10 Flashcards
toxic
/ˈtɑksɪk/
• زهری،زهرگین،سمی،زهرین،زهرآگین،زهرناک صفت
Spacecraft Shook (past of shake) Footprint External Faraway Meteoric growth Poisonous Preserve
☺️
essence
/ˈɛsns/ • جوهر،ذات،گوهر،ماهیت،چیستی،کیا،کیاده،کنه،مایه اسم • خلاصه، چکیده، لب اسم • اساس، اصل، آسه، محور اسم • عصاره، شیره، اسانس، عطر اسم
volcano
/vɑlˈkeɪnoʊ/
• آتشفشان اسم
• کوه آتشفشان
cavity
/ˈkævədi/
• حفره،کاواکی،کاوی،پوکی،گودی،چال،مغاک،گودال،فضای خالی،کاوگاه،تهینه اسم
• (دندانپزشکی) کرم خوردگی، کاواک اسم
• (الکترونیک) محفظهای رزناس، گنجانهی باز آوایی
dust
اسمفعل ناگذرافعل گذرا /dəst/ • غبار،گردو خاک،گرد،خاک،لاد،آرد،خاکه • ابری از غبار، غبار ابر، خاکستر آتشفشانی (volcanic dust هم میگویند) • شلوغی، درهم برهمی • (مرده) خاکستر، خاک • ذلت، فلاکت، درماندگی • (هرچیز بیارزش) پشیز • (انگلیس) خاکروبه • (گیاهشناسی) گرده • (قدیمی) ذره • (با گرد و خاک یا هر چیز گرد مانند) پاشیدن، پودر زدن به • (معمولا با: off) گرد گیری کردن، گردتکانی کردن، روبیدن
distinct
/dəˈstɪŋ(k)t/
• متفاوت،ناهمسان،متمایز،ناهمگن،ناهمگون صفت
• مجزا، منفرد، جدا، تک، جداگانه صفت
• مشخص، هویدا، آشکار، قابل تمیز، پیدا، روشن، واضح صفت
• بیچون و چرا، صریح، قطعی صفت
• (شعر قدیم) رنگارنگ، مزین صفت
revolve
فعل ناگذرافعل گذرا
/rəˈvɑlv/
• (به دور محور) چرخیدن،گشتن،گردیدن،دور زدن،دورگشتن،چرخ زدن
• مورد تفکر قرار دادن، در فکر پروراندن، تامل کردن
literary
/ˈlɪdəˌrɛri/
• وابسته به ادبیات،ادبی صفت
• وابسته به کتاب و نویسندگی صفت
• ادیبانه، به سبک کتابی (در برابر محاورهای) صفت
land
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/lænd/
• خشکی (در برابر: دریا یا آب)
• زمین، بوم، ارض
• مزرعه، زمین کشاورزی، کشتزار (ها) ، دهات، روستا (ها) (در برابر: شهر) ، ملک
• سرزمین، کشور
• جهان، عالم، دنیا
• (مجازی) مردم، ملت، اهالی
• زمینی، بری، ارضی
• خداوند، خدا
• (اقتصاد) منابع طبیعی اقتصاد
• (از کشتی یا هواپیما و غیره) پیاده شدن یا کردن، به خشکی رسیدن یا رساندن، تخلیه کردن یا شدن، فروآمدن یا آوردن، (هواپیما و غیره) بر زمین نشاندن یا نشستن
• افتادن، بر زمین خوردن
• منجر شدن یا کردن به، (کار را) رساندن به، رسیدن به، وارد شدن یا کردن
• (عامیانه) به دست آوردن، گیر آوردن، گرفتن عامیانه
• (عامیانه) زدن (ضربه و مشت و غیره) ، فرود آوردن عامیانه
• (تفنگ و غیره) برجستگی میان خانها (در درون لوله)
gaze(at)
اسمفعل ناگذرا
/ɡeɪz/
• خیره نگریستن،زل زل نگاه کردن،(با حیرت یا کنجکاوی) نگاه ممتد کردن،چشم دوختن
• چشم دوختن، نگاه خیره، نگاه ممتد
domain
/doʊˈmeɪn/ • قلمرو،حوزه،حدود،دامنه،حیطه اسم • ملک، زمین ملکی، ملک طلق اسم • مالکیت مطلق اسم • زمینه اسم • (ریاضی و فیزیک) دامنه، قلمرو اسم
commonwealth
/ˈkɑmənˌwɛlθ/
• مردم (یک کشور)،مردمان،مردمگان،ملت اسم
• کشور آزاد، کشور فدرال اسم
• (در مورد برخی ایالتهای امریکا) ایالت اسم
• (مهجور) خیر و رفاه عمومی، سعادت جامعه اسم
upon
قیدبرنهشت /əˈpɑn/ • روی،بر،بر روی،برفراز • نزدیک، مجاور • به • در • پس از، متعاقب، پیرو، بعداز • دربارهی، مربوط به • به سوی • طبق، بنابر a house built upon a hill خانهای که برفراز تپهای ساخته شده است intense sadness fell upon me again حزن شدید دوباره بر من مستولی شد. summer holidays are upon us تعطیلات تابستان نزدیک است.
lethal
/ˈliθəl/
• مرگ آور،مهلک،مرگبار صفت