Book 4 Flashcards
odor
بو، رايحه، طعم، عطر، شهرت، (بوي تند)
معني منفي براي بو و رايحه
soothing
آرامش بخش، تسكين دهنده
texture
بافت، شالوده، بافته، تار و پود، بافندگي
stake
ميخ چوبي، سندان
hay
علف هرز، يونجه خشك
admonish
نصيحت كردن، پند دادن، آگاه كردن
beware
برخذر بودن، زنهار دادن، حذر كردن از
conscious
هوشيار، ملتفت، آگاه، باخبر
immense
عظيم، وسيع، بي اندازه، پهناور
thorough
تمام و كمال، كامل، خيلي دقيق
disapprove
ناپسند شمردن، رد كردن، تصويب نكردن
fond
عاشق، مايل، علاقمند، عاشق، شيفته
immoral
بدسيرت، فاسد، هرزه، بداخلاق
ivy
پيچك
oblivious
بي توجه، فراموشكار
pit
گودال، چاله، حفره، چاه
roost
لانه مرغ، نشيمن گاه پرنده
rim
لبه، ديواره، قاب عينك
although
گرچه، با اينكه،هرچند، اگرچه
apply
بر روي چيزي زدن، ماليدن به، به كار بردن، استفاده كردن، مربوط كردن
await
منتظر بودن، انتظار كشيدن، جشم به راه بودن
beloved
محبوب، معشوق، مورد علاقه
bury
به خاك سپردن، دفن كردن، پنهان كردن
Climate
آب و هوا، شرايط، اقليم
complain
گله كردن، شكوه كردن، ناليدن
confuse
به هم زدن، نامرتب كردن، اشتباه كردن، عوضي گرفتن
due
بدهكار، مديون، مطابق برنامه، مناسب
entire
كامل، تمام، درست، بي عيب
establish
جا انداختن، ريشه دار كردن، تاسيس كردن، ثابت كردن
furnace
كوره، تنور، ديگ
leash
قلاده، افسار سگ و حيوانات مشابه
mature
بالغ شدن، به موعود رسيدن
measure
اندازه گيري كردن، مقايسه كردن
midst
در وسط، در ميان
misery
بدبختي، بيچارگي، نكبت
prior
قبلي، از پيش، مهمتر
research
پژوهش، تحقيق، كاوش، تفحص
variety
تنوع، انواع مختلف، نوع
altoghether
كاملا، كلا، در كل، روي هم رفته، اجماعا
bind
بستن، جلد كردن، صحافي كردن، مقيد كردن، بهم پيوستن
bruise
كوفتگي، كبودي
custom
عادت، خو، روال، رسم
disobedience
نافرماني، سركشي، عدم رعايت، خودسري
foresee
پيش بيني كردن، از قبل تهيه كردن
glimpse
نگاه اجمالي كردن، اجمالا ديدن، اتفاقا ديدن
hoop
حلقه، تسمه، انگشتر، چنبره
misfortune
بدشانسي، بدبختي، بيچارگي
negative
رد كردن، منفي
per
هر، در هر، توسط، به وسيله، درميان
plead
التماس كردن، قبول يا رد كردن، درخواست كردن
rip
پاره كردن، شكافتن، دريدن
sake
براي خاطر، به منظور، دليل، جهت
scrape
خراش برداشتن، ساييدن، پاك كردن، خاراندن
source
منبع، سرچشمه
stern
سخت گير، عبوس، سخت و محكم
stitch
كوك زدن، بخيه زدن
thump
ضربه، كوبش، صداي تُلپ
vehement
غضبناك، تند، شديد
civilization
تمدن، مدنيت، فرهنگ، انسانيت
convenience
راحتي، تسهيلات، آسودگي
den
لانه، كومه، اتاق كوچك، خلوتگاه، غار
dew
شبنم
drastic
شديد، قوي، تند، جدي، كاري
exit
خروج، راه خروجي
flock
گله، جمعيت، دسته پرندگان
fold
تا كردن، روي چيزي قرار دادن، جمع كردن، به سينه چسباندن
lid
سرپوش، كلاهك، دريچه، پلك چشم
loom
بزرگ جلوه كردن، از دور نمودار شدن
mighty
توانا، بزرگ، نيرومند، قوي، مقتدر، زورمند
mushroom
قارچ
native
محلي، اهلي، بومي
poison
زهر، سم
reed
گياه ني، نيلبك
shield
حفاظت كردن، پوشش دادن، سپر شدن
stormy
طوفاني، متلاطم، مواج، پرآشوب
sway
نوسان كردن، تحت تاثير قرار دادن، اين سو و آن سو جهيدن
urban
شهري، مدني
wade
از آب گذشتن، به آب زدن، به سختي رفتن
accent
لهجه، تلفظ
barber
آرايشگر
basement
طبقه زير، زيرزمين، سرداب، سردابه
blank
سفيد، ننوشته، بي علاقه، بي احساس
blink
پلك زدن، چشمك زدن
choir
هم سرايان، دسته خوانندگان
comic
كمدي، فكاهي، بامزه
complicate
مشكل كردن، پيچيده كردن
decline
رد كردن، خودداري كردن
errand
ماموريت، پادويي، فرمان، پيغام
glove
دستكش
hermit
زاهد گوشه نشين منزوي، تارك دنيا، عابد
justly
عادلانه، منصفانه
Leather
چرم، چرمي
ponder
تعمق كردن، سنجيدن، انديشه كردن
reserve
رزرو كردن، دخيره كردن
script
متن فيلمنامه، نمايشنامه، خط، سند
search
جستو جو كردن، تجسس كردن
slam
محكم بستن، با صدا بهم خوردن
staircase
راه پله، پله كان، پاگرد
afflicated
مبتلا، آسيب ديده
aside
راهروي بين صندلي ها، راهرو، جناح
atmosphere
هوا، جو، محيط، حالت
author
نويسنده، مولف، سازنده
breakdown
تفكيك، سقوط ناگهاني، ازكار افتادگي
cargo
بار، محموله
chapter
فصل، باب، قسمت، شعبه، فصل يا قسمتي از كتاب
connect
وصل كردن، مرتبط كردن، وابسته دانستن
flip
به هوا پراندن، ورق زدن، تلنگر زدن
idle
بلا استفاده، تنبل، بيهوده، بي اساس
notify
اعلام كردن، آگاه ساختن، اعلام داشتن
pea
نخود
raisin
كشمش
retain
حفظ كردن، نگهداشتن
state
نوضيح دادن، اطهار داشتن، تعيين كردن
tray
سيني، طبق
unfortunate
بد اقبال، تاسف آور
vivid
درخشان، روشن، واضح، زنده، قوي
vomit
استفراغ كردن
betray
خيانت كردن، افشا كردن، فاش ساختن، آشكار كردن، گويا بودن
blast
صداي بلند و گوشخراش، جريان شديد و ناگهاني باد، انفجار
bracelet
دستبند
cease
متوقف كردن، پايان دادن
choke
خفه كردن، خفه شدن، مسدود شدن
civil
مودب، شهري، مدني، عادي، غير نظامي و غير مذهبي
comment
اظهار نظر كردن
cross
عبور كردن، گذشتن
dent
فرورفتگي، غرشدمي، گودي
distrust
اعتماد نداشتن
fort
قلعه، دژ، برج و بارو، حصار
found
تاسيس كردن، بنياد نهادن، ريختن، تشكيل دادن
lining
تودوزي، آستر، خط كشي
mass
انبوه، حجم زياد، قسمت عمده
pray
نيايش كردن، استدعا كردن، سخت اميدوار بودن
rife
شايع، فراوان، متداول، عادي
sole
منحصر به فرد، فردي، يگانه
sweep
تمييز كردن، گردگيري كردن، باسرعت گذشتن
treachery
خيانت، بي وفايي، نارو
tuck
تو گذاشتن، تو كردن
background
سابقه، زمينه، ريشه
bait
طعمه، غضب، دانه
chronicle
رويدادنگاري كردن
copper
مس
disease
بيماري، مرض
folklore
رسوم اجدادي، افسانه قومي و اجدادي
infect
سرايت كردن، آلوده كردن، چرك كردن
itch
خاريدن، اشتباق وافر داشتن
literature
ادبيات، ادب و هنر
millennium
هزاره
myth
افسانه، اسطوره
promote
تبليغ كردن، ترفيع دادن، گسترش دادن
relate
حكايت كردن، نقل كردن
religion
اعتماد به خدا، ايمان، دين
sum
حاصل جمع، سرجمع، محاسبه
teller
گوينده، قائل، تحويل دار
thrustworthy
قابل اعتماد، قابل اطمينان
update
به روز كردن، جديد كردن
vein
روش، رگ، رگبرگ، وريد
venom
زهر، كينه، سم
commerce
تجارت، بازرگان، معاشرت
condemn
سرزنش كردن، نكوهش كردن، محموم كردن
cozy
دنج، گرم و نرم، راحت
deplete
كم شدن، تحليل بردن، خال كردن
economy
صرفه جويي، اقتصادي
empire
امپراطوري، موسسه و تشكيلات گسترده
goods
محموله، متاع
heed
ملاحظه كردن، توجه كردن به، اعتنا كردن به
hitchhike
سوار ماشين شدن بين راه
mock
خنديدن (تمسخر)، تقليد درآوردن، مسخره
neutral
بيطرف، خنثي
persecute
اذيت كردن، دنبال كردن، آزار كردن
pity
ترحم، افسوس، جاي تاسف
reduce
كاهش دادن، پايين آوردن، لاغر شدن
scribe
كتاب نسخ خطي، منشي، محرر
temper
حالت روحي، خلق، خوي، طبع مزاج
throne
تخت، پادشاه، عرض
unity
سازگاري، همبستگي، وحدت
victor
آدم پيروز، قهرمان
accurate
دقيق، بي اشتباه
analyze
تجزيه كردن، كاويدن، تحليل كردن، جدا كردن
asteroid
ستارك، شهاب آسماني، خرده سياره
controversy
جدال، مشاجره، بحث انگيز
evolve
گشادن، تكامل يافتن، درآوردن
factor
عامل، فاكتور، مضرب
genetic
تكويني، پيدايشي
genome
ژنوم (همه كرومزوم هاي گوناگون)
identical
همانند، يكجور
intellectual
خردمند، دانا
majority
اكثريت
mammal
پستاندار
multiply
ضرب كردن، زياد شدن، تكثير كردن
offspring
فرزند، زاده
pesticide
كشنده حشرات، مانع حيات
regulate
تعديل كردن، تنظيم كردن، منظم كردن
reinforce
تقويت كردن، مستحكم كردن
stricken
گرفتار، مصبيت زاده، مبتلا
vast
پهناور، عظيم، وسيع
vegetarian
گياهخواري
cherish
عزيز شمردن، مراقبت كردن
compassion
ترحم، دلسوزي
consent
رضايت دادن، راضي بودن
core
هسته، بخش دروني
cunning
فريبكار، مكار، زرنگ
dizzy
دچار سرگيجه، سرگيجه آور
foster
پرورش دادن، غذا دادن، پروردن
grind
آسياب كردن، ساييدن
growl
غريدن، غرغر كردن
moderation
اعتدال، ميانه روي، ملايمت
predator
حيوان درنده، يغماگر
sane
عاقل، معقول
saucer
نعلبكي
snatch
چنگ اندازي كردن، قاپيدن، گرفتن
stumble
لغزيدن
tense
سفت، وخيم، سخت، ناراحت