14 Flashcards

0
Q

settlement

A

/ˈsɛdlmənt/
• قرارگیری،نهشت (رجوع شود به: settle) اسم
• کوچگاه، نشینه، محل استقرار (پناهندگان یا مهاجران و غیره) ، نشیم، ماندگاه، کلنی، مستعمره اسم
• دهکده، زیستگاه دورافتاده اسم
• اجتماع متشکل از اعضای مذهب یا گروه بخصوص، جامعه‌ی کوچک اسم
• توافق، حل و فصل، رسیدگی، رفع اسم
• تسویه (حساب) ، پرداخت (بدهی و غیره) ، واریز اسم
• (ملک و غیره) واگذاری اسم
• ملک یا دارایی واگذار شده اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q

entitle

A

/ɪnˈtaɪdl/
• نام گذاردن،دارای عنوان کردن،عنوان داشتن،نامیدن (مقاله و کتاب و غیره) فعل گذرا
• (با دادن عنوان یا لقب) قدردانی کردن، لقب (اشرافی) دادن فعل گذرا
• ذی‌حق کردن، حق دادن به، محق کردن، (قانونا) اجازه دادن، مشمول کردن

his age entitles him to a pension
سن،او را مشمول دریافت حقوق بازنشستگی می‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

concession

A

/kənˈsɛʃən/
• تصدیق،اعتراف،اذعان،پذیرش (استدلال یا حق و غیره) اسم
• اعطا اسم
• امتیاز، امتیازنامه، (کانادا) اعطای زمین (از سوی دولت به شهرداری محل) ، دکه، رستوران کوچک (در ورزشگاه و غیره) اسم
• زمین یا اجازه‌ی بهره‌گیری (و غیره) که از طریق امتیازنامه به دست آید اسم
• (در مورد ادعا یا خواسته یا مذاکرات و غیره) تخفیف، گذشت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

residence

A
/ˈrɛz(ə)dəns/
• سکونت،اقامت،باشایی اسم
• خانه، منزل، مسکن، ماوا، اقامتگاه، محل سکونت، بودگاه اسم
• کاخ، خانه‌ی بزرگ اسم
• دوران سکونت، مدت اقامت
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

controversial

A

/ˌkɑntrəˈvərʃəl/

• بحث آفرین،مشاجره انگیز،بحث‌انگیز،مورد بحث،جدل‌آمیز صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

forum

A

/ˈfɔrəm/
• (روم باستان) میدان شهر (که برخی امور سیاسی و قانونی در آنجا کنکاش یا رسیدگی می‌شد) اسم
• دادگاه، محکمه‌ی عدل، دیوانخانه اسم
• تبادل نظر، کنکاش، سگالش، هم‌اندیشی، گردهمایی اسم
• (بخشی از روزنامه یا برنامه‌ی رادیویی و یا هرجایی که در آن امور اجتماعی و همگانی مورد بحث و شور قرار می‌گیرد) محل تبادل نظر، محل برخورد آرا، سگالگاه، کنگاشگاه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

resident

A
صفتاسم
/ˈrɛz(ə)dənt/
• مقیم،ساکن،ماندگار،باشنده
• موجود، بودمند
• در محل، درجا (در برابر: غیابا)
• پزشک مقیم، ویژه‌گرآموز پزشکی، ویژه‌کارآموز پزشکی
• (پرنده یا حیوان) ناکوچگر، یکجا زی
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

fatal

A

/ˈfeɪdl/
• مهلک،کشنده،مرگبار،جان‌گیر صفت
• سرنوشت ساز، خطیر صفت
• مخرب، ویرانگر، مصیبت‌بار، وخیم، زیانبار، فاجعه‌آمیز، جانگداز، دژرخداد صفت
• وابسته به سرنوشت، تقدیری، آینده‌نما، سرنوشتی، بوشی صفت
• (در اصل) تقدیر شده، مقدر، تعیین شده از پیش، سرنوشت شده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Interest rate

A

نرخ بهره

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Freeway

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

recession

A

/rəˈsɛʃən/
• پس‌روی،عقب‌نشینی،پسرفت،فرونشینی اسم
• (در مراسم دانشگاهی و پارلمانی و غیره) صف شرکت کنندگان در حال ترک تالار اسم
• کسادی (به ویژه پس از دوران رونق) ، (بازار) رکود، آرمیدگی (از بحران اقتصادی depression خفیف‌تر است)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

confront

A

/kənˈfrənt/
• رو در رو شدن (با)،رو برو کردن (با)،مواجه کردن (با) فعل گذرا
• جلو (کسی) ایستادن، مقابله کردن، جلو کسی در آمدن فعل گذرا
• پهلوی هم قرار دادن و مقایسه کردن، با هم سنجیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

struggle

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/ˈstrəɡəl/
• ستیزه کردن،ستیزیدن،مبارزه کردن،دست به گریبان شدن،جنگیدن،کتک کاری کردن،درگیر شدن با،کشمکش کردن
• تلاش کردن، تقلا کردن، پیکار کردن، کوشیدن، تکاپو کردن
• با اشکال پیش رفتن، (به سختی) راه گشودن
• (نادر) با کوشش درآوردن یا انجام دادن
• پیکار، ستیزه، ستیز، مبارزه، درگیری
• تلاش، تکاپو، تقلا، چالش، کشاکش، کشمکش، تنازع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

inquiry

A

/ˈɪnkwaɪri/
• پرسش،جستار،آگه‌خواست،استعلام،پرسه اسم
• بررسی، تحقیق، پژوهش، بازجویی، جستجو، کندوکاو، رسیدگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

reflection

A

/rəˈflɛkʃən/
• بازتاب،باز رخش،پستافت،انعکاس،(صدا) پژواک،بازتابش،بازرخشش اسم
• هر چیز منعکس شده: تصویر، فرتور، عکس اسم
• غور، اندیشه، تفکر، تامل، فکر اسم
• آبروریزی، خرده‌گیری، اندیشه‌ی منفی اسم
• نشان، نشانگر اسم

upon further reflection I decided not to buy the house
پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly