Everyday Verbs 2 Flashcards
مردم دیوانه / طاس / کور / کر می شوند
People go mad/bald/blind/deaf
خیلی خجالت کشید و صورتش قرمز شد
He was very embarrassed and his face went red
ناگهان آسمان بسیار تاریک شد و باران شروع شد
Suddenly the sky went very dark, and it started to rain
آسمان طلایی شد بخاطر غروب آفتاب
The Sky turned gold as the sunset
این خبر چنان شوکی به مادرش وارد کرد که موهایش یک شبه سفید شد
The news gave his mother such a shock that her hair turned white overnight
وقتی باردار شد سیگار را ترک کرد
She gave up smoking when she became (get) pregnant
من می خواهم در جمع آوری پول برای امور خیریه شرکت کنم
I would like to become (get) involved in raising money for charity
او پس از مرگ همسرش افسرده شد
He became (get) depressed after his wife’s death
نانوای محلی ما به خاطر تارت های سیب معروف شده است
Our local baker’s has become famous for its Apple tarts
احساس مریضی داشت و به بیمارستان منتقل شد
She fell ill and was taken to hospital
دایناسورها هزاران سال پیش منقرض شدند
Dinosaurs became extinct thousands of years ago
خواهرم همیشه آرزوی معروف شدن را داشته است
My sister has always dreamt of becoming famous
پدربزرگ من زمستان سال گذشته حمله قلبی داشت
My grandfather had heart attack last winter