13 Flashcards
Co-operative (adj)
Of working together
undergo
/ˌəndərˈɡoʊ/
• (سختی یا تجربه و غیره) دیدن،به خود هموار کردن،دستخوش (چیزی) شدن،تن در دادن فعل گذرا
• (قدیمی) به عهده گرفتن، تقبل کردن
progressive
صفتاسم
/prəˈɡrɛsɪv/
• پیشرونده
• متوالی، پشت سرهم، پیاپی، گام بهگام، تدریجی
• وابسته به مالیات تصاعدی، (مالیات) فرایاز
• پیشرو، پیشرفت گرای، مترقی، ترقی خواه، مترقیانه، پیشگرای، پیشتاز
• (دستور زبان) استمراری
• (ریاضی) تصاعدی، فرایازی، متصاعد، فرایازگر، فرایاز
• (پزشکی) وخیم شونده، گسترا، پیشرونده پزشکی
• آدم پیشرفت گرای
• عضو حزب مترقی (Progressive Party)
progressive changes
تغییرات پیایی
progressive decline
زوال تدریجی
advance
صفتاسمفعل ناگذرافعل گذرا
/ədˈvæns/
• جلو بردن،پیش بردن
• جلو رفتن، پیش رفتن، پیشروی کردن، پیشرفت کردن
• ترفیع یافتن یا دادن، مهم کردن یا شدن
• ارائه دادن
• (تاریخ یا وقت چیزی را) جلو آوردن، جلو انداختن
• (قیمت را) بالا بردن، بالا رفتن
• قبل از موعد پرداخت کردن، مساعده دادن، پیشکی دادن
• پول پیشکی، پیش پرداخت، وام، پیش قسط، مساعده
• پیشرفت، جلو روی، پیشروی، پیش روند
ethnic
صفتاسم
/ˈɛθnɪk/
• (وابسته به دستهای از مردم که معمولا در اقلیت بوده و دارای زبان و فرهنگ و تاریخ و گاهی ملیت یا نژاد مشترک می باشند) قومی،رامهای (در برابر: نژادی ethnical) (racial هم میگویند)
• (عضو گروه ملی یا مذهبی یا نژادی و غیره که بخشی از جامعهی بزرگتری را تشکیل میدهد) اقلیت، رامگان
• (نادر) کافر، غیرمسیحی (و غیر یهودی)
entity
/ˈɛn(t)ədi/
• وجود،هستی (به ویژه اگر مستقل و خودکفا و مجزا باشد)،موجودیت،هستش،تمامیت،هستومندی اسم
• موجود، شی، چیز، باشنده، هستومند اسم
• ذات، جوهر، ماهیت اسم
they want to preserve their tribal entity
آنان میخواهند موجودیت عشیرهای خود را حفظ کنند.
Copper
مس
semester
/səˈmɛstər/
• دورهی ششماهه،نیمسال اسم
• (آموزش - دورهی تحصیلی حدود 18 هفته) نیمسال تحصیلی، نیمسال آموزشی
quarter
صفتاسمفعل ناگذرافعل گذرا
/ˈkwɔrdər/
• چارک،یک چهارم،ربع،چهار یک
• (واحد وزن برابر با 25 پوند در امریکا و 28 پوند در انگلیس) کوارتر
• یک چهارم یارد (برابر با 9 اینچ) ، (تقریبا) وجب
• یک چهارم مایل (حدود 0/4 کیلومتر)
• دورهی سه ماهه، سه ماه، فصل
• (در برخی دانشگاههای امریکا و کانادا) دورهی تحصیلی (حدود یازده هفته - معمولا از سمستر کوتاهتر) ، ترم
• ربع (ساعت) ، پانزده دقیقه
• یک چهارم دلار، 25 سنت، (امریکا و کانادا) سکهی 25 سنتی
• (گوشت گاو و گوسفند و خوک و غیره) پا و کفل، دست و شانه، (تقریبا) یک چهارم لاشه، شقه
• (قطبنما) هر یک از چهار جهت (شمال یا جنوب یا شرق یا غرب) ، هر یک از چهار بخش افق، طرف، سمت، سو، جهت، (تقریبی) هر یک از چهار بخش کرهی زمین
deliberate
صفتفعل ناگذرافعل گذرا
/dəˈlɪb(ə)rət/
• عمدی،از روی تعمد،خود خواسته،عمدا،آگاهانه
• (بادقت و سنجش جوانب) سنجیده، آگاهانه، ژرفنگرانه، حساب شده، دقیق
• بیشتاب، باتانی، ناشتاب
• (با دقت و سنجیدن جوانب) مورد ملاحظه قرار دادن، تعمق کردن، ژرفنگری کردن، ژرفاندیشی کردن، مداقه کردن، ژرف روی کردن
Dotted line
نقطه چين