Verben 1 - 50 Flashcards
Hören
گوش دادن، شنیدن
گوش کردن
Unterstreichen
زیر چیزی خط کشیدن
تاکید کردن
Ergänzen
تکمیل کردن، اضافه کردن، کامل کردن، پر کردن
Complete, Fill out
Joggen
نرم دویدن
Jogging
Machen
انجام دادن
Tun
Möchten
خواستن
تمایل داشتن
میل داشتن
Would like
(MV)
Lieben
دوست داشتن
عاشق بودن
Love
Kreuzen
گشت زدن، گشتن
Cross, cruise
An.kreuzen
علامت زدن،
تیک زدن
(Tb)
Markieren
علامت زدن
مشخص کردن
Wiederholen
تکرار کردن
Repeat
Passen
مناسب بودن
اندازه بودن
Suchen
جست و جو کردن
گشتن
Streichen
- حذف کردن، خط زدن، غلط گرفتن
- رنگ زدن، رنگ کردن
Stimmen
درست بودن
رای دادن
کوک کردن
واداشتن
Stimmt
Studieren
درسی را خواندن
تحصیل کردن
Study
I study medicine.
Lernen
یادگرفتن
Machen
انجام دادن
کاری کردن
Do
Tun
Tun
انجام دادن
وانمود کردن
اتفاق افتادن
🟢 Tun = کار
Frühstücken
صبحانه خوردن
Telefonieren
تلفن زدن، زنگ زدن، تماس گرفتن
= An.rufen
Trinken
نوشیدن
Essen
غذا خوردن، … خوردن
Was isst du?
Sprechen
صحبت کردن، حرف زدن
بیان کردن
Sehen
- دیدن، نگاه کردن
- قضاوت کردن، دیدن
- مراقبت کرده auf.passen =
Helfen
کمک کردن
Dat
Fragen
پرسیدن، سوال پرسیدن
خواستن
Antworten
جواب دادن، پاسخ دادن
Hausen
زندگی کردن
Leben
زندگی کردن، زنده بودن، گذران کردن زندگی
Arbeiten
کار کردن، حرکت کردن
Sich arbeiten
Work
حرکت کردن
رفتن، به راه افتادن
Wünschen
Sich wünschen
آرزو کردن، آرزو داشتن
Dat
Ich wünsche dir…
—
آرزو داشتن خواستن
Haben
داشتن
Sein
بودن، هستن، قرار داشتن
Heißen
- نام داشتن، نامیده شدن ، اسم دادن
- معنی داشتن
Das heißt … = …یعنی
Schwimmen
شنا کردن
Kochen
- پختن، آشپزی کردن، (غذا) درست کردن Cook
- جوشیدن، جوشاندن، جوش آوردن Boil
Backen
- (در فر) پختن
Bake
Grillen
گریل کردن، باربیکیو کردن
Gehen
- رفتن، راه رفتن، پیاده رفتن
- پیش رفتن، کار کردن
- ممکن بودن، امکان داشتن، امکان پذیر بودن
- رابطه داشتن
Mit jemand gehen - جا گرفتن، جا شدن
in etwas gehen (AKK) - تقسیم شدن
in gehen - گذشتن، سپری شدن
gehen (DAT) - وارد شدن، آغاز کردن، رسیدن
in etwas gehen( in Leben / Arbeit)
auf die Zahl gehen (Zahl)
Etwas gehen in etwas (وارد چیزی شدن)
-لباس پوشیدن، گشتن
in gehen - بس اجازه استفاده کردن، بی اجازه سر چیزی رفتن
an etwas gehen - مطابق میل بودن، مطابق چیزی پیش رفتن
nach jemandem/etwas gehen - امتداد داشتن، متمایل بودن، رسیدن
- اصابت کردن، برخورد کردن
- پخش شدن، دور گشتن
- خطاب به کسی / چیزی بودن، برای جایی نوشته شدن
an gehen - خریداری شدن
- به صدا در آمدن
- حجم گرفتن
- اتفاق افتادن
- فراتر از حد بودن
- موضوع سر چیزی/ کسی بودن،. راجع بودن
um gehen
Schmecken
مزه داشتن، خوش مزه بودن
Kosten
قیمت داشتن، ارزش داشتن، Cost
Kaufen
خریدن
Buy
Verkaufen
فروختن
Sagen
گفتن، صحبت کردن، Say
Lesen
- خواندن، مطالعه کردن Read
- تشخیص دادن Realize
- برداشتن ، دست چین کردن ab.nehmen
Schlafen
خوابیدن
Arbeiten
کارکردن
Sich Arbeiten
حرکت کردن، رفتن