Lesson 2 Chapter 6 Flashcards

1
Q

[verb] acquire
[noun] acquiree , acquirement , acquirer
[adj.] acquirable

A

بدست آوردن، گرفتن
تعیین، حاصل کردن، اندوختن، پیداکردن، نظامی: دریافت کردن، کشف و تعیین محل هدف با رادار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

[verb] adjust
[noun] adjustability , adjuster , adjustment
[adj.] adjustable

A

انطباق، سازگاری
تصفیه، تطبیق، تسویه، اصلاح، میزان، آلت تعدیل، اسباب تنظیم، مهندسی: تنظیم، عمران: تنظیم و میزان کردن، حقوقی: تعدیل، روانشناسی: تعدیل، زیست شناسی: همسازی، بازرگانی: رسیدگی، تطبیق، نظامی: تنظیم کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

[verb] assume
[adj.] assumable , assumed
[adv.] assumedly

A

فرض کردن
بخود گرفتن، به خود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن، فرض کردن، پنداشتن، به عهده گرفتن، تقبل کردن، انگاشتن، التزام، در دست گرفتن، فرماندهی، تقبل کردن، حقوقی: تعهد، روانشناسی: فرض کردن، نظامی: عهده دار شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

verb] appropriate
[noun] appropriateness , appropriation , appropriator
[adj.] appropriate
[adv.] appropriately

A

مناسب
اختصاص دادن، برای خود برداشتن، ضبط کردن، درخور، مقتضی، حقوقی: مقتضی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

[verb] categorize
[noun] category , categorization

A

دسته، گروه
نوع، قلم، جنس، طبقه اجناس، طبقه افراد، اقلام آماد، دسته، زمره، طبقه، مقوله منطقی، رده، معماری: طبقه، حقوقی: مقوله، روانشناسی: طبقه، زیست شناسی: دسته، ورزش: رده، نظامی: طبقه نگهداری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

constantly [adverb]

A

پیوسته، مداوم
دائما، از روی ثبات، بدون تغییر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

device [ noun \ countable]

A

وسیله، تجهیز
اسباب، وسیله، عامل، خار ضامن، ابزار، شیوه، تمهید، اختراع، دستگاه، مهندسی: آلت، کامپیوتر: وسیله، معماری: ابزار، شیمی: وسیله، روانشناسی: وسیله، ورزش: وسیله، نظامی: چاشنی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

[verb] dispose
[noun] disposal , disposable
[adj.] disposable

A

دور انداختن، از (شر) چیزی خلاص شدن، حقوقی: معزول کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

[noun] foundation
[adj.] foundational

A

پی، فوندانسیون
شالوده، پایه، پی ریزی، اساس، بنیاد، تاسیس، بنیان، بنگاه، کرم آرایشی پوششی، موسسه خیریه، مهندسی: مبنا، عمران: پی ساختمان، معماری: پی، حقوقی: بنیاد، روانشناسی: بنیاد، ورزش: انداختن تمام میله های بولینگ در دور نهم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

[verb] initiate
[noun] initiate , initiation
[adj.] initiatory

A

شروع کردن
ابداع کردن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، آغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، کامپیوتر: راه انداختن، نظامی: شروع کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

[verb] illustrate
[noun] illustration , illustrator
[adj.] illustrative

A

شرح، مثال
تشریح، عکس، توضیح، مثال، تصویر، مهندسی: نگاره، عمران: شرح، حقوقی: توضیح، روانشناسی: شکل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

[verb] involve
[noun] involvement
[adj.] involved

A

شامل شدن، مستلزم بودن
گرفتار کردن، گیر انداختن، وارد کردن، گرفتار شدن، در گیر کردن یا شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

[noun] insight
[adj.] insightful
[adv.] insightfully

A

بینش، درک عمیق
بصیرت، فراست، چشم باطن، درون بینی، روانشناسی: بینش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

[verb] modify
[noun] modification
[adj.] modified

A

اصلاح کردن
جرح و تعدیل، بهبود دادن، تجدید نظر کردن، بهتر کردن، پیراستن، تغییر دادن، تعدیل کردن، مهندسی: مناسب کردن، کامپیوتر: اصلاح کردن، روانشناسی: تغییر دادن، بازرگانی: معتدل ساختن، ورزش: عوض کردن قسمتهایی از اتومبیل، نظامی: تجدید نظر کردن در طرح آتش، اصلاح کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

mode [noun]

A

حالت، مد
نما (در آمار)، رسم، سبک، اسلوب، طرز، طریقه، باب، وجه، کامپیوتر: فرمانMODE، معماری: روش، روانشناسی: شیوه، بازرگانی: شیوه، ورزش: نما

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

[verb] obtain
[noun] obtainability , obtainer , obtainment
[adj.] obtainable

A

گرفتن، کسب کردن (رسمی)
احراز، بدست آوردن، فراهم کردن، حقوقی: احراز کردن، بازرگانی: کسب کردن

17
Q

norm [noun \ countable]

A

عرف، میانگین
نرم، شیوه، هنجار، اصل قانونی، قاعده، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار، حد وسط، معدل، معماری: قاعده، روانشناسی: هنجار، زیست شناسی: هنجار، بازرگانی: روش عادی، ورزش: هنجار، حد نصاب

18
Q

[noun] occupation
[adj.only before noun] occupational
[adv.] occupationally

A

کاری، شغلی، حرفه ای، بازرگانی: مربوط به شغل

19
Q

[noun] ongoingness
[adj.] ongoing

A

مداوم، در جریان، درحال پیشرفت

20
Q

[verb] select
[noun] selection , selector , selectivity
[adj.] selective
[adv.] selectively

A

گزینش، انتخاب

21
Q

[verb] reinforce
[noun] reinforcement
[adj.] reinforced

A

مسلح کردن، مستحکم کردن
تقویت یگانها، تقویت کردن، محکم کردن، مدد کردن، مهندسی: مسلح کردن، نظامی: محکم کردن

22
Q

[verb] sole
[noun] sole
[adj.] sole

A

تنها، کف
کف پا، تخت کفش، زیر، قسمت ته هر چیز، شالوده، تنها، یگانه، منحصر به فرد، (به کفش) تخت زدن، انحصاری، مجرد، ازدواج نکرده، حقوقی: انحصاری، بازرگانی: تنها، منحصر بفرد، ورزش: ته چوب گلف

23
Q

[verb] transfer
[noun] transfer , transferability , transferee , transferor , transferral , transferrer
[adj.] transferable

A

منتقل کردن، انتقال دادن
نقل کردن، انتقال، انتقال (در یادگیری)، واگذار کردن، واگذاری، تحویل، نقل، سند انتقال، انتقالی، مهندسی: سند انتقال یا واگذاری، کامپیوتر: انتقال دادن، حقوقی: سند انتقال و واگذاری، حواله، روانشناسی: انتقال، بازرگانی: حواله، انتقال دادن، نظامی: تغییر سمت دادن لوله

24
Q

[verb] factor
[noun] factor
[adj.] factorable

A

عامل
کارگزار، سازه، عامل ضرب، وکیل، عامل (عوامل)، حق العمل کار، نماینده، فاعل، سازنده، فاکتور، عامل مشترک، ضریب، مهندسی: فاکتور، مهندسی: سازه، عمران: ضریب، معماری: ضریب، حقوقی: فاکتور، حق العمل کار، شیمی: ضریب، روانشناسی: عامل، زیست شناسی: عامل، بازرگانی: نماینده، علوم هوایی: عامل، نظامی: وسیله