9 Flashcards

0
Q

passage

A
اسمفعل ناگذرا
/ˈpæsɪʤ/
• مهاجرت،کوچ،گذر،گذرش،عبور
• گذشت، گذشتن، سیر
• تصویب
• اجازه‌ی عبور، حق عبور
• مسافرت (به ویژه سفر دریایی) ، هزینه‌ی سفر، پول بلیط
• وسیله‌ی عبور، مجرا، آبراه، راه، گذر، پاساژ، بازارچه، معبر
• راهرو، سرسرا، تالار ورودی، هال
• (نوشته) قطعه، عبارت، چند سطر
• (پزشکی) کارکردن مزاج پزشکی
• (موسیقی) قطعه‌ی کوتاه
• (نادر) سفر دریایی کردن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q
Livestock 
Wildlife 
Environmentalists
Realm
Surrounding conditions 
Drug dealer 
 Defenseless
A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Fox

A

روباه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

lair

A
اسمفعل ناگذرا
/lɛ(ə)r/
• کنام،لانه‌ی جانور وحشی
• پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه
• به لانه یا کنام رفتن، به پنهانگاه رفتن، لانه کردن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Wheat

A

گندم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

roll out

A

• 1- گستردن، پهن کردن 2- (خودمانی) از بستر بلند شدن کنایه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Calamity

A

مصيبت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Heredity

A

وراثت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

inherent

A

/ɪnˈhɪrənt/
• درون‌زاد،نهادی،اصلی،اساسی،(موجود در انسان یا چیز به عنوان یک ویژگی جدا نکردنی و طبیعی و اساسی) فطری،سرشتی،تفکیک ناپذیر،جدا نشدنی (یا نکردنی) صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

pest

A
/pɛst/
• سرخر،مزاحم،درد سر اسم
• (نادر) بیماری همه‌گیر، طاعون اسم
• (بچه) شیطان، آتشپاره اسم
• (حشره یا گیاه هرزه) آفت، بلا، ویرانگر
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

odor

A

/ˈoʊdər/
• بو (از smell قوی تر است: بوی تند)،رایحه،خنجیر (odour هم می‌نویسند) اسم
• حالت کلی، محیط، پر گیر اسم
• (قدیمی) عطر اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

subdue

A

/səbˈd(j)u/
• مغلوب کردن،از پای در آوردن،شکست دادن،مقهور کردن فعل گذرا
• (با استدلال یا مهارت) چیره شدن بر، مهار کردن، منکوب کردن، تحت کنترل در آوردن، تحت اختیار در آوردن، رام کردن فعل گذرا
• آرام کردن، تسکین دادن، ملایم کردن، (از شدت یا زنندگی چیزی) کاستن فعل گذرا
• (زمین) زیر کشت آوردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

calamitous

A

/kəˈlæmɪtəs/

• اسف‌بار،فلاکت‌بار،آدرنگی،پربلا،فجیع،فاجعه‌آمیز صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

catastrophe

A

/kəˈtæstrəfi/
• (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه‌ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می‌شود یا گره کارها گشوده می‌گردد)،شور اوج،دژآشوب اسم
• پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، فاجعه، شکست دهشتناک، انهزام، مصیبت، بلا، سانحه اسم
• (زمین شناسی) دگرگونی شدید و ناگهانی و تباهگر (مثل زلزله یا آتشفشان) ، فروافکند زمین شناسی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

dreadful

A

/ˈdrɛdfəl/
• هراس‌انگیز،بیم‌آفرین،دلهره‌آور،رعب‌آور صفت
• (عامیانه) بسیار بد صفتعامیانه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

accustom (to)

A

/əˈkəstəm/

• عادت دادن،خو دادن،آموخته کردن فعل گذرا

16
Q

liable

A

/ˈlaɪəbəl/
• (قانونا) مسئول،ملزم،متعهد،پاسخگو،پایندان،گردن گیر،وادار صفت
• مشمول (قانون یا جریمه و غیره) صفت
• مستعد، شوا، دارای احتمال، در معرض، محتمل، آماده صفت

17
Q

conform (to)

A

فعل ناگذرافعل گذرا
/kənˈfɔ(ə)rm/
• همانند شدن یا کردن،همسان شدن یا کردن،یکجور کردن،سازگار شدن،دنباله روی کردن،همرنگ جماعت شدن،هم‌نوا شدن یا کردن
• پیروی کردن از، مطابقت داشتن با
• (تاریخ انگلیس) از اصول و رسوم کلیسای انگلیکان پیروی کردن
• (هندسه) همدیس بودن، کنفرم بودن هندسه

18
Q

infection

A
/ɪnˈfɛkʃən/
• آلودگی،پلشتی،آلوده شدگی اسم
• ابتلا، دچاری اسم
• سرایت، واگیری اسم
• عفونت، بیماری عفونی، گندش، گندزدگی، گند، چرک کردگی، شوخگنی، ریمناکی اسم
• بیماری عفونی اسم
• هر چیز گندش‌آور اسم
• اثر، هنایش، نفوذ، اثر گذاری اسم
19
Q

Exposed

A

بي دفاع

20
Q

Susceptible

A

حساس

21
Q

gradually

A

/ˈɡræʤuəli/

• بتدريج ، رفته رفته

22
Q

amphibian

A

صفتاسم
/æmˈfɪbiən/
• (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده‌ی Amphibia که خونسرد و مهره‌داراند مانند: قورباغه و سمندر)
• حیوان دوزیست (ذوحیاتین) ، گیاه دوزیست
• (هواپیما و غیره) آب‌خاکی، قادر به نشستن در آب و خشکی
• (تانک و زره پوش و غیره) آب‌خاک رو، آب‌خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی
• وابسته به دوزیستیان (یا ذوحیاتین)