Words 5 Flashcards
Self-contained
خوددار، تودار، باحوصله، محتاط، جامع، برون بینیاز
Frontier
مرز، سرحد (بین دو کشور)
Yield یی یلد
ثمر دادن، واگذارکردن، ارزانی داشتن، بازده، محصول، حاصل، تسلیم کردن یا شدن
- An orchard that yielded a good crop.
- باغ میوهای که محصول خوبی داد.
- An investment that yielded high profits.
- سرمایهگذاریای که سود زیادی به بار آورد.
Leisure لی ژِر
وقت آزاد، فراغت
Leisure
اوقات فراغت، وقت آزاد
Orderly
منظم، مرتب، با انضباط، (نظامی) گماشته، مصدر، خدمتکار بیمارستان
Glitter
تابش، تلألو، درخشندگی، درخشش، براق شدن، برق زدن، درخشیدن
Antiseptic
داروی ضدعفونی، گندزدا، ضدعفونی، تمیز و پاکیزه،مشخص، پلشتبر، جداگانه، پادگند
- to wash out (or clean) with antiseptic
- با گندزدا تمیز کردن
Septic
وابسته به گندیدگی، جسم عفونی، ماده عفونی، گندیده،الوده، چرکی
Septic
وابسته به گندیدگی، جسم عفونی، ماده عفونی، گندیده،الوده، چرکی
Prodigious پرِدیجِس
تا قبل از دوران دیجیمون هرچی این سبک انیمه ها میومد حیرت آور و شگفت انگیز بود
حیرتآور، شگفت، غیرعادی، شگرف
- a prodigious success
- موفقیت شگفتانگیز
Ravage رَوِج
غارت، یغما، تاخت و تاز، ویرانی، ستمگری، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن
- The house was saved from ravage by fire.
- خانه را از نابودی توسط حریق نجات دادند.
Inherent
ذاتی، سرشتی، فطری، نهادی، درونزاد
- The inherent kindness of people is often overshadowed by negative experiences.
- مهربانی ذاتی افراد اغلب تحتالشعاع تجربیات منفی قرار میگیرد.
Illiteracy
بیسوادی
Privilege
امتیاز، رجحان، مزیت، حق ویژه
Tendency
گرایش، تمایل، میل، استعداد، زمینه
Prevail
چیره شدن، فایق شدن، کامیاب شدن، چربیدن، غالب شدن، مستولی شدن، نائل شدن، موفق شدن، پیروز شدن، تسلط یافتن
Impose
تحمیل کردن
Exert
اعمال کردن، بهکاربردن، اجرا کردن
Disregard
نادیده گرفتن، اعتنا نکردن، عدم رعایت
- Please disregard what he says, he is drunk.
- لطفاً به حرفهایش اعتنا نکنید، او مست است.
Carry out
به انجام رسانیدن، انجام دادن
- He carried out all of his plans.
- همهی نقشههای خود را به انجام رسانید.
Carry out
به انجام رسانیدن، انجام دادن
- He carried out all of his plans.
- همهی نقشههای خود را به انجام رسانید.
Perversion
بدراهی، انحراف، انحراف جنسی یا اخلاقی
- His strong sexual attraction for corpses was a kind of perversion.
- میل شدید جنسی او نسبت به اجساد نوعی کژراهی جنسی بود.
Imposture
دورویی، غصب، طراری، فریب، مکر، حیله
Surplus
سِرپ لِس
سِرپ لاس
زیادتی، مازاد، زائد، باقیمانده، اضافه، زیادی
##سر ریزِ پلاس(اضافه ها) ##
- budget surplus
- اضافه بودجه
- the export of surplus wheat
- صادرات گندم اضافه برنیاز
Entangle
گرفتارکردن، گیرانداختن، پیچیده کردن
- to entangle a ball of yarn
- کلاف ریسمان را درهم پیچاندن
- The elk’s antlers got entangled in the branches of the tree.
- شاخ گوزن در شاخههای درخت گیر کرد.
- a bird entangled in the coils of a net
- پرندهای که در حلقههای تور گیر افتاده است
Disentangle
از گیر درآوردن، رها کردن، باز کردن
- to disentangle a skein of yarn
- کلاف کاموا را از پیچیدگی درآوردن
- The details of your story are confusing and in need of being disentangled.
- جزئیات داستان شما گیجکننده است و نیاز به بازآرایی دارد.
Prop
حائل، نگهدار، پایه، تیر، شمع (در معدن)، نگهداشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن یا شدن
پی رو پی، دو تا پی رو همو خالی خالی نمیشه هندل کرد، یه پایه ای حائلی چیزی میخواد حتما
- Several wooden props prevented the wall from falling.
- چندین پشتبند چوبی از افتادن دیوار جلوگیری میکرد.
- I propped my bicycle against the wall.
- دوچرخهام را به دیوار تکیه دادم.
Hierarchical
هایرار کیکِل
وابسته به پیشوای مذهبی، پیشوایانه
adjective
ترتیبی، سلسله مراتبی، بر اساس سلسله مراتب
Overthrow
بر انداختن، بههم زدن، سرنگون کردن، منقرض کردن،نابود کردن، موقوف کردن، انقراض
- A few trees were overthrown by the storm.
- طوفان چند درخت را انداخته بود (کله معلق کرده بود).
Socialism
سُشیا لیزِم
سوسیالیزم، جامعهگرایی