F S03 E18 Flashcards
Drag
کشاندن،چیزسنگینیکهرویزمینکشیدهمیشود،کشیدن،بزورکشیدن،سختکشیدن،لاروبیکردن،کاویدن،باتورگرفتن،سنگینوبیروح ##give me a drag ##یه کام بده (از سیگار مثلا)
- sincethesackofricewasheavy, Idraggeditallthewaytothekitchen
- چونگونیبرنجسنگینبودآنراتاآشپزخانهرویزمینکشیدم.
- hekilledHectoranddraggedhisbodythreetimesaroundthecity
- هکتورراکشتوجسدشراسهباردورشهرکشاند.
- thewoundeddriverdraggedhimselftothenearestphone
- رانندهیزخمیخودراکشانکشانبهنزدیکترینتلفنرساند.
- theydraggedtheriverinsearchofthedrownedboy
- درجستجویپسربچهیغرقشدهکفرودخانهرالجنکاویکردند.
- oneoftheclimberswasbeginningtodrag
- یکیازکوهنوردانداشت(ازدیگران)عقبمیافتاد.
- thenegotiationsdraggedalong
- مذاکراتبهدرازاکشید.
- hedidnotwanttodragthecountryintoauselesswar
- نمیخواستکشورراواردجنگبیهودهایبکند.
- thedoctortookalongdragonhispipe
- پزشکپکممتدیبهپیپخودزد.
- thewarwasadragonthecountry’sresources
- جنگباعثتحلیلرفتنمنابعکشوربود.
- thedragofthewind
- کششباد
- themaindrag
- خیاباناصلی
- dragon(orout)
- (بهطورخستهکنندهای)طولانیکردنیاشدن
- hislecturedraggedonandon
- نطقاوهمینطورادامهداشت.
- dragone’sheels(orfeet)
- (عامیانه)عمداآهستهکاریکردن،طفرهرفتن،کندکارکردن،لفتدادن
- dragsomebody’snamethroughthemire(ormud)
- شهرتکسیرابهلجنکشیدن
- dragsomebodydown
- خستهومغمومکردن،افسردهکردن
- hotweatheralwaysdragsherdown
- هوایگرمهمیشهاورابیحالمیکند.
- drag(something)intosomething
- (چیزیرا)درچیزدیگریدخالتدادن،کشاندن
- whydoyoudragpoliticsintoeverything?
- چراهمهچیزرابهسیاستمیکشانی؟
- dragsomebodyintodoingsomething
- (بازوریااصرار)بهکاریواداشتن
- dragsomebodyup
- (انگلیس-عامیانه-کسییابچهایرا)بدبارآوردن
- dragsomethingup
- گریززدنبه(درصحبت)،سبزکردن،بهرخکشیدن
Bathe بِیث
Bath بَث
شستشوکردن،استحمامکردن،شستشو،ابتنی
شستشو،استحمام،شستشوکردن،ابتنیکردن،حمامگرفتن،گرمابه،حمامفرنگی،وان
Eligible اِلی جیبِل
قابلانتخاب،واجدشرایط،مطلوب
- onlycitizensareeligibleforthisjob
- فقطشهروندانمیتوانندبرایاینشغلگزیدهشوند.
- eligibleforretirement
- واجدشرایطبرایبازنشستگی
- shehasn’tfoundaneligibleyoungmanyet
- اوهنوزمردجوانشایستهایرانیافتهاست.
Eligible اِلی جیبِل
قابلانتخاب،واجدشرایط،مطلوب
- onlycitizensareeligibleforthisjob
- فقطشهروندانمیتوانندبرایاینشغلگزیدهشوند.
- eligibleforretirement
- واجدشرایطبرایبازنشستگی
- shehasn’tfoundaneligibleyoungmanyet
- اوهنوزمردجوانشایستهایرانیافتهاست.
Plain پِلِین
پهن،مسطح،هموار،صاف،برابر،واضح،اشکار،رکوساده،ساده،جلگه،دشت،هامون،میدانیامحوطهجنگ،بدقیافه،شکوه،شکوهکردن
#پلن عمارت فیلیپ پلین از بالا خیلی واضح و آشکار
-shemadeherdissatisfactionplain
- ناخشنودیخودراآشکارکرد.
- inplainview
- کاملادرمعرضدید
- soonhisrealintentionbecameplain
- بهزودیقصدواقعیاوآشکارشد.
- tomakeone’smeaningplain
- منظورخودراروشنبیانکردن
- plainsewing
- خیاطیآسان
- agoodteachermakesdifficultthingsplain
- معلمخوبچیزهایدشوارراآسانمیکند.
- aplainanswer
- پاسخصریح
- plaintalk
- صحبترک
- letmebeplainwithyou
- اجازهبدهیدبیپردهحرفبزنم.
- plainnonsense
- یاوهگوییمحض
Elbow
ارنج،دستهصندلی،باارنجزدن
Elbow
ارنج،دستهصندلی،باارنجزدن
Dig
dug(زمان گذشته ساده)
dug(قسمت سوم فعل)
American English phonetic:ˈdɪɡ
British English phonetic:dɪɡ
حفر،کاوش،حفاری،کاوشکردن،فروکردن
- thedogdigsthegroundandburiesthebone
- سگزمینرامیکندواستخوانراخاکمیکند.
- todigahole
- گودالکندن
- theydugtheirowngraves
- آنانگورخودراکندند.
- thediggingofthecanaltookthreeyears
- حفرآبراهسهسالطولکشید.
- todigthefoundationofabuilding
- شالوده(پی)ساختمانراکندن
- todigpotatoes
- سیبزمینیرااززیرخاکدرآوردن
- todiganailoutofaboard
- میخراازتختهدرآوردن(بیرونکشیدن)
- theydughisbodyoutofthesnow
- جسداورااززیربرفدرآوردند.
- todigoutthetruth
- حقیقتراکشفکردن
- theydigforburiedgold
- آنهابراییافتنطلایدفنشدهکندوکاومیکنند.
- youmustdigupmoreinformation
- بایداطلاعاتبیشتریبهدستبیاورید.
- hedughisfingersintothesoftearth
- اوانگشتانخودرادرخاکنرمفروبرد.
- todiganelbowintosomeone’sribs
- باآرنجبهدندهی(یاپهلوی)کسیزدن
- doyoudigmymeaning?
- مقصودمرامیفهمی؟
- Ireallydigchocolate
- منواقعاازشکلاتخوشممیآید.
- digthatredheadedgirl!
- آندخترموسرخرابپا!
- theroaddigsthroughhighmountains
- راهازمیانکوههایبلندردمیشود.
- theydugatunnelunderthehouseofparliamentandweregoingtoblowitup
- آنهازیرساختمانپارلماننقبزدندومیخواستندآنرامنفجرکنند.
- heisdiggingawayatgeometryproblems
- اوداردسخترویمسائلهندسهکارمیکند.
- theygavethewheatfieldaquickdig
- آناندرمزرعهیگندمکندهکاریسریعیکردند.
- givethedonkeyaharddigintheside!
- بهپهلویالاغیکسکهیمحکمبزن!
- Iresentedhisdigsagainstmyfather
- ازکنایههایاوعلیهپدرمخیلیبدمآمد.
- hehasjustreturnedfromadiginTakhteJamshid
- بهتازگیازحفاریتختجمشیدبرگشتهاست.
- thisistheinnwhereIdig
Loon
نوکرپست،آدمفرومایه،پسربچه
Curl
حلقهکردن،فردادن،پیچاندن،حلقه،فر
Curl up
curlup
- 1-خودراجمعکردن،حلقهشدن،چنبرزدن(مثلمار)،پاهایخودرابرشکمجفتکردن
- hesawthecatcurledupasleeponthebed
- اودیدکهگربهرویتختچنبرزدهوبهخوابرفتهاست.
- curlup
- 2-فردارکردن،فرزدن،لولهشدنیاکردن
Porch
هشتی،سرپوشیده،دالان،ایوان،رواق
Nonetheless ناون دِ لِس
(Conjunction)بااینوجود،بااینحال