F S03 E23 Flashcards
Wrinkle رینکِل
چین،چروک،چینخوردگی،چینوچروکخوردن،چروکیدهشدن،چروکیدن،چیندادن
##میرینی کل بندازن بهت چین و چروکی میشه قلیفت
-thewrinklesonmyforehead
-چینوچروکهایپیشانیمن
-ironthewrinklesoffyourdress
-چروکهایپیراهنخودرابااطوبرطرفکن
Definite
معین،قطعی،تصریحشده،صریح،روشن،معلوم
- adefinitedate
-تاریخمعین
-hismeaningwasquitedefinite
-منظوراوکاملاآشکاربود.
Juggle
شعبده،تردستی،حقهبازی،شیادی،چشمبندی
##مثل جاعل
-tojugglefiguressoastoshowprofit
-براینشاندادنسوددرارقامدستبردن
Sow
کاشتن
#سو (یا) شو کاشتن زیر زمینه
***سو-جیر-زمینی-بشُنکاراهَ
Oat
جو
Benign بِناین
مهربان،ملایم،لطیف، (پزشکی)خوشخیم،بیخطر
#استاد بنان خودش آدم مهربامی بود سرطانشم خوشخیم بود خدا بیامرز
- abenigntumor
-غدهیخوشخیم
- abenigncreaturefromspace
-یکموجودبیآزارفضایی
-hesmiledbenignlyathisguests
-بامهربانیبهمهمانانخودلبخندزد.
Reluctant ریلاکتِنت
بیمیل
- Iamreluctanttomeether
-ازملاقاتبااورویگردانم.
-ParivashmarriedthatRashtiguyreluctantly
-پریوشبابیمیلیباآنمردرشتیازدواجکرد.
-reluctanttogotothatparty
-بیمیلبهرفتنبهآنمهمانی
Lop لاپ
شاخههایخشکرازدن،هرسکردن،چیدن،زدن(مویوغیره)،دستیاپایکسیرابریدن،
#هدچی مو و پرز و جوش بوده زده، مثل لپ بچه شده
-heloppedoffhisenemies’heads
-اوسردشمنانخودرامیبرید.
-theyloppedoffhislefthand
-دستچپاوراقطعکردند.
-sheloppedherownlonghair
-اومویبلندخودراکوتاهکرد.
Burly
تنومند،ستبر،کلفت، (برایپارچهولباس)زبروخشن،گرهدار
#هارلی دیوید سون خودش گولاخ این بیر(خرس) شونه دیگه ته نماد تنومندیه
-HenrytheEightwasaburlyman
-هانریهشتممردتنومندیبود.
-thechildrenlovedSantaClaus’burliness
-بچههاشیفتهیزمختیوخونگرمیبابانوئلشدند.
bouquet بُکِی
دسته گل
Savory
خوشطعم،مطبوعطبع،موردپسند
- asavoryrelish
-چاشنیتند
Aisle آیل
راهرو،جناح
Salve سَو
ضماد،مرهم،مرهمتسکیندهنده، (مجازا)دارویتسکیندهنده،ضمادگذاشتن،تسکیندادن
- asalveforhisconscience
-مایهیآرامشوجداناو
-hetriedtosalvehisconsciencebygivingmoneytothepoor
-بادادنپولبهفقیرانکوشیدکهوجدانخودراآرامکند.
Ought آت
باید،بایست،بایستی،بایدوشاید
-heoughttopayhisdebts
-اوبایستیقرضهایخودرابدهد.
-yououghttotakebettercareofyourself
-بایدازخودتبهترمراقبتکنی.
-theseshoesoughttofityou
-اینکفشهابایدبهپایشمابخورد.
Intellect
هوش،فهم،قوهدرک،عقل،خرد،سابقه
-theintellectseparateshumansfromanimals
-خردانسانراازجانورانجدامیسازد.
- amanofintellectandlearning
-مردیباهوشودانشمند
-hisintellectastoundedme
-تیزهوشیاومرابهشگفتیانداخت.
-oneofthegreatintellectsofthesixteenthcentury
-یکیازهوشمندانبزرگسدهیشانزدهم