Werkwoorden افعال Flashcards

1
Q

Afronden

A

به پایان رساندن، تمام کردن
We moeten dit project vandaag afronden
ما باید این پروژه را امروز تمام کنیم

گذشته ساده rondden af
اسم مفعول afgerond

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Kiezen (gekozen)

A

انتخاب کردن

مثال‌ها:
1. Ik moet een cadeau kiezen voor mijn vriend.
(باید یک هدیه برای دوستم انتخاب کنم.)
2. Wij hebben een nieuw huis gekozen.
(ما یک خانه جدید انتخاب کردیم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

vastzitten

A

گیر افتادن / گیر کردن

این فعل به معنای گیر افتادن یا گیر کردن چیزی در جایی است

De deur zit vast.
(دِ دور زیت فَست)
در گیر کرده است.
Mijn voet zit vast in de modder.
(مَین فوت زیت فَست این دِ مُدِر)
پایم در گل گیر کرده است

Ik zit vast in de lift.
(ایک زیت فَست این دِ لیفت)
من در آسانسور گیر کرده‌ام.
• De sleutel zit vast in het slot.
(دِ اسلوتِل زیت فَست این هِت اسلُت)
کلید در قفل گیر کرده است.
• Mijn computer zit vast.
(مَین کُمپیوتر زیت فَست)
کامپیوترم گیر کرده است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

vastzitten

A

گیر افتادن / گیر کردن

این فعل به معنای گیر افتادن یا گیر کردن چیزی در جایی است

De deur zit vast.
(دِ دور زیت فَست)
در گیر کرده است.
Mijn voet zit vast in de modder.
(مَین فوت زیت فَست این دِ مُدِر)
پایم در گل گیر کرده است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Blokkeren

A

مسدود شدن یا گیر کردن (برای راه با سیستم)

Het verkeer is geblokkeerd door een ongeluk.
(هِت فِرکیر ایس خِبْلوکِرت دُور اُن اُنگِلُخ)
ترافیک به خاطر یک تصادف مسدود شده است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Klem zitten

A

گیر کردن یا فشار آوردن (برای چیزی که بین دو چیز گیر کرده باشد)
Mijn vinger zit klem tussen de deur.
(مَین فینگِر زیت کْلِم تُسِن دِ دور)
انگشتم بین در گیر کرده است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Blijven steken

A

گیر کردن در حالتی که حرکت یا ادامه متوقف شود

De auto bleef steken in het zand.
(دِ آوتو بْلیف اِستِیکِن این هِت زَند)
ماشین در شن گیر کرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Hangen blijven

A

گیر کردن در چیزی که آویزان بماند

Mijn jas bleef hangen aan de deurklink.
(مَین یاس بْلیف هَنگِن آن دِ دور‌کلینک)
کتم به دستگیره در گیر کرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

verbinden

A

اتصال دادن / وصل کردن

  1. اتصال فیزیکی:
    • “De monteur verbindt de kabels.”
      (تعمیرکار کابل‌ها را وصل می‌کند.)
  2. اتصال یا ارتباط برقرار کردن در زمینه‌های مختلف:
    • “De leraar probeert de theorie met de praktijk te verbinden.”
      (معلم سعی می‌کند تئوری را با عمل مرتبط کند.)
  3. وصل کردن دو یا چند شخص یا گروه:
    • “Ze verbinden de twee bedrijven met een samenwerking.”
      (آن‌ها دو شرکت را با یک همکاری به هم وصل می‌کنند.)
  4. اتصال در زمینه ارتباطات (مثلاً تلفنی یا اینترنتی):
    • “De operator verbindt je met de juiste afdeling.”
      (اپراتور شما را به بخش صحیح وصل می‌کند.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

beschermen

A

حفاظت شدن

“*: beschermt
1. محافظت شده (در مورد چیزی که از خطر یا آسیب در امان است):
- “Deze bril beschermt je ogen tegen de zon.”
(این عینک از چشمانت در برابر آفتاب محافظت می‌کند.)

  1. حفاظت از کسی یا چیزی (به عنوان یک عمل محافظتی):
    • “De regering beschermt de rechten van burgers.”
      (دولت از حقوق شهروندان محافظت می‌کند.)
  2. در زمینه‌های قانونی یا ایمنی:
    • “Deze wet beschermt de consument.”
      (این قانون از مصرف‌کننده محافظت می‌کند.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

optreden

A

عمل کردن-نقش بازی کردن- اجرا کردن-اتفاق افتادن

  1. اجرا کردن یا عمل کردن (در مورد نمایش‌ها یا کنسرت‌ها):
    • “De band trad op voor een groot publiek.”
      (گروه موسیقی برای جمعیت زیادی اجرا کرد.)
  2. عمل کردن یا رفتار نشان دادن (در مورد واکنش‌ها یا رفتار):
    • “Hij trad snel op toen er een probleem was.”
      (او وقتی مشکلی پیش آمد سریع عمل کرد.)
  3. نقش بازی کردن (در تئاتر یا فیلم):
    • “Ze trad op in de toneelstuk.”
      (او در نمایشنامه نقش بازی کرد.)
  4. به عنوان یک فعل در زمینه پزشکی یا اضطراری (عمل کردن در برابر شرایط خاص):
    • “De dokter trad snel op bij de ziekte.”
      (پزشک در برابر بیماری سریع عمل کرد.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

veroorzaken

A

ایجاد کردن، سبب شدن یا به وجود آوردن یک وضعیت، حادثه، یا مشکل

  1. ایجاد کردن یا سبب شدن یک مشکل یا وضعیت:
    • “De storm heeft veel schade veroorzaakt.”
      (طوفان خسارت زیادی ایجاد کرده است.)
  2. ایجاد یک نتیجه یا اثر:
    • “Het ongeluk veroorzaakte veel chaos.”
      (تصادف باعث ایجاد آشوب زیادی شد.)
  3. ایجاد یک واکنش یا تأثیر:
    • “Deze beslissing heeft veel discussie veroorzaakt.”
      (این تصمیم باعث بحث زیادی شد.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

trillen

A

لرزیدن یا تکان خوردن

این فعل برای توصیف حرکت یا ارتعاشی استفاده می‌شود که معمولاً به دلیل سرما، ترس، هیجان یا لرزش فیزیکی به وجود می‌آید.
1. لرزیدن یا تکان خوردن به دلیل سرما:
- “Ze trilde van de kou.”
(او از سرما می‌لرزید.)

  1. لرزیدن یا تکان خوردن به دلیل ترس یا هیجان:
    • “Hij trilde van angst.”
      (او از ترس می‌لرزید.)
  2. تکان خوردن یا لرزش به دلیل حرکت:
    • “De camera begon te trillen.”
      (دوربین شروع به لرزیدن کرد.)
  3. ارتعاشات یا لرزش‌های جزئی:
    • “Het glas trilde op de tafel.”
      (لیوان روی میز می‌لرزید.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

tasten

A

“لمس کردن” یا “گرفتن”

این فعل معمولاً برای اشاره به لمس چیزی با دست یا استفاده از حس لامسه

  1. لمس کردن یا بررسی کردن با دست:
    • “Hij tast in zijn zak naar zijn sleutels.”
      (او در جیبش دنبال کلیدهایش می‌گشت.)
  2. بررسی کردن یا احساس کردن چیزی از طریق لمس:
    • “Ze tastte voorzichtig de muur af.”
      (او دیوار را با دقت لمس کرد.)
  3. حس کردن چیزی با دست یا انگشتان:
    • “De dokter tastte zijn buik om te voelen of er iets niet goed was.”
      (پزشک شکم او را لمس کرد تا ببیند که آیا چیزی درست نیست.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

leiden

A

“رهبری کردن”، “هدایت کردن” یا “منجر شدن”

  1. منجر شدن به نتیجه یا وضعیت خاص:
    • “Dit probleem leidt tot veel verwarring.”
      (این مشکل به سردرگمی زیادی منجر می‌شود.)
  2. هدایت کردن یا رهبری کردن در یک مسیر یا جهت خاص:
    • “De leraar leidt de studenten door de les.”
      (معلم دانش‌آموزان را در طول درس هدایت می‌کند.)
  3. رهبری کردن در یک فرآیند یا فعالیت:
    • “Hij leidt het team naar succes.”
      (او تیم را به سوی موفقیت هدایت می‌کند.)!
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Balen

A

ناامید شدن، خسته و کلافه شدن، ناراحت شدن

Ik baal echt van het slechte weer vandaag!
واقعاً از هوای بد امروز ناراحتم

  1. Ik baal echt van die stomme toets!
    من واقعاً از این امتحان مزخرف ناراحتم!
    1. We baalden gisteren omdat de trein te laat was.
      دیروز ناراحت بودیم چون قطار دیر رسید.
    2. Heb je gebaald van het slechte nieuws?
      آیا از خبر بد ناراحت شدی

صرف فعل balen در زمان حال (Tegenwoordige Tijd):
• Ik baal (من ناراحتم)
• Jij/U baalt (تو/شما ناراحتی)
• Hij/Zij/Het baalt (او ناراحت است)
• Wij/Jullie/Zij balen (ما/شما/آن‌ها ناراحت هستیم)

صرف فعل balen در گذشته (Verleden Tijd):
• Ik baalde (من ناراحت بودم)
• Jij/U baalde (تو/شما ناراحت بودی)
• Hij/Zij/Het baalde (او ناراحت بود)
• Wij/Jullie/Zij baalden (ما/شما/آن‌ها ناراحت بودند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Gebaal (به معنی ناراحتی)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb gebaald (من ناراحت شده‌ام

17
Q

brengen

A

آوردن، رساندن

  1. Ik heb bloemen voor je gebracht.
    من برایت گل آورده‌ام.
    1. Hij heeft de kinderen naar school gebracht.
      او بچه‌ها را به مدرسه رسانده است.
    2. We hebben het pakketje naar de buren gebracht.
      ما بسته را به همسایه‌ها رسانده‌ایم.
    3. Wat heeft dat je eigenlijk gebracht?
      این برایت چه چیزی به همراه داشته است

زمان حال (Tegenwoordige Tijd):
• Ik breng (من می‌آورم)
• Jij/U brengt (تو/شما می‌آوری)
• Hij/Zij/Het brengt (او می‌آورد)
• Wij/Jullie/Zij brengen (ما/شما/آن‌ها می‌آورند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik bracht (من آوردم)
• Jij/U bracht (تو/شما آوردی)
• Hij/Zij/Het bracht (او آورد)
• Wij/Jullie/Zij brachten (ما/شما/آن‌ها آوردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Gebracht (آورده شده)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb gebracht (من آورده‌ام)

18
Q

verliezen

A

گم کردن، باختن، از دست دادن

  1. Ik heb mijn sleutels verloren.
    من کلیدهایم را گم کرده‌ام.
    1. We hebben de wedstrijd verloren.
      ما بازی را باخته‌ایم.
    2. Hij voelt zich verloren zonder haar.
      او بدون او احساس گم‌گشتگی می‌کند.
    3. De verloren tijd kun je niet terughalen.
      زمان از دست‌رفته را نمی‌توان بازگرداند.

نکته:

“Verloren” بسته به جمله می‌تواند به معنای گم کردن (اشیاء)، از دست دادن (فرصت یا زمان)، یا باختن (مسابقه یا بازی) باشد.

• Ik verlies (من می‌بازم/گم می‌کنم)
• Jij/U verliest (تو/شما می‌بازی/گم می‌کنی)
• Hij/Zij/Het verliest (او می‌بازد/گم می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij verliezen (ما/شما/آن‌ها می‌بازند/گم می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik verloor (من باختم/گم کردم)
• Jij/U verloor (تو/شما باختی/گم کردی)
• Hij/Zij/Het verloor (او باخت/گم کرد)
• Wij/Jullie/Zij verloren (ما/شما/آن‌ها باختند/گم کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Verloren (گم شده، از دست داده شده، باخته)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb verloren (من باخته‌ام/گم کرده‌ام

19
Q

Winnen

A

بردن، برنده شدن، پیروز شدن

  1. Ik wil deze wedstrijd winnen.
    من می‌خواهم این مسابقه را ببرم.
    1. We hebben gisteren de finale gewonnen!
      ما دیروز فینال را بردیم!
    2. Hij won een grote prijs in de loterij.
      او یک جایزه بزرگ در قرعه‌کشی برنده شد.
    3. Heb je ooit iets belangrijks gewonnen?
      آیا تا به حال چیزی مهم برنده شده‌ای؟

نکته:
• “Winnen” معمولاً در زمینه مسابقات، بازی‌ها، یا حتی موقعیت‌های زندگی که نیاز به رقابت دارد، استفاده می‌شود.
• اسم مفعول gewonnen همیشه با افعال کمکی مانند hebben به کار می‌رود.

• Ik win (من می‌برم)
• Jij/U wint (تو/شما می‌بری)
• Hij/Zij/Het wint (او می‌برد)
• Wij/Jullie/Zij winnen (ما/شما/آن‌ها می‌برند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik won (من بردم)
• Jij/U won (تو/شما بردی)
• Hij/Zij/Het won (او برد)
• Wij/Jullie/Zij wonnen (ما/شما/آن‌ها بردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Gewonnen (برده شده)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb gewonnen (من برده‌ام

20
Q

Teleurstellen

A

مایوس کردن، ناامید کردن

  1. Ik wil je niet teleurstellen, maar het feestje gaat niet door.
    نمی‌خواهم ناامیدت کنم، اما مهمانی برگزار نمی‌شود.
    1. De film stelde ons teleur omdat het einde slecht was.
      فیلم ما را ناامید کرد چون پایان بدی داشت.
    2. Heb ik je teleurgesteld door mijn beslissing?
      آیا با تصمیمم تو را ناامید کردم؟
    3. Ze voelde zich teleurgesteld toen haar team verloor.
      او احساس ناامیدی کرد وقتی تیمش باخت.

نکته:
• Teleurgesteld (ناامید) می‌تواند به‌صورت صفت نیز استفاده شود. برای مثال:
• Ik ben teleurgesteld. (من ناامید هستم.)

• Ik stel teleur (من ناامید می‌کنم)
• Jij/U stelt teleur (تو/شما ناامید می‌کنی)
• Hij/Zij/Het stelt teleur (او ناامید می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij stellen teleur (ما/شما/آن‌ها ناامید می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik stelde teleur (من ناامید کردم)
• Jij/U stelde teleur (تو/شما ناامید کردی)
• Hij/Zij/Het stelde teleur (او ناامید کرد)
• Wij/Jullie/Zij stelden teleur (ما/شما/آن‌ها ناامید کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Teleurgesteld (ناامید شده/مایوس شده)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb teleurgesteld (من ناامید کرده‌ام)

21
Q

frustreren

A

مایوس کردن، نا امید کردن، مختل کردن

Deze situatie frustreert mij.
(این وضعیت مرا مایوس می‌کند.

  1. De vertraging frustreerde de reizigers enorm.
    تأخیر مسافران را به‌شدت مایوس کرد.
    1. Hij is gefrustreerd door het gebrek aan communicatie.
      او از کمبود ارتباط مایوس شده است.
    2. Het is niet mijn bedoeling om je te frustreren.
      هدفم این نیست که تو را مایوس کنم.
    3. Deze situatie frustreert iedereen in het team.
      این وضعیت همه اعضای تیم را مایوس می‌کند

• Ik frustreer (من مایوس می‌کنم)
• Jij/U frustreert (تو/شما مایوس می‌کنی)
• Hij/Zij/Het frustreert (او مایوس می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij frustreren (ما/شما/آن‌ها مایوس می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik frustreerde (من مایوس کردم)
• Jij/U frustreerde (تو/شما مایوس کردی)
• Hij/Zij/Het frustreerde (او مایوس کرد)
• Wij/Jullie/Zij frustreerden (ما/شما/آن‌ها مایوس کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Gefrustreerd (مایوس شده)
برای زمان گذشته کامل:
• Ik heb gefrustreerd (من مایوس کرده‌ام

22
Q

Klinken

A

به گوش رسیدن / صدا دادن

Dat klinkt als een goed idee!
(این به نظر ایده خوبی می‌آید!)
توضیح: معمولاً برای بیان احساسی که صدایی یا ایده‌ای منتقل می‌کند، استفاده می‌شود

• Ik klink (من صدا می‌دهم/به نظر می‌رسم)
• Jij/U klinkt (تو/شما صدا می‌دهی/به نظر می‌رسی)
• Hij/Zij/Het klinkt (او صدا می‌دهد/به نظر می‌رسد)
• Wij/Jullie/Zij klinken (ما/شما/آن‌ها صدا می‌دهند/به نظر می‌رسند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik klonk (من صدا دادم/به نظر رسیدم)
• Jij/U klonk (تو/شما صدا دادی/به نظر رسیدی)
• Hij/Zij/Het klonk (او صدا داد/به نظر رسید)
• Wij/Jullie/Zij klonken (ما/شما/آن‌ها صدا دادند/به نظر رسیدند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Geklonken (صدا داده)
• مثال: Dat heeft goed geklonken.
(این خوب به نظر رسید/خوب صدا داد.)

  1. Uitgeslapen
    • Uitgeslapen اسم مفعول از فعل uitslapen است و به معنای “خوب خوابیدن و استراحت کردن” است
23
Q

uitslapen

A

Ik voel me vandaag uitgeslapen en energiek.
(امروز احساس می‌کنم که خوب خوابیده‌ام و پرانرژی هستم.)
• توضیح: حالتی که پس از خواب کافی و آرامش‌بخش ایجاد می‌شود

• Ik slaap uit (من خوب می‌خوابم)
• Jij/U slaapt uit (تو/شما خوب می‌خوابی)
• Hij/Zij/Het slaapt uit (او خوب می‌خوابد)
• Wij/Jullie/Zij slapen uit (ما/شما/آن‌ها خوب می‌خوابند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik sliep uit (من خوب خوابیدم)
• Jij/U sliep uit (تو/شما خوب خوابیدی)
• Hij/Zij/Het sliep uit (او خوب خوابید)
• Wij/Jullie/Zij sliepen uit (ما/شما/آن‌ها خوب خوابیدند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Uitgeslapen (خوب خوابیده)
• مثال: Ik heb vanochtend uitgeslapen.
(امروز صبح خوب خوابیدم.

24
Q

Aanpraten

A

القای چیزی به کسی/به کسی چیزی را القا کردن / مجبور کردن به باور چیزی

Hij probeert mij altijd schuldgevoel aan te praten.
(او همیشه سعی می‌کند به من حس گناه القا کند.

• Ik praat aan (من القا می‌کنم)
• Jij/U praat aan (تو/شما القا می‌کنی)
• Hij/Zij/Het praat aan (او القا می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij praten aan (ما/شما/آن‌ها القا می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik praatte aan (من القا کردم)
• Jij/U praatte aan (تو/شما القا کردی)
• Hij/Zij/Het praatte aan (او القا کرد)
• Wij/Jullie/Zij praatten aan (ما/شما/آن‌ها القا کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Aangepraat (القا شده)
• مثال: Hij heeft mij schuldgevoel aangepraat.
(او به من حس گناه القا کرد.

  1. Hij probeert mij schuldgevoel aan te praten.
    (او سعی می‌کند به من حس گناه القا کند.)
    → یعنی او می‌خواهد به من این احساس را تحمیل کند که من گناهکار هستم، حتی اگر این واقعیت نداشته باشد.
    1. De verkoper praatte mij een duur product aan.
      (فروشنده یک محصول گران‌قیمت را به من تحمیل کرد.)
      → یعنی فروشنده طوری صحبت کرد که من قانع شوم آن محصول گران را بخرم، حتی اگر نیازی به آن نداشتم.

جمله‌ی “Laat me alsjeblieft aan praten” به زبان هلندی به معنی “لطفاً اجازه بده به صحبت ادامه بدهم” یا “لطفاً بگذار صحبت کنم” است.

در این جمله به نظر می‌رسد ترکیب “aan praten” به معنای “صحبت کردن” یا “ادامه دادن به صحبت” به‌کار رفته است، اما ساختار صحیح‌تر این عبارت به صورت “Laat me alsjeblieft verder praten” (لطفاً اجازه بده به صحبت ادامه دهم) است

25
Q

Uitpraten

A

تمام کردن صحبت / موضوعی را تا انتها بحث کردن

Laten we dit conflict rustig uitpraten.
(بیایید این اختلاف را آرام حل و فصل کنیم.)
برای بیان پایان دادن به صحبت یا حل مسئله استفاده می‌شود

جمله “Laat me alsjeblieft uit praten” به معنی “لطفاً اجازه بده که صحبت‌هایم را تمام کنم” است

• Ik praat uit (من صحبت را تمام می‌کنم)
• Jij/U praat uit (تو/شما صحبت را تمام می‌کنی)
• Hij/Zij/Het praat uit (او صحبت را تمام می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij praten uit (ما/شما/آن‌ها صحبت را تمام می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik praatte uit (من صحبت را تمام کردم)
• Jij/U praatte uit (تو/شما صحبت را تمام کردی)
• Hij/Zij/Het praatte uit (او صحبت را تمام کرد)
• Wij/Jullie/Zij praatten uit (ما/شما/آن‌ها صحبت را تمام کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Uitgepraat (تمام شده)
• مثال: Laten we dit conflict rustig uitpraten.
(بیایید این اختلاف را آرام تمام کنیم.)

  1. Raken
    • فعل raken به معنای “لمس کردن”، “دچار شدن” یا “برخورد کردن” است
26
Q

Raken

A

لمس کردن / برخورد کردن / دچار شدن

Hij raakte gewond bij het ongeluk.
(او در تصادف مجروح شد.

• Ik raak (من لمس می‌کنم)
• Jij/U raakt (تو/شما لمس می‌کنی)
• Hij/Zij/Het raakt (او لمس می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij raken (ما/شما/آن‌ها لمس می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik raakte (من لمس کردم/دچار شدم)
• Jij/U raakte (تو/شما لمس کردی/دچار شدی)
• Hij/Zij/Het raakte (او لمس کرد/دچار شد)
• Wij/Jullie/Zij raakten (ما/شما/آن‌ها لمس کردند/دچار شدند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Geraakt (لمس شده/دچار شده

27
Q

Raken

A

لمس کردن / برخورد کردن / دچار شدن

Hij raakte gewond bij het ongeluk.
(او در تصادف مجروح شد.

• Ik raak (من لمس می‌کنم)
• Jij/U raakt (تو/شما لمس می‌کنی)
• Hij/Zij/Het raakt (او لمس می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij raken (ما/شما/آن‌ها لمس می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik raakte (من لمس کردم/دچار شدم)
• Jij/U raakte (تو/شما لمس کردی/دچار شدی)
• Hij/Zij/Het raakte (او لمس کرد/دچار شد)
• Wij/Jullie/Zij raakten (ما/شما/آن‌ها لمس کردند/دچار شدند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Geraakt (لمس شده/دچار شده

28
Q

aanraken

A

لمس کردن چیزی

Je mag dit schilderij niet aanraken.
(نباید به این نقاشی دست بزنی.

• Ik raak aan (من لمس می‌کنم)
• Jij/U raakt aan (تو/شما لمس می‌کنی)
• Hij/Zij/Het raakt aan (او لمس می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij raken aan (ما/شما/آن‌ها لمس می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik raakte aan (من لمس کردم)
• Jij/U raakte aan (تو/شما لمس کردی)
• Hij/Zij/Het raakte aan (او لمس کرد)
• Wij/Jullie/Zij raakten aan (ما/شما/آن‌ها لمس کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Aangeraakt (لمس شده

29
Q

bijwonen

A

شرکت کردن/ حضور داشتن

• Ik woon bij (من شرکت می‌کنم)
• Jij/U woont bij (تو/شما شرکت می‌کنی)
• Hij/Zij/Het woont bij (او شرکت می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij wonen bij (ما/شما/آن‌ها شرکت می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik woonde bij (من شرکت کردم)
• Jij/U woonde bij (تو/شما شرکت کردی)
• Hij/Zij/Het woonde bij (او شرکت کرد)
• Wij/Jullie/Zij woonden bij (ما/شما/آن‌ها شرکت کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Bijgewoond (شرکت کرده)

مثال: Ik heb de conferentie
bijgewoond.
(من در کنفرانس شرکت کرده‌ام.

Hij bijwoonde de vergadering van gisteren.
(او در جلسه دیروز شرکت کرد.)

Hij bijwoonde de wedstrijd waarin de kampioen door duizenden fans werd toegejuicht.
(او در مسابقه‌ای شرکت کرد که قهرمان توسط هزاران هوادار تشویق شد.

	توضیح: این کلمه برای شرکت در جلسات، مراسم یا رویدادهای رسمی و غیررسمی استفاده می‌شود
30
Q

toejuichen

A

تشویق کردن / تحسین کردن

De kampioen werd door het publiek toegejuicht.
(قهرمان توسط تماشاگران تشویق شد.

• Ik juich toe (من تشویق می‌کنم)
• Jij/U juicht toe (تو/شما تشویق می‌کنی)
• Hij/Zij/Het juicht toe (او تشویق می‌کند)
• Wij/Jullie/Zij juichen toe (ما/شما/آن‌ها تشویق می‌کنند)

زمان گذشته ساده (Verleden Tijd):
• Ik juichte toe (من تشویق کردم)
• Jij/U juichte toe (تو/شما تشویق کردی)
• Hij/Zij/Het juichte toe (او تشویق کرد)
• Wij/Jullie/Zij juichten toe (ما/شما/آن‌ها تشویق کردند)

اسم مفعول (Voltooid Deelwoord):
• Toegejuicht (تشویق کرده)
• مثال: Het publiek heeft de zanger toegejuicht.
(تماشاگران خواننده را تشویق کردند.

Hij bijwoonde de wedstrijd waarin de kampioen door duizenden fans werd toegejuicht.
(او در مسابقه‌ای شرکت کرد که قهرمان توسط هزاران هوادار تشویق شد.

31
Q

branden

A

سوختن

  1. Hij rende weg van het brandende huis.
    او از خانه در حال سوختن فرار کرد.
    1. Ze keek naar de brandende takken in het kampvuur.
      او به شاخه‌های در حال سوختن در آتش کمپ نگاه کرد.
    2. De brandende gebouwen stortten in.
      ساختمان‌های در حال سوختن فرو ریختند