vocab Flashcards
low emmiters of co2
انتشار کم CO۲
ساطع کننده
reliance
ریلاینس
اعتماد، توکل، تکیه، اتکا، دل گرمی
sustainable
سستینبل
تجدیدپذیر، پایدار، قابل بازیافت
means
مینز
راه ، روش،منابع
means of providing
وسیله تامین…
contend
kentend
ستیزه کردن، مخالفت کرده با، رقابت کردن، ادعا کردن
costly
kastly
گران،بسیار پرهزینه، گزاف، فاخر، پرهزینه، گرانبها
either
آیزه
یکی از، یا این… یا آن…، (در جملهی منفی :هیچیک از، هیچکدام از، نه این… نه آن.
impractical
غیرعملی-نشدنی
dwindling
روبهکاهش
dwindling supplies
کاهش منابع
run out
تمام شدن، ته کشیدن (موادغذایی و بنزین و غیره)
initial costs
هزینه اولیه
paid off
نتیجه داد
emission
ایمیشن
انتشار،خروج،صدور
in the shape of sth
بهصورت چیزی (یا کسی)
contamination
kentamineishen
آلایش، آلودگی، کثافت، ناخالصی، ناپاکی
notion
نوشن
تصور، مفهوم، اندیشه، فکر، نظریه، خیال، ادراک
does draw criticism
انتقاد میکند
windy hills
تپه های بادخیز
cooperation
همکاری، همیاری، همدستی، تعاون
profit
سود، فایده، منفعت، مزیت، برتری
gain
dedicate
اهدا کردن، اختصاص دادن، وقف کردن، پیشکش
donate
sought
زمان گذشته فعل seek
جستوجو کردن، جوییدن، طلبیدن، پوییدن، طلب کردن، پیگردی کردن
look for
Compulsory
kempalsery
اجباری، بایسته، مجبورکننده، ناچارکننده، مجابکننده
devision
دویژن
تقسیم، تقسیمبندی، قسمتبندی، بخشبندی
tailor
(teyle)
سازگار کردن، جور کردن، مناسب کردن
conflict
ناسازگاری، تضاد
fight
impression
چاپ،نقش،اثر،خیال،گمان.تاثیر،
Progressively
بهصورتِ تدریجی، بهتدریج، رفتهرفته
Accused
(در دادگاه) متهم
i’m sure my surroundings kind of disappeared while i was watching
مطمئنم اطرافم به نوعی ناپدید شده است
Commit
kəˈmɪt
مرتکب شدن، کردن (خلاف و جرم و جنایت)
متعهد کردن، متعهد شدن
سپردن، فرستادن، تحویل دادن
- They were committed to prison.
- آنها را به زندان تحویل دادند
to be committed to a mental hospital
- به بیمارستان روانی فرستاده شدن
a man who has committed a crime
- مردی که مرتکب جنایت شده است
endeavouring to
تلاش برای
Justice
ˈdʒʌstɪs
داد، عدالت، انصاف، درستی
Innocent
ˈɪnəsnt
(از نظر مذهبی) بیگناه، بیمعصیت، بیتقصیر، مبرا
بیتقصیر، بیبزه، نابزهکار، ناخطاکار
- The judge pronounced him innocent.
- قاضی بیگناهیاش را اعلام کرد.
Rope
roʊp
ropes
Countable Noun
طناب، رسن، ریسمان
jail scape
فرار از زندان
jail
dʒeɪl
حبس، زندان، بازداشتگاه،
زندانی بودن، زندان کردن، محبوس کردن، حبس کردن
- The two criminals were jailed.
- آن دو تبهکار زندانی شدند.
empathize
ˈempəθaɪz
(با: with) همدل بودن با
Pound
paʊnd
کوبیدن، با مشت زدن
beat rythmically
Sequel
ˈsiːkwəl
دنباله، ، نتیجه، پایان، انجام، خاتمه
Regulation
ˌreɡjəˈleɪʃn
Countable Noun
قاعده، دستور، قانون، آییننامه، مقرره
Authorize
ˈɑːθəraɪz
permit, allow
اجازه دادن، اختیار دادن، تصویب کردن
Approval
əˈpruːvl
تصویب، موافقت، نظر موافق، مساعد، پسند، موافقت رسمی، رضایت، تایید، تجویز
Assert
-əˈsɜːt
دفاع کردن از، حمایت کردن، آزاد کردن، اظهار قطعی کردن، ادعا کردن، اثبات کردن
Verb - transitive
ادعا کردن
declare
Officially
əˈfɪʃli
رسماً، بهطور رسمی
Declared
dɪˈklerd
اعلانشده، اظهارشده، شناساییشده
Disapproval
ˌdɪsəˈpruːvl
تقبیح ،مذمت ،عدم تصویب، ناخشنودی، نارضایتی، مخالفت، مردودشناسی
Resentment
rɪˈzentmənt
رنجش، خشم، غیض
Principally
ˈprɪnsəpli
اساساً، بهطور کلی، بیشتر
Intact
ɪnˈtækt
دستنخورده، بیعیب، سالم، کامل، صدمهندیده
Pension
ˈpenʃən
حقوق بازنشستگی، مقرری، مزد، حقوق
tax burden
بار مالیاتی
elderly relative
بستگان مسن
Anticipated
پیشبینیشده
مورد انتظار