Lesson 2 Chapter 7 Flashcards
accuracy
دقت، دقت و صحت، درجه دقت، درستی، مهندسی: دقت، کامپیوتر: درستی، عمران: صحت، شیمی: صحت، روانشناسی: …
attribute
نسبت دادن
مشخصه، ویژگی، نشان، خواص، شهرت، افتخار، صفت، حمل کردن، کامپیوتر: نشانه، روانشناسی: …
alter
تغییر دادن، تغییر کردن
عوض کردن، اصلاح کردن، تغییر یافتن، جرح و تعدیل کردن، دگرگون کردن، دگرگون …
challenge
چالش، به مبارزه طلبیدن؛ زیر سوال بردن، مورد اعتراض قرار دادن
رقابت کردن، سرپیچی کردن، سرتافتن، …
demonstrate
تظاهرات کردن
نمایش دادن، ثابت کردن، اثبات کردن (با دلیل)، نشان دادن، شرح دادن، حقوقی: دلیل …
deny
انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن
حاشا کردن، تکذیب کردن، حقوقی: تبری جستن
derive
مشتق شدن
استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، ناشی شدن از، منتج کردن، مشتق کردن
emerge
آشکار شدن؛ پدیدار شدن؛ ظاهر شدن، بیرون آمدن
dimension
ابعاد (جمع)
اندازه گرفتن، دیمانسیون، برز، حجم، اندازه، بعد، اهمیت، مهندسی: معیار، کامپیوتر: …
expose
در معرض دید قرار دادن، افشا کردن، نمایش دادن
نمایاندن، رو باز گذاردن، باز کردن جناحها، باز …
intensity
شدت
زیادی، شدت آتش، سختی، فزونی، نیرومندی، قوت، کثرت، مهندسی: شدت، کامپیوتر: شدت
motivate
انگیزه بخشیدن
تحریک کردن، تهییج کردن، دارای انگیزه شده، انگیختن، حقوقی: موجب و سبب شدن، روانشناسی: …
mental
ذهنی، روانی
عقلی، دماغی، روحی، مغزی، هوشی، فکری، روانشناسی: روانی، بازرگانی: روانی
participant
شرکت کننده
شریک، سهیم، همراه، حقوقی: شریک در جرم، مشترک
perceive
درک کردن
دریافتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، روانشناسی: ادراک کردن
perspective
دیدگاه منطقی و بی مبالغه
دورنمای سه بعدی، سه بعد نمایی، عمق نمایی، دورنما، بینایی، منظره، چشم …
rejection
رد، عدم پذیرش
رد کردن، مردود سازی، مهندسی: عدم قبول، روانشناسی: طرد، زیست شناسی: پس دادن، بازرگانی: …
prior
قبل
اولی، قبلی، از پیش، پیشین، جلوی، مقدم، اسبق، رییس صومعه
stability
ثبات، پایداری
دوام، شدت، مقاومت، امنیت داخلی، ثبات سیاسی، ثبات داخلی، به حال تعادل در آوردن، …
trigger
ماشه
مدار رهاساز، برانگیزنده، پاشنه، پرتاب کردن فشنگ، ماشه اسلحه، گیره، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، …
vision
بینایی
خیال، تصور، دیدن (در رویا)، منظره، وحی، الهام، بصیرت، مهندسی: تصور، روانشناسی: پنداره
achieve
رسیدن، به … نایل شدن، دست یافتن به …، انجام دادن، به انجام رسانیدن، رسیدن، کسب موفقیت کردن
consistent
ثابت قدم
استوار، مستحکم، سازگار، نامتناقض، غلظت مهندسی: پایداری، روانشناسی: همسان
instance
مورد، نمونه
به عنوان مثال ذکر کردن، مثل، مثال، شاهد، وهله، حقوقی: وهله، روانشناسی: نمونه