17 Flashcards
Aim to do sth
هدف اينه كه ….
official
صفتاسم /əˈfɪʃəl/ • کارمند،صاحب منصب،پایه ور،صاحب مقام،دیوان سالار،دیوانگر،افسر (به ویژه افسر پلیس)،مامور عالی رتبه • رسمی • با تشریفات، طبق مراسم • رسما اعلام شده، از پیش تعیین شده • (پزشکی - دارو سازی) مجاز برای کاربردهای پزشکی • (بازیهای ورزشی) داور، رفری • اداری، وابسته به منصب و شغل، شغلی
Reduction on
تخفيف روي ….
household
صفتاسم /haʊsˌhoʊld/ • اهل خانه،خانوار،خانواده،اهل بیت • خانگی، وابسته به منزل و ادارهی آن • عادی، معمولی، روزمره، بروال، همیشگی، آشنا
Spot
شناسايي كردن پس از جستجو
take over
• به عهده گرفتن، تصدی چیزی را قبول کردن کنایه
hostile
صفتاسم
/ˈhɑstlˈhɑˌstaɪl/
• وابسته به دشمن،ناوردی،دشمن،خصم،متخاصم،پرکینه
• غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کینتوز
• مخالف، ضد، کیاگن، ناسازگار
• (بازرگانی و مالیه) وابسته به بدست آوردن اکثریت سهام و مهار شرکت علیرغم میل مدیران آن
takeover
/ˈteɪkˌoʊvər/
• به عهده گیری،تصدی،در دستگیری اسم
• غصب قدرت، تصاحب، به زور گرفتن مقام یا قدرت و غیره اسم
• (بازرگانی) به دست آوری اکثریت سهام شرکت و مهار آن، مهار گیری (take-over هم مینویسند)
commerce
اسمفعل ناگذرا /ˈkɑmərs/ • بازرگانی،تجارت،سوداگری،دادوستد،سودا • (اجتماعی) رابطه، رفت و آمد • (قدیمی) رابطهی شخصی داشتن، رفت و آمد کردن با (با with) • (نادر) رجوع شود به: sexual intercourse
Old-stablished stores
فروشگاه هاي قديمي
closure (of)
اسمفعل گذرا /ˈkloʊʒər/ • (عمل) بستن،انسداد • پایان، انتها، خاتمه، فرجام • تعطیل • گیره (سیم یا هر وسیلهای که روکش پلاستیکی نان و غیره را کیپ کند) ، بست، گیرش • (ریاضی) بستار • (آواشناسی) بندش
Come into effect
قابل اجرا شدن
basis
/ˈbeɪsəs/
• پایه،بنیاد،شالوده،زیر ساخت،زیر بنا،بنلاد،مقیاس،بن پار اسم
• اصل، مایه، نظریهی اساسی اسم
• فرایند، طرز، طور اسم
Discrimination
تبعيض
worthwhile
/ˈˌwərθˈˌ(h)waɪl/
• قابل صرف وقت،ارزشمند،ارزنده،سودمند،بهصرفه،مفید صفت