Arbeitbuch 1.2 Flashcards
die Wegbeschreibung
تشريح مسير
beschreiben
تشريح كردن
das Zentrum
مركز
gleich
١-بلافاصله ٢- يكسان Adjective 1. gleich [صفت] تفضیلی: gleicher عالی: gleichsten, Das ist mir gleich . Wir haben das gleiche Hemd an . Wir sind gleich alt . 1. یکسان مشابه برای من یکسان است. [برای من فرقی ندارد.] ما لباس مشابهی به تن داریم. ما سن یکسانی داریم. [همسن هستیم.]
Adverb 1. gleich [قید] Einen Moment , ich komme gleich . Ich komme gleich . 1. بلافاصله بدون درنگ، فورا یک لحظه، من فورا می آیم. من فورا می آیم.
nett
خوب ، آدم خوب
das Dankeschön
سپاس
schade
حيف شد
1. schade [قید]
Es ist schade , dass du keine Zeit hast .
Ich kann leider nicht mitkommen . – Das ist aber schade!
Schade , dass er nicht kommt .
1. حیف نا امید کننده، مایه تاسف
این مایه تاسف است که تو وقت نداری.
من متاسفانه نمی توانم (با شما) بیایم. - این واقعا حیف است.
حیف، که او نمی آید
der Dom
كليساي جامع
die Einrichtung
1-موسسه-٢اثاثيه مبلمان-چيدمان اثاثيه
1. die Einrichtung [قابل شمارش] [اسم] [مونث]
جمع: Einrichtungen, ملکی: Einrichtung,
Deine Wohnung ist sehr gemütlich , die Einrichtung gefällt mir sehr gut .
Die Einrichtung des Wohnzimmer scheint sehr teuer zu sein .
1. اثاثیه مبلمان، چیدمان اثاثیه
آپارتمان تو خیلی راحت است، از اثاثیه خیلی خوشم آمد.
اثاثیه اتاق نشیمن به نظر خیلی گران می رسد
die Richtung
ارايه مسير- سمت جهت-مسير
1. die Richtung [قابل شمارش] [اسم] [مونث]
جمع: Richtungen, ملکی: Richtung,
Der Zug in Richtung Köln hat Verspätung .
Wo ist der Bahnhof ? In welche Richtung muss ich fahren ?
قطار به سمت “کلن” تاخیر دارد.
ایستگاه قطار کجاست؟ من باید به کدام سمت بروم؟
die Angabe
مشخصات
1. die Angabe [قابل شمارش] [اسم] [مونث]
جمع: Angaben, ملکی: Angabe,
Wir brauchen von Ihnen folgende Angaben : Name , Adresse , Geburtsdatum .
ما از شما مشخصات زیر را می خواهیم: نام، آدرس، تاریخ تولد.
meistens
viel - mehr - am meistens
1. meistens [قید]
Meistens regnet es im April .
Morgens trinke ich meistens nur einen Kaffee .
Seid ihr am Wochenende zu Hause ? – Ja , meistens .
1. اکثرا معمولا، بیشتر موارد
هوا در اوریل اکثرا بارانی است.
صبح ها من اغلب فقط یک قهوه می خورم.
آیا شما آخر هفته ها خانه هستید؟ - بله، معمولا.
merken (sich)
١- بخاطر سپردن حفظ كردن
٢- متوجه شدن- تشخيص دادن
1. sich merken [فعل بازتابی]
گذشته: gemerkt, گذشته کامل: merkte, فعل کمکی: haben ,
Ich kann mir keine Zahlen merken . Ich vergesse sie sofort wieder .
من نمیتوانم اعداد را به خاطر بسپارم. من آنها را بلافاصله فراموش میکنم.
2. merken [فعل گذرا]
گذشته: gemerkt, گذشته کامل: merkte, فعل کمکی: haben ,
Hast du gemerkt , dass dein Sohn raucht ?
Ich habe nicht gemerkt , dass es schon so spät ist . Ich muss gehen .
Plötzlich merkte ich , dass ich eine Tochter habe .
2. متوجه شدن تشخیص دادن
متوجه شدی که پسرت سیگار میکشد؟
من متوجه نشدم که اینقدر دیر شدهاست. من باید بروم.
ناگهان من متوجه شدم که یک دختر دارم.
überlegen (sich)
فكر كردن - تصميم گرفتن
1. sich überlegen [فعل بازتابی]
گذشته: überlegte, گذشته کامل: überlegt, فعل کمکی: haben ,
Hast du dir überlegt , ob du das Angebot annimmst ?
Ich habe mir überlegt , ein Auto zu kaufen .
Ich kann mich nicht entscheiden . Ich muss mir das noch überlegen .
آیا تصمیم گرفته ای که می خواهی پیشنهاد را قبول کنی یا نه؟
من فکرهایم را کرده هم [من تصمیم گرفته ام]، که یک ماشین بخرم.
من نمی توانم تصمیم بگیرم. باید هنوز در موردش فکر کنم.
vermieten
اجاره كردن 1. vermieten [فعل گذرا] گذشته: vermietete, گذشته کامل: vermietete, فعل کمکی: haben , Bei uns im Haus ist ein Zimmer zu vermieten . Die Wohnung ist schon vermietet . 1. اجاره دادن در خانه ما یک اتاق برای اجاره دادن هست. آپارتمان اجاره داده شدهاست.
maximal
حداكثر
melden (sich)
- sich melden [فعل بازتابی]
گذشته: meldete, گذشته کامل: gemeldet, فعل کمکی: haben ,
Ich habe schon zweimal angerufen . Aber es meldet sich niemand . - جواب دادن (تلفن)
من دوبار تماس گرفتم اما هیچ کس جواب نداد. - melden [فعل گذرا],
Das müssen wir dem Chef melden .
Den Unfall müssen Sie der Versicherung melden . - گزارش دادن اطلاع دادن
ما باید این را به رئیس گزارش دهیم.
شما باید حادثه را به شرکت بیمه گزارش کنید. - sich melden [فعل بازتابی]
Nach der Ankunft melde ich mich sofort .
Warum hast du dich so lange nicht gemeldet ? Warst du krank ? - در تماس بودن تماس گرفتن
بعد از رسیدن بلافاصله با تو در تماس خواهم بود.
چرا برای این مدت طولانی تماس نگرفتی؟ آیا مریض بودی؟
abmelden
- sich abmelden [فعل بازتابی]
گذشته: meldete ab, گذشته کامل: abgemeldet, فعل کمکی: haben ,
متضاد: anmelden
Hast du dich in deinem alten Wohnort abgemeldet ?
1. ترک کردن (به صورت رسمی)
آیا تو محل سکونت قبلی خود را (به صورت رسمی) ترک کردی؟
توضیحاتی در رابطه با این فعل
این فعل در مقابل واژه “anmelden” قرار میگیرد و به معنی اطلاع دادن رسمی خروج خود به اداره یا سازمانی است.
anmelden
- sich anmelden [فعل بازتابی]
گذشته: meldete an, گذشته کامل: angemeldet, فعل کمکی: haben
Wo kann ich mich anmelden ? - نام نویسی کردن عضو شدن
کجا میتوانم نام نویسی کنم؟
کاربرد واژه sich anmelden به معنای نام نویسی کردن
sich anmelden به معنای ثبت نام کردن یا نام نویسی کردن است و شرایط متفاوتی استفاده می شود. مثلا “sich an der Schule anmelden” (در مدرسه نام نویسی کردن)، “zum Rennen anmelden” (برای مسابقه دو نام نویسی کردن)
البته در کامپیوتر گاهی sich anmelden به معنای وارد شدن هم هست (لاگین کردن)
möglich (adj)
- möglich [صفت] امكان پذير، ممكن
تفضیلی: möglicher عالی: möglichsten,
Es ist möglich , dass er gelogen hat .
Ich möchte Frau Simon sprechen . Das ist leider nicht möglich , sie ist heute verreist .
Mit dieser Fahrkarte ist die Fahrt ab 9 Uhr möglich .
این ممکن است که او دروغ گفته باشد.
من میخواهم با خانم “سیمون” صحبت کنم. این متاسفانه ممکن نیست، او امروز خارج از شهر است.
با این بلیط مسافرت از ساعت 9 ممکن است.
lösen
١- خريد كردن ( بليط)
٢- حل كردن
٣- شل كردن - باز كردن
1. lösen [بی قاعده] [فعل گذرا]
گذشته: löste, گذشته کامل: gelöst, فعل کمکی: haben , صرف
Sie können die Fahrkarten auch am Automaten lösen .
1. خریدن (بلیط)
شما میتوانید بلیط را از دستگاه هم بخرید.
2. lösen [بی قاعده] [فعل گذرا]
گذشته: löste, گذشته کامل: gelöst, فعل کمکی: haben , صرف
Das Problem lösen wir gemeinsam .
Seit drei Stunden versuche ich diese Aufgabe zu lösen .
2. حل کردن
ما مسئله را با هم حل می کنیم.
من سه ساعت است که سعی میکنم این مسئله را حل کنم.
3. lösen [بی قاعده] [فعل گذرا]
گذشته: löste, گذشته کامل: gelöst, فعل کمکی: haben , صرف
Der Knoten ist zu fest , ich kann ihn nicht lösen .
3. شل کردن باز کردن
گره بسیار محکم است، من نمیتوانم آن را شل کنم.
gucken
- gucken [فعل ناگذر]
گذشته: guckte, گذشته کامل: geguckt, فعل کمکی: haben ,
Guck doch mal! Es schneit .
Was bedeutet dieses Wort ? – Guck doch im Wörterbuch nach . - نگاه کردن تماشا کردن
نگاه کن! برف می آید.
این واژه به چه معناست؟ - در واژه نامه را نگاه کن.
das Blatt
١-Blatt در آلمانی به معنای برگ انواع گیاه است. برگ قسمتی (معمولا سبز رنگ و پهن) از گیاه است که عمل فوتوسنتز در آن صورت می گیرد. واژه Blatt می تواند برای اشاره به برگ انواع متفاوتی از گیاهان استفاده شود، مثلا “Kleeblatt” (برگ شبدر)، “Teeblatt” (برگ چای)
٢-مانند فارسی در آلمانی هم از واژه برگ یا Blatt برای اشاره به کاغذ استفاده می شود. Blatt به یک برگ کامل کاغذ اشاره می کند. انواع متفاوت از برگه هم میتواند توسط این واژه شناسایی شود، مثلا “A4-Blatt” (برگه A4)
1. das Blatt [قابل شمارش] [اسم] [خنثی]
جمع: Blätter, ملکی: Blatt(e)s,
Die Bäume bekommen schon gelbe Blätter .
In diesem Jahr sind die Blätter sehr früh von den Bäumen gefallen .
1. برگ برگ گیاه
درختان دارند برگ های زرد می گیرند. [برگهای درختان زرد می شود.]
امسال برگ ها خیلی زود از درختان افتادند.
Blatt یا برگ چیست؟
- das Blatt [قابل شمارش] [اسم] [خنثی]
جمع: Blätter, ملکی: Blatt(e)s,
Kann ich ein Blatt Papier haben ?
2. برگه (کاغذ)
میتونم یک برگه کاغذ داشته باشم؟
کاربرد واژه Blatt به معنای کاغذ
das Abendblatt
روزنامه عصر