Book 3 Flashcards
arise
به وجود آمدن، ناشي شدن، برخاستن، بلند شدن
To arise is to happen.
- Difficulties arose with his computer because it was old
benefactor
خيّر، نيكوكار
A benefactor is a person who gives money to help someone.
-♦ The student’s benefactor gave him money to spend on his studies.
blacksmith
آهنگر، نعلبند
A blacksmith is a person who makes things out of metal.
-* The blacksmith pounded the piece of metal until it was flat.
chimny
دودكش
compensate
غرمات دادن، جبران كردن، تعديل كردن، پاداش دادن، عوض دادن
encounter
مواجه شدن، روبه رو شدن
forge
ساختن، جلو رفتن
humble
متواضع، فروتن، محقر، خاكي
Ladder
نردبان
moddest
فروتن، با حيا، افتاده
occupy
قرار داشتن، پر كردن، ساكن بودن
preach
موعظه كردن، وعظ كردن، نصيحت كردن
prosper
موفق شدن، پيشرفت كردن
province
ايالت، استان، ولايت
sustain
تحمل كردن، متحمل شدن، تاب آوردن، حمايت كردن از، تقويت كردن
acquire
حاصل كردن، بديت آوردن، اندوختن
caretaker
سرپرست، نگهدار
deceive
فريب دادن، گول زدن
hatred
نفرت، تنفر، كينه، دشمني
hut
كلبه
inferior
نامرغوب، بنجل، زير دست
lodge
كلبه، اتاقك
offense
حمله، توهين، گناه، تجاوز
overlook
مشروط و مسلط بودن، متوجه شدن
repay
پاداش دادن، تلافي كردن، برگردادن
shepherd
چوپان
venture
كار ريسكي، ريسك كردن، جرات كردن
wheat
گندم
ax
تبر، ريشه
bunch
دسته، گروه
decent
آراسته، شايسته، مناسب، محجوب
disgrace
رسوايي، از چشم افتادگي، بي مهري
irriate
اذيت كردن، متورم كردن
loose
شل، لق، آزاد، ول
offend
رنجاندن، رنجيدن
pine
كاج، چوب كاج، (نگراني)
scar
شكاف، اثر زخم، اثر سوختگي
sensation
حس، احساس، شعور
sled
سورتمه
tease
اذيت كردن، دست انداختن
bloom
شكوفه كردن، بكمال و زيبايي رسيدن، طلوع كردن
curl
خلقه شدن، فرفري شدن، مجعد شدن
decay
فاسد شدن، خراب شدن، خرابي تدريجي
dip
فرو بردن، غوطه دادن، سرازير شدن، كم كردن
distant
دور دست، دور
fairy
پري، داستان جن و پري، دروغ شاخ دار
grace
متانت، زيبايي، نيك رفتاري، نزاكت
mankind
بشر، بشريت، مردم
passion
احساسات تند و شديد، شور، عشق، هواي نفس، اشتياق و علاقه شديد
pillow
متكا، بالش
spice
ادويه، طعم
whistle
سوت زدن
acquaint
آشنا ساختن، مطلع كردن، آگاه كردن
cemetery
گورستان
curse
نفرين كردن، دشنام دادن، ناسزا گفتن
disguise
مبدل كردن، تغيير قيافه يا صدا دادن، پنهان كردن، بروز ندادن
fancy
تزئين شده، پر نقش و نگار
hood
كلاه مخصوص كشيشان، روپوش
inhabitant
ساكن ، اهل
nourish
غذا دادن، خوراك دادن
pirate
دزدان دريايي
riddle
معما، چيستان، رمز
rot
پوسيدن، ضايع شدن
shortly
عنقريب، مختصر، به زودي
strave
از گرسنگي مردن، گرسنگي كشيدن
thrill
شور و شعف
wicked
بد جنس، شرير، گناه كار، فاسد
broadcast
پخش كردن، پراكندن اطلاعات
bump
قلمبه شدن، برآمدگي
chop
خرد كردن، ريز ريز كردن، غذا خوردن
closet
كمد، گنجه
console
تسلي دادن، آرام كردن
district
ناحيه، بخش، حوزه، محله
drawer
كشو، ساقي، نقاش
endure
تحمل كردن، پايدار ماندن
execute
اعدام كردن، اجرا كردن، انجام دادن
rear
عقب، پشت، سرين اسب
Stir
مخلوط كردن، تكان خوردن، به هيجان آوردن
tremendous
عظيم ، فوق العاده
underneath
زير، پايين
abandon
قيد چيزي را زدن، رها كردن، تسليم شدن، دل كندن، تر كردن
ambitious
بلند همت، جاه طلب،آرزومند
bark
هاپ هاپ(سگ) كردن، به كسي پريدن.
bay
خيلي كوچك، خندق، خور
complaint
شكايت، شكوه، دادخواهي
deaf
ناشنوا، كر، (بي توجه بودن)
enthusiastic
مشتاق، علاقمند
expedition
گروه اعزامي، گيسل، اعزام
loyal
وفادار
mayor
شهردار
refuge
پناهگاه، پناهندگي، ملجا، تحسين
restore
تعمير كردن، درمان كردن، بازگرداندن
senses
حس، احساس، شعور، معني، هوش
burst
منفجر كردن، تركيدن، از هم پاشيدن، طغيان كردن، سيل زده كرده
carpenter
نجار، درودگر
coal
زغال سنگ
couch
تخت كهاينه، نيمكت، تخت
drip
چكيدن
elegent
زيبا، خوش طرح
fabric
پارچه، محصول، اساس
highlands
ارتفاعات
mill
آسياب، ماشين، كارخانه
needle
سوزن، ميل بافتني
sew
دوختن، خياطي كردن
shed
انبار
thread
نخ، دندانه، رزوه
trim
اصلاح كردن، آراستن، كوتاه كردن
ail
كسالت داشتن، دچار درد سر كردن، پريشان كردن
ally
ائتلاف، اتحاد، به اضافه، در كنار، شانه
boast
مباهات كردن، باليدن، خود ستايي كردن
bounce
جهيدن، ورجه ورجه كردن، برگشت خوردن
bully
زورگر، قلدر، پهلوان پنبه، برگشت خوردن
carbohydrate
كربوهيدرات
crawl
خزيدن، با ناتواني حركت كردن، چهاردست و پا رفتن، آرام پيش رفتن
defeat
شكست دادن، مغلوب كردن، از شكل افتادگي
dial
صفحه نمايشگر، صفحه مدرج، شماره گير، صفحه كليد
dominant
غالب، برتر، مسلط
mercy
رَحْم، لطف، بخشش
nod
تكان دادن سر به علامت توافق
opponent
دسمن، حريف، رقيب، مخالف
quarrel
دعوا كردن، مرافعه كردن
rival
حريف، رقيب، سبقتگير
sore
دردناك، درد و رنج، رنجيدع، زخم، جراحت
sting
به درد آوردن، نيش زدن
strain
خسته كردن، آسيب رساندن، به خود فشار آوردن
torture
عذاب، شكنجه، زجر
wrestle
كشتي گرفتن، درگير شدن، گلاويز شدن
bald
كچل، تاس، رك و راست
blanket
پتو، پوشش، روكش
creep
آرام و دزدانه راه رفتن، چهار دست و پا رفتن، سينه خيز رفتن، خزيدن
imitate
تقليد كردن، كپي كردن
nap
خواب، چرت زدن، در حال غفلت و بي خبري
nowhere
هيچ جا، هيچ كجا
pat
آهسته دست زدن، نوازش كردن، چونه زدن
relief
تسكين، كمك، امداد، جانشين، آزادسازي
reproduce
دوباره توليد كردن، توليد مثل كردن
rhyme
شعر كوتاه، هم قافيه، نظم
vanish
ناپديد شدن، به صفر رسيدن، غيب شدن
wrinkle
چين و چروك، چين خوردگي
dawrf
كم رشد، كوتاه، كوتوله
impatient
بي صبر، ناشكيبا، عجول، بي تاب، بد اخلاق
leaf
برگ، برگه، ورقه، لايه
marsh
مرداب، باتلاق، لجن زار
patience
صبر، شكيبايي، بردباري، طاقت، عزا
pond
تالاب، درياچه
proverb
ضرب المثل، مثال، مثل، گفتار حكيمانه
pursuit
پيگرد، پيشه، تعقيب كردن، دنبال كردن، دنبال، حرفه
recite
از بر خواندن، با صداي موزون خواندن
wilderness
بيابان، صحرا، جنگل، سرزمين رام نشده
anticipate
انتظار داشتن، پيش بيني كردن
barrel
بشكه
beam
تيرچه، تير، باريكه نور، اشعه
casual
سطحي، بي دقت، غير رسمي، اتفاقي، تصادفي
contrary
مخالف، ضد
dissolve
منحل كردن، حل شدن، از هم پاشيدن
fasten
بستن، سفت كردن، چسباندن
kit
بسته لوازم، اسباب كار، كيت
puff
وزش، دمه، فوت
rag
تكه پارچه، پارچه كهنه
scatter
از هم جدا شدن، پخش كردن، متفرق شدن، پراكنده شدن
scent
بوي خوش، خوشبو كردن، بو
steel
پرلاد، فولاد
toss
بالا انداختن، پرت كردن، غفلت كردن
triumph
بيروزي، فتح، جشن پيروزي
aboard
سوار بر، در عرشه
bitter
تلخ، تند و تيز، نا گوار
bullet
گلوله
drift
به مقصد رفتن، به حركت دراوردن
enforce
تاكيد كردن، مجبور كردن، اعمال كردن، اجرا كردن
fountain
فوران، چشمه
harbor
بندرگاه، لنگرگاه، پناهگاه
inhabit
ساكن بودن در