15 Flashcards

1
Q

die Entdeckung

A

die Entdeckung به معنای “کشف” یا “یافتن” است و به عنوان یک اسم (Nomen) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان عمل پیدا کردن چیزی که قبلاً ناشناخته یا پنهان بوده، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان عمل کشف:

★★★
Die Entdeckung Amerikas durch Christoph Kolumbus war ein historisches Ereignis.
کشف آمریکا توسط کریستف کلمب یک رویداد تاریخی بود.

★★★
Die Entdeckung eines neuen Planeten hat die Wissenschaftler begeistert.
کشف یک سیاره جدید دانشمندان را هیجان‌زده کرده است.

★★★
Durch die Entdeckung von Penicillin wurde die Medizin revolutioniert.
با کشف پنی‌سیلین، پزشکی دچار انقلاب شد.

★★★
Die Entdeckung der Schwerkraft wird Isaac Newton zugeschrieben.
کشف جاذبه به ایزاک نیوتن نسبت داده می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان یافتن چیزی که قبلاً ناشناخته یا پنهان بوده:

★★★
Die Entdeckung eines verborgenen Schatzes machte ihn reich.
کشف یک گنج پنهان او را ثروتمند کرد.

★★★
Ihre Entdeckung des Fehlers half, das Problem zu lösen.
کشف خطا توسط او به حل مشکل کمک کرد.

★★★
Die Entdeckung neuer Beweise änderte den Verlauf des Prozesses.
کشف مدارک جدید مسیر پرونده را تغییر داد.

★★★
Die Entdeckung von Öl in dieser Region führte zu einem wirtschaftlichen Aufschwung.
کشف نفت در این منطقه به رونق اقتصادی منجر شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Entdeckung: به عنوان اسم برای بیان عمل کشف

Die Entdeckung Amerikas durch Christoph Kolumbus war ein historisches Ereignis.
کشف آمریکا توسط کریستف کلمب یک رویداد تاریخی بود.

🍎 die Entdeckung: برای بیان یافتن چیزی که قبلاً ناشناخته یا پنهان بوده

Die Entdeckung eines verborgenen Schatzes machte ihn reich.
کشف یک گنج پنهان او را ثروتمند کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

das Entwicklungsland

A

das Entwicklungsland به معنای “کشور در حال توسعه” است و به عنوان یک اسم (Nomen) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای اشاره به کشورهایی به کار می‌رود که هنوز در مسیر توسعه اقتصادی و اجتماعی هستند و معمولاً درآمد سرانه پایین‌تری نسبت به کشورهای توسعه‌یافته دارند.

🥬 ۱. برای اشاره به کشورهای در حال توسعه:

★★★
Viele Entwicklungsländer kämpfen mit Armut und mangelnder Bildung.
بسیاری از کشورهای در حال توسعه با فقر و کمبود آموزش دست و پنجه نرم می‌کنند.

★★★
Die Wirtschaft von Entwicklungslandern wächst oft schneller als die von Industrieländern.
اقتصاد کشورهای در حال توسعه اغلب سریع‌تر از اقتصاد کشورهای صنعتی رشد می‌کند.

★★★
Entwicklungslandern benötigen Unterstützung bei der Infrastrukturentwicklung.
کشورهای در حال توسعه نیاز به حمایت در توسعه زیرساخت‌ها دارند.

★★★
Viele Hilfsorganisationen arbeiten in Entwicklungslandern, um die Lebensbedingungen zu verbessern.
بسیاری از سازمان‌های خیریه در کشورهای در حال توسعه فعالیت می‌کنند تا شرایط زندگی را بهبود بخشند.

🥬 ۲. برای بحث در مورد چالش‌ها و فرصت‌ها:

★★★
Bildung ist der Schlüssel zur Entwicklung in jedem Entwicklungsland.
آموزش کلید توسعه در هر کشور در حال توسعه است.

★★★
Entwicklungslandern stehen vor großen Herausforderungen wie Umweltverschmutzung und Klimawandel.
کشورهای در حال توسعه با چالش‌های بزرگی مانند آلودگی محیط زیست و تغییرات آب و هوایی مواجه هستند.

★★★
Die Förderung von nachhaltiger Landwirtschaft kann Entwicklungslandern helfen, ihre Ernährungssicherheit zu erhöhen.
ترویج کشاورزی پایدار می‌تواند به کشورهای در حال توسعه کمک کند تا امنیت غذایی خود را افزایش دهند.

★★★
Investitionen in erneuerbare Energien können Entwicklungslandern langfristig helfen.
سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر می‌تواند به کشورهای در حال توسعه در بلندمدت کمک کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Entwicklungsland: به عنوان اسم برای اشاره به کشورهای در حال توسعه

Viele Entwicklungsländer kämpfen mit Armut und mangelnder Bildung.
بسیاری از کشورهای در حال توسعه با فقر و کمبود آموزش دست و پنجه نرم می‌کنند.

🍎 das Entwicklungsland: برای بحث در مورد چالش‌ها و فرصت‌ها

Bildung ist der Schlüssel zur Entwicklung in jedem Entwicklungsland.
آموزش کلید توسعه در هر کشور در حال توسعه است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

das Gremium

A

das Gremium
به معنای “هیئت” یا “کمیته” است و به عنوان یک اسم
(Nomen) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای اشاره به گروهی از افراد که
برای انجام یک وظیفه خاص یا اتخاذ تصمیمات مهم گرد هم می‌آیند، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای اشاره به گروه‌های تصمیم‌گیرنده یا مشورتی:

★★★
Das Gremium hat beschlossen, die Sitzung zu verschieben.
هیئت تصمیم گرفت جلسه را به تعویق بیندازد.

★★★
In unserem Unternehmen gibt es ein Gremium, das sich mit Umweltfragen beschäftigt.
در شرکت ما یک کمیته وجود دارد که به مسائل زیست‌محیطی می‌پردازد.

★★★
Das Gremium besteht aus Experten verschiedener Fachgebiete.
هیئت از کارشناسان رشته‌های مختلف تشکیل شده است.

★★★
Das Gremium wird regelmäßig über die Fortschritte des Projekts informiert.
هیئت به طور منظم در مورد پیشرفت‌های پروژه مطلع می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان وظایف و مسئولیت‌های یک هیئت:

★★★
Das Gremium ist für die Überwachung der Finanzen verantwortlich.
هیئت مسئول نظارت بر امور مالی است.

★★★
Das Gremium hat die Aufgabe, Empfehlungen für die Geschäftsführung zu erarbeiten.
وظیفه هیئت ارائه توصیه‌هایی به مدیریت است.

★★★
Das Gremium trifft sich einmal im Monat, um wichtige Entscheidungen zu treffen.
هیئت هر ماه یک بار برای اتخاذ تصمیمات مهم ملاقات می‌کند.

★★★
Das Gremium bewertet die Bewerbungen und wählt die besten Kandidaten aus.
هیئت درخواست‌ها را بررسی کرده و بهترین نامزدها را انتخاب می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Gremium: به عنوان اسم برای اشاره به گروه‌های تصمیم‌گیرنده یا مشورتی

Das Gremium hat beschlossen, die Sitzung zu verschieben.
هیئت تصمیم گرفت جلسه را به تعویق بیندازد.

🍎 das Gremium: برای بیان وظایف و مسئولیت‌های یک هیئت

Das Gremium ist für die Überwachung der Finanzen verantwortlich.
هیئت مسئول نظارت بر امور مالی است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

das Industrieland

A

das Industrieland به معنای “کشور صنعتی” است و به عنوان یک اسم (Nomen) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای اشاره به کشورهایی به کار می‌رود که دارای اقتصاد پیشرفته، زیرساخت‌های توسعه‌یافته و سطح بالایی از صنعتی‌سازی هستند.

🥬 ۱. برای اشاره به کشورهای توسعه‌یافته و صنعتی:

★★★
Deutschland ist ein bedeutendes Industrieland in Europa.
آلمان یک کشور صنعتی مهم در اروپا است.

★★★
Industrieländer haben in der Regel einen höheren Lebensstandard.
کشورهای صنعتی معمولاً استاندارد زندگی بالاتری دارند.

★★★
Japan und die USA sind führende Industrieländer in der Weltwirtschaft.
ژاپن و آمریکا از کشورهای صنعتی پیشرو در اقتصاد جهان هستند.

★★★
Industrieländer spielen eine wichtige Rolle in der globalen Technologieentwicklung.
کشورهای صنعتی نقش مهمی در توسعه فناوری جهانی دارند.

🥬 ۲. برای بحث در مورد ویژگی‌ها و چالش‌های کشورهای صنعتی:

★★★
Industrieländer haben oft einen hohen Energieverbrauch.
کشورهای صنعتی معمولاً مصرف انرژی بالایی دارند.

★★★
Die Umweltschutzmaßnahmen in Industrieländern sind oft strenger.
اقدامات حفاظت از محیط زیست در کشورهای صنعتی اغلب سخت‌گیرانه‌تر هستند.

★★★
Industrieländer müssen sich mit den Auswirkungen der Globalisierung auseinandersetzen.
کشورهای صنعتی باید با تأثیرات جهانی شدن مقابله کنند.

★★★
Der demografische Wandel stellt viele Industrieländer vor Herausforderungen.
تغییرات جمعیتی برای بسیاری از کشورهای صنعتی چالش‌هایی ایجاد می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Industrieland: به عنوان اسم برای اشاره به کشورهای توسعه‌یافته و صنعتی

Deutschland ist ein bedeutendes Industrieland in Europa.
آلمان یک کشور صنعتی مهم در اروپا است.

🍎 das Industrieland: برای بحث در مورد ویژگی‌ها و چالش‌های کشورهای صنعتی

Industrieländer haben oft einen hohen Energieverbrauch.
کشورهای صنعتی معمولاً مصرف انرژی بالایی دارند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

die Erweiterung

A

die Erweiterung
به معنای “گسترش” یا “توسعه” است و به عنوان یک اسم
(Nomen) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای اشاره به فرآیند یا نتیجه افزایش اندازه، دامنه، یا ظرفیت یک چیز به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای اشاره به گسترش یا توسعه فیزیکی:

★★★
Die Erweiterung des Flughafens wird zwei Jahre dauern.
گسترش فرودگاه دو سال طول خواهد کشید.

★★★
Wir planen die Erweiterung unseres Hauses.
ما قصد داریم خانه خود را گسترش دهیم.

★★★
Die Firma investiert in die Erweiterung ihrer Produktionsanlagen.
شرکت در حال سرمایه‌گذاری برای گسترش تأسیسات تولیدی خود است.

★★★
Die Erweiterung der Straße wird den Verkehr verbessern.
گسترش جاده باعث بهبود ترافیک خواهد شد.

🥬 ۲. برای اشاره به گسترش یا توسعه مفهومی:

★★★
Die Erweiterung des Wissens ist ein kontinuierlicher Prozess.
گسترش دانش یک فرآیند پیوسته است.

★★★
Die Software hat eine neue Erweiterung erhalten.
این نرم‌افزار یک افزونه جدید دریافت کرده است.

★★★
Die Erweiterung des Angebots hat zu mehr Kunden geführt.
گسترش پیشنهادات به افزایش مشتریان منجر شده است.

★★★
Die Schule plant die Erweiterung ihrer Bildungsprogramme.
مدرسه قصد دارد برنامه‌های آموزشی خود را گسترش دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Erweiterung: به عنوان اسم برای اشاره به گسترش یا توسعه فیزیکی

Die Erweiterung des Flughafens wird zwei Jahre dauern.
گسترش فرودگاه دو سال طول خواهد کشید.

🍎 die Erweiterung: برای اشاره به گسترش یا توسعه مفهومی

Die Erweiterung des Wissens ist ein kontinuierlicher Prozess.
گسترش دانش یک فرآیند پیوسته است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

die Komponente

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

nachhaltig

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

der Nachfolgler

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

der Posten

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

die Rahmenbedingung

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

seitens

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

die Stellungnahme

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

die Vereinbarung

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

die Subvention

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

die Tendenz

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

zurücktreten

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

vereinigen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

der Konflikt

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

vorgeben

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

die Zone

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

zurückgreifen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

dienen vs bedienen

A

🍎🍎🍎 1. dienen (خدمت کردن، مفید بودن)
صرف فعل “dienen”

ماضی نقلی (Perfekt): hat gedient
گذشته ساده (Präteritum): diente

بیشتر به معنای خدمت کردن به عنوان یک هدف یا در جهت یک هدف خاص است.
این فعل می‌تواند به معنای خدمت کردن به کسی یا چیزی و یا انجام کاری به عنوان بخشی از یک وظیفه باشد.
معمولاً به معنای کمک کردن یا مفید بودن برای کسی یا چیزی است.

★★★
Er hat dem Land viele Jahre gedient.
او سال‌های زیادی به کشور خدمت کرده است.

★★★
Dieses Gerät dient zur Messung der Temperatur.
این دستگاه برای اندازه‌گیری دما مفید است.

★★★
Der Hund dient als Blindenführhund.
این سگ به عنوان سگ راهنمای نابینایان خدمت می‌کند.

★★★
Diese Regel dient dem Schutz der Arbeitnehmer.
این قانون به محافظت از کارکنان خدمت می‌کند.

🍎🍎🍎 2. bedienen (سرویس دادن، کار کردن با دستگاه)
صرف فعل “bedienen”

ماضی نقلی (Perfekt): hat bedient
گذشته ساده (Präteritum): bediente

به معنای سرویس دادن به افراد یا کار کردن با دستگاه‌ها و ماشین‌آلات است.
این فعل بیشتر در زمینه‌های خدماتی استفاده می‌شود، مانند خدمت کردن به مشتریان در رستوران یا کار کردن با دستگاه‌ها.

★★★
Der Kellner bedient die Gäste im Restaurant.
گارسون به مهمانان در رستوران سرویس می‌دهد.

★★★
Kannst du diese Maschine bedienen?
آیا می‌توانی با این دستگاه کار کنی؟

★★★
Das Personal bedient die Kunden immer freundlich.
پرسنل همیشه با مهربانی به مشتریان سرویس می‌دهند.

★★★
Er hat gelernt, wie man das neue Computersystem bedient.
او یاد گرفته است که چگونه با سیستم کامپیوتری جدید کار کند.

تفاوت‌ها
🍒 dienen به معنای خدمت کردن یا مفید بودن است و برای توصیف خدمت یا کمک به کسی یا چیزی استفاده می‌شود. همچنین می‌تواند به معنای داشتن یک هدف یا عملکرد خاص باشد.

مثال: Er hat dem Land viele Jahre gedient. (او سال‌های زیادی به کشور خدمت کرده است.)
مثال: Dieses Gerät dient zur Messung der Temperatur. (این دستگاه برای اندازه‌گیری دما مفید است.)

🍒 bedienen به معنای سرویس دادن یا خدمت کردن است و بیشتر در زمینه‌های خدماتی و کار با دستگاه‌ها استفاده می‌شود. این فعل می‌تواند به معنای خدمت کردن به مشتریان یا کار کردن با دستگاه‌ها و ماشین‌آلات باشد.

مثال: Der Kellner bedient die Gäste im Restaurant. (گارسون به مهمانان در رستوران سرویس می‌دهد.)
مثال: Kannst du diese Maschine bedienen? (آیا می‌توانی با این دستگاه کار کنی؟)

🍋مقایسه
dienen: خدمت کردن، مفید بودن، داشتن یک هدف خاص.

Er hat dem Land viele Jahre gedient. (او سال‌های زیادی به کشور خدمت کرده است.)
Der Hund dient als Blindenführhund. (این سگ به عنوان سگ راهنمای نابینایان خدمت می‌کند.)

bedienen: سرویس دادن، کار کردن با دستگاه‌ها، خدمت کردن به مشتریان.

Der Kellner bedient die Gäste im Restaurant. (گارسون به مهمانان در رستوران سرویس می‌دهد.)
Kannst du diese Maschine bedienen? (آیا می‌توانی با این دستگاه کار کنی؟)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

besetzen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

verstärken

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

der Einsatz

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

der Widerstand

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

abziehen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

die Anordnung

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

die Bundeswehr

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

der Befehl

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

befreien

A

befreien (آزاد کردن)
صرف فعل “befreien”

ماضی نقلی (Perfekt): hat befreit
گذشته ساده (Präteritum): befreite

به معنای آزاد کردن یا رها کردن کسی یا چیزی از یک وضعیت ناپسند یا محدود کننده است. این فعل معمولاً برای توصیف آزاد کردن از زندان، درد، یا هر نوع محدودیتی استفاده می‌شود.

★★★
Die Soldaten haben die Geiseln befreit.
سربازان گروگان‌ها را آزاد کردند.

★★★
Er wurde von seinen Sorgen befreit.
او از نگرانی‌هایش آزاد شد.

★★★
Sie hat das Tier aus der Falle befreit.
او حیوان را از تله آزاد کرد.

★★★
Die Stadt wurde von den Besatzungstruppen befreit.
شهر از نیروهای اشغالگر آزاد شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

der Betracht

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

eingreifen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

der Offizier

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

das Gewehr

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

die Truppe

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

der Übergang

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

vernichten

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

die Aktie

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

die Aktiengesellschaft

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

der Gesellschafter

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

erzeugen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

der Anteil

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

der Konzern

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

der Handel

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

der Fortschritt

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

die Investition

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

ökonomisch

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

vorsehen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

der Standort vs. der Ort vs. der Vorort

A

🍎🍎🍎 1. der Standort (موقعیت، مکان)

Standort به معنای مکان یا موقعیت است و به نقطه یا محل مشخصی اشاره دارد که معمولاً با فعالیت‌های خاصی مرتبط است، مانند موقعیت یک شرکت، کارخانه، یا حتی یک دستگاه.

★★★
Der Standort der Firma ist in Berlin.
موقعیت شرکت در برلین است.

★★★
Dieser Standort eignet sich gut für das neue Einkaufszentrum.
این مکان برای مرکز خرید جدید مناسب است.

★★★
Der Standort des neuen Flughafens wurde nach langen Diskussionen entschieden.
موقعیت فرودگاه جدید پس از بحث‌های طولانی مشخص شد.

★★★
Die Firma hat mehrere Standorte in Deutschland.
این شرکت چندین موقعیت در آلمان دارد.

🍎🍎🍎 2. der Ort (مکان، محل)

به معنای مکان یا محل است و به هر نقطه جغرافیایی یا محلی اشاره دارد که مردم می‌توانند به آن مراجعه کنند. این واژه عمومی‌تر است و می‌تواند به شهر، روستا، نقطه خاصی در یک شهر، یا حتی یک مکان خاص در طبیعت اشاره داشته باشد.

★★★
Das ist der Ort, an dem wir uns getroffen haben.
این همان مکانی است که ما در آن ملاقات کردیم.

★★★
Sie wohnt in einem kleinen Ort in den Alpen.
او در یک روستای کوچک در آلپ زندگی می‌کند.

★★★
Der Ort des Unfalls war schwer zugänglich.
محل حادثه دسترسی سختی داشت.

★★★
Es gibt viele schöne Orte in dieser Stadt.
در این شهر مکان‌های زیبای زیادی وجود دارد.

🍎🍎🍎 3. der Vorort (حومه، حومه شهر)
معانی و استفاده‌ها

Vorort به معنای حومه یا حومه شهر است و به مناطقی اشاره دارد که در اطراف و نزدیک به شهرهای بزرگ قرار دارند. این مناطق معمولاً مسکونی هستند و مردم از آن‌ها برای زندگی و رفت و آمد به شهر اصلی استفاده می‌کنند.

★★★
Er wohnt in einem Vorort von Hamburg.
او در یکی از حومه‌های هامبورگ زندگی می‌کند.

★★★
Die Vororte sind oft ruhiger als das Stadtzentrum.
حومه‌ها معمولاً آرام‌تر از مرکز شهر هستند.

★★★
Viele Menschen ziehen in die Vororte, um dem Lärm der Stadt zu entkommen.
بسیاری از مردم به حومه‌ها نقل مکان می‌کنند تا از سر و صدای شهر دور شوند.

★★★
Der Vorort hat gute Verkehrsverbindungen zum Stadtzentrum.
این حومه ارتباطات حمل و نقل خوبی به مرکز شهر دارد.

تفاوت‌ها

🍒 Standort به معنای موقعیت یا مکان خاصی است که معمولاً با فعالیت‌های تجاری یا عملیاتی مرتبط است.

مثال: Der Standort der Firma ist in Berlin. (موقعیت شرکت در برلین است.)
مثال: Dieser Standort eignet sich gut für das neue Einkaufszentrum. (این مکان برای مرکز خرید جدید مناسب است.)

🍒 Ort به معنای مکان یا محل است و می‌تواند به هر نقطه جغرافیایی یا محلی اشاره داشته باشد.

مثال: Das ist der Ort, an dem wir uns getroffen haben. (این همان مکانی است که ما در آن ملاقات کردیم.)
مثال: Sie wohnt in einem kleinen Ort in den Alpen. (او در یک روستای کوچک در آلپ زندگی می‌کند.)

🍒 Vorort به معنای حومه یا حومه شهر است و به مناطق مسکونی اطراف شهرهای بزرگ اشاره دارد.

مثال: Er wohnt in einem Vorort von Hamburg. (او در یکی از حومه‌های هامبورگ زندگی می‌کند.)
مثال: Die Vororte sind oft ruhiger als das Stadtzentrum. (حومه‌ها معمولاً آرام‌تر از مرکز شهر هستند.)

🍋 مقایسه
Standort: موقعیت خاص، معمولاً تجاری یا عملیاتی.
Der Standort der Firma ist in Berlin. (موقعیت شرکت در برلین است.)

Ort: مکان یا محل عمومی.
Das ist der Ort, an dem wir uns getroffen haben. (این همان مکانی است که ما در آن ملاقات کردیم.)

Vorort: حومه شهر، مناطق مسکونی اطراف شهرهای بزرگ.
Er wohnt in einem Vorort von Hamburg. (او در یکی از حومه‌های هامبورگ زندگی می‌کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

der Aktionär

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

der/die Vorsitzende

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

das Wachstum

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Anleihe

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

der Aufsichtsrat

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

das Defizit

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

ausdehnen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Fusion

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

der Bilanz

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

erschöpfen

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

der Fonds

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

das Geshäftsjahr

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

der Geläubiger

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

die Konjuktur

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

die Herstellung

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
57
Q

der Konsument

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
58
Q

die Kooperation

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

die Rezession

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

der Rückgang

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

das Plus

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
60
Q

der Rohstoff

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
61
Q

der Schuldner

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
62
Q

der Sektor

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
62
Q

strukturell

A
62
Q

die Übernahme

A
63
Q

der Verbraucher vs.
der Konsument

A

🍎🍎🍎 der Verbraucher (مصرف‌کننده)

به معنای مصرف‌کننده است و به افرادی اشاره دارد که کالاها و خدمات را برای استفاده شخصی خود خریداری می‌کنند. این واژه بیشتر در زمینه‌های قانونی، اقتصادی و حقوق مصرف‌کننده استفاده می‌شود.

★★★
Die Rechte der Verbraucher werden durch das neue Gesetz gestärkt.
حقوق مصرف‌کنندگان توسط قانون جدید تقویت می‌شود.

★★★
Verbraucher sollten sich über die Qualität der Produkte informieren.
مصرف‌کنندگان باید در مورد کیفیت محصولات اطلاعات کسب کنند.

★★★
Der Verbraucherpreisindex misst die Preisentwicklung für Konsumgüter.
شاخص قیمت مصرف‌کننده تغییرات قیمت کالاهای مصرفی را اندازه‌گیری می‌کند.

★★★
Viele Verbraucher bevorzugen umweltfreundliche Produkte.
بسیاری از مصرف‌کنندگان محصولات دوستدار محیط زیست را ترجیح می‌دهند.

🍎🍎🍎 der Konsument (مصرف‌کننده)

Konsument نیز به معنای مصرف‌کننده است و به افرادی اشاره دارد که کالاها و خدمات را برای استفاده شخصی خود مصرف می‌کنند. این واژه بیشتر در زمینه‌های اقتصادی و بازاریابی استفاده می‌شود و معمولاً با رفتار خرید و الگوهای مصرف مرتبط است.

★★★
Konsumenten entscheiden sich immer häufiger für biologische Produkte.
مصرف‌کنندگان به طور فزاینده‌ای محصولات ارگانیک را انتخاب می‌کنند.

★★★
Die Studie untersucht das Verhalten der Konsumenten.
این مطالعه رفتار مصرف‌کنندگان را بررسی می‌کند.

★★★
Konsumenten haben heute eine größere Auswahl an Produkten als je zuvor.
امروزه مصرف‌کنندگان انتخاب‌های بیشتری از محصولات نسبت به گذشته دارند.

★★★
Werbung hat einen großen Einfluss auf das Kaufverhalten der Konsumenten.
تبلیغات تأثیر زیادی بر رفتار خرید مصرف‌کنندگان دارد.

تفاوت‌ها
Verbraucher و Konsument هر دو به معنای مصرف‌کننده هستند، اما در استفاده‌های خاص کمی تفاوت دارند.

🍒 Verbraucher بیشتر در زمینه‌های قانونی و حقوق مصرف‌کننده استفاده می‌شود و به افرادی اشاره دارد که کالاها و خدمات را برای استفاده شخصی خود خریداری می‌کنند.

مثال: Die Rechte der Verbraucher werden durch das neue Gesetz gestärkt. (حقوق مصرف‌کنندگان توسط قانون جدید تقویت می‌شود.)

مثال: Verbraucher sollten sich über die Qualität der Produkte informieren. (مصرف‌کنندگان باید در مورد کیفیت محصولات اطلاعات کسب کنند.)

🍒 Konsument بیشتر در زمینه‌های اقتصادی و بازاریابی استفاده می‌شود و به رفتار خرید و الگوهای مصرف اشاره دارد.

مثال: Konsumenten entscheiden sich immer häufiger für biologische Produkte. (مصرف‌کنندگان به طور فزاینده‌ای محصولات ارگانیک را انتخاب می‌کنند.)

مثال: Die Studie untersucht das Verhalten der Konsumenten. (این مطالعه رفتار مصرف‌کنندگان را بررسی می‌کند.)

🍋 مقایسه
Verbraucher: مصرف‌کننده در زمینه‌های قانونی و حقوق مصرف‌کننده.
Die Rechte der Verbraucher werden durch das neue Gesetz gestärkt.
(حقوق مصرف‌کنندگان توسط قانون جدید تقویت می‌شود.)

Konsument: مصرف‌کننده در زمینه‌های اقتصادی و بازاریابی.
Konsumenten entscheiden sich immer häufiger für biologische Produkte.
(مصرف‌کنندگان به طور فزاینده‌ای محصولات ارگانیک را انتخاب می‌کنند.)

64
Q

die Volkswirtschaft

A
65
Q

der Vorstand

A
66
Q

die Zielsetzung

A
67
Q

der Zinssatz

A
68
Q

zustande

A
69
Q

der Zuwachs

A
70
Q

der Anspruch

A
70
Q

die Aussage

A
70
Q

behaupten

A
71
Q

die Bestimmung

A
71
Q

eindeutig

A
72
Q

einschränken

A
73
Q

der Fall

A
74
Q

gemäß

A
74
Q

gesetzlich

A
74
Q

die Regel

A
75
Q

regeln

A
75
Q

die Regelung

A
76
Q

richten

A
77
Q

das Urteil

A
78
Q

verbieten

A
79
Q

die Verhandlung

A
80
Q

verpflichten

A
81
Q

verzichten

A
81
Q

wahr

A
81
Q

die Absicht

A
82
Q

anhören vs.
zuhören vs.
hören

A

anhören به معنای گوش دادن به چیزی با دقت و توجه است. این فعل معمولاً برای شنیدن یک چیز خاص استفاده می‌شود که نیاز به تمرکز دارد، مانند موسیقی، سخنرانی، یا داستان.

zuhören به معنای گوش دادن به کسی یا چیزی با توجه و دقت است. این فعل بیشتر بر ارتباط انسانی و تمرکز بر گفتار دیگران تأکید دارد. بیشتر برای شنیدن و توجه به صحبت‌های دیگران استفاده می‌شود.

مقایسه
🍒 anhören: گوش دادن به چیزی با دقت و توجه.
Ich möchte mir das neue Album anhören. (می‌خواهم به آلبوم جدید گوش دهم.)

🍒 zuhören: گوش دادن به کسی یا چیزی با توجه و دقت، بیشتر در ارتباطات انسانی.
Die Schüler hörten dem Lehrer aufmerksam zu. (دانش‌آموزان با دقت به معلم گوش دادند.)

🍒 hören: عمومی‌ترین واژه برای شنیدن.
Ich kann dich nicht gut hören. Kannst du lauter sprechen? (نمی‌توانم خوب صدایت را بشنوم. می‌توانی بلندتر صحبت کنی؟)

🍎🍎🍎 1. anhören (گوش دادن به چیزی یا کسی)
صرف فعل “anhören”

ماضی نقلی (Perfekt): hat angehört
گذشته ساده (Präteritum): hörte an

به معنای گوش دادن به چیزی یا کسی با دقت و توجه است. این فعل معمولاً برای توصیف شنیدن یک سخنرانی، موسیقی، داستان، یا هر چیزی که نیاز به تمرکز دارد، استفاده می‌شود.

★★★
Ich möchte mir das neue Album anhören.
می‌خواهم به آلبوم جدید گوش دهم.

★★★
Er hört sich ihre Probleme immer geduldig an.
او همیشه با صبر و حوصله به مشکلاتش گوش می‌دهد.

★★★
Wir haben uns gestern eine interessante Podcast-Folge angehört.
ما دیروز به یک قسمت جالب پادکست گوش دادیم.

★★★
Sie hört sich jeden Abend ein Hörbuch an.
او هر شب به یک کتاب صوتی گوش می‌دهد.

🍎🍎🍎 2. zuhören (گوش دادن، توجه کردن به کسی)
صرف فعل “zuhören”

ماضی نقلی (Perfekt): hat zugehört
گذشته ساده (Präteritum): hörte zu

به معنای گوش دادن به کسی یا چیزی با توجه و دقت است. این فعل بیشتر برای توصیف شنیدن و توجه به صحبت‌های کسی یا یک صدای خاص استفاده می‌شود. بیشتر بر ارتباط انسانی و تمرکز بر گفتار دیگران تأکید دارد.

★★★
Die Schüler hörten dem Lehrer aufmerksam zu.
دانش‌آموزان با دقت به معلم گوش دادند.

★★★
Kannst du mir bitte zuhören, wenn ich spreche?
آیا می‌توانی لطفاً وقتی صحبت می‌کنم به من گوش بدهی؟

★★★
Er hört gerne den Geschichten seiner Großmutter zu.
او دوست دارد به داستان‌های مادربزرگش گوش بدهد.

★★★
Sie hörte geduldig zu, während er seine Sorgen teilte.
او با صبر و حوصله گوش می‌داد در حالی که او نگرانی‌هایش را بیان می‌کرد.

🍎🍎🍎 3. hören (شنیدن)
صرف فعل “hören”

ماضی نقلی (Perfekt): hat gehört
گذشته ساده (Präteritum): hörte

hören به معنای شنیدن است و به توانایی دریافت صداها از محیط اطراف اشاره دارد. این فعل عمومی‌ترین واژه برای شنیدن است و می‌تواند به معنای شنیدن هر نوع صدا باشد.

★★★
Ich kann dich nicht gut hören. Kannst du lauter sprechen?
نمی‌توانم خوب صدایت را بشنوم. می‌توانی بلندتر صحبت کنی؟

★★★
Hast du das Geräusch gehört?
آیا آن صدا را شنیدی؟

★★★
Er hört gerne Musik, wenn er arbeitet.
او دوست دارد هنگام کار کردن به موسیقی گوش دهد.

★★★
Ich habe schon von diesem Film gehört.
من قبلاً درباره این فیلم شنیده‌ام.

82
Q

anklagen

A
83
Q

berechtigen

A
84
Q

der Beschluss

A
84
Q

der Besitz

A
85
Q

bestreiten

A
85
Q

das Eigentum

A
86
Q

einhalten

A
87
Q

die Einsicht

A
88
Q

erlassen

A
89
Q

gerecht

A
90
Q

der Gesetzgeber

A
91
Q

gestatten

A
92
Q

haften

A
93
Q

das HGB (handels gestzbuch)

A
94
Q

die Klage

A
94
Q

die Norm

A
94
Q

plädieren

A
95
Q

rechtfertigen

A
95
Q

die Rechtsprechung

A
96
Q

der Sachverhalt

A
97
Q

———————-strikt

A
98
Q

die Unrecht

A
99
Q

die Verbindlichkeit

A
100
Q

das Verbot

A
101
Q

verschärfen

A
102
Q

vertraglich

A
103
Q

verurteilen

A
104
Q

verweigern

A
105
Q

vollziehen

A
105
Q

vorschreiben

A
105
Q

vorwerfen

A
105
Q

zulässig

A
106
Q

zurückweisen

A
107
Q

der Augenblick

A
108
Q

die Dauer

A
109
Q
A
110
Q

dauern

A
111
Q

beenden vs. enden

A
112
Q

Gelegenheit

A
113
Q

die Gegenwart

A
114
Q

verbringen

A
115
Q

vergehen

A
116
Q

die Vergangenheit

A
117
Q

die Weile

A
118
Q

zeitlich

A
119
Q

der Zeitpunkt

A
120
Q

heutzutage

A
121
Q

nachgehen

A
122
Q

vorübergehen

A
123
Q

zögern

A
124
Q

heutig

A
125
Q

jährlich

A
126
Q

das Jahrhundert

A
127
Q

das Jahrzehnt

A
128
Q

die Epoche

A
129
Q

das Frühjahr vs.
das Frühling

A
130
Q

die Jahreszeit

A
131
Q

das Lebensjahr

A
132
Q

das Mittelalter

A
133
Q

die Periode

A
134
Q

das Quartal

A
135
Q

das Vorjahr

A
136
Q

der Darsteller

A

Darsteller به معنای بازیگر یا مجری است و به فردی اشاره دارد که در تئاتر، فیلم، تلویزیون یا نمایش‌های دیگر نقش ایفا می‌کند. این واژه می‌تواند به هر کسی که نقشی را به تصویر می‌کشد یا در یک اجرا شرکت می‌کند اشاره داشته باشد.

★★★
Der Darsteller hat seine Rolle sehr überzeugend gespielt.
بازیگر نقش خود را بسیار متقاعدکننده بازی کرد.

★★★
Sie ist eine bekannte Darstellerin in vielen Filmen.
او یک بازیگر معروف در بسیاری از فیلم‌ها است.

★★★
Die Darsteller haben eine hervorragende Leistung auf der Bühne gezeigt.
بازیگران یک اجرای فوق‌العاده روی صحنه داشتند.

★★★
Der Darsteller des Hauptcharakters ist sehr talentiert.
بازیگر نقش اصلی بسیار با استعداد است.

تفاوت‌های مفهومی

Darsteller: بازیگر یا مجری که نقش خاصی را در یک تولید هنری ایفا می‌کند.
مثال: Der Darsteller hat seine Rolle sehr überzeugend gespielt.
(بازیگر نقش خود را بسیار متقاعدکننده بازی کرد.)

Schauspieler: بازیگر (معمولاً به بازیگرانی که در تئاتر و فیلم فعالیت می‌کنند اشاره دارد).
مثال: Er ist ein berühmter Schauspieler in Deutschland.
(او یک بازیگر مشهور در آلمان است.)

استفاده‌های رایج

Film-Darsteller: بازیگر فیلم.
Der Darsteller hat eine Oscar-Nominierung für seine Rolle erhalten.
(بازیگر برای نقش خود نامزد اسکار شده است.)

Theater-Darsteller: بازیگر تئاتر.
Die Darsteller im Theaterstück waren sehr beeindruckend.
(بازیگران در نمایش تئاتر بسیار تأثیرگذار بودند.)

Hauptdarsteller: بازیگر نقش اصلی.
Der Hauptdarsteller hat eine herausragende Leistung gezeigt.
(بازیگر نقش اصلی یک اجرای برجسته ارائه داد.)

Nebendarsteller: بازیگر نقش فرعی.
Die Nebendarsteller haben auch eine wichtige Rolle im Film gespielt. (بازیگران نقش فرعی نیز نقش مهمی در فیلم داشتند.)

137
Q

beeinträchtigen

A

صرف فعل “beeinträchtigen”

ماضی نقلی (Perfekt): hat beeinträchtigt
گذشته ساده (Präteritum): beeinträchtigte

به معنای تاثیر منفی گذاشتن، مختل کردن یا کاهش دادن کیفیت یا عملکرد چیزی است. این فعل برای توصیف هرگونه کاهش یا آسیب به یک وضعیت، فرآیند یا توانایی استفاده می‌شود.

★★★
Der Lärm beeinträchtigt meine Konzentration.
سر و صدا تمرکزم را مختل می‌کند.

★★★
Rauchen kann die Gesundheit erheblich beeinträchtigen.
سیگار کشیدن می‌تواند به شدت به سلامتی آسیب برساند.

★★★
Schlechtes Wetter hat das Spiel beeinträchtigt.
هوای بد بازی را مختل کرد.

★★★
Seine Krankheit beeinträchtigt seine Fähigkeit zu arbeiten.
بیماری او توانایی کار کردنش را مختل کرده است.

استفاده‌های رایج

Konzentration beeinträchtigen: تاثیر منفی گذاشتن بر تمرکز.
Der Lärm beeinträchtigt meine Konzentration. (سر و صدا تمرکزم را مختل می‌کند.)

Gesundheit beeinträchtigen: تاثیر منفی گذاشتن بر سلامتی.
Rauchen kann die Gesundheit erheblich beeinträchtigen. (سیگار کشیدن می‌تواند به شدت به سلامتی آسیب برساند.)

Leistung beeinträchtigen: کاهش دادن عملکرد.
Stress kann die Leistung der Schüler beeinträchtigen. (استرس می‌تواند عملکرد دانش‌آموزان را کاهش دهد.)

Fähigkeit beeinträchtigen: کاهش دادن توانایی.
Seine Krankheit beeinträchtigt seine Fähigkeit zu arbeiten. (بیماری او توانایی کار کردنش را مختل کرده است.)

تفاوت‌ها با افعال مشابه

beeinträchtigen به معنای تاثیر منفی گذاشتن یا مختل کردن است و بیشتر به کاهش کیفیت یا عملکرد اشاره دارد.
Der Lärm beeinträchtigt meine Konzentration.
(سر و صدا تمرکزم را مختل می‌کند.)

stören به معنای مزاحمت ایجاد کردن یا مختل کردن است و بیشتر به معنای ایجاد وقفه یا مزاحمت در فعالیت‌هاست.
Der Lärm stört mich beim Arbeiten.
(سر و صدا مزاحم کار کردن من است.)

مقایسه

beeinträchtigen: تاثیر منفی گذاشتن یا مختل کردن کیفیت یا عملکرد.
Schlechtes Wetter hat das Spiel beeinträchtigt. (هوای بد بازی را مختل کرد.)

stören: ایجاد مزاحمت یا وقفه در فعالیت‌ها.
Der Lärm stört mich beim Arbeiten. (سر و صدا مزاحم کار کردن من است.)

138
Q

die Hindernisse

A

die Hindernisse

جمع کلمه است das Hindernis

به معنای موانع یا مشکلاتی است که در راه رسیدن به هدف یا انجام کاری ایجاد می‌شوند.
این واژه می‌تواند به موانع فیزیکی، روانی یا اجتماعی اشاره داشته باشد.

★★★
Auf dem Weg zum Erfolg gibt es viele Hindernisse.
در راه موفقیت موانع زیادی وجود دارد.

★★★
Wir müssen alle Hindernisse überwinden, um unser Ziel zu erreichen.
ما باید تمام موانع را پشت سر بگذاریم تا به هدفمان برسیم.

★★★
Trotz vieler Hindernisse hat er sein Studium erfolgreich abgeschlossen.
با وجود موانع بسیار، او تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رساند.

★★★
Hindernisse können uns stärker machen, wenn wir lernen, sie zu überwinden.
موانع می‌توانند ما را قوی‌تر کنند اگر یاد بگیریم که آن‌ها را پشت سر بگذاریم.

تفاوت‌های مفهومی
Hindernis: یک مانع یا مشکل خاص.
مثال: Ein Hindernis auf der Straße hinderte den Verkehr.
(یک مانع در جاده باعث اختلال در ترافیک شد.)

Hindernisse: موانع یا مشکلات متعدد.
مثال: Es gab viele Hindernisse auf dem Weg zum Gipfel.
(در راه رسیدن به قله موانع زیادی وجود داشت.)

استفاده‌های رایج

موانع فیزیکی:
Es gibt Hindernisse auf der Strecke.
(موانعی در مسیر وجود دارد.)

موانع روانی:
Angst und Zweifel sind häufige Hindernisse auf dem Weg zum Erfolg.
(ترس و شک معمولاً موانعی در راه موفقیت هستند.)

موانع اجتماعی:
Soziale Hindernisse können den Zugang zu Bildung erschweren.
(موانع اجتماعی می‌توانند دسترسی به آموزش را دشوار کنند.)

139
Q

Scharade

A

Scharade
به معنای بازی حدس کلمات یا نمایش بدون کلام است.
این بازی شامل بازیگرانی است که بدون استفاده از کلمات، با استفاده از حرکات بدن و اشاره‌ها، یک کلمه یا عبارت را به دیگران می‌فهمانند تا آن‌ها آن را حدس بزنند.

★★★
Wir haben gestern Abend eine lustige Scharade gespielt.
ما دیشب یک بازی حدس کلمات خنده‌دار بازی کردیم.

★★★
Die Kinder lieben es, Scharade zu spielen und Wörter zu erraten.
بچه‌ها عاشق بازی حدس کلمات و حدس زدن کلمات هستند.

★★★
Während der Party haben wir eine Scharade veranstaltet, und alle hatten viel Spaß.
در طول مهمانی ما یک بازی حدس کلمات برگزار کردیم و همه خیلی خوش گذراندند.

★★★
Er ist sehr gut darin, Scharaden zu spielen und schwierige Begriffe darzustellen.
او در بازی حدس کلمات بسیار خوب است و می‌تواند مفاهیم سخت را به خوبی نمایش دهد.

تفاوت‌های مفهومی

Scharade: بازی حدس کلمات که در آن بازیگران بدون استفاده از کلمات، کلمات یا عبارات را با حرکات بدن و اشاره‌ها نمایش می‌دهند.
مثال: Während der Party haben wir eine Scharade veranstaltet.
(در طول مهمانی ما یک بازی حدس کلمات برگزار کردیم.)

Pantomime: نمایش بدون کلام با استفاده از حرکات بدن و چهره برای بیان داستان یا مفهوم.
مثال: Der Pantomime-Künstler hat eine beeindruckende Show aufgeführt.
(هنرمند پانتومیم یک نمایش تأثیرگذار اجرا کرد.)

140
Q

ausübende

A

ausübende شکل صفتی از فعل ausüben (اجرا کردن، اعمال کردن) است و به معنای کسی است که به طور فعال در یک حرفه، هنر یا فعالیت خاص مشغول است. این واژه معمولاً در ترکیب با حرفه‌ها و نقش‌های مختلف به کار می‌رود.
مثال‌ها
★★★
Er ist ein ausübender Künstler.
او یک هنرمند اجرا کننده است.

★★★
Die ausübenden Musiker haben ein großartiges Konzert gegeben.
موسیقیدانان فعال یک کنسرت فوق‌العاده برگزار کردند.

★★★
Sie ist eine ausübende Ärztin und arbeitet in einem Krankenhaus.
او یک پزشک فعال است و در بیمارستان کار می‌کند.

★★★
Die ausübenden Tänzer haben die Zuschauer beeindruckt.
رقصندگان فعال تماشاگران را تحت تاثیر قرار دادند.

تفاوت‌های مفهومی
ausübende: به معنای کسی که به طور فعال در یک حرفه یا هنر خاص مشغول است.

مثال: Er ist ein ausübender Künstler. (او یک هنرمند فعال است.)
praktizierende: به معنای کسی که به طور عملی در یک حرفه خاص مشغول است، مانند پزشک یا وکیل.

مثال: Sie ist eine praktizierende Ärztin. (او یک پزشک عملی است.)
استفاده‌های رایج
ausübender Künstler: هنرمند اجرا کننده.

Er ist ein ausübender Künstler. (او یک هنرمند فعال است.)
ausübender Musiker: موسیقیدان فعال.

Die ausübenden Musiker haben ein großartiges Konzert gegeben. (موسیقیدانان فعال یک کنسرت فوق‌العاده برگزار کردند.)
ausübender Arzt: پزشک فعال.

Sie ist eine ausübende Ärztin und arbeitet in einem Krankenhaus. (او یک پزشک فعال است و در بیمارستان کار می‌کند.)
ausübender Tänzer: رقصنده فعال.

Die ausübenden Tänzer haben die Zuschauer beeindruckt. (رقصندگان فعال تماشاگران را تحت تاثیر قرار دادند.)
جمع‌بندی
ausübende به معنای کسی است که به طور فعال در یک حرفه یا هنر مشغول است.
Er ist ein ausübender Künstler. (او یک هنرمند فعال است.)
Die ausübenden Musiker haben ein großartiges Konzert gegeben. (موسیقیدانان فعال یک کنسرت فوق‌العاده برگزار کردند.)

141
Q

der Ausübender

A

🍎🍎🍎 der Ausübender
به معنای کسی است که عملی را انجام می‌دهد یا به حرفه‌ای خاص مشغول است.
این واژه می‌تواند به افرادی اشاره داشته باشد که در یک شغل، هنر یا فعالیت خاصی فعالیت می‌کنند.

★★★
Als Ausübender dieser Praxis hat er viele Jahre Erfahrung.
به عنوان کسی که این روش را انجام می‌دهد، سال‌های زیادی تجربه دارد.

★★★
Der Ausübende muss sich an die ethischen Regeln seines Berufs halten.
اجرا کننده باید به قوانین اخلاقی حرفه خود پایبند باشد.

★★★
In der Musikszene ist er ein bekannter Ausübender.
در دنیای موسیقی، او یک اجرا کننده معروف است.

استفاده‌های رایج
☀️ Künstlerischer Ausübender: اجرا کننده هنری.

Der künstlerische Ausübende hat ein neues Stück komponiert.
(اجرا کننده هنری یک قطعه جدید ساخته است.)

☀️ Professioneller Ausübender: اجرا کننده حرفه‌ای.

Als professioneller Ausübender seiner Tätigkeit genießt er hohes Ansehen.
(به عنوان اجرا کننده حرفه‌ای فعالیت خود، او از احترام بالایی برخوردار است.)

☀️ Religiöser Ausübender: انجام‌دهنده اعمال مذهبی.

Der religiöse Ausübender hält sich streng an die Rituale seiner Religion.
(انجام‌دهنده اعمال مذهبی به شدت به مراسم دینی خود پایبند است.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

🍒 Ausübender:
به معنای کسی است که عملی را انجام می‌دهد یا به حرفه‌ای خاص مشغول است.
این واژه عمومی‌تر است و می‌تواند به هر نوع فعالیت اجرایی اشاره داشته باشد.

مثال: Der Ausübende muss sich an die ethischen Regeln seines Berufs halten. (اجرا کننده باید به قوانین اخلاقی حرفه خود پایبند باشد.)

🍒 Praktizierender:
به معنای کسی است که در حال تمرین یا اجرای حرفه‌ای خاصی است، معمولاً در زمینه پزشکی یا حقوقی.

مثال: Als praktizierender Arzt hat er viele Patienten geheilt.
(به عنوان یک پزشک فعال، او بیماران زیادی را درمان کرده است.)

★★★ مقایسه

🍋 Der Ausübende dieser Kunstform benötigt viel Übung und Geduld.
(اجرا کننده این هنر نیاز به تمرین و صبر زیادی دارد.)

🍋 Als praktizierender Arzt hat er viele Patienten geheilt.
(به عنوان یک پزشک فعال، او بیماران زیادی را درمان کرده است.)

142
Q

Bekundung

A

Bekundung به معنای “اظهار” یا “ابراز” است و به عمل بیان یا نشان دادن یک احساس، نظر، یا تمایل اشاره دارد. این واژه به صورت اسم استفاده می‌شود و می‌تواند در زمینه‌های مختلف مانند اجتماعی، سیاسی، یا شخصی به کار رود.

★★★
Die Bekundung seiner Liebe hat sie sehr gerührt.
اظهار عشق او، او را بسیار تحت تأثیر قرار داد.

★★★
Die öffentliche Bekundung ihrer Unterstützung war sehr wichtig.
ابراز حمایت عمومی آن‌ها بسیار مهم بود.

★★★
Seine Bekundung der Dankbarkeit war aufrichtig und ehrlich.
اظهار قدردانی او صادقانه و واقعی بود.

★★★
Die Bekundung des Protests gegen die neuen Regelungen war deutlich.
ابراز اعتراض علیه مقررات جدید واضح بود.

استفاده‌های رایج
Bekundung der Unterstützung: ابراز حمایت
Die öffentliche Bekundung ihrer Unterstützung war sehr wichtig.
(ابراز حمایت عمومی آن‌ها بسیار مهم بود.)

Bekundung der Dankbarkeit: اظهار قدردانی
Seine Bekundung der Dankbarkeit war aufrichtig und ehrlich.
(اظهار قدردانی او صادقانه و واقعی بود.)

Bekundung des Protests: ابراز اعتراض
Die Bekundung des Protests gegen die neuen Regelungen war deutlich. (ابراز اعتراض علیه مقررات جدید واضح بود.)

Bekundung der Liebe: اظهار عشق
Die Bekundung seiner Liebe hat sie sehr gerührt.
(اظهار عشق او، او را بسیار تحت تأثیر قرار داد.)

تفاوت‌های مفهومی
Bekundung: به معنای اظهار یا ابراز یک احساس، نظر، یا تمایل است و به عمل بیان یا نشان دادن چیزی اشاره دارد.

مثال: Die Bekundung seiner Liebe hat sie sehr gerührt.
(اظهار عشق او، او را بسیار تحت تأثیر قرار داد.)

Äußerung: به معنای اظهار یا بیان یک نظر یا عقیده است و بیشتر به عمل گفتاری یا نوشتاری اشاره دارد.
مثال: Seine Äußerung über das Thema war sehr klar.
(اظهار او درباره موضوع بسیار روشن بود.)

مقایسه
Bekundung: اظهار، ابراز (به معنای نشان دادن یا بیان یک احساس، نظر، یا تمایل)
Die Bekundung des Protests gegen die neuen Regelungen war deutlich.
(ابراز اعتراض علیه مقررات جدید واضح بود.)

Äußerung: اظهار، بیان (بیشتر به عمل گفتاری یا نوشتاری اشاره دارد)
Seine Äußerung über das Thema war sehr klar.
(اظهار او درباره موضوع بسیار روشن بود.)

143
Q

rot vor zorn

A

rot vor Zorn به معنای “قرمز از خشم” است و برای توصیف کسی که به دلیل خشم شدید صورتش قرمز شده است، استفاده می‌شود. این عبارت به حالتی اشاره دارد که خشم زیاد باعث تغییر رنگ چهره به قرمز می‌شود.

★★★
Er war rot vor Zorn, als er die schlechte Nachricht hörte.
او وقتی خبر بد را شنید، از خشم قرمز شد.

★★★
Sie wurde rot vor Zorn, als sie die Ungerechtigkeit sah.
وقتی بی‌عدالتی را دید، از خشم قرمز شد.

★★★
Ihr Gesicht war rot vor Zorn, als sie über den Vorfall sprach.
صورت او وقتی درباره حادثه صحبت می‌کرد، از خشم قرمز بود.

استفاده‌های رایج
rot vor Zorn: قرمز از خشم
Er war rot vor Zorn, als er die schlechte Nachricht hörte. (او وقتی خبر بد را شنید، از خشم قرمز شد.)

ترکیبات مشابه
rot vor Wut: قرمز از خشم
Sie war rot vor Wut, als sie das sah. (او وقتی آن را دید، از خشم قرمز شد.)

rot vor Scham: قرمز از شرم
Er wurde rot vor Scham, als er seinen Fehler bemerkte. (وقتی اشتباه خود را متوجه شد، از شرم قرمز شد.)

توضیحات اضافی
این نوع عبارات اغلب برای توصیف حالت‌های عاطفی قوی استفاده می‌شوند که تغییرات فیزیکی قابل مشاهده‌ای را ایجاد می‌کنند. در این مورد، خشم شدید باعث قرمز شدن صورت می‌شود.

مقایسه
rot vor Zorn: قرمز از خشم
Er war rot vor Zorn, als er die schlechte Nachricht hörte.
(او وقتی خبر بد را شنید، از خشم قرمز شد.)

rot vor Scham: قرمز از شرم
Er wurde rot vor Scham, als er seinen Fehler bemerkte.
(وقتی اشتباه خود را متوجه شد، از شرم قرمز شد.)

144
Q

der Stachel

A

به معنای “خار” یا “نیش” است و به ساختارهای تیز و برنده‌ای اشاره دارد که برخی گیاهان و حیوانات دارند. این واژه به صورت اسم استفاده می‌شود و می‌تواند به خار گیاهان، نیش حشرات یا سایر موجودات مشابه اشاره داشته باشد.

★★★
Die Rose hat viele Stacheln.
رز خارهای زیادی دارد.

★★★
Der Bienenstachel kann schmerzhaft sein.
نیش زنبور می‌تواند دردناک باشد.

★★★
Der Igel schützt sich mit seinen Stacheln.
خارپشت با خارهای خود از خود محافظت می‌کند.

★★★
Ich habe einen Stachel in meinem Finger.
یک خار در انگشتم فرو رفته است.

استفاده‌های رایج
Stacheln der Pflanzen: خارهای گیاهان

Die Kakteen haben lange Stacheln. (کاکتوس‌ها خارهای بلندی دارند.)

Stachel der Tiere: نیش یا خارهای حیوانات

Der Skorpion hat einen gefährlichen Stachel. (عقرب یک نیش خطرناک دارد.)

Stachel der Insekten: نیش حشرات

Der Wespenstachel kann allergische Reaktionen hervorrufen.
(نیش زنبور می‌تواند واکنش‌های آلرژیک ایجاد کند.)

145
Q

die Untersuchungshaft

A

به معنای “بازداشت موقت” است و به دوره‌ای از بازداشت اشاره دارد که در آن یک مظنون یا متهم قبل از محاکمه و در جریان تحقیقات قانونی در بازداشت نگه داشته می‌شود. این واژه به صورت اسم استفاده می‌شود و در زمینه‌های حقوقی و قضایی به کار می‌رود.

★★★
Er wurde wegen Verdachts auf Betrug in Untersuchungshaft genommen.
او به اتهام کلاهبرداری به بازداشت موقت گرفته شد.

★★★
Die Untersuchungshaft kann bis zu sechs Monate dauern.
بازداشت موقت می‌تواند تا شش ماه طول بکشد.

★★★
Der Verdächtige bleibt während der Ermittlungen in Untersuchungshaft.
مظنون در طول تحقیقات در بازداشت موقت خواهد بود.

★★★
Seine Familie durfte ihn während der Untersuchungshaft nicht besuchen.
خانواده‌اش اجازه نداشتند او را در بازداشت موقت ملاقات کنند.

★★★ استفاده‌های رایج
in Untersuchungshaft nehmen: به بازداشت موقت گرفتن

Er wurde wegen Verdachts auf Betrug in Untersuchungshaft
genommen.
(او به اتهام کلاهبرداری به بازداشت موقت گرفته شد.)

in Untersuchungshaft bleiben: در بازداشت موقت ماندن
Der Verdächtige bleibt während der Ermittlungen in Untersuchungshaft.
(مظنون در طول تحقیقات در بازداشت موقت خواهد بود.)

Untersuchungshaft verlängern: تمدید بازداشت موقت
Die Untersuchungshaft wurde um weitere drei Monate verlängert. (بازداشت موقت به مدت سه ماه دیگر تمدید شد.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی
Untersuchungshaft: بازداشت موقت، دوره‌ای از بازداشت که در آن یک مظنون یا متهم قبل از محاکمه و در جریان تحقیقات قانونی در بازداشت نگه داشته می‌شود.

مثال: Die Untersuchungshaft kann bis zu sechs Monate dauern. (بازداشت موقت می‌تواند تا شش ماه طول بکشد.)

Haft: بازداشت، حبس کلی که می‌تواند شامل هر نوع بازداشت قانونی باشد.
Beispiel: Er wurde zu fünf Jahren Haft verurteilt.
(او به پنج سال حبس محکوم شد.)

146
Q

Zugehörigkeit

A

Zugehörigkeit به معنای “تعلق” یا “وابستگی” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حالتی که فرد یا چیزی به یک گروه، مکان، یا مفهوم خاص تعلق دارد، به کار می‌رود.

🏷️🏷️ به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Die Zugehörigkeit zu einer Gemeinschaft ist wichtig.
تعلق به یک جامعه مهم است.

★★★
Er fühlt eine starke Zugehörigkeit zu seiner Familie.
او احساس تعلق قوی به خانواده‌اش دارد.

★★★
Unsere kulturelle Zugehörigkeit prägt unser Verhalten.
تعلق فرهنگی ما رفتارمان را شکل می‌دهد.

★★★
Die Zugehörigkeit zu einem Verein kann viele Vorteile haben.
تعلق به یک انجمن می‌تواند مزایای زیادی داشته باشد.

🏷️🏷️ استفاده‌های رایج

🍎 Zugehörigkeit: تعلق، وابستگی
Die Zugehörigkeit zu einer Gemeinschaft ist wichtig. (تعلق به یک جامعه مهم است.)

🍎 Er fühlt eine starke Zugehörigkeit zu seiner Familie. (او احساس تعلق قوی به خانواده‌اش دارد.)
als Nomen (اسم): توصیف حالتی که فرد یا چیزی به یک گروه، مکان، یا مفهوم خاص تعلق دارد

Unsere kulturelle Zugehörigkeit prägt unser Verhalten. (تعلق فرهنگی ما رفتارمان را شکل می‌دهد.)
Die Zugehörigkeit zu einem Verein kann viele Vorteile haben. (تعلق به یک انجمن می‌تواند مزایای زیادی داشته باشد.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

Zugehörigkeit: به معنای “تعلق” یا “وابستگی” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه حالتی را توصیف می‌کند که فرد یا چیزی به یک گروه، مکان، یا مفهوم خاص تعلق دارد.

مثال: Die Zugehörigkeit zu einer Gemeinschaft ist wichtig.
(تعلق به یک جامعه مهم است.)

مثال: Unsere kulturelle Zugehörigkeit prägt unser Verhalten.
(تعلق فرهنگی ما رفتارمان را شکل می‌دهد.)

★★★ مقایسه
Zugehörigkeit: اسم، نشان‌دهنده حالتی که فرد یا چیزی به یک گروه، مکان، یا مفهوم خاص تعلق دارد

Die Zugehörigkeit zu einer Gemeinschaft ist wichtig. (تعلق به یک جامعه مهم است.)

Er fühlt eine starke Zugehörigkeit zu seiner Familie. (او احساس تعلق قوی به خانواده‌اش دارد.)

Zugehörigkeit (Nomen): اسم، توصیف حالتی که فرد یا چیزی به یک گروه، مکان، یا مفهوم خاص تعلق دارد

Unsere kulturelle Zugehörigkeit prägt unser Verhalten. (تعلق فرهنگی ما رفتارمان را شکل می‌دهد.)

Die Zugehörigkeit zu einem Verein kann viele Vorteile haben. (تعلق به یک انجمن می‌تواند مزایای زیادی داشته باشد.)

147
Q

fürchterlich

A

fürchterlich به معنای “وحشتناک” یا “خیلی بد” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بسیار ناخوشایند، شدید یا وحشتناک است، به کار می‌رود.

😱😱 به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Wetter ist fürchterlich.
هوا وحشتناک است.

★★★
Ich habe eine fürchterliche Nachricht erhalten.
من یک خبر وحشتناک دریافت کردم.

★★★
Der Film war fürchterlich langweilig.
فیلم وحشتناک کسل‌کننده بود.

★★★
Er hat einen fürchterlichen Fehler gemacht.
او یک اشتباه وحشتناک مرتکب شده است.

😱😱 استفاده‌های رایج

🍎 fürchterlich: وحشتناک، خیلی بد
Das Wetter ist fürchterlich. (هوا وحشتناک است.)

🍎 Ich habe eine fürchterliche Nachricht erhalten. (من یک خبر وحشتناک دریافت کردم.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که بسیار ناخوشایند، شدید یا وحشتناک است

Der Film war fürchterlich langweilig. (فیلم وحشتناک کسل‌کننده بود.)
Er hat einen fürchterlichen Fehler gemacht. (او یک اشتباه وحشتناک مرتکب شده است.)

148
Q

vertuschen

A

vertuschen به معنای “پوشاندن” یا “پنهان کردن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف عملی که به منظور مخفی نگه داشتن حقیقت یا اطلاعاتی انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🕵️‍♂️🕵️‍♀️ به عنوان فعل (عملی):

★★★
Er versucht, den Skandal zu vertuschen.
او سعی دارد که رسوایی را پنهان کند.

★★★
Die Firma hat die Fehler vertuscht.
شرکت اشتباهات را پوشانده است.

★★★
Sie wollten die Wahrheit vertuschen.
آنها می‌خواستند حقیقت را پنهان کنند.

★★★
Die Regierung hat versucht, den Vorfall zu vertuschen.
دولت سعی کرده بود حادثه را پنهان کند.

🕵️‍♂️🕵️‍♀️ استفاده‌های رایج

🍎 vertuschen: پوشاندن، پنهان کردن
Er versucht, den Skandal zu vertuschen. (او سعی دارد که رسوایی را پنهان کند.)

🍎 Die Firma hat die Fehler vertuscht. (شرکت اشتباهات را پوشانده است.)
als Verb (فعل): توصیف عملی که به منظور مخفی نگه داشتن حقیقت یا اطلاعاتی انجام می‌شود

Sie wollten die Wahrheit vertuschen. (آنها می‌خواستند حقیقت را پنهان کنند.)
Die Regierung hat versucht, den Vorfall zu vertuschen. (دولت سعی کرده بود حادثه را پنهان کند.)

149
Q

restaurieren

A

restaurieren به معنای “بازسازی کردن”، “ترمیم کردن” یا “مرمت کردن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف فرآیند بازگرداندن چیزی به حالت اولیه یا بهبود وضعیت آن، به ویژه در مورد آثار هنری، ساختمان‌ها و اشیاء قدیمی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل برای بیان بازسازی یا ترمیم:

★★★
Wir planen, das alte Schloss zu restaurieren.
ما قصد داریم قلعه قدیمی را بازسازی کنیم.

★★★
Der Maler hat das Gemälde restauriert.
نقاش تصویر را ترمیم کرد.

★★★
Es ist wichtig, historische Gebäude zu restaurieren, um sie zu erhalten.
مهم است که ساختمان‌های تاریخی را بازسازی کنیم تا آن‌ها را حفظ کنیم.

★★★
Die Kirche wurde nach dem Brand restauriert.
کلیسا پس از آتش‌سوزی بازسازی شد.

🥬 ۲. برای بیان بهبود وضعیت یا بازگرداندن به حالت اولیه:

★★★
Er hat den alten Stuhl restauriert und neu gepolstert.
او صندلی قدیمی را بازسازی و مجدداً روکش کرد.

★★★
Das Museum hat mehrere antike Skulpturen restauriert.
موزه چندین مجسمه باستانی را ترمیم کرده است.

★★★
Wir müssen die beschädigten Fresken restaurieren.
ما باید فرسکوهای آسیب‌دیده را ترمیم کنیم.

★★★
Die restaurierten Möbel sehen wie neu aus.
مبلمان بازسازی‌شده مثل نو به نظر می‌رسند.

استفاده‌های رایج:

🍎 restaurieren: بازسازی کردن، به عنوان فعل برای بیان بازسازی یا ترمیم
Der Maler hat das Gemälde restauriert. (نقاش تصویر را ترمیم کرد.)

🍎 restaurieren: به عنوان فعل برای بیان بهبود وضعیت یا بازگرداندن به حالت اولیه
Er hat den alten Stuhl restauriert und neu gepolstert. (او صندلی قدیمی را بازسازی و مجدداً روکش کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

restaurieren: به معنای “بازسازی کردن”، “ترمیم کردن” یا “مرمت کردن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای توصیف فرآیند بازگرداندن چیزی به حالت اولیه یا بهبود وضعیت آن، به ویژه در مورد آثار هنری، ساختمان‌ها و اشیاء قدیمی به کار می‌رود.

مثال: Wir planen, das alte Schloss zu restaurieren.
(ما قصد داریم قلعه قدیمی را بازسازی کنیم.)

مثال: Die Kirche wurde nach dem Brand restauriert.
(کلیسا پس از آتش‌سوزی بازسازی شد.)

مقایسه:

🍎 restaurieren: فعل، بیان بازسازی یا ترمیم
Es ist wichtig, historische Gebäude zu restaurieren, um sie zu erhalten. (مهم است که ساختمان‌های تاریخی را بازسازی کنیم تا آن‌ها را حفظ کنیم.)

Das Museum hat mehrere antike Skulpturen restauriert. (موزه چندین مجسمه باستانی را ترمیم کرده است.)

🍎 restaurieren (Verb): فعل، بیان بهبود وضعیت یا بازگرداندن به حالت اولیه
Wir müssen die beschädigten Fresken restaurieren. (ما باید فرسکوهای آسیب‌دیده را ترمیم کنیم.)

Die restaurierten Möbel sehen wie neu aus. (مبلمان بازسازی‌شده مثل نو به نظر می‌رسند.)

150
Q

die Gliederung

A

واژه: die Gliederung (ساختار، تقسیم‌بندی)

معانی و استفاده‌ها

•	Gliederung به معنای “ساختار”، “تقسیم‌بندی” یا “سازماندهی” است و به ترتیب یا سازماندهی یک متن، سند، یا ارائه اشاره دارد. این واژه به نحوه بخش‌بندی و تنظیم مطالب اشاره می‌کند تا به شکل منطقی و منظم ارائه شوند.

مثال‌ها

★★★
Die Gliederung des Vortrags war sehr klar und verständlich.
ساختار ارائه بسیار روشن و قابل فهم بود.

★★★
Die Gliederung des Buches hilft dem Leser, den Inhalt besser zu verstehen.
تقسیم‌بندی کتاب به خواننده کمک می‌کند تا محتوا را بهتر درک کند.

★★★
Für eine gute Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit ist es wichtig, die Haupt- und Unterpunkte klar zu definieren.
برای داشتن یک ساختار خوب در یک مقاله علمی، تعریف دقیق نقاط اصلی و فرعی بسیار مهم است.

★★★
Wir sollten die Gliederung des Projekts noch einmal überarbeiten.
باید دوباره ساختار پروژه را مرور کنیم.

استفاده‌های رایج

•	Gliederung eines Textes: ساختار یا تقسیم‌بندی یک متن
•	Die Gliederung des Aufsatzes besteht aus Einleitung, Hauptteil und Schluss. (ساختار مقاله شامل مقدمه، بدنه و نتیجه‌گیری است.)
•	Gliederung eines Vortrags: ساختار یک ارائه
•	Die Gliederung des Vortrags war sehr klar. (ساختار ارائه بسیار روشن بود.)
•	Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit: ساختار یک مقاله علمی
•	Für eine gute Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit ist Planung sehr wichtig. (برای داشتن یک ساختار خوب در یک مقاله علمی، برنامه‌ریزی بسیار مهم است.)

تفاوت‌های مفهومی

•	Gliederung: به معنای تقسیم‌بندی یا سازماندهی یک متن، ارائه یا پروژه است.
•	مثال: Die Gliederung des Buches hilft dem Leser, den Inhalt besser zu verstehen. (تقسیم‌بندی کتاب به خواننده کمک می‌کند تا محتوا را بهتر درک کند.)
•	Struktur: به معنای ساختار کلی یک سیستم یا سازمان است و ممکن است به معنای ترتیب داخلی و سازماندهی باشد.
•	مثال: Die Struktur des Unternehmens wurde neu organisiert. (ساختار شرکت به تازگی بازسازی شده است.)

مقایسه

•	Gliederung: تقسیم‌بندی یا سازماندهی بخش‌های مختلف یک متن یا ارائه.
•	Die Gliederung des Vortrags war sehr klar. (ساختار ارائه بسیار روشن بود.)
•	Struktur: ساختار کلی یا سازماندهی یک سیستم یا سازمان.
•	Die Struktur des Unternehmens wurde neu organisiert. (ساختار شرکت به تازگی بازسازی شده است.)

جمع‌بندی

Gliederung به ساختار و تقسیم‌بندی یک متن یا ارائه اشاره دارد و به نحوه سازماندهی و ترتیب بخش‌های مختلف آن می‌پردازد. در حالی که Struktur بیشتر به ساختار کلی یک سیستم یا سازمان اشاره دارد.

151
Q

die Gliederung

A

واژه: die Gliederung (ساختار، تقسیم‌بندی)

معانی و استفاده‌ها

•	Gliederung به معنای “ساختار”، “تقسیم‌بندی” یا “سازماندهی” است و به ترتیب یا سازماندهی یک متن، سند، یا ارائه اشاره دارد. این واژه به نحوه بخش‌بندی و تنظیم مطالب اشاره می‌کند تا به شکل منطقی و منظم ارائه شوند.

مثال‌ها

★★★
Die Gliederung des Vortrags war sehr klar und verständlich.
ساختار ارائه بسیار روشن و قابل فهم بود.

★★★
Die Gliederung des Buches hilft dem Leser, den Inhalt besser zu verstehen.
تقسیم‌بندی کتاب به خواننده کمک می‌کند تا محتوا را بهتر درک کند.

★★★
Für eine gute Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit ist es wichtig, die Haupt- und Unterpunkte klar zu definieren.
برای داشتن یک ساختار خوب در یک مقاله علمی، تعریف دقیق نقاط اصلی و فرعی بسیار مهم است.

★★★
Wir sollten die Gliederung des Projekts noch einmal überarbeiten.
باید دوباره ساختار پروژه را مرور کنیم.

استفاده‌های رایج

•	Gliederung eines Textes: ساختار یا تقسیم‌بندی یک متن
•	Die Gliederung des Aufsatzes besteht aus Einleitung, Hauptteil und Schluss. (ساختار مقاله شامل مقدمه، بدنه و نتیجه‌گیری است.)
•	Gliederung eines Vortrags: ساختار یک ارائه
•	Die Gliederung des Vortrags war sehr klar. (ساختار ارائه بسیار روشن بود.)
•	Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit: ساختار یک مقاله علمی
•	Für eine gute Gliederung einer wissenschaftlichen Arbeit ist Planung sehr wichtig. (برای داشتن یک ساختار خوب در یک مقاله علمی، برنامه‌ریزی بسیار مهم است.)

تفاوت‌های مفهومی

•	Gliederung: به معنای تقسیم‌بندی یا سازماندهی یک متن، ارائه یا پروژه است.
•	مثال: Die Gliederung des Buches hilft dem Leser, den Inhalt besser zu verstehen. (تقسیم‌بندی کتاب به خواننده کمک می‌کند تا محتوا را بهتر درک کند.)
•	Struktur: به معنای ساختار کلی یک سیستم یا سازمان است و ممکن است به معنای ترتیب داخلی و سازماندهی باشد.
•	مثال: Die Struktur des Unternehmens wurde neu organisiert. (ساختار شرکت به تازگی بازسازی شده است.)

مقایسه

•	Gliederung: تقسیم‌بندی یا سازماندهی بخش‌های مختلف یک متن یا ارائه.
•	Die Gliederung des Vortrags war sehr klar. (ساختار ارائه بسیار روشن بود.)
•	Struktur: ساختار کلی یا سازماندهی یک سیستم یا سازمان.
•	Die Struktur des Unternehmens wurde neu organisiert. (ساختار شرکت به تازگی بازسازی شده است.)

جمع‌بندی

Gliederung به ساختار و تقسیم‌بندی یک متن یا ارائه اشاره دارد و به نحوه سازماندهی و ترتیب بخش‌های مختلف آن می‌پردازد. در حالی که Struktur بیشتر به ساختار کلی یک سیستم یا سازمان اشاره دارد.

152
Q

abschirmen

A

واژه: abschirmen (محافظت کردن، جدا کردن)

معانی و استفاده‌ها

•	abschirmen به معنای “محافظت کردن” یا “جدا کردن” است و به عملی اشاره دارد که در آن چیزی یا کسی از عوامل خارجی محافظت یا از دید و دسترسی دیگران جدا می‌شود. این واژه معمولاً در زمینه‌های فیزیکی و مجازی به کار می‌رود و به معنای جلوگیری از دسترسی یا تاثیرات خارجی است.

مثال‌ها

★★★
Die Sicherheitskräfte schirmten den Politiker vor den Demonstranten ab.
نیروهای امنیتی سیاستمدار را از معترضان محافظت کردند.

★★★
Das Zelt schirmt uns vor Wind und Regen ab.
چادر ما را از باد و باران محافظت می‌کند.

★★★
Er versucht, seine Familie vor der Öffentlichkeit abzuschirmen.
او سعی می‌کند خانواده‌اش را از دید عموم محافظت کند.

★★★
Die Firewall schirmt das Netzwerk vor unerwünschten Zugriffen ab.
فایروال شبکه را از دسترسی‌های ناخواسته محافظت می‌کند.

استفاده‌های رایج

•	jemanden oder etwas vor etwas abschirmen: محافظت کردن کسی یا چیزی در برابر چیزی
•	Die Sicherheitskräfte schirmten den Politiker vor den Demonstranten ab. (نیروهای امنیتی سیاستمدار را از معترضان محافظت کردند.)
•	**sich gegen etwas abschirmen
153
Q

angeblich

A

واژه: angeblich (ظاهراً، گویا)

معانی و استفاده‌ها

•	angeblich به معنای “ظاهراً” یا “گویا” است و برای بیان چیزی به کار می‌رود که بر اساس اطلاعات غیرقابل تایید یا شایعات بیان شده است. این واژه معمولاً در جملاتی استفاده می‌شود که سخن‌گو به درستی اطلاعات شک دارد یا قصد دارد تردید خود را نسبت به صحت آن بیان کند.

مثال‌ها

★★★
Er ist angeblich krank, aber ich habe ihn gestern in der Stadt gesehen.
ظاهراً او مریض است، اما دیروز او را در شهر دیدم.

★★★
Angeblich hat sie die Prüfung bestanden, aber ich bin mir nicht sicher.
گویا او در امتحان قبول شده است، اما من مطمئن نیستم.

★★★
Angeblich kommt er heute Abend zur Party, aber das wurde nicht bestätigt.
گویا او امشب به مهمانی می‌آید، اما این تأیید نشده است.

★★★
Der neue Film soll angeblich sehr gut sein.
ظاهراً فیلم جدید بسیار خوب است.

استفاده‌های رایج

•	angeblich krank sein: ظاهراً مریض بودن
•	Er ist angeblich krank, aber ich habe ihn gestern in der Stadt gesehen. (ظاهراً او مریض است، اما دیروز او را در شهر دیدم.)
•	angeblich etwas getan haben: گویا چیزی را انجام داده است
•	Angeblich hat sie die Prüfung bestanden. (گویا او در امتحان قبول شده است.)
•	angeblich gut sein: ظاهراً خوب بودن
•	Der neue Film soll angeblich sehr gut sein. (ظاهراً فیلم جدید بسیار خوب است.)

تفاوت‌های مفهومی

•	angeblich: این واژه برای بیان اطلاعاتی به کار می‌رود که گوینده یا نویسنده نسبت به صحت آن تردید دارد یا آن را غیررسمی می‌داند. معمولاً اطلاعاتی است که بر اساس شایعات یا حدس‌ها بیان می‌شود.
•	مثال: Angeblich hat sie die Prüfung bestanden, aber ich bin mir nicht sicher. (گویا او در امتحان قبول شده است، اما من مطمئن نیستم.)
•	scheinbar: به معنای “ظاهراً” است، اما بیشتر به وضعیتی اشاره دارد که به نظر درست می‌آید اما در واقع ممکن است خلاف آن باشد.
•	مثال: Es ist scheinbar alles in Ordnung, aber tatsächlich gibt es viele Probleme. (ظاهراً همه چیز مرتب است، اما در واقع مشکلات زیادی وجود دارد.)

مقایسه

•	angeblich: استفاده برای بیان اطلاعات غیرتأیید شده یا مشکوک.
•	Angeblich kommt er heute Abend zur Party, aber das wurde nicht bestätigt. (گویا او امشب به مهمانی می‌آید، اما این تأیید نشده است.)
•	scheinbar: برای توصیف چیزی که به نظر می‌آید درست باشد، اما ممکن است در واقع اشتباه باشد.
•	Scheinbar ist alles in Ordnung, aber in Wirklichkeit gibt es Probleme. (ظاهراً همه چیز مرتب است، اما در واقع مشکلاتی وجود دارد.)

جمع‌بندی

angeblich برای بیان چیزی استفاده می‌شود که صحت آن تأیید نشده یا گوینده به آن مشکوک است. این واژه معمولاً در موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که اطلاعات مبتنی بر شایعه یا گزارش‌های غیررسمی باشد.