Words 6 Flashcards
Septic
وابسته به گندیدگی، جسم عفونی، ماده عفونی، گندیده،الوده، چرکی
Equality
برابری
Avert
جلوگیری کردن، پیشگیری کردن (از وقوع خطر و حادثه و غیره)
- They averted war by skillful negotiation.
- آنان با مذاکرات ماهرانه از وقوع جنگ جلوگیری کردند.
Infer
(چطوری حدس زدی و نتیجه گرفتی که این آدم تازه به دوران رسیده کسکشیه، این فرا همشون همینن)
نتیجهگیری کردن، دریافتن (مطلب یا مفهوم)، پی بردن به، (عامیانه) حدس زدن، اشاره کردن بر
- We see smoke and we infer fire.
- ما دود میبینیم و به آتش پی میبریم.
- As may be inferred from the picture, he was a happy man.
- بهطوری که از عکس دریافت میشود او مرد شادی بود.
Apex اِی پِکس
همچنین میتوان از شکل جمع apexes به جای apices استفاده کرد.
#مثل ما که gen Z داریم شامپانزه ها اولین نژاد تکاملی خفنشون که جدا شد ازشون و رفت تو راس گروهشون ape x بود#
noun
نوک، سر، رأس زاویه، تارک
noun
اوج، نوک
- apex of a triangle
- رأس مثلث
- the apex of a mountain
- قلهی کوه
Infallible این فَلیبِل
لغزشناپذیر، مصون از خطا، منزه از گناه
- Only God is infallible.
- فقط خدا مصون از خطاست.
Uncertainty
Uncertainly
Noun: “The uncertainty of the weather made it difficult to plan the outdoor event.”
Adverb: “She walked uncertainly into the dark room, unsure of what she might find.”
Interchange
باهم عوض کردن، مبادله کردن، تبادل کردن، تغییردادن، متناوب ساختن
- the interchange of gifts
- مبادلهی هدایا
Hereditary
ارثی
- hereditary diseases
- بیماریهای ارثی
- hereditary factor
- عامل ارثی
Deception
فیلم ورژن هندی inception دستفروش فیلم فروش کرده تو پاچت، با کلی ذوق و شوق رفتی ببینی دیدی فریب خوردی و فیلم کسشر
نیرنگ، فریب، گول، حیله، فریبخوردگی، اغفال
- his attempts at deception
- کوششهای او بهمنظور گول زدن، اقدامات ریاکارانهی او
- When I discovered my own deception it was already too late.
- وقتی به گولخوردگی خود پی بردم که کار از کار گذشته بود.
Overthrow
انداختن، بههم زدن، سرنگون کردن، منقرض کردن،نابود کردن، موقوف کردن، انقراض
- A few trees were overthrown by the storm.
- طوفان چند درخت را انداخته بود (کله معلق کرده بود).
Furthest
دورترین ،دورتر از همه ،در دورترین نقطه
- a journey to the furthest points of the earth
- سفری به دورترین مناطق زمین
Delusion
فریب، اغفال، پندار بیهوده، وهم
- Your hopes of becoming rich are a mere delusion.
- آرزوی پولدار شدنت چیزی جز خواب و خیال نیست.
Sane سِین
دارای عقل سلیم، عاقل، سالم، معقول، معتدل
- Was Hitler sane or insane?
- آیا هیتلر عاقل بود یا دیوانه؟
- a sane policy
- سیاست خردمندان
Undermine
تحلیل بردن، از زیر خراب کردن، نقب زدن
- The recent flood has undermined the wall.
- سیل اخیر پایهی دیوار را سست کرده است.
- These activities undermine the minister’s authority.
- این فعالیتها قدرت وزیر را تضعیف میکند.
- Debauchery undermined his health.
- عشرتطلبی به سلامتی او صدمه زد.
Sentiment
احساس، عاطفه، تمایل، نیت، مقصود، ضعف ناشی از احساسات، احساساتی
- a rising sentiment for reducing the taxes
- گرایش فزاینده برای کاهش مالیاتها
- strong antislavery sentiments
- تمایلات ضدبردگی قوی
Intellect
هوش، فهم، قوه درک، عقل، خرد، سابقه
- The intellect separates humans from animals.
- خرد انسان را از جانوران جدا میسازد.
- a man of intellect and learning
- مردی باهوش و دانشمند
Avert
جلوگیری کردن، پیشگیری کردن (از وقوع خطر و حادثه و غیره)
دو معنی داره برو پایین
- They averted war by skillful negotiation.
- آنان با مذاکرات ماهرانه از وقوع جنگ
برگرداندن، منحرف کردن، برتافتن (فکر و نگاه و غیره)
- to avert one’s eyes from an ugly sight
- چشم خود را از منظره زشتی برتافتنجلوگیری کردند.
Prevailing
رایج، متداول، حاکم، موجود، باب
- at the then prevailing price
- به قیمتی که در آن وقت حاکم باشد
Sanity
سلامت عقل، عقل سلیم، میانهروی
Obliged (p)
مجبور، ملزم، موظف، متعهد
آب لایجد
Utter
مطلق، بهحداکثر، به اعلی درجه، کاملاً، جمعاً، حداعلی، غیرعادی، ادا کردن، گفتن، فاش کردن، به زبان آوردن
Jerky
نامنظم رونده، تشنجی، متناوب، خشکانده شده در آفتاب
- the jerky movements of a robot
- حرکات تکانه دار آدمک ماشینی
- The sick man spoke jerkily.
- مرد بیمار بریدهبریده حرف میزد.
Lavatory لَوِتوری
دستشویی، مستراح
Posterior پاستریر
عقبی، پسی، عقبتر، دیرتر، خلفی، بعد از، کفل
- a posterior view of the skull
- نمای پشتی جمجمه
Abundance اِبان دَنس
وفور، فراوانی
noun
فراوانی، وفور
- an abundance of mineral resources
- وفور منابع کانی
- a life of abundance
- زندگی توأم با ثروت
Defective
ناقص، ناتمام، دارای کمبود، معیوب
Fidget
همچنین میتوان از fidge به جای fidget استفاده کرد.
ارسلان که یه midgetهست، با سوخت جت فید شده تغذیه شده همش نا ارام و بی قراره
verb - intransitive
verb - transitive
noun
ناآرامی، بیقراری، بهخودپیچی، وولخوری، بیقراربودن، ناراحت بودن
- Throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgeting with his fingers.
- در طول جلسه، او یا مداد خود را میجوید و یا با انگشتان خود بازی میکرد.
Fetch
آوردن، رفتن و آوردن، بیرون کشیدن
- the souvenirs which he fetched back from Europe
- هدایایی که از اروپا با خود آورد
- One shot fetched the bird down.
- یک تیر پرنده را به زیر آورد.
- Inside the station, I waited for my friends to fetch me.
- در درون ایستگاه ماندم تا دوستانم بیایند و مرا ببرند.
Fetch up
تولید کردن، عمل آوردن، به نتیجه رساندن
Faint
ضعیف، کمنور، کم، کمرنگ، خفیف، کمتوان، سست
- He had a faint Esfahani accent.
- او کمی لهجهی اصفهانی داشت.
- a faint light
- نور ضعیف
- Her cries grew fainter.
- فریادهای او کوتاهتر شد.
- He made a faint attempt to escape.
- برای فرار کمی کوشش کرد.
- a faint chance
- احتمال کم
- I didn’t have the faintest idea that he was your brother!
- اصلاً فکر نمیکردم برادر شما باشد!
Saliva
سا لای وا
دکتر پزشک دهکده به سالی: ساااللییی!!!واااا… با تف؟ بهداشتی نیستا، اینجا قبیله سرخپوستا نیست واااا
بزاق، آب دهان
Wrench
نقشه فریبنده، عمل تند و وحشیانه، آچار، آچار فرانسه، تند، ##چرخش، پیچ دادن، پیچ خوردن##
- monkey wrench
- آچار فرانسه، آچار لوله
Sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن، از روی اصول بهداشتی عمل کردن
Sanitizer
ضدعفونیکننده
Hygiene
بهداشت