کلمات ریدینگ lms Flashcards
set down
نوشتن،مرقوم کردن
rendering
برگردان، ترجمه
acknowledge
v
اعتراف کردن، تصدیق کردن
(دریافت نامه و غیره را) اعلام کردن
محل گذاشتن، اعتنا کردن
Absurdity
əbˈsɜːrdəti
پوچی، بیهودگی
merge
ادغام کردن
clash
در تناقض بودن
abstract
انتزاعی
absrtact consept
Keep Track Of Something
رهگیری کردن ،حساب (چیزی را) نگه داشتن، آگاه بودن
Concede
kənˈsiːd
Adverb Verb - transitive
پذیرفتن،واگذار کردن، دادن، تصدیق کردن
livestock
دام
forerunner
پیشرو،پیشگام
preponderance
the preponderance of ..
فراوانی
Pictorial
pɪkˈtɔːriəl
Adjective Noun
تصویری، مصور، تصویرنما، مجسمسازنده
Evolve
ɪˈvɑːlv
تحول یافتن، پرورش یافتن، شکل گرفتن، رشد یافتن، پروراندن، تحول دادن، شکل دادن، توسعه دادن، رشد دادن، بسط دادن (بهتدریج) (طرح و فکر و غیره)
Conventional
kənˈvenʃnəl
kənˈvenʃnəl
متعارف،
مرسوم
conventional attitude/behavior/clothes
Tomb
tuːm
گور، آرامگاه، قبر، مقبره
administrative
ədˈmɪnəstrətɪv
اداری، اجرایی، مجری، رسمی
Moss
mɒːs
شکل جمع: mosses
Noun
خزه، با خزه پوشاندن
Epiphyte
ˈepəˌfaɪt
همچنین میتوان از air plant به جای epiphyte استفاده کرد.
(گیاهشناسی - گیاهی که بر گیاه دیگر میروید؛ ولی انگل آن نیست) رورست، گیاه هوازی (مانند برخی خزهها و گلسنگها)
substantial market
بازار قابل توجهی
Endurance
ɪnˈdʊrns
ɪnˈdjʊərəns
Noun
تحمل، پایداری
predators
شکارگرها(پرنده
yawning
خمیازه کشیدن
Predisposition
ˌpriːdɪspəˈzɪʃn
آمادگی، استعداد، تمایل
drowsiness
خواب آلودگی
disproving
رد میکند
Attuned To
əˈtuːnd
əˈtjuːnd
Adjective
وفق داده شده با، هماهنگشده با، سازگارشده با
Autistic
ɒˈtɪstɪk
پزشکی روانپزشکی روانشناسی مبتلا به اوتیسم، اوتیستیک
Contagious
kənˈteɪdʒəs
پزشکی واگیردار، مُسری (بیماری، هیجان، خنده و غیره)
پزشکی (شخص) آلوده، سرایتدهنده
Contagiously
kənˈteɪdʒəsly
Adverb
سرایتدهندهای، بهطور واگیرداری، بهطور سرایتکنندهای
Tight
taɪt
taɪt
صفت تفضیلی: tighterصفت عالی: tightest
Adjective
محکم، سفت، قرص، (گره) کور
Spring
sprɪŋ
پرش، جهش، جست
پریدن، جهیدن، جست زدن
Exert
ɪɡˈzɜrːt
اعمال کردن، بهکاربردن، اجرا کردن، نشان دادن
Purify
ˈpjʊrəfaɪ
پاک کردن، تصفیه کردن، پالودن
Wetland
ˈwetlənd
تالاب
Conventional
kənˈvenʃnəl
عرفی، قراردادی، مرسوم، مطابق آیین و قاعده، پیرو سنت و رسوم، متعارف
common,normal
mass of reed roots
توده ریشه های نی
Degrade
dɪˈɡreɪd
پست کردن، خفت دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن,تجزیه کردن
Parental
pəˈrentl
والدینی، وابسته به پدر ومادر
Polarized
قطبیشده
Compass
ˈkʌmpəs
شکل جمع: compasses
توضیحات
این لغت در معنی «پرگار» بهصورتِ جمع (compasses) میآید.
به قطبنمایِ زمینشناسی «کمپاس» (compass) گفته میشود.
(وسیلهای که با استفاده از میدان مغناطیسیِ زمین جهت قطب شمال را نشان میدهد) قطبنما
Favorable
عالی:
سازگار، مطلوب
- a favorable wind
- باد موافق (همسو)
Clash
klæʃ
برخورد،
disagreement or fight,
Proof
pruːf
اثبات، برهان، دلیل، گواه، نشانه، مدرک
evolve
ɪˈvɒlv
تحول یافتن، پرورش یافتن، شکل گرفتن، رشد یافتن، پروراندن، تحول دادن، شکل دادن، توسعه دادن، رشد دادن،
Cuneiform
kjuːˈnifɔːrm
همچنین میتوان از sphenogram به جای cuneiform استفاده کرد.
خط میخی،
Attain
əˈteɪn
دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، موفق شدن، تمام کردن، به دست آوردن، به انتها رسیدن، زدن
Conventional
kənˈvenʃnəl
عرفی، قراردادی، مرسوم، مطابق آیین و قاعده، پیرو سنت و رسوم، متعارف
common,normal
Interpretation
ɪnˌtɜrːprəˈteɪʃn
تفسیر، تعبیر، معنی، برداشت
Assert
-ˈsɜrːt
əˈsɜːt
دفاع کردن از، حمایت کردن، آزاد کردن، اظهار قطعی کردن، ادعا کردن، اثبات کردن
Verb - transitive
ادعا کردن
Solely
ˈsoʊlli
ˈsəʊl-li
Adverb
فقط، منحصراً، بهتنهایی
Concede
kənˈsiːd
kənˈsiːd
واگذار کردن، دادن، تصدیق کردن
Clay
kleɪ
خاک رس، رس، گل، خاک کوزهگری، سفال
Survey
ˈsɜrːveɪ
ارزیابی کردن، برآورد کردن، به دقت بررسی کردن، بازبینی کردن
بررسی، برآورد، مطالعه
Census
ˈsensəs
سرشماری، آمار، احصائیه، ممیزی مالیاتی
Accurate
ˈækjərət
درست، دقیق، صحیح، بیاشتباه، عاری از غلط، بیخطا، مطابق معیار
Claim
kleɪm
ادعا کردن، مدعی شدن
Counterintuitive
ˌkaʊnt̬ərɪnˈtuːɪt̬ɪv
ˌkaʊntərɪnˈtʃuːɪtɪv
شکل نوشتاری دیگر این لغت: counter-intuitive
Adjective
برخلاف انتظار، دور از انتظار، برخلاف شم
Measure
ˈmeʒər
اقدام،کار،اندازه، مقیاس
Exhaust
ɪɡˈzɑːst
ɪɡˈzɔːst
اگزوز، خروج (بخار)، در رو، مفر، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، خسته کردن، از پای در آوردن، تمام کردن، بادقت بحث کردن
Fumes
fjuːmz
بو، دود، بوی دود، گاز
pollution, gas in air
اگر چند فعل کمکی داشتیم قید تمرار بعد از اولین فعل کمکی قرار میگیرد
have been
have always been
g
expedition
سفر، هیئت اعزامی، اعزام (به ماموریت یا سفر یا اکتشاف یا کارزار)، روانه
ماموریت،
brouche
بروشه
advert
مورد توجه قرار دادن، اشاره کردن به
over the phone
از طریق تلفن
lodge
lɒdʒ
منزل، جا، خانه، کلبه، شعبه فراماسونها، انبار، منزل دادن، پذیرایی کردن، گذاشتن، منزل کردن، خیمه زدن، به لانه پناه بردن
cabin
Asset
ˈæset
نعمت، موهبت، امتیاز
چیز باارزش و مفید، ممر عایدی
tent
چادر، خیمه
منزل کردن، ساکن شدن
خیمه زدن، چادر زدن
lane
lein
کوچه، راه باریک
road
Retractable
rɪˈtræktəbl
انکارپذیر، جمعشدنی، پسرفتنی
Refurbish
ˌriːˈfɜrːbɪʃ
بازسازی کردن، نوسازی کردن، روشن و تازه کردن، نو کردن، مرمت کردن، جلا دیدن، ترمیم کردن
Appreciate
əˈpriːʃieɪt
سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، قدردانی کردن، تقدیر کردن
Cater
ˈkeɪt̬ər
غذا و آشپزی غذا تهیه کردن، سوروسات فراهم کردن، آذوقه رساندن، خواربار رساندن
تهیه کردن، فراهم نمودن
(provide)
catered for
Tuition
ˈtuːn
( tuitional ) شهریه، حق تدریس، تعلیم، تدریس، آموزانه
population burst
انفجار جمعیت
burst
bɜːrst
قطع شدن، ترکیدن، از هم پاشیدن، شکفتن، منفجر شدن
“Abandoned the wheel”
the Japanese had intentionally avoided labour-saving devices.
Bump Into
phrasal verb
تصادفی دیدن