درس 12 امید دیدار افتاب وفا Flashcards

1
Q

چه خوش روزی بود روز جدایی

اگر با وی نباشد بی وفایی

A

جدایی از محبوب خوش است البته اگر محبوب بی وفا نباشد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

اگر چه تلخ باشد فرقت یار

در او شیرین بود امید دیدار

A

اگر چه جدایی و دوری از محبوب تلخ استولی امید به دیدار دباره ی او بسیار شیرین است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

اگر چه تلخ باشد فرقت یار
در او شیرین بود امید دیدار
(مفهوم)

A

امید به دیدار و وصال محبوب رنج فراغ را اسان و دلپزیر میکند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

خوش است اندوه تنهایی کشیدن

اگر باشد امید باز دیدن

A

جدایی و دوری از محبوب و تنها بودن زمانی خوش ایند است که امید به دیدار دوباره ی محبوب باشد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

چه باشد گر خورم صد صال تیمار

چو بینم دوست را یک روز دیدار

A

اگر سال های زیادی از دوری محبوبم غم بخورم این همه غم خوردن در برابر یک بار چهره ی محبوب را دیدن ناچیز است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

اگر یک روز با دلبر خوری نوش

کنی تیمار صد صاله فراموش

A

اگر یکروز با محبوب خوش و شاد باشی غم صدساله را فراموش میکنی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

نه ای دل تو کمی از باغبانی

نه مهر تو کم است از گلستانی

A

ای دل تو کمتر از باغبان نیستی و عشق تو کمتر از گلستان نیست

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

نبینی باغبان چون گل بکارد

چه مایه غم خورد تا گل برارد

A

وقتی باغبان بوته ی گلی را میکاردچه رنج و زحمت زیادی را متحمل میشود تا بوته ی گل پرورش یابد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

به روز و شب بود بی خورد و بیخواب

گهی پیراید او را گه دهد اب

A

شب و روز (پیوسته)بی غذایی و بیخوابی را متحمل میشود (سختی ها را متحمل میشود)زمانی ان بوته ی گل را با کاستن گیاهان هرز زینت میدهد و زمانی ان را ابیاری میکند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

گهی از بهر او خوابش رمیده

گهی از خار او دستش خلیده

A

گاهی به خاطر ان بوته ی گل بی خوابی میکشد و زمانی با خار ان بوته ی گل دستش زخمی میشود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

به امید ان همه تیمار بیند

که تا روزی بر او گل بار بیند

A

به ان امید ان همه را متحمل میشود که روزی ان بوته گل دهد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

نبینی ان که دارد بلبلی را

که از بانگش طرب خیزد دلی را

A

ایا نمیبینی انکه بلبلی دارد که با اوازش دلشاد میشود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

دهد او را شب و روز اب و دانه

کند او را ز عود و ساج خانه

A

شب و روز (پیوسته) ان بلبل را اب و دانه میدهد و با گیاهان خوش بو و مرغوب برایش اشیانه میسازد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

بدو باشد همیشه خرم و کش

بر ان امید که بانگی کند خوش

A

و به امید انکه بلبل اواز زیبایی برایش بخواند همیشه با او خوش و خرم است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

همیشه تا براید ماه و خورشید

مرا باشد به وصال یار امید

A

.تا زمانی که ماه و خورشید در اسمان طلوع میکند (تا دنیا برقرار است) من به وصال محبوب امیدوارم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

مرا در دل درخت مهربانی

به چه ماند؟ به سرو بوستانی

A

ایا میدانی در دل من درخت مهربانی و محبت مانند چیست؟مانند سروی است که در بوستانی روییده است

17
Q

مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به سرو بوستانی
(مفهوم)

A

عشق من به تو (محبوب) ماندگار است

18
Q

نه شاخش خشک گردد روز سرما

نه برگش زرد گردد روز گرما

A

نه در سرمای زمستان شاخه هایش خشک میگردد و نه به گرمای زیاد برگ هایش زرد و خشک میشود

19
Q

نه شاخش خشک گردد روز سرما
نه برگش زرد گردد روز گرما
(مفهوم)

A

وصف عشق و محبت عاشق به معشوق

20
Q

همیشه سبز و نغز و ابدار است

تو پنداری که هر روزش بهار است

A

همیشه سرسبز و دلکش و شاداب است مثل اینکه هر روز برای ان درخت مهربانی بهار است

21
Q

ترا در دل درخت مهربانی

به چه ماند ؟ به گلزار خزانی

A

در دل تو درخت عشق و محبت مانند چیست ؟مانند گلزاری در فصل پاییز است

22
Q

ترا در دل درخت مهربانی
به چه ماند ؟ به گلزار خزانی
(مفهوم)

A

دل تو از عشق و وفا و محبت خالی است

23
Q

برهنه گشته و بی بار مانده

گل و برگش برفته خار مانده

A

که ان گلزار لخت و بدون ثمر مانده و گل و برگش از بین رفته و فقط خار بد روی ان باقی مانده است

24
Q

منم چون شاخ تشنه در بهاران

تویی همچون هوای ابر و باران

A

من همچون شاخه ی گیاهی تشنه در فصل بهارم و تو همچون هوای ابری و بهاری هستی

25
Q

منم چون شاخ تشنه در بهاران
تویی همچون هوای ابر و باران
(مفهوم)

A

حیاتم وابسته به عشق توست

26
Q

نبرم از تو امید ای نگارین

که تا از من نبرد جان شیرین

A

ای معشوق زیبا تا زنده ام از وصال تو نا امید نمیشوم چون نا امید شدن از وصال تو باعث مرگم میشود

27
Q

مرا تا عشق صبر از دل براندست

بدین امید جان من بماندست

A

از زمانی که عشق تو صبر و شکیبایی را ازمن گرفته من به امید دیدار تو زنده ام و جان در بدن دارم

28
Q

نسوزد جان من یکباره در تاب

که امیدت زند گه گه بر او اب

A

امید به وصال تو اتش جدایی را بر من سرد میکند و حیات تازه به من میبخشد

29
Q

نسوزد جان من یکباره در تاب
که امیدت زند گه گه بر او اب
(مفهوم)

A

امید به وصال تو باعث میشود که من از غم دوریت نمیرم

30
Q

گر امیدم نماند وای جانم

که بی امید یک ساعت نمانم

A

وای به حال من اگر امید به دیدار دباره ی تو را نداشتم زیرا یک لحظه بدون امید دیدار تو نمیتوانستم زنده بمانم

31
Q

ای صبح دم ببین که کجا میفرستت

نزدیک افتاب وفا میفرتمت

A

ای صبح دم (قاصد و پیک شاعر) توجه کن که تو را به کجا میفرستم تورا به نزد محبوبم که سرچشمه ی وفاداری است میفرستم

32
Q

این سربه مهر نامه بدان مهربان رسان

کس را خبر مکن که کجا میفرتمت

A

ای صبح دم این نامه ی سربسته و مهرو موم شده (سخنان و اسرار عاشقانه ام)را به محبوب مهربانم برسان و به کسی مگو که تورا به کجا میفرستم

33
Q

تو پرتو صفایی از ان بارگاه انس

هم سوی بارگاه صفا میفرستمت

A

ای صبح دم تو جلوه ای از بارگاه ازلی محبوبی به ابن دلیل به عنوان قاصد تو را به صوی بارگاه محبوبم میفرستم

34
Q

باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی

ان جا به رغم باد صبا میفرستمت

A

باد صبا دروغ گوست و اسرار عاشقانه ام را فاش میکند اما تو راست گویی و در مخالفت با باد صبا تو را به نزد محبوبم میفرستم

35
Q

زرین قبا، زره زن از ابر سحر گهی

کان جا چو پیک بسته قبا میفرستمت

A

از ابر سحر گهی زره ای برای قبای زرینت فراهم کن زیرا تو را همچون پیک بسته قبا (اماده و مهیّا ) میفرستم

36
Q

دست هوا به رشته ی جان بر ، گره زده است

نزد گره گشای هوا میفرستمت

A

هوا و هوس خود را به رشته ی جان گره زده است ای صبح دم تو را نزد گره گشای عشق (خدا), میفرتم که مرا از بند هوا و هوس برهاند

37
Q

جان یک نفس درنگ ندارد ، گذشتنی است

ورنه بدین شتاب چرا میفرتمت

A

چون عمر یک لحظه درنگ ندارد و در حال گذر است (, اعتمادی به زنده ماند و بقای عمر نیست ) وگر نه تو را با این عجله به نزد محبوب نمیفرستادم

38
Q

این درد ها که بر دل خاقانی امده است

یک یک نگر که بهر دوا میفرستمت

A

ای صبح دم با دقت به این درد هایی کهاز عشق بر جان ما وارد شدهتوجه کن زیرا من تو را برای درمان درد هایم به نزد محبوب میفرستم