطلع شدیم که بسته در راه است.

دریافت پاسخ
“Er hat zur Antwort bekommen, dass der Termin verschoben wurde.”
او دریافت که قرار ملاقات به تعویق افتاده است.

جواب دریافت کردن
“Sie hat zur Antwort bekommen, dass die Bewerbung erfolgreich war.”
او دریافت که درخواستش موفقیت‌آمیز بوده است.

مثال‌های بیشتر برای “zur Antwort bekommen”:
پاسخ رسمی دریافت کردن:
“Auf seine Beschwerde hat er zur Antwort bekommen, dass man sich darum kümmern wird.”
برای شکایتش پاسخی دریافت کرد که به آن رسیدگی خواهد شد.

پاسخ منفی گرفتن:
“Sie hat zur Antwort bekommen, dass ihre Bewerbung abgelehnt wurde.”
او پاسخی منفی دریافت کرد که درخواستش رد شده است.

پاسخ مثبت دریافت کردن:
“Er hat zur Antwort bekommen, dass sein Vorschlag angenommen wurde.”
او پاسخ مثبتی دریافت کرد که پیشنهادش پذیرفته شده است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که عبارت “zur Antwort bekommen” چگونه برای توصیف عمل دریافت یک پاسخ یا جواب در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

134
Q

der Schwall

A

موج

کلمه “der Schwall” به زبان آلمانی به معنای “موج”، “سیل” یا “هجوم” است. این اسم برای توصیف جریانی ناگهانی و شدید از چیزی استفاده می‌شود، مانند آب، احساسات، کلمات یا صداها.

موج
“Ein Schwall kalten Wassers traf ihn, als er das Fenster öffnete.”
موجی از آب سرد به او برخورد کرد وقتی که پنجره را باز کرد.

سیل
“Der Schwall von Emotionen überwältigte sie.”
سیلی از احساسات او را فرا گرفت.

هجوم
“Ein Schwall von Fragen wurde dem Redner gestellt.”
هجوم سوالات به سخنران مطرح شد.

جریان شدید
“Ein Schwall von Beifall ertönte, als der Künstler die Bühne betrat.”
جریانی شدید از تشویق‌ها به صدا درآمد وقتی که هنرمند به صحنه آمد.

طغیان
“Ein Schwall von Erinnerungen kam über ihn, als er das alte Foto sah.”
طغیانی از خاطرات به او هجوم آورد وقتی که عکس قدیمی را دید.

فوران
“Der Vulkan spuckte einen Schwall von Lava aus.”
آتشفشان فورانی از گدازه را بیرون انداخت.

فوران کلمات
“Er sprach in einem Schwall von Wörtern, die niemand verstehen konnte.”
او در فورانی از کلمات صحبت کرد که هیچ‌کس نمی‌توانست آن‌ها را بفهمد.

جریان ناگهانی
“Ein Schwall von Wind wehte durch die offene Tür.”
جریانی ناگهانی از باد از در باز وزید.

مثال‌های بیشتر برای “der Schwall”:
موج شدید:
“Ein Schwall von Kritik traf die neue Politik.”
موجی شدید از انتقادات به سیاست جدید وارد شد.

هجوم احساسات:
“Ein Schwall von Freude überkam sie, als sie die Nachricht hörte.”
هجوم احساسات شادی او را فرا گرفت وقتی که خبر را شنید.

جریان صدا:
“Ein Schwall von Musik drang aus dem Konzertsaal.”
جریانی از موسیقی از سالن کنسرت به گوش رسید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Schwall” چگونه برای توصیف موج، سیل، هجوم، جریان شدید، طغیان، فوران، فوران کلمات و جریان ناگهانی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

135
Q

Auf seine Frage bekam er einen Schwall von Worten zur Antwort, den er nicht verstand.

A

او در جواب سوالش موجی از لغات را پاسخ گرفت که او آنها را نفهمید.

136
Q

Buh rufen

A

هو کردن

عبارت “Buh rufen” به زبان آلمانی به معنای “هو کردن” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که جمعیتی نارضایتی یا عدم تأیید خود را با صدای بلند “بوه” اعلام می‌کنند.

هو کردن
“Die Zuschauer begannen, Buh zu rufen, als der Schauspieler auf der Bühne erschien.”
تماشاگران شروع به هو کردن کردند وقتی که بازیگر روی صحنه ظاهر شد.

ابراز نارضایتی
“Die Fans riefen Buh, als ihre Mannschaft ein Tor verpasste.”
هواداران با هو کردن نارضایتی خود را ابراز کردند وقتی تیمشان یک گل را از دست داد.

اعتراض کردن
“Die Menge rief Buh, als die Politikerin ihre Rede hielt.”
جمعیت با هو کردن اعتراض خود را نشان داد وقتی که سیاستمدار سخنرانی‌اش را انجام داد.

نارضایتی عمومی
“Das Publikum rief Buh, als das Konzert verspätet begann.”
جمعیت با هو کردن نارضایتی عمومی خود را ابراز کردند وقتی کنسرت دیر شروع شد.

خشم عمومی
“Die Zuschauer riefen Buh, als der Film plötzlich unterbrochen wurde.”
تماشاگران با هو کردن خشم عمومی خود را نشان دادند وقتی فیلم ناگهان قطع شد.

عدم تأیید
“Die Kinder riefen Buh, als der Clown einen langweiligen Trick zeigte.”
کودکان با هو کردن عدم تأیید خود را نشان دادند وقتی که دلقک یک ترفند خسته‌کننده نشان داد.

بیان نارضایتی
“Die Demonstranten riefen Buh, um ihre Ablehnung der neuen Gesetzgebung zu zeigen.”
معترضان با هو کردن نارضایتی خود را از قانون جدید نشان دادند.

مثال‌های بیشتر برای “Buh rufen”:
عدم رضایت:
“Das Publikum rief Buh, als der schlechte Sänger die Bühne betrat.”
جمعیت با هو کردن عدم رضایت خود را نشان دادند وقتی خواننده بد روی صحنه آمد.

اعتراض:
“Die Fans riefen Buh, als der Schiedsrichter eine umstrittene Entscheidung traf.”
هواداران با هو کردن اعتراض کردند وقتی داور تصمیمی بحث‌برانگیز گرفت.

ابراز خشم:
“Die Menge rief Buh, als die Preise für die Tickets erhöht wurden.”
جمعیت با هو کردن خشم خود را نشان دادند وقتی قیمت بلیت‌ها افزایش یافت.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که عبارت “Buh rufen” چگونه برای توصیف هو کردن، ابراز نارضایتی، اعتراض کردن، نارضایتی عمومی، خشم عمومی، عدم تأیید و بیان نارضایتی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

137
Q

Parolen rufen

A

شعار دادن

عبارت “Parolen rufen” به زبان آلمانی به معنای “شعار دادن” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که جمعیتی یا گروهی از افراد به صورت هماهنگ و با صدای بلند شعارهایی را اعلام می‌کنند، معمولاً برای بیان اعتراض، حمایت یا اهداف سیاسی.

شعار دادن
“Die Demonstranten riefen lautstark Parolen gegen die Regierung.”
معترضان با صدای بلند شعارهایی علیه دولت سر دادند.

ابراز عقاید
“Die Menge rief Parolen für den Umweltschutz.”
جمعیت شعارهایی برای حفاظت از محیط زیست سر دادند.

حمایت از یک هدف
“Die Aktivisten riefen Parolen für soziale Gerechtigkeit.”
فعالان برای عدالت اجتماعی شعار دادند.

اعتراض کردن
“Die Arbeiter riefen Parolen gegen die schlechten Arbeitsbedingungen.”
کارگران علیه شرایط بد کاری شعار دادند.

بیان همبستگی
“Die Teilnehmer riefen Parolen der Solidarität.”
شرکت‌کنندگان شعارهایی از همبستگی سر دادند.

جلب توجه
“Die Schüler riefen Parolen, um auf ihre Forderungen aufmerksam zu machen.”
دانش‌آموزان برای جلب توجه به خواسته‌هایشان شعار دادند.

اعلام نارضایتی
“Die Bürger riefen Parolen gegen die neuen Steuergesetze.”
شهروندان علیه قوانین جدید مالیاتی شعار دادند.

مثال‌های بیشتر برای “Parolen rufen”:
تظاهرات سیاسی:
“Die Demonstranten riefen Parolen für Demokratie und Freiheit.”
معترضان برای دموکراسی و آزادی شعار دادند.

حمایت از یک حرکت:
“Die Fans riefen Parolen, um ihre Mannschaft zu unterstützen.”
هواداران برای حمایت از تیمشان شعار دادند.

اعتراض اجتماعی:
“Die Frauen riefen Parolen für Gleichberechtigung.”
زنان برای برابری جنسیتی شعار دادند.

بیان مخالفت:
“Die Bevölkerung rief Parolen gegen die geplanten Bauprojekte.”
مردم علیه پروژه‌های ساختمانی برنامه‌ریزی شده شعار دادند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که عبارت “Parolen rufen” چگونه برای توصیف شعار دادن، ابراز عقاید، حمایت از یک هدف، اعتراض کردن، بیان همبستگی، جلب توجه، و اعلام نارضایتی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

138
Q

sich die Welt anschauen

A

سیاحت کردن

عبارت “sich die Welt anschauen” به زبان آلمانی به معنای “دنیا را دیدن” یا “دنیا را کشف کردن” است. این عبارت معمولاً برای توصیف عمل سفر کردن و مشاهده فرهنگ‌ها، مکان‌ها و تجارب جدید در سراسر جهان استفاده می‌شود.

دنیا را دیدن
“Nach dem Studium möchte sie sich die Welt anschauen.”
بعد از فارغ‌التحصیلی می‌خواهد دنیا را ببیند.

کشف کردن دنیا
“Er plant, ein Jahr frei zu nehmen, um sich die Welt anzuschauen.”
او قصد دارد یک سال مرخصی بگیرد تا دنیا را کشف کند.

سفر کردن
“Viele Menschen träumen davon, sich die Welt anzuschauen.”
بسیاری از مردم رویای دیدن دنیا را دارند.

مشاهده فرهنگ‌های مختلف
“Durch Reisen kann man sich die Welt anschauen und verschiedene Kulturen kennenlernen.”
با سفر کردن می‌توان دنیا را دید و با فرهنگ‌های مختلف آشنا شد.

تجربه مکان‌های جدید
“Ich möchte mir die Welt anschauen und exotische Orte besuchen.”
می‌خواهم دنیا را ببینم و مکان‌های عجیب و غریب را تجربه کنم.

گردشگری
“Sie hat beschlossen, sich die Welt anzuschauen, bevor sie sich niederlässt.”
او تصمیم گرفته است قبل از استقرار، دنیا را ببیند.

زندگی ماجراجویانه
“Sein Traum ist es, sich die Welt anzuschauen und neue Abenteuer zu erleben.”
رویای او این است که دنیا را ببیند و ماجراهای جدیدی را تجربه کند.

آشنایی با جهان
“Indem man sich die Welt anschaut, kann man viel über andere Menschen und Lebensweisen lernen.”
با دیدن دنیا می‌توان درباره دیگر مردم و سبک‌های زندگی زیادی یاد گرفت.

مثال‌های بیشتر برای “sich die Welt anschauen”:
سفر ماجراجویانه:
“Bevor ich eine Familie gründe, möchte ich mir die Welt anschauen.”
قبل از تشکیل خانواده می‌خواهم دنیا را ببینم.

کشف مکان‌های جدید:
“Nach der Pensionierung wollen sie sich die Welt anschauen und neue Länder entdecken.”
بعد از بازنشستگی می‌خواهند دنیا را ببینند و کشورهای جدید را کشف کنند.

تعطیلات طولانی:
“Wir haben beschlossen, uns die Welt anzuschauen und eine Weltreise zu machen.”
ما تصمیم گرفته‌ایم دنیا را ببینیم و یک سفر دور دنیا برویم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که عبارت “sich die Welt anschauen” چگونه برای توصیف دیدن دنیا، کشف کردن دنیا، سفر کردن، مشاهده فرهنگ‌های مختلف، تجربه مکان‌های جدید، گردشگری، زندگی ماجراجویانه و آشنایی با جهان در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

139
Q

das Vergnügen

A

خوشگذراندن- لذت و کیف کردن

کلمه “Vergnügen” به زبان آلمانی به معنای “لذت”، “خوشی” یا “سرگرمی” است. این اسم برای توصیف تجربه‌هایی استفاده می‌شود که موجب شادی، لذت یا رضایت خاطر می‌شوند.

لذت
“Es war ein großes Vergnügen, dich zu treffen.”
دیدن تو یک لذت بزرگ بود.

خوشی
“Sie hatten viel Vergnügen auf der Party.”
آنها در مهمانی بسیار خوش گذراندند.

سرگرمی
“Lesen ist eines meiner größten Vergnügen.”
مطالعه یکی از بزرگترین سرگرمی‌های من است.

خوشگذرانی
“Das Vergnügen, im Park spazieren zu gehen, ist unbezahlbar.”
خوشگذرانی در پارک و قدم زدن بی‌قیمت است.

تفریح
“Der Vergnügungspark bietet viele Möglichkeiten zum Vergnügen.”
شهربازی امکانات زیادی برای تفریح ارائه می‌دهد.

رضایت
“Es war mir ein Vergnügen, Ihnen zu helfen.”
کمک کردن به شما برای من یک رضایت بود.

شادی
“Musik hören ist ein einfaches Vergnügen, das viel Freude bereitet.”
گوش دادن به موسیقی یک لذت ساده است که شادی زیادی به ارمغان می‌آورد.

فعالیت‌های لذت‌بخش
“Für viele Menschen ist Kochen ein großes Vergnügen.”
برای بسیاری از افراد، آشپزی یک لذت بزرگ است.

مثال‌های بیشتر برای “Vergnügen”:
لذت بردن از غذا:
“Das Abendessen war ein wahres Vergnügen.”
شام یک لذت واقعی بود.

فعالیت‌های تفریحی:
“Das Wochenende am See war ein reines Vergnügen.”
آخر هفته کنار دریاچه یک تفریح خالص بود.

خوش بودن:
“Es ist ein Vergnügen, in dieser schönen Stadt zu leben.”
زندگی کردن در این شهر زیبا یک خوشی است.

رضایت از کار:
“Es ist mir ein Vergnügen, mit so talentierten Menschen zu arbeiten.”
کار کردن با افراد با استعداد برای من یک رضایت است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Vergnügen” چگونه برای توصیف لذت، خوشی، سرگرمی، خوشگذرانی، تفریح، رضایت، شادی و فعالیت‌های لذت‌بخش در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

140
Q

das Ansehen

A

کلمه “das Ansehen” به زبان آلمانی به معنای “اعتبار”، “شهرت”، یا “احترام” است. این اسم برای توصیف جایگاه اجتماعی یا ارزشی که فرد، سازمان یا چیزی در دید دیگران دارد، استفاده می‌شود.

اعتبار
“Er genießt hohes Ansehen in der Wissenschaft.”
او از اعتبار بالایی در علم برخوردار است.

شهرت
“Das Unternehmen hat ein gutes Ansehen in der Branche.”
شرکت شهرت خوبی در این صنعت دارد.

احترام
“Die Lehrerin hat sich durch ihre Arbeit viel Ansehen verdient.”
معلم از طریق کارش احترام زیادی به دست آورده است.

جایگاه اجتماعی
“Sein Ansehen in der Gemeinde ist unbestreitbar.”
جایگاه اجتماعی او در جامعه غیرقابل انکار است.

وجهه
“Der Politiker bemüht sich, sein Ansehen zu verbessern.”
سیاستمدار تلاش می‌کند وجهه خود را بهبود بخشد.

مقام
“Die Universität hat ein hohes Ansehen weltweit.”
دانشگاه در سطح جهانی مقام بالایی دارد.

احترام عمومی
“Der Arzt hat viel Ansehen bei seinen Patienten.”
پزشک در میان بیمارانش احترام زیادی دارد.

شهرت خوب
“Ein ehrlicher Geschäftsmann hat oft ein gutes Ansehen.”
یک تاجر صادق اغلب شهرت خوبی دارد.

وجهه مثبت
“Sein professionelles Verhalten hat ihm viel Ansehen eingebracht.”
رفتار حرفه‌ای او وجهه مثبتی برایش به ارمغان آورده است.

اعتبار حرفه‌ای
“Ein guter Ruf und Ansehen sind wichtig für eine erfolgreiche Karriere.”
یک شهرت خوب و اعتبار برای یک حرفه موفق مهم هستند.

مثال‌های بیشتر برای “das Ansehen”:
وجهه دانشگاه:
“Die Hochschule hat ihr Ansehen durch exzellente Forschung gesteigert.”
دانشگاه وجهه خود را از طریق پژوهش عالی افزایش داده است.

اعتبار شرکتی:
“Das Ansehen der Firma hat in den letzten Jahren gelitten.”
اعتبار شرکت در سال‌های اخیر آسیب دیده است.

احترام اجتماعی:
“Er hat sein Ansehen durch ehrenamtliche Arbeit verbessert.”
او با کار داوطلبانه احترام اجتماعی خود را بهبود بخشیده است.

شهرت فردی:
“Sein Ansehen als ehrlicher Mensch ist unbestreitbar.”
شهرت او به عنوان یک فرد صادق غیرقابل انکار است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “das Ansehen” چگونه برای توصیف اعتبار، شهرت، احترام، جایگاه اجتماعی، وجهه، مقام، احترام عمومی، شهرت خوب، وجهه مثبت و اعتبار حرفه‌ای در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

141
Q

sich für etw. aussprechen

A

از چیزی طرفداری کردن

عبارت “sich für etw. aussprechen” به زبان آلمانی به معنای “از چیزی حمایت کردن” یا “طرفداری کردن از چیزی” است. این عبارت برای توصیف عمل بیان حمایت یا تایید یک موضوع، ایده یا پیشنهادی استفاده می‌شود.

حمایت کردن
“Der Bürgermeister hat sich für den Bau eines neuen Parks ausgesprochen.”
شهردار از ساخت یک پارک جدید حمایت کرد.

طرفداری کردن
“Viele Experten haben sich für eine Verlängerung des Lockdowns ausgesprochen.”
بسیاری از کارشناسان از تمدید محدودیت‌ها حمایت کردند.

پشتیبانی کردن
“Die Lehrerin hat sich für kleinere Klassen ausgesprochen.”
معلم از کاهش تعداد دانش‌آموزان در کلاس‌ها پشتیبانی کرد.

تایید کردن
“Er hat sich öffentlich für die Rechte der Minderheiten ausgesprochen.”
او به صورت عمومی از حقوق اقلیت‌ها حمایت کرد.

اعلام حمایت
“Die Gewerkschaft hat sich für höhere Löhne ausgesprochen.”
اتحادیه از افزایش دستمزدها حمایت کرد.

موافقت کردن
“Die Partei hat sich für eine umweltfreundlichere Politik ausgesprochen.”
حزب از سیاست‌های دوستدار محیط زیست حمایت کرد.

پشتیبانی عمومی
“Der Wissenschaftler hat sich für mehr Investitionen in die Forschung ausgesprochen.”
دانشمند از سرمایه‌گذاری بیشتر در تحقیقات حمایت کرد.

ترویج کردن
“Die Organisation hat sich für gesunde Ernährungsgewohnheiten ausgesprochen.”
سازمان از عادات غذایی سالم حمایت کرد.

حمایت از یک ایده
“Er hat sich in der Diskussion für die Meinungsfreiheit ausgesprochen.”
او در بحث از آزادی بیان حمایت کرد.

تایید یک پیشنهاد
“Die Kommission hat sich für die Einführung neuer Regelungen ausgesprochen.”
کمیسیون از معرفی مقررات جدید حمایت کرد.

مثال‌های بیشتر برای “sich für etw. aussprechen”:
حمایت از آموزش بهتر:
“Die Eltern haben sich für eine Verbesserung des Schulsystems ausgesprochen.”
والدین از بهبود سیستم آموزشی حمایت کردند.

طرفداری از حقوق بشر:
“Viele Aktivisten haben sich für die Einhaltung der Menschenrechte ausgesprochen.”
بسیاری از فعالان از رعایت حقوق بشر حمایت کردند.

پشتیبانی از پروژه‌های فرهنگی:
“Die Stadtverwaltung hat sich für die Förderung von Kulturprojekten ausgesprochen.”
شهرداری از ترویج پروژه‌های فرهنگی حمایت کرد.

تایید نیاز به تغییرات:
“Die Experten haben sich für notwendige Veränderungen im Gesundheitssystem ausgesprochen.”
کارشناسان از تغییرات ضروری در سیستم بهداشت حمایت کردند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که عبارت “sich für etw. aussprechen” چگونه برای توصیف حمایت کردن، طرفداری کردن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، اعلام حمایت، موافقت کردن، پشتیبانی عمومی، ترویج کردن، حمایت از یک ایده و تایید یک پیشنهاد در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

142
Q

sich vergnügen

A

این فعل به معنای “لذت بردن” یا “خوش گذراندن” است.

لذت بردن
“Wir haben uns im Urlaub sehr vergnügt.”
ما در تعطیلات خیلی لذت بردیم.

خوش گذراندن
“Die Kinder vergnügen sich im Park.”
بچه‌ها در پارک خوش می‌گذرانند.

سرگرم شدن
“Er vergnügt sich gerne mit Computerspielen.”
او دوست دارد با بازی‌های کامپیوتری سرگرم شود.

تفریح کردن
“Am Wochenende vergnügt sie sich oft mit Freunden.”
او آخر هفته‌ها اغلب با دوستانش تفریح می‌کند.

خوشی کردن
“Die Gäste vergnügten sich auf der Party.”
مهمان‌ها در مهمانی خوشی کردند.

استفاده‌های مختلف از “sich vergnügen”:
لذت بردن از یک فعالیت:
“Sie vergnügt sich beim Tanzen.”
او با رقص لذت می‌برد.

سرگرم شدن با چیزی:
“Die Kinder vergnügen sich mit ihren Spielsachen.”
بچه‌ها با اسباب‌بازی‌هایشان سرگرم می‌شوند.

خوش گذراندن در مکان:
“Wir haben uns im Freizeitpark vergnügt.”
ما در پارک تفریحی خوش گذراندیم.

لذت بردن از همراهی کسی:
“Er vergnügt sich in der Gesellschaft seiner Freunde.”
او در کنار دوستانش لذت می‌برد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که فعل “sich vergnügen” چگونه برای توصیف لذت بردن، خوش گذراندن، سرگرم شدن و تفریح کردن در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

143
Q

hervorragende

A

کلمه “hervorragende” به زبان آلمانی به معنای “فوق‌العاده” یا “برجسته” است. این صفت برای توصیف کیفیت بسیار بالا یا عملکرد برتر چیزی یا کسی استفاده می‌شود.

  1. فوق‌العاده:
    “Er hat eine hervorragende Leistung im Examen gezeigt.”
    او عملکرد فوق‌العاده‌ای در امتحان نشان داد.
  2. برجسته:
    “Sie ist eine hervorragende Wissenschaftlerin.”
    او یک دانشمند برجسته است.
  3. عالی:
    “Das Restaurant bietet hervorragende Speisen.”
    این رستوران غذاهای عالی ارائه می‌دهد.
  4. ممتاز:
    “Der Schüler hat hervorragende Noten in allen Fächern.”
    این دانش‌آموز در همه دروس نمرات ممتاز دارد.
  5. بی‌نظیر:
    “Die Aussicht vom Gipfel des Berges ist hervorragend.”
    منظره از قله کوه بی‌نظیر است.
  • “Er hat hervorragende Fähigkeiten im Programmieren.”
    او مهارت‌های فوق‌العاده‌ای در برنامه‌نویسی دارد.
  • “Das Konzert war einfach hervorragend.”
    کنسرت واقعاً فوق‌العاده بود.
  • “Ihre hervorragende Arbeit wurde von allen Kollegen gelobt.”
    کار فوق‌العاده‌اش توسط همه همکاران تحسین شد.
  • “Die hervorragende Qualität dieses Produkts rechtfertigt den hohen Preis.”
    کیفیت برجسته این محصول قیمت بالای آن را توجیه می‌کند.

با استفاده از “hervorragende” می‌توان به توصیف چیزهایی پرداخت که از نظر کیفیت یا عملکرد به طور قابل ملاحظه‌ای برتر و چشمگیر هستند.

144
Q

hervorragende

A

کلمه “hervorragende” به زبان آلمانی به معنای “فوق‌العاده” یا “برجسته” است. این صفت برای توصیف کیفیت بسیار بالا یا عملکرد برتر چیزی یا کسی استفاده می‌شود.

  1. فوق‌العاده:
    “Er hat eine hervorragende Leistung im Examen gezeigt.”
    او عملکرد فوق‌العاده‌ای در امتحان نشان داد.
  2. برجسته:
    “Sie ist eine hervorragende Wissenschaftlerin.”
    او یک دانشمند برجسته است.
  3. عالی:
    “Das Restaurant bietet hervorragende Speisen.”
    این رستوران غذاهای عالی ارائه می‌دهد.
  4. ممتاز:
    “Der Schüler hat hervorragende Noten in allen Fächern.”
    این دانش‌آموز در همه دروس نمرات ممتاز دارد.
  5. بی‌نظیر:
    “Die Aussicht vom Gipfel des Berges ist hervorragend.”
    منظره از قله کوه بی‌نظیر است.
  • “Er hat hervorragende Fähigkeiten im Programmieren.”
    او مهارت‌های فوق‌العاده‌ای در برنامه‌نویسی دارد.
  • “Das Konzert war einfach hervorragend.”
    کنسرت واقعاً فوق‌العاده بود.
  • “Ihre hervorragende Arbeit wurde von allen Kollegen gelobt.”
    کار فوق‌العاده‌اش توسط همه همکاران تحسین شد.
  • “Die hervorragende Qualität dieses Produkts rechtfertigt den hohen Preis.”
    کیفیت برجسته این محصول قیمت بالای آن را توجیه می‌کند.

با استفاده از “hervorragende” می‌توان به توصیف چیزهایی پرداخت که از نظر کیفیت یا عملکرد به طور قابل ملاحظه‌ای برتر و چشمگیر هستند.

145
Q

aushelfen

A

aushelfen

“aushelfen” به معنای “موقتی کمک کردن” یا “جای کسی را پر کردن” است و بیشتر در شرایطی استفاده می‌شود که کمک موقتی و معمولاً در موقعیت‌های اضطراری یا نیاز فوری انجام می‌شود.

مثال‌ها برای “aushelfen”:

1.	کمک موقتی: “Er half in der Not aus, als der Kellner krank wurde.” او در شرایط اضطراری کمک کرد وقتی که گارسون بیمار شد.
2.	جای کسی را پر کردن: “Sie half in der Bibliothek aus, weil eine Mitarbeiterin im Urlaub war.” او در کتابخانه کمک کرد چون یکی از کارکنان در مرخصی بود.
3.	کمک اضطراری: “Die Nachbarn halfen uns aus, als unser Auto kaputtging.” همسایه‌ها به ما کمک کردند وقتی ماشین‌مان خراب شد.
4.	کمک در مواقع نیاز: “Er half in der Firma aus, als mehrere Kollegen krank waren.” او در شرکت کمک کرد وقتی چندین همکار بیمار بودند.

تفاوت‌ها:

•	helfen: به طور کلی برای هر نوع کمک و یاری رساندن استفاده می‌شود.
•	aushelfen: برای کمک موقتی، اضطراری و در مواقع نیاز فوری استفاده می‌شود.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه “helfen” و “aushelfen” در زبان آلمانی برای توصیف کمک کردن به کار می‌روند، اما در موقعیت‌ها و شرایط مختلف استفاده می‌شوند.

146
Q

die Insolvenz

A

معانی و استفاده‌ها

•	Insolvenz به معنای “ورشکستگی” است و به وضعیت مالی اشاره دارد که در آن یک شرکت یا فرد قادر به پرداخت بدهی‌های خود نیست. این واژه به صورت اسم استفاده می‌شود و معمولاً در زمینه‌های حقوقی و اقتصادی به کار می‌رود.

مثال‌ها

★★★
Die Firma hat Insolvenz angemeldet.
شرکت اعلام ورشکستگی کرده است.

★★★
Nach der Insolvenz wurden viele Mitarbeiter entlassen.
پس از ورشکستگی، بسیاری از کارکنان اخراج شدند.

★★★
Die Insolvenz des Unternehmens hat die Wirtschaft stark beeinflusst.
ورشکستگی شرکت به شدت بر اقتصاد تأثیر گذاشت.

★★★
Er musste wegen der hohen Schulden Insolvenz anmelden.
او به دلیل بدهی‌های زیاد مجبور شد ورشکستگی اعلام کند.

استفاده‌های رایج

•	Insolvenz anmelden: اعلام ورشکستگی
•	Die Firma hat Insolvenz angemeldet. (شرکت اعلام ورشکستگی کرده است.)
•	Insolvenzverfahren: فرایند  ورشکستگی
•	Das Insolvenzverfahren wurde eingeleitet, um die Schulden zu klären. (فرایند ورشکستگی برای تعیین بدهی‌ها آغاز شد.)
•	Insolvenzmasse: اموال و دارایی‌های ورشکسته برای پرداخت بدهی‌ها
•	Die Insolvenzmasse wird verwendet, um die Gläubiger zu bezahlen. (از اموال ورشکسته برای پرداخت طلبکاران استفاده خواهد شد.)

تفاوت‌های مفهومی

•	Insolvenz: ورشکستگی، وضعیت مالی که در آن شخص یا شرکت قادر به پرداخت بدهی‌ها نیست.
•	مثال: Die Firma hat Insolvenz angemeldet. (شرکت اعلام ورشکستگی کرده است.)
•	Pleite: اصطلاح غیر رسمی برای ورشکستگی، معمولاً در مکالمات روزمره استفاده می‌شود.
•	مثال: Die Firma ist pleite gegangen. (شرکت ورشکست شد.)

مقایسه

•	Insolvenz: رسمی و حقوقی، وضعیت مالی که در آن شخص یا شرکت قادر به پرداخت بدهی‌های خود نیست.
•	Nach der Insolvenz wurden viele Mitarbeiter entlassen. (پس از ورشکستگی، بسیاری از کارکنان اخراج شدند.)
•	Pleite: غیررسمی و در مکالمات روزمره به کار می‌رود.
•	Die Firma ist pleite gegangen. (شرکت ورشکست شد.)

جمع‌بندی

Insolvenz به معنای ورشکستگی است و بیشتر در زمینه‌های حقوقی و رسمی به کار می‌رود. در مکالمات روزمره، واژه Pleite بیشتر به معنای ورشکستگی استفاده می‌شود.