1500-DEF Flashcards
Dam
سد - آب بند
Damage
خسارت زدن - زیان زدن
Daughter
دختر
Deal
معامله کردن
Debate
بحث - مذاکرات پارلمانی
Debt
بدهی
Declare
اظهار داشتن
Decrease
کاهش دادن - کاهش یافتن
Defeat
شکست دادن
Defend
دفاع کردن - حمایت کردن
Deficit
کمبود - کسر - کمبود درآمد
Define
معین کردن - تعریف کردن
Delegate
نماینده - وکیل
Demonstrate
تظاهرات - نشان دادن
Denounce
تهدید کردن - متهم کردن
Deny
حاشا کردن
Depend
وابسته بودن - توکل کردن
Deplore
دلسوزی کردن بر
Deploy
جبهه گیری - به حالت صف درآوردن - قشون
Depression
افسردگی
Desire
آرزو کردن
Device
ابزار
Direct
دستور دادن - امر کردن
Dirt
خاک - کثیف
Disarm
خلع سلاح کردن
Discuss
بحث کردن
Disease
بیماری - مریضی
Dismiss
روانه کردن
Dispute
جدال کردن - مباحثه کردن
Dissident
مخالف
Dive
شیرجه رفتن
Document
سند - مدرک - نوشته
Drop
افتادن
Drown
غرق کردن - غرق شدن
Drug
دارو - مخدر
During
در مدت - هنگام
Duty
تکلیف - ماموریت
early
بزودی
ease
راحت کردن
east
شرق
ecology
علم عادت و طرز زندگی موجودات و نسبت آنها با محیط - بوم شناسی
economy
اقتصادی
edge
لبه
education
آموزش و پرورش
effect
اثر - نتیجه
effort
تلاش - تقلا
either
یا - یکی از دو
elect
برگزیدن
embassy
سفارت
emotion
احساسات
employ
استخدام کردن
enforce
اجرا کردن(با زور)ن - از بین بردن
engineer
مهندس
enough
کافی
especially
مخصوصا
establish
دایر کردن - تاسیس کردن
estimate
برآورد کردن
ethnic
نژادی - قومی
even
حتی
event
واقعه - اتفاق
ever
همیشه
every
همه - هر کس
evidence
دلیل - گواه - مدرک
evil
بدخواهانه
except
باستثنای - بجز
exchange
معاوضه کردن - تبادل کردن
excuse
معذرت
exercise
تمرین - ورزش
exile
تبعید کردن
exist
زیستن - بودن
expand
توسعه دادن - بسط دادن
expect
چشم داشتن - انتظار داشتن
expel
بیرون انداختن - اخراج کردن
experience
تجربه کردن
experiment
آزمایش - تجربه
expert
ماهر - متخصص
explain
شرح دادن - توضیح دادن
explode
منفجر شدن - ترکیدن
explore
سیاحت کردن - اکتشاف کردن
express
اظهار داشتن - بیان داشتن
extend
ادامه دادن - دراز کردن
extreme
بی نهایت - خیلی زیاد
extremist
افراطی - تندرو
fair
منصفانه - بیطرفانه
fall
سقوط کردن - افتادن
false
غلط - دروغ
famous
مشهور - معروف
fear
ترسیدن
federal
ائتلافی - اتحادی - فدرال
feed
خوراک دادن - پروردن
fertile
حاصلخیز - پر ثمر
few
معدود - اندک - کم
field
زمین - صحرا - کشتزار
fine
جریمه - خیلی خوب - خیلی کوچک
fireworks
آتش بازی
firm
استوار - محکم - ثابت
fit
اندازه بودن
fix
کار گذاشتن
flee
گریختن - فرار کردن
float
جسم شناور روی آب
flood
سیل
floor
کف - کف اتاق - کف زمین
flow
جاری بودن - روان شدن
fluid
سیال - روان
fly
پرواز کردن
follow
پیروی کردن از - دنبال کردن
fool
نادان - احمق
force
مجبور کردن
foreign
خارجی - بیگانه
form
شکل دادن - ساختن
former
سابق
forward
جلو - پیش
frighten
ترساندن
fun
شوخی - بازی
fuel
سوخت
full
پر - مملو
funeral
مراسم دفن
future
آینده - بعدی