Words 3 Flashcards
Attentive
مواظب، ملتفت، متوجه، بادقت
Din دین
صدای بلند، غوغا، طنین بلند، طنین افکندن
Convoy کان وُی
قافله، کاروان، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
Convey
رساندن، بردن، حمل کردن، نقل کردن
Plunge پلانج
غوطه، شیرجه، گودال عمیق، سرازیری تند، سقوط سنگین، فرو بردن، غوطهورساختن، شیب تند پیدا کردن، شیرجه رفتن، ناگهان داخل شدن
- He plunged his sword into the lion’s belly.
- شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.
- to plunge an oar into the water
- پارو را در آب فرو بردن
Bunch
خوشه، گروه، دسته کردن، خوشه کردن
Dodge داج
جاخالی دادن، این سو و آن سو رفتن، (مجازاً) گریز زدن، طفره زدن، منومن کردن، اهمال، جاخالی
- He dodged and the stone fell behind him.
- او جا خالی داد و سنگ پشت سرش افتاد.
Cling
چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن
- Her wet dress clung to her weak body.
- پیراهن خیس او به بدن نحیفش چسبیده بود.
Annihilate اِ نا یِ لِیت
نابود کردن، از بین بردن، خنثی نمودن
- An atomic bomb can annihilate a city.
- بمب اتمی میتواند شهری را نابود کند.
Climax
اوج، رأس، قله، منتها درجه، به اوج رسیدن
- The climax
Cunning
زیرک، مکار، حیله باز، ماهر، زیرکی، حیلهگری
#اصطلاحا کونی بازی در اوردن#
- a cunning old man
- پیرمرد حیلهگر
- He achieved his aim by lying and cunning.
- او با دروغگویی و نیرنگبازی به هدف خود رسید.
Cunning
زیرک، مکار، حیله باز، ماهر، زیرکی، حیلهگری
- a cunning old man
- پیرمرد حیلهگر
- He achieved his aim by lying and cunning.
- او با دروغگویی و نیرنگبازی به هدف خود رسید.
Enunciate. اِ نان سی اِیت
همچنین میتوان از enounce به جای enunciate استفاده کرد.
adverb
verb - transitive
مژده دادن، اعلام کردن، صریحاً گفتن، تلفظ کردن
- Descartes was the first person to enunciate the principle of inertia.
- دکارت اولین کسی بود که اصل ماند (اینرسی) را بیان کرد.
Inconceivable
تصورنکردنی، غیرقابلادراک، باورنکردنی
- Color is inconceivable to those born blind.
- برای کسانی که کور به دنیا آمدهاند، رنگ قابلدرک نیست.
Evade اِوِید
طفره رفتن از، گریز زدن از، از سر باز کردن
- They evaded military service.
- آنان از خدمت نظام شانه خالی کردند.
- a scheme to evade paying taxes
- نقشهای برای گریز از پرداخت مالیات
Doctrine داکت رین
عقیده، اصول، حکمت، تعلیم، گفته
- the doctrines of the fathers of the church
- تعالیم اولیای کلیسا
- Christian doctrines
- معتقدات مسیحیت
Remote
دور، فاصلهی زیاد، دوردست، بعید، پرت
- a remote distance
- فاصلهای طولانی
- The school was too remote to walk to.
- مدرسه دورتر از آن بود که بتوان پیاده رفت.
- remote from the truth
- دور از حقیقت
Sanction
تحریم (دستور رسمی مانند توقف تجارت و غیره که علیه کشوری به منظور اطاعت آن کشور از قوانین بینالمللی صادر میشود)
Stiffen
سفت کردن، سخت کردن، شق کردن، سیخ کردن، خشک و مصنوعی کردن
Cease سیس
Hostilities must cease at once!
- خصومتها باید فوراً پایان یابد!
متوقف شدن
Pitch
سطح یا درجهی چیزی، ضریب زاویه، درجهی سرازیری
نغمه، نَواک، زیرایی، ارتفاع صوت (درجهی صدا)
- The pitch of the whistle alerted everyone to the danger.
- نواک سوت همه را متوجه خطر کرد.
Firm فِرم
استوار، ثابت، راسخ، کامل، جامع، با وفا، ثابت قدم، متین، وظیفه شناس، پابرجا، مستحکم، پرصلابت، تزلزل ناپذیر، موثق، درست، بنیادین، راست، مستند، جدی، سخت گیر، بی گذشت، محکم و قانونی
Vigor
Vigour
قدرت، نیرومندی، زور، نیرو، انرژی، توان
Rag
کهنه، لته، ژنده، لباس مندرس، کهنه شدن، بیمصرف شدن
Faint
Adj
ضعیف، کمنور، کم، کمرنگ، خفیف، کمتوان، سست
Verb
ضعف کردن، غش کردن
Drastically
بهطور چشمگیری، بهشدت، شدیداً
Anticipation
پیشبینی، انتظار، سبقت، وقوع قبل از موعد مقرر، پیشدستی
Beforehand
پیشاپیش، پیش، جلو، از قبل، آماده، راحت، مقدم بر
- Ring up beforehand to reserve a table.
- برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.
Precede پرِسید
مقدم بودن، جلوتر بودن از، اسبق بودن بر
Startling
تکان دهنده، شگفتانگیز
Revert ری وِرت
برگشتن، رجوع کردن، اعاده دادن، برگشت
- After a while he reverted to his addiction.
- پس از چندی به اعتیاد خود بازگشت.
- After the departure of the settlers, the area reverted to desert.
- پس از رفتن کوچگران، آن ناحیه دوباره بیابان شد.