11 Flashcards

0
Q

dwelling

A

/ˈdwɛlɪŋ/

• محل اقامت،اقامتگاه،خانه،منزل (dwelling place و dwelling house هم می‌گویند) اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q

dwell

A

/dwɛl/
• (قدیمی - معمولا با: at یا in) زیستن در،سکنی گزیدن،زندگی کردن در،اقامت کردن فعل ناگذرا
• (با: on یا upon) شرح و بسط دادن، (در سخن یا اندیشه) مطلبی را رها نکردن، انگشت گذاشتن (روی مطلبی) فعل ناگذرا
• (مجازی) یافت شدن، بودن فعل ناگذرا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

enquiry

A

/ənˈkwaɪri/

• پرس و جو، استفسار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

impose

A

/ɪmˈpoʊz/
• (با: on یا upon) بستن (مالیات و غیره)،کردن (جریمه و غیره)،تحمیل کردن،سربار شدن،به گردن کسی گذاشتن،(با زور یا اصرار) پذیراندن،قبولاندن فعل گذرا
• (چاپ) صفحه یا کلیشه را سوار کردن فعل گذراچاپ
• (قدیمی) قرار دادن، گذاشتن فعل گذرا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

cement

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/səˈmɛnt/
• سیمان،سمنت (عوام concrete هم می‌گویند)،ملاط آبکی،ساروج
• چسب، همبند، همبستگر، سریش
• رجوع شود به: cementum
• (سنگ‌های رسوبی و آواری - بخشی از سنگ که از ذرات ریزی درست شده و دانه‌های درشت تری از سنگ را موزاییک‌وار در خود جا داده است) سنگ رس
• (ماده‌ی سیمان مانندی که با آن دندان را پر می‌کنند) دندان پر کن
• (فلز شناسی) خاکه‌ی زغال (یا زغال‌سنگ یا فلز که در سمانتاسیون به کار می‌رود)
• سیمان کردن، محکم به هم چسباندن یا چسبیدن، با سیمان پوشاندن، سیمان شدن
• هر وسیله‌ی همچسبانی و استحکام، پیوند دهنده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

flatten

A

فعل ناگذرافعل گذرا
/ˈflætn/
• صاف کردن،مسطح کردن،پهنیدن،تخت کردن یا شدن (معمولا با: out)،هموار شدن یا کردن
• برزمین افتادن، نقش برزمین شدن، دراز به دراز شدن یا کردن، زمین خوردن یا زدن، از پا انداختن یا افتادن، فروریز کردن یا شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

casing

A

/ˈkeɪsɪŋ/
• پوشاندن،غلاف کردن،نیام کردن اسم
• پوشش، جلد، روکش، رویی، جدار، تبوش اسم
• نخ دوزی تایر اتومبیل و غیره (که عاج روی آن قرار دارد) ، بدنه، برونه، (ماشین آلات) قاب، لاشه، (در و پنجره) چارچوب، (صنعت نفت) لوله‌ی محافظ، پوش، ترکش، (اتومبیل) کارتر اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

skeleton

A
صفتاسم
/ˈskɛlətn/
• استخوان‌بندی،اسکلت،استگان
• کالبد، هر چیز اسکلت مانند، (جمع) ارکان، چارچوب، اسطقس
• رجوع شود به: outline
• (انسان یا جانور) لاغر، نحیف، پوست و استخوان
• حداقل، کمینه
• ابتدایی، آغازین، در مراحل اولیه، کلی

the steel skeleton of a ten-storey building
کالبد پولادی یک ساختمان ده طبقه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Affordable

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

revolutionize

A

/ˌrɛvəˈluʃəˌnaɪz/
• (کاملا) دگرگون کردن،متحول کردن،واگشته کردن فعل گذرا
• (نادر) انقلاب برپا کردن، منقلب کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Turning point

A

نقطه عطف

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

sight

A
صفتاسمفعل ناگذرافعل گذرا
/saɪt/
• منظر،منظره،دورنما،نما
• (جمع) دیدنی‌ها، جاهای دیدنی
• (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح
• بینایی، باصره، دید
• ادراک، فهم، بینش
• نظر، دیدن، رویت، نگرش
• (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیره) مکان‌یابی، جایابی، (پدافند هوایی) دستگاه، سایت، هدف یاب، (روی لوله‌ی تفنگ و غیره) نشانه یاب، شکاف درجه‌ی تفنگ
• نظری، نگری، رویتی
• (برای نخستین بار) دیدن، رویت کردن، مشاهده کردن
• (سلاح) هدفگیری کردن (به کمک نشانه یاب)
• (سلاح را) دارای نشانه یاب کردن
• میدان دید
• (محلی) خیلی، یک عالمه، یک دنیا
• (مهجور) رجوع شود به: insight
• (بازرگانی) دیداری بازرگانی
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

demolish

A

/dəˈmɑlɪʃ/
• (ساختمان و غیره) خراب کردن،منهدم کردن،ویران کردن،درهم کوبیدن،واریزاندن فعل گذرا
• (مجازی) نابود کردن، بلعیدن فعل گذرا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

stain

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/steɪn/
• لک انداختن،لک کردن،لکه کردن،گوداب انداختن
• آبروریزی کردن، ننگ به بار آوردن، لکه‌دار کردن
• لاک و الکل زدن، (شیشه یا چوب) رنگ زدن یا کردن
• (برای مطالعه با میکروسکوپ) نمونه را رنگ زدن
• لکه، لک، پیسه، داغ، گوداب، خجک، خال
• ننگ، آبروریزی، عیب، خدشه، (مجازی) لکه
• رنگ، رنگیزه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Tightness

A

فشار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

troop

A
اسمفعل ناگذرا
/trup/
• دسته،گروه،جماعت
• گله، رمه
• گروه پیشاهنگ (مشتمل بر 32 نفر)
• اسواران، گروهان سوار (یا زرهی یا هوانیروز)
• (جمع) سربازان، لشکریان، قشون، افراد، سپاهیان
• دسته‌جمعی حرکت کردن، گله‌وار رفتن
16
Q

contemporary

A
صفتاسم
/kənˈtɛmpəˌrɛri/
• (در مورد اشخاص و آثار) همزمان،همگاه،هم عصر،هم دوره
• هم‌سن
• امروزی، جدید، مدرن، معاصر
17
Q

surgical

A

/ˈsərʤəkəl/
• وابسته به جراح و جراحی،ناشی از جراحی،جراحی،برمانی،کارد پزشک صفت
• (مثل عمل جراحی) دقیق، جراح وار، جراحی مانند، برمان وار صفت

18
Q

story

A

/ˈstɔri/
• طبقه،اشکوب اسمساختمان
• بخش، قسمت (انگلیس: storey)

19
Q

deposit

A

اسمفعل گذرا
/dəˈpɑzət/
• سپردن،(به حساب بانکی) ریختن،واریز کردن،(چک) به حساب گذاشتن
• سپرده (بانکی و غیره) ، مبلغ به حساب ریخته شده، وجه امانی
• ودیعه، وجه‌الضمان، سپردگانی، گروی، بیعانه، وثیقه
• سپارش، به حساب ریزی، واریز، ودیعه‌پردازی، امانت سپاری
• ودیعه دادن، (پول) گروی دادن، پیش قسط دادن، سپردگانی دادن، پیش پرداخت کردن، بیعانه دادن، وثیقه گذاشتن
• به جا گذاشتن، قرار دادن، از خود باقی گذاشتن
• رسوب کردن، ته‌نشین شدن یا کردن، درده بستن، فروگذاشت کردن، لرد بستن
• رسوب، ته‌نشین، ته نشست، فروگذاشت، درده، درد، لرد، نهشت
• رجوع شود به: depository

20
Q

convict

A
اسمفعل گذرا
/kənˈvɪkt/
• محکوم شناختن،گناهکار شناختن،مجرم شناختن،دادباخته کردن
• محکوم، بزهکار، مجرم
• زندانی
21
Q

rope

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/roʊp/
• طناب،رسن،بند
• (جمع) نرده‌ی رینگ مشت زنی، نرده‌ی طنابی
• طناب دار، گره طناب دار
• (با: the) اعدام از طریق حلق آویزی، به دار زنی، طناب‌دار
• کمند، کمند انداختن، با کمند گرفتن
• رشته، به نخ کشیده
• (به ویژه در شراب و سرکه) درد طناب مانند و شناور
• با طناب بستن، طناب پیچ کردن
• (به ویژه کوهنوردان را) با طناب به هم وصل کردن، به هم بستن
• (معمولا با: off یا in یا out - با طناب یا نرده‌ی طنابی) جدا کردن، محصور کردن، مرزنمایی کردن
• رشته رشته و چسبناک شدن
• افسار، پالهنگ، دوال

22
Q

crew

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/kru/
• (مردم) دسته،گروه،جماعت،دارو دسته،باند
• (گروهی که زیر دست یا تحت فرمان کسی کار کنند) خدمه، کارگران
• (کشتی) ناویان (به استثنای افسران) ، ملوانان، جاشویان، خدمه کشتی
• (قایق‌های پارویی مسابقه‌ای) پاروزنان (معمولا بین دو تا هشت نفر) ، (این ورزش) پاروزنی
• (هواپیمایی و فضانوردی و غیره) سرنشینان، ناوبران
• (قدیمی) گروه مسلح
• (در کشتی و هواپیما و غیره) خدمت کردن

23
Q

alibi

A

/ˈæləˌbaɪ/
• ارائه‌ی گواهان و اسناد توسط متهم برای اثبات عدم حضور در محل جرم،اثبات غیبت هنگام وقوع جرم اسمحقوق
• (عامیانه) بهانه، عذر، بهانه آوردن اسمعامیانه

24
Q

Keep on

A

حفظ كردن

25
Q

Take over

A

ساكن شدن

26
Q

hold up

A

• 1- استوار نگهداشتن، از افتادن یا فروریختن چیزی جلوگیری کردن 2- نشان دادن، آشکار کردن 3- پایدار ماندن، تاب آوردن، ادامه‌دادن 4- به تاخیر انداختن، متوقف کردن 5- مورد سرقت قرار دادن، دستبرد زدن کنایه

27
Q

assassination

A

/əsæsəˈneɪʃn/

• قتل ، ترور