11 Flashcards
dwelling
/ˈdwɛlɪŋ/
• محل اقامت،اقامتگاه،خانه،منزل (dwelling place و dwelling house هم میگویند) اسم
dwell
/dwɛl/
• (قدیمی - معمولا با: at یا in) زیستن در،سکنی گزیدن،زندگی کردن در،اقامت کردن فعل ناگذرا
• (با: on یا upon) شرح و بسط دادن، (در سخن یا اندیشه) مطلبی را رها نکردن، انگشت گذاشتن (روی مطلبی) فعل ناگذرا
• (مجازی) یافت شدن، بودن فعل ناگذرا
enquiry
/ənˈkwaɪri/
• پرس و جو، استفسار
impose
/ɪmˈpoʊz/
• (با: on یا upon) بستن (مالیات و غیره)،کردن (جریمه و غیره)،تحمیل کردن،سربار شدن،به گردن کسی گذاشتن،(با زور یا اصرار) پذیراندن،قبولاندن فعل گذرا
• (چاپ) صفحه یا کلیشه را سوار کردن فعل گذراچاپ
• (قدیمی) قرار دادن، گذاشتن فعل گذرا
cement
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/səˈmɛnt/
• سیمان،سمنت (عوام concrete هم میگویند)،ملاط آبکی،ساروج
• چسب، همبند، همبستگر، سریش
• رجوع شود به: cementum
• (سنگهای رسوبی و آواری - بخشی از سنگ که از ذرات ریزی درست شده و دانههای درشت تری از سنگ را موزاییکوار در خود جا داده است) سنگ رس
• (مادهی سیمان مانندی که با آن دندان را پر میکنند) دندان پر کن
• (فلز شناسی) خاکهی زغال (یا زغالسنگ یا فلز که در سمانتاسیون به کار میرود)
• سیمان کردن، محکم به هم چسباندن یا چسبیدن، با سیمان پوشاندن، سیمان شدن
• هر وسیلهی همچسبانی و استحکام، پیوند دهنده
flatten
فعل ناگذرافعل گذرا
/ˈflætn/
• صاف کردن،مسطح کردن،پهنیدن،تخت کردن یا شدن (معمولا با: out)،هموار شدن یا کردن
• برزمین افتادن، نقش برزمین شدن، دراز به دراز شدن یا کردن، زمین خوردن یا زدن، از پا انداختن یا افتادن، فروریز کردن یا شدن
casing
/ˈkeɪsɪŋ/
• پوشاندن،غلاف کردن،نیام کردن اسم
• پوشش، جلد، روکش، رویی، جدار، تبوش اسم
• نخ دوزی تایر اتومبیل و غیره (که عاج روی آن قرار دارد) ، بدنه، برونه، (ماشین آلات) قاب، لاشه، (در و پنجره) چارچوب، (صنعت نفت) لولهی محافظ، پوش، ترکش، (اتومبیل) کارتر اسم
skeleton
صفتاسم /ˈskɛlətn/ • استخوانبندی،اسکلت،استگان • کالبد، هر چیز اسکلت مانند، (جمع) ارکان، چارچوب، اسطقس • رجوع شود به: outline • (انسان یا جانور) لاغر، نحیف، پوست و استخوان • حداقل، کمینه • ابتدایی، آغازین، در مراحل اولیه، کلی
the steel skeleton of a ten-storey building
کالبد پولادی یک ساختمان ده طبقه
Affordable
revolutionize
/ˌrɛvəˈluʃəˌnaɪz/
• (کاملا) دگرگون کردن،متحول کردن،واگشته کردن فعل گذرا
• (نادر) انقلاب برپا کردن، منقلب کردن
Turning point
نقطه عطف
sight
صفتاسمفعل ناگذرافعل گذرا /saɪt/ • منظر،منظره،دورنما،نما • (جمع) دیدنیها، جاهای دیدنی • (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح • بینایی، باصره، دید • ادراک، فهم، بینش • نظر، دیدن، رویت، نگرش • (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیره) مکانیابی، جایابی، (پدافند هوایی) دستگاه، سایت، هدف یاب، (روی لولهی تفنگ و غیره) نشانه یاب، شکاف درجهی تفنگ • نظری، نگری، رویتی • (برای نخستین بار) دیدن، رویت کردن، مشاهده کردن • (سلاح) هدفگیری کردن (به کمک نشانه یاب) • (سلاح را) دارای نشانه یاب کردن • میدان دید • (محلی) خیلی، یک عالمه، یک دنیا • (مهجور) رجوع شود به: insight • (بازرگانی) دیداری بازرگانی
demolish
/dəˈmɑlɪʃ/
• (ساختمان و غیره) خراب کردن،منهدم کردن،ویران کردن،درهم کوبیدن،واریزاندن فعل گذرا
• (مجازی) نابود کردن، بلعیدن فعل گذرا
stain
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/steɪn/
• لک انداختن،لک کردن،لکه کردن،گوداب انداختن
• آبروریزی کردن، ننگ به بار آوردن، لکهدار کردن
• لاک و الکل زدن، (شیشه یا چوب) رنگ زدن یا کردن
• (برای مطالعه با میکروسکوپ) نمونه را رنگ زدن
• لکه، لک، پیسه، داغ، گوداب، خجک، خال
• ننگ، آبروریزی، عیب، خدشه، (مجازی) لکه
• رنگ، رنگیزه
Tightness
فشار