A,161-180 Flashcards
aspire
مشتاق بودن، آرزو داشتن، اميد داشتن
assail
هجوم آوردن، آزار رساندن
assassination
ترور، آدمكشى با قصد قبلى
assault
حمله، يورش، حمله كردن
assay
آزمايش، ارزيابى، تلاش، سنجش
assemble
گرد هم آوردن، سوار كردن، مونتاژ
assent
موافقت، رضايت، پذيرفتن
assert
اظهار كردن، بيان كردن، دفاع كردن
asset
دارايى، چيز مفيد، سرمايه ارزشمند
assign
تخصيص دادن، گماردن، منصوب كردن
assimilate
به دست آوردن و تحليل كردن، وفق شدن
association
اجتماع، ارتباط، جامعه، اتحاد، مشاركت
associate
ارتباط دادن، مرتبط ساختن
assortment
مجموعه، مخلوط، تنوع
assume
فرض كردن، حدس زدن، پذيرفتن
assurance
دلگرمى، بيمه، تضمين، اطمينان
astounding
شگفت انگيز، متحير كننده
astute
زيرك، باهوش، تيز، ناقلا، دقيق
asymmetrical
نامتقارن، بى قرينه
ascribe
نسبت دادن، مسبب چيزى دانستن