vocab 2 Flashcards
the most defining moments
تعیین کننده ترین لحظات
expecting
ɪkˈspɛktɪŋ
آبستن، حامله
pregnant
- Are you expecting a baby?
intense effort of giving birth
تلاش شدید برای زایمان
Passionate
ˈpæʃnət
ˈpæʃnət
پرشور، پراحساس، پرحرارت، آتشیمزاج، آتشین، احساساتی، شهوانی
whether
آیا، که، که آیا، چه …، خواه …، اعم از اینکه
Womb
wuːm
wuːm
شکل جمع: wombs
Countable Noun
آبسته، زهدان، بچهدان، رحم، شکم، بطن، پروردن
mother’s womb
tummy
ˈtʌmi
شکل جمع: tummies
Countable Noun
شکم، معده
- The baby’s tummy hurts.
- دل بچه درد میکند.
stomach
nourishing
ˈnʌrɪʃɪŋ
مغذی، مقوی
deputy
ˈdepjəti
شکل جمع: deputies
Countable Noun
نماینده، وکیل، جانشین، نایب، قائممقام
syn : assistant
Director
daɪˈrektər
dəˈrektə / / daɪ-
شکل جمع: directors
Countable Noun
مدیر، سرپرست، سامانگر، هدایتکننده، (شرکتها و موسسات و غیره) عضو هیئت مدیره
syn : manager
Food Chain:
chein
زنجیره غذایی
Almond
ˈɑːmənd
بادام، درخت بادام، مغز بادام
Painkiller
ˈpeɪnˌkɪlər
داروی مسکن، دردزدا، تسکیندهندهی درد
in a daze
deiz
در گیجی
Whilst
waɪlst
در خلال مدتی که، در حالیکه، در مدتی که، ضمن اینکه
perceive
درک کردن، دریافتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن
notice,see,understand
surpasse
پیش افتادن از، بهتر بودن از، تفوق جستن
overwhelm
در هم کوبیدن، در هم شکستن، از پای درآوردن، شکست دادن (دشمن و حریف)
Numeracy
ˈnjuːmərəsi
Uncountable Noun
(مانند حساب و کتاب) توانایی حل مسائل سادهی ریاضی، شمارفهمی
Literacy
ˈlɪtrəsi
ˈlɪtrəsi
شکل جمع: literacies
Uncountable Noun)
سواد (باسواد بودن
Exclusive
ɪkˈskluːsɪv
انحصاری، منحصر، دربستی، دربستگرانه، دربست
- we have the exclusive right to distribute this product.
- ما حق انحصاری توزیع این کالا را دارا هستیم.
- the exclusive rights and privileges of the citizens.
- حقوق و امتیازات منحصر به شهروندان.
- these bears live exclusively on fish.
- این خرسها فقط ماهی میخورند (با ماهی زندهاند).
Upbringing
ˈʌpˌbrɪŋɪŋ
ˈ
تربیت، پرورش، روش آموزشوپرورش بچه
Greed
ɡriːd
ɡriːd
Uncountable Noun
، حرص، طمع، حریص بودن، طمع ورزیدن
Obsessed
əbˈsest
شیفته، دلباخته، عاشق، غرق
selfishness
خودپسندی، تکبر، خودخواهی
Beloved
bɪˈlʌvɪd
محبوب، موردعلاقه
Instant
ˈɪnstənt
دم، آن، لحظه ,فوری
immediate, urgent
Derive
dɪˈraɪv
dɪˈraɪv
گذشتهی ساده: derivedشکل سوم: derivedسوم شخص مفرد: derivesوجه وصفی حال: deriving
(فایده، سود) به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، بردن، (نام، خصوصیات) گرفتن، اخذ کردن
ناشی شدن، نشئت یافتن، مشتق شدن، سرچشمه گرفتن، درآمدن
Shrink
ʃrɪŋk
Verb - intransitive
چروک شدن، جمع شدن، کوچک شدن، عقب کشیدن، آب رفتن (پارچه)، شانه خالی کردن از
Initiated
سوم شخص مفرد: initiatesوجه وصفی حال: initiating
Adjective
آغازشده، شروعشده
واردشده، پذیرششده
Renovation
ˌrenəˈveɪʃn̩
باز نوساخت، تعمیر، اصلاح، نوسازی
safety worries
نگرانی های ایمنی
state grant
کمک مالی دولتی
Bench
bentʃ
Countable Noun
نیمکت، جای ویژه، صندلی یا نیمکت قایق،
Myth
mɪθ
mɪθ
شکل جمع: myths
Noun
افسانه، اسطوره
Pursue
pərˈsuː
pəˈsjuː
گذشتهی ساده: pursuedشکل سوم:
تعقیب کردن، تحت تعقیب قانونی قرار دادن، دنبال کردن، اتخاذ کردن، پیگیری کردن
chase, follow
let your hair down
put your feet up
ریلکس کن
Fire Brigade
ˈfaɪərbrəˈɡeɪd
(انگلیس) گروه آتشنشانی
expect
پیش بینی کردن ، چشم داشتن ، انتظار داشتن
expecting حامله
Discount
تخفیف، تنزیل
مبلغ) کم کردن، کسر کردن، (کالا) تخفیف دادن، با تخفیف فروختن
Thriving
ˈθraɪvɪŋ
ˈθraɪvɪŋ
گذشتهی ساده: thrivedشکل سوم: thrivedسوم شخص مفرد: thrives
Adjective
پررونق، شکوفا، رو به رشد
- a thriving business
- تجارت پررونق
Prosperous
ˈprɑːspərəs
Adjective
کامیاب، موفق، کامکار
successful,thriving
- a prosperous country
- یک کشور آباد
Imitation
ˌɪmɪˈteɪʃn
تقلید، پیروی، چیز تقلیدی، بدلی، ساختگی، جعلی
Itinerary
aɪˈtɪnəreri
سفر مسیر مسافرت، مسیر راهسپاری، شرح سفر، برنامه ی سفر، کتاب راهنمای مسافران، خط سیر،
سفرنامه
plan of travel
Naughty
ˈnɒːti /
ˈnɔːti
شیطان، بدذات، شریر
#shy
cherished
گرانمایه
Indelible
ɪnˈdeləbl
پاکنشدنی، محونشدنی، ماندگار، ثابت
Ruin
ˈruːɪn
خراب کردن، فنا کردن، فاسد کردن
خراب شدن، نابود شدن
نابودی، خرابی، ویرانی، تباهی
Stray
streɪ
سرگردان، ولگردی، ولگرد، رهگذر، جانور بیصاحب، آواره کردن، سرگردان شدن، منحرف شدن، گمراه شدن
Cattle
ˈkætl
احشام، گلهی گاو، حیوانات اهلی، دامها
Detached
dɪˈtætʃt
جدا، غیر ذیعلاقه
Disconnected
ˌdɪskəˈnektɪd
fully-fitted-kitchen
آشپزخانه کاملا مجهز
Neutral
ˈnuːtrəl
ˈnjuːtrəl
خنثی، بیطرف، بدون جانبداری، بیرنگ، بدون بار (الکتریکی)، (دنده) خلاص
Cushion
ˈkʊʃn
متکا، نازبالش، کوسن، مخده، زیرسازی، وسیلهای که شبیه تشک باشد، با کوسن و بالش نرم مزین کردن، لایه گذاشتن، چنبره
pillow
Messy
ˈmesi
آشفته، بههمخورده، کثیف،شلوغ
messy room
Tidy
ˈtaɪdi
منظم، مرتب، پاکیزه
- a tidily arranged table
- میزی که بهطور مرتب چیده شده است
clean, neat
Ruin
ˈruːɪn
خراب کردن، فنا کردن، فاسد کردن
نابودی، خرابی، ویرانی، تباهی
situation of devastation
delight
dɪˈlaɪt
خوشی، لذت، شوق، میل
لذت بردن،خوشحال کردن
Participant
pɑːrˈtɪsəpnt
شرکتکننده، شریک، سهیم، همراه
Regardless
rɪˈɡɑːrdləs
Adverb
صرفنظر از، باوجود، علیرغم، فارغ از
I will go regardless of the consequences.
- بدون توجه به عواقب آن خواهم رفت.
- I will buy it regardless of cost.
- بدون در نظر گرفتن قیمت آن را خواهم خرید
Arouse
əˈraʊz
بیدار کردن، برانگیختن، تحریک کردن
Her bare legs aroused the old man.
- رانهای برهنهی او پیرمرد را تحریک کرد.
The sound of sirens aroused us from sleep.
- صدای آژیر ما را از خواب پراند.
Catchy
ˈkætʃi
صفت تفضیلی: catchierصفت عالی: catchiest
Adjective
گیرنده، جاذب
Essentially
ɪˈsenʃli
Adverb
اصلاً، در اصل، ذاتاً، اساساً، ضرورتاً، بهطور ضروری
basically
Identity
aɪˈdentəti
شکل جمع: identities
Noun
هویت، نام و نشان
Pity
ˈpɪti
دریغ، افسوس، ترحم
ترحم کردن، دلسوزی کردن
- I feel pity for that innocent child.
- دلم برای آن کودک معصوم میسوزد.