Lesson16 D Flashcards

1
Q

ترفیع*

A

ارتقا یافتن، رتبه گرفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

هم قطار*

A

هر یک از دو یا چند نفری که از نظر درجه رتبه و یا موقعیت اجتماعی در یک ردیف هستند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

ولیمه*

A

طعامی که در میهانی و عروسی می دهند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

خرت و پرت*

A

مجموعه ای از اشیا، وسایل و خرده ریز های کم ارزش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

آزگار*

A

زمانی دراز، ویژگی آن چه بلند و طولانی به نظر می آید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

عاریه*

A

آن چه به امانت بگیرند و پس از رفع نیاز آن را پس دهند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

شکوم*

A

شگون، میمنت، خجستگی،چیزی را به فال نیک گرفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

معهود*

A

عهده شده، شناخته شده، معمول

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

اعلا*

A

برتر، ممتاز، نفیس، برگزیده از هر چیز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

مخلفات*

A

چیز هایی که به یک ماده خوردنی اضافه می شود یا به عنوان چاشنی و مزه در کنار آن قرار می گیرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

دیلاق*

A

دراز و لاغر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

شرفیاب شدن*

A

آمدن به نزد شخص محترم و عالی قدر، به حضور شخص محترمی رسیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

آسمان جُل*

A

کنایه از فقیر، بی چیز، بی خانمان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

جُل*

A

پوشش به معنای مطلق

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

بد قواره*

A

آن که یا آن چه ظاهری زشت و نامتناسب دارد، بد ترکیب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

صله ارحام*

A

به دیدار خویشاوندان رفتن و از آنان احوالپرسی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

واترقّیدن*

A

تنزل کردن، پس روی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

تک وپوز*

A

دک و پوز، به طنز ظاهر شخص به ویژه سر و صورت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

خورد رفتن*

A

ساییده شدن و از بین رفتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

شی ءُ عُجابُ*

A

اشاره به آیه« اِنَّ هذا لَشیءُ عُجابُ» سوره ص،آیه ۵، معمولا برای اشاره به امری شگفت به کار می رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

استشاره*

A

رای زنی، مشورت، نظر خواهی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

چُلمن*

A

آن که زود فریب می خورد، هالو، بی عرضه، دست و پا چلفتی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

حلقوم*

A

حلق و گلو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

استیصال*

A

ناچاری، در ماندگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
پرت و پلا*
بیهوده، بی معنی، به این نوع ترکیب ها که در آن ها لفظ دوم اغلب بی معنی است و برای تاکید لفظ اول می آید« مرکب اتباعی» یا «اتباع» می گویند
26
بادی*
آغاز« در اصل به معنی آغاز کننده است»
27
خفایا*
جمع خفیفه، مخفیگاه
28
در خفایای ذهن
در جاهای پنهان ذهن
29
اطوار
رفتار و یا سخنی ناخوشایند و نا هنجار
30
امتناع
خودداری | سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی
31
انضمام
ضمیمه کردن
32
به انضمام
به ضمیمه | به همراه
33
بحبوحه
میان | وسط
34
بذله
شوخی | لطیفه
35
برجک
سازه چرخانی که روی تانک قرار دارد و به کمک آن می توان جهت شلیک توپ را تغییر داد
36
بقولات
انواع دانه های خوراکی بعضی گیاهان مانند نخود و عدس ، حبوبات
37
بلا معارض
بی رقیب
38
بَلَّعتُ
فرو بردم بلعیدم صرف کردن صیغه بَلَّعتُ: خوردن
39
پاپی شدن
در امری اصرار ورزیدن
40
پتیاره
زشت و ترسناک
41
تصدیق
تایید کردن درستی حرف یا عملی | گواهی دادن به صحت امری
42
تصنّعی
ساختگی
43
تنبوشه
لوله سفالین یا سیمانی کوتاه که در زیر خاک یا میان دیوار می گذارند تا آب از آن عبور کند
44
تیربار
سلاح خودکار آتشین، سنگین تر و بزرگ تر از مسلسل دستی که به وسیله نوار فشنگ تغذیه می شود مسلسل سنگین
45
جبهه
پیشانی
46
جیر
نوعی چرم دباغی شده با سطح نرم و پرزدار که در تهیه لباس، کفش، کیف و مانند آنها به کار می رود
47
حضار
آنان که در جایی یا مجلسی حضور دارند | حاضران
48
خرخره
گلو | حلقوم
49
خمره
ظرفی به شکل خم و کوچک تر از آن
50
خوش مشربی
خوش مشرب بودن | خوش معاشرتی و خوش صحبتی
51
درزی
خیاط
52
دوری
بشقاب گرد بزرگ معمولا با لبه کوتاه
53
سرسرا
محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز می شود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر می روند « امروز سرسرا را فرهنگستان به جای واژه بیگانه (هال) و همچنین (لابی) به تصویب رسانده»
54
سکندری
حالت انسان که بر اثر برخورد با مانع، کنترل خود را از دست بدهد و ممکن است به زمین بیفتد
55
سکندری خوردن
حالت سکندری برای کسی پیش آمدن
56
شبان
چوپان
57
شخیص
بزرگ و ارجمند
58
شش دانگ
به طور کامل | تمام
59
علامه
آن که درباره رشته ای از معارف بشری دانش و آگاهی بسیار دارد
60
غلیان
جوشش عواطف و احساسات | شدت هیجان عاطفی
61
فغان
ناله و زاری | فریاد
62
قطعه بعد أخری
تکه ای بعد از تکه دیگر
63
کاهدان
انبار کاه
64
کان لم یکی شیئا مذکورا
بخشی از آیه اول سوره هدر است به معنی « چیزی قابل ذکر نبود» | در این داستان یعنی تمام خوراکی ها سر به نیست شد
65
کباده
وسیله ای کمانی شکل در زورخانه از جنس آهن که در یک طرف آن رشته ای از زنجیر یا حلقه های آهنی متعدد قرار دارد
66
کباده چیزی را کشیدن
ادعای چیزی داشتن | خواستار چیزی بودن
67
کتل
پشته | تپه
68
کلاشینکف
سلاحی در انواع خودکار و نیمه خودکار ، دارای دستگاه نشانه روی مکانیکی و دو قنداق ثابت و تاشو بر گرفته از نام اسلحه ساز روسی
69
کلک
اتشدانی از فلز یا سفال
70
کلک چیزی را کندن
خوردن یا نابود کردن چیزی
71
کنده
تنه بریده شده درخت که شاخ و برگ آن قطع شده است | هیزم
72
لطیفه
گفتار نغز مطلب نیکو نکته ای باریک
73
ماسیدن
کنایه از به انجام رسیدن | به ثمر رسیدن
74
ما یتعلق به
آنچه بدان وابسته است
75
ما یحتوی
آنچه درون چیزی است
76
متفرعات
شاخه ها شعبه ها در متن درس به معنی متعلقات به کار رفته است
77
متکلم وحده
آن که در جمعی تنها کسی باشد که سخن می گوید
78
مجلس آرا
آن که با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سر گرمی حاضران آن می شود بزم آرا
79
محظور
مانع و مجازا گرفتاری و مشکل
80
در محظور گیر کردن
گرفتاری پیدا کردن در مقابل امر نا خوشایند قرار گرفتن ( املای این واژه به صورت محذور نیز آمده)
81
محظوظ
بهره ور
82
مضغ
جویدن
83
معوج
کج
84
وجنات
جمع وجنه صورت چهره رخساره
85
نا معقول
آنچه از روی عقل نیست | برخلاف عقل
86
هویدا
روشن | آشکار