Sicher 2-1 Ernährung Flashcards
خوردن و آشامیدن
etw. zu sich nehmen
خوردن و آشامیدن یک ماده خاص
etw. verzehren (hat verzehrt)
مصرف کردن یک ماده یا انرژی یا هرچی
konsumieren (hat konsumiert)
آماده کردن، پختن
zubereiten (hat zubereitet)
غذا، تغذیه
die Nahrung
متعلق بودن به، جزو چیزی بودن
gehören zu
همیشه در حالت پرزنت بکار میرود
غذا، خوراک
مثلا غذایی که رستوران سرو میکند
die Speise
غذاهای خاص یک شهر، کشور، فرهنگ یا حتی رستوران
die Kost
کاربرد: معمولاً به غذاهایی گفته میشود که در یک موقعیت خاص یا فرهنگ خاص سرو میشوند. همچنین، این کلمه در زمینههای قدیمیتر یا متون ادبیتر رایج است.
Die Kost in diesem Hotel ist hervorragend.
(غذا در این هتل عالی است.)
Vegetarische Kost ist sehr gesund.
(غذای گیاهی بسیار سالم است.)
Ich esse einfache Kost.
(من غذای ساده میخورم.)
اعتبار داشتن، معتبر بودن، اعمال شدن
gelten (hat gegolten)
صرف سوم شخص: gilt
: برای اشاره به وضع قوانین، مقررات یا اصولی که برای چیزی معتبر یا اعمال میشود. همچنین برای اشاره به چیزی که به عنوان حقیقت یا واقعیت پذیرفته میشود.
Diese Regel gilt für alle Schüler.
(این قانون برای همه دانشآموزان معتبر است.)
Das Angebot gilt nur bis Ende des Monats.
(این پیشنهاد فقط تا پایان ماه معتبر است.)
Seine Meinung gilt als sehr zuverlässig.
(نظر او به عنوان نظر بسیار قابل اعتمادی شناخته میشود.)
غذا، خوراک، دِیش (غذای خاص)
اشاره به یک نوع خاص از غذا یا خوراک (بهویژه در رستورانها) یا غذای سرو شده در یک وعده
das Gericht
بومی، محلی
einheimisch
وعده غذایی
die Mahlzeit
مصرف کردن (غذا یا دارو)، خوردن
einnehmen
غلات
برای اشاره به انواع گیاهانی که دانههای خوراکی تولید میکنند (مثل گندم، جو، برنج)
das Getreide
سبوسدار، کامل (در زمینه غلات)
Vollkorn
جو دوسر
Haferflocken
مغز
مثل پسته و گردو
die Nuss
جمع Nüssen
میوه
die Frucht
جمع Früchten
هسته میوه یا هرچی
مثل هسته آلو
یا هسته مرکزی اداره
der Kern
پوست، پوسته
منظور میوه و غذا
die Schale
غذای آماده
das Fertiggericht
شامل بودن ، در بر داشتن ، گنجانده بودن
includes
enthalten (hat enthalten)
Diese Packung enthält 500 Gramm Reis.
(این بسته 500 گرم برنج شامل است.)
Das Buch enthält viele nützliche Informationen.
(کتاب شامل اطلاعات مفید زیادی است.)
نشانهگذاری کردن، علامتگذاری کردن
kennzeichnen (hat gekennzeichnet)
انجام دادن، برآورده کردن
erfüllen (hat erfüllt)