Week 26-30 Flashcards
lethargic
سست، بی حال
prevalent
شایع، متداول
paramount
اهم چیزها، مهمترین
remiss
لاابالی، بی قید
hostile
دشمن، خصومت امیز
rebuke
سرزنش کردن، توبیخ کردن
aversion
بیزاری، نفرت
evince
نشان دادن، ابراز داشتن
superstitious
خرافاتی
superficial
سطحی
jettison
از شر چیزی راحت شدن
lucrative
پرمنفعت، پرسود
tussle
بحث کردن، نزاع کردن
intrinsic
ذاتی، روحی، باطنی
acute
حاد، بحرانی
gist
جان کلام
transient
گذرا، زود گذر، فانی
terse
موجز، مختصر
cogent
متقاعد کننده، دارای قدرت وزور
essence
ماهیت، گوهر
pinnacle
منتهی درجه، اوج
array
آراستن، به صف درآوردن
ardent
سرسخت،نشان دهنده احساسات قوی
culminate
به اوج رسیدن
constrict
منقبض کردن، تنگ کردن
prodigy
اعجوبه، شگفتی
bereft
بی بهره
falter
تردید کردن، لغزش داشتن
exultation
وجد و سرور
vitriolic
سخن تند، سوزنده
invective
طعن، پرخاش، ناسزاگویی
besmirch
لکه دار کردن
voluminous
بزرگ، حجیم، مفصل
retrospect
نگاه به گذشته
egotist
خودپرست
humility
فروتنی، تواضع
pungent
تند و تیز، پر ادویه
inveterate
معتاد
adamant
یکدنده، غیر قابل انعطاف
humbleness
فروتنی
bedlam
غوغا، همهمه
cacophony
بدصدایی
exploit
بهره برداری کردن، استخراج کردن
propinquity
شباهت، نزدیکی، مجاورت
disgruntled
ناراضی، بدخلق
infallible
لغزش ناپذیر، مصون از خطا
panacea
اکسیر
eradicate
ریشه کن کردن
sedate
متین، آرام
equanimity
متانت، خودداری، خونسردی
compatible
سازگار
serenity
وقار، آرامش
revere
احترام گذاشتن، حرمت کردن
irrational
غیر منطقی، نامعقول
avarice
طمع، زیاده خواهی
insatible
سیر نشدنی
nadir
حضیض
moribund
رو به موت، نابودی
interfere
دخالت کردن
uproar
دادو بیداد، همهمه، غوغا
dissonant
ناهنجار
lithe
جوان و سالم با بدنی نرم
obese
چاق و فربه
adherent
چسبنده
bliss
سعادت، برکت
pathetic
احساساتی، رقت انگیز
exhort
تشویق و ترغیب کردن
apathy
بی علاقگی، بی میلی
fracas
قیل و قال، زد و خورد، بلو
adversary
دشمن، هم آورد
indolent
تنبل، سست، بی حال
gusto
ذوق
garrulous
پرحرف
brawl
جنجال
foe
دشمن، مخالف
pique
سرخورده
dilettante
ناشی، غیر حرفه ایی
atypical
غیر معمولی، بی قاعده
nandescript
غیر قابل طبقه بندی، نامعین
wane
کم شدن، رو به نقصان گذاشتن
resentment
رنجش، خشم
extinct
منقرض
idyllic
شاعرانه، بسیار زیبا و لذت بخش و آرام
galvanize
انگیزه ایجاد کردن، ترغیب کردن
encumbrance
گرفتاری
gaudy
جلف
condescend
شان خو را پایین اوردن
candor
خلوص، صفا
mortify
خجالت زده کردن، آزردن
jocose
فکاهی، شوخی
malign
در مورد کسی بد گفتن
omnipotent
قادر مطلق
zenith
اوج، بالاترین درجه موفقیت
fledgling
جوجه تازه بال و پر در آورده
peremptory
بی چون و چرا، آمرانه
precedent
سابقه، ماقبل
wheedle
گول زدن، خر کردن
rustic
روستایی، دهاتی
jubilant
شادمان از پیروزی
decorum
رفتار بجا، آداب دانی
charlatan
آدم حقه باز