Words 7 Flashcards
Humble
فروتن
Sheer شی ئِر
صرف، محض، خالص، راست، تند، مطلق، بهطور عمود، یکراست، پاک، بهکلی، مستقیماً، ظریف، پارچه ظریف، حریری،
Sheer off
برگشتن، انحراف حاصل کردن، کنار رفتن، کنار زدن
#سه تامعنی داره واسه پارچه و اینجور چیزا میشه ظریف، یکی منحرف شدن فعلش میشه البته با حرف اضافه off, یه معنی هم صاف و مستقیم حالا خ ن، یه شیر انقد کوله که با پشمایه خودش لباسای فشن نازک و ظریف ساخته یه مسیریو مثسیمبا داره مستقیم با رقص و گول بازی میره هرجا هم تو مسیرش تله ای چیزیه مودش تغییر نمیکنه با همون استایل و دنس یه انحراف به مسیر میده دوباره برمیگرده به مسیر مستقیم، ببینم این یادت میمونه :))))
- As soon as I saw the donkey, I sheered off to the left.
- تا الاغ را دیدم (اتومبیل را) به چپ منحرف کردم.
- sheer nylon stockings
- جورابهای نایلون پانما
- a sheer summer dress
- پیراهن تابستانی نازک
- sheer woolens
- پارچههای پشمی فرانما
- sheer folly
- حماقت محض
- sheer ale
- آبجو خالص
- sheer ice
- یخ خالص
- a sheer cliff
- یک صخرهی عمودی
- She fell sheer into the river.
- صاف افتاد توی رودخانه.
Wanton
سرکش، حرفنشنو، بازیگوش، گستاخ، جسور
- a wanton child
- بچهی تخس
- wanton woman
- زن گستاخ
countable
noun
سرکش، گستاخ، جسور
verb - intransitive
شرور شدن، گستاخ شدن
Posterity
آیندگان
Integrity
درستی، امانت، راستی، تمامیت، بیعیبی، کمال، استحکام، یکپارچگی، همبستگی
- a country’s territorial integrity
- تمامیت ارضی یک کشور
Deceive دِسیو
فریفتن، فریب دادن، گول زدن، اغفال کردن، زیان رساندن
- He even deceived his own mother.
- او حتی مادر خود را هم گول میزد.
Deceive دِسیو
فریفتن، فریب دادن، گول زدن، اغفال کردن، زیان رساندن
- He even deceived his own mother.
- او حتی مادر خود را هم گول میزد.
Sought (v3)
(V1)?
V1.Seek
V2.Sought
V3.Sought
Submission
مطیع، تابع، تسلیم، واگذاری، تفویض، فرمانبرداری، اطاعت، اظهار اطاعت، انقیاد
- submission to the will of God
- گردن نهادن به ارادهی خداوند
- …what remedy but surrender and submission?
- …غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
Fallacy فَلِسی
سفسطه، دلیل سفسطهآمیز، استدلال غلط
- Their religious reasoning is full of fallacies and deliberate lies.
- استدلالهای دینی آنها از سفسطه و دروغ عمدی پر است.
Assert
ادعایی رو ثابت کردن خیلی محکم
دفاع کردن از، حمایت کردن، آزاد کردن، اظهار قطعی کردن، ادعا کردن، اثبات کردن
verb - transitive
ادعا کردن
- He kept asserting his objection.
- او مرتباً مخالفت خود را اعلام میداشت.
Refine
پالودن، تصفیه کردن، خالص کردن، تهذیب کردن، پاکشدن، تصحیح کردن
adverb
verb - intransitive
verb - transitive
پالاییدن
- Oil is refined in several places in Iran.
- در چندین جای ایران نفت پالایش میشود.
- refined sugar
- شکر پالایششده
- Actually, much of the nutritive material was refined out of the food.
- بخش عمدهی مواد مغذی عملاً از غذا بیرون آورده میشود.
- criminals who were refined by faith and good deeds
- تبهکارانی که ایمان و اعمال خیر آنها را تزکیه کرده بود
- She was sent to a special school to refine her taste and manners.
- او را به مدرسهی ویژه فرستادند تا سلیقه و رفتارش پیراسته شود.
- He further refined his poetic style.
- سبک شعری خود را نابتر کرد.
- to refine one’s method of analysis
- روش تجزیه و تحلیل خود را دقیقتر و بهتر کردن
- The design of the new engine needs to be refined further.
- طراحی موتور جدید نیاز به اصلاح بیشتری دارد.
Hatred هِیت رِد
دشمنی، کینه