English Stickers (501-1000) Flashcards
reject = refuse = repudiate = decline
رد کردن (4 تا مورد، rej/ref/rep/d)
utterly repudiate
کاملا و قویا رد کردن (u/rep)
bristle at sth
خشمگین شدن و واکنش عصبی و تدافعی داشتن در برابر چیزی (br)
sleep like a log
خیلی خوب خوابیدن، مثل خرس خوابیدن
recur
تکرار شدن، دوباره رخ دادن، عود کردن
recurrence
عود، باز رخداد، تکرار، بازگشت، وقوع مجدد
great risk of recurrence
ریسک زیاد عود مجدد (g)
recurrence of his symptoms
بازگشت علائمش، عود مجدد علائمش
recurring
مکرر و مداوم و تکرار شونده
recurring nightmares
کابوس های مکرر و مداوم
potentially fatal disease
بیماری بالقوه کشنده (f)
build-up
انباشت، تراکم و تجمع
build-up of troops in the region
تجمع نیروها در منطقه
year round
در طول سال
National Park is open year round.
پارک ملی در طول سال باز است
year-round sunshine
آفتاب در تمام سال
criticize = castigate = rebuke = reprimand = berate = chide = scold = censure = chastise = excoriate = revile = slam = decry = tell sb off
سرزنش کردن، توبیخ کردن، به شدت انتقاد کردن، مواخذه کردن (14 تا مورد، cr/ca/reb/rep/b/chi/sc/ce/cha/e/rev/sl/d/t)
reprimand sb for using such language in court
توبیخ کردن و مواخذه کردن کسی به خاطر استفاده از چنین الفاظی در دادگاه (rep)
fail to report
عدم گزارش دادن، موفق نشدن به گزارش دادن
be severely reprimanded
به شدت توبیخ و سرزنش شدن (rep)
rebuke yourself for your stupidity
خودت رو برای حماقتت سرزنش و مواخذه کردن (reb)
hate = loathe = detest = despise = abhor = abominate
نفرت داشتن، متنفر بودن، بیزار بودن (6 تا مورد، h/L/det/des/abh/abo)
from an early age
از سنین پایین
any kind of cruelty
هر نوع ظلمی (k)
all forms of racism
همه اشکال نژادپرستی (f)
corruption in the government
فساد در دولت
most decent people
بیشتر آدم حسابی ها و افراد شایسته
boring = dull = dreary = tedious = lackluster = dry = wearisome = bland
ملالت انگیز، کسل کننده و خسته کننده (8 مورد، bo/du/dre/t/L/dr/w/bl)
disappointingly lackluster performance
عملکرد به طرز نا امیدکننده ای بی روح و خسته کننده (L)
give a performance
ارائه کردن عملکرد
infamous = notorious
بدنام (2 مورد، i/n)
a general who was infamous for his brutality
ژنرالی که به خاطر بیرحمیش بدنام بود (i)
one of Mexico’s most notorious criminals
یکی از بدنام ترین مجرمین مکزیک (n/cr)
accomplice = confederate
همدست، شریک جرم (دو مورد ، a/c)
make away with sth
دزدیدن چیزی و به چاک زدن، به جیب زدن
assassination plot
طرح ترور (a/plo)
every now and then = from time to time = occasionally
گهگاهی، هرازگاهی، گاهی وقتها (3 مورد، e/f/o)
sheet
ملحفه
bed bug
ساس
comforter
لحاف روتختی
sedate
با داروی مسکن آرام کردن، داروی آرامبخش دادن
sedative
آرامبخش
sedative effect of the drug
اثر آرامبخش دارو
mild sedative
آرامبخش خفیف
yawn
خمیازه کشیدن
sleepy = drowsy
خواب آلود (2 تا مورد، s/d)
snore
خر و پف کردن
keep sb awake
کسی رو بیدار نگه داشتن
loud construction noises
سر و صداهای بلند ساخت و ساز
cure for snoring
درمان برای خر و پف (c)
put sth on
لباس پوشیدن (1)، روشن کردن (2)، فیلم و آهنگ گذاشتن (3)
Why don’t you put on some music?
چرا یه آهنگ نمیذاری؟ (pu)
really intriguing personality
شخصیت واقعا جذاب (intr)
raise intriguing questions
ایجاد کردن سوالات جذاب، طرح کردن سوالات جالب (r/intr)
interestingly = intriguingly = fascinatingly
به طرز جالب و جذابی (3 تا مورد، inte/intr/f)
live up to sth
طبق انتظار و ایدهآلهای کسی یا چیزی بودن و عمل کردن، به خوبی چیزی بودن
I never lived up to my potential.
من هرگز طبق توانایی و پتانسیل و ظرفیتم عمل نکردم
Her performance lived up to our expectations.
عملکردش انتظارات ما را برآورده کرد، عملکردش طبق انتظارات ما بود (زن)
We’ll never live up to that.
هیچوقت به اون نمیرسیم، هیچوقت به خوبی اون نخواهیم بود (مخفف)
impressed
تحت تاثیر قرار گرفته، متاثر
impressive
تاثیرگذار، چشمگیر، قابل ملاحظه، با ابهت، تحسینبرانگیز
impressive performance
عملکرد تاثیرگذار و چشمگیر (im)
impressive buildings
ساختمانهای با ابهت و چشمگیر
stressed
نگران، مضطرب، استرس دار (s)
highly stressed
بسیار نگران و مضطرب و استرس دار (h/s)
a quarter of workers interviewed
یک چهارم از کارگرانِ مصاحبه شده
stressful
استرس زا، پر استرس، پرتنش
physically demanding and stressful
از نظر فیزیکی پرزحمت و پر استرس
Our new neighbors are delightful.
همسایگان جدید ما دوست داشتنی هستند (de)
offensive
اهانت آمیز، توهین کننده، رنجش آور، دلخور کننده
really offensive sexist jokes
جکهای جنسیت زدهی واقعا توهین آمیز
stay up
بیدار ماندن
vivid dreams
رویاهای شفاف و صادقه
sew two pieces of material together
دوختن دو تکه پارچه به هم (ma)
Are you taking any medications now?
الان دارویی مصرف میکنی؟ (medica)
heart condition
بیماری قلبی، عارضه قلبی (h/con)
be treated effectively
به طور موثر درمان شدن (tr)
oversleep
خواب ماندن، بیش از حد معمول خوابیدن
sweaty
خیس و دارای بوی عرق
turn over
زیر و رو شدن، اینور اونور شدن
spine
ستون فقرات
She injured her spine.
او به ستون فقراتش آسیب زد (زن)
spinal cord
نخاع
light sleeper
آدم خواب سبک
heavy sleeper
آدم خواب سنگین
good sleeper
آدم خوش خواب
fall asleep
به خواب (فرو) رفتن، خوابیدن
I shouldn’t have watched that movie.
نباید اون فیلم رو می دیدم
It’ll give me nightmares.
برام کابوس ایجاد خواهد کرد، باعث خواهد شد کابوس ببینم (مخفف)
home stretch
بخش آخر، دور آخر، پایان کار، آخرای چیزی
We are on the home stretch.
آخراشیم، پایان کاریم، اواخر کاریم
home stretch of the qualifying competitions
دور آخر و پایان رقابتهای انتخابی
home stretch of the presidential election
بخش آخر و پایان انتخابات ریاست جمهوری
delightful = enchanting = enthralling = entrancing = bewitching = intriguing = fascinating = mesmerizing = charming = captivating
دلربا، فریبنده، جذاب، مسحور کننده، خیره کننده (10 مورد، d/enc/enth/entr/b/i/f/m/ch/ca)
Belgium is an enchanting country.
بلژیک کشوری جذاب و دلرباست (enc)
enchanting view
منظره جذاب و مسحور کننده (enc)
his charming wife
خانم جذابش، همسر جذابش (c)
charming street
خیابان جذاب و مسحورکننده (c)
delightful restaurant
رستوران جذاب و دلپذیر (d)
delightful book
کتاب جذاب و دلپذیر (d)
bewitching girl
دختر جذاب و دلربا و مسحورکننده (b)
her bewitching green eyes
چشمهای سبز دلربا و مسحورکنندهش (زن/b)
enthralling performance
عملکرد جذاب و مسحورکننده (enth)
enthralling experience
تجربهی جذاب و مسحورکننده (enth)
entrancing stories
داستانهای جذاب و مسحورکننده (entr)
entrancing music
موزیک جذاب و مسحورکننده (entr)
sunburn
آفتاب سوختگی
get a sunburn
آفتاب سوخته شدن
sunscreen
کرم ضد آفتاب
high factor sunscreen
کرم ضد آفتاب با فاکتور حفاظتی بالا
lay the table
میز چیدن
take
در نظر گرفتن (t)
Let’s take three important human emotions.
بیاید سه احساس مهم انسانی رو در نظر بگیریم (t/e)
pitch
زیر و بمی صدا
slow music with lots of falling pitches
موسیقی اروم با کلی زیر و بمیهای افتان
high-pitched
بلند و زیر (صدا)
high-pitched scream of the fire alarm
صدای زیر و بلند هشدار آتش (sc)
soundtrack
موسیقی متن
cello = violoncello
ویولنسل، چلو (دو مورد، c/v)
violin
ویولن
bass guitar
گیتار بِیس
conductor
رهبر ارکستر
conductor of the Tehran symphony orchestra
رهبر ارکستر سمفونی تهران
choir
گروه کُر
hypochondria
خود بیمار انگاری
hypochondriac
شخص خود بیمار انگار
How’d it go?
چطور پیش رفت؟ (مخفف)
loosely
غیر دقیق، با اغماض و مسامحه (L)
be loosely translated as sth
غیر دقیق و با اغماض ترجمه شدن به عنوان چیزی (L)
be loosely based on sth
غیر دقیق و با اغماض مبتنی بودن بر چیزی، غیر دقیق و با اغماض بر اساس چیزی بودن (L)
redundancy money
پول (بیمه) بیکاری
cushion the blow
وخامت اوضاع رو کمتر کردن، شرایط رو بهتر کردن
reduction in interest rates
کاهش در نرخهای بهره (r)
tax increases
افزایشهای مالیات (i)
put sth to sleep
کشتن یه حیوان مریض یا زخمی
prison warden
نگهبان زندان
forest warden
جنگلبان، نگهبان جنگل
Smoke away.
سیگارتو بکش، سیگارتو دود کن.
take a puff
پک زدن، کام گرفتن
She took a puff on her cigarette.
یه کام از سیگارش گرفت (زن)
part = role
نقش (دو مورد، p/r)
minion
نوچه، نوکر، پادو
put sth out
خاموش کردن چراغ، آتش و سیگار
put out the fire in the city center
خاموش کردن آتش در مرکز شهر
I’m gonna go change.
میخوام برم لباس عوض کنم، قصد دارم برم لباس عوض کنم (مخفف/مخفف/ch)
have your share of sth
به اندازه کافی یا حتی بیش از حد چیز بدی رو داشتن یا تجربه کردن
We have our share of problems at the moment.
ما در حال حاضر به اندازه کافی مشکل داریم (atm)
She’s had her share of tragedies in her life.
او به اندازه کافی در زندگیش تراژدی داشته (مخفف/زن).
slim chance of winning
شانس کم برنده شدن (s)
buddy = pal
پارتنر، رفیق، کاکو، دادا (b/p)
Let it go.
ولش کن، بیخیالش، رها کن
bashing
(پسوند) حمله و انتقاد شدید، کوبیدن
gay-bashing
کوبیدن همجنسگرایان، حمله و انتقاد از همجنسگرایان
call sb’s attention to sth
توجه کسی رو به چیزی جلب کردن
May I call your attention to item seven on the agenda?
ممکنه توجهتون رو به بند هفتم در دستور کار جلب کنم؟
item seven on the agenda
بند هفتم در دستور کار
crooked
کج، کج و کوله، پیچ در پیچ
crooked country roads
جادههای روستایی پیچ درپیچ
crooked nose
دماغ کج
crooked smile
لبخند کج
nursery rhyme
آهنگ و شعر کودکانه
yardstick = touchstone = criterion
معیار (3 مورد، y/t/c)
criterion for job satisfaction
معیار برای رضایت شغلی، معیار رضایت شغلی (c)
selection criteria
معیارهای انتخاب (s/c)
the only yardstick of success
تنها معیار موفقیت (y)
yardstick for measuring yourself against competitors
معیار برای سنجش خود در برابر رقبا (y)
touchstone of international success
معیار موفقیت بین المللی (t)
touchstone of quality
معیار کیفیت (t)
the only valid yardstick for measuring traffic safety
تنها معیار معتبر برای اندازه گیری ایمنی ترافیک (y)
imitation = impression = impersonation
ادا، تقلید (3 مورد، imi/impr/impe)
do an imitation of sb
ادای کسی رو درآوردن (imi)
do an impression of sb
ادای کسی رو درآوردن (impr)
do an impersonation of sb
ادای کسی رو درآوردن (impe)
innate = inborn = congenital
مادرزادی، ذاتی، فطری (سه مورد، inn/inb/c)
innate beauty of the human spirit
زیبایی ذاتی روح انسان (inn)
tendency toward violence
گرایش به خشونت
innate characteristic
ویژگی ذاتی (inn/c)
inborn talent
استعداد ذاتی، استعداد مادرزاد (inb/ta)
inborn tendency to put on weight
استعداد ذاتی و مادرزادی افزایش وزن (inb/te)
inborn tendency to develop certain types of cancer
استعداد ذاتی و مادرزادی ایجاد انواع خاصی از سرطان (inb/cer/ty)
congenital abnormality
ناهنجاری مادرزادی (c)
congenital defect
نقص مادرزادی (c)
congenital liar
دروغگوی بالفطره (c)
adore
خیلی دوست داشتن، عاشق بودن (a)
adore chocolate
خیلی شکلات دوست داشتن، عاشق شکلات بودن (a)
adore working with children
عاشق کار کردن با بچهها بودن، کار کردن با بچهها رو خیلی دوست داشتن (a)
We are even.
بی حساب شدیم.
Keep the change.
بقیهش مال خودت.
cut sth out
چیزی رو کنار گذاشتن یا حذف کردن مثل غذا، نوشیدنی یا سیگار، بس کردن
cut out red meat
گوشت قرمز رو کنار گذاشتن، گوشت قرمز رو حذف کردن
cut out fatty foods
غذاهای چرب رو حذف کردن، غذاهای چرب رو کنار گذاشتن
Cut it out.
بس کنید، تمومش کنید.
cut down on sth
چیزی رو کمتر مصرف کردن یا کمتر انجام دادن
cut down on snacks
کم کردن مصرف تنقلات
cut down on sugar
کم کردن قند، کم کردن مصرف قند
cut down on caffein
کم کردن کافئین، کم کردن مصرف کافئین
Ali’s constant knuckle cracking
قلنج دست شکوندن مداوم علی
crack your knuckles
قلنج دست خود رو شکوندن
snort
خرخر، فین فین، خرخر کردن، فین فین کردن
Ali snorts when he laughs.
علی فین فین میکنه وقتی میخنده