Chapter 10 - Taraneye Man Flashcards
دقيقه ها به يكديگر جاي ميسپارند
ودر كشاكشي پياپي از هم پيشي ميجويند
جاي هر دقيقه اي از عمر مارا دقيقه اي ديگر پر ميكند
اين دقايق عمر ما در گذشتن از يكديگر سبقت ميگيرند
ولادت كه روزي از گوهر نور بود
به سوي بلوغ ميخزد انگاه كه تاج بر سرش نهادند
كودكي كه ابتدا مانند طلوع خورشيد پاك و نوراني بود
بهسوي بلوغ پيش ميرود انگاه كه به اوج جواني شكوه و قدرت و كمال رسيد
خسوف خاي كژخيم شكوهش را به ستيز برمي خيزند
زمان كه بخشنده بود موهبت هاي خويش را تباه ميسازد
حوادث نا گوار شكوه جواني را تهديد ميكند
زمان كه روزي بخشنده بود و نعمت هاي زيادي مانند شادابي زيبايي طراوت قدرت سلامتي….به ما ميبخشيد اكنون نعمت هاي خود را از ما ميگيرد
اري زمان فره جواني را مي پژمرد
بر ابروان زيبا شيار هاي موازي در مي افكند
اري زمان شكوه جواني را ازبين ميبرد
و اولين چين وچروك را بر پيشاني ما مياندازد و مارا پير ميكند
و گوهر هاي نادر طبيعت را در كام ميكشد
از گزند داس دروگر وقت هيچ روينده اي را زنهار نيست
زمان شكوه جواني و ان نعمت هاي بي نظير
و ارزشمند دوران جواني را نابود ميكند
هيچكس از مرگ در امان نيست
(هر جانداري روزي ميميرد )
مگر ترانه ي من كه در روزگار نامده برجاي ميماند
تا به ناخواست دست جفا پيشه ي دهر شكوه تو را بسرايد
به جز شعر من كه در اينده هم پايدار خواهد ماند
تا در مخالفت با اين روزگار ستمگر شكوه جواني تو و ذوق هنري شاعر را ستايش كند
( روزگار ستمگر نميتواند اشعار من را به نابودي بكشاند )
همانند امواج كه به شنزار ساحل راه ميجويند دقايق عمر ما نيز به سوي فرجام خويش مي شتابند
لحظات عمر ما مانند امواج دريا كه به سوي ساحل شني پيش ميروند
به سوي اخرين دقايق عمر ما ميشتابند
(به سرعت سپري شدن عمر )