Book 6 Flashcards
alleviate
كم كردن، تسكين دادن، سبك كردن، آرام كردن
astrology
طالع بيني، ستاره شناسي، علم احكام نجوم
differentiate
مشتق گرفتن، فرق قائل شدن، ديفرانسيل تشكيل دادن
disrupt
مختل كردن، به هم زدن، در هم گسيختن، منقطع كردن
equation
معادله، برابري
err
اشتباه كردن، جانب چيزي را گرفتن، گمراه شدن، خطا كردن
erroneous
اشتباه، غلط، مغلوط، پر از غلط
frantic
سراسيمه، ديوانه وار، از كوره در رفتن، عصباني شدن، بي عقل، آشفته
hull
بدنه كشتي، پوست، قشر، لاشه كشتي
inadvertent
غير عمدي
improvise
في البداهه آماده كردن، سر هم بندي ساختن، تعبيه كردن
latitude
عرض جغرافيايي، عرض وسعت، آزادي عمل
mariner
ملوان، دريانورد، كشتيران
multitude
انبوه، بسياري، جمعيت كثير، گروه بسيار
nuisance
مزاحمت، بلا، مايه رنجش، اذيت
permanence
دوام، بقا
revolve
چرخيدن، گرديدن، دور زدن، تغيير كردن، سير كردن(غذا)
soothe
ساكت كردن، تسكين دادن، آرام كردن، تسلي دادن
stranded
متروك ماندن، رسيدن، بصخره خوردن، تنها گذاشتن
volatile
فرار، سبك، لطيف، بخار شدني
arduous
طاقت فرسا، دشوار، سخت، پرزحمت، صعب الصعود
attain
بدست آوردن، رسيدن به، رسيدن، نائل شدن
coexist
هم زيستي، باهم در صلح و صفا زندگي كردن
conceive
انديشيدن، تصور كردن، آبستن شدن، پنداشتن
dubious
مردد، مبهم، نا آشكار، نا مفهوم، مشكوك
ego
غرور، خودآگاه، انسان، خويشتن، نفس، ضمير
elastic
كشسان، ارتجاعي، فنري، مرتجع، سبك روح
endeavor
تلاش، كوشش، سعي، جهد
engrave
حك كردن، حكاكي كردن، قلم زدن، بريدن
excavate
سوراخ كردن، حفر كردن، كندن، آشكار كردن
jagged
دندانه دار، ناهموار
locale
محل
mold
قالب، الگو، كالبد
outright
آشكارا، رك و راست، كاملا، بي درنگ، يكجا
periphery
حاشيه، پيرامون، محيط، جنبه، دوره
plaster
گچ، چسب زخم، ضماد، مرهم
shovel
خاك انداز، بيل، پارو، بيلچه
skeletal
اسكلتي، وابسته به استخوان بندي
terrestrial
زميني، خاكي، دنيوي، اين جهاني
vicious
بدجنس، بي رحم، شرير، معيوب، فاسد، تباهكار
absurd
نامعقول، مضحك، بي معني، ناپسند، نامربوط
anemia
كم خوني
aristocracy
طبقه اشراف، حكومت اشرافي
aristocrat
نجيب زاده، عضو دسته اشراف
attire
لباس، آرايش
craze
علاقه مفرط، مدگرايي، شوق، شور
enlarge
بزرگ كردن، توسعه دادن، وسيع كردن
excess
زياده روي، افراط، بيش از حد، اضافي
feminine
زنانه، مونث
hallmark
نشان، أنگ
pad
هرچيز نرم، بالشتك، دفترچه، سكوي پرتاب، جاده
predominant
غالب، مسلط، عمده، برجسته، نافذ
reputable
مشهور، قابل اطمينان، قابل شهرت
rouge
سرخاب، گَرد زنگ آهن
signify
دلالت كردن بر، حاكي بودن از، ايراز داشتن، بيان كردن
strap
بند، تسمه، بند چرمي
tangle
آشفتگي، ژوليدن، در هم پيچيدن، گرفتار كردن
vanity
بيهودگي، غرور، پوچي، بطالت، خودبيني
vie
رقابت كردن، هم چشمي كردن، رقيب شدن
vulgar
بي ادب، زننده، عاميانه
attic
اتاق زير شيرواني
chunk
تكه كلفت، مقدار قابل توجه
civic
شهري
descent
نزول، هبوط، نژاد، سرازيري
din
همهمه، غرش مداوم، صداي بلند
dissatisfy
ناراضي كننده،ناخشنود كننده
fuss
غوغا، الم شنگه، سر و صدا، تلاش، آشوب، نزا
gourmet
خوش خوراك
hence
بنابراين، پس از آن، از اين رو
intrinsic
ذاتي، باطني، حقيقي، طبيعي، شايسته
kettle
كتري، ديگچه
ministry
وزارت، وزارت خانه
ordeal
تجربه سخت و دردناك
outspoken
رك گو، رك و راست، پرحرف، سر راست
overwork
بيش از خد كار كردن
particular
خاص، ويژه، سخت گير، مخصوص
pungent
تند، تيز، زننده، پر ادويه
snore
خرناس كشيدن، خروپف كردن
soundly
كاملا (كاري را به بهترين نحو تمام كردن)
superintendent
سرپرست، ناظر، رئيس، مباشر، مدير
alternate
متناوب كردن، بنوبت انجام دادن، پك در ميان آمدن
apologetic
دفاعي، پوزش آميز
benign
خوش خيم، بي خطر، ملايم، مهربان، لطيف
char
تبديل به زغال كردن، انجام دادن، نيمسوز شدن، كردن
clarify
روشن كردن، توضيح دادن، واضح كردن، تصريح كردن
distress
پريشاني، اندوه، درد، سختي، تنگدستي، محنت، غم
dogged
لجوج، سرسخت، يك دنده، سخت
ensue
در پي آمدن، از پس آمدن، از دنبال آمدن، منتج شدن
gasp
بريده بريده نفس كشيدن، نفس نفس زدن
negotiate
گفت و گو كردن، مذاكره كردن، وارد معامله شدن، طي كردن
overdose
مقدار بيش از اندازه
persuasion
ترغيب، لجباز، تشويق، متقاعد سازي، تحريك
relay
رله، بازپخش، ايستگاه تقويت، مسابقه در امدادي
reluctance
بي ميلي، اكراه، بيزاري، مقاومت مغناطيسي
restate
بازگفتن، تصريح كردن، مجددا بيان كردن
sesame
كنجد، بوته كنجد
sip
جرعه جرعه نوشيدن، مزه مزه كردن، خرده خرده آشاميدن
verge
حاشيه، كنار، لبه، نزديكي، حدود
wary
مواظب، محتاط، با احتياط، هوشيار
waver
متزلزل شدن، دودل بودن، ترديد پيدا كردن، نوسان كردن
ashore
به سوي ساحل، در ساحل، در كنار، بكنار
contradict
مخالفت كردن، نقض كردن، رد كردن، مغاير بودن
counterpart
همتا، نقطه ي مقابل، رو نوشت، قرين، همكار
devoid
خالي از، عاري از، تهي
diverge
جداشدن، منشعب شدن، اختلاف پيدا كردن، مختلف شدن، واگراييدن
elude
گريختن، جيم شدن، بياد نياوردن، طفره رفتن، دوري كردن
If something that you want eludes you, you do not succeed in achieving it
Example:
The gold medal continues to elude her.
They had minor breakthroughs but real success eluded them.
embryo
جنين، آغاز كار، مراحل اوليه، رويان، گياه تخمك
fend
محافظت كردن، دفع كردن، دور كردن يا دفاع كردن
fictitious
ساختگي، جعلي، خيالي، جعلي، موهوم
gazette
روزنامه، مجله، مجله رسمي، اعلان، آگهي
homogeneous
يكدست، مشابه، يكجور، هم جنس
obstruct
بستن، سد كردن، بند آوردن، مسدود كردن، مانع شدن
plunge
غوطه ور ساختن، شيرجه زدن، باشدت فرو رفتن، فرو بردن
prolong
طولاني كردن، امتداد دادن، آگهي كردن، به اطلاع عمومي رساندن
sparse
تنك، كم پشت، گشاد گشاد
surplus
اضافي، مازاد، باقي، زيادي
theorize
استدلال نظري كردن، تحقيقات نظري كردن
verify
تاييد كردن، مقابله كردن، بازبيني كردن، رسيدگي كردن
vigorous
شديد، قوي ، نيرومند، زورمند
altar
محراب كليسا، محراب، مذبح، قربانگاه
arthritis
آرتروز، ورم مفصل
botany
گياه شناسي، كتاب گياه شناسي
credible
باور كردني، معتبر، موثق
deceased
مرده، مرحوم
deception
حيله، حقه بازي، تقلب، فريب، نيرنگ، تزوير، شيادي
decipher
كشف كردن، فاش كردن راز، كشف رمز نمودن
dung
پِهِن، كود حيواني، سرگين، پِشكل
gratify
خشنود و راضي كردن، جبران كردن، لذت دادن
hone
با سنگ تيز كردن، ناله كردن، صاف كردن
mash
خرد كردن، خمير كردن، لاس زدن
ornate
مزين، پر آب و تاب، بيش از حد آراسته
pneumoni
التهاب ريه، دات و الريه، سينه پهلو
psychic
روحي، رواني، ذهني، معنوي، واسطه
paychotic
بيماري رواني
scope
آزادي عمل، حوزه، قلمرو، وسعت، هدف، ميدان، نقطه توجه
sinister
شوم، شيطاني
strife
نزاع، تَقَلا، ستيزه، دعوا
therapeutic
درماني، معالج، وابسته به درمان شناسي
artery
شاهرگ، سرخرگ، شريان
deterioration
زوال، بدتر شدن
elusive
گريزان، زيرك
forage
كاوش كردن، به دقت جست و جو كردن (غذا)، پي علف گشتن، خوراك دادن
impede
ممانعت كردن، جلوگيري كردن، به تاخير انداختن، مانع شدن
induce
وادار كردن، تحريك كردن، اعوا كردن، استنتاج كردن
Induce
وادار كردن، تحريك كردن، اعوا كردن، استنتاج كردن
inseparable
جدا نشدني، لاينفك
invalid
بي اعتبار، نا معتبر، باطل، ناتوان
magnify
بزرگ كردن، درشت كردن، زير ذره بين بزرگ كردن
mainstream
مسير اصلي، راه اصلي جوييار
microbe
ميكروب
negligible
ناچيز، جزئي، بي اهميت، قليل، قابل فراموشي
paralysis
فلج، رخوت، از كار افتادگي، عجز، بي حالي
pest
آفت، طاعون، حشره موذي، مزاحم، بلا
prevail
چيره شدن، موفق شدن، رواج داشتن، شايع شدن
respiration
تنفس، دَم، دَم زني
rupture
جدا كردن، پاره شدن، شكافته شدن، تركيدن
savage
وحشي، درنده خو، رام نشدني، غير اهلي
stun
بي حس كردن، حيرت زده كردن، سراسيمه كردن، گيج كردن
susceptible
حساس، مستعد پذيرش، فروگير
accumulate
انباشته شدن، اندوختن، متراكم كردن
aerial
هوايي
apparatus
ماشين آلان، دستگاه، ماشين، لوازم، اسباب
avalanche
بهمن، نزول ناگهاني و عظيم هر چيزي
consistency
ثبات، استحكام، توافق ، پيگيري، درجه عظمت
convection
همرفت، انتقال گرما، انتقال برق، ارزش حرارتي
discharge
مرخص كردن، اخراج كردن، شليك كردن، پرداخت كردن، بيرون كردن
intact
بي كم كاست، دست نخورده، سالم، كامل، بي عيب
mortal
خاكي، مخرب، فاني، مردني، مرگبار، مهلك
omen
پيشگويي، نشانه، طالع، يمن، فال
overcast
پوشيده از ابر، پوشيده، تيره، ابري
poignant
تند و تلخ، تيز، زننده، گوشه دار، نيش دار
ranger
تكاور، ولگرد خانه بدوش، جنگل بان، تفنگ داره سواره
rubble
خرده سنگ، قلوه سنگ، سنگ نتراشيده، پاره اجر
seclude
مجزا كردن، جدا كردن، منزوي كردن، گوشه انزوا اختيار كردن
sideways
يك وري
sober
هشيار، جدي، رنگ تيره
speck
ذره، نقطه، لكه يا خال ميوه، لك، خال
upbringing
تربيت، روش آموزش و پروش بچه
advocate
خواهان چيزي بودن، طرفداري كردن، دفاع كردن
authorize
اختيار دادن، تصويب كردن، ترخيص كردن، اجازه دادن
civilian
شخص غيرنظامي
commodity
كالا، جنس، متاع،وسيله مناسب
conquest
پيروزي، تسخير، غلبه
disclose
آشكار كردن، فاش كردن، باز كردن
dynamics
پويايي شناسي، مكانيك حركت
enroll
نام نويسي كردن، ثبت نام كردن، عضويت دادن، در فهرست وارد كردن
envoius
حسود، رشك بر، بد چشم، غبطه خور، حسادت آميز
euphoria
سرخوش، خوشحالي، رضايت، رضامندي
festive
شاد، بزمي، جشن، عيدي
jolly
شنگول، سرحال، بانشاط، خوشحال، شوخ
lentil
عدس، دانه عدس
marshal
مرتب ساختن، راهنمايي كردن، به ترتيب نشان دادن
moral
پند، اخلاق، روحيه، سيرت، معني
prophecy
قدرت پيش گويي، پيش گويي، نبوت، رسالت
sage
حكيم، عاقل
senate
مجلس سنا
sentiment
نيت، مهر، احساس، تمايل، عاطفه
unrest
اضطراب، نا آرامي، آشوب، آشفتگي، بي قراري، بي تابي
adorn
تزيين كردن، آراستن، زيبا كردن، قشنگ كردن، مزين ساختن
bliss
شادماني، سعادت، شعف، بركت
butler
ناظر، ساقي، آبدار باشي، پيشخدمت سفره
cramp
گرفتگي عضله، درد شكم، حصار، محدود كننده
dilapidated
ويران، مخروب، پاره پاره
evoke
خاطره اي را زندن كردن، بيرون كشيدن، احضار كردن، ايجاد كردن، برانگيختن
farewell
خداحافظي كردن، بدرود، وداع
faucet
شيرآب، شير، شير بشكه
filth
كثافت، نجاست، پليدي، آلودگي، هرزه
flaw
نقص، ترك، عيب، رخنه، كاستي، درز
grin
لبخند زدن، پوزخند زدن، نيش وا كردن
housekeeping
خانه داري، اداره منزل
mound
تپه، پشته، ماهور، برآمدگي
numb
سست، بي حس، كرخت
reckless
بي اعتنا، بي دقت، بي پروا، بي ملاحظه
slate
پوشش شيرواني بام، لوح سنگ، تخته سنگ، ورقه سنگ
stool
چهارپايه، سر دوراهي ماندن، كرسي، مدفوع
testament
وصيت نامه، تدوين وصيت نامه
timber
چوب، درختان، الوار، كُنده
valve
شير، دريچه، سوپاپ، سرپوش
certify
تضمين كردن، گواهي دادن، شهادت دادن، تصديق كردن
collaborate
همكاري كردن، همدستي كردن
compile
گردآوري كردن، گردآوردن، تاليف كردن
counteract
خنثي كردن، مقابله كردن، بي اثر كردن
curb
مهار كردن، كنترل كردن، فرونشاندن
diagnose
تشخيص دادن بيماري، تشخيص دادن
enact
بازي كردن، اجرا كردن، وضع كردن، تصويب كردن، تصويب كردن، نمايش دادن، به صورت قانون دراوردن
federation
فدراسيون، اتفاق
gross
درشت، زمخت، زشت، انبوه، شرم آور بي تربيت
humane
مهربان، بامروت، رحيم، باشفقت
intolerable
تحمل ناپذير، غير قابل تحمل، طاقت فرسا، دشوار
needy
نيازمند، محتاج، مستمند، فقير
onset
شروع، هجوم، حمله، وهله، تاخت و تاز، اصابت
pledge
قول دادن، گروگذاشتن، متعهد شدن، عهد كردن
prohibit
ممنوع كردن، منع كردن، اجازه ندادن، تحريم كردن
rash
جوش، دانه، محل خارش يا تحريك روي پوست
render
ترجمه كردن، ارائه دادن، تحويل دادن، تسليم داشتن
smallpox
ابله، مرض ابله
transmit
مخابره كردن، انتقال دادن، پخش كردن، پراكندن
vow
قسم خوردن، عهد كردن
camouflage
استتار، پوشش، پنهان كردن وسايل جنگي
contemplate
تفكر كردن، تعمق كردن، خيره شدن، ديدن