افعال-A-mak Flashcards

Question

Ayır mak

Answer 1

جدا كردن، تقسيم كردن، فرق گذاشتن، اختصاص دادن

Answer 2

جستن، تماس گرفتن، جستجو كردن، زنگ زدن، دنبال كسى گشتن، دنبال كسى رفتن ( حرف اضافه را )

Answer 3

پريدن، گذشتن و رد شدن

Answer 4

عادت كردن

Answer 5

خبرگرفتن

Answer 6

درس گرفتن

Answer 7

دست زدن

Answer 8

ذوق كردن، لذت بردن

Answer 9

روشن كردن، روشنايى دادن، روشنايى بخشيدن، توضيح دادن ، آگاه كردن

Answer 10

زياده روى كردن

Answer 11

فريب خوردن

Answer 12

شرط، وضعيت

Answer 13

رزرو كردن

Answer 14

طول كشيدن

Answer 15

عبور كردن، از پس چيزى بر اومدن، رد كردن ( حرف اضافه را )

Answer 16

رد كردن

Answer 17

فريب دادن، خيانت كردن

Answer 18

پيشگيرى انجام دادن

Answer 19

قدم برداشتن

Answer 20

كاهش دادن ، كم كردن ( حرف اضافه را )

Answer 21

كم شدن

Answer 22

كتك زدن

Answer 23

كش رفتن

Answer 24

گردگيرى كردن

Answer 25

گرسنه شدن

Answer 26

گرو گرفتن

Answer 27

گل زدن

Answer 28

گل شكفتن، گل دادن

Answer 29

گيج كردن

Answer 30

لذت بردن

Answer 31

عبوركردن

Answer 32

لنگر انداختن

Answer 33

متذكر شدن

Answer 34

دلخور شدن ( از كسى )

Answer 35

مطرح كردن

Answer 36

مفهموم شدن

Answer 37

سفيد شدن

Answer 38

ناراحت كردن، درد آوردن

Answer 39

نذر كردن

Answer 40

منتقل كردن، به اطلاع كسى رساندن ، ( از ظرفى به ظرف ديگر ) ريختن، اقتباس كردن، انطباق دادن

Answer 41

واكسينه شدن

Answer 42

وقت گذاشتن

Answer 43

وقت گذاشتن

Answer 44

ويزا گرفتن

Answer 45

وضو گرفتن

Answer 46

هجوم بردن، حمله كردن، اخراج شدن، پرت شدن، انداخته شدن، خود را به وسط انداختن ، گذاشته شدن

Answer 47

يه دستى زدن

Answer 48

يادداشت كردن

Answer 49

يكدستى زدن

Answer 50

افتتاح كردن يا بازكردن

Answer 51

جارى شدن، روان شدن ( براى مايعات به كار ميرود )

Answer 52

ايميل فرستادن

Answer 53

ياد كردن

Answer 54

جا رزرو كردن

Answer 55

دور ريختن، دور انداختن

Answer 56

پيامك كردن

Answer 57

استخدام شدن

Answer 58

وقت گذاشتن، وقت جدا كردن

Answer 59

اغراق كردن

Answer 60

وقت گرفتن

Answer 61

جوك گفتن

Answer 62

آويزان كردن، اعدام كردن، تجاوز كردن، پيچاندن

Answer 63

لوكيشن فرستادن

Answer 64

تخليه كردن براى مايعات، به تدريج آب چيزى را خالى كردن، سرازير كردن

Answer 65

ها و هوله خوردن، براى ميان وعده استفاده ميشود ، خوردن هر چيزى به جزء وعده هاى اصلى، ته بندى كردن، ميان وعده خوردن، سرپايى چيزى خوردن، باعجله چيزى خوردن، نم نم باريدن باران،

Answer 66

توضيح داده شدن، تعريف شدن، گفته شدن

Answer 67

عرعر كردن

Answer 68

بخيه زدن

Answer 69

لنگيدن، لنگ زدن، به تعويق افتادن، دير شدن

Answer 70

زيادشدن ، افزايش يافتن

Answer 71

رقم زدن موفقيت، امضاء كردن ، امضاء زدن

Answer 72

راه باز كردن

Answer 73

تشويق كردن

Answer 74

افزايش دادن

Answer 75

وظيفه گرفتن ، وظيفه اى را صاحب شدن

Answer 76

جستجو كردن، تحقيق كردن

Answer 77

درك كردن، برداشت كردن، فهميدن

Answer 78

تميز شدن، پاك شدن

Answer 79

يه چيزى رو خيلى خواستن ، هوس كردن

Answer 80

بيرون زدن از خونه

Answer 81

يك راهى باز كردن مثلا براى جوانان يك راهى باز كردن

Answer 82

تسلى يافتن ش

Answer 83

روشن كردن

Answer 84

گل زدن

Answer 85

پرينت گرفتن

Answer 86

ياد كردن

Answer 87

شروع به انجام كارى كردن

Answer 88

قرض گرفتن

Answer 89

ارسال شدن

Answer 90

رد شدن

Answer 91

متوجه شدن ، درك شدن، مفهموم شدن، معلوم شدن، مشخص شدن

Answer 92

بنزين زدن

Answer 93

تحت نظر گرفتن

Answer 94

براى هماهنگ كردن، تنظيم كردن، جور كردن، ترتيب دادن، پيچاندن، گول زدن

Answer 95

در خدمت قرار دادن

Answer 96

پاك كردن، تى كشيدن

Answer 97

گردگيرى كردن

Answer 98

چراغ رو روشن كردن

Answer 99

دنده D گذاشتن

Answer 100

فرمان رو اينورى گرفتن

Answer 101

لوكيشن فرستادن

Answer 102

پز دادن، خودنمايى كردن

Answer 103

پس گرفتن

Answer 104

توجه كردن، به دل گرفتن، گرفتن، اهميت دادن، جاى دادن، استخدام شدن، درآوردن، برداشتن، انتقالى كسى را گرفتن

Answer 105

سايلنت كردن گوشى

Answer 106

نامگذارى شدن ش

Answer 107

ريسك كردن

Answer 108

تسلى دادن، دلدارى دادن

Answer 109

ريسك كردن

Answer 110

به دست گرفتن، هدايت كردن، در نظر گرفتن، ياد آور شدن، موضوعى را در دست گرفتن، تسلط داشتن بر چيزى

Answer 111

توجه كردن

Answer 112

جلوگيرى كردن، باز داشتن ، منع كردن

Answer 113

جيغ زدن

Answer 114

ساييده شدن

Answer 115

دل سوخت براى كسى

Answer 116

بيان شدن

Answer 117

تاس انداختن

Answer 118

سوا كردن، جدا كردن

Answer 119

تبرعه شدن

Answer 120

سرزنش كردن

Answer 121

ياد آوردن

Answer 122

سانسور كردن، لايى كشيدن

Answer 123

بخيه شدن

Answer 124

تهاجمى شدن

Answer 125

پيشى گرفتن

Answer 126

شكار شدن

Answer 127

تحصيل كردن ،آموزش ديدن

Answer 128

اهدا كردن ، وقف كردن، تقديم كردن، بخشيدن، قول دادن، فدا كردن، قربانى كردن، اختصاص دادن

Answer 129

به هوش آمدن ، به خود آمدن

Answer 130

گفته شدن، تعريف شدن

Answer 131

حضور و غياب كردن

Answer 132

افزايش دادن

Answer 133

نگاه انداختن، سرسرى نگاه كردن

Answer 134

منصوب شدن، براى پست مهمى تعيين شدن

Answer 135

سيلى زدن

Answer 136

نامگذارى كردن

Answer 137

منتقل شدن، انتقال داده شدن

Answer 138

پيشروى كردن، پيشرفت كردن

Answer 139

از دست دادن

Answer 140

سهم داشتن

Answer 141

روشن كردن

Answer 142

تبديل شدن به

Answer 143

براى شكايت كردن، شكايت كردن از كسى ( معناى تحت اللفظى پرونده باز كردن )

Answer 144

ترفى گرفتن، ارتقاء پيدا كردن

Answer 145

در يك پست مهم مقام گرفتن

Answer 146

استخدام شدن

Answer 147

خيلى ترسيدن

Answer 148

كوتاه اومدن

Answer 149

قيافه گرفتن

Answer 150

به خاطر سپرده شدن ، ياد شدن ، ذكر شدن، مذكور شدن ، به ياد آورده شدن

Answer 151

جاگرفتن

Answer 152

گدايى كردن، محتاج كسى شدن ( معناى تحت اللفظى يعنى دست باز كردن )

Answer 153

انداختن، پرت كردن، اخراج كردن، تپيدن

Answer 154

انداختن

Answer 155

پيام گرفتن

Answer 156

پذيرايى كردن از ( حرف اضافه را )

Answer 157

كنار گذاشتن چيزى براى روز مبادا

Answer 158

گل انداختن، تهمت زدن ، بهتان زدن، خاك روى كسى گذاشتن

Answer 159

ابرو برداشتن

Answer 160

ارز خريدن

Answer 161

خريدارى شدن

Answer 162

مزه دهان كسى را چشيدن

Answer 163

فاصله گذاشتن ، جداكردن، فاصله دار كردن، ازهم باز كردن، بازكردن، نيمه باز كردن

Answer 164

چاق شدن

Answer 165

علاقمند شدن

Answer 166

واكسينه شدن

Answer 167

به كسى تيكه انداختن، متلك گفتن

Answer 168

سه سوت فهميدن

Answer 169

كنار گذاشتن

Answer 170

مانع انداختن، پرت دادن ( حرف اضافه به )

Answer 171

به دل گرفتن

Answer 172

اقدامات احتياطى را انجام دادن

Answer 173

یاد کردن ، به یاد آوردن کسی

Answer 174

كسى را احمق كردن

Answer 175

افزايش داده شدن

Answer 176

منازعه كردن، بگو مگر كردن، مشاعره كردن

Answer 177

چشم برنداشتن از چيزى يا كسى

Answer 178

معناى تحت اللفظى: به چشم گرفتن منظور : در نظرگرفتن ( تمام احتمالات بد را )

Answer 179

كنترل خود را از دست دادن

Answer 180

جستجو شدن، پى چيزى گشتن، مورد بازرسى فيزيكى قرار گرفتن

Answer 181

پشت گوش انداختن

Answer 182

لنگيدن

Answer 183

اقدام كردن، كمك كردن، دست درازى كردن، دخالت كردن

Answer 184

هدف گذارى شدن

Answer 185

هدف گذارى كردن

Answer 186

خبردار شدن

Answer 187

تلفن كردن

Answer 188

از هم جدا شدن

Answer 189

نامگذارى شدن

Answer 190

چشيدن

Answer 191

سه سوت فهميدن

Answer 192

معناى تحت الفظى : از حال كسى فهميدن منظور: شرايط سخت كسى را درك كردن

Answer 193

معناى تحت اللفظى: چه مالى بودنش را فهميدن منظور: نيت بد يا قصد واقعى كسى را متوجه شدن

Answer 194

معناى تحت اللفظى: آغوش باز كردن منظور: از كسى كه احتياج به كمك دارد حمايت كردن

Answer 195

نمره گرفتن

Answer 196

عقل ( از سر كسى ) بردن، مجنون كردن

Answer 197

بى صدا كردن، سايلنت كردن

Answer 198

گرسنه شدن

Answer 199

درد داشتن، تلخ شدن، ترحم كردن

Answer 200

معناى تحت اللفظى: هوا گرفتن منظور: هوا خوردن، به يك محيط باز رفتن و هواى خوب تنفس كردن ( عبارت )

Answer 201

از سر گذراندن، پشت سر گذاشتن

Answer 202

درد گرفتن

Answer 203

به ياد آوردن

Answer 204

كسى را به كارى واداشتن

Answer 205

سابيده شدن، فاسد شدن