01-17 Flashcards
grab
قاپیدن
spoon
قاشق
revelation
الهام
آشکار سازی
مکاشفه
افشاگری
spit (اسپِت)
تف
spit at
spit on
تف کردن روی
smash something
خورد کردن
(با خشم و عصبانیت و سر و صدای زیاد)
He smashed the radio to pieces.
اون رادیو رو خورد خورد کرد، جوری که چند تکه شد.
lawful
قانونی
شرعی
lawful husband
شوهر قانونی
ever since
از وقتی که
از اون موقع تا الان
he’s had a drink problem
روی آورده به مصرف الکل
(to) walk out on someone
یهویی کسی را ترک کردن
He walked out on his wife and two kids
اون همسرش و دو تا بچهش رو یهو ترک کرد.
walk out
ترک کردن
قال گذاشتن
(to) spell something out
توضیح دادن دقیق چیزی با جزییات
هجی کردن
Do I have to spell it out for you?
باید دقیق و با جزییات برات توضیح بدم؟
affair (اَفِیر)
رابطه عاشقانه
have an affair
خیانت کردن (برای فرد متاهل)
cook
غذا درست کردن
پختن
rude
رود
بی ادب
پر رو
I’m glad you did something
خوشحالم فلان کار رو انجام دادی
I’m glad you could come
خوشحالم تونستی بیای