Werkwoorden افعال Flashcards
Afronden
به پایان رساندن، تمام کردن
We moeten dit project vandaag afronden
ما باید این پروژه را امروز تمام کنیم
گذشته ساده rondden af
اسم مفعول afgerond
Kiezen (gekozen)
انتخاب کردن
مثالها:
1. Ik moet een cadeau kiezen voor mijn vriend.
(باید یک هدیه برای دوستم انتخاب کنم.)
2. Wij hebben een nieuw huis gekozen.
(ما یک خانه جدید انتخاب کردیم.
vastzitten
گیر افتادن / گیر کردن
این فعل به معنای گیر افتادن یا گیر کردن چیزی در جایی است
De deur zit vast.
(دِ دور زیت فَست)
در گیر کرده است.
Mijn voet zit vast in de modder.
(مَین فوت زیت فَست این دِ مُدِر)
پایم در گل گیر کرده است
Ik zit vast in de lift.
(ایک زیت فَست این دِ لیفت)
من در آسانسور گیر کردهام.
• De sleutel zit vast in het slot.
(دِ اسلوتِل زیت فَست این هِت اسلُت)
کلید در قفل گیر کرده است.
• Mijn computer zit vast.
(مَین کُمپیوتر زیت فَست)
کامپیوترم گیر کرده است
vastzitten
گیر افتادن / گیر کردن
این فعل به معنای گیر افتادن یا گیر کردن چیزی در جایی است
De deur zit vast.
(دِ دور زیت فَست)
در گیر کرده است.
Mijn voet zit vast in de modder.
(مَین فوت زیت فَست این دِ مُدِر)
پایم در گل گیر کرده است
Blokkeren
مسدود شدن یا گیر کردن (برای راه با سیستم)
Het verkeer is geblokkeerd door een ongeluk.
(هِت فِرکیر ایس خِبْلوکِرت دُور اُن اُنگِلُخ)
ترافیک به خاطر یک تصادف مسدود شده است
Klem zitten
گیر کردن یا فشار آوردن (برای چیزی که بین دو چیز گیر کرده باشد)
Mijn vinger zit klem tussen de deur.
(مَین فینگِر زیت کْلِم تُسِن دِ دور)
انگشتم بین در گیر کرده است
Blijven steken
گیر کردن در حالتی که حرکت یا ادامه متوقف شود
De auto bleef steken in het zand.
(دِ آوتو بْلیف اِستِیکِن این هِت زَند)
ماشین در شن گیر کرد
Hangen blijven
گیر کردن در چیزی که آویزان بماند
Mijn jas bleef hangen aan de deurklink.
(مَین یاس بْلیف هَنگِن آن دِ دورکلینک)
کتم به دستگیره در گیر کرد
verbinden
اتصال دادن / وصل کردن
-
اتصال فیزیکی:
-
“De monteur verbindt de kabels.”
(تعمیرکار کابلها را وصل میکند.)
-
“De monteur verbindt de kabels.”
-
اتصال یا ارتباط برقرار کردن در زمینههای مختلف:
-
“De leraar probeert de theorie met de praktijk te verbinden.”
(معلم سعی میکند تئوری را با عمل مرتبط کند.)
-
“De leraar probeert de theorie met de praktijk te verbinden.”
-
وصل کردن دو یا چند شخص یا گروه:
-
“Ze verbinden de twee bedrijven met een samenwerking.”
(آنها دو شرکت را با یک همکاری به هم وصل میکنند.)
-
“Ze verbinden de twee bedrijven met een samenwerking.”
-
اتصال در زمینه ارتباطات (مثلاً تلفنی یا اینترنتی):
-
“De operator verbindt je met de juiste afdeling.”
(اپراتور شما را به بخش صحیح وصل میکند.)
-
“De operator verbindt je met de juiste afdeling.”
beschermen
حفاظت شدن
“*: beschermt
1. محافظت شده (در مورد چیزی که از خطر یا آسیب در امان است):
- “Deze bril beschermt je ogen tegen de zon.”
(این عینک از چشمانت در برابر آفتاب محافظت میکند.)
-
حفاظت از کسی یا چیزی (به عنوان یک عمل محافظتی):
-
“De regering beschermt de rechten van burgers.”
(دولت از حقوق شهروندان محافظت میکند.)
-
“De regering beschermt de rechten van burgers.”
-
در زمینههای قانونی یا ایمنی:
-
“Deze wet beschermt de consument.”
(این قانون از مصرفکننده محافظت میکند.)
-
“Deze wet beschermt de consument.”
optreden
عمل کردن-نقش بازی کردن- اجرا کردن-اتفاق افتادن
-
اجرا کردن یا عمل کردن (در مورد نمایشها یا کنسرتها):
-
“De band trad op voor een groot publiek.”
(گروه موسیقی برای جمعیت زیادی اجرا کرد.)
-
“De band trad op voor een groot publiek.”
-
عمل کردن یا رفتار نشان دادن (در مورد واکنشها یا رفتار):
-
“Hij trad snel op toen er een probleem was.”
(او وقتی مشکلی پیش آمد سریع عمل کرد.)
-
“Hij trad snel op toen er een probleem was.”
-
نقش بازی کردن (در تئاتر یا فیلم):
-
“Ze trad op in de toneelstuk.”
(او در نمایشنامه نقش بازی کرد.)
-
“Ze trad op in de toneelstuk.”
-
به عنوان یک فعل در زمینه پزشکی یا اضطراری (عمل کردن در برابر شرایط خاص):
-
“De dokter trad snel op bij de ziekte.”
(پزشک در برابر بیماری سریع عمل کرد.)
-
“De dokter trad snel op bij de ziekte.”
veroorzaken
ایجاد کردن، سبب شدن یا به وجود آوردن یک وضعیت، حادثه، یا مشکل
-
ایجاد کردن یا سبب شدن یک مشکل یا وضعیت:
-
“De storm heeft veel schade veroorzaakt.”
(طوفان خسارت زیادی ایجاد کرده است.)
-
“De storm heeft veel schade veroorzaakt.”
-
ایجاد یک نتیجه یا اثر:
-
“Het ongeluk veroorzaakte veel chaos.”
(تصادف باعث ایجاد آشوب زیادی شد.)
-
“Het ongeluk veroorzaakte veel chaos.”
-
ایجاد یک واکنش یا تأثیر:
-
“Deze beslissing heeft veel discussie veroorzaakt.”
(این تصمیم باعث بحث زیادی شد.)
-
“Deze beslissing heeft veel discussie veroorzaakt.”
trillen
لرزیدن یا تکان خوردن
این فعل برای توصیف حرکت یا ارتعاشی استفاده میشود که معمولاً به دلیل سرما، ترس، هیجان یا لرزش فیزیکی به وجود میآید.
1. لرزیدن یا تکان خوردن به دلیل سرما:
- “Ze trilde van de kou.”
(او از سرما میلرزید.)
-
لرزیدن یا تکان خوردن به دلیل ترس یا هیجان:
-
“Hij trilde van angst.”
(او از ترس میلرزید.)
-
“Hij trilde van angst.”
-
تکان خوردن یا لرزش به دلیل حرکت:
-
“De camera begon te trillen.”
(دوربین شروع به لرزیدن کرد.)
-
“De camera begon te trillen.”
-
ارتعاشات یا لرزشهای جزئی:
-
“Het glas trilde op de tafel.”
(لیوان روی میز میلرزید.)
-
“Het glas trilde op de tafel.”
tasten
“لمس کردن” یا “گرفتن”
این فعل معمولاً برای اشاره به لمس چیزی با دست یا استفاده از حس لامسه
-
لمس کردن یا بررسی کردن با دست:
-
“Hij tast in zijn zak naar zijn sleutels.”
(او در جیبش دنبال کلیدهایش میگشت.)
-
“Hij tast in zijn zak naar zijn sleutels.”
-
بررسی کردن یا احساس کردن چیزی از طریق لمس:
-
“Ze tastte voorzichtig de muur af.”
(او دیوار را با دقت لمس کرد.)
-
“Ze tastte voorzichtig de muur af.”
-
حس کردن چیزی با دست یا انگشتان:
-
“De dokter tastte zijn buik om te voelen of er iets niet goed was.”
(پزشک شکم او را لمس کرد تا ببیند که آیا چیزی درست نیست.)
-
“De dokter tastte zijn buik om te voelen of er iets niet goed was.”
leiden
“رهبری کردن”، “هدایت کردن” یا “منجر شدن”
-
منجر شدن به نتیجه یا وضعیت خاص:
-
“Dit probleem leidt tot veel verwarring.”
(این مشکل به سردرگمی زیادی منجر میشود.)
-
“Dit probleem leidt tot veel verwarring.”
-
هدایت کردن یا رهبری کردن در یک مسیر یا جهت خاص:
-
“De leraar leidt de studenten door de les.”
(معلم دانشآموزان را در طول درس هدایت میکند.)
-
“De leraar leidt de studenten door de les.”
-
رهبری کردن در یک فرآیند یا فعالیت:
-
“Hij leidt het team naar succes.”
(او تیم را به سوی موفقیت هدایت میکند.)!
-
“Hij leidt het team naar succes.”