Exam Prep Flashcards
خائن، ج. خائنین، ها
در زمان جنگ، حکم خائنین اعدام است
traitor
In times of war, traitors’ sentences are death (lit.: execution).
خیانت کردن
در غیاب او به پیمان ازدواج خود خیانت کرد
to betray
In his absence she betrayed her marriage vows.
خیانت
در بیشتر آدیان خیانت در آمانت از جمله بزرگترین گناهان به شمار می آید
betrayal
In most religions betrayal of trust is considered one of the biggest sin
خیانت کار
انسان خیانت کار همواره به دیگران مشکوک است
treacherous
A treacherous person is always suspicious of others
جَذاب
انسانهای جذاب معمولاً یا بسیار با هوش و خوش صحبتند یا بسیار زیبا ومهربان
attractive
Attractive people are usually very smart and well spoken or hot and kind
جاذِبه (گِرانش)
نیروی جذابه باعث می شود که اجسام بر روی زمین باقی بمانند
gravity
The force of gravity causes objects to remain on the ground.
جَذب کردن
to attract, make interested
مَجذوب
همه مجذوب زیبایی و مهربانی او شدند
mesmerized
Everyone became mesmerized by her beauty and kindness
فَرمان، دستور
چنکیز خان دستور قتل همه مردم شهر را صادر کرد
order, command
Ghengis Khan issued the order to kill all the people of the city
فرمانروا، حکمران
فیلیپ فرمانروای سرزمین مقدونیه بود
ruler
Phillip was the ruler of the lands of Macedonia
فرمان (اتومبیل)
فرمان اتومبیل
steering wheel
steering wheel of a car
فرمانرَوای
شاه لیر فرمانروای مناطق مختلف کشورش را به سه دخترش داد
ruling
Shah Lear gave ruling his countries different regions to his 3 daughters
*gave rulership over
فرماندار
فرماندار برای استقبال از پادشاه در جادهٔ اصلی منتظر بود
governor
The governor was waiting on the main road to welcome the king
فرمانبُردار
او آدم حرف شنو و فرمانبرداری بود
که همه از او سوء استفاده می کردند…
obedient
He was a person who listened to otheres and was obedient…
…and everyone took advantage of him
فرمانده
فرمانده نیروی زمین تصمیم گرفت که از دو جنبه به دشمن حمله کند
commander
The army commander decided that he will attack the enemy on two fronts
قَصد، هدف (ج. اهداف)
او قصد داشت که با ایتالیا متحد شود
aim, goal
He intended to (had the aim to) become united with Italy
مَقصود
اگر درست برنامه ریزی کنی به مقصود خود می رسی
target, goal
If you plan correctly, you will reach your target (achieve your goal)
مَقصَد
راه خراب بود و مقصد دور ولی با سرسختی به راه ادامه دادیم
destination
The road was bad and the destination far…
…but we continued on our way with determination (stubbornness, perserverence).
قاصِد، پیام آور
پادشاه به قاصد ویژهٔ خود دستور داد
messenger
The king ordered his private (lit.: special) messenger
مَقاصِد
باید از ترک ترک مقاصد شوم دشمن آگاه شویم
aims, goals
We must become aware of each and everyone of the enemies evil plans
تحصیل، ج. - ات
تحصیل کردن
education
to study, aquire training
تدریس، آموزش، آموزگاری
teaching
آموزش و پرورش
education (often refers to the Ministry of Edu.)
یاد دادن + به کسی، آموختن (آموز) + به کسی
to teach, instruct
درس دادن، تدریس کردن
to teach (in a school setting)
مَحصول
محصول گندم
product; produce
produce of wheat; wheat yield
ما حصَل
تلاش بی وقفه او به ما حصل داده است که یکی از برترین دانشمندان شود
result
His relentless effort has resulted in him becoming one of the top
scientists
تحصیلات عالی
higher education
حوصله
برخی کارهای ظریف برای کامل شدن نیاز به حوصله زیاد دارند
patience
Some delicate tasks require a lot of patience to be completed
بی / کم حوصلگی
با بی حوصلگی رو به من کرد و گفت
impatience
He turned to me impatiently and said
شِتابان
به کجا چنین شتابان؟
hastely
Where are you going with such haste (in such a hurry)?
شتاب
شتاب جاذبه نیروی است که باعث تندتر شدنِ سرعت اجسامِ در حال افتادن می شود
acceleration
Gravitational acceleration is a force that causes falling objects to…
شتافتن (شتاب)
رو به سربازان کرد و گفت: «بشتابید که هنگام رفتن است.»۰
to speed up, accelerate, hurry
He turned to the soldiers and said: “Hurry up, it is time to leave.”
شِتابان
به کجا چنین شتابان؟
hastely
Where are you going with such haste (in such a hurry)?
شتاب
شتاب جاذبه نیروی است که باعث تندتر شدنِ سرعت اجسامِ در حال افتادن می شود
acceleration
Gravitational acceleration is a force that causes falling objects to…
شتافتن (شتاب)
رو به سربازان کرد و گفت: «بشتابید که هنگام رفتن است.»۰
to speed up, accelerate, hurry
He turned to the soldiers and said: “Hurry up, it is time to leave.”
ظالم، ستمگر
فرمانروایان ظالم
tyrant
tyrant kings
مَظلوم، ستمدیده
انسان مظلوم
oppressed
oppressed people
ظُلم، بیداد
حاکم که به همه ظلم و به این کارعدات کرده بود
oppression, cruelty
A ruler who had committed oppression against everyone
and engaged in such deeds
تَظَلُم، دادخواهی
اگر به دادخواهی پیش آمدند
complaining
If they came to you with a grievance
ظلم (ستم) کردن
حکومت در برخی موارد به نظر می رسد که به شهروندان خود ظلم می کند
to oppress
In some cases, the government appears to be oppressing its citizens.
فداکار؛ از خود گذشته
داستان دهقان فداکار درباره مرد جوانی به نامه ریزعلی است
devoted; selfless
The story of the devoted farmer is about a young man called Rizali
فدا
در این راه جان خود را فدای آرمانهای خود و انسانهای دیگر کند
sacrifice
In this way, one sacrifices their own life for their ideals
and other human beings
فدایی، ج. - ان
فداییان وفادار به ایده های میهن خود بودند
devotee, volunteer
The devoted ones were loyal to their homelands ideals
فداکاری کردن
to sacrifice, devote oneself for a cause
فداکاری
فداکاری یکی از ویژگیهای است که شجاعت می خواهد
sacrifice
Sacrifice is one of the attributes that calls for courage.
آصل
آصل اول اعلامیه حقوق بشر این است که
origin; principal
The first principal of the Declaration of Human Rights is that…
آصلی
گاهی تشخیص نسخه آصل یک تابلو از کپی تقلبی، بدلی آن بسیار دشوار است
original, main
Sometimes distinguishing the original version/copy of a painting from
a counterfeit copy is quite challenging.
آصلاً
یافته های دانشمندان دانشگاه یو سی ال مردان آصلا آدمهای شادتری هستند
essentially, fundementally; ever, at all
The findings of scientists at the University of California suggest
that men are fundamentally happier individuals
آصولاً
من آصولاً
principally, in principal; basically
I principally (basically)
Often used in the beginning of a theoretical or principalled statement to emphasize ones conviction in said statement
اُصول
رعایت اصول اخلاقی به ما کمک می کند
principals, fundamentals
Observing ethical principals helps us.
اِصالَت (نژادگی)
برخی از افراد با ادعای داشتن اصالت جانوادگی توقع دارند که
nobility; authenticity
Some individuals who claim to have ancestral nobility, expect that…
اصیل (نژاده)
او ادعا می کرد از خانواده اشرافی اصیلی است
authentic
He claimed to be from a authentic (genuine) aristocratic family
وصی (سرپرست)
او به عنوان وصی اعلام کرده بود
supervisor, administrator, guardian
He proclaimed himself as supervisor
وصیت نامه
پیرمرد نصف میاملک خود را به پسر بزرگش وصیت کرده بود
will
The old man had bequeathed half of his property to his eldest son
خدمت
خدمت در
service
Usually followed by in ‘service in smtn’
خدمتکار (پیشکار)
خدمتکار داشت با جارو برقی کف اتاق نشیمن را تمیز می کرد
servant (usually a maid)
The servant was using a vacuum cleaner to clean the living room floor
مخدوم (آقا / سَروَر)
او خدمت خلق می کرد بی آنکه مخدوم خود را خیانتی کند
Master
He served the people without betraying his master
پیشخدمت
مشتری از پیشخدمت رستوران خواست که یک کاسه دیگر بیاورد
waiter
The customer asked the restaurant waiter to bring another glass.
خادِم
او خادم مردم است
server, servitor
He is a server (servant) of the people.
خدمت کردن
او در نیروی هوایی ارتش آمریکا خدمت می کند
to serve
He serves in the US Air Force
مَعذِرَت خواستن
به محض اینکه مرا شناخت معذرت خواست
to apologize
As soon as he recognized me, he apologized
عُذر
گفت هیچ عذری مورد قبول نیست
excuse
He said, “No excuse is acceptable.”