Words Flashcards

1
Q

Overwhelming

A

مقاومت‌ناپذیر، نفس‌گیر (فشار و قدرت و غیره)، شدید، زیاده از حد (میل و احتیاج و غیره)، قاطع (شکست و پیروزی و اکثریت و غیره)، طاقت‌فرسا (غم و بدبختی و گرما و غیره)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Overwhelm

A

در هم کوبیدن، در هم شکستن، از پای درآوردن، شکست دادن (دشمن و حریف)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Twitch

A

تیک عصبی

تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، جمع شدن، به‌هم کشیدن، گره زدن، فشردن، پیچاندن، سرکوفت دادن، منقبض شدن، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Liable

A

مسئول،مشمول، مستعد، در معرض

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Draw

A

کشیدن، جلب کردن، دریافت کردن، تو دادن، درآوردن، برانگیختن، آختن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Draw in

A

جذب کردن
He drew his breath in
نفس اش را تو داد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Seldom

A

به‌ندرت، گهگاه، بسیار کم، خیلی کم، ندرتاً

  • where there is seldom heard a discouraging word …
  • در جایی که کمتر حرف مأیوس‌کننده شنیده می‌شود …
  • she seldom comes here.
  • او به‌ندرت اینجا می‌آید.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Submit

A

تسلیم کردن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، پیشنهاد کردن
- to submit a question to the court
- پرسشی را به دادگاه احاله کردن
- to submit one’s resignation
- استعفای خود را تقدیم کردن
- to submit a report
- گزارش دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Exception

A

استثنا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Seduction

A

گمراه‌سازی، گول‌زنی، فریفتگی، اغوا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Conspire

A

توطئه چیدن برای کار بد، هم‌پیمان شدن، در نقشه خیانت شرکت کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Tremendous
ترِمِندِس

A

عالی، جانانه، شگرف، محشر
ستهم، عظیم، فوق‌العاده، هراس‌انگیز، وحشتناک، مهیب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

1-Transcript
2- Manuscript

A

رونوشت1

2دست‌خط، کتاب خطی، نسخه‌ی خطی، نوشته، دست‌نویس

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Transcription

A

آوانویسی، رونویسی، استنساخ، سواد‌برداری، رونوشت
noun
رونویسی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Revert

A

برگشتن، رجوع کردن، اعاده دادن، برگشت
- After a while he reverted to his addiction.
- پس از چندی به اعتیاد خود بازگشت.
- After the departure of the settlers, the area reverted to desert.
- پس از رفتن کوچ‌گران، آن ناحیه دوباره بیابان شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Eliminate

A

حذف کردن، محو کردن، (از معادله) بیرون کردن، رفع کردن، برطرف کردن،(مسابقه) با شکست دادن حذف کردن، زدودن

17
Q

Cringe

A

Cringe
krɪndʒ
krɪndʒ
Simple past tense: cringedPast participle: cringedThird person singular: cringesPresent participle: cringingPlural: cringes
verb - intransitive
خود را جمع کردن، خود را پس کشیدن، پس رفتن، کز کردن (از ترس یا سرما و غیره)

  • The child cringed at the sight of the spider crawling across the floor.
  • کودک با دیدن عنکبوت در حال خزیدن روی زمین خود را جمع کرد.
  • She cringed against the wall.
  • او کنار دیوار کز کرد.
    informal
    verb - intransitive
    آب شدن (از خجالت)، خجالت کشیدن، خجالت‌زده شدن (بسیار زیاد) (که اغلب با حرکات فیزیکی بروز می‌یابد)
  • I always cringe when I hear my own recorded voice.
  • همیشه وقتی صدای ضبط‌شده‌ی خودم را می‌شنوم، خیلی خجالت می‌کشم.
  • I cringed at the embarrassing video my sister shared on social media.
  • از ویدئوی شرم‌آوری که خواهرم در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته بود، از خجالت آب شدم.
    verb - intransitive
    خود را خوار کردن، خود را کوچک کردن، خود را حقیر کردن
  • As a confident person, I don’t feel the need to cringe in front of others.
  • به عنوان فردی که اعتماد‌به‌نفس دارد، نیازی به خود را خوار کردن در مقابل دیگران احساس نمی‌کنم.
18
Q

Suspicion

A

بدگمانی

19
Q

Instinctive

A

غریزی

20
Q

Darn

A

رفو کردن

21
Q

Glitter

A

تابش، تلألو

22
Q

Recreation

A

سرگرمی

23
Q

Literate

A

باسواد

24
Q

Purge

A

پاک‌کردن، تصفیه کردن،تهی کردن،تطهیر، پالایش
کد پاک‌کردن پژمان جرارها از زندگی

25
Q

Amend

A

بهتر کردن، اصلاح کردن

26
Q

Cling

A

چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن

27
Q

Fragment

A

تکه، بخش،خرده

28
Q

Imposture

A

دو رویی، حیله، مکر

29
Q

Imposter

A

شخص شیاد

30
Q

Lunatic

A

دیوانه و مجنون

31
Q

Accord

A

جورکردن، وفق دادن، آشتی دادن، تصفیه کردن، اصلاح کردن، موافقت کردن(با)، قبول کردن،سازگاری، موافقت، (موسیقی) توافق، هماهنگی،دلخواه، طیب خاطر
His behaviour does not accord with his words.
- رفتارش با حرف‌هایش جور در نمی‌آید.
- He was accorded much courtesy.
- به او احترام زیادی گذاشتند.
- They gave money on their own accord.
- آن‌ها بنا به خواسته‌ی خودشان پول اهدا کردند.