B1 - 1.1.11 Flashcards
Lektion 11 | Nachdem
Gefühl
das
the feeling
احساس حس
Hoffnung
die
the hope
Pilz
der
the mushroom
Stern
the star
der
aufgeben
to give up, to resign
aufwachen
to wake up
1 بیدار شدن از خواب پریدن
genießen
to enjoy
1 لذت بردن
lächeln
to smile
rennen
to run, to race, to sprint
دویدن
verbieten +etw. akkusativ
to forbid
1 منع کردن قدغن کردن، ممنوع کردن
einfach
easy, simply
1 ساده راحت، آسان
3 حقیقتاً واقعاً
1.Das Haus ist einfach toll.
1. این خانه واقعاً فوقالعاده است.
2.Das ist einfach unmöglich!
2. این واقعاً غیرممکن است!
stolz
proud
1 سرافراز مفتخر
einzig
unique, single
1 تک تنها، یگانه
Automat
der
the machine, the automation
از واژه Automat بهصورت کلی برای اشاره به انواع متفاوت از دستگاههای خدماترسانی خودکار استفاده میشود. Automat برای اشاره به انواع دستگاه خودکار فروش (فروش سیگار، فروش آبمیوه، فروش کتاب و …) یا انواع دستگاه خدماترسانی عمومی مثل دستگاههای تهیه بلیط، دستگاههای خودکار نوبتدهی و … استفاده میشود.
Geldautomat
the ATM (to take money)
In Betrieb
در حال کار سالم
Kasse
the cash register
die
1 صندوق صندوق پرداخت
Leser
der
the reader, the scanner
1 خواننده (کتاب، روزنامه)
Zertifikat
das
the certificate
auspacken
to unpack
auspacken در این کاربرد به معنای باز کردن چیز بسته شده است و در مقابل فعل einpacken (وسایل را جمع کردن) استفاده می شود. عمده استفاده این فعل برای اشاره به درآوردن وسایلی است که از قبل در چمدان بسته شده اند. زمانی که شما می خواهید به مسافرت بروید وسایل را در چمدان جمع می کنید (einpacken) و زمانی که به محل مورد نظر رسیدید آنها را از چمدان بیرون می آروید (auspacken).
این فعل همچنین برای باز کردن بسته ها و کادوها هم استفاده می شود، مثلا “ein Geschenk auspacken” (باز کردن یک کادو).
campen
to camp
frieren
to freeze, to be cold
1 احساس سرما کردن یخ زدن
mitteilen
to tell, to announce, to notify
1 اطلاع دادن
bitter
bitter
1 تلخ تلخمزه
jahrelang
for years
1 سالها برای چند سال
sauer
sour
ترش
2 عصبی ترشرو
irgendetwas
anything
1 یک چیزی چیزی
entlang [Präp.]
along
1 در طول در امتداد
gegen [Präp_Akk]
against
مخالف
2 مقابل در مقابل
3 به سمت در جهت
1.Ich bin gegen einen Baum gefahren.
4 برای درمان برای بهبود
- Gegen diese Krankheit ist noch kein Kraut gewachsen.
- برای درمان این بیماری هنوز هیچ گیاهی روییده نشدهاست.
5 در ازای با
1.Diese Arznei ist nur gegen Rezept erhältlich.
1. این دارو فقط با نسخه پزشک در دسترس است.
6 حدود (ساعت)
1.Ich bin gegen 14 Uhr wieder da.
7 نسبت به
1.Gegen dich bin ich noch ein Anfänger.
nachdem [Conj.]
after
jubeln
to exult, to jubilate
1 (با فریاد) خوشحالی کردن هورا کشیدن
1.Der Torschütze jubelte über seinen Treffer
1. زننده گل بخاطر گلش با فریاد خوشحالی کرد.
durchschlafen
to sleep all night long (baby)
1 بیوقفه خوابیدن یکسره خوابیدن
Turnier
das
the tournament
2 دوره مسابقات قهرمانی
abgeben
to release, to deliver
abgeben در این کاربرد به معنای دادن چیزی به کسی است که باید آن را داشته باشد یا صاحب اصلی آن است. مثلاً پس از تمام شدن امتحان شما برگه خود را تحویل میدهید یا پس از تمام شدن اقامت در هتل کلیدها را به مسئولش تحویل میدهید. در فارسی ما از واژههای “پس دادن”، “تسلیم کردن” یا “تحویل دادن” برای همین کاربرد استفاده میکنیم.
دادن
jemandem etwas (Akk.) abgeben
به کسی چیزی را دادن
1. Er hat mir die Hälfte vom Kuchen abgegeben.
1. او به من نصف کیک را داد.
2. Ich wollte nur dein Geschenk abgeben.
2. من فقط میخواستم هدیهات را بدهم.
Sonnenfinsternis
die
the solar eclipse
1 خورشیدگرفتگی کسوف
Sternenhimmel
der
the stary sky
1 آسمان پرستاره
anlächeln
to smile at someone
1 لبخندزنان نگاه کردن متبسم نگاه کردن
vergangen [Adj.]
past
گذشته
zuletzt
last, lastly
1 در آخر در پایان، بعد از همه
Die Kleider packen wir zuletzt ein.
1. لباس ها را در آخر بسته بندی می کنیم.
2 آخرین بار
Vorige Woche habe ich ihn zuletzt gesehen.
1. آخرین بار که او را دیدم هفته پیش بود.
irgendetwas
anything
1 یک چیزی چیزی
ein Wunsch geht in Erfüllung
a wish comes true
یک آرزو محقق می شود
aufsteigen
to rise, to ascend, to be promoted
2 صعود کردن
3 بالا رفتن بلند شدن
eindeutig
distinct, explicit
1 واضح روشن، صریح، مشخص
2 به وضوح مشخصا، به روشنی
überglücklich
overly happy
1 سراپا خوشحال سرمست و خوشحال
der platte Reifen
the flat tyre
لاستیک پنچر
Festanstellung
die
the permanent position (job)
1 جایگاه شغلی دائم
Bürgersteig
der
the sideway
1 پیاده رو
campen
to camp
sterben +an etw. dativ
to die, to decease
1 مردن جان دادن، از دنیا رفتن
irgendwann
sometime, eventually
1 زمانی وقتی
aufstehen
to stand up
1 بلند شدن بیدار شدن
gewinnen
to win
1 پیروز شدن برنده شدن، بردن