Wiki 4-36-B Flashcards
من یک شغل رسانه ای دارم
I have a career in broadcasting
بسیاری بر این باورند که فقر پیامد مستقیم افزایش جمعیت است
Many reckon that poverty is a direct consequence of overpopulation
30 درصد از مشتریان از این خدمات ابراز نارضایتی کردند
30% of customers expressed dissatisfaction with the services
Satisfaction
Opp.
Dissatisfaction
آیا مایلید به درخواست خیریه ما کمک مالی کنید؟
Would you like make a donation to our charity appeal ?
شکست ازدواج آنها اخیراً بازتاب زیادی پیدا کرده است
The failure of their marriage has got a lot of exposure recently
مورد توجه بودن
توچشمبودن
بازتاب داشتن
Exposure
Publicity
چشمان علی از خوشحالی می درخشید
Ali’s eyes shone with happiness
Shine/shone
آنها تمام دارایی خود را فروخته بودند و کشور را ترک کرده بودند
They had sold all their possession and left the country
من رابطه بسیار خوبی با پدر و مادرم دارم
I have quite a good relationship with my parent
Quite کاملا
سرگرمکردن
Amuse
Entertain
Funny
او بچه ها را با داستان، آهنگ و نمایش سرگرم می کرد
She entertained/ amused the children with stories, songs, and drama
تبلیغات بسیاری اذعان دارند یا اعلام میکنند (به طور ضمنی) که محصولاتشان مهم هستند
Many ad state or imply that theirs products are more important
این لایحه توسط اکثریت بزرگی در مجلس سنا حمایت شد
The bill was supported by a large majority in the senate
Bad
Angry
Irritating
Annoying
عادت آزار دهنده قطع شدن
An annoying habit of interrupting
سفر مدرسه به یک رویداد سالانه تبدیل شده است
The school trip has become an annual /yearly event
رنگی
Colorful
Trustful
Dependable
Opp.
Distrustful
روش به یاد ماندنی
Memorable way
آن اتفاق برای من دردناک بود
That event was painful for me
تحقیقات اخیر ما در مورد علل سرطان بود
Our recent research was into the causes of cancer
اطراف
حول وحوش
Surrounding
Nearly
تصمیم گرفتیم حومه شهر را کشف کنیم
We decided to explore the surrounding countryside
موضوع یا مشکل یا شکایت بی اهمیت
Trivial
Matter/ topic/ subject / problem /complaint
اون حادثه غیرقابل پیشبینی بود
That accident was unpredictable
Definitely
Certainly
Without doubt
اخیرا
Recently
هوای غیر قابل پیشبینی
Unpredictable weather
مطمئناً هرگز انتظار نداشتم که زمستانی شوم
I certainly never expected to become a winter