Words 3 Flashcards

1
Q

Attentive

A

مواظب، ملتفت، متوجه، بادقت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Din دین

A

صدای بلند، غوغا، طنین بلند، طنین افکندن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Convoy کان وُی

A

قافله، کاروان، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Convey

A

رساندن، بردن، حمل کردن، نقل کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Plunge پلانج

A

غوطه، شیرجه، گودال عمیق، سرازیری تند، سقوط سنگین، فرو بردن، غوطه‌ورساختن، شیب تند پیدا کردن، شیرجه رفتن، ناگهان داخل شدن
- He plunged his sword into the lion’s belly.
- شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.
- to plunge an oar into the water
- پارو را در آب فرو بردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Bunch

A

خوشه، گروه، دسته کردن، خوشه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Dodge داج

A

جاخالی دادن، این سو و آن سو رفتن، (مجازاً) گریز زدن، طفره زدن، من‌و‌من کردن، اهمال، جاخالی
- He dodged and the stone fell behind him.
- او جا خالی داد و سنگ پشت سرش افتاد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Cling

A

چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن
- Her wet dress clung to her weak body.
- پیراهن خیس او به بدن نحیفش چسبیده بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Annihilate اِ نا یِ لِیت

A

نابود کردن، از بین بردن، خنثی نمودن
- An atomic bomb can annihilate a city.
- بمب اتمی می‌تواند شهری را نابود کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Climax

A

اوج، رأس، قله، منتها درجه، به اوج رسیدن
- The climax

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Cunning

A

زیرک، مکار، حیله باز، ماهر، زیرکی، حیله‌گری
#اصطلاحا کونی بازی در اوردن#
- a cunning old man
- پیرمرد حیله‌گر
- He achieved his aim by lying and cunning.
- او با دروغگویی و نیرنگ‌بازی به هدف خود رسید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Cunning

A

زیرک، مکار، حیله باز، ماهر، زیرکی، حیله‌گری
- a cunning old man
- پیرمرد حیله‌گر
- He achieved his aim by lying and cunning.
- او با دروغگویی و نیرنگ‌بازی به هدف خود رسید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Enunciate. اِ نان سی اِیت

A

همچنین می‌توان از enounce به‌ جای enunciate استفاده کرد.

adverb
verb - transitive
مژده دادن، اعلام کردن، صریحاً گفتن، تلفظ کردن
- Descartes was the first person to enunciate the principle of inertia.
- دکارت اولین کسی بود که اصل ماند (اینرسی) را بیان کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Inconceivable

A

تصورنکردنی، غیر‌قابل‌ادراک، باورنکردنی
- Color is inconceivable to those born blind.
- برای کسانی که کور به دنیا آمده‌اند، رنگ قابل‌درک نیست.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Evade اِوِید

A

طفره رفتن از، گریز زدن از، از سر باز کردن
- They evaded military service.
- آنان از خدمت نظام شانه خالی کردند.
- a scheme to evade paying taxes
- نقش‌های برای گریز از پرداخت مالیات

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Doctrine داکت رین

A

عقیده، اصول، حکمت، تعلیم، گفته
- the doctrines of the fathers of the church
- تعالیم اولیای کلیسا
- Christian doctrines
- معتقدات مسیحیت

17
Q

Remote

A

دور، فاصله‌ی زیاد، دوردست، بعید، پرت
- a remote distance
- فاصله‌ای طولانی
- The school was too remote to walk to.
- مدرسه دورتر از آن بود که بتوان پیاده رفت.
- remote from the truth
- دور از حقیقت

18
Q

Sanction

A

تحریم (دستور رسمی مانند توقف تجارت و غیره که علیه کشوری به منظور اطاعت آن کشور از قوانین بین‌المللی صادر می‌شود)

19
Q

Stiffen

A

سفت کردن، سخت کردن، شق کردن، سیخ کردن، خشک و مصنوعی کردن

20
Q

Cease سیس

A

Hostilities must cease at once!
- خصومت‌ها باید فوراً پایان یابد!
متوقف شدن

21
Q

Pitch

A

سطح یا درجه‌ی چیزی، ضریب زاویه، درجه‌ی سرازیری

نغمه، نَواک، زیرایی، ارتفاع صوت (درجه‌ی صدا)

  • The pitch of the whistle alerted everyone to the danger.
  • نواک سوت همه را متوجه خطر کرد.
22
Q

Firm فِرم

A

استوار، ثابت، راسخ، کامل، جامع، با وفا، ثابت قدم، متین، وظیفه شناس، پابرجا، مستحکم، پرصلابت، تزلزل ناپذیر، موثق، درست، بنیادین، راست، مستند، جدی، سخت گیر، بی گذشت، محکم و قانونی

23
Q

Vigor
Vigour

A

قدرت، نیرومندی، زور، نیرو، انرژی، توان

24
Q

Rag

A

کهنه، لته، ژنده، لباس مندرس، کهنه شدن، بی‌مصرف شدن

25
Q

Faint

A

Adj
ضعیف، کم‌نور، کم، کم‌رنگ، خفیف، کم‌توان، سست
Verb
ضعف کردن، غش کردن

26
Q

Drastically

A

به‌طور چشم‌گیری، به‌شدت، شدیداً

27
Q

Anticipation

A

پیش‌بینی، انتظار، سبقت، وقوع قبل از موعد مقرر، پیش‌دستی

28
Q

Beforehand

A

پیشاپیش، پیش، جلو، از قبل، آماده، راحت، مقدم بر
- Ring up beforehand to reserve a table.
- برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.

29
Q

Precede پرِسید

A

مقدم بودن، جلوتر بودن از، اسبق بودن بر

30
Q

Startling

A

تکان دهنده، شگفت‌انگیز

31
Q

Revert ری وِرت

A

برگشتن، رجوع کردن، اعاده دادن، برگشت
- After a while he reverted to his addiction.
- پس از چندی به اعتیاد خود بازگشت.
- After the departure of the settlers, the area reverted to desert.
- پس از رفتن کوچ‌گران، آن ناحیه دوباره بیابان شد.