Words 6 Flashcards

1
Q

Septic

A

وابسته به گندیدگی، جسم عفونی، ماده عفونی، گندیده،الوده، چرکی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Equality

A

برابری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Avert

A

جلوگیری کردن، پیشگیری کردن (از وقوع خطر و حادثه و غیره)

  • They averted war by skillful negotiation.
  • آنان با مذاکرات ماهرانه از وقوع جنگ جلوگیری کردند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Infer

A

(چطوری حدس زدی و نتیجه گرفتی که این آدم تازه به دوران رسیده کسکشیه، این فرا همشون همینن)
نتیجه‌گیری کردن، دریافتن (مطلب یا مفهوم)، پی بردن به، (عامیانه) حدس زدن، اشاره کردن بر
- We see smoke and we infer fire.
- ما دود می‌بینیم و به آتش پی می‌بریم.
- As may be inferred from the picture, he was a happy man.
- به‌طوری که از عکس دریافت می‌شود او مرد شادی بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Apex اِی پِکس

A

همچنین می‌توان از شکل جمع apexes به‌ جای apices استفاده کرد.
#مثل ما که gen Z داریم شامپانزه ها اولین نژاد تکاملی خفنشون که جدا شد ازشون و رفت تو راس گروهشون ape x بود#
noun
نوک، سر، رأس زاویه، تارک
noun
اوج، نوک
- apex of a triangle
- رأس مثلث
- the apex of a mountain
- قله‌ی کوه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Infallible این فَلیبِل

A

لغزش‌ناپذیر، مصون از خطا، منزه از گناه
- Only God is infallible.
- فقط خدا مصون از خطاست.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Uncertainty
Uncertainly

A

Noun: “The uncertainty of the weather made it difficult to plan the outdoor event.”

Adverb: “She walked uncertainly into the dark room, unsure of what she might find.”

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Interchange

A

باهم عوض کردن، مبادله کردن، تبادل کردن، تغییردادن، متناوب ساختن
- the interchange of gifts
- مبادله‌ی هدایا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Hereditary

A

ارثی
- hereditary diseases
- بیماری‌های ارثی
- hereditary factor
- عامل ارثی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Deception

A

فیلم ورژن هندی inception دستفروش فیلم فروش کرده تو پاچت، با کلی ذوق و شوق رفتی ببینی دیدی فریب خوردی و فیلم کسشر

نیرنگ، فریب، گول، حیله، فریب‌خوردگی، اغفال
- his attempts at deception
- کوشش‌های او به‌منظور گول زدن، اقدامات ریاکارانه‌ی او
- When I discovered my own deception it was already too late.
- وقتی به گول‌خوردگی خود پی بردم که کار از کار گذشته بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Overthrow

A

انداختن، به‌هم زدن، سرنگون کردن، منقرض کردن،نابود کردن، موقوف کردن، انقراض
- A few trees were overthrown by the storm.
- طوفان چند درخت را انداخته بود (کله معلق کرده بود).

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Furthest

A

دورترین ،دورتر از همه ،در دورترین نقطه
- a journey to the furthest points of the earth
- سفری به دورترین مناطق زمین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Delusion

A

فریب، اغفال، پندار بیهوده، وهم
- Your hopes of becoming rich are a mere delusion.
- آرزوی پولدار شدنت چیزی جز خواب و خیال نیست.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Sane سِین

A

دارای عقل سلیم، عاقل، سالم، معقول، معتدل
- Was Hitler sane or insane?
- آیا هیتلر عاقل بود یا دیوانه؟
- a sane policy
- سیاست خردمندان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Undermine

A

تحلیل بردن، از زیر خراب کردن، نقب زدن
- The recent flood has undermined the wall.
- سیل اخیر پایه‌ی دیوار را سست کرده است.
- These activities undermine the minister’s authority.
- این فعالیت‌ها قدرت وزیر را تضعیف می‌کند.
- Debauchery undermined his health.
- عشرت‌طلبی به سلامتی او صدمه زد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Sentiment

A

احساس، عاطفه، تمایل، نیت، مقصود، ضعف ناشی از احساسات، احساساتی
- a rising sentiment for reducing the taxes
- گرایش فزاینده برای کاهش مالیاتها
- strong antislavery sentiments
- تمایلات ضدبردگی قوی

17
Q

Intellect

A

هوش، فهم، قوه درک، عقل، خرد، سابقه
- The intellect separates humans from animals.
- خرد انسان را از جانوران جدا می‌سازد.
- a man of intellect and learning
- مردی باهوش و دانشمند

18
Q

Avert

A

جلوگیری کردن، پیشگیری کردن (از وقوع خطر و حادثه و غیره)
دو معنی داره برو پایین
- They averted war by skillful negotiation.
- آنان با مذاکرات ماهرانه از وقوع جنگ
برگرداندن، منحرف کردن، برتافتن (فکر و نگاه و غیره)

  • to avert one’s eyes from an ugly sight
  • چشم خود را از منظره زشتی برتافتنجلوگیری کردند.
19
Q

Prevailing

A

رایج، متداول، حاکم، موجود، باب
- at the then prevailing price
- به قیمتی که در آن وقت حاکم باشد

20
Q

Sanity

A

سلامت عقل، عقل سلیم، میانه‌روی

21
Q

Obliged (p)

A

مجبور، ملزم، موظف، متعهد
آب لایجد

22
Q

Utter

A

مطلق، بهحداکثر، به اعلی درجه، کاملاً، جمعاً، حداعلی، غیرعادی، ادا کردن، گفتن، فاش کردن، به زبان آوردن

23
Q

Jerky

A

نامنظم رونده، تشنجی، متناوب، خشکانده شده در آفتاب
- the jerky movements of a robot
- حرکات تکانه دار آدمک ماشینی
- The sick man spoke jerkily.
- مرد بیمار بریده‌بریده حرف می‌زد.

24
Q

Lavatory لَوِتوری

A

دستشویی، مستراح

25
Q

Posterior پاستریر

A

عقبی، پسی، عقب‌تر، دیرتر، خلفی، بعد از، کفل
- a posterior view of the skull
- نمای پشتی جمجمه

26
Q

Abundance اِبان دَنس

A

وفور، فراوانی
noun
فراوانی، وفور
- an abundance of mineral resources
- وفور منابع کانی
- a life of abundance
- زندگی توأم با ثروت

27
Q

Defective

A

ناقص، ناتمام، دارای کمبود، معیوب

28
Q

Fidget

A

همچنین می‌توان از fidge به‌ جای fidget استفاده کرد.
ارسلان که یه midgetهست، با سوخت جت فید شده تغذیه شده همش نا ارام و بی قراره

verb - intransitive
verb - transitive
noun
ناآرامی، بی‌قراری، به‌خودپیچی، وول‌خوری، بی‌قراربودن، ناراحت بودن
- Throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgeting with his fingers.
- در طول جلسه، او یا مداد خود را می‌جوید و یا با انگشتان خود بازی می‌کرد.

29
Q

Fetch

A

آوردن، رفتن و آوردن، بیرون کشیدن
- the souvenirs which he fetched back from Europe
- هدایایی که از اروپا با خود آورد
- One shot fetched the bird down.
- یک تیر پرنده را به زیر آورد.
- Inside the station, I waited for my friends to fetch me.
- در درون ایستگاه ماندم تا دوستانم بیایند و مرا ببرند.

30
Q

Fetch up

A

تولید کردن، عمل آوردن، به‌ نتیجه رساندن

31
Q

Faint

A

ضعیف، کم‌نور، کم، کم‌رنگ، خفیف، کم‌توان، سست
- He had a faint Esfahani accent.
- او کمی لهجه‌ی اصفهانی داشت.
- a faint light
- نور ضعیف
- Her cries grew fainter.
- فریادهای او کوتاه‌تر شد.
- He made a faint attempt to escape.
- برای فرار کمی کوشش کرد.
- a faint chance
- احتمال کم
- I didn’t have the faintest idea that he was your brother!
- اصلاً فکر نمی‌کردم برادر شما باشد!

32
Q

Saliva
سا لای وا

A

دکتر پزشک دهکده به سالی: ساااللییی!!!واااا… با تف‌؟ بهداشتی نیستا، اینجا قبیله سرخپوستا نیست واااا
بزاق، آب دهان

33
Q

Wrench

A

نقشه فریبنده، عمل تند و وحشیانه، آچار، آچار فرانسه، تند، ##چرخش، پیچ دادن، پیچ خوردن##
- monkey wrench
- آچار فرانسه، آچار لوله

34
Q

Sanitize

A

مطابق اصول بهداشت کردن، از روی اصول بهداشتی عمل کردن

35
Q

Sanitizer

A

ضدعفونی‌کننده

36
Q

Hygiene

A

بهداشت