Toefl Most Frequent Words Flashcards
oriental
شرقي
relief
در هنر به معني حجاري و برجسته كاري،
در حالت كلي، راحتي، آرامش، تسكين
hide
اسم اين كلمه به معني پوست گاو و گوسفند
فعل: پنهان كردن
secrete
ترشح كردن (هورمون)، پنهان كردن
refract
شكست نور
reflect
بازتاب نور
megafauna
حيوان بزرگ مثل ماموت، فيل و دايناسور
fresco
نقشي ديواري
objective
صفت: عملي و بدون نظر خصوصي،
اسم: هدف و مقصود
subjective
وابسته به طرز تفكر شخص
economical
صرفه جو، اقتصادي
Furry
اسم (fur)، خزدار
fury
عصباني، درنده خويي
comply
مطابق بودن، فعل complaint
slander
افترا زدن
school
دسته ماهي هايي كه تو دريا با هم ميرن، مدرسه
unearth
از زير خاك دراوردن
unearthly
غير عادي
wager
شرط بندي
counsel
اندرز، نصيحت
mainstream
جريان اصلي آب، فكر، عقيده و عملي كه جامعه پذيرفته اند، عرف
sound
صفت: بي عيب، بي خطر و دقيق
recreation
تفريح، سرگرمي، خلق مجدد
imposing
با ابهت، تحميل كردن
Patch
وصله، زمان معين، قطعه زمين (كشاورزي)
appendage
ضميمه، چيزي كه به بدن متصل ميشه مثل دست و پا (در زيست شناسي)
amoeba
آميب، تك سلولي
outbreak
شيوع
mucous
مخاطي
olfactory
وابسته به حس بويايي
nasal
وابسته به بيني
hemorrhage
وابسته به خونريزي
proliferate
تكثير شدن
mutation
تغيير، جهش (ژنتيك)
pathogenic
بيماريزا
necrosis
مردگي، بافت مردگي
hypertension
فشار خون
kidney
كليه
bladder
مثانه
gallbladder
كيسه صفرا
tuberculosis
سل
intricate
پيچيده
delicate
ظريف
intrigue
فريفتن، دسيسه كردن
intrude
به زور وارد شدن، ناخوانده وارد شدن
overwhelming event
اتفاق قريب الوقوع
mutually exclusive
حق انتخاب
string quartet
گروه كنسرت ٤ نفره، ٢ ويولونيست ١ ويولا ١ سلو
dining-hall
سلف (غذاخوري)
cubicle table
ميزهاي يه نفره كه از هم جدا شدن
reminiscent
يادبود
stratification
طبقه بندي
streak
رگه، تمايل، به سرعت حركت كردن
sedentary
ساكن، غير متحرك
trunk
خرطوم فيل، تنه درخت، صندوق ماشين، تنه(بدنه)، چمدان بزرگ
element
اصل، مبنا، جز، مقدار كوچك، جاي مناسب گياه و حيوان جهت رشد
extend
بزرگ كردن، گسترش دادن، وسعت يافتن، تقديم كردن، ارائه دادن
conservative
محافظه كار
demonstrative
كسي كه به آساني و راحتي احساسات رو بيان مي كنه
subjugated people
طبقه پايين جامعه، اسيران يا مردم عادي
plough
شخم، گاو آهن، شخم زدن
reign
سلطنت، سلطنت كردن
divinity
خدايگان ( به فرعون اطلاق ميشده)
hegemony
برتري، تسلط
polytheistic
شرك
colossal
غول آسا
sarcophagus
تابوت (براي موميايي ها)
cremate
سوزاندن
cattle raising
گله داري
cranial
جمجمه اي
vestige
بقايا
nomadic
چادر نشين، كوچگر
arable
قابل كشتكاري، مزروعي
spindle
دوك نخ ريسي
loom
دستگاه بافندگي
interdict
منع كردن
intrepid
شجاع
intrigue
توطئه چيدن، فريفتن
nimble
زرنگ و چالاك
detach
جدا كردن
flake
تكه كوچك
فعل: پوسته پوسته شدن
pottery
سفانگري
clay
سفال، خاك رس
scraper
خراشنده
literal
تحت الفظي
figurative
والسته به شكلي، مفهومي
pun, paronomasia, eordplay
جناس
alliteration
واج آرايي
prose, ordinary writing
نقر
metaphor
استعاره
rhyme
قافيه، نظم
dialect
لهجه، گويش
ratify
به تصويب رساندن، تصويب كردن،
treaty
عهد نامه بين دو قدرت با دو ايالت
repeal
لغو كردن
deflation
كم شدن قيمت ها
demand
تقاضا
invest
سرمايه گذاري
recession
بحران اقتصادي
conservative
محافظه كار، پيرو سنت قديم
deficit
كمبود، كسر
demonstration
تضاهرات
counterpart
رونوشت
treason
پيمان شكني بين دو كشور
lofty
ارجمند، رفيع
animism
اعتقاد به عالم روح و تجسم ارواح مردگان
axiom
حقيقت آشكار، قضيه ي حقيقي
colony
مستعمره
descendant
نسل، اولاد
discard
دور انداختن
hegemony
تسلط ( مخصوصا يك گروه بر گروه ديگري)
intervention
مداخله
lineage
اصل و نصب
reclaim
مرمت كردن
Shaman
كشيش يا كاهن يا جادوگر مردم قديم شمال در آسيا و اروپا
basalt
نوعي سنگ چخماق يا آتش فشاني سياه
basin
حوزه رودخانه
corrosion
خوردگي آهن
erode
فرسايش خاك و سنگ
facet
سطح كوچك جواهرات و سنگ هاي قيمتي
geyser
چشمه آب گرم
gush
فوران مايع
humus
گياه خاك
molten
گداخته، ذوب شده
petrifaction
تحجر، سنگ شدن
precipitation
ته نشيني در محلول
بارش (برف و باران،…)
precipice
پرتگاه، سراشيبي تند