Vocab (Unit 5) Striving to achieve Flashcards
strive
starve
تلاش كردن
گرسنگى كشيدن
tutor
معلم خصوصى
broaden
وسعت دادن
in-depth
عميق
conceptualise
ايده پردازى
contextualise
contextual
زمينه سازى
متنى
consistency
ثبات
stablishment
استقرار
assessable
قابل ارزيابى
definable
قابل تعريف
hypothesise
فرضيه
interpret
تفسير و ترجمه كردن
valid
معتبر
🟤accomplish
به سر انجام رساندن-انجام دادن
acquire
به دست آوردن-اندوختن
multi-institutional
چند نهادى
head
رهبرى و رياست
refine
پالايش-تصحيح كردن
🟤fortress
دژ-قلعه
maximise
به حداكثر رساندن-بزرگ كردن
periodically
به صورت دوره اى-در فواصل معين
latter
بعدى-آخرى
variable
متغير-بى ثبات
multi-tasking
چند وظيفه اى
counterpart
نقطه مقابل
excel
برترى داشتن-بهتر بودن از
pleasure
my pleasure
لذت بردن-خوشايند بودن
باعث افتخارمه
accompany
همراهى كردن-همراه بودن
disability
ناتوانى-عدم قابليت
dementia
زوال عقل-ديوانگى
sector
بخش-ناحيه