درس 13 پروانه بی پروا و سخن تازه Flashcards
يك شبي پروانگان جمع امدند
در مضيفي طالب شمع امدند
شبي پروانه ها ( عاشقان ) دور هم جمع شدند و در مهمان خانه اي در طلب محبوب امدند و تصميم گرفتند از محبوب خود با خبر شوند
جمله ميگفتند ميبايد يكي
كاو خبر ارد ز مطلوب اندكي
همه ي پروانه ها( عاشقان )ميگفتند كه كسي بايد از محبوب مان بياورد
شد يكي پروانه تا قصري ز دور
در فضاي قصر جست از شمع نور
يكي از پروانه ها ( عاشقان) به سوي قصري كه محبوب ( شمع ) در ان قرار داشت رفت و از دور در ان قصر به نور محبوب نگريست و برگشت
بازگشت و دفتر خود بازكرد
وصف او بر قدر فهم اغاز كرد
ان پروانه همين كه بازگشت به شرح ان چه ديده بود پرداخت و به اندازه فهم و درك خود محبوب را وصف كرد
ماقدي كاو داشت در مجلس مهي
گفت او را نيست از شمع اگهي
سخن شناسي كه در ان جمع مقام و منزلتي داشت گفت او به حقيقت شمع را نشناخته
شد يكي ديگر گذشت از نور در
خويش را از شمع زد از دور و در
پروانه ي ديگر از نور شمع (محبوب) عبور كرد و به محبوب نزديك شد
پر زنان در پرتو مطلوب شد
شمع غالب گشت و او مغلوب شد
پروانه به سمت شمع پرواز كرد شمع (محبوب)
بر پروانه (عاشق) چيره شد و پروانه نتوانست در برابر شمع مقاومت كند
بازگشت او نيز مشتي راز گفت
از وصال شمع شرحي بازگفت
ان پروانه نيز برگشت و مقداري از راز وجود محبوب و وصال او را شرح داد
ناقدش گفت اين نشان نيست اي عزيز
همچو ان يك كي نشان داري تو نيز
سخن شناس ( پير طريقت ) گفت اي عزيز تو نيز مانند پروانه ي اولي نشان و خبري از محبوب نياوردي
ناقدش گفت اين نشان نيست اي عزيز
همچو ان يك كي نشان داري تو نيز
مفهوم
تو نيز مانند پروانه ي اول از وجود محبوب بي خبري
ديگري برخاست ميشد مست مست
پاي كوبان بر سر اتش نشست
پروانه ي سومي در حالت كاملا مستي و از خود بي خبري رقص كنان وشادي كنان روي شعله ي شمع نشست
دست در كش كرد با اتش به هم
خويشتن گم كرد با او خوش به هم
پروانه ي سومي شعله ي شمع را در اغوش گرفت و در كمال خوشحالي و نشاط وجودش را در اتش گم كرد
دست در كش كرد با اتش به هم
خويشتن گم كرد با او خوش به هم
مفهوم
فناي در عشق
چون گرفت اتش ز سر تاپاي او
سرخ شد چون اتشي اعضاي او
وقتي اتش تمام وجودش را فرا گرفت پروانه نيز همرنگ اتش ( شعله شمع) شد
چون گرفت اتش ز سر تاپاي او
سرخ شد چون اتشي اعضاي او
مفهوم
پروانه اتش گونه شد و عاشق و معشوق به وحدت رسيدند (مثل هم شدند)
ناقد ايشان چو ديد او را ز دور
شمع با خود كرده همرنگش ز نور
سخن شناس(پيرطريقت) وقتي ان پروانه ي سوم را از فاصله ي دور مشاهده كرد ديد كه پروانه ي سوم با شمع همرنگ شده يعني معشوق ( شمع ) عاشق (پروانه) را همرنگ خود كرده است
گفت اين پروانه در كار است و بس
كس چه داند ؟اين خبردار است و بس
تنها اين پروانه كار ازموده است ؛هيچ كس ديگر نميداند ،تنها او خبر دارد و بس.
ان كه شد هم بي خبر هم بي اثر
از ميان جمله او دارد خبر
از ميان اين همه افرادي كه ادعاي عاشقي ميكنند تنها كسي از معشوق با خبر است كه در راه رسيدن به محبوب ترك تعلقات مادي و دنيوي كند و از خود بي خبر شود .
تا نگردي بي خبر از جسم و جان
كي خبر يابي ز جانان يك زمان
تا ترك تعلقات مادي و دنيوي نكني و وجود خود را فراموش نكني هرگز از محبوب ( خدا) با خبر نخواهي شد
تا نگردي بي خبر از جسم و جان
كي خبر يابي ز جانان يك زمان
مفهوم
ترك تعلقات مادي و دنيوي بايد داشته باشي تا بتواني به وصال محبوب برسي
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود
اگاه باش و سخن تازه بگو تا مردم دو جهان (دنيا و اخرت) شاداب و با طراوت شوند
سخن اگر تازه باشد ارزش پيدا ميكند و ادمي را از توجه به جهان مادي ميرهاند
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود
مفهوم
سخن تازه باعث طراوت و شادابي و رهايي انسان از توجه با جهان مادي ميشود
خاك سيه بر سر او كز دم تو تازه نشد
يا همگي رنگ شود يا همه اوازه شود
كسي كه از دم تو زيبا و با طراوت نشود بدبخت است چنين كسي يا دچار رنگ (زرق و برق و فريب ) ميشود يا دچار اوازه ( شهرت طلبي)
هركه شد حلقه ي در زود برد حقه ي زر
خاصه كه درباز كني محرم دروازه شود
هركس به تو متوسل شود به زودي به گنج دست خواهد يافت ( به همه چيز دسترسي ميابد )
مخصوصا اگر او را بپذيري و محرم اسرار خود قرار دهي
هركه شد حلقه ي در زود برد حقه ي زر
خاصه كه درباز كني محرم دروازه شود
مفهوم
متوسلان به خدا كامياب و خوشبخت هستند اما انهايي كه به وصال او ميرسند كامياب ترين و خوشبخت ترين متوسلانند
اب چه دانست كه او گوهر گوينده شود
خاك چه دانست كه اى غمزه ي غمازه شود
اب و خاك ( عناصر سازنده ي وجود انسان ) از كجا مي دانستند روزي گوهر گوينده ( نفس ناطقه ي انسان ) و غمزه ي غمازه ( نشان دهنده ي اسرار و راز الهي ) ميشوند
ري كسي سرخ نشد بي مد. لعل لبت
بي تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
هيچكس بدون عنايت خاص تو (خدا) شاداب و با نشاط نميشود اگر كسي بدون عشقزو عنايت خاص تو شاداب و كامياب شود شادابي و كاميابي او نا پايدار است
رو ي كسي سرخ نشد بي مدد لعل لبت
بي تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
مفهوم
عنايت خاص خداوند باعث توفيق و سلامتي و نشاط و كاميابي انسان ميشود
ناقه ي صالح چو كه زاد يقين گشت مرا
كوه پي مژده ي تو اشتر جمازه شود
همين كه شتر حضرت صالح ( ع) با عنايت تو (خدا) از كوه زاده شد براي من مسلم شد كه كوه براي پيروي از تو و اشكار كردن جلوه ي تو به شكل شتر در امد
راز نهان دار و خمش ور خمشي تلخ بود
انچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود
ساكت باش و اسرار عشق و معرفت را فاش نكن هرچند سكوت تلخ است اما انچه براي تو ازار دهنده است باعث حيات و ارزشمندي تو ميگردد
راز نهان دار و خمش ور خمشي تلخ بود
انچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود
مفهوم
سكوت و راز داري و عدم افشاي اسرار معرفت براي انسان حيات بخش خواهد بود