B1 - 1.1.11

Question 1

Gefühl

Answer 1

das
the feeling
1 گیج‌کردن دستپاچه‌کردن

Question 2

Hoffnung

Answer 2

die
the hope

Question 3

Pilz

Answer 3

der
the mushroom

Question 4

Stern

Answer 4

the star

Question 5

der
aufgeben

Answer 5

to give up, to resign

Question 6

aufwachen

Answer 6

to wake up
1 بیدار شدن از خواب پریدن

Question 7

genießen

Answer 7

to enjoy
1 لذت بردن

Question 8

lächeln

Answer 8

to smile

Question 9

rennen

Answer 9

to run, to race, to sprint
دویدن

Question 10

verbieten +etw. akkusativ

Answer 10

to forbid
1 منع کردن قدغن کردن، ممنوع کردن

Question 11

einfach

Answer 11

easy, simply
1 ساده راحت، آسان

3 حقیقتاً واقعاً
1.Das Haus ist einfach toll.
1. این خانه واقعاً فوق‌العاده است.
2.Das ist einfach unmöglich!
2. این واقعاً غیرممکن است!

Question 12

stolz

Answer 12

proud
1 سرافراز مفتخر

Question 13

einzig

Answer 13

unique, single
1 تک تنها، یگانه

Question 14

Automat

Answer 14

der
the machine, the automation
از واژه Automat به‌صورت کلی برای اشاره به انواع متفاوت از دستگاه‌های خدمات‌رسانی خودکار استفاده می‌شود. Automat برای اشاره به انواع دستگاه خودکار فروش (فروش سیگار، فروش آبمیوه، فروش کتاب و …) یا انواع دستگاه خدمات‌رسانی عمومی مثل دستگاه‌های تهیه بلیط، دستگاه‌های خودکار نوبت‌دهی و … استفاده می‌شود.

Question 15

Geldautomat

Answer 15

the ATM (to take money)

Question 16

Betrieb

Answer 16

der
the operation, the business, the enterprise

1 انجام دادن پرداختن

Question 17

Kasse

Answer 17

the cash register
die
1 صندوق صندوق پرداخت

Question 18

Leser

Answer 18

der
the reader, the scanner
1 خواننده (کتاب، روزنامه)

Question 19

Zertifikat

Answer 19

das
the certificate

Question 20

auspacken

Answer 20

to unpack
auspacken در این کاربرد به معنای باز کردن چیز بسته شده است و در مقابل فعل einpacken (وسایل را جمع کردن) استفاده می شود. عمده استفاده این فعل برای اشاره به درآوردن وسایلی است که از قبل در چمدان بسته شده اند. زمانی که شما می خواهید به مسافرت بروید وسایل را در چمدان جمع می کنید (einpacken) و زمانی که به محل مورد نظر رسیدید آنها را از چمدان بیرون می آروید (auspacken).
این فعل همچنین برای باز کردن بسته ها و کادوها هم استفاده می شود، مثلا “ein Geschenk auspacken” (باز کردن یک کادو).

Question 21

campen

Answer 21

to camp

Question 22

frieren

Answer 22

to freeze, to be cold
1 احساس سرما کردن یخ زدن

Question 23

mitteilen

Answer 23

to tell, to announce, to notify
1 اطلاع دادن

Question 24

bitter

Answer 24

bitter
1 تلخ تلخ‌مزه

Question 25

jahrelang

Answer 25

for years
1 سالها برای چند سال

Question 26

sauer

Answer 26

sour
ترش
2 عصبی ترش‌رو

Question 27

irgendetwas

Answer 27

anything
1 یک چیزی چیزی

Question 28

entlang [Präp.]

Answer 28

along
1 در طول در امتداد

Question 29

gegen [Präp_Akk]

Answer 29

against
مخالف

2 مقابل در مقابل

3 به سمت در جهت
1.Ich bin gegen einen Baum gefahren.

4 برای درمان برای بهبود

1. Gegen diese Krankheit ist noch kein Kraut gewachsen.
2. برای درمان این بیماری هنوز هیچ گیاهی روییده نشده‌است.

5 در ازای با

1.Diese Arznei ist nur gegen Rezept erhältlich.
1. این دارو فقط با نسخه پزشک در دسترس است.

6 حدود (ساعت)
1.Ich bin gegen 14 Uhr wieder da.

7 نسبت به

1.Gegen dich bin ich noch ein Anfänger.

Question 30

nachdem [Conj.]

1 پس از آنکه

Answer 30

after

Question 31

jubeln

Answer 31

to exult, to jubilate

1 (با فریاد) خوشحالی کردن هورا کشیدن

1.Der Torschütze jubelte über seinen Treffer
1. زننده گل بخاطر گلش با فریاد خوشحالی کرد.

Question 32

durchschlafen

Answer 32

to sleep all night long (baby)
1 بی‌وقفه خوابیدن یکسره خوابیدن

Question 33

Turnier

Answer 33

das
the tournament
2 دوره مسابقات قهرمانی

Question 34

abgeben

Answer 34

to release, to deliver

abgeben در این کاربرد به معنای دادن چیزی به کسی است که باید آن را داشته باشد یا صاحب اصلی آن است. مثلاً پس از تمام شدن امتحان شما برگه خود را تحویل می‌دهید یا پس از تمام شدن اقامت در هتل کلیدها را به مسئولش تحویل می‌دهید. در فارسی ما از واژه‌های “پس دادن”، “تسلیم کردن” یا “تحویل دادن” برای همین کاربرد استفاده می‌کنیم.

دادن
jemandem etwas (Akk.) abgeben
به کسی چیزی را دادن
1. Er hat mir die Hälfte vom Kuchen abgegeben.
1. او به من نصف کیک را داد.
2. Ich wollte nur dein Geschenk abgeben.
2. من فقط می‌خواستم هدیه‌ات را بدهم.

Question 35

Sonnenfinsternis

Answer 35

die
the solar eclipse
1 خورشیدگرفتگی کسوف

Question 36

Sternenhimmel

Answer 36

der
the stary sky
1 آسمان پرستاره

Question 37

anlächeln

Answer 37

to smile at someone
1 لبخندزنان نگاه کردن متبسم نگاه کردن

Question 38

vergangen [Adj.]

Answer 38

past
گذشته

Question 39

zuletzt

Answer 39

last, lastly
1 در آخر در پایان، بعد از همه
Die Kleider packen wir zuletzt ein.
1. لباس ها را در آخر بسته بندی می کنیم.

2 آخرین بار

Vorige Woche habe ich ihn zuletzt gesehen.
1. آخرین بار که او را دیدم هفته پیش بود.

Question 40

irgendetwas

Answer 40

anything
1 یک چیزی چیزی

Question 41

ein Wunsch geht in Erfüllung

Answer 41

a wish comes true
یک آرزو محقق می شود

Question 42

aufsteigen

Answer 42

to rise, to ascend, to be promoted
2 صعود کردن
3 بالا رفتن بلند شدن

Question 43

eindeutig

Answer 43

distinct, explicit
1 واضح روشن، صریح، مشخص
2 به وضوح مشخصا، به روشنی

Question 44

überglücklich

Answer 44

overly happy
1 سراپا خوشحال سرمست و خوشحال

Question 45

der platte Reifen

Answer 45

the flat tyre
لاستیک پنچر

Question 46

Festanstellung

Answer 46

die
the permanent position (job)
1 جایگاه شغلی دائم

Question 47

Bürgersteig

Answer 47

der
the sideway
1 پیاده رو

Question 48

campen

Answer 48

to camp

Question 49

sterben +an etw. dativ

Answer 49

to die, to decease
1 مردن جان دادن، از دنیا رفتن

Question 50

irgendwann

Answer 50

sometime, eventually
1 زمانی وقتی

Question 51

aufstehen

Answer 51

to stand up
1 بلند شدن بیدار شدن

Question 52

gewinnen

Answer 52

to win
1 پیروز شدن برنده شدن، بردن